معرفت، سال یازدهم، شماره دهم، پیاپی 61، دی 1381، صفحات 5-

    اخلاق و عرفان اسلامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / *استاد - ریاست محترم مؤسسه
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    اخلاق و عرفان اسلامى

    استاد محمدتقى مصباح

     

    اشاره

    در ادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح یزدى، در این شماره نیز شرح یکى دیگر از خطبه هاى امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به محضر اهل معرفت تقدیم مى داریم: «ان هذا الامر لم یکن نصرهُ و لاخذلانه بکثرة و لا قلة. و هو دین الله الذى اظهره، و جنده الذى أعدَّه و أمدَّه، حتى بلغ ما بلغ و طلع حیث طلع. و نحن على موعود من الله. و الله منجزٌ وعده و ناصر جنده.»1

    اختلاط حق و باطل

    از جمله واژه هاى کلیدى قرآن کریم، نهج البلاغه و فرمایشات ائمه اطهار(علیهم السلام)، مسأله «حق و باطل» است. برخلاف مکاتب مختلف اجتماعى، اقتصادى و سیاسى که یک شعار خاصى را مطرح مى کنند و براساس آن، مردم را به دو دسته موافق و مخالف تقسیم بندى مى نمایند، اسلام، با این که شعارهاى بسیارى را مطرح مى کند، اما تنها ملاک دو دستگى مردم را در دنیا و آخرت، مسأله «حق» و «باطل» قرار مى دهد. پرداختن به این مطلب که حق چیست و شامل چه چیزهایى مى شود، ما را از بحث اصلى باز مى دارد. آنچه موردنظر است این که به هر حال از نظر اسلام، برخى اعتقادات، ارزش ها، رفتارها و گفتارها حق اند و برخى نیز باطل. قرآن کریم آمیخته شدن حق و باطل در این جهان را این گونه به تصویر مى کشد: «انزل من السمّاء ماءً فسالت اودیةٌ بقدرها فاحتمل السیلُ زبداً رابیاً و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة او متاع زبدٌ مثلُهُ کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاءً و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض کذلک یضرب الله الامثال.» (رعد: 17); خدا از آسمان آبى نازل کرد که در هر رودخانه اى به قدر وسعت و ظرفیتش سیل جارى شد و بر روى سیل کفى برآمد، چنانچه فلزاتى را نیز که براى تجمل و زینت (مانند طلا و نقره) یا براى اثاث و ظروف (مانند آهن و مس) در آتش ذوب کنند، مثل آب کفى برآورد. خدا به مثل این (آب و فلزات و کف روى آن ها) براى حق و باطل مَثَل مى زند که (باطل چون) آن کف به زودى نابود مى شود، اما آن آب و فلز که به خیر و منفعت مردم است، در زمین مدتى باقى مى ماند. خدا مثل آن ها را براى فهم بدین روشنى بیان مى کند.

    مى دانیم که آب منشأ حیات و برکت است. هنگامى که باران از آسمان نازل مى شود، رفته رفته شکل سیلاب به خود مى گیرد و گودى هاى زمین را پر مى کند. در مسیر حرکت سیل، لایه اى از کف روى آب را مى پوشاند، به نحوى که آب دیگر قابل مشاهده نیست. فردى که نظاره گر این وضعیت است، در وهله اول تصور مى کند که سیلاب، چیزى جز کف و خاشاک نیست، اما با کمى دقت درمى یابد که این کف، حباب هایى از هواست که بر روى آب نشسته و مانع ظاهرشدن آب گردیده است. در این جا، کف، که چشم ها را متوجه خود ساخته، مثال باطل است نسبت به حق; زیرا اصلاً حیات آن وابسته به آبى است که در زیر آن قرار گرفته. در ادامه آیه، باطل به کفى که روى فلزِ ذوب شده قرار مى گیرد، تشبیه شده است. این مَثَل هاى قرآنى حکایت از آن دارند که در این عالم، باطل با حق آمیخته مى شود و روى آن را مى پوشاند. حیات و بقاى باطل به همان بهره اى است که از حق دارد; یعنى اگر بخواهد تداوم یابد، به یک حقیقتى نیاز دارد تاخود را به آن بیامیزد. از این روست که باطل خالص وجود ندارد، هر جا باطلى هست، پوششى از حق وجود دارد که موجب حیات آن مى شود. در مَثل کفِ سیلاب، اگر آب از حرکت باز ایستد و یا به زمین فرو رود، دیگر از کف خبرى نخواهد بود. سرانجام، آبى که خداوند براى حیات انسان ها و سایر موجودات زنده فرو فرستاده باقى مى ماند و کف روى آن از بین مى رود. تا زمانى که کف وجود دارد، توجه مردم معطوف به آن خواهد بود; زیرا عمق آب پیدا نیست و مردم تصور مى کنند که هرچه هست و نیست همین کف است، غافل از این که کف تنها پوششى است که حیاتش وابسته به آب است و در نهایت از بین خواهد رفت.

    ما در زندگى روزمره خود همواره با حق و باطل هایى که غالباً به هم آمیخته اند، مواجه هستیم. کم تر جامعه اى را مى توان یافت که در آن بین حق و باطل هیچ آمیختگى و امتزاجى وجود نداشته باشد. حق ناب و خالص را تنها مى توان در اشخاص، آن هم در افرادى همچون پیامبر(علیه السلام)و ائمه اطهار(علیهم السلام)مشاهده نمود. به ندرت مى توان گروهى را یافت که همه اعضاى آن از اشتباه، لغزش، کژى و گناه به دور باشند. طبیعت زندگى دنیا این است که اجتماعات انسانى در معرض اختلاط حق و باطل قرار داشته باشند. منتها گروه هایى هستند که حقشان غالب است، و به عکس، گروه هایى که باطلشان غلبه دارد. اما به هر حال، بقاى باطل در گرو وجود حق است; در سایه حق است که باطل مى تواند عرض اندام نماید. وقتى حق از باطل جدا گردد، دیگر چیزى از باطل باقى نمى ماند. مسأله اختلاط خیر و شرّ از دیرباز وجود داشته، اما شرّ همیشه در اقلیت است و هیچ گاه بر خیر غالب نمى شود. اگر هم زمانى غالب شود، موقتى است و خیلى زود از بین مى رود.

    دلایل حق گریزى افراد

    عدم شناخت حق از جانب برخى انسان ها دلایل متعددى دارد; از قصور در فهم، شرایط اجتماعى و روانى و تنبلى افراد گرفته تا گرفتارى هاى زندگى و مسائل روزمره. برخى افراد آن قدر سرگرم مسائل زندگى شده اند که دیگر مجالى براى تفکر درباره راه حق و راه باطل براى آن ها باقى نمانده است. قرآن کریم مى فرماید: مردمى هستند مثل چهارپایان که سر در آخور دارند، تمام همّشان این است که شکم خود را پر کنند و از لذایذ مادى بهره مند گردند: «و یأکلون کما تأکل الانعام» (محمد: 12) در جاى دیگر مى فرماید: «ذرهم یأکلوا و یتمتّعوا و یلههمُ الامل» (حجر:3); اى رسول ما، این کافران را به خورد و خواب طبیعت و لذّات حیوانى واگذار تا آمال و اوهام دنیوى آنان را سرگرم کند. اصلاً برخى انسان ها چشم و گوش خود را بر روى ارزش هاى حقیقى و حیات واقعى ابدى بسته اند. خداوند به پیامبر خود توصیه مى کند که از این گونه افراد دورى جوید: «فاعرض عن من تولّى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوة الدنیا» (نجم: 29); تو هم اى رسول از هرکس که از یاد ما (و قرآن ما) رو گردانید و جز زندگانى دنیا را نخواست، بکلى اعراض کن. کسى که فقط در پى کسب لذت هاى دنیوى است، مسلماً قادر به تشخیص حق و باطل نیست.

    بنابر آنچه گفته شد، عده اى به دلیل سرگرمى هاى دنیا درصدد شناخت حق برنمى آیند، اما کسانى هستند که با دلایل نقلى و عقلى، عقیده حق و ارزش ها و رفتارهاى حق را شناخته اند، اما وقتى مى خواهند در زندگى اجتماعى بدان عمل کنند، چون خود را در این مسیر تنها مى بینند، گاهى اوقات شک مى کنند که آیا عقایدشان درست بوده است یا خیر. به بیان دیگر، انسانى که با زحمت فراوان راه حق، مذهب حق، عقاید حق و رفتارهاى حق را شناخته، به قدرى در میدان عمل خود را تنها مى بیند که احساس وحشت مى کند. امیرالمؤمنین(علیه السلام)خطاب به این گونه افراد مى فرمایند: «لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقلة اهله»;2 در مسیر هدایت از این که تنها هستید وحشت نکنید. عملاً هرجا که حق خالص تر باشد، طرفدار آن کم تر است; اکثریت مردم نسبت به حق کراهت دارند: «ولکنّ اکثرکم للحق کارهون.» (زخرف: 78) معمولاً مردم حق خالص را نمى پسندند، باید چیزى به آن آمیخته باشد تا آن را بپذیرند; این دیگر به پایه معرفت و ایمانشان بستگى دارد.

    بنابراین، پس از این که انسان راه حق را شناخت، باید بداند که این راه طرفدار زیادى ندارد، لذا نباید از این که در مسیر خلوتى قدم برمى دارد وحشتى به خود راه دهد. حضرت على(علیه السلام) این سخنان را خطاب به کسانى مى گویند که سال ها پاى منبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خود آن حضرت نشسته و در سایه اسلام به سعادت و زندگى آبرومندانه اى رسیده بودند. ولى آن قدر اهل حق اندک و ناچیزند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از اصحاب خود مى خواهند که در این راه ترس و واهمه به خود راه ندهند. صِرف کم بودن تعداد، دلیلى بر اشتباه بودن مسیر نیست. اگر حق بودن چیزى با دلیل و برهان اثبات شد، باید آن را پذیرفت، چه یک نفر طرفدار آن باشد و چه تمام عالم. انسانى که مالک یک گوهر قیمتى است و از ارزش بسیار بالاى آن نیز آگاه است، آیا اگر همه مردم آن را شیئى بى ارزش بدانند، از گوهر خود دست برمى دارد؟ از سوى دیگر، اگر ببیند که اکثریت مردم سنگ بى ارزشى را، که ظاهرى فریبنده دارد، گوهرى ارزشمند دانسته و به آن بها مى دهند، آیا فریب مى خورد و همانند ایشان شیفته آن مى شود؟ انسان باید گوهرشناس باشد تا بتواند گوهر واقعى را ازگوهرتقلبى تمیزدهد.

    انسان نباید از به امارت و فرمانروایى رسیدن باطل تعجب کند و از در اقلیت و در غربت قرار گرفتن اهل حق ناامید گردد; این وضعیت تازگى ندارد و از دیرباز وجود داشته است: «فلئن امر الباطل لقدیماً فعل. و لئن قلّ الحق فلربما و لعل.»3 همین افراد اندک اگر واقعاً استقامت داشته باشند و زندگى خود را به گونه اى درست کنندکه بدانند درشرایط مختلف چه کارهایى بایدانجام دهند، قطعاً پیروز خواهند شد.

    قرآن کریم در اواخر سوره بقره داستانى را از قوم بنى اسرائیل نقل کرده که در این زمینه مى تواند بسیار آموزنده باشد. خلاصه داستان از این قرار است: یکى از پیامبران بنى اسرائیل بر آن شد تا با برخى از کفار زمان خود بجنگد. براى این منظور لشکرى تدارک دید و فرماندهى آن را به مردى الهى به نام طالوت سپرد. سپاه حرکت کرد تا به نهر آبى رسید. طالوت از لشکریان خود خواست که فقط به اندازه یک جرعه آب بنوشند نه بیش تر. بسیارى از افراد دستور فرمانده را نادیده گرفتند و با این توجیه که ممکن است به این زودى ها به آب دست رسى پیدا نکنند، شروع به نوشیدن آب فراوان کردند. تنها عده اندکى به دستور فرمانده عمل نمودند. سپاه حرکت کرد تا به میدان کارزار رسید. در میدان جنگ با لشکر عظیمى از دشمن به فرماندهى جالوت روبه رو شدند. آن هایى که آب بسیار خورده بودند، گفتند: ما طاقت نداریم که امروز با جالوت و سپاهیان او بجنگیم: «لاطاقة لنا الیوم بجالوت و جنوده.» (بقره: 249) اما آن هایى که آب نخورده یا فقط به اندازه یک جرعه آب نوشیده بودند، گفتند: «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله.» (بقره: 249); چه بسیار شده که به یارى خدا گروهى اندک بر سپاهى بسیار غالب آمده است. در نهایت، جالوت به دست داوود(علیه السلام)، که در سپاه طالوت بود، به هلاکت رسید. این داستان همانند سایر داستان هاى قرآن بسیار آموزنده است، اما متأسفانه بسیارى از ما فقط نگاهى سطحى به آیات قرآن مى اندازیم و آن گونه که شایسته است درس هاى لازم را از آن ها نمى گیریم.

    عوامل پیروزى و شکست در برابر دشمن

    انسان در جریان زندگى اجتماعى به طور دایم در تعامل با افراد مختلف است. به هر حال، در تمام صحنه هاى زندگى انسان، اعم از اقتصادى، سیاسى، تجارى، نظامى و... حق و باطلى در کار است. کسانى مى توانند در شرایط خاص ـ مثلاً در زمان جنگ ـ به راحتى از جان خود بگذرند که اهل صبر و مقاومت در برابر ناملایمات زندگى باشند. علاوه بر آن، بتوانند هوس ها و غرایزشان را مهار نمایند; خودساخته و ریاضت کشیده باشند و به اندازه ضرورت از نعمت ها و لذایذ دنیا استفاده کنند. این افراد در هر عرصه اى از زندگى که وارد شوند، متناسب با آن مى توانند بر دشمن پیروز شوند. اما کسانى که اسیر شهوات و غرایز خود و لذت هاى دنیا هستند، هنگامى که پاى فداکارى، ایثار و جانفشانى مى رسد، به هر بهانه اى از رویارویى با دشمن طفره مى روند. به فرمایش قرآن کریم، وقتى حضرت موسى(علیه السلام)خطاب به قوم خود فرمود که خداوند دستور داده وارد این شهر شوید و با ساکنان کافر آن بجنگید و خودتان در آن جا سکونت گزینید، گفتند: ما حوصله جنگیدن نداریم، تو و پروردگارت بروید با آن ها بجنگید! «فاذهب انت و ربک فقاتلا انّا هیهُنا قاعدون» (مائده: 24); پس تو برو به اتفاق پروردگارت با آن ها قتال کنید، ما این جا خواهیم نشست.

    انسان هاى هوس ران و راحت طلب، در هیچ صحنه اى، حتى در عرصه علم و دانش، پیروز نمى شوند; با تن آسایى و نازپرورى نمى توان عالم و دانشمند شد. کسانى در صحنه علم پیروز مى شوند که در این راه سختى ها و مشکلات فراوانى را تحمل کرده باشند:

    نازپرورد تنعّم نبرد راه به دوست عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد4

    بنابراین، ما اولاً باید جبهه حق را بشناسیم و ثانیاً، از تنها بودن در این جبهه هراسى به دل راه ندهیم. درست است که جبهه حق خلوت است، اما این بدان معنا نیست که لزوماً کسانى که عِدّه و عُدّه بیش ترى دارند برحقند و پیروزى از آن ایشان است. مگر در ماجراى جنگ طالوت و جالوت، پیروزى از آن سپاه اندک طالوت نبود؟ در آن جنگ، عده اندکى بر لشکر عظیم جالوت پیروز شدند و خداوند نیز به پاس این پایمردى ها و از خود گذشتگى ها، نبوت و سلطنت را به داوود(علیه السلام)، که توانسته بود جالوت را بکشد، ارزانى داشت: «و قتل داوود جالوت و آتاه الله الملک و الحکمة.» (بقره: 251)

    امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این خطبه به این نکته اشاره دارند که پیروزى دین خدا در اثر کثرت طرفداران جبهه حق نبود، اگر هم اهل دین در نبردى شکست خوردند به دلیل قلت سپاه نبود; دلایل دیگرى داشت، چه بسا با در اختیارداشتن عِدّه و عُدّه بسیار نیز شکست مى خورند. اگر انسان ایمان حقیقى به دین خدا داشته باشد و وظیفه خود را به درستى انجام دهد، خداوند او را کمک و یارى مى کند. طرفداران دین خدا، یعنى کسانى که در عمل به دین خدا پایمردى مى کنند، لشکر خدا هستند و خداوند به ایشان یارى مى رساند تا اسلام بر کفر پیروز شود. به واسطه نصرت خداوند بود که سرزمین عربستان از لوث بت ها و پلیدى ها پاک شده و دولت اسلامى در آن سامان برقرار گردید. ما نیز چنین وعده اى را از خدا داریم و خدا این وعده را تحقق خواهد بخشید: «انّ هذا الامر لم یکن نصرهُ و لا خذلانه بکثرة و لا قلة. و هو دین الله الذى اظهره، و جنده الذى أعدّه و أمدّه، حتى بلغ ما بلغ و طلع حیث طلع. و نحن على موعود من الله. والله منجز وعده و ناصر جنده.»; این کار، پیروزى و خوارى اش نه به اندکى سپاه بود و نه به بسیارى آن. دین خدا بود که خدا چیره اش نمود، و سپاه او که آماده اش کرد، و یارى اش فرمود، تا بدان جا رسید که رسید، و پرتو آن بدان جا دمید که دمید. ما از خداوند وعده پیروزى داریم و به وفاى او امیدواریم. او به وعده خود وفا خواهد کرد و سپاه خود را یارى خواهد داد.

    درسى که ما از این خطبه مى گیریم این است که اگر شرایطى پیش آمد که اهل حق از اهل باطل از لحاظ تعداد کم تر بودند و این امر موجب به قدرت رسیدن باطل شد، نباید کار را اتمام شده بدانیم و دست از مبارزه بکشیم، بلکه باید بدانیم که پیروزى حق در سایه ایمان واقعى به خداوند و عمل به دستورات او به دست مى آید و کمى و زیادى افراد تأثیر چندانى در این پیروزى ها ندازد. ما باید تلاش نماییم که دین خود را درست بشناسیم و به وظیفه خود به درستى عمل نماییم. در این صورت اگر بر خدا توکل نماییم، همان گونه که خداوند در جنگ هاى نظامى سپاه اندک مسلمانان را بر کفار پیروز کرد، در جنگ هاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى هم به یارى مسلمانان خواهد آمد.


    • پى نوشت ها

    1 نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدى، خطبه 146، ص 141

    2 همان، خطبه 201

    3 همان، خطبه 16

    4 دیوان حافظ

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1381) اخلاق و عرفان اسلامى. ماهنامه معرفت، 11(10)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."اخلاق و عرفان اسلامى". ماهنامه معرفت، 11، 10، 1381، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1381) 'اخلاق و عرفان اسلامى'، ماهنامه معرفت، 11(10), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. اخلاق و عرفان اسلامى. معرفت، 11, 1381؛ 11(10): 5-