جهانی شدن و جهانی سازى اسلامى
معرفت سال بيستم ـ شماره 168 ـ آذر 1390، 137ـ152
سيدمهدى سيديان*
چكيده
اصطلاح «جهانىشدن»، موضوع مباحث بسيارى در حوزه علوم سياسى، اقتصاد، روابط بينالملل و جامعهشناسى است كه انديشمندان متعددى به طرح ديدگاههاى خود پيرامون آن پرداختهاند. هدف اين مقاله، بررسى تفاوت جهانىشدن و جهانىسازى، و نيز جهانىسازى اسلامى است. اساسا جهانىشدن فرايندى است كه در طول تاريخ شكل گرفته و انسانها از آغاز تاكنون در آن مشاركت داشتهاند. جهانىسازى نيز به طرحى اشاره دارد كه نظام سلطه براى سوءاستفاده از جهانىشدن، دست به اقدام مىزند. اسلام، هم آرمان و ايدهاى جهانى دارد و هم براى تحقق آن، كه آرمان همه بشريت نيز هست، طرح و برنامه اجرايى خود را دنبال مىكند؛ از اينرو، مىتوان از آن به «جهانىسازى اسلامى» تعبير كرد. اگر جهانىشدن فرايندى است كه ريشه در تاريخ زندگى اجتماعى انسان دارد، جهانىسازى جريانى است كه هدف آن يكسانسازى جهان در جنبههاى فرهنگى، اقتصادى و حتى سياسى است. اين نوشتار، با استفاده از روش تحليل مفهومى و روش توصيفى، به واكاوى مفهوم جهانىشدن و جهانىسازى و نيز ديدگاه اسلام در اين زمينه مىپردازد.
كليدواژهها: جهانى شدن، جهانى سازى، ابعاد جهانى شدن، جهانى سازى اسلامى.
مقدّمه
مفهوم «جهانىشدن»، از جمله موضوعاتى است كه به دليل ارائه تعاريف و معانى گوناگون، بحثبرانگيز شده است؛ بخصوص با ورود چنين مفاهيمى به دنياى اسلام و كشورهاى اسلامى، بخش عمدهاى از ادبيات مباحث علمى انديشمندان مسلمان را نيز به خود مشغول مىسازد. اما يك امر بديهى اين است كه پيش از پرداختن به مبانى و اصول جهانىشدن، بخصوص اصول و بنيانهاى فلسفى جهانىشدن، و پيش از پرداختن به مسائل، فرصتها و چالشهاى جهانىشدن، مفهوم و چيستى جهانىشدن مورد واكاوى و پژوهش قرار گيرد. به عبارت ديگر، پيش از همه اين مباحث بايد ضمن اشاره به نزاع لفظى در اينباره، معنا و مفهوم اصطلاح جهانىشدن را دقيقا معادليابى كرد؛ چراكه بسيارى از مباحث ديگر مبتنى است بر اينكه منظور ما از جهانىشدن چيست؟ كدام جهانىشدن مدّنظر ماست؟ تفاوت آن با اصطلاحات بديل و يا همافق در چيست؟
گرچه برخى از متفكران و انديشمندان، جهانىشدن را امرى در حالِ «شدن» و در شرف شكلگيرى تلقّى مىكنند و از اينرو، اميد چندانى به ارائه تعريف جامع و روشنى از آن ندارند، اما بر اين باوريم كه جهانىشدن در حد همان معنايى كه همه درك مىكنند و با تكيه بر آن به بحث مىپردازند، قابل تعريف و تبيين است. نكته لازم براى يادآورى اين است كه واژه «جهانىشدن» و «جهانىسازى» در موارد متعددى به جاى يكديگر به كار مىروند و در اين صورت، به يك معنا گرفته مىشوند، اما در اين مقاله درصدد هستيم تا ميان اين دو اصطلاح تفاوت قايل شويم.
برخى بر اين باورند كه جهانىشدن فىنفسه وجود ندارد، بلكه اين اصطلاح مفهومى پوششى براى تبيين و تشريح بسيارى از وقايع جديدى است كه در زندگى فردى، ملى، بينالمللى و جهانى انسانها و به تبع آن، دولتها و ساير واحدهاى سياسى دخيل در سرنوشت بشر رخ داده است. آنچه سابقا به عنوان استعمار و مدرنيته شناخته مىشد، اكنون لباس جهانىشدن به تن كرده و خود را بر ساير ملتها تحميل مىكند. بنا بر اين بيان، به نظر مىرسد جنبه هژمونيك در مباحث جهانىسازى منجر به چنين تلقّى منفى از آن شده است و اين امر ناشى از سوءاستفاده برخى كشورهاى سلطهگر از فضاى بهوجودآمده است. تعبير دقيقتر براى اين وضعيت، جهانىسازى است نه جهانىشدن.
اساسا مبنا و ريشه بحثهاى جهانىشدن در پس لايههاى عميقترى نسبت به مباحث جارى پيرامون آن در سطح واقعيت روزمره است؛ يعنى اگر حول محور جهانىشدن، مباحث گوناگونى در حال انجام است، بحث از نمودهايى از حقيقت جهانىشدن است كه تحقق آن، آرزوى تمام افراد بشر است. گاهى در غبار و فضاى مهآلود حاكم بر مباحث جهانىسازى واقعى، از مباحث و حقايق جهانىشدن حقيقى غفلت مىشود. در مقابل، اگر برخىها بىمحابا به انكار و رد و محو جهانىشدن مىانديشند و كسانى آرزوى تحقق آن را دارند، حاكى از عدم توجه گروه اول به عمق مباحث جهانىشدن است. مهمترين نكته در فرايند جهانىشدن اين است كه حقيقتى در حال بروز و ظهور است كه تقريبا تمام جهانيان و انسانهاى روى كره زمين، از اين واقعيت اطلاع دارند و آگاهانه و با ذهنيت به استقبال آن مىروند. آنچه موجب ترس و وحشت از اين واقعيت مىشود بروز و ظهور آن در قالب فرهنگ خاصى است كه متناسب با فرهنگهاى محلى ديگر نيست. از اينرو ـ مثلاً ـ جهانىسازى غربى، تهديدى بالفعل براى فرهنگهاى ديگر محسوب مىشود.
مبانى فلسفى و فلسفى ـ سياسى جهانى شدن نيازمند تأمّل و دقت بيشترى است كه در نوشتار ديگرى به آن خواهيم پرداخت، اما به طور اجمال مىتوان گفت: مشتركات انسان در آفرينش، مكان و زمان زندگى و بسيارى از اصول انسانى و بشرى، آنها را به همدلى ناخودآگاه و به تعبير دقيقتر، آگاهانه وا مىدارد. به نظر مىرسد مهمترين و جالبتوجهترين نكته در مورد جهانىشدن همين آگاهى ارادى است كه منجر به پيشرفت و تكامل فرايند جهانىشدن مىگردد. پس جهانىشدن بسترى را فراهم مىسازد تا انسانها و دولتها به پيگيرى علايق مشترك و حل معضلات فراگير و گسترده بشرى بپردازند.
حال در صورتى كه جهانىشدن را به عنوان يك طرح و پروژه در نظر بگيريم كه از آن به «جهانىسازى» تعبير مىشود، سؤال اين است كه جهانىسازان چه كسانى هستند؟ پاسخ اجمالى به اين پرسش اين است كه طراحان بزرگ اين جريان، نه تنها عموم اردوگاه غرب، بلكه به طور مشخص ايالات متحده آمريكاست. برترى نظامى، قدرت سياسى و هژمونى رسانهاى، چنان ابهت پوشالينى براى ابرقدرت جهان ايجاد كرده كه دستاورد پنج قرن عصر روشنگرى را بر سر دست گرفته و به ستيز با ديگر تمدنها برخاسته است.
در باب جهانىشدن آثار متعددى منتشر شده است و انديشمندان بسيارى همچون پروفسور مولانا، دكتر داودى، دكتر محمدى آثار گوناگونى در اين زمينه ارائه كردهاند. كتاب درآمدى بر اسلام و جهانىشدن، تأليف عبدالقيوم سجادى از اين جمله آثار است. اما نكته مهم كه علىرغم بحثهاى فراوان، مورد غفلت واقع شد ه است، بحث مفهومشناسى و اصطلاحشناسى جهانىشدن و جهانىسازى است و پرداختن به رابطه اين دو واژه با اسلام، مسئلهاى است كه اين مقاله به آن اهتمام بيشترى داشته است.
اين نوشتار بر آن است تا ابتدا به تبيين مفهوم جهانىشدن، مفهوم جهانىسازى و سپس ابعاد جهانىشدن بپردازد و در پايان نيز جهانىسازى اسلامى را مورد كاوش قرار دهد.
الف. مفهوم «جهانىشدن»
ما بايد چنان تعريفى از مفهوم جهانىشدن ارائه دهيم كه تفاوت معنايى آن با جهانىسازى، به عنوان جدىترين رقيب مفهومى جهانىشدن مشخص باشد. لازم به يادآورى است كه در پس هر معنايى، انديشه و فلسفهاى نهفته است كه بيانگر ديدگاه فرد درباره اين واژه است. بنابراين، ابتدا به مفهوم جهانىشدن، از چشماندازى لغوى پرداخته و سپس آن را از نقطهنظر اصطلاحى مورد تأمّل قرار مىدهيم.
واژه «جهانىشدن» كه در زبان انگليسى با «Globalization»از آن تعبير مىشود و دانشمندان عربزبان، با واژه «عولمه» از آن ياد مىكنند، در زبان فارسى به صورت جهانىشدن و جهانىسازى رواج يافته است. جهانىشدن اصطلاح نوينى است كه به خاطر بديع بودن آن، در لغتنامهها، فرهنگنامهها و دائرهالمعارفهاى معتبر جهان، كمتر به چشم مىخورد. در بسيارى از تعاريف ارائهشده در كتابهاى لغت و اصطلاحات سياسى و جامعهشناختى، بر عنصر تجارت و اقتصاد تأكيد فراوانى شده است. اين نكته بيانگر آن است كه بستر اوليه طرح مباحث جهانىشدن، اقتصادى بوده و بعدها به ديگر حوزههاى فرهنگى و سياسى تسرى يافته است. به طور كلى، واژه جهانىشدن در ارتباط با كارتلهاى اقتصادى و تجارى معنا يافته است و به دليل نياز آنها به جهانىشدن، آن را مطرح كرده و ترويج دادهاند. با اختراع تلويزيون و رسانههاى تصويرى و شنيدارى، گسترش مفهومى بيشترى در واژه جهانىشدن ايجاد گرديد و جهانىشدن فرهنگ هم بدان افزوده شد؛ چراكه از دريچه اين نوع رسانهها و از جمله اينترنت و ماهواره است كه مردمان سرزمينهاى گوناگون از فرهنگ و آداب اجتماعى ديگر كشورها و مناطق آگاه مىشوند. امروزه وقتى مىخواهيم براى واژه جهانىشدن معنايى مشخص در نظر بگيريم، جهانى از معانى را در پيش روى خود داريم.
برخى از متفكران مسلمان جهانىشدن را چنين تفسير مىنمايند: «جهانىشدن رشتهاى است كه يك سر آن در عرصه اقتصاد است و سر ديگر آن به عرصههاى سياسى و فرهنگى امتداد پيدا كرده است.»1 برخى ديگر، از آن «به عنوان يك ميراث تاريخى كه ريشه در اعماق گذشته و تاريخ انسان دارد»2 ياد مىكنند. مىتوان جهانىشدن را رهاشدن حوادث و امور از قيد «زمان» و «مكان» دانست. به تعبير ديگر، جهانىشدن فرايندى است كه در آن، از اهميت فاصله جغرافيايى در ايجاد و تداوم روابط اقتصادى، سياسى و فرهنگى ـ اجتماعى، كاسته مىشود.
از ديدگاهى بدبينانه نيز مىتوان جهانىشدن را برنامهاى هوشمند دانست كه براى بازسازى روابط سياسى و اقتصادى بينالمللى در مسيرى مشخص طراحى شده است، به گونهاى كه منافع ويژهاى را دنبال مىكند، بخصوص منافع تجارى شركتهاى چندمليتى كشورهاى صنعتى و توسعهيافته در قالب بازار آزاد، فرهنگ خاصى را ترويج مىكند كه همان فرهنگ ليبرالى است و معتقد به آزادى فردى در همه مراحل توسعه انسانى است و به برترى نظام سياسى ويژهاى (ليبرال دموكراسى) باور دارد. چنانكه پيشتر اشاره شد، از اين منظر بايد از «جهانىشدن» با تعبير «جهانىسازى» ياد كرد تا اختلاط مفهومى و واژگانى پيش نيايد.
يوسف قرضاوى، از انديشمندان مسلمان، بر اين باور است كه اولين جلوه جهانىسازى، جهانىسازى سياسى است؛ بدين معنا كه همه بايد در برابر قدرت برتر و قطب يگانه عالم، خاضع باشند.3 حسن حنفى نيز معتقد است: جهانىسازى، دوران نيرنگ عميق سرمايهدارى براى تمام انسانهاست كه در سايه سلطه دولتهاى مركز و به رهبرى آنها و تحت سيطره آنها و در سايه سلطه نظام جهانى، روابط نابرابر شكل گرفته است.
به هر حال، آنچه ما از جهانىشدن اراده كردهايم معنايى است كه بر دو بعد اصلى آن، يعنى «روند» و «پروژه»، تكيه دارد؛ معنايى كه در قالب اصطلاح «جهانىشدن» و «جهانىسازى» رواج يافته است. جهانىسازى متضمن معنايى است كه بر پروژه بودن جهانىشدن تأكيد دارد و جهانىشدن متضمن معنايى است كه فرايند بودن آن را تداعى مىنمايد.
خلاصه اينكه جهانىشدن به معناى خروج افراد، دولتها و ملتها از حالت و وضعيت محدود، به سوى وضعيت عالمگير و جهانى است. جهانىشدن، يعنى انتقال معانى مفاهيمى در حوزههاى سياست، فرهنگ و اقتصاد از سطح خُرد، ملى و منطقهاى به يك سطح فراملى و جهانى و نه حتى صرفا بينالمللى. همين قدر مىتوان گفت كه امروزه با چند دهه پيش تفاوتهاى زيادى در همه ابعاد حيات اجتماعى و سياسى و فرهنگى فرد، دولت و جامعه انسانى پديد آمده است. گاهى ادعا مىشود كه در عصر جهانىشدن ديگر از ابهت و اقتدار پيشين دولتها خبرى نيست و دولتها در حال زوال و از دست دادن جايگاه خود هستند، اما بايد اذعان كرد كه هنوز هم دولتها به عنوان بازيگران اصلى صحنه بينالمللى و به تعبير درستتر، «بينالدولى» هستند، هرچند رقيبان بسيارى جدى مانند شركتهاى بزرگ را در پيش رو دارند.
ب. پيشينه جهانىشدن
زمان چندانى از كاربرد واژه جهانىشدن نمىگذرد؛ چون قدمت اين واژه به سالهاى آخر دهه 50 و سالهاى نخست دهه 60 ميلادى مىرسد. مجله اكونوميست در سال 1959 از عبارت «سهميه جهانى» استفاده كرد. در 1961 فرهنگ وبستر نخستين فرهنگ معتبرى بود كه تعاريفى درباره دو اصطلاح Globalization و Globalism ارائه داد. در 1965 مارشال مكلوهان، نام جنگ و صلح در دهكده جهانى را بر كتاب خود نهاد. برخى، اصطلاح دهكده جهانى را سرآغازى بر شكلگيرى اصطلاح جهانىشدن مىدانند. با اين وصف، كاربرد واژه جهانىشدن يا مشتقات آن، تا دهه آخر قرن بيستم محدود باقى ماند. اين رشد، گوياى پذيرش يا مورد توجه قرار گرفتن پديده و اصطلاح جهانىشدن به وسيله نويسندگان و محققان در سالهاى پايانى قرن بيستم است. بنابراين، مىتوان گفت: از ويژگىهاى سالهاى پايانى قرن بيستم، كاربرد فراگير واژه جهانىشدن است.
آنتونى گيدنز در كتاب راه سوم معتقد است: اصطلاح جهانىشدن تا حدود ده سال پيش در ميان مباحث دانشگاهى جايى نداشت. با رواج تدريجى اين واژه مباحث شورانگيزى در مورد آن به راه افتاد و بدين ترتيب، جهانىشدن در سه بعد سياسى، اقتصادى و فرهنگى، در دهه 1990 به يكى از جذابترين مباحث دانشگاهى در غرب تبديل شد.4 او بر اين باور است كه جهانىشدن از حدود سالهاى دهه 1960 رواج يافت. وى جهانىشدن را حاصل مدرنيته، و پسامدرنيسم را تجلىگاه جهانىشدن كامل مىداند. او معتقد است: جهانىشدن به اندازه تجدّد قدمت دارد؛ اگرچه در سالهاى اخير تشديد شده است. در واقع، به اعتقاد گيدنز، جهانىشدن عبارت است از گسترش تجدّد. علاوه بر گيدنز، افرادى همچون اسكيلر، اولريش بك، جوزف ناى و كوهين نيز معتقدند كه جهانىشدن از درون مدرنيته زاده شده است.
جهانىشدن، پيامد يك انفجار فنى است كه همزمان در رايانهاى كردن امور، مخابرات و حمل و نقل مشاهده مىشود. از اينرو، تحول فناورى، زمينهساز تحولات جهانىشدن بوده است و دامنه انقلاب اطلاعاتى كه از ابتداى دهه 1980 آغاز شد و اينك همه جهان را فرا گرفته، بسيار گسترده است.
بعد از انقلاب فرانسه، يعنى از ابتداى قرن نوزدهم، غرب توانست همه جهان را در اختيار خود بگيرد و به تعبيرى، به تصرف خود درآورد. از آن زمان اين رؤيا پديد آمد كه غرب، جهانى و همهجاگير خواهد شد و بشر راهى جز غربىشدن ندارد. غرب اكنون در مرحلهاى است كه راه جهانىشدن را سخت و صعب مىبيند و جهانىشدن «سياسى و اقتصادى» را به جاى جهانىشدن «فرهنگ غرب» مىگذارد و البته اين صورت «جهانىشدن» با نيروى نظامى هم مىتواند تحقق يابد. در اين مرحله، فرهنگ غرب نيز سياسى شده و اشتباهى بين فرهنگ و سياست به وجود آمده است. اين نتيجه چهار ـ پنج قرن تفكر و تمدن غربى است و اكنون به جايى رسيده كه مىخواهد از پانصد سال تاريخ خود نتيجهگيرى و بهرهبردارى كند. در مقابل اين پروژه تاريخى كه اكنون جلوه سياسى پيدا كرده است، صرف طرحهاى سياسى كارساز نيست. سياستمداران دست چندم آمريكايى و اروپايى نمىتوانند مجرى طرحهاى بزرگ سياسى و تاريخى باشند. اما دوران، دورانِ سياستمداران ضعيف و كمدرايت است. اينها با خرد اندك خود نمىتوانند طرحهاى بزرگ، تدوين كنند.5
پس رشد فزاينده قدرت غرب و برخوردارى آن از دستاوردهاى انقلاب اطلاعات و نيروى عظيم رسانهاى كه در همه جاى دنيا نفوذ دارند از يكسو، و قدرت گرفتن اسلام و گسترش ديدگاههاى جهانشمولى اسلامى (كه به نظر غرب، كل تمدن غربى را با خطر مواجه ساخته است) از سوى ديگر، و نيز فروپاشى اتحاد شوروى به مثابه يك قدرت رقيب، همه و همه دست به دست هم دادهاند تا فرصتى براى طرح نظريه جهانىسازى در اين سطح گسترده فراهم آيد.
با تأمّل بيشتر و با نگاهى عميقتر مىتوان چنين برداشت كرد كه جهانىشدن ريشه در تاريخ انسان و بشريت دارد و همواره با او همراه بوده است. هميشه در طول تاريخ كسانى بودهاند كه ايدههاى جهانى داشته و درصدد جهانىكردن آنها برآمدهاند. سرآمد همه آنها پيامبران هستند كه برنامه و دستور جهانى داشتهاند. اديان نه براى قوم خاص يا منطقه خاصى، بلكه براى همه انسانهاى ساكن در سراسر كره زمين برنامه داشتهاند. اساسا رسالت انبيا شامل همه انسانها مىشده است. بخصوص اگر توجه خود را به اديان بزرگى همچون اسلام معطوف كنيم، خواهيم دانست كه ارائه راهحلهاى نهايى براى معضلات جهانى و مشكلات گوناگون انسانها، سرلوحه كار خطير آنها بوده است. اساسا از آنرو كه اسلام با مظاهر تمدن مخالفتى نداشته و از آن براى پيشبرد اهداف خود بهره نيز برده است، روند جهانىشدن اسلامى با همراهى فناورى و ابزار ارتباطى جديد، تسهيل شده و شتاب بيشترى به خود گرفته است.
ج. ابعاد جهانىشدن
جهانىشدن داراى ابعاد گوناگونى است كه مهمترين آنها را مىتوان در قالب جهانىشدن اقتصاد، سياست، فرهنگ و فناورى دستهبندى كرد. شايد بتوان براى جهانىشدن ابعاد تازهترى را هم تعريف كرد، اما آنچه وجه قالب جهانىشدن است اين است كه آنها را در همين چند عنوان كلى خلاصه كنيم و ابعاد جزئىتر را به آنها ارجاع دهيم.
جهانىسازى يا به تعبيرى، غربىسازى و بنا بر تعبير سومى، آمريكايىسازى جهان هم، طرحى است كه در ابعاد گوناگون دنبال مىشود. مهمترين ابعاد جهانىسازى را مىتوان در قالب جهانىسازى اقتصاد آزاد، فراگير كردن الگوى ليبرال دموكراسى در بعد سياسى، تحميل الگوهاى فرهنگى غرب در بعد فرهنگى و تحميل هژمونى و هيمنه رسانهاى در بعد اطلاعات و فناورى رسانهاى نام برد. از اينرو،راهبردجديدآمريكاتحتعنوان«گسترش دموكراسى» شكل گرفته است؛ امرى كه بر اقدامات فراملى مبتنى است. از سوى ديگر، آنان درصددند تا مبانى ارزشى نظامهاى دموكراتيك غربى را در ابعاد فراگير جهانى مورد پيگيرى قرار دهند. در شرايط موجود دموكراسىگرايى به عنوان جلوهاى از نظامهژمونيكجهانىموردتوجه قرار مىگيرد.6
مهمترين دغدغه همگان در مواجهه با جهانىسازى، بعد فرهنگ و مسائل فرهنگى است، در حالى كه آنچه فرهنگ را هم ابزار خود قرار داده است سياست و تعيين خطمشىهاى سياسى و حكومتى و تدبير سياسى جهان است. پس جا دارد از لايه سطحى و رويين جهانىسازى كه در قالب جهانىسازى فرهنگى بروز مىيابد، عبور كنيم و توجه و تمركز خود را به سوى سياست و جهانىسازى سياسى ببريم؛ چراكه آرمانهاى سياسى جهانىسازان بيشتر از الگوهاى فرهنگى در مورد مصرف و... تأثيرگذار بوده است. نتيجه اينكه جهانىسازى غربى، تداوم حركت نظام سرمايهدارى و كاپيتاليستى غرب است كه پس از پايان جنگ سرد، از لاك دفاعى بيرون آمده، و رؤياى تسلط بر عالم را در سر مىپروراند. به همين دليل، مطرح شدن سياست نظم نوين جهانى همزمان با فروپاشى بلوك شرق، شاهد ديگرى بر اين مدعاست كه هدف ابتدايى غرب و بخصوص ايالات متحده، جهانىسازى سياسى است.
1. اقتصاد
برخى بر اين باورند كه جهانىسازى، رويكردى اقتصادى دارد و سياست در خدمت آن است: «جهانىسازى، آنگونه كه امروز رخ نموده است، و به صورت واژگانى رايج و متداول در نوشتهها ظهور و بروز دارد، در اصل، پديدهاى كاملاً اقتصادى است كه سياست را جهت رسيدن به هدف، به عنوان محمل و ابزارى كارآمد در اختيار گرفته است.»7 اما به نظر مىرسد بعد سياسى جهانىشدن، خود را در پس لايههاى گوناگون اقتصاد و تجارت بينالملل پنهان كرده است. شاهد اين ادعا، سردمدارى سياسيون عالم در گسترش و تعميق جلوههاى اجرايى جهانىشدن در سطح عالم و در ميان كشورها و ملتها از طريق نهادهاى بينالمللى و ساير ابزارهاى در دسترس است.
اصطلاح جهانىشدن اقتصاد كه ناظر به همگرايى اقتصادى و رفاهى است، بيانگر همگونسازى قيمتها، توليدات، دستمزدها، دارايىها و... در سراسر جهان مىباشد كه دربرگيرنده گسترش تجارت بينالملل و سرمايهگذارى مستقيم خارجى است. از اينرو، در جهانى ـ كه از لحاظ اقتصادى جهانى شده است ـ اقتصادهاى ضعيف، تقويت مىگردد و افزايش رقابت و در نتيجه، بهينه شدن توليد، كاهش هزينه مبادلات، سرعت جابهجايى و تحرك و پويايى سرمايه، افزايش روند نوآورى در عرضه و افزايش كيفيت كالاها و خدمات كه خود رفاه اجتماعى را به وجود خواهد آورد، در پى دارد. جوهره اصلى جهانىشدن اقتصاد كه از نيمه دوم قرن بيستم به اين طرف، شتاب زيادى گرفته است به گونهاى شده كه برخى معتقدند: امكان توقف آن وجود ندارد و اين روند برگشتناپذير باشد. اما بايد دانست همه چيز در پيوستن و نپيوستن به سازمان تجارت جهانى خلاصه نمىشود. هرچند نظام اسلامى نمىتواند از روندهاى درست بينالمللى بركنار بماند، اما تلاش بيش از حد براى پيوستن به مجامعى كه سلطه استعمارى فرانوينى را به اعضا تحميل مىنمايد درست نيست، حتى اگر مزايايى هم براى اعضا به دنبال داشته باشد.
جهانىشدن اقتصاد، تقسيم كار بهترى را براى كشورها به ارمغان مىآورد و از يكسو، كشورهاى در حال توسعه كه نيروى كار فراوان دارند امكان مىيابند در توليد كالاهاى نيروبَر تخصص يابند و از سوى ديگر، كشورهاى توسعهيافته خواهند توانست تخصص خود را در توليد كالاهاى سرمايهبر بالا ببرند و كالاها با بهرهورى بيشترى توليد شود و بدين صورت، هر دو گروه كشورها از مزاياى تقسيم كار بينالمللى بهرهمند شوند. اما بايد يادآور شد كه بخش اعظم منافع بهدستآمده از تقسيم كار، عملاً نصيب كشورهاى پيشرفته مىشود و نوع تقسيم كار، جنبه تحميلى دارد و توجهى به استعدادهاى ذاتى و مصالح ملى كشورها و بخصوص ويژگىهاى فرهنگى هر كشور نيست.
غرب در بعد اقتصادى جهانىسازى از ابزارهاى توانمندى بهره مىگيرد كه صندوق بينالمللى پول، سازمان تجارت جهانى و شركتهاى غولپيكر فرامليتى تنها بخشى از اين قدرت عظيم است. برخى از طرحها و برنامههاى جهانىسازى اقتصادى به اين شرح است: لغو محدوديتهاى گمركى (كه منجر به ركود و ورشكستگى صنايع داخلى كشورهاى جهان سوم مىشود)، ترويج اقتصاد سرمايهدارى، گسترش انحصارات شركتهاى بزرگ فرامنطقهاى (در زمينه توليد، خريد و فروش و توزيع كالا و خدمات)، دامپينگ،8 و پرداخت وامهاى با بهره بالا به كشورهاى در حال توسعه براى هزينه كردن در مواردى كه آنها تجويز مىكنند.
در بعد اقتصادىِ جهانىشدن، عواملى مانند آزادسازى تجارت و حذف مقرّرات دست و پا گيرِ گسترش و يكى شدن بازارهاى مالى و رشد فعاليت شركتهاى چند مليتى دقيقا به عنوان ابزارى كارآمد براى متحول ساختن مجموعه كشورها و شكلدهى به اقتصاد جهانى به كار گرفته شده است. سالها سياستگذارى و برنامهريزىهاى متمركز از سوى نظامهاى سرمايهدارى دولتى در آمريكا و اروپا انجام گرفته تا كار بدين جا رسيده است.
بنابراين، به هريك از زيرمجموعههاى جهانىسازى كه بنگريم اغراض سلطهطلبانه و سودجويانه را آشكارا مىبينيم و در آنها اصول اخلاقى و ارزشى و معيارهاى انسانى، يا هيچ وجود ندارد و يا بسيار كمرنگ و همراه با ظاهرسازى و فريب افكار عمومى جهانيان است و بنا بر ديدگاه برخىها، بخصوص اقتصاددانان، هرچند جهانىسازى به قلمروهاى فرهنگى، سياسى، حقوقى، نظامى، فناورى و محيط زيست نيز گسترش داده شده، ليكن بيشتر بعد اقتصادى دارد و قطبهاى سرمايهدارى بر اساس فعاليت بىقيد و شرط، بنيان نهاده شده است. سرمايهدارى جهانى به محيطزيست هم رحم نكرده و زيستبوم را كه جايگاه مناسب زندگى همه انسانها (و حتى خود طبقات سرمايهدار) است ويران ساخته است.
نتيجه اينكه اگر جهانىشدن اقتصاد، تسهيل داد و ستد اقتصادى درست و انسانى را در پى داشته باشد امر مطلوبى است، اما اگر به تحميل زيادهخواهىهاى عدهاى قلدر اقتصادى منجر شود جهانىسازى اقتصادى رخ خواهد داد كه گسترش آن، به بسط ظلم و شكاف اقتصادى مىانجامد.
2. فرهنگ
رويارويى جهانى فرهنگها هنگامى بروز مىكند كه هر فرهنگى بخواهد از محدوده تنگ مرزها و منطقه خاص خود فراتر برود. اين مهم تا زمانى كه جنبه دستورى به خود نگرفته باشد همچنان كمتنش خواهد بود، اما زمانى كه فرهنگ يك كشور يا يك منطقه، اقدام به تعريف و بازشناسى خود در سطح جهانى مىكند ناگزير با محدويتها و احتمالاً برخورد فرهنگهاى ديگر روبهرو مىشود. فراتر بردن فرهنگ از مرزهاى محدود جغرافيايى خاص آن، موجب واكنش فرهنگ همجوار يا رقيب مىگردد؛ زيرا هر فرهنگى بر اساس اصول، شاخصها، نمادها، شعارها، مناسك، آداب و رسومى تنظيم شده است كه به يقين، دستكم در اصول و بنيادهاى خود با فرهنگ ديگر متفاوت خواهد بود.
حال بايد پرسيد: منظور از تركيب «جهانىشدن فرهنگ» چيست؟ مىتوان گفت: آنچه را كه به نام آمريكايىكردن فرهنگ مصرفى و تفريحى مىناميم، در مفهوم جهانىشدن اقتصاد بازار و نيز در مفهوم جامعه مصرفكننده مستتر است. از اينرو، اين شكل از جهانىشدن فرهنگ محصول جهانىشدن اقتصاد و فناورى است. اما مردم ترجيح مىدهند به محله، شهر و كشور خود بينديشند تا به جهان. از اين برمىآيد كه جهانىشدن فرهنگ، مفهومى سطحى باقى خواهد ماند، هرچند هويت فرهنگى مردم ممكن است گاه سبب شود تا آنها در برابر جهانىشدن به شدت واكنش نشان دهند.9
به هر حال، يكى از بحثبرانگيزترين ابعاد جهانىشدن، بعد فرهنگى آن است؛ زيرا اگر كشورها بخواهند يا بتوانند در برابر اقتصاد جهانى كوتاه بيايند، هرگز نخواهند توانست در برابر فرهنگ هزار تكه جهانى به عنوان يك غريبه، كوتاه بيايند و آن را بپذيرند.
اگر جهانىسازى به يك ايدئولوژى تبديل شود كه هدف از آن، حاكم كردن ارزشها و معيارهاى خاصى باشد در اين صورت، جهانىسازى فرهنگى بروز كرده است. با اين وصف، جهانىشدن نه تنها يك پديده طبيعى و معمولى نيست، بلكه دولتها و قدرتهاى بزرگ جهان آن را شكل دادهاند و از سوى ديگر، جهانىشدن، تنها داراى جنبه اقتصادى هم نيست. جهانىشدن يك پديده كاملاً جديدى است كه روى رفتار مصرف انسان قرن بيستويكم اثر مىگذارد و اساس آن بر مصرف، فرهنگ فراغت، لذتجويى و رسانههاى ارتباطى غربى بنا شده است. شالوده اين نظريه بدينگونه است كه وقتى انسانها به لحاظ مصرفى (علىرغم تنوع آن) يكى شدند، تفاوتهاى فرهنگى با بالا رفتن مصرف، كم مىشود و در نتيجه، در آينده، فرهنگها شبيه هم خواهند شد. به عبارتى، يكسانسازى در مصرف، يكسانسازى در فرهنگ را ايجاد خواهد كرد. از آنرو كه غرب دستى بالا در توليد و فرهنگ دارد، در نتيجه، فرهنگهاى ديگر را در خود جذب نموده و فرهنگ فراملى را ايجاد خواهد كرد. در قالب جهانىسازى فرهنگى است كه افكار عمومى جهانى به وسيله تبليغات و سانسور، به كنترل سردمداران غولهاى رسانهاى و اطلاعاتى درمىآيد. دنياى جهانىشده به سبك غرب، به گونهاى است كه تبليغات حرف اول را مىزند و هر كس تبليغات بيشتر و گستردهترى در اختيار داشته باشد افكار عمومى را به نحو چشمگيرترى قانع خواهد كرد. در چنين دنيايى، بسيارى از واقعيتها انكار و يا سانسور مىشود و واقعيات دستكارىشده، به عنوان واقعيات اصيل ترويج مىگردد. دادههاى دانش بشرى كه بايد در اختيار همه انسانها قرار گيرد و در سطح جهانى براى رشد و تكامل جوامع به كار رود، در نظام انحصارات قدرتهاى اقتصادى و سياسى قرار مىگيرد. غرب، بخصوص آمريكا، مسائلى را در صدر مسائل داراى اولويت جهانى قرار داده كه علىرغم ماهيت جهانى داشتن، نمىتوان از آنها به عنوان مسائل درجه اول جهانى ياد كرد. در واقع، اينها مسائل غربى هستند كه غرب آنها را جهانى وانمود مىكند. امورى همچون محيط زيست، تروريسم و... از جمله اين موارد هستند.
از اينرو، كشورهاى كمتر توسعهيافته و به تعبيرى، كشورهاى عقبنگهداشتهشده بايد بيش از پيش مراقب باشند تا فريب برخى دلسوزىهاى بىجاى غرب در قالب حقوق بشر و دموكراسى را نخورند و مسائل ساختگى غرب را مسائل جهانى تلقّى ننمايند؛ مسائلى نظير مطالبات فمينيستها، مبارزه با تروريسم و حتى تخريب محيط زيست. برخى از اين امور اگرچه بعضا ابعاد و آثار جهانى دارند، اما در قياس با مسائل مبرمتر جوامع كمتر توسعهيافته، به هيچ وجه از اولويت اول برخوردار نيستند. امروزه عواملى باعث شدهاند كه غربىها از مواردى دم بزنند كه به لحاظ ماهوى، امورى غربى هستند تا جهانى و بشرى.
روح حاكم و بنمايه اصلى جهانىسازى اين است كه يك ايده واحد، به ايده جهانى تبديل شود و همه ملتها و اقوام مختلف به دنبال تحقق آن حركت كنند و در واقع، يك ايدئولوژى را بر كل مناسبات جهانى حاكم كنند. در حقيقت، آن چيزى كه روح جهانىسازى را شكل مىدهد ايجاد يك جامعه جهانى بر محور ايدئولوژى مدرنيته است و در اين مسير، اولين گامى كه برمىدارند، يعنى محورىترين و اصلىترين كار، توسعه انسانى است؛ بدين معنا كه بافت انسانى جامعه جهانى را از نظر رفتار، انديشه و اعتقادات و از نظر اخلاق و روحيات هماهنگ كنند، وگرنه اگر نتوانند ملتها را از نظر انديشه و عمل، يكسان و هماهنگ كنند جهانىسازى، خيالى بيش نخواهد بود.
نتيجه اينكه جهانىشدن فرهنگ با جهانىسازى فرهنگ متفاوت است. اگر اخلاق و اصول انسانى و الهى كه حرمت انسان را پاس مىدارد مبناى جهانىشدن فرهنگى باشد مىتوان آن را مثبت تلقّى كرد، اما اگر فرهنگ خاصى مانند فرهنگ منحط غرب بخواهد اساس جهانىشدن فرهنگ قرار بگيرد در واقع، جهانىسازى فرهنگ غربى يا به تعبيرى، غربىسازى رخ خواهد داد كه مورد نكوهش و طرد ملتهاست.
3. سياست
جهانىشدن سياست بدين معناست كه طرحهايى براى اداره كل جهان به عنوان گستره قلمروى واحد تحت حاكميت يك اقتدار سياسى واحد در دست ارائه يا اجرا باشد. اين بعد از جهانىشدن، اعتراضات گستردهترى را در پى داشته است؛ چراكه موجب تضعيف حاكميت دولتها و مردم هوادار آنها شده است. امروزه ايالات متحده به دنبال جهانىكردن سياست ليبرال دموكراسى غربى به عنوان يك ارزش برتر سياسى در عرصه جهانى است. پس، جهانىشدن سياست به معناى دنبال كردن يك سياست و نظم سياسى واحد در سراسر جهان است؛ جهانى كه از پيمان وستفاليا به صورت دولت ـ كشور اداره مىشود و تاكنون علىرغم تشكيل اتحاديهها و پيمانهاى منطقهاى و جهانى (از تشكيل اتحاديه اروپا، اتحاديه آفريقا و اتحاديهها و سازمانهاى آسيايى مانند آسهآن، اكو، اُپيك، سازمان كنفرانس اسلامى، شوراى همكارى خليج فارس و... گرفته تا در سطحى گستردهتر، تشكيل جامعه ملل و به دنبال آن و به نحوى پايدارتر، سازمان ملل متحد)، همچنان دولتها تصميمگيرنده نهايى در عرصه بينالملل هستند.
جهانىسازى سياسى هم، وجه غالب جهانىسازى است كه حتى ساير ابعاد جهانىشدن را تحت تأثير و سيطره خود قرار مىدهد. اساسا جهانىسازى سياسى، هدف و آرمان نهايى غرب در اين عصر و زمانه است. همگان به اين امر اذعان دارند كه بسترساز پيشرفت و گسترش فرهنگ و ارزشهاى غرب، حاكميت ارزشهاى سياسى و در صورت امكان دستيابى به حكومت يكجانبهگراى جهانى است. البته رسيدن به چنين آرمانى نيازمند صرف سرمايههاى فراوان مالى و انسانى و طرح و برنامهريزى بلندمدت و از همه مهمتر، پيگيرى مداوم و بىوقفه است. از اينرو، هيچگاه با تغيير دولتها در غرب، بخصوص در ايالات متحده، برنامهها و طرحهاى كلان سياسى و اقتصادى دچار تغيير بنيادين نمىشود.
البته اهداف ميان مدت جهانىسازان غرب را بايد در طرح پر طمطراق ليبرال دموكراسى دانست كه دقيقا مبتنى بر پايهها، مبانى و اصول ليبراليسم و فلسفه انسانمحور و تجربهگراى غربى است. راضى شدن غرب به دموكراسى بينالملل كه واحدهاى آن را دولتها تشكيل مىدهند و پيش كشيدن بحث شهروندى بينالمللى، از اينروست كه زمينه را براى سلطه نهايى سياسى و فرهنگى خود مهيا نمايد. پس كشورهاى در حال توسعه و به تعبيرى، كشورهاى غير غربى، بايد مراقب باشند تا فريب خدعههاى دوران استعمار فرانو را نخورند و به اسم ايجاد دموكراسى و رعايت حقوق بشر و انطباق با ارزشهاى سياسى و فرهنگى غرب كه در قالب ارزشها و اصول عام بشرى عرضه مىشود، دچار سلطه و هژمونىسياسى غرب نشوند.
نتيجه اينكه بيشترين تلاش غرب در قالب جهانىسازى سياسى، مصروف جهانىسازى الگوى سياسى غرب در قالب ليبرال دموكراسى مىگردد. اگر بتوانند ذائقه جهانى را تشنه دموكراسى پر طمطراق خود كنند توانستهاند ساير منويات خود در قالب فرهنگ و اقتصاد را نيز جهانى كنند. اما بايد گفت كه كشتارهاى ميليونى در جهان براى تحقق جنگ به اصطلاح عادلانه و براى تحقق دموكراسى باعث رسوايى اين الگوى سياسى شده است. اگر جهانىشدن سياسى منجر به انتقال تجربيات مديريتى كشورها در اداره هرچه بهتر جهان بشود، مىتوان جهانىشدن سياسى مثبت را ملاحظه كرد، اما جهانىسازى فعلى كه به تحميل دموكراسى، حتى به قيمت كشتن مردمان ساير سرزمينها، انجاميده است تلاشى مفتضحانه و محكوم به شكست است. البته نبايد از نظر دور داشت كه تحقق حاكميت اسلام به عنوان دينى كه بهترين الگوى سياسى را در قالب امت بزرگ اسلامى و احترام به پيروان ساير اديان و نگاه جامع به تمامى ابناى بشر دارد، تنها الگويى است كه هر انسان آزادهاى آن را آرزو مىكند.
4. فناورى ارتباطات و اطلاعات
اگرچه تا پيش از اين، بعد تكنولوژيك و انفورماتيك جهانىشدن در بحث فرهنگ آورده مىشد، اما به دليل اهميت و گسترش فزاينده نقش فناورى اطلاعات و ابزارهاى آن در زندگى امروزين بشر، اينك آن را مستقل آورده و با تفصيل بيشترى به آن مىپردازند. به هر حال، بايد اذعان كرد كه حقيقتا زندگى امروز انسان با همراه شدن با فناورى اطلاعات بسيار آسانتر و دلپذيرتر شده است. در دنياى جهانىشده، اگر نگوييم فناورى نقش اول را در موارد گوناگونى همچون: تجارت الكترونيكى، دانشگاه مجازى، دولت مجازى و... ايفا مىنمايد، اما به هر حال، بايد به كاربرد و مزاياى آن اذعان و اعتراف كرد. اگر روزى گفته مىشد: «انسان بىسواد، كور است»، اينك بايد گفت: كسى كه نتواند از فناورى در راه علم، كشوردارى و اقتصاد و تجارت و ارائه خدمات، بهره ببرد كور و ناتوان است. به هر حال، يكى از پايههاى اساسى دنياى جهانىشده، اطلاعات و فناورى مربوط به آن است.
اما همين امتياز مهم كه بشر با تلاش خود به آن رسيده است مورد سوءاستفادههاى سلطهطلبان جهانى واقع مىشود؛ زيرا آنها با استفاده از قدرت سخت و نرم، اقدام به جهانىسازى مىكنند. قدرت سخت، همان حملات نظامى و اشغال كشورها به بهانه حقوق بشر و سلاحهاى كشتار جمعى است. مجموع عناصر فرهنگى جهانىسازى را مىتوان قدرت معنوى ناميد كه جهانىسازان، براى تحقق مقاصد خود، حداكثر استفاده را از آن مىكنند. اينترنت، ماهواره و صنعت سينماى جهان امروزه تحت سلطه و هژمونى غرب بخصوص ايالات متحده است. غرب با استفاده نادرست از اين ابزارها به پيشبرد اهداف خود در جنبه خبرپراكنى و تزريق اطلاعات و آگاهىهاى موردنظر خود اقدام مىنمايد. توجيه و استدلالپذيرى و همهفهمكردن ارزشهاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى با استفاده از تبليغات گسترده در قالب خبر، فيلم و تصوير صورت مىگيرد. سيل اخبار اطلاعات و محصولات فرهنگى، كارى جز هدايت خواستهها، نيازها، رفتار، ذهنيت، نظامهاى آموزشى و شيوه زندگى دريافتكنندگان انجام نمىدهد.
رايجترين فرضيهاى كه در مباحث زيربنايى فرايند جهانىشدن مطرح مىشود اين است كه رسانههاى جمعى بر فرض خنثا و بىطرف بودن ذاتى اطلاعات و اخبار بنا شدهاند. اين فرض را سازمانها و كمپانىهاى ذىنفع در فرايند جهانىسازى، به شدت بزرگنمايى و تبليغ كردهاند و از اين نكته غفلت شده است كه ارزشهاى اجتماعى و فرهنگى در شكل دادن به اخبار و اطلاعات نقش بسيار مهمى ايفا مىكنند. انتخاب موضوعات روزمرهاى كه مقامات مسئول براى پوشش خبرى برمىگزينند به همان اندازهاى كه انتخابى حرفهاى و اقتصادى است، انتخابى سياسى نيز هست. رسانههاى جمعى به شكل فزايندهاى بر اين وعده تأكيد مىكنند كه جهانىشدن، دوستى، صميميت، هماهنگى و همكارى بينالمللى را به همراه خواهد آورد، اما اين رسانهها عمدتا از تأثيرات جانبى اين فرايند غافل بودهاند.10
كاملترين وسيله جهانىسازى كه تاكنون به دست بشر ابداع شده، اينترنت است كه نقش مهمى در جهانىسازى پيدا كرده است. اين پروژه ابتدا در سال 1968 تحت عنوان «آرپانت» شكل گرفت و در سال 1969 توسط پنتاگون مورد حمايت واقع شد. از سال 1991 اين پروژه از سطح آمريكا به سطح جهان، همگانى شد. ايالات متحده با عنوان مبدع اينترنت و گسترشدهنده آن سعى دارد تا با در اختيار گرفتن مهمترين بانكهاى اطلاعاتى و منابع آن، و شناخت راههاى جمعآورى و پراكندن اطلاعات، چتر اطلاعاتى خود را بر جهان بگستراند. اينترنت وسيلهاى در دست ايالات متحده است كه مىتواند با آن رقيبان يا همپيمانان خود را با اطلاعات موردنظر سرگرم كند يا آنها را با اخبار و اطلاعات هدايتشده، تحت تأثير قرار دهد.11
در اين بعد از جهانىشدن هم دو وجه مثبت و منفى لحاظ مىشود. اگر همانند عرصه اقتصاد و سياست و فرهنگ، جهانىشدن منجر به بهرهورى زندگى انسان در استفاده از ابزار و فناورى گردد، جهانىشدن فناورانه مثبت رخ خواهد داد؛ مزايايى مانند دولت الكترونيك و استفاده گسترده از اينترنت در تحقيقات علمى از جمله موارد آن هستند، اما اگر جهانىسازى منجر به جريان يكسويه استفاده از فناورى در جهت تحميل فرهنگ و سياست غربى باشد ـ همانند آنچه در جريان فتنه سال 1388 در ايران رخ داد كه رسانهها بخصوص سايتهايى مانند توئيتر و فيسبوك در خدمت براندازان و فتنهگران درآمدند ـ در اين صورت، وجه منفى جهانىسازى فناورى رخ مىدهد كه در مقابل آن بايد ايستاد و استفاده از آن را بايد محدود كرد.
د. جهانىسازى اسلامى
اسلام و جهانىشدن به چه معنا داراى ارتباط و تعامل با يكديگر هستند؟ اينكه جهانىشدن به پديدهاى در دهههاى اخير تبديل شده است چه ارتباطى با اسلام به عنوان يك دين جهانى مىتواند پيدا كند؟ چقدر در ميان مسلمانان و كشورهاى اسلامى و متفكران نسبت به اين پديده آگاهى و شناخت وجود دارد؟ موضعگيرىها در قبال آن به چه صورت است؟ از سوى ديگر، اسلام در ارتباط با پديده جهانىشدن چه موضعى دارد؟ آيا بايد حكم اسلامى اين پديده، از منابع فقهى صادر شود تا تكليف مسلمانان نسبت به آن معلوم باشد؟ آيا اساسا پديده جهانىشدن يك موضوع و دستمايهاى براى فقه و ديگر معارف اسلامى است كه بايد با تكيه بر منابع آن، به پاسخگويى و تعيين حكم آن پرداخت؟ يا اينكه اساسا اسلام در قبال جهانىشدن بايد بر جنبههاى فلسفى و انديشه جهانگرايى خود تأكيد كند؛ چراكه جهانىشدن با ادعاى جهانى به بشريت عرضه شده است؟ پشتوانههاى غنى و سرشار فكرى، انديشهاى، فلسفى و ارزشهاى دينى در زمينه جهانىشدن كدام است؟ وقتى ارتباط دين و جهانىشدن مورد مداقه قرار مىگيرد، بايد بر چه جنبهها و چه محورهايى تمركز كرد تا به پاسخى شايسته براى جهانىشدن، دست يافت؟ اسلام و جهانىسازى چه ارتباطى با يكديگر دارد؟ آيا مفهومى تحت عنوان «جهانىسازى اسلامى» مىتواند معنايى داشته باشد؟ پرسشهاى گوناگونى از لحاظ روششناسى و محتوايى در مواجهه با جهانىشدن مطرح است كه به اجمال به بررسى برخى از آنها مىپردازيم. جهانىشدن اسلامى به معناى آن وجه از جهانىشدن است كه مورد تأييد دين مبين اسلام است و جهانىسازى اسلامى به معناى فعال شدن مسلمانان و كشورهاى اسلامى براى تحقق ايده اسلام جهانى است.
1. ظرفيت جهانىشدن براى اسلام
جهانىشدن مىتواند براى اسلام و دنياى مسلمانان به عنوان يك ظرفيت تئوريك باشد كه در چارچوب آن، مىتوان به تحليل و تبيين الگوى جهانىشدن اسلامى اقدام كرد. جهانىشدن چنان قابليت و ظرفيت نظريهپردازانهاى را ارائه مىكند كه مىتوان به نهادها، اصول و مبانى اسلامى يك «دنياى جهانىشده اسلامى» فكر كرد و براى تحقق آن دست به اقدام زد.
اساسا برخى بر اين باورند كه جهانىشدن دو چهره تكنولوژيك و ايدئولوژيك دارد. اسلام و تعاليم دينى با رويه تكنولوژيك جهانىشدن بيشتر مىتواند تعامل و سازگارى داشته باشد، اما در بعد ايدئولوژيك، تعارض اسلام و جهانىشدن، بيشتر نمود مىيابد.12 بنابراين، آنچه از فناورى و فنون جديد كه در تعارض با مبانى دينى و تناقض آشكار با لوازم و نمودهاى نظام ارزشى اسلام است مردود شمرده مىشود و آن بخش از فناورى كه متعارض و منافى نظام اعتقادى و ارزشى اسلام نباشد، پذيرفتنى است.
اگر بعد ايدئولوژيك و تكنولوژيك جهانىشدن را نتوانيم از هم جدا و منفك بدانيم در اين صورت، پاسخ اسلامى نسبت به اين مقوله با دشوارىهايى مواجه مىشود. فرصتها و محذوراتى كه در چارچوب جهانىشدن براى اسلام و فرهنگ دينى ايجاد مىگردد ضمن آنكه انديشه دينى را با محذورات و تنگناهاى جدى روبهرو مىسازد، برخى فرصتهايى را نيز براى توسعه و گسترش نظام ارزشى و فرهنگى اسلام در اختيار مىگذارد. بنابراين، با توجه به ماهيت جهانشمولى تعاليم اسلام در فضاى جهانىشدن و عصر فناورى ارتباطات، اسلام مىتواند به خوبى پيام خود را به مخاطبان خويش برساند.13
اما بايد بدانيم كه جهانىشدن تنها جنبه تكنولوژيك ندارد. اساسا محدود كردن جهانىشدن به ابزارهاى گسترده اطلاعرسانى و فناورى، نوعى تقليلگرايى در مواجهه با پديده نوظهور جهانىشدن است.
2. پاسخى اسلامى به جهانىشدن
امروزه بشريت به تفكرى نياز دارد كه راه آينده را با آن طى كند. از اينرو، تجديد عهد دينى مىتواند يكى از اين صورتهاى تفكر باشد. بايد اذعان كرد كه ممكن است جهان در الگوى مصرف و رفتار روزمره به يك دهكده شبيه شود، اما اين وحدت، بنياد و بنيان درستى ندارد و به همين دليل، پايدار نيست. جهانىسازى، به مجموعه انگيزهها، هدفها، انديشهها و تلاشهاى كسانى بستگى دارد كه در راه اين برنامه مىكوشند و براى تحقق آن بسترسازى مىكنند و به زمينهسازىهاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى مىپردازند. از اين نقطه نظر است كه نگرش مثبت و منفى نسبت به جهانىسازى رخ مىنمايد و ممكن است حركت جهانىسازى، مفيد، انسانى و رهايىبخش، و يا منفى، غيرانسانى و سلطهطلبانه باشد.
شناخت و درك جامع و همهجانبه جهانىشدن و تعميق ايمان دينى و باورهاى اسلامى در درون جوامع مسلمان، راه حل ارائه پاسخى اسلامى به جهانىشدن است؛ زيرا مهمترين چالش جهانىشدن، ايجاد تزلزل در باورهاى دينى و اسلامى است كه بايد از سوى روشنفكران مورد توجه قرار گيرد و استحكام يابد. برخورد فعال و پويا با پديدههاى علمى جهانى كه به ايجاد موج دانشى در ادبيات رايج و محافل علمى منجر مىشود نه تنها امر مذمومى نيست، بلكه نيازمند تأمّل و تعامل انديشهاى براى حل برخى ابهامات و چارهجويى براى مصادره كردن موضوع به نفع برخى سلطهخواهان است. بركنار ماندن از جريان علمى، بخصوص براى حوزويان كه داعيهدار امور دينى و اسلامى هستند، به سهيم نشدن در جريان پر شتاب علمى جهانى منجر مىشود. لازم است كرسىهاى نظريهپردازى و حتى درسهاى خارج فقهى به اين موضوع مهم بپردازند و از منظرى اسلامى به آن پاسخى شايسته بدهند.
3. اسلام و مسئوليتهاى ايدئولوژيك
برخى از محققان بر اين باورند كه اساسا دولتها يا ايدئولوژيك هستند يا غيرايدئولوژيك. ملاك اصلى دولتهاى غير ايدئولوژيك، منافعى است كه بر اساس انتخاب خردگرايانه حاصل مىشود. از اينرو، همواره چنين دولتهايى، نفع ملت خود را بر اساس حسابهاى سودگرايانه در نظر مىگيرند. دولتهاى ايدئولوژيك هرچند به منافع ملى خود هم نظر دارند، اما ملاك آنها «وظيفه»اى است كه احساس مىكنند و بر اساس آن، «مسئوليت»هايى است كه در خارج مرزهاى خود تعريف مىنمايند. البته گاهى مسئوليتهاى فراملى ممكن است به منافع ملى ضرر هم برساند. گرچه جهانىشدن از حيث نظرى با جهانشمولى اسلام همخوان است و زمينههايى براى گسترش اين دين الهى و جهانگستر آماده مىنمايد، اما جهانىسازى غربى از جنبه عملى، تهديدهاى عمدهاى براى كشورهاى اسلامى از حيث تحديدكنندگى براى مسئوليتهاى فراملى دارد؛ زيرا امروزه دولتهاى اسلامى با الزامات حقوق بشر با قرائت ليبرالى روبهرو هستند.14 البته اين موضعى انفعالى درباره موضوعات دمبهدم نو شونده دنياى معاصر، مطلوب نيست. مواجهه با پديده جهانىشدن ما را بر آن مىدارد كه به ايفاى نقش تاريخى خود در گسترش تعاليم الهى با استفاده از ظرفيت ايجادشده بپردازيم، نه اينكه محاسبات مادى را در قالب متضرر شدن منافع ملى و... پيش بكشيم.
4. مؤلفههاى جهانىسازى اسلامى
بايد دانست كه دين اسلام به لحاظ دارا بودن مفاهيم پويا و آموزههاى انعطافپذير عقلانى، سهم بزرگى در ايجاد آرامش، معنويت، ارزشهاى ثابت اخلاقى در جهان نوين و بروز استعدادهاى نهفته انسان در راه وصول به كمال (قرب الهى) داراست. بخصوص تفكر شيعى به دليل برخوردارى از عناصرى همچون اميد به منجى (مهدويت)، عدالتمحورى (از جمله شامل عدالت سياسى و اجتماعى)، مطابقت دين با فطرت، اجتهاد و عقلانيت، دعوت و جهاد، قابليت بالايى در اين عرصه دارد. اسلام با تجديد حيات دوباره خود در ادوار اخير، انرژى متراكم و ظرفيت فراوانى در بين پيروانش ايجاد كرده و انتظارات گستردهاى را در اطراف آن پديد آورده كه مشابه آن را در كمتر آيينى از اديان زنده دنيا مىتوان ديد.
اگر هدف و انگيزه از «جهانىسازى»، سوق دادن انسانها و جامعهها به شرايط واحد و اقتصادى عادلانه و سطح معيشتى يگانه و دانش و بينشهايى فراگير و همگانى و رفع تبعيض و نابرابرى در سطح همه جوامع انسانى باشد، در اين صورت، جهانىسازى، آرمانى ارزشمند و مثبت است. چنانكه پيامبران الهى با چنين انگيزهاى همه مرزها و حدود سياسى، اقتصادى، نژادى، جغرافيايى و هر چه را مانع اين حركت بود از ميان برداشتند و بشريت را با تمام توان در همه زمينهها به سوى يگانگى و برابرى و برادرى سوق دادند.15
5. انقلاب اسلامى و جهانىسازى اسلامى
اصولاً مذهب توانسته است بر فراز تمدنها و ايدئولوژىهاى مرسوم به ايفاى نقش بپردازد؛ چراكه بيش از يك سوم مردم جهان (شامل مناطق پهناور آفريقا و بسيارى از كشورهاى اسلامى) به آسانى تن به جهانىسازى غربى نمىدهند. به همين دليل، جهان غرب و مبانى انديشه اثباتگرا، كه همه چيز را در چارچوب معادلات ثابت مورد تحليل قرار مىداد، با ماهيت و كاركرد انقلاب اسلامى در عرصه سياست بينالملل به خصومت و ستيز برخاستند. مذهب داعيههاى جديدى را در انتقاد به ناكارايى جهان مدرن و مدرنيسم تمدنى ابراز داشت.
بىترديد، انقلاب اسلامى ايران كه در دهههاى پايانى قرن بيستم به وقوع پيوست، توانست امت اسلامى را در آستانه خيزش و رستاخيزى جهانى قرار دهد و در نتيجه، نظامهاى اجتماعى را كه از آبشخور فلسفه مادى واحدى سرچشمه مىگرفت به سوى كانون زندگىساز عقل و دين فرا خواند و بار ديگر زمينه اجراى اصول و احكام جهانشمول، عقلانى و عدالتگستر اسلام را به جهانيان نويد دهد. تنها اسلام است كه قابليت نقشآفرينى در عرصههاى جهانى را دارد و از غناى كافى براى پر كردن خلأ هويتى و پوچىگرى برآمده از مدرنيته و مادىگرايى و انسانمحورى برخوردار است.
با ظهور انقلاب اسلامى در ايران به رهبرى امام خمينى قدسسره كه توانست الگويى از رهايى از بند استعمار و تحقير را به كشورهاى اسلامى و ساير آزادىخواهان جهان ارائه دهد و همچنين با توجه به بروز بيدارى اسلامى در كشورهاى اسلامى و حتى گسترش آن در قالب ادبيات ظلمستيزى و حقخواهى به كشورهاى غيرمسلمان، مىتوان به ضرس قاطع اذعان كرد كه پروژه جهانىسازى غرب با شكست مواجه شده است، بخصوص با توجه به ركود اقتصادى و بحرانهاى مالى شديدى كه اوج آن را در روزهاى پايانى سال 2011 شاهد هستيم.
بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، امام خمينى قدسسره، از همان آغاز نهضت و بخصوص پس از پيروزى انقلاب اسلامى، بر آرمانهاى بلند انقلاب در عرصه جهانى تأكيد كردند و اصول سياست خارجى انقلاب خود را به همه اعلام نمودند كه حمايت از مظلومان عالم و مستضعفان جهان گوشهاى از آنهاست. ايشان در باب اصول حاكميت اسلام در تمام جهان تصريح مىنمايند:
من به صراحت اعلام مىكنم كه جمهورى اسلامى با تمام وجود براى احياى هويت اسلامى مسلمانان در جهان سرمايهگذارى مىكند و دليلى هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوى جاهطلبى و فزونخواهى صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد. ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگى به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماييم و اين را بايد از اصول سياست خارجى خود بدانيم. ما اعلام مىكنيم كه جمهورى اسلامى براى هميشه حامى و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است.16
نتيجهگيرى
هرچند دو واژه جهانىشدن و جهانىسازى گاهى به جاى يكديگر به كار مىروند، اما از لحاظ معنا و مفهوم مىتوان نتيجه گرفت: اصطلاح جهانىشدن به روندى اشاره دارد كه ريشه در اعماق تاريخ بشريت دارد و اديان توحيدى، بخصوص دين مبين اسلام، داعيهدار آن است؛ به اين معنا كه اسلام همه انسانها را اعضاى يك پيكر واحد مىداند و تفاوتهاى نژادى و جغرافيايى تأثيرى در پيگيرى ايده جهانى آن ندارد. اما اصطلاح جهانىسازى به ارادهاى براى مديريت جهانىشدن و استفاده از امكانات و قابليتهاى آن اشاره دارد كه منجر به حاكميت ارزشها، اصول و مبانى انحرافى در امور بشرى و جهانى مىشود و طبيعتا واكنش ساير فرهنگها و تمدنها، بخصوص اديان و به ويژه دين مبين اسلام، را به دنبال دارد. جهانىشدن در چهار بعد اقتصادى، فرهنگى، سياسى و فناورى در حال بسط و گسترش است كه اساس پيشرفت آن مبتنى بر بعد سياسى است. اما اسلام ناب محمدى صلىاللهعليهوآله، به دليل غناى آموزههاى آن و از آنرو كه خاتم اديان آسمانى است و بر پايه اصول فطرى، عام و جهانشمولى مبتنى است، به عنوان شايستهترين نظام انسانساز، داعيهدار جهانىسازى است كه موج بيدارى اسلامى و به فعليت رسيدن توانمندىهاى ذاتى دين مبين اسلام و مسلمانان در عرصههاى گوناگون بينالمللى و جهانى از نشانههاى آن است.
··· منابع
ـ حكيمى، محمد، جهانىسازى اسلامى، جهانىسازى غربى، سايت باشگاه انديشه، www.bashgah.net
ـ حمدى زقزوق، محمود، الاسلام فى عصر العولمه، قاهره، مكتبهالشروق، 1421ق.
ـ حنفى، حسن و صادق جلالالعظم، ما العولمه، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1422ق.
ـ خمينى، سيدروحاللّه، صحيفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1370.
ـ داورى، رضا و محمدرضا ريختهگران و رامين خانبگى، جهانىشدن، خزيدن زير سايه غرب؟ (ميزگرد)، سايت باشگاه انديشه، www.bashgah.net
ـ سجادى، عبدالقيوم، درآمدى بر اسلام و جهانىشدن، قم، بوستان كتاب، 1383.
ـ قرضاوى، يوسف، المسلمون و العولمه، قاهره، دارالتوزيع و النشر الاسلاميه، 1421ق.
ـ كاظم، محمد، تحولات جهانى در انديشههاى امپراطورى جديد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1383.
ـ لوبرز، ار. اف. ام.، «جهانىشدن اقتصاد و جامعه»، ترجمه على خزاعىفر، انديشه حوزه، سال هشتم، ش ششم، خرداد و تير 1382، ص 100ـ117.
ـ متقى، ابراهيم، «سياست خارجى در عصر كثرتگرايى سياسى و فرادولتگرايى»، نامه مفيد، ش 18، تابستان 1378، ص 123ـ152.
ـ مرقانى، طه (به اهتمام)، جهانشمولى اسلام و جهانىسازى، مجموعه مقالات شانزدهمين كنفرانس بينالمللى وحدت اسلامى، تهران، معاونت تبليغات و انتشارات مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى، 1382.
ـ مولانا، سيدحميد، «جهانىشدن رسانههاى جمعى فرصتها و چالشهاى فراروى كشورهاى جنوب»، پژوهش و سنجش، ش 25، ص 55ـ65.
ـ ولايتى، علىاكبر، «جهانىشدن فرصتها و پيامدها»، انديشه حوزه، سال هشتم، ش ششم، خرداد و تير 1382، ص 171ـ177.
* كارشناس ارشد علوم سياسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 12/4/90 ـ پذيرش: 29/8/90.
1ـ محمود حمدى زقزوق، الاسلام فى عصر العولمه، ص 12.
2ـ حسن حنفى و صادق جلالالعظم، ما العولمه، ص 17.
3ـ يوسف قرضاوى، المسلمون و العولمه، ص 21.
4ـ علىاكبر ولايتى، «جهانىشدن؛ فرصتها و پيامدها»، انديشه حوزه، سال هشتم، ش 6، ص 171.
5ـ رضا داورى، محمد ريختهگران و رامين خانبگى، جهانىشدن، خزيدن زير سايه غرب ميزگرد، سايت باشگاه انديشه.
6ـ ابراهيم متقى، «سياست خارجى در عصر كثرتگرايى سياسى و فرادولتگرايى»، نامه مفيد، ش 18، ص 123.
7ـ رضا داورى و ديگران، همان.
8ـ يكى از شيوههايى كه شركتهاى بزرگ و كارتلها، براى از بين بردن رقبا و جلوگيرى از رشد صنايع بومى و انحصارى كردن بازار مصرف در كشورهاى مختلف انجام مىدهند «دامپينگ» است؛ يعنى براساس توافق قبلى، كالاى مرغوب خود را با قيمتى بسيار نازل مىفروشند و از اين راه، توليدكننده محلى را كه توانايى رقابت با اين كالا را از دست مىدهد، از ميدان به در مىكنند.
9ـ ار. اف. ام. لوبرز، «جهانىشدن اقتصاد و جامعه»، ترجمه على خزاعىفر، انديشه حوزه، سال هشتم، ش 6، ص 100.
10ـ ر.ك: سيدحميد مولانا، «جهانىشدن رسانههاى جمعى فرصتها و چالشهاى فراروى كشورهاى جنوب»، پژوهش و سنجش، ش 25، ص 55ـ65.
11ـ محمّد كاظم، تحولات جهانى در انديشههاى امپراطورى جديد، ص 14ـ15.
12ـ عبدالقيوم سجادى، درآمدى بر اسلام و جهانىشدن، ص 72.
13ـ همان، ص 185.
14ـ به اهتمام طه مرقانى، جهانشمولى اسلام و جهانىسازى، ج 3، ص 446.
15ـ محمد حكيمى، جهانىسازى اسلامى، جهانىسازى غربى، سايت باشگاه انديشه، www.bashgah.net
16ـ امام خمينى، صحيفه نور، ج 2، ص 238.