بررسی توصیفی ـ تحلیلی باور به وجود خدا و توحید او در عهد عتیق

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
وجود خداوند و ايمان به او، ازجمله دغدغههايي است که بشر در هميشۀ تاريخ با آن مواجه بوده است. اهميت اين مسئله تا بدانجاست که از منظر الهيدانان، شناخت خدا و سرسپردگي به او، با سرشت آدميان آميخته شده، و از وجودشان انفکاکناپذير است (مصباح يزدي، 1385، ص 44ـ45). خداجويي يا خداپرستي بشر در طول تاريخ، حتي متفکران خداناباور را با اين پرسش مهم مواجه ساخته که چرا بشر در هميشۀ تاريخ، خداوند را جزء ضروريات جداناپذير زندگي خود قلمداد ميکرده است؟ به بيان ديگر، خاستگاه و نقطۀ عزيمت گرايش همگاني ـ يا دستکم غالبي ـ انسانها به خداوند چيست (ر.ک: يوسفيان، 1389، ص 24ـ50)؟
درهرحال، با لحاظ اين نياز و وابستگي وجودي که بدان اشاره شد، کاملاً روشن است که پرداختن به موضوعي چون خدا و يکتايي او از اهميت بسزايي برخوردار است، اما درعينحال اين تحقيق در پي آن نيست که با استدلالات متعدد و براهين عقلاني مختلف با موضوع يادشده (وجود خداوند و يکتايي او) روبرو شود، بلکه اين تحقيق صرفاً بهصورت توصيفي ـ تحليلي، اين مسئله را از ميان بخشي از کتاب مقدس مسيحيان يعني عهد عتيق بررسي ميکند.
گفتني است، مسيحيان معتقدند که خداوند با آدميان دوگونه عهد و پيمان بسته است: 1. عهد شريعت که از زمان حضرت آدم شروع شده، و تا زمان حضرت عيسي ادامه يافته است؛ 2. عهد محبت که با نزول حضرت عيسي نسبت به بندگان خدا به وقوع پيوسته است (طاهري، 1390، ص 114). لذا از منظر مسيحيان، کتاب مقدس شامل دو بخش است: 1. عهد عتيق که دربردارندۀ عهد نخستين خداوند با بندگان است (عهد شريعت)؛ 2. عهد جديد که شامل عهد محبت است (ر.ک: ميشل، 1387، ص 23ـ24؛ باغباني و رسولزاده، 1390، ص 71ـ97).
اما اينکه چرا در اين مقاله، عهد عتيق بهعنوان محور پژوهش و تحقيق گزينش شده، نکاتي وجود دارد که در ذيل خاطرنشان ميشود:
1. عهد عتيق مورد پذيرش دو آيين بزرگ از اديان ابراهيمي (يهوديت و مسيحيت) است. البته يهوديان، عهد عتيق مسيحيان را مورد توجه خويش قرار نميدهند؛ چون از نظر تعداد و چينش موضوعات، آن را مغاير با کتاب مقدس خويش يعني تَنَخ ميدانند. به باور يهوديان، تنخ صرفاً از سه بخش تشکيل يافته؛ که عبارتاند از: «تورات، نبييم (کتابهاي انبيا) و کتوبيم (رسالهها)» (جوويور، 1393، ص 36). گذشته از اين، يهوديان همچنين مباحثي را که در کتاب مقدس مسيحيان تحت عنوان عهد جديد بيان گشته، از اساس انکار ميکنند. اما درعينحال ميتوان گفت: عهد عتيقِ مسيحيان، از نظر محتواي آموزهها و معارف موجود در آن، قرابت بسيار زيادي با کتاب مقدس يهوديان دارد (طاهري، 1390، ص 117). اين نکته را نيز ميتوان در اينجا اضافه کرد که چون عهد عتيق شامل «تورات» است ـ که به عقيدۀ يهوديان و مسيحيان سنتي، بيانگر سخنان و کلمات حضرت موسي است (همان، ص 126) ـ پرداختن به اين مسئله (اعتقاد به وجود خدا و وحدانيت او) در عهد عتيق در راستاي هدف اين پژوهش اهميت دوچندان مييابد؛ زيرا در اين هنگام اين ادعا که مسئلۀ خدا و يکتايي او از ضروريات اديان الهي (اسلام، يهوديت و مسيحيت) بهشمار ميرود، بيشتر نمود مييابد.
2. مطلب ديگر آنکه با بررسي عهد عتيق دربارۀ وجود خدا و يکتايي او تا حد زيادي، ميزان اشتراک و توافق ميان آموزههاي عهد عتيق و کتاب مقدس مسلمانان، يعني قرآن کريم نيز روشن و منقّح خواهد شد.
3. همچنين ذکر اين نکته نيز مناسب است که در بررسي مسئلۀ وجود خداوند و توحيد او معمولاً در ميان انديشمندان و متفکران، نگاه «پيشيني» وجود دارد. يعني تلاش بر اين است که با دلايل و براهين عقلي متعدد، به حل و فصل اين مسئله پرداخته شود، که البته در جاي خود بسيار لازم و ضروري است. اما در اين پژوهش از زوايۀ ديگري که به نوعي «پسيني» است، به اين مسئله توجه شده است و در آن تلاش شده که از رهگذر متن مقدس مسيحيان، يعني عهد عتيق اين مسئله مطمح نظر قرار بگيرد.
گفتني است که موضوع يکتاپرستي آيين يهود در مقالۀ «تنخ، يکتاپرست يا يگانهپرست؟» نوشتۀ سيداکبر حسيني قلعهبهمن نيز مورد توجه قرار گرفته است. نويسندة محترم در اين مقاله، درصدد ارزيابي و نقد ادعاي يکي از يهوديتپژوهان غربي، جوليوس ولهاوزن برآمده است. بهاعتقاد اين پژوهشگر غربي، يهوديت پيش از جلاي بابلي يکتاپرست نبوده، بلکه پس از آن، رفتهرفته به آيين يکتاپرستي گرايش پيدا کرده است (ر.ک: حسيني قلعهبهمن، 1390، ص 52 و 56ـ57). بااينحال ازجمله امتيازات نوشتار حاضر در اين است که اساساً دغدغه اين مقاله و نيز نحوۀ ورود و خروج آن دربارۀ مسئله وجود خدا و توحيد او در عهد عتيق، متمايز با مقاله يادشده است. افزون بر اين، در پژوهش حاضر علاوه بر بررسي وجود خدا و يکتايي او، بهتفصيل از «بديهي يا نظري بودن» اين دو اصل اعتقادي در عهد عتيق نيز بحث شده است.
به هر تقدير، پرسشهاي اساسي که در تحقيق پيش رو مورد نظر جدياند، از اين قرار است: 1. آيا اساساً در عهد عتيق سخن از وجود خدا و يکتايي او يافت ميشود؟ 2. با فرض اينکه عهد عتيق بدين مسئله توجه کرده باشد؛ چگونه و به چه صورت موضوع پيشگفته در عهد عتيق انعکاس داده شده است؟ 3. آيا عهد عتيق، وجود خداوند و يگانگي او را امري بديهي دانسته، و لذا بيشتر به ساير مسائل و تعاليم ديني پرداخته است؟ يا اينکه با ارائۀ براهين و دلائل مختلف، آن را کانون توجه خود قرار داده است؟
1. وجود خدا و توحيد او در عهد عتيق
آنچه در اين بخش پس از بررسي وجود خداوند در عهد عتيق، مورد توجه قرار ميگيرد، اين مسئله است که عهد عتيق خداوند را چگونه ترسيم کرده است؟ آيا بر وجود خداي واحد تأکيد دارد؟ يا اينکه بندگان را به کرنش در برابر خدايان متعدد فرا ميخواند؟ به هر روي، منطقاً پيگيري مسئلۀ توحيد يا عدم آن، مترتب بر آن است که عهد عتيق وجود موجودي را که خالق هستي است، مسلم بداند؛ چه اينکه در غير اين صورت، سخن از توحيد يا تکثر، عملاً بيمعنا خواهد بود.
1ـ1. وجود خداوند در عهد عتيق
شواهد متعدد و فراواني بر وجود خداوند و خالق هستي، در عهد عتيق گواهي دارند. ما در راستاي هدف خود ابتدا به اين شواهد ميپردازيم و سپس اوصافي را که دربارۀ خداوند در اين منبع بيان شده، مطرح ميکنيم. اين اوصاف بر تعالي حقيقت خداوند، بر ساير پديدههاي هستي دلالت دارند.
1. نگاه اجمالي به عهد عتيق گوياي اين نکته است که در بسياري از موارد، گفتوگو و ارتباط طرفيني ميان خدا و بندگانش وجود دارد. در موارد متعددي اين گفتوگو، شامل ارتباط خدا با انسانهاي برگزيده از قبيل حضرت يعقوب، حضرت موسي و ساير انبيا است و در موارد ديگر، روي سخن خدا با بندگان و بنياسرائيل است. اين همگي نشان از آن دارد که بخش عظيمي از عهد عتيق انعکاسدهندۀ وجود خدايي است که درصدد ارتباط و هدايتگري بندگان خود در عالم هستي است. اينک به برخي از اين موارد اشاره خواهيم کرد:
الف) تکلم ميان خداوند و حضرت موسي
يکم. «و موسي تمامي بنياسرائيل را خواند [و] به ايشان گفت.... خداوند در کوه از ميان آتش با شما روبرو متکلم شد (من در آن وقت ميان خداوند و شما ايستاده بودم تا کلام خداوند را براي شما بيان کنم)....» (تثنيه 5: 1ـ6)؛
دوم. «و در آن وقت خداوند به من گفت دو لوح سنگ موافق اولين براي خود بتراش و نزد من به کوه برآي.....» (تثنيه 10: 1ـ2)؛
سوم. «بر کلامي که من به شما امر ميفرمايم چيزي ميافزاييد و چيزي از آن کم منمایيد..... اينک چنانکه يهوه خدايم مرا امر فرموده است...» (تثنيه 4: 2ـ6).
ب) تکلم ميان خداوند و ديگر انبيای بنياسرائيل
يکم. سخن گفتن خداوند با حضرت آدم: «پس خداوندِ خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت... و خداوند خدا آدم را امر فرمود...» (پيدايش 2: 15ـ16). برخي از نويسندگان در توضيح کلمۀ ترکيبي «خداوندِ خدا» چنين گفتهاند: در نگاه پيروان کتاب مقدس، خداوند داراي دو صفت عدالت و رحمت است و با اين دو وصف، جهان هستي را پديد آورده است. به گفتۀ ايشان، حدوث و بقای آفرينش، به اين دو صفت بهصورت توأمان وابسته است؛ چه اينکه با رحمتِ تنها، گناهان بندگان بيشمار ميشود و با صرف عدالت (بدون رحمت)، دوام و بقايي براي عالم وجود نخواهد داشت؛ از همين رو تعبير «خداوندِ خدا» اشاره به اين دو وصف دارد (ر.ک: خواص، 1392، ص 28)؛
دوم. سخن گفتن خداوند با حضرت نوح: «و خداوند به نوح گفت: تو و تمامي اهل خانهات...» (پيدايش 7: 1)؛
سوم. تکلم خداوند با حضرت ابراهيم: «و خداوند به اَبرام گفت از ولايت خود و از مولد خويش و از خانۀ پدر خود...» (پيدايش 12: 1)؛ «و چون ابرام نود و نه ساله بود، خداوند بر ابرام ظاهر شده گفت من هستم خداي قادر مطلق...» (پيدايش 17: 1ـ2).
ج) خطاب خداوند با بنياسرائيل
يکم. «براي خود بتها مسازيد و تمثال تراشيده و ستوني به جهت خود برپا منماييد...» (لاويان 26: 1)؛
دوم. «يهُوَه خداي ما، ما را در حوريب خطاب کرده گفت: توقف شما در اين کوه بس است» (تثنيه 1: 6).
2. از ديگر شواهد قابل توجه آن است که وجود خداوند از همان آغاز خود را در عهد عتيق بهعنوان موضوعي محوري نشان ميدهد، تاآنجاکه سلسلهجنبان هر هستي و جنبشي در آفرينش معرفي ميگردد.
«در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد... روح خدا سطح آبها را فرو گرفت و خدا گفت روشنايي بشود و روشنايي شد و... خدا روشنايي را از تاريکي جدا ساخت... و خدا فلک را بساخت... و خدا فلک را آسمان ناميد... و خدا گفت... خشکي ظاهر گردد و چنين شد و خدا خشکي را زمين ناميد... و خدا گفت زمين نباتات بروياند... و خدا گفت نيرها در فلک آسمان باشند... و خدا گفت آبها به انبوهِ جانوران پر شود... و خدا گفت زمين جانوران را موافق اجناس آنها بيرون آورد... و خدا گفت آدم را بهصورت ما و موافق شبيه ما بسازيم تا... بر تمامي زمين... حکومت کند» (پيدايش 1: 1ـ28).
3. صفات متعددي که در عهد عتيق براي خداوند بيان شده، خود حکايت از پرداختن و توجه داشتن اين متن دربارۀ وجود خدا دارد. بهويژه با نظرداشت اين نکتۀ فلسفي که «ثبوت شيءٍ لِشيءٍ فرعٌ لثبوت مثبَت له»؛ يعني ثبوت چيزي براي چيز ديگر (مثلاً صفتي براي موصوف) فرع بر واقعيت و وجود آن چيز (موصوف) است.
يکم. صفت خالقيت: چنانکه پيشتر گذشت، خداوند در آغار سِفر پيدايش، خالق عالَم و آدم معرفي شده است. البته شايان توجه است که مطابق با گزارش پارهاي از پژوهشگران غربي، دربارۀ مفهوم خداي خالق در عهد عتيق معمولاً با دو سنخ متن متمايز، اما مرتبط باهم روبرو هستيم: نخست متوني که از ستايش خداوند در عبادت فردي يا گروهي بنياسرائيل حکايت دارند و ديگر، متوني که تأکيد دارند خدايي که جهان را آفريد، همان خدايي است که بنياسرائيل را از بردگي نجات داده، و همواره از آنان نيز حمايت ميکند (مک گراث، 1392، ج 2، ص 432). بااينحال، مطابق با گزارش عدۀ ديگري از پژوهشگران، در اينکه بر پايۀ «سفر پيدايش» مسئلۀ خلقت چگونه گزارش شده، ميان محققان دوگونه برداشت متمايز وجود دارد (ر.ک: جوويور، 1393، ص 40ـ 41)؛
دوم. صفت علم مطلق: در مزامير عبارتي وجود دارد که به علم مطلق الهي اشاره ميکند: «آيا خدا اين را غوررسي نخواهد کرد؛ زيرا او خفاياي قلب را ميداند» (مزامير 44: 21)؛
سوم. صفت سرمديت: در پارهاي از عبارات عهد عتيق، خداوند بهعنوان موجودي ابدي و ازلي معرفي ميگردد: «اما يهوه خداي حق است و او خداي حي و پادشاه سرمدي است» (ارمياي نبي 10:10)؛
چهارم. صفت عدالت و رحمت: عدالت و رحمت بر بندگان و موجودات نيز از صفات ديگري است که عهد عتيق به خداوند استناد ميدهد: «حاشا از تو که مثل اين کار بکني که عادلان را با شريران هلاک سازي و عادل و شرير مساوي باشند...» (پيدايش 18: 25)؛ «و اما من از کثرت رحمت تو به خانهات داخل خواهم شد» (مزامير 5: 7).
4. از ديگر شواهدي که بر وجود خداوند در عهد عتيق دلالت دارد، اين است که در اين متن با اسامي متعددي، از خداوند نام برده شده است (ر.ک: حسيني قلعهبهمن، 1390، ص 53ـ55؛ نيکدل، 1391، ص 40ـ41). به گفتۀ برخي از نويسندگان، پنج مورد از آنها نسبت به ساير اسامي، اصلي و مهمترند (خواص، 1392، ص 29ـ30). هريک از اين اسامي عبارتاند از: 1. «إل» به معناي خدا؛ 2. «الوهيم» بهعنوان برترين خدا؛ 3. «يهوه» به معناي موجودي که قائم به ذات است؛ 4. «إل عليون» به معناي خداي تعالي؛ 5. «ادوناي» که به معناي آقاي من است.
5. افزون بر موارد چهارگانه پيشين، در عهد عتيق افعالي به خداوند نسبت داده شده است که قرينهاي ديگر براي وجود خدا بهشمار ميآيند. هرچند از منظر انديشۀ اسلامي، صدور اين افعال با تعالي و تنزيه خداوند سازگاري ندارد؛ زيرا انجام آنها مستلزم تجسيم، محدوديت و نقصان ذات الهي است.
يکم. «خنوق با خدا راه ميرفت و ناياب شد؛ زيرا خدا او را دربر گرفت» (پيدايش 5: 24)؛
دوم: «و خداوند پشيمان شد که انسان را بر زمين ساخته بود و در دل خود محزون گشت» (پيدايش 6: 6)؛
سوم. «و نوح با خدا راه ميرفت» (پيدايش 6: 9)؛
چهارم. «و خداوند نزول نمود تا شهر و برجي را که بنيآدم بنا ميکردند، ملاحظه کند» (پيدايش 11: 5)؛
پنجم. «بنابراين خداوند ميگويد براي من منتظر باشيد تا روزي که به جهت غارت برخيزم...» (صفنيا 3: 8).
افزون بر اين موارد، افعال ديگري نيز در عهد عتيق به خدا نسبت داده شده که آنها نيز شايسته مقام و مرتبۀ ذات پاک الهي نيست (ر.ک: نيکدل، 1391، ص 31ـ32).
به هر روي، بهنظر ميرسد وجود شواهد پنجگانۀ پيشين (تمام شواهدي که از ابتدا تا اينجا بيان گشت) و نظاير آن موجب شده که پارهاي از نويسندگان غربي، دربارۀ الهيات (خداشناسي) عهد عتيق چنين بنگارند که در فهم ابتدايي از زندگي بنياسرائيل دو جنبه از شخصيت الهي ظاهر ميشود که عبارتاند از: خلقت و مشيت. خدا از يکسو، خالق مقتدر و متعالي جهان است که گويي در بالا و خارج از انسان قرار دارد و از سوي ديگر، خواهان آن است که با حرکت و جنبش مردم در شکوفايي تاريخ مداخله کند. اين دو بُعد از شخصيت الهي در الهيات عهد عتيق، به تعالي و حضور دائم خدا در عالم توصيف ميشوند (ر.ک: جوويور، 1393، ص 39 و 40ـ41). از نظرگاه اين دسته از نويسندگان، نهتنها وجود خداوند در عهد عتيق مسلم است، بلکه خداوند با دو چهرۀ خالقيت و آيندهنگري نيز در آن نمايان شده است (ر.ک: همان، ص 40ـ47).
2ـ1. توحيد خداوند در عهد عتيق
براساس مباحث پيشين، کاملاً روشن شد که عهد عتيق موجودي را بهعنوان سرسلسله هستي و پديدآورندۀ موجودات عالم معرفي ميکند. اکنون نوبت آن فرا رسيده که ديدگاه عهد عتيق را دربارۀ مسئلۀ توحيد رصد کنيم. به تعبير ديگر، در ادامه اهتمام بر پاسخ به اين پرسش است که آيا ميتوان عبارات و تعاليمي از عهد عتيق دربارۀ يگانگي خداوند يافت؟ يا اينکه چنين آموزهاي در عهد عتيق اصلاً منعکس نشده است؟
البته فرض عدم طرح مسئلة توحيد در عهد عتيق از دو حال خارج نيست: 1. يا اينکه عهد عتيق اساساً توحيد را نپذيرفته و بلکه از کثرت خدايان دفاع ميکند؛ 2. يا عهد عتيق هيچگونه نظري نفياً و اثباتاً دربارۀ مسئلة توحيد اظهار نکرده است.
همچنين نکتۀ ديگري که پيش از ورود به بحث شايان توجه است، آن است که از منظر دانشمندان علم کلام، توحيد داراي ابعاد و مراتب متعددي است. برخي از ايشان، از مراتب سهگانۀ توحيد سخن ميگويند؛ که عبارتاند از: 1. توحيد ذاتي يا توحيد در ذات؛ 2. توحيد صفاتي يا توحيد در صفات؛ 3. توحيد افعالي يا توحيد در افعال (ر.ک: سعيديمهر، 1390، ج 1، ص 74)؛ و برخي ديگر از ايشان مراتب توحيد را بيش از اينها مطرح ميکنند (ر.ک: مصباح يزدي، 1390، ج 2، ص 433؛ همو، 1389، ص 171ـ177). با اين همه، آنچه در اين پژوهش مطمح نظر ماست، تلقي رايج از توحيد يا بهتعبيري همان «توحيد ذاتي» مراد است. بدينمعنا که خداوند هيچ شريک، مثل، مانند و نظيري ندارد. البته بايد توجه داشت که از منظر علم کلام، توحيد ذاتي خود دو صورت دارد که عبارتاند از: توحيد احدي و توحيد واحدي. توحيد احدي بيانگر نفي کثرت از ذات خداوند است و خدا را بهعنوان موجودي که بسيط محض است، معرفي ميکند. توحيد واحدي کثرت برونذاتي را از خداوند سلب ميکند (سبحاني، 1390، ص 45). درواقع توحيد واحدي، نافي تعدد واجبالوجود است. يا به تعبير ديگر اين اصل متضمن آن است که واجبالوجود تنها داراي يک مصداق است. درهرحال، آنچه در ادامه مورد توجه و دقت است، آن است که آيا عهد عتيق، خداوند را بهعنوان موجودي واحد معرفي ميکند، يا توحيد خداوند را رد ميکند؟ و يا اصلاً به اين مسئله بهطور خاص توجه نکرده است؟
1ـ2ـ1. شواهد دال بر يکتايي خدا در عهد عتيق
با مراجعه به عهد عتيق، عبارات متعددي حکايت از آن دارد که خداوند حقيقتي واحد است. توجه و عنايت عهد عتيق به مسئلۀ توحيد تا آنجاست که اين اصل اعتقادي حتي در ده فرمان نيز خود را نمايان ساخته است. به گفتۀ نويسندگان، ده فرمان دستوراتي است که حضرت موسي از سوي خداوند براي بنياسرائيل آورده است (طاهري، 1390، ص 169). يهوديان به اين فرامين توجه زيادي داشته و آن را از اصول بنيادين آيين خويش قلمداد ميکنند. در ادامه به فراخور اين نوشتار، عباراتي را که در عهد عتيق بيانگر توحيد ذاتياند، خاطر نشان ميکنيم:
الف) سخن از توحيد خداوند در ده فرمان: ازجمله مواردي که عهد عتيق به صراحت از يکتايي خدا سخن گفته، عباراتي است که به ده فرمان شهرت دارد: 1. «و خدا تکلم فرمود و همۀ اين کلمات را بگفت: من هستم يهوه خداي تو... تو را خدايان ديگر غير از من نباشد» (خروج 20: 1ـ3)؛ 2. «خداوند در کوه از ميان آتش با شما روبهرو متکلم شد... و گفت من هستم يهوه خداي تو... تو را به حضور من خدايان ديگر نباشد» (تثنيه 5: 4ـ7)؛
ب) بيان يگانگي خدا در سفر تثنيه: با تتبعي که از سوي نگارنده انجام شده، چندين مرتبه در سفر تثنيه از يکتايي خداوند سخن بهميان آمده که بيان برخي از آنها از اين قرار است:
يکم. «اين بر تو ظاهر شد تا بداني که يهوه خداست و غير از او ديگري نيست» (تثنيه 4: 35). گفتني است فقرۀ آخر اين عبارت «غير از او ديگري نيست» ميتواند دوگونه تفسير شود: 1. يا مقصود اين است که چون خداوند در ذات خود بسيط محض است (توحيد احدي)، هيچ موجودي شبيه او نيست؛ 2. يا مقصود آن است که در عرض خداوند، هيچ خداي ديگري وجود ندارد که در اين صورت، اين عبارت بر توحيد واحدي دلالت ميکند؛
دوم. «اي اسرائيل بشنو يهوه خداي ما خداي واحد است» (تثنيه 6: 4). اين عبارت، يکي از فقرات دعاي شِماع (shema) است. اين دعا متشکل از تعدادي از فقرات تورات است، و يهوديان آن را در نمازهاي خويش به استثناي نماز ظهر قرائت ميکنند. يهوديان از اين طريق به يکتاپرستي خويش شهادت ميدهند (ر.ک: نيکدل، 1391، ص 30ـ31)؛
سوم. «الان ببينيد که من خود او هستم و با من خداي ديگري نيست» (تثنيه 32: 39). پارهاي از نويسندگان از اين عبارت و عبارت ديگري از صحيفۀ اشعياي نبي (ن45: 6ـ7) ـ که در ادامه بيان خواهيم کرد ـ چنين نتيجه گرفتهاند که عهد عتيق با اين عبارات در پي نفي ديدگاه ثنويت است (جيکبز، 1392، ص 70). ثنويت ديدگاهي است که اعتقاد دارد، عالَم هستي داراي دو مبدأ خير و شر است. براساس اين ديدگاه، شرور موجود در گيتي، به مبدأ شر يا خداي شر استناد داده ميشوند (سبحاني، 1390، ص 63). درهرحال، از منظر پژوهشگران غربي، براساس عهد عتيق، توحيد تنها تصديق اين مطلب نيست که يک خدا در پهنۀ هستي وجود دارد، هرچند بهلحاظ تصوري بتوان خدايان ديگري را نيز فرض کرد، بلکه توحيد اذعان به اين مطلب است که تنها يک خدا ميتواند وجود داشته باشد و فرض خداي ديگر محال است (جيکبز،1392، ص 70ـ71). درنتيجه سخن برخي يهوديتپژوهان غربي که مضامين پارهاي از قطعات عهد عتيق به شرکآميز بودن آيين يهوديت پيش از جلاي بابلي اشاره دارد (ر.ک: حسيني قلعهبهمن، 1390، ص 52 و 56ـ57)، کاملاً خطا و نادرست است (همان، ص 55ـ66؛ همو، 1396، ص 233ـ241)؛
ج) سخن از يکتايي خداوند در صحيفۀ اشعيای نبي: در اين صحيفه نيز در چند موضع از يگانگي خدا ياد شده است:
يکم. «مرا به که تشبيه ميکنيد تا با وي مساوي باشم؟ قدوس ميگويد». اين عبارت به روشني دلالت دارد بر اينکه هيچ موجودي در جهان هستي، مثل و مانند خداوند نيست؛ بنابراين از اين سخن، وحدانيت خداوند استفاده ميشود؛
دوم. «من يهوه هستم و ديگري نيست و غير از من خدايي ني... تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سواي من احدي نيست. من يهوه هستم و ديگري ني. پديدآورندۀ نور و آفرينندۀ ظلمت. صانع سلامتي و آفرينندۀ بدي. من يهوه صانع همۀ چيزها هستم» (اشعياء 45: 5ـ7). از اين سخنان نيز چنانکه پيداست، توحيد خداوند استفاده ميشود. افزون بر اين، عبارات يادشده به صراحت ديدگاه ثنويت را ـ همانطور که پيشتر بيان شد ـ مردود اعلام ميکند و فقرۀ آخر آن (من يهوه صانع همۀ چيزها هستم) دلالت بر توحيد در خالقيت ميکند. يعني بر اين حقيقت اشاره دارد که تنها خداوند بهصورت استقلالي، خالق همۀ اشيا و موجودات عالم است (سبحاني، 1390، ص 57). پس حتي بديها و گناهان نيز از جهت وجودشان (نه از جهت قبحشان) مستند به خداوند هستند. بهديگر سخن، همۀ امور وجودي اين عالم بدون استثنا، از جهت وجودشان مخلوق خداوند و وابسته به اويند؛
سوم. «خداوند پادشاه اسرائيل... چنين ميگويد: من اول هستم و من آخر هستم و غير از من خدايي نيست... آيا غير از من خدايي هست؟» (اشعياء 44: 6ـ9). چنانکه پيداست اين عبارت هم بر وحدانيت خداوند دلالت ميکند. از اين گذشته، اين فقره بر اوليت و آخريت خدا نيز دلالت دارد که ميتوان آن را اشارهاي به وجوب وجود خدا دانست؛ زيرا به غير از واجبالوجود هيچ موجودي ازلي (اول) و ابدي (آخر) نميتواند باشد؛
د) هشدار و تهديد عهد عتيق نسبت به بتپرستي: از شواهد ديگري که بر يکتايي خداوند دلالت ميکند، نکوهشها، تهديدات و هشدارهايي است که عهد عتيق نسبت به بتپرستي ميکند. اينک برخي از عباراتي را که حاوي چنين معنايي است، خاطر نشان ميکنيم:
يکم. «تو را خدايان ديگر غير از من نباشد. صورتي تراشيده و هيچ تمثالي از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پايين در زمين است... براي خود مساز. نزد آنها سجده مکن و آنها را عبادت منما؛ زيرا من... خداي غيور هستم که انتقام گناه پدران را از پسران... از آناني که مرا دشمن دارند، ميگيرم» (خروج 20: 4ـ6)؛ (تثنيه 5: 8ـ10). در اين عبارت خداوند افرادي را که غير از او را پرستش کنند، بهشدت تهديد ميکند و ميترساند. لذا از آن بهدست ميآيد که خداوند تنها خود را سزاوار پرستش ميداند. اينک با پذيرش اين قاعده که صرفاً موجودي که خالق و هستيبخش مخلوقات است، شايستۀ پرستيدن است (مصباح يزدي، 1389، ص 62)، از اين فقره نيز توحيد خداوند استفاده ميشود. لذا ميتوان گفت که عبارت مزبور، هم بر توحيد ذاتي، و هم بر توحيد در عبادت دلالت دارد؛ چراکه مطابق اين اصل (توحيد در عبادت)، پرستش تنها شايستۀ خداوند است و هيچ موجودي غير از او سزاوار الوهيت نيست (ر.ک: سبحاني، 1390، ص 77ـ81)؛
دوم. «آناني که بتهاي تراشيده ميسازند، جميعاً باطلاند و چيزهايي که ايشان ميپسندند، فايده ندارد... کيست که خدايي ساخته يا بتي ريخته باشد، که نفعي ندارد... چوب را ميتراشد... پس آن را به شبيه انسان و به جمال آدمي ميسازد» (اشعياء نبي 44: 9ـ14). اين سخنان هم بر نکوهش بتپرستي دلالت دارند و از آنها استفاده ميشود که جز خداوند هيچ خداي ديگري وجود ندارد. علاوه بر اين از عبارت «کيست که خدايي ساخته يا بتي ريخته باشد» بهنظر ميآيد که هيچگاه موجود مصنوع، صلاحيت خدايي ندارد؛ خصوصاً موجودي که هيچ نفعي هم براي انسان نداشته باشد. اين امري است که براي هر انسان عاقلي آشکار است.
در پايان لازم بهذکر است، بهرغم همۀ شواهدي که از عهد عتيق دربارۀ توحيد بيان شد (براي آگاهي بيشتر، ر.ک: حسيني قلعهبهمن، 1396، ص 217ـ240)، اما نميتوان تمام مراتب و ساحات توحيد خداوند را از عهد عتيق استنتاج کرد؛ چراکه در عهد عتيق ديدگاههاي ديگري همچون انديشۀ حلول يا دارا بودن صفات بشري براي خداوند نيز وجود دارد که با انديشۀ ناب توحيدي فرسنگها فاصله دارد (ر.ک: نيکدل، 1391، ص 31ـ34).
3. بداهت وجود خدا و يگانگي او در عهد عتيق
گويا در عهد عتيق وجود خداوند و توحيد او بديهي تلقي شدهاند؛ زيرا براي اين دو اصل ديني، استدلالي مطرح نشده و تنها به ارائۀ گزارش دربارۀ اين دو اصل اعتقادي در اين متن بسنده شده است (ر.ک: خواص، 1392، ص 27). البته در اينجا ممکن است گفته شود که اساساً عهد عتيق براي دانش خداشناسي و توحيد نگاشته نشده، بلکه اين کتاب تنها در مقام بيان مجموعهاي از حقايق معرفتي بوده است؛ بيآنکه درصدد اثبات و استدلال براي آنها باشد (ميشل، 1387، ص 115ـ116). لذا از اينکه استدلالي براي آنها اقامه نشده، نميتوان لزوماً بديهي بودن آنها را استنتاج کرد. بااينحال، پارهاي ديگر از نويسندگان اذعان دارند که عهد عتيق اعتقاد به وجود خدا را امري بديهي ميداند (ر.ک: طاهري، 1390، ص 171). بهويژه از آن نظر که در عهد عتيق تعبيري وجود دارد که شاهدي بر بداهت واقعيت خداوند بهشمار ميرود. توضيح آنکه در يکي از فقرات سفر خروج در گفتوگوي ميان خدا و حضرت موسي چنين آمده است: «[اگر] از من بپرسند که نام او (خدا) چيست، بديشان (بنياسرائيل) چه بگويم؟ خدا به موسي گفت: هستم آنکه هستم اَهيه اَشَر اهيه» (خروج3: 13ـ15). براي اين عبارت دو احتمال قابل ذکر است:
1. اين سخن نشان از ماهيت دستنايافتني و ناشناختني خداوند دارد و اينکه خدا را تنها از راه افعالش ميتوان شناخت (ر.ک: خواص، 1392، ص 27)؛
2. اين احتمال که وجود خداوند آنقدر بديهي و روشن است که نياز به هيچگونه استدلالي ندارد. به گفتۀ شاعر:
به نور شمع جويد در بيابان
زهي نادان که او خورشيد تابان
حق اندر وي ز پيدايي است پنهان
جهان جمله فروغ نور حق دان
براساس احتمال دوم، از ديدگاه عهد عتيق واقعيت خداوند امري بديهي و روشن است.
بهنظر ميرسد احتمال دوم با ظاهر عبارت يادشده بيشتر سازگار است. لذا مطابق با اين شاهد ميتوان بداهت وجود خداوند را در عهد عتيق پذيرفت. پارهاي از نويسندگان، صرف نظر از شاهد پيشگفته دو دليل مجزا نيز بر بداهت وجود خداوند در عهد عتيق ذکر کردهاند: اول اينکه شناخت خداوند در آيين يهود از راه دل و کشف و شهود است و ازاينرو بيان استدلالات عقلي چندان ضرورتي ندارد؛ دليل ديگر اينکه آيين يهود ديني تبليغي نيست تا در دعوت ديگران بخواهد به دلايل عقلاني تمسک کند (ر.ک: حسيني قلعهبهمن، 1396، ص 209ـ210). بهنظر میرسد دو دلیل اخیر به نحوی قابل مناقشه است؛ زیرا اولاً، پارهای از بزرگان آیین یهود همچون موسیبنمیمون (530ـ601ق) درصدد اثبات عقلانی وجود خداوند برآمدهاند (ر.ک: موسیبن میمون، بیتا، ص229ـ279)؛ و ثانیاً، تبلیغی نبودن آیین یهود مانع از آن نیست که باورهای این آیین نزد خود یهودیان در یک گفتمان درونی، فاقد استدلال و تحلیلهای عقلانی باشد.
بااينهمه، در باب مقولة توحید، چنين نيست که قائل شويم، صرف اينکه استدلالي بر توحيد خداوند در عهد عتيق ارائه نشده، اين نکته لزوماً نشاندهندۀ بديهي بودن آن در عهد عتيق است (ر.ک: خواص، 1392، ص 27)؛ زيرا اولاً قرينۀ خاصي همچون شاهد پيشين، مبني بر بداهت توحيد در عهد عتيق ارائه نشده است؛ ثانياً، اساساً سنخ مسئلۀ توحيد بهگونهاي است که در جرگۀ مسائل نظري جاي ميگيرد و لذا اثبات آن بهدليل و برهان نيازمند است. جالب آنکه در قرآن نيز استدلال خاصي بر وجود خداوند اقامه نشده است؛ حتي ميتوان گفت که مطابق با آيۀ شريفة «أَفِي اللهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَالأَرْض؛ مگر دربارۀ خدا پديدآورندۀ آسمانها و زمين ترديدى هست؟» (ابراهيم: 10) بهنحوي قرآن نيز وجود خداوند را بديهي و بینیاز از استدلال ميداند، اما درعينحال در قرآن استدلالهاي متعددي بر توحيد الهي اقامه شده است. نمونهاي از آن، آيۀ 22 سورۀ مبارکۀ انبياست: «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا؛ اگر در آنها [زمين و آسمان] جز خدا، خدايانى [ديگر] وجود داشت، قطعاً [زمين و آسمان] تباه مىشد». چنانکه پيداست، استدلال قرآن در اين آیة کريمه از نوع «استدلال غيرمباشر» و «قياس استثنايي» است. البته مقدمة دوم برهان (عدم فساد زمين و آسمان) بهجهت وضوح ذکر نشده است. به گفتۀ منطقدانان به چنين قياسهايي اصطلاحاً «قياس مرخّم» يا «مضمَر» گفته ميشود (مظفر، 1426ق، ص 295، منتظري مقدم، 1380، ص 191ـ192).
نتيجهگيري
در پژوهش حاضر بهمنظور بررسي وجود خدا و يکتايي او در عهد عتيق، اين موضوع را به شيوۀ توصيفي ـ تحليلي و به بيان ديگر به گونۀ «پسيني» از لابهلاي عبارات اين متن، پيگيري کرديم. در وهلۀ نخست، با ارائۀ شواهد متعددي از ميان عهد عتيق دريافتيم که اين کتاب بر واقعيت خداوند اذعان داشته، و او را بهعنوان سرسلسلۀ هستي و پديدآورندۀ ممکنات معرفي ميکند. هريک از شواهد مزبور از اين قرار است:
يکم. معرفي خداوند بهعنوان خالق و آفرينندۀ همۀ اشيا در سفر پيدايش؛
دوم. ذکر اوصاف کمالي متعدد براي خداوند؛
سوم. طرح اسامي متعددي که بر تعالي خداوند دلالت دارند؛
چهارم. تکلم خداوند با انبيای بنياسرئيل و به واسطۀ ايشان با قوم بنياسرائيل؛
پنجم. نسبت دادن افعال گوناگوني در عهد عتيق به خداوند که بهطور ضمني دلالت بر واقعيت او دارند؛ مانند راه رفتن، پشيمان شدن، محزون گشتن، نازل شدن و....
البته گفتني است که در انديشۀ اسلامي ساحت خداوند از انجام اين افعال به کلي منزه و مبراست.
در وهلۀ بعد، به سراغ آموزۀ توحيد رفته، و در اين قسمت نيز با ارائۀ شواهد مختلفي نشان داده شد که عهد عتيق نسبت به آموزۀ توحيد عنايت خاصي دارد. براساس تتبع نگارنده، شواهدي که در بخشهاي مختلف عهد عتيق دلالت بر وحدانيت خداوند دارند، از اين قرارند:
يکم. سخن از يگانگي خداوند در ده فرمان؛
دوم. بيان يکتايي خدا در چندين موضع از سفر تثنيه؛
سوم. سخن از يگانگي خداوند در موارد متعددي از صحيفۀ اشعيای نبي؛
چهارم. نکوهشهاي شديدي که عهد عتيق نسبت به بتپرستي دارد. اين نکوهشها به نوعي مستلزم يکتايي خداوند هستند.
سرانجام در پايان اين پژوهش بداهت وجود خدا و يکتايي او در عهد عتيق مورد بررسي قرار گرفت. به نظر ميرسد که براساس عبارت «اَهيه اَشَر اَهيه»، يعني هستم آنکه هستم، بداهت وجود خداوند در اين متن قابل استنتاج است، اما نميتوان بداهت اصل توحيد را در عهد عتيق به صرف اينکه در اين متن استدلالي براي آن اقامه نشده، نتيجه گرفت؛ چنانکه برخي از نويسندگان آن را ادعا کردهاند.
سخن پاياني آنکه، از رهگذر اين پژوهش روشن شد که باور به وجود خدا و يگانگي او نهتنها در دين مبين اسلام، بلکه در عهد عتيق ـ که مورد پذيرش مسيحيان و به نحوي يهوديان است ـ نيز تأکيد و توصيه شده است. اين نکته بدين معناست که وجود خدا و يگانگي او، نهتها صرفاً ضروري دين اسلام، بلکه از ضروريات ديگر اديان ابراهيمي نيز بهشمار ميرود. پوشيده نيست که چنين نتيجهاي براي عالمان ديني در جاي خود ميتواند مغتنم و باارزش باشد.
- کتاب مقدس (عهد عتیق).
- ابنمیمون، موسی، بیتا، دلالة الحائرین، تصحیح حسین آتای، بیجا، مکتبة الثقافة الدینیه.
- باغبانی، جواد و عباس رسولزاده، 1390، شناخت کلیسای کاتولیک، تهران، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و سمت.
- جیکبز، لوئیس، 1392، «آموزۀ یگانگی خدا در یهودیت»، ترجمة رئوف نصرتیان، هفت آسمان، ش 60، ص 69ـ88.
- جوویور، مری، 1393، درآمدی به مسیحیت، ترجمة حسن قنبری، چ دوم، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- حسینی قلعهبهمن، سیداکبر، 1390، «تنخ، یکتاپرست یا یگانهپرست؟»، معرفت ادیان، ش 4، ص ٥١ـ٧0.
- حسینی قلعهبهمن، سیداکبر، 1396، الهیات تطبیقی: حقیقت غایی در ادیان، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- خواص، امیر، 1392، الوهیت در مسیحیت: بررسی تحلیلی و انتقادی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- سبحانی، جعفر، 1390، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، چ چهاردهم، قم، مؤسسة امام صادق(ع).
- سعیدیمهر، محمد، 1390، آموزش کلام اسلامی، چ نهم، قم، کتاب طه.
- طاهری، محمدحسین، 1390، یهودیت، قم، المصطفی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1385، آموزش عقاید، چ نوزدهم، تهران، بینالملل.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1390، آموزش فلسفه، (مجموعه مشکات)، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1389، خداشناسی (مجموعه کتب آموزشی معارف قرآن)، تحقیق و بازنگری امیررضا اشرفی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مک گراث، آلیستر، 1392، درسنامۀ الهیات مسیحی، ترجمة محمدرضا بیات و دیگران، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- میشل، توماس، 1387، کلام مسیحی، ترجمة حسین توفیقی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- مظفر، محمدرضا، 1426ق، المنطق، تعلیق غلامرضا فیاضی، تحقیق رحمتالله رحمتی، چ چهارم، قم، اسلامی.
- منتظری مقدم، محمود، 1380، منطق، قم، حوزۀ علمیۀ قم.
- نیکدل، محمدجواد، 1391، بررسی تطبیقی اندیشة ملکوت خدا در ادیان ابراهیمی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- یوسفیان، حسن، 1389، کلام جدید، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و سمت.