مصالح مردم و رعايت آن ها در صلح ها و صلح نامه هاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
مصالح مردم و رعايت آن ها در صلح ها و صلح نامه هاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
محمدجواد واعظى
چكيده
در جوامع كنونى، كه انسان را محور قرار داده اند و همه چيز را با منافع او تبيين و تفسير مى كنند و هر چه نافى و يا در تضاد با منافع وى باشد مردود قلمداد مى شود، بحث در مورد محدوده رعايت اين مصالح در سيره نبوى مفيد و درس آموز است. اين نوشتار به دنبال آن است كه رعايت مصالح مردم را در صلح ها و صلح نامه ها و پيمان هاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) با غير مسلمانان بررسى كرده، نگاهى پر رنگ تر به آن داشته باشد.
تبيين واژه ها
منظور از «مصالح» همان منافع و امورى است كه مسلمانان را در رسيدن به اهداف مادى يا معنوى شان يارى مى دهد.
مراد از «مردم» مسلمانان و ايمان آورندگان به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) هستند، اعم از مسلمانانى كه در سايه حكومت اسلامى زندگى مى كردند يا مسلمانانى كه در خارج از اين قلمرو (مثلا، در مكّه پيش از فتح) به سر مى بردند.
محدوده بحث، صلح نامه ها و پيمان نامه هايى است كه با غيرمسلمانان منعقد شده است و بحث در محدوده كلى تر يا محدوده هاى جزئى ديگر، نوشتارهاى ديگرى را مى طلبد.
رعايت مصالح جامعه و مردم از سوى يك رهبر حكيم، امرى عقلانى و بديهى است، به ويژه آنكه آن رهبر حكيم، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)باشد كه از عصمت و حكمت يكجا بهره مند بود. اين نوشته به بيان مصاديقى از اين مصلحت سنجى و برخى از اولويت ها در اين امر مى پردازد.
تقدّم مصالح آخرت بر دنيا
قرآن كريم، كه ترجمان فرهنگ اسلامى و معارف الهى است، در بيان نسبت دنيا و آخرت از لحاظ ارزش، اهميت، برترى و جاودانگى، دنيا را غيرقابل مقايسه با آخرت معرفى مى كند و منافع و بهره هاى اخروى را بهتر و جاودانه تر از منافع دنيوى مى داند: (قُل متاعُ الدّنيا قليلٌ و الآخرةُ خيرٌ لمن اتّقى)(نساء: 77); بگو سرمايه زندگى دنيا ناچيز است و سراى آخرت براى كسى كه پرهيزگار باشد، بهتر است.
در آيه ديگرى مى فرمايد: (فَما متاعُ الحياة الدنيا فى الآخرةِ الاّ قليلٌ) (توبه: 38)، متاع زندگى دنيا در برابر آخرت جز اندكى نيست.
همچنين مى فرمايد: (بَل تؤثرونَ الحياةَ الدّنيا و الاخرةُ خيرٌ و ابقى) (الاعلى: 16ـ17)، ولى شما زندگى دنيا را مقدّم مى داريد، در حالى كه حيات آخرت بهتر و جاودانه تر است.
در آيات ديگرى از قرآن كريم، اين مفاهيم تكرار شده اند.
پيامبراكرم نيز، كه ترجمان عملى قرآن كريم است، نه تنها در زندگى و سيره فردى خود آخرت را بر دنيا مقدّم مى دارد، بلكه در ابعاد ديگر سيره شريفش اين امر محقق است. در ترجيح و تقدّم مصالح دنيوى يا اخروى مردم، مسلّماً مصالح اخروى مقدّم است; به اين معنا كه اگر در رعايت مصالح اخروى و معنوى مردم چاره اى جزنفى يا محدودكردن مصالح دنيوىو مادى نباشد، قطعاً اين امرانجام مى گيرد، حتى اگرخواست مردم برخلاف آن باشد.همچنين اگر اصل اسلام در خطر باشد، منافع يا مصالح ديگر مورد لحاظ قرار نمى گيرند و تمام همّت پيامبر بر حفظ اصل اسلام تعلّق مى گيرد.
براى نمونه، مى توان از «صلح حديبيه» ياد كرد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در سال ششم هجرى پس از ديدن رؤياى صادقه، به همراه 1400 يا 1600 تن از مسلمانان به قصد زيارت كعبه و انجام عمره راهى مكّه شدند. مسلمانان به دستور پيامبر اكرم هيچ سلاح جنگى به همراه نداشتند. مشركان، كه از حركت مسلمانان خبردار شده بودند، آنان را در نزديكى مكّه متوقف كرده1 و مصمّم بودند تا براى شكسته نشدن اقتدار خود، به هر قيمتى كه شده است از ورود مسلمانان جلوگيرى كنند.2مسلمانان بدون سلاح و بى آمادگى براى جنگى سهمگين در شرايطى سخت و خطرناك قرار گرفتند. سختى شرايط به گونه اى بود كه امكان داشت برخى از مسلمانان تاب پايدارى از كف بدهند. از اين رو، مسلمانان همگى تجديد پيمان كردند كه اين پيمان به «بيعت شجره» يا «بيعت رضوان» معروف است.3برافروخته شدن آتش جنگ وضعيت نامعلوم و خطرناكى براى اصل اسلام در پى داشت. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)پيشنهاد صلح موقّت و برقرارى امنيت را مطرح كردند4 و حتى در نگارش صلح نامه، عقب نشينى هايى كردند; مثل حذف «بسم اللّه الرحمن الرحيم» و عنوان «رسول اللّه»5، كه برخى از اصحاب آن را سرشكستگى و ذلّت مى دانستند و در مقابل آن موضع گرفتند.6 از اعتراض مسلمانان به اصل صلح و نحوه نگارش صلح نامه معلوم مى شود كه آنان اين صلح و صلح نامه را بر خلاف مصالح و منافع خود مى دانستند، ولى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)حفظ اصل اسلام و مسلمانان را با اهميت تر از خواسته هاى مسلمانان تشخيص مى دادند و همين گونه هم عمل كردند.
تقدّم مصالح حكومت اسلامى بر مصالح فردى
نكته ديگر اينكه در صلح هاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مصالح حكومت اسلامى بر امور ديگر ترجيح دارند. در جريان صلح حديبيه، شايد به زعم برخى از اصحاب مسلمانان دچار سرشكستگى و متّهم به ترس از جنگ شدند، به ويژه برخى از بندهاى آن مانند بازگرداندن يك طرفه فراريان7 (كه عصبانيت و جسارت برخى را هم به دنبال داشت.)8 اين ها شايد به ظاهر به نفع مسلمانان نبود، ولى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با چشمان تيزبين خود منافع مهم ترى در نظر داشتند و در صدد تأمين منافع حكومت اسلامى، از جمله به دست آوردن فضاى امن سياسى و اجتماعى (كه شرط اول تبليغ اسلام و جذب مردم به اسلام بود)، همچنين بيرون آوردن مسلمانان مظلوم از زير بار شكنجه و ظلم قريشيان مشرك و مهم تر از همه، به رسميت شناخته شدن از سوى دشمنانى بود كه حتى حاضر به شنيدن نام پيامبر نبودند. البته گذشت زمان نشان داد كه اين مصلحت سنجى دقيق پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ترجيح منافع حكومت اسلامى و نه منافع زودگذر وفردى، منافع آحاد مسلمانان را به دنبال داشت، به گونه اى كه مشركان قريش خود خواستار لغو ماده اى از صلح نامه كه متضّمن بازگرداندن يك طرفه فراريان بود، شدند.
تقدّم مصالح جمعى بر مصالح فردى
بعد ديگرى از موضوع مورد بحث را مى توان اين گونه مطرح كرد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هميشه در برقرارى صلح ها و انعقاد صلح نامه ها و پيمان ها، مصالح جمع را بر فرد مقدّم مى دارند. بيان دو نمونه تاريخى اين ادعا را به خوبى اثبات مى كند. در جريان صلح حديبيه، توافق شد كه هرگاه از سوى مكّيان شخصى فرار كرد و به مدينه آمد، مسلمانان ملزم به بازگرداندن او باشند، ولى عكس آن لازم نيست. اين بند صلح نامه براى بسيارى از مسلمانان سخت مى نمود و آن را، دست كم، بر خلاف مصالح و منافع فراريان مسلمان مى دانستند، ولى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به سبب رعايت مصالح جمعى، اين بند را پذيرفتند و در عمل نيز چنين كردند. وقتى ابوبصير (يكى از مسلمانان مكّه) از زندان مكّيان فرار كرد9 و خود را به مدينه رساند، پيامبر او را به دو فرستاده قريش تحويل داد. حتى وقتى وى توانست با كشتن يك نفر از فرستادگان و فرارى دادن ديگرى، خود را دوباره به مدينه برساند و از پيامبر درخواست ماندن در مدينه كرد، پيامبر به او سفارش كردند به جايى ديگر برود. وى نيز چنين كرد و به منطقه «عيص» رفت و كمينگاهى بر سر راه تجارى قريش ايجاد كرد.10 البته پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پيش از اين نيز چنين عملى انجام داده بودند. پيش از نگارش صلح نامه، در حضور سهيل بن عمرو، نماينده مكّيان، فرزند وى مسلمان شده بود و به اردوگاه مسلمانان آمده بود. سهيل بن عمرو او را مشاهده كرد و انعقاد صلح را مشروط به بازگرداندن وى كرد. پيامبر در جهت برقرارى صلح و تأمين منافع برتر، اين شرط را نيز پذيرفت و فرزند سهيل بن عمرو را پس از امان گرفتن از دو همراه سهيل، به پدرش تحويل داد.11 شايد به ظاهر منفعت و مصلحت فرزند سهيل يا ابوبصير تأمين نشد، ولى مهم تر از آن مصلحت جمع و مصلحت حكومت اسلامى بود.
تأمين امنيت اجتماعى در صلح ها
با شروع دعوت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مكّه و طرح شعارها و معارف الهى مانند برابرى، نفى ظلم و ستم، نفى بت پرستى، پرستش خداوند يگانه، نفى تبعيض و ظلم و ستم، مشركان منافع خود را در خطر ديدند و سرسختانه در برابر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) جبهه گيرى كردند. وقتى تطميع پيامبر اكرم سودى نبخشيد، مشركان آزار و شكنجه ها را ده ها برابر كردند. شدت اين فشار و اختناق به حدّى بود كه پيامبر به گروهى از مسلمانان امر كردند كه به حبشه هجرت كنند و خود نيز به مدينه هجرت كردند. پس از هجرت ايشان، مسلمانان مكّه همچنان در فشار ظلم و بيدادگرى مشركان بودند. مسلّماً چنين فضاى خفقان و سهمگينى، هم موجب سستى برخى و هم عدم جذب عده اى به اسلام مى شد. از بين رفتن چنين فضايى از بزرگ ترين منافع و اهداف مسلمانان محسوب مى گرديد. روند برقرارى صلح ها و مفاد صلح نامه ها نشان دهنده تلاش پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)در تأمين اين منفعت اساسى و سرنوشت ساز است. يارى نرساندن به دشمنان مسلمانان در مفاد صلح با «بنى ضمره»،12 دفاع از مظلوم، يارى رساندن به مسلمانان، عدم همراهى با مشركان در سركوب مسلمانان، عدم توطئه عليه مسلمانان و امنيت جانى مسلمانان از جانب يهود در پيمان عمومى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با يهوديان،13 و برداشته شدن ده ساله جنگ و برقرارى امنيت، ممنوعيت غارت و خيانت، آزادى مسلمانان در ابراز اسلام در مكّه و امنيت جانى و مالى مسلمانان كه به مكّه مسافرت مى كنند در مفاد پيمان صلح حديبيه14 از نمونه هاى بارز اين سياست پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در تأمين امنيت اجتماعى مسلمانان است.
تأمين امنيت و منافع اقتصادى در صلح ها
پيامدى كه در پس امنيت اجتماعى مسلمانان مى آمد، امنيت اقتصادى و رونق فعاليت هاى اقتصادى مثل تجارت و شركت در بازارهاى روز بود. به اين مسئله گاهى در صلح نامه تصريح مى شد و به عنوان يكى از مفاد آن در نظر گرفته مى شد. در صلح حديبيه، كه مهم ترين صلح تاريخ زندگانى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)است، تصريح شده كه اگر مسلمانان براى طلب روزى خدا به مكّه بيايند، جان و مال آنان در امنيت است.15
مواردى ديگر از تأمين منافع اقتصادى مسلمانان در صلح نامه هاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مشاهده مى شود; از جمله صلح نامه هايى كه در آن پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)اموال غير مسلمانان متخلّف را به نفع مسلمانان بر اساس صلح نامه ضبط مى كند. در جريان صلح در غزوه «خيبر»، وقتى يهوديان شكست خوردند و مصالحه اى برقرار شد، يكى از مفاد آن مصالحه اين بود كه يهوديان فقط حق دارند يك تن پوش با خود بردارند و كليه اموال و اراضى را بايد باقى بگذارند.16
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در برخى از صلح هاى خود، طرف مصالحه را به پرداخت جزيه ملزم مى كردند كه ساليانه يا ماهيانه اموالى منقول يا غير منقول بپردازد. قطعاً آمدن اين اموال به خزانه حكومت اسلامى منافع مهم اقتصادى براى مسلمانان در پى داشت. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در صلح با مسيحيان «ايله»، آنان را به پرداخت ساليانه يك دينار براى هر مرد ملزم كردند.17 در صلح با يهوديان «اذرح» و «جرباء» آنان را به پرداخت ساليانه 100 دينار به مسلمانان ملزم نمودند.18 در جريان صلح با يهوديان «مقن» در صلح نامه اين گونه مقرّر شد كه آنان هر سال يك چهارم از محصول خرما و صيد دريايى و آنچه را زنان رشته اند به مسلمانان تحويل دهند.19 در صلح نامه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) با مسيحيان «نجران»، آنان ساليانه به پرداخت دو هزار جامه، هر يك به ارزش 40 درهم ملزم شدند.20نمونه هاى ديگرى از تعيين جزيه در صلح نامه ها يافت مى شوند.
قطعاً تتبّع بيشتر و نگاهى دقيق تر، رعايت مصالح مردم و محدوده آن را در صلح ها و صلح نامه ها در سيره نبوى بهتر نمايان مى سازد.
پى نوشت ها
1و2ـ ابوعبداللّه محمد بن عمر الواقدى، كتاب المغازى، تحقيق مارسدن جونس، چ سوم، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 2، ص 574 و 573 / ج 2، ص 593.
3ـ همان، ج 2، ص 3ـ6 / ابن هشام، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقاءو ديگران، چ دوم، بيروت،دارالمعرفه،ج2،ص 315.
4ـ واقدى، پيشين، ج 2، ص 593.
5ـ همان، ج 2، ص 611 / ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 317.
6ـ واقدى، پيشين، ج 2، ص 606ـ 607.
7ـ ابوجعفر محمد بن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك (تاريخ الطبرى)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چ دوم، بيروت، روائع التراث العربى، ج 2، ص 635.
8ـ واقدى، پيشين، ج 2، ص 607.
9ـ ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 323.
10و11ـ واقدى، پيشين، ج 2، ص 624 / ج 2، ص 607.
12ـ محمد حميدالله، مجموعة الوثائق السياسية للعهد النبوى و الخلافة الراشده، چ ششم، بيروت، دارالنفائس، ص 267.
13ـ ابن هشام، پيشين، ج 1، ص 501ـ504.
14ـ على بن ابراهيم، تفسير القمى، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1412 ق، ج 2، ص 288.
15ـ على احمدى ميانجى، مكاتيب الرسول، قم، دارالحديث، ج 3، ص 77.
16ـ واقدى، پيشين، ج 2، ص 670 و 669 / ابن هشام، پيشين، ج 2، ص 337.
17و18ـ واقدى، پيشين، ج 3، ص 1031.
19ـ على احمدى ميانجى، پيشين، ج 3، ص 100 تا 105.
20ـ همان، ج 3، ص 152ـ 156.