پژوهشى در زمینه آیة الاکمال
Article data in English (انگلیسی)
پژوهشى در زمینه آیة الاکمال
سید احمد فقیهى
اشاره
در بخش اول این نوشتار، که در شماره 24 به محضر اهل معرفت تقدیم گردید، در زمینه مفردات آیه سوم از سوره مبارکه مائده، تقدیم «الیوم» بر «لکم»، نکاتى درباره «اکمال» و «اتمام»، معترضه بودن بخشى از آیه، ارتباط و هماهنگى بین دو بخش «الیوم» در آیه و منظور از آن در آیه مزبور، هم چنین نکاتى در باب روزنه امید کافران، برداشته شدن زمینه ترس و اکمال دین مطرح گردید. اکنون در ادامه سخن، بحث را درباره اکمال دین ادامه مى دهیم و سخن را در دیگر موضوعات پى مى گیریم:
اکمال دین
عده اى از اهل تفسیر علّت اکمال دین را در این روز، کامل شدن مراسم حج مى دانند; چون حضرت رسول(ص) در آن سال احکام و مناسک حج تمتع را عملاً به مسلمانان تعلیم دادند و شخصاً در مراسم شرکت داشتند.
در پاسخ به این عده باید گفت: اولاً، چگونه تعلیم یک حکم از احکام دین یعنى حج تمتع ـ که پس از مدتى کنار گذاشته شد ـ مى تواند علّت اکمال دین باشد؟ هم چنین چه ارتباطى بین تعلیم مناسک حج و یأس کافران وجود دارد؟
بعضى دیگر از مفسران عامّه گفته اند: منظور پاک شدن خانه خدا از مشرکان مى باشد که حضرت رسول(ص) روز عرفه نگاهى به سرزمین انداختند و هیچ مشرکى را ندیدند.1
پاسخ آن است که اولاً، شهر مکه و خانه خدا یک سال پیش از حجة الوداع از مشرکان پاک شده بود، در صورتى که آیه صحبت از امروز مى کند(الیوم).
ثانیاً، سخن از اکمال دین است و دین مجموعه اى از عقاید و احکام مى باشد. اکمال دین نیز با اضافه کردن احکامى بر آن مجموعه محقق مى شود. اما پاک شدن محیط مکّه از مشرکان و برطرف شدن موانع در راه عمل به احکام دین از اجزاى دین به شمار نمى آید. اوضاع و احوال و رفتار ظاهرى جامعه اسلامى ارتباط با اصل مجموعه اى به نام «دین» ندارد که شامل احکام و فرایض و معارف است.
باید دقت داشت که در روزهاى آخر عمر حضرت رسول(ص) روز عرفه یا غدیر چه حکمى از احکام دین نازل و ابلاغ شد که بعد از بیست سال نزول تدریجى احکام، این حکم خاص علّت اکمال دین گردید؟ از بررسى تاریخ اسلام و اقوال علماى شیعه و در خلال نظرات عامّه، کاملاً روشن است که تنها حکمى که این روزها براى مسلمانان بیان شد و داراى ویژگى خاص و اهمیت فوق العاده اى بود که مى توانست علّت یأس کافران و اکمال دین باشد همان ماجراى غدیر خم و نصب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع) است.
در این روز تحوّلى بزرگ در دین اسلام روى داد; تکلیف رهبرى و سرپرستى مسلمانان و جامعه اسلامى پس از حضرت رسول(ص) مشخص شد و ادامه این رهبرى، که نقش بسیار مهمى در اداره معنوى و ظاهرى جامعه اسلامى دارد، در افرادى که بتوانند راه آن حضرت را ادامه دهند و تناسبى نیز بین آن ها و حضرت رسول(ص) باشد معیّن گردید. به عبارت دیگر، سرپرستى و رهبرى شخصى حضرت به رهبرى و سرپرستى نوعى ـ ولى محصور و محدود در ائمّه دوازده گانه: ـ تبدیل شد و گویا مقام ولایت از مرحله حدوث و تجلّى در شخص حضرت رسول(ص)، که به مرحله بقا و ظهور در امیرالمؤمنین على بن ابى طالب و یازده فرزند ایشان: به اسامى مشخص شده اندرسید.این موضوع نقطه عطفى در بیان احکام و فرایض دین به شمار مى آید که با آن، روزنه امید کافران بسته و دین کامل شد.
امام صادق(ع) فرمودند: «الیومَ اکملتُ لکم دینَکم باقامةِ حافظهِ و اتممتُ علیکم نعمتى أی بولایتِنا و رضیتُ لکم الاسلامَ دینا أی تسیلم النّفسِ لامرِنا.»2
اتمام نعمت
«و اَتمَمتُ علیکم نِعمتى»; و نعمت خود را بر شما تمام کردم.
ابتدا باید روشن کرد که در این عالم نعمت چیست. آیا هرچه خداوند آفریده براى همه مردم نعمت است؟ ممکن است یک چیز براى فردى نعمت باشد، ولى همان چیز براى دیگرى بلا به حساب آید. شاید برتر از قرآن ـ پس از وجود ائمّه اطهار: ـ در این عالم، نعمتى نباشد. با وجود این، خداوند درباره قرآن مى فرماید: «و نُنزّلُ مِن القرآنِ ما هو شِفاءٌ و رَحمةٌ لِلمؤمنینَ و لا یزیدُ الظالمینَ الاّ خَساراً» (اسراء: 82)
مفسّر بزرگ قرآن، مرحوم علاّمه سید محمدحسین طباطبائى در تفسیر المیزان نعمت الهى را چنین توضیح مى دهد:
مراد از نعمت همه آن چیزهایى است که با طبع انسانى سازگار باشد و از آن امتناع نورزد. همه اشیا از آن نظر که در نظام کلّى تدبیر الهى قرار گرفته و به یکدیگر متصل و مربوط اند و اجزاى آن ها با یکدیگر سازگار و ملایم است، نعمت الهى هستند. از این رو، در آیه 24 سوره ابراهیم مى فرماید. «وَ اِن تَعدّوا نِعمتَ اللهِ لاَ تُحصوُها» یا در جاى دیگر مى فرماید: «وَ اَسبغَ عَلیکم نِعمَهُ ظَاهرةً وَ بَاطنةً» (لقمان: 20) ولى با این وجود، خداوند برخى از آن ها را به اوصاف شرّ و لهو و لعب و اوصاف ناپسند دیگرى توصیف نموده است. به عنوان مثال، مى فرماید: «و ما هذه الحیوةُ الدّنیا اِلاّ لهوٌ و لعبٌ»(عنکبوت:64)
این آیات دلیل بر آن است که آنچه نعمت به شمار آمده تنها در صورتى نعمت است که با غرض و هدفى که خداوند از آفریدن آن ها براى انسان داشته موافق باشد; زیرا آن ها به این منظور آفریده شده که از سوى خداوند کمکى براى انسان باشد تا در راه سعادت حقیقى خود ـ که همان قرب و نزدیکى به خداوند بر اثر بندگى و فروتنى در برابر پروردگار است ـ از آن ها بهره گیرد. بدین روى، مى فرماید: «وَ مَا خَلقَتُ الجِنَّ و الانسَ اِلاّ لِیعبدونَ» (الذاریات: 56)
پس هرچه را که انسان بدین منظور مورد استفاده قرار دهد که به ساحت و قرب الهى راه یابد و خشنودى او را به دست آورد نعمت است. ولى اگر از آن ها در راه شیطان و نافرمانى او بهره گیرد براى انسان نقمت و بلا خواهد بود.
در نتیجه، موجودات این عالم به خودى خود، نعمت یا نقمت نیست، مگر به اعتبار نوع و شکل تصرفى که انسان در آن ها انجام مى دهد. اگر در راه عبودیت باشد نعمت است و اگر در راه نافرمانى و بندگى شیطان باشد نقمت و بلا.
معناى این سخن در واقع، آن است که «نعمت» عبارت است از ولایت و سرپرستى الهى و هر چیزى در صورتى نعمت به حساب مى آید که مشتمل بر ولایت الهى باشد. «اللّهُ وِلِىُّ الذّینَ آمَنوا.» (بقره:275); «ذلکَ بِاَنّ اللَّهَ مَولىَ الذّین آمَنوا وَ اَنّ الکافرینَ لاَ مولى لِهمُ.» (محمد:16)
بنابراین، اسلام، که «مجموعه اى از دستوراتى است که از سوى خداوند نازل شده تا او را بپرستند»، در ظاهر،دین است اما از آن حیث که عمل به آن ها مشتمل بر ولایت خدا و رسول و اولیاى امر: مى باشد، نعمت است. ولایت هم مانند قرآن است; براى برخى نعمت و براى برخى نعمت است. به عبارت دقیق تر، در یک مرتبه، براى همه نعمت و در مرتبه دیگر، براى برخى نعمت و براى برخى نقمت است. در ارائه راه براى همه نعمت است ولى در بهره گیرى و ایصال الى المطلوب براى افراد فرق مى کند.
ولایت خداوند ـ یعنى تدبیر امور بندگان به وسیله دین ـ تمام نمى شود، مگر به ولایت رسول(ص) و ولایت او نیز جز به واسطه ولایت اولى الامر پس از حضرت رسول(ص) ـ یعنى: تدبیر امور دینى مردم به اذن خداوند ـ تمام نمى شود. «یَا اَیُّها الذّین آمَنوا اَطیعُوّا اللّهَ و اَطیعوُا الرَّسولَ و اُولىِ الاَمرِ مِنکم.» (نساء:59); «اِنَّما وَلیُّکم اللّهُ و رَسوله وَالّذینَ آمَنوا الّذینَ یُقیمونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم رَاکِعوُنَ.» (مائده:55)
پس ماحصل معناى آیه چنین مى شود: روزى که کافران از دین شما ناامید شدند، مجموع معارف دینى را که بر شما نازل کرده بودم با ولایت کامل ساختم و نعمت خود را ـ یعنى: ولایت را که عبارت از تدبیر و اداره الهى در امور دینى است ـ بر شما تمام کردم.
تا آن روز تنها ولایت خدا و رسول او(ص) بود و چنین ولایتى تا زمانى که وحى نازل مى شد کفایت مى کرد، ولى براى دوره پس از انقطاع وحى، که رسولى در بین مردم نیست تا از دین خدا دفاع کند، نیاز است که از سوى خداوند کسى منصوب شود و به این مهم قیام نماید و او همان ولىّ پس از رسول خدا(ص) است.
نتیجه آن که ولایت تکمیل قانونى است که ناقص بوده و با نصب ولىّ امر پس از پیامبر(ص) تمام گردیده و اکنون که دین و تشریع آن کامل شده و نعمت ولایت تمام گشته خدا دین اسلام را براى بندگان خود پسندیده که همان دین توحید است و در آن غیر از خدا دیگرى پرستش نمى شود. هم چنین غیر از خداوند و رسول یا ولى امرى: که خدا امر به اطاعت او کرده از دیگرى اطاعت نمى شود.3
از بیانات قبل، روشن شد که تنها نعمت در این عالم، نعمت ولایت و سرپرستى خداوند و به دنبال آن رسول او و اولى الامر است. سایر چیزهایى که خداوند آفریده اگر تحت این ولایت قرار گیرند و در راه بندگى و اطاعت از خداوند به کار گرفته شوند نعمت اند، و گرنه جز بلا و نقمت چیزى نخواهد بود.
به عنوان مثال، از جمله نعمت هاى الهى، وجود، طول عمر، سلامتى، و مال و ثروت است. اگر این ها در راه بندگى خداوند به کار گرفته شوند نعمت هستند، ولى اگر در راه بندگى شیطان و آزار مردم صرف گردند بلا و مصیبت خواهند بود. «وَلاَ یَحسبَّنَ الّذینَ کَفرُوا اَنَّما نُملى لَهم خَیرٌ لاِنفسهِم اِنّما نُملى لَهم لِیزدادُوا اِثماً وَ لَهم عَذابٌ مُهینٌ.» (آل عمران:178)
امام سجاد(ع) در دعاى مکارم الاخلاق مى فرماید: «وَعَمّرنى مَا کانَ عمرى بذلةً فى طاعتِکَ فَاذا کانَ عمرى مَرتعاً لِلشّیطانِ فَاقبضنى الیکَ قَبلَ اَن یَسبقَ مَقتک اِلىَّ اَو یَستحکمَ غَضبکَ عَلىَّ.»
به کار گرفتن این امکانات در راه بندگى خداوند به معناى تصرف در آن هاست، به گونه اى که تدبیر پروردگار عالم اقتضا مى کند. چنین عملکردى تحت ولایت خداوند بودن را مى رساند. ولایت خداوند به ولایت رسول او(ص) و ولایت رسول(ص) به ولایت ائمّه اطهار: تمام مى شود.
پس روشن شد که اصل نعمت در این عالم، ولایت است و سایر چیزها اگر تحت این ولایت درآیند نعمت اند، ولى اگر از محدوده این ولایت خارج شوند، نه تنها نعمت نیستند، بلکه بلا و مصیبت خواهند بود: «ثُمّ لَتُسئَلُنّ یَومئذ عَن النَّعیمِ.»
امام هشتم، على بن موسى الرضا(ع)، فرمودند: «لَیسَ فِى الدّنیا نعیمٌ حقیقىٌ.» عدّه اى گفتند: با توجه به آیه مزبور، آیا آب خنک و امثال آن نعمت الهى نیست؟ حضرت فرمودند: آیا آیه را چنین تفسیر مى کنید؟ امام صادق(ع) فرمودند: «و لکنَّ النَّعیمَ حُبُّنا اهلَ البیتِ و موالاتُنا یسألُ اللّهُ عنه بعدَ التوحیدِ و النّبوةِ.»4 این نعمتى بود که روز هجدهم ماه ذى الحجه حجة الوداع در غدیر خم با اعلان نبى اکرم(ص) به ولایتو خلافت امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع) و ائمّه اطهار: به اتمام رسید و سبب رضایت پروردگار پس از 23 سال نبوّت حضرت رسول(ص) گردید.
طمع کافران، ناامیدى آن ها، اکمال دین و اتمام نعمت، و رضایت پروردگار، همه دریک روزواقع شده است. امابایداندیشید که آیا مجموعه این مسائل در روزى غیر از غدیر خم و روز نصب امیرالمؤمنین(ع) واقع شده است، باتوجه به این که بیش تر روایات فریقین روز غدیر را به عنوان شأن نزول آیه ذکر کرده اند؟ آیا در سایر روزهایى که احتمال آن را عده اى مطرح کرده اند، ممکن است تمام این اتفاقات افتاده باشد؟ با بررسى روزهایى که در آن چنین احتمال داده شده کاملاً روشن مى شود که هیچ کدام از این روزها ـ غیر از روز غدیر ـ نمى تواند روز مورد نظر باشد.
مصادیق احتمالى «الیوم»
روزهایى که به عنوان مصداق «الیوم» ذکر شده از این قرار است:
1ـ روز بعثت و ظهور اسلام: از ظاهر آیه کریمه این گونه به نظر مى رسد که در زمان نزول این آیه، مسلمانان دینى داشتند که کافران طمع به محو و ابطال آن بستند و مسلمانان نیز از آن ها مى ترسیدند. اما خداوند در این روز زمینه ترس را برداشت و دین کامل شد و نعمت به اتمام رسید. هیچ کدام از این موارد مزبور در روز بعثت و ابتداى ظهور اسلام نبود و درآن روز، سخنى از طمع کافران و یأس آن ها وجود نداشت.
2ـ روز هجرت: در روز هجرت حضرت رسول(ص) از مکّه به مدینه نیز هیچ کدام از خصوصیات مورد نظر مطرح نبوده است.
3ـ روز تشکیل حکومت: در ابتداى تشکیل حکومت اسلامى در مدینه منوره، هرگز کافران از محو و ابطال دین ناامید نبودند; زیرا در ابتدا، جنگ کافران با مسلمانان براى محو دین اسلام بود و جنگ براى غلبه و پیروزى با یأس و ناامیدى سازگارى ندارد.
4ـ روز فتح مکّه: هرچند فتح مکّه براى مسلمانان پیروزى بزرگى بود، ولى فتح مکّه در سال هشتم هجرى واقع شد و تا سال دهم احکام بسیارى نازل گردید. پس چگونه در این روز دین، کامل شد و نعمت به اتمام رسید؟
از این گذشته، بیان شد که جمله «الّذینَ کَفرُوا» شامل جمیع کافران مى شود و با فتح مکّه، هرچند بسیارى از کافران از دین اسلام قطع امید کردند، ولى بسیارى از آن ها هنوز از محو و ابطال دین اسلام ناامید نشده بودند و بسیارى از عهدنامه ها و پیمان ها با کافران هنوز برقرار بود و آن ها بر سنّت مشرکان مراسم حج را انجام مى دادند.
5ـ روز نزول و قرائت آیه برائت: در این روز، اسلام کاملاً بر جزیرة العرب تسلّط یافت و آثار شرک و بت پرستى محو شد و از آن پس، مشرکان در مراسم حج شرکت نداشتند. ولى با این همه، اکمال دین و اتمام نعمت در چنین روزى تحقق نیافت; چون این ماجرا در سال نهم هجرى واقع شد و پس از آن، هنوز احکام بسیارى نازل مى شد. هم چنین با وجود آن که کافران جزیرة العرب ناامید شدند، ولى کافران خارج جزیرة العرب هنوز از ابطال و محو دین اسلام ناامید نشده بودند.
6ـ روز عرفه: چنانچه معناى «الیوم» را «امروز» ـ یعنى: روز نزول آیه ـ بدانیم دو احتمال در این روز ذکر شده است: 1. روز عرفه; 2. روز غدیر. از قسمت هاى نخستین بحث روشن شد که هیچ کدام از خصوصیاتى را که آیه کریمه براى این روز ذکر کرده است در روز عرفه نمى توان یافت; یأس کافران، برداشته شدن زمینه ترس از مسلمانان، اکمال دین و اتمام نعمت، و رضایت پررودگار، هیچ یک با روز عرفه مطابقت ندارد.
بنابراین، تنها روزى که روز نزول آیه و داراى تمامى این خصوصیات مى باشد روز غدیر خم است که شواهد تاریخى فراوان و روایات و شأن نزول هایى که از فریقین نقل شده نیز آن را تأیید مى کند.
به عنوان مثال، بیش تر عامّه نقل کرده اند که پس از نزول این آیه، حضرت رسول(ص) هشتاد و یک روز بیش تر عمر نکردند.5
از سوى دیگر، مورّخان عامّه وفات آن حضرت را روز دوازدهم ربیع الاول مى دانند.6
از جمع بین این دو نقل و جمع و تفریق اعداد، ظاهر مى شود که روز نزول آیه هجدهم ماه ذى الحجه ـ روز غدیر ـ بوده است، و این با روز عرفه چندین روز اختلاف دارد.
آیه اکمال در روایات
در این زمینه، ابتدا روایت شیعه از بیانات ائمّه معصوم: و سپس روایات عامّه نقل مى گردد:
الف ـ روایات شیعه
روایاتى که روز نزول آیه را روز غدیرخم و ماجراى نصب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع)به جانشینى پیامبر گرامى اسلام(ص) مى داند:
1. قال ابوجعفر(ع): «و کانَ الفریضةُ تنزلُ بعدَ الفریضةِ الاُخرى و کانت الولایةُ آخرَ الفرائضِ فاَنزلَ اللّهُ عزّ و جلّ "الیومَ اَکملتُ لکم دینَکم و اتممتُ علیکم نعمتى."»
قال ابوجعفر(ع): «یقولُ اللّهُ عزّ و جلّ: "لا اُنزلُ علیکم بَعدَ هذه الفریضةِ قد اکملتُ لکم الفرائضَ."»7
در تفسیر عیّاشى و قمى و بحارالانوار روایات دیگرى نیز شبیه همین نقل شده است.8
2. عن الصّادقین8: «اَنّه اَنزلَ اللّهُ بَعدَ اَن نَصبَ النبىُّ(ص) علیّاً(ع) للانامِ یومَ غدیرِ خم عندَ منصرفهِ مِن حجةِ الوداعِ.» قالا: «و هى آخرُ فریضة اَنزلها اللّهُ تعالى. لَم یُنزَل بَعدها فریضةٌ.»9
3. فى الخصائص عن الصّادقین8: «نزلت هذه الایةُ (آیة التبلیغ) یومَ الغدیر و فیه نزلت "الیومَ اکملتُ لکم دینَکم."» و قال الصادق(ع): «أى الیومَ اَکملتُ لکم دینَکم باقامةِ حافظه و اتممتُ علیکم نعمتى أی بولایتِنا و رضیتُ لکم الاسلامَ دیناً أی تسلیم النّفسِ لامرِنا.»10
4. ابن بابویه... قال حدثنى القاسم بن مسلم عن اخیه عبدالعزیز بن مسلم، قال: کنّا مع الرّضا(ع) بمرو... فتیمّم(ع) ثُمّ قال: «... و اَنزلَ اللّهُ فى حجةِ الوداع و هى آخرُ عمره(ص) "الیومَ اَکملتُ لکم دینَکم و اَتممتُ علیکم نعمتى و رضیتُ لکم الاسلامَ دیناً"فاَمرُ الامامةِ مِن تمامِ الدّینِ...واَقام لهم علیّاً(ع) اِماماً....»11
5. الطبرسى... عن ابى سعید الخدرى: «اِنّ رسولَ اللّه(ص) لَمّا نُزلت هذه الایةُ قالَ: «اللّهُ اکبرُ على تمامِ الدّینِ و کمالِ النّعمةِ و رضىَ الرّبِ برسالتى وَ ولایة علىِّ بنِ ابى طالب(ع) مِن بعدى و قال: "مَن کنتُ مولاه فَعلىٌّ مَولاهُ. اللّهمَ و الِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداه و انصر مَن نصرهُ وَ اخذلْ مَن خَذلَه."»
6. الشیخ فى الامالى قال: اخبرنا ابوعبدالله محمد بن محمد النعمان.. عن الصّادق قال امیرالمؤمنین(ع): «فاِنّ بولایتى اَکملَ اللّهُ لهذه الاُمّةِ دینهم و اَتمَّ علیهم النِّعمَ و رَضىَ لهم اسلامَهم اذ یقولُ یومَ الولایةِ لمحمد(ص): یا محمدُ اَخبرهم انّى اَکملتُ لهم الیومَ دینَهم و اَتممتُ علیهم النِّعمَ و رضیتُ لهم اسلامَهم کلُّ ذلکَ مِن اللّهِ علىّ فله الحمدُ.»12
7. الشیخ فى الامالى قال: اخبرنا جماعةٌ عن ابى المفضّل... عن ابى عبدِاللّه(ع) عن على امیرالمؤمنین(ع) قال: «سمعتُ رسولَ اللّهِ(ص) یقول: بناءُ الاسلامِ على خمس... و ختم ذلکَ بِالولایةِ فاَنزلَ اللّهُ عزّ و جلّ "الیومَ اَکملتُ لکم دینَکم و اَتممتُ علیکم نعمتى و رَضیتُ لکم الاسلامَ دیناً.»13
8. الشیخ فى الامالى قال: اخبرنا الحسینُ بنِ عبیدالله... عن الصادقِ جعفرِ بن محمد عن ابیه عن آبائِه: قالَ حدثنا الحسنُ بنُ علىٍّ(ع): «فلمّا مَنَّ علیکم باِقامةِ الاولیاءِ بَعدَ نبیّکم(ص) قال: "الیومَ اکملتُ..."»14
9ـ السید الرضى فى کتاب المناقب عن محمد بن اسحق عن ابى جعفر(ع) عن جده، قال: «لمّا انصرفَ رسولُ اللّهُ(ص) مِن حجة الوداع نَزلَ ارضاً یقالُ لها "ضوجان" فنزلتْ هذه الایة: "یا اَیُّها الرّسولُ بلِّغ..." ثُم اَنزلَ اللّه تعالى على نَبیّه: "الیومَ اکملتُ لکم دینکم..."»
قال ابن اسحق: قلت لابى جعفر(ع): ما کان ذلک؟ قال: «سبعَ عشرةَ لیلةً خَلَت مِن ذِى الحجةِ... و کانَ سَمِعَ رسول اللّهِ(ص) بغدیرِ خم اثنا عَشَر رجلاً.»15
از بررسى و دقت در روایات شیعه، که تنها نمونه هایى از آن ها نقل شد، روشن مى شود که نزول آیه اکمال در روز غدیر خم و در ماجراى نصب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع) توسط پیامبر گرامى اسلامى(ص) به جانشینى و خلافت خود مى باشد و موضوع آیه مزبور ولایت و معرفى حافظ و نگهبان دین است که دین از مرحله نگهبان و حافظ شخصى ـ یعنى، پیامبر گرامى اسلام(ص) ـ به مرحله نگهبان و حافظ نوعى ـ یعنى، مسأله ولایت ائمه اطهار: رسید و در نتیجه، دین اسلام مورد رضایت خداوند قرار گرفت و ناامیدى کفّار را به دنبال آورد.
ب ـ روایات عامّه
در بین عامّه نیز روایات فراوانى مشاهده مى شود که نزول آیه اکمال را روز غدیر خم و نصب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع) توسط پیامبر گرامى اسلام(ص) به جانشینى و خلافت خود و ولایت بر مسلمانان مى داند و روزه گرفتن روز غدیر خم، که از اعیاد بزرگ اسلامى است، نیز از ابوهریره نقل شده است.
1. الحافظ ابونعیم الاصفهانى روى فى کتابه: «ما نزلَ مِن القرآنِ فى علىٍّ(ع)» قال:... عن ابى هارون العیدى عن ابى سعید الخدرى2: «اِنّ النّبىَّ(ص) دَعا النَّاسَ الى علىٍّ فى غدیرِ خم اَمرَ بما تحتَ الشّجرةِ من الشّوکِ فقمّ و ذلکَ یومُ الخمیسِ فَدعا عَلیّاً فاَخذَ بضبعیه فَرفَعَهَا حتى نَظَر النّاسُ اِلى بیاضِ اِبطَی رسولِ اللّهِ(ص) ثُمّ لَم یَتفرّقوا حتّى نُزلت هذهِ الایةُ: "الیومَ اکملتُ لکم دینَکم..." الایه، فقالَ رسولُ اللّهِ(ص): «اللهُ اکبرُ عَلى اکمالِ الدّینِ و اتمامِ النّعمةِ و رِضىَ الرّبِ بِرسالتی وَ بِالولایِة لعلىِ(ع) مِن بعدی...» فقال حسّان:
یُنادیهم یومَ الغدیر نَبیّهم بخم فَاسمعْ بِالرّسولِ مُنادیا16
2. ابى المؤید موفق بن احمد در کتاب فضائل على از سیدُ الحفاظ شهرداربن شیرویه ... از ابوهریرة از ابن سعید الخدرى مانند روایت اول را نقل کرده است.17
3. ابراهیم بن محمد الحموبنى از شیخ تاج الدین ... از ابى هارون العبدى از ابى سعید الخدرى ... نیز مانند روایت اوّل را نقل کرده است.
4. ابراهیم بن محمد الحموبنى از سیدالحفاط و ابومنصور شهردار بن شیرویه ... از ابى هارون العبدى از ابى سعید الخدرى... نیز مثل روایت اول را نقل کرده است. اما در دنباله آن مى نویسد: هذا حدیثٌ له طرقٌ کثیرةٌ الى ابى سعید سعدبن مالک الخدرى الانصارى.18
5. عن نزول القرآن فى على یرفعه اِلى على بن عامر عن ابى الحجاف عن الاعمش عن عضّة قال: نزلت هذه الایةُ على رسولِ اللّهِ(ص) فی على بن ابى طالب(ع) "یاَ اَیُّها الرَّسولُ بَلّغ مَا اُنزل اِلیک" و قد قال اللّه تعالى: "الیوم اکملت..."»19
6. الحافظ ابوبکر الخطیب البغدادى در تاریخش، ج 8، ص 290... از ابى هریره از پیامر(ص) و از احمدبن عبدالله التیرى ... از بى هریره... و ابن مغازلى... از ابى هریره... از پیامبر(ص) نقل کرده است: «مَن صَامَ یَومَ ثمانیةَ عشرَ مِن ذِى الحجةِ کَتبَ اللَّهُ لَه صیامه ستینِ شهراً و هو یومُ غدیرِ خم لَمّا اَخذَ النبىُّ(ص) بیعةَ علىّ بِن ابى طالب و قال: "مَن کنتُ مولاهُ فعلىٌّ مَولاهُ، اللهَّم وال مَن والاهُ و عَاد مَن عاداه وانصرْ مَن نَصَره "فقال عمربن الخطاب: بخٍّ بخٍّ لکَ یا علىَّ بن ابى طالب. اصبحتَ مولاىَ و مولى کلِّ مؤمن ومؤمنة. فانزلَ اللّهُ تعالى "الیومَ اَکملتُ ..."» 20
7. اخرج ابن مردویه و ابن عساکر بسند ضعیف عن ابى سعید الخدرى قال: «لمّا نَصبَ رسولُ اللّهِ(ص) علیّاً یومَ غدیرِ خم فنادى له بالولایةِ هَبطَ جبرئیلُ بِهذه الایةِ "الیومَ اَکملتُ ..."»21
8. اخرج ابن مردویه والخطیب و ابن عساکر بسند ضعیف عن ابى هریرة قال: «لمّا کانَ یَومُ غدیرِ خم و هو یوُم ثمانى عشر من ذى الحجةِ قال النبى(ص): "مَن کنتُ مولاه فَعلىٌّ مَولاهَ فَانزلَ اللَّهُ الیومَ اَکملتُ ..."»22
9. اخرج ابوعبید عن محمدبن کعب القرظى قال: «نُزلتْ سورةُ المائدةِ على رسولِ اللَّهِ(ص) فى حجةِ الوداعِ فیما بین مکّةَ و المدینةَ...»23
بررسى روایات شیعه
در میان شیعه روایاتى دیده مى شود که نزول آیه کریمه اکمال را روز عرفه مى داند، هرچند شأن نزول آیه را همان مسأله ولایت و جانشینى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب بیان مى کند:
1. محمدبن یحیى عن احمدبن محمد... عن ابى الجارد عن ابى جعفر(ص) قال: سمعتُ ابا جعفر یقول: «فَرضَ اللّهُ عزّوجلّ ...» الى قوله «ثم نُزلت الولایةُ و انّما اتاهُ ذلکَ یوم الجمعةِ بِعرفة اَنزلَ اللّهُ عزّ و جلّ "الیومَ اکملتُ..." و کانَ کمالُ الدّینِ بولایةِ علىِّ بِن ابى طالب(ع)...»24
2. عن جعفر بن محمد بن محمد الخزاعى عن ابیه قال: سمعتُ ابا عبدِاللّهِ(ع) یقول: «لمّا نزلَ رسولُ اللّهِ(ص) عرفات یومَ الجمعةِ اَتاهُ جبرئیلُ فقال له: یا محمّد، اِنّ اللّهَ یَقرؤُکَ السّلامُ و یقول لک: قل: لا شکَ الیومَ اَکملتُ دینَکم بولایةِ علّىِ بنِ ابى طالب(ع) و اَتممتُ علیکم نعمتی...»25
مرحوم علاّمه طباطبائى درباره این روایات مى نویسند: از دقت در آیه کریمه «یَا اَیُّها الرَّسولُ بَلّغ مَا اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبّکَ وَ اِن لَم تَفعلْ فَما بَلّغتَ رِسالَته» و احادیثى که ذیل این آیه بیان شده و از بررسى اوضاع اجتماعى اواخر عمر پیامبر گرامى(ص)، به این نتیجه قطعى دست مى یابیم که آیه ولایت پیش از روز غدیر نازل شده بوده، ولى آن حضرت از اظهار و اعلان آن به دلایلى پرهیز مى کرده اند تا زمانى که آیه «یَا اَیُّها الرَّسولُ بَلّغْ ...» نازل شد.26
بنابراین، ممکن است که بیش تر سوره مائده و از آن جمله آیه اکمال ـ که مسأله ولایت را بیان مى کند ـ روز عرفه نازل شده، ولى حضرت رسول(ص) بیان آن را تا روز غدیر به تأخیر انداخته باشند، هرچند آیه را روز عرفه تلاوت کردند.
پس مى توان گفت: بین روایات درباره نزول آیه در روز عرفه یا روز غدیر منافاتى نیست; چون به اعتبار نزول ابتدایى، آیه در روز عرفه نازل شده و به اعتبار تلاوت آیه همراه با رساندن و تبلیغ مسأله ولایت، در روز غدیر بیان شده است.27
مناسب است در این زمینه گفته شود که بین روایات اهل سنّت ـ که دلالت بر نزول آیه در روز عرفه دارد ـ با روایات شیعه ـ که آیه را در مورد مسأله ولایت و جریان غدیر مى داند ـ منافاتى نیست.
بررسى روایات عامّه
در مقابل روایاتى که از اهل سنّت درباره آیه اکمال و نزول آن درباره ولایت ذکر شد، عده اى از عامّه ادعاى ضعف سند یا جعلى و دروغ بودن این روایات را دارند; مثلاً، آلوسى در روح المعانى چنین ادعا مى کند: «ولا یَخفى اَنّ هذا مِن مفتر یأتِهم و رکاکةِ الخبرِ شاهدةُ على ذلکَ فی مبتدأ الامرِ ... و روایاتهم فی هذا الفصل یُنادی لفظُها على وضعِها.»
هم چنین در کتاب الدّر المنثور ضمن نقل روایت از ابى سعید خدرى و ابوهریره مى گوید: سند این ها ضغیف است. در پاسخ به این سخن آلوسى، که این روایات اولاً، از شیعه است. ثانیاً، رکاکت خبر و الفاظ آن شاهد بر دروغ و جعلى بودن آن مى باشد. باید گفت: این گونه کلمات از محقق و مفسّر قرآن که با روایات نیز آشنایى دارد بسیار عجیب است; زیرا روایات اهل سنّت از کتب معتبر آن ها، که حتماً در اختیار آلوسى نیز بوده، نقل گردیده و دست کم، باید کتاب الدّر المنثور سیوطى در اختیار او بوده باشد. پس چگونه است که او این روایات را در کتب عامّه ندیده است؟ ثالثاً، آیا بین روایات شیعه و روایات آن ها تفاوت زیادى وجود دارد یا این روایات هم مانند سایر روایات شیعه است که او باید ادعاى جعلى بودن تمام روایات شیعه را داشته باشد؟ آیا کلمات این روایات و الفاظ آن ها با الفاظ و کلمات روایات عامّه شباهتى ندارد؟ او باید ادّعاى خود را به صورت واضح و روشن بیان مى کرد.
مرحوم علاّمه امینى چنین مى فرماید: «الرکاکةُ الّتی حَسبها فى الحدیثِ و جَعلها شاهداً على کونِه مِن مفتریاتِ الشّیعةِ أهى فی لفظِه؟ و لا یعدوه اَن یکونَ لذة سایرِ الاحادیثِ المرویةِ و هو خال عن أىِّ تعقید او ضعف فى الاسلوبِ اَو تکلّف فى البیانِ أو تنافر فىِ الترکیبِ جار على مجارىِ العربیةِ المحضةِ او فی معناه و لیس فیه منها شىء؟»28
اما درباره آنچه سیوطى در الدّر المنثور و هم چنین در الاتقان آورده که سند این دو روایت را صحیح نمى داند و اشاره به ضعف آن مى کند، لازم است توجه شود که:
اولاً، روایات ابوهریره نزد خود عامّه از معتبرترین روایات است. مرحوم علاّمه امینى ضمن بررسى رجال حدیث «صوم یوم الغدیر»، مى نویسند:
«ابوهریرةَ اَجمعَ الجمهورُ علی عدالتِه و ثِقته فَلا نَحتاجُ الى بسطِ المقالِ فیه.»
ثانیاً، این روایات از طرق دیگرى نیز نزد عامّه نقل شده و راوى آنها منحصر به ابوهریره و ابوسعید خدرى نیست.
مرحوم علاّمه طباطبائى مى فرمایند: ضعف سند اشکالى به متن و بیان روایت وارد نمى کند; زیرا محتواى آیه کریمه اکمال با بیانى که در جمع خصوصیات یأس و اکمال و اتمام نعمت و رضایت گذشت، جز با مسأله ولایت سازگارى ندارد.29
روایات نزول آیه در عرفه
برخى از روایات نزول آیه اکمال را روز عرفه بیان مى کند. در کنار آن، بعضى از نویسندگان و مفسران یا راویان احادیث سعى کرده اندبهوسیله این روایات آیه اکمال رااز مسأله ولایت و جریان غدیر بیگانه به شمار آورند. نمونه اى از این روایات چنین است:
ـ اخرج عبدبن حمید عن الشعبى قال: «نَزل على النّبىِ(ص) هذه الایةُ و هو بعرفةِ "الیومَ اَکملتُ..."»30
ـ اخرج ابن ابى شیبه و ابن جریر عن عنترةِ قال: «لمّا نَزلت "الیومَ اَکملتُ لکم دینکم" و ذلکَ یومُ الحجّ الاَکبرِ بَکى عمر فَقال له النّبى(ص) ما یُبکیکَ؟ قالَ: اَبکانی انّا کُنّا فی زیادة مِن دینِنا فامّا اذ کَمل فانّه لم یَکمل شىءٌ قطٌّ الاَّ نَقص. فقال صدقتَ»
ـ اخرج الحمیدى و احمد و عبد بن حمید والبخارى و مسلم والترمذى والنسائى و ابن جریر و ابن المنذر و ابن حیان و البیهقى فى سننه عن طارق بن شهاب قال: قالت الیهود: «اِنَّکم تقرؤون آیةً فی کتابکم لو علینا معشرَ الیهودِ نَزلت لاَتخذنا ذلک الیومَ عیداً. قال و اَىُّ آیة؟ قالوا: "اَلیومَ اکملتُ لکم دینَکم و اَتممتُ علیکم نعمتی." قال عمر: واللهِ انّی لاَعَلمُ الیومَ الذّی نزلت على رسولِ اللّهِ(ص) فیه و السّاعةَ الّتی نَزلت فیها; نَزلت على رسولِ اللهِ(ص) عشیةَ عرفةِ مِن یومِ جمعة.»31
مانند این روایت که روز نزول آیه اکمال را روز عرفه مى داند، در روایات عامّه فراوان است، اما هم چنان که در بحث از روایت شیعه گذشت، اصل این مسأله، که روز نزول آیه اکمال روز عرفه باشد منافاتى ندارد با این که آیه در مورد تبلیغ ولایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر باشد; چون این امکان وجود دارد که آیه اکمال در روز عرفه بر حضرت رسول(ص) نازل شده باشد ولى آن حضرت تلاوت همراه با تبلیغ ولایت و خلافت را به قرینه آیه «یَا اَیُّها الرَّسولُ بَلِّغْ...» تا روز غدیر به تأخیر انداخته و روز غدیر این جریان واقع شده باشد. این مطلب از بررسى شأن نزول آیه تبلیغ به صورت کامل روشن مى گردد. احتمال دو مرتبه نازل شدن آیه نیز هست، چنانچه درباره تعدادى از آیات این احتمال داده شده است.
صاحب الغدیر چنین نقل مى کند:
«لا سیّما مع امکانِ الجمعِ بنزولِ الایةِ مرّتین کما احتملَه سبطُ ابنِ الجوزىِ فى تذکرتِه(ص 18) کغیرِ واحد من الایاتِ الکریمةِ النازلةِ غیر مرّة واحدة و منها البسملةُ النازلةُ فی مکّةَ مرةً و فى المدینةِ اُخرى و غیرها ممّا یأتی.»32
اما در خصوص روایتى که به صورت هاى گوناگون از عمر نقل شده که شخصى یهودى گفت: آیه اى در کتاب شما هست که اگر بر ما یهود نازل شده بود آن روز را عید قرار مى دادیم... و در ذیل تعدادى از این روایات آمده که عمر گفت: دین کامل شده و بعد از کامل شدن رو به نقصان خواهد گذاشت.
به این اظهار نظر و برداشت عمر از آیه اکمال مرحوم علاّمه طباطبائى اشکال کرده اند: این روایت این معنا را بیان مى کند که در روز عرفه دین، ظاهر و غالب شده و در موسم حج در مکّه استقلال یافته و مراد از اکمال دین صفاى جوّ مکه و در اختیار مسلمانان بودن مراسم حج و عدم حضور مشرکان و کفّار در مراسم است. به عبارت دیگر، مراد از اکمال دین و اتمام نعمت به کمال رسیدن وضع مسلمانان است، نه دین به معناى شریعت و معارف و احکامى که نزد خدا جعل شده; زیرا آنچه قابل نقصان است همین وضع ظاهرى مسلمانان است. اما کلیات معارف و احکام، که از سوى خداوند تشریع شده، پس از اکمال و اتمام قابل نقصان نیست، على رغم آنچه در روایت به آن اشاره شده است. در نتیجه، معنایى که براى اکمال دین بیان گردیده بر آیه کریمه منطبق نیست. چگونه خداوند ظاهر وضع مسلمانان را به خود نسبت دهد و بر مؤمنان منّت گذارد که دین آن ها را کامل کند، در صورتى که بین مسلمانان منافقانى وجود داشتند که ضرر آن ها کم تر از کفّار نبود و اجتماعات سرّى تشکیل مى دادند.33
روایات نزول آیه در غدیر
اما در تعدادى از روایات، اضافه بر نقل نزول آیه اکمال در روز عرفه، راوى اکمال دین را نیز به عقیده خود تفسیر کرده است; مانند:
ـ «اَلیومَ اَکملتُ...» یقول: حلالکم و حرامکم;
ـ «اَلیومَ اَکملتُ...» قال: اَخلصَ اللّهُ لهم دینَهم و نَفى المشرکینَ عن البیتِ;
ـ «اَلیومَ اَکملتُ...» حین نَفى اللّهِ المشرکینَ عن المسجدِ الحرامِ و اَخلصَ للِمسلمینَ حجَّهم;
ـ «اَلیومَ اَکملتُ...» قال: تمامُ الحجِ و نَفىُ المشرکینَ عن البیتِ.
از دقت در این گونه روایات به طور کامل روشن مى شود که آنچه راوى نقل مى کند فهم و نظر خود اوست و هیچ گاه کلامى از پیامبرگرامى(ص) نقل نکرده و حتى به آن حضرت هم نسبت نداده است. در نتیجه، این ها از حدّ یک اظهارنظر چیزى افزون تر نیست و باید دقت کرد که این اظهارنظر با ظاهر آیه و سایر روایات و کلمات ائمّه اطهار: وصحابه منافاتى نداشته باشد.
همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد، آیه اکمال مى فرماید: «امروز خداوند دین شما را کامل کرد» و دین مجموعه اى از معارف و احکامى است که از سوى خداوند تشریع مى شود و این مجموعه چیز مستقلى است و در کنار آن، اوضاع و احوال و رفتار اجتماعى مسلمانان چیز دیگرى است که نباید بین این دو اشتباه شود. آنچه در روایات عامه آمده مربوط به بیان وضع ظاهرى اجتماع مسلمانان است که مشرکى در مراسم حج نباشد.
معناى اکمال دین به بیان حلال و حرام نیز فهم راوى است و با ظاهر آیه مناسبتى ندارد; چون در این روز حکمى بیان شد که خصوصیات فراوانى داشت: یأس و نا امیدى کفّار، اکمال دین، اتمام نعمت، و رضایت پروردگار نسبت به دین مقدّس اسلام. این مجموعه خصوصیات در کدام یک از حلال و حرام احکام دین وجود دارد؟ آیا در تحریم خون و مردار و گوشت برخى از حیوانات... این اهمیت وجود دارد؟
هم چنین این احکام آخرین احکامى نبود که بر پیامبر گرامى اسلام(ص) نازل مى شد، بلکه پس از آن احکام دیگرى مثل آیه کلاله بر آن حضرت نازل شد. طبرى از مفسران عامه در تفسیر خود چنین مى نویسد: «فامّا الفرائضُ والاحکامُ فانّه قد اخُتلفَ فیها هل کانت اُکملت ذلکَ الیومَ اَم لا...؟ و لا یَدفعُ ذوعلم اَنّ الوحىَ لم ینقطع عن رسولِ اللّهِ(ص) الى اَن قُبضَ بَل کانَ الوحىُ قَبلَ وفاتِه اَکثَر مَاکان تَتابعا...»34
بررسى آراء مفسران عامّه
1. درباره بخش اول از آیه «اَلیومَ یَئِسَ الذّینَ کَفروا»، مفسران عامّه تفاسیرى بیان مى کنند که اجمالاً نقد و بررسى مى شود: بیش تر مفسّران در تفسیر این بخش از آیه، دو احتمال نقل مى کنند:
ـ کفار از حلال کردن این محرّمات نا امید شدند.
ـ کفّار از غلبه بر دین شما نا امید شدند.
آلوسى در روح المعانى آورده است: «والمرادُ انقطعَ رجاؤهم مِن ابطالِ دینِکم و رجوعِکم عنه بتحلیلِ هذه الخبائثِ و غیرِها اَو مِن اَن یَغلبوکم علیه.»35
فخر رازى نیز تفسیر آیه را چنین بیان مى کند: «فیه قولانِ: الاول یَئسوا مِن اَن تُحلّلوا هذه الخبائثَ والثانى یَئسوا مِن اَن یَغلبوکم على دینِکم.»36
زمخشرى در تفسیر کشاف نیز همین دو احتمال را بیان مى کند: «یَئَسوا منه اَن یُبطلوه ... وَ یَئسوا مِن دینِکم اَن یعلنوه.»37
طبرى در ذیل آیه کریمه مى نویسد: «اِنقطعَ طمعُ الاحزابِ وَ اهلِ الکفِرَ والجحودِ اَیُّها المؤمنونَ مِن دینِکم اَن تَترکوه فَترتدّوا عنه.»38
در توجیه این تفسیر، مى گویند: در روز عرفه حضرت رسول(ص) دیدند هیچ مشرکى در موقف دیده نمى شود و مسلمانان بدون مانع اعمال حج را انجام مى دهند.
2. در مورد بخش دوم آیه ـ «اَلیومَ اَکملتُ لکم دینَکم» ـ مفسران عامّه احتمالات و تفاسیر گوناگونى بیان کرده اند: طبرى در جامع البیان بهترین اقوال را چنین بیان مى کند: «اَولىَ الاقوالِ فى ذلکَ بِالصّوابِ اَن یُقالَ اِنّ اللّهَ عزّوجلّ اَخبر نَبیه(ص) و المؤمنینَ بِاَنّه اَکملَ لهم یومَ نزولِ هذه الایة على نبیِّه(ص) دینَهم بِافرادِهم بِالبلدِ الحرامِ و اجلائِه عنه المشرکینَ...»
صاحب تفسیر کشاف اکمال را این چنین تفسیر کرده است: «کَفیُتکم اَمرَ عدوِّکم و جعلتُ الید العلیا لکم.... اَو اَکملتُ لکم ما تَحتاجونَ الیه فی تکلیفِکم مِن تعلیمِ الحلالِ والحرامِ...»
در تفسیر روح المعانى این آیه چنین توجیه شده است: «بالنصرِ و الاظهارِ لاَنّهم بذلکَ یجرونَ احکامَ الدّینِ مِن غیرِ مانع و به تمامُه...» عن ابن عباس والسّدى: «اَکملتُ لکم حدودی و فرائضی و حلالی و حرامی.»
بیش تر مفسران عامّه نزول آیه را روز عرفه در حجة الوداع مى دانند و مى گویند دین کامل شد به این که شهر مکّه منحصراً در اختیار مسلمانان گردید و یا این که اکمال دین به بیان حرام ها و حلال ها وحدود فرایض است و یاغلبه ونصرت با مسلمانان بود.
آنچه از مجموع کتب تفسیرى و تحقیقى اهل سنّت درباره تفیسر آیه اکمال مورد توجه است این نکته مى باشد که آن ها سعى دارند نزول آیه اکمال را روز عرفه بدانند. بدین منظور، ربط بین این آیه و مسأله غدیر و ولایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع) را نادیده گرفته و انکار کرده اند. ولى در بیان مراد آیه در روز عرفه از تعابیرى استفاده کرده اند که از ظاهر آیه به دور است. نمونه این قبیل تفاسیر گذشت.
اگر بخواهیم به صورت خلاصه این آراء و نظریات را نقد و بررسى کنیم همان گونه که در بیانات قبلى ذکر شد، در تفسیر آیه باید به نکاتى توجه کرد:
آنچه آیه کریمه بر آن تأکید دارد اصل دین است. (یأس از دین و اکمال دین) و آنچه اهل سنّت در تفسیر آیه بیان کرده اند مربوط به وضع ظاهرى اجتماع مسلمانان و رفتار آن ها است و ربطى به اصل دین ندارد. چگونه ممکن است خلوص نیت یا تعلیم اعمال حج موجب اکمال دین باشد؟ هم چنین در یأس کفّار، اگر مراد ناامیدى کفار و مشرکان قریش است این ناامیدى روز فتح مکّه در سال هشتم هجرى واقع شد، نه روز عرفه سال دهم هجرى. و اگر مراد یأس و ناامیدى کفّار و مشرکان عرب باشد این واقعه نیز روز نزول آیه در سال نهم هجرى اتفاق افتاد، نه روز عرفه سال دهم. اگر هم مراد جمیع کفار ـ از یهود و نصارى و مجوس و غیر آن ها ـ منظور است که اطلاق آیه نیز همین را بیان مى کند. این ها از دین اسلام قطع امید نکردند، مگر وقتى که خداوند آنچه را که مایه امید و طمع آنان بود به یأس و ناامیدى مبدّل کرد. آن ها امیدوار بودند که روزى حافظ و نگهبان این دین از دنیا برود و سرپرست و نگهبانى براى دین و مسلمانان باقى نماند و در آن روز به امید و آرزوى خود برسند; دین را از بین ببرند. اما خداوند در روز غدیر با معرفى ولىّ امر مسلمانان و خلیفه و جانشین پیامبر گرامى(ص) و معرفى سرپرست و نگهبان نوعى ائمه اطهار(ع) در ادامه نگهبانى شخصى حضرت رسول(ص) امید مطلق کفار را به یأس مبدل ساخت.
هرگونه بیانى براى یأس در این آیه کریمه غیر از این مواجه با اشکالاتى خواهد بود که ذکر آنها گذشت. البته تعدادى از مفسّران عامّه اجمالاً گفته اند که کفّار از دین شما مأیوس شدند، ولى در بیان این مطلب که روز عرفه چه اتفاقى رخ داد که مایه قطع امید کفار از دین گردید بیان روشن و گویایى وجود ندارد.
مسأله دیگرى که در نقد آراء مفسران عامّه مهم است این که آیا بیان محرّماتى که قبلاً نیز در آیات سوره هاى قبلى براى مسلمانان بیان گردیده (و در روز عرفه با اضافات مختصرى گفته شد) اکمال دین به حساب مى آید؟ باید توجه داشت که پس از روز عرفه تا آخر عمر حضرت ختمى مرتبت(ص) بیان احکام ادامه داشت و روز عرفه آخرین احکام نیامده است تا به این دلیل اکمال دین باشد.
طبرى در جامع البیان مى نویسد: در این که احکام و فرایض در این روز کامل شده باشد اختلاف است. از ابن عباس و سدّى و براء بن عازب نیز نقل گردیده که آخرین آیه اى که بر حضرت رسول(ص) نازل شده آیه کلاله بوده و معلوم است که اواخر عمر آن حضرت وحى بیش تر نازل مى شده و در نتیجه، آخرین حکم آیه کلاله آست که احکام و فرایض را بیان مى کند: «فَامّا الفرائضُ و الاحکامُ فاِنّه قد اختلف فیها هل کانت اَکملتْ ذلکَ الیَومَ اَم لاَ...»39
اما آنچه را خود طبرى به عنوان اکمال دین مى پذیرد که شهر مکه در اختیار مسلمانان بود و کفّار از آنجا کوچ کردند نقد گردید که این وضع موجود مسلمانان است و ربطى به اصل دین تشریع شده از سوى خداوند ندارد.
شبهه فخر رازى
فخر رازى مى نویسد: این آیه دلالت بر بطلان قول رافضه دارد، به این بیان که خداوند در این آیه مى فرماید: کفّار از تبدیل دین ناامید شدند و دیگر از آن ها نترسید و اگر امامت على بن ابى طالب(ع) از طرف خداوند و رسول(ص) او نصّ صریح و روشنى داشت در نتیجه، باید کسانى که قصد مخفى کردن یا تغییر آن را داشتند ناامید شده باشند و دیگر کسى از صحابه قدرت بر انکار یا تغییر و پوشاندن آن را نداشته باشد و چون این چنین نشد، معلوم مى شود ادعاى شیعه دروغ است.40
در پاسخ به این شبهه، باید گفت سال ها پیش از فخر رازى، امام صادق(ع) شبهه او را پاسخ داده و فرموده اند: «یَئِسَ الکَفَرةُ و طَمِعَ الظَلَمةَ.»41
علاوه بر آن که خود آیه پاسخ شبهه را کاملاً بیان کرده، خداوند بلافاصله پس از یأس کفّار مى فرماید: «فَلاَ تَخشوهم»; دیگر از کفار نترسید، امید آن ها به یأس تبدیل شده است، ولى «وَ اخشوَنِ»; از من بترسید. معلوم است این بخش از آیه در مقام تهدید و تحذیر مسلمانان است; همان گونه که از کفّار مى ترسیدید و من شما را در امان نگه داشتم و کفّار را نا امید کردم، از من بترسید ـ یعنى: مبادا همان فسادى که ممکن بود از ناحیه کفّار در دین ایجاد شود از ناحیه خود شما مسلمانان ایجاد گردد و بر اثر کفران نعمتى که در این روز آن را بر شما تمام کردم و کنار گذاشتن این دین کامل و مورد پسند خداوند، نعمت از شما گرفته شود و به نقمت و بلا تبدیل گردد. البته مسلمانان این کار را کردند و خدا هم کرد.42
-
پى نوشت ها
1ـ نویسنده جامع البیان، در ج 6، ص 52 نوشته است: «بافرادهم بالبلد الحرام و اجلائه عند المشرکین.»
2ـ علاّمه امینى، الغدیر، ج 1، ص 234
3ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان
4ـ حویزى، نورالثقلین، ج 5، ص 664
5ـ محمدبن جریر طبرى در جامع البیان، ج 6، ص 51 مى نویسد: «مَکثَ النبى(ص) بَعدَ ما نُزلتْ هذهِ الایة اَحدى و ثمانینَ لیلة / جلال الدین سیوطى،الدرّالمنثور، ج 3،ص16/ فخررازى،تفسیرالکبیر، ج12، ص 139/ ابى السعود، تفسیرابى السعود، ج 3،ص7 / رشید رضا، المنار، ج6، ص 154
6ـ مرحوم علاّمه امینى نقل کتب تاریخى عامّه را ذکر کرده اند. ر.ک. به: الغدیر، ج 1، ص 230
7ـ محمدبن یعقوب کلینى اصول کافى، ج 1، ص 289، روایت 4 / نورالثقلین، ج 1، ص 587، روایت 24 / هاشم بنسلیمان بحرانى البرهان، ج 1، ص 444، روایت 16 / محمدباقر مجلسى بحارالانوار، ج 37، ص138، روایت 29
8ـ نورالثقلین، روایت 27، ص 588 / البرهان، ج 1، ص 444، روایت 14 / فضل بن حسن طبرسى/ مجمع البیان (َرحلى)، ج 2، ص159
9ـ الولایةِ و الامامةِ، ص 105 / غایةالمرام، ص 338
10ـ الامامة و الولایة، ص 105 / الغدیر، ج 1، ص 234
11ـ البرهان، ج 1، ص 435، روایت 2
12ـ البرهان، ج 1، ص 435
13ـ البرهان، ج 1، ص 435
14ـ البرهان، ج 1، ص 435
15ـ البرهان، ج 1، روایت 9
16- الغدیر، ج 1، ص 232 / البرهان، ج 1، ص 445، روایت 9
17- الغدیر، ج 1، ص 235 / غایة المرام به نقل از: المیزان، ج 5، ص 192
18- الغدیر، ج 1، ص 235
19- المیزان، ج 5، ص 193
20- الغدیر، ج 1، ص 233 / المیزان، ج 5، ص 195
21- الدّرالمنثور، ج 3، ص 19
22- الدّرالمنثور، ج 3، ص 19
23- الدّرالمنثور، ج 3، ص 3
24- نورالثقلین، ج 1، ص 588، روایت 26
25- البرهان، ج 1، ص 444، روایت 15
26- البرهان، ج 1، ص 587، حدیث 26
27- المیزان، ج 5، ص 196
28- ر. ک. به: الغدیر، ج 1، ص 237
29- المیزان، ج 5، ص 195
30- الدر المنثور، ج 3، ص 17
31ـ الدرّالمنثور، ج 3، ص 17
32- الغدیر، ج 1، ص 237
33- المیزان، ج 5، ص 197
34- محمد بن جریر طبرى، جامع البیان، ج 6، ص 52
35- آلوسى، روح المعانى، ج 6، ص 60
36- تفسیر کبیر، ج 11، ص 137
37- زمخشرى، کشاف، ج 1، ص 605
38- تفسیر جامع البیان، ج 4، ص 51
39- جامع البیان، ج 6، ص 52
40- تفسیر کبیر، ج 11، ص 140
41- بحارالانوار، ج 37، ص 134
42- المیزان، ج 5، ص 178