سال بيست و چهارم ـ شماره 208
آفرين قائمى[1]
كريم خانم حمدى[2]
چكيده
تاريخچه مباحث معرفت شناختى را بسان اغلب علوم، به يونان باستان و طرح آن توسط افلاطون وارسطو در فلسفه خويش بازمى گردانند، درحالى كه طبق آيات قرآنى، مباحث تعليم و تعلم همزادبشر بوده و اول معلم وى، خود خداوند متعال و سپس ملائكه بوده اند. تعاليم مبنايى إله است كهريشه همه ارزش ها و هنجارهاى اخلاقى انسان را مستحكم و فراگير نموده است. اين تعاليم مبنايىممكن است هستى شناسانه، معرفت شناسانه، انسان شناسانه و يا ارزش شناسانه باشند.
تحقيق حاضر كه با استفاده از روش اسنادى و به صورت تحليلى، با هدف تعميق بينش دينى وتوسيع تحقق ارزش هاى شيعى در جامعه جهانى تدوين يافته، براى رعايت اختصار، بر مبانىمعرفت شناسانه متمركز گرديده است. انسانى كه به امكان تحصيل علم و يقين، از مجراهاى معرفتىمتعددى مثل فطرت، عقل كلى، وحى و شهود و الهامات، علاوه بر حس و تجربه معتقد باشد، درگرايش و روش و منش كاملاً متمايز از شخصى عمل مى كند كه تجربه گرا بوده و در نهايت، پذيراىعقل ابزارى است؛ زيرا اين مجراهاى مضاعف، دريچه هايى را بر بشر مى گشايند و بالتبعارزش هايى را توليد مى كنند كه تجربه و عقل ابزارى از دستيابى بدان ها محروم است. در نتيجه،سرانجامى كه يك مسلمان متعهد در پيش مى گيرد، بسى متفاوت از عاقبتى است كه در انتظارتجربه گرا يا عقل گراى تجربى مى باشد.
كليدواژه ها: تجربه، عقل كلى، وحى، فطرت، يقين، ايمان، الهامات غيبى.
[1] دانشجوى دكترى مدرسى معارف دانشگاه باقرالعلوم عليهالسلام. vqaimi@gmail.com
[2] استاديار فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم عليهالسلام. khanmohammadi49@yahoo.com
دريافت: 27/3/93 پذيرش: 11/10/93