معرفت سال بيست و يكم ـ شماره 182 ـ بهمن 1391، 27ـ46
عباسعلى مشكانى سبزوارى*
سيدمحمد فقيه**
چكيده
درباره فقه و نسبت آن با تمدن، ديدگاه هاى مختلفى وجود دارد. برخى هيچ نسبتى ميان اين دو نمى بينند. گروه ديگرى قائل به نسبتى حداقلى بين فقه و تمدن هستند و گروهى نيز فقه را شرط اساسى تمدن سازى قلمداد مى كنند. سنجش نسبت فقه و تمدن، با دو نگاه قابل بحث و بررسى است: در يك نگاه، فقه موجود مطالعه شده، نسبت آن با تمدن سنجيده مى شود؛ اما در نگاه ديگر، فقه مطلوب مطمح نظر است و با نگاه به آن، نسبت فقه و تمدن بررسى مى شود.
مقاله حاضر نگاه اول را برگزيده و به بررسى نسبت فقه موجود با مقوله تمدن و تمدن سازى پرداخته است. حاصل اينكه با رصد كتب، ابواب، مسائل و موضوعات مختلف فقه موجود، نسبتى وثيق بين آن و مقوله تمدن به دست مى آيد. گرچه نمى توان ادعا كرد نظام هاى اجتماعى موردنياز تمدن، مستقيما و تماما در فقه فعلى موجود است، اما وجود چارچوب هاى اصيل و ساختارى تمدن در فقه موجود، انكارشدنى نيست. ديگر اينكه نظام سازى و بالتبع تمدن سازى از طريق فقه، به گونه اى كه بتوان مستقيما نظام هاى موردنياز تمدن را از فقه استخراج كرد، در گرو تشكيل و تدوين فقه حكومتى است.
كليدواژه ها: فقه سنتى، فقه حكومتى، تمدن، نظام هاى اجتماعى، نسبت هاى فقه و تمدن.