نیم نگاهی به آسیب شناسى خانواده
Article data in English (انگلیسی)
نیم نگاهی به آسیب شناسى خانواده
محمّدرضا ضمیری
1. مقدّمه
نهادهای اجتماعی هر یک برای برآوردن نیازی از نیازهای اساسی بشر پدید آمده اند. نهاد خانواده نیز در پی سامان بخشیدن به نیازهای جنسی و تولید نسل و سکونت و آرامش روحی است. اما با این وصف، نهاد خانواده در تعامل با سایر نهادهای اجتماعی اشکال و صور متنوّعی می یابد، روابط اعضای خانواده را دگرگون می کند و کارکردهای آن را به چالش می کشاند.
در جوامع سنّتی، که تغییرات اجتماعی آهنگ کُندی داشت، بیشترین آسیب های اجتماعی از اعضای خانواده ناشی می شد; اما در جوامع صنعتی و نوین امروزی، که دگرگونی های اجتماعی بسی شتاب یافته و جوامع را در «حال گذار» پیوسته قرار داده، وضع به گونه دیگری است; زیرا بسیاری از تحوّلات و تغییرات اجتماعی تأثیر عمیقی در نهاد خانواده بر جای می گذارد و از این رهگذر، خانواده نیز در معرض آسیب قرار می گیرد. امروزه مسئله «اشتغال و استقلال مالی» برای زنان از اهمیت فراوانی برخوردار است. کارخانه ها، شرکت ها و بیمارستان ها، آموزش و پرورش و دیگر بنگاه های اشتغالزا ترجیح می دهند در برخی بخش ها، برای پیشبرد مأموریت ها و وظایف خود از زنان استفاده کنند; اما به موازات اشتغال زنان در خارج از خانه، خانواده و اعضای آن از غیبت زن و خلأ وجودی او دچار آسیب و عوارض منفی می شوند.
اشتغال زنان یکی از عوامل آسیب زا است که امروزه خانواده را متأثر نموده. اکنون این سؤال مطرح می شود که جامعه در حال گذار چه مشکلات و آسیب هایی برای خانواده پدید آورده است؟ و از منظر دین مبین اسلام، چه راه حل هایی برای جبران و رفع این مشکلات وجود دارد؟
پیش از پرداختن به پاسخ دو سؤال مزبور، لازم است واژگان کلیدی این پژوهش به دقت مورد بررسی قرار گیرد. در این مقال چهار مفهوم کلیدی توضیح داده می شود تا قلمرو و ابعاد بحث روشن گردد و از هرگونه پیش داوری و خلط بحث جلوگیری شود.
2. بررسی واژگان محوری
2ـ1. آسیب شناسی اجتماعی1
مفهوم «آسیب شناسی» نخست در مباحث پزشکی، برای شناسایی امراض و بیماری های مربوط به اعضای بدن و بافت هایش و درمان آن امراض به کار می رفت و سپس توسط دورکیم در مباحث «جامعه شناسی انحرافات» به کار رفت. در فرهنگ جامعه شناسی چنین آمده است: «این مفهوم قرن نوزدهمی مبتنی است بر تشابهی که بین بیماری های عضوی یا مرض شناسی و انحرافات اجتماعی قایل بوده اند. در بحث اِ. دورکیم از جرایم و خودکشی، آسیب شناسی اجتماعی بیش از آنکه امری مربوط به انحرافات افراد تلقّی شود، بر اساس در نظر گرفتن فرق شرایط بهنجار و نابهنجار اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد. به علاوه، دورکیم مدعی است که این فرق دارای عینیت است، مبتنی بر داوری اخلاقی نیست و آسیب شناسی اجتماعی را می توان به طور علمی سنجید و مورد آزمایش قرار داد. متأسفانه کاربرد این مفهوم از طرف دورکیم، مبهم است. وی آسیب شناسی اجتماعی را صرفاً یکی از وجوه بهنجار بودن شرایط جامعه به حساب می آورد.»2
2ـ2. نهاد اجتماعی3
«نهاد اجتماعی» عبارت است از: شبکه روابط اجتماعی پایداری که برای برآورده شدن یک نیاز اساسی بشر شکل گرفته باشد.
آنتونی گیدنز در تعریف «نهاد اجتماعی» می گوید: «شیوه های اساسی فعالیت اجتماعی که اکثریت اعضای یک جامعه معیّن از آنها پی روی می کنند. نهادها شامل هنجارها و ارزش هایی هستند که بسیاری از مردم با آنها همنوایی می کنند. همه شیوه های رفتار نهادی شده به وسیله ضمانت های اجرایی نیرومند حمایت می شوند. نهادها اساس یک جامعه را تشکیل می دهند; زیرا شیوه های نسبتاً ثابت رفتار را، که در طول زمان پایدار می ماند، ارائه می کنند.»4
2ـ3. خانواده
خانواده نخستین نهاد اجتماعی است که هسته اولیه زندگی اجتماعی را تشکیل می دهد و از دیدگاه کارکردی، روابط خویشاوندی و خانوادگی ضرورت های اساسی مربوط به بقا را برآورده می کنند. این ضرورت ها عبارتند از:
- 1. تنظیم روابط جنسی و مقاربتی;
- 2. فراهم ساختن حمایت زیستی از هر یک از اعضای جامعه، به ویژه نوزادان و کودکان که آینده سازان جامعه اند.
- 3. ایجاد واحد باثباتی از جامعه پذیری، به نحوی که کودکان بتوانند فرهنگ و مهارت های بازی نقش را، که برای زندگی بزرگ سالی اساسی است، کسب کنند.
- 4. تأمین فضایی از حمایت اجتماعی مساوی برای کودکان و بزرگ سالان;
- 5. تنظیم و روشمند ساختن جان گیری بزرگ سالان جوان در موقعیت های حیاتی تولیدی (اقتصادی) و بازآوری زایمان و تربیت بچه در جامعه.5
خانواده به دو نوع «هسته ای» و «گسترده» تقسیم می شود. مقصود از خانواده «هسته ای» خانواده ای است که از پدر و مادر و فرزندان تشکیل شده است. ولی خانواده «گسترده» خانواده ای است که در آن، علاوه بر پدر و مادر و فرزندان، پدر بزرگ، مادربزرگ، عمّه، خاله، دایی و عمو و فرزندان آنها حضور دارند.
در جوامع سنّتی، الگوی خانواده «گسترده» غلبه دارد; زیرا همبستگی طایفه ای و قبیله ای بسیار مستحکم است و تجمّع افراد خانواده علاوه بر مشارکت در امر تولید و کشاورزی، ساز و کاری برای دفاع اجتماعی از خطرات طبیعت و جنگ و تهدیدها به شمار می رود.
ولی در جوامع معاصر و صنعتی، بیشتر الگوی خانواده «هسته ای» و با جمعیت کم شیوع دارد و ارتباط و روابط خانوادگی در این نوع خانواده بسیار رنگ باخته و آنها از حمایت گسترده فامیل و طایفه کمتر برخوردارند. (در این مقاله، عمدتاً خانواده «هسته ای» مدّنظر است.)
2ـ4. جهان معاصر
شناخت ویژگی های جهان معاصر ما را با واقعیات زندگی اجتماعی ـ که گیدنز از آن به «جهانی شدن زندگی اجتماعی» یاد می کند ـ و تأثیرات آن بر خانواده و آسیب های آن بیشتر آشنا می سازد. به طور فشرده، می توان به چند ویژگی شاخص جهان معاصر اشاره کرد:
- 1. ناهمگرایی میان کشورهای غنی و فقیر;
- 2. جهانی شدن رسانه های جمعی;
- 3. تحوّلات سریع و شتابان;
- 4. جهانی شدن اقتصاد و تجارت جهانی;
- 5. عصر سلطه و استعمار;
- 6. تورّم گسترده و بحرانزا;
- 7. مسابقه تسلیحاتی;
- 8. بحران انرژی و مواد اولیه;
- 9. رشد دین گرایی;
- 10. هسته ای شدن خانواده;
- 11. نهضت دفاع از حقوق زنان;
- 12. مرحله گذار از مدرنیسم به پست مدرنیسم.
آشنایی با شاخص های مزبور و توجه به میزان تأثیر آنها در نهاد خانواده، چشم اندازی را پیش روی ما می گشاید که همه مشکلات و نابهنجاری ها را معلول ارتباط درونی اعضای خانواده ندانیم و با وسعت بینش و نظر، از دخالت خودآگاه و ناخودآگاه چنین عواملی چشم پوشی ننماییم. پس از بررسی مفاهیم بحث، آسیب های اجتماعی، که در جوامع معاصر و در حال گذرا وجود دارد، مورد بررسی قرار می گیرد:
3. افسردگی
یکی از آسیب هایی که منشأ اجتماعی دارد، «افسردگی» است. این بیماری روحی، که واکنش طبیعی در مقابل فشارهای زندگی است، در زنان بیش از مردان پدید می آید. در تعریف «افسردگی» می گویند: «افسردگی نوعی نابهنجاری خلقی یا عاطفی است که طیف های پایینِ آن را افراد عادی نیز بعضی مواقع، تجربه می کنند. خود ما بعضی وقت ها احساس غم و ملامت می کنیم و حاضر نیستیم به هیچ کاری حتی کارهای لذت بخش دست بزنیم.»6
3ـ1. نشانه های افسردگی
افسردگی دارای علایم و نشانه هایی است که طبق آن، فرد از همه چیز ناامید شده، غم و غصه ای بر دل او چیره می شود. او احساس وحشت می کند و از تصمیم گرفتن برای زندگی خود عاجز مانده است و هر گاه می خواهد کاری انجام دهد، در خود صلاحیت و کفایت لازم احساس نمی کند. یکی از نشانه های بسیار خطرناک افسردگی این است که فرد آنچنان از همه کس و همه چیز ناامید می شود که به فکر خودکشی و خودزنی می افتد و یا، دست کم، بسیار گریه می کند.
به طور کلی، برای افسردگی 12 نشانه برشمرده اند:
- 1. خلق و روحیه افسرده;
- 2. عصبانیت و بی حوصلگی (عدم تحمّل دیگران حتی نزدیکان);
- 3. بی علاقگی و لذت نبردن از فعالیت های تفریحی;
- 4. کاهش انرژی یا بی قراری;
- 5. بی اشتهایی;
- 6. کاهش شدید وزن;
- 7. بی خوابی (دیدن کابوس در خواب، خواب بریده);
- 8. کاهش قوای ذهنی (عدم تمرکز حواس، فراموشی، عدم قدرت تصمیم گیری، عدم قدرت سریع پاسخ گویی);
- 9. کاهش میل جنسی;
- 10. احساس بی ارزشی و گناه (احساس گناه، مهم ندانستن خود);
- 11. احساس ناامیدی و فکر خودکشی;
- 12. علایم و دردهای جسمانی (سر درد، کمردرد، سرگیجه، یبوست، بی حسی عضلانی، لرزش اندام).7
انجمن روان پزشکی آمریکا سه دسته از اختلالات افسردگی را طبقه بندی کرده است:
در نوع اول، یک یا چند دوره اساسی (دست کم دو هفته خلق افسرده یا از دست دادن علاقه، به اضافه علایم دیگر افسردگی) وجود دارد، اما نوع دوم دست کم دو سال خلق افسرده در بیشتر اوقات روز همراه با سایر علامت ها مشاهده می شود.
3ـ2. رابطه خانواده و افسردگی
گاهی فشارهای اقتصادی و اجتماعی و یا فقدان والدین یا فرزندان، موجب افسردگی شدید روحی و روانی فرد می شود و روابط خانوادگی را دچار اختلال می کند و بر اساس مطالعات همایشی، میان وضعیت خانوادگی و افسردگی فرد همبستگی وجود دارد.
براون و همکاران (1978) میزان آسیب پذیری در مقابل افسردگی را به عنوان بخشی از عوامل مرتبط با خانواده می دانند. طبق تحقیق آنان، زنانی که دارای سه یا بیش از سه کودک زیر چهار سال در خانه هستند، اعتماد و اطمینان خود را برای برقراری ارتباط صحیح با شوهر از دست می دهند و حتی مطمئن نیستند بتوانند دوستان دوران خردسالی و قبلی خود را به اندازه لازم ملاقات کنند. این گونه زن ها و زنانی که مادر خود را پیش از 11 سالگی از دست داده اند، بیش از مردم دیگر برای افسردگی مستعد هستند.10
البته ناگفته نماند که کودکان نیز در برخی مواقع دچار افسردگی می شوند. کودکانی که با کمبود مراقبت و مهرورزی و یا طرد شدن از سوی والدین مواجه می شوند و یا فقدان وجدانی والدین و ستیزه های خانوادگی را تجربه می کنند بیشتر در معرض نوعی افسردگی و فشار روانی قرار می گیرند.
3ـ3. علل افسردگی
معمولا آسیب شناسان سه علت زیستی، اجتماعی و روانی برای افسردگی ذکر کرده اند.
3ـ3ـ1. زیستی
مقصود از علل زیستی عواملی است که از طریق وراثت، از والدین به فرزندان منتقل می شود که در این صورت، لازم است افرادی که در خانواده شان چنین سابقه ای وجود دارد با مراجعه به روان پزشک، برای مشکلات خود راه علاجی پیدا کنند و موضوع را با آنها در میان بگذارند.
عامل دیگر زیستی شامل هرگونه آسیب به مغز در حالات جنینی در رحم مادر یا در حین زایمان و پس از تولّد می شود. آسیب به مغز می تواند به شکل ضربه فیزیکی و یا به شکل هرگونه بیماری مغزی ـ مثلا، تومور یا عفونت ـ باشد. در متون پزشکی، برخی همه گیری های ویروسی گزارش شده است که گروه زیادی از افراد همزمان دچار سلسله ای از علایم از جمله افسردگی شده اند. برخی بیماری های جسمی و داخلی همچون کم کاری غده تیروئید یا بیماری پارکینسون یا سکته قلبی و مغزی و اسکلرو زمولتی پل نیز می توانند خود را به شکل افسردگی نشان دهند.11
3ـ3ـ2. اجتماعی
عامل اجتماعی افسردگی معمولا به وضعیت فرد در مقاطع گوناگون زندگی از کودکی و جوانی و پیری و تحوّلات زندگی مربوط می شود. چنانچه کودک در محیطی گرم و با صمیمیت رشد کند که پدر و مادرش ضمن داشتن درآمد مناسب، از تفاهم نسبی برخوردار باشند و ارزش های اخلاقی و دینی بر زندگی آنان حاکم باشد، به احتمال قوی، کمتر دچار بیماری روانی و افسردگی می شود و اعتماد به نفس پیدا می کند. ولی در مقابل، کودکی که در خانواده پرجمعیت رشد می کند و یا در خانواده ای که انواع نابسامانی ها و ستیزه های خانوادگی وجود دارد و یا در سنین حسّاس نوجوانی، والدین را از دست بدهد، به احتمال زیاد، دچار افسردگی می شود.
محیط مدرسه و کار، مهاجرت و جابه جایی و نابسامانی های اقتصادی و تورّم شدید می تواند افراد را به افسردگی مبتلا سازد.
امروزه در جامعه ما، که به سرعت مردم به سوی تجمّلات و کالاهای شیک و مصرف گرایی مفرط تمایل پیدا می کنند، به دلیل آنکه خانواده ها نمی توانند خود را با تغییرات سریع و شتابان مصرف گرایی منطبق نمایند، زیاد دچار افسردگی می شوند.
3ـ3ـ3. روان شناختی
این عامل شاید مهم ترین عامل افسردگی باشد; زیرا سایر عوامل از طریق این عامل اثر خود را بر جای می گذارند. چنانچه فرد همیشه نگرش منفی و بدبینانه ای به خود، زندگی و اطرافیانش داشته باشد، به زودی در دام افسردگی می افتد. از سوی دیگر، هر کس باید توانمندی های خود را بشناسد و به همان میزان، بر داشته های خود تکیه کند و بر اساس شناختی که از محیط دارد و ضمیمه نمودن توان و قدرت درونی، به انجام رفتار اقدام نماید. اما اگر فرد اتّکا به نفس12 نداشته باشد و همیشه خود را حقیر و ناتوان تر از دیگران بپندارد، به زودی در گرداب مرگبار افسردگی فرو خواهد رفت. روشن است که وجود باورها و اعتقادات نادرست، نگرش های بیمارگونه و حاکمیت جبر بر روان منجر به بروز رفتار بیمارگونه می گردد. وجود تضاد بین اعتقاد و رفتار و یا بین نگرش و رفتار، تعادل روانی انسان را خدشه دار می سازد. از منظر الگوهای شناختی، که در شناخت و درمان افسردگی به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است، وجود باورهای غلط در ذهن، انسان را گرفتار این بیماری می کند و اصلاح این باورها در فرایند شناخت درمانی محور درمان به شمار می رود.13
3ـ4. درمان افسردگی
معمولا سه راه عمده برای درمان افسردگی پیشنهاد می شود:
3ـ4ـ1. درمان فیزیکی
از سی سال پیش تاکنون، داروهایی برای درمان افسردگی به بیماران توصیه شده که عبارتند از: «ایمی پرامین»، «آمی تراپیتیلین» و مهارکنندگان آنزیم و مونوآمین اکسید از قبیل: «ترانیل سیپرومین» و «فنلرین» البته داروهای مزبور عوارض جانبی فراوانی بر بیمار دارد، ولی امروزه داروی جدیدی توصیه می شود که مصرف یک تا دو قرص آنها در روز کافی است. این داروی جدید «SSRI,S» نام دارد و شامل فلوئوکستین پاروکسبتن، سرترالین و فلووکسامین است. گاه شوک برقی نیز برای کسانی که مبتلا به افسردگی شدید باشند توصیه شده است.14
لازم به ذکر است که دارو برای افرادی توصیه می شود که با روان درمانی معالجه نشوند، اما امروزه مشاوران روان شناس از طریق روان شناسی بالینی و گفتاردرمانی و القای اعتماد به نفس و آماده سازی روح و روان آسیب دیده برای مقابله و یا فراموشی فشارهای روانی، تأثیر بیشتری بر بیمار می گذارند که عوارض جانبی مصرف دارو را هم به دنبال نخواهد داشت.
3ـ4ـ2. شناخت درمانی15
در دهه 1980 گروهی از روان پزشکان و روان شناسان برای شناخت و درک بهتر افسردگی، رویکرد جدیدی ابداع کردند و آن «شناخت درمانی» بود. کار اساسی آن توسط پرفسور اتی بک و همکارانش در دانشکده پزشکی دانشگاه «پنسیلوانیا» انجام گرفت و از آن زمان تاکنون بسیاری از پزشکان آن را مورد توجه قرار داده اند.
شناخت درمانی چیست؟ اساس بنیادین این نظریه آن است که خُلق شما انعکاسی از شیوه تفکر شماست. به عبارت دیگر، خُلق شما توسط شناخت ها یا افکارتان شکل می گیرد. شناخت ها به شیوه نگرش شما به دنیای اطرافتان، به تمام تعابیر و تفاسیری که دارید، ادراک ها، تصاویر ذهنی، باورها و نگرش های شما اطلاق می شود.16 بنابراین:
الف. اولا، باید دانست که مشکلات زندگی نوعی امتحان الهی است، و در صورت مقاومت و تحمّل در برابر آنها، پاداش عظیمی در انتظار فرد است. این مشکلات برای همه انسان ها پیش می آید و منحصر به فرد نیست; (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَ بَشِّرِالصَّابِرِینَ.)(بقره: 155)
ب. ثانیاً، حوادثی که گریبانگیر فرد می شود، حاصل عمل خود اوست و نباید دیگران را در این زمینه مقصّر دانست; (وَ مَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَة فَبَِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَن کَثِیر)(شوری: 30)
پس انسان در برخورد با مشکلات و نابسامانی ها، ابتدا باید بداند که این مشکلات ناشی از رفتار نسنجیده خود اوست و دیگران در این خصوص نقش اصلی ندارند، و دیگر اینکه این مشکلات وسیله آزمایش الهی است و او می تواند با نیروی صبر بر آنها غلبه کند و نباید با تفکرات و وساوس شیطانی روحیه خود را از دست بدهد.
3ـ4ـ3. روان درمانی
در این زمینه، توصیه هایی ارائه شده است; از جمله:
الف. فرد باید ارتباط معنوی خود را با خداوند زیادتر کند; زیرا تمام اسباب و مسبّبات عالم در دست قدرت اوست و شاید همین مشکلات سبب نزدیک تر شدن او به خداوند شود تا از غفلت بیرون بیاید; (وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَی أُمَم مِن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ.)(انعام: 42)
ب. یاد خدا داشتن; (الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.) (رعد: 28)
ج. در هیچ شرایطی نباید امید به خدا را در حل مشکلات از دست داد; زیرا ناامیدی به معنای قطع همه راه های حل مشکلات است; (وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ.) (یوسف: 87)
د. توکّل به خدا در ستیزها و کشمکش ها; (قُل لَن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.)(توبه: 51)
و. انسان مؤمن در هر حال، باید از خدا راضی باشد و تمام مشکلات را هدیه ای از جانب خداوند بداند. در این صورت، هر قدر فشار زندگی بیشتر شود، کوچک ترین تأثیری بر روح بلند او نخواهد داشت.
حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «من رضی مِن اللّه بما قسّم له استراح بدنه»;17 هر کس به آنچه خداوند برایش تقسیم کرده است راضی باشد بدنش احساس راحتی می کند.
پس هنگامی که انسان افسرده جهان را آزمایشگاه میزان صبر و تحمّل خود بداند و توجه کند که این بلاها از هیچ انسانی استثنا نشده است، با امید به خدا و ارتباط از طریق دعا و افزایش معنویت، روحیه از دست رفته او باز می گردد و روح او توان مقابله و بلکه غلبه بر مشکلات و فشارهای زندگی پیدا خواهد کرد.
3ـ5. چگونگی ارتباط افکار با افسردگی
3ـ5ـ1. تعمیم بیش از حد
شما چنین می اندیشید که چون یک بار حادثه ناگواری برایتان اتفاق افتاده است، این اتفاق همیشه برایتان رخ خواهد داد و به همین دلیل، سرخورده و مأیوس می شوید.
3ـ5ـ2. شخصی سازی
شما خود را در مورد هر حادثه ناخوشایند و منفی تنها فرد مسئول می پندارید، در حالی که صحّت این نتیجه گیری بر دلایل و شواهد کافی استوار نیست.
3ـ5ـ3. تفکر به شیوه همه یا هیچ
این مبحث به ارزیابی خود، افراد دیگر و شرایط و اوضاع به نحو افراطی اشاره دارد و در این نگاه، حد وسط وجود ندارد.
3ـ5ـ4. استنتاج عجولانه و بی اساس
زمانی که شواهد برای نتیجه گیری ناکافی است و یا حتی به هیچ وجه شواهدی در دست ندارید، به طور منفی و با عجله نتیجه گیری می کنید. این عمل را «نتیجه گیری عجولانه و بی اساس» می گویند.
3ـ5ـ5. فاجعه انگاری
ممکن است به خودتان بگویید «اشتباه وحشتناکی مرتکب شده ام، چه قدر بد شد! تباه شدم.» در این حالت، احتمالا چنین اشتباهات و خطاهایی را بیش از حد بزرگ می کنید و به طور ناهماهنگی جنبه مثبت رفتار و موفقیت را بی ارزش قلمداد می کنید. مسئولیت و تقصیرهای خود را زیر ذرّه بین می برید و بزرگ جلوه می دهید و توانمندی های خود را دست کم می گیرید. این دیدگاه جهت گیرانه به کاهش عزّت نفس و اعتماد به آن منجر می شود.
3ـ5ـ6. مردود شمردن نکات مثبت
در این نگرش، نه تنها جنبه های مثبت اوضاع نادیده گرفته می شود و فرد روی جنبه های کوچک و منفی تأکید می کند، بلکه بیش از آن جنبه های مثبت موجود را به صراحت، به منفی تبدیل می سازد.
3ـ5ـ7. باید گفتن ها
در این وضعیت، فرد مانند یک کارفرمای سنگ دل برای خود و دیگران قوانین خودسرانه، دلبخواه و غیرقابل اجرا وضع می کند. چنین انتظارات و معیارهایی افراطی با عملکرد روزانه ما انسان های عادی مطابقت ندارد و همواره در شخص احساسات نامطلوب و شکست ایجاد خواهد کرد.18
4. شکاف سنّی در ازدواج
یکی دیگر از آسیب های خانواده فاصله سنّی زیاد میان زن و مرد است. هرچند مردان دوست دارند با زنان جوان تر از خود ازدواج کنند، اما به هر حال، وجود مشکلات فرهنگی و اجتماعی بسیاری مانع جدّی چنین کاری به شمار می آید.
به عقیده برنارد (J. Bernard) بیشترین خرسندی برای زنان هنگامی حاصل می شود که با مردی ازدواج کنند که پنج تا شش سال، سالمندتر از ایشان باشد و برای مردان همین خرسندی هنگامی به وجود می آید که میان صفر تا ده سال بزرگ تر از همسرانشان باشند.19
در برخی مناطق کشور ما، مردان گاهی با داشتن فاصله بیش از 40 سال از زنان، با آنان ازدواج می نمایند و خانواده ها صرفاً برای منافع مادی با چنین ازدواج هایی موافقت می کنند. این امر معمولا در سطح انسان های معمولی موجب بحران و ستیزه های خانوادگی می شود و کفویتی که در فرهنگ اسلام بر آن تأکید گردیده، نادیده انگاشته می شود; زیرا روشن است که تمایلات، نیازها و احساسات یک مرد 60 ساله بسیار متفاوت تر از دختر نوجوان 14 ساله است. تفاهم، عشق و محبت چگونه در سایه این ازدواج جامه عمل می پوشد و آیا چنین دختری آمال، آرزوها و سعادت خود را در این زندگی مشترک می یابد؟
در این خصوص، لازم است سن متناسب ازدواج برای زوجین رعایت شود تا مصالح زندگی زوجین رعایت گردد. این موضوع به سلامت خانواده از لحاظ روحی، جسمی، فرهنگی و اجتماعی کمک شایان توجهی می کند.
5. تبدیل خانه به خوابگاه
در جامعه معاصر، زنان بسیاری شاغل هستند، مرد هم برای فراهم نمودن یک زندگی نسبتاً مرفّه مجبور به داشتن دو شغل است و فرزندان هم هر یک دنبال مدرسه و دانشگاه هستند. در چنین وضعیتی، خانه کارکرد اصلی خود را از دست می دهد. در زمانی که زن کدبانوی خانه بود و مرد یک شغله بود، فرصتی فراهم می شد تا ارتباطات کلامی اعضای خانواده با یکدیگر بیشتر باشد، محبت و روابط صمیمی معنا پیدا می کرد و پدر فرصت می یافت به تربیت فرزندان بپردازد و از وضعیت تحصیلی، دوستان و مشکلات آنان اطلاع کسب نماید و با تجارب ارزشمند خود، فرزندان را راهنمایی کند. اما اکنون مادر خسته از کار برگشته نه حال و حوصله ابراز محبت به فرزندان دارد و نه می تواند شوهرداری کند. اینجاست که خانه نقش اصلی خود را از دست می دهد و تنها شب هنگام، اعضای خانواده برای خوابیدن، غذا خوردن و تماشای برنامه های تلویزیونی گرد یکدیگر جمع می شوند و همه اعضا به نوعی مشکلات و دغدغه های بیرونی را در روابط با اعضا لحاظ می کنند. در چنین شرایطی است که خانواده متزلزل می شود و به محیطی سرد و بی عاطفه تبدیل می گردد; محیطی که اعضای آن همیشه با یکدیگر طلب کارانه برخورد می کنند و هر کس در مسابقه گرفتن حق خود برای رفاه فردی خویش است.
خانه و خانواده در بینش دینی، محیطی گرم و محل تصمیم سازی برای آینده زندگی است که اعضا با مشورت یکدیگر بتوانند مشکلات زندگی را بررسی و حل نمایند. ارتباطات کلامی و عاطفی نقش مهمی در این رابطه دارد و شاید تلویزیون و سایر رسانه های تصویری مانع جدّی وقت گیری هستند که نمی گذارند اعضای خانواده ارتباط بیشتری با یکدیگر داشته باشند.
6. خشونت خانوادگی
خشونت و برخوردهای قهرآمیز آرامش خانواده را به هم زده است و زنان و کودکان بیشترین قربانیان خشونت هستند. در غرب، جامعه شناسان این پدیده را به عنوان یک مسئله اجتماعی مورد مطالعه قرار داده اند. نخستین بار در سال 1962 هنری کمپ در مقاله ای به نام «سندرم کودک کتک خورده» کودکانی را توصیف کرد که تحت بدرفتاری و خشونت خانوادگی قرار گرفته اند.
البته نگرش حاکم بر بیشتر جوامع چنین است که خانواده محیطی خصوصی است و دیگران، جامعه و دولت حق دخالت در امور شخصی افراد را ندارند. نگرش چشم پوشی از خشونت های خانوادگی نیز وجود دارد.20 معمولا در جوامع پدرسالار، این حق برای پدر محفوظ است که می تواند در صورت مشاهده رفتاری که با ارزش و هنجارهای پدر خانواده سازگاری ندارد، کودکان و زنان خود را تنبیه کند تا بدین وسیله، هنجارهای مورد نظر خود را در محیط خانواده با قوّت حاکم نماید.
اما ضرب و جرح کودکان و زنان اثرات ناگواری بر شخصیت و عواطف و احساسات آنان بر جای می گذارد و کودک را دچار اختلالات روانی کرده، او را با نارسایی در کلام و فکر مواجه می سازد و اعتماد به نفس را در او نابود می سازد; زن را هم از ایفای نقش مادری و همسری دل سرد می کند.
منطق دین در هنگام بروز نابهنجاری از سوی کودکان و زنان، ابتدا روشنگری، نصیحت و ارشاد است و در نهایت، که هیچ راهی برای هنجارمند کردن آنان وجود نداشته باشد، تنها مقدار اندکی تنبیه برای رفع ضرورت تجویز شده است.
برخی کج اندیشان به غلط تصور کرده اند تفاوت های حقوقی بین مرد و زن نوعی خشونت قانونی تلقّی می شود که باید در نفی و محو آن تلاش کرد; اما باید دانست که چنین تصوری غلط است. تفاوت مالی مرد و زن در ارث و دیه ناشی از عدم مسئولیت زن در تأمین هزینه های خانواده و حتی هزینه های شخصی خود در نظام اسلامی است. از سوی دیگر، اختلاف زن و مرد در مسئله شهادت و قضاوت نیز ناشی از عاطفی بودن زن، مشکلات ماهانه و زایمان است و علاوه بر این، جواز ضرب و کتک زدن زن، که در برخی آیات و روایات آمده، در شرایط استثنایی و متناسب با وضعیت ویژه ای است و به قدر ضرورت تجویز شده است.
7. اختلال در جامعه پذیری و فرایند تربیت
یکی از آسیب های جدّی خانواده اختلال در فرایند تربیت فرزندان و جامعه پذیر کردن آنهاست; زیرا در این صورت، فرزندان راه و روش برخورد با دیگران، پدیده ها و مشکلات اجتماعی را نمی شناسند. بروس کوئن در تعریف «اجتماعی شدن یا جامعه پذیری» می نویسد: اجتماعی شدن فرایندی است که به انسان، راه های زندگی کردن در جامعه را می آموزد، شخصیت می دهد و ظرفیت های او را در جهت انجام وظایف فردی و به عنوان عضو جامعه، توسعه می بخشد. چهار هدف عمده برای اجتماعی شدن وجود دارد:
- 1. شخص باید مهارت های ضروری را، که برای زندگی در جامعه ضروری است، فرا بگیرد.
- 2. شخص باید بتواند به صورت مؤثری با دیگران ارتباط برقرار نماید و توانایی خواندن و نوشتن و سخن گفتن پیدا کند.
- 3. فرد باید بتواند نیازهای بدنی خود، همچون قضای حاجت را به شیوه های قابل قبول جامعه فراگیرد.
- 4. فرد باید ارزش ها و اعتقادات اساسی جامعه خود را در ذهن متمرکز کند.21
بسیاری از جامعه شناسان و نیز روان کاوان عقیده دارند: ریشه بسیاری از انحرافات شخصیت را باید در پرورش نخستین خانوادگی جستوجو کرد; زیرا اگر منشأ اغلب کج رفتاری ها و انواع متنوّع بیماری های روانی بررسی شود، نقش پرورش خانواده در کیفیت رشد شخصیت آشکار می گردد.22
هرچند برخی از نقش های خانواده مانند «آموزش» به نهادهای دیگری مانند آموزش و پرورش داده شده، اما با این وصف، هنوز هیچ نهاد اجتماعی نتوانسته است در امر تربیت و پرورش انسان ها جایگزین خانه و خانواده شود. فرزندان در محیط خانه با هنجارها آشنا می شوند و ارزش های دینی و اخلاقی را در عمق شخصیت خود نهادینه می کنند و هنگامی که وارد مدرسه و دانشگاه و محیط کار می شوند، همان سرمایه تربیت و جامعه پذیری خانوادگی را با خود به چنین محیط هایی می آورند.
جامعه پذیری یا تربیت فرزندان یکی از وظایف و کارکردهای اصلی خانواده به شمار می آید که در روایات مورد تأکید قرار گرفته است.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «اکرموا اولادَکم و احسنوا آدابهم»;23 به فرزندان خود احترام بگذارید و آنان را نیکو تربیت کنید.
ایشان همچنین می فرماید: «ادّبوا اولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیّکم و حبّ اهل بیته و قرائة القرآن»;24 فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن اهل بیت او و خواندن قرآن.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «الغلامُ یلعبُ سبع سنین و یتعلّم الکتابَ سبع سنین و یتعلّم الحلال و الحرام سبع سنین»;25 پسر باید هفت سال بازی کند و هفت سال دوم قرآن بیاموزد و هفت سال سوم به آموزش مباحث فقهی و حلال و حرام بپردازد.
با توجه به توصیه های جامعه شناسان و تأکید نصوص دینی بر ضرورت تربیت صحیح فرزندان، چنانچه خانواده نتواند نقش مهم جامعه پذیری و تربیت را برای فرزندان به اجرا درآورد، فرد هنگامی که وارد جامعه می شود، نمی داند چه راه صحیح و مشروعی را باید در مواجهه با انواع نابهنجاری ها و بحران های اجتماعی در پیش گیرد و در این صورت است که زمینه های انحراف برای او فراهم می شود و به سرعت بی هنجار و کج رو می گردد.
نکته قابل توجه اینکه پدر باید نسبت به انحرافات و کجروی زن و فرزندانش دارای روحیه «غیرت دینی» باشد. «غیرت» نیروی بازدارنده ای است که مرد را در مقابل انحراف اعضای خانواده اش حسّاس می کند و اجازه نمی دهد از هنجارهای شناخته شده تخلّفی صورت گیرد. متأسفانه امروزه تبلیغات رسانه ای و ژورنالیستی شدیدی در جهت غیرت زدایی در جامعه به کار گرفته می شود و پدران نمونه را این گونه معرفی می کنند که در امور شخصی و دوست گزینی فرزندان دخالتی ندارند و بر رفت و آمد همسر نظارتی نمی کنند. روشن است که غیرت زدایی راه را برای افتادن فرزندان و همسر در دام فریب کاران و نامحرمان باز می کند.
8. ازدواج تحمیلی
امروزه یکی از معضلات اجتماعی ازدواج های اجباری و ناخواسته است که حق مشروع و گزینش همسر را از دختران سلب می نماید. این آسیب کم و بینش در مناطق گوناگون جهان وجود دارد. سالانه 4 میلیون زن در جهان خرید و فروش یا مجبور به ازدواج اجباری می شوند. بخشی از این ازدواج ها مربوط به دوران خردسالی دختران است. بیشتر ازدواج های پایین تر از 12 سال اجباری و ناخواسته است و معمولا پس از چند سال به جدایی از همسر یا سایر آسیب های فردی و خانوادگی منجر می شود. این پدیده شوم منحصر به کشورهای جهان سوم نیست و در کشورهای پیشرفته و صنعتی هم گزارش شده است.
مقصود از «ازدواج اجباری» پیوند زناشویی رسمی است که در آن رضایت و اراده زوجین یا یکی از آنان نادیده انگاشته شود و برای برقراری این پیوند، از انواع فشارهای جسمی و روانی استفاده گردد. در طول تاریخ، انواع متعددی از این پدیده وجود داشته است که زنان را همچون کالا یا وسیله ای برای مقاصد سیاسی، اقتصادی و رفع اختلاف طایفه ای و قبیله ای مورد استفاده قرار داده اند. از جمله این ازدواج ها، می توان به موارد ذیل اشاره کرد: 1. ازدواج ربایشی; 2. ازدواج یغمایی; 3. ازدواج وراثی; 4. ازدواج از طریق خرید همسر; 5. ازدواج سیاسی; 6. ازدواج مبادله ای.26
بی تردید، علل گوناگونی در بروز این نابهنجاری تأثیر دارد که می توان به علل فردی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اشاره کرد. اما به هر حال، باید آثار منفی آن را بر روابط خانوادگی مورد مطالعه قرار داد و آن را به عنوان یک آسیب جدّی در نظر گرفت. ازدواجی که باید بر پایه عشق، اخلاق، محبت و درک متقابل شکل گیرد تا بتواند جوانه های خوش بختی را به همراه آورد، اکراه و اجبار در همسرگزینی این پیوند نامقدّس را به صورت یک کابوس وحشتناک درمی آورد و زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی زنان را با آسیب های جدّی مواجه می سازد.
8ـ1. آسیب های ازدواج تحمیلی
1. اولین آسیب و عوارض منفی آن متوجه جسم و بدن زن شده، بر سلامت جسمی او تأثیر منفی بر جای می گذارد و موجب اختلال در دستگاه باروری وی و تولد کودکان نارس و عوارض ناشی از آن می شود.
2. دومین آسیب مربوط به اختلالات روحی دختران است. از دست دادن امید به زندگی، فقدان تصویری موفقیت آمیز برای زندگی خود و فرزندان یکی دیگر از اختلالات عاطفی و روانی ازدواج های تحمیلی به شمار می رود. مجموعه این فشارهای روانی ایجاد هرگونه ابتکار، طراوت و نشاط را در محیط خانه برای این دختران از بین می برد و خانه را برای آنان به زندانی با میله های روانی و نامرئی تبدیل می کند و افسردگی، پرخاشگری و دل سردی از زندگی را به همراه می آورد.
3. آسیب دیگر مربوط به روابط خانوادگی است که در نتیجه آن می توان به سست شدن بنیان خانواده، طلاق، فرار از خانه، سوء ظن، فقدان تفاهم بین زوجین، همسرآزاری، همسرکشی، وجود فرزندان بزهکار، انحطاط اخلاقی و طلاق اشاره کرد.
8ـ2. راه کارهای جلوگیری از آسیب های ازدواج اجباری
1. برگزاری کارگاه های آموزش حقوق در زمینه ازدواج، مشاوره خانواده برای دختران و پسرانی که در آستانه ازدواج قرار دارند.
2. ارتقای آگاهی های خانواده در خصوص حقوق دختران و نیز تبعات ناگوار ناشی از چنین پدیده ای در پیش گیری از ازدواج های تحمیلی مؤثر است.
3. تدوین قوانین مناسب برای حمایت از زنانی که قربانی ازدواج تحمیلی گردیده اند.
4. ضروری است از طریق آموزش و دانش افزایی والدین نسبت به روحیات جوانان، استقلال طلبیواحترام به انتخاب حق همسرگزینی دختران، از وقوع چنین شرایطی پیش گیری شود.
5. به یقین، رعایت سن مناسب ازدواج یکی از اقدامات قانونی برای کاهش ازدواج اجباری است.
6. کاهش هزینه های زندگی، مهار تورّم، اشتغال زایی و بهبود ساختار اقتصادی جامعه و حمایت از خانواده های کم بضاعت که برای تأمین مخارج سنگین زندگی، دختران خود را برای ازدواج با افراد متموّل مجبور می نمایند.
9. کثرت فرزندان
در نصوص دینی بر داشتن فرزندان متعدد تأکید شده است; چنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)فرمود: «انّی اباهی بکم الامم و لو بالسقطِ»;27 من در قیامت به کثرت شما بر دیگر امّت ها مباهات می کنم، هرچند به فرزند سقط شده ای باشد. خداوند هم می فرماید: (وَ مَا مِن دَآبَّة فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللّهِ رِزْقُهَا)(هود: 6); روزی همه موجودات در دست خداست. اما باید دانست که کثرت فرزندان به حکم اوّلی مطلوب است، مشروط بر اینکه موجب عزّت جامعه اسلامی گردد و عدالت در میان آنها رعایت شود و مورد تربیت و آموزش آموزه های دینی قرار گیرند.
اما سؤال این است که آیا در شرایط کنونی، چنین شروطی محقق است؟ آیا کثرت مشاغل، دغدغه های معیشت، گرفتاری های خانوادگی و تورّم شدید اجازه رسیدگی شایسته به فرزندان را می دهد؟ واقعیت این است که در شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی جامعه معاصر، برای کثرت فرزندان مشکلاتی وجود دارد که نمی توان آنها را حتی از نظر اسلام در نظر نگرفت. پدری با داشتن فرزندان بسیار، چگونه می تواند آنها را با آداب اسلامی و قواعد اخلاقی آشنا سازد؟ پدری که در جامعه امروز مجبور است برای تأمین معیشت خود و اعضای خانواده در دو نوبت مشغول فعالیت اقتصادی شود از تربیت فرزندان و نظارت بر رفتار آنان عاجز می ماند و در نتیجه، فرزندانی پرورش می یابند که نه به صورت صحیح و دینی تربیت شده اند و نه از تحصیلات عالی، که معمولا مستلزم پرداخت هزینه های بسیار است، برخوردارند و مهم تر از همه، از عواطف گرم و صمیمانه پدر و مادر بی بهره اند. پس نباید بدون ملاحظه جوانب گوناگون تربیتی، فرهنگی و اجتماعی به تکثیر فرزندان پرداخت.
از سوی دیگر، آنچه مورد اشاره قرار گرفت مشکلات فردی و خانوادگی کثرت فرزندان بود، ولی مشکلات حکومت و نظام سیاسی بسی دشوارتر و پیچیده تر است. دولت باید به تأسیس مدارس، راه، ایجاد شغل مناسب و توسعه خدمات اجتماعی از قبیل برق، آب، گاز، مسکن و بیمارستان بپردازد.
پس کثرت فرزندان در شرایط جهانی و منطقه ای، به ویژه جامعه معاصر، دارای مشکلات و آسیب های فراوانی است.
-
پى نوشت ها
1. Socail Pathology.
2ـ نیکلاس آبر کرامبى و دیگران، فرهنگ جامعه شناسى، ترجمه حسن پویان، چاپخش، 1376، ص 354.
3. Socail institution.
4ـ آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، چ دوم، تهران، نشر نى، 1374، ص 785.
5ـ جاناتان اچ. ترنر، مفاهیم و کاربردهاى جامعه شناسى، ترجمه محمّد فولادى و محمّدعزیز بختیارى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1378، ص 263.
6ـ منصور بیرامى، خانواده و آسیب شناسى آن، آیدین، 1378، ص 106.
7ـ مصطفى شورکى، رهایى از افسردگى، ارجمند، 1379، ص 10ـ13.
8. Major depressive disorder.
9. Dysthymic disorder.
10ـ منصور بیرامى، پیشین، ص 107.
11ـ مصطفى شورکى، پیشین، ص 8.
12. Self - esteem.
13ـ جمعى از نویسندگان، مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، نشر نوید، 1377، ص 43 و 44.
14ـ مصطفى شورکى، پیشین، ص 14.
15. Cognitive Theraphy.
16ـ ایوى ام. بلاک برن، مقابله با افسردگى و شیوه هاى درمان آن، ترجمه گیتى شمس، تهران، رشد، 1380، ص 63ـ64.
17ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث، ج 71، ص 139.
18ـ همان، ص 69 ـ 77.
19ـ باقر ساروخانى، جامعه شناسى خانواده، تهران، سروش، 1370، ص 53.
20ـ شهلا اعزازى، جامعه شناسى خانواده با تأکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، روشنگران و مطالعات زنان، 1376، ص 199.
21ـ بروس کوئن، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضلى، چ چهارم، تهران، سمت، 1374، ص 103ـ104.
22ـ محمّدحسین فرجاد، آسیب شناسى اجتماعى ستیزه هاى خانواده و طلاق، منصورى، 1372، ص 45.
23ـ حسام الدین متقى هندى، کنزالعمّال، ح 410، ص 45.
24ـ همان، ح 409، ص 45.
25ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 12، ص 247، ح 12.
26ـ نگارنده، «دختران و ازدواج تحمیلى»، کتاب زنان، ش 24، سال ششم (تابستان 1383)، ص 33ـ35.
27ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 15، ص 96.