اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
اشاره
در جلسه گذشته، حضرت استاد در باب اصالت نيّت و ارزش خلوص و تأثير آن در پذيرش اعمال سخنان ارزشمندي بيان داشتند. در اين جلسه نيز ايشان در ادامه مباحث قبل، نكاتي درباره اخلاص در عمل به عنوان شرط قبولي اعمال، صعوبت خالصسازي عمل و... به محضر اهل معرفت ارائه دادهاند.
اخلاص؛ شرط قبولي طاعات
در جلسه گذشته، عرض كرديم تمام كارهايي را كه مورد رضاي خدا هستند، ميتوان به شكل عبادت انجام داد؛ و آن وقتي است كه نيّت انجام آنها رضاي خدا باشد. ولي بعضي از اعمال حتما بايد به قصد قربت انجام بگيرند؛ اگر به قصد قربت انجام نگيرند نه تنها ثوابي ندارند، بلكه گناه هم دارند. اصلا عبادت واجب اگر نيّت خالص و قربت نداشته باشد باطل ميشود. محل بحث ما نماز بود. البته عبادات ديگري هم هستند كه ماهيتشان عرض بندگي در پيشگاه الهي است. آنها هم متقوّم به نيّت هستند؛ اگر به قصد ريا انجام بگيرند باطل هستند. بعضي از عبادتهاي ديگر هم هستند كه بين فقها كم و بيش بحثهايي درباره آنها وجود دارند؛ مثلا، زكات و خمس. اگر كسي قصد قربت نداشته باشد، تكليف مالي از او ساقط نميشود، يا اينكه وظيفه مالي ساقط ميشود، منتها گناه كرده يا از ثواب تكليف واجبش بيبهره مانده است؟ اين بحثها مال متخصصان هستند و فقها و بزرگان و مراجع بايد درباره آن بحث كنند.
در مجموع، كارهايي را كه به صورت عبادت انجام ميگيرند، ميتوان به سه دسته كلي تقسيم كرد: يك دسته كارهايي هستند كه اصلا عنوان و ماهيت آنها عرض بندگي به پيشگاه الهي است، خودشان هيچ جهت ديگري ندارند؛ مثل نماز، حج و روزه. بعضي از عبادتها هم هستند كه اصل انجام كار في حدنفسه عرض بندگي نيست، منتها بايد به قصد قربت انجام بگيرند. زكات دادن، كمك به فقرا يا ساير مصارف زكات، اخراج مال زكوي از ذمّه انسان است. حضرت امام خميني(ره) ميفرمودند: اينها را «افعال قربي» ميگوييم.
آنجا كه اصلا خود ماهيت كار عرض بندگي به پيشگاه خداست، وقتي كار انجام ميگيرد، نبايد هيچ قصد ديگري در انجام آن ملحوظ باشد؛ مثلا، وقتي آدم نماز ميخواند اگر همراه قصد نماز، اين قصد را هم داشته باشد كه ديگران او را ببينند و تعريف كنند، اين ميشود ريا و موجب بطلان نماز؛ و نه تنها ثواب عبادت را نبرده، بلكه گناه هم كرده است. اما كاري كه ماهيت آن عرض بندگي نيست؛ مثل انفاق كردن، ميتواند آن را به قصد قربت انجام بدهد، ولي اگر با اين قصد انجام نداد، گويي پولش را به دريا ريخته است و براي آخرتش فايدهاي ندارد. براي اينكه نفعي داشته باشد، بايد آن را به قصد قربت انجام دهد. در اين جور افعال، قصد قربت كانّه مقدّم بر خود عمل است. آدم بايد بخواهد كه خدا از او راضي باشد، آن وقت اين عمل را براي رضاي خدا انجام دهد؛ (إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَي) (ليل:20). (يُرِيدُونَ وَجْهَهُ.) (انعام: 52) البته در عبادات ديگر ممكن است عكس اين باشد؛ يعني آدم كار را فقط به عنوان عرض بندگي انجام ميدهد، اما عاملي كه باعث ميشود آدم اين كار بندگي را انجام دهد در پيشگاه الهي در مرتبه مقدّم نباشد. اين را بعضي از فقها »داعي بر داعي« ميخوانند و بسياري از مسائل فقهي را به اين صورت حل كردهاند.
به هر حال، اگر بخواهيم كاري به صورت عبادت انجام بگيرد، بايد نيّت خالص داشته باشيم، آن را براي خدا انجام دهيم.1 در يك حديث قدسي به سندهاي متعدد نقل شده است كه خداوند ميفرمايد: «اَنَا خيرُ شريكٍ»؛ من بهترين شريك هستم.2 كساني كه در كاري مشاركت ميكنند، يك سهم معيّني از درآمد كار را ميبرند؛ مثلا، پس از اينكه آن كار تمام شد، معاملهاي، تجارتي، زراعتي انجام گرفت، به اندازهاي كه سرمايهگذاري كردهاند، سهمشان را ميبرند. خداي متعال ميفرمايد: من بهترين شريك هستم؛ براي اينكه هر كس مرا با ديگري در كاري شريك كند، من همه سهمم را به او واگذار ميكنم؛ يعني اگر كسي نماز ميخواند، هم براي من بخواند، هم كنارش قصد ديگري داشته باشد، ميگويم: آن قسمتي را هم كه براي من خواندي من نميخواهم، سهمي از آن نميپذيرم. ديگر از اين شريك بهتر چه ميشود كه كل سهمش را به شريكش واگذار كند! اگر براي من در كاري شريك قرار بدهد، من همه سهمم را به آن شريك واگذار ميكنم؛ يعني هر عبادتي كه اندكي غير از قصد خدا در آن دخالت داشته باشد، آن كار قبول نميشود؛ خدا آن را نميپذيرد. »نميپذيرد«، يعني: ثواب نميبرد، يا اينكه اصلا باطل است، يا گناه هم دارد، اين بستگي دارد به آن عبادت. اگر عبادت واجبي باشد كه در آن قصد قربت واجب است، در آن صورت، ريا در آن گناه كبيره به حساب ميآيد و آن را باطل ميكند؛ نه تنها ثواب ندارد، بلكه عذاب هم دارد.
صعوبت خالصسازي عمل
منظور از «نيّت» چيزي نيست كه آدم به ذهنش خطور بدهد. نيّت خيلي هم در اختيار آدم نيست كه هر وقت هر نيّتي خواست، بكند؛ اين غالبا ناشي از يك مقدّمات قبلي است. بدون مقدّمات قبلي، نيّت حاصل نميشود. اينجور نيست كه آدم هر وقت ميخواهد هر كاري را به هر نيّتي بتواند انجام بدهد. پيشتر بايد معرفتي داشته باشد، ايماني داشته باشد، به لوازم كار توجه داشته باشد تا بداند كار را به چه نيّتي انجام ميدهد.
گاهي وقتي آدم دارد عملي را انجام ميدهد، اگر دقت كند يا كسي از او سؤال كند، خودش ميتواند بفهد كه نيّتش خالص نيست؛ مثلا، كار خيري ميكند، آنچنان در بوق و كرنا ميدمد كه گوش فلك را كر ميكند كه ما اين كار را انجام داديم! اگر ساختماني ساخته باشد بالاي آن اسمش را مينويسد، اگر جور ديگري كار خيري انجام داده باشد، نزد كساني تعريف ميكند تا بفهمند. به هر حال، خودش ميفهمد كه اين كار خالص براي خدا نيست. اما بسياري از اوقات اين نيّت ريايي يا نيّت شركآميز ناخودآگاه در عمل اثر ميگذارد؛ يعني خود شخص هم باور نميكند كه دارد ريا ميكند. به همين دليل، علماي اخلاق سعي دارند توجه بدهند به انگيزههايي كه ممكن است در عمل اثر كنند بدون اينكه خود آدم توجه داشته باشد. گاهي وقتي متوجه ميشويم كه كار از كار گذشته است. به همين دليل، راههايي را معيّن كردهاند كه دقت كنيد، ببينيد كاري كه داريد انجام ميدهيد واقعا براي خداست يا قصد ديگري هم داريد؟ اگر كاري را ـ مثلا ـ در حضور ديگران انجام ميدهيد، اگر نماز جماعت در مسجد ميخوانيد، ببينيد اگر هيچ كس شما را نميديد باز هم نماز را اين جور ميخوانديد يا نه؟ اگر شب تاريكي بود، هيچ كس متوجه نميشد كه شما به مسجد آمدهايد نماز جماعت ميخوانيد، چه؟ اگر وقتي به مسجد ميآييد و هميشه جاي معيّني داريد، اگر يك روز در جايتان نباشيد، ناراحت ميشويد؟ از اينها معلوم ميشود كه نيتّتان خالص هست يا نيست.
مرحوم حاج ميرزا جواد آقا تبريزي ـ رضواناللّه عليه ـ در كتاب اسرار الصلاة نقل كردهاند كه يكي از بزرگان سالها در نماز يكي از علماي بزرگ شركت ميكرد. هميشه در صف اول، جاي مخصوصي ميايستاد. يك روز آمد ديد صف پر شده و ديگر در آن صف، جايي براي او نيست. رفت صف دوم يا صف بعدي ايستاد. بعد احساس كرد كه خجالت ميكشد از اينكه جاي ديگري نماز ميخواند؛ چون آدمي بوده كه هميشه صف اول نماز ميخوانده و مردم او را در صف اول ميديدهاند! پيش خودش خجالت كشيد. ايشان در آن كتاب نوشتهاند كه سي سال نمازش را اعاده كرد و گفت: من نميدانستم نمازم به قصد اين بوده است كه مردم مرا در صف اول ببينند. از اينكه امروز مرا نديدند و خجالت كشيدم، معلوم ميشود قصد من پاك نبوده است، وگرنه چه صف اول بايستم يا جاي ديگر نماز بخوانم، خجالت ندارد.
يا فرض بفرماييد امام جماعتي در نماز، جايي اشتباه كرد يا شك كرد، اگر خجالت بكشد يا ناراحت بشود كه مردم متوجه شدند من نمازم را اشتباه خواندم ـ هر انساني ميتواند اشتباه بكند ـ اينكه خجالت ميكشد نشانه آن است كه قصدش خالص نبوده است.
اگر ـ مثلا ـ هر روز آدم با يكي از دوستانش به مسجد ميرود. اگر يك روز دوستش نبود، ميگويد امروز به مسجد نميروم، نمازم را فرادا ميخوانم، از اين معلوم ميشود قصدش فقط براي خدا نبوده، وگرنه خدايي كه ديروز بوده امروز هم هست، امروز فقط رفيقش نيست. بسياري از اين قبيل مسائل هستند كه ناخودآگاه در قصد آدم تأثير ميگذارند و او خودش متوجه نيست. به همين دليل، بايد خيلي سعي كند كه نيّتش را در عبادت خالص كند.
ايشان [مرحوم ميرزا جوادآقا تبريزي] در كتاب اسرارالصلاة نقل كردهاند كه شخصي در ايّام محرّم، با وجود مجالس عزاداري متعدد هميشه دوست داشت در يكي از اينها شركت كند. يك وقت متوجه اين علاقهاش شد و با خود گفت: حتما اين يك خصوصيتي دارد، وگرنه يك مجلس عزاداري سيدالشهداء(ع) با مجلس ديگر چه فرق ميكند؟ چطور من بايد اينجا را ترجيح بدهم؟ فكر كرد تا با زحمت متوجه شد كه آنجا چه خصوصيتي دارد كه آن را ترجيح ميدهد و ديگر بنا گذاشت كه به جاهايي برود كه آن خصوصيت در آنها نباشد.
اينها نكتههايي هستند كه بايد توجه كنيم. اگر عبادت خالص شد، آن قدر قيمت دارد كه بعضي از فرشتگان هم نميتوانند اجر آن را تعيين كنند. اما وقتي خالص نبود مثل يك جنس تقلّبي ميشود، يا مثل غذايي كه زهر داشته باشد. مواد غذايي خوبي با زحمت تهيه شده، اما قدري سم هم در آنها ريخته شده كه ديگر قابل استفاده نيست و بايد آن را دور بريزند. يا براي مثال، غذايي را با زحمت تهيه كردهاند، بسيار خوب هم هست، ولي متنجّس شده و قابل تطهير نيست. هرقدر هم كه مواد قيمتي در آن به كار رفته و براي تهيه آن زحمتها كشيده شده باشد، بايد آن را دور بريزند؛ چون خوردن چيز نجس حرام است.
گاهي عبادتها را آدم خيلي با آب و تاب انجام ميدهد، زحمت ميكشد براي اينكه مقدّمات و مؤخّرات آنها خوب انجام بگيرند، اما يكباره با قصد ريا از بين ميروند؛ خدا آنها را دور ميريزد! بر حسب روايات، گاهي به فرشتگان خطاب ميشود اين عبادت را به سينه صاحبش بزنيد! بنابراين، بايد علاوه بر اينكه به ظاهر عبادت توجه ميكنيم كه مسائل شرعي آن رعايت شوند، واجباتش درست انجام بگيرند ـ مثلا، قرائت نماز درست باشد ـ غير از اينها، بايد به نيّتمان توجه داشته باشيم كه ـ خداي نكرده ـ نيّت ريا عبادتمان را از بين نبرد و همه زحمتهايي كه كشيدهايم با قصد ناپاكي كه وارد آنها ميشود، خراب نگردند.
شدت اختفاي شرك در دل انسان
روايتي هست كه به نظرم، هم در كتب شيعه نقل شده و هم در كتب اهل تسنّن: پيامبر اكرم(ص) پس از اينكه فرمودند: ريا نوعي شرك به خداست تا براي خدا شريك قرار ندهند، فرمود: «شرك پنهانتر از آن است كه در يك شب تاريك ظلماني، بر روي يك سنگ صاف، مورچهاي راه برود.»3 از اينكه فرمود راه رفتن يك مورچه بر روي يك سنگ صافي كه هيچ اصطكاكي ندارد و حتي دست و پاي مورچه هم با چيزي تلاقي نميكند كه صدايي از آن پيدا بشود ـ مورچه بر روي زمين ناصاف هم كه راه برود صدايي از او شنيده نميشود، وقتي روي سنگ صاف صيقلي در شب تاريكي كه خود مورچه هم پيدا نيست، سنگ هم پيدا نيست راه برود چه انعكاسي پيدا ميكند؟ ـ معلوم ميشود كه چقدر شرك در دل ما مخفي است. ميفرمايد: نفوذ شرك در دل انسان از اين حركت مورچه در شب تاريك روي سنگ صاف مخفيتر است. شرك در دل آدم از اين هم مخفيتر نفوذ ميكند و آدم خودش متوجه نيست.
آيهاي كه ميفرمايد: (وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ) (يوسف:106) ميفرمايد: بيشتر مؤمنان مشركند، شايد اينجور شركها را ميگويد.
البته شرك انواع ديگري هم دارد كه مصاديق آنها كم نيستند. بايد پناه برد به خدا كه اين نيّتهاي باطلكننده و اين آتشهاي سوزاننده اعمال و عبادات در دلهاي ما پديد نيايد! خدا بايد خودش كمك كند! ولي به هر حال، انسان هم بايد در حد توانش سعي كند كه نيّتش را در عبادت خالص گرداند. در ساير عبادات، نشانههاي بهتري وجود دارند براي اينكه آدم بفهمد اينها را براي خدا انجام ميدهد يا براي ديگري.
براي ما طلبهها بخصوص، توجه كردن به اين مطلب مفيد است؛ مثلا، جايي منبر ميرويم، صحبت ميكنيم تا مردم هدايت بشوند. خوشحال ميشويم كه خلق خدا به واسطه معارف اهلبيت: هدايت شدند و به خدا نزديك گرديدند و از شبهات و گناهان نجات پيدا كردند. خوب همينطور هم هست. كارهايي كه انجام ميدهيم عبادت بسيار بزرگي هستند. طبق روايتي كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه خطاب به اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «يا علي، لاِن يهدي اللّهُ علي يَديكَ رجلا خيرٌ لَكَ ممّا طلعتَ عليهِ الشمسُ ولكَ ولاءه»؛4 اي علي، اگر يك نفر به وسيله تو هدايت شود بهتر از همه چيزهايي است كه خورشيد بر آنها تابيده؛ يعني همه آنچه در دنيا هست و خورشيد بر آن ميتابد، اگر همه را يكجا جمع كني، همه يك طرف، يك نفر را هدايت كني در طرف ديگر، اين هدايت كردن از همه آنها ثوابش بيشتر است؛ چون او را از عذاب ابدي نجات دادهاي. اما اين انفاقها در نهايت، موجب ميشوند كه مردم از آنها نفع دنيوي ببرند. نفع دنيوي هم محدود است؛ هرچند زياد هم باشد، نامتناهي نيست. اما نجات از عذاب آخرت و رسيدن به ثواب آخرت نامتناهي است؛ بينهايت با متناهي طرف نسبت نيست.
راه آزمودن اخلاص در عمل
كاري كه اينقدر ثواب دارد و چه بسا كساني با شنيدن كلام گويندهاي هدايت شده و دست از گناهانشان برداشتهاند يا اشتباهاتشان رفع شده و شك و شبههشان تبديل به ايمان گرديده و مصداق اين حديث شدهاند، براي اينكه آدم مطمئن باشد كه اين كار او واقعا براي خدا بوده است يا نه، فرمودند: اينجور ميتوانيد امتحان كنيد: اگر همين كار را كس ديگري انجام داده بود، آيا شما همين قدر خوشحال ميشديد؟ يعني اگر واعظ ديگري اين سخنراني را كرده بود و يك نفر هدايت شده بود، شما واقعا اينقدر خوشحال ميشديد كه يك نفر به واسطه كلام ديگري غير از شما هدايت شده و بهشتي گرديده است؟ يا چون از شما شنيده اين قدر خوشحال هستيد؟ چون اثر كلام شما بوده اينقدر خوشحال هستيد؟
البته آدم از اينكه خدا توفيق داده باشد به او كه عبادتي انجام دهد و گمراهي را نجات دهد، خوشحالي دارد. آدم بايد خوشحال باشد كه خدا اين توفيق را نصيب او كرده است. اما اين منافات ندارد با اينكه اگر بداند ديگري چنين كاري را در جاي ديگري كرده است همين اندازه خوشحال شود؛ چون خوشحالي از اين بوده كه يك نفر از عذاب نجات پيدا كرده است؛ يا كار خيري در جايي انجام بگيرد و به نام ديگري تمام شود؛ يا مثلا، شما ثروتي داشتيد، بيمارستاني ساختهايد و سالهاي طولاني مردم از آن استفاده ميكنند، فقراي بيمار كه نميتوانند خرج معالجهشان را بدهند از آن سود ميبرند و براي شما ثواب مينويسند. حال اگر همه پولهايي را كه شما خرج كرده بوديد، به اسم كس ديگري تمام ميشد، بالايش اسم ديگري را مينوشتند، آيا همين قدر خوشحال بوديد؟ آن خدايي كه بايد ثواب بدهد ميداند چه كسي پول اين بيمارستان را داده است؛ او كه اشتباه نميكند. اگر براي او انجام دادهاي او اشتباه نميكند، به اسم هر كس ميخواهد باشد. براي اينكه آدم بفهمد قصدش واقعا خالص است يا نه، يكي از راههاي فهم اخلاص همين است كه انسان فرض كند كار خير را ديگري انجام داده؛ او زحمتش را كشيده، پولش را خرج كرده، ولي به اسم ديگري تمام بشود. آيا در اين صورت، همان قدر خوشحال ميشود كه به نام خودش نوشته شود؟!
بايد سعي كنيم نيّتمان را پاك كنيم. اين كار خيلي ارزش دارد؛ ارزش دارد كه آدم بنشيند و فكر كند؛ چون تفاوت قيمت بين دو عملي كه يكي براي خدا باشد و ديگري براي غير خدا، از زمين تا آسمان بيشتر است. خيلي فرق است بين كاري كه براي خدا انجام ميگيرد، اگرچه كوچك باشد، با كار بزرگي كه براي غير خدا باشد.
نقل ميكنند: مرحوم علّامه مجلسي ـ رضواناللّه عليه ـ كه اين همه خدمات بزرگ به اسلام و تشيّع انجام داده و حقّا احياكننده تشيّع در قرنهاي اخير است، از دنيا رفت. او را در خواب ديدند، پرسيدند: چه چيزي موجب نجات شما شد؟ اين همه كتابهايي كه نوشتهايد، اين همه درسهايي كه دادهايد، خدماتي كه كردهايد، كدامشان بيشتر اثر داشت؟ فرمود: اين كارها هيچ كدام آن اثري را كه من ميخواستم نداشت. وقتي پاي حساب آمد، هر كدام يك عيبي داشت. پرسيدند: چه چيزي بيشتر براي شما مؤثر بود؟ فرمود: روزي در كوچه ميرفتم. سيبي در دستم بود. زني يهودي بچهاي در بغل داشت. نگاهش افتاد به سيبي كه در دست من بود. خيلي تلاش كرد كه اين سيب را بگيرد، مادرش هم نهيب ميزد كه ـ مثلا ـ تو نميفهمي او كيست؛ مثلا، علّامه مجلسي است، ميخواهي بروي سيب را از دست او بگيري. من متوجه شدم كه اين بچه يهودي اين سيب را دوست دارد. جلو رفتم و سيب را به او دادم. ثوابي كه براي اين كار به من دادند از همه كارهاي ديگرم بيشتر بود؛ چون اين كار هيچ شائبهاي نداشت؛ نه اسم سلطاني روي آن نوشته شده بود، نه شهرتي در آن بود كه بگويند علّامه مجلسي چه كار بزرگي كرده است تا من هم دلم شاد شود كه مردم فهميدند من چه كار بزرگي كردهام. يك بچه يهودي سيبي ميخواست، براي خدا به او دادم كه دلش شاد شود.
در درگاه خدا، پاكي و خلوص شرط است؛ چيزي را كه مشوب نباشد خدا خيلي دوست دارد؛ كاري كه صاف و بي شيله پيله باشد. نگاه نميكند كه اين كار چقدر عظمت دارد، حجم آن چقدر است، چقدر پول خرج آن شده، چقدر وقت صرف آن شده، آنچه خدا به آن نگاه ميكند اول اين است كه به چه نيّتي انجام گرفته. روح عمل همان «نيّت» است. سعي كنيم معرفتي كسب كنيم و محبتي نسبت به خداي متعال در دلمان ايجاد كنيم كه از آن معرفت و محبت، نيّت پاكي برخيزد و به اعمال ما ارزش بدهد، وگرنه وقتي متوجه نيّت كارمان نيستيم، نيّت شيطاني ميآيد و از ارزش ميافتد؛ مواقع ديگري هم كه كار مرضي خدا نيست حسابش روشن است!
پينوشتها
1ـ حديث قدسي كلام خداست كه به پيغمبران وحي شده، اما نه به عنوان كتاب آسماني؛ گفتوگوهايي است كه خدا با بندگانش، با پيغمبرانش داشته؛ مثل سخناني كه با حضرت موسي (ع) در كوه طور داشت. قابل ذكر است كه حضرت موسي(ع) كليماللّه (همسخن خدا) بود، به كوه طور ميرفت و مناجات ميكرد و در آنجا خدا با او سخن ميگفت. بسياري از مطالب از حضرت موسي(ع) در همين مناجاتهاي كوه طور نقل شدهاند. ساير انبيا نيز چنين گفتوگويي داشتند. پيامبراكرم(ع) هم در وقت معراج يا وقتهاي ديگر چنين گفتوگوهايي داشتند. اينها را «احاديث قدسي» ميگويند.
2ـ قال اللّه عزّوجلّ: انا خيرُ شريكٍ مَن اشركَ معي غيري في عمله لم اَقبله الاّ ما كان خالصا. (محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 70، ص 243، روايت 15، باب 54.
3ـ «انَّ الشرك اخفي مِن دبيبِ النمّل علي صفوانه سوداءَ في ليلةٍ ظلماءٍ.» (همان، ج 18، ص 158، باب 1».
4ـ همان، ج 19، ص 167، روايت 14، باب 8.