مبانى نظرى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى
معرفت سال بيستم ـ شماره 168 ـ آذر 1390، 77ـ94
فخرالسادات پورهاشمى*
چكيده
اين مقاله در پى يافتن مبانى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى مىباشد. در بسيارى از جنبشها، انقلابها و اصلاحات صورتگرفته در سطح جهان، عدالت همواره به عنوان يكى از شعارهاى اصلى مطرح بوده است، اما اكثر آنها به لحاظ عملى نتوانستهاند آن را محقق كنند. براى تحقق عدالت ابتدا بايد به دنبال يافتن مبانى عدالت باشيم. با آشكار شدن مبانى، نوع نگرش و زاويه ديد ما نسبت به ارزش عدالت مشخص، و حدود و ثغور آن بر اساس انديشههاى اسلام معين مىشود. آنگاه مىتوانيم بر اساس همين مبانى، راهكارهاى عملى براى پياده شدن اين ارزش اساسى را ارائه دهيم. مشخص كردن مبانى عدالت براى ما، كه عدالتمحورى از شعارهاى اساسى و مهم برنامههاى ماست، بسيار مهم و اساسى مىباشد.
روش پژوهش حاضر، عمدتا از طريق جستوجو و بررسى سخنان رهبرى با استفاده از نرمافزارهاى موجود و سايت پايگاه مقام معظم رهبرى است و به دنبال تبيين مبانى نظرى عدالت در انديشه رهبرى است.
كليدواژهها: عدالت، مبانى هستىشناختى، مبانى انسانشناختى، مبانى معرفتشناختى، مبانى ارزششناختى، مبانى غايتشناختى، مبانى جامعهشناختى.
مقدّمه
انديشههاى هر مكتبى تحت تأثير نوع نگاه آن مكتب نسبت به جهان و انسان است. نوع نگرشهاى متفاوت به جهان و انسان باعث به وجود آمدن انديشههاى مختلف مىشود. بين انديشمندى كه معتقد به خداوند است و همه عالم را مخلوق و جلوهاى از او مىداند، با انديشمند مادهگرا و ماترياليست و ملحدى كه معتقد به هيچ مبدأ و معادى در وراى اين جهان نيست، در تلقّى سياست و انديشه سياسى تفاوت اساسى وجود دارد. فردى كه تحت تأثير نگرشهاى مادى، انسان را شرور و گرگصفت مىبيند، برداشتش از سياست، قدرت و عدالت متفاوت از كسى است كه انسان را نيكسرشت مىپندارد. از اينرو، انديشه اين دو با هم فرق دارد. پس برداشتهاى فكرى انسان، نقش تعيينكننده دارد و جهتگيرى انسان را در زندگى فردى و اجتماعى مشخص مىكند. اين بخش از افكار و ايدهها را در اصطلاح، مبانى و زيربناى فكرى مىنامند. اين مقاله به بررسى مبانى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى و نيز مبانى هستىشناختى، انسانشناختى، معرفتشناختى، ارزششناختى، غايتشناختى و جامعهشناختى از ديدگاه ايشان مىپردازد.
در رابطه با مبانى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى بنابر جستوجوهايى كه انجام شد، با اين عنوان كتابى يافت نشد. يكى از كتابهايى كه به صورت منسجم و دقيق سخنان رهبرى را جمعآورى نموده، كتاب قاموس عدالت، نوشته مجتبى جاويدى مىباشد. در اين كتاب مجموعه سخنرانىهاى رهبرى با موضوعبندىهاى مختلف ارائه شده است. كتاب طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن، مجموعه فرمايشات رهبرى در اوايل انقلاب است كه در اين زمينه طرح منسجمى از انديشه اسلامى را ارائه مىدهد.
در مقاله حاضر بيشتر از نرمافزارهايى كه مجموعه سخنان رهبرى را جمعآورى كرده، مثل نرمافزار به سوى نور و حديث ولايت استفاده شده و تلاش شده است كه علاوه بر مستند بودن سخنان رهبرى و ارجاع دقيق به سخنان ايشان، در كنار هر عنوانى تحليلى صورت بگيرد تا بتوان به صورت منسجم به مجموعه انديشه ايشان در رابطه با مبانى عدالت رسيد.
سؤال اصلى اين پژوهش عبارت است از: مبانى نظرى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى چيست؟
سؤالهاى فرعى پژوهش حاضر عبارتند از: 1. مبانى هستىشناختى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى چيست؟ 2. مبانى انسانشناختى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى چيست؟ 3. مبانى معرفتشناختى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى چيست؟
4. مبانى ارزششناختى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى چيست؟ 5. مبانى غايتشناختى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى چيست؟ 6. مبانى جامعهشناختى عدالت در انديشه مقام معظم رهبرى چيست؟
الف. مبانى هستىشناختى
نوع نگرش و نگاه به هستى، نگاه به انسان را نيز تحت تأثير خود قرار مىدهد. هستىشناسى مادى، منجر به شكلگيرى انسان مادى مىشود.
فرد مادى هستى و جهان آفرينش را محدود به حسّيات و آنچه كه قابل ديدن چشم است، مىكند. از اينرو، انسان را نيز محدود به همين عالم ماده مىبيند. نگرش فرد مادى، نگرش محدود است كه وراى ماده را نمىبيند. اما يك فرد موحد اين نگاه محدود را ندارد. نگرش توحيدى و اعتقاد به خدا، انسان را از اين تنگنظرى خارج مىكند. در جهانبينى اسلامى، نظام هستى جلوهاى از عدل خداوند است. در اين جهان از وضعيت كهكشانها گرفته تا هستههاى ريز اشيا، همگى بر پايه عدالت است. هر موجودى در جايگاه مناسب و شايسته خود قرار دارد و خداوند، هر موجودى را به اندازه استحقاق و قابليتش از وجود بهرهمند ساخته است و هيچگونه امساك فيضى در هيچ نقطهاى از زمان و مكان جهان ديده نمىشود؛ يعنى در نظام جهان و خلقت آن، عدالت تكوينى رعايت شده است. عدالت تشريعى هم، متأثر از عدالت تكوينى است؛ يعنى اهدافى كه خدا هنگام خلقت جهان براى اشيا و انسانها مقرّر كرده است، در چارچوب عمل به احكام شرعى و پيروى از دستورات و مقرّرات الهى محقق مىشود. اين احكام و مقرّرات عادلانه هستند: زيرا وظايف و مقرّرات براى بندگان متناسب با قدرت و توانايى آنهاست و خدا امرى كه خارج از توان افراد باشد، دستور نداده است.1
علاوه بر عدالت تكوينى و تشريعى، خداوند در جزا دادن به انسانها نيز، طبق عدالت عمل مىكند. سنگ ترازوى عدل الهى در آنروز، حق است و همه چيز با همين شاخص ارزيابى مىشود و هر كس به فراخور اعمال خود پاداش مىبيند. نيز از تبعيض و بىعدالتى و تجاوز به حقوق ديگران خبرى نيست و پاداش و عقوبت در چارچوب عدالت و مقتضاى اعمال انسانهاست.
آيتاللّه العظمى خامنهاى، نسبت به جهان نگرش توحيدى دارند و همهچيز را در سايه توحيد معنا مىكنند. در اين جهانبينى، همه پديدههاى جهان وابسته به يك قدرت هستند و آن، قدرت برتر خداست كه از همه خصلتهاى اساسى مثل علم، قدرت، اراده و حيات برخوردار است. از اعماق ذرهاى ناچيز تا اوج افلاك و كهكشانها، پرداخته و ساخته يك قدرت برتر است و همه موجودات در عبوديت او شريك هستند.2 بندگان همه چيز خود را از او دارند و او سررشتهدار پيدايش و ادامه حيات آنهاست. اين نگرش، زيربنا و قاعده تمام طرحهاى عملى در اسلام است و شناختى متعهد و بينشى فعال و سازنده است كه داراى نقش اساسى در بناى جامعه و اداره آن و ترسيم خط سير و تعيين هدف آن است.3
اين ديدگاه برخلاف ديدگاهى است كه در آن، انسان فقط معتقد به اين است كه خدايى وجود دارد و توحيد را منفك و جدا از عرصه سياسى ـ اجتماعى درك مىكند. به نظر مقام معظم رهبرى، توحيد داراى بُعد سياسى و اجتماعى است كه در سراسر زندگى انسانها حاكم است:
اسلام دين توحيد است و توحيد يعنى رهايى انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم در برابر هر چيز و هر كس بجز خدا؛ يعنى گسستن بندهاى سلطه نظامهاى بشرى، يعنى شكستن طلسم ترس از قدرتهاى شيطانى و مادى، يعنى تكيه به اقتدارات بىنهايتى كه خداوند در نهاد انسان قرار داد.4
به عبارت ديگر، توحيد ابعادى دارد. يك بعد آن، اعتقاد به خدا و قدرت غيبى و ايمان به اراده و قدرت و عزت و جلال خداست. بعد ديگر آن، يگانهپرستى است در مقابل شرك، و نظام سياسى ما هم از اين بعد ناشى مىشود؛ يعنى غير خدا را نبايد عبادت كرد. هرجا اطاعت غير خداست، طاغوت است. پس اين نگاه، طاغوتشكنى و مبارزه با فردپرستى است.5
اين نگرش توحيدى چهار ركن اصلى دارد:
1. وابستگى جهان و انسان به قدرت برتر: آفريدگار مطلق جهان، با قدرت برتر خود، جهان را با قصد و هدفى آفريده است و همه موجودات وابسته به قدرت و اراده او هستند و هيچكس خارج از اراده و قدرت او قادر به انجام فعاليت و عمل نيست. از اينرو، انسانها با استفاده از قوّه عقل و خردى كه خدا در اختيارشان قرار داده است، بايد راه درست و صحيحى را كه اراده خداوند بر آن تعلق گرفته است، بشناسند و در مسير آن حركت كنند.
2. آفريدگار بودن خدا: اين ركن منجر به اين مىشود كه زمام قانونگذارى نيز در اختيار خداوند باشد و همه موجودات ملزم به تبعيت از قانون خدا باشند.
3. دانش بىپايان خدا: بنا بر اين ركن، صلاحيت تنظيم مقرّرات بشرى، فقط در انحصار خداوند است.
4. عبوديت يكسان همه در مقابل خدا: همه بندگان در مقابل او مطيع هستند و هيچكس حق فرمانروايى بر ديگرى را ندارد. بنابراين، زمامدار فقط كسى است كه خداوند او را به حكومت برگزيده باشد؛ مثل امامان معصوم عليهمالسلام و يا افراد داراى ملاك؛ مثل حاكم اسلامى در زمان غيبت امام معصوم.
تنها كسانى قادر هستند بر انسانها حكومت كنند كه از طرف خدا مأذون باشند. اين اذن و اجازه را خدا به پيامبران و امامان و در نبودن آنها، به ولىّ فقيه داده است. ولى و يا امام، جانشين خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه الهى در زمين هستند و از همه امكاناتى كه براى تكامل و تعالى در وجود انسان قرار داده شده است، به سود انسان بهرهبردارى مىكنند. عدل و امن را كه براى رويش و بالندگى نهال انسان، مثل زمينى مستعد و آبى گوارا و هوايى مساعد است، در محيط زيست آنان تأمين مىكنند و ضمن جلوگيرى از بروز جلوههاى گوناگون ظلم (شرك، تعدى به غير، تعدى به خود)، همه را به سوى بندگى خدا سوق مىدهند. خرد و بينش انسانى را به بارورى مىرسانند. آنان را به كار و ابتكار سوق مىدهند. ياد خدا و تقسيم عادلانه ثروت و اشاعه نيكىها و ريشهكنى بدىها و نابسامانىها را برنامه اساسى خود قرار مىدهند و خلاصه، انسان و پديده انسان را به هدف و غايت از آفرينش نزديك و نزديكتر مىكنند.6
آيتاللّهالعظمى خامنهاى معتقدند: در زمان سلطه استكبار آنچه باعث قدرت گرفتن زور و فراگير شدن ظلم و ستم در سراسر كشور شد، غفلت از توحيد ناب اسلامى بود. دشمنان، با طرح شعار جدايى دين از سياست، توانستند دين را از صحنه زندگى كشورهاى اسلامى جدا كنند و همين منجر به شكلگيرى آن وضع اسفناك شد كه براى مدتهاى طولانى و جبرانناپذير، سرنوشت سياسى و اقتصادى كشور به دست غارتگران غربى بيفتد. اما اين وضع طولانى و جبرانناپذير زايلشدنى است؛ چون باطل است. اصلاً بناى عالم بر اساس بينش قرآنى بر حق است و باطل اصلى است كه زايلشدنى است.7
امروز حكومتهاى جائرانه و ظالمانه قديم كه ساليان هم حكومت كردند، چيزى جز ويرانههاى كاخهاى آنها نمانده است. در مقابل، پيامبران و پيروان توحيد كه جبهه حق بود، آن زمان ستمها كشيدند، تهديد شدند، اما پيروان همانها امروز دنيا را پر كردند. اين همان معناى ماندگارى حق و زايل شدن باطل است.
يك طرف حق است كه همه آفرينش بر اساس حق است. خلقت پروردگار بر اساس حق است. خود خداوند متعال حق مبين است. راه خدا، راه حق است. يك راه باطل است، راه جهنم است، راه شيطان است. بين اين دو درگيرى است. اين درگيرى در طول تاريخ بشر بوده است.8
پس انسانى كامياب و موفق است كه خود را با قوانين و سنتهاى الهى كه تغييرناپذيرند، تطبيق دهد. لشكر حق بشر را به سمت جهانى پر از عدل و داد مىبرد و تلاش زورگويان و مستكبران عالم نمىتواند مانع حركت عالم به سمت صلاح و كمال شود.9
در اين حركت انسان به سمت صلاح و سعادت، بشر بايد راه خود را بشناسد و رفتارى را انتخاب كند كه متناسب با اين حركت باشد. انسان براى حركت به سمت هدفهاى ارزنده احتياج به راهنما دارد. در غير اين صورت، گرفتار ظلم و ستم قدرتمندان مىشود. راهنمايان اين راه، پيامبران هستند. در واقع، بعثت پيامبران در قلمرو زندگى فردى و اجتماعى به دنبال هدفى است. در قلمرو حيات فردى به دنبال شكلگيرى تحول در زندگى است. اين تحول همان تزكيه و آموختن كتاب و حكمت است. انسان بايد از آسودگىها و پستىها دور شود تا نجات پيدا كند. در قلمرو اجتماعى، آنچه هدف است، عدالت اجتماعى است.
بعثت پيامبر صلىاللهعليهوآله در درجه اول دعوت به توحيد است. توحيد يك روش زندگى براى بشر است؛ يعنى خدا را در زندگى حاكم كردن و دست قدرتهاى گوناگون را از زندگى بشر كوتاه كردن.
«لااللّه الااللّه» كه پيام اصلى پيغمبر ما و همه پيغمبران است، به معناى اين است كه در زندگى و در مسير زندگى انسان و در انتخاب روشهاى زندگى، قدرتهاى طاغوتى و شيطانى نبايد دخالت كنند و زندگى انسانها را دستخوش هوسها و تمايلات خود قرار دهند.10
بنابراين، مقام معظم رهبرى در هستىشناختى داراى نگرش توحيدى هستند. ويژگىهاى اين نگرش به طور اجمال به قرار ذيل است:
1. خالق و معبود همه خداست.
2. همه از اصل واحدى آفريده شدهاند.
3. هيچ كس در آفرينش از مزيتى كه منشأ برخوردارىهاى حقوقى باشد، بهرهمند نيست.
4. همه مزيتها در اختيار همگان و وابسته به تلاش آنهاست.
5. همهجهانازآنِخداستوهمهدر مقابل او فقيرند.11
ب. مبانى انسان شناختى
در بحث هستىشناختى، بيان كرديم كه نوع نگاه به هستى، انسانشناختى را تحت تأثير قرار مىدهد و نوع شناخت و بينش نسبت به انسان منجر به شكلگيرى انديشههاى مختلف مىشود. اگر هستى فقط از نظر مادى نگاه شود و به بعد معنوى توجه نشود، منجر به شكلگيرى جامعهاى مىشود كه در آن، انسانها از هم بيگانه و متمايز هستند و از معنويت و اخلاق فاصله گرفتهاند. اگر در كنار ماديات به معنويت هم توجه شود، جامعه به گونهاى متفاوت از جامعهاى مىشود كه مردم در نظامهاى مادى زندگى مىكنند. در اين جامعه، اخلاقيات فاضله ناشى از ايمان به خداست و اعتقاد به خدا و توحيد مبناى ساخت اجتماعى جامعه اسلامى مىشود.
مقام معظم رهبرى از تعبير «جامعه جاهلى» و «جامعه توحيدى» براى بيان اين دو جامعه استفاده مىكنند. به نظر ايشان، جامعه جاهلى، داراى چنين ويژگىهايى است:
بر مبناى شرك بنا شده است، طبقات انسان از هم جدا و بيگانه از يكديگر است. وقتى كه در يك جامعه شركآلود، ربط انسانها به مبدأ هستى و نيروهاى قاهر و مسلط عالم مطرح مىشود. به طور طبيعى و قهرى در اين جامعه انسانها از هم جدا مىافتند. يكى به يك خدا، ديگر به خدايى ديگر و سومى هم به خدايى ديگر. جامعهاى كه بر مبناى شرك باشد، ميان آحاد و طوايف انسان، يك ديوار غيرقابل نفوذ و يك دره جدايى غيرقابل وصل وجود دارد.12
در اين جامعه، انسانها از معنويت و فضيلت فاصله مىگيرند و شكاف طبقاتى زياد مىشود و مناسبات اجتماعى در دست طاغوت قرار مىگيرد و افراد دچار خود فراموشى مىشوند و انديشه انسانى، تعقل و اراده و انتخاب از ياد مىرود.
ايشان عدم اطاعت از خدا را عامل اصلى مشكلات در جامعه مىدانند و مىفرمايند:
درد بزرگ بشريت از زمان حضرت آدم و ماجراى پسران آدم تا هميشه دنيا، خودخواهى و خودپرستى و سر تاختن از اطاعت خدا و ظلم و تبعيض و جهل است كه بر اثر جهالت و ناآگاهى راه را خطا مىكند و پيامبران و راه هدايت را نمىشناسد.13
در نگرش توحيدى، انسان براى رسيدن به كمال خلق شده است. انسان دايم در حال حركت و تلاش و تكاپو است. اين حركت، حركتى بىنهايت است كه قادر است انسان را به كمال برساند. آفرينش انسان براى اين است كه در عرصه آزمايشها بتواند به كمال برسد. هدف واقعى، خداست.
مقام معظم رهبرى معتقدند: هدف انسان، تنها هدف مادى نيست. هدف مادى انسان را به زندگى و حيات حيوانى سوق مىدهد. در حالى كه انسان بايد به سمت حيات طيبه و پاكيزه در حركت باشد. حيات پاكيزه، حياتى است كه در راه خدا و براى رسيدن به هدفهاى عالى باشد. هدف عالى هم، رسيدن به حق و تخلق به اخلاق الهى است. كه نتيجه آن، شكلگيرى عدالت فردى در سه حوزه عقيده، اخلاق و رفتار مىشود.
عدالت عقيدتى به اين معناست كه انسان باورهاى قلب خود را بر پايه عدل و داد انتخاب كند و عقايد و پندارهاى بيهوده را كنار بگذارد؛ زيرا پذيرش آنها، ستمكارى بر انسان است. علاوه بر اين، گرايشهاى قلبى را به گونهاى اصلاح كند كه زمينه دوستى و همراهى عاطفى با ستمكاران در عمق وجودش فراهم نشود.
عدالت اخلاقى، اعتدال قواى سهگانه، يعنى قوه شهويه بهيميه و غضبيه سبعيه و وهميه شيطانيه، است و عدالت حد وسط بين افراط و تفريط است؛ يعنى تعديل قوه عمليه و تهذيب آن. عدالت رفتارى به معناى دورى از گناهان كبيره و اصرار نكردن بر گناهان صغيره است و در نتيجه، به نحوى كه اعمال و رفتار انسان عارى از هرگونه ظلم و ستم باشد.14
انسان براى رسيدن به قرب الهى، هم به ابزار مادى و هم به ابزار معنوى احتياج دارد.
پس حيات طيبه معنايش اين نيست كه كسانى فقط نماز بخوانند، عبادت كنند و اصلاً به فكر زندگى و ماديات نباشند. نه، حيات طيبه، يعنى دنيا و آخرت را با هم داشتن. حيات طيبه، يعنى ماده و معنا را با هم داشتن. حيات طيبه، يعنى آن ملتى كه تلاش مىكند، سازندگى مىكند، صنعت و بازرگانى و كشاورزى را به اوج مىرساند ... اما در همه اين حالات، دل او هم با خداست و روز به روز با خدا آشناتر مىشود.15
بنابراين، زمانى انسان مىتواند اين حركت تكاملى را با سرعت طى كند، كه با ايمان همراه باشد. ايمان مىتواند به انسان نگرشى بدهد كه رژيمهاى ظالمانه نظام طاغوتى در نظر او كوچك به شمار بيايند و نيروى انسان و غيرقابل زوال به انسان بدهد كه بتواند در مقابل همه عظمتها و قدرتها قيام كند.
يكى از نشانههاى جامعه اسلامى اين است كه تبعيض و ظلم و نابرابرى در آن نباشد و ايمان مىتواند ما را به اين خصوصيت برساند. از ديدگاه آيتاللّه العظمى خامنهاى ظلم و فساد موجود در دنيا، ناشى از مديران و دولتهاى فاسد جامعه و فضاى خشونت و ظلم و زورگويى است كه همه ناشى از انزواى اخلاق است.
امروز اگر در دنيا ظلم وجود دارد، اگر سلطه وجود دارد، امروز اگر تمدن خشن غربى، دنيا را پر كرده است، از فضاى خشونت و ظلم و زورگويى و ناحقگويى، تسلط قدرتها بر ملتها، غارت اموال ملتها به وسيله مراكز جهانى، اينها به خاطر انزواى اخلاق انسانى است؛ چون معنويت منزوى است؛ چون اخلاق منزوى است.16
ايشان ايمان و معرفت را ركنى مىدانند كه همراه هم و در كنار هم مىتوانند باعث رشد انسان و منجر به شكستناپذيرى انسان شود. ايمان و معرفت به تنهايى بىاثر هستند. ايمان بدون معرفت، مصداق كسانى مثل خوارج زمان امام على عليهالسلام هستند كه ايمان داشتند، اما معرفت و بصيرت نداشتند. معرفت بدون ايمان نيز مَثَل كسانى است كه در صدر اسلام از على عليهالسلام فاصله گرفتند. اينها معرفت داشتند و امام را خوب مىشناختند، اما ايمان نداشتند. ايمان آنها ضعيف بود.
علاوه بر همراهى ايمان در راه رسيدن به كمال، انسان در محيط عادلانه قادر است به تكامل برسد. وقتى نظام اجتماعى، نظام غلط و ظالمانهاى باشد، انسان نمىتواند در آن، به كمال برسد. در اين محيط، انسان فرصت رسيدن به كمال و پرورش خود را ندارد.
وقتى نظام اجتماعى غلط و ظالمانه است و براساس صحيحى استوار نيست، وقتى انسانها از حكومت سالم، قانون درست و رجال مؤمن و دلسوز برخوردارنباشند، در چنان شرايطى انسان نمىتواند به تكامل برسد، اگر اين موانع وجود نداشت، چهره عالم و تاريخ به گونهاى ديگر بود.17
به نظر ايشان، عدالتخواهى انسانها، امرى فطرى است و چون فطرى است، عدالتخواهى براى هميشه براى بشر به عنوان يك آرمان مطرح است.
از ديرباز تا امروز بشريت، آرمان عدالت، انصاف و برابرى بين انسانها و برچيده شدن بساط زورگويى از سطوح مختلف زندگى مردم را در دل پرورانده است. اما اين آرمانها در كمتر برههاى از زمان محقق شده است... البته اين آرمانها چون فطرى است، از بين رفتنى نيست و تا امروز نرفته و نخواهد رفت، بلكه روز به روز آگاهى و ظرفيت بشر براى پذيرش و عمل به آنها بيشتر شده است.18
به نظر مقام معظم رهبرى، ماهيت زندگى اجتماعى تلاش مشترك براى رسيدن به سعادت مىباشد. مقرّرات جامعه بايد مطابق با طبيعت انسان و فطرت انسان و طبيعت آفرينش باشد؛ در غير اين صورت، نمىتواند موجب رشد و تكامل و شكوفايى انسان شود. طبيعت اسلام نور است و به دنبال برطرف كردن موانع است. رسالتى كه اسلام براى خود قايل است، ساختن انسان و به وجود آوردن جامعه فاضله و مدينه فاضله است. در اين جامعه توحيدى، سلطه جائرانه و ظلم و ستم معنايى ندارد. جامعه اسلامى آن جامعهاى است كه بر طبق تعاليم و توصيههاى پيغمبران خدا، مردم داراى انديشه و فكر شدهاند و قدرت تصميمگيرى پيدا كردهاند، خودشان انتخاب مىكند، خودشان دشمن را مىشناسند و دشمن را دفع مىكنند.19
مهمترين مسئلهاى كه در تعاليم اسلامى، به آن پرداخته شده است، معنويت و عدالت است. معنويت و عدالت دو عنصر از عناصر اصلى تعاليم اسلامى است و همه چيز و همه قوانين و مقرّرات بايد حول اين دو عنصر بچرخد. به نظر ايشان، جامعه اسلامى، جامعه معنوى است كه متكى بر اصول و معارف دينى و اهداف الهى است و از طرف ديگر، به عدالت كه نياز اساسى انسان است، توجه ويژه و اساسى دارد. «در يك جامعه، فردى كه از زر و زور دستش تهى است، بتواند حق خود را بدون هيچگونه مشكل از قوى كه زر و زور هم دارد، بگيرد. اين پيام اسلام است.»20
بنابراين، نگرش توحيدى منجر به شكلگيرى انسانى مىشود كه تلاش مىكند به كمال برسد. اين كمال و هدف، همان رسيدن به خدا و تخلق به اخلاق الهى است و زمانى انسان مىتواند اين حركت تكاملى را با سرعت طى كند كه همراه با ايمان باشد تا بتواند در مقابل ظلمتها و قدرتها قيام كند.
ج. مبانى معرفتشناختى
رويارويى عقل و ايمان و يا استدلال و روح، از مباحثى است كه همواره مطرح بوده است. برخى به برترى عقل بر ايمان، قايلند و برخى ديگر، ايمان را بر عقل ترجيح دادهاند. هر دو گروه به افراط و تفريط، يكى را بر ديگرى برترى دادهاند. اما در تعاليم اسلامى، عقل و وحى باهم مطرح شدهاند و هر دو مانند دو بال يك پرنده هستند كه مىتوانند انسان را در مسير كمال هدايت كنند. معرفت كامل در سايه عقل و وحى به دست مىآيد. نه عقل و نه دل هيچيك به تنهايى نمىتوانند معرفت كامل را به انسان بدهند. ايمان و معرفت همراه و مستلزم هم هستند. اين دو با هم منجر به شكستناپذيرى انسان مىشوند. هر كدام به تنهايى، بىاثر و خنثا هستند. خوارج زمان امام على عليهالسلامرا مىتوان جزء كسانى دانست كه ايمان داشتند، اما فاقد معرفت و بصيرت بودند، معرفت بدون ايمان، مَثَل كسانى مىشود كه در صدر اسلام از على عليهالسلام فاصله گرفتند. ايشان كسانى بودند كه معرفت داشتند، امام را خوب مىشناختند، اما ايمانشان ضعيف بود.
استدلال و عقل مانند ستون و ديوارى است كه انسان مىتواند به آن تكيه كند و خيالش آسوده است كه جاى وسوسه و دغدغه نيست؛ يعنى كسى نمىتواند در او ترديد ايجاد كند و در سايه آن، مىتواند به حركت خود ادامه دهد. در واقع، خداوند عقل و خرد را به انسان داده است تا در پرتو آن، به قدرت تشخيص دست يابد و در نتيجه، عمل بهترى را انجام دهد. اساس جامعه اسلامى اين است كه به مردم فرصت فكر كردن داده بشود؛ يعنى آنچه گفتنى است به مردم گفته شود تا مردم بتوانند در سايه معرفتى كه پيدا مىكنند، حق را از باطل تشخيص بدهند. از اينرو، اساس حكومتهاى ظالمانه در طول تاريخ بشر و همچنين امروز در دنيا بنا بر اين بوده كه وسيله تشخيص حق و باطل، يعنى فكر كردن و انديشيدن، را از مردم بگيرند.
به عبارت ديگر، يكى از اصول جامعه اسلامى و نظام اسلامى اصل تعقل و تكامل عقلانى افراد جامعه است. اگر يك ملت مىخواهد مستقل زندگى كند و كسانى كه مصالح او را نمىخواهند در كار او دخالت نكنند، بايد قدرت انديشه داشته باشد، بايد بينديشد تا بتواند تصميم بگيرد. به علاوه، يك انسان و يك جامعه انسانى، چنانچه بخواهد به كمال نايل شود، بايد بتواند نيروى انديشهاى را كه خدا در نهاد انسان نهاده است، استخراج كند و از آن بهرهبردارى نمايد. از اينرو، اسلام به اطاعت كوركورانه مردم در ملت و نظام اسلامى قانع نيست؛ از مردم مىخواهد تا بينديشند و مطالب و مسائل را خودشان بفهمند و حركتى آگاهانه داشته باشند.
بسيارى از اختلافهاى بشر ناشى از نشناختن حقيقت و تشخيص ندادن راه خداوند است كه اين هم، از درست نينديشيدن و به كار نينداختن قوه عقل و خرد نشئت مىگيرد. از اينرو، خداوند، انبيا را مبعوث كرد تا مردم نيروى عقل و خرد را در راستاى اوامر و نواهى خدا به كار بيندازند. پس هر كسى كه بهتر بينديشد و عقل و خرد را بهتر به كار بگيرد، به عرفان و شناخت بهترى نسبت به پروردگار دست مىيابد و به مقام بالاترى از دنيا و آخرت مىرسد.
زمانى جامعه اسلامى مىتواند به كمال عقلانى برسد كه موانع معرفت و فهميدن و انديشيدن را در جامعه از بين ببرد. يكى از اين موانع، ايجاد اختناق در جامعه است. جامعه بايد آزاد باشد تا مردم بتوانند قدرت انديشيدن را در خود رشد بدهند. در جامعهاى كه اختناق در آن حاكم است، انسانها نمىتوانند به معرفت صحيحى دست يابند.
ايمان و محبت هم انسان را وادار به حركت مىكند و او را در بحرانهاى زندگى كمك مىكند. گاهى مطالعه يك حديث تأثيرى را در دل مىگذارد كه يك استدلال منطقى و عقلى قادر نيست آن تأثير را بگذارد. ايمان مىتواند به انسان قدرت شجاعت و استدلال بدهد، منتها ممكن است در ايمان خدشه و وسوسه رخ دهد كه اين خدشه با استدلال عقلانى از بين مىرود.
بنابراين، ايمان و معرفت اسلامى هر دو با هم لازم هستند و هر دو مكمل يكديگرند. در آموزههاى اسلامى، معرفتآموختگان بىايمان مثل عالمان بىعمل هستند. اينها همان دانشمندان دنياى مادى امروز هستند كه علم دارند، اما ايمان ندارند و همين هم باعث مىشود كه محصول انديشه آنان به ضرر انسانها تمام شود؛ مثلاً، فكر كنند و بمب درست كنند. ايمان بدون معرفت و عقل هم همينگونه است. مؤمنان بىمعرفت، همان حمار طاحونه هستند كه از صبح تا شب راه مىروند، اما دور خود مىچرخند. هرقدر تلاش مىكنند، از مقصد دورتر مىشوند.
بنابراين، در وادى توحيد از مسلمانان و موحدان خواسته شده است كه با تكيه به تفكر و تدبر و تعقل پيش بروند، و در كنار عقل، به نور وحى و نور معرفت و آموزشهاى الهى تجهيز شوند.
از ديدگاه مقام معظم رهبرى، در انديشه اسلامى، عدالت نيز در كنار معنويت و عقل مطرح شده است؛ يعنى عدالت از يك طرف، با عقل و از طرف ديگر، با معنويت مرتبط است و با هم تكميل مىشوند. جامعه از لحاظ اخلاقى بايد كاملاً ساخته شده باشد و پذيراى عدالت باشد تا بتوان عدالت را در آن اجرا كرد. به عبارت ديگر، براى اجراى عدالت احتياج به جامعهاى داريم كه تحول اخلاقى عميق و گستردهاى در آن رخ داده باشد؛ زيرا اجراى كامل عدالت، باعث نارضايتى عدهاى كه دنبال سوءاستفاده هستند، مىشود. از اينرو، جامعه بايد ظرفيت اجراى عدالت را داشته باشد.
جامعهاى مىتواند تصوير آرمانى يك ملت زنده، بيدار و باهوش قرار بگيرد كه در آن معنويت، عدالت، عزت، قدرت، ثروت و رفاه باشد. اگر بخواهيم اين مجموعه با هم باشد، بدون معنويت و آرمان معنوى و اخلاق و در نظر گرفتن خدا و بدون مجاهدت فى سبيلاللّه ممكن نيست.21
به نظر ايشان، اگر عدالت همراه با معنويت نباشد، عدالت نيست، بلكه دروغ، رياكارى، انحراف و ظاهرسازى است؛22 مثل نظامهاى كمونيستى و سوسياليستى كه عدالت، محور شعارهاى آنها بود، اما واقعيت زندگى آنها، نشاندهنده عدالت نبود. طبقه اشراف جديدى در اين نظامها به وجود مىآمد كه با معيارهاى حزبى و سياسى خاص خودشان روى كار آمده بودند و از همه امكانات برخوردار بودند و مردم هم در فقر و بدبختى زندگى مىكردند. بنابراين، عدالت بايد با معنويت همراه باشد؛ يعنى بايد شما براى خدا و اجر الهى دنبال عدالت باشيد. در اين صورت، مىتوانيد با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله كنيد.23
از سوى ديگر، عدالت در كنار عقلانيت مطرح مىشود. براى تشخيص مصاديق عدالت، بايد عقل و خرد را به كار برد. اگر بدون استفاده از عقل و خرد به سمت عدالت برويم، ممكن است چيزهايى را كه عدالت است نبينيم و چيزى كه عدالت نيست فكر كنيم، عدالت است.24 اين عقلانيت غير از عقلانيت محافظهكارى است. محافظهكار طرفدار وضع موجود است و از هر تحولى بيمناك است، اما محاسبه عقلانى، خودش گاهى منشأ تحولات عظيم اخلاقى مىشود. مثل شكلگيرى انقلاب ما كه ناشى از عقلانيت بود و مردم بىحساب و كتاب وارد خيابانها نمىشدند. پس عقلانيت با محافظهكارى تفاوت دارد.25
بنابراين، اگر بخواهيد عدالت را به درستى اجرا كنيد، احتياج داريد به محاسبه عقلانى و به كار گرفتن خرد و علم در بخشهاى مختلف تا بفهميد چه چيزى مىتواند عدالت را برقرار كند و اعتدالى را كه ما بناى زمين و زمان را براساس آن اعتدال خدادادى مىدانيم و مظهرش در زندگى ما عدالت اجتماعى است، تأمين كند.26
بنابراين، به نظر رهبرى، عدالت در كنار معنويت و عقل مطرح ميشود و با هر دوى آنها تكميل ميشود. جامعه بايد از لحاظ اخلاقى كاملاً ساختهشده و خواهان پذيراى عدالت باشد تا بتوان در آن عدالت را اجرا كرد. از طرف ديگر، براى تشخيص مصاديق عدالت، بايد عقل و خرد را به كار برد. اگر بدون استفاده از عقل و خرد به سمت عدالت برويم، در تشخيص مصاديق عدالت به بيراهه مىرويم و نمىتوانيم موضع درستى را اتخاذ كنيم.
د. مبانى ارزششناختى
ملاك و معيار براى جامعه اسلامى، حاكميت ارزشها و هنجارهاى اسلامى است. برخى از اين ارزشها، ارزش عدالت، استقلال، آزادى مىباشند. در انقلاب اسلامى، شاهد تجديدنظر در مفاهيم سياسى جامعه، از جمله عدالت بر پايه ارزشهاى اسلامى، بوديم. به نظر مقام معظم رهبرى، «در محيط قسط و عدل است كه انسانها مىتوانند رشد كنند، به مقامات عالى برسند و كمال انسانى خودشان را به دست بياورند. قسط و عدل يك مقدمه واجب براى كمال نهايى انسان است.»27
در جمهورى اسلامى، عدل يك پيام شخصى نيست، بلكه يك نظام اجتماعى است. اينگونه نيست كه هر فردى فقط در محيط خود عادلانه رفتار كند. معناى عدل اين است كه بايد جامعه قائم به قسط باشد. اين براى جمهورى اسلامى ارزش محسوب مىشود.28
پس اولين ارزش در نظام جمهورى اسلامى ايران به لحاظ عملى، تأمين عدالت اجتماعى است كه اين ارزش بايد سرلوحه تمام برنامهريزىها و سياستگذارىها قرار بگيرد. زندگانى پيامبر نيز كه براى ما الگوى كاملى است، حاكى از عدلپرورى و عدالتجويى است.29 مقام معظم رهبرى معتقدند:
در محيط سياست داخلى يكى از چيزهايى كه لازم است، عدالت اجتماعى است. بدون تأمين عدالت اجتماعى، جامعه ما اسلامى نخواهد بود. اگر كسى تصور كند كه ممكن است دين الهى و واقعى ـ نه فقط دين اسلام ـ تحقق پيدا كند، ولى در آن، عدل اجتماعى به معناى صحيح و وسيع آن تحقق پيدا نكرده باشد، بايد بدانند كه اشتباه مىكنند. هدف پيامبران اقامه قسط است. «ليقوم الناس بالقسط». اصلاً پيامبران آمدند تا اقامه قسط كنند. البته اقامه قسط يك منزل در راه است و هدف غايى نهايى نيست، ليكن آنها كه آمدند، كار اولشان اين است كه اقامه قسط كنند و مردم را از شرّ ظلم و جور و جور طاغيان و ظالمان نجات دهند. هدف حكومت ولىّ عصر در آخرالزمان هم، باز همين عدل است.30
ايشان تلاش و همت اصلى دولت را رفع محروميت به نفع ايجاد عدالت مىدانند و در اين رابطه مىفرمايند:
اهتمام اصلى دولت در همه سياستهاى اجرايى و بخشى، بايد رفع محروميت به نفع ايجاد عدالت باشد. اين بايد اولين چيزى باشد كه موردنظر قرار مىگيرد. با اين كار، چقدر ما رفع محروميت مىكنيم و چقدر كشور را به عدالت نزديك مىكنيم. البته اينكه چه چيزهايى در رفع محروميت بيشتر مؤثرند، شما آنها را خيلى خوب مىدانيد. اشتغال، مسكن، درمان، بيمه و موارد گوناگون ديگر، در كاهش و رفع محروميت مؤثرند. مثلاً، اگر مىخواهيم يك پروژه صنعتى يا معدنى يا ارتباطاتى را اجرا كنيم، در درجه اول بايد ببينيم تأثير آن در ايجاد عدالت اجتماعى چقدر است؛ بر اين اساس كار كنيم.31
اگر در جامعهاى عدالت حاكم باشد، يعنى قانون، قضاوت و اجرا عادلانه باشد و با آحاد ملت، به صورت عادلانه برخورد شود، تلاش اجتماعى و فعاليت اقتصادى هم در آن جامعه بهتر خواهد شد و ثروت هم بيشتر به آن جامعه رو خواهد آورد و همه از امكانات اقتصادى برخوردار مىشوند. نكته اصلى، عدالت و اجراى آن است. «من اين را صريحا عرض مىكنم كه در جمهورى اسلامى، سياستها براساس عدالت تنظيم مىشود. از ابتداى انقلاب همين بوده است و تا هميشه نيز همين خواهد بود. هدف جمهورى اسلامى، تأمين عدالت در جامعه است.»32
به نظر ايشان، الگويى كه نظام اسلامى در زمينه مردمسالارى دينى ارائه مىنمايد و آن را در سطح جهان مطرح مىكند، الگوى موفقى است. اين الگو منجر به شكلگيرى نظام عادلانه اسلامى مىشود؛ زيرا در اين الگو، رأى و خواست و اراده مردم در آيندهسازى جامعه نقش و تأثير بسزايى دارد و علاوه بر آن، چارچوب اين الگو ارزشهاى معنوى و الهى است.33 يكى از اين ارزشهاى الهى و معنوى، اجراى عدالت در سطوح مختلف جامعه است. پس شكلگيرى نظام مردمسالارى دينى منجر به تحقق ارزش عدالت در جامعه مىشود. «مردمسالارى دينى، يعنى: هدف، تحقق ارزشهاى اسلامى و پياده شدن و عينىشدن مقرّرات و احكام اسلامى است. اگر اين مقرّرات پياده شد، قسط اسلامى و عدالت به معناى حقيقى را در جامعه مستقر خواهد كرد.»34
دشمن هم مىداند كه اگر مردم به كمك مسئولان و مديران كشور بيايند و جامعهاى مرفه و برخوردار از عدالت و ساير ارزشهاى اسلامى بسازند، در آن صورت، انقلاب به خودى خود به همه كشورهاى اسلامى صادر خواهد شد و الگوى ديگران قرار خواهد گرفت.35 از اينرو، آنها دايم با ارزشهاى اسلامى مقابله مىكنند و خواهان كمتر جلوه دادن و كمرنگ كردن آن هستند.
توجه به ارزشهاى اسلامى، از جمله عدالت، همان چيزى است كه بشريت به آن نياز دارد و از نبود آن رنج مىبرد. اين همه جنگهاى نابرابر، ظلمها و استكبارها و غارت ثروت ملتها و فقر حاكم بر دنيا، بر اثر عدم توجه به ارزشها و فقر معنويت است. علىرغم وجود ثروت هنگفت و عظيمى كه بسيارى از كشورهاى پيشرفته دارند، باز بشر احساس خوشبختى و عدالت نمىكند؛ زيرا دچار كمبود معنويت و ناديده گرفتن ارزشهاست.36
امروز در كشورهاى سرمايهدارى و در ميان طبقات گوناگون، آنچه رسميت و اعتبار دارد، مبارزه و جنگ اشخاص براى حفظ منافع خودشان است. چيزى به نام «عدالت اجتماعى» به عنوان يك وظيفه، به عنوان يك ارزش، به عنوان يك تكليف بر دوش برنامهريزان كشور وجود ندارد. اسلام كه قانون اساسى ما را تشكيل مىدهد و قوانين ما را هدايت مىكند، عدالت اجتماعى جزء بزرگترين توصيههاى آن است. اگر مسئولانى در كشور براى عدالت اجتماعى، براى نفى فقر در جامعه، براى كم كردن شكاف ميان طبقات فقير و غنى كار نكنند، از چشم مردم خواهند افتاد، مردم آنها را به عنوان مسئولانى كه مورد علاقه و قبول آنها باشند، طبعا نمىپذيرند.37
بنابراين، به نظر مقام معظم رهبرى، رفاه، سعادت، خوشبختى و امنيت در سايه ايمان به خدا و ارزشهاى اسلامى، از جمله عدالت، تأمين مىشود و تا به اين ارزش مهم توجه نشود، افراد جامعه به هر ثروت عظيمى دست يابند، به خوشبختى كامل نمىرسند.
و. مبناى غايتشناختى
انديشه اسلامى بر خلاف انديشه غربى، غايتمدار است. غايت در انديشه اسلامى، فراتر از اهداف مادى است. در انديشه غرب، هدف و كمال، رسيدن به رفاه مادى و امكانات مادى است. نگاه بشر غربى، از ماده فراتر نمىرود. هر چه دسترسى فرد به مال و امكانات رفاهى بيشتر باشد، گويى به كمال و سعادت بيشترى رسيده است، حتى اگر آن ثروت را از راههاى نامشروع و با غلبه هواهاى نفسانى به دست آورده باشد. مقام معظم رهبرى درباره حقير بودن چنين فردى در انديشه اسلامى مىفرمايند:
انسان مادى كه اسير شهوت و غضب و هواهاى نفسانى و خواستهها و احساسات خود است انسان حقيرى است، هرچند هم به ظاهر بزرگ باشد و مقام داشته باشد. رئيسجمهور بزرگترين كشورهاى دنيا و دارنده بزرگترين ثروتهاى جهان كه نمىتواند با خواهشهاى نفسانى خود مقابله و مبارزه كند و اسير خواهشهاى نفسانى خود است، انسان كوچكى است. اما انسان كوچكى كه مىتواند به خواستههاى خود فائق بيايد و راه درست را ـ كه راه كمال انسان و راه خداست ـ بپيمايد، انسان بزرگى است.38
پس در نگاه اسلامى، هدف و غايت فراتر از اهداف مادى است؛ زيرا ما معتقديم: زندگى انسان محدود به همين زندگى مادى چند روزه نيست. انسان بعد از مرگ نيز زندگى جاودان دارد كه آن را در اين دنيا مىسازد. در اين نگاه، غايت كمال انسان، رسيدن به قرب الهى است.
هدف از ارسال انبيا و فرستادن آنها براى مردم و مبارزات فراوان و دو جبهه شدن حق و باطل، اين بوده است كه انسان به كمال حقيقى و واقعى خود، يعنى قرب و نزديك شدن به او برسد. پس، غايت اعلاى بشر، كسب رضايت اوست.39 و اين مهم در هدف انبيا نهفته است.
پس معناى اينكه غايت و هدف بعثت، نجات انسان است، چيز ديگرى است. معنايش اين است كه آنچه پيامبر و اسلام به مردم دادند، يك نسخه شفابخش براى همه ادوار است، نسخهاى است در مقابل همه دردهايى كه از آغاز خلقت، بشر از آن دردها ناليده است.40
رسيدن به اين هدف و كمال، مستلزم حضور در يك جامعه اسلامى است؛ جامعهاى كه مبتنى بر قسط و عدل است تا در آن بتوان رشد كرد. هدف براى جامعه اسلامى، تشكيل جامعه عادلانه اسلامى است. رهبر معظم انقلاب در اين رابطه مىفرمايند: «در محيط قسط و عدل است كه انسانها مىتوانند رشد كنند، به مقامات عالى بشرى برسند و كمال انسانى خودشان را به دست بياورند. قسط و عدل يك مقدمه واجب براى كمال نهايى انسان است.»41
وقتى انسان خود را در مقابل خداوند كوچك و حقير و محتاج ببيند، با تكيه بر قدرت لايزال او مىتواند صعود كند و به درجات بالا برسد. پس، صرف حضور در جامعه عادلانه اسلامى، منجر به كمال فرد نمىشود، بلكه به عمل، نياز است.
قدم اول در اين راه، شكستن خويشتن و خود را فقير و تهىدست مطلق ديدن است؛ يعنى انسان در عين قدرت و ثروت و علم و برخوردارى از مزايا و محاسن و خصوصيات مثبت و در اوج دارايى و توانايى، واقعا نه به صورت تعارف، خود را در مقابل خدا نيازمند و تهىدست و محتاج و كوچك و حقير ببيند. اين، آن روحيه كمال انسانى است كه البته بايد با تمرين به اين جاها رسيد.42
هر انسانى بايد ايمان خود را تصحيح كند. در اين صورت، عمل و رفتار او تصحيح مىشود. لازمه اين كار نيز توجه به گناه و كنارهگيرى از آن و استغفار است.43 پس در سايه ذكر و ياد خدا، از گناه و ظلم و تبعيض مىتوانيم دورى كنيم و به اعلى درجه و هدف غايى كه همان قرب خداست، برسيم.
ز. مبانى جامعهشناختى
جامعه آرمانى مهدوى، تحقق بخشيدن كامل تمدن اسلامى است. در اين جامعه است كه انسان به غايت كمال خود مىرسد. محور اصلى اين جامعه، عدالت و قسط و اقامه حدود الهى است. اين عدالت براى اين است كه انسان بتواند به سعادت و عبوديت برسد. اين دولت مبتنى بر حضور فعال و گسترده مردم در صحنه سياسى ـ اجتماعى است. براى رسيدن به اين جامعه بايد فضيلت و تقوا را رعايت كرد: «اگر بتوانيد درون خود جامعهتان همان جامعه انقلابى، تقوا و فضيلت و اخلاق و ديندارى و زهد و نزديكى معنوى به خدا را در خود و ديگران تأمين كنيد، پايه و قاعده ظهور ولىّ عصر را مستحكمتر كردهايد.»44
پس نبايد انتظار منجى داشت و هيچ كارى نكرد، بلكه بايد انتظارمان فعال و پويا باشد.
البته وعده الهى حق است و استقرار عدل جهانى فقط در دوران ظهور حضرت بقيهاللّه انجام خواهد گرفت. اما يك مؤمن و مبارز مىتواند زمينه را براى تشكيل حكومت فراهم كند، همچنانكه ملت ايران تاكنون توانسته و بر خيلى از مشكلات فايق آمده است.45
آنچه مىتواند قدرتهاى زور را مهار نمايد و با ظلم و فساد مبارزه كند و ريشه آن را متزلزل سازد، قدرت الهى و سياسى است كه در اختيار حكام اسلامى است. امام زمان با اقتدار قدرت و تكيه بر توانايى كه ايمان او را مجهز به قدرت كرده است، گريبان ستمگران عالم را مىگيرد و كاخهاى ستم را از بين مىبرد. بزرگترين خصوصيت امام زمان كه در دعاها و روايات آمده است، استقرار عدالت در جهان است. در زيارت «آل ياسين» مىخوانيم: «و انت الذى فيملأ الارض قسطا و عدلاً كما ملئت ظلما و جورا.»
مشكل دنيا، نبود قسط و عدل است. با ظهور امام زمان (عج)، دنيا پر از قسط و عدل خواهد شد:
همه بشريت متدين منتظر مصلح است و همه مسلمين، منتظر مهدى موعودند و خصوصيت مهدى موعود در نظر مسلمانان اين است كه «فيملأ اللّه به الارض قسطا و عدلاً كما ملئت ظلما و جورا.» عدل و داد و استقرار عدالت در جامعه، از بينبرنده ظلم از سطح زمين، خصوصيت مهدى موعود است.46
رسالت انبيا در قرآن اينگونه بيان شده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»(حديد: 25) ارسال كتب الهى و ارسال رسل براى اين بود كه قسط و عدل در جامعه محقق شود. به عبارت ديگر، هدف اديان اقامه قسط و عدل و رفع ظلم و ايجاد زندگى صحيح است. پس ما هم بايد به سمت حاكميت اسلام حركت كنيم. «قيام پيامبران خدا و نزول كتاب و ميزان الهى براى همين بود كه مردم از فشار ظلم و تبعيض و تحميل نجات يافته، در سايه قسط و عدل زندگى كنند و در پرتو آن نظام عادلانه به كمالات انسانى نايل آيند.»47
عدل، باعث به وجود آمدن محيط سالم و صحيح براى رشد انسانها و زندگى انسانى مىشود و يكى از اهداف پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلههم قطعا به وجود آوردن جامعهاى بود كه در آن، ظلم و ستم و ناكامى مطلق براى ضعفا و قانون جنگ نباشد.48 اصلاً حكومت پيامبر، مبتنى بر عدل بود و اساس كار، بر عدالت و قسط و رساندن هر حقى بدون هيچ ملاحظهاى به حقدار بوده است. پيامبر، توانست جامعهاى متذكر و آگاه و برخوردار از حد اعلاى عدالت اجتماعى را به وجود بياورد. البته در اين جامعه، احتمال اينكه كسى به كسى ظلم نمايد و حق ديگرى را ضايع كند، وجود داشت، اما اين مسئله، ملاك فقدان عدالت اجتماعى نيست. به نظر آيتاللّهالعظمى خامنهاى، «ملاك وجود و عدم عدالت اجتماعى، استقرار حاكمانه عدالت اجتماعى است. در جامعهاى كه قانون و حكمروايى عادلانه است، حكمران عادل است و نيت، نيت عادل است؛ حركت عمومى به سمت عدالت اجتماعى است.»49
پيامبر چنين جامعهاى را به وجود آورد. جامعه پيامبر، قانونش عادل بود، خود حكمران كه شخص پيامبر بود، عادل بود. نيت او عادل بود. از اينرو، پيامبر نمىتواند كمترين بىعدالتى را تحمل كند و با هرگونه بىعدالتى مبارزه مىكرد. از همان ابتداى رسالت، حركت به سمت اقامه قسط و عدل شروع شد.
از همان وقتى كه پيغمبر اكرم دعوت خود را در پاسخ «و انذر عشيرتك الاقربين» در يك سطح گسترش دادند تا زمانى كه در سطح عموم مردم آن را منتشر و علنى كردند تا وقتى كه در جهت نظام اجتماعى ـ كه همان نظام عدل بود ـ حركت كردند و آن را اقامه كردند.50
در حكومت امام على عليهالسلام هم، مجموعه دستگاه مديريت كشور، بايد علوى باشد؛ يعنى تمام شاخصههاى مديريت در جامعه، بايد به طرف صلاح حركت كند؛ به صورتى كه اگر يك قسمت از اين مجموعه، ناسالم و ناپاك و غيرمنطبق با معيارها باشد، امام على عليهالسلامبراى قطع و قلع و قمع آنها، جنگ چندين ماهه را بر خود هموار مىكردند.51
جهاد امام على عليهالسلام، براى برپا داشتن قسط و عدل بود. از همان ابتداى بعثت در كنار پيامبر بود و تا آخرين ساعات عمر پيامبر، در راه برپا داشتن نظام اسلامى و حفظ آن تلاش كرد.
افراد اين جامعه آرمانى در مسير سعادت و كمال حقيقى خود، قدم مىزنند و تلاش و كوشش مىكنند. براى بررسى مبانى جامعهشناختى عدالت در چنين جامعه آرمانى، ارتباط انسان را در سه محور خدا، خود و ديگران مورد بررسى قرار مىدهيم.
ارتباط با خدا
در بحث هستىشناسى ذكر شد كه انسان مسلمان داراى نگرش توحيدى است و همين نگرش توحيدى منجر به اين ميشود كه هدف واقعى چنين انسانى، خدا شود. در اين جهانبينى، همه پديدههاى جهان وابسته به يك قدرت برتر هستند. بندگان، همه چيز خود را از او دارند و اوست كه سررشتهدار پيدايش و ادامه زندگى انسان است. او تنها معبودى است كه شايستگى اطاعت و عبادت دارد و اطاعت و تسليم در مقابل هر چيزى شرك و ظلم عظيمى است. مقام معظم رهبرى در اين زمينه مىفرمايند:
اسلام دين توحيد است و توحيد، يعنى رهايى انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم در برابر هر چيز و هر كس بجز خدا؛ يعنى گسستن بندهاى سلطه نظامهاى بشرى؛ يعنى شكستن طلسم ترس از قدرتهاى شيطانى و مادى؛ يعنى تكيه به اقتدارات بىنهايتى كه خداوند در نهاد انسان قرار داد.52
مهمترين ويژگى جامعه آرمانى، يكتاپرستى و نفى كفر و شرك است و هدف آفرينش انسان هم ارتباط هر چه بيشتر و نزديكتر با خداى متعال است.53
در اين جامعه آرمانى، كسانى قادرند بر انسانهاى ديگر حكومت كنند كه ضمن برخوردارى از رابطه عميق و دقيق با خدا، از طرف او مأذون باشند. اين اذن را خدا به پيامبران و امامان و در نبود آنها به ولىّ فقيه داده است. ولى و امام، جانشين خدا و مظهر قدرت عادلانه خدا در روى زمين هستند و از همه امكاناتى كه براى تعالى روح انسان قرار داده شده است، به سود انسان بهرهبردارى مىكنند و ضمن جلوگيرى از بروز ظلم، شرك، و تعدى به غير و خود، همه را به سوى بندگى خدا سوق مىدهند. ياد خدا و تقسيم عادلانه ثروت و اشاعه نيكىها و ريشهكن كردن بدىها را برنامه اساسى خود قرار مىدهند و انسان را به هدف و غايت خود نزديك مىكنند.54
ارتباط با خود
در جامعه آرمانى، هر فرد مىداند كه هرچه از آنِ او و در اختيار اوست، امانت الهى است و او فقط مىتواند كارهايى را كه خدا مجاز شمرده، انجام دهد و راهى را كه نمايان كرده، بپيمايد.
يك طرف حق است كه همه آفرينش بر اساس حق است. خلقت پروردگار بر اساس حق است. خود خداوند متعال حق مبين است. راه خدا، راه حق است. يك راه، باطل است، راه جهنم است، راه شيطان است. بين اين دو درگيرى است. اين درگيرى در طول تاريخ بشر بوده است.55
پس انسان بايد راه رسيدن به سعادت را بشناسد و رفتار متناسب با اين راه را انجام دهد. راه حق، جهان را به سمت جهانى پر از عدل و داد مىبرد و تلاش مستكبران عالم نمىتواند مانع حركت فرد به سمت صلاح و كمال شود.
ارتباط با ديگران
در جامعه آرمانى ارتباط هر فرد با ساير افراد بر اساس قسط و عدل است و همين امر منجر به اين مىشود كه هر فرد، حقوق و اختيارات و تكاليف خود را به خوبى انجام دهد و رعايت كند. عدالتمحورى پيامبر، در نحوه زندگى و رفتار و معاشرت ايشان با مردم تأثير گذاشت. پيامبر رابطه بىتكلف و حَسَن با مردم داشت. با اينكه ايشان هيبت الهى و طبيعى و ملكوتى داشتند، اما خود را برتر از ديگران نمىديدند و با آنان رفتار ملوكانه و جابرانه نداشتند، بلكه با آنها با ملاطفت و خوشرفتارى برخورد مىكردند و بين خود آنها بودند و با آنها نشست و برخاست داشتند، به كار آنها اهتمام داشتند و منظم و مرتب بودند. در آن جامعه بدوى، مديريت و دفتر و حساب و محاسبه و تشويق را در ميان مردم باب كرد.56 «خود پيامبر جزء فاميلهاى اشرافزاده بود، اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانهاى بود، به آنها احترام مىكرد، به آنها فخر و تعند نمىفروخت.»57
پيامبر هيچ حق اختصاصى براى خود قايل نشدند و وقتى مىخواستند در مدينه مسجد بسازند، خود پيامبر جزء اولين كسان يا اولين كسى بود كه بيل به دست گرفت و شروع به كندن مسجد كرد و عرق ريخت.58
ملاك اجراى عدالت در جامعه آرمانى قانون است. اگر امرى طبق قانون محقق شود، عدالت است و اگر بر خلاف قانون انجام شود، ظلم است.59 در چنين جامعهاى، همه افراد در مقابل قانون مساوى هستند. قانون در همه جا و در مورد همه كس اجرا مىشود. اجراى دقيق قانون در يك جامعه، نشانه قانونگرايى در جامعه است. وقتى قانون براى همه يكسان باشد و در اجراى آن، فرقى بين فقير و غنى و سفيد و سياه نباشد، در اجراى عدالت، مىتوان يك گام به جلو رفت. مقام معظم رهبرى در اينباره مىفرمايند:
عمل به قانون اساسى، علاج اساسى دردهاى كشور است و عمل هم، متوقف بر اين است كه عناصر عملكننده، چه آنهايى كه مجارى اجراى قانون اساسى را معين مىكنند ـ مثل دستگاههاى قانونگذارى ـ چه آن كسانى كه آن را اجرا مىكنند ـ مثل قوّه مجريه ـ چه آن كسانى كه عدالت و تخلف را مورد ملاحظه قرار مىدهند ـ مثل قوّه قضائيه ـ و همه دستاندركاران اين كشور، در مقابل، عمل، اخلاص و صفا و مسئوليت و انجام وظيفه را ملاك خودشان قرار بدهند. اين اساس قضيه است.60
رسيدن به تكامل، در جامعه آرمانى، در سايه ايجاد شرايط مناسب و دفع موانع رشد امكانپذير است. برپايى نظام اقتصادى عادلانه در جامعه، از موارد و عنصر مهم و اساسى رسيدن جامعه به تكامل است. فرصت بهرهمندى از امكانات عمومى بايد در اختيار همه افراد قرار بگيرد و همه به طور متعادل و يكسان از امكانات برخوردار شوند و امتيازات به صورت خاصى به عده خاصى داده نشود. حضرت آيتاللّهالعظمى خامنهاى در سخنانشان به اين نكته اذعان دارند و مىفرمايند: «ما معتقديم در كشور بايد عدالت باشدوثروتملىبايدميانهمهمردمتقسيم شود.»61
به نظر ايشان، محرومان كسانى هستند كه علىرغم حق برابرشان با ديگر اعضاى اين خانواده به آنها در طول ساليان سال ظلم شده است.62
بنابراين، همه ثروتها براى همه مردم آفريده شده است تا در جهت زندگى همراه با رفاه از آن استفاده كنند و زندگى خود را استوار سازند. پس بايد نعمتها به گونهاى توزيع شود كه همه از مواهبآنبهرهمندشوندواستفاده كنند.
در جامعه آرمانى جاى هر فرد در سلسله مراتب مسئولان، به دقت تعيين مىشود. اين مسئولان بايد به صورت مناسب و صحيح گزينش شوند. در دستگاه حكومت على عليهالسلام، اگر حاكمى ضعفى دارد و مناسب سمت و مسئولتى نيست، حضرت او را عزل مىكند، هرچند مورد علاقه حضرت هم باشد. محمدبن ابىبكر، مثل فرزند حضرت است. او شاگرد مخلص على عليهالسلام بود. وقتى حضرت او را به مصر فرستادند، بعد از مدتى به او نامه نوشتند كه من احساس مىكنم تو براى مصر كافى نيستى و به جاى تو، مالك اشتر را مىگذارم. با اينكه او هم ناراحت شد، و مقام او نزد على عليهالسلام بالاست، اما حضرت به خاطر ورع و تقوايى كه دارد، به ناراحتى او توجهى نمىكند. مقام معظم رهبرى نيز، بر اين امر مهم تأكيد فراوان دارند و شايستهسالارى و همچنين سلامت دينى و اخلاقى مسئولان را، ملاك گزينش آنها مىدانند و تأكيد دارند كه پارتىبازى و دوستىهاى شخصى، نبايد مجوز گزينش مديران فاقد ملاك باشد: «بايد امانت، ديانت، كفايت اشخاص براى انتخاب آنان ملاك باشد. رفاقتهاى شخصى و حزبى و ملاحظات سياسى نبايد مجوز گزينش صحيح مديران فاقد ملاك اصلى شود.»63 پس، ملاك گزينش صحيح مسئولان، شايستهسالارى و نيز داشتن تقوا، اخلاق، دانش و كارآمدى و كفايت سياسى است.
نتيجهگيرى
در مبانى نظرى عدالت در انديشه رهبرى شاخصههاى مختلف و متعددى مدنظر مىباشد؛ از جمله: محورهاى هستىشناختى، انسانشناختى، معرفتشناختى، ارزششناختى، غايتشناختى و جامعهشناختى.
مقام معظم رهبرى به حاكميت الهى، عدم تبعيض و نبود ظلم و نابرابرى در جامعه معتقدند. در اين انديشه، اعتقاد به حاكميت ايمان نقش بسزايى را ايفا مىكند. اجراى عدالت در جامعه اسلامى، نشئت گرفته از فطرت انسان مىباشد كه به عنوان آرمان بزرگ و مهم و اساسى انسانها در تمامى ادوار زندگى بشر مورد توجه قرار مىگيرد.
در جامعه عادلانه اسلامى عقل و دل در كنار هم و همراه همديگر و مكمل هم هستند و شناخت كامل، با همراهى هر دو حاصل مىشود. در چنين جامعهاى، عدالت هم در كنار معنويت و عقل مطرح مىشود. جامعه اسلامى بايد از لحاظ اخلاقى، پذيراى اجراى عدالت باشد و از طرف ديگر، براى تشخيص مصاديق عدالت، بايد عقل و خرد را به كار برد.
عدالت در الگوى مردمسالارى دينى تحقق مىيابد و تا به اين ارزش مهم، يعنى عدالت، توجه نشود، افراد جامعه هرقدر هم به ثروت عظيمى دست يابند، به خوشبختى كامل نمىرسند. در نگاه اسلامى، هدف و غايت فراتر از اهداف مادى است؛ زيرا ما معتقديم زندگى انسان محدود به همين زندگى مادى چند روزه نيست. انسان بعد از مرگ نيز زندگى جاودان دارد كه آن را در اين دنيا مىسازد. در اين نگاه، غايت كمال انسان، رسيدن به قرب الهى است. رسيدن به اين هدف و كمال، مستلزم حضور در يك جامعه اسلامى است؛ جامعهاى كه مبتنى بر قسط و عدل است تا در آن بتوان رشد كرد.
مهمترين ويژگى جامعه آرمانى، يكتاپرستى و نفى كفر و شرك است و هدف آفرينش انسان هم، ارتباط هر چه بيشتر و نزديكتر با خداى متعال است. در جامعه آرمانى ارتباط هر فرد با ساير افراد، بر اساس قسط و عدل است و همين امر منجر به اين مىشود كه هر فرد، حقوق و اختيارات و تكاليف خود را به خوبى انجام دهد و رعايت كند. همچنين در جامعه آرمانى جاى هر فرد در سلسله مراتب مسئولان، به دقت تعيين مىشود. اين مسئولان به صورت مناسب و صحيح و به دور از رفيقبازىگزينشمىشوند.
··· منابع
ـ جاويدى، مجتبى، قاموس عدالت، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1385.
ـ خامنهاى، سيدعلى، طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن، چ سيزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368.
ـ مصباح، محمدتقى، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1378.
ـ نرمافزار به سوى نور، مجموعه بيانات امام خمينى و مقام معظم رهبرى (از سال 1368ـ1383)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى.
ـ نرمافزار حديث ولايت، مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى (1368ـ1383)، بنياد قرآن و عترت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى.
ـ پايگاه اطلاعرسانى دفتر مقام معظم رهبرى، www.leader.ir
* كارشناس ارشد علوم سياسى، دانشگاه باقرالعلوم عليهالسلام. دريافت: 17/1/90 ـ پذيرش: 29/6/90.
1ـ سيدعلى خامنهاى، طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن، ص 38.
2ـ نرمافزار به سوى نور، مجموعه بيانات امام خمينى و مقام معظم رهبرى 1368ـ1383، نسخه دوم، 10 خرداد 1369.
3ـ همان، 12 آذر 1377.
4ـ سيدعلى خامنهاى، همان، ص 38.
5ـ همان، ص 104.
6ـ همان، ص 50.
7ـ نرم افزار به سوى نور، 21 آبان 1380.
8ـ همان، 7 تير 1380.
9ـ همان.
10ـ همان.
11ـ همان، 20 مهر 1382.
12ـ سيدعلى خامنهاى، همان، ص 50.
13ـ نرمافزار به سوى نور، 29 آذر 1368.
14ـ همان، 24 بهمن 1369.
15ـ همان، 29 فروردين 1370.
16ـ همان، 21 آبان 1380.
17ـ همان، 15 بهمن 1371.
18ـ همان، 3 آذر 1380.
19ـ پايگاه اطلاعرسانى مقام معظم رهبرى، 14 خراد 1383، www.leader.ir
20ـ نرمافزار به سوى نور، 18 مهر 1381.
21ـ همان، 17 آبان 1381.
22ـ نرمافزار حديث ولايت مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى، 1368ـ1383، نسخه دوم، 8 شهريور 1384.
23ـ همان.
24ـ همان.
25ـ همان.
26ـ همان.
27ـ نرمافزار به سوى نور، 25 تير 1376.
28ـ همان، 17 دى 1371.
29ـ نرمافزار حديث ولايت، 10 دى 1373.
30ـ نرمافزار به سوى نور، 9 بهمن 1368.
31ـ نرمافزار حديث ولايت، 5 شهريور 1380.
32ـ همان، 17 دى 1371.
33ـ نرمافزار به سوى نور، 27 خرداد 1383.
34ـ همان، 20 آبان 1381.
35ـ همان، 18 تير 1368.
36ـ همان، 27 خرداد 1383.
37ـ همان، 1 ارديبهشت 1379.
38ـ همان، 2 بهمن 1375.
39ـ همان، ص 6 شهريور 1369.
40ـ همان، 13 بهمن 1370.
41ـ همان، 25 تير 1376.
42ـ همان، 30 فروردين 1369.
43ـ همان، 20 شهريور 1373.
44ـ همان، 30 مهر 1381.
45ـ همان، 8 تير 1368.
46ـ همان، 10 اسفند 1368.
47ـ نرمافزار به سوى نور، 10 خرداد 1369.
48ـ نرمافزار حديث ولايت، 29 آذر 1374.
49ـ همان.
50ـ همان.
51ـ نرمافزار به سوى نور، 20 تير 1379.
52ـ سيدعلى خامنهاى، همان، ص 38.
53ـ محمدتقى مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 417.
54ـ سيدعلى خامنهاى، همان، ص 50.
55ـ نرمافزار به سوى نور، 7 تير 1380.
56ـ همان، 5 مهر 1370.
57ـ همان، 26 فروردين 1379.
58ـ همان، 28 ارديبهشت 1380.
59ـ مجتبى جاويدى، قاموس عدالت، ص 448.
60ـ همان، ص 287.
61ـ همان، ص 390.
62ـ همان، ص 292.
63ـ همان، ص 271.