معرفت، سال نوزدهم، شماره ششم، پیاپی 153، شهریور 1389، صفحات 71-

    مفهوم حقوق شهروندى در نهج‏البلاغه

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    در پژوهش حاضر درصددیم «مفهوم و حقوق شهروندى» را از دیدگاه امام على علیه‏السلام در دو بُعد علمى و کاربردى بررسى کنیم. به این منظور چیستى مفهوم و حقوق شهروندى در نهج‏البلاغه با تأکید بر هفت محور بررسى مى‏گردد: بستر شهروندى (فضاى شکل‏گیرى ایده شهروندى)، مبانى شهروندى (مبناى نگرش به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط)، محتواى شهروندى (نسبت میان تعهدات و مزایا، با حقوق و تکالیف)، عمق شهروندى (حدود اهمیت و دخالت شهروندى در حوزه خصوصى و عمومى)، نوع شهروندى (نوع نگرش به مشارکت شهروندان در عرصه سیاسى)، گستره شهروندى (چگونگى باز یا بسته بودن برخوردارى از حقوق شهروندى در یک جامعه و قلمرو آن) و غایت شهروندى (که به غایت نظام سیاسى و جامعه بستگى دارد). در نهایت این دریافت حاصل مى‏شود که برخلاف دوگونه شهروندى در نظام‏هاى دموکراتیک و اقتدارگرا که به ترتیب عمدتا مبتنى بر حق‏محورى و تکلیف‏محورى است، در نهج‏البلاغه، امیرمؤمنان علیه‏السلام به شهروندى مبتنى بر محوریت حق و تکلیف به صورت متقابل معتقد است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Full Text:
    متن کامل مقاله: 

    مهدیه عربى‏فر1-

    چکیده

    در پژوهش حاضر درصددیم «مفهوم و حقوق شهروندى» را از دیدگاه امام على علیه‏السلام در دو بُعد علمى و کاربردى بررسى کنیم. به این منظور چیستى مفهوم و حقوق شهروندى در نهج‏البلاغه با تأکید بر هفت محور بررسى مى‏گردد: بستر شهروندى (فضاى شکل‏گیرى ایده شهروندى)، مبانى شهروندى (مبناى نگرش به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط)، محتواى شهروندى (نسبت میان تعهدات و مزایا، با حقوق و تکالیف)، عمق شهروندى (حدود اهمیت و دخالت شهروندى در حوزه خصوصى و عمومى)، نوع شهروندى (نوع نگرش به مشارکت شهروندان در عرصه سیاسى)، گستره شهروندى (چگونگى باز یا بسته بودن برخوردارى از حقوق شهروندى در یک جامعه و قلمرو آن) و غایت شهروندى (که به غایت نظام سیاسى و جامعه بستگى دارد).

    در نهایت این دریافت حاصل مى‏شود که برخلاف دوگونه شهروندى در نظام‏هاى دموکراتیک و اقتدارگرا که به ترتیب عمدتا مبتنى بر حق‏محورى و تکلیف‏محورى است، در نهج‏البلاغه، امیرمؤمنان علیه‏السلام به شهروندى مبتنى بر محوریت حق و تکلیف به صورت متقابل معتقد است.

    کلیدواژه‏ها: حقوق شهروندى، حق و تکلیف، اندیشه سیاسى اسلام، امام على علیه‏السلام و حقوق و تکالیف شهروندان.


     


    مقدّمه

    اهمیت نهج‏البلاغه، در عصرى که پیشرفت تحقیق و بررسى در اصول و مبانى نظرى و عملى سیاست و حکومت، با رویکرد به متون اصیل دینى مشهود است، بر کسى پوشیده نیست. سیاست در این کتاب قابل ردیابى است، چراکه بازگشت نظرى و عملى به میراث اسلامى ـ سیاسى از لوازم بالندگى تفکر و اندیشه جدید است و عمده‏ترین زیربناى این میراث بزرگ، سیره معصومان علیهم‏السلام، به ویژه سیره حکومتى امام على علیه‏السلامبخصوص در نهج‏البلاغه، مى‏باشد. از طرفى مفهوم و جایگاه شهروندى نیز یکى از مسائل مطرح و مهم در عصر کنونى است. بعد از انقلاب اسلامى رویکرد به مباحث و موضوعات نهج‏البلاغه شدت و جلوه جدیدى به خود گرفت و بخصوص در مباحث سیاست و حکومت کتب فراوانى نوشته شد، اما هیچ‏کدام به صورت مشخص به بررسى مفهوم شهروندى در نظر آن حضرت نپرداخته‏اند. دغدغه این پژوهش، بررسى و بیان «مفهوم و حقوق شهروندى» از دیدگاه آن امام همام با تکیه بر نهج‏البلاغه است.

    اهمیت موضوع با توجه به متون دینى بر ما روشن است؛ چراکه تشکیل نظام دینى یکى از اهداف پیامبران و امامان علیهم‏السلامبوده است. بنابراین یکى از راه‏کارهاى مهمى که در حفظ نظام دینى و بقاى آن تأثیر بسزایى دارد، عملکرد مطلوب و حل مشکلات مختلف جامعه، بر اساس مبانى اصیل اسلامى است. کارکرد حکومت اسلامى و مفاهیم مورد استفاده این نظام، امروزه در منظر جهانیان قرار دارد، از این‏رو، بر همگان از جمله رهبران، نخبگان و آحاد مردم لازم است تا براى موفقیت هرچه بیشتر حکومت اسلامى و اجراى حقوق موردنظر آن بکوشند. بى‏گمان یکى از راه‏هاى کارآمدى نظام بازشناسى مبانى فکرى، حقوقى و ارزش‏هایى است که نظام اسلامى از آن ناشى شده تا بتوان با الگوبردارى صحیح و متناسب با زمان، نظام اسلامى را در جهان گسترش داد و حکومت علوى را الگویى تمام عیار براى تمام عدالت‏پیشگان و آزادگان عالم معرفى نمود. در این زمینه نظام اسلامى ایران نیز بیش از هر زمان دیگر به استفاده کامل از این الگو نیاز دارد. این استفاده مبتنى بر شناخت درست مبانى، اصول، روش‏ها و حقوق در حکومت اسلامى و من جمله از زبان حضرت على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه است که از جمله حقوق مهم، مفهوم و حقوق شهروندى از دیدگاه آن حضرت مى‏باشد.

    در پژوهش حاضر به این پرسش‏ها پاسخ داده مى‏شود:

    1. شهروندى چیست و چگونه مى‏توان آن را تبیین کرد؟ 2. بستر و مبانى شهروندى در نهج‏البلاغه کدام است؟ 3. محتوا، عمق و نوع شهروندى در نهج‏البلاغه به چه صورت است؟ 4. گستره و غایت شهروندى در نهج‏البلاغه، چگونه است؟

    الگوى تحلیل

    به طور کلى هر کدام از الگوهایى که براى گونه‏شناسى شهروندى مطرح شده است ویژگى‏هایى دارند. از میان نظریات شهروندى دیدگاه‏هاى برایان ترنر و کیث فالکس براى چارچوب موضوع این پژوهش، بهتر به نظر رسید، اما نواقص واضح و آشکارى نیز داشت که قابل چشم‏پوشى نبود. کیث فالکس کوشیده است تا نظریه‏هاى شهروندى را بر اساس این چهار مؤلفه اصلى بررسى کند: بستر، گستره، محتوا و عمق.1 نوع شهروندى در الگوى ترنر نیز اهمیت دارد و مى‏تواند میزان فعالیت یا انفعال شهروندان را در نظام سیاسى مشخص کند.2 این الگوها اغلب در بستر شهروندى مدرن مطرح مى‏شوند. از این‏رو، براى یافتن الگوى مناسب براى طبقه‏بندى دیدگاه‏هاى اسلامى از جمله در نهج‏البلاغه، لازم است برخى مؤلفه‏هاى مربوط را نیز شناسایى کنیم یکى از مؤلفه‏هایى که در این الگوها مطرح نشده، مبناى مشروعیت در الگوى شهروندى است. همچنین در متون اسلامى و تفکر اسلامى، ما قائل به یک غایت هستیم که تلاش بشر را در راستاى رسیدن به این غایت ارزشمند مى‏دانیم.3

    بر این اساس مى‏توان با ترکیب دیدگاه‏هاى ترنر و فالکس و تکمیل آنها الگوى جدیدى را با هفت محور بستر، مبنا، محتوا، عمق، نوع، گستره و غایت شهروندى، مطرح کرد و چارچوبى نسبتا کامل براى بررسى «شهروندى در نهج‏البلاغه» به دست آورد.4

    1. بستر شهروندى: چنان‏که در الگوى فالکس نیز آمده است، مراد از این شاخصه، فضاى شکل‏گیرى ایده شهروندى است. در اینجا مى‏توان بسترهاى مختلفى را براى شکل‏گیرى شهروندى شناسایى کرد، مانند: بستر جامعه سنتى ـ برده‏دارى یا فئودالى، بستر دینى و بستر بورژوازى / سرمایه‏دارى.

    2. مبناى شهروندى: مبناى شهروندى بر منظر نگرش به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط به آن ناظر است. با توجه به اینکه نظریه‏هاى مختلفى درباره مشروعیت وجود دارد، مى‏توان گونه‏هاى مختلفى را براى شهروندى به دست آورد. البته در برخى از این نظریه‏ها، شهروندى کاملاً رقیق و تضعیف مى‏شود، اما اگر شهروندى را در معناى عام آن در نظر بگیریم، میان این نظریه‏ها و الگوى شهروندى تناسب وجود خواهد داشت. نمونه‏هایى از مبانى شهروندى عبارت‏اند از: شهروندى مبتنى بر نگرش سنتى به مشروعیت، شهروندى مبتنى بر آموزه‏هاى دینى، و شهروندى مبتنى بر قرارداد اجتماعى. بحث از شهروندى بالا / پایین و شهروندى نخبه‏گرایانه / دموکراتیک به مبناى شهروندى باز مى‏گردد.

    3. محتواى شهروندى: پرسش از محتواى شهروندى به نسبت میان تعهدات و مزایا، یا حقوق و تکالیف بازمى‏گردد. گونه‏هاى مختلف شهروندى، دیدگاه‏هاى مختلفى را درباره این حدود و وظایف مطرح کرده‏اند و مى‏توان شهروندى در الگوى ماقبل مدرن، لیبرال، پسالیبرال و... را با هم مقایسه کرد.

    4. عمق شهروندى: عمق شهروندى به حدود اهمیت و دخالت شهروندى در حوزه خصوصى و عمومى ارتباط دارد. نظام‏هاى مدرن، بیشتر شهروندى را به حوزه عمومى مربوط مى‏دانند و حوزه فردى ـ خصوصى، در اختیار فرد قرار مى‏گیرد.

    5. نوع شهروندى: هریک از نظریه‏هاى شهروندى، نگرش متفاوتى را نسبت به مشارکت شهروندان در عرصه سیاسى مطرح مى‏کنند. نمونه‏هاى بارز نوع شهروندى را مى‏توان در الگوهاى شهروندى منفعل، شهروندى فعال و شهروندى متعهدانه یافت.

    6. گستره شهروندى: بحث درباره گستره شهروندى به چگونگى باز یا بسته بودن برخوردارى از حقوق شهروندى در یک جامعه و قلمرو آن باز مى‏گردد. همچنین مى‏توان از شهروندى واحد یا متکثر نیز بحث کرد.

    7. غایت شهروندى: در نظریه‏هاى مختلف شهروندى، درباره غایت شهروندى دیدگاه‏هاى مختلفى مطرح شده است. غایت شهروندى به غایت نظام سیاسى و جامعه بستگى دارد. به اجمال مى‏توان غایاتى را که براى شهروندى وجود دارد، غایت رفع نیاز در جوامع سنتى؛ زمینه‏سازى فضیلت؛ رسیدن به کمال و سعادت؛ آزادى؛ یا نفى سلطه و سیطره دانست.5

    مفاهیم ناظر به شهروندى در نهج‏البلاغه

    در نهج‏البلاغه مفاهیم مختلفى در جاهاى گوناگون از جمله در خطبه‏ها و نامه‏ها و حکمت‏ها، به کار برده شده‏اند که ناظر به «مفهوم و حقوق شهروندى» در جامعه اسلامى‏اند. بعضى از این مفاهیم در هرجا که به کار برده شده‏اند، منظور حضرت از آنها «شهروندان» بوده است، از جمله مفهوم «الرعیه» و کلمات هم‏خانواده با آن. و بعضى از این مفاهیم در برخى جاهایى که به کار رفته‏اند در معناى «شهروند و شهروندى» و در بعضى جاها به معانى دیگر و عام‏ترى به کار رفته‏اند، مانند واژه‏هاى «الناس» و «الاهل» و هم‏خانواده‏هاى آنها.

    بیشتر مواردى که در نهج‏البلاغه از واژه «الرعیه» و سایر مشتقات آن استفاده شده، شامل توصیه‏هاى آن حضرت به کارگزاران حکومت درباره رعایت حقوق شهروندى مردم در جامعه اسلامى مى‏باشد. این توصیه‏ها، با توجه به موقعیت زمانى و مکانى، متغیر و متنوع است. سایر موارد استفاده از این واژه نیز شامل مواردى از قبیل شرح حقوق متقابل رهبر و مردم و رعایت حق در جامعه و ثمرات این مسئله6 مى‏باشد و در جایى نیز از رعیت به عنوان فرمانبرداران حکومت7 یاد شده است. علاوه بر واژه «الرعیه» که معناى «شهروند» را مى‏دهد، واژه‏هایى مثل «الاهل»8 و «الناس»9 نیز در برخى موارد در معناى «شهروند» به کار رفته‏اند.

    بستر شهروندى در نهج‏البلاغه

    مراد از این شاخصه، فضاى شکل‏گیرى ایده شهروندى است. امیرالمؤمنین علیه‏السلام، یکى از محورها و ملاک‏هاى اعمال خود را، قرآن معرفى مى‏کند؛10 چراکه او خود حامل و حافظ کلام وحى بوده و به عبارتى قرآن ناطق است، و بر این مسئله شیعه و سنى اذعان دارند. همچنین امام على علیه‏السلام، بارها در نهج‏البلاغه درباره پیروى محض خویش از سنت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ـ علاوه بر قرآن ـ نیز سخن گفته‏اند و اینکه هر عمل ایشان را با توجه به قرآن و سنت رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله توصیف کرده‏اند.11

    از این سخنان درمى‏یابیم که آن حضرت ملاک و منبع اعمال خود را بر دو محور اصلى و اساسى، یعنى قرآن و سنت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله معرفى مى‏کند و خویش را کاملاً تابع این دو منبع مى‏داند. در جاهاى مختلف نهج‏البلاغه نیز با تناسب موارد گوناگون، مى‏بینیم که اندیشه و نظریات شهروندى ایشان ناشى از همین دو منبع مقدس است.

    رابطه اوضاع اجتماعى و اندیشه شهروندى امام على علیه‏السلام

    آیا اوضاع اجتماعى زمانه نیز با تصمیم‏گیرى آن حضرت در ارتباط بوده است یا نه و اگر این شرایط ارتباطى با اندیشه و عمل ایشان، و در نتیجه اندیشه شهروندى آن حضرت داشته، تا چه حد بوده است؟

    پیش از پرداختن به این بحث ابتدا نگاهى تاریخى به زمانه و اوضاع اجتماعى زمان امیرالمؤمنین علیه‏السلاممى‏اندازیم. نخستین بحث، بیان علل گرایش مهاجرین و انصار به زمامدارى آن حضرت است.

    هواداران امام پس از رحلت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در اقلیت فاحشى بودند و جز گروهى از صالحان از مهاجرین و انصار، کسى به خلافت او ابراز علاقه نکرد. ولى پس از گذشت ربع قرن از آغاز خلافت اسلامى، ورق آنچنان برگشت که افکار عمومى متوجه کسى جز على علیه‏السلام نبود. پس از قتل عثمان همه مردم با هلهله و شادى خاصى به در خانه امام ریختند وبااصرار فراوان‏خواهان بیعت با او شدند.

    علل این گرایش را باید در حوادث تلخ دوران خلیفه سوم جست‏وجو کرد؛ حوادثى که به قتل وى منجر شد. ریشه اصلى قیام، علاقه و ارادت خاص عثمان به خاندان اموى بود. با انتشار خبر قتل خلیفه سوم، مسلمانان در پى کسى بودند که در طى این بیست و پنج سال گذشته نسبت به تعالیم اسلام و سنت‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وفادار مانده باشد و آن کس جز على علیه‏السلام نبود. بنابراین، اجتماع عظیمى از مسلمانان در مسجد تشکیل شد، به نحوى که مسجد لبریز از جمعیت گردید. هدف از اجتماع تعیین خلیفه بود. شخصیت‏هاى بزرگى از مهاجرین و انصار، مانند عمار و ابوالهیثم‏بن التیهان و رفاعه‏بن رافع و مالک‏بن عجلان و ابوایوب انصارى و... نظر دادند که با على علیه‏السلامبیعت کنند. بیش از همه عمار درباره على علیه‏السلام سخن گفت و در این هنگام همه مردم یک صدا گفتند: ما به ولایت و خلافت او راضى هستیم. آن وقت همه از جا برخاستند و به خانه على علیه‏السلام ریختند.12 امام در پاسخ درخواست آنان فرمود: من مشاور شما باشم بهتر از آن است که فرمانرواى شما گردم. آنان نپذیرفتند و گفتند: تا با تو بیعت نکنیم رهایت نمى‏کنیم. على علیه‏السلام فرمود: اکنون که اصرار دارید، باید مراسم بیعت در مسجد انجام گیرد؛ چه، بیعت با من نمى‏تواند پنهانى باشد و بدون رضایت توده مسلمانان صورت پذیرد. سپس به سوى مسجد حرکت کرد و مهاجرین و انصار با او بیعت کردند و جز چند نفر، که شمار آنان از شماره انگشتان بالاتر نیست، همه به خلافت و پیشوایى او رأى دادند. بیعت مردم با حضرت در روز بیست و پنجم ماه ذى‏الحجه انجام گرفت.13 در تاریخ خلافت اسلامى هیچ خلیفه‏اى مانند على علیه‏السلام با اکثریت قریب به اتفاق آراء برگزید نشده و گزینش او بر آراء صحابه و نیکان از مهاجرین و انصار و فقها و قرّاء متکى نبوده است.

    این اقدام امام على علیه‏السلام، از بارزترین موارد رعایت و احترام به حقوق مردم و شهروندان و نشان‏دهنده این است که آن حضرت در عین انجام وظایف امامت و آنچه خداوند و رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر عهده ایشان گذاشته است، به شرایط زمانه و اجتماع خود نیز بى‏توجه نبوده‏اند و زمانى که مردم خواستار و طالب حکومت حق شدند، ایشان نیز رویگردان نبودند. این مسئله به وضوح نشان‏دهنده ارتباط مسائل اجتماع با اندیشه شهروندى آن حضرت است.

    در تعیین دامنه این اثرپذیرى از اوضاع اجتماعى، امیرمؤمنان علیه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند:

    «... به خدا سوگند، من نخستین کسى هستم که او پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را تصدیق کردم، و هرگز اوّل کسى نخواهم بود که او را تکذیب کنم. در کار خود اندیشیدم، دیدم پیش از بیعت، پیمان اطاعت و پیروى از سفارش رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را بر عهده دارم، که از من براى دیگرى پیمان گرفت. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهفرمود اگر در امر حکومت کار به جدال و خونریزى کشانده شود، سکوت کن.14

    همچنین ایشان درجایى دیگر، در وصف روز بیعت نیز سخن گفته‏اند.15 با دقت در این سخنان درمى‏یابیم که اثرپذیرى ایشان از اوضاع اجتماعى تا حدى بوده است که شرایط و خواست اجتماع، مغایر با دستورهاى قرآن و سنت نباشد. با این شناخت کلى از ایشان، مى‏توان فهمید که نظریات آن حضرت درباره شهروندى در جامعه نیز با توجه به قرآن و سنت بوده است و شرایط اجتماعى نیز تا حد عدم مغایرت با دستورهاى این دو منبع اثرگذار است.

    مبانى شهروندى در نهج‏البلاغه

    دید و نظر امام على علیه‏السلام راجع به هستى، مبتنى بر هستى‏شناسى توحیدى است.16 آن حضرت در جاهاى مختلف نهج‏البلاغه راجع به توحید و آیات و نشانه‏هاى خدا سخن گفته و هستى‏شناسى مبتنى بر توحید خود را به نمایش گذاشته است.17

    در این‏باره مى‏فرماید: «و نیز بدان که دنیا استقرار نمى‏یابد، مگر بر همان‏گونه که خداوند قرار داده و نعمت‏ها و گرفتارى و جزا و پاداش در معاد یا هر چه او بخواهد از امورى که ما نمى‏دانیم.»18

    در این قسمت، امام اشاره به حکمت کامله در نظام جهان هستى دارد و یادآورى مى‏کند که استقرار و استوارى جهان بر همان خط مقرر و ثابتى است که خداوند ترسیم فرموده است.19 حضرت در ادامه به صورت موردى به آفرینش موجودات اشاره مى‏کند.20 همچنین با همین دید توحیدى خود که در سراسر نهج‏البلاغه جلوه‏گر است، آغاز و پایان هر چیز را منتسب به خداوند رحمان مى‏داند و قائل است که هدف نهایى آفرینش انسان قرب الى‏اللّه و رسیدن به آن کمال مطلق است،21 تا چه حدى به این هدف دست یابد.22 بنابراین هدف از خلقت هم باید به مرحله‏اى برسد که دیگر هدفى فوق آن هدف نیست، و از آیات قرآن درمى‏یابیم که آن هدف نهایى تکامل است که دیگر فوق آن، غایت و هدفى برایش متصور نیست.23

    با نوع دید و نگاهى که امام على علیه‏السلام به هستى دارد و با این هدف از آفرینش، پس دنیا و مواهب دنیایى نیز معناى دیگرى غیر از معنایى که عموم بشر در ذهن دارند ـ یعنى نگاه غایى به دنیا ـ پیدا خواهد کرد. در این دیدگاه متعالى دنیا مزرعه آخرت محسوب مى‏شود. یعنى هدف غایى زندگى کسب رضایت خداوند و رسیدن به سعادت اخروى است و دنیا و مواهب آن نیز وسیله‏اى مى‏شود براى رسیدن به این هدف والا. در سخنان حضرت على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه نیز ما همین معنا را مى‏بینیم. ایشان در جاهایى به مذمت دنیا پرداخته‏اند24 که این سخنان ناظر به صاحبان دیدگاه اول (نگاه غایى به دنیا) است. بر اساس این دیدگاه، هرچه غیر از خدا باشد، در چشم و دل امام على علیه‏السلام بى‏ارزش‏ترین و خوارترین است.25 و در جاهاى دیگرى که به استفاده صحیح از مواهب دنیوى دستور داده‏اند، براى استفاده ابزارى انسان از آن براى رسیدن به هدف غایى آفرینش است.26

    در مورد مبانى معرفت‏شناختى، بررسى نظرهاى آن حضرت در نهج‏البلاغه نشان مى‏دهد که امام منابع کسب معرفت را به سه دسته کلى تجربه، عقل و تعالیم وحیانى تقسیم مى‏کند که تعالیم وحیانى شامل قرآن است؛ به علاوه سنت رسول‏اللّه و ائمّه اطهار علیهم‏السلام که بدون شک مبتنى بر وحى و قرآن است و این تعالیم، مکمل و هدایت‏کننده دو منبع شناخت دیگر یعنى تجربه و عقل است. با این مبانى معرفت‏شناختى مى‏توان فهمید که نگرش آن حضرت‏درهمه‏زمینه‏هاازجمله‏نگرش‏به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط به آن نیز ناشى از همین منابع شناخت با عنایت به قلمروهاى هریک از آنها خواهد بود.

    در بحث از مبانى انسان‏شناختى نیز، نگرش آن حضرت به انسان، ملاک ارزش انسان، و اصل برابرى انسان‏ها، بیان و مطرح شده است. ذات اقدس حق تعالى انسان را گرامى داشت و او را بر بسیارى از مخلوقاتش برترى بخشید.27 تکریم انسان از سوى خداوند او را از ویژگى‏هاى خاصى برخوردار کرد، به او قدرت بخشید و مهم‏تر از همه، او را واجد حقوق، تکالیف و حرمت نمود.28 حکومت حضرت على علیه‏السلام نیز، یک حکومت دینى و اخلاق‏محور بود. به همین دلیل، حفظ عزت و شخصیت انسان‏ها و تکریم کرامت انسانى، براى آن حضرت در اولویت اول قرار داشت؛ زیرا اصل حکومت براى سعادت، تکامل و تعالى انسان‏ها ایجاد شده بود و این، نگرش انسان‏شناسانه دینى است و حضرت على علیه‏السلامبا این هدف قدرت را به دست گرفته بود. اگرچه نام و ظاهر حاکمیت و اقدامات حضرت على علیه‏السلام سیاسى بود، محتوا و جوهره آن مملو از تعالیم اخلاقى و اصول انسانى بود و سیاست امام عین اخلاق و دیانت و حول محور تکریم انسان و تکامل و تعالى او دور مى‏زد.29

    در کانون توجه قرار دادن نوع انسان، فارغ از قوم و قبیله و دین و مذهب، محور سیاست‏هاى حضرت على علیه‏السلام بود. فقط در نامه آن حضرت به مالک اشتر، سى مورد جملاتى وجود دارد که تمام انسان‏ها از هر ملیت، نژاد، صنف و مذهب را دربر مى‏گیرد. «ناس» به معناى مردم در نه مورد، «رعیت» به معناى شهروند در سیزده مورد، «عامه» به معناى همگان در سه مورد، «کل امرى‏ء» به معناى هر انسانى در دو مورد، «عباداللّه» به معناى بندگان خدا در یک مورد و صریح‏تر از همه عبارت «نظیر لک فى الخلق» به معناى همنوع تو در خلقت در یک مورد در نامه حضرت به مالک اشتر آمده است.30

    نگاه حضرت على علیه‏السلام مبتنى بر اصل برابرى انسان‏هاست؛ نه نگاه طبیعت‏گرایانه و محافظه‏کارانه و منطبق با وضع موجود است و نه نگاه مساوات‏طلبانه نسبت به عدالت، به رغم پذیرش خلقت برابر انسان‏هاست. ایشان در نهج‏البلاغه فرموده‏اند: «و میان کلان و نازک اندام، و گران و سبک، و نیرومند و ناتوان، در آفرینش جز همانندى نیست... .»31 از سوى دیگر حضرت از نگاه مساوات‏طلبانه نیز فاصله مى‏گیرند و به اعطاى حق (به معناى مطلق کلمه) افراد متناسب با رنج و تلاش افراد عنایتى ویژه دارند: «رنج و تلاش هر کسى را عادلانه ارج بنه و به دیگرى نسبت مده.»32

    خلقت برابر انسان‏ها به معناى نپذیرفتن نابرابرى‏هاى اجتماعى است و باید ریشه آن را در روابط و فرایندهاى اجتماعى جست‏وجو کرد. باید کوشید تا فرصت‏ها را براى رقابت و بروز شایستگى‏هاى انسانى برابر ساخت و شرایط مسابقه در میدان اجتماعى را براى همگان یکسان نمود یا حداقل به سوى آن حرکت با برنامه و هوشیارانه‏ترى داشت.33

    پس با بررسى مبانى نظرى امام على علیه‏السلام دریافتیم که نگرش آن حضرت به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط به آن نیز ناشى از مبانى مذکور و نگرش توحیدى مبتنى بر دین است.

    دیدگاه امام على علیه‏السلام راجع به مشروعیت

    با توجه به مبانى فکرى پیش‏گفته در نگرش امیرمؤمنان علیه‏السلام، رابطه دین با سیاست، رابطه‏اى ناگسستنى و تنگاتنگ است؛ اما مسئله بعدى این است که در رابطه با مبحث «مشروعیت»، آن حضرت اساس مشروعیت حکومت را در چه مى‏دانستند و نقش مقبولیت مردمى را تا چه حد در این امر مؤثر مى‏شمردند؟

    درباره ملاک مشروعیت حکومت‏ها، نظریات زیادى وجود دارد.34 اما ملاک و مبناى مشروعیت در دیدگاه اسلام، خداست. خداوند یگانه منبع ذاتىِ مشروعیت و حقانیت است و هر مشروعیتى جز آن، بالعرض است. مشروعیت بالعرض باید از منبع مشروعیت بالذات مشروعیت کسب کند. مسئله امامت معصومان علیهم‏السلام هم از همین قبیل، یعنى انتصاب آنان از ناحیه خداست. نقشى که مردم دارند، در اعطاى ولایت و امامت نیست؛ بلکه در اعمال ولایت است35 و نکته مهم همین‏جاست و نقش مقبولیت مردمى را نشان مى‏دهد. پس باید بین دو مقوله مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى فرق بگذاریم.

    آنچه از نهج‏البلاغه برمى‏آید این است که حق حاکمیت براى مردم از سوى خداى متعال به رسمیت شناخته شده است36 و خداى رحمان حق تعیین سرنوشت سیاسى مردمان را به آنان واگذاشته و تحقق حکومت از آن مردم است. آن حضرت راجع به اهمیت و وثوق بیعت شهروندان مى‏فرمایند: «لِأَنَّ َالبَیْعَةٌ وَاحِدَةٌ لَا یُثَنَّى فِیهَا النَّظَرُ وَ لَا یُسْتَأْنَفُ فِیهَا الْخِیَارُ الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ الْمُرَوِّى فِیهَا مُدَاهِن»؛37 همانا بیعت براى امام یک بار بیش نیست، و تجدیدنظر در آن میسر نخواهد بود، و کسى اختیار از سر گرفتن آن را ندارد. آن کس که از این بیعت عمومى سرباز زند، طعنه‏زن، و عیب‏جو خوانده مى‏شود، و آن کس که درباره آن دو دل باشد، منافق است.

    امام علیه‏السلام با سوگند خوردن به خدایى که همه چیز در دست قدرت او و حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن اوست، خاستگاه حکومت را تبیین مى‏کند.38 اینکه خاستگاه حکومت وى تغلب و تسلط نبوده است و حکومت او بر دو خاستگاه حق، استوار شده است و چنین حکومتى هیچ نسبتى با «امارة الغلبه» یا «امارة السلطه» یا «امارة الاستیلاء» ندارد. حکومت امام علیه‏السلام، بر اساس پیمان الهى و اقبال مردمى شکل گرفت؛ پیمان الهى که ماهیت حکومت حق را مشخص مى‏کند و اقبال مردمى که زمینه تحقق آن را فراهم مى‏آورد. على علیه‏السلام به حقوق مردم اهمیت فراوانى مى‏دهد، اما هرگز رأى و انتخاب مردم را در مشروعیت حکومت و ولایت خود دخیل نمى‏داند؛ بلکه نقش مردم را در اعمال ولایت و تحقق بخشیدن آن مى‏داند.39 حکومت بر دو پایه استوار است: مردم تشکیل‏دهنده حکومت و شایستگان اداره‏کننده حکومت.

    محتواى شهروندى در نهج‏البلاغه

    نوع رابطه زمام‏داران و شهروندان، از مهم‏ترین وجوه حکومت که نشان‏دهنده محتواى شهروندى در هر جامعه‏اى است. اینکه میان زمام‏داران و شهروندان چگونه رابطه‏اى برقرار باشد و هریک در نگاه دیگرى چه جایگاهى داشته باشد و نسبت میان آنان بر چه اساسى استوار باشد، از امور محورى در حکومت‏هاست، به گونه‏اى که ساختار حکومت بر آن شکل مى‏گیرد و رفتار و مناسبات مدیریتى از آن برمى‏خیزد. این رابطه مى‏تواند رابطه‏اى یک‏سویه یا دوسویه باشد. آنچه بیشترین صورت را در حکومت‏ها رقم زده است، صورت یک‏سویى از رابطه زمام‏داران و شهروندان است؛ یعنى رابطه حاکم و محکوم، فرمانده و فرمانبر، اما امیرمؤمنان علیه‏السلام چنین روابطى را ملغى اعلام کرد و در سلوک حکومتى خویش زیر پا گذاشت و در عهدنامه‏هاى حکومتى و دستورالعمل‏هاى دولتى و رهنمودهاى مدیریتى خود به تبیین رابطه صحیح زمام‏داران و مردمان پرداخت.40

    امام على علیه‏السلام رابطه زمام‏داران و شهروندان، دولت و ملت و والى و رعیت را رابطه‏اى دوسویه و متقابل، بر اساس رابطه دو صاحب حق مى‏دانست و همه تلاشش در این جهت بود که این رابطه دو طرفه بر اساس حقوق متقابل به خوبى و به درستى تبیین شود و حقوق‏مدارى به جاى خودکامگى و خودکامگى‏پذیرى اساس و محور روابط حکومتى باشد. در این صورت است که حکومت ماهیتى انسانى مى‏یابد.41

    امام علیه‏السلام به صراحت به تبیین حقوق متقابل پرداخته و این حقیقت را یادآور شده است که هر جا حقى ظهور مى‏یابد، تکلیفى نیز پیدا مى‏شود و حق و تکلیف لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچ‏گونه حق یک‏طرفه براى کسى وجود ندارد، جز خداوند متعال که او را حقى است که حقى بر او نیست، اما خداى سبحان از سر بخشندگى و افزوندهى، در ازاى اداى حق خود که اطاعت اوست، براى مردمان دو چندان یا بیشتر پاداش قرار داده و این امر را دو سویى کرده است.42 آن حضرت مى‏فرمایند: «ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِى وُجُوهِهَا وَ یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضا وَ لَا یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ»؛43 پس خداى سبحان برخى از حق‏هاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت و آن حق‏ها را برابر هم نهاد و واجب شدن حقى را مقابل گزاردن حقى گذاشت، حقى بر کسى واجب نبود، مگر حقى که برابر آن است گزارده شود.

    این سنت، سنت جهان هستى دادگر است که هیچ حقى را براى انسان لازم نمى‏داند مگر آنکه حقوقى را که از دیگران به عهده اوست ادا کند.44 امام على علیه‏السلام حقوق متقابل زمام‏داران و شهروندان را مهم‏ترین بخش حقوق در هر جامعه‏اى معرفى کرده است، که در صورت اداى حقوق متقابل، حکومت به درستى سامان مى‏یابد و الفت و عزت و عافیت همه‏جانبه فراهم مى‏شود.

    آن حضرت در هر فرصتى مردمان جامعه خویش را با حقوق متقابل زمام‏داران و شهروندان آشنا مى‏کرد و حدود آن را تبیین مى‏نمود تا همگان در مرزهاى حقوق حرکت کنند و حریم آن را پاس بدارند. بسیارى از ستمگرى‏ها و ستم‏پذیرى‏ها از نشناختن حقوق متقابل، یا قائل نبودن به چنین حقوقى و یا پایبند نبودن بدان برمى‏خیزد و سوق دادن جامعه و حکومت به حقوق‏مدارى، از مهم‏ترین سیاست‏هاى امیرمؤمنان علیه‏السلام بود.45

    در ابتدا باید دید که از نظر امام على علیه‏السلام، حقوق شهروندان بر حاکم چیست. ما شاهدیم که در سراسر نهج‏البلاغه، آن حضرت بر حقوق گوناگون شهروندان که بر عهده حکومت و حاکمان است، اشاره دارند. ایشان در ضمن خطبه‏اى که مردم را براى پیکار با قاسطین برانگیزانده، چنین فرموده است: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِى عَلَیْکُمْ حَقّا وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا...»؛46 مردم، مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى. بر من است که خیرخواهى را از شما دریغ ندارم و حقى را که از بیت‏المال دارید بگزارم و شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید.

    در نظر امام على علیه‏السلام، آموزش عمومى و رشد اخلاق و فضایل اخلاق و تربیت مردم را از حقوق مردم بر حکومت مى شمارد؛ چراکه علم، منشأ همه خیرات و جهل و نادانى سرچشمه همه شرور و بدى‏هاست. تربیت صحیح اساس همه چیز است و هیچ چیز در جامعه به درستى سامان نمى‏یابد، مگر در سایه تربیت درست. این هدف و وظیفه در حکومت اسلامى از بالاترین هدف‏هاست.47

    بنابراین از دیدگاه امام على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه، حقوق شهروندان نسبت به حاکم، بدین ترتیب خلاصه مى‏شود: ایجاد امنیت در کشور، تأمین جنبه اقتصادى همچنین رفاه اقتصادى شهروندان، تعلیم و ارشاد جامعه، مهروزى و محبت به مردم و دورى نجستن از آنها، منت نداشتن و بزرگنمایى نکردن‏ودروغ‏نگفتن به آنها، آبادانى‏دربلادوشهرها و سرانجام برقرار کردن عدالت اجتماعى در جامعه اسلامى.

    اما چنان‏که بیان شد، از نظر على علیه‏السلام حق و تکلیف رابطه‏اى دوسویه و متقابل دارد، از این‏رو، براى تکمیل بحث محتواى شهروندى لازم است بدانیم که آن حضرت، در مقابل این حقوق چه وظایف و تکالیفى را براى شهروندان جامعه در قبال حکومت قائل‏اند که از متن این کلام ایشان به وضوح پیداست:

    «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِى عَلَیْکُمْ حَقّا وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ... وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ»؛48 مردم، مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى... اما حق من بر شما این است که به بیعت من وفا کنید و در نهان و آشکارا حق خیرخواهى را ادا کنید و چون شما را بخوانم بیایید و چون فرمان دهم بپذیرید و از عهده برآیید.49

    پس، از نظر امیرمؤمنان علیه‏السلام، این رابطه باید دوسویه و متقابل باشد؛ چراکه حق و تکلیف باهم‏اند.

    عمق شهروندى در نهج‏البلاغه

    عمق شهروندى به حدود اهمیت و دخالت شهروندى در حوزه خصوصى و عمومى ارتباط دارد. نگاه فردگرایانه نگاهى عمیق نیست، سطحى است، یعنى فرد احساس تعلق کمى راجع به شهروندى و وظایف آن دارد، اما نگاه اسلام، نگاهى جامع‏نگر و عمیق است و ما این را در کلام مولاى متقیان در نهج‏البلاغه نیز شاهدیم. عمق شهروندى به میزان احساس تعلق شهروندان بستگى دارد.

    در مقوله عمق شهروندى، بررسى مى‏کنیم که برداشت ما از شهروندى باید تا چه حد عمیق و پرمایه باشد؟ منظور این است که شهروندان تا چه حد باید هویت خود را به عنوان یک شهروند طلب کنند و تا چه حد باید هویت شهروندى‏شان را بر دیگر منابع هویت اجتماعى و ادعاهاى متعارضى که در زمانه‏شان دارند، نظیر تعهدات خانوادگى یا تأمین معاش، مقدم بدارند؟

    در سخنان پیش‏گفته امام به بیان وظایف شهروندان مى‏پردازد. نخست مى‏فرماید: اما حق من بر شما این است که در بیعت خویش وفادار باشید. بیعت، در واقع همان پیمانى است که میان امت و امام برقرار مى‏شود؛ پیمانى محکم و لازم‏الاجرا. بر اساس این پیمان امام و حاکم باید در همه‏جا مصلحت امت را در نظر بگیرد و امنیت و نظم را برقرار سازد و با دشمنان به مبارزه برخیزد و اسباب پیشرفت و تکامل جامعه را فراهم سازد و امت نیز باید پشت سر امامش بایستد و مانند بازویى نیرومند براى او عمل کند و هرگز کارى برخلاف این عهدوپیمان‏انجام ندهد.

    حضرت در مورد حق دوم مى‏فرماید: «در آشکار و نهان خیر خواهى را در حق من به جا آورید.» مانند متعلمان چاپلوس یا منافقان چند چهره نباشید که در حضور من از دوستى و محبت و اخلاص سخن گویید و اعلام خیرخواهى کنید، اما در پشت سر یا بى‏اعتنا باشید یا طریق خیانت و فساد را در پیش گیرید. اگر من همه جا حاضر نیستم، خداى من همه جا حاضر و ناظر است و این جهان همه جایش، محضر خداست و براى انسان‏هاى باایمان حضور و غیاب من تفاوتى نمى‏کند.

    حضرت بعد به سراغ سومین حق مى‏رود و مى‏فرماید: «هر وقت شما را بخوانم اجابت کنید.» مانند افراد سست و ناتوان و بیمار نباشید که در اجابت دعوت‏ها تعلّل مى‏ورزند. همیشه باید گوش به فرمان امامتان باشید که گاه ساعت‏ها و لحظه‏ها سرنوشت‏ساز است و اندکى تعلّل و سستى و تأخیر ممکن است زیان‏هاى جبران‏ناپذیرى به بار آورد. این انضباط و گوش به فرمان بودن، باید بر همه امت حاکم باشد.

    حضرت در چهارمین و آخرین حق مى‏فرماید: «هر زمان به شما فرمان دهم، اطاعت کنید.» ممکن است که گروهى فراخوانى امام علیه‏السلام را بپذیرند و به دعوت او لبیک گویند، اما هنگامى که به حضور او آمدند و فرمان سخت و سنگینى که حافظ منافع امت است صادر شد، اطاعت نکنند. بنابراین، هم اجابت دعوت لازم است و هم اطاعت فرمان. بدیهى است منافع این حقوق چهارگانه امام بر امت، مستقیما به خود آنان بازمى‏گردد. آنها منّتى در انجام دادن این امور بر امام ندارند، بلکه امام بر آنها منّت مى‏نهد که با استفاده از این حقوق امنیت و آبادى و آزادى و افتخارات آنها را تضمین مى‏کند. بعضى از شارحان نهج‏البلاغه در اینجا افزوده‏اند که این حقوق چهارگانه متقابل، (در هر طرف چهار حق)، مخصوص امام عادل و منصوب از ناحیه خداست و نه همه زمام‏داران، اعم از خوب و بد، به همین دلیل امام فرموده است: «انّ لى علیکم حقّا.» ولى به نظر مى‏رسد آنچه در این بیان مبارک امام آمده، برنامه‏اى است که براى هر قوم و ملتى تنظیم شده است و هر پیشوایى؛ خواه از ناحیه خدا باشد یا به مصداق «لا بدّ للنّاس من أمیر برّ أو فاجر.» هر امیرى در هر جامعه‏اى بر سر کار آید، اگر بخواهد کار او پیشرفت کند، باید این حقوق چهارگانه را محترم بشمارد و نیز هر ملتى اگر بخواهد از وجود امیر خود بهره گیرد، باید اصول چهار گانه را به کار بندد. در واقع آنچه در این خطبه آمده، ارشاد و راهنمایى به حکم عقل و منطق است.50

    با دقت و تأمّل در کلام امام علیه‏السلام در نهج‏البلاغه، درمى‏یابیم که توصیه‏هاى آن حضرت به شهروندان راجع به چگونگى و میزان احساس تعلق آنها به اجتماع، نیز حول همین چهار محور اساسى، یعنى لزوم وفا به بیعت و حمایت حاکم، لزوم خیرخواهى و وفادارى به حاکم در نهان و آشکار، اطاعت فرمان و اجابت دعوت خلاصه مى‏شود.

    در باب لزوم وفادارى به بیعت، امیرمؤمنان سخنان متعددى بیان فرموده است.51 همچنین یارى کردن حق، اطاعت و فرمانبردارى و امانتدارى و اصلاح و آبادانى در شهرها نیز از نظر امام علیه‏السلام، میزان دخالت شهروندى را در حوزه عمومى نشان مى‏دهد و این مسئله، از سخنان ایشان برمى‏آید، از جمله سخنانى که پس از جنگ نهروان در نکوهش لشکریان خود در سال 38 هجرى ـ که براى نبرد نهایى با معاویه سستى مى‏ورزیدند ـ ایراد کرد.52

    با توجه به این سخنان حضرت مى‏توان دریافت که نظر و دید ایشان به شهروندى، شهروندى عمیق را مدنظر دارد؛ چراکه از سخنان ایشان در مقاطع مختلف مى‏توان تأکید بر احساس تعلق شهروندان به جامعه‏وحکومت را فهمید.53

    نوع شهروندى در نهج‏البلاغه

    نوع شهروندى به میزان مشارکت شهروندان در عرصه شهروندى اشاره دارد، که ممکن است شهروندان مشارکتى فعال یا منفعلانه داشته باشند. نوع شهروندى مى‏تواند میزان فعالیت یا انفعال شهروندان را در نظام سیاسى مشخص کند. هرچند ایده فعال بودن یا منفعل بودن شهروند، از منظرى با محتوا و عمق شهروندى تقارن دارد، هریک به بعد خاصى دلالت مى‏کند.

    ممکن است در یک الگوى شهروندى، شهروندى عمیق مطرح باشد، اما افراد انگیزه و کشش لازم را براى مشارکت عملى از خود نشان ندهند. از این‏رو افزودن گونه‏ها (تیپ‏هاى شهروندى) فعال / منفعل مى‏تواند این مسئله را در شاخص‏یابى شهروندى برجسته کند و با این دید است که به سخنان امیرمؤمنان علیه‏السلام در نهج‏البلاغه رجوع کردیم تا دید آن حضرت را درباره نوع شهروندى دریابیم.

    نوع تلقّى از نقش مردم در حکومت، از امور تعیین‏کننده در نوع حکومت و رفتار و مناسبات حکومتى است؛ یعنى مردم در حکومت چه نقشى دارند و آیا اساسا مردم در حکومت نقش دارند یا خیر، آیا باید براى مردم در حکومت اعتبارى قائل شد یا نه و اینکه مردم در حکومت نقشى فعال و اساسى دارند یا نقشى غیرفعال و انفعالى.

    برخى بر این باورند که عموم مردم هیچ نقشى اساسى در حکومت ندارند و حکومت امرى پیچیده، تخصصى و علمى است که جز نخبگان و خبرگان این امر کسى را در آن نظر و نقش نیست و مردم در حکومت نقشى تبعى و سایه‏اى و ابزارى دارند. برخى دیگر معتقدند مردم تا اندازه‏اى در حکومت نقش دارند و این اندازه را نخبگان تعیین مى‏کنند که در اینجا نیز به واقع مردم هیچ نقشى اساسى در حکومت ندارند. بنابر باورى دیگر، نقش اصلى و کلیدى در حکومت از آنِ مردم است؛ بدین معنا که حکومت بدون مردم و بدون خواست آنان تحقق نمى‏یابد و بدون اقبال و رأى مردم مشروعیت سیاسى پیدا نمى‏کند و بدون حضور و مشارکت همه‏جانبه مردم به درستى اداره نمى‏شود و فارغ از محور قرار دادن مردم، حکومت سلامت نخواهد داشت و راست‏قامت نخواهد بود؛ بنابراین، مردم نقشى ایجادى در حکومت دارند. در اندیشه سیاسى و سلوک حکومتى امام على علیه‏السلام مردم چنین نقشى دارند. آن حضرت تحقق حکومت خود را این‏گونه معرفى کرده است: «آرى، به حق آن که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود... بى‏تردید رشته حکومت را از دست مى‏گذاشتم و پایانش را چون آغازش مى‏انگاشتم و چون گذشته، خود را به کنارى مى‏کشیدم.»54 پس از بیست و پنج سال، مردم یکپارچه و سر از پا نشناخته، در حرکتى عمومى خواستار پذیرش حکومت از جانب على علیه‏السلام شدند و با اصرار فراوان، امام را راضى کردند تا حکومت را بپذیرد. آن حضرت درباره نقش مردم در این امر چنین فرموده است: «دستم را براى بیعت گشودید و من آن را بستم و به سوى خود کشیدید و من آن را برگرفتم. سپس بر من هجوم آوردید، همچون شتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهاى خود درآیند و به یکدیگر پهلو زنند. چندان که از هجوم مردمان بند پاى‏افزار پاره شد و ردا از دوش افتاد و ناتوان پایمال گردید. و خشنودى مردمان در بیعت با من بدانجا رسید که کودکان به وجد آمده بودند و سالخوردگان لرزان لرزان براى دیدار این منظره به راه افتاده بودند و بیماران به کمک دیگران بدانجا آمده بودند و دختران جوان بى‏نقاب حاضر شده بودند.»55

    حق حکومت به سبب شایستگى لازم از آنِ امام على علیه‏السلام بود و با اقبال مردم تکلیف اداره امور بر دوش آن حضرت گذاشته شد و روشن است که تا مردم نخواهند، آن حق محقق نمى‏گردد و تکلیف اداره امور بر دوش آن که شایسته ‏است ‏گذاشته ‏نمى‏شود وحکومتى ‏مردمى ‏شکل‏نمى‏گیرد.

    امیرمؤمنان علیه‏السلام در همان زمان که مردمان آمادگى خود را براى بیعت با آن حضرت و تشکیل حکومت وى اعلام کردند، در مسجد مدینه همگان را مخاطب قرار داد و این حقیقت را که سرنوشت اجتماعى و سیاسى مردمان باید به دست خود آنان باشد و هیچ‏کس حق ندارد که به جاى آنان تصمیم بگیرد و مردمان خود باید سرنوشت حکومتى خویش را رقم بزنند، به صراحت بیان فرمود.56

    تعیین سرنوشت سیاسى و اجتماعى و برپا ساختن حکومت به دست مردمان و پیروى همگان از قوانین دولت در هر جامعه‏اى موجب نظام‏یافتگى و پایدارى است. براى اینکه مردم نقشى جدى و اساسى در حکومت داشته باشند، باید زمینه و بستر مناسب آن فراهم آید و امام على علیه‏السلام مى‏کوشید با فراهم ساختن مناسباتى سالم و به دور از خودکامگى و خودکامگى‏پذیرى مردمان را به صحنه حکومت بکشاند و این‏گونه آنان را مخاطب قرار داده است57 و هرگونه رابطه جبارانه و مستبدانه را زیر پا گذاشته تا مردمش با صراحت و صداقت، و از سر احساس مسئولیت به مشارکت در امور حکومت برخیزند و حق را به پا دارند و عدالت را پاسدارى کنند و میان خود و والیان فاصله‏اى نبینند و زمام‏داران را نصیحت و خیرخواهى کنند: «از جمله حق‏هاى خدا بر بندگان، یکدیگر را به مقدار توان اندرز دادن است و در برپا داشتن حق میان خود، یکدیگر را یارى نمودن.»58

    بنابراین، بهترین حکومت‏ووالاترین درایت و نیکوترین سیاست بدون حمایت و مشارکت‏مردم‏راه به جایى نخواهد برد. بنابراین، آن حضرت به مشارکت فعال شهروندان در عرصه سیاسى جامعه معتقد است و به نقش تعیین‏کننده خواست ‏و اراده ‏مردم ‏در تعیین ‏نوع ‏حکومت‏ وحاکمیت ‏باوردارد.

    گستره شهروندى در نهج‏البلاغه

    گستره شهروندى به چگونگى باز یا بسته بودن برخوردارى از حقوق شهروندى در یک جامعه و قلمرو آن برمى‏گردد. در جامعه اسلامى امکان استفاده و برخوردارى از حقوق شهروندى براى تمام شهروندان وجود دارد و در این زمینه هیچ تفاوتى میان شهروندان ـ از هر قشر که باشند ـ وجود ندارد. در نهج‏البلاغه نیز امیرمؤمنان به این مهم اشاره و تأکید فرموده است.

    حضرت با نگاه ویژه خود خلقت برابر انسان‏ها را مى‏پذیرند. در کانون توجه قرار دادن نوع انسان، فارغ از قوم و قبیله و دین و مذهب، محور سیاست‏هاى حضرت على علیه‏السلام را تشکیل مى‏داد.59

    در نهج‏البلاغه بارها توصیه اکید حضرت به تلاش و کار براى تمام شهروندان آمده است؛ یعنى ایشان برخوردارى از حقوق شهروندى را براى همه شهروندان یک حق تلقّى مى‏کردند و رعایت آن را بر حاکم، لازم و واجب مى‏شمردند.

    در سفارش‏هاى آن حضرت به مالک اشتر درباره شهروندان آمده است: «پس آنها دو دسته‏اند: دسته‏اى برادر دینى تو هستند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند.»

    بر همین اساس باید همه شهروندان در تمام حقوق و امتیازات با هم برابر باشند که از جمله اینها تساوى در تقسیم بیت‏المال، تساوى در بهره بردن از انصاف حاکم،60 تساوى‏در اجراى‏قانون،61 برابرى در فرصت‏ها و مسئولیت و وظیفه دولت در قبال همه طبقات جامعه62 است. حتى در کلام امام در نهج‏البلاغه توصیه ایشان به تلاش‏براى‏جلب‏رضایت‏عوام‏تاخواص را مى‏بینیم: «و لیکن احب‏الامور الیک اوسطها فى الحق، و اعمها فى العدل، و اجمعها لرضى الرعیه، فان سخط العامه یجحف برضى الخاصه،وان‏سخط‏الخاصه‏یغتفرمع‏رضى‏العامه.»63

    امام در این بخش از پیام خود ارزش را به جلب رضایت عموم و سیاهه ملت و گسترش عدالت داده است و اینکه ملاک در محبوبیت، میانه‏روى در حق است و بس و زمامدار باید توجه داشته باشد آنچه رضایت عموم را سبب مى‏گردد، مقدم است بر آنچه رضایت خواص و بستگان را دربر مى‏گیرد؛ زیرا رضایت خواص در صورت خشم و غضب ملت ناچیز است و به کار نمى‏آید و نمى‏تواند مدافع از کیان زمامدار باشد، به خلاف رضایت عموم و ملت و چنانچه در این صورت خشم و غضب خواص عارض گردد، به جایى صدمه نمى‏زند و توانایى کارى را ندارد؛ چون غضب خواص در برابر رضایت ملت و عموم ناچیز است. پس ملاک، به دست آوردن رضایت مردم و عموم ملت است نه رضایت خواص و بستگان و زمامدار زمانى عدالت را محقق نموده و گسترش داده است که عامه مردم از او راضى باشند چه خواص راضى باشند یا نه. در نامه 53 نهج‏البلاغه از این قبیل توصیه‏ها فراوان است، از جمله سفارش به اجراى حق براى هرکس که باشد، حتى نزدیکان و دوستان، توصیه به پرهیز از امتیاز دادن به اطرافیان، توصیه به پرهیز از انحصارطلبى و اختصاص دادن اموال عمومى به خود، توصیه به پرهیز از تجاهل و... .

    حضرت با این بیانات به گستره‏اى باز براى شهروندى قائل است و برخوردارى از حقوق شهروندى را براى همه قشرهاى جامعه اسلامى از نزدیکان حاکم تا عامه مردم، از مسلمانان تا مردم اهل کتابى تحت حاکمیت حکومت اسلامى به سرمى‏برند، یکسان مى‏داند که این گستره باز از جمله شامل تساوى در برخوردارى از بیت‏المال، تساوى در بهره‏مندى از انصاف حاکم، تساوى در اجراى قانون، تساوى در برخوردارى از فرصت‏هاست.

    غایت شهروندى در نهج‏البلاغه

    در نظریه‏هاى مختلف شهروندى، درباره غایت شهروندى دیدگاه‏هاى مختلفى طرح شده است. غایت شهروندى به غایت نظام سیاسى و جامعه بستگى دارد. به اجمال مى‏توان غایاتى را که براى شهروندى وجود دارد، غایت رفع نیاز در جوامع سنتى؛ زمینه‏سازى فضیلت؛ رسیدن به کمال و سعادت؛ آزادى؛ یا نفى سلطه و سیطره دانست. اما ببینیم در قاموس امیرمؤمنان علیه‏السلام، غایت و هدف‏ازشهروندى‏که‏همان‏غایت‏نظام‏سیاسى است، چیست.

    به طور کلى در بحث مبنایى اینکه ماهیت حکومت چیست و آیا حکومت هدف است یا وسیله، برخى حکومت را هدف و غایت و مقصد تلقّى مى‏کنند و برخى دیگر حکومت را وسیله و طریق مى‏دانند و از این‏رو، حکومت را براى امورى دیگر مى‏خواهند و در آن جهت به کار مى‏گیرند، که در بحث غایت شهروندى نیز ما با این نگاه وارد بحث شده و به آن پرداخته‏ایم. حال در اینجا نوع هدف و غایت متفاوت است. ممکن است حکومت وسیله و طریق رسیدن به قدرت و مکنت و نگهدارى و گسترش اینها باشد و ممکن است حکومت وسیله و طریق خدمتگزارى و دادگرى باشد و اعتبارش فقط در این جهت باشد. اکنون باید دید که امیرمؤمنان على علیه‏السلامحکومت را چگونه دیده و براى آن، چه نقشى قائل شده است.

    شریف رضى آورده است که عبداللّه‏بن عباس گوید در «ذى‏قار» (پیش از جنگ جمل) نزد امیرمؤمنان علیه‏السلامرفتم. آن حضرت مشغول پینه زدن کفش خود بود. چون مرا دید، گفت: «بهاى این کفش چقدر است؟» گفتم: «بهایى ندارد.» فرمود: «به خدا سوگند این کفش بى‏ارزش نزد من محبوب‏تر است از حکومت بر شما، مگر آنکه حقى را برپا سازم یا باطلى را براندازم.»64

    دلالت سخن امام علیه‏السلام بر اینکه حکومت فى‏نفسه هیچ ارزشى ندارد و وسیله‏اى براى اقامه حق و دفع باطل بیش نیست، کاملاً روشن است. در اندیشه و سیره حضرت على علیه‏السلام حکومت جز وسیله خدمت و عدالت نیست و هرگز طریق کسب قدرت و مکنت تلقّى نشده است. حضرت پس از آنکه ریاست‏طلبى و ملک و پادشاهى و جمع‏آورى ثروت را نفى مى‏کند، مى‏فرماید براى نیل به اهداف ذیل حکومت و خلافت را پذیرفتم:

    ـ بازگرداندن نشانه‏هاى دین؛

    ـ اصلاح در شهرها؛

    ـ امنیت و آسایش ستمدیدگان؛

    ـ اقامه و برپایى حدود تعطیل‏شده خداوند متعال.65

    در دیدگاه امیرمؤمنان على علیه‏السلام حکومت تنها زمانى اعتبار مى‏یابد که وسیله‏اى در جهت تحقق اهداف انسانى و الهى و ابزار برپایى عدالت و رفاه همگانى و حفظ حرمت و حقوق انسانى و بستر تعالى آدمى باشد. بر پایه این دیدگاه مى‏توان گفت که امیرمؤمنان چهار هدف و غایت مهم از شهروندى مدنظر دارد: برقرارى عدالت، تأمین امنیت، تأمین رفاه شهروندان و جامعه و تربیت براى زمینه‏سازى رشد و تعالى انسان‏ها.

    نتیجه‏گیرى

    نظریات امیرمؤمنان علیه‏السلام، درباره شهروندى در جامعه با توجه به نظریات قرآن و سنت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است و شرایط اجتماعى نیز تا حد عدم مغایرت با دستورهاى این دو منبع، با اندیشه شهروندى آن حضرت ارتباط دارد؛ اما اصل بر دو منبع مذکور است. پس ایده شهروندى در نظر امام على علیه‏السلام مبتنى بر بستر دینى است؛ چراکه دو منبع نامبرده، یعنى قرآن و سنت مهم‏ترین منابع دین اسلام‏اند.

    در زمینه مبانى شهروندى در نهج‏البلاغه، نگرش آن حضرت به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط به آن ناشى از مبانى و نگرش توحیدى مبتنى بر دین است. همچنین امام مشروعیت را الهى مى‏داند که این مشروعیت الهى با اقبال و اراده مردم در جامعه محقق مى‏شود. در ضمن، دین و سیاست نیز در کلام و مشى عملى آن حضرت، رابطه‏اى تنگاتنگ و ناگسستنى دارند. پس از بررسى محتواى شهروندى و چگونگى رابطه فرمانروایان و شهروندان، درمى‏یابیم که از نظر امیرمؤمنان علیه‏السلام این رابطه باید دوسویه و متقابل باشد؛ چون حق و تکلیف باهم‏اند.

    در بحث عمق شهروندى، آن‏حضرت شهروندى عمیق را مدنظر داشته است. به عبارت دیگر ایشان قائل به احساس تعلّق‏خاطر و مسئولیت عمیق شهروندان در قبال اجتماع و نظام اجتماعى است.

    در مقوله نوع شهروندى، امام على علیه‏السلام شهروندان را به مشارکت فعال در عرصه اجتماع، خوانده و قائل به نقش تعیین‏کننده خواست و اراده مردم در تعیین نوع حکومت و حاکمیت است.

    گستره شهروندى نیز از دیدگاه امیرمؤمنان، باز مى‏باشد؛ یعنى آن حضرت قائل است که در جامعه اسلامى همگان باید از حقوق شهروندى برخوردار باشند و شهروندان در بهره‏مندى از این حقوق مساوى باشند.

    در بحث از غایت شهروندى نیز با این پیش‏زمینه که دریافتیم امام على علیه‏السلام، حکومت را ابزار و وسیله‏اى براى رشد و تعالى انسان‏ها مى‏داند، چهار غایت مهم براى شهروندى کشف شد که عبارت‏اند از: برقرارى عدالت، تأمین امنیت، تأمین رفاه شهروندان و جامعه و تربیت براى زمینه‏سازى رشد و تعالى انسان‏ها.


     

     

    • ··· منابع

      ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سید على‏نقى فیض‏الاسلام، چ پنجم، تهران، فقیه، 1379.

      ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مؤسسه مشهور، 1379.

      ـ امامى، محمّدجعفر، انوارى از نهج‏البلاغه؛ شامل (توحید، نبوت، امامت، معاد)، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1373.

      ـ باباپور، محمّدمهدى، درآمدى بر سیاست و حکومت در نهج‏البلاغه، قم، تهذیب، 1379.

      ـ بشیریه، حسین، جامعه‏شناسى سیاسى، تهران، نى، بى‏تا.

      ـ بهروزلک، غلامرضا، جهانى‏شدن و اسلام سیاسى در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1386.

      ـ جرداق، جرج، بخشى از زیبایى‏هاى نهج‏البلاغه، ترجمه محمّدرضا انصارى، تهران، محمّدى، بى‏تا.

      ـ جعفرى، محمّدتقى، حکمت اصول سیاسى اسلام، تهران، بنیاد نهج‏البلاغه، 1373.

      ـ حجازى، علاءالدین، تجلّى امامت در نهج‏البلاغه، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372.

      ـ خادم‏الذاکرین (خادمى اصفهانى)، اکبر، اخلاق اسلامى در نهج‏البلاغه (خطبه متقین)، با استفاده از دروس نهج‏البلاغه آیت‏اللّه مکارم شیرازى، چ سوم، قم، مدرسه‏الامام على‏بن ابیطالب، 1377.

      ـ دلشاد تهرانى، مصطفى، حکومت حکمت؛ حکومت در نهج‏البلاغه، چ سوم، تهران، خانه اندیشه جوان، 1378.

      ـ سبحانى، جعفر، فروغ ولایت؛ تاریخ تحلیلى زندگانى امیرمؤمنان علیه‏السلام، قم، مؤسسه امام صادق علیه‏السلام، 1374.

      ـ فردرو، محسن، امام على علیه‏السلام، فرهنگ عمومى و همبستگى اجتماعى، تهران، زهد، 1380.

      ـ مدرس وحید، احمد، شرح نهج‏البلاغه، قم، احمد مدرس، بى‏تا.

      ـ مکارم شیرازى، ناصر، پیام امام؛ شرح جامع و تازه‏اى بر نهج‏البلاغه، تهران، دارالکتب اسلامى، 1375.


     

     

     

    • پى نوشت ها

      1- کارشناس ارشد علوم سیاسى، دانشگاه باقرالعلوم علیه‏السلام. دریافت: 17/3/89 ـ پذیرش: 11/5/89. m_arabifar@yahoo.com

      1ـ غلامرضا بهروزلک، جهانى‏شدن و اسلام سیاسى در ایران، ص 122.

      2ـ همان، ص 120.

      3ـ این نظریه تلفیقى همراه با نظریات مکمل بهروزلک، برگرفته از کتاب جهانى‏شدن و اسلام سیاسى نوشته اوست.

      4ـ همان.

      5ـ همان، ص 124ـ125.

      6ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سید على‏نقى فیض‏الاسلام، خ 207، ص 683ـ684.

      7ـ همان، کلمات قصار 253، ص 1212.

      8ـ همان، خ 170، ص 553. سایر نمونه‏ها: همان، خ 171، ص 556؛ ن 1، ص 830؛ ن 61، ص 1047؛ ن 67، ص 1063؛ ن 74، ص 1077. همچنین علاوه بر موارد ذکرشده، مى‏توان از واژه «الاهل»، معناى شهروندى را نیز دریافت. همان، خطبه‏هاى 3، 13، 33، 34، 53، 54، 68 و نامه‏هاى 1، 2، 29، 38، 45، 54، 57، 61، 62، 67.

      9ـ همان، ن 53، ص 994.

      10ـ در سفارش‏هایى نیز که داشتند به افراد مختلف از جمله در نامه‏اى که به مالک اشتر دارند، نیز به پیروى از کتاب خدا دستور داده شده است.

      11ـ نهج‏البلاغه، خ 234، ص 817؛ خ 168، ص 549.

      12ـ نهج‏البلاغه، خ 53، ص 142؛ خ 3، ص 51.

      13ـ جعفر سبحانى، فروغ ولایت؛ تاریخ تحلیلى زندگانى امیرمؤمنان علیه‏السلام، ص 367ـ368.

      14ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 38، ص 91.

      15ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 53، ص 142.

      16ـ در وصیت‏نامه امیرالمؤمنین علیه‏السلام در بستر شهادت، امام حسن علیه‏السلام چنین نوشت: «بسم‏اللّه الرحمن الرحیم؛ هذا ما اوصى به على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام؛ اوصى انه یشهد ان لا اله الا اللّه، وحده لاشریک له، و ان محمدا عبده و رسوله.»

      17ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 49، ص 136؛ خ 90، ص 235؛ خ 181، ص 589؛ خ 227، ص 737.

      18ـ همان، ن 31، ص 915.

      19ـ ر.ک: محمّدجفر امامى، انوارى از نهج‏البلاغه شامل توحید، نبوت، امامت، معاد، بخش مثال‏هاى موردى.

      20ـ آفرینش مورچه و ملخ (خ 227)، آفرینش انسان (خ 62 و 182) و عبرت گرفتن از آن، آفرینش سایر نشانه‏هاى هستى (خ 227) و تفکر در آنها را توصیه مى‏نماید.

      21ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 184، ص 611.

      22ـ همان، خ 85، ص 205ـ206 و 208.

      23ـ اکبر خادم‏الذاکرین، اخلاق اسلامى در نهج‏البلاغه خطبه متقین، ص 47ـ48.

      24ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، ن 47، ص 977.

      25ـ علاءالدین حجازى، تجلى امامت در نهج‏البلاغه، ص 200ـ201.

      26ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، کلمات قصار 126، ص 1148.

      27ـ اسراء: 70.

      28ـ بقره: 48، 123 و 281؛ نساء: 173؛ انعام: 49، 132 و 164؛ زمر: 70؛ مؤمن: 18؛ سجده: 46.

      29ـ محسن فردرو، امام على علیه‏السلام، فرهنگ عمومى و همبستگى اجتماعى، ص 162.

      30ـ محمّدتقى جعفرى، حکمت اصول سیاسى اسلام، ص 319.

      31ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 227، ص 736.

      32ـ همان، ص 1006.

      33ـ محسن فردرو، همان، بخش «درک بى‏طرفانه از دولت».

      34ـ ر.ک: حسین بشیریه، جامعه‏شناسى سیاسى، ص 60 و 63.

      35ـ محمّدمهدى باباپور، درآمدى بر سیاست و حکومت در نهج‏البلاغه، ص 80ـ81.

      36ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 40، ص 125.

      37ـ همان، ن 7، ص 843.

      38ـ همان، خ 3، ص 51.

      39ـ همان، خ 152، ص 470؛ خ 3، ص 46؛ خ 6، ص 58.

      40ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: نامه حضرت به اشعث‏بن قیس استاندار آذربایجان، (همان، ن 53، ص 993).

      41ـ مصطفى دلشاد تهرانى، حکومت حکمت؛ حکومت در نهج‏البلاغه، ص 115ـ117.

      42ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 207، ص 686.

      43ـ همان، ص 683.

      44ـ جرج جرداق، بخشى از زیبایى‏هاى نهج‏البلاغه، ترجمه محمّدرضا انصارى، ص 76.

      45ـ مصطفى دلشاد تهرانى، همان، ص 125.

      46ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 34، ص 114.

      47ـ همان، خ 104، ص 311.

      48ـ همان، خ 34، ص 114.

      49ـ براى مطالعه بیشتر درباره حقوق امام بر رعیت، ر.ک: احمد مدرس وحید، شرح نهج‏البلاغه، ج 3، ص 263.

      50ـ ناصر مکارم شیرازى، پیام امام، شرح جامع و تازه‏اى بر نهج‏البلاغه، ج 2، ص 347ـ349.

      51ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 8، ص 60؛ خ 72، ص 170؛ ن 7، ص843.

      52ـ همان، خ 25، ص 89.

      53ـ همان، خ 207، ص 604.

      54ـ همان، خ 3، ص 51.

      55ـ همان، خ 220، ص 722.

      56ـ الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 193ـ194، به نقل از: مصطفى دلشاد تهرانى، همان، ص 109.

      57ـ نهج‏البلاغه، ترجمه فیض‏الاسلام، خ 207، ص 686.

      58ـ همان، خ 207، ص 683.

      59ـ در عین حال که امام علیه‏السلام به تساوى انسان‏ها در خلقت معتقد است، از نگاه مساوات‏طلبانه نیز فاصله مى‏گیرند و به اعطاى حق به معناى مطلق کلمه افراد متناسب با رنج و تلاش افراد عنایتى ویژه دارند: «رنج و تلاش هرکسى را عادلانه ارج بنه و به دیگرى نسبت مده».

      60ـ همان، ن 53، ص 993.

      61ـ همان، خ 37، ص 121.

      62ـ همان، ن 53، ص 1002.

      63ـ همان، ن 53، ص 993.

      64ـ همان، خ 33، ص 111.

      65ـ همان، خ 131، ص 406.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عربی فر، مهدیه.(1389) مفهوم حقوق شهروندى در نهج‏البلاغه. ماهنامه معرفت، 19(6)، 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدیه عربی فر."مفهوم حقوق شهروندى در نهج‏البلاغه". ماهنامه معرفت، 19، 6، 1389، 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عربی فر، مهدیه.(1389) 'مفهوم حقوق شهروندى در نهج‏البلاغه'، ماهنامه معرفت، 19(6), pp. 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عربی فر، مهدیه. مفهوم حقوق شهروندى در نهج‏البلاغه. معرفت، 19, 1389؛ 19(6): 71-