ساى بابا: معنويت مخملين
عباسعلى مشكانى*
عبدالحسين مشكانى**
چكيده
«ساتيا ساى بابا» نام ديرآشناى عرصه عرفانهاى نوظهور و معنويتهاى مخملين است كه آوازهاى جهانى داشته، بخشى از فضاى فرهنگى و عقيدتى جامعه ما را نيز تحت تأثير قرار داده است. انتشار عقايد منحرف و التقاطى وى از قبيل ادعاى الوهيت و حلول الهى، تناسخ، اباحىگرى، پلوراليسم، پانتئيسم و...، انحراف فكرى و اعتقادى نسلهاى نورسته را به دنبال داشته است.
نويسنده در اين مقاله با هدف بازشناسى، معرفى و نقد افكار ساى بابا، به نقل آراء و نقد آنها پرداخته است. بررسى جريانى عرفانهاى نوظهور و تسميه آنها به عنوان «معنويتهاى مخملين» و طرح و نقد مباحثى از قبيل آواتار، انديشه رهايى، چرخه كارما و سارما از جمله مباحث نوين اين مقاله مىباشد.
كليدواژهها: عرفان، عرفانهاى نوظهور، فرقه ساى بابا، ساتيا ساى بابا.
مقدّمه
رويكردِ ديگر بار بشر به دين و معنويت ـ پس از گريز چهار سدهاى از دين و ديانت ـ پديدهاى مهم و ارزشمند است. اما اين اقبال به ديانت به دليل فرصتطلبى و سودجويى برخى فرصتطلبان، به خطرى بزرگ و بحرانى عظيم در حيطه معنويت و ديانت مبدل گشته است. فرقههاى نوظهور و اديان بشرساخته كه چونان علف هرز، هر روز در گوشهاى سر بُرون مىآورند و بشر را به سوى خود فرا مىخوانند، غدّهاى سرطانى هستند كه به نام ديانت و معنويت در حال گسترشاند.
اين بحران زاييده سرخوردگى آدمى از عقلانيت و علم مدرن است كه با اثبات نادرستى فلسفههاى معنويتستيز و شكست نظامهاى سياسى معنويتگريز به بلوغ خود نزديك شده است. رواج بيمارىهاى روانى حاصل از فقدان آرامش فطرى، بار ديگر گرايش به معنويتِ متكى بر عالم ماوراءالطبيعه را منجر شده است. اين گرايش كه سوسوى آن در غرب نمايان گشته، با ورود انقلاب معنوى و دينى ايران اسلامى به عرصه هستى، شعلهورتر شده است. ترس سردمداران غرب از بازگشت بشريتِ پستمدرن به دين و دينباور شدنشان، آنها را به فكر واداشت تا ديگر بار، طرحى نو دراندازند. به نظر مىرسد ميدان دادن به افرادى كه نوعى گرايش به دينسازى و عرفانبازى دارند بخشى از برنامههاى دولتهاى استكبارى، به ويژه كارشناسان اجتماعى و امنيتى سازمانهاى اطلاعاتى را به خود اختصاص داده است. عدم برخورد محكم با اين پديدهها، در كنار برخوردهاى حذفى و سرسختانه با گسترش اديان الهى و آسمانى، مؤيدى بر اين ادعاست. بررسى محتواى ادعاهاى هستىشناسانه، انسانشناسانه و معرفتشناسانه اين فرقهها نشان مىدهد كه تمامى آنها از آبشخور واحدى ـ يعنى غرب ـ سر برآوردهاند.
از سوى ديگر، با پيروزى انقلاب اسلامى ايران روند گسترش اين معنويتهاى نوپديد و گرايش مسلمانان جهان و به ويژه جوانان كشورمان به معنويت، شدت بيشترى يافت و اين عرفانهاى دروغين و نحلههاى منحرف، يك تهاجم فرهنگى نرم و پنهان را آغاز كردند. نفى عقلانيت در جامعه، جايگزينى عرفانهاى دروغين به جاى عرفان اسلامى، ترويج بىبند و بارى و ترك شريعت، ترويج شديد فرقهگرايى و ايجاد مكتبها و نحلههاى متعدد به منظور بر هم زدن امنيت سياسى و اجتماعى و اخلاقى جامعه، بخشى از اهداف اين جريان مىباشد.
براى جرياناتى با اين اهداف، عنوان «معنويتهاى مخملين» با مسماتر از عناوينى همچون عرفانهاى نوظهور و اديان جديد است؛ چه اينكه در حقيقت، اين جريانات، توطئه قدرتهاى پوشالين، عليه معنويت و ديانت حقيقى مىباشند. از جمله معنويتهاى كاذب و مخملينِ وارداتى از ناحيه شرق، «ساى بابا»1 است.پيرامون اين فرقه و بنيانگذار آن ساتيا ساى بابا ـ بر خلاف ديگر فرقهها ـ كار پژوهشى كمترى صورت پذيرفته است. نويسنده در اين مقاله به طور تفصيلى و مستند به طرح و نقد آموزهها و تعاليم و سيره رهبران آن پرداخته است.
برخى از سؤالات كليدى اين پژوهش عبارتند از:
1. مقصود از معنويتهاى مخملين چيست؟
2. ساتيا ساى بابا كيست؟
3. عقايد و آراء فرقه ساى بابا كدام است؟
4. شيردى ساى بابا و پراما ساى كيستند؟
5. مقصود از واژگانى همچون كارما، سارما، انديشه رهايى و آواتار چيست؟
1. ساى بابا در يك نگاه
«ساى بابا» عنوانى مشترك، بين دو پيامبر دروغين است. ساى بابا شيردى2 عارفنمايى هندى است كه باوجود شباهت اسمى با ساتيا ساى بابا، داراى شخصيت مجزايى از اوست. درباره زندگىنامه و تعاليم ساى بابا شيردى آثار اندكى در دسترس مىباشد. دوران كودكى وى براى مدتها در هالهاى از رمز و راز پوشيده بود. در 28 سپتامبر 1990 ساتيا ساى بابا قسمتى از زندگى دوران كودكى قديس شيردى را تشريح كرد. بر اساس اظهارات وى، ساى بابا شيردى در 28 سپتامبر 1835 در جنگلى نزديك دهكده «پاترى» در ايالت حيدرآباد هند در خانوادهاى برهمن به نام «بهار دواجا گوترا» به دنيا آمد.3 اكثر اتفاقات زندگى ساى بابا شيردى در كتابى تحت عنوان قديس ساى بابا شيردى توسط ساتيا پال روهلا منتشر شده است. حميدرضا جعفرى اين كتاب را به فارسى ترجمه و انتشارات پيك ايران آن را به چاپ رسانده است. همچنين توسط دوستداران وى، مطالبى به صورت پراكنده انتشار يافته است. چنانكه مىگويند: ساى بابا شيردى يك معلم روحانى بود كه طرفداران تمام مذاهب هندو، از هر طبقهاى به او به ديده احترام مىنگريستند و از تعاليم و نصايحش بهره مىبردند. او با زبانى ساده، جوهر پيام مذاهب را براى مردم بيان مىكرد. نيز از زندگى گذشته و حال و آينده انسانها باخبر بود، زبان برخى حيوانات را مىدانست و با تمام وجود به حل مشكلات و مصايب نيازمندان مىپرداخت و قدرت آن را داشت كه بيماران را شفا دهد.4
ساى بابا شيردى تعاليمش را از كتابهاى مقدس هندوها و نيز اسلام مىگرفت و ضمن اينكه به تناسخ و قانون «كارما»5 وفادار بود، به اسلام هم احترام مىگذاشت.6 او در هند چندان هوادار و پيرو ندارد. وى در 15 اكتبر 1918 از دنيا رفت.7 ساى بابا شيردى آن كسى است كه ساتيا ساى بابا خود را تجسم و جانشين وى خواند.8
ساتيا ساى بابا، دومين شخصِ مشهور به «ساى بابا» است. وى بنيانگذار فرقه «ساى بابا» مىباشد. ساتيا ساى بابا در 23 نوامبر 1926 در دهكدهاى كوچك به نام «پوتاپارتى» به دنيا آمد. پدر او پداونكاپاراجو و مادرش ايشوا رامبا بودند. ساتيا، فرزند چهارم خانوادهاى فقير و مذهبى بود و بجز او، خانواده راجو يك پسر و دو دختر ديگر نيز داشتند. ساى بابا پس از مدتى وارد مدرسه شد و تحصيلات ابتدايى را در محل زندگى خود ادامه داد. او زندگى سادهاى داشت و مانند بچههاى ديگر به بازى و كنجكاوى مشغول بود. او روزها را يكى پس از ديگرى، صرف تحصيل و بازى در محل سكونت خود مىكرد؛ اما به يكباره اساس زندگى معنوى وى متحول شد و سرنوشت او به گونهاى متفاوت از ديگران رقم خورد. ساتياى نوجوان در آن زمان، وارد دوران جديدى از زندگى شخصى و مرحله نوينى از حيات روحانى خود شد. او تبليغات معنوى را از همان سنين ابتدايى به مرحله اجرا گذارد و در بيستم اكتبر 1940 در 14 سالگى، زندگى شخصى خويش را رها نموده، اعلام نمود كه روح خداوند در جسم او حضور يافته است، و در اصطلاح، اعلام «آواتارى»9 كرد. او همچنين ادعا كرد براى هدايت انسانها بر روى زمين مبعوث شدهاست.10
او در عين حال، خود را ساى بابا ناميد و ادعا كرد تجسم بعدى شيردى ساى بابا، عارفنماى پيشگفته هندى، است.11 گرچه اين ادعاى ساى بابا از طرف برخى مورد پذيرش قرار گرفت، ليكن پيروان ساى بابا شيردى و همچنين ساكنان دهكده شيردى با اين ادعاى او به مخالفت برخاستند.12
ساى بابا پرداختههاى ذهن خود را حاكم بر همه اديان و ناظر به همه آنها دانست. در عين حال، مدعى شد اعتقاد به پيام او، با گرايش به اديان رايج منافاتى ندارد! به همين دليل، ادعا كرد روحانى هيچيك از اديان نيست و براى تبليغ هيچ دينى نيز نيامده است!13 اين ادعا در حالى است كه ساى بابا پيش از هر چيز، همگان را به سوى خويش خوانده و با آواتار ناميدن خويش، ديگران را به پيروى و پرستش خود فرامىخواند: «هر كه تمام اعمال خويش را به من اهدا كند بدون هيچ فكر ديگرى، هر كه روى من مراقبه مىكند، به من خدمت مىكند، مرا پرستش مىكند، مرا به خاطر دارد، بداند كه با او هستم.»14
ساى بابا پا را از اين نيز فراتر نهاده و كسانى را كه به او ايمان نياورند، مرتد خوانده است!15
ساى بابا براى دعوت خود معبد بزرگى به نام «پراشانتى نيلايام» به معناى «آشيانه صلح» تأسيس كرد. در معبد او به مناسبت اعياد همه اديان مراسم گوناگونى برگزار مىشود. انسانهاى زيادى نيز براى ديدار وى و كسب معنويت، از دورترين نقاط جهان به اين مكان مىروند.16 گزارشهايى از سفر برخى جوانانايرانى براىديداربا ساىبابادردوراناصلاحات، در مطبوعات آن دوره به انتشار رسيده است.17
ساتيا ساى بابا، به گفته خودش، در سن 99 سالگى، خرقه تهى كرده و هشت سال بعد در جسم ديگرى در شهر «ميسور» دوباره ظهور خواهد كرد. نام اين تجسم الهى «پرما ساى بابا» و گسترشدهنده عشق و ادامهدهنده راه شيردى ساى بابا و ساتيا ساى بابا خواهد بود. ساتيا ساى بابا در سخنان خود گفته است كه بعد از پرما ساى، جهان بار ديگر در صلح و آرامش غوطه خواهد خورد!18
ساى بابا برخلاف پيشگويى خود كه ادعا كرده بود در سال 2025 و در سن 99 سالگى خرقه تهى خواهد كرد، در آوريل 2011 و چهارده سال زودتر از آن خرقه تهى كرد!
تاكنون چندين كتاب درباره ساى بابا، و همچنين تعدادى از كتابهاى نوشتهشده توسط خودش، به زبان فارسى ترجمه شده است كه از جمله آنها مىتوان به كتب ذيل اشاره كرد:
1. تعليمات ساى بابا (تعاليم معنوى 6)، ترجمه رويا مصباحىمقدم؛
2. زندگى من پيام من، ترجمه پروين بيات؛
3. سخنان ساى بابا (تعاليم معنوى 4)؛
4. افكار الهى براى 365 روز سال، ترجمه پروين بيات؛
5.درختارزشهاراآبيارىكنيم،ترجمهپروينبيات؛
6. يوگاى عاشقانه، ترجمه آزاده مصباحى؛
7. عشقالهى را جلوهگر سازيد، ترجمه پروين بيات.
2. انديشههاى ساى بابا در بوته نقد
معنويتهاى پوشالى و مخملين، داراى شاخصهها و ويژگىهاى مشتركى هستند كه تمامى و يا اكثر آنها را به هم پيوند مىزند. در اين قسمت، به ذكر برخى شاخصههاى معنويتهاى مخملين پرداخته و با انجام تحقيقِ تطبيقى، فرقه ساى بابا را به نقدخواهيم نشست.
1. نارسايى خداشناسى
خداشناسى اصل بنيادى تمامى مكاتب و مسلكهايى است كه توجه به منبع قدسى را جزء جدايىناپذير عقايد خود مىدانند. در درازاى تاريخ، خداشناسى در تفكرات مذهبى، كانونى است كه ناخواسته ذهن هر پژوهشگر را به سوى خود جذب مىكند و اولين سؤالى كه در ذهن او نقش مىبندد اين است كه آيا خدايى هست؟ تاريخ بيشتر اديان گذشته گواه بر پاسخ مثبت به اين پرسش است. اگرچه يكى از شاخصههاى بارز معنويتهاى مخملين و عرفاننماى شرقى و غربى از دهههاى گذشته، ناديده گرفتن اعتقاد به خدا و يا بعضا ارائه تفسيرى نامعقول و ناكارآمد از خدا به انگيزه انكار خداوندگار واجبالوجود است، اما پاسخ مثبت بسيارى از اين مكاتب بر اصل وجود خدا ـ هرچند با صفات نامعقول و نابخردانه ـ بر صدق اين مطلب دلالت دارد.
ساى بابا نيز به عنوان فرقهاى مدعى، به گاهِ شناسايى خداوند، تعبيرات گوناگون و گاه متناقضى به كار مىبرد. او به سبب اقتباس آموزههايش از تعاليم هندو، به انواع تجليات خداوند معتقد است، ولى برخلاف كتابهاى مقدس هندوئيسم بيشتر بر خداى برتر تكيه دارد؛ چنانكه همواره در تعاليم او بحث از خدا با تكيه بر وحدانيت شكل مىگيرد.19
او در جملاتى پراكنده و مشوش در مورد خداوند مىگويد: خدا خود دارما (رفتار صحيح) است و پوشش جهان آفرينش است.20 آيا بين شىء و تصويرش تفاوتى هست؟ شما همه او هستيد و او همه شما.21 همه انسانها جزئى از خداى واحدند.22 آنچه در جسم به شكل روح الهى وجود دارد، خداوند است.23 همه انسانها را تجسمى از الوهيت بدانيد... شما همه سلولهاى زندهاى در بدن خداونديد.24 وظيفه خداوند است.25 فرد ضرب در نامنتها مساوى است با روح خداوند... خداوند را بايد در نامنتهاى كيهان، در الوهيت همه جا حاضر مشاهده كرد.26
خداوند شكلى را به خود مىگيرد كه سرسپردهها آرزو داشتهاند. دانستن اينكه تمام اشيا خلقشده شكلى از خداوندند بسيار اساسى است.27
اين عقايد در مورد خداوند، ناشى از برادشتى نامعقول و نادرست از ديدگاه وحدت وجود است. از مجموع گفتههاى ساى بابا روشن مىگردد كه وى قادر به ارائه تصويرى روشن از خداوند نيست. گاهى قائل به حلول است و گاهى قائل به همه خدايى و پانتئيسم. گاه خدا را از سنخ روح كيهانى و انرژى مىداند و گاه آدمى را سلولهاى بدن خدا مىپندارد! اصولاً خداوند بدن ندارد تا انسانها سلولهايى در بدن او باشند و يا رابطه انسان با خدا را نمىتوان از سنخ رابطه جزء و كل دانست. آن خدايى كه شريعت مقدس اسلام به تصوير مىكشد، با هيچيك از اين كژفهمىها و كجانديشىها سازگارى ندارد. خدايى كه اسلام معرفى مىكند، مبدأ كل جهان هستى است. داراى وجودى فوق تمامى موجودات است. او داراى اسماء و صفاتى مانند احد، واحد، عليم، قدير، حكيم و خبير است. تمامى صفات كماليه عين ذات اوست و در او هيچ نقص و كاستى راه نداد.28
در آموزههاى ساى بابا موضوع خداباورى كماهميت جلوه مىكند و خداوند در روند تغييرات زندگى انسان نقش كم رنگى دارد. برخلاف اهميت الوهيت در عرفانهاى توحيدى، بالاخص عرفان اسلامى، در عرفانهاى سكولار و مخملين، مسئله الوهيت بىارزش و كماهميت است.
ساى بابا در قسمت دستورات عملى، هيچگاه هدف و قصد انجام اعمال را توجه به خدا اعلام نمىدارد؛ چنانكه حتى هيچ اشارهاى به خدا نمىشود. چنين موضعگيرهايى در فرقه ساى بابا، بيشتر متأثر از اومانيسم غربى و مكاتب فلسفى همچون اگزيستانسياليسم است. ساى بابا توجه طالب معنوى به خداوند را وسيلهاى براى تحقق آرزوها مىداند و نه چيز ديگر.29
1.1. ادعاى حلول: اوج نقصان خداباورى و خداشناسى ساى بابا، آنگاه هويدا مىگردد كه او ادعاى حلول ربانى مىكند. او مدعى است كه خداى خالق در او حلول كرده و معجزهاش توليد انبوهى خاكستر با دستش است. وى مردم را به ستايش و پرستش خويش فرامىخواند و فطرتهاى تشنه انقياد و خضوع كه حقيقت را نشناختهاند، ناگزير در برابرش زانو مىزنند. او به هوادارانش اين متون و اذكار را توصيه مىكند تا در حالت آرامش و توجه كامل در برابر او بخوانند: «خودتان را محصور من بدانيد، به من مشغول باشيد، جنون بابا را در زندگىتان خلق كنيد. باور كنيد كه از اين جنون شيرينتر نيست. به عشق هم عادت كرديم. همه اين سالها، فرمهاى مختلفى از عشق را براى شما گرفتم. مثل كودكى پرورشتان دادم، مثل پدر و مادرى عاشق، تا رشد كنيد، من فرم برادر و خواهرتان را به خود گرفتم... من آمدهام تا سعادت بدهم، من آمدهام تا ببخشم. هيچ منظور ديگرى از موجوديت من نيست. همه اضطراب و مشكلات خود را به من بسپاريد، و از من آرامش بگيريد. بيا و مرا پيدا كن، و خودت را پيدا كن. از نزديك به من نگاه كنيد، به فراسوى فرم بدن و درون نگاه كنيد.»30
ساى بابا ابتدا در 14 سالگى اعلان كرد كه روح خداوند در جسم او حضور يافته است. او همچنين ادعا كرد براى هدايت انسانها بر روى زمين مبعوث شده است.31 او همچنين معتقد است كه خداوند در تمامى افراد تجسم يافته و هر فردى خود يك تجسم الهى است.32
ساى بابا خود را برهما، خداى خالق و هستىبخش مىپندارد و از مردم مىخواهد تا او را ستايش و تعظيم كنند؛ به او عشق بورزند، تا به آرامش و عشق برسند؛ آرامش و عشقى كه در ملكوت تجربه كردهاند، فطرتشان از آن آگاه است و در اين جهان نيز به دنبال آن مىگردند.33 حال اين كمال مطلقى كه فطرتْ خواهانِ خشوع در پيشگاه اوست كجا و يك انسان نيازمند و محدود كجا؟!
در بطلان ادعاى حلول خداوند در برخى انسانها، استدلالهاى فراوانى شده كه خلاصه آنها بدين قرار است: پذيرش حلول در مورد خدا مستلزم احتياج، تغيير در ذات واجب، تركيب يا جزئى از مركب بودن و جواز رؤيت است كه هيچيك درباره خداوند روا نبوده و از اوصاف ممكنالوجود است نه واجبالوجود. آيات قرآنى (مانند سوره توحيد) نيز بر نفى حلول و اتحاد دلالت دارد.
2.1. آواتار: از مفاهيم منحصر به فرد هندو «آواتار» است كه زيربناى اصلى خداشناسى هندوست. بر اساس آيين هندو، مسئوليت «ويشنو» به عنوان حافظ جهان ايجاب مىكند كه او در هنگام بروز مخاطرات جدّى براى جهان و موجودات آن، به شكل موجودى زمينى تولد يافته و جهان را از نابودى نجات دهد. تقريبا تمامى آواتارهاى هندو تجسمهاى ويشنو هستند. اين آواتارها حامل خرد و دانشىاند كه براى حفظ بقاى جهان ضرورى است.34 در مسلك هندوئيسم بنابر وضعيت طبيعى جهان، ضرورى است كه همواره زمين خاكى از آواتار خالى نباشد تا او اساس عقيده دارما را تحقق بخشد. دارما به معناى مسير اصلى زندگى است بدون دخالت و ضربه زدن به منافع و زندگى ديگران و بدون تجاوز به آزادى اشخاص ديگر. به عبارت ديگر، دارما بدين معناست كه آنچه دوست دارى ديگران در حق تو انجام دهند، تو در حق ديگران انجام بده. به طور كلى، دارما، ايجاد وحدتى منظم ميان گفتار و پندار و كردار انسانهاست.35
ساى بابا در توصيف آواتار مىگويد: آواتار صرفنظر از اسم و فرمش، با الوهيت همانند است. زمانى كه كريشنا به آرجونا گفت: تسليم من شو، مرا ستايش كن، تمام اعمال نيك خود را به من تقديم كن، من تو را حمايت مىكنم و آزاد مىسازم؛ او با آگاهى كامل، از الوهيت، قدرت و علم خويش صحبت مىكرد. تنها خداوند با چنين قاطعيتى سخن مىگويد. اگرچه در بسيارى از موقعيتها، آواتار مانند يك آدم معمولى ظاهر مىشود و عمل مىكند، خردمندى كه از حقيقت روحى او آگاه است، اظهار مىدارد: تو تجسم عمل درست هستى. تو اين هستىِ جسمانى كه از خون و گوشت درست شده است نيستى؛ تو روح جاودانى... آواتار همان تجسم عمل درست است... ربوبيت در انسان به صورت يك هستى فردى تجلى مىشود.36
همچنين مىگويد: آواتارها راهنمايانى هستند كه دانش برتر را اشاعه مىدهند؛ دانشى كه با كسب آن، آنچه انسان نياز دارد بداند، آشكار مىشود و بدون آن هر چيز ديگرى بىفايده است.37
تجلى آواتار در گفتههاى ساى بابا با اهداف ذيل تحقق مىيابد:
1. روح خدا از قرنى به قرن ديگر تجلى مىيابد تا عدالت و تقوا را برقرار سازد.
2. او بر سعادت و نيكبختى هواخواهانش مىافزايد.
3. افرادى را كه به او پناهنده شوند آزاد مىسازد.38
نكته اينجاست كه ساى بابا در تعاليمش خود را يك آواتار معرفى مىكند؛ آواتارى كه نقش معلم حقيقت را بازى مىكند، كسى كه آمده تا دوران جديدى را در تعاليم كهن معنوى بنا نهد و نقش يك نجاتگر بزرگ را ايفا كند: تو نمىتوانى مرا در طبقهبندى مرد خدايى يك معجزهگر، انسانِ خداگونه يا شفادهنده قرار دهى. اين آواتار براى ايفاى نقش جديدى آمده: نقش معلم حقيقت.39
بدينسان، در گام نخست ساى بابا به عنوان آواتار با نقش نوينى در صحنه ارشاد به عنوان يك معلم حقيقت جلوه مىكند. سپس براى معرفى خود و ابراز ويژگىها و توانايىهاى ذاتى خويش چنين سخن مىگويد: هر كه تمام اعمال و كارهايش را به من اهدا كند بدون هيچ فكر ديگرى، هر كه روى من مراقبه مىكند به من خدمت مىكند، مرا پرستش مىكند، مرا به خاطر دارد، بداند هميشه با او هستم. ... من حق دارم آنهايى را كه به من تعلق دارند گوشمالى بدهم، من بين شما راه مىروم و صحبت مىكنم، تربيت مىدهم، نشان مىدهم، نصيحت مىكنم، اندرز مىدهم، اما از هر نوع وابستگى جدا هستم... مرا با اين ساخت فيزيكى مربوط ندانسته و يكى فرض نكنيد، اما شما نمىفهميد.40
آنچه در ميان تمامى مدعيان معنويتهاى مخملين مشهود است، مسئله خودمحورى و خودبزرگبينى است. ساى بابا اما، اين پروسه را به گونهاى متمايز از ديگران پى مىگيرد. او به واسطه پيشينه ممتازى كه مفهوم آواتار در تعاليم هندو دارد و همچنين مقبوليت فراگيرى كه هندوئيسم ـ نه تنها در هندوستان، بلكه در جهان ـ از آن برخوردار است، سعى مىكند خود را به اين مفهوم پهناور وصل كرده، در جهت نيل به خودبزرگبينى گامهاى بزرگتر و استوارترى بردارد. حال آنكه رهبران معنويتهاى نوظهور براى اين ادعاهاى بزرگ دليل محكمى ندارند و صرف داشتن نيروهاى خارقالعاده كه به واسطه رياضتها و ذكرهاى مداوم حاصل شده و در ميان مرتاضان كشورهاى گوناگون، بخصوص كشورهاى آسياى شرقى فراوان است، نمىتوان منجى جهان بودن آنها را اثبات كرد. اينان با دارا بودن برخى نيروهاى عجيب و انجام برخى امور خارقالعاده، درصدد اثبات حقانيت خود هستند. مثلاً، ساى بابا با انجام برخى كارهاى عجيب، مدعى است برتر از ديگران بوده و خود را نمودى از خداوند در روى زمين مىداند. پشتوانه تمام اين ادعاهاى كذايى نيز چيزى غير از همان قدرتها و امور خارقالعاده نيست. اين در حالى است كه مجهز بودن به برخى قدرتها و انجام برخى كارهاى معجزهگون، بر فرض صحت و صدق، نشانه حقانيت شخص نيست. توضيح اينكه اينگونه كارها ـ با اختلافى كه در نوع آنها هست ـ مستند به قوّت اراده و شدت ايمان به تأثير «اراده» است؛ چراكه اراده، تابع علم و ايمان قلبى است و توجه ايمان آدمى به تأثير اراده هرچه بيشتر باشد، اراده هم مؤثرتر مىشود. شدت قوت اراده هم متوقف بر انجام دادن اعمالى است كه هر دين، مذهب و يا مسلكى، بر اساس نگرش خويش به پيروان خود دستور مىدهد. انجام يك سلسله اعمال خاص توسط برخى مدعيان، نفس را از علل و اسباب خارجى، مأيوس ساخته، به گونهاى كه مستقل و بدون استمداد از اسباب طبيعى، مىتواند كارى انجام دهد. به هر روى، اثر رياضت اين است كه براى نفس، حالتى حاصل مىشود كه مىفهمد مىتواند مطلوب را انجام دهد؛ يعنى هنگامى كه رياضت به طور كامل انجام گرفت، نفس طورى مىشود كه اگر مطلوب را اراده كند، حاصل مىشود.41 با اين حساب، دارا بودن قدرتهايى از اين دست و انجام امورى خارقالعاده با استفاده از اين قدرتها، نه نشانه عرفان و ديانت است و نه نشانه حقانيت.
2. هدف غايى پوشالين
به دليل رشد معنويتهاى نوظهور و مخملين در دامن مدرنيته، و تأثيرپذيرى از مبانى آن، اين فرقهها اكثرا صبغه سكولاريستى و دنياگرايى دارند. از اينرو، غايت عالى و هدف نهايى بسيارى از اين جريانات، امورى دنيوى و مادى است. «شادى و آرامش و اميد به زندگى مادى» را مىتوان به عنوان عالىترين هدف معنويتهاى نوپديد به شمار آورد. البته در طول تاريخ همواره مكاتبى بودهاند كه هدف نهايى نظام اخلاقى خود را آرامش و خوشى مىدانستهاند. براى مثال، غايت و هدف نهايى اپيكوريان و رواقيان در يونان باستان، آرامش و نشاط و خوشى بوده است. البته شادى موردنظر اپيكور، شامل شادىهاى معنوى و عقلانى نيز مىشد؛ به همين دليل، ممكن بود با رنجهاى جسمانى و مادى همراه باشد. از همينرو، اپيكور معتقد بود: براى كسب آرامش و آسايش و نشاط در زندگى بايد به لذتهاى ضرورى و طبيعى اكتفا نمود.42
ساى بابا در اينباره تصريح مىكند كه مأموريت وى اعطاى شادى به پيروانش مىباشد. او مىگويد: «مأموريت من اعطاى شوق و شادى به شماست كه از ضعف و ترس دورتان كنم. مأموريت من پراكندن شادمانى است. از اين جهت، هميشه آمادهام به ميان شما بيايم؛ نه يك بار، دو بار يا سه بار؛ هر زمان كه شما مرا بخواهيد. اسمم ساتيا، من "راستى" هستم. اعمالم ساتيا، جلال و شكوه من ساتيا. تنها آرزوى من شادمانى شماست. شادى شما شادى من است. شادمانى جدا از شما ندارم. قدرت من غيرقابل اندازهگيرى است. تولد من غيرقابل توضيح و غيرقابل درك و پيمايش است.»43
پاىفشارى بر ايده شاد زيستن به مثابه هدفى غايى، در حالى است كه شناخت حضورى خداوند، صفات و افعال الهى، هدف غايى عرفانهاى حقيقى است و امورى همچون شاد زيستن و زندگى با اميد و اطمينان، اگر هم هدف باشند، به عنوان اهدافى ميانى و ابزارى و نه اهداف عالى و نهايى مدّنظر هستند. از سوى ديگر، براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از ديدگاه اسلام داراى حد و مرز است. محتوا و قالب شادى و نشاط، نبايد با روح توحيدى و انسانى اسلام در تضاد باشد؛ زيرا هر پديدهاى كه انسان را از آرمان و غايت اصلى خويش دور سازد، به هيچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراين، پديده شادى و عوامل آن، به عنوان يك نياز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز است كه مانع نيل انسان به هدف اصلىاش نگردد. و از آنرو كه انسان در انجام دادن هر رفتار ارادى، انگيزه و هدفى را پى مىگيرد، سرور و نشاط به عنوان يك رفتار، از اين قاعده مستثنا نيست و هدف و انگيزهاى در آن دنبال مىشود. در اين پديده، اگر انگيزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، اين پديده مفيد و سودمند خواهد بود و اگر انگيزه و هدف باطل، در آن نهفته و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، اين پديده، باطل و مضر خواهد بود. بنابراين، مىتوان مرز شادى و نشاط را انگيزه و هدف آن دانست. بر اين اساس، شادىهايى كه پا را فراتر از حدود خود نهاده و آن را به عنوان هدفى غايى انگاشته، در آن راه افراط پيمودهاند، از نظر اسلام مطرود است.
3. انكار معاد و مسئله تناسخ
از ديگر مشخصههاى اكثر معنويتهاى مخملين، در بعد انسانشناسى، انكار آموزه معاد و جايگزين كردن آموزه تناسخ يا بازگشتهاى متوالى به جهان به جاى معاد است. شايد بتوان ادعا كرد كه تمامى عرفانها و معنويتهاى شرقى و غربى در اين نكته اشتراك دارند. «تناسخ» از ويژگىهاى مشهور اديان و آيينهاى هندى است. فيلسوفان و متكلمان مسلمان نيز از ابتداى شكلگيرى مباحث فلسفى و كلامى، در نقد اين آموزه سخن گفته و استدلالهاى مدافعان تناسخ را به نقد كشيدهاند.44
مدعاى معتقدان به تناسخ اين است كه روح انسان به هنگام مرگ، يك سلسله توالد را سپرى مىكند و به صورت متوالى از عالمى به عالم ديگر درمىآيد. بار ديگر به هنگام مرگ به پيكر ديگرى منتقل مىشود و اين چرخه همچنان ادامه مىيابد. در كنار اين عقيده، عقيده ديگرى نيز در اديان هندى به نام «كارما» مطرح است كه بر اساس آن، كيفيت و چگونگى توالد ثانوى و علت انتقال روح يك فرد به جسمى ديگر را توضيح مىدهد.45
يكى از آموزهها و شعارهاى كليدى ساى بابا اعتقاد به مقوله تناسخ است. او ادعا مىكند در 99 سالگى اين جسم خود را ترك خواهد كرد و هشت سال بعد روح او در جسم ديگرى در شهر ميسور به بدن فرد ديگرى منتقل خواهد شد.46 ساى بابا گاه به تصريح و گاه به كنايه، از مقوله تناسخ سخن به ميان آورده است. چه آنجا كه ادعا مىكند از جسم «شيردى ساى بابا» به جسم فعلى و پس از اين نيز در جسم «پراما ساى» ظهور خواهد كرد47 و چه آنجا كه ادعا مىكند هر انسانى زندگىهاى بىشمارى را پشت سر گذاشته،48 همه پرده از اعتقاد وى به تناسخ برمىدارد.
مهمتر اينكه ساى بابا مدعى است براى نجات تمامى انسانها از چرخه سامارا (تناسخ و مرگ و حياتهاى مكرر) آمده است و معتقد است: سلامت آدمى در رهايى است.49 درباره انديشه رهايى از ديدگاه ساى بابا، در دانشگاه تهران پاياننامهاى با همين عنوان توسط زهرهايرانمنشنوشتهشدهاست.50
تناسخ بدين معنا كه مكاتب هندى و معنويتهاى مخملينى همچون اوشو، اكنكار و ساى بابا بدان معتقد هستند، هم از نظر فلسفى و هم از نظر دينى، قطعا باطل است. ابنسينا و به تبع او ساير مشائيان براساس مبانى فلسفى خود در علمالنفس دو استدلال براى ابطال تناسخ ذكر كردهاند. در اين مجال، فقط به يكى از دو دليل ايشان اشارتى مىشود.
نفس زمانى به بدن تعلق مىگيرد كه بدن به حدى از رشد و بلوغ رسيده و براى دريافت نفس آماده باشد. بر اين اساس، هر مزاج بدنى خاصى كه ايجاد مىشود، همراه با آن، نفس مخصوص آن نيز ايجاد مىگردد. حال اگر فرض كنيم يك نفس در بدنهاى مختلف تناسخ كند، نتيجه آن خواهد شد كه آن بدنى كه نفسى در آن تناسخ كرده، دو نفس داشته باشد: يكى نفسى كه در آن تناسخ كرده و ديگرى نفسى كه همراه آن ايجاد شده است. بر اين اساس، بايد پذيرفت كه يك حيوان دو نفس داشته باشد و روشن است كه اين محال است؛ زيرا نفس يعنى مدبّر بدن و متصرف بدن، و هر حيوانى حضورا مىيابد كه يك چيز است كه بدن او را تدبير مىكند و در آن تصرف مىنمايد.51
ملّاصدرا نيز با توجه به اصول فلسفى حكمت متعاليه، از قبيل حركت جوهرى و جسمانيهالحدوث و روحانيهالبقاء بودن نفس، هرگونه تناسخى (طولى و عرضى) را باطل مىداند.52
با اين حال، ساى بابا ادعا مىكند اعتقاد به تعاليم او با اعتقاد به هيچيك از اديان منافاتى ندارد. آيا اعتقاد به اسلام و تشيع با اعتقاد به آموزه كفرآميز تناسخ تنافى و تعارض ندارد؟!
4. پلوراليسم (برابرى و حقانيت تمامى اديان و مذاهب)
ساى بابا تمامى اديان و مذاهب را بر حق و برابر مىداند. از نظر او، هيچ مذهبى و هيچ دينى بر ديگر اديان و مذاهب برترى ندارد: تمامى اديان به سوى يك هدف رهنمون مىشوند و تمامى انسانها برادران يكديگرند.53 همه مذاهب تنها به يك خدا تعلق دارند و به سوى يك مقصد رهنمونتان مىسازند، اديان در اصل هيچ تفاوتى با يكديگر ندارند.54
همچنين مىگويد: مذاهب مختلف را پذيرا باشيم؛ بگذاريم تا مذاهب مختلف شكوفا شوند و شكوه خداوند با همه زبانها و با اشكال مختلف سروده و خوانده شود.55
اين سخنان بدين معناست كه اعتقاد به مذهبى خاص، ضرورت ندارد و انسان با هر دين و مذهبى مىتواند
به تعالى و سعادت برسد و اين تعالى همان چيزى است كه ساى بابا مىآموزد. ساى بابا در عين اقرار دروغين بر حقانيت و برابر تمامى اديان و مذاهب، تعاليم خود را به عنوان يك مذهب برتر به نام «مكتب ساى بابا» معرفى مىكند. ديگر اينكه برابرى اديان به معناى پلوراليسم دينى است. پلوراليسم دينى اين ادعا را مطرح مىكند كه حقيقت واحد است، اما اين حقيقت واحد در دسترس يك فكر و يك دين نيست، بلكه تمامى اديان مىتوانند حامل حقيقت باشند؛ بنابراين، در سعادت و رستگارى شريكند.56
معتقدان به پلوراليزم به دو دسته تقسيم شدهاند:
1. دسته اول معتقدند: دين حقّ يكى بيش نيست؛ اما اين حقيقت مطلق واحد به طور تام و كامل به دست هيچ پيامبرى از پيامبران الهى نرسيده است، بلكه آن حقيقت مطلق به هريك از ايشان به شكلى تجلّى كرده است. به عبارت ديگر، هريك از اديان (اسلام، مسيحيت، يهوديت و...) جلوهاى از جلوههاى آن حقيقت واحد هستند و اختلاف اين جلوهها، اختلاف حقّ و باطل نيست؛ يعنى چنين نيست كه ـ مثلاً ـ دين اسلام و ساير اديان باطل باشند، بلكه سرّ اختلاف بين اديان، اختلاف در نظرگاه است؛ يعنى هر پيامبرى از يك زاويه به آن دين واحد مطلق نگريسته و جلوه خاصى از آن را دريافت كرده است. بنابراين، همه اديان در حقّانيت و تضمين سعادت بشر يكسان هستند.57 استاد مطهّرى در اينباره مىگويد:
در سراسر قرآن اصرار عجيبى هست كه دين از اوّل تا آخر جهان يكى بيش نيست و همه پيامبران، بشر را به يك دين دعوت كردهاند. در سوره «شورى»، آيه 13 آمده است: «شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى» قرآن در همه جا نام دينى را كه پيامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت مىكردهاند اسلام مىنهد ... مقصود اين نيست كه در همه زمانها به اين نام خوانده مىشده، مقصود اين است كه دين داراى حقيقت و ماهيتى است كه بهترين معرف آن لفظ اسلام است.58
اين عبارت و استشهاد استاد به آيات قرآن، با صراحت تمام چنين مىنمايد كه:
يك. حقيقت تمام اديان الهى يكى بوده است.
دو. آن حقيقت واحد به همه پيامبران صاحب شريعت ارائه شده و تجلى كرده است؛ از اينرو، همه ايشان پيروان خود را به آن حقيقت واحد، كه همان توحيد و تسليم در برابر خداوند يكتاست، دعوت كردهاند. بنابراين، چنين نيست كه حقيقت اديان به طور كامل در دسترس پيامبران نبوده و بر ايشان كاملاً تجلّى نكرده باشد. اگر اختلاف و تفاوتى در ميان اديان الهى ديده مىشود به علت اختلاف نظرگاه پيامبران و تعدد جلوههاى آن حقيقت واحد نيست، بلكه سرّ اين اختلافات را بايد در جاى ديگرى جست.
سرّ اين اختلاف در اين است كه اولاً، ميزان رشد استعدادها، شرايط اجتماعى و فرهنگى، نيازها و حالات حيات انسانى مختلف بوده است. همچنين اختلاف پيروان شرايع پيشين و وقوع تحريف در آنها از ديگر علل تجديد شرايع بوده است.59 ثانيا، اين شرايع متعدد در طول يكديگر بودهاند نه در عرض هم. تفاوت تعليمات انبيا با يكديگر از نوع تفاوت تعليمات كلاسهاى عالىتر با كلاسهاى پايينتر بوده است.60 بنابراين، هر شريعتى مكمل شريعت پيش از خود و كاملتر از آن بوده است. از اينرو، در هر زمانى پيروى از آخرين شريعت الهى مجاز و تضمينكننده سعادت بشر است. بنابراين، حال كه دين مبين اسلام به تصريحِ قرآن كريم آخرين دين الهى و ناسخ همه شرايع پيش از خود بوده، رسالتش جهانى و پيام او كامل و جامع است. از سوى ديگر، ساير شرايع به دست پيروان خود تحريف شدهاند، پس تنها راه حق و تنها شريعت واجبالاطاعه، دين مبين اسلام است و ساير شرايع موجود تحريف شده و باطل هستند و تبعيت از آنها موجب رستگارى و سعادت نخواهد شد.61
2. دسته دوم برخلاف دسته اول كه يك حقيقت واحد را مىپذيرفتند و اديان مختلف را جلوههاى آن حقيقت واحد مىدانستند، پا را از اين فراتر نهاده، مدّعى تعدد و كثرت حقايق هستند. همه اديان و مكاتب بشرى را حق مىدانند و حقيقت هر دينى را غير از حقيقت ديگرى. به عبارت ديگر، قايل به يك «صراط مستقيم» نيستند، بلكه معتقد به «صراطهاى مستقيم» هستند، بنابراين، همه اديان و مكاتب بشرى را در عرض يكديگر، داراى حقّانيت و تضمينكننده سعادت و رستگارى بشر مىدانند.62
آنچه در نقد دسته اول گذشت، در مورد اين گروه نيز مىآيد. علاوه اينكه، با استشهاد به آيات قرآنى به تبيين «صراط مستقيم» و نه «صراطهاى مستقيم» خواهيم پرداخت. به دليل آيات بسيارى از قرآن كريم، صراط مستقيم و شاهراه هدايت و نجات يكى بيش نيست و آن راه همه انبيا، صديقان، شهدا و صالحان است. حقيقت اين راه توحيد، تسليم در برابر خداوند و يكتاپرستى است و هر راهى غير از اين، به ضلالت و گمراهى مىانجامد. البته همانگونه كه گذشت، شرايع الهى متعدد بوده است؛ ليكن در هر زمانى آخرين شريعت معتبر بوده، ناسخ شرايع پيشين است. خداوند در آيات 6 و 7 سوره «فاتحه» مىفرمايد: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ»؛ ما را به راه راست هدايت كن، راه كسانى كه آنان را مشمول نعمت خود ساختى. سپس درباره «نعمت دادهشدگان»، در آيه 69 سوره «نساء» مىفرمايد: «وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِيقا»؛ و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنان تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان. يعنى آن راه معلوم و معهودى كه در سوره «فاتحه» ذكر شده است، همين راه انبيا، صديقان، شهدا و صالحان است. سرّ استقامت راه ايشان در اطاعت از خدا و رسول نهفته است كه از ابتداى آيه استفاده مىشود. به عبارت ديگر، حقيقت «صراط مستقيم» همان اطاعت و بندگى خداوند است؛ از اينرو، در آيه 36 سوره «مريم» مىفرمايد: «وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»؛ خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، او را پرستش كنيد، راه راست همين است. از اين آيات و آيات بسيار ديگر و نيز روايات فراوانى كه در اين باب وارد شده است به طور روشن و قطع، وجود يك و فقط يك صراط مستقيم كه ضامن سعادت و رستگارى بشر است استفاده مىشود. همچنين آيات فراوانى بر بطلان و ضلالت راههايى كه در مقابل اين صراط مستقيم هستند، دلالت مىكند.63
با وجود اين همه ادلّه صريح قرآنى و روايى، چگونه مىتوان معتقد به وجود پلوراليسم، كثرتگرايى دينى و صراطهاى مستقيم شد؟!
آنچه در تعاليم ساى بابا مورد تعليم قرار گرفته، مقوله پلوراليسم حقيقت است. ساى بابا در واقع، با طرح اين مسئله درصدد دفع مخالفت پيروان اديان مختلف است. همچنين با اين ايده، درصدد گردآورى پيروانى از اديان مختلف پيرامون خويش مىباشد. ساى بابا در عين سر دادن شعار برابرى اديان، با بيان اينكه دين خودساختهاش كاملترين اديان است، آن را به منزله «صد» مىداند، كه چون كسى آن را داشته باشد، حقيقت تمامى اديان ديگر را، كه همگى از «صد» كمتر هستند، خواهد داشت!64
5. ذكر و سلوك
يكى از اصول مهم در انديشه ساى بابا ذكر خداست. ساى بابا درباره ذكر خدا و نيز موانع و عوامل سلوك، مباحثى را طرح مىكند. مقايسه اين مطالب با آموزههاى قرآنى و اسلامى، روشنگر اين است كه اولاً، اين مطالب نه از نظر كمّيت و حجم و نه از نظر تبويب و دستهبندى اصولاً قابل مقايسه با آموزههاى قرآنى و اسلامى نيستند. ثانيا، بر فرض كه برخى مطالب او در ظاهر صحت دارد، اما بايد توجه داشت كه سلوك و ذكر حقيقى، شرايط و لوازمى دارد كه با رعايت آنها جوينده به سرچشمه زلال معرفت دست مىيابد و در غير آن، هرچند تلاشهايى صورت گرفته است، اما چون در شاهراه طريقت پاى نگذارده، به حقيقت نمىرسد. اولين شرط، «شناخت» است كه بايد به اصل مبدأ، معاد، نبوت و امامت، حاصل آيد، اما در تعاليم ساى بابا نه تنها تصوير درستى از خدا ارائه نگرديده، بلكه حتى پرستش ساى بابا جايگزين پرستش خداوند شده65 و به جاى گردن نهادن به معاد، در چرخه تناسخ گرفتار آمده است.66 با اعتقاد به پلوراليسم، به دين حق پشت پا زده و به بافتههاى ذهن خود بسنده كرده است.67 دستورات تعالىبخش اسلام را رها نموده و يافتههاى خود، مانند اوم و يوگا و مديتيشن، را جايگزين آنها نموده است.68
6. الگوبردارى از اسلام، مسيحيت و زرتشت (سرقت ادبى و معنوى)
ساى بابا همانگونه كه از آيينها و اديان هندى تأثير پذيرفته و الگوبردارى نموده و تعاليم خود را از آنان به عاريت گرفته، از تعاليم اسلام، مسيحيت، زرتشت و ديگر مكاتب نيز تأثر پذيرفته و به سرقت ادبى و معنوى از آنها همت گمارده است! در حقيقت، ساى بابا برداشتهاى خود از اديان مختلف را با زبانى ساده به عنوان گفتههاى خودش بيان داشته است. مريدانش نيز براى فرار از پاسخگويى به شبهه مشابهت تعاليم ساى بابا با ديگر مكاتب، دين ساى بابا را به عنوان «عصاره اديان» گذشته معرفى مىكنند. در سايت «ايران بابا» مىخوانيم: «دين ساى ـ اگر بتوان آن را مطابق تعريف رايج، دين ناميد ـ عصاره همه اديان مانند اسلام، هندوئيسم، بوديسم، مسيحيت و زرتشت مىباشد.»69
مسئله سرقت ادبى ساى بابا از آيين مسيحيت تا بدان حد روشن است كه فقط گردآورنده كتاب تعليمات، در انتهاى اين كتاب در 128 مورد به سرقت ادبى از فرازهاى عهد جديد اشاره مىكند.70 گوتهبردارى از اسلام و زرتشت نيز فراوان در آثار ساى بابا به چشم مىخورد.71
7. خودبزرگبينى و دعوت به خود
يكى از مشخصههاى سردمداران معنويتهاى مخملين و دروغين، خودبزرگبينى و دعوت به سوى خود است. اينان غالبا خود را واجد كرامات و قدرتهاى فوقالعاده نشان مىدهند. به شيوههاى گوناگونى سعى مىكنند به مخاطبان و مريدان خود بباورانند كه ولىّ نعمت و صاحب اختيار آنان هستند. ساى بابا با ادعاى صاحب اختيار بودن ديگران مىگويد: هر كه تمام اعمال و كارهايش را به من اهدا كند بدون هيچ فكر ديگرى، هر كه روى من مراقبه مىكند به من خدمت مىكند، مرا پرستش مىكند، مرا به خاطر دارد، بداند هميشه با او هستم... به آنهايى كه مرا استهزا مىكنند تبسم مىكنم، به آنها كه درباره من دروغ جعل مىكنند تبسم مىكنم، به آنها كه مرا تمجيد مىكنند تبسم مىكنم، دايم شادم پر از شعف. تند صحبت مىكنم و بعضىها را تنبيه مىكنم، اگر آنها مال من نيستند آنها را رها مىكنم و توجه به آنها نمىكنم؛ اين هشدارى است براى ارتداد آنها. من حق دارم آنهايى را كه به من تعلق دارند گوشمالى بدهم.72
همچنين مىگويد: خودتان را محصور من بدانيد، به من مشغول باشيد. جنون بابا را در زندگىتان خلق كنيد، باور كنيد كه از اين جنون شيرينتر نيست. به عشق هم عادت كرديم، همه اين سالها، فرمهاى مختلفى از عشق را براى شما گرفتم؛ مثل كودكى پرورشتان دادم؛ مثل پدر و مادرى عاشق، تا رشد كنيد. من فرم برادر و خواهرتان را به خود گرفتم... من آمدهام تا سعادت بدهم، من آمدهام تا ببخشم، هيچ منظور ديگرى از موجوديت من نيست. همه اضطراب و مشكلات خود را به من بسپاريد، و از من آرامش بگيريد. بيا و مرا پيدا كن، و خودت را پيدا كن. از نزديك به من نگاه كنيد، به فراسوى فرم بدن و درون نگاه كنيد.73
نيز ادعا مىكند: مأموريت من اعطاى شوق و شادى به شماست كه از ضعف و ترس دورتان كنم. مأموريت من پراكندن شادمانى است. از اين جهت، هميشه آمادهام به ميان شما بيايم، نه يك بار، دو بار يا سه بار، هر زمان كه شما مرا بخواهيد. اسمم ساتيا، من «راستى» هستم. اعمالم ساتيا، جلال و شكوه من ساتيا. تنها آرزوى من شادمانى شماست. شادى شما شادى من است. شادمانى جدا از شما ندارم.74
او با غرور از قدرت و صفات غيرقابل وصف خود سخن مىگويد: قدرت من غيرقابل اندازهگيرى است. تولد من غيرقابل توضيح و غيرقابل درك و پيمايش است. اصل ساى، الوهيت ساى، هرگز تحت تأثير بدگويى و افترا، پيشرفتش متوقف نمىشود.75
و با ادعاى نيروهاى فوق بشرى براى خود مىگويد: من شما را مجبور نمىكنم كه نام و شكل بخصوصى از من انتخاب كنيد؛ خداوند ميليونها نام و شكل دارد... اگر به عنوان ناراينا (يكى از نامهاى خداوند) با چهار بازو در حال نگه داشتن صدف، چرخ، گرز، نيلوفر بين شما آمده بودم، شما مرا در يك موزه نگه مىداشتيد و از مردمان جستوجوىدارشان پول دريافت مىكرديد. اگر صرفا به عنوان يك مرد آمده بودم، به تعليمات و آموزشهاى من با ديده احترام نگاه نمىكرديد و از آنها به خاطر خوبى خودتان پيروى نمىكرديد؛ پس من بايد در اين شكل، ولى با دانش و نيروهاى فوق بشرى باشم.76
او در عين توصيف خود به اين صفات، ديگران را متهم به نفهمى مىكند: من بين شما راه مىروم و صحبت مىكنم، تربيت مىدهم، نشان مىدهم، نصيحت مىكنم و اندرز مىدهم؛ اما از هر نوع وابستگى جدا هستم.
خيلى وقتها به شما گفتهام كه مرا با اين ساخت فيزيكى مربوط ندانسته و يكى فرض نكنيد، اما شما نمىفهميد.77
8. ايجاد پايگاه مقدس اختصاصى
ايجاد مكان مقدس اختصاصى از ديگر شگردهاى معنويتهاى مخملين مىباشد. آنان به منظور اعطاى هويت جمعى و دينى به پيروان و مريدان خود، اقدام به تأسيس مراكز ويژهاى به عنوان پايگاه و محل انجام مناسك فرقه خود مىكنند.
ساى بابا به عنوان يك فرقه مدعى، از اين پروسه غافل نمانده و معبدى با عنوان «پراشانتى نيلايام» كه به معناى فريبنده «آشيانه صلح برين» است براى تجمع سالانه پيروان خود تأسيس كرده. در اين معبد معمولاً مراسمى به مناسبتهاى گوناگون همه اديان برگزار مىگردد. ساى بابا هر روز دو نوبت براى ديدار الهى! به سالنِ ساى كولونتِ معبد ـ سالنى كه مريدان او از گوشه و كنار دنيا براى ديدار وى در آنجا جمع شدهاند ـ قدم مىگذارد. هدف از تأسيس اين پايگاهها، به ويژه در كشور ما، مقابله با پايگاههاى اصيلى همچون بيوت مراجع و ديگر مراكز دينى و مذهبى مىباشد.
9. انزواى اجتماعى (ناسازوارى بعد مادى و روحى وجود انسان)
از مشخصههاى ديگر معنويتهاى مخملين، ناسازگار دانستن بعد مادى و روحى آدمى، و به تبع آن، انزواى اجتماعى و گوشهگيرى است. اين ويژگى را مىتوان در بسيارى از معنويتهاى دروغين شرقى و غربى، اعم از هندى و بودايى مشاهده كرد.78
از همينرو، ناسازوارى بعد مادى و روحى آدمى و انزواى اجتماعى از بارزترين مشخصههاى فرقه ساى بابا است. ساى بابا در تعاليم خود همواره رهايى از وابستگى را يكى از اركان اصلى دست يافتن به صلح، آرامش و سعادت اعلام مىكند.
رهايى از وابستگى، به معناى محروميت از درجات بالاى معنوى در صورت پرداختن به امور مادى و دنيايى است. براساس اين پندار، سالك مىبايد براى جامه عمل پوشاندن به اولين ركن صلح و آرامش، يعنى رهايى از وابستگى، خانه و والدين خويش را ترك گويد تا رسالت خود را با رهايى از تمام وابستگىها و تعلقات آغاز نمايد. ساى بابا براى تشويق پيروان خود براى عمل به اين آموزه، خود اولين كسى است كه اقدام به اين عمل مىنمايد.
در كتاب زندگى من پيام من است نقل است كه بعد از مدتى انزواى اجتماعى و كنارهگيرى ساى بابا از خانه و كاشانه و خانواده، والدينش او را در حين انجام ذكرهاى ريتميك پيدا كردند. آنها از ساى بابا خواهش كردند كه به خانه بازگردد و به زندگى طبيعى خود ادامه دهد. اما وى در مقابل اصرار والدين خود، مىگويد: هيچ كس به ديگرى متعلق نيست؛ اينها همه توهمات است!79 او همچنين پيروان خود را از برقرارى روابط صميمانه با ديگر همنوعان باز مىدارد و آن را مانع پيشرفت معنوى مىداند.80
با اندكى تأمّل در عقايدى از اين دست، روشن مىگردد كه براى عمل به هر يك از تعاليم معنوى و عرفانى ساى بابا، به ناچار مىبايد يك قدم از علايق اجتماعى و قوانين معمول اجتماع دور شد.
اين تقابل، يعنى استقبال از معنويتهاى پوشالين براى دستيابى به آرامش، و از سوى ديگر، ناروايى انزواى اجتماعى و گوشهنشينى، نشانه يكى از بزرگترين دغدغههاى انسان مدرنِ خواهان معنويت است. اين تعارض عميق باعث مىشود تا استقبال از معنويتهاى مخملين ـ هرچند در بدو امر با شور و شوق بسيار همراه است ـ در ادامه فاقد دوام و التزام فراگيرى باشد.
ديگر اينكه از نظر معنويتهاى اصيل و حقيقى، هيچ تعارضى ميان بعد مادى و روحى انسان وجود ندارد. اين دو بعد در هم تنيده بوده و نمىتوان به انگيزه تقويت و سعادت يكى، ديگرى را ناديده گرفت. بهرهمندى از اجتماع و همنوعان، نه تنها تضاد و تعارضى با معنويت و عرفان ندارد، بلكه شرط تكامل معنوى انسان و يكى از بهترين اسباب و وسايل نيلِ به سعادت واقعى است.
10. ادعاى مهدويت
«پرما ساى بابا»، موعودى است كه ساتيا ساى بابا ادعا مىكند هشت سال پس از مرگش در قالب او بازخواهد گشت. او معتقد است: پرما، آخرين ظهور او بر روى كره زمين خواهد بود؛ چه اينكه پرما زمين را پر از عشق و شادى خواهد كرد و تمام مردم جهان را نجات خواهد داد. ساى بابا مدعى است: پرما موجب مىشود كه جهان بعد از آن همه جنگ و اضطراب و نابسامانى، بار ديگر يكپارچه در صلح و آرامش غوطهور گردد. ساى بابا در تعاليم خود با سخن گفتن از منجى عالم بشريت، كه در آينده نزديك مىآيد و ادامهدهنده راه ساى بابا شيردى و خود اوست و در واقع، روح او در آن منجى دميده شده، اظهار مىدارد كه جهان مملو از ظلم و جور را به پايان مىرساند و با گسترش صلح و آرامش، اهالى مضطرب زمين را در آغوش گرم معنويت پناه مىبخشد.81 اما رسوايىهايى كه در ادامه، گزارش آن خواهد آمد، پرده از تمامى اين اباطيل او برداشته و دروغهاى او را برملا مىسازد.
11. ادعاى قدرتهاى معنوى و فوق بشرى
از ديگر مسائلى كه مدعيان معنويتهاى نوظهور و مخملين مدعى آن هستند، قدرتهاى خارقالعاده و فوق بشرى است، چنانكه در گزاره قبل بدان اشارتى رفت. آنان با تردستى و اجراى جادوگرى، كارهايى انجام مىدهند و با استناد بدان، خود را داراى قدرت مافوق بشر مىدانند!
ساى بابا در مورد قدرت ماورايى خود مىگويد: قدرت من غيرقابل اندازهگيرى است.82
وى در مورد دانش فوق بشرى خود نيز مىگويد: من شما را مجبور نمىكنم كه نام و شكل بخصوصى از من انتخاب كنيد؛ خداوند ميليونها نام و شكل دارد... اگر به عنوان ناراينا (يكى از نامهاى خداوند) با چهار بازو در حال نگه داشتن صدف، چرخ، گرز، نيلوفر بين شما آمده بودم، شما مرا در يك موزه نگه مىداشتيد و از مردمان جستوجوىدارشان پول دريافت مىكرديد. اگر صرفا به عنوان يك مرد آمده بودم، به تعليمات و آموزشهاى من با ديده احترام نگاه نمىكرديد و از آنها به خاطر خوبى خودتان پيروى نمىكرديد. پس من بايد در اين شكل، ولى با دانش و نيروهاى فوق بشرى باشم.83
در اينباره بايد بگوييم: بسيارى از اين قدرتها كه از طرف مدعيان معنويتهاى نوظهور ادعا مىشود، پوشالى، دروغ و خالى از واقعيت است.
در مورد معجزات ساى بابا نيز گفتنى است: اخيرا فيلمهايى از معجزات او پخش شده است كه حقيقت اين حقهبازىهاى او را آشكار مىسازد. در اين فيلمها چند مرتاض هندى پرده از شگردهاى ساى بابا برداشته و او را رسوا ساختهاند. مثلاً در مورد بارش مواد عطرآگين از لاى انگشتانش، اثبات كردهاند كه او دستگاه كوچكى را در لاى انگشتان خود جاى داده و از طريق آن اين عمل را انجام مىدهد. در مورد ديگر شعبدهبازىهاى او نيز حقايقى را آشكار نمودهاند. اين فيلمها در مجموعه «پيامآوران تاريكى»، محصول مركز پژوهشهاى صدا و سيما در اختيار حقيقتجويان قرار گرفته است.84
ديگر اينكه داشتن اين قدرتها، فى حدنفسه نه عرفان و معنويت است و نه نشانهاى از معنويتهاى راستين و حقيقى. از سوى ديگر، قدرتهاى خارقالعاده ممكن است از راه رياضتهاى مرتاضانه به دست آيد و يا به عنوان هديهاى از جانب خداوند به برخى بندگان صالح اعطا شود. اما بايد توجه داشت كه اين امور هدف نيست، بلكه فقط وسيلهاى براى يارى انسانها و نزديكسازى آنان به درگاه ربوبى مىباشد. همچنين بايد توجه داشت كه هر كس به اين توانايىها و قدرتها توجه كند و آنها را هدف قرار دهد، از همان لحظه سقوط و انحطاطش آغاز مىشود.
12. انحرافات و سوءاستفادههاى جنسى
آنچه بيش از همه شخصيت پوشالى ساى بابا را رسوا مىنمايد، گزارشهايى است كه توسط رسانههاى مختلف جهان، در مورد سوء استفادههاى جنسى او منتشر شده است. ساى بابا متهم به سوءاستفاده جنسى از شمارى از مريدان خود است. گزارش بىبىسى دربردارنده مصاحبه با شمارى از خانوادههايى است كه از مريدان ساى بابا بودهاند. اين گزارش به شرح چگونگى تهديدها و بهرهبردارىهاى جنسى ساى بابا از مريدانش پرداخته است.85 اين رسانهها حجم خلافكارىها و تخلفات ساى بابا را به حدى مىدانند كه نياز به دخالتدولتهاى مختلف در برابر آن را ضرورى مىكند.86
پاسخ به يك پرسش
بسيارى از آيينها و مكاتب مخملين و پيامبران دروغين آنها، كارهاى خارقالعادهاى انجام مىدهند. ساى بابا نيز داراى معجزات و افعال خارقالعاده فراوانى است كه از وى نقل شده و برخى به چشم خود آنها را مشاهده كردهاند. سؤال اين است كه اگر راه ساى بابا، راهى نادرست و خرافاتى است، پس چرا و به چه دليلى رفتارهاى خارقالعادهاى از وى سر مىزند؟ آيا انجام اين كارهاى خارقالعاده و صدور اين معجزات از وى نشانه درستى راه وى نيست؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت: حقيقت اين است كه بسيارى از مردم گمان مىبرند انجام كارهاى خارقالعاده نشانه حقانيت است. پيامبران دروغين و سودجويان نيز از همين حالت روحى مردم و سادگى آنان سوءاستفاده كرده و سعى مىكنند با انجام كارهايى كه ظاهرا از توان عموم مردم خارج است و يا با پيشگويى و پيشبينى درباره حوادث روزمره، چنين جلوه دهند كه همه سخنانشان حق است و مهر تأييد الهى را بر پيشانى دارد! هرچند برخى از كارهاى خارقالعاده در اثر توانمندىها و استعدادهاى غيراكتسابى و خدادادى است، اما بسيارى از آنها معلول رياضتها و تمرينات روحى مىباشد. توضيح اينكه روح انسانى داراى قدرتى خارقالعاده و شگفتانگيز است. هر انسانى اگر بتواند غرايز حيوانى را سركوب نمايد، قادر خواهد بود از قدرت خارقالعاده روح خود استفاده كند. سنت الهى در اين عالم به اين صورت است كه هر كس به هر ميزان و به هر انگيزهاى كه تلاش كند، از حاصل تلاش خود بهره خواهد برد. انسان مىتواند با انجام رياضتها و تمريناتى خاص، اجنه و شياطين را به استخدام خود درآورد و با آنان ارتباط برقرار نمايد. سحر و جادو و تسخير جن و احضار روح و امثال آن، از جمله كارهاى خارقالعادهاى هستند كه از اين طريق حاصل مىشوند. اما سخن اين است كه آيا انجام چنين كارهايى نشانه حقانيت است؟ مسلم است كه چنين نيست؛ چه اينكه بسيارى از عارفان حقيقى و متشرع، كسانى را كه از راههاى خلاف شرع به كرامات و انجام كارهاى خارقالعاده دست مىيابند كافر و زنديق دانستهاند.87 همچنين به طور جدّ از سالكان خواستهاند كه اگر كسى را داراى چنان كراماتى يافتند كه ـ مثلاً ـ در آسمان مىپرد و... دلباخته او نشوند.88
نقل است كه وقتى عدهاى از مريدان بايزيد برخى كرامات وى را نزد خودش ذكر كردند، بايزيد جواب حكيمانهاى به آنها داد. گفتند: تو بر روى آب راه مىروى! گفت: چوب پارهاى بر آب برود. گفتند: در هوا مىپرى! گفت: مرغ (هم) در هوا مىپرد. گفتند: به شبى به كعبه مىروى! گفت: جادويى در شبى از هند به دماوند مىرود. گفتند: پس كار مردان چيست؟ گفت: آنكه دل در كس نبندد جز خداى!89
ابوسعيد ابوالخير نيز در جواب سؤالاتى از اين دست، جوابهايى نغز و حكيمانه داده است:
گفتند: فلان كس بر روى آب راه رود! گفت: سهل است، بزغى (قورباغه) و صعوهاى (گنجشكى) نيز بر روى آب راه رود. گفتند: فلان كس در هوا مىپرد! گفت: زغنى و مگسى نيز بر هوا بپرد. گفتند: فلان كس در يك لحظه از شهرى به شهر ديگر رود! گفت: شيطان نيز در يك نفس از مشرق به مغرب مىرود. اين چنين چيزها را بس قيمتى نيست. مرد آن بود كه ميان خلق نشيند و داد و ستد كند و زن خواهد و با خلق درآميزد و يك لحظه از خداى خود غافل مباشد.90
نتيجه اينكه انجام كارهاى خارقالعاده را نمىتوان نشانه حقانيت و درستى كسى يا راهى تلقّى كرد. مهمتر اينكه آنچه در مورد ساى بابا مشهور و معروف است، اكثرا تردستىهايى است كه كذب و دروغ بودنشان ثابت شده و فيلمهاى آن در دسترس مىباشد.91 در مورد دروغگويى ساى بابا همين بس كه چهارده سال زودتر از آنچه براى زمان مرگ خود وقت تعيين كرده بود، به گفته خودش خرقه تهى كرد. او مدعى شده بود در سال 2025 و در سن 99 سالگى خرقه تهى خواهد كرد، اما در آوريل 2011 و چهارده سال پيش از موعد مقرر، چشم از جهان فرو بست!
نتيجهگيرى
ساى بابا، مدعى دروغين معنويت، با ترفندهاى گوناگونى به جذب مريد پرداخته و انسانهاى فراوانى را به گمراهى كشانده است. اكثر ادعاهاى او دروغ و پوشالى است. او با سوءاستفاده از جهل و نادانى و دلبستگى فراوان هوادارانش به او و با استفاده از بمباران محبتى آنها و همچنين ارائه تعاليمى ساده، و با انجام كارهاى خارقالعاده و بعضا خيرخواهانه، مانند ساخت مدرسه و بيمارستان، و با شعار فريبنده حقانيت و برابرى تمامى اديان، به دنبال طرح دين و مكتبى نوين به نام «مكتب ساى بابا» است. گرچه تعاليم ساى بابا نسبت به تعاليم ديگر عرفاننماها، از زشتى و پلشتى كمترى برخوردار است، اما اكثر اصول تعليماتى وى، از قبيل حلول خداوند در بندگان و اشيا، تناسخ و انكار معاد، پلوراليسم و برابرى تمامى اديان و...، مخدوش بوده و قابل دفاع نيست. معتقدان به ساى بابا، بايد توجه داشته باشند كه ورود به جرگه فرقه ساى بابا و اعتقاد به مبانى او، آنان را در معرض خطر ارتداد قرار مىدهد؛ زيرا اصول تعاليم ساى بابا با مبانى قرآن و احاديث، و مكتب اسلام و آموزههاى عرفانى اسلامى ناسازگار و متضاد است. در كنار ساى بابا، مكاتب عرفاننماى فراوان ديگرى وجود دارند كه با هدف گمراه كردن نسل جوان در داخل ايران با آزادى نسبى، به دنبال تبليغ آيين خرافى خود هستند. بر مسئولان و مراكز علمى و حوزوى فرض است كه با ارائه راهكارهاى علمى و عملى مناسب، به مبارزه با اين مكاتب خرافى پرداخته، ديانت حقيقى و عرفان اصيل را از ورطه نابودى نجات بخشند و به تشنگان آن بازگردانند.
-
منابع
ـ ابنسينا، شرحالاشارات و التنبيهات، معالشرح الطوسى و الرازى، قم، البلاغه، 1375.
ـ پال روهلا، ساتيا، قديس ساى بابا شيردى، ترجمه حميدرضا جعفرى، تهران، پيك ايران، 1377.
ـ پترسون، مايكل، عقل و اعتقاد دينى، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى، تهران، طرح نو، 1376.
ـ جامى، عبدالرحمن، نفحات الانس، تصحيح مهدى توحيدىپور، تهران، چ دوم، تهران، سعدى، 1366.
ـ راسل، برتراند، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندى، چ ششم، تهران، پرواز، 1373.
ـ ربانى گلپايگانى، على، «تحليل و نقد پلوراليسم دينى»، كتاب نقد، سال اول، ش 4، زمستان 1377.
ـ ساى بابا، سوامى ساتيا، افكار الهى براى 365 روز سال، ترجمه پروين بيات، تهران، عصر روشنبينى، 1384.
ـ ـــــ ، تعليمات ساتيا ساى بابا (تعليمات معنوى 6)، ترجمه رؤيا مصباحىمقدم، تهران، تعاليم حق، 1383.
ـ ـــــ ، زندگى من پيام من است، ترجمه پروين بيات، تهران، عصر روشنبينى، 1382.
ـ ـــــ ، سخنان ساتيا ساى بابا (تعليمات معنوى 4)، ترجمه توراندخت تمدن، تهران، تعاليم حق، 1384.
ـ ـــــ ، عشق الهى را جلوهگر سازيد، ترجمه پروين بيات، تهران، عصر روشنبينى، 1384.
ـ شريفى، احمدحسين، درآمدى بر عرفان حقيقى و عرفانهاى كاذب، قم، صهباى يقين، 1387.
ـ طباطبائى، سيد محمدحسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، قم، جامعه مدرسين، بىتا.
ـ عطار نيشابورى، فريدالدين، تذكرهالاولياء، تصحيح رينولد نيكلسون، چ دوم، تهران، اساطير، 1383.
ـ فعالى، محمدتقى، آفتاب و سايهها (نگرشى بر جريانهاى نوظهور و معنويتگرا)، چ ششم، تهران، نجمالهدى، 1388.
ـ فلاحتى، حميد، ساى بابا ديدگاهها و تحليلها، قم، شهابالدين، 1389.
ـ قشيرى، عبدالكريمبن هوازن، رساله قشيريه، ترجمه ابوعلى حسنبن احمد عثمانى، تصحيح بديعالزمان فروزانفر، چ نهم، تهران، علمى و فرهنگى، 1385.
ـ كوندرا، سيما، تراشه الماس خداوند، ترجمه طاهره آشنا، چ دوم، تهران، تعاليم مقدس، 1377.
ـ كيانى، محمدحسين، «ساى بابا و توهم تجلى خداگونه»، حوزه، ش 153ـ154، زمستان 1388 و بهار 1389، ص 235ـ263.
ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، چ سوم، تهران، صدرا، 1372.
ـ مظاهرىسيف، حميدرضا، جريانشناسى انتقادى عرفانهاى نوظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1378.
ـ ملّاصدرا (صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازى)، الحكمهالمتعاليه فى الاسفارالعقلية الاربعه، ط. الرابعة، بيروت، داراحياءالتراث العربى، الرابعه، 1410ق.
ـ منصورى لاريجانى، اسماعيل، عرفان اسلامى، تهران، نشر بينالملل، 1388.
ـ ناس، جان. بى، تاريخ جامع اديان، ترجمه علىاصغر حكمت، چ نهم، تهران، علمى ـ فرهنگى، 1377.
-
پينوشت
- * كارشناس كلام اسلامى، مؤسسه امام صادق عليهالسلام . meshkani.a@gmail.com
- ** كارشناس جامعهشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 20/11/89 ـ پذيرش: 10/2/90.
- 1. Sai baba.
- 2 Sai baba shirdi.
- 3ـ ساتيا پال روهلا، قديس ساى بابا شيردى، ترجمه حميدرضا جعفرى، ص 54.
- 4ـ همان، ص 26.
- 5ـ كارما ـ قانون عمل و عكسالعمل ـ در لغت به معناى عمل است و در اصطلاح به قانونى گفته مىشود كه پيامد اعمال انسان را تعيين مىكند و موجب پديد آمدن چرخه بازپيدايى مىشود. كارما با اينكه تعيينكننده پيامد عمل انسان است، اما نه پاداش عمل نيك است و نه جزاى عمل بد (Oxford Concise Dictionary, p. 308).
- 6ـ ساتيا پال روهلا، همان، ص 50.
- 7ـ همان، ص 44.
- 8ـ حميد فلاحتى، ساى بابا، ديدگاهها و تحليلها، ص 12.
- 9ـ ava-tara در مذهب هندو، آواتار، موجودى خارقالعاده و تجسم معجزهآساى الوهيت به سيماى آدمى است كه براى سعادت بشر تولد مىيابد.
- 10ـ ر.ك: احمدحسين شريفى، درآمدى بر عرفان حقيقى و عرفانهاى كاذب، ص 73.
- 11ـ حميد فلاحتى، همان، ص 12.
- 12ـ ساتيا پال روهلا، همان، ص 54.
- 13ـ حميد فلاحتى، همان، ص 46ـ47.
- 14ـ سوامى ساتيا ساى بابا، عشق الهى را جلوهگر سازيد، ترجمه پروين بيات، ص 106.
- 15ـ همان.
- 16ـ محمدحسين كيانى، «ساى بابا توهم تجلى خداگونه»، حوزه، سال بيستوششم، ش 153ـ154، ص 257.
- 17ـ براى نمونه، ر.ك: مژگان ايلانلو، «گزارش سفر هند ـ ديدار با ساى بابا»، روزنامه شرق، شنبه 12 ارديبهشت 1383، ص 4.
- 18ـ محمدحسين كيانى، همان، ص 252.
- 19ـ براى نمونه، ر.ك: سوامى ساتيا ساى بابا، تعليمات ساتيا ساى بابا تعليمات معنوى 6، ترجمه رؤيا مصباحىمقدم، ص 31.
- 20ـ ساتيا ساى بابا، عشق الهى را جلوهگر سازيد، ترجمه پروين بيات، ص 18.
- 21ـ همو، تعليمات معنوى 6، ص 10.
- 22ـ همان، ص 18.
- 23ـ همان، ص 77.
- 24ـ همان، ص 96.
- 25ـ همان، ص 129.
- 26ـ همو، تعليمات معنوى 4، ترجمه توراندخت تمدن، ص 180ـ181.
- 27ـ سيما كوندرا، تراشهاى الماس خداوند، ترجمه طاهره آشنا، ص 90.
- 28ـ ر.ك: على ربانى گلپايگانى، محاضرات فى الالهيات، ص 86.
- 29ـ ساتيا ساى بابا، تعليمات معنوى 4، ص 6.
- 30ـ حميدرضا مظاهرىسيف، جريانشناسى انتقادى عرفانهاى نوظهور، ص 35.
- 31ـ احمدحسين شريفى، همان، ص 73.
- 32ـ ساتيا ساى بابا، افكار الهى براى 365 روز سال، ص 12.
- 33ـ حميدرضا مظاهرىسيف، همان، ص 35.
- 34ـ ساتيا ساى بابا، گيتاى جديد، ترجمه مرتضى بهروان، ص 19.
- 35ـ ساتيا ساى بابا، عشق الهى را جلوهگر سازيد، ص 5.
- 36ـ ساتيا ساى بابا، تعليمات معنوى 4، ص 180.
- 37ـ همان، ص 101.
- 38ـ همان، ص 106.
- 39ـ سيما كوندرا، همان، ص 260.
- 40ـ همان، ص 106.
- 41ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 1، ص 272ـ275 و 363ـ365.
- 42ـ برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندرى، ج 1، ص 353.
- 43ـ سيما كوندرا، همان، ص 168.
- 44ـ سيد محمدحسين طباطبائى، همان، ج 7، ص 83.
- 45ـ جان. بى ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علىاصغر حكمت، ص 155.
- 46ـ احمدحسين شريفى، همان، ص 75.
- 47ـ محمدحسين كيانى، همان، ص 258.
- 48ـ ساتيا ساى بابا، تعليمات معنوى 4، ص 36.
- 49ـ جى. اس. هيلسوب، گفتوشنود با باگوان شرى ساتيا ساى بابا، ص 5، به نقل از: اسماعيل منصورى لاريجانى، عرفان اسلامى، ص 288.
- 50ـ زهره ايرانمنش، انديشه رهايى از ديدگاه ساتيا ساى بابا.
- 51ـ ابنسينا، شرحالاشارات و التنبيهات، معالشرح الطوسى و الرازى، ج 3، ص 356.
- 52ـ ملّاصدرا، الحكمهالمتعالية فى الاسفارالعقليهالاربعة، ج 9، ص 2.
- 53ـ ساتيا ساى بابا، زندگى من پيام من است، ص 113.
- 54ـ همان، ص 167.
- 55ـ همو، افكار الهى براى 365 روز، ص 25.
- 56ـ مايكل پترسون، عقل و اعتقاد دينى، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى، ص 402.
- 57ـ على ربانى گلپايگانى، «تحليل و نقد پلوراليسم دينى»، كتاب نقد، سال اول، ش 4، ص 111، 133، 139، 336 و 337.
- 58ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 3، ص 157ـ158.
- 59ـ همان، ص 157.
- 60ـ همان، ص 159.
- 61ـ على ربانى گلپايگانى، همان، ص 111ـ114 و 337ـ338.
- 62ـ همان، ص 158 و 249 و 328.
- 63ـ بقره: 120، 136 و 137؛ آلعمران: 69ـ73؛ نساء: 153 و 171؛ توبه: 30ـ43؛ شورى: 21.
- 64ـ ر.ك: حميد فلاحتى، همان، ص 47.
- 65ـ سيما كوندرا، همان، ص 106.
- 66ـ ساتيا ساى بابا، تعليمات معنوى 4، ص 36.
- 67ـ همو، زندگى من پيام است، ص 113.
- 68ـ ر.ك: همو، تعليمات معنوى 4، ص 120ـ150.
- 69ـ به نقل از: حميد فلاحتى، همان، ص 23.
- 70ـ محمدتقى فعالى، آفتاب و سايهها نگرشى بر جريانهاى نوظهور و معنويتگرا، ص 158.
- 71ـ براى نمونه، ر.ك: ساتيا ساى بابا، افكار الهى براى 365 روز سال.
- 72ـ سيما كوندرا، همان، ص 106.
- 73ـ حميدرضا مظاهرىسيف، همان، ص 35.
- 74ـ سيما كوندرا، همان، ص 168.
- 75ـ همان.
- 76ـ همان، ص 115.
- 77ـ همان.
- 78ـ جان. بى ناس، همان، ص 164.
- 79ـ ساتيا ساى بابا، زندگى من پيام من است، ص 10.
- 80ـ همو، تعاليم معنوى 4، ص 46.
- 81ـ محمدحسين كيانى، همان، ص 259.
- 82ـ سيما كوندرا، همان، ص 168.
- 83ـ همان، ص 115.
- 84ـ مركز پژوهشهاى صدا و سيما، نرمافزار پيامآوران تاريكى، زمستان 1387.
- 85. Wikipedia, p. 6.
- 86ـ ر.ك: محمدحسين كيانى، همان، ص 258.
- 87ـ عبدالرحمن جامى، نفحات الانس، ص 26.
- 88ـ عبدالكريمبن هوازن قشيرى، رساله قشيريه، ترجمه ابوعلى حسنبن احمد عثمانى، تصحيح بديعالزمان فروزانفر، ص 14.
- 89ـ فريدالدين عطار نيشابورى، تذكرة الاوليا، تصحيح رينولد نيكلسون، ص 248.
- 90ـ عبدالرحمن جامى، همان، ص 305.
- 91ـ ر.ك: مركز پژوهشهاى صدا و سيما، همان.