يعقوب احمدى*
چكيده
ابنخلدون از جمله انديشوران مسلمانى است كه بسيارى او را بنيانگذار اصلى رشته «جامعهشناسى» مىدانند. نوشتار حاضر به بررسى نظريات ابنخلدون در باب يكى از وجوه جامعهشناختى انديشه او يعنى «جامعهشناسى سياسى» پرداخته است كه عمدتا به نقش نيروهاى اجتماعى در سياست توجه دارد. ابنخلدون دو عامل عمده انسانى را در ظهور و سقوط دولتها عنوان كرده است: قوميت و گروههاى قومى و نخبگان.
اين مقاله به روش تحليلى، با استفاده از اسناد، مدارك و منابع موجود، به ويژه كتاب مهم و اصلى ابنخلدون يعنى مقدّمه ابنخلدون، موضوع را در كانون مطالعه قرار داده است. ابنخلدون، همزمان با توجه به عصبيت به عنوان دولت عاملساز، براى نقش كسانى كه كنش تاريخى را بر عهده دارند، اهميت بسيارى قائل است. وى عامل تغيير نظامهاى سياسى را حركت و خيزش اقوام مىداند و در اين زمينه، بر نقش نخبگان در موفقيت خيزش تأكيد مىكند. نظريات ابنخلدون در اين مباحث، با نظريات كارل ماركس و ويلفردو پارهتو، وجوه اشتراك بسيارى دارد.
كليدواژهها: جامعهشناسى سياسى، نخبه، قوميت، عصبيت، دولت.