شناختدرماني در منابع اسلامي
شناختدرماني در منابع اسلامي
داود حسيني
مقدّمه
مشكلات، ناملايمات و اختلالات رواني همزاد بشر و بخشي از زندگي روزمرّه او بودهاند و همزمان با اين مسائل، تلاش براي رفع اين مشكلات و درمان آنها جزء ديگر زندگي بشر بوده است. از اينرو، بشر از ابتدا، به دنبال راه حلهايي بوده است تا خود را از مشكلات برهاند. يكي از راههايي كه بشر از ابتداي حيات خود بر روي كره خاك براي حل مشكلات، كشف كرده، مراجعه به عالمان و انديشمندان و مشاوره با آنان بوده است.
در دوران باستان، يكي از شيوههايي كه، دستكم، برخي مشاوران براي درمان ارائه ميكردند، سوراخ كردن كاسه سر بيمار براي بيرون راندن شيطان از جسم فرد بود. خواندن ورد، شلاق زدن، و به غل و زنجير كشيدن افرادي كه داراي مشكلات رواني بودند، شيوههايي بودند كه افراد مدعي ارائه مشاوره و درمان به كار ميگرفتند. در عصر طلايي يونان، با رشد و پيشرفت علم و درك حقيقت مشكلات اجتماعي، اخلاقي و رواني، شيوههاي ارائه مشاوره دگرگون شدند.
با ظهور اسلام روشهاي علمي - انساني درماني توسط دانشمندان مسلمان شكل نوي به خود گرفتند؛ آنان با مصاحبه و بررسي تاريخچه زندگي بيماران رواني، به ارائه مشاوره و درمان ميپرداختند.
زماني كه روانشناسي به عنوان يك علم در غرب مطرح شد، نزاع با مذهب به اوج خود رسيده بود؛ مكتبهاي مادينگر مذهب1 را نفي و از آن به عنوان «افيون ملتها» ياد ميكردند. فرويد به عنوان مهمترين نظريهپرداز و روانشناس دهههاي اول قرن حاضر، مذهب را داراي مؤلّفههاي بيماريزا ميدانست. در خلال دهههاي بعد هم روانشناسي راهي جدا از مذهب پيمود و تلاش در جهت انكار و نفي مذهب، به ويژه نفي نقش آن در سلامت روان و اصلاح فكر و رفتار، همچنان ادامه يافت.
اما اين حقيقت هيچگاه قابل انكار نبوده كه وجود خداوند در همه جا قابل لمس است، بخصوص در اطاق مشاوره و درمانگري و به ويژه اگر مراجع شما فردي معتقد به مذهب باشد. بنابراين، توجه به مذهب در زمينه مشاوره و درمانگري، پرتوي خود را بر وجدان دانشمندان اين علم افكند. يونگ 1973به نقل از كربت، 1993، «خود»2 را در نظام روانشناختي انسان، جلوهاي از خداوند ميدانست.
امروزه علاقه زيادي نسبت به مذهب در ميان روانشناسان، به ويژه در حوزه رواندرمانگري و مشاوره به چشم ميخورد. (بر امر و ديگران، 1993 اسپرو، 1996) توجه فزاينده متخصصان باليني به مذهب و تأكيد آنها بر روان درمانگري و مشاوره مذهبي، گفتوگوهاي متعددي در زمينه نقش مذهب در زندگي مراجعان فراهم كرده است. 3
اكنون درمانگري و مشاوره مذهبي با توجه به عقايد يهوديت و مسيحيت و بودايي، در جهان در حال رشد و توسعه ميباشد. اما درمانگري و مشاوره بر اساس آموزههاي متعالي مكتب متعالي اسلام كمتر مورد توجه قرار گرفته و كار و تحقيق جدّي در اين زمينه انجام نشده است. اين در حالي است كه در اسلام روشهاي متعدد درمانگري از جمله شناخت ـ درمانگري و رفتار ـ درمانگري وجود دارند كه با استفاده از آنها، ميتوان بسياري از مسائلي را كه فنون و روشهاي مشاوره قبلي درباره آنها غيرمؤثرند، حل كرد.
در مورد اينكه آيا نظام مشاوره در اسلام وجود دارد يا خير، دو ديدگاه اساسي وجود دارد:
الف. يك نظر آن است كه نظام مشاوره اسلامي وجود دارد كه بايد آن را از متون ديني استخراج كرد.
ب. نظر ديگر اين است كه اسلام خود متكفّل مبناي علمي مشاوره نيست، ولي ميتوان نظام مشاوره اسلامي با توجه به پيشفرضهاي دين تأسيس كرد.
به دليل آنكه اسلام مكتب هدايت است و هدايت محور اصلي كار مشاوره، بايد گفت: براي آن نظامي وجود دارد كه بايد كشف شود، چرا كه دين براي حل مشكلات و رفع موانع و شكوفايي استعدادهاي آدمي، راههايي پيشنهاد ميكند كه مشاوره هم غير از اين نيست.
از اينرو، آقاي جلالي طهراني از يك نظام رواندرمانگري اسلامي سخن ميگويد كه در آن، آموزههاي مكتب انسانگرايي و اسلام تلفيق شدهاند و البته مكتب اسلام اصل و محور آن به حساب ميآيد. 4
تعاليم بلند اسلام، چه از جنبه نظري و چه از جنبه عملي، داراي اصول و روشهايي هستند كه در بعضي موارد، مختص خود آن است و در ساير نظريهها ردپايي از آنها ديده نميشود و در بعضي موارد، اين روشها قابل انطباق با نظريههاي مشاوره ميباشند و يافتههاي علمي را، كه منطبق با عقل باشند، ميپذيرد.
در اين نوشته، تلاش شده است تا برخي اصول و روشهاي مشاوره و درمانگري شناختي از منابع اسلامي استخراج شوند و در اختيار علاقهمندان قرار گيرند.
1. شناختدرماني
براي ايجاد تعديل يا تغيير شخصيت و رفتار افراد، ضروري است ابتدا در تعديل يا تغيير افكار و گرايشهاي فكري آنها اقدام شود؛ چرا كه رفتار انسان تا حد زيادي تحت تأثير افكار و گرايشهاي او قرار دارد. به همين دليل، هدف اساسي روان درماني تغيير نوع تفكرات بيماران رواني و مراجعان درباره خودشان و مشكلاتي است كه از مقابله با آنها عاجزند و همين امر موجب اضطرابشان شده است.
با تغيير افكار بيمار رواني در اثر مشاوره و درمان، وي در برابر مشكلات و حل آنها توانا ميگردد و غالبا پس از درمان متوجه ميشود مشكلاتي كه در گذشته سبب اضطراب و بيمارياش ميشدند، به گونهاي كه او تصور ميكرد، حايز اهميت نبوده و در واقع، دليل موجّهي براي اضطراب شديد او وجود نداشته است.
اساسا «يادگيري» عملي است كه در جريان آن، افكار، گرايشها، عادتها و رفتارهاي انسان تعديل ميشوند و تغيير مييابند. كار مشاور در اصل، تصحيح يادگيري نادرست گذشته است كه بيمار در جريان آن، با افكار اضطرابانگيز مواجه بوده است. مُراجع روشهاي مشخصي از رفتار دفاعي را، كه به واسطه آنها از روبهرو شدن با مشكلات فرار كرده است، ميآموزد و از شدت اضطرابش كم ميشود. مشاور ميكوشد افكار مراجع را تصحيح كند و او را وادارد كه به خود و مردم و مشكلات خويش با ديدي واقعبينانه و درست بنگرد وبه جاي فرار از مشكلات، با آنها مقابله كند و همچنين به جاي ادامه دادن حالت درگيري رواني ـ كه ناشي از عجز در حل مشكلات است ـ در جهت حلّ آنها بكوشد. اين تغيير نگرش نسبت به خود، مردم و زندگي، مراجع را در مقابله با مشكلات و حل آنها توانا ميسازد و به اين صورت، از درگيري رواني و اضطراب، رهايي مييابد و اين موضوع معمولا باعث نشاط و طراوت زندگي بيمار ميگردد.
نقشهاي شناخت
«شناخت عقلاني» از مختصات انسان است (برخلاف احساس) و به نيروي فكر و تعقّل او بستگي دارد. برتري انسان بر ساير جانداران در شناخت خود و شناخت جهان پيرامون است؛ يعني نوعي بينش عميق درباره جهان. حيوان فقط جهان را احساس ميكند، اما انسان علاوه بر آن، جهان را تفسير هم ميكند.
شناختهاي اساسي ما درباره جهان، انسان و همه پديدههاي عالم بر نحوه تفكر، جهتگيري، انتخابها و رفتارهاي ما تأثير دارند. شناختهاي ما در واقع، بازخوردهاي اساسي ما را نسبت به خود، ديگران و هستي شكل ميدهند.
شناخت در برانگيختن انسان و در عمل او، يكي از سه نقش را دارد:
الف. تشخيص مصداق: فرض كنيد شما عشق و علاقهاي به نقاشيهاي طبيعي داريد. دوست داريد اين نقاشيها را ياد بگيريد، ولي معلم و استاد ارزندهاي كه آن را به خوبي به شما ياد بدهد، نميشناسيد. در اينجا، شناخت به شما مصداق اين معلم ارزنده را نشان ميدهد. اينجا شناخت ميگويد: از من بپرس تا تو را به استاد و مربّي ارزندهاي كه به بهترين وجه تدريس كند، راهنمايي نمايم. چنين شناختي تا همين مقدار مؤثر است. اما نقش اين شناخت در اينجا فقط نشان دادن مصداق است، و گرنه خود شناخت نميتواند در شما ايجاد حركت كند.5
ب. نشان دادن بهترين روش: گاه انسان مصداق را ميشناسد، اما راه صحيح استفاده از اين مصداق را نميداند. در اين حالت، شناخت نقش دومي را پيدا ميكند كه عبارت است از: نشان دادن بهترين روش و بهترين راه براي استفاده از يك مصداق يا يك وسيله شناخته شده در مثال قبل؛ فرض كنيد استاد مورد نظر را پيدا كرديد، ولي قِلق اين استاد دست شما نيست. فرض كنيد شخص ديگري هم پيش اين استاد آموزش ميبيند. شما، هر دو شاگرد اين استاد بودهايد، اما او قلق استاد را ميداند و شما نميدانيد. در نتيجه، آن شخص ميتواند از استاد خيلي خوب استفاده كند، ولي شما نميتوانيد از استاد خوب استفاده كنيد.6
ج. كمك به رشد تمايلات نهفته در انسان: انسان با قسمتي از تمايلاتي كه دارد به خوبي آشناست؛ مانند ميل به غذا، ميل جنسي، ميل به احترام و جاهطلبي. شناسايي اين تمايلات در انسان كار دشواري نيست. اما يك سلسله تمايلات در انسان هست كه چندان دمدست نيست. اينها به شرطي ميتوانند در انسان برانگيختگي به وجود آورند كه خوب شناخته شوند و شناختشان نيز كمكي به رشدشان باشد.7
بنابراين، براي ايجاد حركت در انسان ها، بايد انگشت روي تمايلات انسان نهاد. آگاهيها و شناختهايي كه در قالب يكي از سه نقش ياد شده، به يك گروه يا يك نمونه از تمايلات انسان مربوط نشوند، در پيمودن زندگي انسانها تأثيري نخواهند داشت.
تأثير شناخت اصول و قواعد عمليه در درمانشناختي
در اسلام اصول و قواعدي وجود دارند كه در طول تاريخ، فقهاي اسلام در جهت تبيين تكليف خود و مقلّدانشان از آنها بهره جستهاند و در بعضي موارد، مردم عادي هم با تمسّك به اين اصول و قواعد، تكليف شرعي خود را مشخص كردهاند. اما آنچه كمتر به آن توجه شده، جنبه پيشگيري و درمان و جنبه تربيتي اين اصول و قواعد در نظام مشاوره اسلام است. توجه به اين جنبه از قواعد از اهميت خاصي برخوردار است كه تاكنون كمتر با اين ديد به آنها نگريسته شده است. در اينجا، به اين اصول و قواعد از ديد اصلاح رفتار، بخصوص رفتار وسواسگونه فكري و عملي و سوء ظن، پرداخته ميشود:
الف. اصل برائت: اين اصل از آن نظر مهم است كه مكلّف خود را به چيزي جز آنچه به دست او رسيده و حجت را بر وي تمام كرده است، موظف نميداند و نگراني و دغدغه خاطري ندارد كه مبادا او را به آنچه ممكن است در واقع وجود داشته باشد و به دست او نرسيده، مجازات كنند. و اين تأثير بسيار مهمي در شناخت و رفتار او دارد.
بر اساس اين اصل، مجتهدي كه ميخواهد فتوا بدهد و مقلّدي كه ميخواهد به گفته مجتهد خويش عمل كند، هر دو خود را آسوده خاطر ميدانند كه غير از آنچه درباره آن حجت بر آنها تمام شده است، تكليفي ندارند و بنابراين، احساس گناه نميكنند، بلكه با يك اصل روشن، ذهن خويش را صاف و پالوده ميدارند.8
بر اساس آيات و رواياتي كه مستند اصل برائت ميباشند، ميتوان افرادي را كه مبتلاي به وسواس هستند ابتدا با تغيير شناخت آنها درباره مسئله وسواس، زمينه شناخت تازهاي در آنها به وجود آورد.
ب. اصل حليت: معناي اصل مزبور آن است كه اصل در اشيا و افعال مكلّفان، حليّت است، مگر اينكه دليلي قطعي بر حرمت آنها اقامه شود. دليل اين اصل رواياتي است كه از معصومان: نقل شدهاند.
عبداللّه بن سنان به سند معتبر، از امام صادق(عليهالسلام) نقل ميكند كه فرمود: «كلٌ شيءٍ فيهِ حلالٌ و حرامٌ فَهو لكَ حلالٌ ابدا حتّي تعرَف الحرامَ مِنهُ بعينهِ فَتدعهُ»؛ هر چيز كه داراي حلال و حرام است، آن چيز براي تو حلال است تا زماني كه حرام آن را بعينه بشناسي، پس بايد آن را ترك كني.9
همچنين مسعدة بن صدقه از امام صادق(عليهالسلام) نقل ميكند كه فرمود: «كلُّ شيءٍ هُو لكَ حلالٌ حتّي تعلَم اَنّه حرامٌ بعينهِ فتدعُه مِن نفسِكَ و الاشياءُ كلّها علي هذا حتّي يتبيّن لكَ غير ذلكَ او تَقومَ بِه البيّنة»10
افرادي كه مبتلا به وسواس هستند همه يا بسياري چيزها را حرام ميدانند؛ همانگونه كه در روايت عبداللّه بن سنان آمده است كه سؤال كردم از پنير كه آيا حلال است يا نه. طبق اين اصل، ميتوان شناختِ مُراجع را تغيير داد كه تمام اشيا براي انسانها حلال هستند و افراد ميتوانند با اطمينان خاطر از آنها استفاده كنند مگر اشيايي كه حرام بودن آنها محرز گرديده است.
ج. قاعده فراغ و تجاوز: از قواعد مهمي كه در ميان متأخران از فقها شهرت پيدا كرده (تا جايي كه از مسلّمات شمرده ميشود) قاعده «فراغ و تجاوز» است. براي توضيح اين قاعده، به روايات ذيل توجه نماييد:11
1. زراره از امام صادق(عليهالسلام) سؤال كرد: «مردي پس از تكبيرةالاحرام در اذان و اقامه شك ميكند. حضرت فرمود: به آن توجه نكند. گفت: مردي در تكبير شك ميكند، در حالي كه حمد را خوانده است. فرمود توجه نكند. عرض كرد در قرائت شك ميكند، در حالي كه ركوع كرده است. فرمود: به شك توجه نكند. پرسيد: در ركوع شك ميكند، در حالي كه سجده كرده است. فرمود: به شك توجه نكند. سپس فرمود: اي زراره، هر وقت از يك عمل فارغ شدي (خارج شدي) و سپس مشغول عمل ديگري گشتي و درباره (عمل قبلي) شك كردي به شكّت توجه نكن (آن شك اعتبار ندارد.)»12
2. محمد بن مسلم از امام باقر(عليهالسلام) نقل ميكند كه فرمود: «هر چيزي كه شك كردي در آن از آنچه كه گذشته است، همانگونه كه آن را انجام دادهاي، امضا كن.» (كنايه از اينكه به شكّت توجه نكن)13
3. بكير بن اعين از امام باقر(عليهالسلام) سؤال كرد: «مردي پس از وضو، در انجام وضو شك ميكند؟ حضرت فرمود: آن مرد هنگامي كه وضو ميگيرد آگاهتر است (به علمش) از هنگامي كه درباره آن شك ميكند.» (يعني به شكش توجه نكند.) اگرچه اين حديث در خصوص شك در وضو است،14 ولي جواب حضرت از قبيل ذكر علت در مقام بيان معلول است و از اينرو، از روايات عامي به شمار ميآيد كه دلالت بر قاعده ميكند. روايات متعدد ديگري نيز در اين باب وارد شدهاند.
د. برداشت مشاورهاي و درماني: اگر در اين قاعده خوب دقت كنيم، ميبينيم يا چه اندازه با ديدي روانشناسانه يك واقعيت رواني را بيان كرده است و يك ضابطه كلي به دست هر مكلّف ميدهد و او را از ترديد و تزلزل و وسواس و واپسنگري خارج ميكند و تكليف او را روشن مينمايد و به فكر و عمل او جهت ميدهد.
يكي از جنبههاي با اهميت اين قاعده جنبه پيشگيرانه آن است. كساني كه به اين قاعده عمل ميكنند هيچگاه دچار وسواس در افكار و اعمال خود نميشوند؛ زيرا بسياري از افراد در اثر وسواس بياختيار به دليل شكهاي پي در پي و عمل كردن به شك خود، حس اعتماد به عمل و فكر خويش را از دست ميدهند، تا جايي كه افكار و اعمالشان جنبه وسواسي به خود ميگيرد. از اينرو، حضرت در حديث قبل فرمودند: فرد حين عمل «آگاهتر» (اذكر) است. بنابراين، نبايد به شك خود ترتيب اثر بدهد.
ه. اصل استصحاب: مفاد اصل استصحاب اين است كه اگر كسي داراي يقين بود و در همان چيزي كه يقين داشت شك كرد ـ مثلا، به وضو يقين داشت، شك كرد كه آيا وضوي او باطل شده است يا نه و يا اينكه يقين داشت لباسش پاك است، شك كرد كه آيا لباسش نجس شده است يا نه ـ طبق اين اصل ـ بايد به يقين سابق خود عمل كند و با شك، دست از يقين خود برندارد؛ چنانكه در روايت صحيحه زراره درباره شك در ركعات نماز از امام(عليهالسلام) نقل شده است: «... و لا تنقض اليقينَ بالشكِ و لا يَدخلُ الشّكُ في اليقينِ، و لا يخلط اَحدهُما بالآخِر، و لكّنه ينقضُ الشكَ بِاليقينَ يَتمُّ علي اليقينِ فيبني عليه، و لا يعتدَّ بالشّكِ في حالٍ من الحالاتِ.» شك و ترديد حالتي است روحي كه در برخي موارد، به حد بيماري و اختلال رواني ميرسد.15 ذهن آلوده به شك دچار رخوت، و اماندگي و احساس يأس ميشود و در نتيجه، آدمي به خودش بياعتماد و در كارهاي ديگر هم ناتوان ميگردد. از اينرو، اسلام براي پيشگيري و درمان اين مشكل رواني، طبق اصل «استصحاب» از شك جلوگيري ميكند و دستور ميدهد كه به اين شكوك توجه نكند و اجازه ندهد روحيه او را متزلزل نمايند.
2. معادانديشي و شناخت درماني
معادانديشي ضامن سعادت و رفاه و امنيت جوامع بشري است. هرگاه انسانها معتقد باشند داراي حقيقتي هستند كه با مرگ از بين نميرود، بلكه آغاز زندگي جديدي را تجربه خواهند كرد و بين زندگي اين دنياي آنها و حيات پس از مرگ رابطهاي وجود دارد و اين رابطه از نوع عليّت و عينيت است، نه قرارداد صرف، احساس مسئوليت و بيم از سرنوشت آنها را از هر نوع احساس پوچي و تنهايي باز ميدارد و اميد به آينده درخشان موجبات آرامش خاطر و فكر آنها را فراهم نموده، به يأس و نوميدي و فشارهاي رواني پايان ميدهد.
به كارگيري معادانديشي در جريان درمانگري و القا و آموزش مراجعان در چارچوب روشها و فنون درمانگري شناختي، ميتواند به تصحيح شناختهاي غيرمنطقي و آشفتهساز مراجعان كمك كند. كسي كه به اين باور نسبت به معاد و جهان پس از مرگ رسيده باشد كه اين عالم داراي هدف است و انسان جزئي از اين عالم است و مسئوليتها و تكاليفي دارد كه در سايه انجام آنها به حيات جاويدان اخروي دست مييابد، هرگز دچار يأس و نااميدي نميشود.
انسان با چنين آگاهيها و باورهايي، داراي افق ديد وسيعي ميگردد و زندگي را محدود به زندگي دنيوي نميداند، بلكه دنيا را به منزله مقدّمهاي براي حيات اخروي ميشمارد، از شكستها مأيوس نميشود، اضطراب جدايي پيدا نميكند و احساس پوچي نمينمايد.
آثار اعتقاد به معاد
اعتقاد به معاد داراي آثار متعدد رواني و رفتاري است كه به چند مورد آنها اشاره ميشود:
الف. بازدارندگي يا پيشگيري: آگاهي به اين امر كه پس از اين زندگي در جهان مادّي و عالم طبيعت، جهاني جاودانه و پايدار وجود دارد و بر اساس باورها و اعمالي كه فرد در اين جهان كسب كرده است، سر از سعادت و فلاح و يا شقاوت و عذاب دردناك قهر الهي درمي آورد، هر انساني را به فكر فرو ميبرد كه اگر واقعا چنين است، پس نميتوان بيتفاوت بود؛ بلكه بايد به گونهاي زندگي كرد كه سرانجام، براي پيمودن راه آخرت آمادگيهاي لازم را كسب نمود. انسان معتقد به معاد دچار نااميدي و پوچي نميشود، جهان را داراي هدف ميداند و با رواني آرام ميتواند به سوي هدفي متعالي حركت كند.
ب. جهتگيري خاص: اعتقاد به معاد جهتگيري خاصي به انسان ميبخشد. جهت اعمال و رفتارهاي او رو به كسي است كه مالك روز جزاست؛ پروردگار جهانيان و خالق هستي است. انسان با چنين باوري، در جهت او قرار ميگيرد. اينجهتگيري مستلزم تنظيم رفتار است. با اين هدف و جهتگيري هر نوع رفتاري سازگار نيست، بلكه مقتضي رفتارهاي خاصي است. ممكن نيست كسي هدفش تقرّب به خدا باشد و در جهت شدن به سوي او گام برندارد و در عين حال، به رفتارهايي روي بياورد يا افكار و احساساتي را در خود برانگيزد كه بر خلاف اين جهتگيري و در تعارض با چنين هدفي هستند. فضاي خداخواهي و خداپرستي فضاي اطمينان، آرامش و امنيت است، نه اضطراب و آشفتگي و اغتشاش و درگيري و تنش.
ج. توجه به مسئوليت و زدودن غفلت: از ديگر آثار آگاهي و باور به معاد، افزايش توجه به تكاليف و مسئوليتها و زدودن غفلت و كم توجهي است. انسان باورمند به معاد ميداند كه روزي را در پيش دارد كه بايد حساب و كتاب پس بدهد و در برابر ريز و درشت اعمال و كردارش پاسخگو باشد: (لا يُغادرُ صغيرةً و لا كبيرةً اِلاّ اَحصاها.) (كهف: 49) چنين باوري جايي براي غفلت و كمتوجهي باقي نميگذارد.
استفاده از معادباوري در مشاوره
با به كارگيري شناخت نسبت به معاد در جريان مشاوره و در چهارچوب روشها و فنون مشاوره و درمانگري شناختي، ميتوان به تصحيح شناختهاي غيرمنطقي و آشفتهساز مراجعان پرداخت. براي مثال، اگر مراجعي اظهار ميدارد عزيزي را از دست داده است و گمان ميكند ديگر دليلي براي زيستن ندارد و تعجب ميكند كه چرا هر چه بلا و مصيبت است بايد براي او باشد و از بداقبالي و سرنوشت شوم خويش گله ميكند، مشاور ميتواند با گفتوگو، به او نشان دهد كه اين افكار و باورها غيرمنطقي و ويرانگر هستند.
اين نگرش مصيبت و بلا براي همه هست و مرگ امري قطعي و همگاني است و علاوه بر اين، مرگ به معناي تمام شدن عزيز از دست رفته نيست، بلكه به معناي آغازي ديگر براي اوست و افزوني درجات عالي كمال و قرب، از راه صبر بر بلاها يا مصيبتها به دست ميآيد و تحمّل مصايب را آسان ميكند.
3. اميد و شناختدرماني
اميد در سلامترواني انسان نقش مهمي بر عهده دارد. اميد، به زندگي انسان معنا ميبخشد و هنگام هجوم مشكلات، ناملايمات، رنجها و اندوهها و مصايب و ناگواريها، از فروپاشي رواني انسان جلوگيري ميكند و مانع استيلاي يأس و دلسردي بر انسان ميگردد. بدون اميد، زندگي، بيمعنا، تلاش ناموجّه، و اضطراب و افسردگي حضور موجّه پيدا ميكنند و سياهي و تاريكي و ابهام افق آينده را ميپوشاند. از اينرو، اميد ربطي به آنچه گذشته است ندارد، جز به لحاظ نتايج بعدي آن.
از سوي ديگر، منشأ اصلي اميد نيز لذت و شيرينكامي و راحتي است كه براي خود انسان حاصل شود، ولي بالعرض. اين حالت به چيزهاي ديگري هم نسبت داده ميشود.
براي مثال، گاهي توجه ميكند به نعمتي كه باعث لذت و راحتي انسان خواهد شد و به آن نعمت دل ميبندد و اميدوار ميشود، و گاهي توجه ميكند به كسي كه اين نعمت را به وي ميدهد و اميدش به اوست، يا به زمان و مكاني كه از آن نعمت بهرهمند خواهد شد. در اين صورت، ميتواند اميد خود را به آن زمان يا مكان نسبت دهد. ولي آنچه متعلّق اصلي و منشأ نخستين پيدايش اين حالت در نفس انساني است همان التذاذ و تمتّعي خواهد بود كه براي انسان فراهم ميشود؛ يعني علت آن، دروني و مربوط به خود انسان است.16
محقّق نراقي (ملّا احمد) ميگويد: «ضدّ يأس از رحمت خدا، اميدواري به اوست كه آن را صفت رجا گويند و «رجا» عبارت است از: انبساط سرور در دل به جهت انتظار امر محبوبي، و اين سرور و انبساط را وقتي "اميدواري" گويند كه آدمي بسياري از اسباب رسيدن به محبوب را تحصيل كرده باشد».17
نكتهاي كه لازم به ذكر است اينكه آيات شريفه به اين حقيقت تصريح كردهاند كه منشأ نااميدي، غفلت از خدا و آيات اوست و اين به نوبه خود، معلول آن است كه شناخت درستي از او ندارد و بنابراين، شناخت معرفت به عنوان يك مقّدمه و شرط لازم در پيدايش حالت «رجا» نقش دارد و «رجا» حالتي است از نوعي معرفت و خداشناسي كه در نفس انسان حاصل ميگردد و منشأ آثار عملي ميشود؛ يعني در واقع، اميد به لقاي خدا و نااميدي از آن، پس از شناخت و معرفت، كه طبعا ريشهدارتر و مبناييتر است، به عنوان علت و اساس دست زدن به اعمال زشت و زيبا و اساس صلاح و فساد انسان و در نهايت، عامل وصول به پاداش و كيفر اخروي مطرح ميشود.18
بنابراين، اميد به لقاي خدا از يك سو، اثر و معلول شناخت است و در اثر ضعف معرفت و وجود غفلت از خدا و قيامت زوال ميپذيرد؛ و از سوي ديگر، علت و عامل مؤثر در تغيير رفتار انسان و در نهايت، وصول وي به سعادت ابدي است و نبود آن موجب بحران رواني و شقاوت جاوداني خواهد بود.
چند نكته درباره اميد
الف) با توجه به آنچه از آيات گذشت، رجا يك حالت رواني است كه در آن، توجه به آينده ملحوظ است و منشأ پيدايش اين حالت در انسان ميشود. توجه به اينكه در آينده ميتواند از نعمتهايي بهرهمند شود و از اينرو، احساس خوشايندي در دل او زنده ميگردد، و او را به تلاش و حركت واميدارد.
ب) انسان معتقد و مؤمن چنين ميانديشد كه خداوند ميتواند در آينده او را از نعمتهايي بهرهمند سازد، و همين منشأ اميد او به خدا ميگردد و در حدّ كاملتر، به اينجا ميرسد كه تنها اين خداست كه ميتواند در آينده، وي را بهرهمند سازد و اين انديشه سبب ميشود تا تنها دل به خدا ببندد و اين از جمله صفات بارز و برجسته انسان وارسته خداشناس است.
ج) رجا و اميد جزو صفات ضروري است كه انسان مصمّم به حركت در مسير كمال و سلامت رواني، واجد آن ميشود و نبود آن در واقع، نقصي در خصايل انساني و رواني به شمار ميآيد كه تأثير ناخوشايند خود را بر رفتار وي و در نهايت، بر سعادت و معنويت وي خواهد نهاد.
در واقع، اميد به منزله نيروي اجرايي براي حركت است كه عامل مستقيم تلاشها و رفتار انسان ميباشد؛ يعني ميتوان گفت: به طور كلي، همه رفتارهاي انسان آثار و جلوههاي اين نيروي گرايشي رواني است.19
آثار اميدواري و مطلوب انديشي
الف. رهايي از به بن بست رسيدن: انسان اميدوار هرگز خود را در بن بست نمييابد و همواره در عمق تاريكيهاي مشكلات زندگي و مصايب و ناملايمات روزانه، به سوي روشنايي پيش روي خود حركت ميكند. شايد يكي از اسرار اينكه در اسلام و ديگر اديان الهي، خودكشي ممنوع اعلام شده همين باشد كه با اميدواري به خدا منافات دارد. خودكشي نشانه رسيدن به نهايت يأس و نوميدي است، حاكي از اعتقاد به بسته شدن همه درها و تسليم شدن در برابر مشكلات زندگي است. اسلام به انسان اجازه نداده است كه درباره هستي خود و ديگران و امور چنين بينديشد، بلكه به انسانها ميآموزد كه خدا انسان را به حال خود وانگذارده، دايم با اوست.
قرآن درباره نهي از نااميدي ميفرمايد: (قُل يَا عِبادِي الَّذينَ اَسرفُوا عَلي اَنفُسهِم لاَ تَقنطُوا مِن رَحمةِاللّه) (زمر:53) بگو: اي بندگان من، كه برخود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد.
در آيه ديگر، يأس از رحمت خداوند را به شدت مورد نكوهش قرار داده، اين كار را مساوي كفر و گمراهي معرفي ميكند: (مَن يَقنُط مِن رحمةِ ربِّه اِلّا الضّالَّون) (حجر: 56) جز گمراهان، چه كسي از رحمت پروردگارش مأيوس ميشود؟!
يا در جايي ميفرمايد: (وَ لا يَيأسُ مِن رَوحِاللّهِ الاَّ القُومُ الكافِروُنَ) (يوسف: 87) از رحمت خدا مأيوس نشود؛ جز گروه كافران.
ب. افزايش انرژي رواني: اين واقعيت تجربه شده است كه در يك مسابقه دو يا اسبسواري يا دو ميداني، وقتي علايم خط پايان آشكار ميشوند، انرژي رواني شركت كنندگان در مسابقه، به طور قابل ملاحظهاي افزايش مييابد. كسي كه تا پيش از اين، انرژي خود را تمام شده احساس ميكرد، با پي بردن به اينكه به خط پايان نزديك شده است، جاني دوباره ميگيرد و گامهاي آخر را با سرعت و توان بيشتري ميپيمايد.
ممكن است بتوان قضيه را اينگونه تحليل كرد كه با نزديكي به خط پايان، اميد بيشتر ميشود؛ اميد به برنده شدن و به پايان رساندن مسابقه، اميد به نمايش گذاشتن تواناييهاي خود. اميد اين اثر را دارد كه انرژي رواني انسان را افزايش ميدهد و موجب ميشود كه انسان بر تلاش خود براي رسيدن به مقصود بيفزايد.
ج. كاهش ترس و اضطراب: هر كس اميد به بهبودي امور و اصلاح كارها را از دست بدهد، نسبت به آينده و سرانجام كار دچار ترس و اضطراب ميشود. چيزي كه ميتواند از ترس او كم كند و به اضطرابش خاتمه دهد اميدواري است. براي فرد مذهبي باورمند به شناختها و ارزشهاي اسلامي، كه ميداند سر رشته همه امور در دست خداست و او قادر بر هر كاري است و ميتواند بديها را به نيكي بدل نمايد و انسان را از خواري گناه با «توبه» به اوج عزّت و سربلندي بندگي برساند، خداوندي كه ميتواند كائنات را با سرانگشت حكمت و تدبير بچرخاند و اداره كند، براي چنين انساني، كمترين دليلي براي نااميدي وجود ندارد.
حضرت علي(عليهالسلام) در حديثي در اينباره ميفرمايد: «آگاه باش! هر بلايي انتظار آن است كه روزي برطرف شود؛ زيرا اين يادآوري و ايجاد اميد، به فرج و گشايش امور نزديكتر است و نسبت به از ميان رفتن اندوه و اضطراب و رسيدن به مقصود، شايستهتر».
سازوكار ايجاد اميدواري
ايجاد اميد به زندگي و حل مشكلات و خوشبيني در مراجعان يكي از جنبههاي مهم در مشاوره و درمانگري است. مشاوران متعهد و آگاه به مباني ديني ميتوانند تا حد زيادي بر انتظارات مراجعان تأثيرگذار باشند و اين امر بدان دليل است كه معمولا مراجعان با توجه به شرايطي كه با آن مواجهند، تجربه اندكي دارند. آنها از آمار كساني كه از مشكلات نجات يافتهاند بياطلاعند و از قدرت خداوند براي حل مشكل آنان غافل گشتهاند و بيشتر به جنبه منفي مشكلات توجه ميكنند و اين باعث يأس و نااميدي در آنها ميشود.
سازوكار اثرگذاري به اين صورت است كه انتظارات مثبت ميتواند باعث ايجاد انگيزه در مراجعان و بيماران براي تلاش در جهت بهبودي گردد. اميد ميتواند اثر مثبتي بر مشكل فردي داشته باشد. مشاوران ميتوانند امكانات بالقوّه عقلي و عاطفي ـ رواني مراجعان را به فعليت برسانند و به منظور درمان آنان از ايجاد اميد به زندگي، بهره ببرند.
شايد بتوان گفت: معروفترين شيوه ايجاد اميد به بهبودي كه براي درمان بيماران جسمي - رواني به كار گرفته شده استفاده از «دارونماها» بوده است. «دارونما» ماده بياثري است كه هم تأثيررواني دارد و هم تأثير فيزيولوژيك. نقش اين دارونماها ايجاد اميد به بهبودي است. حال اگر مشاور بتواند در برخورد با مراجعان، آنان را به يك تكيهگاه عظيم و پايدار متوجه سازد و نسبت به رحمت پروردگار اميدوار كند، بهترين و آسانترين و سادهترين راه را در حل مشكلات مراجعان برداشته است.
4. ذكر درماني
زندگي ماشيني قرن حاضر مشكلات فراواني را به ارمغان آورده است: جنگهاي مخرّب، كه با از دست دادن عزيزان همراه بوده، قطع و محدود شدن روابط خويشاوندي كه باعث از دست دادن حمايتهاي اجتماعي و سبب ايجاد افسردگيهاي فراواني گرديده، نبود احساس امنيت كه اضطراب بشر را افزايش داده، وجود سلاحهاي كشتار جمعي كه بشر را بسوي نابودي سوق داده و از نظر رواني درمانده و مستأصل كرده. در اينگونه موارد، علاوه بر راه حلهاي دراز مدت، بشر نيازمند تسكين و آرامش فوري است تا بتواند در كوتاه مدت، با اين مشكلات كنار آيد و با مسائل سازگاري پيدا كند تا در دراز مدت، به راه حلهاي اساسي براي ريشهكن كردن اين مشكلات بپردازد. يكي از اموري كه در اين شرايط به انسان آرامش ميبخشد، «ياد خداوند» است: (اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمئنُّ القُلوُب) (رعد: 28): همانا با ياد خدا، دلها آرامش مييابد.
تبيين روانشناختي اين مسئله اين است كه فرد در حالي كه به ياد خداست، خود را به منبع و قدرت لايتناهي متصل ميبيند و از تنهايي و استيصال رها ميشود. تأثير اين ياد پيدايش آرامش زودرس در روان و جسم فرد است.
ملّا احمد نراقي و ملّا مهدي نراقي براي درمان اختلال وسواس بياختياري، سه روش را پيشنهاد ميكنند: يكي از اين شيوهها «كثرت ذكر و توجه به خداوند» است؛ ايشان ميگويند: «يكي از راههاي علاج وسواس، اشتغال به ذكر خداوند منّان در دل و زبان است؛ چرا كه بعد از سدّ ابواب ورود وساوس از روان انسان، به ظاهر تصرفات شيطان از مملكت دل تمام ميشود، وليكن از راههاي پنهاني گاهگاه به روان انسان وارد ميشود. چنانچه به ياد خدا آن را دفع نكني، ممكن است به تدريج راهي وسيع به جهت تمركز خود در ذهن باز كند».20
وي در ادامه ميگويد: «مخفي نماند كه ذكري كه دافع وساوس و مانع خواطر نفسانيه هست تنها ذكر لساني نيست، بلكه ذكر قلبي است كه دل را مشغول به ياد خدا سازد و قدرت، عظمت و جلال و جمال او و تفكر در عجايب و مخلوقات آسمان و زمين و ساير امور متعلّق به پروردگار را متذكر انسان سازد. و هرگاه ذكر زباني با ذكر قلبي جمع شوند فايده آن در دفع وسواس، اتمّ خواهد بود».21
آثار ذكر خدا
ذكر خدا از جهات گوناگون، در زندگي انسان تأثير ميگذارد. به بعضي از اين آثار كه در آيات و روايات ذكر شده است، اشاره ميگردد:
الف. آسانسازي زندگي: ياد خدا بر كل زندگي فرد تأثير دارد. خداوند در قرآن ميفرمايد: (وَ مَن اَعرَضَ عَن ذِكري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةُ ضَنكا) (طه: 124) هر كس از ياد من روي بگرداند، برايش زندگي تنگ [و سختي] خواهد بود.
دوري از ياد خدا زندگي را دشوار، و ياد خداوند زندگي را آسان ميسازد. تبيين روانشناختي اين ويژگي آن است كه ياد خدا فرد را از اميال و تكانشهايي كه براي او تنيدگيزا هستند، باز ميدارد و سبب ميشود كه به جاي توجه صرف به لذتهاي دنيوي ـ كه معمولا ناكامي در بهرهگيري از آنها موجب تنيدگي است ـ به تقويت رابطه با خدا و تقرّب به او توجه كند. بروز مشكلات براي چنين فردي وي را از هدف اصلي باز نميدارد و چون خود را در مسير نيل به مقصود احساس ميكند، زندگي را سخت و تنيدگيزا تلقّي نمينمايد.22
حضرت علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «خدا را با اخلاص ياد كنيد تا به وسيله آن بهترين زندگي را داشته باشيد».23
ب. زدودن زنگارها: روح و روان در اثر برخورد با مشكل، دچار كدورت وافسردگي مزمن ميشود؛ با ياد پروردگار، روح و روان انسان آراسته ميگردد و جا براي ورود يأس و نااميدي و كدورتها باقي نميماند. امام علي(عليهالسلام) در اينباره ميفرمايد: «اِنَّ اللّهَ ـ سبحانه ـ جَعَلَ الذّكَر جلاءً لِلقُلوبِ»؛24 خداي سبحان ياد خود را وسيله صيقل دلها قرار داده است.
ج. بصيرت و شناخت مسائل: يكي از موضوعاتي كه هميشه براي بشر مشكلساز بوده نداشتن شناخت كافي و صحيح از نيازها و مشكلات خويش است و اين امر سبب شده نتواند با مسائل زندگي كنار آمده، راه حلهاي اساسي و پايداري بيابد. از اينرو، قرآن كريم ميفرمايد: وقتي انسانهاي وارسته با مشكلات روبهرو ميشوند، با ياد خدا بصيرت پيدا كرده، و به طور منطقي با مسائل برخورد ميكنند: (اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تذكَّروا فَاذاهُم مُبصِرون) (اعراف: 201) پرهيزگاران هنگامي كه گرفتار وسوسههاي شيطان شوند، به ياد (خدا) ميافتند و (در پرتو ياد او، راه حق را ميبينند و) در نتيجه، بينا ميگردند.
حضرت علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «مَن ذَكَرَ اللَّه اِستَبصَرَ»؛ هر كه ياد خدا كند بصيرت يابد.25
د. اصلاح رفتار: حضرت علي(عليهالسلام) در زمينه تأثير ذكر بر رفتار آدمي ميفرمايد: «هر كس قلب خود را با ياد پيوسته الهي آباد كند، اعمال او در پنهان و آشكار نيكو ميشوند.» در اين حديث شريف، به رابطه بين ذكر خدا و اصلاح رفتار فرد اشاره شده است و علت آن اين است كه ذات پاك خداوند منبع جميع كمالات است.26 ياد او سبب ميشود كه انسان هر روز به منبع كمال مطلق نزديك و نزديكتر گردد و رفتار خود را در جهت رسيدن به آن كمال مطلق اصلاح كند.
6. توبه درماني
توبه داراي دو جنبه شناختي و رفتاري است و جنبه شناختي توبه زير مجموعه روشهاي شناخت درماني قرار ميگيرد و جنبه عملي آن را ميتوان زير مجموعه درمان رفتاري قرار داد. در اينجا، ابتدا جنبه شناختدرماني توبه مورد بحث قرار ميگيرد:
بسياري از علماي اخلاق نخستين گام براي اصلاح و هدايت و راهنمايي را «توبه» شمردهاند؛ توبهاي كه صفحه قلب را از آلودگيها پاك كند و تيرگيها را مبدّل به روشنايي سازد.
فيض كاشاني در آغاز جلد هفتم المحجّة البيضاء، كه در واقع، آغازگر بحثهاي اخلاقي و مشاوره براي مقابله با صفات ناپسند است كه از انسان شخصيت منفعل ميسازد، چنين مينويسد: «توبه و بازگشت به سوي ستّارالعيوب و علّامالغيوب آغاز راه سالكين و سرمايه پيروزمندان و نخستين گام مريدان و كليه علاقهمندان است.»27
وي سپس اشاره ميكند به اينكه «خير محض و گرفتار مشكل نشدن كار فرشتگان است، و آمادگي براي شرّ بدون جبران خوي شياطين، و بازگشت به خير و صلاح بعد از شرّ، طبيعت آدميان است».
«در واقع، توبه اساس دين را تشكيل ميدهد؛ چرا كه دين و مذهب انسان را به جدا شدن از بديها و آنچه در روان انسان آثار منفي ايجاد ميكند و بازگشت به خيرات دعوت ميكند. و با توجه به اين حقيقت، لازم است توبه در صدر اصلاح رفتار قرار گيرد.»28
محقّق نراقي (ملا احمد) در معراج السعاده مينويسد: «بدان كه توبه سرمايه سالكين و اول مقامات دين است و كليد استقامت در راه دين و ايمان است، موجب محبت حضرت باري و سبب نجات و رستگاري است».
وي در ادامه به اهميت جنبه شناختدرماني توبه اشاره كرده، از امام صادق(عليهالسلام) چنين نقل ميكند: «خداي تعالي سه چيز براي توبه كنندگان قرار داده است كه اگر يكي از آنها را به جميع اهل آسمان و زمين عطا ميفرمود، به سبب آن نجات مييافتند:
1. آنكه فرمود خدا توبهكنندگان را دوست دارد.
2. خبر داده است كه فرشتگانِ حاملين عرش و فرشتگاني كه در حول عرشند طلب آمرزش ميكنند از براي كساني كه توبه كردهاند.
3. خداوند آمرزش و رحمت خود را از براي كسي كه توبه كند، قرار داده است».29
حقيقت توبه
«توبه» در اصل، به معناي بازگشت از گناه است (در صورتي كه به شخص گنهكار نسبت داده شود)، ولي در قرآن و روايات اسلامي، بارها به خدا نسبت داده شده است، در اين صورت، به معناي بازگشت به رحمت است؛ همان رحمتي كه به خاطر ارتكاب گناه، از گنهكار سلب شده بود.
فيض كاشاني در محجة البيضاء درباره حقيقت توبه چنين مينويسد: توبه سه ركن دارد: نخست «علم» و دوم «حال» و سوم «فعل» كه هر كدام علت ديگري محسوب ميشود.
منظور از «علم» اين است كه انسان به ضرر و آسيبهايي كه گناهان در روح و روانش ايجاد ميكنند شناخت پيدا نمايد و اينكه حجاب ميان بندگان و ذات پاك محبوب واقعي ميشوند.
منظور از «حال» اين است كه پس از شناخت، حالي به انسان دست ميدهد؛ يعني با اين شناخت، به خاطر از دست دادن محبوب، در قلب انسان ناراحتي ايجاد ميشود و چون ميداند عمل او سبب اين امر شده است، نادم و پشيمان ميگردد و در مرحله عمل، نسبت به گذشته و حال و آينده تصميم ميگيرد. اين همان چيزي است كه در روانشناسي ميتوان از آن به عنوان «تحوّل رواني» تعبير كرد.30 پس توبه نوعي تحوّل رواني است كه او را وادار به تجديدنظر در برنامههاي خود ميكند.
منابع
ـ ابن شعبه حرّاني، تحف العقول، ترجمه احمد جنّتي، اسلاميه؛
ـ ابن منظور، لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408.
ـ ابوالقاسم خويي، منهاج البراعة، چ سوم، تهران، اسلاميه، 1397ق، ج 12.
ـ اكبر عباسي، بررسي تطبيقي نظريه درمانگري آليس با منابع و آثار اسلامي، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379.
ـ جعفر سبحاني، منشور جاويد، اصفهان، كتابخانه عمومي امام اميرالمؤمنين، 1361، ج2.
ـ جعفر مرتضي عاملي، الآداب الطيّبة، قم، اسلامي، 1414.
ـ حبيباللّه قاسمزاده، رفتاردرماني، تهران، نشر جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، 1370.
ـ حسين شكركن و جمعي از محققان، مكتبهاي روانشناسي و نقد آن، چ دوم، قم، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه ـ تهران، سمت، 1377، ج2.
ـ حسين عمادزاده اصفهاني، زندگاني قمر بنيهاشم، چ دوم، تهران، اسلاميه، 1333.
ـ حسين نوري، مستدركالوسائل، چ دوم، بيروت، مؤسسه آلالبيت، 1409.
ـ راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالساميّة، 1996.
ـ رحيم ناروئي، ديدگاههاي روانشناختي خداگرايي و پايههاي آن در قرآن، پاياننامه كارشناسي ارشد، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)؛
ـ روحاللّه خميني، چهل حديث چ هفتم، تهران، مركز نشر آثار امام خميني (ره)، 1371.
ـ صحيفه نور، تهران، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1369، ج16.
ـ سيداصغر ناظمزاده قمي، جلوههاي حكمت، چ دوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375.
ـ سيد محمدحسين طباطبائي، الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني، بنياد علّامه طباطبائي، 1367.
ـ شيخ عباس قمي، سفينةالبحار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
ـ عبداللّه شفيعآبادي و عبداللّه ناصري، نظريههاي مشاوره و رواندرماني، چ چهارم، تهران، نشر دانشگاهي، 1373.
ـ عبداللّه نصري، مباني انسانشناسي در قرآن، تهران، فيض كاشاني، 1372.
ـ علياكبر سيف، تغيير رفتار و رفتار درماني، چ چهارم، تهران، دوران، 1379.
ـ عليرضا اعرافي و جمعي از محققان، آراء دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت، تهران، سمت ـ پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380، ج 3و4.
ـ درآمدي بر تعليم و تربيت اسلامي (اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، قم دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، 1367).
ـ محسن قرائتي، تفسير نور، چ چهارم، قم، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، 1379.
ـ محمدباقر كجباف، روانشناسي رفتار جنسي، تهران، روان، 1378.
ـ محمدبن بابويه قمي (صدوق)، خصال، علميه اسلاميه.
ـ محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ترجمه و شرح سيدجواد مصطفوي، تهران، قائم؛
ـ روضة كافي، شرح مولي صالح مازندراني، تهران، مكتبة الاسلاميه؛
ـ فروع كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1362، ج3.
ـ محمدتقي جعفري، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1360، ج16.
ـ فلسفه دين، تدوين عبداللّه نصري، تهران، فرهنگ انديشه اسلامي، 1378، ج2.
ـ محمدتقي مصباح، به سوي خودسازي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمهالله)، 1380.
ـ آموزش عقايد، چ هفتم، قم، سازمان تبليغات اسلامي، 1370، ج 1و2.
ـ محمدحسين شريفينيا، مقدّمهاي بر ديدگاه روانشناختي مولانا «اختلالات رواني و درماني»، قم، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، 1376.
ـ محمدحسين نائيني، فرائد الاصول، انتشارات اسلامي، 1409ق، ج4.
ـ محمّد خداياري فرد، مشاوره (مباني روان شناختي)، تهران، يسطرون، 1381.
ـ محمدرضا حكيمي و ديگران، الحياة، ترجمه احمد آرام، تهران، فرهنگ اسلامي، 1377، ج1.
ـ محمدرضا شرفي، بينشهايي در راهنمايي عملي در تعليم و تربيت، تهران، تربيت، 1373، ج1.
ـ محمدكريم خداپناهي، انگيزش و هيجان، تهران، سمت، 1376.
ـ محمود رجبي، انسانشناسي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1380.
ـ محمود ساعتچي، مشاوره و رواندرماني و نظريهها و راهبردها، تهران، نشر ويرايش، 1374.
ـ مرتضي مطهري، ده گفتار، قم، صدرا، 1375.
ـ مجموعه آثار، قم، صدرا، 1377، ج16.
ـ مصطفي زماني، وسواس، پيدايش رشد و علاج، قم، پيام اسلام، 1369.
ـ ناصر مكارم شيرازي، انوارالاصول، چ دوم، قم، نسل جوان، 1416ق؛
ـ اخلاق در قرآن، قم، هدف، 1377، ج2؛
ـ تفسير نمونه، چ هفتم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1363.
ـ ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدي قائني، چ دوم، تهران، سازمان آموزش انقلاب اسلامي، 1372.
منابع لاتين
- A. Ellis, "Humanism", Values, Rationality Journal of Individual Psychology(1970);
- A. Levitsky, & F.S. Perls, Therules and Games of Gestalt Therapy, Inj. Fagan & I. L.She pherd (Eds.) Gestalt therapy now. (1970);
- C. Feltham, Which psycho therapy, (London: SAGE. Pub, 1997);
- C. H. Patterson, Theories of Carcer Dere Lopment, second Edition, Englewood, New York, Harper & Row Publishers, (1974);
- D. Blocker, Developmental Connseling (The Ronald press co, New York, 1974);
- George Rickeyl & Cristi Therese, Anicounseling Theory and Practice (New Gersey: prentice Hall, 1990);
- J.R. Barcaly, no. l, Foundations of Counselling Psychologist, (1971), Vol 3;
- M. E. Hahn, Conceptual Trendsin Counseling Personnel and Guidance Journal (1953);
- M.E. Hahn, & M.S. Macclean, Counseling Psychology, (New York: McGraw - Hill, 1955);
- R Corsini, (ed.) Current Psychotherapies Itasca Illinois. (F. E. Peacor K Publishers Inc., 1997);
- S.J. Morse, Apeference for Liberty: Thecase a Gainest Involuntary Commitment of the Ment of the Mentally Disordered California LawReview, (1982);
- Shertzer & Stone, Fundamentals of Counseling, 2nded (Houghton & Mifflin co. Boston, 1974).
- W.A. Popper & C. L. Thompson, Shoblcounse ling: Theories & concepts, (Lincolne, Nebrask a Professional Educators Publications Inc,1974);
- W.R. Passons, Gestalt Approaching Counseling, (New York: Holt. Rinchart and Winston, 1975);
پينوشتها
1 Materialism.
2 Self.
3 ـ مسعود جانبزرگي، بررسي اثربخشي روان درمانگري كوتاه مدت آموزش خودمهارگري با و بدون جهتگيري مذهبي و (اسلامي) بر مهار اضطراب و تنيدگي در سطح دانشجويان دانشگاههاي تهران، رساله دكتري، تهران، دانشگاه تربيت مدرس، 1378، ص 5.
4 ـ همان، ص 7.
5 ـ محمدحسين بهشتي، شناخت از ديدگاه فطرت، تهران، بقعه، 1378، ص16.
6 ـ همان.
7 ـ همان.
8 ـ احمد احمدي، مقدّمهاي بر مشاوره و رواندرماني، چ پنجم، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1371، ص50.
9 ـ شيخ حرّ عاملي، وسائلالشيعه، چ پنجم، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403ق، ج 12، ص59.
10 ـ همان، ص 60.
11 ـ ناصر مكارم شيرازي، القواعد الفقهيه، قم، دارالعلم، 1382، ص9.
12 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 5، ص 336.
13 ـ همان.
14 ـ همان.
15 ـ همان، ص 321.
16 ـ محمدتقي مصباح، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمهالله)، 1376، ج3، ص400.
17 ـ احمد نراقي، معراجالسعادة، نشر امين، رشيدي، ص149.
18 ـ محمدتقي مصباح، پيشين، ص 405.
19 ـ همان، ص 410.
20 ـ مهدي نراقي، جامعالسعادات، چ سوم، قم، اسماعيليان، 1383ق، ج1، ص209.
21 ـ همان.
22 ـ ام. رابين ديمانتئو، روانشناسي سلامت، ترجمه كيانوش هاشميان و جمعي از محققان، تهران، سمت، 1378، ج 2، ص706.
23 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، ج 78، ص39.
24 ـ نهجالبلاغه، خطبه 217.
25 ـ احمد تميمي آمدي، غررالحكم و دررالكلم، چ پنجم، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ص188.
26 ـ همان.
27 ـ مولي محسن فيضكاشاني، المحجّةالبيضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ج 7، ص3.
28 ـ همان، ج 7، ص 6و7.
29 ـ احمد نراقي، پيشين، ص527.
30 ـ مولي محسن فيض كاشاني، پيشين، ج 7، ص 6و7.