معرفت، سال هشتم، شماره دوم، پیاپی 29، تابستان 1378، صفحات 4-

    اخلاق و عرفان اسلامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه / marifat@qabas.net
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    اخلاق و عرفان اسلامى

    استاد محمدتقى مصباح

     

    اشاره

    در ششمین بخش از سلسله درس هاى حضرت استاد، در شماره هاى گذشته، فرازهایى از سخنان امام صادق(ع) را در وصیت به عبدالله بن جندب ملاحظه نمودید. در این شماره، هفتمین بخش از این سلسله دروس را به محضر اهل عرفان تقدیم مى داریم:

    «یاابنَ جندب، قدیماً عَمُر الجهلُ و قَوِىَ اساسُه و ذلکَ لِاتّخاذِهم دینَ اللّهِ لعباً حتّى لقد کانَ المتقرِّبُ مِنهم الَىِ اللّهِ بِعلمِه یُریدُ سواهُ اولئکَ هم الظالمونَ.»( )

    «جهل» در فرهنگ اسلامى

    امام صادق(ع) دراین فراز از سخن خود مى فرمایند: از دیرباز، بنیان جهل و نادانى قوى گردیده، بازارزش رونق گرفته، پایه هایش محکم شده و ریشه دوانده است. امام(ع) در ادامه فرمایش خود، یکى از عوامل رونق دهنده بازار جهل و تحکیم آن را این مى داند که دین خدا را به بازى گرفته اند، آن چنان که حتى کسانى که علم خود را وسیله تقرّب به خدا قرار داده اند نیز مقصد و نیتشان خدایى نیست و دنبال غیر او هستند. سپس حضرت آنان را ستمگران و ستم پیشگان معرفى مى کند.

    براى تبیین این فراز از روایت مزبور، نیاز به توضیح چند نکته است:

    اولاً، منظور حضرت از این که مى فرمایند: «از دیرباز اساس جهل محکم شده، بازارش رونق گرفته و رواج یافته است»، چیست؟ ثانیاً «جهل» به معناى ندانستن یک سلسله مفاهیم یا روابط بین پدیده هاى طبیعى است. اسباب و مسبّبات جهان چه ربطى به دین دارد؟ هر قومى از گذشته تاکنون براى شناخت مسائل عالم زحمت کشیده اند، درس خوانده اند، آزمایش کرده اند و به همان مقدار جهلشان را برطرف کرده اند و به علم دست یافته اند تا آن جا که در هر رشته، از هندسه و ریاضى و مکانیک و دیگر علوم متخصصانى تربیت نموده اند. پس این سخن که «جهل از قدیم رواج پیدا کرده است، آن هم به دلیل این که دین خدا را به بازى گرفته اند» یعنى چه؟

    منظور حضرت صادق(ع) از «جهل» در این روایت، جهلى نیست که در مقابل معلومات مادى به کار مى بریم. از نظر انبیا و اولیا:، معلوماتى که سعادت انسان مرهون یادگیرى آن هاست این گونه معلومات مادى نیست. دانش هایى را که هر کس باید براى نیل به سعادت بیاموزد، در هر شرایطى از زندگى اجتماعى که قرار دارد و در هر زمانى زندگى مى کند، مربوط به اعتقادات و اصول دین است; شناخت خدا، سرنوشت انسان، جهان آخرت، راه صحیح زندگى و مانند آن که به وسیله انبیا: تبیین مى شود. علمى که بشر بدان نیازمند است و اگر نداشته باشد جاهل است این گونه علم هاست، حتى اگر در سایر زمینه ها فیلسوف دهر باشد. کسى که نداند سرنوشت زندگى اش چه مى شود، پس از مرگ به چه عالمى مى رود و چه سرنوشتى در انتظار اوست جاهل است، اگرچه سفینه هاى فضاپیما بسازد. «جهل» در فرهنگ انبیا و اولیا: و قرآن به این مفهوم است. این معنا با آنچه در بین ما متداول است فرق مى کند.

    امام صادق: پس از این که این دسته از جاهلان را معرفى مى کند، مى فرماید: آن ها بیش ترشان مؤمن نیستند. درباره سرگذشت اقوام پیامبران گذشته: هم که قرآن سخن مى گوید، مى فرماید: ایمان نیاوردند، بجز اندکى از ایشان; مانند قوم حضرت هود، صالح، نوح(ع) و دیگران.

    عامل اصلى رواج جهل در بین مردم

    این که چرا مردم این قدر در جهل فرو رفته اند و از علوم و معارفى که خداى متعال به وسیله انبیا: در اختیارشان گذاشته استفاده نکرده اند، دلایل گوناگونى دارد; یکى از دلایل آن، که ما نیز از آن غفلت داریم، این است که اصولاً رواج جهل موجب مى شود زورمداران بر مردم مسلّط شوند و نگذارند انبیا: دعوت خود را گسترش دهند. همیشه مستکبران و زراندوزانى که اموال خود را از راه حرام به دست آورده اند، نمى خواسته اند دعوت انبیا: عمومیت پیدا کند; زیرا باید از زورگویى ها و زراندوزى هایشان دست برمى داشته اند. اما اینان مى خواسته اند بر مردم حکومت کنند.

    از دیگر عواملى که موجب رواج جهل در جامعه و دست نیافتن مردم به معارف الهى مى شود که به وسیله انبیا: نازل آن شده است که کسانى که ـ به اصطلاح ـ دیندار هستند و خود را حامل این علوم و معارف و پیرو پیامبران: و حتى متولّى دین مى دانند، خودشان دین را جدّى نمى گیرند، بلکه آن را وسیله اى براى سرگرمى، امرار معاش و دیگر اغراض دنیوى قرار مى دهند. وقتى خود متدیّنان و متولّیان دین، آن را جدّى نگیرند، آیا مى توان توقع داشت که حرف آن ها در دیگران اثر کند؟ مردم به این ها نگاه مى کنند، همان راهى را مى روند که آن ها رفته اند، همان کارى را یاد مى گیرند که آن انجام مى دهند، هرچند بازى با دین خدا باشد. این یکى از عواملى است که مانع رواج دین در جامعه مى شود، بلکه حتى موجب مسلط شدن جهل بر مردم و محرومیت آن ها از معارف و حقایقى مى شود که انبیا: در اختیارشان مى گذارند.

    آن گونه که تاریخ نشان مى دهد و متون دینى نیز مؤیّد آن است، عامل اصلى انحرافات مردم «جهل» بوده است. در این تردیدى نیست; چون اصل فطرت مردم بر دین و خداپرستى نهاده شده است و آن ها به طور ناخودآگاه آن را درک مى کنند و از این رو، در پیشگاه آفریدگار جهان کرنش مى نمایند. شاید در قرآن، نتوان موردى را پیدا کرد که دلالت کند بر این که برخى از انسان ها هیچ دینى نداشته اند; همه جا سخن از این است که کسانى بوده اند که بت یا ماه یا خورشید مى پرستیده اند. اما موردى را نمى توان یافت حاکى از این که عده اى هم بوده اند که هیچ پرستشى نداشته اند.

    در تحقیقات تاریخى و دیرینه شناسى هم هر قدر تعمّق مى شود، مواردى به چشم مى خورد که بر وجود ادیان و پرستش اقوام دلالت دارد. این بدان دلیل است که فطرت مردم بر پرستش آفریدگارشان بنا شده است، اما در اثر عواملى گوناگون، به جهل کشیده مى شوند; مثلاً، ادعا مى کنند خدا دخترانى دارد، که همان فرشتگان هستند، بت ها عامل شفاعت ما نزد خدایند و... خداوند در اشاره به این عقیده خرافى، از قول آن ها مى فرماید: «ما نَعبُدهم الاّ لُیقرّبونا اِلىَ اللّهِ زُلفى» (زمر: 3); آن ها را عبادت نمى کنیم، مگر براى این که ما را به خدا نزدیک کنند.

    یا مثلاً، «وثنییّن»، که بعدها مسیحیان عقیده به «تثلیت» را از آن ها اخذ کردند، به چند خدایى اعتقاد داشتند. به همین دلیل، مسیحیان مى گویند: حضرت عیسى(ع) ـ نعوذ بالله ـ پسر خداست یا مى گویند: ما پسران خدا هستیم، پدرمان هم در آسمان هاست.

    این تعبیرات ناشى از جهل است. این گونه عقاید خرافى در بسیارى از ادیان و مذاهب وجود داشته، از گذشته ترویج مى شده، کسانى هم بوده اند که از جهل مردم سوء استفاده مى کرده اند و خودشان را به عنوان واسطه میان خلق و خالق معرفى مى نموده اند; مثلاً، از مردم پولى مى گرفته اند تا آن ها را با خالق یا مسیح(ع) ارتباط دهند یا گناهانشان را ببخشند. هنوز هم کمابیش در بین مردم از این گونه جهالت ها وجود دارد و برخى از آن ها به نفع خود بهره مى برند.

    انبیا: آمدند تا جهل مردم را برطرف سازند، تحریفات ادیان گذشته را اصلاح نمایند و اختلافات را حل کنند. قرآن کریم یکى از اهدافت بعثت پیامبران: را اصلاح انحرافات و تحریفاتى مى داند که در دین پدید آمده است; «لیُبیّنَ لهم الّذی یَختلفوُن فیه.» (نحل: 39) اما در تفسیر کلام پیامبران: هم اختلاف نظر پیش مى آید و در نتیجه، عده اى مبتلا به جهالت مى گردند. «تابو» به همین نحو به وجود آمده; یعنى در اثر جهلى که مردم در زمینه دین و ارتباط با خدا داشته اند.

    اما دلیل این که چرا جهل از جامعه ریشه کن نشده آن است که همیشه عده اى به این جهالت ها دامن زده اند، على رغم این که عده اى در اصلاح افکار مردم و زدودن جهالت از آن ها مى کوشیده اند. این جهالت ها در مردم ریشه دوانده، ریشه اش هم محکم شده است. از جمله عواملى که موجب رواج جهل در جوامع بوده رفتار دینداران است. وقتى مردم دیدند کسانى که خود را متدیّن معرفى مى کنند، پیر و انبیا: مى دانند و براى دین، خود را سینه چاک مى شمارند، خودشان دین را جدّى نمى گیرند، دچار جهالت مى شوند.

    در سفرى که چندى پیش به امریکاى لاتین داشتم، یکى از کشیش ها صریحاً مى گفت: «مردم این منطقه به حرف ما اسقف ها و کشیش ها اعتنایى نمى کنند، حرف هاى ما را باور ندارند.» بعد به طور خصوصى به من گفت: «نه تنها مردم حرف هاى ما را باور ندارند، بلکه خودمان هم این حرف ها را باور نداریم.»

    از نظر آن ها، دین وسیله اى براى زندگى کردن است، به این دلیل، اگر به دروغ بودن آن هم معتقد نباشند، آن را جدّى نمى گیرند، در حد آداب و رسومى است که از قِبل آن، ارتزاق مى کنند. وقتى دین جدّى گرفته نمى شود، به صورت بازیچه اى در دست آن ها درمى آید و براى آن که سفره زندگیشان رنگین شود سعى در تبلیغ آن مى کنند و آن را به صورتى براى مردم تفسیر مى کنند که خوششان بیاید، تا به آن ها اقبال نشان دهند. گاهى هم این کار خود را این گونه توجیه مى کنند که براى آن که مردم از دین دور نشوند، ما مجبوریم آن را این طور تبلیغ کنیم. امروزه کلیساها کمابیش همین کارها را مى کنند. بسیارى از اعمال بود که قبلاً حرام بود و با آن مبارزه مى کردند، امّا وقتى دیدند نمى توانند در مقابل مردم مقاومت کنند، عقب نشینى کردند و آن ها را حلال شمردند. نه به دلیل این که دلیل جدیدى پیدا کرده اند، بلکه به دلیل آن که مى گویند اگر این کار را نکنیم، همین مقدار اعتقادى را هم که مردم نسبت به مسیحیت دارند از دست مى دهند و آن را انکار مى کنند. یا مثلاً، روزه گرفتن به طور کلى، از دین مسیحیت طرد شده است. در پیامى که پاپ در عید پاک گذشته به مسیحیان داد، صریحاً از مردم خواست: حال که روزه غذا نمى گیرند، یک روز «روزه تلویزیون» بگیرند ـ یعنى: یک روز تلویزیون تماشا نکنند ـ که البته هیچ کس هم به حرف او گوش نداد.

    به این صورت، در مسیحیت، یکى پس از دیگرى احکام دینى لغو مى شود. این کار سابقه تاریخى هم دارد. «اصحاب سبت»، که قرآن از آن ها نام مى برد، یکى از اقوام بنى اسرائیل بودند که دین خدا را به بازى گرفتند; آن ها از صید ماهى در روز شنبه نهى شده بودند. اما براى آن که هم در ظاهر، دستور خدا را اطاعت کرده باشند، هم منفعت اقتصادیشان را به دست آورند، کنار دریا حوضچه هایى درست کردند. روزهاى شنبه، که به صید نمى رفتند، درِ حوضچه ها را باز مى کردند، ماهى ها که وارد مى شد، درِ آن ها را مى بستند و روز یکشنبه آن ها را صید مى کردند. خداوند به دلیل این کارشان، آن ها را عذاب کرد; به شکل بوزینه مسخ شدند; چون دین خدا را به بازى گرفته بودند; «قُلنا لهم کُونوا قردةً خاسِئین.» (اعراف: 166) یا مثلاً، برخى دیگر که «ربا» را به صورتى دلخواه تعریف مى کردند.

    بنابراین، این قبیل کارها از گذشته سابقه داشته، از طرف دیندارها هم این کارها انجام مى شده، نه از طرف بى دین ها که اصل این مسائل را منکر مى شده اند. آن ها با دین خدا بازى مى کرده اند یا در عمل، آن را جدّى نمى گرفته اند; چنان که گویى احکام شرعى مثل بعضى آداب و رسوم عرفى است که اگر رعایت نکنند در سرنوشتشان اثرى ندارد; مثلاً، همان طور که در عرف، به صورت تعارف و بازى لفظى، به همدیگر مى گویند: «قربانت، تصدّقت، نوکرتم و...»، اما حاضر نیستند حتى کمى موى خود را براى دیگرى فدا کنند، احکام شرع را هم در مورد نماز و روزه و دیگر مسائل شرعى به همین صورت مى دانند. دین را جدّى نمى گیرند، همین هم موجب بدبختى خودشان و مانع آشنایى دیگران با حقایق دین مى شود.

    وقتى مردم ببینند دین در جامعه اى رواج دارد و آثار خوبى بر جاى مى گذارد، به آن علاقه مند مى شوند، اما وقتى مى بینند کسانى که دم از دین مى زنند، خودشان اهل عمل نیستند، حرفشان در دیگران اثر نمى کند. امام صادق(ع) در وصیت خود، خطاب به شیعیان، نسبت به این مسأله تأکید کرده اند; به کسانى که ادعا مى کنند پیرو ایشان هستند، مذهب ایشان را ترویج مى کنند، راه ایشان را صحیح مى دانند و به ایشان عشق مىورزند.

    وظیفه ما در مقابل دین خدا

    امروز ما مخاطب این سخن امام صادق(ع) هستیم. باید دین خدا را جدّى بگیریم; هم عقاید مربوط به دین را، هم ارزش هاى اخلاقى و هم دستورات عملى آن را. با احکام خدا بازى نکنیم. مواظب باشیم، هم خودمان نسبت به آن ها در عمل، بى اعتنایى نکنیم و هم در تفسیر و توضیح آن ها درست رفتار نماییم، وگرنه مسؤول جهل و کفر دیگران خواهیم بود.

    مى گویند: از یکى از علماى یزد پرسیده بودند که چرا این قدر گریه مى کنید؟ فرموده بود: «مى ترسم در قیامت، به من بگویند: مسؤول مسلمان نشدن یهودیان یزد تو هستى; اگر رفتارت درست بود، اگر به وظیفه ات عمل مى کردى، یهودى ها از تو مى آموختند و مسلمان مى شدند.» این سخنان از کسانى که اهل محاسبه و مراقبه هستند بعید نیست. به همین دلیل، امام صادق(ع) ما را مسؤول جهل مردم معرفى مى کند: «یاابنَ جُندب، قدیماً عَمُرالجهلُ»; اى پسر جندب، از گذشته، بنیان جهل آباد شده «و قَوِىَ اساسه» و پایه اش محکم گردیده است، چرا؟ «و ذلکَ لِاتّخاذِهم دینَ اللّهِ لعباً»; و این به آن دلیل که دین خدا را به بازى گرفته اند.

    فرق «لعب» با کار جدّى در این است که در کارهاى جدّى، انسان مى داند که حقایقى وجود دارد و با واقعیاتى نفس الامرى سر و کار دارد; مثلاً، غذا که مى خورد، مى داند گرسنگى واقعاً وجود دارد; غذایى هم هست، مى خورد تا سیر شود. اما در کارهاى لعب یا گفتوگوهاى غیر جدّى، واقعاً نمى گوید: «قربانت، تصدّقت و...»

    بر همین اساس، رفتارهاى انسان از دو بخش تشکیل مى شود: رفتارهاى جدّى و واقعى که به لوازم آن مستلزم است و رفتارهاى غیر جدّى و لعب که کارى را جدّى نمى گیرد; مانند سرگرمى ها یا تعارفات معمول.

    کسانى که دین خدا را بازى به حساب مى آورند، اعمال عبادى مردم ـ همانند مسجد رفتن آن هاـ را هم مثل آداب و رسوم و تعارفات معمول، غیر جدّى به حساب مى آورند، عمل به دستورات و احکام دین را هم بازى مى دانند و آن ها را به دلخواه مردم تفسیر مى کنند تا مردم از آن ها خرسند شوند، مشترى بیش ترى پیدا کنند. دیگر مردم هم وقتى به این ها نگاه مى کنند، نمى توانند دین را جدّى بگیرند: «حتّى لقَد کانَ المتقرّبُ مِنهم اِلىَ اللّهِ بِعلمِه یُریدُ سِواهُ»; تا آن جا که کسانى که مى خواستند با علمشان (علوم دینى، نه علومى مثل فیزیک و شیمى) به خدا تقرّب پیدا کنند، غیر او را قصد کرده اند. «اولئکَ هُم الظّالمونَ»; آنان همان کسانى اند که (بر بشریت) ظلم کرده اند، (همان گونه که بر خودشان نیز ظلم نموده اند.)  ادامه دارد.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1378) اخلاق و عرفان اسلامى. فصلنامه معرفت، 8(2)، 4-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."اخلاق و عرفان اسلامى". فصلنامه معرفت، 8، 2، 1378، 4-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1378) 'اخلاق و عرفان اسلامى'، فصلنامه معرفت، 8(2), pp. 4-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. اخلاق و عرفان اسلامى. معرفت، 8, 1378؛ 8(2): 4-