سال بيست و سوم ـ شماره 207 (ويژه فلسفه)
مجتبى جليلى مقدم[1]
چكيده
ادراك حسى كه از اساسى ترين و چالش برانگيزترين مسائل فلسفه و معرفت شناسى است، جايگاه نوينى در انديشه افلاطونِ ايده آليست و عقل گرا مى يابد. در معرفت شناسى افلاطون، معرفتِ حقيقى خطاناپذير بوده و به حوزه مُثُل يا هست ها كه لايتغيرند تعلق مى گيرد. درحالى كه ادراك حسى نه تنها خطاپذير است، بلكه به جهان محسوس متغير تعلق دارد و ازاين رو، نمى تواند معرفت حقيقى باشد.
در اين نوشتار برآنيم تا امكان و نقش آفرينى ادراك حسى در انديشه افلاطون را بررسى كنيم و اين كار مستلزم نگاهى تحليلى به معرفت شناسى و هستى شناسى افلاطون مى باشد. حاصل مقاله آنكه ادراك حسى به دليل بهره مندى جهان محسوس از عالم مُثل و قرار گرفتن ميان وجود و عدم، همچنين ذى نفس بودن و اندام هاى حسى صرف نبودنِ انسان به عنوان فاعل شناسا و يادآورى بودنِ علم، نه تنها ممكن است، بلكه مقدمه اى براى معرفت حقيقى است.
كليدواژه ها: وجود، مثل، نفس، معرفت، محسوس، ادراك حسى.