سال نوزدهم ـ شماره 159 ـ اسفند 1389، 95ـ107
محمّدابراهيم بخشنده
*
چكيده
بين نظرات غزالى و كانت در شناخت مابعدالطبيعه اشتراكات و اختلافاتى وجود دارد. غزالى هفت قرن پيش از كانت در نقد فلسفه كتاب نوشت. هر دو در فكر احياى دين بودهاند؛ اما غزالى در انديشه احياى جامعيت و كمال غيرسكولاريستى اسلام، و كانت در فكر انديشه سكولاريستى و اومانيستى و خردگرايى پروتستان بود.
از جمله نقدهاى وارده به نظر غزالى اين است كه بين نظرات او انسجام چندانى وجود ندارد. از يكسو، به تكفير كسانى پرداخت كه در آثارش عين دلايل و براهين فلسفى آنها را در مسائل مابعدالطبيعه آورده است و از سوى ديگر، آنچه كه در جمع ميان استدلال برهانى و مشاهده باطنى آورده، در مقايسه با اسلوب استوار ملّاصدرا خام و ناپخته است. به علاوه، مسائلى را كه وى در انديشه و آثار حكما باطل دانسته، در واقع، باطل نبوده و صرفا براى جانبدارى از آموزههاى اشعريت و تصوف رد شده است.
وى نتوانست شكاف نومن و فنومن را با مبانى خود توجيه كند. قانون اخلاق عملى او متأثر از مذهب پروتستان و مستقل از دين و انتزاعى و خيال پردازانه است. اخلاق بدون دين، كه از سوى او تجويز شده، ناقص و معيوب است. اين استدلال او باطل است كه تصور تكليف بدون تصور خدا در انسانها وجود دارد. نقدهاى او بر ادلّه عقلى اثبات مسائل مابعدالطبيعه نيز جانبدارانه و غيرمنطقى است. اين مقاله با روش اسنادى به بررسى موضوع مزبور مىپردازد.
كليدواژهها: غزالى، كانت، فلسفه، مطالعه تطبيقى، دين.