معرفت، سال نوزدهم، شماره چهارم، پیاپی 151، تیر 1389، صفحات 71-

    بررسى تطبیقى طبقه‏بندى‏هاى علوم در تمدن اسلامى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    با ظهور تدریجى زمینه‏هاى تمدنى اسلام، انشعاب علوم به رشته‏هاى گوناگون و طبقه‏بندى دانش‏ها با ملاک‏ها و معیارهاىمختلف، به صورت یک نیاز علمى بنیادین در دنیاى اسلام دنبال گردید و در دوره میانه به صورت سنتى تخصصى درآمد وچشم‏انداز هر دانش و نسبت آن با دانش‏هاى دیگر روشن‏تر شد و نیازهاى فکرى و فرهنگى جهان اسلام از این مسیر تغذیهشد. در این نوشتار تلاش شده است ضمن معرفى اجمالى طبقه‏بندى هاى مهم و اصیل و مقایسه آنها، عوامل و زمینه‏هاىطبقه‏بندى‏ها و نقاط ضعف و قوت و سیر تحول آنها نشان داده شود. نیز ملاکات طبقه‏بندى‏ها مانند علوم حکمى و غیرحکمى، علوم عقلى و علوم نقلى (شرعى)، صنایع نظرى و صنایع عملى، علوم عربى و غیرعربى، مسئله شرافت علوم و...نتایج حاصل از آنها به عنوان مسئله‏هاى اساسى تحقیق، نقد و بررسى شده، مورد تأمّل قرار گیرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    ایوب اکرمى1

    چکیده

    با ظهور تدریجى زمینه‏هاى تمدنى اسلام، انشعاب علوم به رشته‏هاى گوناگون و طبقه‏بندى دانش‏ها با ملاک‏ها و معیارهاىمختلف، به صورت یک نیاز علمى بنیادین در دنیاى اسلام دنبال گردید و در دوره میانه به صورت سنتى تخصصى درآمد وچشم‏انداز هر دانش و نسبت آن با دانش‏هاى دیگر روشن‏تر شد و نیازهاى فکرى و فرهنگى جهان اسلام از این مسیر تغذیهشد. در این نوشتار تلاش شده است ضمن معرفى اجمالى طبقه‏بندى هاى مهم و اصیل و مقایسه آنها، عوامل و زمینه‏هاىطبقه‏بندى‏ها و نقاط ضعف و قوت و سیر تحول آنها نشان داده شود. نیز ملاکات طبقه‏بندى‏ها مانند علوم حکمى و غیرحکمى، علوم عقلى و علوم نقلى (شرعى)، صنایع نظرى و صنایع عملى، علوم عربى و غیرعربى، مسئله شرافت علوم و...نتایج حاصل از آنها به عنوان مسئله‏هاى اساسى تحقیق، نقد و بررسى شده، مورد تأمّل قرار گیرد.

    کلیدواژه‏ها: طبقه‏بندى علوم، ملاک‏هاى طبقه‏بندى، علوم عقلى، علوم شرعى، تمدن اسلامى.

     

    مقدّمه

    با ظهور اسلام در آغاز قرن هفتم میلادى و هجرت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از مکه به مدینه در سال 622 م، به اعتبار ظرفیت‏هاىدرونى وحى اسلامى، زمینه‏هاى تمدنى اسلام به تدریج آشکار شد و در آخر همین قرن به سراسر خاورمیانه و شمالآفریقا و اندلس گسترش یافت. در این قلمرو وسیع که زادگاه چندین تمدن قدیم‏تر بود، مسلمانان با علوم گوناگون تماسپیدا کردند و عناصرى از آنها را به درون ساختمان اصلى علوم اسلامى منتقل نمود و بدین‏وسیله بخش قابل ملاحظه‏اىاز نیازهاى فکرى، فرهنگى و اجتماعى خود را برطرف ساخت. با این نگاه، پرسش‏هایى اساسى مطرح مى‏شوند از جملهآنکه چه زمینه یا زمینه‏هایى وجود داشتند که در تعامل اسلام با دانش تمدن‏هاى دیگر و قبول آنها مؤثر افتاده است و نیزچگونه و با چه قابلیت‏هایى این دانش‏ها تعالى یافته و با بدنه دانش‏هاى اسلامى آمیخته شده‏اند و دیگر آنکه با چهملاک‏ها و چگونه در طبقه‏بندى‏هاى منظم قرار گرفته و تکامل یافته‏اند.

    این پژوهش که عمدتا ناظر به پرسش اخیر یعنى ملاک‏هاى طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى است، براى اینکه بهدیدگاهى قانع‏کننده در این‏باره دست یابد، نیازمند آن است که، گرچه به اشاره، به پیشینه و زمینه‏هاى نخستین تلاقىدانش‏هاى اسلامى با دیگر دانش‏ها بپردازد و از چگونگى راهیابى و آمیختگى آنها با دانش‏هاى اسلامى نشانه‏هایى رابیاورد تا از این رهگذر، سیر تعالى علوم و اولین طبقه‏بندى‏ها را در تمدن اسلامى به دست داده و در توضیح چگونگىدقیق طبقه‏بندى‏هاى منسجم‏تر علوم راهگشا باشد.

    زمینه‏هاى تلاقى اسلام با دانش‏هاى دیگر

    1. گرچه دانش‏هاى تمدن‏هاى دیگر به لحاظ تاریخى با اسلام بیگانه بوده‏اند، ولى از نظر محتوى و انطباق

    ماهوى، ارتباط وثیقى با اسلام داشته‏اند؛ زیرا اغلب علوم در مکاتب یونانى، ایرانى و هندى به نوعى وحدت طبیعت رابازگو مى‏کردند و به همین دلیل با روح اسلام که از وحدت طبیعت راهى به سوى توحید مبدأ مى‏گشاید، سازگارىداشتند.1 به ویژه آنکه پایه‏اى‏ترین اصل وحى اسلامى، ادراک درست توحید و سریان آن به تمام هستى و از جمله جانآدمى است. از این‏رو، افکارى که در تمدن‏هاى ماقبل اسلام، ناظر به تبیین گونه‏اى از وحدت هستى بوده‏اند، در اسلام حلو جذب شده‏اند.

    2. در قرن اول ق م، اسکندریه مرکز میراث علم و فلسفه یونان، که محل تلاقى شرق و مصر قدیم نیز بود، با قدرتبحث خاص و صورت فلسفى از طریق انتقال به انطاکیه و از آنجا به میانجى‏گرى نسطوریان و یا به صورت ترجمه‏هاىسریانى به سرزمین‏هاى دور مانند ایران منتقل گردید و از طریق ترجمه‏هاى مترجمان اسلامى مانند ثابت ابن قره وحنین‏بن اسحاق به عربى راه یافت. در قرن سوم ق م شهر جندى شاپور به صورت شهر مهمى درآمد که دانش‏هاى آندوره به زبان‏هاى یونانى و سانسکریت و بعدا سریانى و نیز دانش‏هاى ریاضى، پزشکى، نجوم و منطق بیشتر از روىمتون یونانى همراه با عناصرى از دانش‏هاى ایرانى و هندى در آن تدریس مى‏شد که بعدها بخش مهمى از علوم در تمدناسلامى را شکل داد.2

    3. علاوه بر زمینه‏هاى یادشده، راه‏هاى اتصال دیگرى نیز وجود داشت که از آنها علوم مختلف به سرزمین‏هاىاسلامى راه یافتند، مانند صائبان حران3 که معتقدات مکتب فیثاغورس و افلاطونى را به جهان اسلام رسانده و زمینهگرایش‏هاى باطنى در اسلام را فراهم آوردند.4 از طرف شرق، علوم هندى در جانورشناسى و مردم‏شناسى و نیز دانشکیمیا و ریاضیات و نجوم و به طور کلى سنت هندى، ایرانى غلبه پیدا کرده و به دنیاى اسلام منتقل شد.5 بنابراین،مى‏توان گفت که در اثر تماس تمدن‏هاى اسلامى و غربى بخشى از علوم اواخر، در تمدن اسلامى عمدتا از ترجمه‏هاىعلوم یونانى و سپس ایرانى و هندى متأثر است که در دوره تعالى دانش‏هاى اسلامى، سازگار با سازمان درونى اسلامتقویم یافته و در سه رشته اساسى علوم شریعت، طریقت، حقیقت، مکاتب اسلامى را پدید آورده است.

    4. مسلمانان دو جریان فکرى در تعالیم یونانى را مطالعه کرده و تشخیص دادند که هر یک مشتمل بر نوعى خاص ازعلم بود، یکى مکتب باطنى فیثاغورسى و هرمسى است که در این مکتب، طبیعت به شکل تفسیر رمزى نمودها و اعدادریاضى تبیین مى‏شود.6 و دوم مکتب قیاسى که میراث ارسطو است و جنبه فلسفى آن بر جنبه مابعدالطبیعى غلبه دارد.مکتب نخست در جریان‏هاى تصوف اسلامى و بخشى از آن در اندیشه‏هاى اخوان‏الصفا منعکس شد و به طور کلى باتکمیل آن توسط شیخ اشراق مکتب اشراقى را پدید آورد، در حالى که مکتب دوم در کلام و فلسفه اسلامى تأثیر بسزایىبه جاى گذاشت و مکتب مشّایى را به وجود آورد که معتقدات آنها ترکیبى از افکار ارسطو و برخى از نوافلاطونیان است.

    تفسیر رمزى قرآن که در تعلیمات اسماعیلیان و مکتب شیعه و متصوفه امرى جدى و معمول است، پایه‏اى براىتفسیر رمزى طبیعت قرار گرفت و متون متعددى مانند رسائل اخوان‏الصفا و تألیف‏هاى جابربن حیان شیمى‏دان بزرگاسلامى پدید آمد و علوم اوایل در پیوندى عمیق‏تر با علوم اواخر، انتظام یافته و ادوار طبیعت با ادوار طلوع پیامبران وامامان مطابقت داده شد و ضمن پیشرفت ریاضیات، نجوم و طب، این دانش‏ها معنایى‏ژرف‏تر به خود گرفت.7

    با این حال در آغاز، مبناى طبقه‏بندى، تقسیم ارسطویى علوم، به نظرى و عملى و صناعى (شعرى) بود که در دورهاسلامى، دانش‏ها و معرفت دینى به آنها اضافه شد و مابعدالطبیعى به معناى عرفان در سطح عالى طبقه‏بندى‏ها قرارگرفت. ارسطو سه قسم علوم نظرى یعنى علم الهى، ریاضى و طبیعى را نه در طول که در عرض اقسام سه‏گانه علوم عملىقرار مى‏دهد و غایت هر قسم را مربوط به همان قسم معرفى مى‏کند.8

    به نظر فارابى سعادت و عظمت مقام فیلسوف در ترک علائق و تجرد و گوشه‏گیرى است و طبیعى است، دانش موردنظر که فیلسوف را به چنین مقامى مى‏رساند باید مرتبه‏اى عالى داشته باشد و همین ایده به طبقه‏بندى فارابى شکل دادهاست.

    بررسى طبقه‏بندى فارابى

    1. در طبقه‏بندى فارابى قاعده کلى آن است که انواع دانش‏ها به دو طیف اصلى تقسیم مى‏شوند: اول، دانش‏هاى مربوط بهموجودات و امورى که عمل انسان در ایجاد آنها نقشى ندارد، مانند ریاضیات، علوم طبیعى و الهیات و به طور کلى علومنظرى و دوم، علوم مربوط به امورى که با عمل و اراده انسان مرتبط‏اند مانند خلقیات، علوم مدنى و فلسفه سیاسى.

    2. از نظر فارابى دو دانش منطق و زبان از نوعى ترتب ریاضى‏گونه برخوردارند؛ زیرا که دانش زبان و ادب، عهده‏دارحفظ لسان از خطا در تکلّم و اداى مقصود است و علم منطق متکفل حفظ ذهن از خطا در اندیشه و حکم است و چوندانش‏زبان‏در آموختن‏مقدمات صنعت منطق به کار مى رود از این رو تقدم زبان بر منطق تقدم توقف و اناطه است و اینمهم در طبقه‏بندى وى‏رعایت‏شده است.

    3. در طرح فارابى علم طبیعى و علم الهى در طبقه چهارم قرار مى‏گیرند. فارابى علم طبیعى و علم الهى را بدونتفکیک، در مقسم اصلى کنار هم قرار داده، آن‏گاه آن دو را در دو بخش توضیح مى‏دهد و مى‏گوید علم طبیعى (فیزیک)درباره اجسام است و اجسام به یک اعتبار دو قسم‏اند جسم صناعى (ترکیبى) و جسم طبیعى. از این‏رو، مى‏توان وى رامتأثر از ارسطو دانست که این دو را در طول هم منظور نکرده است.9

    4. در طرح فارابى گروه پنجم از دانش‏ها، علم مدنى و علم شریعت است. علم مدنى از افعال و رفتار ارادى و ملکاتو عادات سخن مى‏گوید و نیز از هدف‏ها و وسائل و موانع آنها گفت‏وگو مى‏کند. از همین لحاظ، نظام زندگى انسان‏ها رابه دو قسم الف. حیات و حکومت فاضله؛ ب. حیات جاهلى تقسیم مى‏کند.10 در نظریه فارابى تقسیم سه‏گانه سیاستمدن و تدبیر منزل و تهذیب اخلاق انجام نشده، اما علم فقه که بخشى از شریعت است به دو بخش علم آراء فقهى و علمافعال و وظایف مؤمنان تقسیم مى‏گردد. در نظر وى شریعت داراى دو بخش مستقل است، یکى عقاید و کلام و دیگرىافعال وفقه، به همین دلیل، بخش دوم از شریعت در رتبه سوم به عنوان علم کلام قرار مى‏گیرد که متکفل اثبات عقایدخاص است،11 قابل تأمّل آنکه در طرح فارابى علم مدنى در ذیل عنوان کلى شریعت قرار نگرفته و جداگانه و در عرضعلوم دیگر فرض شده است، اما علم کلام و علم فقه از اقسام شریعت شمرده شده است و این از جهتى تأمّل‏برانگیزاست؛ زیرا علم مدنى بخصوص در قسم عملى آن، یعنى افعال نیکو و مصادیق آن و حتى سیرت‏هاى نیکو مى‏توانستهذیل عنوان شریعت قرار گیرد.12

    طبقه‏بندى خیام

    حکیم ابوالفتح عمر خیام (م 350 ق) طالبان معرفت را به چهار گروه تقسیم نموده و دانش‏هاى مربوط به هریک را درهمان طبقه و گروه قرار داده است. در طبقه‏بندى خیام فقط به تقسیم علوم الهى توجه شده و بسیارى از دانش‏ها نادیدهگرفته شده است. از نظر خیام طالبان شناخت خداوند چهار گروهند: اول، متکلمانند که راه جدل و حجت‏هاى اقناعى را

    پیش گرفته‏اند. دوم، فلاسفه‏اند که بالاتر از ادلّه اقناعى به ادلّه عقلى صرف در قوانین منطقى روى آورده‏اند و از طى مسیروفا که کامل‏تر است عاجز مانده‏اند. سوم، اسماعیلیان و تعلیمیان هستند که ادلّه و عقول را در شناخت ذات و صفاتحق، ناکافى دانسته و به سخن صادق اعتماد کرده‏اند و چهارم، اهل تصوف و عارفانند که با عبور از استدلال و از راهتصفیه باطن، نفس ناطقه را آماده پذیرش نور حق نموده‏اند، خیام همین راه چهارم را بدون شبهه بر راه‏هاى دیگر مقدممى‏شمرد.13

    نقد نظریه خیام

    در طبقه‏بندى خیام، متکلّمان، چه متکلّمان اشعرى و چه متکلّمان معتزلى و شیعه در گروه نازل‏تر از بقیه قرار مى‏گیرند.در طبقه دوم فهرست خیام، حکما جاى مى‏گیرند، حتى مکتب اشراقى سهروردى و آثار اشراقى کسانى مثل ابن‏سینا بهیکسان مورد داورى قرار مى‏گیرند و اما طبقه سوم در طرح خیام، اسماعیلیان‏اند که پیروان شاخه‏اى از تشیّع بوده و نقشقابل اعتنایى در گسترش علوم و فنون داشته‏اند و آثار آنها از نظر وى، بخصوص از جنبه پایه‏هاى تحقیق رمزى در طبیعتاهمیت یافته است، اما در عین حال در طرح خیام گروه بالاترى وجود دارند که رتبه آنها مهم‏تر از باطنیان اسماعیلى استو آنها طبقه متصوفه و عرفا هستند و خیام که جزء دانشمندان متبحر در علوم و فنون است، با این حال خود را از طبقهآنها مى‏شمرد.14 نظر خیام در این‏باره وقتى آشکارتر مى‏شود که ملاحظه کنیم او در متن نظریه خود اعتقاد به انسانکامل را جاى داده و مى‏گوید نه تنها انسان کامل، هدف نهایى زندگى روحانى است، بلکه نمونه اصلى جهان نیزهست.15

    قابل تأمّل آنکه برخى از دانش‏ها و دانشمندان نامدار که از مکتب خاصى پیروى نمى‏کنند در طبقه‏بندى مزبور واقعنمى‏شوند؛ زیرا از نظر وى آنها فقط به قسمتى از این جهان نظر داشته‏اند، ولى عارف از این‏رو که همه چیز را به همانصورت که هست مى‏بیند، شایستگى آن را دارد که همه این نظرها را در ضمن وحدت اساسى خود بگنجاند و به همیندلیل است که با کمال شگفتى، دانش‏هاى گوناگون را که خیام در آنها تخصص داشته به حساب نمى‏آورد و در طبقه‏بندىخود قرار نمى‏دهد، از این‏رو، نباید طبقه‏بندى وى را طبقه‏بندى علوم به طور کلى به حساب آورد، بلکه باید آن راگروه‏بندى علم دینى یا طبقه‏بندى عالمان دانست.

    طبقه‏بندى خوارزمى

    محمّدبن احمد، ابوعبداللّه الکاتب (م 387 ق) که گفته مى‏شود اولین موسوعه عربى به نام مفاتیح العلوم را نگاشتهاست، مبناى تقسیم دانش‏ها را عربى و شرعى بودن علوم یا غیرعربى و غیرشرعى بودن آنها قرار داده است و این با زمانحیات وى و موقعیت تقسیم علوم سازگار مى‏نماید؛ زیرا تقسیم‏بندى‏هاى پیشرفته‏تر مربوط به قرون هشتم تا دوازدهماست. وى در مقاله اول، علوم عربى و شرعى را به ترتیب به دانش فقه (اصول فقه و فقه عملى)، کلام (عقاید و فرق)،نحو و ادبیات، کتابت و ضوابط آن، شعر و عروض، تاریخ (نقلى و علم تاریخ) تقسیم نموده است.16 و در مقاله دوم،در چند باب، اقسام علوم غیرشرعى را معرفى مى‏نماید. اول فلسفه نظرى که شامل سه دانش: 1. طبیعیات (علم طب،آثار سماوى، معادن، زیست حیوانات)؛ 2. الهیات به معناى‏الاعم (عقل و نفوس و وجود و هیولى)؛ 3. ریاضیات نظرىمى‏شود که از ماده بحث نمى‏کند، ولى در اشیایى که داخل در ماده‏اند وارد مى‏شود و بخش دیگرى از فلسفه، فلسفهعملى است که به سه دانش تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن مربوط مى‏شود. دوم، دانش منطق مى‏باشد کههمان ترتیب مشهور براى فروع منطق یعنى مباحث الفاظ، برهان، جدل و... را مى‏آورد. سوم، اعداد مضاف، حسابجمل و مبادى جبر و مقابله مى‏باشد. چهارم، دانش هندسه مانند خطوط، مکعبات، مسطحات و اشکال فضایى راشامل مى‏شود. پنجم، دانش نجوم، ششم، دانش موسیقى، هفتم، دانش حیل و مکانیک و هشتم، دانش شیمى است.17

    نقد طبقه‏بندى خوارزمى

    در طبقه‏بندى خوارزمى یادآورى چند نکته ضرورى مى‏نماید: نخست اینکه طبقه‏بندى وى جزء طبقه‏بندى‏هاى قدیمىو در آغاز شکوفایى تمدن اسلامى عرضه شده است و با اینکه وى پس از فارابى مى‏زیسته، اما نظریه وى در مقایسه باکار فارابى چندان دقیق به نظر نمى‏رسد، به علاوه مبناى تقسیم، در نظر وى شرعى و عربى بودن و یا نبودن علوم است،در حالى که از لحاظ محتواى دانش اخلاق و تدبیر منزل با کمال تعجب دانش غیرشرعى و غیرعربى دانسته مى‏شود ودانش تاریخ و علم تاریخ را دانش عربى و شرعى مى‏داند. دوم اینکه نظریه خوارزمى در اصل تقسیم علوم به دو گروهدانش‏هاى عربى و غیرعربى از جهتى مشابه تقسیم ابن‏سینا در تقسیم علوم به علوم حکمى و غیرحکمى است و ازاین‏رو، باید نظر ابن‏سینا را متأثر از خوارزمى و حداقل مرتبط با او دانست، بخصوص در مصادیق فلسفه عملى، یعنىتهذیب نفس، تدبیر منزل و سیاست مدن این‏گونه است به این معنا که علوم حکمى ابن‏سینا همان علوم غیرعربى وغیرشرعى خوارزمى‏اند.

    طبقه‏بندى ابن‏سینا

    پس از نخستین کوشش‏ها براى طبقه‏بندى علوم، این سنت با تغییراتى نسبى در قرن بعد توسط ابن‏سینا تعالى یافت. وىدر کتاب شفا و در رساله مستقلى به نام «فى اقسام العلوم» طبقه‏بندى خود را چنین ترسیم مى‏کند: به طور کلى علوم ازنظر صدق‏برموضوعات‏ومبادى آن علوم دردوگروه‏اصلى‏قرار مى‏گیرند: حکمى و غیرحکمى. اول علومى که احکامشاندر همه‏زمان‏هاجارى‏است اینها خود به دو گروه فرعى قابل انقسام‏اند، نظرى و عملى، علوم نظرى علومى‏اند که وجودآنها به فعل انسان وابسته نیست و دیگر آنکه غایت آنها حق است و علوم عملى بسته به عملانسان‏بوده‏وغایت‏آنهاحصول خیر است.18

    تأمّلى در نظریه ابن‏سینا

    ابن‏سینا در بخش الهیات براى علم مابعدالطبیعه فروعى مانند اثبات نبوت، نزول وحى و معاد را مى‏آورد، ولى رابطهآنها را با مقسم اصلى چندان روشن نمى‏کند. و در علم اوسط (حکمت ریاضى) که از اقسام حکمت نظرى است، علومىمانند علم عدد، علم هندسه، علم هیئت و علم موسیقى را ذکر مى‏کند و براى هریک از این‏ها فروعى را به عنوان علومفرعى حکمت ریاضى قرار مى‏دهد و هریک را دانشى جداگانه و یا به تعبیرى موضوعى مستقل مى‏داند. نیز او علم منطقرا مقدم و در اول فلسفه جاى مى‏دهد و فروعى مانند: عبارت، مدخل، مقولات، قیاس، برهان، جدل، خطابه، شعر ومغالطه را از علوم فرعى منطق مى‏شمرد.19 جالب آنکه وى عبارت را که همان دانش زبان است برخلاف فارابى دردرون دانش منطق قرار داده و درآمدى بر آن مى‏داند. گرچه مانند فارابى منطق را متأخّر و مترتب بر زبان مى‏داند.20

    نکته دیگر آنکه مقسم موردنظر ابن‏سینا (علوم حکمى و غیرحکمى) با برخى اقسام آن مثل برخى از علوم فرعىالهیات و طبیعیات و علوم فرعى غیرحکمى تداخل مى‏کنند و این ایراد اساسى نظریه ابن‏سیناست. همچنان‏که مقسمموردنظر وى را با مقسم نظریه فارابى (علومى که عمل انسان در آنها دخالت ندارد و علومى که عمل انسان در آنها دخالتدارد) نباید یکى دانست.

    طبقه‏بندى اخوان الصفاء

    از جمله تلاش‏هاى برجسته در زمینه طبقه‏بندى علوم مربوط به اخوان‏الصفاست. اخوان‏الصفا و خلاّن‏الوفاء در مجموعهرسائل خود روش ویژه‏اى در طبقه‏بندى ارائه نمودند که هم در نوع خود منحصر به فرد است و هم با رعایت قواعدتقسیم‏بندى، کمتر دانشى از قلم افتاده است، بخصوص که طبقه‏بندى ایشان از جنبه ترکیبى آن اهمیت افزون‏ترى دارد.اخوان‏الصفاء که در قرن چهارم مى‏زیسته‏اند به علت اختلافات فکرى و ملاحظات سیاسى، اندیشه‏هاى خود را به طورسرى مطرح مى‏کردند و به همین دلیل از جهتى به معتزله و از جهت دیگر به اسماعیلیه شباهت دارند.

    اخوان‏الصفا علوم را به دو گروه اصلى صنایع علمى (علوم نظرى) و صنایع عملى (علوم عملى) تقسیم مى‏نمایندملاک آنان در این تقسیم آن است که همه علوم را تحت عنوان صنایع مى‏آورند و وجه تمایز علوم را علموعمل‏مى‏داننددرجدول‏زیرطبقه‏بندى‏آنهاترسیم‏شده‏است.

    ارزیابى طرح اخوان‏الصفا

    1. درباره قسم دوم از صنایع علمى به نظر مى‏آید که علم روایات و مواعظ با اینکه جزء علم تنزیل است با دخالت عقلبه علم فقه و سنن و تصوف یعنى مصادیق علم تأویل تبدیل مى‏شود و این نشان‏دهنده دقت‏نظر آنها در رده‏بندى علوماست با اینکه مقسم اصلى این مورد علوم شرعى وضعى است.

    2. در قسم سوم از علم فلسفه حقیقى یعنى طبیعیات باید توجه نمود که مفاهیم یادشده مفاهیمى فلسفى‏اند، ولى ازجهت حیث خارجى و واقعیت آن مفاهیم، طبیعى بوده و در دانش طبیعى جاى مى‏گیرند. به علاوه تفاوت نجوم در اینجابا نجوم ریاضى که در طبقه اول قرار

    داشت، آن است که در ریاضى نجوم، محاسبات انجام مى‏شود، ولى در اینجا به شناخت طبیعى و کیفیت آنها پرداختهمى‏شود. نیز باید دقت نمود که تحقق و بطلان در آثار علوى سماوى، همچنان‏که در طبیعت، اجناس نباتات، شناختجنین، ترکیب بدن انسان و عالم صغیر بودن انسان، طاقت انسان در کسب علوم و معارف، واقعیت مرگ و حکمت مرگو زندگى، خاصیت لذات، علت تفاوت لغات و رسم‏الخط‏ها و عبارات را دربر مى‏گیرد.21

    3. مى‏توان گفت حکمت ترکیبى اخوان‏الصفا که از آمیختگى تعلیم مشّایى و اشراقى به وجود آمده و از گرایشفیثاغورسى و نوافلاطونى متأثر بوده، از جهت تلاشى که براى انطباق آن با سنت اسلامى و گرایش شیعى به عمل آمده،همچنان‏که از جنبه علمى بسیار قابل تأمّل و فوق‏العاده است آن‏گونه که اخوان الصفا به حرکت و تطور حیات از جمادىبه نباتى و سپس حیوانى توجه کرده‏اند و در این طرز بیان آنها نشانه‏هایى است که بر نظریه‏هاى علمى از جمله تطورداروینى قابل انعطاف است. موجودات مرجانى، خزه، میمون که اولى حد فاصل نبات و حیوان و دومى حد فاصلجماد و نبات و سومى حد فاصل حیوان و انسان است نظریه آنان را بسیار جذاب ساخته است.

    4. گرچه در طبقه‏بندى اخوان الصفا ابهام‏ها و نوعى سنت‏شکنى به چشم مى‏خورد، اما با تأمّل در اجزاى نظریه آنان،بخصوص نقطه آغاز آن، یعنى مفهوم عدد که بنا به نظر آنها ریشه علوم و اساس معانى است، وضوح بهترى مى‏یابد. بهنظر آنان عدد نمونه‏اى از جهان برین است که جوینده، رفته رفته به قسمت‏هاى دیگر آن، یعنى علوم ریاضى و طبیعى والهى راه مى‏یابد و از آن به باطن عالم راه مى‏یابد.22

    از نظر آنان خداوند واحد حقیقى است و اشیا، همانند اعداد متکثر که از واحد سرچشمه مى‏گیرند از واحد حقیقىصادر مى‏شوند و از این‏رو، ممکن نیست که آفریده‏ها واحد حقیقى باشند، بلکه دوگانه و مزدوج‏اند (هیولى و صورت،نور و ظلمت یا ایجاب و سلب، روحانى و جسمانى، حرکت و سکون، مهر و کین، وجودو عدم، کون و فساد، دنیا و آخرت، علت و معلول، قبض و بسط و امثال آنها) بر همین منوال چیزهاى فراوانى که در نظامخلقت مشاهده مى‏کنیم جفت یا متضادند مانند: آشکار و پنهان، متحرک و ساکن، ظاهر و باطن، گرم و سرد، تر و خشک،زاید و ناقص، جماد و نامى، ناطق و صامت و مانند آنها که از جهتى نشان‏دهنده گردش دوگانه و احوال موجودات نیزهست مثل زندگى و مرگ، خواب و بیدارى، لذت و رنج و خیر و شر و ادبار و اقبال، همان‏گونه که امور شریعت مانند امرو نهى، طاعت و معصیت، حلال و حرام چنین‏اند. به نظر آنها مطابق حکمت الهى برخى پدیده‏ها و چیزها سه‏گانه،چهارگانه و... هستند که هر عدد نشانه آنهاست و بنابراین، قاعده، کلیات حقایق نه درجه‏اند، مانند اعداد یک تا نُه، اول،مبدأ حق، دوم، عقل، سوم، نفس، چهارم، هیولى و ماده اولى، پنجم، طبیعت، ششم، جسم، هفتم، آسمان‏ها، هشتم،عناصر و نهم، مرکباّت‏اند.23

    از این‏رو، مى‏توان گفت آنان از چند جهت توفیقات عمده‏اى یافته‏اند، نخست از جهت سازش میان عقل و دین ودیگرى سازگارى میان نگرش باطنى و صوفیانه با عقل از یک‏سو، و با دین از سوى دیگر، و سوم از جهت تفسیر رمزى ودر نتیجه نگاه علمى و عرفانى به نظام طبیعت که حاصل آن تأثیر قابل توجه آنان بر حکیمان پس از آنها و غناء و تکاملطبقه‏بندى دانش‏ها در تمدن اسلامى است

     جدول طبقه‏بندى علوم از نظر اخوان‏الصفا و خلّان‏الوفاء

    صنایع نظری ( علوم نظری )

    صنایع ( علوم عملی)

    اول : علوم ریاضات

    دوم : علوم شرعی و وضعی

    سوم: علم فلسفه حقیقی

    گروه اول : علم موجودات و

    مصنوعات بشری

    گروه دوم : علم مصنوعات

    طبیعی ( هیاظکل انسانی ،

    حیوانی و اندام اشیاء)

    گروه سوم : علم مصنوعات

    نفسانی

    ( ترکیب افلاک نظام هستی

    و صورت کل آدم)

    گروه چهارم : علم مصنوع الهی

    ( صورمحرد ازماده و مصادیق آن )

     

    1- علم کتابت

    2- علم قرائت

    3- علم لغت

    4- علم نحو

    5- علم حساب و معادلات

    6- علم شعر و عروض

    7- علم سحر

    8-علم کیمیا

    9- علم حیل

    10- علم حرف و صنایع

    11- علم سیر و اخبار

    12- علم تجارت

     

    الف: علم التنزیل

    1- علم تنزیل ( قرآن )

    2- علم روایات و حدیث

    3- علم مواعظ و زهد

    ب: علم التأویل

    1- علم فقه

    2- علم سنن

    3- علم تصوف

    4- علم تعبیر رویا

    الف: ریاضیات

    1- علم هندسه

    2- علم عدد

    3- علم نجوم

    4- علم موسیقی

    ب: منطقیات

    1- بحث مدخل

    2- بحث مقولات

    3- بحث قیاس

    4- بحث برهان

    5- و...

    ج؛ طبیعیات

    1- بحث ماده و صورت

    2- بحث حرکت

    3- بحث زمان و مکان

    4- بحث افلاک و سیارات

    5- نجوم و ارکان اربعه

    6- تحقق و فساد

    1/6- در آثار علوی و

    سماوی

    2/6- در طبیعت

     

    د؛ علوم نفسانی و عقلانی

    1- بحث در مبادی موجودات عقلی

    2- بحث عالم کبیر بودن انسان

    3- بحث در ماهیت عقل و معقول

    4- بحث در ماهیت عشق

    5- در بحث ماهیت علل ومعلولات

    6- بحث در حدود و رسوم

    7- بحث در بعث و قیامت

    8- بحث در کمیت اجناس

    9- بحث ماهیت حرکت و...

    ه- علم الهی

    1- علم معرفت ذات و صفات مبدا

    2- علم معرفت نفوس و ارواح

    انسانی ، حیوانی و نباتی

    3- علم معرفت سیاست

    1/3- مبحث شناخت سنن نبویه

    2/3- مبحث سیاست ملوکیه:

    ( قوانین وچگونگی حفظ شریعت

    3/3- مبحث سیاست عامیه :

    ( ریاست امت وجماعت)

    4/3 مبحث سیاست خاصیه

    (تدبیر منزل )

    5/3- مبحث سیاست ذاتیه

    (نشات آخرت و روح)

             

     

    1- بحث از عالم صغیر بودن انسان در بخش دانش طبیعی قرار دارد.

     طبقه‏بندى ابن‏خلدون

    طبقه‏بندى ابن‏خلدون به صورت اجمالى معرف علوم و فنون دوره اسلامى است که وى ترتیب تحصیل و مطالعه آنها راتنظیم نموده است و به تعبیرى طبقه‏بندى وى صورت کامل‏ترى از تقسیم هنر و علوم در اسلام است و جایگاه وچشم‏انداز هریک را نشان داده است اجمالى از طرح ابن‏خلدون در طبقه‏بندى علوم را مى‏توان به شرح زیر معرفى نمود.

    1. دانش‏هایى که از راه طبیعى و اندیشه بشرى حاصل مى‏شوند، مانند دانش‏هاى فلسفى و عقلى؛ 2. دانش‏هایى کهمستند به وضع واضع بوده و از طریق خبر و شارع مقدس به دست مى‏آیند و عقل جز در پیوند دادن فروع به اصول درآنها دخالتى ندارد. وى دانش‏هاى عقلى را در چهار گروه اصلى قرار داده و براى هریک فروعى را آورده است: اول، علممنطق. دوم، دانش‏هاى طبیعى مانند طب و فلاحت. سوم، علوم مابعدالطبیعى و الهیات که به نظر وى شامل سه دانشفرعى است یکى علوم ساحرى و طلسمات، دیگرى علم اسرار حروف و آخرى علم کیمیاست و چهارم، علم مقادیر یاتعالیم که شامل چهار دانش فرعى است: علم هندسه، علم حساب، علم موسیقى و علم نجوم و همچنین علم احکامنجوم.24 ابن‏خلدون حاصل طبقه‏بندى خود در علوم عقلیه را در هفت علم مى‏داند و مى‏نویسد: «و اینهاست اصولعلوم فلسفى که هفت دانش است: نخست منطق که مقدم بر همه است و پس از آن تعالیم، آن‏گاه به ترتیب، ارتماطیقى(عدد)، هندسه، هیئت، موسیقى، طبیعیات و الهیات. و هریک داراى فروعى است که از آنها منشعب مى‏شوند، چنان‏کهطب از فروع طبیعیات و حساب و فرائض و معاملات از فروع عدد و از یاج از فروغ هیئت است.25

    اما گروه دوم از دانش‏ها که در نظریه ابن‏خلدون دانش‏هاى نقلى نامیده مى‏شوند عبارتند از: 1. علوم زبان عربى مانندعلم لغت، علم نحو، علم معانى و بیان و ادب که مقدم بر علوم دیگرند. 2. علم تفسیر و قرائت قرآن؛ 3. علم حدیث و علمرجال؛ 4. علم فقه و تکلیف بدن و علم تکلیف قلب (کلام نقلى)؛ 5. علم فرائض؛ 6. علم اصول‏الفقه؛ 7. علم تصوف.

    نقد طبقه‏بندى ابن‏خلدون

    1. آنچنان‏که از عبارات مقدّمه ابن‏خلدون به دست مى‏آید، تقسیم‏بندى مزبور در علوم نقلى را حداقل در برخى از علوممى‏توان تفصیل داده و جابجا کرد سازگارى درونى نظریه وى نیز مستلزم آن است که چنین تفصیلى را انجام دهیم، مثلاً،آن‏گونه که او از نسبت دانش فقه با سه دانش نخست یعنى زبان عربى، تفسیر و حدیث سخن مى‏گوید مى‏توان فهمید کهدر نظر وى فقه حاصل سه دانش یاد شده است و از این نظر فقه داراى دو بخش است یک تکالیف بدنى (فقه) و دوتکالیف قلبى (کلام) در این صورت کلام نقلى از فروع فقه محسوب شده و در طول آن قرار مى‏گیرد، همچنان‏که یکى ازاقسام علوم نقلى، دانش فرائض و تقسیم ارث بوده و به تقسیم بالا اضافه مى‏شود و آن وقت در ترتیب شمارش علومنقلى پس از سه دانش نخست، علم فقه و آن‏گاه علم فرائض و بعد از آنها علم اصول فقه جاى مى‏گیرد. به نظر وى علماصول فقه تحقیق در ادلّه شرعى یعنى کتاب، سنت، اجماع و قیاس است و از همین جا علم خلافیات و مناظرات دودانش فرعى از دانش اصول فقه بوده و جدل را که طبق قاعده مشهور از فروع دانش منطق است و مصداقا در قلمرو دانشکلام جریان مى‏یابد، به آداب مناظره میان پیروان مذاهب فقهى تعبیر مى‏کند و دامنه دانش فقه را توسعه مى‏دهد.

    2. نکته دیگر آنکه در طبقه‏بندى ابن‏خلدون، کلام عقلى از کلام نقلى کاملاً تفکیک شده و این بدان جهت است که وىفلسفه را باطل مى‏داند و فیلسوفان را فاسد،26 از این‏رو، سهم عقل برهانى و استدلال قیاسى را به اثبات عقائد خاصیعنى کلام محدود مى‏کند و فراتر از آن براى عقل و فلسفه کارکرد دیگرى قائل نمى‏شود و علوم عقلى و فلسفى را درالهیات به معنى الاعم و فقط به دانش کیمیا و سحر و اسرار حروف منحصر مى‏کند.

    طبقه‏بندى فخر رازى

    فخر رازى که از دانشمندان مسلمان مؤثر در تقویم برخى دانش‏هاى اسلامى است، در کتاب جامع العلوم، دانش‏ها را بهدو گروه علوم عقلى و نقلى تقسیم نموده و دانش‏هاى زیادى را ذیل عنوان علوم نقلى مى‏آورد مانند: علم کلام، علم اصولفقه، علم جدل و علم خلافیات که به نظر وى این چهار فن، نوعى وحدت قلمرو داشته و از منظر روشى نزدیک به هم‏اندو نیز علم مذهب مانند احکام طهارت و امثال آن، علم فرایض وارث و نیز علم وصایا که مى‏توان این سه را ذیل عنوانعلم کلى‏ترى، یعنى علم فقه قرار داد و نیز علم معانى بیان، علم تفسیر، علم قرائت و علم احادیث که همه آنها مصادیقعلوم نقلى و به اعتبارى علوم شرعى‏اند. فخر رازى ذیل عنوان علوم عقلى دانش منطق، حکمت نظرى و حکمت علمى را مى‏آورد و از این‏رو، نظریه وى در تقسیم علوم، شباهت به تقسیم ابن‏سینا دارد و از نظر مبناى تقسیم به علوم عربى و شرعى و علوم غیرعربى و غیرشرعى به تقسیم خوارزمى و برخى دیگر شباهت پیدا مى‏کند.27 گرچه باید توجه کنیم‏که‏علوم‏حکمى‏وغیرحکمى ابن‏سینا غیرازعلوم‏شرعى و غیرشرعى خوارزمى و عقلى و نقلى فخر رازى است.

    طبقه‏بندى غزالى

    از نظر امام محمد غزالى علوم به اعتبار دو جنبه ظاهر و باطن، انسان به علوم ظواهر (جوارح) و بواطن (دل) تقسیم مى‏شود. علم ظواهر به عبادات و علم بواطن به منجیات و مهلکات مى‏پردازد.28 وى علوم را در یک مرتبه به حسب موقعیت به اصول و فروع و مقدّمات و مهمات تقسیم کرده است. غزالى سعى دارد معارف نظرى را با شرع انطباق دهد و ابواب مختلف فقه را از علوم نظرى به دست آورد و براى عقل غیر از اینها چندان کاربردى قائل نمى‏شود و از این‏رو، کار وى بسیار شبیه ابن‏خلدون است. او معتقد است که دراینجادوعالم هست عالم باطن و ظاهر، همان‏گونه که بعضى ازعلوم عهده‏دار شرح و توضیح عالم ظاهر شده‏اند براى توضیح عالم باطن‏هم‏نیازبه‏علمى‏خاص‏داریم‏که‏همان‏تصوف است.29

    طبقه‏بندى محمّدبن محمود آملى

    آملى30 طى پنج مقاله، علوم گوناگون را در طبقه‏بندى کامل‏ترى معرفى نموده و در نظریه خود به تقسیم علوم به علوم اوائل و علوم اواخر پاى‏بند مانده است. در جدول، طبقه‏بندى وى نشان داده شده است.

    نقد نظریه آملى

    1. آنچه در نظریه آملى متفاوت از دیگر تقسیم‏بندى‏هاست آن است که وى در مقاله سوم به دانش تصوف پرداخته و آن را دانشى مستقل و در عرض دانش‏هاى عقلى و شرعیات آورده و براى آن پنج زیرمجموعه به عنوان فنون اصلى دانش تصوف برشمرده است. در حالى که ماهیت تصوف‏اساسا شرعى است.31

    2. وى همچنین در مقاله چهارم علوم محاورى مانند تواریخ و مقالات فرق و ملل و... را ذکر کرده و فوائد و وجوه تمایز آنها از همدیگر را روشن ساخته است و این یکى از امتیازات طرح اوست. همان‏گونه که برخى از علوم در طبقه‏بندى وى در یک‏نظام‏طولى‏و نه نظام عرضى قرار داده شده‏اند آن‏گونه که در طبقه‏دوم‏طرح وى دیده مى‏شود.

     

    جدول طبقه‏بندى محمّدبن محمود آملى

    1- عقیلات و علوم عقلی

    2- دانشهای شرعی شامل نه علم

    3- دانش تصوف شامل پنج علم

    4-علوم محاوری

     

    اول: حکمت نظری

    دوم: حکمت عملی

    1- علم کلام شامل چهار علم

    - علم ذات

    - علم صفات

    - علم افعال

    - علم نبوت و امامت

    2- علم تفسیر شامل 9 علم

    - علم لغات

    - علم قرائت

    - علم اعراب

    - علم اسباب نزول

    - علم ناسخ ومنسوخ

    علم تاویل

    علم قصص

    علم بیان مواعظ

    3- علم حدیث و اخبار

    4- علم اصول فقه

    5- علم فروع فقه

    - احکام

    - وصایا

    - فرایض

    - آخریت

    6- علم خلاقیات

    (مانند الخلاف شیخ طوسی )

    7- علم شروط

    8- علم قرائت

    9- عام دعوات ( اذکار )

    1- فن اول ؛ علم سلوک ( نه علم )

    - علم به اعتقاد

    - تزکیه و تخلیه

    - شرایط سلوک

    - مقامات سلوک

    - اصطلاحات سلوک

    - سماع

    - تلقین

    - ذکر

    لبس و فرقه

    2- فن دوم ؛ علم حقیقت (14 علم )

    - علم معرفت اشیاء

    - علم کیفیت ایجاد مفردات

    - علم حصول عدد

    - علم جمع و تفریق مختلفات

    - علم مشاهدات

    - علم مکاشفات

    - علم تجلی صفات

    - علم تسخیر کائنات و ممکنات

    - علم طی زمان و مکان

    - علم مبدا و معاد

    - علم اصول

    - علم اسامی حق

    - علم تجلی افعال

    - علم تجلی ذات

    3- علم مراصد

    4- علم حروف

    ( حروف ابجد)

    5- علم فتوت

    1- علم تواریخ وسیر

    2- علم مقالات فرق و ملل

    3- علم اهل عالم ( مردم شناسی )

    4- علم انساب

    5- علم مواقف

    6- علم محاوره

    توضیح آنکه:

    هریک شامل

    علم جزیی تری میگردند

     

     

    فلسفه اولی و الهیات علیا:

    1- الهیات به معنی الاعم

    2- الهیات به معنی الاخص

    3- ریاضیات و فلسفه وسطی

    الف: حساب

    ب: هندسه

    ج: هئیت

    د:موسیقی

    4- طبیعیات(فلسفه وسطی)

    الف: حکمت تهذیب اخلاق

    ب: حکمت تدبیرمنزل

    ج:حکمت سیاست مدن

     

    5- علوم غریبه و نوادر

     

    1- علم سحر

    علم کیمیا

    3- علم تعبیررویا

    4-و...

     

     طبقه‏بندى طاش کبرى‏زاده

    احمدبن مصطفى‏بن خلیل دانشمند ترک (م 968 ق) بر مذاق عرفانى به تقسیم علوم پرداخته است و تقسیم علوم به شرعى و عقلى را به عنوان مبناى تقسیم‏بندى نمى‏پذیرد. وى در دو اثر خود به نام مفتاح‏السعاده که در موضوعات علوم تألیف نموده و نیز شرح قسم سوم از مفتاح‏العلوم سکاکى، طرح و نظریه خود را تکمیل نموده است. او براى اشیا چهار سطح از وجود فرض مى‏کند: وجود کتبى، وجود عبارتى، وجود ذهنى و وجود عینى32 و بر همین اساس علوم گوناگون را ذیل هریک قرار داده و معرفى مى‏کند. در جدول زیر طبقه‏بندى وى ترسیم شده است.

    جدول طبقه‏بندى علوم توسط کبرى‏زاده

    وجود کتبی (1- علوم خطی )

    وجود عبارتی (2- علوم الفاظ)

    وجود ذهنی(3- علوم ذهنی)

    وجود عینی (4- علوم عینی)

    1- علم کیفیت ایجاد خط ها

    2- علم ترتیب حروف

    3- علم ترکیب اشکال بسائط حروف

    4- علم املاء خط عربی

    5- علم خط مصحف

    6- علم خط عروض

    1- علم الفاظ مفرد:

    الف- علم مخارج حروف

    ب- علم لغت

    ج- علم وضع

    د- علم صرف

    ه- علم اشتقاق

    2- علم الفاظ مرکب:

    الف، علم معانی بیان

    ب- علم مرجع

    ج- علم قواضی

    د-علم نحو

    ه- علم عروض

    و- علم قرض شعر

    ز-علم مبادی شعر

    ح-علم انشاء

    ط-علم مبادی و ادوات انشاء

    ی-علم مخاصره

    ک- علم و دواوین

    ل- علم تواریخ

    م- علم امثال

    ن- علم وقایع و رسوم آنها

    س-علم طبقات صحابه، محدثین و حکما

    1- علم منظق

    2- علم اداب درس

    3- علم نظر

    4- علم جدل

    5- علم خلاف

    1- علم الهی

    الف- دانش نفوس انسانی

    ب- دانش معاد

    ج- دانش نبوت

    2-علم تقاسیم علوم

    وزیر مجموعه آن

    3- علم طبیعی

    الف- علم طب

    ب- علم فلاحت

    ج- علم معادن

    د- علم نجوم

    ه- علم سحر

    و- علم کیمیا

    ز- علم زیست حیوان وگیاه

    4- علم ریاض

    الف- هندسه

    ب- هیئت

    ج- عدد

    د- موسیقی

    و- فروع هریک

     

     

     

    ویژگى‏هاى طبقه‏بندى طاش

    درباره طبقه‏بندى وى یادآورى چند مسئله ضرورى مى‏نماید، اول آنکه گرچه قالب طبقه‏بندى وى با نظریه اخوان‏الصفادرباره رده‏بندى علوم متفاوت است، ولى به لحاظ روش، این طبقه‏بندى بازگشتى به طبقه‏بندى اخوان‏الصفاست؛ زیرامذاق گرایش باطنى در این نظریه سبب شده است تا مبنى تقسیم علوم، نه کارکرد آنها که جهت و حیث وجود آنها و بهتعبیرى جنبه هستى‏شناسانه آنها قرار گیرد، نکته دوم آنکه چون معیار تقسیم علوم در این نظریه چگونگى ارتباط وجودىهر علم به مبدأ آن علم است، از این‏رو، برخى از علوم در آن به صورت متداخل، در مقایسه با دیگر نظریه‏ها منظورشده‏اند، مانند علم تواریخ یا علم طبقات صحابه و تابعین که در کنار علوم مقدماتى مانند علم معانى و بیان و نحو آمده وهم‏عرض آنها به شمار آمده‏اند، یا علم آداب درس به جاى علوم عینى در ذیل علوم ذهنى درج شده است، مطلب سومآنکه علوم تشکیل‏دهنده علوم عینى در نظریه کبرى‏زاده همان علوم سه‏گانه علم الهى و طبیعى و ریاضى‏اند که مطابقسنت ارسطویى، اسلامى ترتیب یافته‏اند.33 گرچه در برخى مصادیق و اجزاء تفاوت‏هایى دارند، اما به هر حال از جهتتسمیه آنها به علوم عینى نامفهوم به نظر مى‏آیند.

    تأمّلى در طبقه‏بندى تهانوى (م 1158ق)

    محمّدبن على التهانوى، علوم را بر حسب شرافت و منزلت آنها رده‏بندى نموده است، او در طبقه‏بندى دانش‏ها، سهجهت شرافت را که عبارتند از: شرف به جهت موضوع، شرف به جهت غایت و شرف به جهت حاجت، مبناى تقسیمخود قرار داده است. علم کلام به جهت موضوع و نیز عمومیت داراى نوعى تقدم است و علوم عربیت مانند صرف ونحو، معانى بیان، بدیع و عروض و قافیه به جهت غایت که جنبه مقدمیت و به عنوان کلید دانش‏هاى دیگر، تقدّم دارند وعلوم شرعى مانند علم قرائت، فقه، فرایض و حتى کلام که به جهت شرافت حاجت و موردنیاز بودن، تقدّم دارند.توضیح آنکه در نظریه وى برخى از علوم، هم از جهت موضوع و هم از جهت حاجت داراى شرافت‏اند، مانند علم کلام وبرخى فقط به جهت موضوع مثل علم تفسیر، اسناد، حدیث و اصول فقه از منزلت برجسته‏اى برخوردارند. در نظریهتهانوى بخشى از علوم، علوم حقیقى منظور شده‏اند، مانند منطق و حکمت نظرى و فروع آن و حکمت عملى و نیزریاضى و علم طبیعى که برخى از آنها از حیث غایت و برخى به جهت موضوع شرافت دارند.34

    ملاک‏هاى طبقه‏بندى و ویژگى‏هاى آنها

    شایسته است پس از معرفى و نقد مهم‏ترین طبقه‏بندى‏هاى تمدن اسلامى به ارزیابى ملاک‏هاى طبقه‏بندى پرداخته وقوت و ضعف آنها را نشان دهیم:

    1. برخى از طبقه‏بندى‏ها بر پایه تمایز ماهوى مسئله‏هاى هر علم شکل گرفته است، از این‏رو، که تمایز علوم به تمایزموضوع و یا مسئله‏هاست و تمایز مسئله‏ها به رتبه و سنخ آنها وابسته است، از این‏رو، اگر مسئله‏اى از نوع مسئله‏هاىنظرى و مفهومى باشد و نسبت آن با مسئله‏هاى دیگر علم، در حکم مبادى تصورى یا تصدیقى باشد، در گروه علوم وحکمت‏هاى نظرى قرار مى‏گیرد و اگر از سنخ نتایج و آثار باشد در گروه حکمت‏هاى عملى واقع مى‏شود. این نوعطبقه‏بندى، طبقه‏بندى مفهومى بوده و مشابه میراث یونانى است، روش فارابى و تاحدى ابن‏سینا گرچه تفاوت‏هایىمیان آن دو وجود دارد، از این نوع هستند.35

    الف) طبقه‏بندى فارابى سیر از کلى به جزئى است و نه از عالى به دانى و یا دخالت و عدم دخالت وضع طبیعى واندیشه بشرى.

    ب) فارابى زبان را مدخل منطق و آن را مدخل فلسفه مى‏داند، از این‏رو، در نظریه وى تقدّم رتبى و سیر از مبادىتصورى به تصدیقى یعنى اصل توقف و اناطه رعایت شده است، از این‏رو، دانش کلام در آخر و دانش فقه در رتبه متأخّردانش مدنى جاى گرفته است، چون دانش دیگرى بر آن اناطه ندارد و نیز الهیات در مرتبه سوم حکمت نظرى آمده چونریاضیات و طبیعیات تقدم عینى دارند و به همین دلیل علم حیل و مهندسى که انطباق قوانین ریاضى با اجسام عینىاست. در بخش طبیعیات و پس از ریاضیات قرار گرفته است.

    ج) در روش ارسطویى قاعده مذکور یعنى اناطه، در درون یک علم و در جزئیات نیز رعایت شده است، مثلاً، در علممنطق، مباحث الفاظ و مقولات مرکب پیش از قضایا و کلیات خمس و بخش حجت مى‏آید، با همین لحاظ درزیرمجموعه علم الهى که شامل سه بخش است، بخش دوم، بحث از مبادى علوم مى‏باشد که همان معرفت‏شناسى استو این شاخص قابل ملاحظه‏اى در نظریه فارابى است.36

    د) در روش ابن‏سینا الهیات به عنوان علم اعلى و فلسفه اولى پیش از ریاضیات (علم اوسط) و طبیعیات (علم اولى)آمده است و علت آن، نه ترتیب مفهومى و اعتبار مبادى، بلکه تقدّم به اعتبار نسبت موضوعات هریک از اینها به ماده وعالم خارج منظور شده است و از این نظر روش فارابى علمى‏تر و دقیق‏تر به نظر مى‏آید.

    ه.) نکته اساسى دیگر در طبقه‏بندى ابن‏سینا تقسیم علوم به حسب صدق بر موضوعات و مبادى آنها و عدم صدقاست و از این‏رو، علوم در نظر وى به دو گروه اصلى انشعاب یافته و دو سیستم از دانش‏ها را تشکیل مى‏دهند، از این‏رو،نظریه فارابى به ابن‏سینا نزدیک مى‏شود.37

    2. تقسیم‏بندى‏هایى که با هدف جدا کردن علوم شرعى و مذهب از علوم عقلى به وجود آمده‏اند، با این لحاظ که مبدأوضع در علوم شرعى خداوند و شارع مقدس است، ولى در علوم عقلى عقل محدود بشرى است، در نظریه ابن‏خلدون وخوارزمى و تا حدى غزالى دیده مى‏شود در نظریه آنان روش مفهومى و ترتب علوم بر همدیگر به چشم نمى‏خورد.ویژگى‏هاى این نوع طبقه‏بندى را به قرار زیر مى‏توان تحلیل نمود:

    الف) در این طبقه‏بندى‏ها نوعى بدبینى به فلسفه ترویج شده و در خوش‏بینانه‏ترین حالت تولد علم کلام از فلسفهحادثه‏اى مفید و بلکه ضرورى تلقّى مى‏شود و در واقع، به همین بهانه و نیز به اتکا تسّرى اخلاق و حکمت عملى ازالهیات به معنى‏الاخص، فلسفه به عنوان امرى زائد و وارداتى کنار گذاشته مى‏شود.

    ب) غزالى در قسطاس المستقیم با منطق تطبیقى سعى در انطباق معارف عقلى با شرع مى‏نماید و فراتر از کلام واخلاق، حتى مدنیات‏وبرخى‏از ابواب‏فقه را از علوم عقلى اخذ کرده و بقیه را دور مى‏ریزد و این رویه جزئى از همینطبقه‏بندى دوگانه علوم به علوم شرعى و علوم عقلى‏وسعى‏درجداسازى‏وبه‏تعبیرى‏ترقیق‏علوم‏عقلى‏است.

    ج) به نظر مى‏آید جدال دیرین اشعرى و معتزلى، نسبت تهافت به فلسفه و فلاسفه و نیز ظهور اخبارى‏گرى و نظریهتفکیک در مکتب خراسان در سده اخیر از همین نوع نگاه به علوم تأثیر پذیرفته است، همان‏گونه که طبقه‏بندى نه چندانکامل فخر رازى نیز متأثر از همین دیدگاه انتقادى به علوم عقلى است.38

    3. در طبقه‏بندى‏هایى که به اعتبار شرافت و رتبه ارزشى علوم عرضه شده است نیز نظام‏مندى، ترتب و سیر مفهومىنادیده گرفته شده و هم تا حد زیادى شرعى و عقلى بودن و یا حکمى و غیرحکمى بودن علوم ملاحظه نشده است، ازاین‏رو، در طبقه‏بندى کسانى مانند تهانوى و تا حدى کبرى‏زاده، دانش یا دانش‏هایى که در طبقه‏بندى‏هاى دیگر در طولهم قرار مى‏گیرند مى‏توانند در این طبقه‏بندى در عرض یکدیگر واقع شوند. (ر.ک: جداول طبقه‏بندى‏ها).

    4. در طبقه‏بندى کبرى‏زاده ملاک تقسیم و جایگاه هر علم پیشتر از ملاک شرافت بلکه، حیث وجودى هر علم است،گرچه وى در مقام توضیح نظریه خود، علوم را رأسا به هفت قسم تقسیم مى‏نماید: علوم ادبى و فصاحت، منطق، فلسفهنظرى، فلسفه عملى، علم ایجابى نظرى و علم ایجابى عملى و علوم غریبه که این نوع تقسیم، نشان فقدان مبنى نیزهست، بخصوص که او بالاترین مرحله وجود را وجود عینى مى‏شمرد که دانش‏هاى نظرى و پایه از آنها تولید مى‏شوند.وى در نظریه خود، انشعاب 197 علم را نشان مى‏دهد.

    5. طبقه‏بندى به اعتبار قواى ذهنى و به اعتبار خارج یا به اعتبار موضوع (موضوع مادى و موضوع معنوى) یاطبقه‏بندى بر اساس بالاترین نمودهاى شناخت مانند شناخت ذات حق و صفات او و در سیر نزولى که علوم دیگر و نیزعلوم واسطه و علوم غائى قرار مى‏گیرند.

    6. طبقه‏بندى‏هاى جدید بر پایه تعریف خاص از اصطلاح علم و تقسیم علم به علم عقلى و علم تجربى (ساینس) نیزتا حد زیادى در میان متفکران جاى خود را باز کرده است، به این معنا که علوم تجربى در قلمروى ماده و احکام مادهشکل مى‏گیرند و علوم عقلى در قلمرو کلیات و ماوراء طبیعت واقع مى‏شوند. در این رده‏بندى از این‏رو که دانش‏هاى پایهمثل ریاضیات به روش تجربى نزدیک‏ترند و دانش هندسه از آن تولید مى‏شود، در گروه اول قرار مى‏گیرند.

    عوامل مؤثر در تفاوت طبقه‏بندى‏هاى علوم

    حال باید در نظر آوریم که چه عواملى به طور معین در تفاوت طبقه‏بندى‏هاى علوم مؤثر افتاده است، گوناگونىطبقه‏بندى‏هاى علوم، تحت تأثیر عوامل مختلفى است برخى از مهم‏ترین آنها را به ترتیب زیر مى‏توان برشمرد:

    الف) پیش از هر چیز، طبقه‏بندى‏هاى علوم تابع رویه و روش فکرى عالمان بوده و انعکاسى از نوع نگرش وجهان‏شناسى خاص هر عالم است. گاهى فیلسوف از روش مفهومى ارسطویى پیروى کرده و بر اساس آن علوم را تنظیممى‏کند، همچنان‏که مورّخ یا متکلّم و یا عارف از منظر روش مخصوص به هر نوع علم، علوم را به نظرى و عملى یاشرعى و عقلى یا ظاهرى و باطنى و امثال آن تقسیم و تحدید مى‏نماید.

    ب) در برخى موارد، طبقه‏بندى تابع موقعیت تاریخى علوم، حوادث اجتماعى و فرهنگى است در تاریخ حیاتمسلمانان اصرار اشاعره در تفکیک علوم عقلى از شرعى و نقش کسانى مانند غزالى و امثال وى که در مواردى به دخالتو نقش‏آفرینى حکومت‏ها منضّم شده و نمونه‏هایى از این دست نشان مى‏دهد، طبقه‏بندى و جایگاه علوم از عواملبیرون از خود علوم نیز تأثیر مى‏پذیرد.

    ج) اختلافات فکرى، پیشرفت محیط‏هاى انسانى، ظهور فرق کلامى و زندگى مخفى برخى جریان‏ها ماننداخوان‏الصفا سبب نوعى طبقه‏بندى رمزگونه شده است، همچنان‏که در دوره معاصر و از آغاز دوره میانه رنساس،طبقه‏بندى‏هاى جدید، با تحول معرفت‏شناختى پا به عرصه وجود گذاشته و آثار خود را در طبقه‏بندى علوم و در نتیجهرویکردهاى جوامع اسلامى به جاى مى‏گذارند. تفکیک ماهوى علوم انسانى مانند حقوق، روان‏شناسى و اقتصاد از علومنظرى پایه و از علوم شرعى از جمله مختصات ساختمان علوم در مغرب زمین است.

    د) مى‏توان بخشى از طبقه‏بندى‏ها را تابع گسترش کیفى تمدن اسلامى دانست و از ناحیه تأثیر متقابل علم و تمدن بهتحلیل آنها پرداخت.

    طبقه‏بندى اخوان‏الصفا هم از این جهت و هم به ملاحظات دیگرى که گفته شد نقطه عطفى در طبقه‏بندى علوم درتمدن اسلامى به شمار آمده و نیازمند بررسى و واکاوى بیشترى است.

    نتیجه‏گیرى

    1. طبقه‏بندى علوم از این‏رو که ما را از سیر و چگونگى تعالى و تکامل معرفت بشر و در مواردى تنزل آن آگاه مى‏کند،مى‏تواند درباره نحوه تعلیم این علوم به ما کمک کند.

    2. علاوه بر آن منظور از طبقه‏بندى، روابطى است که علوم با یکدیگر دارند و تحقیق در این‏باره مى‏تواند بهپژوهش‏هاى میان‏رشته‏اى کمک بسزایى بنماید و در عین حال، طبقه‏بندى علوم نشان‏دهنده وجوه تمایز و تعدد آنها درکنار وحدت حقیقى علوم است.

    3. طبقه‏بندى علوم علاوه بر سهولت کارهاى علمى، نوعى نظم فکرى در محقق ایجاد مى‏کند که به واسطه آنهامى‏تواند به تحلیل موشکافه مسائل بپردازد، به مسائل بدیع منتقل شود و احیانا علوم و یا روش‏هاى جدیدى را بیابد وبخصوص جایگاه و رتبه آنها را تعیین نماید.

    4. از رهگذر طبقه‏بندى علوم، نقطه قوت و ضعف عالمان در هر رشته را در پى‏گیرى و تحلیل و جمع‏بندىمسئله‏هاى گوناگون علوم مى‏توان به دست آورد، اگر نیاز علمى هر تمدن به کارگیرى روش‏مند، تفکیک و یا در موردىترکیب مسئله‏هاى یک علم (هر علم) باشد که هست طبقه‏بندى علوم به رفع این نیاز کمک بسزایى خواهد کرد.

     


    • منابع
      ـ ابن‏خلدون، عبدالرحمن، مقدمه العبر، ترجمه محمّدپروین گنابادى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ چهارم، 1359.
      ـ ابن‏سینا، فى اقسام العلوم (پنج رساله)، به اهتمام محمّد محقق، تهران، حکمت، 1367.
      ـ تهانوى، محمّدبن على، کشّاف اصطلاحات‏الفنون، تحقیق لطفى عبدالبدیع، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد، 1382 ق.
      ـ حقیقت، صادق، «طبقه‏بندى دانش سیاسى در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، علوم سیاسى، ش 28 (زمستان 1383)، ص 101ـ121.
      ـ حکیمى، محمّدرضا، دانش مسلمین، قم، دلیل ما، چ یازدهم، 1382.
      ـ حلبى، على‏اصغر، گزیده متن رسائل اخوان‏الصفا و خلان‏الوفاء، تهران، زوّار، 1360.
      ـ رازى، فخرالدین، جامع‏العلوم، بمبئى، مطبع ظفرى، 1323 ق.
      ـ زرین‏کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، تهران، امیرکبیر، چ دوازدهم، 1386.
      ـ سجادى، محمّدصادق، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، تهران، بى‏نا، 1360.
      ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، صدرا، بى‏تا.
      ـ طاش کبرى‏زاده، احمدبن مصطفى، مفتاح‏السعادة و مصباح‏السیادة فى موضوعات العلوم، قاهره، دارالکتب الحدیثه، بى‏تا.
      ـ غزالى، ابوحامد محمّد، احیاء علوم‏الدین، تهران، علمى و فرهنگى، بى‏تا.
      ـ فروغى، محمّدعلى، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار، 1344.
      ـ مدکور، ابراهیم، بیّومى درباره فلسفه اسلامى، روش و تطبیق آن، ترجمه عبدالمحمد آیتى، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.
      ـ مطهّرى، مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى، قم، صدرا، بى‏تا.
      ـ نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، علمى و فرهنگى، چ دوم، 1384.
      ـ عباسى، محمّد، کلیات آثار پارسى حکیم عمر خیام، تهران، بارانى، 1338.

    • پى نوشت ها
      1 عضو هیئت علمى دانشکده الهیات دانشگاه فردوسى مشهد. دریافت: 19/10/88 ـ پذیرش: 24/12/88.
      1ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 7.
      2ـ ر.ک: محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 129 / سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 15.
      3ـ ریشه صائبان حران به ادریس نبى «اخنوخ تورات» مى‏رسد ـ در جهان سوم ادریس نبى، مؤسس علم آسمان‏ها و فلسفه است.
      4ـ سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 13.
      5ـ ر.ک: على‏اصغر حلبى، گزیده متن رسائل اخوان‏الصفا و خلان‏الوفاء، ص 35.
      6ـ همان، ص 41 / سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 22.
      7ـ ابراهیم مدکور، بیّومى درباره فلسفه اسلامى، روش و تطبیق آن، ترجمه عبدالمحمّد آیتى، ص 25 / محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 325.
      8ـ ر.ک: على‏اصغر حلبى، گزیده متن رسائل اخوان‏الصفا و خلان‏الوفاء، ص 75 / ر.ک: صادق حقیقت، «طبقه‏بندى دانش سیاسى در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، علوم سیاسى، ش 28.
      9ـ ر.ک: ابونصر محمّد فارابى، احصاء العلوم، ص 36.
      10ـ همان، ص 41 و 47 / همو، التنبیه على سبیل‏السعادة، ص 103.
      11ـ ر.ک: محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 428.
      12ـ همان، ص 125.
      13ـ ر.ک: محمد عباسى، کلیات آثار پارسى حکیم عمر خیام، ص 405.
      14ـ همان، ص 397.
      15ـ ر.ک: همان، ص 393ـ406 «رسالة سلسلة الترتیب» / سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 21.
      16ـ ر.ک: محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 123.
      17ـ همان.
      18ـ ر.ک: ابن‏سینا، فى اقسام العلوم پنج رساله، به اهتمام محمّد محقق، ص 27.
      19ـ ر.ک: همان / محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 81.
      20ـ ر.ک: همان / صادق حقیقت، «طبقه‏بندى دانش سیاسى در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، علوم سیاسى، ش 28، ص 113.
      21ـ ر.ک: على‏اصغر حلبى، گزیده متن رسائل اخوان‏الصفا و خلان‏الوفا، ص 44 / محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، 214.
      22ـ ر.ک: همان، ص 38 / صادق حقیقت، «طبقه‏بندى دانش سیاسى در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، علوم سیاسى، ش 28، ص 107.
      23ـ ر.ک: على‏اصغر حلبى، گزیده متن رسائل اخوان‏الصفا و خلان‏الوفا، ص 25ـ40 و 225.
      24ـ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدّمه العبر، ترجمه محمّدپروین گنابادى، ص 1999ـ1006.
      25ـ همان، ص 1001.
      26ـ ر.ک: همان، ص 1987.
      27ـ ر.ک: محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 119 / فخرالدین رازى، جامع‏العلوم، ص 84.
      28ـ ر.ک: ابوحامد محمّد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ص 55.
      29ـ ر.ک: ابراهیم مدکور، بیّومى درباره فلسفه اسلامى، ص 49ـ50.
      30ـ از دانشمندان قرن هشتم بوده و در دانش‏هاى گوناگونى دست داشته است.
      31ـ محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 153.
      32ـ احمدبن مصطفى طاش کبرى‏زاده، مفتاح‏السعادة و مصباح‏السیادة فى موضوعات‏العلوم، ص 76.
      33ـ ر.ک: همان، ص 117 / محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 165.
      34ـ ر.ک: محمّدبن على تهانوى، کشّاف اصطلاحات‏الفنون، ص 121 / محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 407.
      35ـ ر.ک: عبدالحسین زرین‏کوب، کارنامه اسلام، ص 124.
      36ـ محمّدصادق سجادى، طبقه‏بندى علوم در تمدن اسلامى، ص 28.
      37ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، آشنایى با علوم اسلامى، ص 137 / سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 31.
      38ـ ر.ک: محمدرضا حکیمى، دانش مسلمین، ص 52 / فخرالدین رازى، جامع‏العلوم، ص 107 / مرتضى مطهّرى، آشنایى با علوم اسلامى، 95.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اکرمی، ایوب.(1389) بررسى تطبیقى طبقه‏بندى‏هاى علوم در تمدن اسلامى. ماهنامه معرفت، 19(4)، 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ایوب اکرمی."بررسى تطبیقى طبقه‏بندى‏هاى علوم در تمدن اسلامى". ماهنامه معرفت، 19، 4، 1389، 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اکرمی، ایوب.(1389) 'بررسى تطبیقى طبقه‏بندى‏هاى علوم در تمدن اسلامى'، ماهنامه معرفت، 19(4), pp. 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اکرمی، ایوب. بررسى تطبیقى طبقه‏بندى‏هاى علوم در تمدن اسلامى. معرفت، 19, 1389؛ 19(4): 71-