چیستی و چرایی انحصار هدایتگری دینی به هدایتگران منصوب خداوند
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
انسان داراي کرامت و ارزش وجودي است؛ اما اين ارزش وجودي، زماني در انسان حفظ شده و تکميل ميشود که در سير دروني خود بهسمت کمال حرکت کند. اما سؤالي که مطرح ميشود اين است که ما چگونه بهسمت کمال حرکت کنيم؟ و کمال وجودي انسان و سير صعودي چگونه تحقق پيدا ميکند؟ عدۀ زيادي در تاريخ مدعي هدايتگري شدهاند؛ اما شاخصۀ اصلي هدايتگر بودن چيست؟ هدايتِ کدام هدايتگر را بپذيريم و چه کسي را طرد کنيم؟ پاسخ به اين سؤالات ميتواند مسير هدايت را مشخص کند.
با بررسي پژوهشهاي انجامگرفته در زمينۀ هدايت و هدايتگري، چنین برمیآید که در اين خصوص این موضوع تاکنون کار قابل توجهی انجام نشده است. به برخی از پژوهشهاي پيشين که نزديک به اين موضوع هستند، اشاره ميشود:
مقالۀ «نهجالبلاغه کلام انسان هادي» (حكيمي، 1389)، نويسنده در اين مقاله بیان میدارد که انسانها دو دسته هستند: انسان هادي و انسان هابط؛ انسان هادي انبياء و اوصيا هستند که خود رهيافته هستند و مأمور هدايت ديگران شدهاند؛ و دسته ديگر انسانهاي هابط هستند که انسانهاي گرفتار در عالم ظلمانياند و خود نياز به هدايت هدايتگران الهي دارند. انسان هادي از علوم قرآني برخوردار است و به مقام عصمت نائل شده است؛ انسان هادي، عالِم بر حقايق عالَم بوده و انسانها صرفاً با هدايت آنها هدايت مييابند. انسان هابط بايد براي هدايت شدن، دست به دامن انسان هادي و کتاب هادي بشود. آمدن انسان هادي به اين عالم، از مقولۀ سقوط و هبوط نيست؛ بلکه مأموريتي است براي هدايت انسانها؛ کلام نهجالبلاغه کلام انسان هادي است.
مقالۀ «تبيين و بررسي عصمت پيامبران در پرتو آيات هدايت» (موسوي و شجاعي، 1399)، در اين پژوهش که با رويکرد کلامي نوشته شده، عصمت پيامبران با توجه به آيات قرآن کريم بررسي شده است.
مقالۀ «بررسي مبناي هدايت و ضلالت از ديدگاه سيد مرتضي علمالهدي و فخررازي» (شاهرخي و ايزدجو، 1395)، در اين مقاله منظور از اسناد هدايت و اضلال به خداوند و وجه سازگاري آن با اختيار بررسي شده است.
4. مقالۀ «تلازم هدايت الهي و عصمت انبياء از ديدگاه علامه طباطبائي و پاسخ به اشکالات آن» (فقيه، 1397)، در اين مقاله بیان شده است که انبياء مهتدي به هدايت الهي هستند و هيچ نوع ضلالتي متوجه هدايتيافتگان به هدايت الهي نيست و هر معصيتي ضلالت است.
در هر کدام از پيشينههاي مذکور، بُعدي از ابعاد هدايت مطرح شده است. نوآوري اين پژوهش، نسبت به آنها، اين است که در اين پژوهش، وجۀ انحصار هدايتگري ديني به هدايتگران منصوب خداوند مطرح شده و سلسله هدايتگران معرفي شدهاند؛ درحالیکه در پژوهشهاي پيشين این امر بهصورت کلي و اجمالي انجام شده بود.
سؤال اصلي در اين پژوهش اين است که آيا هدايت انسان بهسمت فلاح و رستگاري، صرفاً از طريق هدايتگران منصوب خداوند امکانپذير است، يا از طرق ديگر نيز ميتوان به فلاح و رستگاري دست پيدا کرد؟ و هدايتگران الهي کدامند؟
1. مفهوم هدايت
هدايت در لغت، از ريشۀ هُدَي به معناي راهنمايي از روي لطف و مهرباني به چيزي است که انسان را به مطلوب ميرساند و در معاني شناساندن و بيان کردن نيز استعمال شده است. راغب اصفهاني در مفردات ميگويد: هدايت خداوند متعال نسبت به انسان، چهار نوع است: هدايت تکويني در آفرينش انسان؛ هدايت تشريعي توسط انبياء؛ هدايت توفيقي نسبت به کساني که قدمهايي در مسير رشد و هدايت برداشتهاند و خداوند متعال آنها را ياري ميکند و بر رشدشان ميافزايد؛ و نوع چهارم هدايت، رساندن انسان به بهشت (مطلوب) در آخرت است؛ و اين چهار نوع هدايت مترتب بر همديگر هستند. يعني ابتدا هدايت نوع اول تحقق مييابد، سپس هدايت نوع دوم، و بعد از آن، هدايت نوع سوم، و در نهايت، انسان به هدايت نوع چهارم دست پيدا ميکند (راغب اصفهاني، ۱۴۱۲ق، ص 835؛ زبيدي، ۱۴۱۴ق، ج 20، ص 327).
مَهدي به کسي گفته ميشود که خداوند متعال او را به راه حق هدايت کرده است. البته در مورد مهدي سه وجه بيان شده است: مهدي از ريشه هُدي به معناي هدايتيافته فينفسه؛ مهدي اسم مفعول از هَدي يهدِي که اصلش مهدُوي بوده و واو در ياء ادغام شده و دال مکسور شده است، تا تلفظش سبکتر شود؛ وجه سوم اينکه مهدي اسم منسوب به مهد است، از باب تشبيه به حضرت عيسي که در آخرالزمان ميآيد تا مردم را هدايت کند؛ چه اينکه حضرت عيسي مهدي بود (منسوب به مهد)؛ بهدليل اينکه در گهواره سخن گفت (زبيدي، ۱۴۱۴ق، ج 20، ص 332)؛ و هادي به معناي راهنماي راه است و از خداوند متعال است؛ چراکه خداوند متعال بندگانش را به صراط مستقيم هدايت ميکند (همان)؛ و اهتدا به سه معنا آمده است: طلب هدايت کردن، طلب هدايت شدن، و پيروي از عالم (راغب اصفهاني، ۱۴۱۲ق، ص 839).
هدايت دو کاربرد دارد: يکي به معناي نشان دادن راه (ارائة الطريق)، و ديگري رساندن به مقصد (ايصال الي المطلوب)؛ و اگر هدايت بنفسه متعدي باشد، به معناي رساندن به مقصد است و فقط به خدا نسبت داده ميشود؛ مثل: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت: ۶۹)؛ و اگر متعدي به حرف باشد، به معناي نشان دادن راه است، که به غيرخدا هم نسبت داده ميشود: مثل «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يهْدِي لِلَّتِي هِي أَقْوَمُ» (اسراء: ۹) (ر.ک: قرشي، ۱۳۷۱، ج 7، ص 147).
هدايت در اصطلاح، عبارت است از تعيين کمال مناسب يک شيء و راه رسيدن به آن. براين اساس هر موجودي که کمالش عين ذاتش نيست، نيازمند هدايت است (مصباح يزدي، ۱۳۸۳الف، ص 256).
منظور از هدايتگران الهي، هدايتگراني هستند که هدايتگري آنها از طرف خداوند متعال بهصورت مستقيم يا غيرمستقيم تأييد شده باشد. تأييد مستقيم هدايتگري، مثل انبيائي که از طرف خداوند مبعوث شدهاند؛ و تأييد مستقيم اماماني که از هدايتگري آنها از طريق پيامبر يا امام قبلي به مردم اعلام شده باشد؛ و الفاظ ولي و امام و وصي، بهترين الفاظ براي معرفي هدايتگر الهي محسوب ميشوند.
2. نظام راه و راهنما در قرآن و حديث
نظام دين و دينداري در قرآن و حديث، بهصورت راه و راهور و راهنما و مقصد مطرح شده است. عناوين سُبُل، صراط، هادي، مهدي، مهتدي، ولي، و فلاح نيز به اين نظام مربوط است. براساس دلالتهاي قرآن و حديث، انسان پيوسته در حال سير دروني است؛ و همۀ انسانها بهسوي لقاءالله حرکت ميکنند: «يا أَيهَا اَلْإِنْسانُ إِنَّک کادِحٌ إِلي رَبِّک کدْحاً فَمُلاقِيهِ» (انشقاق: ۶)؛ ولي يکي به لقاي جمال حق ميرسد و جايگاه او بهشت خواهد بود؛ و ديگري به لقاي جلال حق ميرسد و جايگاه او جهنم است. يعني اين سير، يا بهسوي سعادت است و يا بهسوي شقاوت (مصباح يزدي، ۱۳۹۴ب، ص 237؛ جوادي آملي، ۱۳۸۸، ج 4، ص 100). پس سير دروني در همۀ انسانها وجود دارد و هر سيرکنندهاي نياز به راهنما دارد و راهنماي راه مستقيم، خداوند متعال است؛ و خداوند متعال، انبياء و ائمه را به هدايت انسانها مأمور کرده است؛ پس هدايتگر استقلالي خداوند متعال است و هدايت ديگران وابسته به هدايت حقتعالي است.
3. اصل در هدايتگري
هدايت به معناي رساندن به مقصود، فقط به خداوند نسبت داده ميشود و فقط کار خداست: «إِنَّک لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکنَّ اَللّهَ يهْدِي مَنْ يشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (قصص: ۵۶). خداوند متعال به پيامبر ميفرمايد: تو نميتواني کسي را که دوست داري، هدايت کني و هدايت دست خداست و او به هدايتيافتگان آگاهتر است. اما هدايت به معناي نشان دادن راه، اختصاص به خداوند ندارد و غيرخدا هم ميتوانند راه خدا را به ديگري نشان دهند. اما فقط کسي ميتواند راه خدا را به ديگران نشان دهد که خودش راه خدا را طي کرده و به خدا رسيده باشد؛ يعني انسان کامل. بنابراين هدايت، کار اولياي خداست؛ چه اينکه آنها توسط خداوند متعال هدايت شدهاند و به خدا رسيدهاند و راه خدا را ياد گرفتهاند و ميتوانند به ديگران نيز راه را نشان دهند. پس اصل در هدايتگري آن است که خود آنها توسط خداوند متعال هدايت شده باشند.
4. ويژگيهاي هدايتگران
شرط اصلي هدايتگري اين است که هدايتگر خودش قبلاً از طرف خداوند متعال هدايت شده باشد: «فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِي وَ هَدَي» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 235)؛ همانا برترين بندگان نزد خدا، امام عادلي است که هدايت شده و هدايت ميکند.
مهديبودن مقدم بر هادي بودن است؛ چه اينکه اگر کسي مهدي منالله نباشد، نميتواند هادي للغير گردد؛ بهجهت اينکه فاقد شيء نميتواند معطي آن بشود: «أُولئِک اَلَّذِينَ هَدَي اَللّهُ فَبِهُداهُمُ اِقْتَدِهْ» (انعام: ۹۰)؛ آنها کساني هستند که خداوند آنها را هدايت کرده است؛ پس به هدايت آنها اقتدا کن.
بعد از اينکه گفته شد شرط اصلي هدايتگري، هدايت شدن است؛ سؤالي که مطرح ميشود اين است که ما از کجا بدانيم چه کسي هدايت شده و به مقصد نهايي تعيين شده از طرف خداوند براي انسان، دست يافته تا از او پيروي کنيم و ما هم به مقصد نهايي، يعني فلاح برسيم؟ جواب اين است که علم به هدايت شده بودن يک انسان، يکي از طريق معجزه براي ما قابل دسترسي است و ديگري از طريق نصّ صاحب معجزه يا نص امام معصوم قبلي. کسي که به خدا برسد از طرف خداوند بهعنوان امام و پيشواي مردم، مأموريت پيدا ميکند که همانطوري که خودش هدايت شده، ديگران را نيز هدايت کند: «وَ إِذِ اِبْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِکلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيتِي قالَ لا ينالُ عَهْدِي اَلظّالِمِينَ» (بقره: ۱۲۴)؛ زماني که خداوند متعال ابراهيم را با کلماتي آزمود و او در آزمون الهي پذيرفته شد، خداوند فرمود همانا من تو را امام مردم قرار دادم؛ گفت آيا از ذريۀ من به مقام امامت ميرسد؟ خداوند فرمود: از ذريۀ تو اگر کسي در طول زندگي، سابقۀ ظلم داشته باشد (معصوم نباشد) به امامت نميرسد (ر.ک: مصباح يزدي، ۱۳۹۴ج، ص 98؛ جوادي آملي، ۱۳۸۹، ج 1، ص 343).
يکي ديگر از شرايط هدايتگري، معصوم بودن است؛ چه اينکه هدف از نصب امام، اين است که مردم او را الگوي خود قرار داده و اطاعت محض و بيقيد و شرط از او داشته باشند؛ که اگر معصوم نباشد، اين هدف محقق نميشود. و همان طوري که مطرح شد لازمۀ شرطيت عصمت اين است که هدايتگر آسماني از طريق معجزه يا نص صاحب معجزه يا نصّ امام معصوم قبلي معرفي گردد (مصباح يزدي، ۱۳۹۷، ص 252؛ جوادي آملي، ۱۳۸۹، ج 1، ص 343).
سليمبن قيس در مورد لزومِ معصوم بودن هدايتگران، از اميرمؤمنان علي نقل ميکند که فرمودند: «... أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يأْمُرُونَ بِمَعْصِيتِهِ» (سليمبن قيس، ۱۴۰۵ق، ج 2، ص 884)؛ خداوند متعال امر به اطاعت اوليالامر کرده است؛ بهدليل اينکه معصوم و مطهر هستند و انسانها را به معصيت الهي امر نميکنند.
در روايت ديگر ميفرمايد: «إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَي طَهَّرَنَا وَعَصَمَنَا وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَي خَلْقِهِ وَحُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ» (سليمبن قيس، ۱۴۰۵ق، ج 2، ص 606)؛ همان الله تبارک و تعالي ما را پاکيزه و معصوم گردانيد و ما را گواه بر مخلوقات و حجت بر زمين قرار داد.
5. سلسله هدايتگران الهي
هدايت هر هدايتگري وابسته به هدايت خداوند است؛ پس بايد هر هدايتگري به خدا متصل باشد و هرجا زنجيره هدايت از طريق هدايتگران منصوب قبلي (به نصب خاص يا عام) به خدا نرسد، چنين هدايتي انسان را به خدا نخواهد رسانيد و حتي احتمال رسيدن به خدا نيز وجود نخواهد داشت. در ادامه سلسه هدايتگران الهي مطرح ميشود.
1ـ5. خداوند متعال
هدايتگر اصلي، خداوند متعال است که هم بهصورت تکويني و هم بهصورت تشريعي، راه هدايت را به انسانها نشان داده است. اميرمؤمنان علي در نهجالبلاغه ميفرمايد: «أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 107)؛ يعني از او هدايت ميطلبم که نزديک است و هدايتکننده. هدايتگر اصلي خود خداوند است و انسان کامل و ولي خدا نيز به دليل بهرهمندي از هدايت الهي به مقصد رسيده است. بنابراين هدايتگري انسانها از هدايتگري خداوند متعال شروع ميشود و ازآنجاکه در هدايتگري خداوند متعال و هدايتگري انسان کامل و هدايتگري کتاب کامل (قرآن کريم) هيچ نقصاني نيست، اميرمؤمنان در نهجالبلاغه ميفرمايد: «وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ اَبْصَرْتُمْ وَ اُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ وَ هُدِيتُمْ إِنِ اهْتَدَيتُم» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 62)؛ بينايتان کردند، اگر بينا باشيد؛ به گوشتان رساندند، اگر شنوا باشيد؛ و هدايتتان کردند اگر هدايتپذير باشيد. و در جاي ديگري ميفرمايد: «فَإِنَّ الْأَمْرَ وَاضِحٌ وَ الْعَلَمَ قَائِمٌ وَ الطَّرِيقَ جَدَدٌ وَ السَّبِيلَ قَصْدٌ» (همان، ص 231)؛ يعني همه چيز آشکار است؛ نشانههاي راه برقرار است، و راه اصلي صاف و هموار، و راه فرعي مستقيم است.
1ـ1ـ5. هدايت تکويني و تشريعي خداوند
هدايت خداوند نسبت به انسانها بر دو نوع است: تکويني و تشريعي. هدايت تشريعي به معناي اين است که خداوند متعال، قانون سعادتبخش دين را در اختيار انسانها قرار داده و با امر و نهي و وعده و وعيد، درصدد است انسانها راه سعادت را برگزينند و انسان مختار خواهد بود سعادت را انتخاب کند يا شقاوت را (مصباح يزدي، ۱۳۹۴الف، ج 3، ص 169)؛ اما هدايت تکويني از سنخ قانون و برنامه نيست و بلکه از سنخ خواست و اراده خداوند است و اراده خداوند تخلفناپذير است.
هدايت تکويني بر سه نوع است:
الف) نوع اولِ هدايتِ تکويني، گرايشهايي است که در آفرينش همۀ انسانها قرار داده شده است، که آن را فطرت ميناميم؛ مثل گرايش به توحيد، گرايش به کمال، گرايش به حق، گرايش به خوبي و تنفر از بدي، که در اصل آفرينش انسان قرار داده شده است. اگر اين گرايشهاي فطري در اثر اشتغالات مادي، بيفروغ شده و کارکرد خود را از دست ندهند، اولين قدم در هدايت انسان تحقق پيدا ميکند؛ اما اگر کسي نور هدايت فطري را در خود خاموش کند و فطرت خداجويي و حقطلبي را در خود از بين ببرد، از اين نوع هدايت بيبهره خواهد بود: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» (شمس: ۱۰) (مصباح يزدي، ۱۳۸۳ب، ص 95).
ب) نوع دوم هدايت تکويني، که به آن، هدايت پاداشي گفته ميشود، به اين معناست که خداوند متعال براي کساني که عمل صالح انجام ميدهند، توفيق بيشتر ميبخشد و هشياري و بيداري عقل و فطرت آنها را افزايش ميدهد (جوادي آملي، ۱۳۸۸، ج 12، ص 246).
ج) نوع سوم هدايت تکويني اين است که خداوند سبحان اراده کرده است هر کسي براي رفتن به هر مقصدي، کاري انجام دهد، رسيدن به مقصد براي او ميسر باشد؛ اگر مؤمن باشد با عمل صالح به مقصد سعادت حرکت کند، به سعادت برسد: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما کنّا لِنَهْتَدِي لَوْ لا أَنْ هَدانَا اَللّهُ» (اعراف: ۴۳)؛ و اگر به مقصد شقاوت برود، او هم به شقاوت برسد: «اُحْشُرُوا اَلَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا يعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلي صِراطِ اَلْجَحِيمِ» (صافات: ۲۲ـ۲۳) (جوادي آملي، ۱۳۸۸، ج 31، ص 214).
2ـ5. انسان کامل
انسان کامل اعم از انبياء الهي، پيامبر اکرم و اهلبيت، توسط خداوند هدايت شدهاند و بهعنوان انسانهاي کامل علاوه بر اينکه واسطۀ فيض الهي هستند، سمت هدايت را نيز بر عهده دارند. انسانهاي کامل، خليفۀ بلاواسطه خداوند متعال هستند و خلعت خلافت را از دستان غيبي مستخلفعنه خود، يعني خداوند متعال گرفتهاند و در تمام شئون علمي و عملي از عنوان خلافتالهي برخوردارند (مصباح يزدي، ۱۳۹۹، ص 359؛ جوادي آملي، ۱۳۸۹، ج 2، ص 48)؛ و ازآنجاکه هدايتگر اصيل و مستقل، خداوند متعال است و هدايت غيرخدا وابسته است به هدايت خداوند؛ کسي که خليفۀ خداوند در روي زمين است در زمينۀ هدايت نيز سمت خلافت دارد و عهدهدار هدايت انسانهاست. ناگفته نماند در عنوان «خليفه»، حرف تاء براي مبالغه است نه براي تأنيث؛ و اشاره به اين نکته است که کسي که سمت خلافت را دارد، آينۀ تام و تمام جمال و جلال حق تعالي است (مصباح يزدي، ۱۳۹۹، ص 359؛ جوادي آملي، ۱۳۸۹، ج 4، ص 93ـ94).
اميرمؤمنان علي در زمينۀ هدايتگري انبياء در نهجالبلاغه ميفرمايد: «وَاتَرَ إِلَيهِمْ انبياءَهُ لِيسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يذَکرُوهُمْ مَنْسِي نِعْمَتِهِ وَ يحْتَجُّوا عَلَيهِمْ بِالتَّبْلِيغِ» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 43)؛ خداوند انبياء خود را پي در پي بهسوي مردم فرستاد تا ميثاق فطرت را از آنان مطالبه کنند و نعمتهاي فراموششده را به يادشان بياورند و با دليل و منطق بر آنان اتمام حجت کنند.
منظور از «منسي نعمته» در نهجالبلاغه توحيد فطري است که از اقسام هدايت تکويني محسوب ميشود (ر.ک: مصباح يزدي، ۱۳۹۰، ص 72). برايناساس انبياء آمدهاند تا آثار هدايت تکويني را در وجود انسانها زنده کنند و هدايت تشريعي را به آنها عرضه کنند و بر همه لازم است سخن انبياء را بپذيرند و بر طبق آن مشي کنند.
همچنين امام علي در نهجالبلاغه، در مورد سِمَت هدايتگري رسول اکرم و همچنين وصي منصوب او (که خود آن حضرت است) ميفرمايد: «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ... فَقَبَضَهُ إِلَيهِ کرِيماً وَ خَلَّفَ فِيکمْ مَا خَلَّفَتِ الْانبياءءُ فِي أُمَمِهَا إِذْ لَمْ يتْرُکوهُمْ هَمَلًا بِغَيرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 44)؛ پس خداوند متعال به واسطۀ حضرت محمد مردم را هدايت کرد و از جهالت نجات داد و بعد که آن حضرت از دنيا رفت در بين شما آنچه را که انبياء در امت خود قرار ميدادند، بهجا گذاشت؛ يعني جانشين قرار داد؛ بهخاطر اينکه امت خود را سرگردان و بدون راهي روشن و نشانهاي استوار رها نکند.
آيا پيامبر بدون معرفي جانشين از دنيا رفت و امت خود را سرگردان رها کرد؟! مسلماً پيامبر جانشيني انتخاب کرده و گواه تاريخ اين است که در موقعيتهاي مختلف از يومالانذار گرفته تا يومالغدير، امام علي را بهعنوان ولي مؤمنين معرفي کرده است.
همچنين در مورد هدايتگري رسول اکرم ميفرمايد: «اخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الْانبياءِ وَ مِشْکاةِ الضِّياءِ وَ ذُؤَابَةِ الْعَلْياءِ وَ سُرَّةِ الْبَطْحَاءِ وَ مَصَابِيحِ الظُّلْمَةِ» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 156)؛ خداوند آن حضرت را از درخت پيامبران و از سرچشمۀ نور هدايت و از جايگاه رفيع، از سرزمين بطحا بهعنوان چراغ برافروخته شده در تاريکي برگزيد. در خطبۀ ۹۴ نهجالبلاغه ميفرمايد: «فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتَّقَي وَ بَصِيرَةُ مَنِ اهْتَدَي سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوْؤُهُ وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ سِيرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ کلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُکمُهُ الْعَدْلُ» (همان، ص 139)؛ رسول اکرم امام متقيان، روشنايي هدايتخواهان، چراغ درخشان، ستارۀ فروزان، شعلۀ زبانهدار است؛ روشش اعتدال، طريقهاش رشد، سخنش جداکنندۀ حق از باطل، و حکمش عين عدالت است.
در خطبۀ ۱۷۸ نهجالبلاغه در مورد هدايتگري رسول اکرم ميفرمايد: «الْمُوَضَّحَةُ بِهِ أَشْرَاطُ الْهُدَي وَ الْمَجْلُوُّ بِهِ غِرْبِيبُ الْعَمَي» (همان، ص 257)؛ به سبب او نشانههاي هدايت آشکار شده است و تاريکيهاي ضلالت بهوجود او از بين رفته است.
3ـ5. هدايتگري اهلبيت
اميرمؤمنان علي در خطبه 86 نهجالبلاغه در مورد نقش و جايگاه و اهميت اهلبيت در هدايت انسانها ميفرمايد: «فَأَينَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّي تُؤْفَکونَ؟ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَالْآياتُ وَاضِحَةٌ وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَينَ يتَاهُ بِکُمْ بَلْ کَيفَ تَعْمَهُونَ وَبَينَکُمْ عِتْرَةُ نَبِيکُمْ وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَأَعْلَامُ الدِّينِ وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 119)؛ بهکجا ميرويد و بهکدام طرف مينگريد! درحاليکه عَلَمهاي هدايت برپاست و نشانهها آشکار است و چراغهاي هدايت نصب شده است؛ پس شما را بهکدام وادي گمراهي سوق ميدهند درحاليکه عترت پيامبر در ميان شماست، که زمامداران حق هستند و نشانههاي دين و زبان صدق و راستي؛ پس آنها را در بهترين جايگاهي که قرآن را در آن حفظ ميکنيد (يعني درون جان) قرار دهيد و همچون هجوم تشنگان براي سيراب شدن به آنان روي آوريد.
در خطبه ۱۰۹ نهجالبلاغه ميفرمايد: «نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکةِ وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ وَ ينَابِيعُ الْحُکمِ نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا ينْتَظِرُ الرَّحْمَةَ وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا ينْتَظِرُ السَّطْوَةَ» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 162)؛ ما اهلبيت، درخت نبوت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و معادن علم و چشمهسار حکمت هستيم. ياور ما و محب ما در انتظار رحمت است و دشمن ما در انتظار عذاب.
در خطبۀ ۱۲۰ نهجالبلاغه ميفرمايد: «تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسَالاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْکلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيتِ أَبْوَابُ الْحُکمِ وَ ضِياءُ الْأَمْرِ» (همان، ص 176)؛ به خدا سوگند تبليغ رسالتها و تحقق بخشيدن وعدهها و تفسير کلمات الهي به من آموخته شده است و نزد ما اهلبيت ابواب حکمت و روشنايي امور است.
در خطبه ۹۷ نهجالبلاغه ميفرمايد: «انْظُرُوا اهلبيت نَبِيکمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يخْرِجُوکمْ مِنْ هُدًي وَ لَنْ يعِيدُوکمْ فِي رَدًي» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 143)؛ به اهلبيت پيامبرتان نگاه کنيد و به آنسو که ميروند برويد که هرگز شما را از مسير رستگاري بيرون نخواهند برد و به سمت پستي نميبرند.
4ـ5. قرآن کريم
يکي ديگر از عوامل اصلي هدايت، قرآن کريم است و هر آنچه براي هدايت و تربيت ديني يک انسان موردنياز است در قرآن کريم مطرح شده است. اميرمؤمنان علي در خطبۀ ۱۷۶ نهجالبلاغه در مورد هدايتگري قرآن کريم ميفرمايد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يغُشُّ وَ الْهَادِي الَّذِي لَايضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِي لَا يکذِبُ وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيادَةٍ فِي هُدًي أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًي» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 252)؛ و بدانيد که همانا اين قرآن نصيحتکنندهاي است که فريب نميدهد و هدايتکنندهاي است که گمراه نميکند و سخنگويي است که دروغ نميگويد؛ و کسي با قرآن ننشست، مگر اينکه فزوني و کمي پيدا کرد؛ فزوني در هدايت، و نقصان در کوردلي.
در خطبۀ ۱۹۸ نهجالبلاغه آمده است: «أَنْزَلَ عَلَيهِ الْکتَابَ نُوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ وَ سِرَاجاً لَا يخْبُو تَوَقُّدُهُ وَ بَحْراً لَا يدْرَک قَعْرُهُ وَ مِنْهَاجاً لَا يضِلُّ نَهْجُهُ» (همان، ص 315)؛ خداوند نازل کرد بر رسول اکرم کتابي که نوري است که روشنايي آن خاموش نميشود و چراغي است که افروختگي آن کمتر نميشود و دريايي است که عمق آن درک نميگردد و راهي است که حرکت در آن، گمراهي ندارد.
در راستاي اهميت کتاب هدايتگر قرآن کريم، بايد گفت انسان به اندازه فهمش از قرآن کريم، هدايت ميشود و ميتواند ديگران را نيز هدايتگري کند. انسان کامل علاوه بر علم کامل نسبت به حقايق عالم، و ملکوت آسمان و زمين، اشراف کامل به مفاهيم و معاني و رمز و راز و بطون قرآن کريم دارد (ر.ک: حکيمي، ۱۳۸۹) و معلم اصلي کتاب هدايتگر يعني قرآن، انسان کامل است؛ و علم به نحوۀ تبديل ظلمت هبوط به نور صعود در پرتو هدايت انسان کامل و کتاب کامل ميسر است (همان).
5ـ5. عالم عادل
راه اصلي هدايت توسط نقل بيان ميشود. براين اساس بايد زنجيره هدايت از طريق نقل به پيامبر خدا برسد که صاحب معجزه است؛ و پيامبر هم مبعوث از طرف خداوند متعال است و هرجا اين زنجيره قطع گردد، هدايتبخش نخواهد بود و ارزش عالم عادل در اين است که او با علمي که دارد راه هدايت را از قرآن و حديث بهدست ميآورد؛ و اگر داراي عدالت و تقوا و داراي ذهن و حافظه سالم نيز باشد، ميتوان به هدايت او چنگ زد و به فلاح رسيد (ر.ک: جوادي آملي، ۱۳۸۸، ج 7، ص 509).
اميرمؤمنان علي در حکمت ۱۴۷ نهجالبلاغه در اين زمينه ميفرمايد: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِي وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَي سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کلِّ نَاعِقٍ يمِيلُونَ مَعَ کلِّ رِيحٍ لَمْ يسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يلْجَئُوا إِلَي رُکنٍ وَثِيقٍ» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 496)؛ مردم بر سه دسته هستند يک دسته عالمان رباني هستند و دسته ديگر يادگيرنده در راه نجات هستند و دستۀ سوم مگساني ناتوان هستند که بهدنبال هر صدايي ميروند، و با هر بادي حرکت ميکنند؛ به نور دانش روشني نيافته و به رکني استوار چنگ نزدهاند. «ربّاني» منسوب است به ربّ و کسي است که پيوند عميق با ربّ پيدا کرده و دستپرورده پروردگار متعال است و «همج رعاع» کساني هستند که اصلاً نور علم را براي خود فراهم نساختهاند و به رکن اعتمادپذيري تکيه نکردهاند (مصباح يزدي، ۱۳۹۷، ص 155؛ جوادي آملي، ۱۳۸۸، ج 22، ص 518؛ همو، ۱۳۸۳، ج 16، ص 307)؛ و سبيل، راههاي کوچک و فرعي را ميگويند که به راه اصلي منتهي ميشود و البته هم سبيل انحرافي وجود دارد که انسان را از صراط مستقيم دور ميکند و هم سبيلي که انسان را به صراط مستقيم ميرساند (جوادي آملي، ۱۳۸۹، ج 7، ص 234).
امام صادق در تبيين اين سه دسته از اصناف مردم ميفرمايد: «نَحْنُ اَلْعُلَمَاءُ وَ شِيعَتُنَا اَلْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ اَلنَّاسِ غُثَاءٌ» (کليني، ۱۴۰۷ق، ج 1، ص 34)؛ علما ما هستيم و شيعيان ما متعلمون هستند و بقيه مردم خاشاک روي آب. پس ميتوان گفت منظور از «عالم رباني» در نهجالبلاغه، امام معصوم است و ديگران اگر به آنها ايمان آورده و به طريقي از انوار هدايت آنها بهرهمند باشند، در مسير تربيت و نجات و فلاح و رستگاري قرار دارند و به اصطلاح «متعلم علي سبيل نجاة» خواهند بود (مطهري، ۱۳۷۷، ج 4، ص 797).
منظور از «رکن وثيق» که در حديث مطرح شده، اين است که آن رکني که به آن چنگ ميزنيم خودش به شيء سنگيني وصل باشد و ما بتوانيم مطمئن باشيم که به رکن محکم چنگ زدهايم و باد و طوفان ما را بهسمت ديگر نخواهد برد. توضيح اينکه انسان عادي بايد ولايت کسي را بپذيرد و به آن چنگ بزند که ولايت او با دليل نقلي به ولايت الهي متصل است؛ يعني از طرف خداوند، ولايت او به ولي خدا اعلام شده و توسط ولي خدا ولايت او به مردم ابلاغ شده باشد (ر.ک: حسيني، ۱۳۹۹). بهعبارت ديگر ولايت پيامبر که بهطريق معجزه به اثبات رسيده و آن حضرت، امام علي را بهعنوان ولي خود به مردم معرفي کرده است و امام علي، امام حسن را بهعنوان ولي خود معرفي کرده، تا رسيده است به ولايت امام عصر. نکتهاي که هست، در عصر غيبت، ولايت عام براي علماي حديثشناس ابلاغ شده است و در واقع چنگزدن ما به دامن عالمِ عادلِ متقي قرآنشناس و حديثشناس، چنگزدن به دامن ائمه و چنگ زدن به رکن وثيق محسوب ميشود؛ چه اينکه زنجيره ولايت عالم عادل متقي قرآنشناس و حديثشناس، به ولايت معصومين متصل است و در عصر غيبت چه رکني وثيقتر از آن (ر.ک: همان).
اگرچه نظر برخي از علما اين است که منظور از عالم رباني در حديث مذکور، معصومان هستند؛ اما علمايي که اهل تقوا باشند و روايتکنندۀ حديث معصومان، ميتوان آنها را نيز عالم رباني ناميد و داراي سمت هدايتگري انسانها (جوادي آملي، ۱۳۸۸، ج 1، ص 244؛ همو، ۱۳۸۸، ج 9، ص 44).
پيامبر اکرم سه بار فرمودند: «اللّهم ارحَم خُلفايي»، خدايا خلفاي مرا مورد رحمتت قرار بده. پرسيدند خلفاي شما چه کساني هستند فرمودند: «اَلَّذينَ يأتُونَ بَعدي وَ يروُونَ حَديثي وَ سُنَّتي» (صدوق، 1361، ص 374)؛ کساني که بعد از من ميآيند، و حديث و سنت مرا روايت ميکنند.
در حديث عمربن حنظله نيز امام معصوم حکم به تبعيت از علماي عادلِ متقي قرآنشناس و حديثشناس فرموده است و لازمۀ وجوب تبعيت، بهرسميت شناخته شدن هدايتگري آنان است: «مَنْ کانَ مِنْکمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَي حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکامَنَا فَلْيرْضَوْا بِهِ حَکماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيکمْ حَاکماً فَإِذَا حَکمَ بِحُکمِنَا فَلَمْ يقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکمِ اللَّهِ وَ عَلَينَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَينَا الرَّادُّ عَلَي اللَّهِ وَ هُوَ عَلَي حَدِّ الشِّرْک بِاللهِ» (کليني، ۱۴۰۷ق، ج 1، ص 67)؛ يعني کسي که از بين مؤمنان حديث ما را روايت ميکند و به حلال و حرام و احکام آگاهي کامل دارد؛ پس به حکم او راضي باشيد و من او را براي حاکم قرار دادم و اگر به حکم ما حکم کرد و کسي آن را نپذيرد، او حکم را سبک شمرده است و حکم ما را رد کرده است و راد بر ما راد بر خداست و چنين کسي در مرز شرک به خداست.
6ـ5. عقل؛ رسول باطني
با وجود همۀ ابزار هدايت، اگر کسي هدايتپذير نباشد، از نعمت هدايت بهرهمند نخواهد شد و آنچه انسان را بهسوي هدايت ميکشاند، تفکر است. عقل، رسول باطني است و انسان بايد همۀ رفتارهاي خود را بر پايۀ نظر صائب عقل تنظيم کند؛ چه اينکه عقل در انسان، چراغي فروزان براي هدايت است (ر.ک: جوادي آملي، ۱۳۸۸، ج 1، ص 162).
اميرمؤمنان علي در نهجالبلاغه در مورد نقش و اهميت عقل در هدايت ميفرمايد: «کفَاک مِنْ عَقْلِک مَا أَوْضَحَ لَک سُبُلَ غَيک مِنْ رُشْدِک»؛ کفايت ميکند از عقل تو را آن اندازه که برايت آشکار کند راه هدايتت را از راه گمراهي.
انسان اگر واعظي از درون داشته باشد و به او بگوید که اي انسان «از کجا آمدهاي و آمدنت بهر چه بود و به کجا ميروي»؟ در اينصورت به فکر هدايت شدن ميافتد و سراغ هدايتگران ميرود و از هدايت آنان بهرهمند ميشود؛ اما اگر در شهوت و غضب و ماديات غرق شده و دچار غفلت گردد، سراغ هدايت و هدايتگران نميرود و اساساً براي او فقط امور مادي دنيا اهميت پيدا ميکند.
اميرمؤمنان علي ميفرمايند: «رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَءً تَفَکرَ فَاعْتَبَرَ وَ أَبْصَرَ» (تميمي آمدي، 1410ق، ص 373)؛ خدا رحمت کند کسي را که تفکر کند و نتيجه تفکر او عبرت گرفتن و بينش درست باشد.
لازمۀ هدايتپذير بودن يک فرد اين است که از نيروي عقل بهره بگيرد و بداند که ارزش انسان به عقل اوست، نه شهوت و غضب؛ و سعي کند عوامل هدايت را بشناسد و با هدايت آنان بهسمت سعادت حرکت کند که چه زيبا فرمودهاند اميرمؤمنان در خطبه ۷۶ نهجالبلاغه ميفرمايد: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکماً فَوَعَي وَ دُعِي إِلَي رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا» (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص 103)؛ الله تبارک و تعالي رحمت کند کسي را که حکمي را بشنود و آن را حفظ کند و به هدايت دعوت شود به آن نزديک گردد و دامن هدايتگري را بگيرد و نجات يابد.
نتيجهگيري
ارزش انسان به اين است که در مسير فلاح و رستگاري حرکت کند و براي هدايت شدن به فلاح و رستگاري، نياز به بهرهگيري از هدايت هدايتگراني است که خودشان اين مسير را پيمودهاند و راه آن را ياد گرفتهاند. به عبارت ديگر انسان در عالم مادي، در ظلمات و تاريکيهاي ماده قرار گرفته و براي رسيدن به فلاح، نيازمند نوري است که با استفاده از آن، از تاريکيهاي جهان ماده به سمت حقيقت نوراني حرکت کند و اين نور در وجود کساني قرار دارد که به نور خدا نوراني شده باشند. اولين هدايتگر انسان خود خداوند متعال است که به دو نوع تکويني و تشريعي انسان را بهسمت کمال هدايت ميکند. همچنين هدايت خداوند متعال، هم بهصورت نشان دادن راه و هم بهصورت رساندن به مقصود انجام ميشود. انبياء که مسير را پيموده و به خدا رسيدهاند، مسئوليت هدايتگري را به عهده دارند؛ اما پيامبر اکرم و اهلبيت آن حضرت و قرآن کريم، مهمترين هدايتگراني هستند که ما ميتوانيم در اين عصر از هدايت آنان بهرهمند شويم. همچنين نبايد از هدايتگري عقل بهعنوان رسول باطني غافل شويم؛ و استفاده از هدايتگري علماي عادل حديثشناس و قرآنشناس ميتواند انسان را به فلاح و رستگاري برساند.
- نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، نهج البلاغه، قم، هجرت.
- تميمي آمدي، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غرر الحکم و درر الکلم، چ دوم، تهران، دار الکتاب الاسلامي.
- جوادي آملي، عبدالله، 1383، تفسير موضوعي قرآن کريم (هدايت در قرآن)، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1388، تسنيم، چ هشتم، قم، اإسراء.
- ـــــ ، 1389، ادب فناي مقربان، چ هفتم، قم، اسراء.
- حسيني، سيدمهدي، 1399، «حقيقت ولايت و جايگاه آن در تربيت انسان»، معرفت، ش 274، ص 9ـ20.
- حکيمي، محمدرضا، 1389، «نهجالبلاغه، کلام انسان هادي»، نهجالبلاغه، ش 27و28، ص 62ـ85.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، ۱۴۱۲ق، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالقلم.
- زبيدي، محمدمرتضي، ۱۴۱۴ق، تاج العروس، بيروت، دار الفکر.
- سليمبن قيس، ۱۴۰۵ق، کتاب سليمبن قيس، قم، هادي.
- شاهرخي، سيداحمدرضا و تقي ايزدجو، 1395، «بررسي مبناي هدايت و ضلالت از ديدگاه سيد مرتضي علمالهدي و فخررازي»، پژوهشهاي تفسيري، ش ۳، ص 105ـ128.
- صدوق، محمدبن علي، 1361، معاني الاخبار، قم، جامعة مدرسين.
- فقيه، علي، 1397، «تلازم هدايت الهي و عصمت انبياء از ديدگاه علامه طباطبائي و پاسخ به اشکالات آن»، کلام اسلامي، ش ۱۰۶، ص 53ـ67.
- قرشي، سيدعلياکبر، ۱۳۷۱، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافي، چ چهارم، قم، دار الکتب الاسلاميه.
- مصباح يزدي، محمدتقي، ۱۳۸۳الف، به سوي تو، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1383ب، فلسفه تعليم و تربيت اسلامي، چ چهارم، تهران، شرکت چاپ و نشر بينالملل.
- ـــــ ، 1390، آيين پرواز، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، ۱۳۹۴الف، اخلاق در قرآن، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، ۱۳۹۴ب، پند جاويد، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1394ج، در پرتو ولايت، چ ششم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1۳۹۷، زينهار از تکبر، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، ۱۳۹۹، انسانشناسي در قرآن، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهري، مرتضي، ۱۳۷۷، مجموعه آثار، چ ششم، تهران، صدرا.
- موسوي، سيدمرتضي و احمد شجاعي، 1399، «تبيين و بررسي عصمت پيامبران در پرتو آيات هدايت»، کلام اسلامي، ش 115، ص 109ـ125.