سال بيست و هشتم ـ شماره چهارم، پياپي 259 (ويژة فلسفه)
حميد كريمي/ استاديار دانشگاه علم و صنعت ایران karymi@iust.ac.ir
حسين اسفنديار / كارشناس ارشد فلسفه دانشگاه تهران (پرديس فارابي) H-Esfandiar93@ut.ac.ir
دريافت: 19/08/97 پذيرش: 22/01/98
چکيده
از مفاهیم و مبادی بنیادین نظام فلسفی وحدتگرای اسپینوزا، مفهوم «ذات» است. وی برای تبیین حیات عقلانی و چگونگی اختیار آدمی، از قانون ذات سخن میگوید. اهمیت این قانون تا آنجاست که زیربنای بخش سوم تا پنجم کتاب اخلاق را پایهریزی میکند و در شکل دادن به نظام اخلاقی و وصول به غایتِ «سعادت انسانی» ـ که مقصود اصلی اسپینوزا از تلاش فلسفی اوست ـ نقش اصلی را ایفا مینماید. ذات از نظر اسپینوزا شامل هویت انسان، غریزه حیوان و طبیعت در نباتات و جمادات میشود. از طرف دیگر علامه طباطبائی، از مفهوم دیني «فطرت» سخن به میان میآورد و آن را بر حسب مفاهیم نظام فلسفی خود، تبیین میکند. فطرت در معنای عام خود به معنای ساختمان ویژه وجودی هر موجودی است و شامل همه موجودات از جمادات تا انسان میشود.
تحلیل ایشان از «فطرت» با تبیین ذات در منظر اسپینوزا از جهت مفاد و نتایج شباهتهای معناداری دارد. اهمیت این رویکرد در آثار علامه از این جهت است که این دیدگاه، آثار مهمی در معرفتشناسی و هستیشناسی دارد و از این جهت قابل مقایسه با «ذات» اسپینوزا است.
این مقاله به بررسی تحلیلی دیدگاههای این دو حکیم بزرگ میپردازد، و سپس با مقایسه و تطبیق رهیافتهای مشترک و نقاط افتراق آنها، سعی میکند گامی در جهت تحقق گفتوگو میان این دو سنت فلسفی بردارد.
کلیدواژهها: علامه طباطبائي، اسپینوزا، ذات، فطرت، شاکلة وجودی.