كاربرد مدل جنبش اجتماعى، انقلاب رنگى و انقلاب فرارنگى
ضمیمه | اندازه |
---|---|
4.pdf | 223.27 کیلو بایت |
مرتضى شيرودى1-
چكيده
حوادث پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى، در چارچوبهاى نظرى متعددى مورد تحليل قرار گرفته؛ از جمله: تقابل اسلام ناب و التقاطى، تضاد گفتمان جمهورى اسلامى و ايرانى، شكاف بين نسل اولى و نسلهاى بعدى و منازعه انقلاب رنگى و جنبش اجتماعى. از ميان اين چارچوبهاى نظرى، هماينك قالب جنبشهاى اجتماعى و انقلابهاى رنگى بيش از ديگر قالبها به كار مىرود. مسئله آن است كه كداميك از اين دو از قابليت علمى برخوردار است؟ از اينرو، هدف اين نوشتار، بررسى علمى دو مقوله جنبش اجتماعى و انقلاب رنگى و ميزان انطباق آن بر حوادث پس از انتخابات دهم است. روش مناسب براى نيل به اين هدف، تجزيه جداگانه دو نظريه جنبش اجتماعى و انقلاب رنگى و مقايسه آن با حوادث انتخاباتى است. يافته مهم اين پژوهش آن است كه آنچه پس از انتخابات روى داد، نه جنبش اجتماعى است و نه انقلاب رنگى، بلكه انقلاب فرارنگى است.
كليدواژهها: جنبش اجتماعى، انقلاب رنگى، انتخابات دهم رياست جمهورى، انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى، انقلاب فرارنگى.
مقدّمه
دستيابى به ماهيت حوادث پس از انتخابات، مسئله اصلى اين پژوهش است. ماهيت اين حوادث، يا جنبش اجتماعى است و يا انقلاب رنگى و يا انقلاب فرارنگى. در جنبش اجتماعى، مردم نقش اساسى دارند و آنچه اتفاق مىافتاد، مورد خواست آنان است، در حالى كه در آن دو، قدرتهاى خارجى ميداندار هستند و حوادث بر پايه ميل مردم روى نمىدهد. بررسى حوادث انتخابات دهم، بر اساس قاعده مذكور (تحليل حوادث بر پايه نظريه جنبش اجتماعى و انقلاب رنگى و انقلاب فرارنگى) تاكنون مورد توجه جدى قرار نگرفته است. البته اين حوادث، بر مبناى جنبش اجتماعى از سوى اصلاحطلبان، و انقلاب رنگى از طرف اصولگرايان تحليل شده است، اما در هيچ اثرى، اين حوادث براساس نظريه انقلاب فرارنگى تحليل نشده است و همين موضوع علاوه بر اينكه تازگى پژوهش را نشان مىدهد، در كنار ضرورت تبيين جنبههاى مختلف جنگ نرم، اهميت پژوهش در اين زمينه را گوشزد مىكند. بنابراين، سؤال اصلى اين است: حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهورى را چگونه مىتوان تحليل كرد؟
براى پاسخگويى به اين سؤال، بايد به سؤالات فرعى ديگرى همچون، چيستى جنبش اجتماعى، ماهيت انقلاب رنگى و انقلاب فرارنگى و مؤلفههاى سازنده آنها پاسخ داد. براى دستيابى به پاسخ اين سؤالات، تعريف و خصوصيات جنبش اجتماعى و انقلاب رنگى، انطباقسنجى حوادث پس از انتخابات با معيار جنبشهاى اجتماعى و انقلابهاى رنگين و سپس بررسى انقلاب رنگى و مشخصههاى آن ضرورى است.
چيستى جنبشهاى اجتماعى
جنبشهاى اجتماعى به معناى كوشش جمعى براى
دگرگونى در نهادها و ساختارهاى اجتماعى است. كوشش جمعى براى دگرگونى يا جنبشهاى اجتماعى، داراى خصوصياتى است كه آن را از ساير كوششهاى جمعى براى تحول و تغيير متمايز مىسازد: اولاً، اين عمل جمعى، يك شبكه تعاملى غيررسمى است. ثانيا، مبتنى بر مجموعه مشتركى از اعتقادات و تعلقات خاطر است. ثالثا، بر نوعى منازعه سياسى يا مناقشه فرهنگى با نظم حاكم و مستقر، تمركز دارد. رابعا، از اعتراض عمومى براى پيشبرد اهداف خويش بهره مىگيرد.اين چهار خصصيه در تعريف دلاپورتا و ديانى1 از جنبش اجتماعى به چشم مىخورد. «جنبشهاى اجتماعى، شبكههاى غيررسمى مبتنى بر اعتقادات مشترك و همبستگى است كه از طريق استفاده مداوم از اشكال گوناگون اعتراض، حول موضوعات منازعهآميز، بسيج مىشوند.»2
اين چهار ويژگى، جنبشهاى اجتماعى را از ديگر اشكال گوناگون عمل جمعى همچون احزاب سياسى، گروههاى ذىنفع، فرقههاى مذهبى، وقايع اعتراضآميز يا ائتلافهاى سياسى متمايز مىكند. همانگونه كه باتامور هم تأكيد مىكند. جنبش اجتماعى نسبت به حزب سياسى، كمتر سازمانيافته است. به عبارت ديگر، جنبشهاى اجتماعى، سازمان و حتى نوع خاصى از سازمان نيستند، بلكه تعامل ميان بازيگران گوناگون است. از اينرو، پديدهاى سيال است؛ نتيجه اينكه در آنها ممكن است هيچگونه عضويت منظم قابل تشخيص و رؤيت وجود نداشته باشد. به قول ديانى، جنبشهاى اجتماعى عضو ندارند، بلكه مشاركت كنندههايى در اقدامات همگانى همچون ميتينگ به همراه مىآورند. مشاركتكنندگان در جنبش اجتماعى داراى آرمان مشتركند، اما چنين آرمانى در گروه ذىنفع وجود ندارد. اعضاى جنبش اجتماعى در عمل جمعى خود، مستقيما درگير مبارزه براى قدرت هستند، اما به صورت پراكنده. جلب مشاركت در جنبشها، بيشتر براساس روابط شخصى و به شكل چهره به چهره صورت مىگيرد. به قول فيلد، جنبش اجتماعى به توليد واژگان و ايدههاى جديد كه در گذشته ناشناخته بودند، كمك مىكند. تعهد و الزام افراد به جنبش و اهداف و ايدئولوژى آن، به وسيله كنشها يا تجربههاى شخصى به دست مىآيد. حريفان يك جنبش ممكن است واقعى يا ساختگى باشند. رقبا موجب اتحاد، انسجام و پويايى جنبش مىشوند. عمل سياسى در جنبشهاى اجتماعى معمولاً به صورت آرام و اصلاحطلبانه صورت مىگيرد و كمتر به شكل راديكال و انقلابى است.3
شرايطى كه در آن جنبشهاى اجتماعى پديد مىآيند، از اين قرار است: زمينههاى ساختارى يا شرايط كلى اجتماعى كه مانع تشكيل انواع مختلف جنبشهاى اجتماعى باشد، در شكلگيرى اين جنبشهاى اجتماعى نقش دارد. هرقدر جنبشهاى اجتماعى بيشتر توسط سياستگذاران محدود شوند، بيشتر توسعه خواهند يافت. فشارهاى ساختارى، به تنش تضادها و ابهامهاى عمومى منجر مىشود كه مشاركت مخالفتآمير افزونتر مردم را در پى دارد. گسترش باورهاى تعميميافته از سوى نظام سياسى به منظور تأثيرگذارى بر جهانبينىهاى آنها، مىتواند باعث افزايش نارضايتىها و هدايت مردم براى يافتن راههاى عملى رفع آنها شود. عوامل شتابدهنده، حوادث يا رويدادهايى هستند كه در واقع، موجب مىشوند كسانى كه در جنبش شركت مىكنند مستقيما وارد عمل سياسى شوند.
در حقيقت، اين عوامل جزو شرايط پيدايش جنبشها نيست، بلكه به شكلگيرى آن سرعت مىبخشد. شرط ديگر پيدايش جنبشهاى اجتماعى، وجود گروه هماهنگ است كه براى اقدامات عملى وجود داشته باشد. هر جنبش اجتماعى نيازمند رهبر، منابع پولى و مادى و وسايل ارتباط منظم بين شركتكنندگان است. حاكمان سياسى ممكن است با مداخله و يا تعديل زمينه فشار به انگيزه ظهور جنبش و يا گسترش آن كمك نمايند. به علاوه، نيروهاى مسلح در كنترل اجتماعى و يا توسعه دادن آن تأثيرگذار هستند. اختلافات در درون پليس و ارتش مىتواند تأثير قاطع در تعيين نتيجه رويارويىهاى ميان جنبشهاى اجتماعى ـ انقلابى و حاكمان داشته باشد. در بررسى و شناخت جنبشهاى اجتماعى، نگرش تاريخى مىتواند، مؤثر باشد. جنبشهاى اجتماعى صرفا پاسخى غيرعقلانى به اختلافات يا بىعدالتىهاى اجتماعى نيستند، بلكه آنها دربردارنده ديدگاهها و راهبردهايى هستند كه نشان مىدهند چگونه مىتوان بر اين اختلافات و بىعدالتىها فايق آمد. جنبشهاى اجتماعى را نمىتوان به عنوان شكلهايى از انجمن و همكارى خرد و كوچك درك كرد. جنبشهاى اجتماعى در تعارض با گروههاى ديگر، از جمله سازمانهاى رسمى و گاهى با جنبشهاى رقيب، ظهور مىكنند. همه جنبشهاى اجتماعى منافع يا هدفهايى دارند كه آن را دنبال مىنمايند. نيز ديدگاهها و عقايدى وجود دارد كه جنبشها با آن مخالفند. ديدگاههاى موجود كه تغيير يابد، باعث دگرگونى درجهتگيرى جنبشهاى اجتماعى مىشود.4
نتيجه اينكه از مباحث مذكور مىتوان دريافت كه جنبش اجتماعى داراى اين مشخصات مىباشند: داشتن برنامه براى نيل به اهداف، وجود ايدئولوژى به عنوان عامل گردآورى اعضا، تمهيد و ارائه سلسلهاى از مراسم، عادات و آداب خاص براى تجديد حيات و قوام خود، رهبرى براى بسيج تودههاى مردم براى حمايت از آرمانها و اهداف جنبش، كوشش جمعى براى دگرگونى در نهادها و ساختارهاى اجتماعى، عمل جمعى مبتنى بر مجموعه مشتركى از اعتقادات و تعلقات خاطر، اعتراض عمومى براى پيشبرد اهداف جنبش، داشتن آرمان مشترك از سوى مشاركتكنندگان، عمل سياسى آرام و اصلاحطلبانه و... .
انقلابهاى رنگى
براى اولين بار، واژه انقلاب مخملى درباره حركت گسترده مردم در كشور چكسلواكى در سال 1989 توسط واسلاو هاول به كار رفت. اين حركت به دليل آنكه بدون خونريزى به سرنگونى حكومت ديكتاتورى پايان داد، «مخملى» ناميده شد. در چكسلواكى ده روز پرحادثه از هفدهم تا بيست و هفتم نوامبر 1989 (پس از فروريختن ديوار برلين در آلمان شرقى و پس از آزاد شدن لهستانىها از حكومت كمونيستى) منجر به نخستين مرحله انقلاب رنگى گرديد. پس از آن، در 28 نوامبر، حزب كمونيست حاكم بر چكسلواكى به تسليم قدرت سياسى رضايت داد و در پى آن و در دهم دسامبر 1989، گوتساو هوساك، رئيسجمهور كمونيست چكسلواكى، استعفا كرد. در 28 دسامبر، الكساندر دوبچك، به سمت رئيس پارلمان فدرال چكسلواكى انتخاب گرديد و يك روز بعد، واسلاو هاول به عنوان اولين رئيسجمهور چكسلواكى آزاد برگزيده شد. با آغاز رياست جمهورى هاول، دانشجويان به اعتصاب خود پايان دادند و انقلاب مخملى به پيروزى نهايى رسيد.
پس از آن، انقلاب رنگى در گرجستان با عزل رئيسجمهور ادوارد شواردنادزه به جاى ساكاشويلى (انقلاب رز سال 2003)، سپس در اكراين با سقوط ويكتور يانكوويچ به جاى ويكتور يوشچنكو (انقلاب نارنجى سال 2004) و در قرقيزستان با فرار رئيسجمهور عسكر آقايف (انقلاب لاله سال 2005) با موفقيت روبهرو شد. در تمام اين موارد، الگوى اتفاقات كموبيش مشابه بود؛ زيرا در همه آنها، به دنبال برگزارى انتخابات بحثبرانگيز، مخالفتهاى گسترده خيابانى، منجر به عزل يا سقوط يا فرار رهبرانى شد كه از سوى مخالفان، ديكتاتور ناميده مىشدند.5 در باب تعريف انقلابهاى رنگى، هنوز تحليلگران و صاحبنظران به اجماع قاطعى نرسيدهاند. اختلاف در ارائه تعريفى واحد از اين پديده، ناشى از بديع بودن پديده انقلاب رنگى به عنوان سازوكارى براى تغيير در ساخت سياسى است و نيز متأثر از تركيب پيچيدهاى از شباهتها و عدم شباهتهاى آن با اشكال و تعاريف كلاسيك انقلاب.
با اين وصف، مىتوان آن را با احتياط اينگونه تعريف كرد: تغيير در ساختارهاى سياسى كشورها از طريق تظاهرات مسالمتآميز، مقاومت بدون خشونت در برابر يك حكومت اقتدارگرا و ايجاد دوگانگىهاى اجتماعى با هدف تغيير حكومت. در تعريف ديگر، مىتوان آن را اينگونه توضيح داد: حركتهاى مردمى كه در آن، بدون خشونت و خونريزى به يك حكومت خودكامه اعتراض مىكنند و هدف آن، نشان دادن ارزشهاى دموكراسى و آزادى موردنظر غرب است. گاه انقلاب رنگى را حركتى مىدانند كه براى تغيير حكومت موجود، با استفاده از عناصر داخلى كه روابط مشكوكى با غرب به ويژه با آمريكا دارند و با حمايت سفارت آمريكا و آموزش ديدن توسط عوامل و بنيادهاى آمريكايى، صورت مىگيرد. برخى تحليلگران، انقلابهاى رنگى را نوعى دگرگونى بدون خشونت و خونريزى مىدانند كه در پى ايجاد تغييرات سياسى در جامعه است، خواه اينكه اين تغييرات صرفا محدود به حوزه نخبگان سياسى حاكم باشد يا ساختار نظام سياسى به طور عام را هدف قرار دهد.
در اينگونه انقلابها، مردم رنگى را برمىگزينند و پوششهاى خود، مانند كلاه، لباس، شال گردن و روسرى را از آن رنگ انتخاب مىكنند يا نشانههاى كشورشان را با آن رنگ، به صورت تابلوهاى بزرگ در راهپيمايىها به دست مىگيرند.6 در انقلابهاى مخملى يا رنگى، از حركتهاى مسالمتآميز براى تغييرات سياسى استفاده مىشود. انتخابات از مقاطع اساسى براى بروز انقلاب رنگى است؛ به اين معنا كه گروههاى مخالف هيأت حاكمه در موقع انتخابات كه فضاى آزاد بيشترى به وجود مىآيد با همديگر متحد مىشوند و با برپايى تجمعات مسالمتآميز و اعتراضات گسترده و با استفاده از قدرت رسانهاى داخلى و خارجى، به نحوه عملكرد گروه حاكم، در برگزارى انتخابات اعتراض مىكنند و در مواردى باعث انفعال طرفداران نظام حاكم مىشوند. تداوم و گسترش اعتراضات بعضا تا مرحله برگزارى مجدد انتخابات به پيش مى رود كه در اين مرحله، تحت تأثير شرايط سياسى موجود، معمولاً گروههاى اپوزيسيون موفق به پيروزى در انتخابات مىشوند كه در نتيجه، حزب حاكم از قدرت كنارهگيرى مىكند. بدين ترتيب، بدون توسل به خشونت، نظام سياسى به نفع گروه اپوزيسيون تغيير مىيابد. به بيان ديگر، در انقلابهاى رنگى، مخالفان نظام حاكم با تجمع در مقابل نهادهاى حاكميتى، مثل پارلمان، كميسيون انتخابات، پليس و غيره، اجازه تحرك و عكسالعمل را از اين نهادها مىگيرند و مانع ورود نمايندگان پارلمان يا مسئولان پليس به ساختمان مىشوند. بدينسان، عملاً مشروعيت از نهادهاى حاكميتى سلب مىگردد. وقوع انقلاب رنگى متأثر از نقشآفرينى مجموعهاى از عوامل داخلى و خارجى است. تبليغات منفى و بزرگنمايى مشكلات داخلى از سوى نيروهاى خارجى از جمله مهمترين اين عوامل است. به طور كلى، ضعف دموكراسى، انحصارگرايى، فقر اقتصادى، بىهويتى ملى، فساد ادارى و تبعيض از عوامل مؤثر در بروز انقلابهاى مخملى هستند؛ زيرا رسانههاى ديجيتالى داخلى و خارجى به اطلاعرسانى جهتدار مىپردازند و باعث اتحاد جنبشهاى مردمى و دانشجويى مىشوند.7
از مباحث مزبور مىتوان نتيجه گرفت كه انقلابهاى رنگى داراى ويژگىهاى ذيل هستند:
ـ تمامى آنها بدون استفاده از ابزارهاى خشونتآميز و طى راهپيمايىهاى خيابانى پيروز شدند.
ـ همه اين تحركات با شعارهايى مبتنى بر دموكراسىخواهى و ليبراليسم انجام گرفتند.
ـ انقلابهاى رنگى با ايجاد تعارضهاى اجتماعى نه چندان عميق، بر موج تعارضهاى اجتماعى كمعمق سوار مىشوند.
ـ نقش دانشجويان و نهادهاى غيردولتى در بروز آنها پررنگ است.
ـ دليل اصلى وقوع انقلاب رنگى وجود ويژگىهايى همچون اقتدارگرايى، فقدان چرخش نخبگان، ناكارآمدى در حل مشكلات عمومى و عدم مقبوليت عمومى حكومت وقت است.
ـ جرقه انقلاب رنگى به دنبال بروز خطايى از سوى حكومت، نظير تقلب در انتخابات، زده مىشود.
انطباقسنجى حوادث پس از انتخابات با معيار جنبشهاى اجتماعى و انقلابهاى رنگى
عرضه يا انطباق حوادث پس از انتخابات دهم بر معيارها، مؤلفهها و يا ويژگىهاى سازنده و درونى جنبشهاى اجتماعى و انقلابهاى رنگى، راهى را براى اثبات وقوع يا عدم وقوع جنبش اجتماعى و يا انقلاب رنگى در چند ماه اخير، نشان خواهد داد:
1. قانونگريزى / قانونمدارى
قانونمدارى از ويژگىهاى يك جنبش اجتماعى است. جنبش اجتماعى اگر هم قانون حاكم را ظالمانه ببيند، بر خواستههاى عمومى خود كه منشأ هر قانونى است، پايبند است، در حالى كه قانونگريزى و سرپيچى از قانون رسمى مورد حمايت همگانى، و تبعيت از قوانين و قواعد بينالمللى (مثل حقوق بشر) و ترجيح دادن آن بر قوانين بومى، از مشخصههاى انقلابهاى رنگى به شمار مىرود. در حوادث پس از انتخابات دهم در ايران، قانونگريزىهاى فراوانى صورت گرفت. اولين اقدام بزرگ در فرار از قانون، در ساعت يازده شب 22 خرداد از سوى ميرحسين موسوى شكل گرفت كه طى آن، خود را بر اساس گزارش ناظرانش، برنده انتخابات دانست. كروبى، ديگر نامزد اصلاحطلبان نيز نتايج انتخابات را مضحك و شگفتآور توصيف كرد و گفت در مقابل مهندسى و تنظيم ناشيانه آراء ؟! سكوت نخواهد كرد.
آقاى موسوى در ادامه اقدامات فراقانونى خود، نامههايى را به برخى از روحانيان فرستاد و از آنها خواست در مقابل تقلب در آراى مردم ؟! از سوى حكومتى كه عدالت شرعيه از اركان اساسى آن شمرده مىشود، سكوت نكنند. موسوى حتى به تذكرهاى رهبرى كه از او در ديدار روز يكشنبه 24 خرداد خواسته بود حساب خود را از كسانى كه دست به اغتشاشات مىزنند جدا كند، توجهى نكرد، و تظاهراتى را در اعتراض به نتيجه انتخابات، در عصر روز دوشنبه 26 خرداد از ميدان انقلاب به سمت ميدان آزادى ترتيب داد. او خود نيز به ميان هوادارانش رفت و در جمع آنان كه تظاهراتى را بدون مجوز قانونى انجام مىدادند، سخن گفت و خواهان ابطال انتخابات مخدوششده ؟! گرديد. در اين مراسم بدون مجوز قانونى، كروبى و خاتمى نيز حضور داشتند.8
متعاقب آن، شوراى نگهبان اعلام كرد: شكايات مربوط به وقوع تخلف در انتخابات را بررسى خواهد كرد، اما موسوى به دليل آنكه به بىطرفى اين شورا اعتماد نداشت، آن را رد كرد. بىتوجهى به قانون از سوى كروبى و موسوى، بدينجا خاتمه نيافت، بلكه با فراز و نشيبهاى فراوان تا حادثه تظاهرات غيرقانونى 13 آبان، 16 آذر، تشييع جناره آقاى منتظرى و در حوادث پس از آن در اصفهان و نجفآباد و... تكرار شد. اين در حالى است كه موسوى و كروبى به عنوان سردمداران سازنده حوادث پس از انتخابات، هم فرياد از اجراى قانون اساسى دارند و هم حركت خود را در چارچوبيك جنبش اجتماعى تعريف مىكنند! حال آنكه جنبشهاى اجتماعى همانند احزاب سياسى، به عنوان يك نهاد سياسى ـ اجتماعى از سوى حكومتهاى دموكراتيك پذيرفته مىشوند و به دليل همين پذيرفته شدن، نمىتوانند و نبايد برخلاف قوانين جارى و رسمى و مخالف با قانون اساسى آن كشور، عمل نمايند، در غير اين صورت، ديگر يك جنبش اجتماعى نخواهند بود و به مثابه يك جنبش اجتماعى رسميت نخواهند داشت.9
2. بيرونى/ درونى
جنبشهاى اجتماعى از برنامهاى داخلى و مستقل از اجانب براى حركتهاى ضددولتى و پيروزى بر حاكميت سياسى برخوردارند و نيز بر اعتقادات و تعلقات درونى، تكيه دارند، اما انقلابهاى رنگى اغلب شعارهايى با درونمايه بيرونى سر مىدهند، از برنامه بيرون مرزى يا نزديك به آن، پيروى مىكنند و در برچسبزنى، شايعهافكنى، دروغگويى و... بر ابزارهاى بيگانه، تكيه دارند. نمونههايى از اين مسائل (دخالتهاى خارجى) در حوادث پس از انتخابات دهم به چشم خورده است:
در اولين واكنش خارجى نسبت به انتخابات، باراك اوباما، رئيسجمهور آمريكا، از آنچه وقوع بحث جدى انتخاباتى در ايران خواند، استقبال كرد. با وقوع درگيرىها بين معترضان و مأموران، خبرگزارىهاى بيگانه از جمله آسوشيتدپرس، به حمايت از معترضان پرداختند و اين خبرگزارى، آن را جدىترين ناآرامى يك دهه گذشته تهران خواند، اما خيلى زود همه فهميدند كه اين اعتراض چندان قابل اعتنا نبوده است. هيلارى كلينتون، وزير خارجه آمريكا، در اولين واكنش كشورش به نتايج انتخابات ايران گفت: ايالات متحده فعلاً از اظهارنظر، خوددارى مىكند، ولى اميدواراست كه نتيجه، بازتابى واقعى از اراده و آرزوى ملت ايران باشد. در همين حال، اعتراض چندين نوبته بخش اندكى از ايرانيان مقيم خارج، با چراغ سبز دولتهاى بيگانه اتفاق افتاد. اين ماجرا با ابراز نگرانى عميق ؟! تعدادى از كشورهاى غربى درباره انتخابات و حوادث پس از آن، ادامه يافت. جو بايدن، معاون رئيسجمهور آمريكا، صحت انتخابات را زيرسؤال برد و فرانسه و آلمان، آنچه را سركوب مخالفان در ايران مىناميدند، بىرحمانه خواندند و آن را محكوم كردند. از اينرو، مردمى كه براى پاسداشت مشاركت بالاى سياسى خود در انتخابات و جشن پيروزى دكتر احمدىنژاد، در ميدان ولىعصر تهران گرد آمده بودند، دشمنان انقلاب اسلامى، بخصوص آمريكا، انگليس و اسرائيل را به خاطر دخالت در امور داخلى ايران و تدارك توطئه عليه دولت، و حمايت رسانهاى از گروههاى متخاصم، آشوبگران و اغتشاشگران اجتماعى ـ سياسى، مقصر دانسته و آن را با قوت و شدت، محكوم كردند. اما ماجراى حمايتهاى آن سوى مرزى از آشوبهاى درونى، ادامه يافت، به گونهاى كه محسن مخملباف و مرجان ساتراپى ـ دو فيلمساز ايرانى ـ جرئت يافتند با حضور در پارلمان اروپا، كشتار معترضان ؟! را محكوم كرده و خواستار حمايت اروپاييان از جنبش دموكراتيك ايرانيان ؟! شوند. محسن سازگارا نيز پيش از اين گفته بود: ما احتياج به كمك آمريكا براى دفاع از حقوق دموكراتيك داريم.
بان كىمون، دبيركل سازمان ملل، هم در اين شرايط، به ميدان آمد و درخواست كرد: اراده مردم ايران به طور كامل در انتخابات دهم، محترم شمرده شود. باراك اوباما، بار ديگر، البته اين بار در يك واكنش رسمى، شدت نگرانى خود را درباره انتخابات ايران ابراز داشت، اما گفت در امور داخلى ايران دخالت نمىكند! همچنين وزراى خارجه اتحاديه اروپا در بيانيهاى از برخورد با معترضان انتقاد كردند و خواستار روشن شدن حقيقت شدند. اين حجم وسيع حمايتهاى خارجى از آشوبها و آشوبگران، در فاصله زمانى 22 تا 26 خرداد، يعنى چهار روز، صورت گرفت.10
3. كمشمارى / پرشمارى
همراهان جنبشهاى اجتماعى، پرشمارتر از همگامان انقلابهاى رنگى هستند؛ زيرا جنبشهاى اجتماعى ريشه در تودههاى مردم دارند، در حالى كه انقلابهاى رنگى، بيشتر به طبقات بالاى جامعه مرتبطند. جنبشهاى اجتماعى به دليل ابتناى بر حمايت عوام، بر مدار آداب عمومى و خواستههاى همگانى مىچرخند و از اينرو، در راستاى پاسخگويى به نيازهاى عامه با رويكرد به قشرهاى فرودست، گام برمىدارند و در نتيجه، به تقلب و تزوير و... نيازى نمىبينند. حوادث پس از انتخابات نيز نشان از جدال اكثريت مردم با بخشى اندك از فريبخوردگان دارد.
به استثناى چند اقدام كوچك و خرد، از جمله راهپيمايى 25 خرداد ميدان انقلاب ـ آزادى، تظاهرات 27 خرداد ميدان ولىعصر به هفت تير و...، بقيه اقدامات اعتراضى آنان در حد شعارهاى چندروزه «اللّه اكبر» بخشى از شمال شهر تهران بود. نيز اعتراض چند شخصيت سياسى بىاعتبار همچون شيرين عبادى؛ تعداد اندكى از هنرمندان و هنرپيشهها، مثل محسن مخملباف؛ برخى از استادان دانشگاهها به ويژه چند دانشگاه تهران؛ تعدادى از ايرانيان خارج از كشور بخصوص در كشورهاى اروپاى غربى و...، بسيار محدود ماند. در عوض، حمايتهاى مستمر و ملى نمازگزاران جمعه در سراسر كشور از سخنان مقام معظم رهبرى در نمازجمعه 29 خرداد و اقدامات روشنگر صداوسيما بخصوص در پخش اعترافات آشوبگران در دادگاه؛ محكوميت اقدام فتنهگران در 16 آذر و 13 آبان؛ محكوميت پاره كردن تمثال و توهين به حضرت امام خمينى قدسسره؛ اعلام موجوديت جنبش سبز علوى و راهپيمايى آنها در قم؛ استقبال عمومى از سفرهاى استانى رئيسجمهور، از جمله در استانهاى اصفهان و فارس؛ و محكوميت چند روزه از شعارهاى ساختارشكنانه شركتكنندگان در مراسم تشييع آقاى منتظرى از سوى مردم قم گسترش فراوانى يافت.11
از ميان اين اعتراضها به جريان اعتراض، مىتوان به برجستهترين و كمنظيرترين اعتراض سراسرى مردم ايران در واكنش به توهين به حضرت امام كه با سكوت معنادار اصلاحطلبان مدعى پيروى از معظمٌله همراه بود اشاره كرد.
اعتراضات معترضان به نتايج انتخابات، در آغاز پررنگتر بود، ولى بعدها به دليل حضور مردم در مخالفت با آنان رنگ باخت. به علاوه، اين، اعتراضها، اغلب در برخى از شهرهاى بزرگ از جمله تهران روى داده است و در آن، معمولاً افرادى از قشرهاى متوسط به بالاى اجتماعى و نيز تعدادى از دانشجويان شركت داشتهاند. اما واكنش مخالفان جنبش سبز، روز به روز شديدتر و گستردهتر شد كه اوج آن را در راهپيمايىهاى اعتراضى به توهين به حضرت امام قدسسره مىتوان مشاهده كرد. افزون بر آن، مشاركتكنندگان در اين راهپيمايىها، از همه قشرهاى اجتماعى به ويژه طبقات محرومتر جامعهاند و البته حجم كمى آن نيز صدها برابر بيش از جناح مقابل بوده است. خلاصه اينكه جنبش اجتماعى و انقلاب رنگى با حضور انسانها شكل مىگيرند كه البته در اولى، تعداد مشاركتكنندهها، بيش از آن ديگرى است، اما شرط بقا و حيات جنبش اجتماعى، مردماند و در آن، مردم هر روز بيش از گذشته، مشاركت مىجويند و اگر چنين نبود، آنچه به عنوان جنبش اجتماعى ناميده مىشود، جنبش اجتماعى نيست، بلكه چيزى ديگرى همچون انقلاب رنگى است كه با شتاب مىآيد و با شتاب مىرود؛ چون مردم اندكى در آن حضور مىيابند.12
4. تعدد رهبرى / رهبرى واحد
جنبشهاى اجتماعى عمدتا از رهبرى يگانه برخوردارند. رمز به بار نشستن آن نيز به وحدت در فرماندهى در بسيج عمومى و هدايت اجتماعى برمىگردد. به هر روى، جنبش اجتماعى در شكلگيرى و بيشتر در تداوم، به وجود گروهى هماهنگ و يك رهبر نياز دارد، اما در درون انقلابهاى رنگى رهبرانى متعدد پديد مىآيند كه هريك به دليل نفوذ نسبى، تنها قادرند بخشى از مردم را به ميدان آورند و از اينرو، در بيرون مرزها از حمايت و هدايت مالى و فكرى كشورهاى متعددى برخوردارند. آيا در مورد حوادث پس از انتخابات دهم نيز اينگونه بوده است؟
بسيارى بر آنند كه جريان مدعى تقلب در انتخابات را ميرحسين موسوى به تنهايى هدايت مىكند. اين سخن از آنروست كه وى كانديداى مغلوب انتخابات بوده و بيش از همه بر تقلب (بدون دلايل محكمهپسند) در انتخابات تأكيد كرده است.13 اما واقعيت آن است كه اين جريان كه بعدها «جنبش سبز» ناميده شد، داراى رهبرى متعدد است. از اينروست كه بسيارى از چهرههاى معروف اصلاحطلب، بدون توجه به هدايتگرى ميرحسين بر جريان اعتراض، به ارائه رهنمودهايى در جريان اعتراض پرداختند. در ذيل به برخى از اين موضعگيرىها اشاره مىشود:
مهدى كروبى در نامهاى خطاب به ملت ايران، دولت برآمده از انتخابات را فاقد مشروعيت دانست و اعلام كرد در مراسم تنفيذ و تحليف محمود احمدىنژاد شركت نخواهد كرد.14
محمد خاتمى در ديدار با خانوادههاى تعدادى از بازداشتشدگان، از به كار بردن تعبير «انقلاب رنگى» توسط محمود احمدىنژاد درباره اعتراضهاى مردمى انتقاد كرد و گفت: عليه مردم «كودتاى مخملى» صورتگرفته است.15
محسن كديور گفت: آيتاللّه حسينعلى منتظرى در پاسخ به پرسشهاى شرعى او گفته است: تصدى مسئولانى كه عدالت و امانتدارى را از دست مىدهند، مشروعيت ندارد و متولى امور جامعه كه با احكام شرع، موازين عقل و ميثاقهاى ملى عمدا مخالفت كند، جائر، و ولايتش جائرانه است.16
سيد جلالالدين طاهرى اصفهانى، در اظهاراتى انتخابات را مخدوش و باطل اعلام كرد و تصدى مجدد رئيس دولترابراىدور بعد، نامشروعوغاصبانه خواند.17
شيرين عبادى، برنده جايزه صلح نوبل، از كشورهاى اروپايىخواستبهايرانبراىتوقفخشونتهافشارآورند.18
اين اظهارات رهبرىمنشانه، غير از اظهارات مشابه افرادى همچون محمد موسوى خوئينىها، عبداللّه نورى، زهرا رهنورد، محسن ميردامادى، بهزاد نبوى، محمدرضا خاتمى، مصطفى تاجزاده، فائزه هاشمى، سعيد حجاريان، محمدعلى ابطحى، عبدالواحد موسوى لارى، محمد عطريانفر، سعيد ليلاز، محمدرضا جلايىپور، عبداللّه مهاجرانى و... است كه در رتبه بعدى رهبرى جريان اعتراض قرار مىگيرند.19 در نقطه مقابل هم، تعدادى از شخصيتهاى اصولگرا در اعتراض به جريان اعتراض سخن گفتند، ولى هيچيك از آنها سخنى فراتر از مقام معظم رهبرى بر زبان نياوردند و رهبرى يگانه او را در نظر و عمل پذيرفتند. اين سخن حبيباللّه عسگراولادى تأييدى است بر ادعاى فوق: «دولت دهم بر خلاف گفته مخالفان، از مشروعيت بالاى مردمى و شرعى برخوردار است؛ زيرا مشروعيت دولت را مقام ولايت تنفيذ كردهاند نه نامزدهاى ديگر و طرفداران آنها.»20
نتيجه اين بحث چنين خواهد بود: آنچه اصلاحطلبان ايرانى در حوادث پس از انتخابات دهم آفريدند، بيش از آنكه به جنبش اجتماعى شبيه باشد، به انقلاب رنگى و انقلاب فرارنگى مىماند. نگاهى دوباره به مؤلفههاى سازنده يا ويژگىهاى پاينده انقلابهاى رنگى كه برخى از آنها را از دريچه ديگرى مرور مىكنيم، مؤيد اين مدعاست:
الف. دوگانگىها: انتخابات دهم حاوى دوگانگىهاى شديدى از سوى اصلاحطلبان هوادار انقلاب رنگى بود؛ مواردى نظير: ردّ چهارچوبها و ساختارهاى قانونى، علىرغم اينكه با شعارهاى قانونى وارد انتخابات شدند، ردّ مشروعيت نهادهايى كه با پذيرش آنها به انتخابات آمدند؛ از جمله رد صلاحيت ستاد انتخابات و شوراى نگهبان، نفى شعارهاى اصلى خط امام؛ مثل ايستادگى در مقابل آمريكا و حمايت از فلسطين و عدم محصور شدن در چهارچوب مرزهاى ملى در كنار انتساب خود به امام، تغيير موضع بعضى از عناصر اصلاحطلب به اپوزيسيون برانداز، تلاش براى استفاده از مزاياى درون نظام، ضمن رد مشروعيت ولايت فقيه و... . اين دوگانگىها بدان علت است كه در انقلابهاى رنگى اينگونه مسائل جايز است؛ زيرا هدف دستيابى به قدرت به هر وسيله ممكن است.
ب. عدم تبيين مواضع: از شگردهاى انقلابهاى رنگى، عدم تبيين مواضع و يا دگرگونىهاى مستمر از طريق پرهيز از تعيين مصاديق است. اتخاذ چنين موضعى از سوى ميرحسين موسوى، حمايت طيف وسيعى از مخالفان نظام را به همراه آورد، به گونهاى كه يك سرِ آن را سلطنتطلبان، منافقان، گروههاى ملى و مذهبى، تجديدنظرطلبان (مخالفان اصل نظام جمهورى اسلامى)، و سرِ ديگر آن را مخالفان اصولگرايان، اصولگرايان مخالف احمدىنژاد و... تشكيل مىداد كه از اصلىترين محور وحدت آنها، انكار تغييرات انقلابى و سازندگى در نظام جمهورى اسلامى بود. اين شبكه متشتت، پتانسيل مناسبى براى بىهنجارى و شكستن چارچوبها و ساختارها را فراهم آورد، در حالى كه جنبشهاى اجتماعى، كمتر در نفى، و بيشتر در اصلاح ساختارها، مىكوشند.21
ج. صفبندى طبقاتى: اعتراضات بعد از انتخابات، به شدت صبغه طبقاتى داشت. در تهران، اعتراضات و اللّهاكبرهاى شبانه از پل گيشا به بالا و شعارهاى حاميان احمدىنژاد نيز از ميدان انقلاب به پايين بود. در مشهد، اعتراضات بيشتر حول و حوش بلوار سجاد صورت گرفت. در رشت و شيراز و برخى شهرهاى ديگر، شعارها و اعتراضات به وجه دوقطبى اتفاق افتاد. نگاهى به شعارهاى دو طرف در جريان انتخابات، مثال خوبى براى اثبات صحت اين صفبندى طبقاتى است:
در حالى كه معترضان شعارهايى نظير: «عزا عزاست امروز، دولت سيب زمينى صاحب عزاست امروز»، «سيبزمينى ارزونىتون، ما رأى نمىديم بهتون»، «نفت و دلار رو بردند، سيبزمينى آوردند»، «پولهاى نفت گم شده، خرج فلسطين شده»، سر مىدادند در نقطه مقابل، طرفداران رئيسجمهور منتخب اينگونه شعار مىدادند: «ايران فقط تهران نيست، تهران فقط شميران نيست»، «احمدى نژاد دليره، هرشب يه دزد ميگيره»، «يوسف ايرانزمين، كاهنا رو زد زمين» و «ريشهكن فقر و فساد، محمود احمدىنژاد».22
جنبش اجتماعى نه تنها در پى ايجاد شكاف طبقاتى نيست، بلكه برخلاف انقلابهاى رنگى، مىكوشد از بروز آن جلوگيرى كند.
د. تقدم توسعه بر عدالت: انقلابهاى رنگى به دليل برخوردارى از سرشت سياسى، از تقدم توسعه بر عدالت جانبدارى مىكنند، اما جنبشهاى اجتماعى به دليل ريشهدارى در تودههاى مردم، عدالت را بر توسعه ترجيح مىدهند. اصلاحطلبان از الگوى اول پشتيبانى مىكنند و آن را در جنگ نرم پس از انتخابات به شيوه انقلاب رنگى به ميدان آوردند، در حالى كه تقدم عدالت بر توسعه مبانى دينى هماهنگتر است. تفاوت اين دو ديدگاه كه در سخنان مقام معظم رهبرى در مقايسه بين ديدگاه هاشمى رفسنجانى و احمدىنژاد به روشنى بيان شد، جدال بين دو الگوست: الگوى جنبش اجتماعى و الگوى انقلاب رنگى.
انقلاب فرارنگى
در گفتار قبلى، بر اين سخن تأكيد شد كه آنچه در ايران پس از انتخابات روى نماياند، الگوى انقلاب رنگى بود نه الگوى جنبش اجتماعى، اما با دقت در حوادث اتفاقيه و مقايسه آن با انقلابهاى رنگى كشورهاى كمونيستى بلوك شرق، مىتوان به جرئت گفت: آنچه در ايرانِ ماههاى اخير روى داد، يك انقلاب فرارنگى بود نه يك انقلاب رنگى. انقلاب فرارنگى، پديدهاى است كه همه ويژگىهاى انقلاب رنگى ـ به شرحى كه پيش از اين گذشت ـ را دارد. علاوه بر آن، داراى ويژگىهاى زير نيز هست:
الف.انقلابفرارنگىتلاشمىكندتانظامسياسىراتغييردهد.
ب. انقلاب فرارنگى تعارضهاى اجتماعى را پديد مىآورد يا به آن دامن مىزند تا با سوار شدن بر موج آن، بتواند نظام سياسى را عوض كند.
ج. انقلاب فرارنگى با دولتهاى باثبات و برخوردار از حمايت مردمى مواجه است؛ از اينرو، به تلاش بيشترى براى دگرگونى نظام سياسى نياز دارد.
د. در انقلاب فرارنگى اصلاحطلبان به تنهايى توان سرنگونسازى نظام سياسى را ندارند. از اينرو، طالب حمايت گروهها، شخصيتها و كشورهاى مختلفاند. با توجه به نكات چهارگانه فوق، مىتوان برخى از تفاوتهاى انقلاب رنگى و فرارنگى را اينگونه برشمرد:
انقلاب رنگى | انقلاب فرارنگى |
ـ نظام سياسى را تغيير نمىدهد. ـ در كشورى روى مىدهد كه فاقد تعارضهاى اجتماعى عميق باشد. ـ با دولت بىثبات مواجه است و دولت بىثبات را سرنگون مىكند. ـ اصلاحطلبان در ايجاد انقلاب رنگى توانا نيستند. |
ـ مىكوشد نظام سياسى را تغيير دهد. ـ تلاش مىكند تعارضهاى اجتماعى عميقايجاد نمايد. ـ با دولتهاى باثبات مواجه است و از اينرو، با سختى در جهت نظام سياسى تلاش مىكند. ـ اصلاحطلبان به تنهايى در ايجاد انقلاب فرارنگى توانا هستند. |
هريك از موارد چهارگانه فوق را، كه از يكسو، مشخصههاى هر انقلاب فرارنگى است و از سوى ديگر، دلايلى است در تأييد وقوع انقلاب فرارنگى در حوادث پس از انتخابات دهم ايران، به شرح زير توضيح مىدهيم:
1. تغيير نظام سياسى
انقلاب رنگى در كشورهاى آسياى مركزى، تنها منجر به تغيير دولتها، و نه تغيير در نظام سياسى گرديد. دولتهاى جديد، غربگرا بوده، بدون آنكه ساختارهاى سياسى آن نسبت به دولتهاى پيشين تغيير نمايد. ولى آنچه در ايران، قصد انجام آن از سوى كارگردانان انقلاب رنگى پيشبينى شد، تغيير در نظام سياسى بوده است. شعار «جمهورى ايرانى» كه بارها در اجتماعات بدون مجوز اصلاحطلبان معترض به نتايج انتخابات مطرح گرديد، يكى از مؤيدات چنين ادعايى است. به علاوه، آنان درصدد حذف ولايت فقيه يا محدود كردن آن در چارچوب ظاهرى قانون اساسى بودهاند كه حذف آن، به تنهايى به معناى تغيير نظام سياسى قلمداد مىشود؛ زيرا اصل ولايت فقيه، دال مركزى نظام است و با تغيير آن، همه چيز تغيير مىيابد.23
2. تعارضهاى اجتماعى
انقلاب رنگى در جوامعى روى داده كه از تعارضهاى اجتماعى رنج مىبردهاند. تعارض بين كمونيستها و ساكنان بومى هريك از اين كشورها، تعارض بين اسلام و كمونيسم، تعارض بين اقتصاد دولتى برجاى مانده از رژيمهاى كمونيستى سابق و ميل به اقتصاد بازار آزاد و...، تنها بخش اندكى از اين تعارضها به شمار مىروند؛ ولى در ايران، تعارض جدى اجتماعى وجود ندارد. به بيان ديگر، علىرغم بعضى تحليلها كه بر شكاف قوميتى و يا مذهبى در ايران اشاره داشت، مهمترين مراكز اقليتنشين مذهبى، يعنى اهل تسنن، عارى از هرگونه التهاب در حوادث پس از انتخابات دهم بود. در قوميتهايى نظير عربها، آذرىها و از همه مهمتر كردها كه مدتها در معرض تبليغات (جنگ نرم) بودهاند و همواره در محيطهاى دانشگاهى تلاش شده تا نوعى نمايش بحران در آنها به نمايش گذاشته شود، نيز هيچ مسئلهاى در اعتراض به نتايج انتخابات دهم روى نداد.
3. دولتهاى متزلزل
اگرچه در كشورهايى كه انقلاب مخملى اتفاق افتاده، حكومتى اقتدارگرا بر سر كار بوده است، اما دولتهاى حاكم به دليل نداشتن الگوى مناسب در جهت رفع مشكلات مردم، با تزلزل مواجه بودهاند. ولى دولت در ايران پس از انتخابات، يك دوره چهارساله را پشت سر گذاشته بود و در مرحله ثبات قرار داشت. به علاوه، دولت از يك الگوى مشخص كه جهتگيرى آن، حل مشكلات مردم طبقات پايين جامعه بود، پيروى مىكرد؛ الگويى كه رضايت اغلب قشرهاى اجتماعى را جلب كرده بود. همچنين نه دولت و نه نظام سياسى، به هيچ روى، منطبق بر مؤلفههاى اقتدارگرايى كه وجود آن از عوامل وقوع انقلابهاى رنگى است، نبودند. با اين وصف، بايد از شعارهايى كه در آن، بر اقتدارگرايى دولت دكتر احمدىنژاد و يا بر وجود ديكتاتورى در نظام سياسى اشاره دارد ـ مانند شعار: «مرگ بر ديكتاتور» يا «مرگ بر ديكتاتورى» كه گاه در اجتماعات پس از انتخابات شنيده شده ـ تعجب كرد و آن را نشانهاى فراتر از انقلاب رنگى در ايران دانست.
توسعهيافتگى پايين، مشكلات ساختارى و... را نيز از ديگر عوامل وقوع انقلاب رنگى مىدانند كه آنها نيز در ايران امروز به چشم نمىآيند. از اينرو، بهتر است تحولات پس از انتخابات را «فتنه» خواند.24
4. اصلاحطلبان ناتوان
اصلاحطلبان در انقلاب فرارنگى براى سرنگون كردن نظام سياسى ناتوانند؛ زيرا در انقلاب فرارنگى حجم بالايى از اقدامات بايد انجام گيرد تا نظام سياسى سرنگون گردد، در حالى كه اصلاحطلبان حداقل در مورد ايران كه تنها انقلاب فرارنگى ناكام در آن اتفاق افتاد، توان اين كار را ندارند. دلايل ناتوانى اصلاحطلبان بسيار است؛ از جمله:
الف. بحران رهبرى: مشكل رهبرى جامع و يا رهبرى كه همگى يا اكثريت اطلاحطلبان بر آن اجماع نمايند، همچنان مسئله جدى اصلاحطلبان است. اين بحران، چند سويه است. از يكسو، اطلاحطلبان در نزاع رهبرى بين ميرحسين موسوى، خاتمى، كروبى، موسوى خوئينىها، هاشمى رفسنجانى و در درجه بعد، دكتر معين، عبدالكريم اردبيلى، يوسف صانعى، عبداللّه نورى به سر مىبرند و از سوى ديگر، نزاع بين افراد فوق براى كسب جايگاه رهبرى اصلاحطلبان به وضوح ديده مىشود كه شايد برجستهترين اين نزاع، بين كروبى و موسوى وجود دارد، به گونهاى كه هيچيك به نفع ديگرى صحنه انتخابات و ميداندارى حوادث پس از انتخابات را رها نكردند و نيز از ديگر سو، افراد مذكور برخى به ظاهر و در حرف، نظام سياسى را مقبول مردم مىدانند و برخى ديگر نه، و اين مسئله دامنزنى به نزاع داخلى و البته اغلب پنهانى بين آنها در كسب مقام رهبرى جناح اصلاحطلب را تشديد كرده است.
ب. بىبرنامگى سياسى: اصلاحطلبان با شكست طرح توسعه سياسى و توسعه پايدار با محوريت توسعه سياسى در دو دولت اصلاحات خاتمى، هماينك طرحى جديد براى اداره كشور ندارند. از اينرو، در شعارهاى انتخاباتى ميرحسين نوعى روىگردانى از توسعه سياسى و ميل به پذيرش اولويتهاى اقتصادى ديده مىشد. مشكل بدين جا خاتمه نمىيابد، بلكه طيفى از اصلاحطلبان همچون جبهه مشاركت ايران اسلامى، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى ايران و مجمع روحانيون مبارز، در پى كسب قدرت در قوه مجريهاند. طيف ديگر آن همچون دفتر تحكيم وحدت (طيف علّامه)، ملى ـ مذهبىها و ادوار تحكيم وحدت، در شرايط فعلى ادعا مىكنند ميلى به تصدى در قدرت سياسى ندارند و قصد دارند در جايگاه نقد قدرت سياسى باقى بمانند. البته عملاً نيز اقدامات دفتر تحكيم وحدت (طيف علّامه)، ملى ـ مذهبىها و ادوار تحكيم وحدت نشان مىدهد كه آنها نسبت به جبهه مشاركت ايران اسلامى، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى ايران و مجمع روحانيون مبارز، تمايل كمترى به تصدى قدرت سياسى دارند.
به علاوه، در حالى كه در بين برخى از شخصيتهاى سياسى حزب كارگزاران سازندگى ميل به مطرح كردن حسن روحانى براى رهبرى جريان وجود دارد، برخى بدين دليل كه او طرحى جديد و بديل ارائه نكرده كه بتواند بر پايه آن، به اداره كشور بپردازد، و نيز تجربه موفقى در مديريت هستهاى ايران ندارد، با چنين ايدهاى مخالفند.
ج. عبور از حضرت امام: در دوره هشت ساله رياست جمهورى خاتمى، اصلاحطلبان، بارها عبور از امام خمينى قدسسره را به نمايش گذاشتند. پس از آن نيز هيچگاه از عملكرد خويش در اين دوره هشت ساله تبرّى نجستند. البته در برخى از چهرههاى اصلاحطلب، از جمله محمدرضا عارف، ميل به بازگشت به خط حضرت امام ديده شد، به گونهاى كه وى پيش از انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى گفته بود: «دغدغه اصلى جبهه اصلاحطلبان، بازگشت دوباره تفكر خط امام به عرصه مديريت كشور است.» اما شعارهاى اصلاحطلبانى همچون كروبى و موسوى، مانند: «نفى ضرورت گشتهاى ارشاد» و يا سكوت مرگبار اكثر اصلاحطلبان در مورد پاره كردن عكس حضرت امامقدسسره و توهين به ايشان، نشان از آن دارد كه اصلاحطلبان هنوز اعتقاد راسخى به بازگشت به انديشه و خط امام و وارد كردن آن در مديريت كشور ندارند، در صورتى كه به باور عموم مردم، فاصلهگيرى مسئولان از انديشههاى حضرت امام، موجب بروزنابهنجارىهاى سياسى ـاجتماعىدركشورمىشود.25
خلاصه اينكه جريان اعتراض به نتايج انتخابات در قالب انقلاب رنگى يا به گمان اين مقاله «انقلاب فرارنگى» و يا «فتنه»، با شكست مواجه شد؛ چراكه اين جريان، انقلاب فرارنگى ساختارشكن است و اصلاحطلبان ايرانى ناتوانتر از آن بودند و هستند كه بتوانند به مدد بيگانگان، يك انقلاب فرارنگى را به سامان برسانند.
علاوه بر آن، علتهاى مهمترى در شكست پروژه انقلاب فرارنگى يا فتنه اصلاحطلبان وجود دارد؛ از جمله:
ـ ارزشهاى اسلامى به ارث مانده از حضرت امام قدسسره؛
ـ رهبرى بصير در جايگاه ارزشى ولايت مطلقه فقيه؛
ـ مردم آگاه، با ايمان و هميشه در صحنه ايران اسلامى؛
ـ مراجع، علما، روحانيان فاضل و انقلابى و پيرو ولايت؛
ـ نيروهاى مسلح، بسيج مستضعفان و نيروهاى انتظامى آماده؛
ـ دولت پركار، عدالتمحور، ارزشى و مدير دكتر احمدىنژاد؛
ـ و مهمتر از همه، عنايات حضرت حق و صاحب امر و زمان، اثرگذارى خون شهدا، دعاى خانوادههاى شهدا، ايثارگران و رزمندگان.
نتيجهگيرى
يافتههاى مهم اين پژوهش را مىتوان اينگونه برشمرد:
1. حوادث پس از انتخابات، در آغاز، هم نشانههايى از جنبش اجتماعى را داشت و هم نشانههايى از انقلاب رنگى را؛ اما به سرعت اين حوادث، نشانههاى جنبش اجتماعى اندكى را كه داشتند از دست دادند و نشانههاى بيشترى از انقلاب رنگى در آنها بروز كرد.
2. با گذشت زمان بيشتر از انتخابات، اين حوادث مشخصههاى جديدترى را از خود نشان دادند كه فراتر از انقلاب رنگى به شمار مىآيند. (مانند مخالفت آشكار با اصل ولايت فقيه كه با اصل نظام پيوند دارد.) البته ريشه اين مشخصههاى جديد به گذشته برمىگردد، اما در حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهورى در ايران، ظهور بيشترى يافت.
3. علت شكست انقلاب فرارنگى در ايران پس از انتخابات، به ماهيت و سرشت فتنهانگيزى آن برمىگردد. بنابراين، مىتوان گفت: حوادث پس از انتخابات دهم، يك انقلاب فرارنگى و نه يك جنبش اجتماعى و نه يك انقلاب رنگى را به نمايش گذاشت و به دليل عدم انطباق مؤلفههاى آن با مقتضيات سياسى، فرهنگى و اجتماعى ايران و عدم توجه به ضرورت برپايى جنبش اجتماعى، با شكست مواجه شد.
در پاسخ به سؤال اصلى پژوهش (حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهورى را چگونه مىتوان تحليل كرد؟) مىتوان گفت: با الگوى انقلاب فرارنگى. البته اين پژوهش پيش از آنكه به سؤال اصلى پاسخ دهد، چيستى جنبش احتماعى و چيستى انقلاب رنگى را به عنوان سؤالات فرعى پاسخ داد و نيز نشان داد كه نام جنبش اجتماعى را نمىتوان بر اين حوادث گذاشت و همچنين انقلاب رنگى همه ابعاد آن را به درستى نشان نمىدهد.
-
··· منابع
ـ باوى، علىمحمّد، «آسيبها و ضعفهاى دوم خرداد»، سراج، ش 64و65، سال دهم، بهمن، ص 18ـ26.
ـ بررسى جامعهشناختى حوادث بعد از انتخابات دهم رياست جمهورى، 12 آذر 1388، سايت جنبش عدالتخواهى، .edalatkhai.ir
ـ بهشتىپور، حسن، انقلاب مخملى، انقلاب رنگى يا اعتراض مردمى، سايت آينده نيوز، ayandenews.com
ـ تاجيك، محمّدرضا، جامعه مدنى و جنبشهاى اجتماعى جديد، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردى، 1378.
ـ جوانى، يداللّه، خبرگزارى فارس، farsnews.com
ـ دلاپورتا، دوناتلا و ماريو ديانى، مقدّمهاى بر جنبشهاى اجتماعى، ترجمه محمّدتقى دلفروز، تهران، كوير، 1383.
ـ روزشمار حوادث پس از انتخابات، سايت ايران امروز، Iran-emrooz.net
ـ ساروخانى، باقر، دائرهالمعارف علوم اجتماعى، تهران، كيهان، 1377.
ـ شيرازى، محمّد، جنگ روانى و تبليغات: مفاهيم و كاركردها، تهران، نمايندگى ولىفقيه در سپاه، 1376.
ـ قربانى، محمّد، «جنگ نرم: تبيين مفهومى، پيشينه تاريخى و تاكتيكها»، روزنامه رسالت،، 2 آبان 1388.
ـ معاونت سياسى نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، جنگ روانى، تهران، بىنا، بىتا.
ـ موسوى، محمّدمهدى، «جنگ روانى چيست؟»، روزنامه ايران، ش 3617، 1 ارديبهشت 1386.
-
پى نوشت ها
1- دانشجوى دوره دكترى علوم سياسى، دانشگاه علّامه طباطبائى. دريافت: 12/3/89 ـ پذيرش: 2/6/89. dshirody@yahoo.com
1ـ دوناتلا دلاپورتا و ماريو ديانى از نويسندگان معروف ايتاليايىاند كه درباره پديده جنبشهاى اجتماعى صاحبنظرند. آقاى محمدتقى دلفروز كتاب مقدّمهاى بر جنبشهاى اجتماعى آن دو را در سال 1384 به فارسى ترجمه كرده است.
2ـ دوناتلا دلاپورتا و ماريو ديانى، مقدّمهاى بر جنبشهاى اجتماعى، ترجمه محمّدتقى دلفروز، ص 81.
3ـ محمّدرضا تاجيك، جامعه مدنى و جنبشهاى اجتماعى جديد، ص 43.
4ـ باقر ساروخانى، دائرهالمعارف علوم اجتماعى، ج 2، ص 772.
5ـ محمّد قربانى، «جنگ نرم: تبيين مفهومى، پيشينه تاريخى و تاكتيكها»، روزنامه رسالت، 2 آبان 1388، ص 5.
6ـ معاونت سياسى نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، جنگ روانى، ص 9.
7ـ محمّدمهدى موسوى، «جنگ روانى چيست؟»، روزنامه ايران، 5 شهريور 1388، ص 8.
8ـ روزشمار حوادث پس از انتخابات، سايت ايران امروز، Iran-emrooz.net
9ـ همان.
10ـ همان.
11ـ بررسى جامعهشناختى حوادث بعد از انتخابات دهم رياست جمهورى، 12 آذر 1388، سايت جنبش عدالتخواهى، edalatkhahi.ir
12ـ همان.
13ـ اخبار روز 31 خرداد 1388. iranictnews.ir
14ـ اخبار روز 8 تير 1388.
15ـ همان.
16ـ اخبار روز 19 تير 1388.
17ـ اخبار روز 9 تير 1388.
18ـ اخبار روز 8 تير 1388.
19ـ يداللّه جوانى، 27 مرداد 1388، خبرگزارى فارس، farsnews.com
20ـ اخبار روز 14 تير 1388.
21ـ بررسى جامعهشناختى حوادث بعد از انتخابات دهم رياست جمهورى، همان.
22ـ همان.
23ـ محمّد شيرازى، جنگ روانى و تبليغات: مفاهيم و كاركردها، ص 129.
24ـ حسن بهشتىپور، انقلاب مخملى، انقلاب رنگى يا اعتراض مردمى، سايت آينده نيور، ayandenews.com
25ـ علىمحمد باوى، «آسيبها و ضعفهاى دوم خرداد»، سراج، ش 64و65، ص 28.