نشر آثار فرهنگي به وسيله شاگردان امام رضا(عليه السلام) در ايران
نشر آثار فرهنگي به وسيله شاگردان امام رضا(عليه السلام) در ايران
اكرم خدايي اصفهاني
مقدّمه
ائمه اطهار(عليهم السلام) و به دنبال آن ها، شاگردان و روايان ايشان نقش عظيمي در ارائه فرهنگ تشيّع علوي و نشر آن در كشورهاي گوناگون، از جمله ايران داشته اند; راويان مؤمن و متعهدي كه با انتقال گزارش هاي گوناگون، نقش عظيمي در غني سازي فرهنگ تشيّع داشته اند.
با ورود امام رضا(عليه السلام) به ايران در قرن سوم هجري، علما و شيفتگان ولايت به فراگيري فرهنگ علوي از آن امام پرداختند و پس از آن، در نقاط گوناگون ماوراءالنهر و ايران پراكنده شدند و به نشر معارف علوي پرداختند. حضور امام(عليه السلام) در ايران، موجب سازندگي افراد در ابعاد گوناگون علمي، فرهنگي و هنري شد و دانشمندان بسياري در اين مكتب تربيت شدند.
يكي از مباحثي كه در تاريخ اسلام مطرح است «شيعه و آغاز آن و چگونگي پيدايش آن و نشر فرهنگ علوي در ايران» است.
شيعه
«شيعه» در لغت، به معناي پيرو مي باشد. فيروزآبادي در قاموس اللغه مي نويسد: «و قد غلبَ هذا الاسمُ علي مَن يتولّي علياً(عليه السلام) و اهلَ بيتِه ـ عليهم السلام ـ حتي صاراً اسماً لهم خاصّاً»; اسم شيعه بر هر كس كه علي(عليه السلام) و اهل بيت آن را دوست بدارد اطلاق مي شود، تا آنجا كه شيعه اسم خاص آن ها گشته است.
واضع لفظ «شيعه» پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بوده اند كه بزرگان اهل سنّت به آن اذعان دارند; از جمله: حافظ ابونعيم اصفهاني(احمدبن عبدالله)، صاحب مجلّدات ده گانه حلية الاولياء كه مستخرج از صحيحين است. او در اين كتاب، روايت مي كند كه چون آيه 6 سوره مباركه «بيّنة» نازل شد (اِنَّ الَّذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصالحاتِ اولئكَ هُم خيرُ البريّة)، رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)خطاب به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند: «يا علي، هو انتَ و شيعتُكَ، تأتي انتَ و شيعتُكَ يومَ القيامةِ راضينَ مرضيينَ» و احاديث ديگري كه گواه آغاز تشيع از زمان حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) مي باشند. اما نشر فرهنگ علوي در زمان هاي گوناگون، متناسب با مقتضيات زبان، گونه هاي متفاوت پيدا كرده است; گاهي به صورت صلح و گاهي به صورت انقلاب و گاه به صورت موعظه و گاهي در فضاي مناسب سياسي، به صورت تشكيل كلاس هاي درس و تربيت شاگردان.
در اين نوشتار، چگونگي نشر فرهنگ علوي توسط باريافتگان و شيفتگان ولايت رضوي بررسي مي شود تا بدين سان، حركت فرهنگي امام رضا(عليه السلام)در ايران مشخص شود. لازمه اين كار مروري بر جغرافياي تاريخي و سياسي و اجتماعي شهرهايي است كه امام رضا(عليه السلام) به دستور مأمون از آنجا عبور كردند و يا در آنجا توقف داشتند. گرچه هدف اصلي از اين دعوت و پيشنهاد آن به امام(عليه السلام)، دور نگه داشتن و منع تماس مردم با امام بود و به همين دليل، در اين دعوت، شهرهاي عبوري از طرف مأمون مشخص شده بودند، اما مبدأ اين خط سير مدينه و مقصد آن مرو بود. اين سير از دو طريق صورت مي گرفت:
سيري كه مأمون تأكيد داشت حضرت امام رضا(عليه السلام) را از آنجا عبور دهد: مدينه به بصره و از طريق سوق الاهواز (اهواز) به فارس و سپس از راه كوير و بيابان ميان ايالت هاي فارس و خراسان مي گذشت و به مرو ختم مي شد.
راه ديگري كه در آن زمان متداول بود، از مدينه به سمت كوفه و مدينة الاسلام (بغداد) بود و سپس از آنجا به سمت قم و خراسان و در نهايت به مرو منتهي مي شد.
خط سير اخير از سه شهر حسّاس كوفه، بغداد و قم مي گذشت. شهر كوفه مركز تجمّع شيعيان و پايگاه علويان محسوب مي شد و همواره شاهد قيام ها و نهضت هاي علويان بر ضد حكّام بني اميّه و بني عباس بود. بغداد در سيطره عباسيان متعصّب و مخالفان سياسي مأمون اداره مي شد و در كشمكش هاي سياسي و خانداني ميان مأمون و برادرش امين، به كانون توطئه بر ضد مأمون تبديل شده بود. شهر قم داراي تمايلات شيعي بود و محبت به خاندان علي(عليه السلام) در آن موج مي زد. از اين رو، مسير مأمون براي انتقال امام رضا(عليه السلام) از مدينه به مرو، مسير اول بود; زيرا منع ارتباط امام با مردم از ديدگاه جغرافياي طبيعي، اجتماعي، سياسي و مذهبي بسيار حساب شده بود، ولي با تمام تلاش هاي مأمون براي دور نگه داشتن امام از مردم، حضور امام(عليه السلام) در هر شهر، آثار فرهنگي، علمي، ادبي و... به جاي گذاشت. براي نمونه، در بصره كرامتي داشته اند كه شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 457 نقل مي كند. روايات بسياري نيز مبني بر كرامات حضرت در مناطق عبوري نقل شده اند كه گاهي آن كرامت ها باعث جلب مردم به تشيّع شده اند. در يكي از اين كرامت ها 500 نفر شيعه شدند.1
همچنين شيخ صدوق در عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 374 روايت عبدالسلام بن صالح ابو صلت هروي را نقل مي كند كه مي گويد: در زماني كه علي بن موسي الرضا(عليه السلام) از نيشابور كوچ مي كرد من با آن جناب بودم كه ناگاه محمّدبن رافع، احمدبن حرث، يحيي بن يحيي و اسحاق بن راهويه و چند تن از اهل علم گرد حضرت جمع شدند و از حضرت درخواست حديثي كردند. حضرت فرمودند: «حديث كرد مرا پدر بزرگوارم بنده صالح موسي بن جعفر(عليه السلام)و فرمود: حديث كرد مرا پدر بزرگوارم جعفربن محمّد(عليه السلام) و فرمود: حديث كرد: مرا پدر بزرگوارم ابو جعفر محمّدبن علي باقر علم انبيا(عليه السلام)و فرمود: حديث كرد مرا پدر بزرگوارم علي بن الحسين سيّد العابدين(عليه السلام)و فرمود: حديث كرد مرا پدر بزرگوارم سيد جوانان بهشت حسين(عليه السلام) و فرمود: حديث كرد مرا پدر بزرگوارم علي بن ابي طالب(عليه السلام) و فرمود: شنيدم از پيامبر(صلي الله عليه وآله)كه فرمود: شيندم از جبرئيل كه خداوند ـ جلّ جلاله ـ فرمود: منم خدايي كه نيست جز من خدايي، پس مرا عبادت كنيد; هر كس لا اله الاالله بگويد وارد قلعه من شده است و هر كس وارد قلعه من شود از عذاب من در امان است.» مشابه اين حديث را علي بن عيسي اربلي در كشف الغمة في معرفة الائمّة نقل مي كند و در ارائه حديث مي گويد: قريب 24 هزار قلم به دست حديث امام را مي نوشتند.
علاوه بر آموزش ولايت، هدف اصلي امام(عليه السلام) در امور تربيتي و فرهنگ عملي، تهذيب نفس مردم بود كه در اين زمينه كوشش بسيار نمودند. از سال 201 تا 203 هـ. ق، كه امام(عليه السلام) در ايران بودند، خليفه عباسي جلسات بزرگ علمي در حضور امام تدارك ديد و از عالمان اديان و متكلّمان مي خواست تا با امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام) مناظره كنند. برگزاري اين نشست ها ممكن بود آثار مطلوبي براي مأمون خليفه عباسي داشته باشد; شكست ايشان بزرگ ترين پيروزي براي حكومت به شمار مي آمد. از اين رو، مأمون سعي مي كرد امام رضا(عليه السلام) را در معركه مناظرات و مباحثاتي كه با ساير فرقه ها و صاحبان اديان و مذاهب مختلف برپا مي شد، وارد گرداند.
در اين مجالس، برجسته ترين دانشمندان و برترين متفكران زمان و همچنين سران زنديقان و اصحاب جدل و مناظره را گرد مي آورد و اين ها كساني بودند كه قدرت علمي آن ها بيم انگيز و مغالطه هاي پيچيده آن ها، كه راه را بر دليل و حجت مي بست، ترس آور بود. تشكيكات تند آن ها دليل و برهان را سست مي كرد، اما امام(عليه السلام) به سبب تملّك نيروي عظيم علمي، در تمام اين مجالس بر حريفان و دشمنانشان پيروز مي شدند. از جمله كساني كه در اين مناظرات مجادله مي كردند، جاثليق رئيس اسقف ها و رأس الجالوت دانشمند برجسته و رؤساي صابئي ها و بزرگ ترين هيربد و رئيس دانشمند هندوها و زردشتي ها و نيز فسطاس پزشك رومي بود. اين مناظرات قلب هزاران جوينده مكتب تشيّع را به نور ايمان زينت مي داد.
كساني كه بلاواسطه از امام مطالبي را شنيده و نقل كرده اند 360 نفر بوده اند كه از ميان آنان، دو تن از بانوان هستند كه يكي از آن ها فاطمه دختر خود امام رضا(عليه السلام)مي باشد و ديگر كنيزي كه خدمتگزار آن بزرگوار بوده است. اخبار و رواياتي كه اين راويان نقل مي كنند، بعضي به صورت شفاهي بوده و موضوعي را خود راوي از امام سؤال كرده و پاسخ را دريافت مي كرده است و گاهي راوي در محضر مقدّس امام بوده و شخص ديگري از امام مسئله اي پرسيده و امام هم به او پاسخ داده اند و راوي سؤال و جواب را نقل مي كند. در جايي راوي خود امام(عليه السلام) را مشاهده نكرده و مسئله را از آن حضرت كتباً سؤال كرده و امام به او پاسخ داده اند و در جايي ديگر، شخص در منزل امام بوده و يا با او مسافرت مي كرده و اعمال و رفتار امام را نقل نموده است و از اخلاق و خصايص ايشان سخن مي گويد.
راويان امام همه بر يك طريقه و مذهب نبوده اند; بيشتر آن ها شيعيان و مخلصان اهل بيت(عليهم السلام)بوده اند، ولي گروهي هم از اهل سنّت و رجال سياست و شاعران و مديحه پردازان بوده اند. به طور كلي، معلوم است كه چون امام در مسجد، مجلس درس و بيان مسئله داشتند و اگر هم گاهي به عللي در منزل خود براي اصحاب سخن مي گفتند، مجلس به صورت عام بوده است. در اين مقاله، تنها راويان ايراني امام و يا كساني كه در ايران از امام(عليه السلام)مطلبي را شنيده و نقل كرده اند، ثبت شده اند كه 180 نفر مي باشند.2
با بررسي شاگردان اين روايت تا سال 400 به مجموعه ارزشمندي از كتب شيعه، كه توسط اين بزرگواران جمع آوري شده، برمي خوريم; مانند 300 جلد كتاب هاي محمّدبن محمّدبن نعمان شيخ مفيد و كتب شيخ طوسي و كتاب هاي احمدبن خالد برقي و كتب حسين بن سعيد اهوازي و كتاب هاي علي بن مهزيار و مانند او. همچنين در كتب معتبر شيعه، كه اكنون در دسترس همگان وجود دارند، مانند استبصار، تهذيب و كافي، نام اين راويان مي درخشد و كام تشنه تشيّع را سيراب مي گردانند و اتصال خط تشيّع را به امام رضا(عليه السلام) نشان مي دهند.
شاگردان امام رضا(عليه السلام) و نشر آثار فرهنگي
1. ابراهيم بن اسحاق نهاوندي (ابواسحاق الاحمري النهاوندي): كتاب هاي او عبارتند از: كتاب المتعه، كتاب الدواجن، كتاب جواهرالاسرار كبير، كتاب النوادر، كتاب الغيبه و كتاب مقتل الحسين بن علي(عليه السلام). كتاب هاي او را ابوالقاسم علي بن شبل بن اسد الوكيل نقل كرده است.3
2. ابراهيم بن ابي محمود الخراساني (زنده قبل 230 هـ.): محدث شيعه اي بود كه فقه را از امام رضا(عليه السلام) كسب كرد و حضرت عبدالعظيم(عليه السلام) از او نقل مي كند. او كتابي دارد كه احمدبن محمّدبن عيسي نقل مي كند و محمّدبن حسين بن بابويه از پدرش، از سعدبن عبدالله و الحميري از احمدبن محمّدبن عيسي نقل مي كند. شيخ طوسي در فهرست خود، ص 19 مي نويسد: ابراهيم بن ابي محمود راوي كتاب مسائل مي باشد. نجاشي در رجال خود، مي گويد: او از ثقات حديث است كه قريب 200 روايت از امام رضا(عليه السلام) نقل مي كند.
3. ابراهيم بن محمّد موسي الخراساني; كتابي دارد كه احمدبن محمّدبن عيسي از آن نقل مي كند.
4. ابراهيم بن عبّاس صولي; شاعري فصيح و اديبي بليغ و نويسنده اي بزرگ از يك خاندان بزرگ ايراني بود. جدّ او صولي و فيروز هر دو در جرجان (گنبد كاووس امروز) حاكم بودند. خطيب بغدادي مي نويسد: اصل او از خراسان بوده است.
5. ابراهيم بن محمّد الهمداني (زنده قبل 254): شيخ طوسي در الفهرست و ابن حجر در لسان الميزان، او را از روايان امام رضا(عليه السلام) نقل كرده اند.4
6. ابراهيم بن هاشم (ابواسحاق القمي، پدر علي بن ابراهيم صاحب تفسير القمي): نجاشي در رجال خود (ص 12) مي گويد: كتاب او را فرزندش علي بن ابراهيم نقل كرده است. شيخ طوسي مي نويسد: اصل ابو اسحاق از كوفه بود و بعد در شهر قم ساكن شد او نخستين كسي است كه حديث كوفيان را در قم نشر داد. او كتاب هايي دارد; مانند نوادر و قضاوت هاي اميرالمؤمنين(عليه السلام).5
7. ابن سكّيت: يعقوب بن اسحاق ابويوسف بن سكّيت، از بزرگان اهل لغت و ادب، اصلا ايراني و پدران او در دورق خوزستان زندگي مي كردند. او از آنجا به بغداد رفت و كتاب هاي زيادي تأليف كرد كه كتاب اصلاح المنطق او چاپ شده است. علّامه حلّي در بخش اول خلاصة الاقوال او را از ثقات شمرده است.
8. احمدبن ابي عبداللّه البرقي: از محدّثان بزرگ شيعه و از مشاهير روات و اهل علم مي باشد. در تفسير قمي از او نقل شده است. او كتاب هاي زيادي دارد; از جمله: التراجم، التعاطف، التبصره، الرفاهيه، الري، الزينه، المرافق، المراشد، الصيانه، التحابه، الفراسه، الحقائق، الاحوال، الخصائص، المأكل، مصابيح الظلم، المجبوبات، المكروهات، العويص، الثواب، العقاب، المعيشه، النساء، الطيب، العقوبات، المشارب، الشعر، ادب النفس، الطب، الطبقات، افاضل الاعمال، اخص الاعمال المساجدالاربعه، النفس، الرجال، الهدايه، المواعظ، التحذير، التهذيب، التحريف، التسليه، ادب المعاشره، مكارم الاخلاق، مكارم الافعال، مذام الاخلاق، مذام الافعال، المواهب، الحياة، الصفوة، علل الحديث، معاني الحديث، التحريف، صوم الايام، تفسيرالحديث، العروق، الاحتجاج، الغريب، العجائب، اللطائف، المصالح، المنافع، من الدواجن و الرواجن، الشعر و الشعراء، النجوم، تفسير الرؤيا، السماء، الارضين، البلدان و المساحه، الدعاء، ذكرالكعبه، الاجناس و الحيوان، احاديث الجن و ابليس، فضل القرآن، الازاهير، الاوامرالزواجر، ما خاطب الله به خلقه، احكام الانبياء و الرسل، الجمل، كالجداول الاوائل، التاريخ، الانساب، النحو، الافانين، المغازي، النوادر، الرواية.6
شيخ طوسي مي گويد: اصل احمدبن محمّدبن خالد برقي (ابوجعفر) از كوفه بوده است و بعدها با پدر من به منطقه برقه و قم آمد و در آنجا ساكن شد. محمّدبن اسحاق نديم نيز در فهرست خود، او را از اصحاب امام رضا(عليه السلام) معرفي كرده است.
9. احمدبن الحارث القزويني: او كتابي دارد كه احمد بن عبدون از ابي طالب انباري از حميد بن زياد از حسن بن محمّدبن سماعه از احمدبن الحارث نقل كرده است.7
10. احمدبن عبدالله جويباري: اين راوي از اهل سنّت بود. «جويبار» نام جاهاي متعددي در فلات ايران مي باشد. شيخ صدوق اخبار او را از مشايخ نيشابور گرفته و در كتب خود ذكر كرده است.
11. احمدبن عبدالله كرخي: شيخ طوسي در فهرست خود مي نويسد: احمدبن عبدالله بن مهران، معروف به «پسر خانبه»، مكنّا به «ابوجعفر» از شيعيان ثقه بوده است و كتاب تأديب را تأليف كرده; او اصلا ايراني بوده است. نجاشي در ص 67 رجال خود، كتاب يوم و ليلة را نيز از او ذكر مي كند.
12. احمدبن محمّد ابونصر بزنطي (احمدبن محمّدبن عمرو بن ابي نصر زيد السكوني ـ السكون نسبة الي السكون و هو بطن من كنده 8 (زنده در 221 هـ. ق): از راويان جليل القدر و از خواص امام رضا(عليه السلام)بوده است. اسحاق بن نديم در فهرست خود، مي نويسد: بزنطي از علماي شيعه و صاحب كتبي است; از جمله: كتاب جامع و كتاب مسائل و كتاب روايت حضرت رضا(عليه السلام) كه اخباري را كه از امام رضا(عليه السلام) شنيده، در آن جمع كرده است. او اصلا ايراني بوده است. پدران او در كوفه زندگي مي كردند، خاندان او به «آل مهران» معروفند «مهران» يك نام ايراني است. در ناحيه ري، دهكده اي به نام «مهران» بوده كه با «تهران» ذكر مي شده است.9
13. اسحاق بن ابراهيم: علّامه حلّي در خلاصه الاقوال مي گويد: او از خادمان امام رضا(عليه السلام) بود.
14. احمدبن ابي زاهر موسي الاشعر ابوجعفر القمي: نجاشي در ص 66 رجال خود، كتاب هاي او را ذكر مي كند: البداء، النوادر، الفقه، الرسل و الانبياء الصالحين، الزكاة، احاديث الشمس و القمر، الجمعه و العيدين، الجبر و التفويض، ما يفعيل الناس حين يفقدون الامام.
15. اسحاق بن راهويه مروزي: از بزرگان اهل حديث به شمار مي رود. او در نيشابور اقامت داشت. زمان خروج امام رضا(عليه السلام) از نيشابور، جلوي مركب حضرت را گرفت و از آن جناب درخواست كرد تا براي او و محدثّان نيشابور حديثي املا فرمايد. امام نيز حديث، «سلسلة الذهب» را قرائت فرمود. او از محدّثان اهل سنّت است.
16. احمدبن محمّدبن عيسي بن عبدالله بن سعدبن مالك الاشعري القمي (274 هـ. ق): نجاشي در ص 60 رجال خود مي گويد: او داراي كتب ذيل است: التوحيد، فضل النبي صلوات الله عليه، المتعه، النوادر، الناسخ و منسوخ، الاظلّه، فضائل العرب. كتب او را حسين بن عبيدالله و ابن ابي جيد، از عطّار، از پدرش، از سعدبن عبدالله از احمدبن محمّدبن عيسي نقل كرده است.
17. اسماعيل بن سعد اشعري (اسماعيل بن سعد الاحوص الاشعري القمي) (زنده قبل 203): شيخ طوسي او را توثيق نموده است.
18. اسماعيل بن مهران: او كتاب ملاحم دارد و داراي اصل است. شيخ طوسي در الفهرست مي گويد: اسماعيل بن مهران سكّوني از مواليان بود و در كوفه سكونت داشت. او در نقل، موثق و مورد اعتماد است.
19. بكر بن صالح الرازي (زنده قبل 220 هـ.ق): شيخ طوسي در ص 95 فهرست خود، مي نويسد: او از مواليان بني ضبه بود و در ري سكونت داشت. كتابي در درجات ايمان و وجوه كفر و استغفار و جهاد نوشته است. نجاشي در ص 79 رجال خود، كتاب نوادر را نيز از او نقل مي كند. كتاب كفر و ايمان و استغفار او را ابراهيم بن هاشم نقل كرده است.
20. جعفربن محمّد نوفلي: او در روي پل «اربق»، كه دهكده اي بين رامهرمز و بهبهان بود، امام رضا(عليه السلام) را ملاقات كرد و حديثي از ايشان نقل مي كند.
21. الحسن بن جهم الرازي: از ثقات اهل حديث و صاحبان اصول است. او در خراسان در مجالس حضرت رضا(عليه السلام)شركت مي كرد. شيخ طوسي مي گويد: حسن بن جهم مسائلي را جمع كرده كه توسط حسن بن علي بن فضال روايت شده اند. ترتيب نقل او به اين صورت است: ابي جيد از محمّدبن الحسن بن الوليد از حسن بن متيل از حسين بن علي بن يوسف از حسن بن علي بن فضّال از حسن بن جهم الرازي.10
22. الحسن بن سعيدالكوفي الاهوازي (زنده قبل 220 هـ. ق): شيخ طوسي در ص 134 فهرست خود مي نويسد: حسن سعيد اهوازي، برادر حسين بن سعيد از ثقات به شمار مي رود. كشي مي نويسد: او و برادرش حسين فرزندان سعدبن حماد اهوازي، از صاحبان كتب و مؤلّفان به شمار مي روند. كتاب هاي او عبارتند از: الوضو، الصلوه، الزكاه، الصوم، الحج، النكاح، الطلاق، التدبير، الاستيلاء، المكاتبه، التجارة، الاجارات، الايمان، النذر، الخمس، الشهادات، الصيد، الذبائح، المكاسب، الاشربه، الزيارات، التقيّه، الردّ علي الغلاة، المناقب، المثالب، الزهد، المروّة، حقوق المؤمنين و فضلهم، تفسيرالقرآن، الوصايا، الفرائض، الحدود و الديات، الملاحم، الدعاء.
حسن بن سعيد آنچه را برادرش از استادان خود نقل كرده بود جمع آوري كرد و روايت زرعه از سماعه را نيز خود جمع آوري كرده و نقل نموده است.
23. الحسين بن سعيد (زنده 254 هـ. ق): شيخ طوسي در فهرست خود، ص 149 مي نويسد: اصل آن ها كوفي بود، بعد به اهواز آمدند و سپس به قم آمدند و در قم سكونت كردند.
24. الحسين بن اشكيب (زنده قبل 260 هـ.ق): او المروزي الخراساني شيخ ابوعبدالله القمي خادم قبر فاطمه معصومه(عليها السلام) بود. كتاب هاي او الردّ علي من زعم اَنّ النبي كان علي دين قومه و كتاب النوادر مي باشند. او از اصحاب امام حسن عسكري(عليه السلام) بود. نجاشي در ص 33 رجال خود كتاب الرد علي الزيديه را نيز اضافه كرده است.
25. الحسن بن علي الوشاء: او كوفي و از خواص ياران حضرت رضا(عليه السلام) بود. وي از راويان موثق مي باشد كه در خراسان خدمت امام رسيد. شيخ طوسي در فهرست خود، ص 138 مي نويسد: حسن بن علي خزانه، معروف به «وشاء»، به او «ابن نسبت الياس» هم مي گفتند. او در كوفه سكونت داشت و كتابي دارد كه ابي المفضل از ابن بطه، از احمدبن محمّدبن عيسي، از حسن بن علي الوشاء نقل كرده است.
26. الحسن بن محمّدبن ابي طلحه: محدّث و اهل قم بود.
27. الحسن بن محمّد النوفلي: الحسن بن محمّد الهاشمي از اولاد نوفل بن حرث بن عبدالمطلّب، در خراسان خدمت امام رضا(عليه السلام) رسيد و در مجالس و محافل آن حضرت حاضر مي شد و مناظرات آن حضرت را مي نوشت. او كتابي درباره اخبار امام رضا(عليه السلام) در خراسان نوشته است كه شيخ صدوق از آن نقل كرده.
28. حسن بن علي بن فضّال; از او افراد زيادي نقل كرده اند; از جمله، احمدبن حسن بن علي بن فضّال و ابراهيم بن هاشم و احمد بن ابي عبدالله البرقي و اسعدبن عبدالله.
29. الحسين بن مهران بن محمّدبن ابي نصر السكوني: وي داراي كتاب است كه حميد از عبيدالله از احمدبن نهيك از الحسن بن مهران نقل كرده است.11
30. الحسين يزيد: وي در شهر ري اقامت داشت. شيخ طوسي مي گويد: او كتابي تأليف كرده است كه عطّار قمي از او نقل مي كند. نجاشي نيز اين مطلب را در ص 100 رجال خود نقل كرده است.
31. حمدان بن سلمان ابوسعيد نيشابوري: از ثقات محدثان و از چهره هاي بزرگ شيعه است. او كتابي دارد كه علي بن محمّدبن سعيد قزويني و محمّدبن يحيي العطار از آن نقل مي كنند.
32. حمزة بن يعلي الاشعري ابو يعلي القمي: او كتابي دارد. نجاشي مي گويد: او ثقه است.12
33. سليمان بن حفض المروزي (زنده بعد 220 هـ.ق)
34. خيران خادم: از مواليان امام رضا(عليه السلام) و در خراسان همراه امام بود. كتاب او را محمّدبن عيسي عبيدي روايت مي كند.
35. داودبن سليمان غازي قزويني: راوي «صحيفة الرضا(عليه السلام)» مي باشد كه عبدالواسع بن يحيي الواسطي او را مبوّب ساخته است.
36. دعبل خزاعي: از شاعران مشهور و اديبان معروف عصر خود بود. نجاشي مي گويد: علي بن رزين ابوعلي خزاعي شاعري مشهور از شيعيان است. كتاب طبقات الشعراء، كتاب الواحدة و كتاب مثالب العرب و مناقبها از اويند.13
37. ريّان بن شيب: نجاشي در رجال خود مي گويد: دايي معتصم خليفه عبّاسي بود و در قم سكونت داشت. كتاب او را يحيي بن زكريّا اللؤلؤي نقل مي كند.14
38. ريّان بن صلت الاشعري القمي الخراساني (ابوعلي): شيخ طوسي در رجال خود مي نويسد: او از موثّقين مي باشد و ابراهيم بن هاشم از او روايت مي كند. نجاشي در رجال مي گويد: ريّان بن صلت اشعري القمي (ابوعلي) از ثقات حديث است. كتاب فرق بن آل و امّت را او نوشته است.15
39. زكريّا بن آدم قمي (زكريّا بن آدم بن عبدالله بن سعد الاشعري القمي): كتاب مسائل الرضا(عليه السلام) را نوشته است. شيخ طوسي او را از اصحاب امام كاظم و رضا و جواد(عليهم السلام) مي داند و در فهرست خود مي نويسد: او كتابي دارد كه محمّدبن حسن شنبوله و احمد بن ابي عبدالله برقي از او روايت مي كنند.16
40. سعدبن سعد اشعري القمي: شيخ طوسي در فهرست خود مي گويد: سعد كتابي دارد كه محمّدبن حسن شنبوله از او روايت مي كند.
41. سعدبن عبدالله الاشعري: كتاب هاي او عبارتند از: الوضوء، الحج، الزكاه، الصيام، بصائرالدرجات، فرق الشيعه، الردّ علي الغلاة، ناسخ القرآن و منسوخه و محكمه و متشابهه، فضل الدعا، جوامع الحج، مناقب، رواة الحديث، مثالب رواة الحديث، المتعة.17
42. سليمان بن حفض المروزي: شيخ طوسي در رجال خود، او را از اصحاب امام رضا(عليه السلام) به شمار آورده است. او از متكلّمان خراسان بود كه مأمون او را به مرو دعوت كرد تا در موضوعات گوناگون احتجاج كند.
43. سهل بن اليسع عبدالله سعد الاشعري: نجاشي در رجال خود مي گويد: از ثقات اهل قم بود.18
44. عباس بن معروف (موسي جعفر بن عمران بن عبدالله الاشعري ابوالفضل القمي) (زنده قبل 254 هـ. ق): شيخ طوسي در فهرست خود، مي گويد: او كتاب هايي دارد كه احمدبن ابي عبدالله از او نقل مي كند.19 نجاشي كتاب الآداب و كتاب النوادر را از او نقل مي كند.
45. عبدالرحمن بن يحيي: از خواص امام به شمار مي آمد و هنگام بيماري امام نزد ايشان بود.
46. عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروي: او روايات زيادي در توحيد، امامت، تفسير آيات قرآن و همچنين مطالبي ديگر در آداب و سنن نقل كرده است. او براي كسب حديث، گاهي در بغداد و گاهي در حجاز و مدتي را در نيشابور و بلاد خراسان گذرانيد. نجاشي در رجال خود، مي نويسد: كتاب وفاة الرضا(عليه السلام) را او نوشته است.
47. عبدالعزيزبن مهتدي بن محمّدبن عبدالعزيز الاشعري القمي: شيخ طوسي مي گويد: او از اشعريان قم است و ابي المفضّل از ابن بطّه از احمدبن ابي عبدالله از او روايت مي كند.
48. عبدالعظيم بن عبدالله الحسني: او محدّثي بزرگ و جليل القدر بود. كتابي تأليف كرد كه احمدبن ابي عبدالله برقي از او روايت مي كند. نجاشي مي گويد: او كتاب خطب اميرالمؤمنين(عليه السلام) را تأليف نمود.
49. عبدالرحمان بن ابي نجران: برقي او را از راويان امام رضا و جواد(عليهما السلام) ذكر مي كند و مي گويد: او از محدّثان كوفه و قم مي باشد. نجاشي هم مي نويسد: كتاب هاي او عبارتند از: البيع و الشراء كه عبدالله بن محمّد خالد نقل كرده است.20
50. عبيد خادم امام: در خراسان به آن حضرت خدمت مي كرد و پس از شهادت حضرت، به بصره رفت و در آنجا از امام روايت مي نمود.
51. عبدالله بن صلت ابوطالب القمي: يكي از ثقات حديث و شخصيت هاي بزرگ عصر خود بود. شيخ طوسي مي گويد: او از مواليان يتم الله بن ثعلبه است و نجاشي مي گويد: او صاحب تفسير است.
52. علي بن مهزيارالاهوازي الدورقي (زنده قبل 204 هـ. ق): كتاب هاي او در ص 177 رجال نجاشي آمده اند كه عبارتند از: الوضوء، الزكاة، الصوم، الحج، الطلاق، الحدود، الديات، العتق، التدبير و التجارات و الاجارات، المكاسب، المثالث، الدعاء، التجمل، المزار، الرد علي الغلاة، الوصايا، المواريث، الخمس، الشهادات، فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام)، الملاحم، التقّية، الصيد، الذبايج، الزهد، الاشربة، النذر و الايمان و الكفّارات.
53. عون بن محمّد: او كاتب امام بود و هنگام امامت امام، براي آن حضرت كتابت مي كرد.
54. عمران بن محمّدبن عمران بن عبدالله بن سعد الاشعري القمي: نجاشي در ص 207 رجال خود مي نويسد: او كتابي دارد كه احمدبن محمّدبن خالد (ابي المفضل از ابن بطّه از احمدبن محمّدبن خالد از عمران) نقل كرده است.
55. فضل بن شاذان نيشابوري (الفضل بن شاذان ابن الخليل الازدي ابو محمّد النيشابوري) (زنده در 260 هـ. ق): پدر فضل بن شادان از اصحاب يونس بن عبدالرحمان بود. او يكي از فقها و متكلّمان بود كه قريب 180 كتاب به او نسبت داده شده اند، از جمله كتاب هاي او الايضاح مي باشد كه در ردّ فرقه هاي كلامي مختلف نوشته شده و بخشي از آن درباره قرآن و بخش ديگر درباره رجعت است. برخي از كتاب هاي ديگر او عبارتند از: النقض علي الاسكافي في تقوية الجسم، العروس و هو كتاب العين، الوعيد، الردّ علي اهل التعطيل، الاعراض و الجواهر، الردّ علي الفلاسفة، الرد علي الغالية المحمّدية، تبيان اصل الضلالة، التوحيد في كتب الله، العلل، الايمان، الردّ علي الثنوية.
56. فضل بن سهل سرخسي (ذوالرياستين): فضل بن سهل نوبختي، وزير مأمون، از فرزندان پادشاهان مجوس بود.
57. محمّدبن سهل بن اليسع بن عبدالله بن سعدبن مالك بن الاحوص الاشعري القمي: او كتابي دارد كه ابن ابي جيد از محمّدبن الحسن، از سعدبن عبدالله و الحميري و محمّدبن يحيي از احمدبن محمّد، از محمّدبن سهل نقل كرده است.21
58. محمّدبن خالد بن عبدالرحمان بن محمّد بن علي الاشعري ابوعبدالله: او كتابي دارد كه احمد بن محمّد نقل كرده است.22
59. محمّدبن الحسن شنبوله (محمّدبن الحسن بن ابي خالدالاشعري القمي);
60. محمّدبن عيسي القمي: رئيس قبيله اشعريان قمي و از بنيانگذاران شهر قم و حوزه هاي علمي و حديثي اين شهر بود. نجاشي در رجال خود، مي نويسد: او كتاب خطب دارد.23
61. محمّدبن علي بن محبوب الاشعري ابوجعفر القمي: كتاب هاي او عبارتند از: النوادر، الصلاة، الجنائز، الزكاه، الصوم، الحج، النكاح، الرضاع، الطلاق، الحدود، الديات، الثواب، الضياء النور في الحكومات.
62. معاويه بن حكيم الدهني: او روايات زيادي از ائمّه اطهار(عليهم السلام)نقل كرده و از ثقات روات است.24 شيخ طوسي مي نويسد: او صاحب كتاب هاي الطلاق، الحيض، الفرائض، النكاح، الحدود، الديات است كه علي بن حسن فضّال از او نقل مي كند.
63. محمّدبن يحيي بن عيسي بن عبدالله بن محمّدبن عمر اطرف بن علي بن ابي طالب(عليه السلام);
64. الحسين بن محمّد اشعري: او در شهر قم زندگي مي كرد. نجاشي در رجال خود مي نويسد: حسين بن محمّدبن عمران اشعري ابوعبدالله القمي از ثقات به شمار مي رود. او كتابي در نوادر تأليف كرده كه محمّدبن يعقوب از او روايت كرده است.
65. الحسين بن موسي بن جعفر(عليه السلام): او برادر امام رضا(عليه السلام) است. وي از ترس حاكم وقت در ناحيه فارس مخفي شده بود.
66. فتح بن يزيد جرجاني: او روايات زيادي از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است.
67. ابن طيفور مستطب: اصل او از خراسان بوده است.
68. ابوجرير قمي: شيخ طوسي در فهرست خود، او را از راويان امام رضا(عليه السلام)ذكر كرده است.
69. ابوسعيد خراساني، شيخ طوسي در فهرست خود، او را از راويان امام رضا(عليه السلام) نام برده است.
70. ابو عبدون: از روايت او معلوم مي گردد كه در خراسان بوده است.
71. ابو قرّه محدّث: او به «كنيه» معروف است. از دو راوي او، كه در خراسان از او سؤال كرده اند، معلوم مي شود كه در خراسان بوده است.
72. جعفربن ابراهيم همداني: نام او در جامع الرواة عنوان شده است.
73. الحسن بن موسي الوشّاء: او در خراسان در خدمت امام بود.
74. فضّالة بن ايّوب: از ثقات اهل حديث بود و در اهواز ساكن شد.
75. فيّاض بن محمّد طوسي: وي مقيم طوس بود و امام را آنجا ملاقات كرد.
76. قاسم بن حسن يقطيني: او از مواليان بني اسد بود و در قم اقامت داشت.
77. محمود بن ابي البلاد: او از مشايخ روايتي حضرت عبدالعظيم(عليه السلام) بوده است.
78. هرثمه بن اعين: او از كارگزاران بني عبّاس و مردي شجاع و جاه طلب و خونريز بود.
79. احتشام بن ابراهيم مشرقي: او از محدّثان جليل القدر و ثقه است.
80. يونس بن عبدالرحمان، موسي علي بن يقطين در زمان هشام بن عبدالملك به دنيا آمد و از محدّثان مشهور شيعه است.
81. رجاء بن ضحّاك الخراساني: وي از خويشان فضل بن سهل بود.
82. رزين بن علي: او برادر دعبل خزاعي بوده است.
83. سليمان غازي: وي پدر داود قزويني است.
84. سليمان بن يحيي: از فرماندهان لشكر مأمون بود كه در خراسان اقامت داشت.
85. فضل بن سنان نيشابوري وكيل امام رضا(عليه السلام);
86. محمّدبن اسعد طوسي: ظاهراً او از اهل سنّت بوده و در نيشابور امام را ملاقات كرده است.
87. محمّدبن الحسن بن ابي خالد القمي الاشعري: او معروف به «شنبوله» بوده است.
88. محمّدبن زيد طبري: او از خادمان حضرت بود و در خراسان خدمت ايشان بود.
89. مسافر: از خادمان امام رضا(عليه السلام) بود.
90. موسي بن نصر الرازي: ابن حجر او را در نقل حديث موثّق مي داند.
91. ابراهيم بن سلّام نيشابوري;
92. ابومحمّد رازي;
93. احمدبن حماد مروزي;
94. احمدبن اسحاق الابهري;
95. اسماعيل خراساني;
96. الحسن بن محمّد القمي;
97. الحسن بن عبدالله الرازي;
98. الحسين بن محمّد قمي;
99. حمدان بن ابراهيم الاهوازي الكوفي;
100. حمدان بن ابراهيم الاهوازي;
101. داود بن سليمان بن جعفر ابو احمد القزويني;
102. زكريّا بن ادريس بن عبدالله بن سعد الاشعري القمي (ابوجرير);
103. صدقة الخراساني;
104. عبيدالله بن ابي عبدالله الفارسي;
105. عبدالله بن المبارك النهاوندي;
106. محمّدبن ابي جرير قمي;
107. محمّدبن ابراهيم حصيني اهوازي;
108. محمّد بن احمد بن عبدالله بن مهران بن خانبه ابوجعفر كوفي;
109. محمّدبن احمد بن جعفرالقمي العطّار;
110. محمّدبن حسن اشعري;
111. محمّدبن سهل البحلي الرازي;
112. محمّدبن سالم القمي;
113. محمّدبن عبدالله الاشعري;
114. محمّدبن عبدالله الخراساني;
115. محمّدبن عبدالله القمي;
116. محمّدبن عبيد الهمداني;
117. محمّدبن علي بن ابراهيم بن محمّد ابوعلي الهمداني;
118. محمّدبن عيسي;
119. محول سجستاني;
120. مرزبان عمران عبدالله بن سعد الاشعري القمي;
121. مقاتل بن مقاتل بلخي;
122. موسي بن ابي الحسن الرازي;
123. موسي بن مهران;
124. وليدبن ابان حنبي الرازي;
125. هارون بن موسي بن حيّان تميمي (ابوموسي قزويني);
126. هيثم ابوخالد الفارسي;
127. ياسر خادم الرضا (زنده در 220 هـ.ق);
128. يعقوب بن اسحاق نوبختي;
129. يحيي بن ابي عمران الهمداني.
پينوشتها
1ـ ر.ك: عمادزاده، زندگانى امام رضا(عليه السلام)، ص 7.
2ـ البته رواياتى نيز در مسندالرضا(عليه السلام) نقل شده اند كه در اسم مشترك مى باشند و همه معاصر يكديگرند و امام رضا(عليه السلام) را درك كرده اند كه تشخيص آن ها مشكل است و نمى توان حتى با قراين هم تميز داد. گاهى هم اشتراك در مروى عنه مى باشد; مانند اينكه راوى مى گويد: «از ابوالحسن پرسيدم» كه ممكن است موسى بن جعفر(عليه السلام) و يا على بن موسى(عليه السلام) و يا امام هادى(عليه السلام)باشد كه از ذكر نام افراد مشترك خوددارى شد و تنها راويان بلاواسطه بدون اشتراك اسمى نقل گرديدند.
3ـ جعفربن محمّدبن الحسن الطوسى (شيخ طوسى)، فهرست كتب الشيعه و اصولهم، تحقيق عبدالعزيز الطباطبائى، قم، مكتبة المحقق الطباطبائى، 1420ق، ص 16 / سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، ط. الرابعة، قم، 1410 ق، ج 1، ص 210.
4ـ سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ص 292.
5ـ شيخ طوسى، پيشين، ص 27 / سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 1، ص 174.
6ـ نجاشى، رجل نجاشى، ص 56.
7ـ شيخ طوسى، پيشين، ص 85.
8ـ ر.ك: اللباب، ج 1، ص 125.
9ـ عزيزاللّه عطاردى، راويان امام رضا(عليه السلام) در مسندالرضا، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا (ع)، 1367، ص 76.
10ـ سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ص 294 / شيخ طوسى، پيشين، ص 123.
11ـ شيخ طوسى، پيشين، ص 147.
12ـ نجاشى، پيشين، ص 102.
13ـ همان، ص 197.
14ـ همان، ص 118.
15ـ همان، ص 119.
16ـ همان، ص 124.
17ـ همان، ص 126.
18ـ همان، ص 133.
19ـ همان، ص 337.
20ـ همان، ص 163.
21ـ شيخ طوسى، پيشين، ص 416.
22ـ سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 16، ص 66.
23ـ نجاشى، پيشين، ص 262.
24ـ سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ص 202.