بررسی مانعیت روایات ضرب از حجیت تفسیر موضوعی
 / سطح 4 فقه و اصول و دکترای فقه و معارف، گرایش تفسیر و علوم قرآن جامعة المصطفی العالمیه / smmhosseini1400@yahoo.com
 / دانشیار گروه تفسیر و علوم قرآن مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / azizikia@iki.ac.irArticle data in English (انگلیسی)
بررسی مانعیت روایات ضرب از حجیت تفسیر موضوعی
 سیدمحمدمهدی حسینی         / سطح 4 فقه و اصول و دکترای فقه و معارف، گرایش تفسیر و علوم قرآن جامعة المصطفی العالمیه    smmhosseini1400@yahoo.com
غلامعلی عزیزیکیا / دانشیار گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسۀ آموزشي و پژوهشي امام خمینی    azizikia@iki.ac.ir
دريافت: 12/12/1403                    پذيرش: 22/04/1404
چکیده
در مجامع حدیثی فریقین روایاتی در ذم ضرب قرآن به قرآن وارد شده است. مفهومشناسی این اصطلاح و اعتبارسنجی این روایات از جهت احتمال مانعیت از تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی قرآن کریم که بهترین ابزار برای دستیابی به مقاصد شارع در کتاب الهی است، ضرورت دارد. این پژوهش درصدد بررسی سندی و دلالی روایات ضرب در احادیث خاصه و عامه و نسبت این روایات با ادلۀ حجیت تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی با روش اجتهادی فقهی و اصولی است. مهمترین نتایج این پژوهش عبارتند از: 1. این روایات به لحاظ سندی معتبر است. 2. مقصود از ضرب مذموم قرآن در این روایات عدم رعایت ضوابط تفسیر مثل ملاحظه عام و خاص و ناسخ و منسوخ و مجمل و مبیّن در استخراج مقاصد الهی است که مهمترین عامل آن جدایی از اهل بیت بهعنوان عالمان کامل به قرآن کریم است. 3. این روایات مانع از حجيت تفسیر قرآن به قرآن و موضوعی با رعایت کامل ضوابط تفسیر و در نظر گرفتن دیدگاه اهلبيت در حد میسور از جهت اعتبار و مدلول روایات تفسیری نیست. مهمترین نوآوری این تحقیق، روش بررسی اجتهادی فقهی و اصولیِ این روایات است که در پژوهشهای گذشته دیده نمیشود.
كليدواژهها: روایات ضرب قرآن، اطلاق روایات، حجیت، تفسیر موضوعی، روش اجتهادی. 
مقدمه
 
قرآن کریم بهعنوان مهمترین منبع هدایت تا روز قیامت در بسیاری از موارد برای روشن شدن مقصود خداوند متعال نیاز به توضیح و تفسیر دارد. واژۀ «تفسیر»، مصدر باب تفعیل از ماده «فسر» بهمعنای بیان و توضیح دادن است (ابن فارس، 1404ق، ج4، ص504). این واژه هممعنای با مصدر ثلاثی مجرد «فَسر»، البته همراه با مبالغه که ویژگی غالبی این باب است و بهمعنای «کشف مقصود از لفظ مشکل» است (ابنمنظور، 1414ق، ج5، ص55). در ترکیب «تفسیر قرآن» واژۀ «تفسیر» به همان معنای لغوی به کار رفته است و هر نوع بیان برای رفع غموض از معنای آیات قرآن کریم تفسیر بهشمار میآید، حتی اگر روش بیان فاقد ویژگیهای لازم برای تفسیر مورد قبول شارع و از مقوله تفسیر به رأی ناصواب باشد. مؤید این دیدگاه، کاربرد این واژه در روایتی از امام صادق است که تفسیر به رأی باطل هم مصداق تفسیر شمرده شده است که مفسر در صورت مطابقت با واقع غیرمأجور و در صورت مخالفت با واقع گناهکار است (عياشي، 1380، ج1، ص17).
یکی از روشهای تفسیر قرآن، تفسیر به وسیلۀ خود قرآن و آیات دیگر آن است. تفسیر قرآن به قرآن در نظریۀ صحیح، تفسیر قرآن به همه قرائن متصل و منفصل آیات و ازجمله به روایاتی است که مخصص عمومات و یا مقید اطلاقات یا مبیّن اجمال آیات است (بابايی، 1389، ج2، ص 126).
در تقسیمی دیگر به لحاظ اسلوب، تفسیر قرآن به «ترتیبی» و «موضوعی» تقسیم میشود. تفسیر ترتیبی تفسیر آیه به آیه قرآن کریم و به ترتیب آیات است. تفسیر موضوعی عبارت است از: «ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻔﺎﺩ ﻭﺍﮊﮔﺎﻥ ﻭ ﻋﺒﺎﺭﺍﺕ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺿﻮﻋﻲ ﺍﺯ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﺑﺎ ﺑﻬﺮﻩﮔﻴﺮﻱ ﺍﺯ ﻣﺠﻤﻮعه ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺭﻭﺵ گفتوگوي ﻋﻘﻼﻳﻲ ﻭ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻋﺮﺑﻲ» (رجبی، 1388، ص111). هر دو اسلوب تفسیری  از زمان نبی اکرم وجود داشته است، اما تفسیر موضوعی نسبت به تفسیر ترتیبی در طول تاریخ رواج کمتری داشته و بیشترین آثار تفسیر موضوعی مربوط به دوران معاصر است. با تکامل معارف انسان و پدید آمدن سؤالات جدید، قرآن کریم نیازمند تفسیرهای صحیح و روزآمد در هر زمانهای با توجه به معارف جدید حاصلشده برای بشر است. تفسیر موضوعی و لازمه اجتنابناپذیر آن، یعنی تفسیر قرآن به قرآن، روشی کارآمد برای رسیدن به مقاصد الهی در قرآن کریم است و پاسخگویی نیازهای جدید بشر در بسیاری از موارد متوقف بر این نوع تفسیر و حجيت و اعتبار معارف حاصلشده از این روش است. اولین و مهمترین مسئله در تفسیر موضوعی قرآن کریم حجيت و اعتبار این روش تفسیری است. مقصود از حجیت و اعتبار جواز نسبت دادن معارف حاصل از این روش تفسیری به خداوند متعال است. محققان برای اثبات اعتبار این روش تفسیری قرآن به قرآن و همچنین تفسیر موضوعی به سیره عقلایی بر درک مقصود متکلم به وسیلۀ کلمات دیگر او و امضای این سیره به وسیله آیات و روایات متعدد استناد نمودهاند (جوادی آملی، 1383، ج1، ص63؛ بابايی، 1389، ج2، ص127؛ رستمی، 1380، ج1، ص134-136؛ یداللهپور، 1383، ص125-155؛ حجتی و احسانی، 1385). اقتضای این ادله برای اثبات حجیت تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی از پیشفرضهای پذیرفتهشدۀ این تحقیق است. برای اثبات حجیت علاوه بر اقتضای دلیلهای ذکرشده، بررسی موانع احتمالی حجیت این روش تفسیری ضروری است. در مجامع روایی شیعه و اهلسنت به برخی از روایات در نظر ابتدایی، ممکن است مانع از اعتبار تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی به نظر رسد. مهمترین آنها یک دسته روایاتی است که از ضرب بخشی از قرآن به بخش دیگر نهی نموده است و در برخی از آنها این عمل موجب کفر به خدای سبحان معرفی شده است. در نظر ابتدایی نوعی تنافی بین این روایات با ادله اعتبار روش تفسیر موضوعی و تفسیر قرآن به قرآن تعارض به چشم میآید و همین امر سبب مخالفت برخی از پژوهشگران با اعتبار روش تفسیر موضوعی و تفسیر قرآن به قرآن شده است (بیآزار شیرازی، 1368).
سؤال اصلی این است که آیا روایات ضرب مانع حجيت تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی است؟
سؤالات فرعی برای رسیدن به پاسخ سؤال اصلی چنین است: 1. آیا روایات ضرب در احادیث فریقین به لحاظ سندی معتبرند؟ 2. مقصود از ضرب قرآن در این روایات چیست؟ 3. رابطۀ این روایات با ادلۀ حجیت تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی به لحاظ تعارض بدوی یا تعارض مستقر چیست؟
اهمیت این تحقیق به جهت نیاز غیرقابل انکار به تفسیر موضوعی در جهت پاسخ به پرسشهای روزافزون جامعه بشری است. نیازی که با اکتفا به روش تفسیر ترتیبی شایع در طول تاریخِ تفسیر قابل پاسخ به نظر نمیرسد. همچنین خطر بزرگ ذکرشده در برخی از این روایت برای ضرب بخشی از قرآن به بخش دیگر بیان شده است، بررسی دقیق و تحلیل مفهومی این روایات برای اطمینان از در امان بودن از خطر کفر را ضروری ساخته است.
یکی از پژوهشهای مستقل در این زمینه مقالۀ «نقد و بررسی ضرب قرآن» (ايازي، 1385) است که با مقایسۀ مضمون این روایت در روایات مجامع حدیثی شیعه و اهلسنت معنایی مقید از ضرب قرآن ارائه نموده است که با وجود جامع بودن تحقیق، هدف اصلی معناشناسی ضرب قرآن در روایات اهلبیت با شاهد گرفتن متن روایت در مجامع حدیثی اهلسنت است و روش اجتهادی فقاهتیِ بررسی احادیث و ارتباط این روایات با حجیت و اعتبار تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی در مرتبه دوم از اهتمام بوده است.
مقالۀ «معناشناسی تطبیقی حدیث ضرب القرآن بالقرآن و ارتباط آن با تفسیر به رأی» (قدسی و امینی تهرانی، 1394)، به بررسی سندی روایات ضرب در فریقین پرداخته است و در ادامه رابطۀ معنایی ضرب قرآن را با تفسیر به رأی مطرح نموده است. این مقاله ناظر به ارتباط این روایات با حجیت تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی نیست.
این پژوهش در پی بررسی این دسته از روایات که از آنها به روایات ضرب تعبیر میشود، از جهت سند و دلالت و مانعیت از اعتبار و حجیت تفسیر موضوعی و تفسیر قرآن به قرآن با روش اجتهادی فقهی و اصولی است و همین جهت نقطه تمایز این تحقیق از سایر پژوهشهایی است که نگارندگان به آنها دست یافتهاند.
1. روایات ضرب در مجامع حدیثی شیعه
1ـ1. على بن ابراهيم عن أبيه عن نضر بن سويد عن قاسم بن سليمان، عن أبيعبدالله قال: «قال أبي: ما ضرب رجل، القرآن بعضه ببعض الاّ كفر» 
امام صادق از پدرشان امام باقر حكايت مىكند كه فرمود: «هيچ كس برخى از قرآن را به برخى ديگر نزد، مگر آنكه كافر شد» (کلینی، 1407ق، ج2، ص632).
این روایت با همین متن توسط احمد بن ابیعبدالله برقی، عیاشی و شیخ صدوق نقل شده است (برقی، 1371، ج1، ص212؛ صدوق، 1403ق، ص190؛ 1406ق، ص280؛ عیاشی، 1380، ج1، ص18).
بررسی سند روایت
از نظر سند، نقل کلینی بنا بر تحقیق صحیح است؛ چراكه همۀ راویان سند غیر از قاسم بن سلیمان در کتب رجال مورد توثیق دانشمندان رجالاند، اما قاسم بن سليمان، اگرچه دربارۀ وى توثيق صريحى در كتب ذكر نشده است، اما با توجه به چند اماره، اطمینان به وثاقت او حاصل میشود: 1. دو نفر از اجلاي از اصحاب اجماع، يعنى حماد بن عيسى و يونس بن عبدالرحمن از او اخذ حديث كردهاند. 2. كتاب وى را نضر بن سويد نقل مىكند، نجاشى او را «صحيح الحديث» دانسته است که فقط احاديث معتبر را روايت كرده و به راوی ضعیف و روایت مرسله اعتماد نمیکند و در همۀ موارد فراوانی كه در كتب اربعه از او نقل حدیث شده است، واسطهاش نضر بن سويد است. بنابراين ظاهر نقل كتاب قاسم بن سليمان توسط نضر بن سويد، موثق بودن قاسم بن سليمان است (ر.ک. شبیری زنجانی، 1419ق، ج11، ص4021). 3. بر اساس برخی از مبانی پذیرفتهشده از سوی گروهی از محققان وقوع این راوی در سلسلۀ اسناد کامل الزیارات و تفسیر قمی و عدم وجود قدح در مورد او هم در اثبات موثق بودن کافی است (سیفی مازندرانی، 1428ق، ص241).
دو نقل شیخ صدوق نیز فقط اختلاف آن با نقل کلینی در ابتدای سند است و دو مرویعنه ابتدای سند نیز هر دو مورد توثیق هستند.
بررسی دلالت روایت
بیشتر اهل لغت معنای ماده «ضرب» را معروف و شناخته شده که همان معنای «زدن» در فارسی است، ذکر نکردهاند. ابنفارس ماده « ضرب» را اصل واحد مشترک در همه موارد استعمالات حقیقی و مجازی دانسته است (ابنفارس، 1404ق، ج3، ص397). مصدر «ضَرب» بهمعنای قرار دادن چیزی بر چیزی با شدت برای تأثیر در آن (مدنی، 1384، ج2، ص227)، و همچنین بهمعناى درهم آميختن و مخلوط كردن است، وقتى كه شير خوب و بد را با هم درمىآميزند، به آن «ضريب» گويند (فراهیدی، 1409ق، ج7، ص32؛ ابنمنظور، 1414ق، ج1، ص548). «ضَرَب الشى بالشيء»، يعنى چيزى را با چيز ديگر در هم آميخت (طريحي، 1375، ج2، ص106).
در روایت شریفه فعل «ضَرب» بهمعنای کنایی متناسب با همان معنای لغوی به کار رفته است و مقصود از آن کنار هم قرار دادن بخشی از آیات قرآن در کنار بخش دیگر است. با وجود عدم ذکر قید لفظی برای این فعل که به لحاظ مفهوم شامل هر نوع کنار هم قرار دادن آیات میشود، با توجه قرینۀ متصل ذیل روایت که این عمل مساوی با کفر به خداوند معرفی شده است، اطلاق نسبت به بسیاری از افراد «ضرب» شکل نمیگیرد و فقط نسبت به افرادی از این فعل که با داعیِ متناسب با کفر، مثل تحریف معنوی قرآن به وسیلۀ تفسیر به رأی و بدعتگذاری در جامعه و مثل آن شکل میگیرد.
2ـ1. سید مرتضی در رسالۀ محکم و متشابه، روایتی طولانی را از تفسیر نعمانی نقل نموده است که به جهت اهمیت نکات موجود در روایت، به طور کامل ذکر میشود. روایت چنین است: «قال ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر النعمانی رضیالله عنه فی کتابه فی تفسیر القرآن: حدثنا احمد بن محمد بن سعید بن عقده، قال: حدثنا احمد بن یوسف بن یعقوب الجعفی، عن اسماعیل بن مهران، عن الحسن بن علی بن ابیحمزه، عن ایه، عن اسماعیل بن جابر، قال: سمعت اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق یقول: «إنّ الله تبارک و تعالی بعث محمّداً فختم به الأنبیاء فلا نبیّ بعده، و أنزل علیه کتاباً فختم به الکتب فلا کتاب بعده، أحلّ فیه حلالاً، و حرّم فیه حراماً، فحلاله حلال إلی یوم القیامۀ، و حرامه حرام إلی یوم القیامۀ، فیه شرعکم، وخبر مَن قبلکم وبعدکم وجعله النّبیُّ عَلَماً باقیاً فی أوصیائه، فترکهم النّاس وهم الشهداء علی أهل کلّ زمان وعدلوا عنهم، ثمّ قتلوهم، واتّبعوا غیرهم وأخلصوا لهم الطاعه، حتّی عاندوا من أظهر ولایه ولاه الأمر وطلَبَ علومهم. قال اللّه تعالی: «وَ نَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَی خَآئِنَهٍ مِنْهُمْ»، و ذلک أنّهم ضربوا بعض القرآن ببعض، واحتجّوا بالمنسوخ وهم یظنّون أنّه النّاسخ، واحتجّوا بالمتشابه وهم یَرَون أنّه المحکم، واحتجّوا بالخاصّ وهم یقدّرون أنّه العامّ، واحتجّوا بأوّل الآیه و ترکوا السّبب فی تأویلها ولم ینظروا إلی ما یفتح الکلام و إلی ما یختمه، ولم یعرفوا موارده و مصادره، إذ لم یأخذوه عن أهله، فضلّوا وأضلّوا واعلموا، رحمکم الله، أنّه من لم یعرف من کتاب اللّه عزوجلّ النّاسخَ من المنسوخ، والخاصّ من العامّ، والمحکم من المتشابه، والرّخص من العزائم، والمکّیّ و المدنیّ، وأسباب التّنزیل، والمبهم من القرآن فی ألفاظه المنقطعه والمؤلّفه، وما فیه من علم القضاء والقدر، والتّقدیم والتّأخیر، والمبیّن والمعمّی، والظاهر والباطن، والابتداء من الانتهاء، والسؤال والجواب، والقطع والوصل، والمستثنی منه والجاری فیه، والصّفه لما قبل ممّا یدلّ علی ما بعد، والمؤکّد منه والمفصّل، وعزائمه ورخصه، ومواضع فرائضه وأحکامه، ومعنی حلاله وحرامه الّذی هلک فیه الملحدون، والموصول من الألفاظ والمحمول علی ما قبله و علی ما بعده، فلیس بعالم بالقرآن ولا هو من أهله. ومتی ما ادّعی معرفه هذه الأقسام مدّعٍ بغیر دلیل فهو کاذب مرتاب، مفترٍ علی اللّه ِ الکذبَ ورسولِهِ، ومأواه جهنّم وبئس المصیر (شریف مرتضی، 1384، ص55-56، به نقل از: تفسیر نعمانی).
اسماعیل بن جابر میگوید که از امام صادق شنیدم که فرمود: «خداوند تبارک و تعالی محمد را فرستاد و او را آخرین پیامبران قرار داد و هیچ پیامبری پس از او نیست. کتابی بر او نازل کرد و کتابهای آسمانی را با آن خاتمه داد، در آن کتاب، حلالها و حرامهایی قرار داد و حلال آن تا قیامت حلال است و حرام آن تا قیامت حرام است، در آن قانون شما و اخبار افراد قبل و بعد از شما است. پیامبر آن را علامت باقیمانده در اوصیای خود قرار داد، اما مردم اوصیای آن حضرت را که شاهدان بر اهل همۀ زمانها هستند، رها کردند و از آنها دور شدند، آنها را کشتند و دیگران را دنبال کردند و از آنها اطاعت کردند، حتی با کسانی که ولایت خود نسبت به آن والیان امر را اظهار کردند و علوم آنها را طلب کردند، دشمنی کردند. خداوند میفرماید: «و پارهای از آنچه به آن تذکر داده شدند، فراموش کردند و پیوسته بر گروهی از خائنان از آنها اطلاع مییابی»، براى اينكه اينان در اثر دور شدن از علم اوصيا، خودسرانه به تفسير قرآن پرداختند و پارهاى از قرآن را به پارهاى ديگر زدند، به آيهاى كه نسخ شده تمسك كردند، به خيال اينكه ناسخ است، به آيهاى متشابه تمسك كردند، به گمان اينكه آيهاى محكم است، به آيهاى كه مخصوص به موردى معين است براى اثبات مطلبى عام استدلال كردند، به خيال اينكه آن آيه عام است، و به اول يك آيه احتجاج كردند، و علت تأويل آن را رها نمودند و هيچ توجهى به آغاز و انجام آيه ننموده، موارد و مصادرش را نشناختند، چون نخواستند به اهل قرآن رجوع نمايند، درنتيجه هم گمراه شدند و هم گمراه كردند و بدان که ـ خداوند تو را بیامرزد ـ که کسی که ناسخ و منسوخ را در کتاب خداوند نمیشناسد و خاص را از عام، محکم را از متشابه، رخصت را از عزیمت، مکی و مدنی، اسباب نزول و مبهم از قرآن در کلمات منقطع و متصل آن و آنچه از علم قضا و قدر، تقدیم و تأخیر، مبیّن و مجمل، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها، سؤال و جواب، قطع و وصل، و مستثنا منه و جاری در آن و صفت ما قبل از صفت مابعد و مؤکد و مفصِّل و عزائم و رخصتها و مواضع فرائض و معنای حلال و حرام که در آن ملحدان هلاک میشوند و موصول از الفاظ و محمول بر قبل و بعد، او نه دانشمند قرآن است و نه از اهل آن است و هر وقت که ادعای معرفت این اقسام را کرد، او مدعی بدون دلیل و دروغگوی اهل شک است که دروغ بر خدا و پیامبر میبندد و جایگاه او جهنم است که جایگاهی است.»
بررسی سند روایت
روایت به جهت وجود احمد بن یوسف بن یعقوب که توثیقی در مورد او نیست و همچنین به جهت حسن بن علی بن ابیحمزه بطائنی که از رؤسای واقفه و مورد تضعیف بسیاری از دانشمندان رجال است (کشی، 1404ق، ص552؛ حلی، 1402ق، ص231)، از جهت وثوق به راویان فاقد اعتبار است، اما به جهت مضمون متعالی و موافق با عقل و وحی و مطرح نمودن دقايقی در علوم قرآن که از مفسران غیر معصوم در آن زمان مشابه آن دیده نشده است، امکان توثیق به لحاظ مضمون آن وجود دارد.
بررسی دلالت روایت
بررسی مبسوط دلالت این روایت و فقرات مختلف آن فراتر از گنجایش این پژوهش است و فقط در حد مربوط به پژوهش، جهات دلالت این روایت مطرح میشود.
در این روایت امام صادق قرآن را یادگار پیامبر اکرم در میان امت و نشانۀ جانشینان خود معرفی نموده است که علم کامل قرآن که شامل جهات فراوانی است، فقط نزد آنان است و بدون مراجعه به علم آنها امکان رسیدن به هدایت قرآن بهطور کامل وجود ندارد. مردم بعد از آن حضرت بهجای عالمان حقیقی قرآن، به کسانی مراجعه کردند که به دروغ خود را عالم به قرآن معرفی کردند و با کنار هم گذاشتن آیات و عدم فهم صحیح که متوقف بر علوم فراوانی بود که از آن محروم بودند، هم خود گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند. نتایج مهم زیر از این روایت قابل استفاده است.
1. کلام امام خود ثابتکننده ارتباط معنایی آیات است، فهم صحیح عام بدون خاص، متشابه بدون محکم، منسوخ بدون ناسخ و... میسور نیست. بنابراین تفسیر صحیح قرآن نیازمند ضرب صحیح آیات به یکدیگر است که تمام جهات مذکور در آن مراعات شود، کاری در نهایت سختی و برای غیر اهل آن غیرممکن است و با توجه به انحصار علوم یادشده، بهطور کامل نزد اهلبيت غیر آنان بدون مراجعه به آنان نمیتوانند قرآن را صحیح تفسیر نمایند.
2. روایت با دلالت التزامی بر عدم جواز و حجیت تفسیر نادرست قرآن، چه تفسیر ترتیبی و چه تفسیر قرآن به قرآن و چه تفسیر موضوعی دلالت میکند.
3. دستیابی به تفسیر کامل قرآن کریم، جز با مراجعه به اهلبيت میسور نیست؛ زیرا احاطه به امور فراوان یادشده جز نزد اهلبيت نیست.
4. جهات منفی مطرحشده در ضرب قرآن در این روایت مقید اطلاق روایت قبل است. در روایت قبل تقیید فقط از جهات متناسب با کفر بود، اما تقییدی که این روایت ایجاد میکند بیشتر است و عدم آگاهی کافی در تفسیر نیز سبب تحقق ضرب مذموم است. مثل اینکه مفسر بدون قصد بدعت و تحریف، اما با عدم آشنایی با عام و خاص و ناسخ و منسوخ سراغ تفسیر قرآن برود. بنابراین، همۀ علم و رعایت همۀ تفصیلهای ذکرشده در روایت شرط عدم تحقق ضرب مذموم است. این شرایط با وجود عدم مانعیت از تفسیر قرآن و بهطور خاص حجيت تفسیر موضوعی و تفسیر قرآن به قرآن، شرط حجیت تفسیر و بهطور ویژه این نوع تفسیر را دشوارتر نموده است و مفسر باید تمام جهات ذکرشده را در صورت روشن شدن معنای موردنظر روایت ملحوظ قرار دهد. البته در صورت عدم وضوح موارد مذکور در روایت به لحاظ مفهومی جریان اصل برائت از لزوم رعایت آن شروط و همینطور عدم اشتراط آن شرط در حجیت تفسیر، با توجه به عدم امکان تعطیل حجیت تفسیر قرآن به جهت عدم روشن شدن برخی از شرایط ذکرشده در یک روایت بعید نیست.
5. مهمترین وجهه ضرب قرآن کریم در روایت، احساس بینیازی به اهلبیت در تفسیر قرآن کریم از جانب مخالفان آنان است. تفسیر قرآن کریم نیاز به احاطهای همهجانبه دارد که فقط نزد اهلبیت است، اما این مضمون بهمعنای تأیید دیدگاه دانشمندان اخباری در نفی حجیت ظهورات قرآن کریم نیست، بلکه نفی دیدگاه قرآنبسندگی است که بهطور عمده از جانب مخالفان اهلبيت مطرح شده است. البته استفاده اشتراط حجیت تفسیر قرآن کریم بعد از استظهار اجتهادی با ضابطه از آیات قرآن به مراجعه به سنت معتبر که روایات دارای شرایط حجيت سندی و دلالی باشد، بعید نیست. اگر کسی مدعی ظهور این روایت در عدم جواز و حجيت تفسیر قرآن کریم بهطور مطلق برای غیرمعصومان شود، این اطلاق با آیات و روایات تجویزکننده تفسیر مقید میشود و از حجیت ساقط میشود.
2. روایات ضرب در مجامع حدیثی اهلسنت
1ـ2. در طبقات کبری ابنسعد از پیامبر اکرم چنین روایت شده است: «قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ بْنِ قَعْنَبٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ أَبِي حَازِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ابْنَيِ الْعَاصِ أَنَّهُمَا قَالا: مَا جَلَسْنَا مَجْلِسًا فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ كُنَّا بِهِ أَشَدَّ اغْتِبَاطًا مِنْ مَجْلِسٍ جَلَسْنَاهُ يَوْمًا جِئْنَا فَإِذَا أُنَاسٌ عِنْدَ حُجَرِ رَسُولِ الله يتراجعون فِي الْقُرْآنِ. فَلَمَّا رَأَيْنَاهُمُ اعْتَزَلْنَاهُمْ وَ رَسُولُ اللَّهِ خَلْفَ الْحُجَرِ يَسْمَعُ كَلامَهُمْ. فَخَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ مُغْضَبًا يُعْرَفُ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِمْ [فَقَالَ: أَيْ قَوْمِ. بِهَذَا ضَلَّتِ الأُمَمُ قَبْلَكُمْ بِاخْتِلافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ وَ ضَرْبِهِمُ الْكِتَابَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ. إِنَّ الْقُرْآنَ لَمْ يَنْزِلْ لِتَضْرِبُوا بَعْضَهُ بِبَعْضٍ وَلَكِنْ يُصَدِّقِ بَعْضُهُ بَعْضًا فَمَا عَرَفْتُمْ مِنْهُ فَاعْمَلُوا بِهِ وَمَا تَشَابَهَ عَلَيْكُمْ فَآمِنُوا بِهِ]. ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ وَإِلَى أَخِي فَغَبَطْنَا أَنْفُسَنَا أَنْ لا يَكُونَ رَآنَا معهم» (ابنسعد، 1410ق، ص145-146)؛ عمرو بن شعیب از پدرش از دو فرزند عاص (هشام و عمرو) نقل میکند که گفتند که ما در زمان رسول خدا در هیچ جلسهای ننشستیم که به آن به خود ببالیم به اندازه نشستن ما در مجلسی در روزی که عدهای از مردم نزد خانههای رسولالله شروع به آیههای قرآن را به یکدیگر ارجاع میدادند. وقتی ما آنها را دیدیم از آنها کناره گرفتیم و رسول خدا از پشت خانهها صدای آنها را میشنید. ايشان از خانه درحالىكه (از اين عمل) خشمناك بودند بیرون آمد و فرمود: با همین کار امتهاى قبل از شما گمراه شدند. آنان دربارۀ پيامبرانشان با یکديگر اختلاف كردند و مطالب كتابشان را به يكديگر زدند (و ارجاع دادند). سپس فرمود: بهراستى كه قرآن فرو فرستاده نشده تا برخى از آن برخى ديگر را تكذيب كند، بلكه قرآن نازل شده تا برخى قسمتهاى آن برخى ديگر را تصديق كند. پس هرچه را از قرآن شناختيد بدان عمل كنيد و هرچه را كه بر شما مشتبه بود، بدان ايمان آوريد. سپس ایشان به من و برادرم رو کردند و ما به خود بالیدیم که ما را همراه با آن مردم ندید.
2ـ2. در مسند احمد بن حنبل روایت فوق با قدری اختلاف در عبارت چنین نقل شده است: «حدثنا أنس بن عِياض حدثنا أبو حازم عن عمرو بن شُعَيب عن ابيه عن جده، قال: لقد جلستُ أنا وأخي مجلسا ما أُحبُّ أن لي به حُمْرَ النَّعَم، أقبلتُ أنا وأخي، وإذا مَشْيَخةٌ من صِحابة رسولالله جلوس عند باب من أبوابه، فكرهنا أن نفرق بينهم، فجلسنا حَجْرَة، إذ ذكروا آية من القرآن، فتمارَوا فيها، حتى ارتفعت أصواتهم، فخرج رسولالله مُغْضَبا، قد احمر وجهه، يرميهم بالتُّراب، ويقول: «مهلا يا قوم، بهذا أُهلكَت الأُمم من قبلكم، باختلافهم على أنبيائهم، وضَربهم الكُتُبَ بعضها ببعَض، إن القرآن لم ينزل يُكَذِّبُ بعضه بعضا، بل يُصَدِّق بعضه بعضا، في عرفتم منه فاعملوا به، وما جهلتم منه فرُدُّوه إلى عَالِمِهِ»؛ عمرو بن شعیب از پدرش از جدش نقل میکند که من و برادرم در مجلسی بودیم که آن را با شتران سرخ (کنایه از باارزشترین کالا) هم عوض نمیکنم، من و برادرم جلو رفتیم و در این هنگام بزرگانی از اصحاب رسول خدا کنار دری از درهای منزل آن حضرت نشسته بودند، دوست نداشتیم که جمع آنها جدا شود، به همین جهت، گوشهای تنها نشستیم، در این هنگام سخن از آیهای از قرآن به میان آمد و شروع به مجادله در مورد آن کردند و صدای آنها بلند شد، ناگهان رسول خدا غضبناک بیرون آمد و چهرهاش از غضب سرخ شده بود و به آنها خاک میپاشید. رسول خدا هنگامىكه شنيد گروهى درباره قرآن اختلاف كردهاند، فرمود: همانا مردمان پيش از شما بهسبب چنين كارى هلاك شدند، بعضى آيات كتاب خدا را به بعضى آيات ديگر زدند. بدانيد كه قرآن نازل شد تا بعضى از آن بعضى ديگر را تصديق كند. پس برخى از آيات آن را با برخى ديگر تكذيب نكنيد. آنچه از آن مىدانيد، بيان كنيد و آنچه را كه نسبت به آن آگاهى نداريد، به داناى آن واگذار نماييد.
دو روایت دیگر با همین مضمون یکی مختصر و دیگری با تفصیل بیشتر در مسند احمد بن حنبل آمده است و همچنین این روایات را ابنکثیر با طرقی غیر از این طریق در تفسیر خود آورده است (ابنحنبل، 1416ق، ج1، ص122؛ ج6، ص285؛ ابنکثير، 1419ق، ج2، ص322).
بررسی سندی روایات
دو روایت فوق اگرچه از سوی برخی از علمای عامه با توجه به مبانی رجالی عامه صحیح شمرده شده است، اما با توجه به عدم ثبوت وثوق بیشتر روایان عامه و همینطور عدم ثبوت وثوق دانشمندان رجالی آنها راهی برای اثبات صحت روایات از طریق توثیق روات وجود ندارد. دو راه دیگر برای اعتباربخشی به روایات مجامع حدیثی عامه وجود دارد. راه اول ثبوت استفاضه روایت به جهت کثرت روات در هر طبقه است و راه دوم حصول وثوق به متن روایت به جهت قرائن خارجی، مثل نقل روایت در منابع شیعه به همان شکل و یا قوت اطمینانبخش متن. با توجه به نقلهای متعدد این روایت، احتمال حصول استفاضه در نقل این حدیث محتمل است. همچنین با وجود اختلاف و اضطراب در برخی از امور فرعی در این روایات، سخن پیامبر اکرم در علت گمراه شدن امتهای قبل با عقل و نقل و نقل تقریباً یکسان نقل شده است. یکسان بودن کلام آن حضرت در نقلهای متعدد سبب ظن قوی به صدور این مضمون از ایشان میشود. مجموعۀ این نکات امکان اعتبار مضمون این روایت را تقویت نموده است. با این حال، پذیرفتن قطعیِ اعتبار نیازمند تحقیق بیشتر است. در هر حال استناد به این روایت بهعنوان مؤید بدون شک صحیح است.
بررسی دلالت روایات
در روایت دوم مقصود از خاک پاشیدن به آنها یا کنایه از سرزنش و ملامت است و یا رسمی در عرب برای سرزنش بوده است. همانگونه که شبیه این جمله در کلام امیرالمؤمنین آمده است که «احثوا التراب علی وجوه المدّاحین»، به صورت چاپلوسان خاک بپاشید. این روایات ضرب بعضی از قرآن به بعضی دیگر را سبب هلاکتی همانند هلاکت امتهای قبل معرفی نموده است. کنار هم قرار دادن آیات باید برای تصدیق نباشد و نه تکذیب و در مواردی که موافقت دو آیه با هم برای کسی قابل فهم نیست، باید بهجای نسبت دادن تناقض سکوت کند و علم آن را به اهلش واگذارد. این مضمون بهطور با معارف عقلی و نقلی سازگار است و در این صورت این مضمون در این روایات بهعنوان شارح و یا مقید اطلاق روایت اول نقلشده در روایات مجامع شیعه قابل قبول است. این نکته هدف اصلی مقالۀ «نقد و بررسی ضرب قرآن» (ایازی، 1385) است.
3. احتمالات مطرحشده در معنای «ضرب قرآن»
احتمالات متعددى در معانى اين احاديث وجود دارد كه به موارد مهم آن اشاره مىكنيم.
1-3. منع از همه انواع ضرب قرآن به قرآن
اولین احتمال این است که اطلاق «ضرب» در روایت شریف مقصود باشد، و هرگونه کنار هم قرار دادن دو آیه یا بیشتر مشمول کفر به خداوند و به دلالت التزامی ممنوع باشد. با این برداشت از آیه، تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی نیز از شمول این منع و خطر بزرگ استثنا نمیشود. در این صورت، این روایت مانع از حجیت این دو نوع تفسیر است.
در بحث حجیت خیر واحد، یکی از شروط حجیت خبر عدم مخالفت آن با قرآن کریم و سنت قطعی است. با وجود آیات متعددی که بر حجیت تفسیر قرآن به قرآن دلالت مینماید و همینطور سیرۀ قطعی معصومان بر این روش تفسیری، اطلاق روایات ضرب در صورت ثبوت و عدم تقیید به روایت مقیده، هم به این وسعت مخالف کتاب و فاقد حجیت است. به فرض حجیت ذاتی این اطلاق، به جهت معارضه با روایات دال بر حجیت تفسیر قرآن به قرآن، روایات دستۀ دوم به جهت موافقت با کتاب بر روایات ضرب ترجیح داده میشود و حجیت اطلاق گستردۀ آنها با تعارض ساقط میشود.
بنابراین این احتمال اول قابل قبول نیست و این روایات بههیچوجه مانع از حجیت تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی نیست.
2-3. تأویل متشابهات
ابنالولید استاد شیخ صدوق در پاسخ سؤال از معناى حديث (ضرب القرآن) میگوید: «معناى حديث اين است كه كسى در تفسير آيهاى به تفسير آيۀ ديگر جواب دهد» (صدوق، 1403ق، ص190).
علامه طباطبائی میفرماید: پاسخ ابنالوليد به مرحوم صدوق كمى ابهام دارد، و دوپهلو است، چون ممكن است مقصودش روشى معمول در بين اهل علم باشد كه در مناظرات خود آيهای را به جنگ آيهاى ديگر مىاندازند، و با تمسك به يكى، ديگرى را تأويل مىكنند و نیز ممكن است مقصودش اين باشد كه كسى معناى يك آيه را از آيات ديگر استفاده كند و آنها را شاهد بر آيۀ موردنظرش قرار دهد.
اگر منظور ابنالوليد معناى اول باشد درست است، و ضرب بعض قرآن به بعض ديگر است و اگر معناى دوم مقصود باشد، سخن باطلى گفته و دو روايت نامبرده آن را دفع مىكنند (طباطبائی، 1417، ج3، ص81).
دیدگاه علامه طباطبائی در مورد پاسخ ابنالولید درست به نظر میرسد.
مرحوم فيض كاشانى هم بر آن است كه شايد منظور از روايات «ضرب القرآن»، تأويل برخى متشابهات قرآن به بعضى معانى بر اساس هواى نفس بدون شنیدن از اهل قرآن، نور و هدایت الهی باشد (فیض کاشانی، 1406ق، ج9، ص1784).
3-3. خلط بین مقامات و مقاصد آیات
علامه طباطبائي معتقد است: «اين روايات عبارت «ضرب القرآن بعضه ببعض» را در مقابل «تصديق بعض القرآن بعضا» قرار داده، معلوم مىشود منظور از «ضرب القرآن» اين است كه كسى بين مقاماتى كه معانى آيات دارند، خلط كند و در ترتيبى كه بين مقاصد هست اخلال وارد آورد، مثلاً محكم را متشابه و متشابه را محكم بداند و يا خطاهايى از اين قبيل مرتكب شود.
پس تكلم به رأى پيرامون قرآن و قول به غير علم كه در روايات گذشته بود و «ضرب بعض القرآن ببعض» كه در اين روايات آمد، همه مىخواهند يك چيز را بفهمانند و آن اين است كه براى درك معناى قرآن از غير قرآن استمداد نجوييد.
سپس علامه طباطبائی در تأييد معناى مزبور، روايت تفسیر نعمانی از امام صادق را نقل میکند (طباطبائی، 1417ق، ج3، ص83).
آیتالله جوادی آملی نیز همین معنا را برای روایات ضرب برگزیده است. (جوادی آملی، 1383، ج1، ص99).
با استظهاری که از روایت تفسیر نعمانی انجام شد، روشن شد که مهمترین وجهه ضرب قرآن همان قرآنبسندگی است که این جهت مورد تصریح علامه طباطبائی قرار نگرفته است.
4-3. مقارنه بین آیات به قصد ایجاد فتنه
استاد عميدزنجانى بعد از نقل کلام علامه طباطبائی احتمال دیگری را اینگونه مطرح میکند: «ممكن است مراد از «ضرب القرآن بعضه ببعض» مقارنه آيات و ارجاع آيهاى به آيات ديگر، بهمنظور ابراز اختلاف و تضاد بين آيات و ايجاد فتنه در دين خدا باشد.
اين معنا، گرچه با روايات اخير (بنابراين كه جملۀ «واحتجّوا بالمنسوخ و هم يظنّون...» عطف تفسيرى جملۀ قبلى باشد) سازگار نيست، ولى روايات پيشتر، مخصوصاً روايت اول، كه صريحاً «تكذيب القرآن بعضه بعضا» را نتيجۀ ضرورى «ضرب القرآن بعضه ببعض» قرار داده است، احتمال مزبور را تقويت و تأييد مىكند، اما در روايات اخير، احتمال استيناف در جملۀ «و احتجّوا بالمنسوخ و هم يظنّون...»، ضعف احتمال مزبور را از نظر اين روايت جبران مىنمايد.
نكتهاى كه در روايات فوق بايد مورد توجه قرار گيرد، مسئلۀ كفر كسانى است كه اقدام به اين عمل «ضرب القرآن بعضه ببعض» مىنمايند؛ بهگونهايکه در روايات، بدان تصريح شده است.
بىترديد، عمل «ضرب قرآن»، بهمعناى تفسير غلط قرآن، هيچگاه موجب كفر مفسر نخواهد بود. آنچه مىتواند مفسر قرآن را تا سر حد كفر بكشاند، عملى است كه لازمۀ آن انكار آيات قرآن و تكذيب آنها باشد. پرواضح است «ضرب القرآن بعضه ببعض» به آن معنا كه گفته شد، مستلزم چنين عمل كفرآميزى بوده، انكار وحى و آيات الهى را دربر خواهد داشت» (عمیدزنجانی، 1373، ص302-303).
برخی از پژوهشگران با ذکر سه احتمال اخیر، احتمال آخر را اظهر و با این حال، احتمال دو احتمال قبل را نیز ممکن شمرده است که در صورت اجمال روایت از حجیت ساقط و غیرمربوط به تفسیر قرآن خواهد بود (رضایی اصفهاني، 1382، ص69).
به نظر نگارندگان احتمال مطرحشده در کلام استاد عمیدزنجانی گرچه خود یکی از معانی قابل قبول در مورد روایات ضرب است، اما به نظر میرسد وجه نهایی مذکور در کلام ایشان، با کلام علامه طباطبائی نیز قابل جمع است؛ زیرا تحریف معنوی آیات قرآن به نحو مذکور در کلام علامه طباطبائی نیز اگر عمدی باشد، بدعت در دین و موجب کفر خواهد بود. بنابراین مرجّحی از این جهت در کلام این محقق نسبت به کلام علامه طباطبائی وجود ندارد، اما مرجّح کلام علامه موافقت با روایت تفسیر نعمانی از امام صادق است.
5-3. حمل آیه بر معنای عرفی و لغوی بدون توجه به قرائن عقلی و نقلی
شیخ انصاری در بحث حجیت ظهورات قرآن بعد از مطرح کردن روایات تفسیر به رأی، برای آن سه معنا را احتمال داده است.
معنای اول حمل لفظ بر خلاف ظاهر و معنای دوم، حمل لفظ بر یکی از دو احتمال به جهت رجحان در نظر قاصر خودش است و معنای سوم حمل لفظ بر معنای عرفی و لغوی بدون توجه به قرائن عقلی و نقلی است.
شیخ انصاری برای حمل تفسیر به رأی بر سه معنای مزبور شاهد روایی هم ذکر کرده است که روایت از امام صادق در تفسیر نعمانی را شاهد بر معنای سوم دانسته است. بنابراین نزد ایشان مراد از ضرب قرآن به قرآن حمل الفاظ قرآن بر معنای عرفی و لغوی بدون توجه به قرائن عقلی و نقلی است.
به نظر نگارندگان با توجه به اعم بودن معنای تفسیر به رأی نسبت به ضرب قرآن، یکی از مصادیق تفسیر به رأی، ضرب قرآن است (ر.ک. قدسی و امینی تهرانی، 1394)، درصورتیکه مقایسه و مقارنه بیش از یک آیه مطرح باشد. در مواردی که بین دو آیه و یا بیشتر جمعی عرفی وجود داشته باشد که قرینهای عقلی و یا عرفی بر خلاف آن وجود داشته باشد، التزام به این جمع عرفی بدون توجه به قرینۀ مذکور مصداق تفسیر به رأی حرام و ضرب قرآن است.
6-3. تفسیر به رأی و جمع در موارد تعارض ظاهری بدون نص
علامه مجلسی دو احتمال فوق را معنای اظهر در روایت ضرب دانسته است که علمای عامه و برخی از علمای خاصه قرآن کریم را اینگونه تفسیر مینمایند. وظیفه در این موارد توقف تا رسیدن تفسیر یا جمع صحیح بین آیات از سوی اهلبيت است (مجلسی، 1406ق، ج13، ص135).
اشکال احتمال اول این است که تفسیر به رأی معنای عامی دارد که شامل غیر ضرب قرآن نیز میشود؛ زیرا در معنای روایت، حتماَ باید بیش از یک آیه مطرح باشد، اما تفسیر به رأی در مورد یک آیه نیز متصور است.
در مورد تعارض ظاهری بین آیات نیز اگر از موارد وجود جمع عرفی بین آیات باشد، مثل آیۀ عام و آیۀ خاص و آیۀ مطلق و آیۀ مقید و آیۀ حاکم و آیۀ محکوم، در چنین مواردی لزوم توقف تا دستیابی به نص از سوی اهلبیت مبتنیبر مبنای برخی از دانشمندان اخباری، یعنی عدم حجیت ظواهر قرآن است که در علم اصول عدم صحت این مبنا روشن شده است و این نتیجه نیز نادرست خواهد بود. اما اگر مقصود مواردی باشد که جمع عرفی بین آیات به نظر نرسد، به فرض وجود چنین موردی در آیات قرآن سخنی صحیح خواهد بود؛ زیرا آیات قرآن به لحاظ اصل صدور قطعی هستند و در صورت وجود چنین موردی وظیفۀ توقف تا بیان جمع از سوی عالمان اصلی قرآن کریم است.
7-3. بیاحترامی ظاهری به قرآن
علامه مجلسی در مقابل معنای قبلی، با توجه بهمعنای لغوی ضرب، این احتمال را بهعنوان احتمال ضعیفتر با ذکر دو مصداقِ زدن بر قرآن به جهت بیاحترامی و یا حتی به هم زدن قرآن برای رفع غبار از آنکه با تعظیم قرآن منافات دارد را مطرح نموده است.
اشکال مصداق اول ذکرشده در کلام ایشان خلاف ظاهر بودن این احتمال با توجه به عبارت «بعضه ببعض» در حدیث است؛ زیرا در هر معنایی باید دو جزء از قرآن مطرح باشد. اشکال مصداق دوم که به نحو ضعیفتر به مصداق اول هم وارد است، عدم مناسبت این کار با کفر است.
8-3. تفسیر متشابهات و مجملات با متشابهات و مجملات
استاد سیفی مازندرانی معنای روایات ضرب را تفسیر به رأی بهمعنایی خاص دانسته است.
به نظر ایشان مراد از ضرب بخشی از قرآن به بخشی دیگر این است که متشابهات و مجملات قرآن با آیاتی دیگر که آنها هم متشابه و یا مجمل هستند تفسیر شوند، درحالیکه تفسیر پیوسته باید با آیات محکم و مبیّن از نظر معنا صورت پذیرد.
چنین مفسری به گمان خودش از تفسیر به رأی پرهیز کرده است و تفسیر قرآن با قرآن نموده است، درحالیکه هم آیۀ اول و هم آیۀ دوم را تفسیر به رأی نموده است.
این محقق این معنا را مستفاد از معتبره قاسم بن سلیمان دانسته است و کلام استاد شیخ صدوق در تبیین این روایت حمل بر همین معنا نموده است.
در ادامه، ایشان تبیین علامه طباطبائي را با حمل روایت بر تفسیر به رأی و عدم استمداد از معصومان در فهم مراد از کلام وحی ناسازگار شمرده است؛ زیرا ایشان مراد از روایت را استمداد از غیر قرآن در فهم قرآن دانسته است که این غیر با توجه به سخنان دیگر ایشان شامل امامان معصوم هم میشود؛ درحالیکه به قرینه روایت امام صادق در تفسیر نعمانی مراد از ضرب، بخشی از قرآن به بخشی دیگر همان تفسیر به رأی با معنای خاصی که ذکر شد و عدم رجوع به معصومان در فهم متشابهات و مجملات قرآن است (سیفی مازندرانی، 1428ق، ص240ـ243).
به نظر میرسد آنچه این محقق در معنای روایات ضرب بهعنوان نوعی خاص از تفسیر به رأی مطرح نموده است، با آنکه سخنی پسندیده و موافق با معتبره قاسم بن سلیمان و روایت امام صادق در تفسیر نعمانی است، اما تفسیر به اخص و یکی از مصادیق ضرب بخشی از قرآن بر بخشی دیگر است که دلیلی بر انحصار مصداق به این مورد وجود ندارد، به علاوه اینکه مقصود کلام علامه طباطبائی از محکم دانستن متشابه و اشتباهاتی از این قبیل که یکی از مصادیق آن میتواند مبیّن دانستن مجمل باشد، ظاهراً همین معنای مورد نظر استاد سیفی مازندراني است. بنابراین کلام ایشان بخشی از کلام علامه طباطبائی است و مصادیق دیگری هم در کلام علامه مذکور است که استاد سیفی آنها را ذکر نکردهاند.
اما امر عجیبتر، نقد ایشان بر علامه طباطبائی به خارج دانستن عدم رجوع به معصومان از مدلول روایات ضرب است؛ زیرا علامه طباطبائی در استشهاد بهمعنای مورد نظر خود روایت تفسیر نعمانی را ذکر کرده است که در آن کنار گذاشتن مفسران واقعی مطرح است. البته ایشان تصریح به این نکته ننموده است.
نکتۀ مورد غفلت این است که علامه طباطبائی گرچه حجیت سنت را در طول حجیت قرآن میداند، اما هیچ ابایی از تفسیر قرآن به سنت در مرحلۀ بعد از تفسیر قرآن به قرآن ندارد و این رویه از ایشان حتی در سوق دادن تفسیر آیات در موارد احتمال چند وجه در معنای آیات بهخوبی در تفسیر ارزشمند المیزان مشهود است.
9-3. تقطیع و تلفیق اختراعی آیات
برخی از محققان معاصر مراد از ضرب بخشی از قرآن به بخشی دیگر را تقطیع آیات و بعد از آن تلفیق دلخواه و اختراع آیهای جدید از آیات و مدرک قرار دادن آن برای یک مذهب یا مسلک یا عقیدۀ نادرست دانسته است (فانی اصفهانی، 1411ق، ص20).
معنای مذکور در کلام ایشان، اگرچه با ظاهر روایت سازگاری خوبی دارد، ولی دلیلی بر انحصار مصداق روایات ضرب به این معنا وجود ندارد.
از احتمالات نهگانه مطرحشده فوق در کلام محققان، غیر از احتمال اول و ششم، هفت احتمال دیگر، البته با تقییدی که در برخی موارد به کلام محققان اضافه شد، بهعنوان مصادیق ضرب قرآن و انواع مختلفی از تفسیر به رأی قابل قبول است و اطلاق روایت همۀ این مصادیق را شامل میشود که البته جامعترین معنا، در کلام علامه طباطبائی مذکور است، اما آنچه در کلام ایشان و همینطور کلام فیض کاشانی جای آن خالی است، تأکید بر این است که در روایات ضرب، مطلق تفسیر به رأی مطرح نیست، بلکه قسمی از تفسیر به رأی مقصود است که از بیش از یک آیه در آن استفاده شده باشد؛ زیرا در این فرض است که ضرب بخشی از قرآن به بخش دیگر صادق است و اگر صرفاً یک آیه از قرائن مقامی و عقلی و نقلی جدا شود و تفسیری ناقص و یا واژگونه از آن مطرح گردد، گرچه نوعی تفسیر به رأی حرام میباشد، ولی ضرب بعضی از قرآن به بعضی دیگر نیست.
مهمترین وجهه ضرب قرآن به قرآن جدا شدن از اهلبيت در تفسیر قرآن کریم است که در هیچیک از احتمالات فوق به آن تصریح نشده است و البته این معنا تأیید دیدگاه دانشمندان اخباری در نفی حجیت تفسیر قرآن کریم از سوی غیرمعصومان نیست.
نتیجهگیری
1. روایات ضرب قرآن هم در مجامع حدیثی شیعه و هم مجامع حدیثی اهلسنت وارد شده است و به لحاظ سندی اعتبار آن ثابت است.
2. در روایت تفسیر نعمانی که به لحاظ سندی با توثیق مضمونی قابل قبول است، وجهه اصلی ضرب مذموم قرآن، تفسیر استقلالی قرآن بدون مراجعه به اهلبیت است. تفسیر قرآن نیاز به معارف فراوانی در مورد جایگاه و مقامات آیات است که مدعیان علم تفسیر از مخالفان اهلبیت از بیشتر آن محروم بودهاند. تفسیر صحیح نیازمند مقارنه و ضرب صحیح آیات با ملاکهای معرفیشده در این روایت و امثال آن است و مفسر قرآن اگر در حد امکان به دیدگاه اهلبیت مراجعه نماید، در استظهارات اجتهادی خود از قرآن کریم معذور است.
3. اطلاق روایات ضرب هیچ منافاتی با اعتبار و حجیت تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی ندارد و به فرض منافات با ادلۀ حجیت در درجۀ اول به جهت مخالفت با آیات قرآن کریم اطلاق آن فاقد حجیت ذاتی و در فرض تسلم حجیت به جهت معارضه با روایات حجیت از اعتبار ساقط خواهد شد.
4. ضرب مذموم از جهت انگیزه و چگونگی ضرب دارای اقسامی است که بدترین نوع آن از جهت انگیزه، مقایسه آیات به جهت تکذیب آیات دیگر و تقطیع و تلفیق اختراعی آیات به قصد بدعتگذاری در دین است که نتیجۀ این دو کفر است. مرتبۀ بعدی مقارنه بین آیات به قصد ایجاد فتنه و مراتب پایینتر آن تأویل متشابهات، خلط بین مقامات و مقاصد قرآن، تفسیر به رأی و حمل آیه بر معنای عرفی بدون توجه به قرائن عقلی و نقلی، جمع عرفی در موارد تعارض ظاهری بر خلاف قرائن عقلی و نقلی، تفسیر متشابهات و مجملات با متشابهات و مجملات بدون انگیزههای یادشده است. جدایی و استغنای از اهلبیت بهعنوان عالمان حقیقی به قرآن کریم سبب اصلی همۀ مراتب ضرب مذموم است.
- قرآن کریم.
 - انصاری، مرتضی (1428ق). فرائد الاصول. چ نهم. قم: مجمع الفکر اسلامی.
 - ایازی، سیدمحمدعلی (1385). نقد و بررسی ضرب قرآن. علوم حدیث 41 (11)، 3ـ12.
 - ابنحنبل، احمد بن محمد (1416ق). مسند. قاهره: دار الحدیث.
 - ابنسعد، محمد بن سعد (1410ق). الطبقات الکبری. تحقیق محمد عبدالقادر عطا. بیروت: دار الکتب العلمیه.
 - ابنفارس، احمد بن زکریا (1404ق). معجم مقاییس اللغة. قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
 - ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر (1419ق). تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دار الکتب العلمیه.
 - ابنمنظور، محمد بن مکرم (1414ق). لسان العرب. بیروت: دار صادر.
 - بابایی، علیاکبر (۱۳۸۹). مکاتب تفسیری. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
 - برقى، احمد بن محمد (1371). المحاسن. تصحیح جلالالدین محدث. چ دوم. قم: دار الکتب الاسلامیه.
 - بیآزار شیرازی، عبدالکریم (۱۳۶۸). نطق و تکلم در قرآن. مقالات و بررسیها، ۴۷-۴۸ (۲۵)، 46ـ121.
 - جوادی آملی، عبدالله (1383). تفسیر تسنیم. قم: اسراء.
 - حجتی، سیدمحمدباقر و احسانی، کیوان (1385). منطق تفسیر قرآن به قرآن و بررسی رابطه آن با روایات ضرب قرآن. پژوهش دینی، 14(5)، 35ـ52.
 - حلی، حسن بن یوسف (۱۴۰۲ق). رجال العلامة الحلی. تصحیح محمدصادق بحرالعلوم. قم: شریف الرضی.
 - رجبی، محمود (1388). تفسیر موضوعی قرآن از منظر استاد محمدتقی مصباح یزدی. قرآن شناخت، 4 (12)، 46ـ111.
 - رستمى، علىاکبر (1380). آسیبشناسى و روششناسى تفسیر معصومان. رشت: کتاب مبین.
 - رضایى اصفهانى، محمدعلى (1382). درسنامه روشها و گرایشهاى تفسیرى قرآن. قم: مرکز جهانى علوم اسلامى.
 - سیفى مازندرانى، علىاکبر (1428ق). دروس تمهیدیة فی القواعد التفسیریة. قم: مؤسسة النشر الاسلامى.
 - شبیری زنجانی، سیدموسی (1419ق). کتاب نکاح. قم: مؤسسۀ راىپرداز.
 - صدوق، محمد بن علی (1403ق). معانی الاخبار. قم: جامعة مدرسین.
 - صدوق، محمد بن علی (1406ق). ثواب الأعمال و عقاب الأعمال. قم: شریف الرضی.
 - طباطبائی، سیدمحمدحسین (1417ق). المیزان فى تفسیر القرآن. قم: جامعۀ مدرسین.
 - طریحی، فخرالدین (1375). مجمع البحرین. تهران: مرتضوی.
 - علمالهدی، علی بن حسین (شریف مرتضی) (1384). تفسیر النعمانی او رساله المحکم و المتشابه. تحقیق و تقدیم عبدالحسین غریفی بهبهانی. مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه.
 - عمیدزنجانى، عباسعلى (1373). مبانى و روشهاى تفسیر قرآن. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
 - عیاشى، محمد بن مسعود (1380). تفسیر العیاشی. تهران: المطبعة العلمیه.
 - فانى اصفهانى، سیدعلى (1411ق). آراء حول القرآن. بیروت: دار الهادى.
 - فراهیدى، خلیل بن احمد (1409ق). کتاب العین. قم: هجرت.
 - فیض کاشانى، ملامحسن (1406ق). الوافی. اصفهان: کتابخانه امام امیرالمؤمنین على(ع).
 - قدسی، احمد و امینی تهرانی، محمد (1394). معناشناسی تطبیقی حدیث ضرب القرآن بالقرآن و ارتباط آن با تفسیر به رأی. پژوهشنامه علوم حدیث تطبیقی، 3(22)، 7-28.
 - کشی، محمد بن عمر (۱۴۰۴ق). اختیار معرفة الرجال. قم: مؤسسة آلالبیت(ع) لاحیاء التراث.
 - کلینى، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
 - مجلسى، محمدتقى (1406ق). روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه. قم: مؤسسۀ فرهنگى ـ اسلامى کوشانبور.
 - مدنى، علىخان بن احمد (1384). الطراز الأول والکناز لما علیه من لغة العرب المعول. مشهد: مؤسسۀ آلالبیت(ع) لاحیاء التراث.
 - یداللهپور، بهروز (1383). مبانى و سیر تاریخى تفسیر موضوعى قرآن. قم: دارالعلم.
 
				
				
                        
  
