معرفت، سال سی و دوم، شماره یازدهم، پیاپی 314، بهمن 1402، صفحات 49-57

    بررسی تحلیلی گسترش و تثبیت کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین(1551-1620م)

    نویسندگان:
    ✍️ سیدمحمدرضا میریوسفی / دکترای ادیان و عرفان مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی / abasehosyen@yahoo.com
    سیدحسن حسینی امینی / دانش‌آموخته حوزة علمیه قم / hasan.hosainiamini@gmail.com
    doi 10.22034/marifat.2024.2020982
    چکیده: 
    آمریکای لاتین پرجمعیت‌ترین منطقۀ مسیحی‌نشین دنیاست. ضرورت‌های سیاسی، اجتماعی و مذهبی اقتضا می‌کند که مسیحیت آمریکای لاتین شناخته شود. حیات اجتماعی در آمریکای لاتین قبل از ورود مسیحت، هزاران سال سابقۀ تاریخی داشته است. تمدن‌های بزرگی مانند المک‌ها و ایستک‌ها قبل از میلاد مسیح در این مناطق شکل گرفته‌اند. مسیحیت در قرن ۱۵ با ورود فاتحان وارد منطقه‌ی آمریکای لاتین شد. مسیحیت کاتولیک از آغاز ورود تا به امروز دوره‌های مختلف (ورود و مسیحی‌سازی، تثبیت و تضعیف) را پشت‌سر گذاشته است. ما در این تحقیق به مسئلۀ تحلیل عوامل تثبیت مسیحیت کاتولیک در آمریکای لاتین می‌پردازیم. نقش عوامل مستقیمی مانند فرقه‌های رهبانی و اجلاسیه‌های اسقفی و عوامل غیرمستقیمی چون پادشاهان کاتولیک و پاپ‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد. روش گردآوری اطلاعات در این تحقیق کتابخانه‌ای و با استفاده از اسناد نوشتاری انجام شده است و روش داده‌پردازی اطاعات توصیفی و تحلیلی است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analytical Study of the Expansion and Consolidation of the Catholic Church in Latin America (1620-1551)
    Abstract: 
    Latin America is the most populated Christian region in the world. It is necessary to know Latin American Christianity because of political, social and religious considerations. The social life in Latin America has thousands of years of history before the arrival of Christianity. Great civilizations such as Almuks and Istaks were formed in these areas before Christ. Christianity entered Latin America in the 15th century with the arrival of the conquerors. Catholic Christianity has gone through different periods (introduction and Christianization, consolidation and weakening) from the beginning of its arrival until today. We will analyze the factors that consolidate Catholic Christianity in Latin America in this research. We will investigate the role of some direct factors such as monastic sects and episcopal councils and some indirect factors such as Catholic kings and popes. We used library research method and written document to collect the information in this research, and used descriptive and analytical method for the data processing.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    آمريکاي لاتين (América Latín) بيش از یک ميليارد جمعيت دارد که پرجمعيت‌ترين منطقه مسيحي‌نشين دنياست.۹۰ ٪ جمعيت آن را مسيحيان تشکيل داده‌اند. مسيحيت ۵۰۰ سال سابقۀ حضور در اين قاره دارد. آمريکاي لاتين به مناطق اسپانيولي زبان اين قاره، «آمريکاي لاتين» مي‌گويند که شامل ۳۰ کشور مي‌شود. بيشترين مسيحيان آمريکاي لاتين کاتوليک هستند (دوسل، 1992م، ص20).
    دوره‌هاي حيات مسيحيت کاتوليک در آمريکاي لاتين را مي‌توان به سه دورۀ ورود مسيحيت به آمريکاي لاتين و مسيحي‌سازي بوميان، دورۀ تثبيت مسيحيت کاتوليک و نیز دورۀ تضعيف مسيحيت کاتوليک تقسيم کرد (دوسل، 1992م، ص24). مسيحيت بعد از ورودش در قرن ۱۵ توانست بعد از چند دهه بر اکثر مناطق آمريکاي لاتين حاکم شود؛ اين درحالي بود که تمدن‌هاي بومي منطقۀ آمريکاي لاتين، تاريخي چند هزار ساله داشتند. علي‌رغم تفسير غلطي که برخي از تاريخ‌نويسان اروپايي از آمريکاي لاتين ارائه دادند، اين منطقه مهد تمدن‌هاي بزرگ و پيشرفته‌اي بوده است (پابلو اربرتو، 1992م، ص50). مذهب، هنر، معماري و صنعت، شاخصۀ مشترک اين تمدن‌هاي بومي بوده است. سنت‌ها و باورهاي بومي در حيات اجتماعي آنها نهادينه شده است. سؤالات تحقیق در اين پژوهش اين است که گسترش و تثبيت مسيحيت کاتوليک از اسپانيا به آمريکاي لاتين چگونه اتفاق افتاد؟ و چه علل و عواملي باعث گسترش و تثبيت مسيحيت شد؟
    با توجه به جديدالعهد بودن زبان اسپانيايي براي محققان اديان، مطالعات ادياني به‌صورت عام و مطالعات مسيحيت کاتوليک در آمريکاي لاتين به‌صورت خاص مورد توجه قرار نگرفته است. به‌همين سبب منابع پژوهشي فارسي در اين زمينه بسيار محدود است و به اين عنوان، هيچ مقاله و يا کتابي به زبان فارسي منتشر نشده است. البته در برخي از آثار فارسي که در زمينۀ آمريکاي لاتين نوشته شده، به‌صورت ضمني به اين دوره اشاره شده است.
    کتاب‌هاي زيادي توسط تاريخ‌نگاران برجستۀ آمريکاي لاتين به زبان اسپانيولي و پرتقالي در حوزۀ تاريخ کليساي کاتوليک و تاريخ آمريکاي لاتين نوشته شده که برخي از آنها به زبان فرانسوي و انگليسي ترجمه شده‌اند. ازجمله آنها مجموعه مقالات استادان تاريخ آمريکاي لاتين در دانشگاه‌هاي اسپانيا دربارۀ تاريخ کليسا در آمريکاي لاتين در سال ۱۹۹۱م با عنوان «تاريخ کليساي کاتوليک در آمريکاي لاتين و فيليپين»
    (la historia de la iglesia en Hispanoamérica y filipinas)، با اشراف «پدرو بورخس»چاپ شده است. اثر معروف ديگری که مي‌توان به آن اشاره کرد، کتاب«تاريخ عمومي کليسا در آمريکاي لاتين» نوشتة کشيش الهيات رهايي‌بخش، «انريک دوسل» است که به‌صورت مفصل به اين مسئله پرداخته است.
    تثبيت و سازمان يافتن کليساي کاتوليک
    (1551-1700م)
    در اين دوره، کليساي کاتوليک به‌صورت يک نهاد ساختارمند در مناطق مکزيک و پِرو شکل گرفت (دوسل، 1492ـ1992م، ص102ـ109). جوامع مسيحي بومي پيرامون کليساي کاتوليک هويت خود را شکل دادند. عوامل متعددي در توسعه و تثبيت کليساي کاتوليک در اين دوره نقش داشت. براي رسيدن به يک فهم دقيق از ريشه‌ها و عوامل تثبيت مسيحيت کاتوليک سعي کرديم عوامل را به دو دستۀ عوامل مستقيم و عوامل غيرمستقيم تقسيم کنيم. در عوامل مستقيم نقش مبلغان، تشکيل شوراهاي اسقفي و فعاليت‌هاي گروه‌هاي رهباني بررسي مي‌شود و در بخش عوامل غيرمستقيم نقش پادشاهان و پاپ کاتوليک مورد بررسي و تحليل قرار خواهد گرفت.
    عوامل مستقيم در گسترش و تثبيت کليساي کاتوليک
    1. مبلغان و فرقه‌هاي رهباني: طبق ديدگاه انريکه دوسل در کتاب تاريخ کليسا در آمريکاي لاتين، در سفر اول کريستف کلمب در 1492م، هيچ کشيشي او را همراهي نکرد، اما در دومين سفر او که در سال 1493م انجام شد، اسقف بنديکتيني با گروهي از مبلغان به حکم پاپ la bula) piis fide- lium) وارد اين منطقه شد (باسکوچه، 2011م، ص244ـ246). با تشکيل شوراي اداره مستعمرات در سال 1524م. شمار مبلغان در مناطق فتح‌شده افزايش يافت (دوسل، 1992، ص91ـ93). اين شورا از پادشاه درخواست کرد که مجوز اعزام مبلغان را صادر کند. بنابر آمارها در اسپانيا در سال 1598م پنج هزار مبلغ و راهب در اين مناطق فعاليت داشتند (همان، ص538). مبلغان يا به‌صورت مستقيم از طريق پادشاه اسپانيا به‌نام «کشيش دربار» به اين مناطق اعزام مي‌شدند؛ يا از طريق بعضي فرقه‌هاي رهباني و با هماهنگي حکومت، راهي اين مناطق مي‌شدند (همان، ص105).
    فرقه‌هاي متعدد مسيحي در مسيحي‌سازي آمريكاي لاتين نقش داشتند. برخي از فرقه‌هاي رهباني تأثیرگذار در مسيحي‌سازي بوميان سرخپوست عبارت‌اند از: «دومينيکن» (dominicano)، «آگوستيني» (agustiniano)، «مرسداريو» (mercedario)، «ژزوئيت» (jesuitas)، «بنديکتي» (benedictino) «فرانسيسکن» (Franciscan). فرقه‌ها علاوه بر تعهدات اختصاصي، از يک تعهدات رهباني مشترکي پيروي مي‌کردند. فقر و زهد، عزوبت (چارلس وارن، 2003م، ص31)، تعبد نسبت به مقام پاپي (کنديدو، 1991م، ص445) و تبعيت از قوانين نظارتي پادشاه اسپانيا از مهم‌ترين تعهدات مشترک بين همۀ فرقه‌هاي مورد تأیید پاپ بود (دوسل، 1992م، ص537ـ538).
    بنابر آمار دربار اسپانيا (همان، ص538) در بازه زماني 1542ـ1598م، 2200 نفر راهب فرانسيسکن، 1670 نفر راهب دومينيکن، 470 نفر راهب آگوستيني، 300 نفر راهب مرسداريو، 350 نفر ژزوئيت و 50 نفر کارمليت‌ در مناطق فتح‌شده حضور داشتند. هزينه‌هاي رفت‌و‌آمد و استقرار اين راهبان براساس تعهدي که دربار به پاپ داده بود، پرداخت مي‌شد. در سال 1586م پادشاه «فيليپ دوم» تصميم به ايجاد يک شورايي براي مديريت يک‌پارچه جريان‌هاي رهباني گرفت. پيروي از مصوبات شورا براي فرقه‌ها الزامي بود. فرقه‌ها در مقابل اين شورا دو عکس‌العمل متفاوت داشتند: برخي فرقه‌ها با تبعيت از مصوبات اين شورا توانستند با استفاده از قدرت پادشاه اسپانيا بقيۀ فرقه‌ها را مهار کنند و فعاليت‌هاي خود را به‌صورت حداکثري توسعه دهند، مانند فرانسيسکن‌ها؛ برخي دیگر از فرقه‌ها مانند ژروئيت‌ها با مصوبات شورا مخالفت مي‌کردند و به‌همين دليل از نفوذ و آزادي عمل کمتري در مناطق بومي برخوردار بودند (همان، ص533). در ادامه با بررسي اجمالي فعاليت‌هاي برخي از فرقه‌هاي مؤثر در مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان مي‌توانيم به تحليل عميق‌تري از شاخصه‌هاي عمومي و اختصاصي آنها دست پيدا کنيم. 
    فرقة فرانسيسکن: نخستين گروه از راهبان فرانسيسکن در 1500م وارد سانتو دومينگو (نخستين جزيرة فتح‌شده) شدند و مسيحي‌سازي را آغاز کردند. با زياد شدن راهبان فرانسيسکن در اين منطقه، اولين تشکل رسمي کليسايي در 1505م ایجاد شد. آنها اولين فرقه رهباني بودند که در 1500م وارد جزيرة کوبا شدند. در 1505م نخستين مرکز فرانسيسکن به‌نام «صليب مقدس» ايجاد کردند و به‌صورت رسمي در 1507م فعاليت خود را آغاز کردند. آنها فعاليت‌هاي تبليغي خود را از 1510م در برزيل آغازکرده و رسميت دادند. در سال 1515م به‌همراه فاتحان وارد مکزيک شدند و يک گروه 12 نفره با همکاری راهب فرانسيسکن «خوان دِکودو» (juan de Quevedo) تبليغ خود را در بين سرخ‌پوستان آزتک در مکزيک آغاز کردند. گروه‌هاي رهباني فرانسيسکن‌ها در 1534م فعاليت تبليغي خود را در پرو توسعه دادند. آنها ويژگي‌هاي ممتازي داشتند که منشأ موفقيت آنها در مسيحي‌سازي و تثبيت کليسا در آمريکاي لاتين شد. برخي از شاخصه‌هاي اصلي فرانسيسکن‌ها عبارت‌اند از:
    الف) حضور حداکثري مبلغان: اين فرقه در دوران حضور خود در مناطق لاتين بيشترين مبلغ را در بين فرقه‌ها داشته است. در زمان استقلال آمريکاي لاتين نيمي از راهبان اين مناطق را فرانسيسکن‌ها تشکيل مي‌دادند و جمعيتي بالغ بر 6000 نفر داشتند. علت فزوني راهبان فرانسيسکن به نوع اتخاذ رويکرد آنها نسبت به سياست و حکومت برمي‌گردد. فرانسيسکن‌ها با فروتني و زهدي که داشتند هميشه خود را نسبت به شرايط سياسي و اجتماعي سازگار مي‌کردند و از سياست‌هاي حکومت و پادشاهي اسپانيا در اين مناطق استقبال مي‌کردند و يا بي‌طرف بودند (همان، ص553). اين نوع رويکرد از يک طرف موجب حمايت حداکثري پادشاه اسپانيا از فرانسيسکن‌ها شد و از طرف ديگر زمينة رشد و فراگيري اين فرقة رهباني در مناطق فتح‌شده را به‌وجود آورد. توريبيو دِ بِناونته
    (Montolinia Toribio de Benavente 1482-1569) (1524م) و ديگر مبلغان فرانسيسکني بر خلاف مبلغان دومينيکن «که مخالف گسترش فتوحات در آمريکاي لاتين بودند» معتقد بودند مسيحي‌سازي آمريکاي لاتين لطفي از طرف خداوند و زمينۀ نجات سرخ‌پوستان را فراهم مي‌کند. با همين منطق، رفتارهاي خشونت‌آميز فاتحان اسپانيايي را توجيه انساني و الهياتي مي‌کردند. او مي‌گويد:
    «بايد انجيل مقدس در همۀ اين سرزمين‌ها تبليغ شود و کساني که نخواهند با زبان خوش انجيل مقدس عيسي مسيح را گوش دهند، بايد به آنها گفت: حرف با زور بهتر از شنيدن سخن باطل با ميل و رغبت است» (اکون، 1987م، ج2، ص177)؛
    ب) ايجاد صومعه‌ها و مراکز علمي: به نسبت نفوذي که فرانسيسکن‌ها در دربار اسپانيا نسبت به فرقه‌هاي ديگر رهباني پيدا کرده بودند، قدرت حضور و فعاليت آنها نسبت به ديگر فرقه‌هاي در اين مناطق بيشتر بود و به‌همين علت توانستند صومعه‌ها و مراکز علمي و دانشگاهي زيادي ايجاد کنند. فرانسيسکن‌ها در پايان قرن 17م، 80 صومعه در منطقه مکزيک، 54 صومعه در منطقه ميچوآکان، 22صومعه در گوآتمالا، 22 صومعه در يوکاتان و 12 صومعه در نيکاراگوئه داشتند (دوسل، 1992م، ص553).
    فرقة دومينيکن: دومينيکن‌ها بعد از فرانسيسکن‌ها وارد اين مناطق شدند، فعاليت‌هاي تبليغي را از سال 1510م در جزيرة کوبا شروع کردند و بعد فعاليت‌ها را در 1520 به منطقۀ کومانا (cumana) در ونزوئلا و در 1526م به منطقۀ مکزيک و در 1531م به مناطق پرو و پاناما توسعه دادند (همان، ص555). فرقة دومينيکن مانند فرقة فرانسسيکن‌ها در مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان لاتيني نقش مهمي داشتند و اين نقش ريشه در نوع رويکردي بود که انتخاب کرده بودند. مشکل اساسي مسيحي‌سازي که دومينيکن‌ها با آن رو‌به‌رو بودند، مسئلۀ بدرفتاري فاتحان با سرخ‌پوستان بود؛ به‌همین دليل آنها رويکرد دفاع از حقوق سرخ‌پوستان در مقابل فاتحان را اتخاذ کردند که خود زمنيۀ جذب حداکثري بوميان به اين فرقه بود. مبلغان دومينيکن با رهبري آنتونيو دِ مونتسينو (1509م) (Antonio de Montesinos)، پدرو کوردوبا (1509م) (pedro de cirdoba1474-1564)، بارتولومه دلاس کاساس (1510م) (fray bartolome de las casas 1474-1564) و توماس دِ برلانگا (1510م) (fray tomas de Berlanga 1487-1551) تلاش‌هاي زيادي براي تغيير رفتار فاتحان انجام دادند. ازآنجاکه دومينيکن‌ها کشيشان و واعظان دربار بودند، هم کار تبليغي مي‌کردند و هم مسئوليت هماهنگي و نظارت بر فرقه‌هاي رهباني را برعهده داشتند و به‌علت نفوذي که در دربار داشتند توانستند از حقوق سرخ‌پوستان دفاع و از نسل‌کشي آنها جلوگيري کنند (همان، ص533).
    فرقة آگوستيني: فرقة آگوستيني در 1532م به مناطقي از مکزيک وارد شدند و فعاليت‌هاي تبليغي خود را در 1575م به منطقة کيتو در اکوادور و در 1576م به کلمبيا و در 1595م به شيلي گسترش دادند. شاخصة اصلي اين فرقه، رويکرد نخبگاني بود که در پيش گرفتند. اعضاي اصلي اين فرقه از نخبگان اسپانيا بودند و به‌همين علت از گروه‌هاي رهباني تأثیرگذار در دربار اسپانيا بودند. اين گروه در آمريکاي لاتين تبليغ دانشگاهي را محور فعاليت‌هاي خود قرار دادند (همان، ص555).
    فرقة مرسداريو: به‌علت نفوذ رهبران اين فرقه در حوزة نظامي، توانستند موفقيت‌هاي زيادي در مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان به‌دست آورند (همان، ص556). راهب مرسداريو «بارتولومه دِ اولمدو»
    (fary bartolome de olmedo) يکي از سرداران سپاه فاتحان اسپانيايي مکزيک و از همراهان«هرنان کورتس» بود. فعاليت خود را در شهر سانتو دومينگو در 1514م آغاز کرد و در سال 1538م به گواتمالا و در 1536 م به شهر ليما و در 1590م به شهر آسونسيون در پاراگوئه و توکمان آرژانتين و در 1639م به شهر پارا در برزيل توسعه داد. 
    فرقة ژزوئيت: ژزوئيت‌ها در 1567م در پرو و در 1572م در مکزيک فعاليت‌هاي تبليغي خود را آغاز کردند. اين فرقه يک تشکيلات نظام‌مند و برنامه‌محور داشت. شاخصۀ اصلي آنها آموزش همگاني و سازندگي بود، به‌همين علت سعي مي‌کردند عمق فعاليت‌هاي خود را به روستاهاي کوچک بوميان توسعه بدهند. ژزوئيت‌ها براي تمرکز دادن به فعاليت‌هاي خود طبق مصوبة دربار، روستاهايي را با محوريت کليسا ايجاد کردند که از لحاظ اجتماعي و اقتصادي و سياسي تحت حمايت حکومت اسپانيا بودند. با اسکان‌ دادن بوميان در اين مناطق و حمايت ‌کردن معنوي و اقتصادي از آنها، زمينۀ پذيرش مسيحيت را براي آنها فراهم مي‌کردند. نخست در منطقة گواراني پاراگوئه اين طرح را پياده کردند. مهم‌ترين اين مراکز که در اوائل قرن 17 در دست ژزوئيت‌ها بود، صد مرکز روستايي را مديريت مي‌کرد. ژزوئيت‌ها توانمند‌سازي بوميان را دستور کار خود قرار داده بودند؛ از يک طرف به آنها قدرت خواندن و نوشتن ياد دادند و از طرف ديگر دانش کشاورزي و دام‌پروري و صنعت را به آنها آموختند و زمينۀ فروش و تبادلات تجاري محصولات آنها را فراهم کردند (پندل، 1357، ص 56). البته ژزوئيت‌ها علي‌رغم فعاليت‌هاي منظم و منسجمي که در منطقه داشتند، نتوانستند مانند فرانسيسکن‌ها آثار چشم‌گيري در مسيحي‌سازي بوميان داشته باشند. برخي محققان ريشة اصلي اين عدم موفقيت را، نگاه انتقادي ژزوئيت‌ها به برخي از سياست‌هاي پادشاهان اسپانيا در مناطق فتح‌شده مي‌دانند (دوسل، 1992م، ص553).
    نتيجه آنکه فرقه‌هاي رهباني توانستند با استفاده از حمايت سياسي، نظامي و مالي پادشاهان اسپانيا به منطقۀ آمريکاي لاتين وارد شوند و مسيحي‌سازي را انجام دهند. فرقه‌ها رويکردهاي مشترک و متفاوتي در مسيحي‌سازي اتخاذ کردند. در ميان رويکردهاي مشترک «الزامي بودن پذيرش مسيحيت بعد از آموزش» (دوسل، 1992م، ص104)، «توجه به مسئلۀ تغيير زبان»، «تبليغ گروهي» (انريکه دوسل، 1992م، ص93ـ95)، «خدمات اجتماعي‌محور» (بورخس، 1975م، ج4، ص2814)، «کار تشکيلاتي» (انريکه دوسل، 1992م، ص102ـ109)، «توجه به مسئلۀ آموزش» (انريکه دوسل، 1992م، ص104)، «مسيحي‌سازي محيط زندگي» (فيکراس، 2007م، ص378ـ379)، «مبارزه با سنت‌هاي سرخ‌پوستان» (سپتنسر، 1947م، ص20ـ22) از اهميت چشم‌گيري برخوردار است. در ميان رويکردهاي متفاوت، «دفاع از حقوق طبيعي سرخ‌پوستان» (بسکوچا، 2011م، ص244ـ246)، «تمرکز‌گرايي قبايل سرخپوستي» (پريتو، 2011م، ص63ـ69)، «توجه به نيازهاي طبيعي» (هرناندز، 2004م، ص16ـ25)، «حفظ ارزش‌هاي تمدني و بومي» (بورخه، 1975م، ص2814) قابل ملاحظه است. به‌نظر مي‌آيد برخي از تفاوت رويکردها نيز به تفاوت محيطي و بومي منطقه‌ها برمي‌گشت. مثلاً در برخي مناطق به‌علت پراکندگي زياد چاره‌اي جز متمرکز کردن بوميان در روستاهاي ساخته‌شده و حمايت از آنها نبود.
    بنابراين راهبان فرقه‌هاي مختلف که تحت حمايت پادشاهان کاتوليک بودند، توانستند با حضور در مناطق مختلف و درگير‌ شدن با محيط و تأسيس شوراهايي براي اتخاذ مصوبات تبليغي متناسب با محيط مورد نظر، مسيحي‌سازي را انجام بدهند. نکتۀ اصلي اينکه ورود مبلغان به‌صورت حداکثري در مناطق فتح‌شده زمينۀ شکل‌گيري جوامع کليسايي را فراهم کرد. با گسترش مسيحيت در شهرها، مبلغان و فرقه‌هاي رهباني بودند که با استمرار برنامه‌اي تبليغي و آموزشي خود، زمينۀ گسترش و تثبيت مسيحيت را در اين مناطق فراهم کردند.
    علاوه بر رويکردهاي فرقه‌هاي رهباني، ويژگي‌هاي شخصيتي و تبليغي مبلغان فرقه‌هاي رهباني نيز يکي از عوامل مهم در مسيحي‌سازي مسيحيان بود. نوع مبلغان مسيحي تحت تأثیر عارفان بزرگ مسيحي در قرن 15 و 16 مانند ايگناسيو لويول
    (Ignacio de Loyola(1491-1556))، ترسا آويلايي
    santa trresa de Avila(1515-1582)) و يوحناي صليبي
    (an juan de la cruz (1542-1591)) رويکرد عرفاني در تبليغ خود اتخاذ کردند. خانم اولين اندروهيل، يک عرفان‌پژوه مسيحي، دربارة ویژگی عارفان مسیحی می‌گوید: «ويژگي عارفان اسپانيايي خلق و خويي شديداً زهدگرا و عمل‌گرا و روحية ستيزه‌جوي ايشان است. نوعي نگرش به واقعيت که مجال اندکي براي عاطفه‌گرايي ديني باقي مي‌گذارند؛ نوعي گرايش که هرگاه اصول حيات معنوي مورد قبول واقع گردد، بايد به هر قيمت ممکن، آن اصول را به غايت منطق‌شان رساند» (اندروهيل، 1384، ص224). با مطالعۀ حيات مبلغان و قديسان فرقه‌هاي متعدد رهباني مي‌توان ويژگي‌هاي مشترک ممتازي را برشمرد که در مسيحي‌سازي بوميان سرخپوست نقش محوري داشتند. «زهد‌گرايي» (فيگورس، 2007م، ص378ـ379)، «عمل‌گرايي و سخت‌کوشي» (دوسل، 1992م، ص613)، «اخلاق‌گرايي» (باژان، 1999م، ص260ـ263)، «استقامت و صبر» (اسپنسر، 1974م، ص20ـ22)، «آرمان‌گرايي» (کابانيا، 1968م، ص177)، «کرامت‌محوري و باطن‌گرايي» (ولارده،1990م، ص43)، «شجاعت و روحية جهادي» (بورگس، 1975م، ص268) و «ايثار و گذشت» (گومز، 1988م، ص51ـ53) از شاخصه‌هاي کلي مشترک بين مبلغان فرقه‌هاي رهباني بود. 
    2. اجلاسيه‌ها: در اين دوران اجلاسيه‌ها و شوراهاي متعددي توسط اسقفان فرقه‌هاي متعدد در مناطق پرو و مکزيک شکل گرفت که در گسترش و تثبيت مسيحيت در مناطق فتح‌شده نقش اساسي داشت. نتيجه و خروجي اين شوراها درحقيقت سند و نقشۀ راه مبلغان در بومي‌سازي مسيحيت در آمريکاي لاتين بود. تحليل محتوي اين شوراها تصوير دقيق‌تري از نقش آنها در تثبيت کليسا، براي ارائه در اين نوشتار به برخي از مهم‌ترين اجلاسيه‌ها اشاره مي‌کنيم. 
    اجلاس اسقفي مکزيک در (1539م): اين اجلاسيه در 27 آوريل برگزار شد؛ نمايندگان فرقه‌هاي رهباني در کنار اسقف اعظم مکزيک «خوان سومارّگا» در اين اجلاسيه حضور داشتند. در اين اجلاس به دو مسئله در زمينۀ مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان تأکید شده است: يکی مسئلۀ غسل تعميد افراد بالغ است؛ که طبق اين بند، غسل تعميد افراد بالغ به‌صورت گروهي مورد تأیید واتيکان قرار دارد و مسئلۀ دوم، امکان مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان است. اين بند، سرخ‌پوستان را داراي روح انساني مي‌داند؛ به‌همين دليل آنها قابليت پذيرش ايمان مسيحي را دارند (انريکه دوسل، 1992، ص102ـ109).
    اجلاس اسقفي مکزيک در (1555م): اين اجلاس در 29 ژوئن برگزار شد و درحقيقت نخستين اجلاس رسمي واتيکان بود که با حضور نمايندۀ پاپ و اسقف دومينيکن «آلونسو مونتوفار» (Alonso de Montufar) برگزار شد. مصوبات اين اجلاس در قالب 93 بند ذکر شده است. محتواي بندها در زمينۀ مسئلۀ چگونگي مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان است. مثلاً در بند 69 به ضروت ترجمۀ کتاب‌ها تبليغي به زبان‌هاي بومي اشاره شده است. بند 73 در گسترش مسيحي‌سازي حائز اهميت است. طبق اين بند اگر سرخ‌پوستان بخواهند از حقوق شهروندي خود استفاده کنند، بايد اولاً مسيحي شوند و ثانياً از قبائل سرخپوستي جدا و به جوامع کليسايي بپيوندند.
    اجلاس اسقفي مکزيک در (1589م): اين اجلاس در 27 اکتبر با حضور نمايندگان همۀ فرقه‌هاي رهباني تشکيل شد. مصوبات اين شورا مورد تأیید پاپ «سيکستو پنجم» (Sixto V) قرار گرفت. مصوبات ـ اين مصوبات براي نخستين‌بار در 1622م به‌چاپ رسيده است ـ اين شورا به مدت سيصد سال به‌صورت رسمي نقشة راه کليساهاي کاتوليک مناطق فتح‌شده را بر عهده گرفت (همان، ص105). يکي از بندهاي مهم اين مصوبه مشخص‌ کردن اختيارات فرقه‌هاي رهباني بوده است. طبق اين مصوبه فرقه‌هاي رهباني بدون هماهنگي با کليساي اسقف مرکزي نمي‌توانند برنامة مستقلي را اجرا کنند. اين مصوبه در انسجام‌ دادن به مسئلۀ تبليغ و مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان نقش مهمي داشت. 
    اجلاس اسقفي پرو در (1567ـ1568م): اين شورا در شهر ليما برگزار شد. اجباري ‌نبودن غسل تعميد يکي از بندهاي مهم اين شورا بود که به تصويب اسقف مرکزي رسيد و طبق اين مصوبه هيچ فرقة رهباني حق ندارد يک سرخ‌پوست را برخلاف ميلش غسل تعميد دهد (همان، ص105).
    اجلاس اسقفي پرو در (1582ـ1583م): اين اجلاس توسط نمايندۀ پاپ و اسقف ليما «قديس توربيو» انجام گرفت. پاپ «سيکستو پنجم» در 1588م مصوبات اين اجلاس را تأیید کرد (همان، ص106). طبق يکي از بندهاي آن، برخلاف نظر برخي از کشيشاني که معتقد بودند فقط سفيدپوستان اسپانيايي مي‌توانند کشيش شوند، تأکید مي‌کند که سرخ‌پوستان نيز مي‌توانند کشيش شوند. 
    با توجه به مصوباتي که در اجلاسيه‌ها تصويب شده است، مي‌توان به يک اصل کلي دست پيدا کرد و آن اراده و عزم پاپ براي مسيحي‌سازي حداکثري سرزمين‌هاي فتح‌شده، بوده است. مسيحي‌سازي نياز به يک وحدت رويه بين گروه‌هاي مختلف تبليغي داشت که شوراها نقش محوري هماهنگي را بر عهده گرفتند. به‌همين جهت يکي از اهداف شوراها شناسايي موانع مسيحي‌سازي در منطقه و رفع آنها بود. نکتة حائز اهميت اينکه همۀ شوراها و اجلاسيه‌هاي اسقفي در مناطق فتح‌شده (نه در اسپانيا) برگزار شد. پاپ‌ها با فرستادن نمايندگاني در شوراها حضور داشتند. در پايان به شوراها و اجلاسيه‌هايي که در قرون اوليه در سرزمين‌هاي فتح‌شده، برگزار شده اشاره مي‌کنيم (همان، ص106).
    زمان    مکان    نوبت    رئيس شورا
    1551ـ1552    ليما    I    Jeronimo de loaysa
    (خرونيمو دِ لواياسا)
    1555    مکزيک    I    Alonso de Montufar
    (آلونسو دِ مونتوفر)
    1565    مکزيک    II    Alonso de Montufar
    (آلونسو دِ مونتوفر)
    1567ـ1558    ليما    II    Jeronimo de loaysa
    (خرونيمو دِ لواياسا)
    1582ـ1583    ليما    III    Toribio deMogrovejo
    (توربيو دِ موگرووخو)
    1585    مکزيک     III    Pedro Moya de Contreras
    (پدرومويا دِ کنتراراس)
    1591    ليما    IV    Toribio deMogrovejo
    (توربيو دِ موگرووخو)
    1601    ليما    V    Toribio deMogrovejo
    (توربيو دِ موگرووخو)
    1622    سانتو دومينگو (دومينيکن)    I    Pedro de Oviedo
    (پدرو دِ اويدو)
    1625    سانتافه (مکزيک)    I    Remando Arias de ugarte
    (رماندو آرياس دِ آگارته)
    1629    لاپلاتا (آرژانتين)    I    Remando Arias de Ugarte
    (رماندو آرياس دِ آگارته)
    1771    مکزيک    IV    Francisco de lorenzana
    (فرانسيسکو دِ لورنسانا)
    عوامل غيرمستقيم در گسترش و تثبيت کليساي کاتوليک
    1. نقش پادشاهان اسپانيا: براي فهم نقش پادشاهان اسپانيايي بايد نسبت آنها را با پاپ و کليسا بررسي کنيم. در سال 1455م براي نخستين‌بار پاپ «کاليکستو سوم» (CAlxto III) از کشور اسپانيا انتخاب شد و به رياست کليساي کاتوليک رسيد. کاليکستو نقش مهمي در تأیید پادشاهان اسپانيا داشت. تأیید پادشاه توسط پاپ موجب اعتبار ديني و جايگاه اجتماعي ويژه‌اي براي پادشاهان اسپانيا شد. به‌همين دليل از يک طرف کليساي کاتوليک مورد حمايت پادشاه قرار گرفت و توانست با همکاري آنها حکومت يک‌پارچۀ کاتوليک را در اسپانيا در دوم ژانويه 1492م برپا کند و درحقيقت دورۀ پادشاهان کاتوليک نقطة عطفي در تاريخ مسيحيت کاتوليک اسپانيا بود؛ چون در همين دوران بود که آخرين قلعۀ مسلمانان در اندلس فتح و مسيحيت تثبيت شد (بروچوف، 2003م، ص85)؛ و از طرف ديگر پادشاه، مورد حمايت و همکاري کليسا و مسيحيان قرار گرفت؛ به‌گونه‌اي که کليساي کاتوليک در طول سه قرن، از حق شرعي پادشاهان کاتوليک براي حکومت بر اسپانيا دفاع کردند (هرينگ، 1947، ص179). پادشاهان کاتوليک و کشيشان معتقد به دين حداکثري کاتوليک بودند. تا قرن نوزدهم و فتح اسپانيا توسط ناپلئون، پادشاه و طبقة روحانيون درباري اجازه هيچ نوع نوگرايي و اصلاحات مذهبي را نمي‌دادند (اورگا، 1978م، ص67). به‌همين منظور دادگاه تفتيش عقايد (گارسيا کارسل، 1997م، ص272) ايجاد کردند تا يهوديان و مسلمانان بومي اسپانيايي را شناسايي و حذف کنند (کوانس، 2003م، ص20ـ25). با توجه به رابطۀ وثيقي که بين کليساي کاتوليک و پادشاهان اسپانيا شکل گرفت، پادشاهان اسپانيا حمايت کليسا و پاپ را در توسعۀ مناطق تحت نفوذ خود مانند آمريکاي لاتين داشتند و در مقابل پادشاهان از فعاليت‌هاي مبلغان در گسترش کليساي کاتوليک در مناطق فتح‌شده حمايت مالي و سياسي مي‌کردند. براساس دستور پاپ «بولا اينتر کائترا» (Bula inter caetera) در سال 1456 تمام امور تبليغي و مسيحي‌سازي مناطق فتح‌شده مانند انتخاب مبلغان و اعزام آنها، بر عهده پادشاه اسپانيا بود (مچام، 1966م، ص4). اختيارات ديني پادشاه اسپانيا در سال 1523م توسط پاپ «آدريان ششم» (Adrián VI 1522-1523) به اوج خود رسيد. براين‌اساس از يک طرف ادارۀ همۀ کليساهاي آمريکاي لاتين به امپراطور اسپانيا داده شد (باريو، 2010م، ص259)؛ و از طرف ديگر ساخت کليساها، بيمارستان‌ها و خيريه‌ها و مراکز آموزشي، تشکيل مجامع کليسايي و شوراهاي اسقفي با نظارت پادشاه اسپانيا انجام مي‌گرفت. به‌علت اينکه مناطق فتح‌شده به پادشاه واگذار شده بود، اسقف‌ها نيز بايد مورد تأیید پادشاه قرار مي‌گرفتند؛ به‌همين علت اگر واتيکان بدون هماهنگي با پادشاه اسپانيا، براي سرزمين‌هاي فتح‌شده اسقف مشخص مي‌کرد و يا مصوبه‌اي تصويب مي‌کرد، اعتباري نداشت و حکم ملغي مي‌شد. براي نمونه مي‌توان به نقص مصوبة شواري اسقفي در سال 1589م اشاره کرد. طبق اين اجلاسيه که با حضور نمايندة پاپ «سيکستو پنجم» در مکزيک شکل گرفت، بر منع بردگي گرفتن سرخ‌پوستان و کار اجباري آنان تأکید شده بود؛ در حالي‌که پادشاه اين مصوبه را عملي نکرد. پادشاه اسپانيا براي هماهنگي و مديريت فعاليت‌هاي ديني کليساها و فرقه‌هاي مسيحي قوانين نظارتي صادر کرد که در بخشي از آن«در بند 93» آمده است:
    «به همۀ مسئولان کليسايي و استانداران و فرمانداران محلي فرمان مي‌دهيم که براي جمع‌آوري اطلاعات مربوط به روحانيون در مراکز ديني تلاش کنند. همۀ رئيسان صومعه‌هاي رهباني بايد آمار دقيق مبلغان، محل‌هاي استقرار و اهداف فرقه‌هاي رهباني خود را به فرمانداران محلي اعلام کنند» (537ـ538). با توجه به اين مسئله، حکومت اسپانيا دو رسالت در آمريکاي لاتين را براي خود تعريف کرده بود؛ يکي فتح سرزميني مناطق آمريکاي لاتين و ديگري مسيحي‌سازي بوميان اين مناطق بود.
    2. نقش پاپ‌هاي واتيکان: در بين عواملي که در مسيحي‌سازي مناطق فتح‌شده آمريکاي لاتين نقش بي‌بديلي داشت، حمايت پاپ‌هاي کاتوليک از فرقه‌ها و مبلغان رهباني بود. پاپ‌هاي واتيکان با حمايت از پادشاهان اسپانيا زمينۀ توسعۀ قدرت آنها را فراهم کردند (کوژادو، 2007م، ص171). به‌همين علت پادشاهان اسپانيا در طول دورۀ مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان حمايت سياسي و مالي خود را از گروه‌هاي تبليغي و رهباني دريغ نکردند. فاتحين در قالب گروه‌هاي تبليغي رزمي که از طرف حکومت اسپانيا به سمت آمريکاي لاتين روانه مي‌شدند؛ به‌همين اعتبار مي‌توان تاريخ ورود (1492م) مسيحيت کاتويک به آمريکاي لاتين را برابر با ورود فاتحين دانست (انريکه دوسل، 1992م، ص91ـ93). نمايندگان پاپ‌ها زير نظر مستقيم و با هماهنگي حکومت اسپانيا وارد اين سرزمين‌ها مي‌شدند و فعاليت‌هاي خود را انجام مي‌دادند. مثلاً در سال 1586م پادشاه «فيليپ دوم» تصميم به ايجاد تمرکز در ادارة فرقه‌هاي رهباني تحت نظر شوراي مستعمرات دربار گرفت (همان، ص554). پاپ‌هاي اسپانيا با يک نگاه تعاملي، به همۀ فرقه‌هاي رهباني کاتوليک اجازه ورود به مناطق فتح‌شده و شرکت در مسيحي‌سازي بوميان را دادند (همان، ص538). فرقه‌هاي رهباني علي‌رغم اشتراکاتي که داشتند از رويکردها و روش‌هاي مختلفي در مسيحي‌سازي استفاده مي‌کردند. پاپ با اين رويکرد حداکثري توانست از همۀ ظرفيت‌هاي تبليغی رهباني در مسير مسيحيت‌سازي بوميان استفاده کند. پاپ‌ها در کنار حکومت اسپانيا نقش نظارتي و مراقبتي خود در مسئلۀ مسيحي‌سازي ايفا مي‌کردند و به‌همين منظور از اجلاسيه‌هاي اسقفي که در مناطق فتح‌شده برگزار مي‌شد، حمايت مي‌کردند (همان، ص104) و نمايندگاني را براي حضور در اين اجلاسيه‌ها مي‌فرستادند. مثلاً نخستين اجلاس رسمي واتيکان با فراخوان عمومي مبلغان مکزيک با حضور نمايندة پاپ «آلونسو مونتوفار» در 29 ژوئن 1555م در مکزيک برگزار شد (همان، ص104). 
    مسئلة تثبيت کلسيا و بصيرت‌هاي آن نسبت به تبليغ اسلام
    مطالعة علل و عواملي که سبب تثبيت کليسا در منطقة آمريکاي لاتين شده، بصيرت‌ها و رهيافت‌هاي متعددي در جهت تبليغ اسلام در منطقة آمريکاي لاتين ارائه مي‌دهد. در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
    1. تبليغ مسيحيت به‌صورت حداکثري بدون حمايت‌هاي سياسي و اقتصادي حکومت اسپانيا قابل تحقق نبود. حکومت پادشاهي از همۀ فرقه‌هاي رهباني از لحاظ مالي و سياسي و امنيتي حمايت کرد. تبليغ حداکثري اسلام در آمریکای لاتین نيز بدون حمايت حکومت‌هاي اسلامي قابل تحقق نيست. حکومت‌هاي اسلامي بايد از همة ظرفيت‌هاي تعاملي با حکومت‌هاي سکولار منطقة آمريکاي لاتين، براي تبليغ چهرۀ واقعي اسلام استفاده کنند. ديپلماسي ديني فقط با پشتوانۀ حکومت‌ها، قدرت نفوذ و تثبيت در اين مناطق را دارد.
    2. فرقه‌هاي رهباني مسيحيت به جهت تفاوت فرهنگ‌ها و اقليم‌ها در آمريکاي لاتين از همۀ رويکردهاي تبليغي استفاده مي‌کردند. مبلغين اسلامي نيز بايد از همۀ روش‌ها و رويکردهاي تبيلغي استفاده کنند و به يک رويکرد که تبليغ گفتماني است اکتفا نکنند. برخي از رويکردها و روش‌هايي که مبليغين مسيحي در سه قرن آنها را تجربه کردند و تأثیرات مثبت و قابل قبولي داشتند و از طرفي قابليت الگو شدن براي مبلغين اسلامي دارند، عبارت‌اند از: رويکرد خدمات اجتماعي محور، رويکرد سازندگي، روش تبيلغ گروهي، روش استقرار طولاني مبلغ در محيط تبيلغ و جزيي از هويت اجتماعي آنها شدن.
    3. مسيحيت در بدو ورود با نگاه صرفاً مسيحي‌سازي وارد منطقه شد و به‌کمک نيروي نظامي توانست در منطقه نفوذ کند، ولي تثبيت کليسا از زماني شروع شد که برخي از فرقه‌ها رويکرد تعاملي با سرخ‌پوستان اتخاذ کردند و به فرهنگ و انديشۀ آنها احترام گذاشتند و از حقوق طبيعي آنها دفاع کردند. مبلغان اسلامي نيز بايد با رويکرد تعاملي با سرخ‌پوستان و مردمان آمريکاي لاتين جايگاه خود را در منطقه تثبيت کنند. انسان لاتيني نبايد احساس کند که مسلمانان هم به‌دنبال استعمار آنها و تحميل اسلام بر ذهن و روح آنها هستند، بلکه بايد با نگاه تعاملي، اسلام را به‌عنوان الگوي کامل زندگي به انسان لاتيني ارائه دهند. ما مشترکات زيادي با اديان بومي ـ سرخ‌پوستي و مسيحيت تثبيت‌شده در آمريکاي لاتين داريم که مي‌توانيم با تعامل بر سر مشترکات، کارهاي مثبت زيادي براي انسان لاتيني انجام دهيم. همين تعامل سبب ساختن يک تصوير صحيح از اسلام و مسلمان در منطقه خواهد شد. 
    4. به‌علت ویژگی‌های جغرافيايي، تبليغ در جنگل‌ها و محيط طبيعي آمريکاي لاتين براي مسيحيان در قرن 16 و 17 بسيار سخت بوده است، اما آنها توانستند با همة سختي‌ها به اهداف خود دست پيدا کنند. محققين علت موفقيت را، ويژگي‌هاي خاص مبلغان مي‌دانند که برخی از آنها عبارت‌اند از: زهدگرايي، عمل‌گرايي، ايثار، شجاعت، استقامت، آرمان‌گرايي، اخلاق‌محوري از ويژگي‌هايي است که براي آنها ذکر شده است. اين ويژگي‌ها براي مبلغان اسلامي نيز ضرورت دارد. قطعاً در محيط امروز آمريکاي لاتين يک مبلغ اسلامي بدون داشتن صفات اخلاقي چون زهدگرايي، شجاع، ايثار، استقامت و تقوا نمي‌تواند موفق باشد و به اهداف تبليغي خود برسد.
    نتيجه‌گيري
    با توجه به دوران حيات مسيحيت کاتوليک در آمريکاي لاتين مي‌توان آن را به سه دورۀ ورود کليساي کاتوليک، تثبيت و گسترش کليساي کاتوليک و تضعيف کليساي کاتوليکي تقسيم کرد. عوامل مختلفي در تثبيت کليسا و گسترش مسيحي‌سازي در قرن‌هاي 16 و 17 وجود دارد. فرقه‌هاي رهباني و اجلاسيه‌ها به‌صورت مستقيم و حمايت پادشاهان اسپانيا و پاپ‌ها به‌صورت غيرمستقيم در تثبيت کليسا و مسيحي‌سازي نقش داشتنند. اتخاذ رويکردهاي مناسب، در کنار ويژگي‌هاي برجسته مبلغان؛ مانند «زهدگرايي، عمل‌گرايي، ايثار، شجاعت، استقامت، آرمان‌گرايي، اخلاق‌محوري»، علت اصلي بومي‌سازي مسيحيت در مناطق فتح‌شده بود. فرقه‌ها رويکردهاي مشترک و متفاوتي در مسيحي‌سازي سرخ‌پوستان اتخاذ کردند. در ميان رويکردهاي مشترک، «الزامي بودن پذيرش مسيحيت بعد از آموزش»، «توجه به مسئلة تغيير زبان»،«تبليغ گروهي»، «خدمات اجتماعي‌محور»، «کار تشکيلاتي»، «توجه به مسئلۀ آموزش»، «مسيحي‌سازي محيط زندگي» و «مبارزه با سنت‌هاي سرخ‌پوستان» از اهميت چشم‌گيري برخوردار است. در ميان رويکردهاي متفاوت، «دفاع از حقوق طبيعي سرخ‌پوستان»، «تمرکز‌گرايي قبايل سرخپوستي»، «توجه به نيازهاي طبيعي» و «حفظ ارزش‌هاي تمدني و بومي» قابل ملاحظه است. در کنار فعاليت‌هاي ميداني و تبليغي مبلغان و فرقه‌هاي رهباني، اجلاسيه‌ها نيز نقش مهمي داشتند. اجلاسيه‌ها از يک طرف نقش نظارتي بين همۀ فرقه‌هاي رهباني را ايفا کردند؛ و از طرف ديگر با شناختن عوامل و رفع موانع تبليغ در مناطق فتح‌شده، راه‌هاي بومي‌سازي مسيحيت را هموار مي‌کردند. پاپ‌ها و پادشاهان نيز به‌عنوان دو عامل مؤثر نقش محوري در مسيحي‌سازي و تثبيت کليسا در مناطق فتح‌شده داشتند. با مشروعيت‌ بخشيدن به قدرت پادشاهان از طرف کليسا يک ارتباط وثيقي بين پاپ‌ها و کليساها شکل گرفت و همين امر سبب حمايت‌هاي مادي، سياسي و نظامي چشم‌گيري از طرف پادشاهان براي تثبيت کليسا در مناطق فتح‌شده بود. بنابراين پاپ‌ها از يک طرف با حمايت از پادشاهان اسپانيا و حمايت از اجلاسيه‌های اسقفي در مناطق فتح‌شده؛ و از طرف ديگر با حمايت از همۀ گروه‌هاي مسيحيت کاتوليکي، نقش محوري در مسيحي‌سازي و تثبيت کليساي کاتوليک داشتند. به‌عبارت‌ديگر، پاپ‌ها با مديريت ‌کردن قدرت پادشاهان و فرقه‌هاي مذهبي توانستند کليساي کاتوليک را در مناطق سرخ‌پوستي تثبيت کنند.

    References: 
    • اندروهیل، اولین، 1384، عارفان مسیحی، ترجمة احمدرضا مؤیدی و حمید محمودیان، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب.
    • پندل، جورج، 1357، تاریخ آمریکای لاتین، ترجمة منوچهر پوریان خیر، تهران، اردیبهشت.
    • Barrio gózalo, Maximiliano, 2010, el clero: en España moderna, córdoba, Publisher Csic-san Pablo.
    • Ballan. Romeo, 1991, Bernardino de Sahagún: precursor de la etnografía. Misioneros de la primera hora, grandes evangelizadores del nuevo mundo, Perú, lima.
    • Beascochea, Ana de Zaballa, 2011, los indios, el derecho canónico y la justicia eclesiástica en la América virreinal iberoamericana, España, Madrid –Frankfurt: Vervuerte.
    • Borges, pedro, 1975, juan de Zumárraga, diccionario de historia eclesiástica de España, España Madrid instituto enrique Flórez.
    • Collado, Ángel Fernández, 2007, Historia de la iglesia en españa. Edad moderna, Salamanca, editor instituto teológico san Ildefonso.
    • Cabaña, Joaquín Ramirez.Cfr, 1968, la edición mexicana de la historia, mexico, editorial porrua.
    • De Dalmases, cándido, 1991, obras de san Ignacio de Loyola, España, Madrid, editorial BAC.
    • Dussel, enrique, 1992, Historia de la iglesia en américa latino medio milenio de coloniaje y liberación (1492-1992), españa Madrid: mundo negro- esquila misional.
    • Dussel enrique, 1992, Historia de la iglesia en américa latina, introducción general, España, Madrid, mundo negro- esquila misional.
    • Deiros, Pablo Alberto, 1992, Historia del cristianismo en America Latina, Argentin, Buenos Aires: fratrtnidad teologica latinoamericana.
    • Edet Uya, Okon, 1987, Historia de la esclavitud negra en las América y el caribe, argentina, buenos Aires: editorial claridad.
    • Figueras Valles, 2007, Estrella, Las contradicciones de la conquista Española en américa: el requerimiento y la evangelización en castilla del oro, España, huelva: la universidad de Huelva.
    • Gomez canedo, 1988, lino, fray Toribio motolinia, en pioneros de la cruz en México, España, Madrid, BAC popular90.
    • García Cárcel, Ricardo, 1997, la leyenda negra, España, Barcelona, Altaya.
    • Hernández, Francisco Martin, 2004, don vasco de Quiroga, protector de los indios, España, Salamanca, universidad pontificia de Salamanca.
    • Huerga, Álvaro, 1978, Historio de los Alumbrados 1570_1630, España, Madrid: fundación universitaria Española.
    • Spencer, 1947, Rafael aguay leal y Antonio castro, don fray juan de Zumárraga, primer obispo y arzobispo de México, editorial Porrúa.
    • Velarde, Héctor, 1990, ITINERARIOS DE LIMA, iglesia y santuario de santa posa, 2th edición, Perú de lima, patronato de lima.
    • Boruchoff, David, 2003, Isabel la Católica, Queen of Castile, U.S. A. New York, Palgrave Macrimillan.
    • Currier, 2003, Charles Warren, history of religious orders, U.S.A, New York, Kissinger publishing.
    • Cowan’s, Jon, 2003, Early modern Spain’s documentary histogram, S, Pennsylvania University of Pennsylvania press.
    • Haring, Clarence, 1947, Henry, and Spanish Empire in America, U.S.A, and New York, Oxford University Press.
    • Mecham, john Lloyd, 1966, church and state in Latin America, University of North Carolina Press.
    • Prieto, Andres I., 2011, Missionary Scientist a Jesuit Science in Spanish South America 1570- 1810, Nashville, University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میریوسفی، سیدمحمدرضا، حسینی امینی، سیدحسن.(1402) بررسی تحلیلی گسترش و تثبیت کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین(1551-1620م). فصلنامه معرفت، 32(11)، 49-57 https://doi.org/10.22034/marifat.2024.2020982

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحمدرضا میریوسفی؛ سیدحسن حسینی امینی."بررسی تحلیلی گسترش و تثبیت کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین(1551-1620م)". فصلنامه معرفت، 32، 11، 1402، 49-57

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میریوسفی، سیدمحمدرضا، حسینی امینی، سیدحسن.(1402) 'بررسی تحلیلی گسترش و تثبیت کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین(1551-1620م)'، فصلنامه معرفت، 32(11), pp. 49-57

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میریوسفی، سیدمحمدرضا، حسینی امینی، سیدحسن. بررسی تحلیلی گسترش و تثبیت کلیسای کاتولیک در آمریکای لاتین(1551-1620م). معرفت، 32, 1402؛ 32(11): 49-57