بررسى تطبیقى طبقهبندىهاى علوم در تمدن اسلامى
Article data in English (انگلیسی)
ایوب اکرمى1
چکیده
با ظهور تدریجى زمینههاى تمدنى اسلام، انشعاب علوم به رشتههاى گوناگون و طبقهبندى دانشها با ملاکها و معیارهاىمختلف، به صورت یک نیاز علمى بنیادین در دنیاى اسلام دنبال گردید و در دوره میانه به صورت سنتى تخصصى درآمد وچشمانداز هر دانش و نسبت آن با دانشهاى دیگر روشنتر شد و نیازهاى فکرى و فرهنگى جهان اسلام از این مسیر تغذیهشد. در این نوشتار تلاش شده است ضمن معرفى اجمالى طبقهبندى هاى مهم و اصیل و مقایسه آنها، عوامل و زمینههاىطبقهبندىها و نقاط ضعف و قوت و سیر تحول آنها نشان داده شود. نیز ملاکات طبقهبندىها مانند علوم حکمى و غیرحکمى، علوم عقلى و علوم نقلى (شرعى)، صنایع نظرى و صنایع عملى، علوم عربى و غیرعربى، مسئله شرافت علوم و...نتایج حاصل از آنها به عنوان مسئلههاى اساسى تحقیق، نقد و بررسى شده، مورد تأمّل قرار گیرد.
کلیدواژهها: طبقهبندى علوم، ملاکهاى طبقهبندى، علوم عقلى، علوم شرعى، تمدن اسلامى.
مقدّمه
با ظهور اسلام در آغاز قرن هفتم میلادى و هجرت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از مکه به مدینه در سال 622 م، به اعتبار ظرفیتهاىدرونى وحى اسلامى، زمینههاى تمدنى اسلام به تدریج آشکار شد و در آخر همین قرن به سراسر خاورمیانه و شمالآفریقا و اندلس گسترش یافت. در این قلمرو وسیع که زادگاه چندین تمدن قدیمتر بود، مسلمانان با علوم گوناگون تماسپیدا کردند و عناصرى از آنها را به درون ساختمان اصلى علوم اسلامى منتقل نمود و بدینوسیله بخش قابل ملاحظهاىاز نیازهاى فکرى، فرهنگى و اجتماعى خود را برطرف ساخت. با این نگاه، پرسشهایى اساسى مطرح مىشوند از جملهآنکه چه زمینه یا زمینههایى وجود داشتند که در تعامل اسلام با دانش تمدنهاى دیگر و قبول آنها مؤثر افتاده است و نیزچگونه و با چه قابلیتهایى این دانشها تعالى یافته و با بدنه دانشهاى اسلامى آمیخته شدهاند و دیگر آنکه با چهملاکها و چگونه در طبقهبندىهاى منظم قرار گرفته و تکامل یافتهاند.
این پژوهش که عمدتا ناظر به پرسش اخیر یعنى ملاکهاى طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى است، براى اینکه بهدیدگاهى قانعکننده در اینباره دست یابد، نیازمند آن است که، گرچه به اشاره، به پیشینه و زمینههاى نخستین تلاقىدانشهاى اسلامى با دیگر دانشها بپردازد و از چگونگى راهیابى و آمیختگى آنها با دانشهاى اسلامى نشانههایى رابیاورد تا از این رهگذر، سیر تعالى علوم و اولین طبقهبندىها را در تمدن اسلامى به دست داده و در توضیح چگونگىدقیق طبقهبندىهاى منسجمتر علوم راهگشا باشد.
زمینههاى تلاقى اسلام با دانشهاى دیگر
1. گرچه دانشهاى تمدنهاى دیگر به لحاظ تاریخى با اسلام بیگانه بودهاند، ولى از نظر محتوى و انطباق
ماهوى، ارتباط وثیقى با اسلام داشتهاند؛ زیرا اغلب علوم در مکاتب یونانى، ایرانى و هندى به نوعى وحدت طبیعت رابازگو مىکردند و به همین دلیل با روح اسلام که از وحدت طبیعت راهى به سوى توحید مبدأ مىگشاید، سازگارىداشتند.1 به ویژه آنکه پایهاىترین اصل وحى اسلامى، ادراک درست توحید و سریان آن به تمام هستى و از جمله جانآدمى است. از اینرو، افکارى که در تمدنهاى ماقبل اسلام، ناظر به تبیین گونهاى از وحدت هستى بودهاند، در اسلام حلو جذب شدهاند.
2. در قرن اول ق م، اسکندریه مرکز میراث علم و فلسفه یونان، که محل تلاقى شرق و مصر قدیم نیز بود، با قدرتبحث خاص و صورت فلسفى از طریق انتقال به انطاکیه و از آنجا به میانجىگرى نسطوریان و یا به صورت ترجمههاىسریانى به سرزمینهاى دور مانند ایران منتقل گردید و از طریق ترجمههاى مترجمان اسلامى مانند ثابت ابن قره وحنینبن اسحاق به عربى راه یافت. در قرن سوم ق م شهر جندى شاپور به صورت شهر مهمى درآمد که دانشهاى آندوره به زبانهاى یونانى و سانسکریت و بعدا سریانى و نیز دانشهاى ریاضى، پزشکى، نجوم و منطق بیشتر از روىمتون یونانى همراه با عناصرى از دانشهاى ایرانى و هندى در آن تدریس مىشد که بعدها بخش مهمى از علوم در تمدناسلامى را شکل داد.2
3. علاوه بر زمینههاى یادشده، راههاى اتصال دیگرى نیز وجود داشت که از آنها علوم مختلف به سرزمینهاىاسلامى راه یافتند، مانند صائبان حران3 که معتقدات مکتب فیثاغورس و افلاطونى را به جهان اسلام رسانده و زمینهگرایشهاى باطنى در اسلام را فراهم آوردند.4 از طرف شرق، علوم هندى در جانورشناسى و مردمشناسى و نیز دانشکیمیا و ریاضیات و نجوم و به طور کلى سنت هندى، ایرانى غلبه پیدا کرده و به دنیاى اسلام منتقل شد.5 بنابراین،مىتوان گفت که در اثر تماس تمدنهاى اسلامى و غربى بخشى از علوم اواخر، در تمدن اسلامى عمدتا از ترجمههاىعلوم یونانى و سپس ایرانى و هندى متأثر است که در دوره تعالى دانشهاى اسلامى، سازگار با سازمان درونى اسلامتقویم یافته و در سه رشته اساسى علوم شریعت، طریقت، حقیقت، مکاتب اسلامى را پدید آورده است.
4. مسلمانان دو جریان فکرى در تعالیم یونانى را مطالعه کرده و تشخیص دادند که هر یک مشتمل بر نوعى خاص ازعلم بود، یکى مکتب باطنى فیثاغورسى و هرمسى است که در این مکتب، طبیعت به شکل تفسیر رمزى نمودها و اعدادریاضى تبیین مىشود.6 و دوم مکتب قیاسى که میراث ارسطو است و جنبه فلسفى آن بر جنبه مابعدالطبیعى غلبه دارد.مکتب نخست در جریانهاى تصوف اسلامى و بخشى از آن در اندیشههاى اخوانالصفا منعکس شد و به طور کلى باتکمیل آن توسط شیخ اشراق مکتب اشراقى را پدید آورد، در حالى که مکتب دوم در کلام و فلسفه اسلامى تأثیر بسزایىبه جاى گذاشت و مکتب مشّایى را به وجود آورد که معتقدات آنها ترکیبى از افکار ارسطو و برخى از نوافلاطونیان است.
تفسیر رمزى قرآن که در تعلیمات اسماعیلیان و مکتب شیعه و متصوفه امرى جدى و معمول است، پایهاى براىتفسیر رمزى طبیعت قرار گرفت و متون متعددى مانند رسائل اخوانالصفا و تألیفهاى جابربن حیان شیمىدان بزرگاسلامى پدید آمد و علوم اوایل در پیوندى عمیقتر با علوم اواخر، انتظام یافته و ادوار طبیعت با ادوار طلوع پیامبران وامامان مطابقت داده شد و ضمن پیشرفت ریاضیات، نجوم و طب، این دانشها معنایىژرفتر به خود گرفت.7
با این حال در آغاز، مبناى طبقهبندى، تقسیم ارسطویى علوم، به نظرى و عملى و صناعى (شعرى) بود که در دورهاسلامى، دانشها و معرفت دینى به آنها اضافه شد و مابعدالطبیعى به معناى عرفان در سطح عالى طبقهبندىها قرارگرفت. ارسطو سه قسم علوم نظرى یعنى علم الهى، ریاضى و طبیعى را نه در طول که در عرض اقسام سهگانه علوم عملىقرار مىدهد و غایت هر قسم را مربوط به همان قسم معرفى مىکند.8
به نظر فارابى سعادت و عظمت مقام فیلسوف در ترک علائق و تجرد و گوشهگیرى است و طبیعى است، دانش موردنظر که فیلسوف را به چنین مقامى مىرساند باید مرتبهاى عالى داشته باشد و همین ایده به طبقهبندى فارابى شکل دادهاست.
بررسى طبقهبندى فارابى
1. در طبقهبندى فارابى قاعده کلى آن است که انواع دانشها به دو طیف اصلى تقسیم مىشوند: اول، دانشهاى مربوط بهموجودات و امورى که عمل انسان در ایجاد آنها نقشى ندارد، مانند ریاضیات، علوم طبیعى و الهیات و به طور کلى علومنظرى و دوم، علوم مربوط به امورى که با عمل و اراده انسان مرتبطاند مانند خلقیات، علوم مدنى و فلسفه سیاسى.
2. از نظر فارابى دو دانش منطق و زبان از نوعى ترتب ریاضىگونه برخوردارند؛ زیرا که دانش زبان و ادب، عهدهدارحفظ لسان از خطا در تکلّم و اداى مقصود است و علم منطق متکفل حفظ ذهن از خطا در اندیشه و حکم است و چوندانشزباندر آموختنمقدمات صنعت منطق به کار مى رود از این رو تقدم زبان بر منطق تقدم توقف و اناطه است و اینمهم در طبقهبندى وىرعایتشده است.
3. در طرح فارابى علم طبیعى و علم الهى در طبقه چهارم قرار مىگیرند. فارابى علم طبیعى و علم الهى را بدونتفکیک، در مقسم اصلى کنار هم قرار داده، آنگاه آن دو را در دو بخش توضیح مىدهد و مىگوید علم طبیعى (فیزیک)درباره اجسام است و اجسام به یک اعتبار دو قسماند جسم صناعى (ترکیبى) و جسم طبیعى. از اینرو، مىتوان وى رامتأثر از ارسطو دانست که این دو را در طول هم منظور نکرده است.9
4. در طرح فارابى گروه پنجم از دانشها، علم مدنى و علم شریعت است. علم مدنى از افعال و رفتار ارادى و ملکاتو عادات سخن مىگوید و نیز از هدفها و وسائل و موانع آنها گفتوگو مىکند. از همین لحاظ، نظام زندگى انسانها رابه دو قسم الف. حیات و حکومت فاضله؛ ب. حیات جاهلى تقسیم مىکند.10 در نظریه فارابى تقسیم سهگانه سیاستمدن و تدبیر منزل و تهذیب اخلاق انجام نشده، اما علم فقه که بخشى از شریعت است به دو بخش علم آراء فقهى و علمافعال و وظایف مؤمنان تقسیم مىگردد. در نظر وى شریعت داراى دو بخش مستقل است، یکى عقاید و کلام و دیگرىافعال وفقه، به همین دلیل، بخش دوم از شریعت در رتبه سوم به عنوان علم کلام قرار مىگیرد که متکفل اثبات عقایدخاص است،11 قابل تأمّل آنکه در طرح فارابى علم مدنى در ذیل عنوان کلى شریعت قرار نگرفته و جداگانه و در عرضعلوم دیگر فرض شده است، اما علم کلام و علم فقه از اقسام شریعت شمرده شده است و این از جهتى تأمّلبرانگیزاست؛ زیرا علم مدنى بخصوص در قسم عملى آن، یعنى افعال نیکو و مصادیق آن و حتى سیرتهاى نیکو مىتوانستهذیل عنوان شریعت قرار گیرد.12
طبقهبندى خیام
حکیم ابوالفتح عمر خیام (م 350 ق) طالبان معرفت را به چهار گروه تقسیم نموده و دانشهاى مربوط به هریک را درهمان طبقه و گروه قرار داده است. در طبقهبندى خیام فقط به تقسیم علوم الهى توجه شده و بسیارى از دانشها نادیدهگرفته شده است. از نظر خیام طالبان شناخت خداوند چهار گروهند: اول، متکلمانند که راه جدل و حجتهاى اقناعى را
پیش گرفتهاند. دوم، فلاسفهاند که بالاتر از ادلّه اقناعى به ادلّه عقلى صرف در قوانین منطقى روى آوردهاند و از طى مسیروفا که کاملتر است عاجز ماندهاند. سوم، اسماعیلیان و تعلیمیان هستند که ادلّه و عقول را در شناخت ذات و صفاتحق، ناکافى دانسته و به سخن صادق اعتماد کردهاند و چهارم، اهل تصوف و عارفانند که با عبور از استدلال و از راهتصفیه باطن، نفس ناطقه را آماده پذیرش نور حق نمودهاند، خیام همین راه چهارم را بدون شبهه بر راههاى دیگر مقدممىشمرد.13
نقد نظریه خیام
در طبقهبندى خیام، متکلّمان، چه متکلّمان اشعرى و چه متکلّمان معتزلى و شیعه در گروه نازلتر از بقیه قرار مىگیرند.در طبقه دوم فهرست خیام، حکما جاى مىگیرند، حتى مکتب اشراقى سهروردى و آثار اشراقى کسانى مثل ابنسینا بهیکسان مورد داورى قرار مىگیرند و اما طبقه سوم در طرح خیام، اسماعیلیاناند که پیروان شاخهاى از تشیّع بوده و نقشقابل اعتنایى در گسترش علوم و فنون داشتهاند و آثار آنها از نظر وى، بخصوص از جنبه پایههاى تحقیق رمزى در طبیعتاهمیت یافته است، اما در عین حال در طرح خیام گروه بالاترى وجود دارند که رتبه آنها مهمتر از باطنیان اسماعیلى استو آنها طبقه متصوفه و عرفا هستند و خیام که جزء دانشمندان متبحر در علوم و فنون است، با این حال خود را از طبقهآنها مىشمرد.14 نظر خیام در اینباره وقتى آشکارتر مىشود که ملاحظه کنیم او در متن نظریه خود اعتقاد به انسانکامل را جاى داده و مىگوید نه تنها انسان کامل، هدف نهایى زندگى روحانى است، بلکه نمونه اصلى جهان نیزهست.15
قابل تأمّل آنکه برخى از دانشها و دانشمندان نامدار که از مکتب خاصى پیروى نمىکنند در طبقهبندى مزبور واقعنمىشوند؛ زیرا از نظر وى آنها فقط به قسمتى از این جهان نظر داشتهاند، ولى عارف از اینرو که همه چیز را به همانصورت که هست مىبیند، شایستگى آن را دارد که همه این نظرها را در ضمن وحدت اساسى خود بگنجاند و به همیندلیل است که با کمال شگفتى، دانشهاى گوناگون را که خیام در آنها تخصص داشته به حساب نمىآورد و در طبقهبندىخود قرار نمىدهد، از اینرو، نباید طبقهبندى وى را طبقهبندى علوم به طور کلى به حساب آورد، بلکه باید آن راگروهبندى علم دینى یا طبقهبندى عالمان دانست.
طبقهبندى خوارزمى
محمّدبن احمد، ابوعبداللّه الکاتب (م 387 ق) که گفته مىشود اولین موسوعه عربى به نام مفاتیح العلوم را نگاشتهاست، مبناى تقسیم دانشها را عربى و شرعى بودن علوم یا غیرعربى و غیرشرعى بودن آنها قرار داده است و این با زمانحیات وى و موقعیت تقسیم علوم سازگار مىنماید؛ زیرا تقسیمبندىهاى پیشرفتهتر مربوط به قرون هشتم تا دوازدهماست. وى در مقاله اول، علوم عربى و شرعى را به ترتیب به دانش فقه (اصول فقه و فقه عملى)، کلام (عقاید و فرق)،نحو و ادبیات، کتابت و ضوابط آن، شعر و عروض، تاریخ (نقلى و علم تاریخ) تقسیم نموده است.16 و در مقاله دوم،در چند باب، اقسام علوم غیرشرعى را معرفى مىنماید. اول فلسفه نظرى که شامل سه دانش: 1. طبیعیات (علم طب،آثار سماوى، معادن، زیست حیوانات)؛ 2. الهیات به معناىالاعم (عقل و نفوس و وجود و هیولى)؛ 3. ریاضیات نظرىمىشود که از ماده بحث نمىکند، ولى در اشیایى که داخل در مادهاند وارد مىشود و بخش دیگرى از فلسفه، فلسفهعملى است که به سه دانش تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن مربوط مىشود. دوم، دانش منطق مىباشد کههمان ترتیب مشهور براى فروع منطق یعنى مباحث الفاظ، برهان، جدل و... را مىآورد. سوم، اعداد مضاف، حسابجمل و مبادى جبر و مقابله مىباشد. چهارم، دانش هندسه مانند خطوط، مکعبات، مسطحات و اشکال فضایى راشامل مىشود. پنجم، دانش نجوم، ششم، دانش موسیقى، هفتم، دانش حیل و مکانیک و هشتم، دانش شیمى است.17
نقد طبقهبندى خوارزمى
در طبقهبندى خوارزمى یادآورى چند نکته ضرورى مىنماید: نخست اینکه طبقهبندى وى جزء طبقهبندىهاى قدیمىو در آغاز شکوفایى تمدن اسلامى عرضه شده است و با اینکه وى پس از فارابى مىزیسته، اما نظریه وى در مقایسه باکار فارابى چندان دقیق به نظر نمىرسد، به علاوه مبناى تقسیم، در نظر وى شرعى و عربى بودن و یا نبودن علوم است،در حالى که از لحاظ محتواى دانش اخلاق و تدبیر منزل با کمال تعجب دانش غیرشرعى و غیرعربى دانسته مىشود ودانش تاریخ و علم تاریخ را دانش عربى و شرعى مىداند. دوم اینکه نظریه خوارزمى در اصل تقسیم علوم به دو گروهدانشهاى عربى و غیرعربى از جهتى مشابه تقسیم ابنسینا در تقسیم علوم به علوم حکمى و غیرحکمى است و ازاینرو، باید نظر ابنسینا را متأثر از خوارزمى و حداقل مرتبط با او دانست، بخصوص در مصادیق فلسفه عملى، یعنىتهذیب نفس، تدبیر منزل و سیاست مدن اینگونه است به این معنا که علوم حکمى ابنسینا همان علوم غیرعربى وغیرشرعى خوارزمىاند.
طبقهبندى ابنسینا
پس از نخستین کوششها براى طبقهبندى علوم، این سنت با تغییراتى نسبى در قرن بعد توسط ابنسینا تعالى یافت. وىدر کتاب شفا و در رساله مستقلى به نام «فى اقسام العلوم» طبقهبندى خود را چنین ترسیم مىکند: به طور کلى علوم ازنظر صدقبرموضوعاتومبادى آن علوم دردوگروهاصلىقرار مىگیرند: حکمى و غیرحکمى. اول علومى که احکامشاندر همهزمانهاجارىاست اینها خود به دو گروه فرعى قابل انقساماند، نظرى و عملى، علوم نظرى علومىاند که وجودآنها به فعل انسان وابسته نیست و دیگر آنکه غایت آنها حق است و علوم عملى بسته به عملانسانبودهوغایتآنهاحصول خیر است.18
تأمّلى در نظریه ابنسینا
ابنسینا در بخش الهیات براى علم مابعدالطبیعه فروعى مانند اثبات نبوت، نزول وحى و معاد را مىآورد، ولى رابطهآنها را با مقسم اصلى چندان روشن نمىکند. و در علم اوسط (حکمت ریاضى) که از اقسام حکمت نظرى است، علومىمانند علم عدد، علم هندسه، علم هیئت و علم موسیقى را ذکر مىکند و براى هریک از اینها فروعى را به عنوان علومفرعى حکمت ریاضى قرار مىدهد و هریک را دانشى جداگانه و یا به تعبیرى موضوعى مستقل مىداند. نیز او علم منطقرا مقدم و در اول فلسفه جاى مىدهد و فروعى مانند: عبارت، مدخل، مقولات، قیاس، برهان، جدل، خطابه، شعر ومغالطه را از علوم فرعى منطق مىشمرد.19 جالب آنکه وى عبارت را که همان دانش زبان است برخلاف فارابى دردرون دانش منطق قرار داده و درآمدى بر آن مىداند. گرچه مانند فارابى منطق را متأخّر و مترتب بر زبان مىداند.20
نکته دیگر آنکه مقسم موردنظر ابنسینا (علوم حکمى و غیرحکمى) با برخى اقسام آن مثل برخى از علوم فرعىالهیات و طبیعیات و علوم فرعى غیرحکمى تداخل مىکنند و این ایراد اساسى نظریه ابنسیناست. همچنانکه مقسمموردنظر وى را با مقسم نظریه فارابى (علومى که عمل انسان در آنها دخالت ندارد و علومى که عمل انسان در آنها دخالتدارد) نباید یکى دانست.
طبقهبندى اخوان الصفاء
از جمله تلاشهاى برجسته در زمینه طبقهبندى علوم مربوط به اخوانالصفاست. اخوانالصفا و خلاّنالوفاء در مجموعهرسائل خود روش ویژهاى در طبقهبندى ارائه نمودند که هم در نوع خود منحصر به فرد است و هم با رعایت قواعدتقسیمبندى، کمتر دانشى از قلم افتاده است، بخصوص که طبقهبندى ایشان از جنبه ترکیبى آن اهمیت افزونترى دارد.اخوانالصفاء که در قرن چهارم مىزیستهاند به علت اختلافات فکرى و ملاحظات سیاسى، اندیشههاى خود را به طورسرى مطرح مىکردند و به همین دلیل از جهتى به معتزله و از جهت دیگر به اسماعیلیه شباهت دارند.
اخوانالصفا علوم را به دو گروه اصلى صنایع علمى (علوم نظرى) و صنایع عملى (علوم عملى) تقسیم مىنمایندملاک آنان در این تقسیم آن است که همه علوم را تحت عنوان صنایع مىآورند و وجه تمایز علوم را علموعملمىداننددرجدولزیرطبقهبندىآنهاترسیمشدهاست.
ارزیابى طرح اخوانالصفا
1. درباره قسم دوم از صنایع علمى به نظر مىآید که علم روایات و مواعظ با اینکه جزء علم تنزیل است با دخالت عقلبه علم فقه و سنن و تصوف یعنى مصادیق علم تأویل تبدیل مىشود و این نشاندهنده دقتنظر آنها در ردهبندى علوماست با اینکه مقسم اصلى این مورد علوم شرعى وضعى است.
2. در قسم سوم از علم فلسفه حقیقى یعنى طبیعیات باید توجه نمود که مفاهیم یادشده مفاهیمى فلسفىاند، ولى ازجهت حیث خارجى و واقعیت آن مفاهیم، طبیعى بوده و در دانش طبیعى جاى مىگیرند. به علاوه تفاوت نجوم در اینجابا نجوم ریاضى که در طبقه اول قرار
داشت، آن است که در ریاضى نجوم، محاسبات انجام مىشود، ولى در اینجا به شناخت طبیعى و کیفیت آنها پرداختهمىشود. نیز باید دقت نمود که تحقق و بطلان در آثار علوى سماوى، همچنانکه در طبیعت، اجناس نباتات، شناختجنین، ترکیب بدن انسان و عالم صغیر بودن انسان، طاقت انسان در کسب علوم و معارف، واقعیت مرگ و حکمت مرگو زندگى، خاصیت لذات، علت تفاوت لغات و رسمالخطها و عبارات را دربر مىگیرد.21
3. مىتوان گفت حکمت ترکیبى اخوانالصفا که از آمیختگى تعلیم مشّایى و اشراقى به وجود آمده و از گرایشفیثاغورسى و نوافلاطونى متأثر بوده، از جهت تلاشى که براى انطباق آن با سنت اسلامى و گرایش شیعى به عمل آمده،همچنانکه از جنبه علمى بسیار قابل تأمّل و فوقالعاده است آنگونه که اخوان الصفا به حرکت و تطور حیات از جمادىبه نباتى و سپس حیوانى توجه کردهاند و در این طرز بیان آنها نشانههایى است که بر نظریههاى علمى از جمله تطورداروینى قابل انعطاف است. موجودات مرجانى، خزه، میمون که اولى حد فاصل نبات و حیوان و دومى حد فاصلجماد و نبات و سومى حد فاصل حیوان و انسان است نظریه آنان را بسیار جذاب ساخته است.
4. گرچه در طبقهبندى اخوان الصفا ابهامها و نوعى سنتشکنى به چشم مىخورد، اما با تأمّل در اجزاى نظریه آنان،بخصوص نقطه آغاز آن، یعنى مفهوم عدد که بنا به نظر آنها ریشه علوم و اساس معانى است، وضوح بهترى مىیابد. بهنظر آنان عدد نمونهاى از جهان برین است که جوینده، رفته رفته به قسمتهاى دیگر آن، یعنى علوم ریاضى و طبیعى والهى راه مىیابد و از آن به باطن عالم راه مىیابد.22
از نظر آنان خداوند واحد حقیقى است و اشیا، همانند اعداد متکثر که از واحد سرچشمه مىگیرند از واحد حقیقىصادر مىشوند و از اینرو، ممکن نیست که آفریدهها واحد حقیقى باشند، بلکه دوگانه و مزدوجاند (هیولى و صورت،نور و ظلمت یا ایجاب و سلب، روحانى و جسمانى، حرکت و سکون، مهر و کین، وجودو عدم، کون و فساد، دنیا و آخرت، علت و معلول، قبض و بسط و امثال آنها) بر همین منوال چیزهاى فراوانى که در نظامخلقت مشاهده مىکنیم جفت یا متضادند مانند: آشکار و پنهان، متحرک و ساکن، ظاهر و باطن، گرم و سرد، تر و خشک،زاید و ناقص، جماد و نامى، ناطق و صامت و مانند آنها که از جهتى نشاندهنده گردش دوگانه و احوال موجودات نیزهست مثل زندگى و مرگ، خواب و بیدارى، لذت و رنج و خیر و شر و ادبار و اقبال، همانگونه که امور شریعت مانند امرو نهى، طاعت و معصیت، حلال و حرام چنیناند. به نظر آنها مطابق حکمت الهى برخى پدیدهها و چیزها سهگانه،چهارگانه و... هستند که هر عدد نشانه آنهاست و بنابراین، قاعده، کلیات حقایق نه درجهاند، مانند اعداد یک تا نُه، اول،مبدأ حق، دوم، عقل، سوم، نفس، چهارم، هیولى و ماده اولى، پنجم، طبیعت، ششم، جسم، هفتم، آسمانها، هشتم،عناصر و نهم، مرکباّتاند.23
از اینرو، مىتوان گفت آنان از چند جهت توفیقات عمدهاى یافتهاند، نخست از جهت سازش میان عقل و دین ودیگرى سازگارى میان نگرش باطنى و صوفیانه با عقل از یکسو، و با دین از سوى دیگر، و سوم از جهت تفسیر رمزى ودر نتیجه نگاه علمى و عرفانى به نظام طبیعت که حاصل آن تأثیر قابل توجه آنان بر حکیمان پس از آنها و غناء و تکاملطبقهبندى دانشها در تمدن اسلامى است
جدول طبقهبندى علوم از نظر اخوانالصفا و خلّانالوفاء
صنایع نظری ( علوم نظری ) |
صنایع ( علوم عملی) |
|||
اول : علوم ریاضات |
دوم : علوم شرعی و وضعی |
سوم: علم فلسفه حقیقی |
گروه اول : علم موجودات و مصنوعات بشری گروه دوم : علم مصنوعات طبیعی ( هیاظکل انسانی ، حیوانی و اندام اشیاء) گروه سوم : علم مصنوعات نفسانی ( ترکیب افلاک نظام هستی و صورت کل آدم) گروه چهارم : علم مصنوع الهی ( صورمحرد ازماده و مصادیق آن )
|
|
1- علم کتابت 2- علم قرائت 3- علم لغت 4- علم نحو 5- علم حساب و معادلات 6- علم شعر و عروض 7- علم سحر 8-علم کیمیا 9- علم حیل 10- علم حرف و صنایع 11- علم سیر و اخبار 12- علم تجارت
|
الف: علم التنزیل 1- علم تنزیل ( قرآن ) 2- علم روایات و حدیث 3- علم مواعظ و زهد ب: علم التأویل 1- علم فقه 2- علم سنن 3- علم تصوف 4- علم تعبیر رویا |
الف: ریاضیات 1- علم هندسه 2- علم عدد 3- علم نجوم 4- علم موسیقی ب: منطقیات 1- بحث مدخل 2- بحث مقولات 3- بحث قیاس 4- بحث برهان 5- و... ج؛ طبیعیات 1- بحث ماده و صورت 2- بحث حرکت 3- بحث زمان و مکان 4- بحث افلاک و سیارات 5- نجوم و ارکان اربعه 6- تحقق و فساد 1/6- در آثار علوی و سماوی 2/6- در طبیعت
|
د؛ علوم نفسانی و عقلانی 1- بحث در مبادی موجودات عقلی 2- بحث عالم کبیر بودن انسان 3- بحث در ماهیت عقل و معقول 4- بحث در ماهیت عشق 5- در بحث ماهیت علل ومعلولات 6- بحث در حدود و رسوم 7- بحث در بعث و قیامت 8- بحث در کمیت اجناس 9- بحث ماهیت حرکت و... ه- علم الهی 1- علم معرفت ذات و صفات مبدا 2- علم معرفت نفوس و ارواح انسانی ، حیوانی و نباتی 3- علم معرفت سیاست 1/3- مبحث شناخت سنن نبویه 2/3- مبحث سیاست ملوکیه: ( قوانین وچگونگی حفظ شریعت 3/3- مبحث سیاست عامیه : ( ریاست امت وجماعت) 4/3 مبحث سیاست خاصیه (تدبیر منزل ) 5/3- مبحث سیاست ذاتیه (نشات آخرت و روح) |
|
1- بحث از عالم صغیر بودن انسان در بخش دانش طبیعی قرار دارد. |
طبقهبندى ابنخلدون
طبقهبندى ابنخلدون به صورت اجمالى معرف علوم و فنون دوره اسلامى است که وى ترتیب تحصیل و مطالعه آنها راتنظیم نموده است و به تعبیرى طبقهبندى وى صورت کاملترى از تقسیم هنر و علوم در اسلام است و جایگاه وچشمانداز هریک را نشان داده است اجمالى از طرح ابنخلدون در طبقهبندى علوم را مىتوان به شرح زیر معرفى نمود.
1. دانشهایى که از راه طبیعى و اندیشه بشرى حاصل مىشوند، مانند دانشهاى فلسفى و عقلى؛ 2. دانشهایى کهمستند به وضع واضع بوده و از طریق خبر و شارع مقدس به دست مىآیند و عقل جز در پیوند دادن فروع به اصول درآنها دخالتى ندارد. وى دانشهاى عقلى را در چهار گروه اصلى قرار داده و براى هریک فروعى را آورده است: اول، علممنطق. دوم، دانشهاى طبیعى مانند طب و فلاحت. سوم، علوم مابعدالطبیعى و الهیات که به نظر وى شامل سه دانشفرعى است یکى علوم ساحرى و طلسمات، دیگرى علم اسرار حروف و آخرى علم کیمیاست و چهارم، علم مقادیر یاتعالیم که شامل چهار دانش فرعى است: علم هندسه، علم حساب، علم موسیقى و علم نجوم و همچنین علم احکامنجوم.24 ابنخلدون حاصل طبقهبندى خود در علوم عقلیه را در هفت علم مىداند و مىنویسد: «و اینهاست اصولعلوم فلسفى که هفت دانش است: نخست منطق که مقدم بر همه است و پس از آن تعالیم، آنگاه به ترتیب، ارتماطیقى(عدد)، هندسه، هیئت، موسیقى، طبیعیات و الهیات. و هریک داراى فروعى است که از آنها منشعب مىشوند، چنانکهطب از فروع طبیعیات و حساب و فرائض و معاملات از فروع عدد و از یاج از فروغ هیئت است.25
اما گروه دوم از دانشها که در نظریه ابنخلدون دانشهاى نقلى نامیده مىشوند عبارتند از: 1. علوم زبان عربى مانندعلم لغت، علم نحو، علم معانى و بیان و ادب که مقدم بر علوم دیگرند. 2. علم تفسیر و قرائت قرآن؛ 3. علم حدیث و علمرجال؛ 4. علم فقه و تکلیف بدن و علم تکلیف قلب (کلام نقلى)؛ 5. علم فرائض؛ 6. علم اصولالفقه؛ 7. علم تصوف.
نقد طبقهبندى ابنخلدون
1. آنچنانکه از عبارات مقدّمه ابنخلدون به دست مىآید، تقسیمبندى مزبور در علوم نقلى را حداقل در برخى از علوممىتوان تفصیل داده و جابجا کرد سازگارى درونى نظریه وى نیز مستلزم آن است که چنین تفصیلى را انجام دهیم، مثلاً،آنگونه که او از نسبت دانش فقه با سه دانش نخست یعنى زبان عربى، تفسیر و حدیث سخن مىگوید مىتوان فهمید کهدر نظر وى فقه حاصل سه دانش یاد شده است و از این نظر فقه داراى دو بخش است یک تکالیف بدنى (فقه) و دوتکالیف قلبى (کلام) در این صورت کلام نقلى از فروع فقه محسوب شده و در طول آن قرار مىگیرد، همچنانکه یکى ازاقسام علوم نقلى، دانش فرائض و تقسیم ارث بوده و به تقسیم بالا اضافه مىشود و آن وقت در ترتیب شمارش علومنقلى پس از سه دانش نخست، علم فقه و آنگاه علم فرائض و بعد از آنها علم اصول فقه جاى مىگیرد. به نظر وى علماصول فقه تحقیق در ادلّه شرعى یعنى کتاب، سنت، اجماع و قیاس است و از همین جا علم خلافیات و مناظرات دودانش فرعى از دانش اصول فقه بوده و جدل را که طبق قاعده مشهور از فروع دانش منطق است و مصداقا در قلمرو دانشکلام جریان مىیابد، به آداب مناظره میان پیروان مذاهب فقهى تعبیر مىکند و دامنه دانش فقه را توسعه مىدهد.
2. نکته دیگر آنکه در طبقهبندى ابنخلدون، کلام عقلى از کلام نقلى کاملاً تفکیک شده و این بدان جهت است که وىفلسفه را باطل مىداند و فیلسوفان را فاسد،26 از اینرو، سهم عقل برهانى و استدلال قیاسى را به اثبات عقائد خاصیعنى کلام محدود مىکند و فراتر از آن براى عقل و فلسفه کارکرد دیگرى قائل نمىشود و علوم عقلى و فلسفى را درالهیات به معنى الاعم و فقط به دانش کیمیا و سحر و اسرار حروف منحصر مىکند.
طبقهبندى فخر رازى
فخر رازى که از دانشمندان مسلمان مؤثر در تقویم برخى دانشهاى اسلامى است، در کتاب جامع العلوم، دانشها را بهدو گروه علوم عقلى و نقلى تقسیم نموده و دانشهاى زیادى را ذیل عنوان علوم نقلى مىآورد مانند: علم کلام، علم اصولفقه، علم جدل و علم خلافیات که به نظر وى این چهار فن، نوعى وحدت قلمرو داشته و از منظر روشى نزدیک به هماندو نیز علم مذهب مانند احکام طهارت و امثال آن، علم فرایض وارث و نیز علم وصایا که مىتوان این سه را ذیل عنوانعلم کلىترى، یعنى علم فقه قرار داد و نیز علم معانى بیان، علم تفسیر، علم قرائت و علم احادیث که همه آنها مصادیقعلوم نقلى و به اعتبارى علوم شرعىاند. فخر رازى ذیل عنوان علوم عقلى دانش منطق، حکمت نظرى و حکمت علمى را مىآورد و از اینرو، نظریه وى در تقسیم علوم، شباهت به تقسیم ابنسینا دارد و از نظر مبناى تقسیم به علوم عربى و شرعى و علوم غیرعربى و غیرشرعى به تقسیم خوارزمى و برخى دیگر شباهت پیدا مىکند.27 گرچه باید توجه کنیمکهعلومحکمىوغیرحکمى ابنسینا غیرازعلومشرعى و غیرشرعى خوارزمى و عقلى و نقلى فخر رازى است.
طبقهبندى غزالى
از نظر امام محمد غزالى علوم به اعتبار دو جنبه ظاهر و باطن، انسان به علوم ظواهر (جوارح) و بواطن (دل) تقسیم مىشود. علم ظواهر به عبادات و علم بواطن به منجیات و مهلکات مىپردازد.28 وى علوم را در یک مرتبه به حسب موقعیت به اصول و فروع و مقدّمات و مهمات تقسیم کرده است. غزالى سعى دارد معارف نظرى را با شرع انطباق دهد و ابواب مختلف فقه را از علوم نظرى به دست آورد و براى عقل غیر از اینها چندان کاربردى قائل نمىشود و از اینرو، کار وى بسیار شبیه ابنخلدون است. او معتقد است که دراینجادوعالم هست عالم باطن و ظاهر، همانگونه که بعضى ازعلوم عهدهدار شرح و توضیح عالم ظاهر شدهاند براى توضیح عالم باطنهمنیازبهعلمىخاصداریمکههمانتصوف است.29
طبقهبندى محمّدبن محمود آملى
آملى30 طى پنج مقاله، علوم گوناگون را در طبقهبندى کاملترى معرفى نموده و در نظریه خود به تقسیم علوم به علوم اوائل و علوم اواخر پاىبند مانده است. در جدول، طبقهبندى وى نشان داده شده است.
نقد نظریه آملى
1. آنچه در نظریه آملى متفاوت از دیگر تقسیمبندىهاست آن است که وى در مقاله سوم به دانش تصوف پرداخته و آن را دانشى مستقل و در عرض دانشهاى عقلى و شرعیات آورده و براى آن پنج زیرمجموعه به عنوان فنون اصلى دانش تصوف برشمرده است. در حالى که ماهیت تصوفاساسا شرعى است.31
2. وى همچنین در مقاله چهارم علوم محاورى مانند تواریخ و مقالات فرق و ملل و... را ذکر کرده و فوائد و وجوه تمایز آنها از همدیگر را روشن ساخته است و این یکى از امتیازات طرح اوست. همانگونه که برخى از علوم در طبقهبندى وى در یکنظامطولىو نه نظام عرضى قرار داده شدهاند آنگونه که در طبقهدومطرح وى دیده مىشود.
جدول طبقهبندى محمّدبن محمود آملى
1- عقیلات و علوم عقلی |
2- دانشهای شرعی شامل نه علم |
3- دانش تصوف شامل پنج علم |
4-علوم محاوری |
||
اول: حکمت نظری |
دوم: حکمت عملی |
1- علم کلام شامل چهار علم - علم ذات - علم صفات - علم افعال - علم نبوت و امامت 2- علم تفسیر شامل 9 علم - علم لغات - علم قرائت - علم اعراب - علم اسباب نزول - علم ناسخ ومنسوخ علم تاویل علم قصص علم بیان مواعظ 3- علم حدیث و اخبار 4- علم اصول فقه 5- علم فروع فقه - احکام - وصایا - فرایض - آخریت 6- علم خلاقیات (مانند الخلاف شیخ طوسی ) 7- علم شروط 8- علم قرائت 9- عام دعوات ( اذکار ) |
1- فن اول ؛ علم سلوک ( نه علم ) - علم به اعتقاد - تزکیه و تخلیه - شرایط سلوک - مقامات سلوک - اصطلاحات سلوک - سماع - تلقین - ذکر لبس و فرقه 2- فن دوم ؛ علم حقیقت (14 علم ) - علم معرفت اشیاء - علم کیفیت ایجاد مفردات - علم حصول عدد - علم جمع و تفریق مختلفات - علم مشاهدات - علم مکاشفات - علم تجلی صفات - علم تسخیر کائنات و ممکنات - علم طی زمان و مکان - علم مبدا و معاد - علم اصول - علم اسامی حق - علم تجلی افعال - علم تجلی ذات 3- علم مراصد 4- علم حروف ( حروف ابجد) 5- علم فتوت |
1- علم تواریخ وسیر 2- علم مقالات فرق و ملل 3- علم اهل عالم ( مردم شناسی ) 4- علم انساب 5- علم مواقف 6- علم محاوره توضیح آنکه: هریک شامل علم جزیی تری میگردند
|
|
فلسفه اولی و الهیات علیا: 1- الهیات به معنی الاعم 2- الهیات به معنی الاخص 3- ریاضیات و فلسفه وسطی الف: حساب ب: هندسه ج: هئیت د:موسیقی 4- طبیعیات(فلسفه وسطی) |
الف: حکمت تهذیب اخلاق ب: حکمت تدبیرمنزل ج:حکمت سیاست مدن |
||||
5- علوم غریبه و نوادر |
|||||
1- علم سحر علم کیمیا 3- علم تعبیررویا 4-و... |
طبقهبندى طاش کبرىزاده
احمدبن مصطفىبن خلیل دانشمند ترک (م 968 ق) بر مذاق عرفانى به تقسیم علوم پرداخته است و تقسیم علوم به شرعى و عقلى را به عنوان مبناى تقسیمبندى نمىپذیرد. وى در دو اثر خود به نام مفتاحالسعاده که در موضوعات علوم تألیف نموده و نیز شرح قسم سوم از مفتاحالعلوم سکاکى، طرح و نظریه خود را تکمیل نموده است. او براى اشیا چهار سطح از وجود فرض مىکند: وجود کتبى، وجود عبارتى، وجود ذهنى و وجود عینى32 و بر همین اساس علوم گوناگون را ذیل هریک قرار داده و معرفى مىکند. در جدول زیر طبقهبندى وى ترسیم شده است.
جدول طبقهبندى علوم توسط کبرىزاده
وجود کتبی (1- علوم خطی ) |
وجود عبارتی (2- علوم الفاظ) |
وجود ذهنی(3- علوم ذهنی) |
وجود عینی (4- علوم عینی) |
1- علم کیفیت ایجاد خط ها 2- علم ترتیب حروف 3- علم ترکیب اشکال بسائط حروف 4- علم املاء خط عربی 5- علم خط مصحف 6- علم خط عروض |
1- علم الفاظ مفرد: الف- علم مخارج حروف ب- علم لغت ج- علم وضع د- علم صرف ه- علم اشتقاق 2- علم الفاظ مرکب: الف، علم معانی بیان ب- علم مرجع ج- علم قواضی د-علم نحو ه- علم عروض و- علم قرض شعر ز-علم مبادی شعر ح-علم انشاء ط-علم مبادی و ادوات انشاء ی-علم مخاصره ک- علم و دواوین ل- علم تواریخ م- علم امثال ن- علم وقایع و رسوم آنها س-علم طبقات صحابه، محدثین و حکما |
1- علم منظق 2- علم اداب درس 3- علم نظر 4- علم جدل 5- علم خلاف |
1- علم الهی الف- دانش نفوس انسانی ب- دانش معاد ج- دانش نبوت 2-علم تقاسیم علوم وزیر مجموعه آن 3- علم طبیعی الف- علم طب ب- علم فلاحت ج- علم معادن د- علم نجوم ه- علم سحر و- علم کیمیا ز- علم زیست حیوان وگیاه 4- علم ریاض الف- هندسه ب- هیئت ج- عدد د- موسیقی و- فروع هریک
|
ویژگىهاى طبقهبندى طاش
درباره طبقهبندى وى یادآورى چند مسئله ضرورى مىنماید، اول آنکه گرچه قالب طبقهبندى وى با نظریه اخوانالصفادرباره ردهبندى علوم متفاوت است، ولى به لحاظ روش، این طبقهبندى بازگشتى به طبقهبندى اخوانالصفاست؛ زیرامذاق گرایش باطنى در این نظریه سبب شده است تا مبنى تقسیم علوم، نه کارکرد آنها که جهت و حیث وجود آنها و بهتعبیرى جنبه هستىشناسانه آنها قرار گیرد، نکته دوم آنکه چون معیار تقسیم علوم در این نظریه چگونگى ارتباط وجودىهر علم به مبدأ آن علم است، از اینرو، برخى از علوم در آن به صورت متداخل، در مقایسه با دیگر نظریهها منظورشدهاند، مانند علم تواریخ یا علم طبقات صحابه و تابعین که در کنار علوم مقدماتى مانند علم معانى و بیان و نحو آمده وهمعرض آنها به شمار آمدهاند، یا علم آداب درس به جاى علوم عینى در ذیل علوم ذهنى درج شده است، مطلب سومآنکه علوم تشکیلدهنده علوم عینى در نظریه کبرىزاده همان علوم سهگانه علم الهى و طبیعى و ریاضىاند که مطابقسنت ارسطویى، اسلامى ترتیب یافتهاند.33 گرچه در برخى مصادیق و اجزاء تفاوتهایى دارند، اما به هر حال از جهتتسمیه آنها به علوم عینى نامفهوم به نظر مىآیند.
تأمّلى در طبقهبندى تهانوى (م 1158ق)
محمّدبن على التهانوى، علوم را بر حسب شرافت و منزلت آنها ردهبندى نموده است، او در طبقهبندى دانشها، سهجهت شرافت را که عبارتند از: شرف به جهت موضوع، شرف به جهت غایت و شرف به جهت حاجت، مبناى تقسیمخود قرار داده است. علم کلام به جهت موضوع و نیز عمومیت داراى نوعى تقدم است و علوم عربیت مانند صرف ونحو، معانى بیان، بدیع و عروض و قافیه به جهت غایت که جنبه مقدمیت و به عنوان کلید دانشهاى دیگر، تقدّم دارند وعلوم شرعى مانند علم قرائت، فقه، فرایض و حتى کلام که به جهت شرافت حاجت و موردنیاز بودن، تقدّم دارند.توضیح آنکه در نظریه وى برخى از علوم، هم از جهت موضوع و هم از جهت حاجت داراى شرافتاند، مانند علم کلام وبرخى فقط به جهت موضوع مثل علم تفسیر، اسناد، حدیث و اصول فقه از منزلت برجستهاى برخوردارند. در نظریهتهانوى بخشى از علوم، علوم حقیقى منظور شدهاند، مانند منطق و حکمت نظرى و فروع آن و حکمت عملى و نیزریاضى و علم طبیعى که برخى از آنها از حیث غایت و برخى به جهت موضوع شرافت دارند.34
ملاکهاى طبقهبندى و ویژگىهاى آنها
شایسته است پس از معرفى و نقد مهمترین طبقهبندىهاى تمدن اسلامى به ارزیابى ملاکهاى طبقهبندى پرداخته وقوت و ضعف آنها را نشان دهیم:
1. برخى از طبقهبندىها بر پایه تمایز ماهوى مسئلههاى هر علم شکل گرفته است، از اینرو، که تمایز علوم به تمایزموضوع و یا مسئلههاست و تمایز مسئلهها به رتبه و سنخ آنها وابسته است، از اینرو، اگر مسئلهاى از نوع مسئلههاىنظرى و مفهومى باشد و نسبت آن با مسئلههاى دیگر علم، در حکم مبادى تصورى یا تصدیقى باشد، در گروه علوم وحکمتهاى نظرى قرار مىگیرد و اگر از سنخ نتایج و آثار باشد در گروه حکمتهاى عملى واقع مىشود. این نوعطبقهبندى، طبقهبندى مفهومى بوده و مشابه میراث یونانى است، روش فارابى و تاحدى ابنسینا گرچه تفاوتهایىمیان آن دو وجود دارد، از این نوع هستند.35
الف) طبقهبندى فارابى سیر از کلى به جزئى است و نه از عالى به دانى و یا دخالت و عدم دخالت وضع طبیعى واندیشه بشرى.
ب) فارابى زبان را مدخل منطق و آن را مدخل فلسفه مىداند، از اینرو، در نظریه وى تقدّم رتبى و سیر از مبادىتصورى به تصدیقى یعنى اصل توقف و اناطه رعایت شده است، از اینرو، دانش کلام در آخر و دانش فقه در رتبه متأخّردانش مدنى جاى گرفته است، چون دانش دیگرى بر آن اناطه ندارد و نیز الهیات در مرتبه سوم حکمت نظرى آمده چونریاضیات و طبیعیات تقدم عینى دارند و به همین دلیل علم حیل و مهندسى که انطباق قوانین ریاضى با اجسام عینىاست. در بخش طبیعیات و پس از ریاضیات قرار گرفته است.
ج) در روش ارسطویى قاعده مذکور یعنى اناطه، در درون یک علم و در جزئیات نیز رعایت شده است، مثلاً، در علممنطق، مباحث الفاظ و مقولات مرکب پیش از قضایا و کلیات خمس و بخش حجت مىآید، با همین لحاظ درزیرمجموعه علم الهى که شامل سه بخش است، بخش دوم، بحث از مبادى علوم مىباشد که همان معرفتشناسى استو این شاخص قابل ملاحظهاى در نظریه فارابى است.36
د) در روش ابنسینا الهیات به عنوان علم اعلى و فلسفه اولى پیش از ریاضیات (علم اوسط) و طبیعیات (علم اولى)آمده است و علت آن، نه ترتیب مفهومى و اعتبار مبادى، بلکه تقدّم به اعتبار نسبت موضوعات هریک از اینها به ماده وعالم خارج منظور شده است و از این نظر روش فارابى علمىتر و دقیقتر به نظر مىآید.
ه.) نکته اساسى دیگر در طبقهبندى ابنسینا تقسیم علوم به حسب صدق بر موضوعات و مبادى آنها و عدم صدقاست و از اینرو، علوم در نظر وى به دو گروه اصلى انشعاب یافته و دو سیستم از دانشها را تشکیل مىدهند، از اینرو،نظریه فارابى به ابنسینا نزدیک مىشود.37
2. تقسیمبندىهایى که با هدف جدا کردن علوم شرعى و مذهب از علوم عقلى به وجود آمدهاند، با این لحاظ که مبدأوضع در علوم شرعى خداوند و شارع مقدس است، ولى در علوم عقلى عقل محدود بشرى است، در نظریه ابنخلدون وخوارزمى و تا حدى غزالى دیده مىشود در نظریه آنان روش مفهومى و ترتب علوم بر همدیگر به چشم نمىخورد.ویژگىهاى این نوع طبقهبندى را به قرار زیر مىتوان تحلیل نمود:
الف) در این طبقهبندىها نوعى بدبینى به فلسفه ترویج شده و در خوشبینانهترین حالت تولد علم کلام از فلسفهحادثهاى مفید و بلکه ضرورى تلقّى مىشود و در واقع، به همین بهانه و نیز به اتکا تسّرى اخلاق و حکمت عملى ازالهیات به معنىالاخص، فلسفه به عنوان امرى زائد و وارداتى کنار گذاشته مىشود.
ب) غزالى در قسطاس المستقیم با منطق تطبیقى سعى در انطباق معارف عقلى با شرع مىنماید و فراتر از کلام واخلاق، حتى مدنیاتوبرخىاز ابوابفقه را از علوم عقلى اخذ کرده و بقیه را دور مىریزد و این رویه جزئى از همینطبقهبندى دوگانه علوم به علوم شرعى و علوم عقلىوسعىدرجداسازىوبهتعبیرىترقیقعلومعقلىاست.
ج) به نظر مىآید جدال دیرین اشعرى و معتزلى، نسبت تهافت به فلسفه و فلاسفه و نیز ظهور اخبارىگرى و نظریهتفکیک در مکتب خراسان در سده اخیر از همین نوع نگاه به علوم تأثیر پذیرفته است، همانگونه که طبقهبندى نه چندانکامل فخر رازى نیز متأثر از همین دیدگاه انتقادى به علوم عقلى است.38
3. در طبقهبندىهایى که به اعتبار شرافت و رتبه ارزشى علوم عرضه شده است نیز نظاممندى، ترتب و سیر مفهومىنادیده گرفته شده و هم تا حد زیادى شرعى و عقلى بودن و یا حکمى و غیرحکمى بودن علوم ملاحظه نشده است، ازاینرو، در طبقهبندى کسانى مانند تهانوى و تا حدى کبرىزاده، دانش یا دانشهایى که در طبقهبندىهاى دیگر در طولهم قرار مىگیرند مىتوانند در این طبقهبندى در عرض یکدیگر واقع شوند. (ر.ک: جداول طبقهبندىها).
4. در طبقهبندى کبرىزاده ملاک تقسیم و جایگاه هر علم پیشتر از ملاک شرافت بلکه، حیث وجودى هر علم است،گرچه وى در مقام توضیح نظریه خود، علوم را رأسا به هفت قسم تقسیم مىنماید: علوم ادبى و فصاحت، منطق، فلسفهنظرى، فلسفه عملى، علم ایجابى نظرى و علم ایجابى عملى و علوم غریبه که این نوع تقسیم، نشان فقدان مبنى نیزهست، بخصوص که او بالاترین مرحله وجود را وجود عینى مىشمرد که دانشهاى نظرى و پایه از آنها تولید مىشوند.وى در نظریه خود، انشعاب 197 علم را نشان مىدهد.
5. طبقهبندى به اعتبار قواى ذهنى و به اعتبار خارج یا به اعتبار موضوع (موضوع مادى و موضوع معنوى) یاطبقهبندى بر اساس بالاترین نمودهاى شناخت مانند شناخت ذات حق و صفات او و در سیر نزولى که علوم دیگر و نیزعلوم واسطه و علوم غائى قرار مىگیرند.
6. طبقهبندىهاى جدید بر پایه تعریف خاص از اصطلاح علم و تقسیم علم به علم عقلى و علم تجربى (ساینس) نیزتا حد زیادى در میان متفکران جاى خود را باز کرده است، به این معنا که علوم تجربى در قلمروى ماده و احکام مادهشکل مىگیرند و علوم عقلى در قلمرو کلیات و ماوراء طبیعت واقع مىشوند. در این ردهبندى از اینرو که دانشهاى پایهمثل ریاضیات به روش تجربى نزدیکترند و دانش هندسه از آن تولید مىشود، در گروه اول قرار مىگیرند.
عوامل مؤثر در تفاوت طبقهبندىهاى علوم
حال باید در نظر آوریم که چه عواملى به طور معین در تفاوت طبقهبندىهاى علوم مؤثر افتاده است، گوناگونىطبقهبندىهاى علوم، تحت تأثیر عوامل مختلفى است برخى از مهمترین آنها را به ترتیب زیر مىتوان برشمرد:
الف) پیش از هر چیز، طبقهبندىهاى علوم تابع رویه و روش فکرى عالمان بوده و انعکاسى از نوع نگرش وجهانشناسى خاص هر عالم است. گاهى فیلسوف از روش مفهومى ارسطویى پیروى کرده و بر اساس آن علوم را تنظیممىکند، همچنانکه مورّخ یا متکلّم و یا عارف از منظر روش مخصوص به هر نوع علم، علوم را به نظرى و عملى یاشرعى و عقلى یا ظاهرى و باطنى و امثال آن تقسیم و تحدید مىنماید.
ب) در برخى موارد، طبقهبندى تابع موقعیت تاریخى علوم، حوادث اجتماعى و فرهنگى است در تاریخ حیاتمسلمانان اصرار اشاعره در تفکیک علوم عقلى از شرعى و نقش کسانى مانند غزالى و امثال وى که در مواردى به دخالتو نقشآفرینى حکومتها منضّم شده و نمونههایى از این دست نشان مىدهد، طبقهبندى و جایگاه علوم از عواملبیرون از خود علوم نیز تأثیر مىپذیرد.
ج) اختلافات فکرى، پیشرفت محیطهاى انسانى، ظهور فرق کلامى و زندگى مخفى برخى جریانها ماننداخوانالصفا سبب نوعى طبقهبندى رمزگونه شده است، همچنانکه در دوره معاصر و از آغاز دوره میانه رنساس،طبقهبندىهاى جدید، با تحول معرفتشناختى پا به عرصه وجود گذاشته و آثار خود را در طبقهبندى علوم و در نتیجهرویکردهاى جوامع اسلامى به جاى مىگذارند. تفکیک ماهوى علوم انسانى مانند حقوق، روانشناسى و اقتصاد از علومنظرى پایه و از علوم شرعى از جمله مختصات ساختمان علوم در مغرب زمین است.
د) مىتوان بخشى از طبقهبندىها را تابع گسترش کیفى تمدن اسلامى دانست و از ناحیه تأثیر متقابل علم و تمدن بهتحلیل آنها پرداخت.
طبقهبندى اخوانالصفا هم از این جهت و هم به ملاحظات دیگرى که گفته شد نقطه عطفى در طبقهبندى علوم درتمدن اسلامى به شمار آمده و نیازمند بررسى و واکاوى بیشترى است.
نتیجهگیرى
1. طبقهبندى علوم از اینرو که ما را از سیر و چگونگى تعالى و تکامل معرفت بشر و در مواردى تنزل آن آگاه مىکند،مىتواند درباره نحوه تعلیم این علوم به ما کمک کند.
2. علاوه بر آن منظور از طبقهبندى، روابطى است که علوم با یکدیگر دارند و تحقیق در اینباره مىتواند بهپژوهشهاى میانرشتهاى کمک بسزایى بنماید و در عین حال، طبقهبندى علوم نشاندهنده وجوه تمایز و تعدد آنها درکنار وحدت حقیقى علوم است.
3. طبقهبندى علوم علاوه بر سهولت کارهاى علمى، نوعى نظم فکرى در محقق ایجاد مىکند که به واسطه آنهامىتواند به تحلیل موشکافه مسائل بپردازد، به مسائل بدیع منتقل شود و احیانا علوم و یا روشهاى جدیدى را بیابد وبخصوص جایگاه و رتبه آنها را تعیین نماید.
4. از رهگذر طبقهبندى علوم، نقطه قوت و ضعف عالمان در هر رشته را در پىگیرى و تحلیل و جمعبندىمسئلههاى گوناگون علوم مىتوان به دست آورد، اگر نیاز علمى هر تمدن به کارگیرى روشمند، تفکیک و یا در موردىترکیب مسئلههاى یک علم (هر علم) باشد که هست طبقهبندى علوم به رفع این نیاز کمک بسزایى خواهد کرد.
-
منابع
- ـ ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه العبر، ترجمه محمّدپروین گنابادى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ چهارم، 1359.
- ـ ابنسینا، فى اقسام العلوم (پنج رساله)، به اهتمام محمّد محقق، تهران، حکمت، 1367.
- ـ تهانوى، محمّدبن على، کشّاف اصطلاحاتالفنون، تحقیق لطفى عبدالبدیع، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد، 1382 ق.
- ـ حقیقت، صادق، «طبقهبندى دانش سیاسى در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، علوم سیاسى، ش 28 (زمستان 1383)، ص 101ـ121.
- ـ حکیمى، محمّدرضا، دانش مسلمین، قم، دلیل ما، چ یازدهم، 1382.
- ـ حلبى، علىاصغر، گزیده متن رسائل اخوانالصفا و خلانالوفاء، تهران، زوّار، 1360.
- ـ رازى، فخرالدین، جامعالعلوم، بمبئى، مطبع ظفرى، 1323 ق.
- ـ زرینکوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، تهران، امیرکبیر، چ دوازدهم، 1386.
- ـ سجادى، محمّدصادق، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، تهران، بىنا، 1360.
- ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، صدرا، بىتا.
- ـ طاش کبرىزاده، احمدبن مصطفى، مفتاحالسعادة و مصباحالسیادة فى موضوعات العلوم، قاهره، دارالکتب الحدیثه، بىتا.
- ـ غزالى، ابوحامد محمّد، احیاء علومالدین، تهران، علمى و فرهنگى، بىتا.
- ـ فروغى، محمّدعلى، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار، 1344.
- ـ مدکور، ابراهیم، بیّومى درباره فلسفه اسلامى، روش و تطبیق آن، ترجمه عبدالمحمد آیتى، بىجا، بىنا، بىتا.
- ـ مطهّرى، مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى، قم، صدرا، بىتا.
- ـ نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، علمى و فرهنگى، چ دوم، 1384.
- ـ عباسى، محمّد، کلیات آثار پارسى حکیم عمر خیام، تهران، بارانى، 1338.
-
پى نوشت ها
- 1 عضو هیئت علمى دانشکده الهیات دانشگاه فردوسى مشهد. دریافت: 19/10/88 ـ پذیرش: 24/12/88.
- 1ـ ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 7.
- 2ـ ر.ک: محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 129 / سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 15.
- 3ـ ریشه صائبان حران به ادریس نبى «اخنوخ تورات» مىرسد ـ در جهان سوم ادریس نبى، مؤسس علم آسمانها و فلسفه است.
- 4ـ سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 13.
- 5ـ ر.ک: علىاصغر حلبى، گزیده متن رسائل اخوانالصفا و خلانالوفاء، ص 35.
- 6ـ همان، ص 41 / سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 22.
- 7ـ ابراهیم مدکور، بیّومى درباره فلسفه اسلامى، روش و تطبیق آن، ترجمه عبدالمحمّد آیتى، ص 25 / محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 325.
- 8ـ ر.ک: علىاصغر حلبى، گزیده متن رسائل اخوانالصفا و خلانالوفاء، ص 75 / ر.ک: صادق حقیقت، «طبقهبندى دانش سیاسى در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، علوم سیاسى، ش 28.
- 9ـ ر.ک: ابونصر محمّد فارابى، احصاء العلوم، ص 36.
- 10ـ همان، ص 41 و 47 / همو، التنبیه على سبیلالسعادة، ص 103.
- 11ـ ر.ک: محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 428.
- 12ـ همان، ص 125.
- 13ـ ر.ک: محمد عباسى، کلیات آثار پارسى حکیم عمر خیام، ص 405.
- 14ـ همان، ص 397.
- 15ـ ر.ک: همان، ص 393ـ406 «رسالة سلسلة الترتیب» / سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 21.
- 16ـ ر.ک: محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 123.
- 17ـ همان.
- 18ـ ر.ک: ابنسینا، فى اقسام العلوم پنج رساله، به اهتمام محمّد محقق، ص 27.
- 19ـ ر.ک: همان / محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 81.
- 20ـ ر.ک: همان / صادق حقیقت، «طبقهبندى دانش سیاسى در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، علوم سیاسى، ش 28، ص 113.
- 21ـ ر.ک: علىاصغر حلبى، گزیده متن رسائل اخوانالصفا و خلانالوفا، ص 44 / محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، 214.
- 22ـ ر.ک: همان، ص 38 / صادق حقیقت، «طبقهبندى دانش سیاسى در جهان اسلام با تأکید بر دوره میانه»، علوم سیاسى، ش 28، ص 107.
- 23ـ ر.ک: علىاصغر حلبى، گزیده متن رسائل اخوانالصفا و خلانالوفا، ص 25ـ40 و 225.
- 24ـ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدّمه العبر، ترجمه محمّدپروین گنابادى، ص 1999ـ1006.
- 25ـ همان، ص 1001.
- 26ـ ر.ک: همان، ص 1987.
- 27ـ ر.ک: محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 119 / فخرالدین رازى، جامعالعلوم، ص 84.
- 28ـ ر.ک: ابوحامد محمّد غزالى، احیاء علومالدین، ص 55.
- 29ـ ر.ک: ابراهیم مدکور، بیّومى درباره فلسفه اسلامى، ص 49ـ50.
- 30ـ از دانشمندان قرن هشتم بوده و در دانشهاى گوناگونى دست داشته است.
- 31ـ محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 153.
- 32ـ احمدبن مصطفى طاش کبرىزاده، مفتاحالسعادة و مصباحالسیادة فى موضوعاتالعلوم، ص 76.
- 33ـ ر.ک: همان، ص 117 / محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 165.
- 34ـ ر.ک: محمّدبن على تهانوى، کشّاف اصطلاحاتالفنون، ص 121 / محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 407.
- 35ـ ر.ک: عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، ص 124.
- 36ـ محمّدصادق سجادى، طبقهبندى علوم در تمدن اسلامى، ص 28.
- 37ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، آشنایى با علوم اسلامى، ص 137 / سیدحسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 31.
- 38ـ ر.ک: محمدرضا حکیمى، دانش مسلمین، ص 52 / فخرالدین رازى، جامعالعلوم، ص 107 / مرتضى مطهّرى، آشنایى با علوم اسلامى، 95.