آثار صلح آمیز جهاد در روابط بین الملل براساس آیات قرآن کریم
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 168 ـ آذر 1390، 13ـ32
قاسم شبان نیا*
چکیده
جهاد، از مفاهیمى است که به دلیل عدم توجه به ماهیت واقعى آن، جنبه صلحآمیز آن در روابط بینالملل کمتر مورد توجه قرار گرفته است. جهاد ابتدایى اساسا هدف دعوت دیگران به سوى اسلام را دنبال مىکند و در صورت ممانعت سران طاغوت از چنین دعوتى، قتال با آنان صورت مىگیرد. شرط وجوب دعوت تفصیلى پیش از قتال، آشکار مىسازد که آنچه در جهاد از اهمیت برخوردار است، ابلاغ کلام الهى به مردم است. در عرصه سیاست خارجى دولت اسلامى، این دعوت در قالبهاى مختلفى همچون اصل تألیف قلوب و اصل احسان خود را نشان مىدهد. احکام صلحآمیز اسلام در مباحث عقد ذمّه و امان نیز، که مترتب بر جهاد مطرح مىگردند، شاهدى بر این مطلب است که اسلام با هر کس در هر آیینى همزیستى مسالمتآمیز دارد و در قبال وظایفى که براى آنها برمىشمارد، حقوقى را براى آنها در نظر مىگیرد و مسلمانان را در برابر چنین حقوقى مکلّف مىسازد.
این تحقیق با رویکرد تحلیلى ـ اسنادى تلاش مىکند تا با بهرهگیرى از منابع معتبر اسلامى، مطالب فوق اثبات گردد.
کلیدواژهها: جهاد ابتدایى، روابط بینالملل، صلح، دعوت، اصل تألیف قلوب، اصل احسان، عقد ذمّه، عقد امان.
مقدّمه
سیاست خارجى دولت اسلامى مبتنى بر اصول و موازینى است که عمل بدانها مىتواند در عرصه بینالملل نویددهنده همان صلح و امنیتى باشد که جامعه جهانى همواره به دنبال دستیابى به آن بوده است، لیکن تاکنون نه تنها این صلح و امنیت در نظام بینالملل تثبیت نگردیده، بلکه این عرصه شاهد جنگها و درگیرىهاى فزاینده بوده است. در سیاست خارجى دولت اسلامى، آثار و بازتابهاى احکام جهادى اسلام که مىتواند منشأ صلح و امنیت بینالمللى گردد، از اهمیت برخوردار است و شناخت چنین آثار و پیامدهایى مىتواند نشان دهد که اسلام، در متن جهاد، به دنبال استقرار صلح در دنیا بوده است؛ اما صلحى پایدار و مبتنى بر عزت و حکمت. در این تحقیق، تلاش خواهد شد تا با توجه به آیات کریمه قرآن مجید و نیز برخى از مسائل مهم روابط بینالملل در حال حاضر، آثار صلحآمیز جهاد در اسلام تبیین گردد و بازتاب آنها در روابط بینالملل نشان داده شود.
ذکر این نکته نیز بایسته است که در آیات و روایات و نیز عبارات فقها، در خصوص مفهوم «جهاد»، با تعابیر مختلفى مواجه خواهیم شد؛ در برخى موارد، معناى لغوى آن مدنظر بوده است و از اینرو، حتى بر دفاع نیز اطلاق جهاد شده است. آیات و روایات و احکام فقهىاى که در زمینه فضیلت جهاد، مجاهد، شهادت فى سبیلاللّه و... به کار رفته است، گویاى این است که در این عبارات، معناى اصطلاحى خاص جهاد مدنظر نبوده است. جهاد در معناى خاص خود، معادل جهاد ابتدایى یا جهاد دعوت است و شامل دیگر موارد جنگ در اسلام نمىشود. در این مقاله، مفهوم خاص جهاد (جهاد دعوت یا جهاد ابتدایى) مدنظر است و هدف این نوشتار نیز دفاع از نظریه جهاد در عرصه سیاست خارجى دولت اسلامى مىباشد.
به منظور نیل به این هدف، و براى پاسخگویى به این سؤال که جهاد ابتدایى چه آثار و پیامدهایى در عرصه روابط بینالملل بر جاى مىگذارد و این آثار تا چه حد صلحآمیز خواهد بود، ابتدا با ترسیم اهداف جهاد، پیامدهاى مثبت جهاد در اسلام نشان داده شده است. سپس تلاش شده است تا با طرح مباحثى همچون اصل جهانى بودن رسالت اسلام، اصل دعوت و ملاک قتال در جهاد ابتدایى، توجیه منطقى براى وجود چنین فریضهاى ترسیم گردد. آنگاه برخى از مهمترین آثار صلحآمیز جهاد در روابط بینالملل طرح گردیده و تلاش شده است جایگاه اصل دعوت عقد ذمه، و عقد امان در استقرار و ثبات صلح بینالمللى، نشان داده شود تا در نهایت، اثبات گردد که فریضهاى همچون جهاد، نقش محورى در تحقق صلحوهمزیستىجهانى دارد.
البته آثارى تاکنون در این زمینه به نگارش درآمدهاند؛ برخى از این آثار تنها به بحث جهاد ابتدایى پرداختهاند و از جهات مختلف آن را مورد بررسى قرار دادهاند. برخى از آثار هم به بررسى روابط بینالملل از دیدگاه اسلام پرداختهاند. اما اثرى که آثار صلحآمیز جهاد را در روابط بینالملل مورد بررسى قرار داده باشد و تمرکز بحث خود را روى آیات برده باشد، یافت نشد.
الف. اهداف و پیامدهاى مثبت جهاد در اسلام
برخلاف رویه رایج در روابط بینالملل، که اهداف شیطانى افراد، گروهها و کشورها در تحقق جنگها نقشى اساسى دارد، در اسلام، این اهداف، محدود به موارد مشخصى است و این امر، زمینهاى را فراهم خواهد ساخت که کسى به خود جرئت ندهد به نام اسلام دست به جنگى بزند، در حالى که از آن جنگ، به دنبال تحقق اهداف شیطانى خود باشد.
1. گسترش توحید و خداپرستى
از آیات زیادى که در آنها واژه «فى سبیلاللّه» در کنار امر به قتال آمده است،1 مىتوان به این نکته پى برد که خداوند متعال همواره و در تمام جنگها این هدف را مدنظر داشته، هیچ جنگى بدون تحقق این هدف مشروعیت ندارد.2 در واقع، این هدف طلیعه اهداف دیگر جهاد است و جهاد بدون چنین مفهومى ارزش خود را از دست مىدهد.3 اصولاً هدف از جهاد آن است که از حق خداوند در بندگى دفاع شود؛ چراکه هدف از خلقت، کمال و بندگى خداوند است. براى طى کردن مسیر بندگى باید از هر طریقى که شده، عبادت خداوند در روى زمین را گسترش بخشید؛ یکى از این راهها، جهاد است که در سایه آن، حاکمیت و بندگى خداوند توسعه داده مىشود.
2. برچیدن فتنه از روى زمین
برچیدن فتنه از روى زمین و به ویژه نابودى بارزترین مصداق آن، یعنى کفر و شرک، یکى از اهداف جهاد در اسلام محسوب مىشود.4 در آیاتى از قرآن کریم، این هدف از جهاد بارها مورد تأکید قرار گرفته است. آیات شریفه «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(انفال: 39) و نیز «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ» (بقره: 193) هدف از قتال را ذکر نموده است. براساس قراین موجود در خود این آیات و نیز روایاتى که در این زمینه وارد شده، مراد از فتنه، کفر و شرک نسبت به خداوند متعال است.
3. رفع هرگونه ظلم و ستم
رفع هرگونه ظلم و ستم نسبت به خود و سایر مظلومان و گسترش عدل و عدالت در هر نقطهاى از جهان نیز مورد تأکید اسلام است.5 در آیاتى از قرآن کریم، مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم نیز از اهداف جهاد شمرده شده است. آیه شریفه «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»(حج: 39)، دلیل اذن به جنگ با دیگران را ظلمى دانسته است که در حق آنان اعمال شده است. در آیه شریفه «وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرا» (نساء: 75) نیز خداوند متعال افراد بىتفاوت نسبت به سرنوشت کسانى را که فریاد مظلومیت سر مىدهند مورد عتاب قرار داده، آنها را به قتال با ظالمان تحریض نموده است.6
در برخى از کتب،7 یکى از مصادیق ظلم، گذاشتن مانع در برابر دعوت به سوى خدا دانسته شده است. در این صورت، براى برچیدن موانع دعوت و براى اجراى آزادى عقیده و بیان، باید با ظالمانى که باعث از بین رفتن زمینه گسترش دعوت مىگردند به جنگ پرداخت. در آیه شریفه «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ» (حدید: 25) نیز خداوند متعال اولین وسیله براى اجراى قسط و عدل الهى را گفتوگو و اقناع فکرى دانسته و در صورت عدم تأثیر، استفاده از زور را تجویز نموده است.8
در صورتى که در درون حاکمیت اسلامى نیز بین دو گروه نزاعى درگرفت و یکى از دو طرف، پس از میانجىگرى دولت اسلامى، به تعدى و تجاوز پرداخت و طرف مقابل را مورد ظلم خود قرار داد، بر اساس آیه شریفه «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (حجرات: 9) باید با متجاوزِ به حقوق دیگران به قتال پرداخت تا تسلیم امر خداوند گردند. در اینجا نیز افراد یاغى، از مصادیق ظالمان هستند که باید در برابر آنان سختى نشان داد.
4. نمایش اقتدار سپاه اسلام
نمایش اقتدار سپاه اسلام براى به وحشت انداختن دشمنان اسلام و تضعیف روحیه جنگافروزى آنان، یکى از پیامدهاى مثبت جنگ در اسلام است.9 خداوند متعال در آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلِیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(توبه: 123) یکى از پیامدهاى قتال را تضعیف روحیه کفار، پس از مشاهده قدرت و شوکت سپاه اسلام دانسته است. در صورتى که کفار از مسلمانان ضعفى را مشاهده کنند، به فکر تسلط بر مسلمانان و جسارت و گستاخى نسبت به آنان خواهند افتاد.
5. فرصت تفکر براى گمراهان
فرصت تفکر براى گمراهان و امکان توبه براى آنان، در صورت دعوت آنها به سوى خدا پیش از جنگ مىتواند به عنوان یکى از پیامدهاى دیگر مثبت جنگ در اسلام مطرح باشد. با توجه به حکم وجوب دعوت، نمىتوان تردید نمود که یکى از انگیزههاى این حکم، ایجاد فرصت براى غافلان و گمراهان است تا از راه انحرافى خود به سمت راه صحیح تغییر جهت دهند. از اینرو، خداوند براى ترغیب این افراد به توبه، به آنان بشارت مىدهد: «قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ إِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ یَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِینِ»(انفال: 38) بر اساس این آیه، بازگشت کفار سبب بخشش گناهان قبلى آنان مىشود، وگرنه باید در انتظار کیفر اعمال خود باشند و از اینرو، در آیه بعد خداوند با شدت بیشترى امر به قتال با کفار و مشرکان مىنماید.
6. اصلاح و تربیت خود مسلمانان و افزایش درجه ایمان آنان
یکى از برکات جنگ این است که شدائد و گرفتارىهاى جنگ، مسلمانان را تحت آزمایش قرار مىدهد و از آنان سلحشورانى مىسازد که آمادگى تقدیم جان و مال خود براى حفظ اسلام و مسلمانان را خواهند داشت. شهید مطهّرى، در بحث از عوامل اصلاح و تربیت، جهاد را مهمترین عامل تربیتى دانسته و آورده است:
جهاد هم خودش یک عاملى است که جانشین نمىپذیرد. یعنى امکان ندارد که یک مؤمن مسلمان جهادرفته و یک مؤمن مسلمان جهادندیده از نظر روحیه یکجور باشند. انسان در شرایطى قرار مى گیرد... که با کسى روبهروست و او به روى وى اسلحه کشیده، در لحظهاى باید تصمیم بگیرد، شور ایمانش چنان ثابت و پابرجا باشد که در آن لحظه مرگ، خودش را به خاطر دین و ایمانش در کام اژدهاى مرگبیندازد.کارى که از این عامل [تربیتى ]ساخته است از عاملهاى دیگر ساخته نیست.10
برخى از آیات قرآن نیز این هدف والاى جهاد را گوشزد نموده است؛ در آیه شریفه «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ» (بقره: 155) خداوند متعال به پیامبر خود امر مىکند به کسانى که در برابر آزمایشهاى سخت الهى صبر پیشه مىکنند، بشارت دهد. از این آیه به دست مىآید که قرار گرفتن در شدائد، و به ویژه جنگ، انسان را از لحاظ معنوى و روحى استکمال بخشیده و او را آماده دریافت بشارت از سوى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهمىسازد. در آیه شریفه «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(بقره: 216) نیز هرچند به این مطلب اشاره شده که جنگ داراى مشقاتى است و باب طبع انسانها نیست، لیکن تأکید گردیده که در وجوب این قتال براى مؤمنان برکاتى نهفته است که انسان اگر به آن برکات علم داشته باشد، عاشقانه جانش را در طبق اخلاص مىگذارد. یکى از این برکات که معمولاً انسانها از آن غافلند این است که جهاد باعث ارتقاى درجه مؤمنان در نزد خداوند مىگردد.
ب. ماهیت و فلسفه جهاد در اسلام
یکى از اهداف متعالى اسلام، بندگى انسان در برابر خداوند است. لازمه تحقق این هدف نیز ابلاغ احکام و معارف اسلام به اقصا نقاط جهان است. یکى از ابزار کارآمد در این جهت، دعوت دیگران به سوى اسلام مىباشد. جهاد دعوت نیز که در لسان فقهاى شیعه، به جهاد ابتدایى شهرت یافته است، در راستاى این هدف و به منظور برخورد با مانعان دعوت تشریع شده است.
حکم جهاد ابتدایى در زمان حضور پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و امام معصوم علیهالسلام مشخص است و کمتر کسى در وجوب آن تردید به خود راه داده است. اما اختلاف گسترده در این مسئله، مربوط به زمان غیبت است. برخى از فقها معتقدند که حکم وجوب جهاد دعوت، منحصر به زمان حضور امام علیهالسلام است و در زمان غیبت مشروعیت ندارد. برخى دیگر، بر این اعتقادند که در زمان غیبت نیز ولىّ فقیه جامعالشرایط عهدهدار امر جهاد با مشرکان است و جهاد دعوت باید در زیر لواى پرچم او صورت پذیرد. آنان که در زمان غیبت، حکم به مشروعیت جهاد دعوت دادهاند، نیز خود دو دستهاند؛ برخى آن را واجب و برخى آن را جایز دانستهاند. این بحث جاى تحقیق و پژوهش فراوان دارد و برخى از فقها نیز به تفصیل اقوال موجود را تحلیل و ارزیابى نمودهاند.11
البته این نوع جهاد در هنگامى واجب مىشود که مسلمانان در موضع اقتدار باشند و از سویى، کفار مانع دعوت دیگران به سوى اسلام گردند؛ از اینرو، یکى از شرایط اولیه چنین جنگى آن است که پیش از هر چیز دعوت صورت پذیرد و چنانچه با دعوت مسالمتآمیز، زمینه نشر معارف و احکام اسلام تحقق یابد، دست زدن به چنین جنگى روا نخواهد بود.
توجه به چندین نکته، مىتواند ماهیت واقعى جهاد ابتدایى را روشن سازد و درک آثار و پیامدهاى آن در عرصه روابط بینالملل را آسان سازد. این نکات، در موارد ذیل خلاصه مىشود:
1. اصل جهانى بودن رسالت اسلام
از آنرو که تحقق عبودیت خداوند توسط جن و انس، مهمترین هدف آفرینش است،12 یکى از ویژگىهاى ذاتى دین مبین اسلام، جهانى بودن آن است. خداوند متعال در موارد متعددى در قرآن کریم متذکر چنین اصلى گردیده است13 و مفسّران، از آیات مختلفى جهانى بودن اسلام را برداشت نمودهاند. در میان عبارات مفسّران شیعه، عبارات صاحب تفسیر المیزان در زمینه جهانى بودن اسلام از صراحت برخوردار است. وى تصریح نموده که پیامبر صلىاللهعلیهوآله به سوى تمام بشریت برانگیخته شد و دعوت او به سوى اسلام مختص قوم خاصى نیست و تمام امکنه و ازمنه را دربر مىگیرد.14 او همچنین ارسال پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به سوى تمام افراد بشر را مقتضاى عمومیت رسالت آن حضرت دانسته است.15
از میان تفاسیر اهل سنت نیز مىتوان عبارات صریحى در این زمینه به دست آورد. از جمله، محمدبن جریر طبرى در ذیل آیه 158 سوره «اعراف»، برجستگى دین مبین اسلام نسبت به سایر ادیان را، رسالت جهانى این دین دانسته است.16
علاوه بر آیاتى که با صراحت بر جهانى بودن رسالت اسلام تأکید مىکند، آیات فراوان دیگرى را نیز مىتوان یافت که از لحن آنها چنین اصلى استفاده مىشود. وجود خطابهاى عام در قرآن کریم مؤید این کلام است: «در قرآن کریم هیچ جا خطابى به صورت "یا أیها العرب" و "یا أیها القرشیون" پیدا نمىکنید. آرى، گاهى در برخى از جاها، بخصوص، خطاب "یا أیها الذین آمنوا" هست که خطاب مربوط به خصوص مؤمنین است که به پیغمبر گرویدهاند. و در این جهت هم فرق نمىکند؛ مؤمن از هر قوم و ملتى باشد، داخل خطاب است.»17
بدین ترتیب، مشخص گردید که قرآن کریم اصل جهانى بودن رسالت اسلام را پذیرفته و بر آن تأکید مىورزد و یکى از امتیازات اسلام نسبت به سایر ادیان را همین امر مىداند. با بررسى احکام فقها، در ابواب مختلف فقه، مىتوان به خوبى به نتایج جهانى بودن رسالت اسلام پى برد. فاضل هندى در کشفاللثام در بحث از ارتداد مىنویسد: در صورتى توبه شخص پذیرفته مىشود که عمومیت رسالت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را بپذیرد و اقرار به یگانگى خداوند و حتى ایمان به نبوت پیامبر، به تنهایى، کفایت نمىکند.18 برخى از فقها در باب «محارب» بر این عقیدهاند که چنانچه سبب کفر کسى، انکار عمومیت رسالت جهانى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهباشد، براى توبه باید تصریح به عمومیت نبوت نماید و در اینجا ذکر شهادتین، به تنهایى، کفایت نمىکند.19
2. اصل دعوت غیرمسلمانان به سوى اسلام
با پذیرش اصل جهانى بودن اسلام، یکى از مسائلى که از اهمیت ویژهاى برخوردار است، نحوه معرفى اسلام به جهانیان است. برخى از آیات قرآن کریم، مسلمانان را نسبت به دعوت به سوى اسلام تحریض مىنماید. در اینجا به ذکر چند آیه در این زمینه اکتفا مىنماییم.
ـ «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ.» (نحل: 125) در این آیه شریفه، خداوند متعال، پیامبرِ خود را به حکمت و موعظه نیکو و بهترین جدال امر کرده است. هرچند که در تفسیر این سه مورد اختلافاتى میان مفسّران وجود دارد، لیکن مطابق تمام تفاسیر، آیه دعوت به سوى اسلام را مورد تأکید قرار داده است. شوکانى، از مفسّران اهل سنت، معتقد است: حذف مفعول در اینجا نشان از این است که این دعوت باید همگانى بوده، شامل کفار نیز بشود. دلیل این امر نیز آن است که وى مبعوث به سوى تمام مردم است. شوکانى مراد از «سبیل اللّه» در آیه را اسلام گرفته است و این نکته، شاهد بسیار خوبى است که این دعوت، شامل دعوت کفار به سوى اسلام نیز مىشود.20
ـ «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.» (فصلت: 33) در این آیه شریفه نیز خداوند متعال، دعوت به سوى اسلام را یکى از بهترین اعمال، و چنین دعوتکنندهاى را به عنوان بهترین فرد معرفى کرده است.
ـ «قُلْ هَـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی.» (یوسف: 108) در این آیه یکى از موارد تبعیت از پیامبر صلىاللهعلیهوآله، دعوت دیگران به سوى خداوند شمرده شده است. «مَن» در این آیه عمومیت دارد و شامل کلیه تابعان آن حضرت مىشود. برخى از مفسّران نیز از این آیه، برداشت فوق را داشتهاند.21
ـ «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادا کَبِیرا.»(فرقان: 52) از این آیه مىتوان براى اثبات وجوب جهاد فرهنگى بر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهشاهد آورد. در اینجا به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله سفارش شده که تسلیم کفار نشود و به وسیله قرآن و ادلّه و حجج، براى تبلیغ دین مجاهده کند.
آیات دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد که بررسى یکایک آنها نوشتارى مستقل را مىطلبد.22 اما نکتهاى که حایز اهمیت است این است که دعوت به سوى توحید، طبق آیات قرآن کریم، منحصر به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهنبوده، بلکه در مورد سایر انبیا نیز مطرح گردیده است؛ چنانکه خداوند متعال به موسى و هارون امر فرمود: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّنا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى.» (طه: 43و44) در این آیه، دعوت به سوى حق، به وسیله کلام نرم و به دور از خشونت، توصیه شده است.
بنابراین، جامعیت دین اسلام، عقلاً اقتضا مىکند که احکام و دستورات و معارف خود را به تمام کسانى که در این محدوده قرار دارند، برساند؛ در غیر این صورت، نمىتوان ادعا کرد که این شریعت براى هدایت تمامى انسانها آمده است و اگر ادعا شود که غرض این دین، هدایت تمامى انسانهاست، در این صورت، نقض غرض نموده است. لازمه طبیعى یک دین جهانى این است که احکام و معارف خود را در سرتاسر جهان بگستراند.23
از سوى دیگر، مکلّف نمودن تمام بندگان به عبادت خداوند، براساس آیه شریفه «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات: 56) بدون آنکه تعلیمات دین به دست آنها رسیده باشد خلاف حکمت است و بدون تبلیغ احکام و دستورات دینى نمىتوان کسى را مؤاخذه و عذاب نمود. مؤید این حکم عقل، آیه شریفه «وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» (اسراء: 15) مىباشد که عذاب را متوقف بر مبعوث نمودن پیامبران کرده است.
یکى از مباحث با اهمیت در اینجا، بحث از دامنه و گستره دعوتى است که به عنوان یکى از مقدّمات جهاد ابتدایى مورد تأکید قرار گرفته است. تردید نباید داشت که مراد از این دعوت، تنها دعوت و هشدار و انذار پیش از جنگ نیست، بلکه دعوت به سوى اسلام، اصل مستقلى است که در کلیه امکنه و ازمنه کاربرد دارد و با پذیرش اصل جهاد در زمان غیبت، این حکم به زمان غیبت نیز تسرى مىیابد. برخى از آیات که در زمینه دعوت ذکر گردید، به صراحت دلالت بر آن دارد که آنچه در قرآن مورد تأکید قرار گرفته، دعوتى فراتر از هشدار و انذار پیش از جنگ است و گستره چنین دعوتى، شامل کلیه ازمنه و امکنه مىشود. برخى از فقهاى شیعه24 در ابتداى بحث جهاد، به تعریف واجب کفایى پرداخته، اقامه حجج و دفع شبهات را یکى از مصادیق واجبات کفایى دانستهاند. عمل به این واجب نیز محقق نخواهد شد، مگر آنکه مکلفان مدت زمان زیادى را صرف فراگیرى علوم دینیه نموده و پس از آن، در قالب مناظره، گفتوگو، نوشتن کتب و مقالات و دیگر اشکال دعوت، براهین و حجج را اقامه نموده، شبهات را پاسخ دهند. این امر مستلزم برنامههاى درازمدتى است که با زمان محدود پیش از جنگ قابل حصول نیست.
عبارت صاحب کتاب فقهالصادق علیهالسلام در این زمینه بسیار گویاست. وى در زمینه خصوصیت دعوت پیش از قتال تصریح مىکند: جهاد، قبل از «حکمت» و «موعظه» و «جدال احسن» نامشروع است.25 شهید صدر نیز در ضمن مباحث جهاد مشروع در اسلام، در زمینه یکى از شرایط چنین جنگى مىنویسد: دعوتِ قبل از قتال باید به گونهاى باشد که حجت را بر دیگران تمام نماید و مجالى براى خدشه در اسلام باقى نگذارد؛ این امر نیز تحقق نمىیابد، مگر با دعوت فراگیر و گستردهاى که اسلام را به خوبى به کفار معرفى کند.26
بدین ترتیب، مشاهده مىشود که اسلام تأکید فراوانى بر دعوت پیش از قتال مىنماید و این دعوت امرى فراتر از هشدار و انذارى است که در روابط بینالملل قبل از هر جنگى حاکم استوحقوقبینالمللنیزبرآنصحه مىگذارد.
3. برچیدن حاکمیت کفر؛ ملاک قتال در جهاد ابتدایى
یکى از مباحثى که در زمینه آثار جهاد در روابط بینالملل، اهمیت فراوانى دارد و آثار فراوانى، به ویژه در بحث اصالت جنگ یا صلح در اسلام، بر آن بار مىشود، بحث از ملاک قتال در اسلام است. برخى بر این نظرند که کفر کفار، علت تامه براى قتال با کفار است. براساس این قول، در صورتى که دعوت اسلام به گوش کفار رسیده باشد و از سوى دیگر، مسلمانان نسبت به کفار از قدرت بیشترى برخوردار باشند، بر مسلمانان کشتن کفار واجب است و تنها راه فرار از مرگ، اسلام آوردن آنان است.27
بر اساس قول دیگر، آنچه موجب قتال در اسلام مىشود، محاربه و امورى نظایر آن است نه کفر و شرک. در برخى از کتب ادعا شده که این قول، ابتدا از سوى سفیان ثورى مطرح گردیده که حتى قتال با مشرکان را هم تنها در جهت دفاع از خود لازم مىداند و پس از او، برخى از قدما این نظر را ترجیح دادهاند و اکثر فقهاى معاصر نیز این قول را برگزیده، براساس آن فتوا دادهاند.28
اما قول سوم ـ که به نظر، همین قول صحیح مىآید ـ برچیده شدن حاکمیت کفر و استقرار حاکمیت الهى را دلیل قتال در جهاد ابتدایى مىداند نه خود کفر. از اینرو، تنها هدف در جهاد ابتدایى، زمینهسازى براى دعوت دیگران به سوى اسلام است و هرگاه سران طاغوت، مانع چنین دعوتى گردند، به دلیل آنکه انسانهایى را از شنیدن حقیقت بازداشتهاند، تحت شرایط خاصى، با آنان قتال صورت خواهد گرفت. ادلّه فراوانى از قرآن کریم و روایات بر این مطلب صحه مىگذارد که در اینجا مجال پرداختن بدانها نیست.
بنابراین، در صورتى جهاد ابتدایى به مرحله جنگ کشیده خواهد شد که دفاع از دعوت و دعوتکنندگان راهى جز جنگ باقى نگذارد و واضح است که رژیمهاى سیاسى هدف اولیه تعرض مسلمانان خواهند بود؛ زیرا رژیمهاى سیاسى که مانع دعوت مىشوند، از بارزترین مصادیق طاغوت هستند و برچیدن طاغوتیان که «صدّ عن سبیل اللّه» مىنمایند، لازم است. از اینرو، در اینجا جهاد، در برابر طاغوتیانِ از اهل کتاب و مشرکان خواهد بود، نه هر کسى که نام کتابى یا مشرک بر او نهاده شده باشد. بررسى آیات متعددى از قرآن کریم و عبارات مفسّران در ذیل این آیات، نشان مىدهد که اولاً، در قرآن کریم، طاغوت از معنایى عام برخوردار است و شامل کفارى که مانع دعوت مىشوند نیز مىگردد. ثانیا، وظایفى براى مسلمانان براى مقابله با طاغوت شمرده شده است.
عمومیت مفهوم طاغوت در آیه شریفه «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مِنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مِنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» (نحل: 36) به وضوح مشخص است؛ چراکه در این آیه، عبادت خداوند در مقابل اجتناب از طاغوت قرار داده شده است و از اینرو، همانگونه که برخى از مفسّران نیز در ذیل این آیه بر آن تأکید کردهاند،29 مراد از طاغوت هر چیزى غیر از خداست که مورد پرستش قرار گیرد و یا مبنا براى فرمانبردارى قرار داده شود.
در تفسیر آیه شریفه «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(بقره: 256) نیز، برخى از مفسّران تصریح نمودهاند که مراد از کفر به طاغوت، کفر به هر چیزى است که مخالف امر خداوند باشد30 و برخى نیز استفاده این کلمه را در هر چیزى دانستهاند که به وسیله آن طغیان صورت مىگیرد؛ همانند انواع گوناگون معبوداتِ غیر از خداوند نظیر بتها، شیاطین، جن، راهنمایان به سوى ضلالت و هر اطاعت شوندهاى که خداوند رضایت به پیروى از او ندارد.31
عبارات مفسّران در ذیل آیه شریفه «الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفا» (نساء: 76) مؤید این مطلب است که «طاغوت» در این آیه نیز عمومیت دارد. در این آیه، ظالم جبار و کسى که از وظایف بندگى خداوند سر باز مىزند، به عنوان طاغوت معرفى شده است و از اینرو، این تعریف از طاغوت، تعاریف دیگرى که طاغوت را به هر معبودى غیر از خداوند معنا مىکنند، دربر مىگیرد.32
با تدبّر در این آیات و تفاسیر، به خوبى مىتوان دریافت که طاغوت از معنایى گسترده برخوردار است و شامل سران کفرى که مانع تبلیغ اسلام مىشوند نیز مىگردد. خداوند متعال در آیه شریفه «وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ»(زمر: 17) وظیفه مسلمانان را در برابر طاغوت بیان نموده، ایشان را موظف کرده است تا علاوه بر اجتناب از پرستش طاغوت، عبادت خداوند را نیز سرلوحه برنامههاى خود قرار دهند.33
پس مسلمانان موظفند که اولاً، خود از طاغوت اجتناب نمایند و ثانیا، به سمت خدا روى آورند و تنها او را عبادت کنند و زمینه بندگى او را نیز در جهان فراهم سازند. بدون تردید، با توجه به مفهوم گسترده طاغوت، مىتوان مانعان از دعوت به سوى خداوند را به عنوان یکى از مصادیق بارز آن در نظر گرفت. در این صورت، دورى گزیدن از این کفار و از بین بردن حاکمیت آنان، براى فراهم ساختن زمینه عبادت خداوند لازم و ضرورى مىباشد.
ج. آثار صلحآمیز جهاد در روابط بینالملل
با پذیرش نظریه جهاد، روابط میان مسلمانان و غیرمسلمانان دستخوش تغییراتى خواهد شد. این تغییرات، دامنه وسیعى را شامل مىشود و حوزههاى مختلفى را تحت تأثیر قرار خواهد داد. در اینجا تلاش خواهد شد تا جنبههاى مختلف ارتباط میان نظریه جهاد و صلح و امنیت بینالمللى مورد توجه قرار گیرد. بدین ترتیب، روشن خواهد شد که هیچگاه اسلام در پى جنگ نبوده است، بلکه همواره راههایى را براى جلوگیرى از جنگ و خونریزى قرار داده و براى ایجاد روابطى صلحآمیز میان مسلمانان و غیرمسلمانان تلاش نموده است.
1. جایگاه اصل دعوت در استقرار و ثبات صلح بینالمللى
اصل دعوت، به عنوان یکى از مقدّمات و شرایط جهاد، که پیش از این، سخن از آن به میان آمد، در استقرار و ثبات صلح در عرصه بینالملل نقشى اساسى را ایفا مىنماید. کافى است در اینجا به برخى از ابزار دعوت در دیپلماسى دولت اسلامى اشاره شود تا جایگاه آن در تحکیم صلح و ثبات در دنیا بارز گردد؛ ابزارهایى که اسلام براى دعوت دیگران به سوى اسلام در اختیار سیاستگذاران خارجى دولت اسلامى قرار مىدهد:
الف. اختصاصیافتن بخشى از سهم «مؤلفة قلوبهم» به کفار: در آیه شریفه «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (توبه: 60) خداوند متعال بخشى از صدقات واجب را متعلق به «مؤلفة قلوبهم» دانسته است و در واقع، آنان را از اصناف مستحق زکات برشمرده است. «مؤلفة» اسم مفعول از باب تفعیل مىباشد و از «الفة» گرفته شده است و «الفة» به معناى جمع کردن بعد از تفرق و نیز به معناى انس و محبت آمده است.34 «مؤلفة قلوبهم» نیز به کسانى گفته مىشود که به وسیله مودت و احسان مالى و به منظور نصرت دین، قلوب آنان به سمت اسلام جذب گردد، بذر محبت اسلام در دل آنان افکنده شود و یا ایمانشان تقویت شود.35 البته در مصادیق و کمّ و کیف این حکم اختلافات زیادى بین فقها وجود دارد. برخى این سهم را مختص به زمان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلام دانسته، مشروعیت آن را در زمان حاضر زیر سؤال بردهاند36 و برخى دیگر، حکم آن را به سایر زمانها تعمیم دادهاند.37 بعضى از فقها این حکم را مختص به کفار دانستهاند و دادن چنین سهمى به مسلمانان را روا نمىدانند.38 عدهاى دیگر، آن را تنها شامل مسلمانان دانسته39 و برخى دیگر، هر دو گروه را مستحق چنین سهمى دانستهاند.40 شمارى دیگر نیز این حکم را تنها در مورد جهاد تجویز مىنمایند و آن را به سایر موارد تعمیم نمىدهند،41 اما برخى دیگر آن را به سایر موارد تعمیم داده و جهاد را به عنوان یکى از مصادیق ذکر مىکنند.42
در هر صورت، اهتمام به این حکم، در عرصه سیاست خارجى دولت اسلامى، هم مىتواند موجب تقویت اعتقادات مسلمانان در سایر کشورها شود و هم کفار را به سمت اسلام جلب و جذب نماید.
ب. اصل احسان و نیکوکارى: «احسان و نیکى به غیرمسلمانان، یعنى نیکى به افرادى که با مسلمانان یا کشور اسلامى در جنگ نبوده یا در کشور اسلامى زندگى مىکنند، از اصول پذیرفتهشده اسلام به شمار مىرود. در اسلام بر انجام کارى به نفع انسانها ـ مسلمان و غیرمسلمان، خوب و بد ـ تأکید فراوانى شده است.»43 این امر نشان مىدهد که روابط اولیه مسلمانان و غیرمسلمانان بر پایه اصل صلح و همزیستى مسالمتآمیز و از آن بالاتر، احسان به یکدیگر قرار دارد و تا زمانى که بتوان از طرق مذکور، کفار را به سوى اسلام کشاند، نوبت به جنگ نمىرسد.
در آیه شریفه «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (نحل: 90) امر به عدل و احسان به صورت مطلق آمده است و شامل کفار و مسلمانان مىشود؛ زیرا امر به احسان در آیه در کنار امر به عدل و بخشش به نزدیکان و نهى از فحشا و منکر و ستم آمده است، که این امور بدون شک، عمومیت دارند و سیاق عبارت اقتضا مىکند که امر به احسان نیز عمومیت داشته باشد. البته اختلافاتى در میان مفسّران و لغویان در زمینه مراد از احسان و عدل و رابطه این دو وجود دارد، ولى در هر حال، هیچیک از این تفاسیر منکر عمومیت احسان در آیه نیست.44
آیه دیگرى که مىتوان از آن، عمومیت احسان را استفاده کرد، آیه شریفه «لَّیْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (توبه: 91) مىباشد. در عبارت «مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ»، نکره در سیاق نفى قرار گرفته است و این دلالت بر عمومیت دارد. همچنین «الْمُحْسِنِینَ» در آیه، جمع محلّى به «ال» است که آن هم دلالت بر عمومیت مىکند. مطابق این بیان، آیه مذکور به این معنا خواهد بود که براى هیچ فرد نیکوکارى، حرج و عقوبت وجود ندارد.
از آیه شریفه «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(ممتحنه: 8) نیز مىتوان استفاده کرد که خداوند متعال، تنها نیکوکارى نسبت به دو دسته از افراد را روا نمىداند. یک دسته کسانى هستند که با مسلمانان در جنگند و دسته دیگر کسانى هستند که آنان را از شهر و کاشانه خود بیرون راندهاند. از اینرو، این آیه درصدد تحریک مسلمانان براى احسان به غیرمسلمانانى است که از این دو ویژگى برخوردار نباشند.45
2. عقد ذمّه
یکى از آثار مترتب بر جهاد این است که در جامعه اسلامى باید زمینهاى فراهم گردد تا شهروندان غیرمسلمان نیز قادر باشند همانند مسلمانان که در اکثریت بوده و حاکمیت را در دست دارند، به حقوق پیشبینى شده خود در قوانین و حقوق اسلامى دست یابند. براساس قوانین اسلام، به اقلیتهاى دینى این فرصت داده شده است تا از طریق انعقاد قرارداد با حاکم جامعه اسلامى، از همزیستى مسالمتآمیز با آنان برخوردار گردند. یکى از این قراردادها که براى اهل کتاب در جامعه اسلامى حقوقى را وضع مىکند و در قبال آن، وظایفى را بر دوش آنان مىگذارد، «عقد ذمّه» مىباشد. از بیانى که لغویان و نویسندگان کتب معجم در تعریف اهل ذمّه آوردهاند، مىتوان استفاده نمود که وجه تسمیه آنان به این نام این است که جان، مال و عِرض این افراد، با این قرارداد بر ذمّه مسلمانان قرار مىگیرد و اینان در عهد و امان مسلمانان داخل مىشوند.46 این پیمان «شبیه قرارداد تابعیت است. امروزه کشورها با تبعه جدید خود بر اساس قانون تابعیت رفتار مىکنند. طبق این قانون، تبعه به همه قوانین کشورى ملتزم مىگردد و در عوض، حکومت نیز مدافع حقوق وى به عنوان یک تبعه خواهد بود.»47
پیش از هر چیز، باید خاطرنشان سازیم که یهود و نصارا از مصادیق قطعى اهل کتاب به شمار مىروند و در مورد برخى دیگر، نظیر مجوس و صابئین، در بین فقها و اندیشمندان اختلافاتى وجود دارد، لیکن از عبارات بسیارى از فقهاى شیعه و سنى مىتوان استفاده کرد که اینان نیز از اهل کتاب شمرده مىشوند و دایره رحمت اسلام شامل این افراد نیز مىگردد و اینان مىتوانند در پناه دولت اسلامى از امنیت کامل برخوردار شوند.48
این قرارداد راهى را جلوى پاى مسلمانان مىگذارد تا از طریق مسالمتآمیز، کفار ذمّى را به سوى اسلام دعوت کنند؛ چراکه این کفار، با قرار گرفتن در جامعه اسلامى و آشنا شدن با احکام اسلام و رفتار انسانى مسلمانان، شیفته اسلام گردیده و از آیین خود دست مىکشند.49
در قبال انجام وظایفى که اهل ذمّه، همانند سایر شهروندان جامعه اسلامى، بر عهده دارند، حقوقى را اسلام براى آنان قرار داده است که جامعه اسلامى در تأمین آن حقوق، در برابر شرع و اهل ذمّه مسئولیت دارد و باید پاسخگو باشد. اصل چهاردهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران با تأکید بر این مطلب اظهار مىدارد: «به حکم آیه شریفه «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»، دولت جمهورى اسلامى ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمایند و حقوق انسانى آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانى اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ایران توطئه و اقدام نکنند.»
به قدرى اسلام نسبت به اداى حقوق اهل ذمّه حساسیت نشان داده است که همین امر موجب به وجود آمدن قاعدهاى فقهى در مورد آنان شده است. قاعده «لهم ما لنا و علیهم ما علینا»، اصل را بر این قرار مىدهد که کفار ذمّى از تمام حقوق و مزایاى مسلمانان برخوردار مىگردند، مگر آنکه در مواردى دلیل قطعى برخلاف آن آمده باشد.50 تردیدى وجود ندارد که دینى که این قاعده را محور برخورد پیروان خود با پیروان ادیان دیگر قرار مىدهد، به راستى دین صلح و عدالت است.51 در ذیل به برخى از این حقوق که در واقع، مصادیقى از این قاعده کلى هستند و نشاندهنده آن است که اسلام براى همزیستى مسالمتآمیز با کفار ذمّى اهمیت ویژهاى قایل است، اشاره مىشود:
الف. مصونیت جان، مال و آبروى اهل ذمّه: حفظ حرمت جان، مال و آبروى شهروندان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، از حقوق اساسى است که اسلام بر آن پاى مىفشارد. در واقع، با عقد ذمّه، کفار ذمّى از این حق برخوردار مىگردند که جان، مال و عرضشان در تحت حمایت حکومت اسلامى قرار گیرد. از اینرو، بر عهده مسلمانان و حاکم اسلامى است که از آنان با هر وسیلهاى حمایت کرده، جلوى ظلم به آنان را بگیرند. البته باید به این نکته نیز اشاره شود که در برخى از امور که مربوط به جامعه اسلامى مىشود، با کفار ذمّى همانند مسلمانان، به شدت برخورد مىشود. براى نمونه، کسى که از جایى سرقت نماید، طبق موازین اسلامى حد سرقت بر او جارى مىشود؛ فردى که کسى را بکشد، قصاص خواهد شد؛ متجاوز به مال دیگران، به مجازاتخواهدرسید و نمونههاى دیگرى که مربوط به جان، مال و عِرض دیگران مىشود.
برخى از آیات قرآن کریم که در مقام بیان حکم قصاص آمده است، عمومیت دارد و شامل غیرمسلمانان نیز مىشود. در آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى» (بقره: 178) لفظ «الْقَتْلَى» به صورت عام آورده شده و از اینرو، مختص به مسلمانان نمىباشد. در آیه شریفه «وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ»(مائده: 45) نیز، از عبارت «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» عموم فهمیده مىشود.52
علاوه بر جان، مال کفار نیز از ارزش برخوردار است؛ به گونهاى که بر اساس احکام فقهى بیانشده در کتب فقها، نمىتوان متعرض اموال غیرمسلمانان گردید، هرچند آن اموال در نزد مسلمانان از ارزش برخوردار نباشد. براى نمونه، در صورتى که کسى خوک یا شراب کافر ذمّى را معدوم نماید، در قبال آن ضامن خواهد بود؛ چراکه در نزد کفار ذمّى، خوک و شراب داراى قیمت مىباشد و آنان حق نگهدارى آنها را در منازل خود دارند، البته مشروط بر آنکه آن را در اماکن عمومى اظهار ننمایند و باعث جریحهدار شدن اذهان و تشتت در میان جامعه اسلامى نگردند. این مطلب که در کتب فقها، به ویژه فقهاى شیعه53 نیز بدان تصریح شده است، نشان از این دارد که اسلام براى اموال کفار ذمّى احترام قایل است.
علاوه براین، اسلام، همانگونه که نسبت به حفظ آبروى مسلمانان اهمیت قایل است، نسبت به کفار ذمّى نیز اهتمام ورزیده، به کسى اجازه نمىدهد که فردى از آنان را مورد دشنام قرار داده و یا اتهام باطلى بر آنان روا دارد.54
ب. آزادى در اقامه شعایر و عمل بر اساس احکام خود: کفار ذمّى نسبت به خوردن و نوشیدن آنچه که در دین آنان مباح شمرده شده آزادند و مىتوانند در قوانین مربوط به تشکیل خانواده و استمرار آن، از دین خود تبعیت نمایند. این آزادى تا آن حد پیش مىرود که به زن ذمّى اجازه مىدهد در صورت تمایل به ازدواج با مرد مسلمان، دین خود را حفظ نماید و در عین حال، با آن مسلمان نیز ازدواج کند.55 البته تمام این امور مقید به این امر است که از اجراى این احکام، قصد ایجاد فتنه در جامعه اسلامى وجود نداشته باشد و موجب تحقیر شعایر مسلمانان نگردد.56
اصل سیزدهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز بر این امر تأکید نموده است که «ایرانیان زرتشتى، کلیمى و مسیحى تنها اقلیتهاى دینى شناخته مىشوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینى خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینى بر طبق آیین خود عمل مىکنند.»
این امر به قدرى حایز اهمیت است که حتى زوج نیز نمىتواند همسر کتابى خود را از انجام عبادات و شعایر خود بازدارد، بلکه سزاوار است که در صورت تمایل همسر کتابى خود، او را تا کلیسا یا اماکن دیگرِ عبادت همراهى نماید.57
ج. اجازه بر عهده گرفتن وظایف دولتى: کفار ذمّى، از این حق برخوردارند که همانند دیگر شهروندان، امور دولتى را متقبل گردند و در این مناصب به کار گماشته شوند. البته واضح است که در برخى مناصب، امکان متولى گردیدن کفار ذمّى وجود ندارد و از اینرو، در این موارد این مناصب به آنان واگذار نمىگردد.58 براى نمونه، امورى که در آنها صبغه دینى غلبه دارد، نباید به ذمّى سپرده شود.
البته، اهل ذمّه در مقابل چنین حقوقى، وظایفى نیز به گردنشان مىآید که این وظایف در برابر چنان حقوق وسیعى، بسیار ناچیزند. در اینجا به برخى از این وظایف و تعهدات اشاره مىشود:
1. پرداخت جزیه: جزیه عبارت از مالیاتى است که از کافر ذمّى گرفته مىشود تا در ازاى برخوردى باشد که در برابر کافر حربى صورت مىگیرد. در واقع، با پرداخت جزیه، جان، مال و عِرض کافر ذمّى احترام پیدا نموده و دولت اسلامى در قبال آن مسئول مىگردد.59
بدیهى است برقرارى امنیت در جامعه اسلامى یکى از وظایف خطیرى است که حاکم اسلامى برعهده دارد. این امنیت باید فراگیر بوده و کلیة شهروندان را دربر گیرد. ایجاد زمینههاى مناسب براى برقرارى امنیت، جز با دریافت مالیات، خمس، زکات و ضرایب مالى دیگر به دست نمىآید. از اینرو، مسلمانان در جامعه اسلامى موظفند مبالغى را به این امر اختصاص دهند تا دولت اسلامى توان برقرارى امنیت را داشته باشد. اهل ذمّه نیز که با قرارداد ذمّه، در زمره شهروندان جامعه اسلامى درآمدهاند، باید در کمال امنیت به سر برده و از حقوق و مزایایى برخوردار گردند. براى دستیابى به این هدف، اینان نیز که از پرداخت خمس، زکات و مالیات به دولت اسلامى معاف مىباشند، باید در قالب پرداخت جزیه، هزینه تأمین امنیت خود را بپردازند.60 علاوه بر این، کفار ذمّى از شرکت در جنگ براى یارى مسلمانان معافند و به همین دلیل، برخى تصریح نمودهاند که یکى از عوامل وجوب جزیه بر ذمّیون این است که آنان از شرکت در جنگ براى دفاع از کشور معافند؛ از اینرو، هرگاه آنان به خود زحمت شرکت در جنگ را بدهند، از پرداخت جزیه معاف خواهند بود.61 با پرداخت جزیه، دولت اسلامى در قبال امنیت ایشان مسئول بوده، باید زمینههاى ناامنى نسبت به این افراد را ریشهکن نماید.62
اساس مشروعیت دریافت جزیه، آیه شریفه «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» (توبه: 29) مىباشد. اختلاف در زمینه ماهیت جزیه ناشى از اختلاف تفاسیر در فرازهاى پایانى این آیه است. شیخ طوسى در کتاب تفسیر خود، جزیه را جزاى عدم پذیرش اسلام دانسته و «صاغرون» را از ماده «صغار» به معناى ذلت و خوارى گرفته است. از اینرو، براساس این تفسیر از آیه، که جزیه جنبه عقوبتى دارد، باید به گونهاى جزیه از کفار گرفته شود که آنان هنگام پرداخت آن، نسبت به مسلمانان احساس حقارت نمایند.63 برخى از تفاسیر همین برداشت از آیه را با قالبهاى دیگرى ابراز نمودهاند64 و برخى از فقهاى شیعه65 و سنى66 نیز بر اساس چنین تفسیرى از قرآن کریم، با صراحت بیان داشتهاند که جزیه از باب عقوبات است نه آنکه کرامتى در حق اهل کتاب باشد.
اما صاحب تفسیر المیزان برداشت دیگرى از جزیه دارد. وى در ذیل این آیه، نظر مفردات راغب اصفهانى را ترجیح مىدهد که پرداخت جزیه را در جهت حفظ جان کفار ذمّى مىداند نه عقوبتى که به خاطر کفرشان باید آن را متحمل شوند. وى در ادامه، در زمینه عبارت «صاغرون» نیز تأکید مىنماید که تفسیر بالا از این کلمه صحیح نمىباشد، بلکه مراد این است که اینان باید در برابر سنت اسلامى و حکومت دینى عادل، فروتن بوده و در جامعه اسلامى به رویارویى با مسلمانان نپردازند و در پى ترویج عقاید کفرآمیز نباشند. به هیچ وجه مراد از این عبارت این نیست که مسلمانان یا حاکمان جامعه اسلامى باید در برابر کفار ذمّى، با تمسخر و اهانت برخورد نمایند و اصولاً این امر با برخى از احکام اسلام راجع به اهل ذمّه سازگارى نداشته و با روح وقار اسلامى در تضاد است، هرچند که برخى از مفسّران نیز چنین کلامى را تأیید نموده باشند.67
علّامه طباطبائى در مورد تعبیر «عن ید» نیز برخلاف برخى از مفسّران که مراد از آن را پرداخت به صورت نقد و دست به دست گرفتهاند،68 معتقد است: مراد این است که مسلمانان نباید در وضعیتى قرار گیرند که در دریافت جزیه، کفار ذمّى بر مسلمانان منت نهاده و آنان را خوار سازند، بلکه باید از روى قدرت و سلطه بر آنان اقدام به دریافت جزیه نمود. بنابراین، «عن ید» به معناى «عن قدرة وسلطة لکم علیهم» مىباشد.69
قابل ذکر است که جزیه حد معینى ندارد و تعیین میزان آن بر عهده حاکم جامعه اسلامى است. او در تعیین میزان جزیه باید توانایى پرداختکنندگان را در نظر بگیرد و بر اساس آن و با توجه به مصلحت عمومى امت اسلامى، اقدام به این عمل نماید.70
2. احترام به قوانین اسلام و پذیرفتن احکام قضائى، جزائى و اجتماعى حکومت اسلامى: براساس نظر اکثریت فقها، اهل ذمّه مىتوانند در امور فردى خود از احکام دین خود پیروى نمایند، هرچند در دین اسلام از آن نهى شده باشد. اما در صورتى که به این اعمال خود تظاهر کرده، احساسات مسلمانان جامعه اسلامى را برانگیزانند، بر اساس احکام اسلامى با آنان برخورد خواهد شد71 و آنان نیز باید در برابر احکامى که از سوى دادگاههاى جامعه اسلامى وضع مىگردد، سر فرود آورند.72 همچنین از آنرو که اسلام براى ادیان دیگر نیز احترام قایل مىباشد، هیچیک از اهل ذمّه نیز این حق را ندارند که قوانین و احکام دین خود را نقض نمایند و در صورت ارتکاب چنین عملى، یا بر اساس موازین اسلامى با آنان برخورد خواهد شد و یا قضاوت به خود اهل کتاب واگذار مىشود تا نسبت به مجازات آنها اقدام نمایند.73
3. عدم احداث معابد و ساختمانهاى بلند: از آنرو که ترویج افکار انحرافى در جامعه اسلامى منجر به تشتت و اختلاف در میان مذاهب مختلف مىگردد و از سویى، در جامعه اسلامى نباید افکار تضعیفکننده شریعت اسلام ترویج گردد، علىالقاعده نباید به کفار ذمّى اجازه داد که به ساخت کلیساها و معابدى اقدام نمایند که باعث مطرح گردیدن بیشتر افکار انحرافى آنان در میان قشر مسلمان شود. علاوه بر اینکه کفار حق ندارند با ترویج افکار انحرافى خود، زمینه رشد مناسب فکرى مسلمانان را از بین ببرند، مکلفند رعایت ظاهر را نیز نموده و از ایجاد مراکزى که باعث انحراف دیگر شهروندان مىشود، پرهیز کنند. در واقع، ایجاد چنین مراکزى به معناى اظهار شعایر توسط اهل ذمّه مىباشد که براساس قرارداد ذمّه از آن نهى شدهاند. بررسى کتب مختلف فقهى شیعه نیز نشان مىدهد که احداث کلیسا و معبد، براساس برخى از شرایط، در جامعه اسلامى ممنوع مىباشد.74 همچنین بر اساس برخى از کتب فقهى، احداث ساختمانهاى بلند که مشرف بر ساختمانهاى مسلمانان باشد و یا با ساختمانهاى مسلمانان در یک سطح باشد، ممنوع مىباشد.75
4. عدم اقدام در جهت آزار و اذیت مسلمانان و بر هم زدن امنیت کشور: براساس ادلّه موجود در فقه شیعه و سنى، اهل ذمّه حق بر هم زدن آسایش و امنیت دیگران را نداشته، در صورت ارتکاب چنین عملى، با آنان به شدت برخورد خواهد شد. عباراتى از فقها به بیان این مطلب اختصاص یافته است.76
3. عقد امان
دین مبین اسلام، در عین حال که جهاد را بر مسلمانان واجب مىداند، لیکن هیچگاه از روابط صلحآمیز با دیگر افراد و گروهها غافل نبوده است. حتى این روابط، گاهى به حدى گسترده مىگردد که کفار غیر کتابى را نیز شامل مىشود. یکى از مواردى که در این زمینه، اسلام بر آن مهر تأیید مىزند، عقدى است که براساس آن، به کفار کتابى و غیرکتابى اجازه داده مىشود تا در امان جامعه اسلامى به سر برده، براى مدتى جان، مال و عِرض آنها از احترام برخوردار گردد. حتى کسانى که اصل در روابط بینالملل اسلامى را جنگ مىدانند، این عقد را مشروع دانسته، براى آن اهمیت ویژهاى در فقه سیاسى قایلند.77 در واقع، عقد امان، این امکان را به مسلمانان مىدهد که در سایه این روابط، قرآن، سنت و اعتقادات اسلام را براى کفار عرضه نمایند و از این طریق، به وظیفه اسلامى خود مبنى بر دعوت دیگران به سوى اسلام جامه عمل بپوشانند.78 به نظر مىرسد که نظام اسلامى تنها نظام موجود در جهان باشد که علىرغم حکم به وجوب جهاد، روابط صلحآمیز خود را با کسانى از آنان که شیفته شنیدن کلام خداوندند، قطع نمىکند و به آنان این امکان را مىدهد که براى مدتى، از خطرات دامنگیر جنگ رهایى یابند.79 همین امر نشاندهنده اهمیتى است که اسلام براى همزیستى مسالمتآمیز با دیگران قایل است و تلاش مىنماید تا از این طریق، راه هدایت آنان را فراهم سازد.
از میان آیات قرآن کریم، آیه شریفه «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ»(توبه: 6) توسط بسیارى از فقهاى شیعه80 و سنى81 و مفسّران،82 براى اثبات مشروعیت عقد امان، مورد استناد قرار گرفته است. در این آیه شریفه، خداوند متعال به پیامبر خود امر مىکند در صورتى که یکى از مشرکان طلب امان نمود، به او امان دهد تا زمینهاى فراهم گردد که او آیات الهى را شنیده و با تعالیم اسلامى آشنا گردد.
این عقد داراى چند ویژگى است که در ذیل، به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. این عقد، برخلاف عقد ذمّه، قراردادى موقتى است که مدت آن توسط دولت اسلامى و با رضایت طرفین تعیین مىگردد.83
2. در انعقاد این قرارداد، نیازى به درخواست کافر نیست و بدون آنکه کافر تقاضا کند، مىتوان او را در امان خود قرار داد.84
3. این قرارداد با هر زبانى که گفته شود منعقد مىگردد و حتى برخى معتقدند که با اشاره و کنایه نیز عقد امان منعقد و معتبر مىگردد.85
4. در صورتى که کافر حربى به گمان اینکه در امان مسلمانان است، وارد کشور اسلامى شود، بر مسلمانان واجب است که احترام جان و مال و عِرض او را حفظ نمایند و او را به مأمن خود برسانند و پیش از آن، از هرگونه تعرضى نسبت به وى اجتناب ورزند، هرچند که در آن زمان، در واقع، عقد امانى منعقد نشده است.86
5. با پایان یافتن مهلت عقد امان و یا در صورت عدم پذیرش این عقد از سوى کفار، نباید متعرض مال، جان و عِرض آنان گردید، بلکه باید مسلمانان یا ولىّ امر مسلمین آنان را به مأمن خود برسانند.87
6. مستأمن در صورت تظاهر به امورى که در اسلام ممنوع شمرده شده است، مجازات خواهد شد.88
7. برخلاف عقد ذمّه که جزیه یکى از ارکان آن محسوب مىشد، در عقد امان چنین نیست و امام مسلمین با توجه به مصالح مسلمانان مىتواند از مستأمن، مالى را دریافت نماید و یا از آن، صرف نظر کند.89
8. یکى از ویژگىهاى عقد ذمّه آن بود که این قرارداد تنها در صورتى از اعتبار برخوردار است که به دست امام مسلمانان به امضا رسیده باشد، اما عقد امان چنین نیست و در حالاتى از آن، توسط آحاد مردم منعقد مىگردد.90
عقد امان که در روابط بین دول و ملل از اهمیت فوقالعادهاى برخوردار است، یکى از مسیرهاى بسیار آسان براى حل منازعات و نیز زمینهساز گسترش تمدن اسلامى از طریق مسالمتآمیز است. در روابط بین کشورها، که در حال حاضر چارهاى جز پذیرش آن نیست، باید یک سلسله حقوق و وظایف براى طرفین در نظر گرفته شود تا امکان روابط مسالمتآمیز با سایر بلاد فراهم گردد. اسلام، اولین و بهترین راهى را که براى گسترش خود در نظر مىگیرد، راههاى مسالمتآمیز و صلحجویانه است. عقد امان از طرق مختلف، زمینه معرفى دین اسلام به سرتاسر جهان و نیز حکومت واحد جهانى را فراهم مىسازد. برخى از این طرق که مبتنى بر پذیرش عقد امان در اسلام مىباشد، در ذیل مىآید:
1. نمایندگان سیاسى کشورهاى متخاصم، به هنگام ورود به حوزه کشورهاى اسلامى، مشمول امان مىگردند و باید از هرگونه تعرض به جان، مال و عِرض آنان خوددارى شود.
2. تجّارى که به قصد تجارت قدم در دارالاسلام مىگذارند، باید در کمال امنیت به سر برده و از هرگونه تعرض در امان باشند.
3. محققانى که قصد پژوهشهاى علمى، فرهنگى و دینى در حوزه کشورهاى اسلامى را دارند، از مصونیت برخوردار بوده و تحت امان کشور اسلامى درمىآیند.
4. کفارى که قصد اقامت در سرزمین اسلامى را ندارند، لیکن ناچارند براى دسترسى به مکان دیگر، از آن سرزمین اسلامى عبور نمایند، از مصونیت برخوردارند.
5. گردشگران خارجى که به قصد سیاحت وارد بلاد اسلامى مىگردند، مشمول این قانون مىگردند. روادیدى که به اینگونه افراد داده مىشود در حکم امانى است که در شرع اسلام از مشروعیت برخوردار بوده و باعث وجوب حفظ جان، مال و عِرض آنها توسط آحاد مسلمانان و نیز حاکم کشور اسلامى مىشود.91
نتیجهگیرى
جهاد دعوت، که در زبان فقها به «جهاد ابتدایى» یاد شده است، با هدف گسترش توحید و خداپرستى و به منظور دعوت دیگر افراد به سوى اسلام شکل مىگیرد. اصل جهانى بودن رسالت اسلام اقتضا مىکند که معارف و احکام آن هم جهانى تبلیغ گردد. از اینرو، دعوت در جهاد ابتدایى از اهمیت برخوردار است. این جنگ نه به سبب کفر افراد و نه براى مسلمان نمودن اجبارى دیگران، بلکه به منظور برطرف کردن موانع دعوت، استقرار حاکمیت الهى و برچیدن حاکمیت کفر شکل مىگیرد. از اینرو، طرف درگیر در جهاد ابتدایى رژیمهاى طاغوتىاند که مانع دعوت مىگردند.
جهاد ابتدایى آثار و پیامدهاى صلحآمیزى را از خود بر جاى مىگذارد. با توجه به اینکه ابزار دعوت در سیاست خارجى دولت اسلامى قالبهاى مختلفى همچون اصل تألیف قلوب و اصل احسان را به خود مىگیرد، از اینرو، به راحتى زمینه براى نشر معارف الهى فراهم مىگردد. همچنین توجه به احکام عقد امان و عقد ذمّه که از احکام مترتب بر جهاد به شمار مىروند، نشان مىدهد که اسلام تلاش مىکند در درجه نخست، مسلمانان با غیرمسلمانان زندگى مسالمتجویانهاى داشته باشند و در این جهت، حتى براى غیرمسلمانان حقوقى را وضع، و مسلمانان را نسبت به آن حقوق مکلف مىسازد. بدینگونه، ما شاهد صلح و امنیت در روابط میان ملتها و دولتها براساس احکام مترقى اسلام در بحث جهاد خواهیم بود.
··· منابع
ـ ابنالبراج، عبدالعزیز، جواهرالفقه، قم، مؤسسهالنشرالاسلامى، 1411ق.
ـ ابن منظور، جمالالدین، لسان العرب، قم، ادب الحوزة، 1405ق.
ـ ابوعیطة، السید، النظریة العامة للجهاد فى الشریعة الاسلامیة، الاسکندریه، مؤسسة الثفافة الجامعیة، بىتا.
ـ اصفهانى، محمدبن حسنبن محمد (فاضل هندى)، کشف اللثام، قم، مکتبة آیهاللّه العظمى المرعشى النجفى، 1405ق.
ـ بوطى، محمدسعید رمضان، الجهاد فىالاسلام، دمشق، دارالفکر، 1997م.
ـ بهشتى، سید محمدحسین و دیگران، شناخت اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بىتا.
ـ جبعى العاملى، زینالدینبن على (شهید ثانى)، مسالک الافهام، بىجا، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1414ق.
ـ جوزى قرشى، ابوالفرج، زادالمسیر فى علمالتفسیر، تحقیق محمدبن عبدالرحمن عبداللّه، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
ـ جوزیة، ابنالقیم، احکام اهل الذمة، تحقیق و تعلیق ایمن عارف الدمشقى، بیروت، دارالجیل، 1421ق.
ـ حسینى حایرى، سیدکاظم، الکفاح المسلح فى الاسلام، بىجا، الرسول المصطفى، بىتا.
ـ حسینى روحانى، سید محمدصادق، المسائل المنتخبة، بیروت، مکتبة الایمان، 1417ق.
ـ ـــــ ، فقه الصادق، چ سوم، قم، مؤسسة دارالکتاب، 1413ق.
ـ حسینى سیستانى، سیدعلى، منهاج الصالحین، قم، مکتب آیهاللّه العظمى السید على السیستانى، 1416ق.
ـ حکیم، سیدمحمدسعید، منهاجالصالحین، بیروت، دارالصفوة، 1415ق.
ـ حلبى، ابوالصلاح، الکافى فى الفقه، تحقیق رضا استادى، اصفهان، مکتبة امیرالمؤمنین، 1403ق.
ـ حلبى، بوالمجد، إشارة السبق الى معرفة الحق، تحقیق ابراهیم بهادرى، قم، مؤسسة النشرالاسلامى، 1414ق.
ـ حلبى، علىبن زهرة، غنیة النزوع الى علمى الاصول و الفروع، تحقیق ابراهیم بهادرى، قم، مؤسسة الامام الصادق، 1417ق.
ـ حلّى، جعفربن حسن، المختصر النافع فى فقه الامامیة، تهران، مؤسسة البعثة، 1410ق.
ـ ـــــ ، المعتبر فى شرح المختصر، بىجا، سیدالشهداء، 1364.
ـ ـــــ ، شرائع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام، تحقیق سیدصادق الشیرازى، چ دوم، تهران، الاستقلال، 1409ق.
ـ حلّى، حسنبن یوسفبن مطهّر، تحریر الاحکام، تحقیق ابراهیم بهادرى، قم، مؤسسه امام صادق علیهالسلام، 1420ق.
ـ ـــــ ، تذکرة الفقهاء، قم، مؤسسة آلالبیت، 1417ق.
ـ ـــــ ، منتهى المطلب، تبریز، حاج احمد، 1333.
ـ حلّى، یحیىبن سعید، الجامع للشرایع، قم، سیدالشهداء، 1405ق.
ـ خاتمى، سیداحمد، ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام، تهران، امیرکبیر، 1372.
ـ خامنهاى، سیدعلى، الصابئة حکمهم الشرعى و حقیقتهم الدینیة، بیروت، الغدیر، 1419ق.
ـ خمینى، سیدمصطفى، تفسیر القرآنالکریم مفتاح احسنالخزائن الالهیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1418ق.
ـ خوئى، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، چ بیست و هشتم، بىجا، مدینهالعلم، 1410ق.
ـ زحیلى، محمد، حقوق الانسان فى الاسلام، چ سوم، دمشق، داربن کثیر و بیروت، دارالکلم الطیب، 1418ق.
ـ زحیلى، وهبة، آثار الحرب فى الفقهالاسلامى، چ چهارم، دمشق، دارالفکر، 1412ق.
ـ زیدبن على، مسند زیدبن على، تحقیق، احد علماء الزیدیین، بیروت، دارالحیاة، بىتا.
ـ زینالدین، محمدامین، کلمة التقوى، چ سوم، بىجا، بىنا، 1413ق.
ـ زین، حسین، اهل الکتاب فى المجتمع الاسلامى، چ دوم، بیروت، دارالفکر الحدیث، 2003م.
ـ سباعى، مصطفى، نظام السلم و الحرب فى الاسلام، چ سوم، بیروت، دارالوراق و الریاض، 1422ق.
ـ سبحانى، جعفر، مبانى حکومت اسلامى، ترجمه و نگارش داود الهامى، قم، توحید، 1370.
ـ سید سابق، فقه السنة، بیروت، دارالکتاب العربى، بىتا.
ـ شافعى، محمدبن ادریس، کتاب الام، چ دوم، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
ـ شریعتى، روحاللّه، اقلیتهاى دینى، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1381.
ـ ـــــ ، حقوق و وظایف غیرمسلمانان در جامعه اسلامى، قم، بوستان کتاب، 1381.
ـ شوکانى، محمدبن على، فتح القدیر، بىجا، عالم الکتاب، بىتا.
ـ شیشکلى، محسن محیىالدین، الاسلام و العلاقات الدولیة، در: الثقافة الاسلامیة، کویت، مطبوعات جامعة الکویت، 1409ق.
ـ صدر، سید محمدباقر، اقتصادنا، چ دوم، بىجا، المجمع العلمى للشهید الصدر، 1408ق.
ـ طبّاره، عفیف عبدالفتاح، روحالدین الاسلامى، چ ششم، بیروت، دارالعلم الملایین، 1384ق.
ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، بىتا.
ـ طباطبائى یزدى، سید محمدکاظم، العروة الوثقى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1420ق.
ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1415ق.
ـ طبرى، محمدبن جریر، جامع البیان عن تأویل آىالقرآن، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
ـ طریحى، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینى، چ دوم، بىجا، مکتب نشر الثقافة الاسلامیة، 1408ق.
ـ طوسى، محمدبن حسن، الاقتصاد الهادى الى طریق الرشاد، تحقیق شیخ حسن سعید، طهران، مکتبة جامع چهل ستون، 1400ق.
ـ ـــــ ، التبیان فى تفسیرالقرآن، تحقیق احمد حبیب قصیرالعاملى، بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1409ق.
ـ ـــــ ، الخلاف، تحقیق سید على خراسانى و دیگران، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417ق.
ـ ـــــ ، الرسائل العشر، تحقیق قم، جامعة المدرسین، 1404ق.
ـ ـــــ ، المبسوط فى فقه الامامیة، تحقیق محمدتقى کشفى، طهران، المکتبة الرضویة، 1387ق.
ـ ـــــ ، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، 1411ق.
ـ ظالمى، محمدصالح جعفر، من الفقه السیاسى فى الاسلام، بیروت، دارالجیل المسلم، بىتا.
ـ عماره، محمد، الاسلام و الاقلیات، قاهره، مکتبة الشروق الدولیة، 1423ق.
ـ عمیدزنجانى، عباسعلى، حقوق اقلیتها، چ پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370.
ـ غالى الدهبى، ادوارد، معاملة غیر المسلمین فى المجتمع الاسلامى، قاهره، مکتبة غریب، 1993م.
ـ قرضاوى، یوسف، غیر المسلمین فى المجتمع الاسلامى، چ سوم، قاهره، مکتبة وهبة، 1413ق.
ـ قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، مؤسسة التاریخ العربى، بىتا.
ـ قمى سبزوارى، علىبن محمد، جامع الخلاف و الوفاق، تحقیق حسین حسنى بیرجندى، بىجا، بىنا، بىتا.
ـ کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، اصفهان: مهدوى، بىتا.
ـ کرکى حلّى، علىبن حسین، جامع المقاصد، قم، مؤسسة آلالبیت، 1408ق.
ـ ـــــ ، رسائل الکرکى، تحقیق شیخ محمد الحسون، قم، مکتبة آیهاللّه المرعشى النجفى، 1409ق.
ـ کلانترى، علىاکبر، الجزیة و احکامها، بىجا، مؤسسة النشر الاسلامى، 1416ق.
ـ کوفى، ابىالقاسم فراتبن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق محمد الکاظم، طهران، التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، 1410ق.
ـ محمد محمود، جمالالدین، الاسلام و المشکلات السیاسیة المعاصرة، قاهر، دارالکتب المصرى، 1413ق.
ـ مطردى، محمدعبدالهادى، عقدالذمة فى تشریع الاسلامى، لیبى، الدار الجماهیریة للنشر و التوزیع و الاعلان، 1396ق.
ـ مطهّرى، مرتضى، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، صدرا، 1368.
ـ ـــــ ، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، بىتا.
ـ مفید، محمدبن محمدنعمان، المقنعة، قم، جامعه مدرسین، 1410ق.
ـ مکى عاملى، محمدبن جمالالدین (شهید اول)، الدروس الشرعیة، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1414ق.
ـ موسوىخمینى،سیدروحاللّه، تحریرالوسیلة،قم،اسماعیلیان،بىتا.
ـ ـــــ ، کشفالاسرار، تهران، محمد، بىتا.
ـ موسوى گلپایگانى، سید محمدرضا، هدایة العباد، بىجا، دارالقرآن الکریم، 1413ق.
ـ مؤسسة البلاغ، الجهاد فى الاسلام، ایران، مؤسسة البلاغ، بىتا.
ـ مؤمن قمى، محمد، کلمات سدیدة فى مسائل جدیدة، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1415ق.
ـ نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام، تحقیق عباس قوچانى، چ سوم، بىجا، دارالکتب الاسلامیة، 1362.
ـ نراقى، احمدبن محمد، مستند الشیعة، مشهد، مؤسسة آلالبیت لإحیاء التراث، 1415ق.
ـ نورى، حسین، جهاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366.
ـ نورى، شیخ فضلاللّه، قاعدة ضمان الید، تحقیق شیخ قاسم شیرزاده، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1414ق.
ـ هدایات، سورحمن، التعایش السلمى بین المسلمین و غیرهم، قاهرة، دارالسلام، 1421ق.
ـ یوسفى، حسنبن ابىطالببن ابىالمجد (فاضل آبى)، کشف الرموز، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ق.
* استادیار گروه علوم سیاسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 4/4/90 ـ پذیرش: 26/8/90.
1ـ بقره: 154،190،244 و 246؛ آلعمران: 13، 157، 167و169؛ نساء: 74، 75، 76، 84 و 95؛ مائده: 54؛ اعراف: 74؛ توبه: 19، 20،41،81 و 111؛ محمد: 4؛ حجرات: 15؛ صف: 11؛ مزمل: 20.
2ـ سید ابوعیطه، النظریة العامة للجهاد فى الشریعة الاسلامیة، ص 63.
3ـ محمدصالح جعفر الظالمى، من الفقه السیاسى فى الاسلام، ص 21.
4ـ مؤسسة البلاغ، الجهاد فى الاسلام، ص 21.
5ـ سید محمدحسین بهشتى و دیگران، شناخت اسلام، ص 442؛ سیدروحاللّه موسوى خمینى، کشف الاسرار، ص 229.
6ـ سیداحمد خاتمى، ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام، ص 27.
7ـ محمد الزحیلى، حقوق الانسان فى الاسلام، ص 182.
8ـ مؤسسة البلاغ، همان، ص 19.
9ـ حسین نورى، جهاد، ص 45.
10ـ مرتضى مطهّرى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 399.
11ـ محمد المؤمن القمى، کلمات سدیدة فى کلمات مسائل جدیدة، ص 315ـ357.
12ـ ر.ک: ذاریات: 56.
13ـ فتح: 28؛ صف: 9؛ اعراف: 158؛ سبأ: 28؛ انبیاء: 107؛ قلم: 52؛ نور: 55؛ انعام: 19 و 90.
14ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 4، ص 159.
15ـ همان، ج 14، ص 331.
16ـ محمدبن جریر طبرى، جامعالبیان، ج 9، ص 116.
17ـ مرتضى مطهّرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 1، ص 68.
18ـ فاضل هندى، کشف اللثام، ج 2، ص 436.
19ـ شهید اول، الدروس الشرعیة، ج 2، ص 53.
20ـ محمدبن على شوکانى، فتح القدیر، ج 3، ص 203.
21ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 14، ص 160 و ج 17، ص 260.
22ـ مائده: 99؛ نحل: 35؛ نور: 54؛ عنکبوت: 18؛ یس: 17؛ شورى: 15و48؛ آلعمران: 104.
23ـ سیدکاظم حسینى حائرى، الکفاح المسلح فى الاسلام، ص 10.
24ـ حسنبن یوسفبن مطهّر حلّى، تذکرهالفقهاء، ج 9، ص 8؛ علىبن حسن کرکى حلّى، جامعالمقاصد، ج 3، ص 366؛ شهید ثانى، مسالک الافهام، ج 3، ص 8.
25ـ سید محمدصادق حسینى روحانى، فقه الصادق، ج 13، ص 14.
26ـ سید محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 314.
27ـ ابوالصلاح حلبى، الکافى فى الفقه، تحقیق رضا استادى، ص 246؛ محمدبن ادریس الشافعى، کتاب الام، ج 1، ص 293.
28ـ محسن محیىالدین الشیشکلى، الاسلام و العلاقات الدولیة، در: الثقافة الاسلامیة، ص 472.
29ـ محمدبن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، ج 6، ص 379.
30ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 2، ص 163.
31ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 2، ص 344.
32ـ همان، ج 4، ص 402.
33ـ همان، ج 7، ص 249.
34ـ فخرالدین طریحى، مجمعالبحرین، ج 1، ص 89.
35ـ شیخ مفید، المقنعة، ص 241.
36ـ شیخ جعفر الغطاء، کشف الغطاء، ج 2، ص 354.
37ـ سید محمدرضا موسوى گلپایگانى، هدایهالعباد، ج 1، ص 306.
38ـ نجمالدین جعفربن حسن حلّى محقق حلّى، المعتبر فى شرحالمختصر، ج 2، ص 573؛ سیدروحاللّه موسوى خمینى، تحریرالوسیلة، ج 1، ص 336؛ محقق حلّى، شرائعالاسلام، ج 1، ص 121؛ محمدبن حسن طوسى، الاقتصاد، ص 282؛ همو، مصباح المتهجد، ص 857.
39ـ احمدبن محمد نراقى، مستندالشیعة، ج 9، ص 276؛ محمدامین زینالدین، کلمهالتقوى، ج 2، ص 202؛ سید محمدسعید حکیم، منهاجالصالحین، ج 1، ص 381.
40ـ ابوالمجد حلبى، اشارة السبق الى معرفهالحق، ص 112؛ سیدابوالقاسم خوئى، منهاجالصالحین، ج 1، ص 312؛ سیدمحمد حسینى روحانى، المسائل المنتخبة، ص 212؛ سیدعلى حسینى سیستانى، منهاجالصالحین، ج 1، ص 371.
41ـ محقق حلى، المختصرالمنافع فى فقهالامامیه، ص 59؛ ابنزهره حلبى، غنیهالنزوع الى علمى الاصول و الفروع، ص 123؛ ابوالمجد حلبى، همان، ص 112.
42ـ یحیىبن سعید حلى، الجامع للشرایع، ص 143؛ سید محمدکاظم طباطبایى یزدى، العروهالوثقى، ج 4، ص 111؛ محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 15، ص 342.
43ـ روحاللّه شریعتى، حقوق و وظایف غیرمسلمانان در جامعه اسلامى، ص 62.
44ـ فضلبن حسن طبرسى، همان، ج 6، ص 190؛ سیدمصطفى خمینى، تفسیر القرآنالکریم مفتاح احسن الخزائن الالهیه، ج 5، ص 559؛ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 12، ص 330.
45ـ محمدبن حسن طوسى، التبیان، ج 9، ص 582؛ ابوالفرج جوزى القرشى، زادالمسیر فى علمالتفسیر، ج 8، ص 7؛ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 338.
46ـ ابنمنظور، لسان العرب، ج 12، ص 221.
47ـ روحاللّه شریعتى، اقلیتهاى دینى، ص 10.
48ـ سیدعلى خامنهاى، الصابئة حکمهم الشرعى و حقیقتهم الدینیة، ص 7ـ44؛ سورحمن هدایات، التعایش السلمى بین المسلمین و غیرهم، ص 321.
49ـ وهبة الزحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، ص 702.
50ـ محقق کرکى، رسائل الکرکى، ج 1، ص 249؛ زیدبن على، مسند زیدبن على، ص 309؛ سید سابق، فقه السنه، ج 2، ص 399 و 662.
51ـ ادوارد غالى الدهبى، معاملة غیرالمسلمین فى المجتمع الاسلامى، ص 92.
52ـ ادوارد غالى الدهبى، همان، ص 96.
53ـ محمدحسن نجفى، همان، ج 16، ص 141؛ شیخ فضلاللّه نورى، قاعده ضمان الید، ص 51.
54ـ یوسف قرضاوى، غیرالمسلمین فى المجتمع الاسلامى، ص 16.
55ـ حسین الزین، اهل الکتاب فى المجتمع الاسلامى، ص 75.
56ـ جمالالدین محمد محمود، الاسلام و المشکلات السیاسیة المعاصرة، ص 393.
57ـ ادوارد غالى الدهبى، همان، ص 42.
58ـ سورحمن هدایات، همان، ص 339ـ343.
59ـ محمدسعید رمضان البوطیى، الجهاد فى الاسلام، ص 134.
60ـ سید محمدصادق حسینى روحانى، فقه الصادق، ج 13، ص 53؛ جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ص 541؛ مصطفى السباعى، نظام السلم و الحرب فى الاسلام، ص 52.
61ـ محمد عماره، الاسلام و الاقلیات، ص 15؛ حسین الزین، همان، ص 86.
62ـ عباسعلى عمیدزنجانى، حقوق اقلیتها، ص 57.
63ـ محمدبن حسن طوسى، التبیان، ج 5، ص 203.
64ـ فضلبن حسن طبرسى، همان، ج 5، ص 39.
65ـ شیخ مفید، همان، ص 269.
66ـ ابن القیم الجوزیه، احکام اهل الذمّة، ص 27.
67ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 9، ص 242.
68ـ فضلبن حسن طبرسى، همان، ج 5، ص 40.
69ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 9، ص 243.
70ـ محمدبن حسن طوسى، الرسائل العشر، ص 242؛ سیدابوالقاسم خوئى، همان، ج 1، ص 392؛ وهبة الزحیلى، همان، ص 702.
71ـ ابوالمجد حلبى، همان، ص 143؛ سید محمدصادق حسینى روحانى، فقه الصادق، ج 13، ص 54.
72ـ فاضل الآبى، کشف الرموز، ج 1، ص 253؛ علىبن محمد قمى سبزوارى، جامع الخلاف و الوفاق، ص 230.
73ـ محقق حلى، شرائعالاسلام، ج 1، ص 255؛ محقق کرکى، جامع المقاصد، ج 3، ص 481.
74ـ سیدابوالقاسم خوئى، همان، ج 1، ص 398.
75ـ قاضى عبدالعزیزبن براج، جواهر الفقه، ص 51؛ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 284.
76ـ ابوالمجد حلبى، همان، ص 143.
77ـ وهبه زحیلى، همان، ص 220.
78ـ عفیف عبدالفتاح طبّاره، روحالدین الاسلامى، ص 392.
79ـ وهبه زحیلى، همان، ص 223.
80ـ حسنبن یوسف مطهّر حلّى، منتهى المطلب، ج 2، ص 913؛ سیدمحمدصادق حسینى روحانى، فقه الصادق، ج 13، ص 90.
81ـ محمدبن ادریس الشافعى، همان، ج 4، ص 200.
82ـ ابىالقاسم فراتبن ابراهیم کوفى، تفسیر فراتالکوفى، ص 163؛ احمدبن على رازى الجصاص، احکام القرآن، ج 3، ص 108.
83ـ جعفربن حسن طوسى، المبسوط، ج 7، ص 272؛ محمد عبدالهادى المطردى، عقدالذمّة فى تشریع الاسلامى، ص 26.
84ـ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 92؛ سید محمدصادق حسینى روحانى، فقه الصادق، ج 13، ص 90.
85ـ سیدابوالقاسم خوئى، همان، ج 1، ص 378؛ وهبة زحیلى، همان، ص 285.
86ـ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 96.
87ـ سیدابوالقاسم خوئى، همان، ج 1، ص 376.
88ـ جعفربن محمد طوسى، الخلاف، ج 5، ص 439.
89ـ جعفربن محمد طوسى، المبسوط، ج 2، ص 42؛ حسنبن یوسف مطهّر حلى، تحریرالاحکام، ج 2، ص 210.
90ـ جعفربن حسن طوسى، المبسوط، ج 2، ص 14 و 56؛ محمدحسن نجفى، همان، ج 21، ص 96.
91ـ علىاکبر کلانترى، الجزیة و أحکامها، ص 38.