از «خاورمیانه بزرگ» تا «خاورمیانه اسلامی» چالشی بر مبانی و پیش انگاره های طرح آمریکایی «خاورمیانه بزرگ»
Article data in English (انگلیسی)
از «خاورمیانه بزرگ» تا «خاورمیانه اسلامی»
چالشی بر مبانی و پیش انگاره های طرح آمریکایی «خاورمیانه بزرگ»
حسن نوروزی
مقدّمه
گسترش دین و معنویت از منطقه خاورمیانه، هراس بزرگ امروز تمدّن مادی غرب را تشکیل می دهد. هم طرفداران مکتب سیاست خارجی محافظه کاران نو، که پیرامون جرج بوش گرد آمده اند و هم استراتژیست های نئولیبرال، که به سلیقه سیاسی حزب دموکرات تمایل دارند، هر دو بر این امر اتفاق نظر دارند که تهدید اصلی و بزرگ برای دنیای غرب در قرن بیست و یک، از منطقه مسلمان نشین خاورمیانه آغاز خواهد شد و تمامیت تمدّن کنونی را به چالش خواهد کشید. این معنویت خواهی و دین طلبی، که با انقلاب اسلامی ایران رونقی دوباره گرفته است، اکنون در غرب و در ایالات متحده آمریکا نیز جریان دارد، و حیرت و تعجب جامعه شناسان و فلاسفه آن دیار را به دنبال آورده است.
ریچارد رورتی (RichardRorty) فیلسوف پراگماتیست آمریکایی، که چندی پیش به تهران سفر کرد، درباره رشد دین و معنویت در جهان، چنین می گوید: «چیزهایی در آمریکا می گذرد، از جمله روی آوردن به دین و مذهب، که من اصلا نمی فهم. دائماً دارند کتاب هایی می نویسند راجع به اینکه چرا حضور در مراسم کلیسایی در اروپای غربی رو به افول است و در آمریکا رو به صعود. آدم به فکر می افتد که دستگاه عظیم در دنیا دارد راه خودش را می رود اما در آمریکا چیز غریبی دارد اتفاق می افتد. انگار در آمریکا یک نوع مسیحیت در حال رشد است که هیچ پیامد اجتماعی ندارد. این گرایش تأثیرات ویران کننده ای بر سیاست در آمریکا داشته است، چون راست مذهبی را بخشی جدایی ناپذیر از حزب جمهوری خواه کرده است. تا پیش از سال 1970 ما راست مذهبی نداشتیم. درک این گرایش به دین و معنویت در سرتاسر جهان برای من دشوار است. بنیادگرایی اسلامی، بنیادگرایی آمریکایی، حتی بنیادگرایی مسیحی سرچشمه های بسیار متفاوتی دارند. نمی توانم ادعا کنم که می دانم این سرچشمه ها کدامند، اما کاملا بدیهی است که اینها ربطی به هم ندارد و مشکل بتوان آنها را پدیده جهانی واحد دانست.»1
پیتر برگر (Peter Berger) استاد دانشگاه و مدیر مؤسسه مطالعات فرهنگ اقتصادی در دانشگاه بوستون آمریکا، و از مشهورترین جامعه شناسان دین در جهان نیز از خیزش جهانی دین و افول سکولاریزم سخن می گوید. وی که زمانی از طلایه داران نظریه سکولاریزم بود و پایان مناسبات دینی را در دنیای مدرن پیش بینی می کرد، 30 سال بعد در سال 1997 به تهی بودن سکولاریزم و زوال آن اذعان کرد و تجدید هر چه بیشتر حیات دین در سیاست آینده جهان را پذیرفت.2
در این میان، همچنین می توان به برخی از اعترافات نظریه پردازان سیاسی غرب در خصوص بازگشت مذهب به صحنه سیاسی جهان اشاره نمود. برای نمونه، ساموئل هانتینگتون (Samuel. p. Huntington) نقش اسلام و تمدّن اسلامی در جهان آینده را مورد تأکید قرار داده و آن را جهشی ماندگار و پایا توصیف کرده است.3
بر این اساس، به نظر می رسد همه طرح ها و نقشه های کنونی غرب، معطوف به محو و نابودی این موج معنویت خواهی و گرایش به ارزش های الهی، و پیش گیری از فروپاشی تمدّن کنونی در آینده است. هدف اصلی طرح آمریکایی «خاورمیانه بزرگ» نیز پیش از آنکه رسیدن به «نفت» و یا «کنترل اتحادیه اروپا، چین و روسیه» باشد، تغییر و تعدیل در نظام باورها، گفتارها و کارکردهای جوامع اسلامی و شیعی، و به زبان صریح تر، منزوی ساختن دین مبین اسلام است. از این رو، «دولت سازی»، «ملّت سازی»، «نخبه سازی»، «فرهنگ سازی» و «مذهب سازی» را که در درون آموزه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا قرار می گیرد، حتماً باید در سایه هدف محوری آن کشور، که همان اضمحلال دین آسمانی اسلام است، جای داد.
1. ماهیت طرح «خاورمیانه بزرگ»
اصطلاح «خاورمیانه» در مقابل «خاور نزدیک» و «خاور دور» به کار رفته است. یونانیان باستان، سواحل شرقی و جنوبی دریای مدیترانه را که در خاور، و در نزدیکی آنها قرار داشت «خاور نزدیک» می نامیدند، اما برخی دیگر، به دلیل اینکه این منطقه حدّ فاصل و میان راه به خاور دور، یعنی ژاپن و چین تلقّی می شد، آن را «خاورمیانه» می شناختند.
این منطقه، محدوده ای از شمال آفریقا تا جنوب آسیا و حاشیه خلیج فارس را می پوشاند که به دلایل گوناگونی همچون اسلامی بودن ملت های منطقه، مسئله نفت، و تأسیس رژیم نامشروع اسرائیل از اهمیتی حیاتی و فوق العاده در نقشه سیاسی جهان برخوردار گشته است; مسئله ای که می تواند ریشه بسیاری از مشاجرات و منازعات منطقه ای و بین المللی در گذشته و حال باشد.
اما اصطلاح «خاورمیانه بزرگ» که در چند سال اخیر و بخصوص پس از حادثه یازده سپتامبر 2001 میلادی وارد ادبیات سیاسی جهان گشته، مترادف با طرحی است که از سوی ایالات متحده آمریکا برای انجام اصلاحات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در این منطقه بزرگ پی ریزی شده است.4
این طرح، تلفیق و ترکیبی از مفاد و عناصر طرح کالین پاول ـ وزیر سابق امورخارجه آمریکا ـ معروف به «ابتکار مشارکت آمریکا در خاورمیانه» و نیز طرح ها و نظریات بوشِ پسر در باب آزادی و دموکراسی در منطقه خاورمیانه است. در برنامه «ابتکار مشارکت آمریکا در خاورمیانه»، اصلاحات اقتصادی و اشاعه الگوی سرمایه داری در کشورهای منطقه، اصلاحات آموزشی، اصلاحات سیاسی و برنامه هایی برای بانوان موردنظر قرار گرفته بود که به تدریج، به شکلی دیگر در قالب طرح پیشنهادی رئیس جمهور آمریکا، توسط وزارت امور خارجه این کشور منتشر شد.5 جرج بوش در این برهه رسماً اعلام کرد که دموکراسی در خاورمیانه، مرکز ثقل سیاست های آمریکا برای دهه های آتی است که مستلزم تلاش و ایثار فراوان است. از نظر وی، اشاعه دموکراسی امری رئالیستی و در جهت منافع ایالات متحده است; چرا که به ادعای وی، دموکراسی ها از تروریست ها حمایت به عمل نیاورده و جهان را با تسلیحات کشتار جمعی و حملاتی همچون واقعه یازده سپتامبر تهدید نمی نمایند. از این رو، با اصلاحات چند بعدی، که با بهره گیری از ابزارهای دیپلماتیک و حتی نظامی و تغییر رژیم در وادار ساختن حاکمان منطقه به پذیرش اصلاحات همراه خواهد بود، باید کوشید تا بحران ها و ناهنجاری هایی که ابعاد فرامرزی و بین المللی دارند و منافع غرب را با خطر مواجه می سازند، کنترل، و مهار کرد.
طرح «خاورمیانه بزرگ» با تکیه بر اطلاعات و مستندات «گزارشی در زمینه توسعه انسانی اعراب طی سال های 2002 و 2003 میلادی»، تهیه و تدوین شده است.6 گزارش توسعه انسانی اعراب، که به محوریت نادر فرقانی مصری برای سازمان ملل فراهم شده بود کاستی های سه گانه «خلأ آزادی»، «سطح نازل دانش» و «جایگاه نامناسب بانوان» در میان اعراب را متذکر گشته و آمار و ارقام متعددی درباره وضعیت وحشتناک جمع کل درآمدهای داخلی کشورهای عربی، رقم بالای بیسوادی، تعداد فاجعه بار بیکاران، آمار پایین استفاده از اینترنت و روزنامه و نشریه، و وضعیت اسف بار ترجمه کتاب های غربی در این کشورها ارائه می دهد. برای مثال، جمع کل درآمد ناخالص ملی همه کشورهای عربی، کمتر از درآمد ناخالص ملی اسپانیاست، 40 درصد افراد بالای 18 سال بیسوادند، یک سوم افراد منطقه با درآمد روزانه ای کمتر از دو دلار زندگی می کنند، تنها 6 درصد مردم منطقه از اینترنت استفاده می کنند، زنان تنها 3/5 درصد کرسی های پارلمان را در اختیار دارند و... .
از نظر آمریکا، کاستی ها و نیز آمارهای گزارش مزبور، سر منشأ رشد افراطی گری و تروریسم و تهدیدی مستقیم برای ثبات «خاورمیانه بزرگ» و منافع کشورهای هشت گانه صنعتی بوده و بهانه قانع کننده ای برای انجام اصلاحات همه جانبه غربی در این مرز و بوم به شمار می رود.
از این نگاه، همان گونه که جریان دموکراسی در اروپا موجب خاتمه جنگ ها و درگیری ها و نیز رشد کشورهای اروپایی گردید، در منطقه خاورمیانه نیز چنین تدبیری باید اندیشیده شود; چرا که با پیاده شدن دموکراسی در این منطقه، رژیم های استبدادی و غیردموکراتیک از میان می روند و شهروندان آنها می توانند با آزادی به تمایلات سیاسی خود دست یابند; از این رو، جایی برای پیدایش سازمان ها و گروه های تروریستی باقی نمی ماند و تهدیدات فرامرزی نیز زدوده می شود. آمریکا با مخاطب قرار دادن «گروه هشت»، آنها را به توافق بر سه اولویت مشترک و حیاتی فرا می خواند، به گونه ای که کاستی های مطرح شده در گزارش سازمان ملل درباره توسعه انسانی اعراب را مرتفع و منطقه را از این وضعیت اسف بار خارج سازد. این اولویت ها عبارتند از: الف. تأسیس دموکراسی غربی; ب. ساخت جوامع فرهیخته; ج. توسعه اقتصادی سرمایه داری.7
از نظر آمریکا، این اولویت ها، راهی به سوی توسعه غربی منطقه خاورمیانه است; زیرا دموکراسی، چارچوبی است که توسعه اقتصادی غربی در درون آن تحقق پیدا می کند; افرادی که از آموزش های خوبی برخوردار باشند ابزارهای توسعه هستند و طرح توسعه فرصت های اقتصادی بانک جهانی، به مثابه ماشین توسعه می باشد.
از نگاه استراتژیست های آمریکایی، نظام ها و چارچوب های سیاسی حاکم بر منطقه خاورمیانه بسیار عقب افتاده است و نمی تواند درخواست های دموکراتیک ملت های منطقه را پاسخ گوید. آزادی و دموکراسی، لازمه شکوفایی انسان هاست، اما این امر در منطقه خاورمیانه بسیار کمیاب است. در صورت تداوم این حالت و تجمیع تمایلات مردم در برابر آن ساختارهای مسدود و محدود، فضا برای به قدرت رسیدن رژیم های اقتدارگرا فراهم می شود و منافع آمریکا و غرب نیز به خطر می افتد. برای پیش گیری از چنین فجایعی، طرح «خاورمیانه بزرگ» به ضرورت طرح انتخابات آزاد، استقرار و گسترش نهادهای مدنی، حمایت از رسانه های مستقل، و آموزش دموکراسی به نخبگان و نامزدهای انتخاباتی اشاره می کند تا اصلاحات مناسبی در ساختارهای سیاسی منطقه پدید آید.
اصلاح ساختار فرهنگی خاورمیانه و پی ریزی جوامع فرهیخته، بعد دیگری از طرح «خاورمیانه بزرگ» است. در این بخش، محو کامل بیسوادی و گسترش علم جدید به جای آن، ترجمه کتاب های فلسفی و جامعه شناختی در کشورهای منطقه، اصلاحات آموزشی، طراحی آموزش از طریق اینترنت، تدریس مدیریت، و اعطای بورس های تحصیلی برای دانشجویان کشورهای منطقه مورد تأکید قرار گرفته تا نسل های جدید در «خاورمیانه بزرگ»، متناسب با سلیقه آمریکا و هم پیمانانش تربیت شوند.
اما در بخش بعدی، که توسعه اقتصاد سرمایه داری است، این طرح در صدد پر کردن شکاف اقتصادی بین کشورهای منطقه و غرب می باشد. آمریکا کلید این تحول را در آزادسازی توان بخش خصوصی می داند که اصلی ترین موتور رشد اقتصادی و ایجاد فرصت های شغلی به شمار می رود. از این منظر، رشد و پیدایش یک طبقه با تجربه در کارها، مهم ترین عنصر برای رشد دموکراسی و آزادی در منطقه به حساب می آید. به همین دلیل، طرح «خاورمیانه بزرگ» کشورهای «گروه هشت» را به سرمایه گذاری برای رشد این کشورها، کمک های مالی و فنّی به بخش خصوصی، ایجاد یک منطقه آزاد تجاری، تأسیس صندوق جبران کمبودهای اقتصادی در خاورمیانه، و حمایت از پیوستن کشورهای منطقه به سازمان تجارت جهانی تشویق کرده است.
2. پیشینه طرح «خاورمیانه بزرگ»
طرح «خاورمیانه بزرگ» مسبوق به راهبردها و پیشینه نظری خاصی است که بدون توجه به آنها، فهم اهداف و سمت و سوی غرب از ارائه و تحمیل این قبیل پیشنهادها میسّر نمی گردد. این طرح، محصول روحیه و جهان نگری انسان امروز غرب است که دولتمردان آن خطه را به راه سلطه بر جهان می کشاند. در آن جهان نگری، جهان فهمی و ایدئولوژی، که بسیار بنیادی تر از مفاهیم رایج در فضای سیاسی جهان می باشند، انسان، جامعه و تاریخ، تعریف و تحلیل خاصی می یابند که در اثر آن، جهانی شدن، توسعه، و تلاش برای سیطره مادیت بر زندگی بشر و گسترش رفاه او، آرمان غایی همه تمدّن های گذشته و رسالت همه قهرمانان و نقش آفرینان راه آزادی معرفی می گردد.
جهانی شدن یا توسعه جهانی که اکنون توسط ایالات متحده آمریکا پی جویی و ردگیری می شود، پیش از آنکه به اراده و تمایل رجال محدودی از سیاستمداران و قدرتمندان آمریکا و اروپا معطوف باشد، بر مبانی و جهت گیری بنیادی تمدّن مادی غرب تکیه دارد و از روح استکباری و سیطره جو و تمامیّت خواه آن فرهنگ سرچشمه می گیرد. از این رو، حتی تهدید و تطمیع نیز قادر نیست که غرب را به طور کلی از اصل خواسته اش جدا ساخته و به اندیشه جایگزین دیگری در عرصه بین الملل مشغول گرداند.
امپریالیسم و استعمارگری، که ملازم با مبانی تمدّن مادی است و منشأ آفرینش حوادث جهانی در قرون گذشته بوده است، شکل ثابتی ندارد و از ساختار خاصی تبعیت نمی کند و حتی هم پیمانانی را که با آنها در اصل عدول از جهت انبیای الهی اشتراک دارند، نیز به مسلخ می برد و قربانی خویش می سازد. تقابل اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا شاهدی بر این مدعاست. جنگ سرد، عرصه زورآزمایی و تنازع دو ایدئولوژی برآمده از اصالت بشر، برای توسعه و گسترش خویش در گستره زمین بود. پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و بلوک شرق، بشر در معرض تحمیل سرمشقی به نام «لیبرال دموکراسی»8 قرار گرفت. بسیاری از روشن فکران غرب گرا فروپاشی نظام کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی را به منزله علو و برتری «لیبرال دموکراسی» در ارائه پارادایم ایجابی برای همزیستی ملت ها و دولت های جهان تصور کردند و با ارائه نظریه های امپریالیستی کوشیدند استعمارگری و قلدرمآبی غرب را در قالبی نو عرضه کنند. در واقع، به دلیل آنکه آمریکا یگانه کشوری است که از جهت توانمندی های نظامی و تکنولوژیکی گوی سبقت را از همه قدرت های دیگر ربوده است، ایجاد نظم نوین جهانی و شناساندن آمریکا به عنوان رهبر بلامنازع جهان، در دستور کار نظریه پردازان مزبور قرار گرفت.
فرانسیس فوکویاما (Fransis Fukuyama) تحلیلگر مؤسسه مطالعاتی «راند»و سیاست شناس مقیم آمریکا، در مقاله معروف «پایان تاریخ»9 تأکید می کند که دموکراسی لیبرال، همان ایدئولوژی تکامل یافته ای است که سیر تاریخ آن را به الگوی مطلوب همه بشر تبدیل کرده است و آدمیان هیچ گاه نمونه ای بهتر از «لیبرال دموکراسی» ابداع نخواهند کرد، بلکه این نظام، به تدریج مورد پذیرش ملل و دول دنیا قرار گرفته و سبک های زندگی و نوع نگرش اجتماعی آنها شباهت وافری به یکدیگر خواهد یافت. از نظر فوکویاما انسان ها پس از تجربه همه الگوهای حکومتی (اعم از پادشاهی، آریستوکراسی، فاشیستی و...) اکنون به الگوی برتر دست یافته اند و گره همه مسائل مهم و اساسی خود را گشوده اند و به این معنا، تاریخ دیگری در کار نخواهد بود; زیرا تغییرات و تحولات جوامع انسانی نمی تواند بی پایان باشد، بلکه این فرایند بالاخره پایان می پذیرد; پایان تاریخ هنگامی است که آدمی به طرحی از زیست اجتماعی برسد که نیازهای اساسی خود را پاسخ گفته و بهبود ببخشد.
پس از فوکویوما، ساموئل هانتینگتون استاد دانشگاه هاروارد، نظریه جدیدی را با عنوان «برخورد تمدّن ها» ارائه کرد. او بر خلاف فوکویاما عقیده دارد که تجدّدگرایی ضرورتاً غربی شدن را به دنبال نمی آورد; چرا که جوامع گوناگون در دنیای جدید در تلاشند تا با تکیه بر فرهنگ های بومی و سنّتی خود به سوی مدرن شدن حرکت کنند و این امر، حاکمیت بلامنازع غرب را تضمین نمی کند. به زعم وی، در جهان امروز، دیگر منافع «دولت ـ ملت»ها صاحب نقش اساسی در عرصه بین المللی نیست، بلکه به تدریج اتحادهای بزرگ تمدّنی شکل خواهد گرفت و همه مناقشات بزرگ سیاسی و اجتماعی، به سود و زیان کشورهای هم تمدّن برگشت خواهد نمود و از این رو، غرب باید خود را مهیای نبرد عظیم تمدّنی کند.10
این دو نظریه و نظریه هایی همچون «نظم نوین جهانی»11 که از سوی بوش پدر مطرح گردید ـ همان گونه که اشاره شد ـ نظریه هایی امپریالیستی هستند که با تبعیض و تحمیل، حفظ و تقویت اقتدار غرب، بخصوص آمریکا را در سرلوحه کار خود قرار داده اند.
با این وجود، آمریکا پس از فروپاشی اردوگاه شرق، سیاست راهبردی روشنی برای پیشبرد برنامه های خود در جهان نداشت و با حوادث گوناگون به صورت انفعالی برخورد می کرد; چرا که این کشور در دوران جنگ سرد، عملکرد خود را بر اساس مبارزه با شوروی ترسیم می نمود و در سیاست داخلی و خارجی خود دارای برنامه و اهداف روشنی بود، اما با فروپاشی نظام دو قطبی، دیگر قادر به توجیه الگوهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خود در عرصه جهان نبود. آنچه در دوره معاصر به روح تمامیت خواه و استکباری اندیشه مادی غرب، تحرک و انگیزه بیش از پیش داد، حادثه مهم و مشکوک یازده سپتامبر 2001 میلادی بود. آنچه در این روز اتفاق افتاد، هرچند هیمنه و ابهت ابرقدرت غرب را در هم شکست و ساختار ضربه پذیر و شکننده حاکم بر نظام آمریکا را به جهانیان اعلام نمود، اما در عین حال، دستاورد ارزشمندی را برای سردمداران کاخ سفید به ارمغان آورد و آن رهایی از فقدان سیاست راهبردی برای حاکم کردن نظم مورد نظر در جهان، پس از فروپاشی سوسیالیسم بود. رویداد یازده سپتامبر، این امکان را برای آمریکا به وجود آورد که به سیاست خارجی خود هدف و معنایی دوباره ببخشد، و تا مدت ها در جهت تثبیت استکبار جدید در جهان به کار آید. از نظر آمریکا این دوره، سرآغاز عملیاتی کردن نظمی جدید در جهان، و حرکت به سمت توسعه انسانی جهانی و جهانی شدن و یا همان آمریکایی شدن است، و طرح «خاورمیانه بزرگ» را دقیقاً باید در همین راستا تجزیه و تحلیل نمود.
3. مبانی طرح «خاورمیانه بزرگ»
بر اساس آنچه از ماهیت و پیشینه طرح «خاورمیانه بزرگ» گفته شد، و نیز برای تبیین بیشتر زوایا و لایه های این طرح، به برخی از مبانی و پیش انگاره های آن اشاره می کنیم. این مبانی و پیش فرض ها پیوند تنگاتنگی با یکدیگر داشته و در هم تنیده هستند.
توسعه مادی
یکی از مبانی مهم طرح خاورمیانه بزرگ، مقوله «توسعه»12 «توسعه» اکنون آنچنان ارج و مقام یافته که حتی به یکی از مباحث مهم حقوق بین الملل بدل گشته و در محوریت تنظیم اسناد مهم بین المللی قرار گرفته است.
بیانیه «حق توسعه» که در چهار دسامبر 1986م در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسیده، «حق توسعه» را یک حق مسلّم بشری قلمداد می کند و همه ملت ها را در مشارکت، سهیم بودن و برخورداری از توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی که تمام حقوق بشری و آزادی های اساسی در آن به طور کامل تأمین شود، محق تلقّی می نماید. از این نگاه «حق بشری توسعه، همچنین به معنای تحقق کامل حق ملت ها در سرنوشت خویش است که اعمال حق غیرقابل واگذاری حاکمیت کامل بر تمام منابع و ثروت طبیعی آن ها به شرط پای بندی بر هر دو معاهده بین المللی حقوق بشر از آن جمله است.»14
این بیانیه تأکید می کند که همه انسان ها (جمعی و انفرادی) با در نظر گرفتن نیاز به احترام کامل به حقوق بشر و آزادی های اساسی و نیر وظایفشان نسبت به جامعه، در قبال توسعه مسئول هستند. حکومت ها هم، حق و تکلیف تدوین سیاست های توسعه ملی مناسب را دارند و باید شرایط ملی و بین المللی مساعد برای تحقق حق توسعه را فراهم آورند. «حکومت ها مکلفند برای تضمین توسعه و حذف موانع توسعه با یکدیگر همکاری کنند. حکومت ها باید به گونه ای حقوق خود را متحقق کرده و به وظایف خود عمل کنند که نظم جدید اقتصادی بین المللی بر پایه برابری حاکمیت، وابستگی متقابل و منافع و همکاری مشترک میان همه حکومت ها پدید آید و همچنین رعایت و تحقق حقوق بشر تشویق شود.»15
حق توسعه در «منشور سازمان ملل متحد»، «منشور حقوق و تکالیف اقتصادی دولت ها»، «اعلامیه اصول حقوق بین الملل توسعه تدریجی در ارتباط با نظم نوین اقتصادی» و... که همگی از اسناد بین المللی محسوب می شوند نیز مورد اشاره و تأکید قرار گرفته16 و حکایتگر اهمیت و ارزش آن در نظر متفکران تمدّن جدید غرب است.
طرح «خاورمیانه بزرگ» نیز دقیقاً از همین مبنا تبعیت کرده است. خاورمیانه که اکنون پایگاه معنویت خواهی و خداپرستی در دنیای امروز است به عنوان مهم ترین چالش فراروی توسعه غربی قرار دارد که غایتی دیگر و آهنگی متفاوت را در سر می پروراند. زمانی که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، موضوع جهانی شدن فرهنگ اسلامی و نحوه تعامل و تعارض فرهنگ غرب با آن ـ با توجه به استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران و رشد نهضت بیداری اسلامی در میان ملت های مختلف مسلمان ـ باعث گردید تا متفکران و اندیشمندان غربی و سیاست گذاران و تصمیم سازان مختلف در مجامع گوناگون غربی بر این امر تمرکز کنند که اصولا اسلام و فرهنگ بومی مردم مسلمان در مناطق مختلف و به ویژه خاورمیانه و شمال آفریقا، مانع و سدی بر سر پیشرفت و فراگیری اندیشه غربی است و در قبال هنجارهای مورد لزوم برای توسعه یافتگی مطلوب آن دیار، خلل و اختلاف ایجاد می نماید.17 رهبران غرب به این نتیجه رسیده اند که چاره ای جز انحلال و اضمحلال این منطقه استراتژیک در فرایند توسعه ندارند و باید همه زحمات و برنامه های خود را به سرعت در این راستا گسیل بدارند تا آینده توسعه غربی هرگز با تهدید مواجه نشود.18
توسعه در طرح «خاورمیانه بزرگ» از سه منظر «سیاست»، «فرهنگ» و «اقتصاد» پی جویی شده است. این طرح در بخش توسعه سیاسی، تبدیل و تحوّل مشخصی را در سه حوزه «دولت»، «جامعه»، و «قوانین» ـ که مناسبات دولت و جامعه را رقم می زنند ـ مورد توجه و دقت قرار داده است. بر این مبنا باید حکومت های استبدادی به «دموکراسی» ـ که «از هر حکومت دیگری بهتر است» ـ ترغیب شوند و اصلاحات دموکراتیک را در خویش و جامعه خود دنبال نمایند. بدین منظور، باید با ابتکار عمل های خاصی، انتخاب آزاد در همه سطوح حکومت نهادینه شود و انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان همگی از آزادی کامل برخوردار باشند.
از سوی دیگر، جوامع منطقه خاورمیانه نیز باید از شکل توده ای خارج شده و به سمت سازمان یافتگی پیش روند. «جامعه مدنی» که به مثابه اهرم فشار بر حکومت و ابزار احقاق حقوق کلی و جزئی ملت است در این طرح کاملا مورد حمایت قرار گرفته و برای تحقق آن پیشنهادهایی ارائه گشته است. همچنین در این طرح قصد بر این است که نقش پارلمان ها در روند دموکراتیزه کردن کشورهای خاورمیانه تقویت گردد و اصلاحات قانونی در مسیر توسعه غربی انجام پذیرد.
در بخش توسعه فرهنگی، طرح «خاورمیانه بزرگ» از ساخت جامعه فرهیخته که در آن بی سوادی محو شود و علم غربی جایگزین آن گردد، سخن به میان می آورد. پیشنهاد تأسیس مدارس علمی و اکتشافی، اصلاحات آموزشی و جبران کاستی های موجود در این زمینه، گسترش رایانه و مراجعه به اینترنت، تدریس رشته مدیریت و مانند آن، از دیگر موارد طرح «خاورمیانه بزرگ» در زمینه توسعه و گسترش فرهنگ غربی در این منطقه به شمار می رود.
اما در بخش توسعه اقتصادی، آزادسازی توان بخش خصوصی، طرح سرمایه گذاری برای رشد، طرح تجارت آزاد، پیوستن به سازمان تجارت جهانی، و تأسیس مناطق آزاد تجاری، تأسیس مناطق مدیریتی از بندهای طرح «خاورمیانه بزرگ» می باشد.
پیوستگی سیاست، فرهنگ و اقتصاد و تلاش برای تحول جهت دار و هماهنگ همه ابعاد، مبتنی بر نگاه غرب به مقوله «توسعه» می باشد. توسعه غربی، فرایندی تک بعدی نیست تا جایی برای عناصر و مؤلفه های دیگری همچون «دین» باقی بماند و سرپرستی ابعادی از حیات بشر به آنها واگذار گردد. توسعه غربی با تفکر غیردینی بر پا شده و نگاه بشر مدرن به موجودات نگاه غیر دینی است، از این رو، می خواهد همه شعبه ها و اضلاع وجود بشر را تحت سرپرستی خود بگیرد و چالشی را که مستند به دینورزی و ایمان گرایی است و تمدّن غرب را با خطر روبه رو کرده است مهار کرده و مضمحل سازد.
جهانی سازی غربی
مبنای دیگری که باید آن را از پیش فرض ها و پیش انگارهای غرب در طرح «خاورمیانه بزرگ» به حساب آورد تعریف جهانی شدن19 یا جهانی سازی20 است.
هر نوع برداشتی که از جهانی شدن صورت می گیرد، لزوماً مبتنی بر رهیافت جامعه شناختی خاصی خواهد بود. در جامعه شناسی اگر نحوه اجتماع آحاد انسان در کنار یکدیگر توضیح داده شود و توسعه یاب بودن ارتباطات انسانی در سه عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد مطرح گردد، زمینه تبیین علمی مقوله جهانی شدن نیز مهیا خواهد گردید. به نظر می رسد ارتباطات انسانی می توانند گستره ای از «خانواده» تا «گروه های اجتماعی» تا «دولت» تا همگرایی منطقه ای و بین المللی و تا جهان واحد را بپوشانند و بر همین مبناست که ادعا می شود در عصر جدید حتی «دولت ـ ملت ها» نیز نمی توانند نقش گذشته خود را ایفا کنند و ناگزیر باید با التزام به ایدئولوژی برتر که همان «لیبرال دموکراسی» است، به یکسان سازی همه جانبه جهان و تشکیل «کل» واحدی که ملت ها و دولت ها را در خود منحل سازد و بر آحاد بشر سایه بیندازد، مدد برسانند.
طرح «خاورمیانه بزرگ» ناظر به منطقه ای از جهان است که حرکت های فکری و انقلابی گسترده ای در آن علیه جهانی شدن تمدّن غرب انجام پذیرفته و روز به روز در حال گسترش است. پیروزی های مکرّر جریان های مذهبی در کشورهای عربی و نیز توجه روزافزون مسلمانان به دریای بی کران معارف اهل بیت: نمونه بارز این امر می باشد.
به نظر می آید مبانی فکری جهانی شدن و اصول اولیه آن، که در طرح «خاورمیانه بزرگ» تجسّد یافته است در نامه مشهور 60 تن از روشن فکران آمریکا به جرج بوش، که پس از حادثه یازده سپتامبر نگاشته شده بود، نمود روشنی دارد. حتی می توان گفت طرح مزبور، از این نامه و اصولی که در آن بیان گردیده، متولد شده است. این روشن فکران معتقدند ارزش های آمریکایی نه تنها برای مردم آمریکا جذاب هستند، بلکه در حقیقت، میراث مشترک بشریتند و در نتیجه، مبنای امیدواری یک جامعه بشری مبتنی بر صلح و عدالت خواهند بود.21
آنها در این نامه به چهار مورد از این ارزش ها اشاره می کنند:
«اولین آرمان و ایده، اعتقاد بر این اصل است که تمامی انسان ها به صورت فطری و ذاتی به محض تولد از حق کرامت و شأن انسانی برخوردارند و به همین دلیل باید همواره با انسان ها به عنوان یک هدف برخورد کرد نه وسیله و ابزار... دموکراسی آشکارترین تبلور اعتقاد به کرامت ماوراءالطبیعه است. در آمریکا در بین نسل های اخیر، تأکید بر برابری شأن و منزلت مردان و زنان و تمامی انسان ها بدون توجه به رنگ و نژاد آنها، از جمله مشهورترین گفتمان های فرهنگی بوده است...
مطلب دوم که با مطلب نخست رابطه تنگاتنگ دارد این اعتقاد است که حقایق اخلاقی جهانی (همان چیزی که بنیانگذاران این کشور، قوانین طبیعت و خداوند طبیعت می نامیدند) وجود دارد و همه مردم می توانند به آنها دسترسی داشته باشند... .
مطلب سوم این اعتقاد است که چون دسترسی فردی و جمعی ما به حقیقت، کامل نیست، بیشتر اختلافات درباره ارزش ها ایجاب می کند که مدنیّت، تسامح در برابر دیدگاه های دیگر، بحث و گفتوگوی منطقی برای یافتن و رسیدن به حقیقت را سرلوحه تلاش های خود قرار دهیم...
چهارم آزادی عقیده و آزادی مذهبی است. این دو آزادی به هم پیوسته را همگان در کشور خودمان و دیگر کشورها به عنوان بازتابی از شأن انسانی اولیه و نیز به عنوان پیش شرط دیگر آزادی های فردی به رسمیت می شناسند.»22
روشن فکران آمریکا در نامه مذکور تأکید می کنند که این ارزش ها بدون هیچ وجه تمایزی در مورد تمامی افراد صادق هستند و نمی توان هیچ کس را بر مبنای ویژگی هایی همچون نژاد، زبان، حافظه و یا دین و مذهب از شمول اطلاق این ارزش ها محروم و مستثنا ساخت. اصولا به همین دلیل است که هرکس می تواند به یک شهروند آمریکایی تبدیل شود، و حقیقت نیز همین گونه بوده است. انسان ها از هر نقطه جهان به آمریکا می آیند تا در آزادی نفس بکشند و خیلی زود هم آمریکایی می شوند.23
اینان معتقدند: «به لحاظ تاریخی هیچ کشور دیگری را نمی بینیم که عناصر هویت اصلی و اساسی خود مانند قانون اساسی و دیگر اسناد آغازین و نیز درک اولیه از خویشتن را بدین شکل مستقیماً و صریحاً بر مبنای ارزش های انسانی همگانی و جهانی به دست آورده باشد. برای آمریکایی ها هیچ حقیقت دیگری درباره این کشور این قدر اهمیت ندارد.»24
معنا و مفهوم آنچه اشاره شد این است که از نظر آمریکایی ها، ادیان و ارزش های آسمانی همچون عبودیت و ولایت و دینداری، حق جهانی شدن ندارند، بلکه آموزه هایی نظیر آزادی، دموکراسی، جامعه مدنی، و تساهل می توانند و باید جهانی شوند. به عبارت دیگر، در این افق، جهانی شدن نه حق موحدانوخداپرستان، که حق انسان محوران و دنیاگرایان است و در راه تحقق این امر، هرگونه جنگوخشونتی نیز رواومجاز است.
با کمی دقت می توان دریافت ارزش هایی که در نامه روشن فکران آمریکا به جرج بوش آمده و توجیه گر مبارزه در مسیر جهانی شدن ارزش های آمریکایی و حذف مخالفان می باشد، در طرح «خاورمیانه بزرگ» نیز بازتاب روشنی دارد. در این رویکرد، ارزش های آمریکایی باید مرزهای «دولت ـ ملت»های اسلامی و سنّتی «خاورمیانه بزرگ» را طی کنند و این کشورها را به دهکده جهانی ملحق سازند. پر روشن است که کدخدا و ارباب این دهکده جهانی همان آمریکا با ارزش های تعریف شده آن است. بنابراین، ضرورت اشاعه آزادی و دموکراسی و جامعه مدنی در منطقه، التزام هرچه بیشتر به علم غربی، لزوم رشد جایگاه زنان، تلاش برای پیوستن کشورهای منطقه به سازمان تجارت جهانی و مواردی از این دست را می توان در راستای جهانی شدن و گسترش ارزش های آمریکایی در منطقه خاورمیانه ارزیابی نمود. در حقیقت، «جهانی شدن» حسنِ تعبیری برای همان «آمریکایی شدن» است، و جهانی شدنِ هر منطقه ای، آمریکایی شدن را در بطن و به دنبال خود دارد.25
فلسفه تاریخ غیرالهی
مبنا و پیش فرض دیگری که اعتبار و بهای طرح «خاورمیانه بزرگ» به آن بستگی دارد نوعی فرجام شناسی در حیطه تاریخ و به گونه ای تحلیل فلسفی از تاریخ است. بر اساس این فرض، لیبرال دموکراسی و روش زندگی غربی، نقطه اوج سیر تکاملی بشر است که همه فرهنگ ها و نگرش های سنّتی را در خود منحل ساخته و جامعه جهانی ای خواهد ساخت که در آن تعلق اول و مشترک آدمیان، بیش از هر چیز دیگر، همان تعلّق به فرهنگ واحد جهانی ـ که فرهنگ «قراردادی زندگی کردن» و نفی قدسیت است ـ خواهد بود. این فلسفه تاریخ، که مبنای عمل تمدّن کنونی در تصرفات جهانی اوست، فرایندی است که بر پایه الگوی خرد مدرن و علم جدید، تفسیر و تبیین می گردد.
تکامل اجتماعی و تاریخی از این منظر، دارای سمت و سویی معین است و افتان و خیزان و به صورتی خطی و برگشت ناپذیر به سرانجام محتوم خود نزدیک می شود. در واقع، کوره تاریخ به تدریج، ناملایمات و ناخالصی ها را می زداید و خوش بینی به آینده را گسترش می دهد.
«یکی از مهم ترین وجوه این تفکر، اهمیت مفهوم کار مشخص26 است که به عمل اجتماعی منجر می شود، یخ های تقدیر را ذوب می کند و عالمی و آدمی را از نو می سازد. عالی ترین میوه تکامل، ظهور اختیار و اراده انسان است، این رنج و قداست که مهر بطلان بر تئوری های بقا زده و به عنوان مهم ترین ابزار رسیدن به اهداف متعالی به کار برده می شود، هرچه قوی تر باشد، روند تکامل نیز شتاب بیشتر می گیرد و هر نیروی ضد تکاملی را زیر پا می گذارد. تلاش آگاهانه انسان ها، برپایی حکومت عدل را به تعجیل می اندازد و آن را قریب الوقوع تر می کند. همچنین اراده، عنصر پیشتاز است و نقش کاتالیزور و شتاب دهنده را در فرایند تکامل ایفا می نماید.»28
متفکران متعددی در غرب به «فلسفه تاریخ» پرداخته اند که از آن جمله می توان به هگل، مارکس، توین بی و اشپنگلر اشاره کرد.29
به هر حال، طرح «خاورمیانه بزرگ» آمریکا مبتنی بر این پیش انگاره است که توسعه و آزادی غربی همان غایتی است که مراحل تکاملی تاریخ به آن ختم شده است، در نتیجه، همه مناطق جهان و همه آحاد بشر باید به این جهت تکامل ملتزم شوند و از سرپیچی و کارشکنی بپرهیزند. این طرح می خواهد منطقه خاورمیانه را که مانعی در مسیر جهانی شدن توسعه غرب است، استحاله کرده و بیش از پیش در درون تمدّن مادی غرب منحل نماید. حساسیت و تأکید این طرح بر آزادی، دموکراسی، مدنیّت، و هماهنگی با سازمان های جهانی غربی همگی باید در این سمت و سو تفسیر شوند.
4. نقد طرح «خاورمیانه بزرگ»
سرنوشت طرح «خاورمیانه بزرگ» به دلیل نقایص و معایب فراوانی که دارد، مبهم و تیره می باشد و به نظر می رسد که هرگز امیدی برای موفقیت آن وجود ندارد. این نقایص و عیوب را می توان در دو بخش «ناکارآمدی عملی» و «ضعف پیش انگاره ها» بیان کرد.
ناکارآمدی عملی
در این طرح و در رفتار متولیان آن، تناقض و تهافت توجیه ناپذیری یافت می شود که گاهی آن را «پارادوکس دموکراسی» نامیده اند.
چنانچه یکی از اصلی ترین بنیان های سیاست خارجی آمریکا در منطقه، و در طرح «خاورمیانه بزرگ» را تحقق دموکراسی بدانیم، برای آنها بسیار گیج کننده خواهد بود اگر طرح دموکراسی خواهی و تبلیغ آزادی به تقویت جریان هایی منتهی شود که به لحاظ باورها و اعتقادات خود، دلبستگی عمیقی به روح دموکراسی غربی ندارند و حتی گاهی با آن از در ستیز درمی آیند.
غیر از الگوی جمهوری اسلامی ایران که مصداق بارز استفاده از مردم سالاری واقعی و انتخابات صحیح در راستای اقامه توحید و دین و عدل به دست دولت و ملت است، در کشورهایی همچون عراق و فلسطین نیز می توان به نسبتی این امر را مشاهده کرد. تیم جرج بوش شاید بر این باور بود که در عراق با جامعه ای غیردینی و سکولار مواجه می گردد، اما این تصورات، اشتباه از آب درآمد و اکثریت حکومت در دست شیعیان قرار گرفت.
در فلسطین نیز آنچه از صندوق های انتخابات خارج شد چیزی جز پیروزی جنبش حماس، که مقاومت اسلامی آن در برابر اسرائیل غاصب را همگان شنیده اند، نبود. پیروزی اخوان المسلمین و فتح بیست درصد از کرسی های پارلمان مصر نمونه دیگر است.
علاوه بر موارد مزبور، طرح آمریکا برای ایجاد اصلاحات غربی در خاورمیانه، با شکست عملی مواجه شده و ناکارآمدی آن روشن و آشکار گشته است. نمونه های آورده شده در ذیل از جمله حوادثی می باشند که بر خلاف آرزوهای مقامات آمریکایی به وقوع پیوستند:
ـ اوج گرفتن فرهنگ عاشورا در میان مسلمانان و شیعیان و برگزاری مراسم های چند میلیونی در اطراف مرقد ائمّه اطهار:، به گونه ای که حرکت های جزئی اصلاح طلبانه و دموکراسی خواهانه در برخی از کشورهای منطقه در برابر این جنبش عظیم، بسیار کوچک و حقیر تلقّی می گردد.30
ـ پیروزی جریان اصولگرا در انتخابات نهم ریاست جمهوری اسلامی ایران که به جهش مجدد انقلاب شکوهمند اسلامی تفسیر شد.
ـ پیروزی قاطع شیعیان در عراق و نقش بی بدیل مرجعیت دینی در حوادث آن کشور که با شعار غرب باوری و قبول فرهنگ غربی در تقابل است.
ـ پیروزی حزب اللّه لبنان در انتخابات آن کشور و گسترش محبوبیت آنها که مانعی در مسیر پیشبرد اهداف آمریکا در لبنان و فلسطین است.
ـ پیروزی غافلگیرکننده حماس در انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین و نیز موفقیت اخوان المسلمین در رقابت های انتخاباتی مصر.
ـ افزایش نفرت مردم منطقه از آمریکا و انگلیس به دلیل رسوایی هایی همچون زندان «ابوغریب» و «گوانتانامو» و گسترش نفوذ و محبوبیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه بنا بر نظرسنجی های مختلف و اعترافات غربی ها.
نمونه های مزبور نشان می دهد که طرح «خاورمیانه بزرگ» رابطه مثبتی با حوادث و وقایع این منطقه ندارد و آنچه در این قطعه از جهان پیش می رود در اغلب موارد برخلاف خواسته ها و اهداف آمریکا می باشد.
ضعف پیش انگاره ها
مبانی و پیش ذهنیت های طرح «خاورمیانه بزرگ» فارغ از ناکارآمدی عملی آن، از نقص ها و ضعف های عقلی و تحلیلی سنگینی رنج می برند.
به باور، ما اگر «توسعه» جامعه بشری بر مبنا و محور رفاه مادی و امیال و خواسته های نفسانی طراحی شود آزادی انسان از انسان، ناپایدار و افول پذیر خواهد بود و استعمار و استثمار و منحل ساختن اراده های دیگران در نفسانیّت خویش، جایگزین ایثار و فداکاری می گردد. در این جوامع، هر فردی به مثابه جزیره مستقلی می باشد که تنها منفعت و سودهای خود را می بیند و جزیره های دیگر را تنها در حد یک ابزار و امکان تلقّی می کند. ناکامی و بحران توسعه در چنین جوامعی از لحاظ نظری، دقیقاً در همین ماده محوری و دنیاپرستی آنها و نفی ولایت خداوند نهفته است. در این فرض، رابطه انسان با انسان، بیشتر به همان برده داری شباهت دارد تا آزادی! اما باید توجه کرد که برده داری و اسارت انسان به دست انسان، یکنواخت و ثابت نمانده است; برای مثال، معقول نیست که برده داری به شکل قرون وسطایی در قرن بیستم و بیست و یکم و در نظامات لیبرالیستی نیز تداوم داشته باشد، بلکه این ساختار در طول تاریخ دنیاپرستی تبدیل می شود و شکل و شمایل متفاوتی به خود می گیرد. به نظر می رسد آنچه اکنون در غرب ملاحظه می شود چیزی جز برده داری پیچیده و مدرن نیست و اگر به جامعه مدنی و آزادی روی آورده اند، در واقع، شکل جدیدی از تمامیت خواهی جمعی آنان است که اسارت انسان ها برای همنوعانشان را نتیجه داده است.
در توسعه مادی جهانی، انسان ها و ملت های دیگر، به مثابه یک امکان برای بهرهوری مادی و تحمیل محرومیت بر آنها به نفع گروه های خاصی هستند که صحنه فجیعی از اسارت و بردگی ملت ها برای مستکبران را به نمایش گذاشته است. در حقیقت، توسعه مادی جهانی، یک توافق جمعی برای اسارت و بردگی جمعی است و همزیستی مسالمت آمیز از جنس ایثار و بخشش در چنین جامعه ای توجیه و توضیح منطقی ندارد و در عمل چیزی جز تجارت و محاسبه گری به سود دنیا یافت نمی شود.
آنچه توسعه غیردینی را پیش می برد تعامل مجموعه نیازهای ارتقا یافته مادی و انگیزش های شدت یافته غیرالهی است. لیبرال دموکراسی که اکنون خود را در آستانه بلعیدن «خاورمیانه بزرگ» و سیطره بر جهان می پندارد، به زعم ما چهره جدید و بسیار پیچیده ای از همان مادیت و استثمار و استعمار است. آنچه در این نظام می گذرد همان اسارت و برده داری و نمای دیگری از توتالیتاریسم است!
از منظر دیگر، در چنین توسعه ای، محرک اولیه برای پیشبرد امور، ایجاد تحقیر و فاصله طبقاتی است تا فرد همواره خود را از گردونه رقابت دنیوی عقب افتاده و وامانده حس کند و همه توان خود را برای دست یابی به لذت و رفاه برتر، که هیچ گاه انجامی برای آن تعریف نشده است، به کار ببرد. از این رو، تحقیر انسان و نفی کرامت او نیز نقد دیگری بر «توسعه مادی» است.
معضل دیگر توسعه مادی، ایجاد احساس پوچی و از خودبیگانگی برای بشر است. از آن رو که نیازهای انسان فراتر از مشغولیت های روزافزون مادی است، محصور ساختن انسان در حیطه تنگ مادیت، هویت انسانی را از او سلب می کند و وی را از حلاوت معنویت دور می سازد.
انسانی که تنها بخشی از هویت او و به شکلی ناقص، شکل گرفته است همواره احساس پوچی و بی هویتی خواهد کرد و احساس خلود و جاودانگی که در فطرت همگان به امانت نهاده شده است روح او را خواهد آزرد. گسترش اضطراب، فقدان امنیت روانی، آلودگی محیط زیست، فروپاشی نهاد خانواده، و مواردی از این قبیل را نیز به راحتی می توان از لوازم توسعه اجتماعی بر محور عنصری زوال پذیر و ناپایدار به نام رفاه و مادیت برشمرد.
علاوه بر آنچه که گفته شد، می توان امکان جهانی شدن ارزش های مادی و دنیوی و تداوم این امر را نیز زیر سؤال برد. به اعتقاد ما، رواج ارزش های مادی که انسان محوری و شهوت پرستی را اصل قرار می دهد و بشر را به ماده فرا می خواند، حتماً به تنازع و فروپاشی منتهی خواهد شد; زیرا در چنین جامعه بزرگی علی رغم اینکه در مسیر ایجاد همگرایی و هماهنگی تلاش می شود، اما چون انسان ها و ملت ها صرفاً به منفعت افزون تر خود می اندیشند، تقابل و ستیز و واگرایی نیز مسلّم خواهد بود. از این رو، تمدن مادی غربی نیز نمی تواند دوام تاریخی داشته باشد و محکوم به فنا و اتمام است. برای تمدّنی که از «ماده»، انتظار کمال بخشی به تاریخ بشر را دارد و خود را از تعالی و تکامل با تکیه بر خدای خالق و رب و روزی دهنده عالم بی نصیب ساخته، چه سرنوشتی جز این می توان تصور کرد؟
در برابر چنین حالتی، مهم ترین وظیفه خداپرستانی که به ولایت اولیای الهی گردن نهاده اند، پیشگیری از سرایت روح مادی غربی و مفاسد و رذایل آن در منطقه اسلامی خاورمیانه و ترسیم راهی تازه و سعادت آفرین است تا آزادی واقعی، عبودیت، کرامت، امنیت، آرامش و همزیستی را یکجا به بشر ارزانی دارد.
5. پایه های طرح «خاورمیانه اسلامی»
در دین اسلام و مکتب تشیّع، معارف و آموزه هایی وجود دارد که می تواند پایه ها و پیش فرض های ترسیم طرحی برای خاورمیانه، در راستای رشدو گسترش اسلام خواهی و خداپرستی به حساب آید. این پایه ها را می توان متناظر با مبانی طرح «خاورمیانه بزرگ» آمریکا، و در سه بخش «فلسفه تاریخ شیعی»، «تکامل الهی» و «جهانی سازی اسلام» عنوان کرد.
فلسفه تاریخ شیعی
فلسفه تاریخ شیعه تحلیل و تبیین خاصی را از خدا، جهان و تاریخ، و رابطه میان آنها ارائه می دهد:
اول اینکه انسان، جهان و تاریخ، همگی مخلوق خداوند هستند و سپس از سوی او مورد سرپرستی و هدایت قرار می گیرند. (رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی.) (طه: 50) بر اساس این دیدگاه، خلق عالم، ناشی از اراده خداوند متعال ـ عزّ و جل ـ است و آغاز و انجام جهان و تکامل تاریخ هم بر پایه ربوبیّت مطلقه او شکل می پذیرد و هیچ گونه امر لغوی در این میان وجود ندارد.
دوم اینکه انسان ها همه دارای اختیار و اراده هستند و در گزینش راه ضلالت و راه سعادت، از آزادی برخوردارند و در این راه، مورد امداد خداوند قرار می گیرند; (کُلّاً نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ.) (اسراء: 20) در نتیجه، دو جبهه حق و باطل در تاریخ پدید می آید. بر این مبنا، از آنجا که هستی و تاریخ دارای نظام روابط می باشد، ارتباط و مواجهه اراده های انسانی با یکدیگر محتوم تلقّی می گردد، و با توجه به جغرافیای مشترک این دو جبهه در فعالیت های خود، گسترش کفر، به مفهوم تنگ شدن دامنه ایمان، و وسعت یافتن دایره ایمان، به منزله محدود گشتن ساحت کفر خواهد بود.
سوم اینکه تاریخ تحت سرپرستی اولیای الهی قرار دارد و علی رغم طغیان ها و معصیت هایی که در درون آن انجام می پذیرد، رو به سوی حضرت حق و عبودیت او دارد. در واقع، حکمت الهی اختیارات انسان ها را به گونه ای سرپرستی می نماید تا برایند حرکت کل عالم، همان پرستش و عبودیت ـ که هدف خلقت بوده است ـ باشد: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً.) (فتح: 28) در این آیه شریفه به برتری فرهنگ اسلامی اشاره شده است.31
در واقع، از نگاه فلسفه تاریخ شیعی، سرانجام تاریخ با شکل گیری امت واحده الهی و جامعه آرمانی اسلامی همراه خواهد بود. در آن جامعه، فرد فقط در اندیشه منافع و مصالح شخصی خود نیست و سایر افراد را ابزار تأمین و تحصیل خواسته ها و نیازهای خود نمی انگارد، بلکه در دیگران به چشم بندگان خدای متعال می نگرد و تلاش و کوشش می کند تا هدف آفرینش، که تعالی و استکمال حقیقی همه انسان هاست، به بهترین وجه تحقق یابد.32
بر اساس آنچه گفته شد، حرکت تاریخ رو به سوی خداپرستی و ولایت پذیری دارد، نه رو به سمت دموکراسی لیبرال و اومانیسم.33 عبودیت و خدامحوری، به دلیل آنکه با فطرت انسانی هماهنگی دارد و ایثار و کرامت را در روابط آدمیان گسترش می دهد و از فساد و ناعدالتی در عملکرد عینی پرهیز می دهد، ماندگاری تاریخی خواهد داشت و خواهد توانست انسان و جامعه ای متعبد بسازد که راضی به رضای خدا باشد و بندگی او را بزرگ ترین سرمایه خود و ضامن سعادت بی پایان خویش تلقّی نماید.
به همین دلیل، اسلام طلبی و معنویت خواهی که اکنون در منطقه خاورمیانه و در بسیاری از مناطق جهان جاری است، روندی توسعه پذیر و رو به افزایش دارد که غایت آن، پیشگیری از جهانی شدن تمدّن مادی و غرب و بلکه انحلال تدریجی آن در جبهه حق و بر ساختن تمدّن الهی می باشد.
تکامل الهی
از نگاه اسلامی، توسعه یا به تعبیر بهتر «تکامل»، به مفهوم جریان سرپرستی الهی بر همه ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بشر است تا اینکه توحید و عبودیت به همه ارادهورزی های فردی و اجتماعی تسری یابد. هدف چنین تکاملی فراهم آوردن بستری برای تعالی بشر و تقرّب او به خداوند متعال می باشد. نظریه «تکامل دینی» که از ولایت دین بر حوزه های فردی و اجتماعی سخن می گوید از چند اصل مهم برمی خیزد:
1. هیچ یک از افعال انسان، اعم از فعالیت روحی، کنش های عقلی و رفتارهای عینی او بریده و منفصل از پرستش و توحید نمی باشد; زیرا انسان ها از آن جهت که دارای اختیار هستند می توانند معبود الهی و یا غیرالهی را برگزینند و همه موضع گیری های خویش را در پیرامون آن معبود محوری سامان دهند. این امر علاوه بر زندگی فردی، در معیشت جمعی و در همه لایه های هستی انسان ها نیز صادق است; از این رو، نمی توان و نباید ساحت جامعه و سیاست را از ارزش و جهت برید و هر رنگی به آن داد، بلکه جهت حاکم بر تنظیمات اجتماعی، متناسب با نوع پرستش تکوین می یابد.
2. عبودیت و توحید در هر عرصه ای از عرصه های زندگی، به معنای قبول سرپرستی الهی در همان عرصه است; یعنی در نیل به قرب عبودیت، باید تحت ولایت و سرپرستی اولیای الهی قرار گرفت و همه حرکات و سکنات خویش را با آنها سنجید. تحقق یکتاپرستی و توحید در فرد و جامعه، به میزان تبعیت آنها از ولایت اولیای نور و تبری از ولایت اولیای نار برمی گردد، و نفی ولایت الهی در هر عرصه ای به منزله نفی جهت گیری صحیح در آن عرصه، و افتادن در دام اولیای نار و در نتیجه، ناکامی در تأمین سعادت ابدی است.
3. چون پرستش خدا و تبعیت از اولیای او، حداکثری و همه جانبه است، قواعد دینی که ساز و کار عبودیت خداوند متعال و پذیرش ولایت او می باشد نیز حداکثری و تقییدناپذیر است; یعنی این گونه نیست که دین، حداقلی بوده و پرستش خداوند متعال و تبعیت از پیامبران و اولیای او قید و مرز بپذیرد، بلکه برای رهایی از کفر و شرک باید همه شئون فردی و اجتماعی را در همه لایه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به دست وحی سپرد و تمام چهره های ظاهری و باطنی بشر را مشحون از عبودیت و دینورزی گردانید: «حتی تَکونُ اعمالی و اورادی کُلَّها ورداً واحداً و حالی فی خِدمَتِکَ سَرمداً.»34
بر پایه آنچه گفته شد، تکامل دینی یعنی «تقرّب همه جانبه نسبت به خداوند و دوری همه جانبه از شیطان و دنیا.» این جریان به تدریج نرم افزارها و سخت افزارهای متناسب با خود را نیز پدید آورده و آرمان های الهی را در قالب یک نظام اجتماعی تجسّم می بخشد.
حضرت امام خمینی1، معماربزرگ انقلاب اسلامی می فرماید: «آن چیزی که انبیا می خواستند این بود که همه امور را الهی کنند، تمام ابعاد عالم را و تمام ابعاد انسان را که خلاصه... و عصاره عالم است الهی بشود. آنها که تابع دستورات الهی هستند همین مادیاتی که همه از آن استفاده می کنند، همین مادیات را با یک صورت معنویت به آن می دهند، با جنبه معنویت به اینها نگاه می کنند، همه عالم را جنبه الهیت نگاه می کنند.»35
پس همه امور زندگی بشر باید با الهی شدن شکوفا گردد. نگاه تک بعدی به بشر و چند پاره کردن وی و انحصار سعادت و کمال او به یکی از ابعاد وجود آدمی، مانع تکامل همه جانبه و تکامل دینی و تقرّب او به درگاه الهی خواهد بود. از نگاه ما تقرّب به درگاه الهی، حق بشر است و کسی نمی تواند و نباید انسان ها را از این حق خدادادی محروم نماید. اگر دین الهی بشر را به نماز، روزه، حج، زکات، تکالیف اجتماعی و سایر موارد مکلّف کرد، همه اینها به حقوق بشر برمی گردد. انسان حق تکامل دارد، حق دارد با فرشتگان همسایه بشود، حق دارد که از طبیعت جمادی برتر برگردد و حق دارد از غریزه گیاهی والاتر شود و از خوی حیوانیت بالا بیاید... اینها همه حقوق اوست و تنها راه به دست آوردن آنها، احکام و تکالیف دینی است.36 به عبارت دیگر، بشر حق تعالی و تکامل دارد که برنامه تکامل او و راه استیفای این حق، در دین نهفته است.
در این زمینه، آنچه برای خاورمیانه و سایر نقاط جهان لازم است، طرحی است که بتواند همه اضلاع و شعبه های وجود فردی و جمعی انسان ها را به عبودیت و ولایت الهی پیوند بزند و زمینه ای فراهم آورد تا «حق تکامل» یا «حق قرب» آنها به صورت همه جانبه استیفا گردد.
جهانی سازی اسلام
از جهانی شدن گریزی نیست; زیرا انسان ها همواره در مسیر توسعه ارتباطات خود که پرستش های جمعی را به وجود می آورد سیر می کنند و پیچیدگی روزافزون تمدّن انسانی در عین وحدت و انسجام آن، آنها را به سمت جهان واحد و یکپارچه فرا می خواند. جهانی شدن، همه حوزه های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را می پوشاند و هر انسان را عضوی از جامعه جهانی قلمداد می کند. بر پایه مفاهیم دینی از آنجا که عبودیت باید در سطح جامعه گسترش یابد و همه روابط و مناسبات فردی و عمومی بشر را سامان دهد، بنابراین، جهانی سازی دینی امری مورد پذیرش بوده و ضروری است: (قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ) (اعراف: 158); (وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً.) (سبأ: 28)
اصولی که می تواند مبنای جهانی سازی اسلامی قرار گیرد عبارتند از:
1. انسان ها برای پرستش خداوند خلق شده اند (وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.) (ذاریات: 56) و این امر در فطرت آنها قرار داده شده است، و ـ چنان که گفتیم ـ عبودیت، اصلی ترین حق بشر در زندگی فردی و جمعی اوست و هیچ کس و هیچ نهادی نباید این حق را از بشریت سلب نماید. ولایت پذیری و التزام به مناسک وحیانی در همه عرصه های زندگی و تعاون جمعی و جامعه پردازی در مسیر تحقق آموزه های الهی تنها بستر تحقق بندگی خداوند متعال است.
2. پرستش، امری تکامل پذیر است و می تواند همه فضاهای زندگی را در نوردد و در گستره ای به وسعت همه جهان ظاهر گردد. بر این اساس، باید دین مندی و ولایت پذیری را توسعه داد و امر حجیت را در افق تمدّن سازی و ایجاد دولت بزرگ الهی احراز کرد.
3. انسان ها از آن جهت که به بندگی خداوند متعال می پردازند برابرند و میزان تقرّب آنها به درگاه الهی با توجه به تقوا و بندگی آنها محاسبه می شود: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَاللَّهِ أَتْقَاکُمْ.) (حجرات: 13) از این رو، قومیت و نژاد و سلایق و مرزهای جغرافیایی، میان انسان های خداپرست فاصله نمی اندازد و مانع وحدت جهانی و سجود یکپارچه آنها در برابر پروردگار عالم نمی شود. آنها یک زبان و یک دل و هماهنگ به پرستش خداوند خویش مشغول می شوند و از طغیان و شیطنت و معصیت بیزاری می جویند.
4. در نگاه اسلامی و در فلسفه تاریخ شیعی، جهانی شدن توحید، در قالب جامعه مهدوی در عصر ظهور خواهد بود. در آن عصر، ولی الهی محور عبودیت بندگان خداست و عقلانیت و معرفت و عدالت و پیشرفت، همگی در راستای خضوع در برابر خداوند بزرگ معنا خواهد یافت.
در این باور، منطقه خاورمیانه و هر نقطه دیگری از جهان باید مهیای جهانی شدن ارزش های آسمانی باشد و فضا را برای تحقق دین خدا بر روی زمین و ظهور ابعاد فراگیر و ناپیدای ولایت اولیای الهی در هستی آماده نماید. وظیفه مسلمانان و شیعیان در منطقه خاورمیانه و سایر نقاط جهان، پیشگیری از جهانی شدن ارزش های مادی و تلاش برای آشنایی بشر با طعم خوش عدالت دینی و جامعه مهدوی است; چرا که خداوند متعال، هرگز سیطره کفّار بر مؤمنان را نمی پسندد: (وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا.) (نساء: 141)
جهانی شدن هنگامی تحقق پذیر و پایدار خواهد بود که جامعه بشری در پیرامون توحید و ولایت الهی شکل بپذیرد، پردازش یابد، و همدلی و همیاری را در افق تسلیم به ذات بی زوال باری تعالی تصویر نماید. می توان گفت: «جهانی شدن» یا «جهانی سازی» یا «جهانی بودن» حق جریان خدامحور است و این حق، دارای پشتوانه مستحکمی در فطرت انسان و آفرینش جهان می باشد.
6. رسالت آینده اندیشمندان مؤمن
جامعه اسلامی و اندیشمندان مؤمن و متعهد با امتحانات و ابتلائات سنگین و گسترده ای مواجه هستند. اثبات و تبیین کارآمدی دین و وحی در اداره همه شئون حیات بشری در وسعت جهانی، و انتظار آماده گر فرج حضرت ولی عصر (عج) شاید از مهم ترین امتحانات است. به بیان امام خمینی1، «ما می خواهیم یک الگویی از اسلام در عالم ـ ولو یک الگوی ناقصی باشد ـ نشان بدهیم که همه عقلای عالم غیر از آنهایی که جنایتکاران بالذات هستند، همه ملت های مظلوم بفهمند اسلام چی آورده و می خواهد چه بکند در دنیا. اسلام با این محرومین، با این مظلومین، با این گرفتاری ها می خواهد چه کند که اینها را نجات بدهد.»37
شکل گیری حکومت اسلامی در ایران و تبدیل شدن آن به قدرت بزرگ خاورمیانه، فضای مساعدی برای تشکیل جبهه بزرگ فکری و فرهنگی در برابر غرب و به چالش کشیدن مبانی و زیربناهای آن را فراهم کرده و نوید آن می دهد که تولید نرم افزارهای طراحی تمدّن بزرگ اسلامی نیز دور از دسترس نباشد. به نظر می رسد اکنون دو رسالت مهم، بیش از رسالت های دیگر در عرصه منطقه ای و جهانی متوجه محافل فکری و اندیشه ای جوامع اسلامی است:
تعمیق مطالعات دینی
اگر در اسناد و قراردادهای بین المللی همچون «منشور ملل متحد»، «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، «اعلامیه اصول ایجاد و ساخت جامعه اطلاعاتی»،38«موافقت نامه عمومی تعرفه و تجارت» و «بیانیه حق توسعه» و نیز در آنچه در گفتار و نوشتار سردمداران غرب و فلاسفه پشتیبان آنهاست نگاهی بیندازیم با مفاهیمی همچون «صلح و امنیت»، «حق توسعه»، «آزادی و برابری» و «اخلاق فنّاوری اطلاعات» روبه رو می شویم که در عین سادگی و گذرا بودن، جهانی از گرایش و بینش را در بطن خود جای داده اند و مبنای لیبرالیسم و سکولاریسم کنونی گشته اند. آنچه در این قبیل اسناد و اعلامیه ها آورده شده، محصول ترکیب تلاش های نظری متفکران غربی است که در قالب الزامیات بین المللی سر برآورده و جهانیان را به پذیرش آنها مکلّف نموده است. غایت واحد این قراردادها همان جهانی شدن در راستای یک شکل و هم ریخت نمودن جهان بر محور «لیبرال دموکراسی» است.
در این میان، آنچه حایز اهمیت است نقش و جایگاه انقلاب اسلامی ایران به عنوان پایگاه اصلی معنویت خواهی در جهان، در برابر مفاهیم اساسی «لیبرال دموکراسی»، و کوشش های فکری و اندیشه ای جبهه انقلاب اسلامی برای پاسخ گویی، و یا غلبه فرهنگی بر جبهه دشمن است.
انقلاب اسلامی ایران اکنون عهده دار هدایت بشرِ خسته از مادیت و تشنه معنویت، به مناسبات حیاتی جدید و بازتعریف هویت، امنیت، سعادت و آرامش واقعی انسان ها در سیر رو به پیش این مرحله از تاریخ است. از سوی دیگر، با توجه به اینکه علوم و فنّاوری های غربی با مرکزیت اندیشه های انسان محورانه سامان یافته اند و در همان طریق، کارآمدی و کارآیی دارند ضرورت اقتضا می کند نهضت اسلامی برای تولید تعاریف، نرم افزارها و ساختارهای متناسب با رویکردهای اسلامی در اداره امور بشر، امتداد و اشتداد یابد. بی تردید به کارگیری چارچوب های نظری و اجرایی غیردینی در دراز مدت میسّر نبوده و بن بست و تشتت در زندگی جامعه اسلامی را باعث خواهد شد. از این رو، بازنگری بنیادین شناخت شناسانه در کارشناسی کنونی و ارائه الگوهای کارآمد و بالنده اسلامی، اجتناب ناپذیر و قطعی به نظر می رسد. در واقع، پویندگی مسلمانان در دنیای امروز و تحقق جامعه پیشرو اسلامی، نیازمند تعمیق مطالعات دینی و استنباط های ناب و خالصانه از دین و وحی است.
مقام معظّم رهبری (مدظله العالی) می فرمایند: «وظیفه عمومی حوزه ها و وظیفه یکایک افراد و فضلا در حوزه های علمیه و روحانیون آگاه و روشن فکر و فاضل که در سراسر کشور هستند، وظیفه شان امروز این است که فکر اساسی و نظریه بنیادی مربوط به جمهوری اسلامی را که همان نظریه حاکمیت اسلام در همه امور زندگی و حیات بشری است با استدلال و منطق، با ملاحظه جوانب گوناگون این مسئله را تبیین کنند.»39
بنابراین، لازم است همه محافل دینی اعم از حوزوی و دانشگاهی در راه پایه ریزی طرح های دقیق تر و گسترده تر که بتواند مفاهیم بنیادین رایج در تمدّن کنونی را بهتر از قبل، پاسخ گفته و عینیت را به نحوی دیگر شکل دهد، سعی کنند و اهتمام ورزند. چنین کاری، باید جوامع اسلامی را در برابر طرح های دشمن، چون طرح «خاورمیانه بزرگ»، فعال و حادثه ساز نشان دهد.
نسبت «یهود» و «تجدّد»
از نگاه کتاب آسمانی ما، قرآن کریم، «یهود» از دشمنان اصلی مؤمنان است: (لَتَجِدَنَّ أَشَدَّالنَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ.) (مائده: 82) بنابراین، در دشمن شناسی های خود باید نقش برجسته «یهود» را همواره مدّنظر داشت و رابطه تمدّن کنونی غرب و ایسم های الحادی آن را با «یهود» تمام کرد; با توجه به این نکته که اکنون بخش عمده ای از «یهود» در خاورمیانه و در فلسطین لانه کرده و سرزمین های اسلامی را به بحران کشانده است، و تبری از آن و مبارزه و مقابله با آن، از وظایف اصلی مؤمنان و شیعیان به شمار می رود.
«یهود» و «تجدّد» هر دو در نفی شیعی گری و حضور اسلام در پهنه جهانی وحدت دارند، اما ابهامی که در این رابطه وجود دارد و تعمق و تدبّر اندیشمندان را می طلبد، هماهنگی یهود «شریعت گرا» با تجدّد «گریزان از شریعت» و مناسک دینی است. در شریعت یهود، امر مقدس، آسمانی و ورای «قرارداد» وجود دارد که می تواند یهودی را به سعادت برساند، اما در تجدد، این «توسعه»، و هماهنگی سیاست، فرهنگ و اقتصاد در جهت رفاه مادی است که غایت بشر بوده و سعادت آنها را تأمین می کند. در مکتب «یهود»، فرجام تاریخ با حاکمیت «قوم برگزیده» همراه است و اقوام نابرگزیده در خدمت آن ها قرار می گیرند، اما در اندیشه تجدّد قرار است که «انسان بما هو انسان» محترم باشد و کرامت یابد و به جهت فکر و فرهنگ همه آحاد بشر، جهانی یکپارچه و هم ریخت پدید آید.
هماهنگی «یهود» و «تجدّد» در دوران گذار به عصر غلبه بر جهان، نیازمند تحلیل و بررسی از سوی مؤمنان و یافتن راه حل های مناسب برای رمزگشایی از این دشمنی پیچیده است. اهمیت این امر زمانی آشکار می شود که بخواهیم دست پنهان یهود را در طرح هایی چون «خاورمیانه بزرگ» بیابیم. روشن است که در این طرح، وقعی به مذهب و شریعت نهاده نشده و انهدام قدسیت گروی و ایمان گرایی در صحنه تدبیر عمومی جامعه و حتی در شعبه فردی آنها موردنظر بوده است. بنابراین، آیا باید گفت که یهودیان، شریعت را برای خود می پسندند اما برای جلوگیری از تضعیف شریعت خود در جهان، و نیز به این دلیل که دیگران، اقوام نابرگزیده هستند، از فساد و فروپاشی هویت مردمان دیگر حمایت می کنند؟ اگر «تجدد»، دست بافته «یهود» است، چرا خود نیز تا به حال گرفتار تجدّد بوده و نزاع «سنّتی» و «مدرن» گاهی تا مرز فروپاشی جامعه یهود پیش می رود؟40 از سوی دیگر، نقش آفرینی یهودیان در مناصب بالای فلسفی و علمی غرب، و در پایگاه های تکنولوژیکی فرهنگی مدرن، همچون هالیوود41 چه مفهومی می تواند داشته باشد؟
البته پرسش های مزبور در جوامع اسلامی بی پاسخ نمانده و تلاش های نظری فراوانی برای تبیین این امر به عمل آمده است.42 هدف از طرح این مطلب، یادآوری ضرورت تلاش مضاعف نظری در طرح های «غرب شناسانه»، یا به تعبیر دقیق تر، «طرح های دشمن شناسانه» است. در این طرح ها می توان این مهم را نیز مورد بررسی قرار داد که چرا «یهود» توانسته است بخش عظیمی از مسیحیان را با خود همراه سازد و به جنگ مسلمانان و مؤمنان بیاورد; حال آنکه قرآن کریم از مودّت میان مؤمنان و «نصاری» یاد کرده است: (وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَی.) (مائده: 82)
آیا مسلمانان نمی توانند معارف مسیحی را با مهدویت اسلامی آشتی دهند و به عنوان یک سیاست راهبردی، در جهت دوستی با «نصارا» و منزوی ساختن «یهود» بکوشند؟
این قبیل تلاش های نظری، جوامع اسلامی را در مبارزه با دشمنان تاریخی خود، شدت عمل بخشیده و به سوی پیروزی هر چه بیشتر سوق می دهد و آنها را در برچیدن طرح ها و نقشه های ضداسلامی و ارائه طرح های نو یاری می رساند.
-
پى نوشت ها
1ـ ر.ک: ریچارد رورتی، «فوکو نسخه خاصی نمی پیچد»، روزنامه جمهوریت، 15 تیر 1383.
2ـ پیتر برگر، افول سکولاریزم، دین خیزش گر و سیاست جهانی، ترجمه افشار امیری، مؤسسه نشر و اطلاع رسانی پنگاه، 1380، ص 17.
3ـ محسن قانع بصری، «هانتینگتون: تغییر عقیده داده ام»، ماهنامه فکرنو، ش 1 (دی ماه 1377)، ص 7.
4ـ مرزهای «خاورمیانه بزرگ» هنوز به طور دقیق تعریف و ترسیم نشده است. این امر به سلیقه آمریکایی ها بستگی دارد، اما گاهی از گفتارها و تحلیل های آنها چنین برمی آید که این منطقه، شاید بیست و دو کشور عربی، اسرائیل، ترکیه، ایران، پاکستان و افغانستان است، و گاهی به آسیای میانه و کشورهای حوزه قفقاز نیز سرایت می کند.
5ـ حسن حسینی، طرح خاورمیانه بزرگ تر، تهران، موسسه بین المللی ابرار معاصر، 1383، ص 40ـ60.
6ـ محمّدعلی عسکری، «متن کامل طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا»، روزنامه شرق، ویژه نامه نوروز 1383.
7ـ مرتضی شیرودی، «طرح خاورمیانه بزرگ، غرب و کشورهای مسلمان»، فصلنامه اندیشه تقریب، تابستان 1384، ص 86.
8ـ لیبرال دموکراسی، از لیبرالیسم و دموکراسی تشکیل یافته است. این دو معنا هر چند دارای ساحت مشترک مفهومی هستند، اما در عین حال باید به تفاوت های آنها نیز توجه کرد; اندیشه لیبرالیسم شامل ارزش هایی چون فردگرایی، سودطلبی، سکولاریسم، مدرنیسم، طرفداری از بازار آزاد اقتصادی، راسیونالیسم و... است، اما دموکراسی (در غالب نگاه ها) صرفاً ناظر به برابر سیاسی و حقوقی همه افراد، حاکمیت مردم، انتخابی بودن حکام، اصل حکومت اکثریت، تفکیک قوا، پارلمان، تساهل و مداری سیاسی و اعتقادی، و... می باشد.
9ـ فرانسیس فوکویاما، «فرجام تاریخ و آخرین انسان»، ترجمه علیرضا طیب، نشریه سیاست خارجی، ش 2و3 (1372).
10ـ مجتبی امیری، نظریه برخورد تمدّن ها و منتقدانش، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ص 22 / ساموئل هانتینگتون، «رویارویی تمدّن ها»، ماهنامه اطلاعات سیاسی و اقتصادی، خرداد و تیر 1372، ص 4.
11ـ مهدی پرهام، «نظام نوین جهانی»، ماهنامه دنیای سخن، ش 5، ص 34.
12. Developent.
13ـ ر.ک: «بیانیه حق توسعه»، قطعنامه شماره 128/41 مجمع عمومی سازمان ملل متحد، روزنامه یاس نو، 27 دی ماه 1382.
14ـ همان.
15ـ همان.
16ـ سید ابراهیم حسینی، «حق توسعه کشورهای در حال توسعه»، ماهنامه معرفت، شماره 93 (شهریور 1384)، ص 9.
17ـ دکتر حسن حسینی، پیشین، ص 117ـ118.
18ـ همان، ص 108.
19. Globality.
20. Globalization.
21ـ دیوید بلنکن بورن، «نامه روشن فکران آمریکا به جرج بوش»، هفته نامه یالثارات، 25 اسفند 1380.
22ـ همان.
23ـ همان.
24ـ همان.
25ـ فرانسیس فوکویاما، «جهانی شدن همان آمریکایی شدن است»، روزنامه جام جم، 9 مهر 1381.
26. Concerote.
27. Voluntarism.
28ـ سیدجعفر مرعشی، توسعه اجتماعی، تهران، سازمان مدیریت صنعتی، 1377، ص 13.
29ـ کریم مجتهدی، فلسفه تاریخ، تهران، سروش، 1381، ص 145، 160، 163 و 169.
30ـ برخی از روشن فکران سکولار وطنی هم به تعارض شیعی گری و فرهنگ عاشورا با دموکراسی و سایر شعارهای غربی پی برده اند; (ر.ک: عاشورا در گذار به عصر سکولار، مجموعه مقالات، کانون رهپویان اندیشه، 1383.)
31ـ محمدهادی معرفت «جهانی شدن، زمینه جهانی سازی یا در انتظار یوم موعود»، فصلنامه قبسات، پاییز 1382، ص 37 / سید محمّدمهدی میرباقری، «انسان و جهان آینده»، ماهنامه موعود، اسفند 1382، ص 4.
32ـ محمّدتقی مصباح، جامعه و تاریخ، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ص 414.
33ـ رضا داوری اردکانی، درباره غرب، تهران، هرمس، ص 53ـ54.
34ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای «کمیل».
35ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 7، ص 15، 16 خرداد 1358.
36ـ عبداللّه جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، قم، اسراء، 1384، ص 117.
37ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 18، ص 157، 4 مهر 1362.
38ـ ر.ک: «اعلامیه اصول ایجاد و ساخت جامعه اطلاعاتی»، ماهنامه تکفا (TAKFA)، فروردین و اردیبهشت 1383، ص 60.
39ـ 19 شهریور 1380.
40ـ به عنوان مثال، موشه نقبی مفسّر و تحلیلگر سیاسی اسرائیل ضمن حمایت از عقب نشینی دولت اسرائیل از نوار غزه، خاخام ها را به پذیرش قوانین دموکراتیک دعوت کرد، اما دکتر میلیکوفسکی، رئیس بخش تلمود دانشگاه تل آویو، در پاسخ به آن گفت که مهم ترین نقطه اتکای ما در فلسفه تاریخ یهود، حفظ هویت یهودی مان است و خروج از غزه با این امر منافات دارد. در این بحران پیچیده، نهایتاً موشه کاتساو، رئیس جمهور اسرائیل با اعلام این مطلب که «من را حلال کنید، سرزمین موعود باشد برای وقتی دیگر»، بر تصمیم شارون صحّه گذاشت و خاخام ها را به آرامش دعوت کرد. (روزنامه شرق، 25 مرداد 1384.)
41ـ رامین شریف زاده، «هالیوود و فرهنگ سازان شیطانی»، فصلنامه کتاب نقد، پاییز 1383، ص 293.
42ـ نصیر صاحب خلق، مجموعه مقالات «پروتستانتیزم یهودی»، روزنامه کیهان، 23 مرداد 1382 الی 5 شهریور 1382 / رضا هلال، مسیح یهودی و فرجام جهان، ترجمه قبس زعفرانی، قم، ادیان. / عبداللّه شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هایسیاسی / سیداحمد فردید، دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، تهران، مؤسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر.