بازخوانی و تحلیل شاخصهها و پیامدهای حیات دینی پادشاهان ساسانی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
دين در ساحت فردي و اجتماعي، همزاد و همزيست بشر از ابتدا تاکنون بوده است، بنابراين «موضوعِ دين»، از محورهاي اصلي بررسي ادوار تاريخي محسوب ميشود. عصر ساسانيان نيز از اين مسئله مستثنا نيست و طبقات مختلف در ايران دوره دوم پارسي شامل الف. مردم، ب. بزرگان زرتشتي، ج. پادشاهان ساساني و دربار، داراي حيات ديني بودهاند. بازخواني و تحليل شاخصههاي حيات ديني پادشاهان ساساني و پيامدشناسي آن با رويکرد تاريخي بهعنوان عنصر اصلي تحولات در ايران، مورد دقت پژوهش پيشروست. بنابراين با تأکید بر گزارههاي تاريخي، به بازخوانش و تحليل شاخصههاي حيات ديني پادشاهان ساساني و گونهشناسي پيامدهاي آن پرداخته شده است.
حرکت تاريخي بشر بر حيات ديني استوار بوده است. فلات ايران از مناطقي است که زيست مذهبي را در طول حيات تاريخي خود تجربه کرده است. در دوره پارسي دوم، پادشاهان ساساني با تکيه بر زيست مذهبي مردم، بر دين زرتشت تحريف شده و گسترش آن در ايران تأکید داشتند. تحقيق پيشرو به سؤال چيستيشناسي و پيامدشناسي شاخصههاي حيات ديني پادشاهان ساساني پاسخ داده است. فرضية تحقيق بر وجود شاخصههاي چهارگانه در حيات ديني پادشاهان ساساني متکي است. شاخصههاي اربعه، با رويکرد تحليلي، به آثار و پيامدهاي مختلفي رهنمون است.
ضرورت و اهميت تحقيق مبتني بر پيامدشناسي شاخصههاي نامعقول حيات ديني پادشاهان ساساني است که به تضعيف پايههاي حيات سياسي آنها منجر گرديد؛ بهطوريکه امپراطوري روم شرقي بهدنبال تشکيل امپراطوري جهاني مسيحيت برآمد. لکن با ظهور اسلام و ورود آن به ايران، مردم، با اشتياق از اسلام استقبال کردند و امپراطوري روم شرقي از هدف خود بازماند.
ساسانيان همانند امويان و عباسيان، دين را بازيچۀ خود قرار داده بودند و از آن استفاده ابزاري ميکردند. توصيف و تحليل حيات تاريخي پادشاهي ساسانيان با در نظر گرفتن ضلع ديني آن، توسط مورخان متقدم صورت گرفته است. پيشينۀ موضوعِ تحقيق پيشرو به صورت اجمالي، با نگرش و رويکردي کلي، به زمان نگارش منابع تاريخي نخستين بازميگردد. به اين معنا که در منابع اوليه تاريخي به حيات ديني پادشاهان ساساني پرداخته شده است؛ مانند مروجالذهب و معادنالجوهر مسعودي، التنبيه و الاشراف مسعودي، اخبارالطوال دينوري، تاريخ طبري و تاريخ يعقوبي. در سير تطورات و تحولات نگارشي، به انعکاس گزارشهاي تاريخي مربوط به حيات تاريخي پادشاهان ساساني اکتفا شده است. محققان در دورۀ معاصر با زواياي متعدد و متنوع به وضعيت ديني آن دوره پرداخته و آن را مورد بررسي قرار دادهاند. تعدادي از پژوهشها به وضعيتشناسي ديني عصر ساسانيان بهصورت کلي اقدام کردهاند؛ مانند: مقالة «اوضاع سياسي، مذهبي ايران در آستانه ظهور اسلام» (مفتخري، 1381). برخي پژوهشها بهموضوعات ديني ايران دورۀ ساسانيان پرداختهاند؛ مانند: مقالههاي «هَمَم شهرياري، هَمَم موبدي؛ گفتاري در حقوق مذهبي ايران در دورۀ ساسانيان» (جعفريتبار، 1384)؛ «اصلاحطلبي و فروپاشي» (آقايي، 1380ـ1381). پژوهشهايي نيز به مسائل مرتبط با بزرگان زرتشتي پرداختهاند؛ نظير: مقالههاي «نقش روحانيان زرتشتي در ساختار جامعۀ ايران عصر ساسانيان» (صالحي و ديگران، 1388)؛ «زرتشتيان ايران و اوصاف آنها» (نميرانيان، 1381). برخي پژوهشها به مکانهاي ديني عصر ساسانيان پرداختهاند؛ مانند: مقالههاي «مهرها و اثر مهرهاي تخت سليمان ـ آتشکده اذرگشنسب» (تمري، 1390)؛ «کارکرد سياسي، اجتماعي و اقتصادي آتشکدهها در عصر ساساني» (ميرزايي، 1388). ابعادي از تحقيق پيشرو نيز در برخي تحقيقات منعکس شده است؛ مانند: مقالههاي «فراز و فرود مسيحيت در نگرش حکومتهاي ايران» (امينيفر و دشتي، 1390)؛ «سياست مذهبي دولت ساساني در برخورد با روم شرقي» (وامقي، 1377)؛ «سياست ديني خسرو دوم» (رضا، 1381)؛ «روند مناسبات ديني و سياست در ايران باستان با تکيه بر دورۀ ساسانيان» (زماني، 1385). پژوهشهاي اخير، نزديکترين ساحت معرفتي را با تحقيق پيشرو دارند. توصيفشناسي شاخصههاي حيات ديني ساسانيان و پيامدشناسي آن، از وجوه مميزه تحقيق پيشرو با ديگر تحقيقات همسو ارزيابي ميشود. ازاينرو نوآوري پژوهش انجامگرفته، از جهت پرسش اصلي و پاسخ آن و نيز تقرير و چيدمان اجزاي بحث است که در دو محور محتوايي نمايان است: اول: شاخصهشناسي حيات ديني پادشاهان ساساني، دوم: پيامدشناسي شاخصههاي حيات ديني پادشاهان ساساني.
گونهشناسي منابع مستفاد در تحقيق پيشرو عبارت است از: الف. منابع ديني کهن زرتشتيان؛ مانند اوستا و کتاب روايت پهلوي. ب. منابع نخستين تاريخي؛ مانند: تاريخ يعقوبي، تاريخ طبري، اخبارالطوال دينوري، مروجالذهب و معادنالجوهر مسعودي، التنبيه و الاشراف مسعودي. ج. تحقيقات معاصر که مشتمل بر پژوهشهاي محققان ايراني و محققان غيرايراني است. عدم دسترسي به منابع غيرمکتوب مرتبط، ازجمله محدوديتهاي تحقيق پيشرو ارزيابي ميشود. با استفاده از منابع و تحقيقات بيان شده و ديگر موارد، براي اطلاع از ظرفيتهاي شناختي در حوزۀ دينمداري پادشاهان ساساني، فرايندشناسي تاريخي ساختار ديني پادشاهي ساساني و شاخصههاي حيات ديني پادشاهان ساساني مورد دقت تاريخي قرار گرفته و پيامدهاي شاخصههاي ديني آنها بيان ميشود. لازم به ذكر است منظور از دين زرتشت در پژوهش پيشرو، دين زرتشت تحريف شده است.
1. فرايندشناسي تاريخي ساختار ديني پادشاهان ساساني
با ظهور مذهب زرتشت و «ترويج آن با شمشير»، ايرانيان به اجبار زرتشتي شدند. در ادامه، افرادي نظير تنسر، زمينه را براي تأسيس ساسانيان آماده کردند و اردشير بابکان، سلسلۀ ساسانيان را با استفاده ابزاري از دين زرتشت تحريف شده، تأسيس كرد (مسعودي، 1389، ج 1، ص 85ـ93). در ادامه حدود ۳۴ نفر مسير اردشير را ادامه دادند (همان، ص 93ـ96؛ پيرنيا، 1393، ص 179) که آخرين آنها يزدگرد سوم بود (مسعودي، 1374، ج 1، ص 275)، وی نیز بعد از 4 سال کشته شد و توسط مسيحيان و با احکام آنان، دفن گرديد (مسعودي، 1389، ص 97). ازاينرو دودمان ساساني بعد از حدود 420 (437) سال (همان، ص 90) منقرض شد و از ميان رفت (پيرنيا و آشتياني، 1370، ص 233ـ234). پيامد ثنويت زرتشتي (زرينکوب، 1392، ج 1، ص 489)، تنوع مذهبي در توحيد و شرک بود. آيين زرتشتي بهعنوان دين رسمي ساسانيان (کريستين سن، 1387، ص 151)، رقبايي نظير بوديسم، مسيحيت، مانويت، مزدکي (پيرنيا، 1393، ص 249ـ252) را تا پايان حيات سياسي خود احساس ميکرد (مطهري، 1357، ص 139ـ225).
2. شاخصههاي حيات ديني ساسانيان
ظرفيتشناسي تاريخي حيات ديني پادشاهان ساساني رهنمون شاخصههاي چهارگانه در حوزۀ دينداري است؛ که در ادامه بيان ميشود.
1ـ2. تعريف جايگاه خداگونه
پادشاهان ساساني خود را خداوندگار (پهلوي) معرفي ميکردند! و مردم، معتقد به صفات الهي براي آنها بودند! ازاينرو ايرانيان عصر ساسانيان به دو خدا معتقد بودند: اول، پادشاه بزرگ و پدران او، چه زنده و چه مرده، بهعنوان انسانهاي خداگونه و مادي؛ و دوم، خدايان به معناي واقعي کلمه و معنوي (ويسهوفر، 1380، ص 207ـ208). توضيح اينکه پادشاهان ساساني خود را از نژاد خدا و شخصيتي رباني ميدانستند (زرينکوب، 1392، ج 1، ص 500). آنها خود را صورت يزدان و وجودي الهي و واجبالاحترام، نيز آدمي فناناپذير از ميان خدايان معرفي ميکردند (باهنر و هاشمي، بيتا، ص 36) و خود را خداوندگار ايران ميدانستند (زرينکوب، 1392، ج 1، ص 437). اين رويکرد، در نقوش باقي مانده از آن دوره ديده ميشود (فراي، 1380، ص 591ـ596؛ زرينکوب، 1392، ج 1، ص 417؛ کريستن سن، 1387، ص 102).
2ـ2. تعريف جايگاه «جانشين منصوب خدا»
پادشاهان ساساني ميگفتند: جانشيني خدا حق ايزدي است و فقط از خاندان آنها ميتواند پادشاه ايران شود (دينوري، 1390، ص 103ـ106؛ زرينکوب، 1378، ص 278). ازاينرو خود را جانشين خداوند روي زمين و مأذون معرفي ميکردند (دينوري، 1390، ص 103ـ106؛ يعقوبي، 1387، ج 1، ص 204؛ زرينکوب، 1378، ص 278؛ باهنر و هاشمي، بيتا، ص 36) و آن را هديهاي از جانب خدا ميدانستند (کريستين سن، 1387، ص 102).
3ـ2. تنوع مذهبي
ساسانيان با رويکردهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي به تغيير مذهب اقدام ميکردند. درحاليکه حکم مرتد در آن زمان، اعدام بود؛ (کريستن سن، 1387، ص 76؛ همو، 1374، ص 96؛ محمودآبادي، 1377) اردشير بابکان به مسيحيت گرايش يافت (دينوري، 1390، ص 11؛ زرينکوب، 1378، ص 189) و فرزندش فيروز، بودايي شد (زرينکوب، 1390، ص 289)؛ شاپور اول از دين زرتشت به مانويت تغيير مذهب داد (يعقوبي، 1387، ج 1، ص 196؛ مسعودي، 1389، ج 1، ص243؛ مشکور، ۱۳۸۹، ص 82). دينوري حمايتهاي شاپور از ماني را مطرح نکرده و نوشته: به روزگار شاپور، ماني زنديق ظهور کرد و مردم را فريب داد و شاپور پيش از آنکه بر او دست يابد، درگذشت (دينوري، 1390، ص 73). گفته شده: شاپور از ماني تأثير پذيرفت و به او در گسترش دين نو در امپراطوري ساساني ياري رساند و تا مدتي، ازجمله پيرامونيان شاپور گشت و دو برادر وي به نامهاي مهرشاه و پيروز را به کيش خود در آورد و کتاب شاپورگان را به شاپور اهدا کرد (فراي، 1380، ص 480ـ481). شاپور اول به مردم ايران دستور داد تا از مذهب زرتشت دست برداشته و به مانويت بگروند (يعقوبي، 1387، ج 1، ص 196). با گذشت زمان، شاپور دست از مانويت برداشت (همان، ص 197). گروش يزدگرد اول بهمسيحيت (زرينکوب، 1378، ص 212) منجر به «نوسازي کليساهاي خراب، آزاد شدن عيسويان زنداني و سفرهاي تبليغي کشيشان در ايران گرديد (مشکور، 1369، ص 412). گسترش اين مسئله، به آزادشدن تبليغ مسيحيت درايران منتهي شد. شدت علاقۀ وي بهمسيحيت، آنقدر زياد بود که مسيحيان او را پادشاه مسيحي ميخواندند (همان). بااينحال بعد از مدتي دست از مسيحيت برداشت (زرينکوب، 1378، ص 212). تنوعطلبي ديني او با «ازدواج با دختر رأس جالوت يهودي» (همان) استمرار يافت. خشونتهاي مذهبي وي عليه مسيحيها و زرتشتيها باعث شد هم آتشگاه و هم کليسا او را گنهکار بخوانند (همان). از ديگر مذاهب عصر ساسانيان، مزدک است. مزدک موبدي بود که اوستا را تأويل و براي آن باطني بر خلاف ظاهر قرار ميداد. او اولين کسي بود که در شريعت زرتشت به تأويل و باطن پرداخت و از ظاهر بر گشت (مسعودي، 1389، ص 95). مزدک با رويکردهاي جاهلي بيان ميداشت که بايد اموالِ مردم و نيز زنان، مشترک باشند (يعقوبي، 1387، ج 1، ص 202)؛ زيرا معتقد بود «خدا روزيها را در زمين نهاد تا بندگان به مساوات تقسيم کنند و مردم درکار آن با يکديگر ستم کردند». ازاينرو مردم به خانۀ ديگران ميرفتند و به اموال و نواميس تجاوز ميکردند و کسي را ياراي مقاومت آنها نبود (طبري، 1362، ج 2، ص 640). قباد اول در کنار توصيه به تأليف کتابِ احکام شريعتِ مسيحيت، (زرينکوب، 1378، ص 262) به مزدک گرويد (مسکويه، 1389، ج 1، ص 162؛ پيرنيا، 1393، ص 203؛ گيرشمن، 1388، ص 362؛ هوار، 1363، ص 133؛ زرينكوب، 1378، ص 224) و با جنبش إباحت که مزدک پديد آورده بود، موافقت کرد. وي در جهت مستقر ساختن و رسميتبخشيدن إباحۀ نساء تلاشها کرد (کريستن سن، 1374، ص 114). ازاينرو تجاوزهاي گستردهاي به جامعۀ زنان ايران شد و وضع بهقدري بحراني گرديد که فرزند، پدر خود را نميشناخت و پدر نيز فرزند خود را؛ درعينحال قباد در کنترل مزدکيان بود (طبري، 1362، ج 2، ص 640؛ مسکويه، 1389، ج 1، ص 162). آيين مزدک با ورود اسلام به ايران، بارها (در مقابل اسلام) خودنمايي کرد (کريستن سن، 1387، ص 340ـ357). اگرچه مزدک به دستور خسرو اول کشته شد (يعقوبي، 1387، ج 1، ص 202)؛ بااينحال خسرو انوشيروان به آيين مسيحيت علاقه نشان ميداد (کريستن سن، 1374، ص 119). وي دستور به ترجمۀ عهد عتيق به زبان پهلوي را نيز صادر کرد (زرينکوب، 1378، ص 263). هرمز چهارم اقدام به تغيير ماهوي و معرفتي متون مذهبي زرتشتي کرد (مسعودي، 1374، ج 1، ص 265). خسرو پرويز در راستاي پناهندگي به دشمن، «براي تصاحب قدرت در ايران، با دختر امپراطوري روم، مريم مسيحي، ازدواج و تحت تأثير او، اقدام به گسترش معنوي و مادي مسيحيت در ايران کرد» (مسکويه، 1389، ج 1، ص 203؛ زرينکوب، 1392، ج 1، ص 517). عشق خسرو پرويز به شيرين مسيحي (همسر ديگر خسرو دوم) و نفوذ فوقالعادۀ شيرين در او، باعث شد امتيازات و امکانات فراوان به نصاراي ايران اعطا کند (طبري، 1362، ج 2، ص 733و766؛ زرينکوب، 1392، ج 1، ص 517؛ زرينکوب، 1378، ص 246؛ کريستين سن، 1387، ص 469ـ473)؛ زيرا مسيحيان ايراني توسط شيرين، مديريت و رهبري معنوي ميشدند (کريستين سن، 1387، ص 470). در اين ارتباطهاي گسترده، خسرو پرويز به آيين مسيحيت و آداب و رسوم آن گرويد (زرينکوب، 1392، ج 1، ص 517؛ کريستين سن، 1387، ص 469)؛ بهطوريکه جامههاي صليب دار ميپوشيد (يعقوبي، 1387، ج 1، ص 209). اقدامات وسيع آخرين پادشاه مستقر ساسانيان در ايران (يزدگرد سوم) نسبت به مسيحيان، مانند ارتقاي سطح اجتماعي مسيحيان در ايران، ساخت کليساها و استوارسازي مسيحيت، باعث شد تا مسيحيان وي را با احترام طبق احکام و آداب ترسايي،دفن کنند (مسکويه، 1389، ج 1، ص 412).
برخي محققان معاصر معتقدند تنوع مذهبي پادشاهان ساساني ناشي از: «تسامح مذهبي» (زرينکوب، 1378، ص 196؛ محمودآبادي، 1377)، «تلاش براي اتحاد مناطق مختلف» (زرينکوب، 1392، ج 2، ص 432ـ434)، «ابزاري براي کاستن از نفوذ نجبا و بزرگان زرتشتي» (پيرنيا، 1393، ص 203؛ مشکور، 1369، ص 429)، «کنجکاوي در مورد مذهب» (زرينکوب، 1378، ص 196) و «درمان پادشاه توسط اسقف مسيحي» بوده است (مشکور، 1369، ص 412). ادبيات تاريخي مذکور در حوزۀ معرفت تاريخي، قابل بررسي است. نکاتي که موارد مذکور را قابل تأمل ميکند، در ادامه بيان ميشود.
الف. در صورتي ميتوان از تسامح مذهبي پادشاهان ساساني سخن گفت که خود پادشاه، تغيير مذهب نداده باشد؛ درحاليکه بسياري از پادشاهان ساساني دست از مذهب رسمي ايران آن دوره برداشتند و به ديگر جريانهاي فکري ـ معرفتي انساني و غيرانساني روي آوردند؛ مانند خسرو دوم و قباد دوم. حتي برخي پادشاهان به اصلاح پيامدهاي تغيير مذهب پادشاهان قبلي اقدام ميکردند؛ مانند خسرو اول که بعد از قباد بهقدرت رسيد و والدين فرزندان مجهول را معلوم کرد و زنان را نزد همسرانشان بازگرداند (مسکويه، 1389، ج 1، ص 179).
ب. برخي پادشاهان ساساني، پارادوکس رفتاري در برخورد با مذاهب داشتند. بهعنوان مثال يکي از آنها ازيکسو به مذهبي خاص گرايش داشت و در زماني ديگر در مورد همان مذهب، خشونت مذهبي را بهکار ميبرد و از سوي ديگر نسبت به مذاهب ديگر، بياعتنايي مذهبي را در پيش ميگرفت؛ همانند يزدگرد اول. اين مسئله با تلاش براي اتحاد مناطق، تسامح و کنجکاوي مذهبي سازگار نيست.
ج. سخن از تسامح مذهبي افرادي مانند شاپوربن اردشير، با حضور افرادي مانند کرتير در دربار وي، که در خشونت مذهبي معروف است؛ کار را دشوار ميکند. اين مسئله زماني سختتر ميشود که کرتير بهعنوان هيربدي ساده (از درجات پيشوايان ديني به معناي آموزگار (اوشيدري، 1389، ص 504) در عهد شاپور اول، در دورۀ پادشاهان بعدي ارتقاي جايگاه مييابد و به مقام موبدان موبد (رئيس موبدان) ميرسد (زرينکوب، 1378، ص 201).
با توجه به موارد بيانشده، تحليل تنوع مذهبي پادشاهان ساساني از طريق تسامح مذهبي، کنجکاوي مذهبي، درمان پادشاهان توسط مسيحيان، تلاش براي اتحاد جغرافيايي و کاهش نفوذ نجبا و بزرگان زرتشتي کامل نيست. بنابراين علل و عوامل ديگري در اين زمينه مؤثر بودند که بسترهاي سياسي و زمينههاي نظامي ازجملۀ آنها ارزيابي ميشود.
4ـ2. رويکرد قهرآميز نسبت به ديگر مذاهب
پادشاهان ساساني متناسب با نوع مذهب مختار خود، نسبت به ديگر مذاهب واکنشهاي قهرآميز داشتند. بعد از رسميشدن آيين زرتشتي در ايران توسط اردشير، قلعوقمع پيروان اديان يهودي، بودايي، برهمني، عيسوي، مندايي و مانوي، مانند دورۀ هرمز اول (زرينکوب، 1378، ص 290ـ297) احيا شد. کرتير مخصوصاً به يهوديان و بوداييان و هندوان و مانويان تاخته و کانونهاي ايشان را تباه ساخت. اين کار کرتير ابتکاري نبود؛ زيرا منابع ارمينان و سريانيان از شور و تلاش اردشير در اين زمينه سخن راندهاند (فراي، 1368، ص 253).
رويکرد قهرآميز ساسانيان نسبت به ديگر مذاهب در طول تاريخ، خونينبار بود؛ بهطوريکه درکنار «قتلعام بوداييان درشرق ايران» (زرينکوب، 1378، ص 289) «مانويان و مزدکيان، زير شکنجههاي هولانگيز کشته ميشدند» (هوار، 1363، ص 158). «کتب اعمال شهداي ايران براي دانستن آزار و تعقيب عيسويان ايران توسط ساسانيان، از منابع بسيار معتبر محسوب ميشود» (کريستن سن، 1387، ص 94).
با قدرتيابي اردشير، آزار و اذيت مسيحيان، صورتي تازه يافت (ويسهوفر، 1380، ص 197). ويسهوفر از قول آديابن نکات مهمي را در اين حوزه از سنگسار و اعدام تا زجر و شکنجههاي سخت يادآوري ميکند (ويسهوفر، 1380، ص 197). خشونتها در دورۀ شاپور دوم تشديد (زرينکوب، 1375، ص 195؛ نويسندگان، 1389، ج 3، ص 117؛ سايکس، 1368، ج 1، ص 566) و در دورۀ اردشير دوم شور و حرارتي مضاعف يافت (زرينکوب، 1378، ص 211ـ212). يزدگرد اول تضاد معرفتي در حوزۀ مذهبي را سرلوحۀ فعاليتهاي خود قرار داد؛ لذا در ابتدا حمايتهاي حداکثري از مسيحيت را انجام و پس از دست کشيدن از مسيحيت، «به آزار و اذيت مسيحيان پرداخت» (زرينکوب، 1378، ص 211ـ212؛ مشکور، 1369، ص 413). «يزدگرد اول به انهدام فرقه مسيحي حکم داد و در نتيجه تا پنج سال، تمام مسيحيان ايران مورد تعاقبِ سخت، شکنجه وعذاب بودند» (سايکس، 1368، ج 1، ص 586). بهرام اول، سياست پدر را ادامه داد (نويسندگان، 1389، ج 3، ص 48؛ هوار، 1363، ص 131). اقدامات قهرآميز او «باعث کوچ مسيحيان ايراني به روم شد» (زرينکوب، 1378، ص 215؛ مشکور، 1369، ص 416). آزار و اذيت گروهيِ مسيحيان، از مشخصههاي يزدگرد دوم بود (نويسندگان، 1389، ج 3، ص 117)؛ و گسترش آن، علماي مسيحي را مجبور به اعلان حکم جهاد کرد (زرينکوب، 1378، ص 217ـ218؛ مشکور، 1369، ص 419). همچنين يهوديان عصر او در فشار و سختي بهسر ميبردند (زرينکوب، 1378، ص 217ـ218؛ مشکور، 1369، ص 418). در همين راستا خسرو اول به قتلعام بزرگان مسيحي اقدام کرد (کولسنيکف، 1389، ص 129).
در اواسط پادشاهي شاپور دوم، امپراطوري روم، دین مسيحيت را پذيرفت. ازاينرو «بقيۀ پادشاهي طولاني شاپور دوم، به خون مسيحيان آغشته» (گيرشمن، 1388، ج 1، ص 540)، و «جامعۀ مسيحي در ايران، از شکنجهها و عذابهاي متمادي و سخت و بيرحمانۀ او متلاشي و تقريبا نابود شد» (سايکس، 1368، ج 1، ص 587؛ ويسهوفر، 1380، ص 302؛ زرينکوب، 1378، ص 207و210). با شکست قيام مسيحيان ارمنستان در پادشاهي يزدگرد دوم، «بزرگان مسيحيان زنداني شدند، عيسويان ايراني مورد شکنجه و سختگيري قرار گرفته و زنداني شدند؛ اکثر آنها که از انکار مذهب خود امتناع ورزيدند پس از شکنجههاي سخت به قتل رسيدند» (مشکور، 1369، ص 421). با دستور پادشاهان ساساني، مجازتهاي ايرانيان مسيحي سختتر از مجازات ديگر ايرانيان بود (پيرنيا و آشتياني، 1387، ص 249). اقدامات قهرآميز در مقاطعي بهقدري وسيع بود که منجر به بروز جنگ ميان ايران روم ميشد؛ مانند جنگ بهرام پنجم (پيرنيا، 1393، ص 195) که طي دو سال نبردهاي خونين و بيحاصل، بدون نتيجه پايان يافت (زرينکوب، 1378، ص 215). در دورۀ فيروز اول، همانند برخي ادوار پادشاهان ساساني (همان، ص 290) شکنجۀ يهوديان (گيرشمن، 1388، ص 359) و قتلعام آنها، خاصه يهوديان اصفهان (مشکور، 1369، ص 422ـ423) استمرار يافت. قباد اول به «قلعوقمع مذهبي مزدکيان» (زرينکوب، 1378، ص 229) اقدام کرد. خسرو اول در کنار «اعدام مزدک، هرکسي که به آيين مزدک بود را از دم تيغ گذراند» (دينوري، 1390، ص 96؛ مسعودي، 1389، ص 95؛ زرينکوب، 1392، ج 2، ص 471و484) و «سر آنها را بريد» (طبري، 1362، ج 2، ص 648). «در اين راه، بسياري را بهقتل رساند و خون بيشماري را ريخت» (مسکويه، 1389، ج 2، ص169)؛ تا اينکه «هشتاد هزار نفر بهقتل رسيدند» (مسعودي، 1374، ج 1، ص 258) بهطوريکه زمين را از خون آنها آبياري کرد (علوي، 1354، ص 62). بهدليل وجود نظام طبقاتي، «گروش نژادگان به مذاهبي غير از زرتشت، موجب اخراج آنها از ايران و تبعيد آنها ميشد» (مسکويه، 1389، ج 2، ص 179).
برخي، قتلعام مذهبي مسيحيان را ناشي از دينيشدن دولت روم ميدانند (مشکور، 1369، ص 407). گرچه اين مسئله تا حدودي بر خشونت مذهبي ساسانيان تأثيرگذار بود؛ بااينحال تحليل مذکور به دلايلي که در ادامه ميآيد، کامل نيست؛ الف. عدم کمک امپراطوري روم به قيام مسيحيان در ارمنستان در زمان يزدگرد دوم (زرينکوب، 1378، ص 218)؛ ب. عدم اختصاص قتلعام مذهبي به مسيحيان و عموميت آن نسبت به ديگر اديان (همان)؛ ج. هرزگي مذهبي پادشاهان ساساني.
3. پيامدشناسي حيات ديني پادشاهان ساساني
ايجاد فاصله ميان پيامبران، به تحريف معرفتي و ساختاري اديان الهي از سوي پادشاهان ظالم و ستمگر در طول تاريخ منجر گرديد. پادشاهان ساساني ازجمله آنها بودند که حيات دينيشان مبتني بر شاخصههاي چهارگانه ذکرشده در سطور قبل ارزيابي ميشود. شاخصههاي مذکور، آثار و پيامدهايي را رهنمون بود که در ابعاد مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي، ظهور و بروز داشت. در ادامه به پيامدهاي حيات ديني پادشاهان ساساني پرداخته ميشود.
1ـ3. ايجاد انحراف در دين زرتشت
ساسانيان بر ايجاد انحراف و گسترش آن در دين زرتشت تأکید داشتند. پادشاهان ساساني ازيکسو براي خود جايگاه خداگونه در جامعه ترسيم ميکردند و از سوي ديگر خود را جانشين خدا روي زمين معرفي و حکومت پادشاهي را مأذون از جانب خدا ميدانستند! ازاينرو به تحريف دين زرتشت در راستاي تحکيم پايههاي قدرت خود اقدام ميکردند. بزرگان زرتشتي با دستور ساسانيان، انحرافات فراوان در دين زرتشت را ايجاد (مطهري، 1357، ص 253؛ افتخارزاده، 1377، ص 44) و يا انحرافها را تقويت کردند. مانند کودکان روابط آزاد، که پيک خدايان معرفي ميشدند (بارتلومه، 1337، ص 22). منظور از کودکان روابط آزاد اين بود که اگر پدري عمداً از انجام وظيفۀ خود نسبت به دخترش کوتاهي ورزد، در اينصورت دختر ميتوانست به ازدواج نامشروع اقدام کند. در اين مرحله، قوانين حکومت ساساني پشتيبان دختر بود و براي فرزندان روابط آزاد نيز حقوقي در نظر ميگرفت. اين کودکان عشق آزاد، در ابتدا تحت سرپرستي مادر خود و در خانۀ پدربزرگ مادري خويش رشد و تربيت مييافتند. نام اين فرزندان، پيک خدايان نام داشت (بارتولومه، 1337، ص 49ـ50). از ديگر انحرافها، سنت خويدوده بود (روايت پهلوي، 1367، ص 6؛ بارتولومه، 1337، ص 61؛ کريستن سن، 1387، ص 321). «خويدوده» ازدواج با محارم، يعني ازدواج پدر يا پسر با مادر يا خواهر يا دختر بود (روايت پهلوي، 1367، ص 6). بنابراين پادشاهان ساساني ابزارسازي مذهبي را تئوريزه و دين را بازيچه خود قرار داده بودند. آنها به بزرگان زرتشتي ميگفتند از يافتههاي خود بر دانش مردم بيفزايند (افتخارزاده، 1377، ص 44). از اصول مبتني بر عقل و وحي، همراهي و دخالت دين تحريف نشده با سياست و حكومت است. همچنين مبارزه با جريان نامعقول و انحرافي سکولاريسم، امري مطلوب، عقلاني، مقبول و منطبق با فطرت انساني محسوب مي شود؛ بااينحال ساسانيان همانند امويان و عباسيان، با سوءاستفاده از دين زرتشت و بازيچه قرار دادن آن، موجب انحرافهاي عميقتر در باورهاي ايرانيان گرديدند. با ظهور اسلام و آشنايي مردم ايران با منظومۀ معرفتي توحيدي، با رضايت قلبي از آن استقبال کردند و مسلمان شدند. از پيامدهاي نزديکِ استفادۀ ابزاري ساسانيان از دين زرتشت، تولد جريان «دينداران دينستيز» بود. ازاينرو يکي از ويژگيهاي برخي بزرگان زرتشتي در ايران را در کنار «نفاق، فراموشکاري، سودطلبي، بدبيني و عصبيت، الحاد معرفي کردند» (کريستن سن، 1374، ص 94). از پيامدهاي متوسط آن، رويگرداني بدنۀ مردم از آيين زرتشتي بود و از پيامدهاي دور، گرايش سريع مردم ايران به اسلام (پس از ورود آن به ايران) ارزيابي ميشود. با ورود اسلام به ايران، «ايجاد امپراطوري جهاني مسيحي» (نويسندگان، 1389، ج 3، ص 83) با مشکل مواجه و شکست خورد. البته برخي معتقدند در صورت عدم ورود اسلام به ايران، ايرانيان باز هم مذهب زرتشتي را مذهب رسمي ايران ميشناختند (فراي، 1380، ص 538). اين رويکرد با دادههاي تاريخي منابع نخستين تاريخي همسو نيست.
2ـ3. ثروتاندوزي بزرگان زرتشتي
پادشاهان ساساني خود را نمايندۀ خدا روي زمين معرفي ميکردند. آنها در راستاي قدرتافزايي سياسي خود، به استفادۀ ابزاري از دين زرتشت اقدام کردند و بزرگان زرتشتي را بهخدمت گرفتند و از طرق مختلف، به ثروت آنها ميافزودند. بزرگان زرتشتي در کنار دودمانسازي براي خود (کريستن سن، 1387، ص 128) ثروت بسيار از طريق حقوق مالي ثابت ديني، کفارات، نذورات و صدقات جمعآوري و بر بسياري از املاک حاصلخيز کشور مسلط شدند (کريستين سن، 1387، ص 129؛ پيرنيا، 1393، ص 238؛ باهنر و هاشمي، بيتا، ص 58). ازاينرو در ميان مردم به حرص و خست و شرارت و حيله و طمع و مالاندوزي و رباخواري معروف شدند (زرينکوب، 1378، ص 300). اين ثروت نامشروع، اقتدار آنها را زياد کرد (کريستن سن، 1387، ص 129). فساد و اشرافيت بزرگان زرتشتي با مديريت پادشاهان ساساني، در کنار نزاع و رقابت نجبا و بزرگان دربار در حوزۀ قدرت سياسي، ثبات و استقرار سياسي ايران را از بين برده بود (زرينکوب، 1392، ج 1، ص 537).
3ـ3. فاصلهگيري مردم از معنويت و اکتفا به اعمال سخت، دشوار و نامعقول
پادشاهان ساساني با سوءاستفاده از دين زرتشت تحريفشده، مردم را در سختترين فشارها در حوزههاي مختلف فردي و اجتماعي قرار داده بودند. مردم بيش از اعتقاد و انديشه، به اعمال و رسوم توجه ميکردند و از مهد تا لحد درگير مقررات مذهبي تحريف شده زرتشتي بودند. هر فرد در طول شبانهروز، بر اثر غفلتي محدود، دستخوش گناه و گرفتار پليدي و نجاست ميشد. تصلب و قشرينگري مذهب زرتشتي تحريف شده، همراه با رسوم و آيينهاي آن که از احکام رنجآور و بيهوده سرشار شده بود، تأثير خود را از دست داده بود (مفتخري، 1381). استفاده از ادرار در طهارت (اوستا، 1391، ج 2، ص 748ـ747 و 755ـ753 و 838؛ افتخارزاده، 1377، ص 291)، کاربست دشتانستان (اوستا، 1391، ج 2، ص 835ـ839؛ شايست و ناشايست، 1369، ص 27ـ68) و ازدواجهاي نامعقول مانند ازدواج با محارم (روايت پهلوي، 1367، ص 6؛ بارتولومه، 1337، ص 61؛ کريستين سن، 1387، ص 321) ازجمله اعمال سخت و نامعقول بود که از سوي ساسانيان بر مردم ايران تحميل ميشد.
در ايران مقارن ظهور اسلام، به زنان در دورۀ عادت ماهيانه، دشتان ميگفتند. در متون زرتشي، پيدايي دشتان اثري اهريمني در زنان است که هر ماه تکرار ميشود (الهويي، 1382، ص 34). در اين ايام، زنان جامعه ايراني از جامعه طرد ميشدند و در مکاني جدا زندگي ميکردند. مکاني که زنان دشتان در آن نگهداري ميشدند، دشتانستان نام داشت (اوستا، 1391، ج 2، ص 835ـ839). رويکرد مذکور تا اوايل قرن گذشته در برخي نقاط ايران استمرار داشت و از خانۀ دشتان (دشتانستان) براي زنان دشتان استفاده ميشد (شايست و ناشايست، 1369، ص54، يادداشتها). نوع برخورد مردم با زنان در دورۀ مذکور بهشدت زننده و دور از شأن انسانيت بود.
4ـ3. گسترش مسيحيت در ايران
گرچه خشونت مذهبي عليه مسيحيان در ايران مقارن ظهور اسلام از سوي ساسانيان به امري نهادينه مبدل شده بود؛ بااينحال، مسيحيت به دلايل مختلف در برهههايي از زمان در ايران نفوذ و بالتبع گسترش مييافت. ازاينرو ساسانيان در برخي بازهها اقدام به قتلعام مسيحيان و در برخي زمانها که پروژۀ نفوذ مسيحيت در ايران گسترش مييافت، به مسيحيت گرايش پيدا ميکردند و فضاي اجتماعي حداکثري به مسيحيان جهت رشد و توسعه در ايران ميدادند. توضيح اينکه، از آثار تنوع مذهبي پادشاهان ساساني، خاصه گروش آنان به عيسويان، نفوذ و گسترش مسيحيت در ايران بود که در مصاديق متعدد متجلي بود. در ادامه به برخي از مهمترين آنها اشاره ميشود.
اهداي هدايا و نذورات به مسيحيان (زرينکوب، 1378، ص 246؛ کريستن سن، 1387، ص 469)، اعطاي مناصب و مشاغل بزرگ در ايران به مسيحيان (زرينکوب، 1392، ج 1، ص 517)، تأسيس کليساهاي فراوان در ايران (همان؛ زرينکوب، 1378، ص 246)، تصاحب نزديکترين جايگاهها به پادشاه از «همسران تا محافظين» (همان)، «انتخاب پادشاهان» توسط مسيحيان (زرينکوب، 1392، ج 1، ص 520) و آزادي ديني عيسويان (کريستن سن، 1387، ص 469). گسترش روزافزون آيين مسيحيت در ايران در اواخر دورۀ ساسانيان بهويژه در عصر خسرو دوم چشمگير بود (نويسندگان، 1389، ج 3، ص 81). نتيجه اينکه، گسترش مراکز فرهنگي ـ تبليغي مسيحيان و نفوذ آنها در سطوح مختلف تصميمگير و تصميمساز دربار ساسانيان، تير خلاصي بر پيکرۀ نيمهجان ساسانيان بود.
5ـ3. جابجايي و مهاجرت مردم
از پيامدهاي رويکرد قهرآميز ساسانيان نسبت به ديگر مذاهب، مهاجرت مردم شهرها به مناطق ديگر و تغيير جغرافياي انساني و مذهبي مناطق بود؛ مانند تخليۀ شهر نصيبين مسيحي از ترس پادشاهي ساساني و مهاجرت مردم به روم. توضيح اينکه در جريان مذاکرات ميان روميان و ساسانيان، شهر نصيبين که مسيحي نشين بود، به ايران تحويل داده شد. همين مسئله باعث مهاجرت ساکنين شهر نصيبين به ديگر شهرهاي روم گرديد. ترس ساکنين مسيحي نصيبين از ساسانيان، باعث مهاجرت آنها بهديگر مناطق شده بود. مهاجرت مسيحيان نصيبين بهديگر مناطق، منجر به خالي شدن شهر از سکنه گرديد. ازاينرو شاپور مجبور شد هزار خانواده از شهرهاي استخر و اسپهان و حوزههاي ديگر ايران را به نصيبين بکوچاند و در آنجا ساکن گرداند (مسکويه، 1389، ج 1، ص 142).
نتيجهگيري
جهان مقارن ظهور اسلام، آلوده به مؤلفههاي فرهنگ جاهلي در ساحتهاي مختلف بود. ايران از اين مسئله مستثنا نبود. در ايران دورۀ پارسي دوم، فرهنگ جاهلي در ابعاد مختلف با مديريت پادشاهان ساساني، ظهور و بروز ساختاري و معرفتي داشت. بعد ديني، بعد زنان و نظام خانواده، بعد سياسي و نظامي، بعد اقتصادي، بعد علمي ـ آموزشي و بعد روابط و مناصب از آن جمله است.
پادشاهان ساساني همانند امويان و عباسيان، از دين سوءاستفاده ميكردند. حيات ديني پادشاهان ساساني مبتني بر شاخصههاي چهارگانه بود. آنها براي خود جايگاه خداگونه تعريف ميکردند و مردم را ملزم به پذيرش دو نوع خدا ميکردند. ساسانيان خود را جانشين منصوب خدا معرفي ميکردند و آن را هديه خداوند به خودشان ميدانستند و به آن در سخنان خود افتخار ميکردند. اصولاً ساسانيان هيچ اعتقادي به اديان الهي و غيرالهي نداشتند. ازاينرو عليرغم اينکه دين رسمي ايران دورۀ ساسانيان، زرتشتي بود؛ مذهب خود را تغيير ميدادند و به اديان ديگر ميگرويدند. ساسانيان گاهي به مسيحيت گرايش پيدا ميکردند؛ گاهي زرتشت را ميپذيرفتند و گاهي مزدکي و برخي اوقات به ماني ميگرويدند. رويکرد پادشاهان ساساني در حوزههاي مختلف، خشن و قهرآميز بود. اين رويکرد در حيات ديني ساسانيان بهصورت راهبردي ثابت، مورد کاربست روشي و محتوايي قرار ميگرفت. ازاينرو برخورد خشن و حداکثري با اديان در دستور کار پادشاهان ساساني قرار داشت. از سوي ديگر ساسانيان، متناسب با ديني که انتخاب کرده بودند به قلعوقمع ديگر اديان ميپرداختند. مدل زيستديني پادشاهان ساساني پيامدهاي منفي و گوناگوني را رهنمون بود. ايجاد انحراف در دين زرتشت، ثروتاندوزي بزرگان زرتشتي، فاصلهگيري مردم از معنويت و اکتفا به اعمال سخت، دشوار و نامعقول، گسترش مسيحيت در ايران، و درنهايت، جابجايي و مهاجرت مردم، برخي از پيامدهاي حيات ديني پادشاهان ساساني ارزيابي ميشود. سرانجام با ظهور اسلام و گسترش آن، مردم ايران مسلمان شدند و پروژۀ جهانيسازي مسيحيت شکست خورد و دين اسلام و تمدن اسلامي در جهان گسترش يافت.
- آقایی، مزدک، 1380ـ1381، «اصلاحطلبی و فروپاشی»، هفت آسمان، ش 12و13، ص 131ـ168.
- افتخارزاده، محمودرضا، 1377، ایران آیین و فرهنگ، تهران، رسالت قلم.
- امینیفر، حسن و محمد دشتی، 1390، «فراز و فرود مسیحیت در نگرش حکومتهای ایران»، تاریخ اسلام در آیینه پژوهش، ش 30، ص 5ـ32.
- اوستا، 1371، گزارش و پژوهش: جلیل دوستخواه، ویرایش دوم، تهران، مروارید.
- اوستا ، 1391، پژوهش استاد پورداوود، گزارش دکتر دوستخواه، تهران، مروارید.
- اوشیدری، جهانگیر، 1389، دانشنامه مزدیسنا، تهران، مرکز.
- بارتولومه، کریستین، 1337، زن در حقوق ساسانی (ترجمه و ملحقات با مقدمهای در تیپشناسی حقوقی و روانشناسی جنسی ایران ساسانی)، ترجمة ناصرالدین صاحبالزمانی، تهران، مؤسسة مطبوعاتی عطایی تحقیقات خاورشناسان.
- باهنر، محمدجواد و اکبر هاشمی، بیتا، جهان در عصر بعثت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلام.
- پیرنیا، حسن و اقبال آشتیانی، 1370، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه، تهران، خیام.
- پیرنیا، حسن ، 1387، تاریخ ایران از مادها تا انقراض قاجاریه، تهران، سمیر.
- پیرنیا، حسن ، 1393، ایران قدیم، تهران، اساطیر.
- تمری، نازنین، 1390، «مهرها و اثر مهرهای تخت سلیمان ـ آتشکده اذرگشنسب»، مطالعات ایرانی، ش 20، ص 71ـ92.
- جعفریتبار، حسن، 1384، «هَمَم شهریاری، هَمَم موبدی؛ گفتاری در حقوق مذهبی ایران در دوره ساسانیان»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ش 70، ص 43ـ74.
- دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، 1390، اخبار الطوال، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.
- رضا، عنایتالله، 1381، «سیاست دینی خسرو دوم»، فرهنگ، ش 43، ص 1ـ20.
- روایت پهلوی ـ متنی به زبان فارسی میانه یا پهلوی ساسانی، 1367، ترجمة مهشید میرفخرایی، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- زرینکوب، عبدالحسین، 1375، روزگاران ایران (گذشته باستانی ایران)، تهران، سخن.
- زرینکوب، عبدالحسین ، 1378، روزگاران: تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، تهران، سخن.
- زرینکوب، عبدالحسین ، 1392، تاریخ مردم ایران، تهران، امیرکبیر.
- زمانی، حسین، 1385، «روند مناسبات دینی و سیاست در ایران باستان با تکیه بر دوره ساسانیان»، تاریخ، ش 2، ص 55ـ84.
- سایکس، سرپرسی، 1368، تاریخی ایران، ترجمة سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، دنیای کتاب.
- شایست و ناشایست متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی)، 1369، ترجمه و آوانویس کتایون مزداپور، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- صالحی، کوروش و دیگران، 1388، «نقش روحیانیان زرتشتی در ساختار جامعه ایران عصر ساسانیان»، پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام، ش 5، ص 119ـ148.
- طبری، محمدبن جریر، 1362، تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر.
- علوی، پرتو، 1354، مختصری درباره تاریخ مزدک، تهران، اندیشه.
- فرای، ریچارد نلسون، 1368، میراث باستانی ایران، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران، علمی و فرهنگی.
- فرای، ریچارد نلسون ، 1380، تاریخ باستانی ایران، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران، علمی و فرهنگی.
- کریستین سن، آرتور امانوئل، 1387، ایران در زمان ساسانیان، ترجمة رشید یاسمی، تهران، نگاه.
- کریستین سن، آرتور امانوئل ، 1374، وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان، ترجمة مجتبی مینویی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- کولسنیکف، ا. ای، 1389، ایران در آستانه سقوط ساسانیان، ویراستار ن. و. پیگولفسکایا، ترجمة محمدرفیق یحیایی، تهران، کندوکاو.
- گیرشمن، رومن، 1388، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمة محمد معین، تهران، علمی و فرهنگی.
- محمودآبادی، سیداصغر، 1377، «بررسی مبانی سیاسی ـ ایدئولوژیک دو جامعه عرب و ایرانی مقارن ظهور اسلام 2»، فرهنگ اصفهان، ش 9و10، ص 14ـ25.
- مسعودی، علیبن حسین، 1374، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی.
- مسعودی، علیبن حسین ، 1389، التنبیه و الاشراف، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی.
- مسکویه رازی، ابوعلی، 1389، تجارب الأمم (آزمونهای مردم)، ترجمة ابوالقاسم امامی، تهران، سروش.
- مشکور، محمدجواد، 1369، ایران در عهد باستان (در تاریخ اقوام و پادشاهان پیش از اسلام)، بیجا، اشرفی.
- مطهری، مرتضی ، ۱۳۸۹، تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، تهران، صفار و اشراقی.
- مطهری، مرتضی، 1357، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، جامعة مدرسین.
- مفتخری، حسین، 1381، «اوضاع سیاسی، مذهبی ایران در آستانه ظهور اسلام»، تاریخ اسلام، ش 10، ص 81ـ100.
- میرزایی، علیاصغر، 1388، «کارکرد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آتشکدهها در عصر ساسانی»، پژوهشهای علوم تاریخی، ش 2، ص 123ـ140.
- مینویی، مجتبی و محمداسماعیل رضوانی، 1354، نامه تنسر به گشنسپ، تهران، خوارزمی.
- نمیرانیان، کتایون، 1381، «زرتشتیان ایران و اوصاف آنها»، علوم اجتماعی و انسانی، ش 34، ص 161ـ174.
- نویسندگان، 1389، تاریخ ایران کمبریج، قسمت سوم ساسانیان، ترجمة تیمور قادری، تهران، مهتاب.
- وامقی، ایرج، 1377، «سیاست مذهبی دولت ساسانی در برخورد با روم شرقی»، اطلاعات اقتصادی ـ سیاسی، ش 129و130، ص 32ـ49.
- ویسهوفر، یوزف، 1380، ایران باستان از 550 پیش از میلاد تا 650 پس از میلاد، ترجمة مرتضی ثاقبفر، تهران، ققنوس.
- هوار، کلمان، 1363، ایران و تمدن ایرانی، ترجمة حسن انوشه، تهران، امیرکبیر.
- الهویی نظری، زهرا، 1382، «جایگاه زن در فرهنگ و حقوق عصر ساسانی»، علوم انسانی دانشگاه الزهراء، سال سیزدهم، ش 46و47.
- یعقوبی، احمدبن اسحاق، 1387، تاریخ یعقوبی، ترجمة محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی.