ارتباط دین با علوم انسانى
Article data in English (انگلیسی)
ارتباط دین با علوم انسانى
محمدعزیز بختیارى
اشاره
بیست و هفتم آذر ماه، یادآور شهادت مظلومانه شهید آیة الله دکتر مفتح و نیز نکوداشت وحدت حوزه و دانشگاه و روحانى و دانشجو، این دو قشر فرهیخته جامعه اسلامى است. به یک معنى، وحدت حوزه و دانشگاه به معناى زمینه سازى بستر مناسب براى حضور فعّال دین در عرصه هاى علمى و آکادمیک است. هدف والاى بزرگانى چون شهید علامه مطهرى و شهید دکتر مفتح، که در راه تحقق آن جان باختند، بازسازى و نوسازى علوم اسلامى بر اساس مبانى و بنیان هاى دین است.
ضمن پاسداشت این روز فرخنده و یاد آن عزیزان، این مقال را، که گوشه چشمى به این موضوع دارد، پى مى گیریم:
مکاتب تجربى افراطى اى چون پوزیتیویسم، که کم و بیش بر تمامى مکاتب و دیدگاه علمى امروز (و از جمله علوم انسانى) سلطه دارند، شناخت علمى انسان را به شناخت حسّى و تجربى محدود نموده و دخالت هرگونه شناخت فلسفى و فراتجربى را در فرایند علم انکار مى کنند. بنابر تئورى پوزیتیویسم «جاى بحث و پژوهش علمى و یقین آور پیرامون مسایل ماوراء طبیعت باقى نمى ماند و همه مسایل فلسفى پوچ و بى ارزش تلقى مى گردد.»1 این دیدگاه که شناختهاى علمى را صرفاً حسّى و تجربى دانسته و آن ها را نیازمند هیچ گونه زیربناى فلسفى و ماوراء طبیعى نمى داند،2 پیامدهاى متعدد و گوناگونى براى علم در پى دارد، که یکى از آن ها ایجاد شقاق و جدایى قاطع میان معارف دینى و فلسفى از یک سو و شناخت هاى علمى و تجربى از سوى دیگر است.
پوزیتیویسم از جنبه هاى مختلف مورد نقد و ارزیابى قرار گرفته است و تا حدّى که به این بحث مربوط مى شود، به اختصار باید گفت:
1ـ بدون یک سرى مفاهیم و معارف فلسفى و متافیزیکى هیچگونه شناخت متقن تجربى ممکن نیست.
2ـ خود پوزیتیویست ها نیز در عمل از انبوه عظیمى از پیش فرض هاى فلسفى و متافیزیکى استفاده کرده اند و مى کنند. مثلاً پوچ انگارى مفاهیم متافیزیکى و اعتبار شناخت هاى تجربى، که از اولى ترین ادعاهاى آنان به شمار مى روند، بدون ورود به حوزه متافیزیک و تخطى از اصول پوزیتیویستى امکان پذیر نیست.
بنابراین، تلاش براى بنیان گذارى یک علم تجربى محض کار بیهوده اى است و علوم تجربى از انبان غنى و گسترده فرهنگى جامعه خود تغذیه مى کنند، هر چند ریشه هاى فرهنگى و اجتماعى آن پنهان نگه داشته مى شوند.3 از این روى، شایسته است دانشمندان میزان تأثیر مفاهیم و معارف فلسفى، دینى و... در قلمرو علوم تجربى را مورد مطالعه قرار داده و نسبت به آن معرفت آگاهانه کسب کنند. در این مقاله نقش و جایگاه دین را در فرایند تحقیق علمى به اختصار مورد بحث قرار خواهیم داد.
رابطه علم و دین از زوایاى مختلف و گوناگونى مورد بحث قرار گرفته است، مثلاً مورخان و جامعه شناسان علم، مساعدت ها و موانعى را که دین و یا نهاد دینى در طول تاریخ براى پیدایش و رشد علم فراهم کرده است، مورد بحث قرار مى دهند. کلامیون و فلاسفه دین از سازگارى و عدم سازگارى محتواى دین با دستاوردهاى علوم بحث مى کنند. هیچ کدام از مباحث یاد شده موضوع این مقاله نیست، مقاله حاضر به بررسى این مسأله مى پردازد که آیا دین (معارف، عقاید و ارزش هاى دینى و نه روحانیان و مبلغان دینى) مى تواند و یا باید، نقشى در فرایند علم (تحقیق و پژوهش علمى) ایفا نماید یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است، این نقش را چگونه ایفا مى کند و میزان و قلمرو آن چقدر است؟این بحث، در واقع به شناخت شناسى و فلسفه علم مربوط مى شود. در این جا سعى خواهد شد که در حدّ امکان ابعاد مختلف این مسأله مورد بررسى قرار گیرد. هر چند این بحث در مورد همه علوم و همه ادیان قابل طرح است، ولى در این جا از طرفى، به دلیل ارتباط و آمیختگى زیاد علوم انسانى با دین (نسبت به علوم طبیعى)، تنها علوم انسانى مورد بحث قرار مى گیرد و از طرف دیگر، با توجه به اهمیتى که اسلام عزیز براى ما دارد بیش تر بر این دین مبین آسمانى تاکید خواهد شد.
حوزه هاى نفوذ دین در علوم انسانى
دین و فرهنگ به طور عام، تأثیرات ظریف ولى عمیق و گسترده اى بر همه مراحل تحقیقات علمى بر جاى مى گذارد. فرضیات، نظریات، اهداف، انگیزه ها و حتى مراحل عملى پژوهش علمى همگى از باورها، ارزش ها و معارف دینى و فرهنگى تأثیر مى پذیرد. این تأثیرات ممکن است آگاهانه از سوى دست اندرکاران علوم اعمال شود و یا به طور ناآگاهانه، به صورت پیش فرض ها، اهداف و انگیزه هاى محقق وارد عمل شود. این تأثیرات، چنان که خواهیم دید، اجتناب ناپذیر است و با بى طرفى علمى و عینیت علوم نیز منافاتى ندارد. در این جا به طور کلى به دو مورد اساسى حضور و نفوذ دین در مراحل تحقیق و پژوهش علوم انسانى مى پردازیم: 1ـ ایجاد انگیزه و هدف. 2ـ ارائه پیش فرض ها و اصول مسلم. در آخر نیز نتیجه گیرى کوتاهى را از بحث ارائه خواهیم داد.
1ـ دین و ایجاد هدف و انگیزه در علوم
روشن است که علمورزى یک عمل است و هیچ عملى بدون انگیزه و هدف از انسان سرنمى زند. این انگیزه ها و اهداف ممکن است انواع مختلفى را در برگیرد و از ارضاى حس کنجکاوى شخصى گرفته تا پاسخ به نیازهاى سیاسى و اقتصادى سطح کلان را شامل شود، ولى همه این موارد نیازمند یک بستر فرهنگى مناسب براى پرداختن به فعالیت هاى علمى اند. فعالیت هاى علمى تنها در جامعه اى ممکن است که فرهنگ آن جامعه مفاهیم، ارزش ها و باورهاى مناسبى نسبت به پژوهش علمى داشته باشد، و نه تنها آن را یک عمل مجاز بداند بلکه آن را به عنوان یک عمل لازم و ضرورى مورد تشویق قرار دهد. در همه فرهنگ ها، دین مهم ترین عنصرى است که نحوه جهت گیرى نسبت به علم و علمورزى را مشخص مى کند. این جهت گیرى مى تواند مثبت و تشویق کننده و یا منفى و بازدارنده باشد. همچنان که در صورت مثبت بودن مى تواند مستقیم و بىواسطه و یا غیر مستقیم و با واسطه باشد.
البته، همه ادیان نگرش یکسانى نسبت به علم، آگاهى و تعلّم ندارند. مثلاً مسیحیت در قرون وسطى شدیداً با علم و دستاوردهاى علمى خصومت ورزید و علما و دانشمندانى را که در زمینه هاى مختلف به تحقیق و پژوهش مى پرداختند مورد تفتیش فکرى و عقیدتى قرار داد و تعداد زیادى از آن ها را مورد اذیت و آزار قرار داده و حتى به شیوه هاى فجیع و وحشتناکى به قتل رساند. این برخوردهاى خصمانه کلیسا با علم و علما باعث شد تا عده اى به اشتباه دین را، به طور کلى، مخالف علم به حساب آورند، در حالى که همه ادیان جهت گیرى یکسانى نسبت به علم ندارند. اسلام که کامل ترین دین الهى است و مورد هیچ گونه تحریف و دستبرد بدخواهانه اى قرار نگرفته است، موضع کاملاً دوستانه اى با علم و دانش دارد. اسلام از انسان مى خواهد که براى کسب علم و معرفت تلاش کند و هرگونه سختى و دشوارى را در این راه بر جان و دل بپذیرد. اسلام براى آموختن علم هیچ گونه محدودیت زمانى و مکانى قایل نیست و انسان مسلمان باید از گهواره تا گور در طلب علم و کسب دانش باشد.4 اسلام حکمت و دانش را گمشده مؤمن5، کسب دانش را فریضه6، مجلس علمى را بهتر از عبادت7، و مداد دانشمندان را برتر از خون شهدا مى داند.8 اسلام مى گوید هر چه دانش انسان بیش تر باشد معرفت او نسبت به خداوند و در نتیجه خداپروایى و تدیّن او افزون تر خواهد شد.9 این سفارش ها و دستورات دینى، چه به صورت مستقیم و به عنوان احکام و دستورات دینى و چه به صورت غیر مستقیم و از طریق نفوذ در سایر عناصر فرهنگى، محرک هاى قوى و نیرومندى در انسان مسلمان براى انجام پژوهش هاى علمى به وجود مى آورند و اگر موانعى در کار نباشد در سایه این محرک هاى دینى، علم در زمینه هاى مختلف به سرعت رشد نموده و شکوفا خواهد شد، همان گونه که در قرون نخست تاریخ اسلام، مسلمین در رشته هاى مختلف علوم به پیشرفت هاى سریع و چشمگیرى نایل آمدند.
از طرف دیگر، دین به زندگى انسان معنى مى بخشد، هستى و حیات را تفسیر مى کند و به اعمال و کردار انسان هدف و جهت مى دهد. انسان متدین خود را در قبال خویشتن، دیگران و حتى محیط اجتماعى و طبیعى خود مسؤول مى داند و این مسؤولیت را دین و باورهاى دینى بر دوش وى گذارده است. بنابراین، محققى که به توحید و معاد عقیده دارد و به احکام عبادى و اخلاقى دین پایبند است، نمى تواند با محققى که به آن ها عقیده اى ندارد و یا به باورهاى دینى متفاوتى ایمان دارد یکسان باشد. این مجموعه باورها و معارف دینى او را به سوى موضوعات و مسایل خاصى هدایت مى کند زیرا مسایلى که براى او مطرح است با مسایلى که براى محقق دیگر مطرح است متفاوت است. همان گونه که یک جامعه شناس مارکسیست به دلیل پیش فرض هاى مارکسیستى اش به سوى مطالعه نزاع ها، کشمکش ها و تضادها کشیده مى شود و یک جامعه شناس محافظه کار آمریکایى غالباً نظم، تعادل و ثبات اجتماعى را مورد مطالعه قرار مى دهد، یک جامعه شناس مسلمان نیز غالباً به مطالعه موضوعات و مسایلى مى پردازد که بر اساس باورهاى دینى و فرهنگى اش از اهمیت و اولویت بیش ترى برخوردارند. بنابراین، علم یک وسیله و ابزار است و هیچ ابزارى هدف و مشروعیت استفاده اش را خود معین نمى کند، بلکه این دین، ایدئولوژى و فرهنگ هستند که جهت و هدف استفاده آن را تعیین مى کنند.
2ـ دین و پیش فرض هاى علوم انسانى
علوم انسانى، مانند علوم طبیعى، بر پیش فرض ها و اصول مسلمى استوارند که در خود این علوم مورد بحث و رسیدگى قرار نمى گیرند بلکه یا در علوم دیگر مورد بحث قرار مى گیرند و یا به عنوان ارزش ها و عقاید دینى و ایدئولوژیکى مسلم فرض مى شوند. همان گونه که آقاى گولدنر مطرح مى کند این پیش فرض ها گاهى آگاهانه مورد توجه دانشمند قرار مى گیرد و صریحاً مطرح مى شوند که از آن ها به عنوان فرضیات مسلم یاد مى شود و گاهى صریحاً مطرح نمى شوند و حتى ممکن است دانشمندى که از آن ها استفاده مى کند نیز توجه آگاهانه نسبت به آن ها نداشته باشد ولى در عین حال نظریه، فرضیات تحقیق، انتخاب داده ها و کل فرایند تحقیق تحت تأثیر آن ها قرار دارند. آقاى گولدنر به این گونه پیش فرض ها فرضیات کلى مى گوید. فرضیات کلى ممکن است به عنوان مبانى و مبادى فرضیات مسلم وارد فرایند پژوهش شوند و یا جداگانه و در کنار فرضیات مسلم عمل کنند. «این فرضیات کلى مبناى اصلى بسیارى از انتخاب ها بوده و فرضیات مسلم را به یکدیگر پیوند مى دهند و از همان ابتدا در فرمول هاى یک نظریه و در محققین تأثیر مى گذارد.»10 این پیش فرض ها گاهى بسیار عام و کلى اند، مانند باورها و عقایدى که به کل هستى مربوط مى شوند و گاهى محدودترند و به حوزه خاصى مربوط مى شوند، مانند فرضیاتى که درباره جامعه و انسان وجود دارد. همه این پیش فرض ها از نوع باورهاى هستى شناسانه نیستند بلکه برخى آن ها از نوع ارزش هایند و این دو غالباً با یکدیگر ارتباط دارند. مثلاً وقتى ما به فرزندان خود یاد مى دهیم که انسان ها یا مسلمان اند و یا کافر، در عین حال خوبى مسلمان و بدى کافر را نیز به آن ها آموخته ایم. این پیش فرض هاى کلى را ما از نخستین دوره هاى کودکى در خانواده، مسجد، مدرسه و جاهاى دیگر به صورت رسمى و یا غیر رسمى فرا مى گیریم. مثلاً زمانى که ما در کودکى توحید را به عنوان یک اصل دینى مى آموزیم، یک دیدگاه کلى نسبت به جهان و هستى آموخته ایم، دیدگاهى که جهان را منظم، تحت اداره یک هستى بخش حکیم و هدف دار معرفى مى کند. و یا زمانى که نبوت را مى آموزیم، پیش فرض هاى زیادى را نسبت به انسان و جامعه فرا مى گیریم. در دین، فلسفه و فرهنگ به طور کلى پیش فرض هاى مختلفى به افراد جامعه آموخته مى شود.
هر چند وظیفه اصلى دین بیان واقعیت هاى هستى نیست، ولى در ادیان آسمانى، به ویژه اسلام، به مناسبت هاى مختلفى واقعیت هاى مربوط به خلقت آسمان ها، زمین، چگونگى روابط پدیده ها، خلقت نباتات، حیوانات، خلقت و ویژگى هاى انسان، سنت هاى حاکم بر جوامع و... بیان مى شوند. در موارد دیگر، با بیان ارزش ها، باورها و احکام دینى مؤمنان را نسبت به بعض اشیا و یا افراد علاقه مند و نسبت به برخى دیگر در آن ها ایجاد موضع خصمانه مى کند. این ارزش ها و باورها علاوه بر آن که پیش فرض هاى ارزشى در ما ایجاد مى کنند مستلزم پیش فرض هاى هستى شناختى متناسب با خود نیز هستند، همان گونه که عکس قضیه نیز صادق است; یعنى پیش فرض هاى هستى شناختى دین مستلزم پیش فرض هاى ارزشى متناسب با خود مى باشند. بدین ترتیب، دین با ارائه معارف هستى شناسانه و احکام و باورهایى که بیش تر بار ارزشى دارند دو دسته عمده از پیش فرض ها را به پیروان خود القا مى کند که عالم و دانشمند علوم انسانى به میزان تأثیرى که از دین پذیرفته است، آگاهانه و یا ناآگاهانه، از آن ها در فرایند پژوهش علمى خود بهره خواهد برد. این گونه معارف و باورهاى دینى گاهى مستقیماً به عنوان معارف دینى به افراد منتقل مى شوند و گاهى به صورت غیر مستقیم و از طریق نفوذ در سایر عناصر فرهنگى و یا علوم پایه اى تر، نظیر فلسفه، به فرد انتقال مى یابد. مثلاً دین اسلام مى گوید خداوند هفت آسمان آفریده است و یک مسلمان آن را به عنوان یک معرفت دینى خطاناپذیر مى پذیرد، هرچند هیچ مدرک و شاهد تجربى اى براى تأیید آن وجود نداشته باشد. گاهى مثلاً مى گوید هیچ مکانیزم خودکار و دست نامرئى اى، مانند آن چه که برخى از دانشمندان ادعا مى کنند، در جامعه وجود ندارد که مشکلات اقتصادى و اجتماعى را حل کند، و این خود مردم اند که باید براى حل مشکلات خوداقدام کنند،11و سپس این دیدگاه در کتب درسى مدارس درج مى شود بدون آن که اشاره اى به منبع دینى آن شود.12
روشن است که پیش فرض هاى علوم تنها از دین ناشى نمى شود بلکه فلسفه، هنر، ایدئولوژى، فرهنگ عمومى، کتب درسى، و... همگى مى توانند منابعى براى این پیش فرض ها به حساب آیند. ولى نقش دین به دلیل آن که منبع بسیارى از منابع دیگر قرار مى گیرد اساسى تر و بنیادى تر است و چون در این جا تنها به نقش دین، به عنوان منبع پیش فرض هاى علوم انسانى،توجه داریم از طرح منابع دیگر صرف نظر مى کنیم.
فلسفه | ||||
هنر | ||||
معارف و باورهاى دینى | پیش فرض هاى علوم | |||
کتب درسى | ||||
فرهنگ عمومى |
اکنون این سؤال مطرح مى شود که این پیش فرض ها چه نفوذى در علم دارد و در کدام مرحله از فرایند علم و پژوهش، به چه میزان و چگونه تأثیر مى گذارد; در پاسخ باید گفت که این پیش فرض ها و مسلمات اثرات عمیق و گسترده اى تقریباً در تمامى فرایند پژوهش علمى بر جاى مى گذارد، یعنى «هم بر مسایلى که براى مطالعه انتخاب مى شوند، هم بر نوع پرسش هایى که طرح مى شوند، هم بر نوع داده هایى که در مقام جستوجو و کندوکاو آن ها بر مى آیند و هم بر مفاهیمى که نظریه ها بر مبناى آن ها ساخته مى شود.»13
یکى از مهم ترین موارد تأثیر پیش فرض ها، نظریه است. همان گونه که مى دانیم بسیارى از علوم و از جمله علوم انسانى، بر اساس نظریات استوارند و تمام مراحل پژوهش هاى علمى توسط نظریه هدایت مى شوند. بسیارى از فرضیات پژوهش از نظریه به دست مى آیند، انتخاب موضوع، روش مطالعه، انتخاب نوع داده ها و انتخاب شیوه هاى جمع آورى اطلاعات به پیمانه وسیعى از نظریه متأثراند و به وسیله آن هدایت و کنترل مى شوند، در حالى که نظریات، همان گونه که اشاره شد، بر اصول و پیش فرض هاى زیادى استواراند که از فرهنگ عمومى، فلسفه، هنر و به ویژه دین اخذ شده اند. بنابراین، معارف و باورهاى دینى از این طریق بر تمام فرایند علم تأثیر مى گذارد. با توجه به این مسأله مى توان گفت که نوع پیش فرض هاى ما در ساختن و یا پذیرش نوع نظریه هاى علمى ما تأثیر به سزایى دارد. معمولاً پذیرش یا ردّ یک نظریه صرفاً به وسیله شواهد عینى انجام نمى گیرد بلکه در موارد زیادى به دلیل سازگارى و یا ناسازگارى با پیش فرض هاى پنهان و آشکار محقق انجام مى شود. مثلاً کسى که جامعه را از پیش، معرکه اى از تضادها و نزاع هاى گوناگون مى بیند نمى تواند نظریه کارکردگرایى را که نظم پایدارى را براى جامعه فرض مى گیرد، به عنوان یک نظریه مقبول علمى بپذیرد و بالعکس، کسى که جامعه را همچون استخرى آرام و بدون سر و صدا مى بیند، نمى تواند نظریه تضاد را، که جامعه را همچون دریایى خروشان و متلاطم تصویر مى کند، بپذیرد. براى ارائه مثالى بهتر، مى توان به نظریات موجود در جامعه شناسى دین اشاره کرد. نظریه از خودبیگانگى کارل مارکس و نظریه اجتماعى امیل دورکیم درباره دین، مبتنى بر پیش فرض هاى زیادى است که عمده ترین آن ها انکار وجود خدا مى باشد. طبیعى است که اگر قرار باشد یک فرد خداشناس نظریه اى درباره دین ارائه دهد نظریه اى ارائه خواهد داد که اگر اعتقاد به وجود خدا به نحوى در آن منعکس نشده باشد، لااقل با چنین اعتقادى منافات نیز نخواهد داشت. با تغییر پیش فرض هاى ما نگرش ما نسبت به داده هاى موجود نیز عوض مى شود و آن ها را به شیوه دیگر و از زاویه دیگر مى نگریم. همان گونه که آلوین گولدنر مى گوید «اساسى ترین تغییرات در علوم مختلف، اغلب به علت کشف تکنیک هاى نو تحقیقاتى پدید نمى آید، بلکه حاصل شیوه هاى جدید نگریستن به اطلاعات است، که احتمالاً از مدت ها پیش وجود داشته است.»14انقلاب هاى علمى تامس کوهن نیز تا حدّ زیادى به همین مسأله مربوط مى شود.
پیش فرض ها همان گونه که از طریق نظریات و فرضیات بر فرایند علم تأثیر مى گذارند، مستقیماً برفرایند تحقیق نیز تأثیر مى گذارند، مثلاً در انتخاب نوع داده ها، جمع آورى اطلاعات و... .
دین با القاى معارف و باورهاى مربوط به جهان، انسان و جامعه دیدگاه هایى را به پیروان خود ارائه مى دهد که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در نظریات، فرضیات، انتخاب داده ها و حتى اهداف تحقیق تأثیر شگرفى بر جاى مى گذارند. با تغییر اساسى این دیدگاه هاى کلى، که بخش قابل توجهى از پیش فرض هاى علم را تشکیل مى دهند، دید ما نسبت به پدیده هاى مورد مطالعه عوض مى شود و ممکن است از داده هایى که قبلاً در اختیار داشته ایم تفسیرهاى جدیدى ارائه دهیم. بنابراین، این جا یکى از مهم ترین مواردى است که دین نقشى بنیادى در علوم، به ویژه علوم انسانى، ایفا مى کند.
در این جا این سؤال مطرح مى شود که با توجه به مباحث فوق، نظریه هایى که در غرب و به وسیله دانشمندان مسیحى، لائیک و مارکسیستى بنا شده اند، نباید مورد پذیرش دانشمندان مسلمان،که پیش فرض هاى دینى و فلسفى کاملاً متفاوتى دارند، واقع شوند، در حالى که مى بینیم دانشمندان مسلمان به همان اندازه از این نظریات استفاده مى کنند که دانشمندان مربوط به ادیان و مذاهب دیگر. پاسخ به این مشکله کار آسانى نیست. براى یافتن پاسخ دقیق لازم است هر مورد (هر محقق و هر نظریه) به طور خاص مورد بررسى قرار گیرد، ولى به طور کلى مى توان گفت که در همه موارد یک یا چند احتمال از احتمالات زیر ممکن است صادق باشد:
الف ـ ممکن است محقق مسلمانى که از نظریه یک نظریه پرداز غربى استفاده مى کند، بدون توجه به پیش فرض ها و اصول مسلم آن و در نتیجه بدون توجه به لوازم غیر قابل قبول آن، از آن نظریه استفاده نماید. روشن است که چنین برخوردى با نظریه هاى علمى و استفاده این چنین ناآگاهانه از آن ها تنها در صورتى ممکن است که محقق، فردى سطحى نگر، بى مایه و یا لااقل سهل انگار باشد، و الّا محققى که از یک نظریه علمى استفاده مى کند باید نخست آن را به نحو عالمانه مورد نقد و ارزیابى قرار دهد و پس از آن که به طور همه جانبه مورد تأیید قرار گرفت، از آن در پژوهش علمى استفاده نماید. متأسفانه در میان محققان مسلمان تعداد این گونه افراد کم نیستند. این گونه افراد غالباً سعى مى کنند براى توجیه عمل خود بر علمى بودن و غیر قابل تغییر بودن نظریات تاکید ورزند. این ها بدون آن که علم را خوب بشناسند دچار علم زدگى و خودباختگى علمى شده اند.
ب ـ احتمال دیگر این است که پیش فرض ها و اصول مسلم نظریه اى که بدون نقد و ارزیابى مورد استفاده قرار گرفته است با دیدگاه هاى دینى و فلسفى محقق مسلمان تفاوت قابل توجهى نداشته باشند و یا تفاوت آن ها به گونه اى باشد که هر دو با نظریه واحدى سازگار باشند. به نظر مى رسد که این صورت تنها یک فرض بدون مصداق است; زیرا یافتن مصداق و موردى براى آن بسیار مشکل است. به فرض آن که چنین مواردى وجود داشته باشند، بسیار کم و نادر خواهند بود.
ج ـ احتمال دیگر که به نظر مى رسد مصادیق زیادى هم دارد، این است که محقق مسلمانى که از نظریات دانشمندان غربى، بدون هیچ گونه نقد و بازبینى، استفاده مى کند، هرچند به ظاهر مسلمان است ولى به دلیل تربیتى که در طول دوران تحصیل در مدارس و دانشگاه ها دیده و یا مطالعاتى که در موضوعات مختلف داشته است، بیش تر از فرهنگ و اندیشه غربى تأثیر پذیرفته است تا از معارف و ارزش هاى اسلامى. روشن است که در این صورت تعارضى میان عقاید و باورهاى محقق و پیش فرض هاى به کار گرفته شده در نظریه علمى مورد نظر وجود نخواهد داشت. هر چند این فرض و فرض قبلى در این جهت با هم شریک اند که در هر دو صورت تعارضى میان دیدگاه هاى محقق مسلمان و پیش فرض هاى نظریه وجود ندارد، ولى میان این دو فرض تفاوت اساسى وجود دارد. در فرض قبلى، مفروض این بود که محقق مسلمان باورهاى دینى و فرهنگى خود را دارد ولى از روى اتفاق تعارضى میان باورهاى او و پیش فرض هاى به کار گرفته شده در نظریه وجود ندارد، در حالى که در این جا فرض بر این است که این دانشمند به ظاهر مسلمان همان پیش فرض ها و اصول مسلم نظریه مورد استفاده را باور دارد و از باورهاى دینى و فرهنگى خود اطلاع چندانى ندارد و یا آن ها را باور ندارد. البته، کم نیستند کسانى که مسلمانند و کم و بیش به ظواهر شرع پایبندند ولى به دلیل سابقه تحصیلى و تربیتى شان، به مبانى فکرى غرب آشناتر و دلبسته تراند تا معارف و ارزش هاى اسلامى.
در آخر تذکر این نکته لازم است که باید علم، دین و رابطه آن دو را به خوبى شناخت و از هر کدام در جاى مناسب خود استفاده کرد. دین، آن گونه که در اسلام مى یابیم، برنامه جامعى است براى زندگى فردى و جمعى انسان که هم جهان بینى دارد و هم برنامه عملى. اما علم تنها ابزارى است که انسان مى تواند از آن براى شناخت پدیده هاى خاصى استفاده کند. هر چند دین در علم حضور فعال و چشمگیرى دارد ولى این سخن بدین معنى نیست که بتوانیم از ارزش هاى دینى به هر نحوى که دوست داریم استفاده نماییم، بلکه باید تلاش نمود تا قلمرو، میزان و چگونگى حضور و نفوذ دین در علم را به خوبى شناخت و از هرگونه دخالت بى مورد هر یک در حوزه دیگرى جلوگیرى به عمل آورد. براى اجتناب از افراط و تفریط در استفاده و عدم استفاده از معارف و ارزش هاى دینى در قلمرو علم دو مفهوم «رابطه با ارزش ها» و «حکم ارزشى» که به وسیله ماکس وبر به کار گرفته شده اند، مى توانند بسیار راهگشا باشند. همان گونه که قبلاً بحث شد، علم از معارف و ارزش هاى دینى استفاده مى کند ولى در عین حال، روش هاى خاص خود را دارد که باید با کمال دقت رعایت شود تا به نتایج روشن و قابل اعتمادى دست یابد. همان گونه که استفاده درست و مناسب از معارف و ارزش هاى دینى موجب شکوفایى و بالندگى علم مى شود، استفاده بى مورد و نابجاى آن ها علم را از اعتبار و عینیت مى اندازد. به عقیده وبر «رابطه با ارزش ها» به منظور انتخاب پدیده ها و شکل دادن مفاهیم امرى است لازم و ضرورى15 ولى «حکم ارزشى»، یعنى داورى بر اساس ارزش ها و نه شواهد و مدارک عینى، چیزى است که به اعتبار عام علم لطمه مى زند. بنابراین، محقق علوم انسانى باید از «حکم ارزشى» اجتناب ورزد و نه «رابطه با ارزش ها».
نتیجه
علوم، از جمله علوم انسانى، به پیمانه وسیعى از دین، ایدئولوژى، فلسفه، و به طور کلى فرهنگ تأثیر مى پذیرد. هر چند معارف و باورهاى دینى در سراسر فرایند علم نقش و حضور فعالى دارند، ولى بیش ترین حضور و نفوذ دین را مى توان در پیش فرض ها، انگیزه ها و اهداف علوم انسانى یافت; زیرا علم، بسیارى از پیش فرض هاى بنیادى خود را از معارف و باورهاى دینى اخذ مى کند و انگیزه پژوهش و اهداف تحقیق نیز بیش تر به وسیله آن ها ساخته و توجیه مى شوند. بنابراین، علوم انسانى موجود، که ساخته و پرداخته علماى غربى است، به هیچوجه از این حکم مستثنى نمى باشد. این علوم پر از مسلمات و اصول پیشینى است که به هیچ روى با معارف و باورهاى دینى ما سازگار نیستند. پذیرفتن این علوم بدون پالایش و پیرایش، همان گونه که موجب تعارض هاى ارزشى در سطوح مختلف علمى و فرهنگى در کشورهاى اسلامى مى گردد، نشانه عدم استحکام و ضعف توانمندى هاى علمى ما نیز مى باشد. وضعیت موجود نشان مى دهد که این کالاها، مانند بقیه کالاهاى فرهنگى و تکنولوژیکى غرب، در حالى وارد این بازار شدند که خریداران آن ها آمادگى پذیرش و مصرف آن ها را نداشتند. دانشمندان مسلمان نتوانسته اند این علوم را با فرهنگ و عقاید دینى خود سازگار نموده و بدین ترتیب آن ها را از آن خویش سازند، بلکه تنها به صورت تقلیدى به فراگیرى سطحى و استفاده آن ها پرداخته اند. مسلمین در قرن هاى نخست هجرى، که عصر شکوفایى علمى جهان اسلام بود، علوم و فلسفه تمدن هاى دیگر، به ویژه یونان، را وارد تمدن و فرهنگ خویش نمودند و آن ها را به گونه اى با فرهنگ و عقاید خویش آمیختند که بعد از مدتى تغییر ماهوى در آن ها ایجاد نمودند. در آن زمان علوم و فلسفه یونانى بر مسلمین هجوم نیاورد بلکه این روحیه علم طلبى مسلمین بود که آن ها را به سوى خود جذب نمود. مسلمین تشنه علوم و معارف بودند و در هر جایى که آن را مى یافتند به دنبال کسب و فراگیرى آن مى رفتند. در آن زمان مسلمین در مقابل هیچ فرهنگى احساس خودباختگى نداشتند و علومى را که کم ترین تعارض و ناسازگارى با معارف اسلامى داشتند، مورد نقد و اصلاح قرار مى دادند، و به هیچ وجه آن ها را به صورت جزمى و تقلیدى نمى پذیرفتند. به امید روزى که دانشمندان اسلامى به شایستگى فرهنگى خود آگاهى یابند، و علوم و معارف سایر فرهنگ ها را با نقد و ارزیابى عالمانه با فرهنگ خویش سازگار نموده و بدین ترتیب آن ها را از آنِ خویش نمایند، تا به یک شکوفایى علمى که شایسته شأن مسلمین است، برسند.
- پى نوشت ها
1ـ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، 1364، ج 1، ص 189
2ـ غلام عباس توسلى، نظریه هاى جامعه شناسى، سمت، 1369، ص 51
3ـ مایکل مولکى، علم و جامعه شناسى معرفت، ترجمه حسین کچویان، نشر نى، 1376، ص 181
4ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): اطلبوا العلم من المهد الى اللحد
5ـ قال على(علیه السلام): الحکمة ضالة المؤمن. نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 481
6ـ عن النبى(صلى الله علیه وآله): طلب العلم فریضة على کل مسلم، اصول کافى، ج 1، انتشارات علمیه اسلامیه، ص 35
7ـ مجلس علم خیر من عبادة ستین سنة
8ـ مداد العلماء افضل عنداللّه من دم الشهداء
9ـ انما یخشى اللّه من عباده العلماء (سوره فاطر / 28)
10ـ آلوین گولدنر، بحران جامعه شناسى غرب، ترجمه فریده ممتاز، شرکت سهامى انتشار، تهران، 1368، ص 47
11ـ انّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتى یغیّروا ما بأنفسهم (رعد / 11)
12ـ منظور از این مثال این نیست که دیدگاهى که اکنون در اقتصاد و علوم اجتماعى مطرح است، نیز نخست از منبع دینى اخذ شده اند.
13ـ ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، 1374، ص 228
14ـ آلوین گولدنر، پیشین، ص 53
15ـ ریمون آرون، مراحل اساسى اندیشه در جامعه شناسى، ترجمه باقر پرهام، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1370، ص 548