مفهوم حقوق شهروندى در نهجالبلاغه
Article data in English (انگلیسی)
مهدیه عربىفر1-
چکیده
در پژوهش حاضر درصددیم «مفهوم و حقوق شهروندى» را از دیدگاه امام على علیهالسلام در دو بُعد علمى و کاربردى بررسى کنیم. به این منظور چیستى مفهوم و حقوق شهروندى در نهجالبلاغه با تأکید بر هفت محور بررسى مىگردد: بستر شهروندى (فضاى شکلگیرى ایده شهروندى)، مبانى شهروندى (مبناى نگرش به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط)، محتواى شهروندى (نسبت میان تعهدات و مزایا، با حقوق و تکالیف)، عمق شهروندى (حدود اهمیت و دخالت شهروندى در حوزه خصوصى و عمومى)، نوع شهروندى (نوع نگرش به مشارکت شهروندان در عرصه سیاسى)، گستره شهروندى (چگونگى باز یا بسته بودن برخوردارى از حقوق شهروندى در یک جامعه و قلمرو آن) و غایت شهروندى (که به غایت نظام سیاسى و جامعه بستگى دارد).
در نهایت این دریافت حاصل مىشود که برخلاف دوگونه شهروندى در نظامهاى دموکراتیک و اقتدارگرا که به ترتیب عمدتا مبتنى بر حقمحورى و تکلیفمحورى است، در نهجالبلاغه، امیرمؤمنان علیهالسلام به شهروندى مبتنى بر محوریت حق و تکلیف به صورت متقابل معتقد است.
کلیدواژهها: حقوق شهروندى، حق و تکلیف، اندیشه سیاسى اسلام، امام على علیهالسلام و حقوق و تکالیف شهروندان.
مقدّمه
اهمیت نهجالبلاغه، در عصرى که پیشرفت تحقیق و بررسى در اصول و مبانى نظرى و عملى سیاست و حکومت، با رویکرد به متون اصیل دینى مشهود است، بر کسى پوشیده نیست. سیاست در این کتاب قابل ردیابى است، چراکه بازگشت نظرى و عملى به میراث اسلامى ـ سیاسى از لوازم بالندگى تفکر و اندیشه جدید است و عمدهترین زیربناى این میراث بزرگ، سیره معصومان علیهمالسلام، به ویژه سیره حکومتى امام على علیهالسلامبخصوص در نهجالبلاغه، مىباشد. از طرفى مفهوم و جایگاه شهروندى نیز یکى از مسائل مطرح و مهم در عصر کنونى است. بعد از انقلاب اسلامى رویکرد به مباحث و موضوعات نهجالبلاغه شدت و جلوه جدیدى به خود گرفت و بخصوص در مباحث سیاست و حکومت کتب فراوانى نوشته شد، اما هیچکدام به صورت مشخص به بررسى مفهوم شهروندى در نظر آن حضرت نپرداختهاند. دغدغه این پژوهش، بررسى و بیان «مفهوم و حقوق شهروندى» از دیدگاه آن امام همام با تکیه بر نهجالبلاغه است.
اهمیت موضوع با توجه به متون دینى بر ما روشن است؛ چراکه تشکیل نظام دینى یکى از اهداف پیامبران و امامان علیهمالسلامبوده است. بنابراین یکى از راهکارهاى مهمى که در حفظ نظام دینى و بقاى آن تأثیر بسزایى دارد، عملکرد مطلوب و حل مشکلات مختلف جامعه، بر اساس مبانى اصیل اسلامى است. کارکرد حکومت اسلامى و مفاهیم مورد استفاده این نظام، امروزه در منظر جهانیان قرار دارد، از اینرو، بر همگان از جمله رهبران، نخبگان و آحاد مردم لازم است تا براى موفقیت هرچه بیشتر حکومت اسلامى و اجراى حقوق موردنظر آن بکوشند. بىگمان یکى از راههاى کارآمدى نظام بازشناسى مبانى فکرى، حقوقى و ارزشهایى است که نظام اسلامى از آن ناشى شده تا بتوان با الگوبردارى صحیح و متناسب با زمان، نظام اسلامى را در جهان گسترش داد و حکومت علوى را الگویى تمام عیار براى تمام عدالتپیشگان و آزادگان عالم معرفى نمود. در این زمینه نظام اسلامى ایران نیز بیش از هر زمان دیگر به استفاده کامل از این الگو نیاز دارد. این استفاده مبتنى بر شناخت درست مبانى، اصول، روشها و حقوق در حکومت اسلامى و من جمله از زبان حضرت على علیهالسلام در نهجالبلاغه است که از جمله حقوق مهم، مفهوم و حقوق شهروندى از دیدگاه آن حضرت مىباشد.
در پژوهش حاضر به این پرسشها پاسخ داده مىشود:
1. شهروندى چیست و چگونه مىتوان آن را تبیین کرد؟ 2. بستر و مبانى شهروندى در نهجالبلاغه کدام است؟ 3. محتوا، عمق و نوع شهروندى در نهجالبلاغه به چه صورت است؟ 4. گستره و غایت شهروندى در نهجالبلاغه، چگونه است؟
الگوى تحلیل
به طور کلى هر کدام از الگوهایى که براى گونهشناسى شهروندى مطرح شده است ویژگىهایى دارند. از میان نظریات شهروندى دیدگاههاى برایان ترنر و کیث فالکس براى چارچوب موضوع این پژوهش، بهتر به نظر رسید، اما نواقص واضح و آشکارى نیز داشت که قابل چشمپوشى نبود. کیث فالکس کوشیده است تا نظریههاى شهروندى را بر اساس این چهار مؤلفه اصلى بررسى کند: بستر، گستره، محتوا و عمق.1 نوع شهروندى در الگوى ترنر نیز اهمیت دارد و مىتواند میزان فعالیت یا انفعال شهروندان را در نظام سیاسى مشخص کند.2 این الگوها اغلب در بستر شهروندى مدرن مطرح مىشوند. از اینرو، براى یافتن الگوى مناسب براى طبقهبندى دیدگاههاى اسلامى از جمله در نهجالبلاغه، لازم است برخى مؤلفههاى مربوط را نیز شناسایى کنیم یکى از مؤلفههایى که در این الگوها مطرح نشده، مبناى مشروعیت در الگوى شهروندى است. همچنین در متون اسلامى و تفکر اسلامى، ما قائل به یک غایت هستیم که تلاش بشر را در راستاى رسیدن به این غایت ارزشمند مىدانیم.3
بر این اساس مىتوان با ترکیب دیدگاههاى ترنر و فالکس و تکمیل آنها الگوى جدیدى را با هفت محور بستر، مبنا، محتوا، عمق، نوع، گستره و غایت شهروندى، مطرح کرد و چارچوبى نسبتا کامل براى بررسى «شهروندى در نهجالبلاغه» به دست آورد.4
1. بستر شهروندى: چنانکه در الگوى فالکس نیز آمده است، مراد از این شاخصه، فضاى شکلگیرى ایده شهروندى است. در اینجا مىتوان بسترهاى مختلفى را براى شکلگیرى شهروندى شناسایى کرد، مانند: بستر جامعه سنتى ـ بردهدارى یا فئودالى، بستر دینى و بستر بورژوازى / سرمایهدارى.
2. مبناى شهروندى: مبناى شهروندى بر منظر نگرش به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط به آن ناظر است. با توجه به اینکه نظریههاى مختلفى درباره مشروعیت وجود دارد، مىتوان گونههاى مختلفى را براى شهروندى به دست آورد. البته در برخى از این نظریهها، شهروندى کاملاً رقیق و تضعیف مىشود، اما اگر شهروندى را در معناى عام آن در نظر بگیریم، میان این نظریهها و الگوى شهروندى تناسب وجود خواهد داشت. نمونههایى از مبانى شهروندى عبارتاند از: شهروندى مبتنى بر نگرش سنتى به مشروعیت، شهروندى مبتنى بر آموزههاى دینى، و شهروندى مبتنى بر قرارداد اجتماعى. بحث از شهروندى بالا / پایین و شهروندى نخبهگرایانه / دموکراتیک به مبناى شهروندى باز مىگردد.
3. محتواى شهروندى: پرسش از محتواى شهروندى به نسبت میان تعهدات و مزایا، یا حقوق و تکالیف بازمىگردد. گونههاى مختلف شهروندى، دیدگاههاى مختلفى را درباره این حدود و وظایف مطرح کردهاند و مىتوان شهروندى در الگوى ماقبل مدرن، لیبرال، پسالیبرال و... را با هم مقایسه کرد.
4. عمق شهروندى: عمق شهروندى به حدود اهمیت و دخالت شهروندى در حوزه خصوصى و عمومى ارتباط دارد. نظامهاى مدرن، بیشتر شهروندى را به حوزه عمومى مربوط مىدانند و حوزه فردى ـ خصوصى، در اختیار فرد قرار مىگیرد.
5. نوع شهروندى: هریک از نظریههاى شهروندى، نگرش متفاوتى را نسبت به مشارکت شهروندان در عرصه سیاسى مطرح مىکنند. نمونههاى بارز نوع شهروندى را مىتوان در الگوهاى شهروندى منفعل، شهروندى فعال و شهروندى متعهدانه یافت.
6. گستره شهروندى: بحث درباره گستره شهروندى به چگونگى باز یا بسته بودن برخوردارى از حقوق شهروندى در یک جامعه و قلمرو آن باز مىگردد. همچنین مىتوان از شهروندى واحد یا متکثر نیز بحث کرد.
7. غایت شهروندى: در نظریههاى مختلف شهروندى، درباره غایت شهروندى دیدگاههاى مختلفى مطرح شده است. غایت شهروندى به غایت نظام سیاسى و جامعه بستگى دارد. به اجمال مىتوان غایاتى را که براى شهروندى وجود دارد، غایت رفع نیاز در جوامع سنتى؛ زمینهسازى فضیلت؛ رسیدن به کمال و سعادت؛ آزادى؛ یا نفى سلطه و سیطره دانست.5
مفاهیم ناظر به شهروندى در نهجالبلاغه
در نهجالبلاغه مفاهیم مختلفى در جاهاى گوناگون از جمله در خطبهها و نامهها و حکمتها، به کار برده شدهاند که ناظر به «مفهوم و حقوق شهروندى» در جامعه اسلامىاند. بعضى از این مفاهیم در هرجا که به کار برده شدهاند، منظور حضرت از آنها «شهروندان» بوده است، از جمله مفهوم «الرعیه» و کلمات همخانواده با آن. و بعضى از این مفاهیم در برخى جاهایى که به کار رفتهاند در معناى «شهروند و شهروندى» و در بعضى جاها به معانى دیگر و عامترى به کار رفتهاند، مانند واژههاى «الناس» و «الاهل» و همخانوادههاى آنها.
بیشتر مواردى که در نهجالبلاغه از واژه «الرعیه» و سایر مشتقات آن استفاده شده، شامل توصیههاى آن حضرت به کارگزاران حکومت درباره رعایت حقوق شهروندى مردم در جامعه اسلامى مىباشد. این توصیهها، با توجه به موقعیت زمانى و مکانى، متغیر و متنوع است. سایر موارد استفاده از این واژه نیز شامل مواردى از قبیل شرح حقوق متقابل رهبر و مردم و رعایت حق در جامعه و ثمرات این مسئله6 مىباشد و در جایى نیز از رعیت به عنوان فرمانبرداران حکومت7 یاد شده است. علاوه بر واژه «الرعیه» که معناى «شهروند» را مىدهد، واژههایى مثل «الاهل»8 و «الناس»9 نیز در برخى موارد در معناى «شهروند» به کار رفتهاند.
بستر شهروندى در نهجالبلاغه
مراد از این شاخصه، فضاى شکلگیرى ایده شهروندى است. امیرالمؤمنین علیهالسلام، یکى از محورها و ملاکهاى اعمال خود را، قرآن معرفى مىکند؛10 چراکه او خود حامل و حافظ کلام وحى بوده و به عبارتى قرآن ناطق است، و بر این مسئله شیعه و سنى اذعان دارند. همچنین امام على علیهالسلام، بارها در نهجالبلاغه درباره پیروى محض خویش از سنت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ـ علاوه بر قرآن ـ نیز سخن گفتهاند و اینکه هر عمل ایشان را با توجه به قرآن و سنت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله توصیف کردهاند.11
از این سخنان درمىیابیم که آن حضرت ملاک و منبع اعمال خود را بر دو محور اصلى و اساسى، یعنى قرآن و سنت پیامبر صلىاللهعلیهوآله معرفى مىکند و خویش را کاملاً تابع این دو منبع مىداند. در جاهاى مختلف نهجالبلاغه نیز با تناسب موارد گوناگون، مىبینیم که اندیشه و نظریات شهروندى ایشان ناشى از همین دو منبع مقدس است.
رابطه اوضاع اجتماعى و اندیشه شهروندى امام على علیهالسلام
آیا اوضاع اجتماعى زمانه نیز با تصمیمگیرى آن حضرت در ارتباط بوده است یا نه و اگر این شرایط ارتباطى با اندیشه و عمل ایشان، و در نتیجه اندیشه شهروندى آن حضرت داشته، تا چه حد بوده است؟
پیش از پرداختن به این بحث ابتدا نگاهى تاریخى به زمانه و اوضاع اجتماعى زمان امیرالمؤمنین علیهالسلاممىاندازیم. نخستین بحث، بیان علل گرایش مهاجرین و انصار به زمامدارى آن حضرت است.
هواداران امام پس از رحلت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در اقلیت فاحشى بودند و جز گروهى از صالحان از مهاجرین و انصار، کسى به خلافت او ابراز علاقه نکرد. ولى پس از گذشت ربع قرن از آغاز خلافت اسلامى، ورق آنچنان برگشت که افکار عمومى متوجه کسى جز على علیهالسلام نبود. پس از قتل عثمان همه مردم با هلهله و شادى خاصى به در خانه امام ریختند وبااصرار فراوانخواهان بیعت با او شدند.
علل این گرایش را باید در حوادث تلخ دوران خلیفه سوم جستوجو کرد؛ حوادثى که به قتل وى منجر شد. ریشه اصلى قیام، علاقه و ارادت خاص عثمان به خاندان اموى بود. با انتشار خبر قتل خلیفه سوم، مسلمانان در پى کسى بودند که در طى این بیست و پنج سال گذشته نسبت به تعالیم اسلام و سنتهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله وفادار مانده باشد و آن کس جز على علیهالسلام نبود. بنابراین، اجتماع عظیمى از مسلمانان در مسجد تشکیل شد، به نحوى که مسجد لبریز از جمعیت گردید. هدف از اجتماع تعیین خلیفه بود. شخصیتهاى بزرگى از مهاجرین و انصار، مانند عمار و ابوالهیثمبن التیهان و رفاعهبن رافع و مالکبن عجلان و ابوایوب انصارى و... نظر دادند که با على علیهالسلامبیعت کنند. بیش از همه عمار درباره على علیهالسلام سخن گفت و در این هنگام همه مردم یک صدا گفتند: ما به ولایت و خلافت او راضى هستیم. آن وقت همه از جا برخاستند و به خانه على علیهالسلام ریختند.12 امام در پاسخ درخواست آنان فرمود: من مشاور شما باشم بهتر از آن است که فرمانرواى شما گردم. آنان نپذیرفتند و گفتند: تا با تو بیعت نکنیم رهایت نمىکنیم. على علیهالسلام فرمود: اکنون که اصرار دارید، باید مراسم بیعت در مسجد انجام گیرد؛ چه، بیعت با من نمىتواند پنهانى باشد و بدون رضایت توده مسلمانان صورت پذیرد. سپس به سوى مسجد حرکت کرد و مهاجرین و انصار با او بیعت کردند و جز چند نفر، که شمار آنان از شماره انگشتان بالاتر نیست، همه به خلافت و پیشوایى او رأى دادند. بیعت مردم با حضرت در روز بیست و پنجم ماه ذىالحجه انجام گرفت.13 در تاریخ خلافت اسلامى هیچ خلیفهاى مانند على علیهالسلام با اکثریت قریب به اتفاق آراء برگزید نشده و گزینش او بر آراء صحابه و نیکان از مهاجرین و انصار و فقها و قرّاء متکى نبوده است.
این اقدام امام على علیهالسلام، از بارزترین موارد رعایت و احترام به حقوق مردم و شهروندان و نشاندهنده این است که آن حضرت در عین انجام وظایف امامت و آنچه خداوند و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بر عهده ایشان گذاشته است، به شرایط زمانه و اجتماع خود نیز بىتوجه نبودهاند و زمانى که مردم خواستار و طالب حکومت حق شدند، ایشان نیز رویگردان نبودند. این مسئله به وضوح نشاندهنده ارتباط مسائل اجتماع با اندیشه شهروندى آن حضرت است.
در تعیین دامنه این اثرپذیرى از اوضاع اجتماعى، امیرمؤمنان علیهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمایند:
«... به خدا سوگند، من نخستین کسى هستم که او پیامبر صلىاللهعلیهوآله را تصدیق کردم، و هرگز اوّل کسى نخواهم بود که او را تکذیب کنم. در کار خود اندیشیدم، دیدم پیش از بیعت، پیمان اطاعت و پیروى از سفارش رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را بر عهده دارم، که از من براى دیگرى پیمان گرفت. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهفرمود اگر در امر حکومت کار به جدال و خونریزى کشانده شود، سکوت کن.14
همچنین ایشان درجایى دیگر، در وصف روز بیعت نیز سخن گفتهاند.15 با دقت در این سخنان درمىیابیم که اثرپذیرى ایشان از اوضاع اجتماعى تا حدى بوده است که شرایط و خواست اجتماع، مغایر با دستورهاى قرآن و سنت نباشد. با این شناخت کلى از ایشان، مىتوان فهمید که نظریات آن حضرت درباره شهروندى در جامعه نیز با توجه به قرآن و سنت بوده است و شرایط اجتماعى نیز تا حد عدم مغایرت با دستورهاى این دو منبع اثرگذار است.
مبانى شهروندى در نهجالبلاغه
دید و نظر امام على علیهالسلام راجع به هستى، مبتنى بر هستىشناسى توحیدى است.16 آن حضرت در جاهاى مختلف نهجالبلاغه راجع به توحید و آیات و نشانههاى خدا سخن گفته و هستىشناسى مبتنى بر توحید خود را به نمایش گذاشته است.17
در اینباره مىفرماید: «و نیز بدان که دنیا استقرار نمىیابد، مگر بر همانگونه که خداوند قرار داده و نعمتها و گرفتارى و جزا و پاداش در معاد یا هر چه او بخواهد از امورى که ما نمىدانیم.»18
در این قسمت، امام اشاره به حکمت کامله در نظام جهان هستى دارد و یادآورى مىکند که استقرار و استوارى جهان بر همان خط مقرر و ثابتى است که خداوند ترسیم فرموده است.19 حضرت در ادامه به صورت موردى به آفرینش موجودات اشاره مىکند.20 همچنین با همین دید توحیدى خود که در سراسر نهجالبلاغه جلوهگر است، آغاز و پایان هر چیز را منتسب به خداوند رحمان مىداند و قائل است که هدف نهایى آفرینش انسان قرب الىاللّه و رسیدن به آن کمال مطلق است،21 تا چه حدى به این هدف دست یابد.22 بنابراین هدف از خلقت هم باید به مرحلهاى برسد که دیگر هدفى فوق آن هدف نیست، و از آیات قرآن درمىیابیم که آن هدف نهایى تکامل است که دیگر فوق آن، غایت و هدفى برایش متصور نیست.23
با نوع دید و نگاهى که امام على علیهالسلام به هستى دارد و با این هدف از آفرینش، پس دنیا و مواهب دنیایى نیز معناى دیگرى غیر از معنایى که عموم بشر در ذهن دارند ـ یعنى نگاه غایى به دنیا ـ پیدا خواهد کرد. در این دیدگاه متعالى دنیا مزرعه آخرت محسوب مىشود. یعنى هدف غایى زندگى کسب رضایت خداوند و رسیدن به سعادت اخروى است و دنیا و مواهب آن نیز وسیلهاى مىشود براى رسیدن به این هدف والا. در سخنان حضرت على علیهالسلام در نهجالبلاغه نیز ما همین معنا را مىبینیم. ایشان در جاهایى به مذمت دنیا پرداختهاند24 که این سخنان ناظر به صاحبان دیدگاه اول (نگاه غایى به دنیا) است. بر اساس این دیدگاه، هرچه غیر از خدا باشد، در چشم و دل امام على علیهالسلام بىارزشترین و خوارترین است.25 و در جاهاى دیگرى که به استفاده صحیح از مواهب دنیوى دستور دادهاند، براى استفاده ابزارى انسان از آن براى رسیدن به هدف غایى آفرینش است.26
در مورد مبانى معرفتشناختى، بررسى نظرهاى آن حضرت در نهجالبلاغه نشان مىدهد که امام منابع کسب معرفت را به سه دسته کلى تجربه، عقل و تعالیم وحیانى تقسیم مىکند که تعالیم وحیانى شامل قرآن است؛ به علاوه سنت رسولاللّه و ائمّه اطهار علیهمالسلام که بدون شک مبتنى بر وحى و قرآن است و این تعالیم، مکمل و هدایتکننده دو منبع شناخت دیگر یعنى تجربه و عقل است. با این مبانى معرفتشناختى مىتوان فهمید که نگرش آن حضرتدرهمهزمینههاازجملهنگرشبه شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط به آن نیز ناشى از همین منابع شناخت با عنایت به قلمروهاى هریک از آنها خواهد بود.
در بحث از مبانى انسانشناختى نیز، نگرش آن حضرت به انسان، ملاک ارزش انسان، و اصل برابرى انسانها، بیان و مطرح شده است. ذات اقدس حق تعالى انسان را گرامى داشت و او را بر بسیارى از مخلوقاتش برترى بخشید.27 تکریم انسان از سوى خداوند او را از ویژگىهاى خاصى برخوردار کرد، به او قدرت بخشید و مهمتر از همه، او را واجد حقوق، تکالیف و حرمت نمود.28 حکومت حضرت على علیهالسلام نیز، یک حکومت دینى و اخلاقمحور بود. به همین دلیل، حفظ عزت و شخصیت انسانها و تکریم کرامت انسانى، براى آن حضرت در اولویت اول قرار داشت؛ زیرا اصل حکومت براى سعادت، تکامل و تعالى انسانها ایجاد شده بود و این، نگرش انسانشناسانه دینى است و حضرت على علیهالسلامبا این هدف قدرت را به دست گرفته بود. اگرچه نام و ظاهر حاکمیت و اقدامات حضرت على علیهالسلام سیاسى بود، محتوا و جوهره آن مملو از تعالیم اخلاقى و اصول انسانى بود و سیاست امام عین اخلاق و دیانت و حول محور تکریم انسان و تکامل و تعالى او دور مىزد.29
در کانون توجه قرار دادن نوع انسان، فارغ از قوم و قبیله و دین و مذهب، محور سیاستهاى حضرت على علیهالسلام بود. فقط در نامه آن حضرت به مالک اشتر، سى مورد جملاتى وجود دارد که تمام انسانها از هر ملیت، نژاد، صنف و مذهب را دربر مىگیرد. «ناس» به معناى مردم در نه مورد، «رعیت» به معناى شهروند در سیزده مورد، «عامه» به معناى همگان در سه مورد، «کل امرىء» به معناى هر انسانى در دو مورد، «عباداللّه» به معناى بندگان خدا در یک مورد و صریحتر از همه عبارت «نظیر لک فى الخلق» به معناى همنوع تو در خلقت در یک مورد در نامه حضرت به مالک اشتر آمده است.30
نگاه حضرت على علیهالسلام مبتنى بر اصل برابرى انسانهاست؛ نه نگاه طبیعتگرایانه و محافظهکارانه و منطبق با وضع موجود است و نه نگاه مساواتطلبانه نسبت به عدالت، به رغم پذیرش خلقت برابر انسانهاست. ایشان در نهجالبلاغه فرمودهاند: «و میان کلان و نازک اندام، و گران و سبک، و نیرومند و ناتوان، در آفرینش جز همانندى نیست... .»31 از سوى دیگر حضرت از نگاه مساواتطلبانه نیز فاصله مىگیرند و به اعطاى حق (به معناى مطلق کلمه) افراد متناسب با رنج و تلاش افراد عنایتى ویژه دارند: «رنج و تلاش هر کسى را عادلانه ارج بنه و به دیگرى نسبت مده.»32
خلقت برابر انسانها به معناى نپذیرفتن نابرابرىهاى اجتماعى است و باید ریشه آن را در روابط و فرایندهاى اجتماعى جستوجو کرد. باید کوشید تا فرصتها را براى رقابت و بروز شایستگىهاى انسانى برابر ساخت و شرایط مسابقه در میدان اجتماعى را براى همگان یکسان نمود یا حداقل به سوى آن حرکت با برنامه و هوشیارانهترى داشت.33
پس با بررسى مبانى نظرى امام على علیهالسلام دریافتیم که نگرش آن حضرت به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط به آن نیز ناشى از مبانى مذکور و نگرش توحیدى مبتنى بر دین است.
دیدگاه امام على علیهالسلام راجع به مشروعیت
با توجه به مبانى فکرى پیشگفته در نگرش امیرمؤمنان علیهالسلام، رابطه دین با سیاست، رابطهاى ناگسستنى و تنگاتنگ است؛ اما مسئله بعدى این است که در رابطه با مبحث «مشروعیت»، آن حضرت اساس مشروعیت حکومت را در چه مىدانستند و نقش مقبولیت مردمى را تا چه حد در این امر مؤثر مىشمردند؟
درباره ملاک مشروعیت حکومتها، نظریات زیادى وجود دارد.34 اما ملاک و مبناى مشروعیت در دیدگاه اسلام، خداست. خداوند یگانه منبع ذاتىِ مشروعیت و حقانیت است و هر مشروعیتى جز آن، بالعرض است. مشروعیت بالعرض باید از منبع مشروعیت بالذات مشروعیت کسب کند. مسئله امامت معصومان علیهمالسلام هم از همین قبیل، یعنى انتصاب آنان از ناحیه خداست. نقشى که مردم دارند، در اعطاى ولایت و امامت نیست؛ بلکه در اعمال ولایت است35 و نکته مهم همینجاست و نقش مقبولیت مردمى را نشان مىدهد. پس باید بین دو مقوله مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى فرق بگذاریم.
آنچه از نهجالبلاغه برمىآید این است که حق حاکمیت براى مردم از سوى خداى متعال به رسمیت شناخته شده است36 و خداى رحمان حق تعیین سرنوشت سیاسى مردمان را به آنان واگذاشته و تحقق حکومت از آن مردم است. آن حضرت راجع به اهمیت و وثوق بیعت شهروندان مىفرمایند: «لِأَنَّ َالبَیْعَةٌ وَاحِدَةٌ لَا یُثَنَّى فِیهَا النَّظَرُ وَ لَا یُسْتَأْنَفُ فِیهَا الْخِیَارُ الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ الْمُرَوِّى فِیهَا مُدَاهِن»؛37 همانا بیعت براى امام یک بار بیش نیست، و تجدیدنظر در آن میسر نخواهد بود، و کسى اختیار از سر گرفتن آن را ندارد. آن کس که از این بیعت عمومى سرباز زند، طعنهزن، و عیبجو خوانده مىشود، و آن کس که درباره آن دو دل باشد، منافق است.
امام علیهالسلام با سوگند خوردن به خدایى که همه چیز در دست قدرت او و حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن اوست، خاستگاه حکومت را تبیین مىکند.38 اینکه خاستگاه حکومت وى تغلب و تسلط نبوده است و حکومت او بر دو خاستگاه حق، استوار شده است و چنین حکومتى هیچ نسبتى با «امارة الغلبه» یا «امارة السلطه» یا «امارة الاستیلاء» ندارد. حکومت امام علیهالسلام، بر اساس پیمان الهى و اقبال مردمى شکل گرفت؛ پیمان الهى که ماهیت حکومت حق را مشخص مىکند و اقبال مردمى که زمینه تحقق آن را فراهم مىآورد. على علیهالسلام به حقوق مردم اهمیت فراوانى مىدهد، اما هرگز رأى و انتخاب مردم را در مشروعیت حکومت و ولایت خود دخیل نمىداند؛ بلکه نقش مردم را در اعمال ولایت و تحقق بخشیدن آن مىداند.39 حکومت بر دو پایه استوار است: مردم تشکیلدهنده حکومت و شایستگان ادارهکننده حکومت.
محتواى شهروندى در نهجالبلاغه
نوع رابطه زمامداران و شهروندان، از مهمترین وجوه حکومت که نشاندهنده محتواى شهروندى در هر جامعهاى است. اینکه میان زمامداران و شهروندان چگونه رابطهاى برقرار باشد و هریک در نگاه دیگرى چه جایگاهى داشته باشد و نسبت میان آنان بر چه اساسى استوار باشد، از امور محورى در حکومتهاست، به گونهاى که ساختار حکومت بر آن شکل مىگیرد و رفتار و مناسبات مدیریتى از آن برمىخیزد. این رابطه مىتواند رابطهاى یکسویه یا دوسویه باشد. آنچه بیشترین صورت را در حکومتها رقم زده است، صورت یکسویى از رابطه زمامداران و شهروندان است؛ یعنى رابطه حاکم و محکوم، فرمانده و فرمانبر، اما امیرمؤمنان علیهالسلام چنین روابطى را ملغى اعلام کرد و در سلوک حکومتى خویش زیر پا گذاشت و در عهدنامههاى حکومتى و دستورالعملهاى دولتى و رهنمودهاى مدیریتى خود به تبیین رابطه صحیح زمامداران و مردمان پرداخت.40
امام على علیهالسلام رابطه زمامداران و شهروندان، دولت و ملت و والى و رعیت را رابطهاى دوسویه و متقابل، بر اساس رابطه دو صاحب حق مىدانست و همه تلاشش در این جهت بود که این رابطه دو طرفه بر اساس حقوق متقابل به خوبى و به درستى تبیین شود و حقوقمدارى به جاى خودکامگى و خودکامگىپذیرى اساس و محور روابط حکومتى باشد. در این صورت است که حکومت ماهیتى انسانى مىیابد.41
امام علیهالسلام به صراحت به تبیین حقوق متقابل پرداخته و این حقیقت را یادآور شده است که هر جا حقى ظهور مىیابد، تکلیفى نیز پیدا مىشود و حق و تکلیف لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچگونه حق یکطرفه براى کسى وجود ندارد، جز خداوند متعال که او را حقى است که حقى بر او نیست، اما خداى سبحان از سر بخشندگى و افزوندهى، در ازاى اداى حق خود که اطاعت اوست، براى مردمان دو چندان یا بیشتر پاداش قرار داده و این امر را دو سویى کرده است.42 آن حضرت مىفرمایند: «ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِى وُجُوهِهَا وَ یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضا وَ لَا یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ»؛43 پس خداى سبحان برخى از حقهاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت و آن حقها را برابر هم نهاد و واجب شدن حقى را مقابل گزاردن حقى گذاشت، حقى بر کسى واجب نبود، مگر حقى که برابر آن است گزارده شود.
این سنت، سنت جهان هستى دادگر است که هیچ حقى را براى انسان لازم نمىداند مگر آنکه حقوقى را که از دیگران به عهده اوست ادا کند.44 امام على علیهالسلام حقوق متقابل زمامداران و شهروندان را مهمترین بخش حقوق در هر جامعهاى معرفى کرده است، که در صورت اداى حقوق متقابل، حکومت به درستى سامان مىیابد و الفت و عزت و عافیت همهجانبه فراهم مىشود.
آن حضرت در هر فرصتى مردمان جامعه خویش را با حقوق متقابل زمامداران و شهروندان آشنا مىکرد و حدود آن را تبیین مىنمود تا همگان در مرزهاى حقوق حرکت کنند و حریم آن را پاس بدارند. بسیارى از ستمگرىها و ستمپذیرىها از نشناختن حقوق متقابل، یا قائل نبودن به چنین حقوقى و یا پایبند نبودن بدان برمىخیزد و سوق دادن جامعه و حکومت به حقوقمدارى، از مهمترین سیاستهاى امیرمؤمنان علیهالسلام بود.45
در ابتدا باید دید که از نظر امام على علیهالسلام، حقوق شهروندان بر حاکم چیست. ما شاهدیم که در سراسر نهجالبلاغه، آن حضرت بر حقوق گوناگون شهروندان که بر عهده حکومت و حاکمان است، اشاره دارند. ایشان در ضمن خطبهاى که مردم را براى پیکار با قاسطین برانگیزانده، چنین فرموده است: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِى عَلَیْکُمْ حَقّا وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا...»؛46 مردم، مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى. بر من است که خیرخواهى را از شما دریغ ندارم و حقى را که از بیتالمال دارید بگزارم و شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید.
در نظر امام على علیهالسلام، آموزش عمومى و رشد اخلاق و فضایل اخلاق و تربیت مردم را از حقوق مردم بر حکومت مى شمارد؛ چراکه علم، منشأ همه خیرات و جهل و نادانى سرچشمه همه شرور و بدىهاست. تربیت صحیح اساس همه چیز است و هیچ چیز در جامعه به درستى سامان نمىیابد، مگر در سایه تربیت درست. این هدف و وظیفه در حکومت اسلامى از بالاترین هدفهاست.47
بنابراین از دیدگاه امام على علیهالسلام در نهجالبلاغه، حقوق شهروندان نسبت به حاکم، بدین ترتیب خلاصه مىشود: ایجاد امنیت در کشور، تأمین جنبه اقتصادى همچنین رفاه اقتصادى شهروندان، تعلیم و ارشاد جامعه، مهروزى و محبت به مردم و دورى نجستن از آنها، منت نداشتن و بزرگنمایى نکردنودروغنگفتن به آنها، آبادانىدربلادوشهرها و سرانجام برقرار کردن عدالت اجتماعى در جامعه اسلامى.
اما چنانکه بیان شد، از نظر على علیهالسلام حق و تکلیف رابطهاى دوسویه و متقابل دارد، از اینرو، براى تکمیل بحث محتواى شهروندى لازم است بدانیم که آن حضرت، در مقابل این حقوق چه وظایف و تکالیفى را براى شهروندان جامعه در قبال حکومت قائلاند که از متن این کلام ایشان به وضوح پیداست:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِى عَلَیْکُمْ حَقّا وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ... وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَةِ وَ النَّصِیحَةُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَةُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَةُ حِینَ آمُرُکُمْ»؛48 مردم، مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى... اما حق من بر شما این است که به بیعت من وفا کنید و در نهان و آشکارا حق خیرخواهى را ادا کنید و چون شما را بخوانم بیایید و چون فرمان دهم بپذیرید و از عهده برآیید.49
پس، از نظر امیرمؤمنان علیهالسلام، این رابطه باید دوسویه و متقابل باشد؛ چراکه حق و تکلیف باهماند.
عمق شهروندى در نهجالبلاغه
عمق شهروندى به حدود اهمیت و دخالت شهروندى در حوزه خصوصى و عمومى ارتباط دارد. نگاه فردگرایانه نگاهى عمیق نیست، سطحى است، یعنى فرد احساس تعلق کمى راجع به شهروندى و وظایف آن دارد، اما نگاه اسلام، نگاهى جامعنگر و عمیق است و ما این را در کلام مولاى متقیان در نهجالبلاغه نیز شاهدیم. عمق شهروندى به میزان احساس تعلق شهروندان بستگى دارد.
در مقوله عمق شهروندى، بررسى مىکنیم که برداشت ما از شهروندى باید تا چه حد عمیق و پرمایه باشد؟ منظور این است که شهروندان تا چه حد باید هویت خود را به عنوان یک شهروند طلب کنند و تا چه حد باید هویت شهروندىشان را بر دیگر منابع هویت اجتماعى و ادعاهاى متعارضى که در زمانهشان دارند، نظیر تعهدات خانوادگى یا تأمین معاش، مقدم بدارند؟
در سخنان پیشگفته امام به بیان وظایف شهروندان مىپردازد. نخست مىفرماید: اما حق من بر شما این است که در بیعت خویش وفادار باشید. بیعت، در واقع همان پیمانى است که میان امت و امام برقرار مىشود؛ پیمانى محکم و لازمالاجرا. بر اساس این پیمان امام و حاکم باید در همهجا مصلحت امت را در نظر بگیرد و امنیت و نظم را برقرار سازد و با دشمنان به مبارزه برخیزد و اسباب پیشرفت و تکامل جامعه را فراهم سازد و امت نیز باید پشت سر امامش بایستد و مانند بازویى نیرومند براى او عمل کند و هرگز کارى برخلاف این عهدوپیمانانجام ندهد.
حضرت در مورد حق دوم مىفرماید: «در آشکار و نهان خیر خواهى را در حق من به جا آورید.» مانند متعلمان چاپلوس یا منافقان چند چهره نباشید که در حضور من از دوستى و محبت و اخلاص سخن گویید و اعلام خیرخواهى کنید، اما در پشت سر یا بىاعتنا باشید یا طریق خیانت و فساد را در پیش گیرید. اگر من همه جا حاضر نیستم، خداى من همه جا حاضر و ناظر است و این جهان همه جایش، محضر خداست و براى انسانهاى باایمان حضور و غیاب من تفاوتى نمىکند.
حضرت بعد به سراغ سومین حق مىرود و مىفرماید: «هر وقت شما را بخوانم اجابت کنید.» مانند افراد سست و ناتوان و بیمار نباشید که در اجابت دعوتها تعلّل مىورزند. همیشه باید گوش به فرمان امامتان باشید که گاه ساعتها و لحظهها سرنوشتساز است و اندکى تعلّل و سستى و تأخیر ممکن است زیانهاى جبرانناپذیرى به بار آورد. این انضباط و گوش به فرمان بودن، باید بر همه امت حاکم باشد.
حضرت در چهارمین و آخرین حق مىفرماید: «هر زمان به شما فرمان دهم، اطاعت کنید.» ممکن است که گروهى فراخوانى امام علیهالسلام را بپذیرند و به دعوت او لبیک گویند، اما هنگامى که به حضور او آمدند و فرمان سخت و سنگینى که حافظ منافع امت است صادر شد، اطاعت نکنند. بنابراین، هم اجابت دعوت لازم است و هم اطاعت فرمان. بدیهى است منافع این حقوق چهارگانه امام بر امت، مستقیما به خود آنان بازمىگردد. آنها منّتى در انجام دادن این امور بر امام ندارند، بلکه امام بر آنها منّت مىنهد که با استفاده از این حقوق امنیت و آبادى و آزادى و افتخارات آنها را تضمین مىکند. بعضى از شارحان نهجالبلاغه در اینجا افزودهاند که این حقوق چهارگانه متقابل، (در هر طرف چهار حق)، مخصوص امام عادل و منصوب از ناحیه خداست و نه همه زمامداران، اعم از خوب و بد، به همین دلیل امام فرموده است: «انّ لى علیکم حقّا.» ولى به نظر مىرسد آنچه در این بیان مبارک امام آمده، برنامهاى است که براى هر قوم و ملتى تنظیم شده است و هر پیشوایى؛ خواه از ناحیه خدا باشد یا به مصداق «لا بدّ للنّاس من أمیر برّ أو فاجر.» هر امیرى در هر جامعهاى بر سر کار آید، اگر بخواهد کار او پیشرفت کند، باید این حقوق چهارگانه را محترم بشمارد و نیز هر ملتى اگر بخواهد از وجود امیر خود بهره گیرد، باید اصول چهار گانه را به کار بندد. در واقع آنچه در این خطبه آمده، ارشاد و راهنمایى به حکم عقل و منطق است.50
با دقت و تأمّل در کلام امام علیهالسلام در نهجالبلاغه، درمىیابیم که توصیههاى آن حضرت به شهروندان راجع به چگونگى و میزان احساس تعلق آنها به اجتماع، نیز حول همین چهار محور اساسى، یعنى لزوم وفا به بیعت و حمایت حاکم، لزوم خیرخواهى و وفادارى به حاکم در نهان و آشکار، اطاعت فرمان و اجابت دعوت خلاصه مىشود.
در باب لزوم وفادارى به بیعت، امیرمؤمنان سخنان متعددى بیان فرموده است.51 همچنین یارى کردن حق، اطاعت و فرمانبردارى و امانتدارى و اصلاح و آبادانى در شهرها نیز از نظر امام علیهالسلام، میزان دخالت شهروندى را در حوزه عمومى نشان مىدهد و این مسئله، از سخنان ایشان برمىآید، از جمله سخنانى که پس از جنگ نهروان در نکوهش لشکریان خود در سال 38 هجرى ـ که براى نبرد نهایى با معاویه سستى مىورزیدند ـ ایراد کرد.52
با توجه به این سخنان حضرت مىتوان دریافت که نظر و دید ایشان به شهروندى، شهروندى عمیق را مدنظر دارد؛ چراکه از سخنان ایشان در مقاطع مختلف مىتوان تأکید بر احساس تعلق شهروندان به جامعهوحکومت را فهمید.53
نوع شهروندى در نهجالبلاغه
نوع شهروندى به میزان مشارکت شهروندان در عرصه شهروندى اشاره دارد، که ممکن است شهروندان مشارکتى فعال یا منفعلانه داشته باشند. نوع شهروندى مىتواند میزان فعالیت یا انفعال شهروندان را در نظام سیاسى مشخص کند. هرچند ایده فعال بودن یا منفعل بودن شهروند، از منظرى با محتوا و عمق شهروندى تقارن دارد، هریک به بعد خاصى دلالت مىکند.
ممکن است در یک الگوى شهروندى، شهروندى عمیق مطرح باشد، اما افراد انگیزه و کشش لازم را براى مشارکت عملى از خود نشان ندهند. از اینرو افزودن گونهها (تیپهاى شهروندى) فعال / منفعل مىتواند این مسئله را در شاخصیابى شهروندى برجسته کند و با این دید است که به سخنان امیرمؤمنان علیهالسلام در نهجالبلاغه رجوع کردیم تا دید آن حضرت را درباره نوع شهروندى دریابیم.
نوع تلقّى از نقش مردم در حکومت، از امور تعیینکننده در نوع حکومت و رفتار و مناسبات حکومتى است؛ یعنى مردم در حکومت چه نقشى دارند و آیا اساسا مردم در حکومت نقش دارند یا خیر، آیا باید براى مردم در حکومت اعتبارى قائل شد یا نه و اینکه مردم در حکومت نقشى فعال و اساسى دارند یا نقشى غیرفعال و انفعالى.
برخى بر این باورند که عموم مردم هیچ نقشى اساسى در حکومت ندارند و حکومت امرى پیچیده، تخصصى و علمى است که جز نخبگان و خبرگان این امر کسى را در آن نظر و نقش نیست و مردم در حکومت نقشى تبعى و سایهاى و ابزارى دارند. برخى دیگر معتقدند مردم تا اندازهاى در حکومت نقش دارند و این اندازه را نخبگان تعیین مىکنند که در اینجا نیز به واقع مردم هیچ نقشى اساسى در حکومت ندارند. بنابر باورى دیگر، نقش اصلى و کلیدى در حکومت از آنِ مردم است؛ بدین معنا که حکومت بدون مردم و بدون خواست آنان تحقق نمىیابد و بدون اقبال و رأى مردم مشروعیت سیاسى پیدا نمىکند و بدون حضور و مشارکت همهجانبه مردم به درستى اداره نمىشود و فارغ از محور قرار دادن مردم، حکومت سلامت نخواهد داشت و راستقامت نخواهد بود؛ بنابراین، مردم نقشى ایجادى در حکومت دارند. در اندیشه سیاسى و سلوک حکومتى امام على علیهالسلام مردم چنین نقشى دارند. آن حضرت تحقق حکومت خود را اینگونه معرفى کرده است: «آرى، به حق آن که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود... بىتردید رشته حکومت را از دست مىگذاشتم و پایانش را چون آغازش مىانگاشتم و چون گذشته، خود را به کنارى مىکشیدم.»54 پس از بیست و پنج سال، مردم یکپارچه و سر از پا نشناخته، در حرکتى عمومى خواستار پذیرش حکومت از جانب على علیهالسلام شدند و با اصرار فراوان، امام را راضى کردند تا حکومت را بپذیرد. آن حضرت درباره نقش مردم در این امر چنین فرموده است: «دستم را براى بیعت گشودید و من آن را بستم و به سوى خود کشیدید و من آن را برگرفتم. سپس بر من هجوم آوردید، همچون شتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهاى خود درآیند و به یکدیگر پهلو زنند. چندان که از هجوم مردمان بند پاىافزار پاره شد و ردا از دوش افتاد و ناتوان پایمال گردید. و خشنودى مردمان در بیعت با من بدانجا رسید که کودکان به وجد آمده بودند و سالخوردگان لرزان لرزان براى دیدار این منظره به راه افتاده بودند و بیماران به کمک دیگران بدانجا آمده بودند و دختران جوان بىنقاب حاضر شده بودند.»55
حق حکومت به سبب شایستگى لازم از آنِ امام على علیهالسلام بود و با اقبال مردم تکلیف اداره امور بر دوش آن حضرت گذاشته شد و روشن است که تا مردم نخواهند، آن حق محقق نمىگردد و تکلیف اداره امور بر دوش آن که شایسته است گذاشته نمىشود وحکومتى مردمى شکلنمىگیرد.
امیرمؤمنان علیهالسلام در همان زمان که مردمان آمادگى خود را براى بیعت با آن حضرت و تشکیل حکومت وى اعلام کردند، در مسجد مدینه همگان را مخاطب قرار داد و این حقیقت را که سرنوشت اجتماعى و سیاسى مردمان باید به دست خود آنان باشد و هیچکس حق ندارد که به جاى آنان تصمیم بگیرد و مردمان خود باید سرنوشت حکومتى خویش را رقم بزنند، به صراحت بیان فرمود.56
تعیین سرنوشت سیاسى و اجتماعى و برپا ساختن حکومت به دست مردمان و پیروى همگان از قوانین دولت در هر جامعهاى موجب نظامیافتگى و پایدارى است. براى اینکه مردم نقشى جدى و اساسى در حکومت داشته باشند، باید زمینه و بستر مناسب آن فراهم آید و امام على علیهالسلام مىکوشید با فراهم ساختن مناسباتى سالم و به دور از خودکامگى و خودکامگىپذیرى مردمان را به صحنه حکومت بکشاند و اینگونه آنان را مخاطب قرار داده است57 و هرگونه رابطه جبارانه و مستبدانه را زیر پا گذاشته تا مردمش با صراحت و صداقت، و از سر احساس مسئولیت به مشارکت در امور حکومت برخیزند و حق را به پا دارند و عدالت را پاسدارى کنند و میان خود و والیان فاصلهاى نبینند و زمامداران را نصیحت و خیرخواهى کنند: «از جمله حقهاى خدا بر بندگان، یکدیگر را به مقدار توان اندرز دادن است و در برپا داشتن حق میان خود، یکدیگر را یارى نمودن.»58
بنابراین، بهترین حکومتووالاترین درایت و نیکوترین سیاست بدون حمایت و مشارکتمردمراه به جایى نخواهد برد. بنابراین، آن حضرت به مشارکت فعال شهروندان در عرصه سیاسى جامعه معتقد است و به نقش تعیینکننده خواست و اراده مردم در تعیین نوع حکومت وحاکمیت باوردارد.
گستره شهروندى در نهجالبلاغه
گستره شهروندى به چگونگى باز یا بسته بودن برخوردارى از حقوق شهروندى در یک جامعه و قلمرو آن برمىگردد. در جامعه اسلامى امکان استفاده و برخوردارى از حقوق شهروندى براى تمام شهروندان وجود دارد و در این زمینه هیچ تفاوتى میان شهروندان ـ از هر قشر که باشند ـ وجود ندارد. در نهجالبلاغه نیز امیرمؤمنان به این مهم اشاره و تأکید فرموده است.
حضرت با نگاه ویژه خود خلقت برابر انسانها را مىپذیرند. در کانون توجه قرار دادن نوع انسان، فارغ از قوم و قبیله و دین و مذهب، محور سیاستهاى حضرت على علیهالسلام را تشکیل مىداد.59
در نهجالبلاغه بارها توصیه اکید حضرت به تلاش و کار براى تمام شهروندان آمده است؛ یعنى ایشان برخوردارى از حقوق شهروندى را براى همه شهروندان یک حق تلقّى مىکردند و رعایت آن را بر حاکم، لازم و واجب مىشمردند.
در سفارشهاى آن حضرت به مالک اشتر درباره شهروندان آمده است: «پس آنها دو دستهاند: دستهاى برادر دینى تو هستند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند.»
بر همین اساس باید همه شهروندان در تمام حقوق و امتیازات با هم برابر باشند که از جمله اینها تساوى در تقسیم بیتالمال، تساوى در بهره بردن از انصاف حاکم،60 تساوىدر اجراىقانون،61 برابرى در فرصتها و مسئولیت و وظیفه دولت در قبال همه طبقات جامعه62 است. حتى در کلام امام در نهجالبلاغه توصیه ایشان به تلاشبراىجلبرضایتعوامتاخواص را مىبینیم: «و لیکن احبالامور الیک اوسطها فى الحق، و اعمها فى العدل، و اجمعها لرضى الرعیه، فان سخط العامه یجحف برضى الخاصه،وانسخطالخاصهیغتفرمعرضىالعامه.»63
امام در این بخش از پیام خود ارزش را به جلب رضایت عموم و سیاهه ملت و گسترش عدالت داده است و اینکه ملاک در محبوبیت، میانهروى در حق است و بس و زمامدار باید توجه داشته باشد آنچه رضایت عموم را سبب مىگردد، مقدم است بر آنچه رضایت خواص و بستگان را دربر مىگیرد؛ زیرا رضایت خواص در صورت خشم و غضب ملت ناچیز است و به کار نمىآید و نمىتواند مدافع از کیان زمامدار باشد، به خلاف رضایت عموم و ملت و چنانچه در این صورت خشم و غضب خواص عارض گردد، به جایى صدمه نمىزند و توانایى کارى را ندارد؛ چون غضب خواص در برابر رضایت ملت و عموم ناچیز است. پس ملاک، به دست آوردن رضایت مردم و عموم ملت است نه رضایت خواص و بستگان و زمامدار زمانى عدالت را محقق نموده و گسترش داده است که عامه مردم از او راضى باشند چه خواص راضى باشند یا نه. در نامه 53 نهجالبلاغه از این قبیل توصیهها فراوان است، از جمله سفارش به اجراى حق براى هرکس که باشد، حتى نزدیکان و دوستان، توصیه به پرهیز از امتیاز دادن به اطرافیان، توصیه به پرهیز از انحصارطلبى و اختصاص دادن اموال عمومى به خود، توصیه به پرهیز از تجاهل و... .
حضرت با این بیانات به گسترهاى باز براى شهروندى قائل است و برخوردارى از حقوق شهروندى را براى همه قشرهاى جامعه اسلامى از نزدیکان حاکم تا عامه مردم، از مسلمانان تا مردم اهل کتابى تحت حاکمیت حکومت اسلامى به سرمىبرند، یکسان مىداند که این گستره باز از جمله شامل تساوى در برخوردارى از بیتالمال، تساوى در بهرهمندى از انصاف حاکم، تساوى در اجراى قانون، تساوى در برخوردارى از فرصتهاست.
غایت شهروندى در نهجالبلاغه
در نظریههاى مختلف شهروندى، درباره غایت شهروندى دیدگاههاى مختلفى طرح شده است. غایت شهروندى به غایت نظام سیاسى و جامعه بستگى دارد. به اجمال مىتوان غایاتى را که براى شهروندى وجود دارد، غایت رفع نیاز در جوامع سنتى؛ زمینهسازى فضیلت؛ رسیدن به کمال و سعادت؛ آزادى؛ یا نفى سلطه و سیطره دانست. اما ببینیم در قاموس امیرمؤمنان علیهالسلام، غایت و هدفازشهروندىکههمانغایتنظامسیاسى است، چیست.
به طور کلى در بحث مبنایى اینکه ماهیت حکومت چیست و آیا حکومت هدف است یا وسیله، برخى حکومت را هدف و غایت و مقصد تلقّى مىکنند و برخى دیگر حکومت را وسیله و طریق مىدانند و از اینرو، حکومت را براى امورى دیگر مىخواهند و در آن جهت به کار مىگیرند، که در بحث غایت شهروندى نیز ما با این نگاه وارد بحث شده و به آن پرداختهایم. حال در اینجا نوع هدف و غایت متفاوت است. ممکن است حکومت وسیله و طریق رسیدن به قدرت و مکنت و نگهدارى و گسترش اینها باشد و ممکن است حکومت وسیله و طریق خدمتگزارى و دادگرى باشد و اعتبارش فقط در این جهت باشد. اکنون باید دید که امیرمؤمنان على علیهالسلامحکومت را چگونه دیده و براى آن، چه نقشى قائل شده است.
شریف رضى آورده است که عبداللّهبن عباس گوید در «ذىقار» (پیش از جنگ جمل) نزد امیرمؤمنان علیهالسلامرفتم. آن حضرت مشغول پینه زدن کفش خود بود. چون مرا دید، گفت: «بهاى این کفش چقدر است؟» گفتم: «بهایى ندارد.» فرمود: «به خدا سوگند این کفش بىارزش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما، مگر آنکه حقى را برپا سازم یا باطلى را براندازم.»64
دلالت سخن امام علیهالسلام بر اینکه حکومت فىنفسه هیچ ارزشى ندارد و وسیلهاى براى اقامه حق و دفع باطل بیش نیست، کاملاً روشن است. در اندیشه و سیره حضرت على علیهالسلام حکومت جز وسیله خدمت و عدالت نیست و هرگز طریق کسب قدرت و مکنت تلقّى نشده است. حضرت پس از آنکه ریاستطلبى و ملک و پادشاهى و جمعآورى ثروت را نفى مىکند، مىفرماید براى نیل به اهداف ذیل حکومت و خلافت را پذیرفتم:
ـ بازگرداندن نشانههاى دین؛
ـ اصلاح در شهرها؛
ـ امنیت و آسایش ستمدیدگان؛
ـ اقامه و برپایى حدود تعطیلشده خداوند متعال.65
در دیدگاه امیرمؤمنان على علیهالسلام حکومت تنها زمانى اعتبار مىیابد که وسیلهاى در جهت تحقق اهداف انسانى و الهى و ابزار برپایى عدالت و رفاه همگانى و حفظ حرمت و حقوق انسانى و بستر تعالى آدمى باشد. بر پایه این دیدگاه مىتوان گفت که امیرمؤمنان چهار هدف و غایت مهم از شهروندى مدنظر دارد: برقرارى عدالت، تأمین امنیت، تأمین رفاه شهروندان و جامعه و تربیت براى زمینهسازى رشد و تعالى انسانها.
نتیجهگیرى
نظریات امیرمؤمنان علیهالسلام، درباره شهروندى در جامعه با توجه به نظریات قرآن و سنت پیامبر صلىاللهعلیهوآله بوده است و شرایط اجتماعى نیز تا حد عدم مغایرت با دستورهاى این دو منبع، با اندیشه شهروندى آن حضرت ارتباط دارد؛ اما اصل بر دو منبع مذکور است. پس ایده شهروندى در نظر امام على علیهالسلام مبتنى بر بستر دینى است؛ چراکه دو منبع نامبرده، یعنى قرآن و سنت مهمترین منابع دین اسلاماند.
در زمینه مبانى شهروندى در نهجالبلاغه، نگرش آن حضرت به شهروندى و حقوق و تعهدات مربوط به آن ناشى از مبانى و نگرش توحیدى مبتنى بر دین است. همچنین امام مشروعیت را الهى مىداند که این مشروعیت الهى با اقبال و اراده مردم در جامعه محقق مىشود. در ضمن، دین و سیاست نیز در کلام و مشى عملى آن حضرت، رابطهاى تنگاتنگ و ناگسستنى دارند. پس از بررسى محتواى شهروندى و چگونگى رابطه فرمانروایان و شهروندان، درمىیابیم که از نظر امیرمؤمنان علیهالسلام این رابطه باید دوسویه و متقابل باشد؛ چون حق و تکلیف باهماند.
در بحث عمق شهروندى، آنحضرت شهروندى عمیق را مدنظر داشته است. به عبارت دیگر ایشان قائل به احساس تعلّقخاطر و مسئولیت عمیق شهروندان در قبال اجتماع و نظام اجتماعى است.
در مقوله نوع شهروندى، امام على علیهالسلام شهروندان را به مشارکت فعال در عرصه اجتماع، خوانده و قائل به نقش تعیینکننده خواست و اراده مردم در تعیین نوع حکومت و حاکمیت است.
گستره شهروندى نیز از دیدگاه امیرمؤمنان، باز مىباشد؛ یعنى آن حضرت قائل است که در جامعه اسلامى همگان باید از حقوق شهروندى برخوردار باشند و شهروندان در بهرهمندى از این حقوق مساوى باشند.
در بحث از غایت شهروندى نیز با این پیشزمینه که دریافتیم امام على علیهالسلام، حکومت را ابزار و وسیلهاى براى رشد و تعالى انسانها مىداند، چهار غایت مهم براى شهروندى کشف شد که عبارتاند از: برقرارى عدالت، تأمین امنیت، تأمین رفاه شهروندان و جامعه و تربیت براى زمینهسازى رشد و تعالى انسانها.
-
··· منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه سید علىنقى فیضالاسلام، چ پنجم، تهران، فقیه، 1379.
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مؤسسه مشهور، 1379.
ـ امامى، محمّدجعفر، انوارى از نهجالبلاغه؛ شامل (توحید، نبوت، امامت، معاد)، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1373.
ـ باباپور، محمّدمهدى، درآمدى بر سیاست و حکومت در نهجالبلاغه، قم، تهذیب، 1379.
ـ بشیریه، حسین، جامعهشناسى سیاسى، تهران، نى، بىتا.
ـ بهروزلک، غلامرضا، جهانىشدن و اسلام سیاسى در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1386.
ـ جرداق، جرج، بخشى از زیبایىهاى نهجالبلاغه، ترجمه محمّدرضا انصارى، تهران، محمّدى، بىتا.
ـ جعفرى، محمّدتقى، حکمت اصول سیاسى اسلام، تهران، بنیاد نهجالبلاغه، 1373.
ـ حجازى، علاءالدین، تجلّى امامت در نهجالبلاغه، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372.
ـ خادمالذاکرین (خادمى اصفهانى)، اکبر، اخلاق اسلامى در نهجالبلاغه (خطبه متقین)، با استفاده از دروس نهجالبلاغه آیتاللّه مکارم شیرازى، چ سوم، قم، مدرسهالامام علىبن ابیطالب، 1377.
ـ دلشاد تهرانى، مصطفى، حکومت حکمت؛ حکومت در نهجالبلاغه، چ سوم، تهران، خانه اندیشه جوان، 1378.
ـ سبحانى، جعفر، فروغ ولایت؛ تاریخ تحلیلى زندگانى امیرمؤمنان علیهالسلام، قم، مؤسسه امام صادق علیهالسلام، 1374.
ـ فردرو، محسن، امام على علیهالسلام، فرهنگ عمومى و همبستگى اجتماعى، تهران، زهد، 1380.
ـ مدرس وحید، احمد، شرح نهجالبلاغه، قم، احمد مدرس، بىتا.
ـ مکارم شیرازى، ناصر، پیام امام؛ شرح جامع و تازهاى بر نهجالبلاغه، تهران، دارالکتب اسلامى، 1375.
-
پى نوشت ها
1- کارشناس ارشد علوم سیاسى، دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام. دریافت: 17/3/89 ـ پذیرش: 11/5/89. m_arabifar@yahoo.com
1ـ غلامرضا بهروزلک، جهانىشدن و اسلام سیاسى در ایران، ص 122.
2ـ همان، ص 120.
3ـ این نظریه تلفیقى همراه با نظریات مکمل بهروزلک، برگرفته از کتاب جهانىشدن و اسلام سیاسى نوشته اوست.
4ـ همان.
5ـ همان، ص 124ـ125.
6ـ نهجالبلاغه، ترجمه سید علىنقى فیضالاسلام، خ 207، ص 683ـ684.
7ـ همان، کلمات قصار 253، ص 1212.
8ـ همان، خ 170، ص 553. سایر نمونهها: همان، خ 171، ص 556؛ ن 1، ص 830؛ ن 61، ص 1047؛ ن 67، ص 1063؛ ن 74، ص 1077. همچنین علاوه بر موارد ذکرشده، مىتوان از واژه «الاهل»، معناى شهروندى را نیز دریافت. همان، خطبههاى 3، 13، 33، 34، 53، 54، 68 و نامههاى 1، 2، 29، 38، 45، 54، 57، 61، 62، 67.
9ـ همان، ن 53، ص 994.
10ـ در سفارشهایى نیز که داشتند به افراد مختلف از جمله در نامهاى که به مالک اشتر دارند، نیز به پیروى از کتاب خدا دستور داده شده است.
11ـ نهجالبلاغه، خ 234، ص 817؛ خ 168، ص 549.
12ـ نهجالبلاغه، خ 53، ص 142؛ خ 3، ص 51.
13ـ جعفر سبحانى، فروغ ولایت؛ تاریخ تحلیلى زندگانى امیرمؤمنان علیهالسلام، ص 367ـ368.
14ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 38، ص 91.
15ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 53، ص 142.
16ـ در وصیتنامه امیرالمؤمنین علیهالسلام در بستر شهادت، امام حسن علیهالسلام چنین نوشت: «بسماللّه الرحمن الرحیم؛ هذا ما اوصى به علىبن ابىطالب علیهالسلام؛ اوصى انه یشهد ان لا اله الا اللّه، وحده لاشریک له، و ان محمدا عبده و رسوله.»
17ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 49، ص 136؛ خ 90، ص 235؛ خ 181، ص 589؛ خ 227، ص 737.
18ـ همان، ن 31، ص 915.
19ـ ر.ک: محمّدجفر امامى، انوارى از نهجالبلاغه شامل توحید، نبوت، امامت، معاد، بخش مثالهاى موردى.
20ـ آفرینش مورچه و ملخ (خ 227)، آفرینش انسان (خ 62 و 182) و عبرت گرفتن از آن، آفرینش سایر نشانههاى هستى (خ 227) و تفکر در آنها را توصیه مىنماید.
21ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 184، ص 611.
22ـ همان، خ 85، ص 205ـ206 و 208.
23ـ اکبر خادمالذاکرین، اخلاق اسلامى در نهجالبلاغه خطبه متقین، ص 47ـ48.
24ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، ن 47، ص 977.
25ـ علاءالدین حجازى، تجلى امامت در نهجالبلاغه، ص 200ـ201.
26ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، کلمات قصار 126، ص 1148.
27ـ اسراء: 70.
28ـ بقره: 48، 123 و 281؛ نساء: 173؛ انعام: 49، 132 و 164؛ زمر: 70؛ مؤمن: 18؛ سجده: 46.
29ـ محسن فردرو، امام على علیهالسلام، فرهنگ عمومى و همبستگى اجتماعى، ص 162.
30ـ محمّدتقى جعفرى، حکمت اصول سیاسى اسلام، ص 319.
31ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 227، ص 736.
32ـ همان، ص 1006.
33ـ محسن فردرو، همان، بخش «درک بىطرفانه از دولت».
34ـ ر.ک: حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى، ص 60 و 63.
35ـ محمّدمهدى باباپور، درآمدى بر سیاست و حکومت در نهجالبلاغه، ص 80ـ81.
36ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 40، ص 125.
37ـ همان، ن 7، ص 843.
38ـ همان، خ 3، ص 51.
39ـ همان، خ 152، ص 470؛ خ 3، ص 46؛ خ 6، ص 58.
40ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: نامه حضرت به اشعثبن قیس استاندار آذربایجان، (همان، ن 53، ص 993).
41ـ مصطفى دلشاد تهرانى، حکومت حکمت؛ حکومت در نهجالبلاغه، ص 115ـ117.
42ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 207، ص 686.
43ـ همان، ص 683.
44ـ جرج جرداق، بخشى از زیبایىهاى نهجالبلاغه، ترجمه محمّدرضا انصارى، ص 76.
45ـ مصطفى دلشاد تهرانى، همان، ص 125.
46ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 34، ص 114.
47ـ همان، خ 104، ص 311.
48ـ همان، خ 34، ص 114.
49ـ براى مطالعه بیشتر درباره حقوق امام بر رعیت، ر.ک: احمد مدرس وحید، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 263.
50ـ ناصر مکارم شیرازى، پیام امام، شرح جامع و تازهاى بر نهجالبلاغه، ج 2، ص 347ـ349.
51ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 8، ص 60؛ خ 72، ص 170؛ ن 7، ص843.
52ـ همان، خ 25، ص 89.
53ـ همان، خ 207، ص 604.
54ـ همان، خ 3، ص 51.
55ـ همان، خ 220، ص 722.
56ـ الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 193ـ194، به نقل از: مصطفى دلشاد تهرانى، همان، ص 109.
57ـ نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام، خ 207، ص 686.
58ـ همان، خ 207، ص 683.
59ـ در عین حال که امام علیهالسلام به تساوى انسانها در خلقت معتقد است، از نگاه مساواتطلبانه نیز فاصله مىگیرند و به اعطاى حق به معناى مطلق کلمه افراد متناسب با رنج و تلاش افراد عنایتى ویژه دارند: «رنج و تلاش هرکسى را عادلانه ارج بنه و به دیگرى نسبت مده».
60ـ همان، ن 53، ص 993.
61ـ همان، خ 37، ص 121.
62ـ همان، ن 53، ص 1002.
63ـ همان، ن 53، ص 993.
64ـ همان، خ 33، ص 111.
65ـ همان، خ 131، ص 406.