تبیین ابعاد شخصیتی سعید بن جبیر

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در مکتب اهلبيت شاگرداني تربيت يافتند که در دورانهاي گوناگون از زندگي خويش، همانند اهلبيت با توجه به شرايط و اوضاع سياسي ـ اجتماعي و فکري ـ فرهنگي حاکم بر جامعه اسلامي، نقشهاي سازندهاي را در پيشبرد اهداف و برنامههاي اهلبيت در تعالي و بالندگي و اصلاح و هدايت جامعه ايفا ميکردند.
يكي از اين شاگردان برجسته، سعيدبن جبيربن هشام اسدي والبي کوفي مکي تابعي (طوسي، 1381، ص 90؛ ابنکثير، 1413ق، ج 9، ص 97؛ مقدسي، بيتا، ج 6، ص 39؛ زرکلي، 1990، ج 8، ص 109) است که از تابعين و شخصيتهاي بزرگ صدر اسلام و پرورشيافتگان مکتب ولايت حضرت امام سجاد است. وي به احتمال زياد در سال 45 قمري در شهر كوفه بهدنيا آمد و در سال 95 قمري در واسط، حوالي شهر بغداد به شهادت رسيد و در همانجا هم مدفون گشت. امروزه براي اين صحابي جليلالقدر، مرقدي در شهرستان الحي 40 كيلومتري جنوب استان واسط (كوت) بنا شده است. شيعيان و محبين در عراق روز 27 ذيالحجه مصادف با روزي كه بهدستور حجاج ثقفي سعيد را از مكه دست بسته به شهر واسط (كوت) منتقل كردند، به زيارت اين صحابي اختصاص دادهاند. تمام عمر بابركت سعيد در دوران خفقان و فشار دستگاه بنياميه، بهويژه پس از واقعۀ کربلا که جامعه اسلامي دچار بحرانهاي متعدد و تشتت فرهنگي گشته بود، قرار داشته است؛ دورهاي که بهلحاظ انحرافات سياسي ـ اجتماعي و فکري ـ فرهنگي در تاريخ اسلام تا آن زمان بينظير بوده است.
پرداختن به زندگي سعيدبن جبير، علاوه بر اينکه به روشنشدن فضاي سياسي ـ اجتماعي و فکري ـ فرهنگي دوران امام سجاد بهعنوان يکي از مقاطع حساس از تاريخ تشيع، و نيز نقش تربيتي و مديريت فرهنگي و اجتماعي امام سجاد در يکي از سختترين دورانهاي امامت ائمه ميانجامد؛ ميتواند ارائهکنندۀ يک الگوي مناسب و عيني براي شيعيان در دوران حاضر نيز باشد. ازاينرو تحقيق دربارۀ ابعاد شخصيت وي، اهميت ويژهاي دارد. تحقيقات و پژوهشهايي نيز تاکنون در اينباره صورت پذيرفته است؛ مانند:
پاياننامه تفسير سعيدبن جبير و نقش آن در تطور تفسير (ترندك، 1378)؛
رسالة دكتري بررسي جوانب مختلف تفسير سعيدبن جبير (قاسمنژاد، بيتا)؛
پاياننامه مقايسۀ روايات تفسيري سعيدبن جبير با روايات منقول از ائمه، صحابه و تابعين (گوهري فخرآبادي، 1389)؛
مقالة «گفتمان کاوي تفسير شيعه در کوفه؛ بازپژوهي انديشههاي تفسيري سعيدبن جبير» (راد و ولايتي، 1397).
اما همانطور که ملاحظه ميشود، عمده پژوهشهاي صورتگرفته دربارۀ سعيدبن جبير، به بُعد تفسيري و بررسي آراء و آثار تفسيري وي اختصاص دارند و ساير ابعاد شخصيتي وي، (از قبيل بعد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و غيره)، مورد غفلت قرار گرفتهاند. بنابراين با توجه به فقدان تحقيقي جامع و کامل دربارۀ ابعاد شخصيت و نقش سعيدبن جبير؛ انجام تحقيق در اينباره را ضروري مينمايد.
ازاينرو در اين مقاله درصدد بررسي نقش و شخصيت سعيدبن جبير در ابعاد سياسي ـ اجتماعي و نيز فعاليتهاي فکري ـ فرهنگي هستیم و اینکه مذهب او چيست و جايگاه وي نزد اهلبيت چگونه بوده است؟
اين مقاله از نوع تحقيقات توصيفي و تحليلي است و به لحاظ شيوۀ جمعآوري مطالب، بهروش گردآوري کتابخانهاي انجام شده است.
1. مذهب سعيدبن جبير
دربارۀ مذهب سعيدبن جبير، دو ديدگاه عمده در ميان تاريخپژوهان و صاحبنظران در تاريخ اسلام مطرح است: 1) برخي با اين ادعا که سعيد در فتاوايش اهل اجتهاد بوده و از اهلبيت پيروي نميکرده است، منکر مذهب تشيع وي شدهاند. ايشان براي تقويت ادعاي خود، عدم نقل روايت توسط سعيدبن جبير از ائمه معاصرش را مطرح کردهاند (خوانساري اصفهاني، 1360، ج 4، ص 152). 2) ديدگاه دوم بر شيعه بودن سعيد اصرار دارند و ادعاي غيرشيعي بودن وي را صحيح نميدانند. به اعتقاد ايشان اولاً اين برهه از زمان که سعيدبن جبير در آن حيات داشت، يکي از سختترين برهههاي تاريخ براي شيعيان بوده؛ تا آنجاکه «زنديق» بودن فرد، فشارهاي کمتري براي او نسبت به «شيعه» بودن او بههمراه داشتهاست (حيدر، 1403ق، ج 3، ص 451). ثانياً در بررسي محتواي رواياتي که دربارۀ اهلبيت از سعيدبن جبير نقل شده است (کراجکي، 1410ق، ص 56)، بهدست ميآيد که به ولايت عليبن ابيطالب و فرزندان آن حضرت معتقد بوده است. همچنين تفسير سعيد نيز بسيار صبغه شيعي دارد و اين موضوع ميتواند شيعهبودن وي را اثبات کند (گوهري فخرآبادي، 1389، ص 72ـ128). بهعنوان نمونه، ايشان دربارۀ آيه شريفۀ «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ» (الرحمن: 19ـ22) اينگونه تفسير کرده است: «بحرين» حضرت علي و فاطمه هستند و «برزخ» حضرت محمد است، و «لؤلؤ و مرجان» در آيۀ شريفۀ، حضرت امام حسن و امام حسين هستند (ابن ابيالحديد، 1380ق، ج 12، ص 254). نمونۀ ديگر اينکه در تفسير آيه 196 سورة «بقره» کلمۀ «اتموا» را که ابنعباس به معناي «بهپايان رسانيد» گرفته است؛ سعيد مطابق قول اميرمؤمنان و امام سجاد اين کلمه را به معناي«اقيموا» (بهپا داريد) معنا کرده است (قاسمنژاد، بيتا، ص 12ـ13). همچنين عليرغم وجود برخي فتاواي منتسب به سعيد که با فقه اهلسنت سازگاري دارد، که در صورت صحت انتساب، ميتوان آنها را حمل بر تقيه کرد؛ برخي فتاواي سعيدبن جبير، ازجمله فتوا به حليت متعه را ميتوان شاهدي بر اعتقادات شيعي او دانست. ثالثاً برخي محققان، مانند عطاردي سعيدبن جبير را جزء شاگردان امام سجاد و مدافعان آن حضرت دانستهاند (عطاردي، 1379، ج 2، ص 456). حتي برخي او را جزء پنج صحابي خاص حضرت معرفي کردهاند (طوسي، 1428ق، ص 76). روايات متعددي نيز بر جايگاه و منزلت ويژۀ او نزد اهلبيت دلالت دارند (کشي، 1430ق، ص 93). علاوه بر اينکه جايگاه والاي او نزد علماي شيعه، شيعي بودن مذهب او را تأييد ميکند.
2. بعد علمي سعيدبن جبير
هنگاميکه پدر سعيد، استعداد و تواناييهاي علمي فرزند خويش را دريافت؛ او را راهي مدينه کرد تا در آنجا از محضر بزرگان و صحابۀ رسول گرامي اسلام بهرهمند گردد (ابنسعد، 1374، ج 6، ص 711). سعيد در مدينه از محفل درس صحابي متعددي بهره برده است. اصبهاني از عليبن ابيطالب، عبداللهبن عباس، عبداللهبن عمر، عبداللهبن عمروبن العاص، عبداللهبن زبيربن عوام، عبداللهبن قيس، ابوموسي اشعري، بهعنوان مشايخ سعيدبن جبير نام ميبرد (اصبهاني، 1407ق، ج 4، ص 273). مزي نيز در اينباره علاوه بر صحابي فوق، تعداد ديگري را نيز ياد کرده است که عبارتند از: انسبن مالک، ضحاکبن قيس الفهري، عمربن ميميون الاودي، ابيسعيد الخدري، ابيعبدالرحمن سلمي، ابوايوب الانصاري، عايشه (مزي، 1994، ج 7، ص 142).
از ميان تمامي اين صحابه و اساتيد، اولين و مهمترين استاد سعيدبن جبير، عبداللهبن عباس است. از ميان هفتصد و بيست روايتي که سعيد از اساتيدش نقل کرده، متجاوز از ششصد و هفتاد روايت آن نقل از ابنعباس است (ترندک، 1378، ص 19). سعيد در محضر ابنعباس به فراگيري «قرآن»، «تفسير»، «حديث» و ساير علوم و معارف اسلامي پرداخته است. ارتباط ابنعباس با سعيدبن جبير در طي سه مرحله صورت گرفته است: مرحله اول، با وارد شدن سعيد به محفل درس ابنعباس براي تحصيل در سن نوجواني آغاز ميشود. مرحله دوم، کشف نبوغ و استعداد سعيدبن جبير توسط ابنعباس. مرحله سوم، اعتماد ابنعباس به سعيد و ارتقاء درجۀ وي به «ثقةالمطلق» و اجازۀ نقل احاديثش براي ديگران (اصبهاني، 1407ق، ج 4، ص 273).
سعيدبن جبير همانطورکه خود شيفتۀ تحصيل و از مشتاقان کسب علم بود، نسبت به آموزش دانش و شاگردپروري نيز اهتمام داشت. براساس سلسله اسناد روايات تفسيري سعيدبن جبير در تفسير طبري، اسامي شاگردان وي 126 نفر هستند (ترندک، 1378، ص 22ـ25). البته مزي نام 100 نفر از اين راويان را ذکر کرده که اسامي 43 نفر از آنها در طريق روايات تفسير طبري موجود است (مزي، 1994، ج 7، ص 143ـ144).
1ـ2. زمينههاي علمي
الف. علم تفسير
يکي از علوم رايج در دوره سعيدبن جبير، دانش تفسير بوده است. سعيدبن جبير نيز در اين زمينه نسبت به ساير علوم، فعاليت بيشتري داشته، و از مفسرين مطرح و مشهور در زمان خود بوده است. از بررسيهاي تاريخي بهدست ميآيد که سعيد خود داراي کتاب تفسيري بوده است؛ بلکه طبق برخي نقلها، پيش از آن، کتاب تفسيري ديگري وجود نداشته است (ابننديم، 1366، ص 59؛ نوري، 1363، ج 4، ص 241؛ اصبهاني، 1407ق، ج 4، ص 283ـ289؛ رازي، 1952، ج 6، ص 332؛ آقابزرگ، 1372، ج 4، ص 241و250). ظاهراً از سعيد غير از کتاب تفسير، اثر و تأليف ديگري در تراجم نقل نشده است (امين، 1367، ص 236). از ويژگيهاي تفسير سعيد که در منابع به آن اشاره شده، سادگي و وضوح شديد، واژهگزيني و معادليابي، اهتمام به ذکر اسباب نزول، ذکر مبهمات و بيان اسرائيليات است (ترندک، 1378، ص 41ـ45).
ب. علم قرائت
سعيدبن جبير از عالمان علم قراءات است که قرائت را از ابنعباس اخذ کرده است. همچنين وي قرائت صحابه را جمعآوري کرده و در برخي موارد، خود صاحب قرائت بوده است (ابنخلکان، 1994، ج 2، ص 371؛ ذهبي، 1980، ج 6، ص 369؛ راجحي، 1969، ص 79).
ج. علم فقه
تسلط سعيد به علومي مانند تفسير و حديث، او را به يک فقيهِ مرجع، جامع و برجسته تبديل کرده بود (قسوي، 1401ق، ج 1، ص 713؛ بخاري، بيتا، ج 7، ص 411و412)؛ بهگونهايکه ابنعباس نيز مردم را به سعيد ارجاع ميداده است (ابنکثير، 1413ق، ج 9، ص 197).
د. علم حديث
روايات فراواني از سعيد در منابع روايي موجود است که نشان از دانش گسترده او در علم حديث است. بيش از 184 روايت از امام سجاد و 194 روايت از عبدالله ابنعباس، نمونهاي از اين روايات است (ابنسعد، 1416ق، ج 6، ص 473و476). بخش زيادي از راويات وي دربارۀ ولايت و فضايل اهلبيت هستند (طبري، 1353، ج 4، ص 1320؛ عالمي دامغاني، 1368، ج 2، ص 286).
3. بعد عبادي سعيدبن جبير
نقلهاي متعددي دربارۀ کمّيت و کيفيت اعمال عبادي سعيد در نماز (ابنسعد، 1416ق، ج 6، ص 486 و 487 و 491)، حج (اصبهاني، 1407ق، ج 4، ص 275؛ ابنسعد، 1416ق، ج 6، ص 488و490)، شبزندهداري و تضرع و خشيت (ابنجوزي، 1433ق، ج 7، ص 6؛ اصبهاني، 1407ق، ص 272)، قرائت قرآن (اصبهاني، 1407ق، ص 272؛ ابنخلکان، 1994، ج 1، ص 288) وجود دارد که بر برجستگي بعد عبادي او دلالت دارند. مثلاً در روايتي از وي نقل شده است: «يکبار در بيتالله الحرام، تمام قرآن مجيد را در يک رکعت تلاوت کردم» (ذهبي، 1428ق، ج 1، ص 66). تحجد و عبادت او بهگونهاي بود که برخي به وي لقب «فقيهالبکّاء» (دانشمند بسيار گريان) دادهاند (اصبهاني، 1407ق، ج 4، ص 272).
از بارزترين سجاياي اخلاقي سعيد توکل وی بر خداوند (اصبهاني، 1407ق، ج 4، ص 271و272) و عزت نفس او (سيوطي، 1401ق، ج 1، ص 621) ميتوان اشاره کرد.
4. بعد سياسي ـ اجتماعي سعيدبن جبير
دوران زندگي حدوداً 49 ساله سعيدبن جبير، همزمان با حکومت امويان (معاويةبن ابيسفيان، يزيدبن معاويه، معاويةبن يزيد، مروانبن حکم، عبدالملکبن مروان، وليدبن عبدالملکبن مروان) (مسعودي، 1374، ج 2، ص 234ـ235) و عصري متفاوت از عصر ماقبل آن، يعني دورۀ خلفاي راشدين بود. با روي کار آمدن امويان، بدعتهايي منفي در زمينههاي سياسي ـ اجتماعي در جامعه اسلامي نهادينه گشت (عمدتاً توسط معاويه)؛ بدعتهايي که نهتنها در دوران امويان، بلکه پارهاي از آنها در دوران عباسيان نيز تداوم يافت. برخي از اين بدعتها عبارتند از: الف) تبديل حکومت و خلافت اسلامي به نظام سلطنتي و ايجاد تغيير در ماهيت نظام حکومتي؛ ب) تبديل جامعه اسلامي به يک جامعه طبقاتي: 1. طبقه اشراف (خلفاي اموي، درباريان و وابستگان آنها، رؤساي قبايل عرب و...)، 2. طبقۀ متوسط (عربها)، 3. طبقۀ موالي (افراد غيرعربي که در جنگ با مسلمانان شرکت نکرده بودند؛ اما با فتح سرزمينهاي آنها، جزء بندگان بهشمار ميآمدند؛ نامسلمانان غيرعرب که با پذيرش اسلام، از بندگي رهايي مييافتند؛ افراد ايراني و غيرعرب که براي بهدست آوردن موقعيت برتر، با بستن پيمان «ولاء» تحت حمايت يک فرد سرشناس يا يک قبيله از قبايل عرب قرار ميگرفتند). مواليان شهروند درجه دوم محسوب ميشدند و از حقوق شهروندي محروم بودند. احساسات ضدموالي در زمان عمر آشکار شد؛ و معاويه برتري عرب بر غيرعرب در جامعه اسلامي را رواج داد و براي عجم در صورت تخلف، مجازاتهاي ناعادلانه وضع کرد. 4. طبقه بردگان که محرومترين طبقه جامعه بودند (چلونگر و اصغري، 1396، ص 112). ج) جايگزيني دنياپرستي، هواپرستي، اشرافيتگرايي و سکونت در قصرهاي مجلل ساختهشده از سنگهاي گرانقيمت و طلا و جواهر، بهجاي زهد و سادهزيستي دوران پيامبر و خلفاي راشدين (حسن، 1386، ج 1، ص 438ـ439). د) مسلط کردن حاکمان ظالم و مستبد و فاسد بر مسلمانان (نمونه بارز آن، حجاجبن يوسف ثقفي است) که با رواج بيعدالتي و دامن زدن به تفاوتهاي نژادي و اختلافات قومي و قبيلهاي، قدرت اجتماعي مردم را تضعيف ميکردند، تا در برابر حکومت ناحق و ظالمانه آنها توان صفآرايي و مقابله نداشته باشند (ابوالفرج اصفهاني، 1415ق، ج 16، ص 338).
اما با همۀ اين احوال، مصلحان و برخي شخصيتهاي آن عصر، ساکت ننشستند و عليرغم خفقان و فشارهاي شديد، قيامها و شورشهايي عليه دستگاه حاکمه اموي شکل گرفت؛ مانند: قيام عاشورا توسط حسينبن علي، قيام مردم مدينه، قيام توابين، قيام مختار، شورش عبداللهبن زبير، شورش ابناشعث. البته اگرچه اين قيامها و شورشها منجر به کشته شدن رهبران قيام و شکست قيامها شد؛ لکن هريک از آنها در ايجاد تحول در جامعه تأثير شايسته و بسزايي داشتند.
سعيدبن جبير نيز يکي از مصلحان و شخصيتهاي آن دوران است که اوضاع سياسي ـ اجتماعي آن دوره را بر نميتافت و از هر کوششي در راستاي اصلاح وضعيت سياسي ـ اجتماعي آن عصر، فروگذار نمينکرد. او همانند عرصه علم و دانش، در عرصه فعاليتهاي اجتماعي و سياسي نيز فعال بود. برخي از اين فعاليتها عبارتند از:
الف) وي بهمنظور کم کردن فشار و سختي از دوش مردم و دفاع از حقوق و جلوگيري از پايمال شدن حق ايشان، براي مدتي همکاري در دستگاه قضا در حکومت عبدالملکبن مروان بهعنوان کاتب عبداللهبن عتبه (قاضي کوفه) و سپس نويسندگي ابىبرده (که قاضى بود) را پذيرفت، بعد از آن بهجهت همکاري با ابناشعث فرار کرد (تميمي بستي، 1398ق، ج 4، ص 275؛ مقدسى، 1374، ج 2، ص 923). بايد توجه داشت که ورود برخي شيعيان به دستگاه خلافت و حکومت امويان يا عباسيان، توسط ائمه به افراد موثق و قابل اطمينان پيشنهاد ميشده است. با اين کار، علاوه بر اينکه بهنحوي از اوضاع و احوال درون حکومت آگاه ميشدهاند، مقداري از فشار و سختي از روي دوش مردم، بهويژه شيعيان برداشته ميشده است. لذا اين همکاري بهمنزلۀ مقبوليت حکومت اموي و موجهبودن شخصيت حاکمان آن، نزد سعيدبن جبير نبوده است.
ب) مشارکت در شورش عبدالرحمن ابناشعث عليه حجاج. در منابع تاريخي، از ميان قيامها و شورشهاي متعددي که در دوران سعيد رخ داده، تنها از مشارکت و نقشآفريني وي در شورش ابناشعث عليه حجاج و براندازي حکومت عبدالملک سخن بهميان آمده است (ابناثير، 1385ق، ص 280ـ281). ابناشعث توانست در اين شورش، بسياري از مردم و قاريان قرآن، ازجمله ابنقرّاء، حسن بصري، شعبي، ابراهيم نخعي، سعيدبن جبير و... را با خود همراه کند (ليثي عنصري، 1415ق، ص 180ـ181؛ ابنقتيبه دينوري، 1990، ج 2، ص 41). اين شورش به درگيريهاي متعددي بين دو لشکر انجاميد. سرانجام در محلي بهنام دير جماجم دو سپاه با هم روبهرو شدند و با يکديگر به مبارزه پرداختند. در اثناي جنگ، سعيدبن جبير به همرزمانش توصيه ميکرد و ميگفت: «با ايشان جنگ کنيد و آنها را بکشيد که در حکومت ستم ميکنند و از دين بيرون شدهاند و بر بندگان خدا گردنکشي ميکنند، نماز را از ميان برده و مسلمانان را به خواري کشيدهاند» (اصبهاني، 1407ق، ج 4، ص 490). عاقبت بهگفتۀ سعيد، چيزي جز آنچه خداوند اراده کرده بود، محقق نشد (کاتب واقدي، 1379، ج 6، ص 717) و ابناشعث شکست خورد و به پادشاه رتبيل پناهنده شد. بعد از مدتي که حجاج از پناهندگي ابناشعث آگاه شد، از پادشاه رتبيل خواست که وي را تسليم کند. در ابتدا پادشاه رتبيل در خواست حجاج را نپذيرفت؛ لکن با پديد آمدن شرايطي، ابناشعث را در بند کرد و براي حجاج فرستاد. در بين راه ابناشعث از بالاي بامي خود را به پايين انداخت و مُرد. سر او را از بدنش جدا کردند و براي حجاج و سپس براي عبدالملک فرستادند. اين جنگ از سال 80 تا 84 هجري بهمدت چهار سال به طول انجاميد (طبري، 1353، ج 5، ص 162ـ185). پس از شکست ابناشعث از حجاج و گريختن و پناهنده شدن وي به پادشاه رتبيل، لشکر او نيز از هم گسست و پراکنده شد. سعيدبن جبير نيز گريخت و در ابتدا به قم، که در آن زمان از توابع اصفهان بهشمار ميرفت، پناه برد و به قريۀ جمکران نزد عربهاي بنياسد که خويشاوند او بودند، اقامت گزيد و ششماه در آنجا بود (مالک اشعري قمي، 1358، ص 115ـ116). پس از اينکه حجاج از محل اقامت سعيد آگاه شد، از کارگزار خود در اصفهان خواست تا سعيد را دستگير و نزد وي بفرستد. ازآنجاکه حاکم اصفهان خوش نداشت که سعيدبن جبير دستگير شود؛ مخفيانه به او خبر داد تا از آنجا فرار کند. سعيدبن جبير نيز به آذربايجان رفت و پس از گذشت چند سال به مکه آمد. هنگاميکه خالد قسري که فردي زنديق و بدکردار و از مادر نصراني زاده شده بود (ابنخلکان، 1381، ج 1، ص 442)، حاکم مکه شد، از سعيدبن جبير خواسته شد تا از مکه بگريزد. سعيد در پاسخ به آنها گفت: «آنقدر گريختهام و در به در شدهام که از خدا شرم دارم و تا کي بايد مرا پناه دهد و نگهدارد؟ اکنون بايد به قضا و قدر الهي تن دهم و هرچه سرنوشتم باشد بر سرم آيد» (ابناثير، 1385ق، ص 280ـ281). حجاج در طي نامهاي از خالد خواست تا پناهندگان مکه را دستگير و به نزد او بفرستد. لذا خالد مجاهد و طلقبن حبيب و سعيدبن جبير را دستگير کرده و نزد حجاج فرستاد. طلق در ميانۀ راه فوت کرد و مجاهد زنداني شد و سعيدبن جبير فرمان قتل برايش صادر گرديد (همان).
5. بعد فکري ـ فرهنگي سعيدبن جبير
گفته شد که دوران حيات سعيدبن جبير، تماماً مصادف با حکومت امويان بود. امويان علاوه بر بدعتهايي که در حوزۀ مسائل اجتماعي و سياسي در جامعه اسلامي بنا نهادند، در حوزۀ مسائل فکري ـ فرهنگي نيز دگرگونيها و بدعتهايي را پديد آوردند؛ و عليرغم آنهمه رنج و زحمتي که رسول خدا براي اصلاح و ارتقاء وضعيت فکري و فرهنگي مسلمانان متحمل شد، با روي کار آمدن امويان، جامعه اسلامي بهلحاظ فکري و فرهنگي به عصر جاهليت سوق داده شد.
بررسي اوضاع فکري و فرهنگي دوران سعيد حاکي از آن است که جريانات فکري متعددي در آن عصر ظهور و بروز پيدا کرده بودند که اختلافات زيادي با يکديگر داشتند و همين امر به تشنج اوضاع فکري جامعه اسلامي دامن ميزد. در ميان پيروان اهلبيت، گروههايي مانند اماميه، کيسانيه و غاليان شکل گرفته بودند. در ميان غير پيروان اهلبيت نيز گروههايي مانند مرجئه، قدريه، جبريه (جهميه، نجاريه و ضراريه) و خوارج پديد آمده بودند. علاوه بر اين گروهها و فرقهها، پيروان ساير اديان، مانند يهوديان، مسيحيان، رزتشتيان، زنادقه، مزدکيان و مانويان نيز در جامعه اسلامي داراي فعاليتهاي فکري و فرهنگي بودند. برخي از اين گروههاي منحرف، بهخواست خلفاي اموي و با انگيزۀ سرپوش نهادن بر روي منکرات آنها و بستن باب هرگونه انتقاد از ناحيۀ مردم، پديد آمده بودند.
در مراکز علمي آن دوران نيز که عمدتاً شامل شهرهاي حجاز و عراق ميشدند، علومي مانند تفسير، حديث، کلام، فقه، تاريخنگاري، علوم طبيعي (شيمي، طب و...)، هنر (معماري، موسيقي، خوشنويسي و نقاشي)، آموزش داده ميشدند (ابنخلدون، بيتا، ص 332؛ ابنکثير، 1413ق، ج 9، ص 75؛ پرايس، 1347، ص 48ـ50؛ مسعودي، 1374، ج 3، ص 222؛ مدرسي طباطبايي، 1386، ص 13؛ جعفري، 1371، ص 211؛ کونل، 1347، ص 215؛ مشحون، 1373، ص 80). برخي از اين علوم که مورد علاقۀ خلفاي اموي و فرزندانشان بود، رو به توسعه و پيشرفت بود؛ اما علوم اسلامي مانند: فقه و حديث به دليل منع از نقل حديث نبوي و همچنين دور ماندن از آموزههاي اهلبيت دستخوش دگرگوني شده بودند.
فعاليتهاي فرهنگي سعيدبن جبير نيز متناظر با همين اوضاع و شرايط جامعه اسلامي بود. برخي از اين فعاليتها و اقدامات عبارتند از: الف) مبارزه با انحرافات فکري و اعتقادي. سعيدبن جبير هماهنگ با اهلبيت، بهويژه امام سجاد و پيروان ايشان، در برابر انحرافات فکري و فرهنگي جامعه اسلامي ساکت نبود و اقدام به مبارزه در جبهه فرهنگي و برخورد با صاحبان عقايد باطل و انحرافي کرد. ازجمله در خبري آمده است که سعيدبن جبير فردي به نام ايوب را از مجالست و همنشيني با طلقبن حبيب برحذر کرد؛ چراکه طلق خود را به ارجاء منتسب ميکرد (ابنسعد، 1416ق، ج 7، ص 227ـ228). از اين خبر بهدست ميآيد که سعيدبن جبير مخالف اعتقاد ارجاء بوده است.
همچنين سعيد مخالف با ديدگاه قائلان به جسمانيت خداوند سبحان بود. او در پاسخ به سؤالي که از آية «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ» (قلم: 42) از وي شد، بسيار خشمگين گشت و گفت: «گروهي گمان ميکنند که خدا ساقش را نمايان ساخته، درحاليکه مقصود آيه، پردهبرداشتن از امر شديد است» (اصبهاني، 1407ق، ج 4، ص 278).
سعيدبن جبير مخالف عقيدۀ قدريه نيز بود و دربارۀ آن، به روايت حضرت علي يعني: «احدي از قدريه نيست؛ جز اينکه از ايمان خارج شده است» (صدوق، 1410ق، ص 213) تمسک ميجست و آن را نقل ميکرد.
وي علاوه بر مسائل اعتقادي و کلامي، در مسائل فقهي نيز داراي ديدگاههايي بود. مثلاً دربارۀ «متعه» ميگفت: «متعه حلالتر از نوشيدن آب است» (محدث نوري، 1429ق، ج 14، ص 481).
يکي ديگر از اقدامات خلفاي اموي براي تحريف افکار و عقايد مردم، سرگرمکردن مردم به قصههاي غيرواقعي بود؛ اما در اين زمينه نيز سعيدبن جبير ساکت ننشست. وي روزي دوبار، پس از نماز صبح و نماز عصر به گفتن قصص قرآني براي مردم ميپرداخت و از اين طريق نقش خود را در خنثاسازي توطئه امويان در انحراف فکري جامعه، ايفا ميکرد (ابنسعد، 1416ق، ج 6، ص 486).
ب) نقل روايات پيامبر و احاديث اهلبيت. در آن شرايط بحراني که خلفاي اموي همگان را از نقل روايات پيامبر و اهلبيت منع کرده بودند، عليرغم مخالفت ياران و دوستان و شاگردان، سعيدبن جبير از نقل و انتقال احاديث و روايات معصومان ساکت نماند و بيان حديث را براي مردم بهتر از بهگور بردن آن ميدانست (همان). براساس اسناد تفسير طبري، افرادي که از سعيدبن جبير بدون واسطه نقل حديث و روايت کردهاند، بالغ بر 126 نفر ميرسند. برخي از ايشان عبارتند از: ابوبشر جعفربن ابيوحشيه (105 روايت)؛ جعفربن ابيالمغيره (82 روايت)؛ عطاءبن سائب (72)؛ منصوربن المعتمر (19 روايت)؛ داودبن ابيهند (16 روايت)؛ منهالبن عمرو (12 روايت)؛ خصيفبن عبدالرحمن جزري (10 روايت) (ترندک، 1378، ص 22). يوسف المزي نيز به صد نفر از راوياني که از سعيدبن جبير روايت نقل کردهاند، اشاره کرده است. حدود چهل و سه نفر از ايشان در طريق روايات تفسير طبري موجود هستند (مزي، 1994، ج 7، ص 143ـ144).
ج) مناظرۀ فکري و اعتقادي. يکي ديگر از فعاليتهاي فکري و فرهنگي سعيدبن جبير مناظره با صاحبان افکار باطل و انحرافي بود. ازجمله اين مناظرات، مناظرۀ سعيد با يکي از سنگدلترين عمال اموي؛ يعني حجاجبن يوسف ثقفي است. مناظرهاي که بُعد اعتقادي در آن پررنگتر از بعد سياسي بهنظر ميرسد و در آن اوج ايمان سعيدبن جبير به خدا و اعتقادش به آموزههاي اهلبيت، بهروشني هويداست. اين مناظره بهدليل تفاوت در ديدگاه علت شهادت سعيدبن جبير، در منابع به دو گونه نقل شده است:
ديدگاهي که علت شهادت سعيدبن جبير را همراهي و مشارکت او در فتنه ابناشعث ميداند، بهگونهاي به اين مناظره و گفتوگو پرداخته که تا حدي حجاج را حق بهجانب معرفي کرده؛ اما سعيدبن جبير را بهلحاظ تقوا و جايگاه او بهعنوان يک تابعي و مفسِّر، مستوجب مرگ نميداند (ابنسعد، 1416ق، ج 6، ص 489؛ ابنقتيبه دينوري، 1992، ص 445؛ ابوالفداء، 1417ق، ج 1، ص 276؛ ابناثير، 1385ق، ج 4، ص 130).
ديدگاه دوم که علت شهادت سعيدبن جبير را دوستي اهلبيت و تشيع وي ميداند (حلو، 1435ق، ج 3، ص 311؛ کشي، 1430ق، ج 2، ص 119؛ ابنداوود حلي، بيتا، ج 1، ص 102و103). امام صادق در اينباره ميفرمايد: «سعيدبن جبير به امامت عليبن الحسين معتقد و در صراط مستقيم بود، و حجاج بههمين دليل او را کشت» (طوسي، ۱۴۰۴ق، ج ۱، ص ۳۳۵).
براي حُسن ختام اين مقاله، مناظره سعيد با حجاج را براساس ديدگاه دوم نقل ميکنيم:
حجاج: اسمت چيست؟
سعيد: سعيدبن جبير.
نه، تو شقيبن کسير هستی (حجاج نام سعيدبن جبير را عکس کرد تا او را تحقير کند)
مادرم نام من و پدرم را بهتر از تو ميدانست.
تو و مادرت هر دو شقي هستيد!
تو عالم به غيب نيستي؛ بلکه کس ديگري از غيب آگاه است!
مزه مرگ را به تو ميچشانم.
در اينصورت نامگذاري مادرم در مورد من درست بوده است.
دنياي تو را به جهنم سوزان مبدل ميکنم!
اگر ميدانستم اين کار به دست توست، تو را به خدايي ميپذيرفتم.
عقيدهات دربارۀ محمد چيست؟
او پيامبر رحمت و پيشواي امت است.
عقيدۀ تو دربارۀ علي چيست؟ او در بهشت است يا در جهنم؟
اگر در بهشت و جهنم رفتم، آنگاه جواب تو را خواهم داد.
عقيدهات دربارۀ خلفا چيست؟
من وکيلمدافع آنان نيستم.
کداميک را بيشتر دوست ميداري؟
آنکه خدا از او خشنود و راضي باشد.
کداميک از آنان رضايت خدا را بهتر بهدست آورده است؟
العلم عندالله؛ او آگاه به اسرار است.
نميخواهي مرا تصديق کني؟
نميخواهم دربارۀ تو دروغ گفته باشم.
از اينها بگذريم، چرا نميخندي؟
چگونه خنديدن براي مخلوقي که از خاک آفريده شده است و آتش او را ميخورد، رواست؟
آيا چيزي از لهو و لعب ميداني؟
چيزي نميدانم.
حجاج دستور داد تا ني و عود بياورند؛ هنگاميکه ني زدند و عود نواختند، سعيد شروع به گريه کرد.
حجاج گفت: چه چيزي تو را به گريه واداشت؟
اي حجاج! کار بزرگي را بهيادم آوردي.
چه کاري را بهياد آوردي؟
اين آواز، آدمي را بهياد «يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ» (نمل: 87) (روزي که در صور دميده ميشود) مياندازد؛ اما عود و ني بههمراه تو در روز قيامت محشور ميشوند؛ عود سخن حقي را بهتو ميرساند.
واي بر تواي سعيد؛ تو را ميکشم!
برکسي که از جهنم بيزار است و وارد بهشت ميگردد، باکي نيست.
بالاخره حجاج دستور داد او را پاي دار بردند. سعيد در چنين اوضاع و احوالي دست نياز برداشته، با خداي خود چنين نجوا ميکرد: «اللّهمّ لاتسلّطه علي احد...»؛ خدايا اين جاني را پس از من بر احدي مسلط مگردان.
دعاي سعيد در حق او مستجاب شد و حجاج پس از قتل سعيد، آب خوش نخورد و در بدترين وضع به درک واصل شد.
پس از آنکه سعيد خود را آماده شهادت کرد، حجاج به او گفت: تو را ميکشم، حال نوع کشتن را خودت انتخاب کن!
سعيد گفت: تو مختاري؛ زيرا به خدا سوگند! به هر نحوي مرا بکشي، خدا هم تو را به بدترين وضع خواهد کشت!
حجاج گفت: منظورت اين است که تو را عفو کنم؟
سعيد گفت: اگر عفو شدم، خدا بر من منت نهاده است و تو تبرئه نخواهي شد.
حجاج گفت: او را با شمشير بکشيد!
سعيد خنديد!
حجاج پرسيد: براي چه خنديدي؟
از جسارت تو بر خدا و حلم او نسبت به تو خنديدم!
هرچه زودتر گردن او را از بدنش جدا کنيد.
سعيد جهت اقامه نماز رو به قبله کرد و اين آيه مبارکه را زير لب زمزمه کرد: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (انعام: 79) (من روي خود را به سوي کسي کردم که آسمان ها و زمين را آفريده؛ من در ايمان خود خالصم و از مشرکان نيستم).
حجاج مانع از نماز خواندن سعيد شد و گفت: او را در جهت مخالف قبله قرار دهيد.
وقتي صورتش را از قبله برگرداندند، اين آيه را تلاوت کرد: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: 115)؛ و به هر سو رو کنيد، خدا آنجاست.
حجاج گفت: صورتش را بر زمين بگذاريد. چنين کردند.
سعيد نيز اين آيه را قرائت کرد: «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى» (طه: 55)؛ شما را از آن (زمين) آفريديم و در آن بازميگردانيم؛ و بار ديگر (در قيامت) شما را از آن بيرون ميآوريم.
حجاج دستور ذبح او را داد.
سعيد گفت: بعد از شهادتين، جانم را بگير تا روز قيامت درحاليکه دستهايت به خون من آغشته است، مرا ملاقات کني.
سرانجام سر سعيد را از بدنش جدا کردند. درحاليکه سر روي زمين آغشته بهخون گرديده بود، کلمۀ مبارکه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار ميکرد. سر ساکت نشد، تا اينکه حجاج پاي روي دهان غرقه بهخون سعيد نهاد؛ آنگاه سر سعيد از ذکر بازماند (ابنقتيبه دينوري، 1368، ج 2، ص 61ـ63؛ ابنسعد، 1416ق، ج 6، ص 490؛ ابنکثير، 1413ق، ج 9، ص 98ـ99؛ ذهبي، 1980، ج 6، ص 366ـ369).
نتيجهگيري
براساس شواهد و قرائن موجود که مورد استدلال قرار گرفت، تشيع سعيدبن جبير بهدست آمد و با جمعبندي ديدگاهها دربارۀ زمان و مکان شهادت سعيد، بهدست ميآيد که وي در سال 95 هجري در شهر واسط عراق بهدستور حجاجبن يوسف ثقفي و با دست جلاد او، سر از بدنش جدا گرديد.
سعيدبن جبير از شيعيان خاص امام سجاد بوده است و از جهت علمي و عملي مورد تمجيد علماي شيعه و سني بوده است. در سن نوجواني براي کسب علم از محضر امام سجاد و برخي صحابي پيامبر اکرم از کوفه به مدينه هجرت کرد و بيشترين علم خود را از محضر ابنعباس کسب کرد. در بعد علمي در زمينههاي علم تفسير، قرائت و... بسيار فعال بود. همچنين در بعد معنوي در زمينه انجام اعمال عبادي ازجمله نماز، حج و... و سجاياي اخلاقي، سرآمد برخي از افراد دوران خود بود.
دوران حيات و زندگي سعيدبن جبير تماماً مصادف با حکومت امويان بود. خلفاي هم عصر سعيدبن جبير عبارت بودند از: معاويه، يزيد، مروان، عبدالملک و وليد که همگي اهل ظلم و فساد بودند. يکي از کارگزاران دستگاه اموي به نام حجاج در طي بيست سال حکومت بر عراق جنايات بسياري در قبال مسلمانان مرتکب شد. دوران زندگي سعيدبن جبير بهلحاظ سياسي، دوره قيامها و شورشهاي مختلف عليه دستگاه بنياميه بود. بهلحاظ وضعيت اجتماعي، جامعه آن عصر از چهار طبقه تشکيل شده بود و حکام اموي، تبعيض نژادي و قومي و قبيلهاي را رواج داده بودند. همچنين تجملگرايي و دنياپرستي در دربار اموي در زندگي برخي از مردم رسوخ پيدا کرده بود. با توجه به شرايط سياسي و اجتماعي، سعيدبن جبير نقشهايي در جامعه اسلامي عصر خود ايفا کرد؛ ازجمله پذيرفتن همکاري با دستگاه قضا براي برداشتهشدن فشار از روي مردم و نيز مشارکت در شورش ابناشعث عليه حجاج بهمنظور ريشهکني ظلم و فساد حاکم بر جامعه. البته شورش بهدست حجاج سرکوب شد و منجر به متواريشدن سعيدبن جبير و برخي ديگر و پناهبردن به مناطق و شهرهاي ديگر شد.
وضعيت فکري و فرهنگي دوران زندگي سعيدبن جبير دچار تحريف و انحراف شده بود. جامعۀ آن دوره بهلحاظ فکري و اعتقادي به گروههاي مختلف تقسيم شده بود که برخي مقابل امويان؛ و برخي ديگر همراه امويان بودند. به سبب زياد بودن ارتباط جامعه اسلامي با ساير ملل در اين دوره، علوم مختلفي وارد عرصه علمي و فرهنگي جامعه اسلامي شد که برخي از اين علوم بهواسطۀ علاقۀ حکام اموي و فرزندانشان در جامعه رواج بيشتري داشتند و حتي کتابهاي آن علوم به زبان عربي نيز ترجمه ميشد. برخي از علوم مانند علم حديث، توسط علماي درباري مطابق خواستۀ خلفا و برخلاف روايت پيامبر اسلام و اهلبيت بيان و نگاشته ميشد. در اين شرايط انحراف فکري و فرهنگي، سعيدبن جبير به شکلهاي مختلف با افکار و عقايد انحرافي مقابله کرد. از ديگر اقدامات وي در اين زمينه، مناظرۀ علمي و اعتقادي با حجاج بود که سرانجام بهواسطۀ ايمان کامل و پافشاري بر اعتقاداتش، بهدستور حجاج به شهادت رسيد.
- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، 1372، ترجمه و تخلیص الذریعه الی تصانیف الشیعه، مشهد، آستان قدس رضوی.
- ابن ابیالحدید، عزالدینبن هبةالدین، 1380ق، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار الاحیاءالتراث العربی.
- ابناثیر، عزالدین علی، 1385ق، الکامل فی التاریخ، چ دوم، بیروت، دارالصادر.
- ابنجوزی، عبدالرحمن، 1433ق، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، چ سوم، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- ابنخلدون، عبدالرحمن، بیتا، مقدمه ابنخلدون، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
- ابنخلکان، احمدبن محمد، 1381، منظر الانسان (ترجمه وفیات الاعیان و انباء الابناء الزمان)، ترجمة شجاع سنجری و احمدبن محمدبن عثمانبن علی احمد، ارومیه، دانشگاه ارومیه.
- ابنخلکان، احمدبن محمد ، 1994م، وفیات الاعیان و اتباُع ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارالصادر.
- ابنداوود حلی، تقیالدین، بیتا، الرجال، تحقیق سیدمحمدصادق آل بحرالعلوم، قم، شریف الرضی.
- ابنسعد، محمدبن سعد، 1374، الطبقات الکبری، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه.
- ابنسعد، محمدبن سعد ، 1416ق، الطبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.
- ابنقتیبه دینوری، عبداللهبن مسلم، 1990م، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، شریف الرضی.
- ابنقتیبه دینوری، 1992م، المعارف، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب.
- ابنقتیبه دینوری، 1368، اخبار الطوال، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، چ سوم، تهران، نشر نی.
- ابنکثیر دمشقی، اسماعیلبن عمر، 1413ق، البدایة و النهایة، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.
- ابنندیم، محمدبن اسحاق، 1366، کتاب الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، تهران، امیرکبیر.
- ابوالفداء، اسماعیلبن علی، 1417ق، تاریخ ابیالفداء (المسمی المختصر فی أخبار البشر)، تحقیق محمود دیوب، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- ابوالفرج اصفهانی، علیبن حسین، 1415ق، الاغانی، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.
- اصبهانی، احمدبن عبدالله، 1407ق، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت، دارالفکر.
- امین، حسن، 1367، مستدرکات اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
- بخاری، محمدبن اسماعیل، بیتا، التاریخ الکبیر، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- پرایس، کریستین، 1347، تاریخ هنر اسلامی، ترجمة محمود رجبنیا، چ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- ترندک، جواد، 1378، تفسیر سعیدبن جبیر و نقش آن در تطور تفسیر، پایاننامه کارشناسی ارشد، قم، دانشگاه قم.
- تمیمی بستی، ابیحاتم، 1398ق، الثقات، حیدرآباد دکن هند، دارالفکر.
- جعفری، یعقوب، 1371، مسلمانان در بستر تاریخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- چلونگر، محمدعلی و پروین اصغری، 1396، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی جهان اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- حسن، ابراهیم حسن، 1386، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، دنیای دانش.
- حلو، سیدمضر، 1435ق، اعلام الکوفه، بیروت، دار المورخ العربی.
- حیدر، اسد، 1403ق، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بیروت، دارالکتاب العربی.
- خوانساری اصفهانی، محمدباقر، 1360، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ترجمة محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
- ذهبی، شمسالدین، 1428ق، تذکرة الحفاظ، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- ذهبی، شمسالدین، 1980م، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی.
- راجحی، عبده، 1969م، اللهجات العربیه فی القراءات القرآنیه، مصر، دارالمعارف.
- راد، علی و مریم ولایتی، 1397، «گفتمانکاوی تفسیر شیعه در کوفه؛ بازپژوهی اندیشههای تفسیری سعیدبن جبیر»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، دوره پانزدهم، ش 1 (37)، ص 141ـ167.
- رازی، ابن ابیحاتم، 1952م، الجرح و التعدیل، قاهره، دارالکتب الاسلامی.
- زرکلی، خیرالدین، 1990م، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، چ نهم، بیروت، دار العلم للملایین.
- سیوطی، عبدالرحمن، 1401ق، الجامع الصغیر فی الاحادیث البشیر النذیر، بیروت، دارلفکر.
- صدوق، محمدبن علی، 1410ق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح حسن اعلمی، چ چهارم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
- طبری، محمدبن جریر، 1353، تاریخ طبری، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر.
- طوسی، محمدبن حسن، 1381، رجال الطوسی، تحقیق محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، منشورات مکتبه و المطبعة الحیدریه.
- طوسی، محمدبن حسن ، 1404ق، اختیار معرفة الرجال برجال الکشی، تصحیح و تعلیق معلم ثالث میرداماد استرآبادی، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، مؤسسة آلالبیت لاحیاء التراث.
- طوسی، محمدبن حسن، 1428ق، اختیار المعرفة الرجال، تصحیح حسن مصطفوی، چ پنجم، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.
- عالمی دامغانی، محمدعلی، 1368، شاگردان مکتب ائمه(ع)، بیجا، بیتا.
- عطاردی، عزیزالله، 1379، مسند الامام السجاد ابیمحمد علیبن الحسین، تهران، عطارد.
- قاسمنژاد، زهرا، بیتا، بررسی جوانب مختلف تفسیر سعیدبن جبیر، رسالة دکتری، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
- قسوی، ابویوسف یعقوببن سفیان، 1401ق، المعرفه و التاریخ، چ دوم، بیروت، مؤسسة الرساله.
- کاتب واقدی، عمربن سعد، 1379، طبقات، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه.
- کراجکی، محمدبن علی، 1410ق، کنز الفوائد، تحقیق عبدالله نعمت، قم، دار الذخائر.
- کشی، محمدبن عمر، 1430ق، رجال کشی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
- کونل، ارنس، 1347، هنر اسلامی، ترجمة هوشنگ طاهری، چ دوم، تهران، مشعل آزادی.
- گوهری فخرآبادی، سمانه، 1389، مقایسه روایات تفسیری سعیدبن جبیر با روایات منقول ار ائمه(ع)، صحابه و تابعین، پایاننامه کارشناسی ارشد، مشهد، دانشگاه فردوسی.
- لیثی عنصری، خلیفةبن خیاط، 1415ق، تاریخ خلیفةبن خیاط، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- مالک اشعری قمی، حسنبن محمد، 1358، تاریخ قم، ترجمة تاجالدین حسنبن عبدالملک قمی، تحقیق محمدرضا انصاری قمی، قم، کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی.
- محدث نوری، حسینبن محمد، 1429ق، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسة آلالبیت لاحیاء التراث العربی.
- مدرسی طباطبایی، حسین، 1386، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، ترجمة رسول جعفریان، تهران، مورخ.
- مزی، جمالالدین، 1994م، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، بیروت، دارالفکر.
- مسعودی، حسینبن علی، 1374، مروج الذهب، ترجمة ابو القاسم پاینده، چ پنجم، تهران، علمی و فرهنگی.
- مشحون، حسن، 1373، تاریخ موسیقی ایران، چ سوم، تهران، سیمرغ.
- مقدسى، مطهربن طاهر، 1374، آفرینش و تاریخ، ترجمة محمدرضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه.
- مقدسى، مطهربن طاهر، بیتا، البدء و التاریخ، چ سوم، بیجا، مکتب الثقافة الدینیه.
- نوری، جلالالدین، 1363، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، قم، منشورات الرضی.