نقش سازنده اميد به خدا در زندگى
آيتاللّه محمّدتقى مصباح
سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 5ـ12
چكيده
آدمى فطرتا كمالطلب است، هر آنچه را كه مطلوب است و موجب كمال آدمى است، دوست دارد و به اميد نيل بدان، تلاش مىكند. زمانى انسان مىتواند به كمال مطلوب خويش نائل گردد كه علاوه بر تلاش و اميدوارى، اسباب و شرايط بهرهمندى از آن را نيز بشناسد. با شناخت اسباب و شرايط و بهرهگيرى از آنها و اميد به رحمت الهى، و تلاش صادقانه مىتوان اميدوار بود كه فرد به «مطلوب» خويش نايل آيد. اين اميد «صادق» است، اما انسان با صِرف اميدوارى و با تلاش بدون شناخت اسباب و شرايط بهرهمندى از كمال، ره به جايى نمىبرد. در واقع، اميد چنين فردى «كاذب» خواهد بود.
اين مقال به تفصيل به موضوع اميد و رجا به رحمت الهى و شرايط، اسباب و زمينههاى نيل به كمال مطلوب مىپردازد. بازشناسى اميد كاذب از صادق و اميد به رضوان الهى و اخلاص در عمل و داشتن انگيزه الهى از جمله اين شرايط است.
كليدواژهها: اميد، خوف، رجا، بهشت، جهنم، اميد كاذب، اميد صادق، كمال، مطلوب.
مفهوم رجا و جايگاه آن در نظام اسباب و مسببات
چهارمين مناجات از مناجاتهاى خمسعشر مناجات راجين و اميدواران است كه امام سجاد عليهالسلام در آن، اميد به خداوند و رحمت بىانتهاى او را به تصوير مىكشند. بىشك كسانى كه بار گناه بر دوششان سنگينى مىكند و پشيمانى و ترس از عذاب الهى سينهشان را سنگين ساخته، لازم است اين مناجات شريف را با توجه بخوانند تا اميدوار به رحمت و مغفرت الهى گردند و با نور اميد به خداوند، درصدد جبران كوتاهىها و گناهان و حركت در مسير تعالى و كمال برآيند.
«رجاء» به معناى انتظار حصول خير و ميل بدان است. 1 به تعبير ديگر، وقتى انسان گمان دارد كه در آينده نعمتى نصيب او مىشود و از آن لذت مىبرد و بهرهمند مىگردد، احساس خوب و حالت مطلوب و شيرينى به وى دست مىدهد كه آن را «رجا» و «اميد» مىنامند. در رجا، چون خوف، دو ويژگى وجود دارد. يكى توجه به آينده، و از اينرو، اميد به گذشته تعلق نمىگيرد. دوم آنكه منشأ اصلى اميد و رجا نيز لذت و شيرينكامى است كه براى انسان حاصل مىشود و بالعرض اين حالت به چيزهاى ديگر نيز نسبت داده مىشود. به عنوان نمونه، گاهى توجه انسان به نعمتى كه باعث لذت و راحتى او مىشود جلب مىگردد و به آن نعمت دل مىبندد و بدان اميدوار مىگردد. گاهى هم به كسى كه اين نعمت را به او مىدهد توجه مىكند و اميد دارد، يا به زمان و مكانى توجه دارد كه در آن از آن نعمت بهرهمند خواهد شد. در اين صورت، مىتواند رجا و اميد خود را به آن زمان يا مكان و يا آن شخص نيز نسبت دهد؛ ولى متعلق اصلى و نخستين منشأ پيدايش اين حالت در نفس انسان همان التذاذ و بهرهمندى است كه براى انسان فراهم مىشود؛ يعنى علت آن، درونى و مربوط به خود انسان است. 2
انسان فطرتا آنچه را خير و مطلوب است و باعث كمال او مىگردد، دوست مىدارد. در نتيجه، درصدد دستيابى بدان برمىآيد و آن علاقه و دوستى، اميد به خير و كمال را در او برمىانگيزاند. خداوند درباره اين ميل فطرى مىفرمايد: «وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ»(عاديات: 8)؛ و به راستى انسان سخت خير را دوست مىدارد.
بر اساس آيه شريفه دوستى و علاقه به خير فطرى است، منتها انسانها در شناخت و تشخيص مصاديق خير متفاوت هستند. البته تبيين حقيقت خير و مصاديق آن در جاى خود بايد انجام پذيرد. اكنون بحث ما درباره رجا است و مجالى براى پرداختن تفصيلى به آن مسئله وجود ندارد. اما به اختصار متذكر مىشويم كه گرچه انسان طالب خير است، اما دستيابى به خير مشروط به شرايطى است كه برخى از آنها از دايره قدرت و اختيار انسان خارج هستند و تا اسباب و شرايط آنچه را انسان براى خود خير و كمال مىداند فراهم نگردد، دسترسى به آن محقق نمىگردد. آن اسباب و شرايط هم در قالب نظام اسباب و مسببات و با چينش و ترتيب خاصى حاصل مىگردند. به عبارت ديگر، وقتى همه عوامل و اسباب تأثيرگذار در معلولى تحقق يافتند، علت تامه تحقق يافته است و بىدرنگ معلول نيز تحقق مىيابد.
اما در اينجا ما با دو مسئله مواجه هستيم: مسئله اول اينكه چه اسبابى بايد تحقق يابند تا معلول نيز تحقق يابد و سهم هريك از اسباب در تحقق معلول چه ميزان است و چه رابطه منطقى و واقعى بين تحقق هريك از اسباب و مجموعه آنها با تحقق معلول و مطلوب ما وجود دارد؟ مسئله دوم آنكه تصور ما از اسباب دخيل در تحقق معلول و سهم هريك از آنها چگونه است؟ اگر فرض كنيم صد عامل بهطور مساوى در تحقق معلولى دخالت دارند، با تحقق آن صد عامل، كه سهم هريك در تحقق معلول يكصدم است، علت تامه تحقق مىيابد. در نتيجه، معلول نيز محقق مىگردد. اما گاهى مجموعه اسباب مؤثر در تحقق معلول و ترتيب و سهم هريك به درستى در ذهن ما ترسيم نمىگردد و گاهى عامل و سببى هنوز تحقق نيافته، اما ما خيال مىكنيم تحقق يافته و بالعكس، گاهى ما خيال مىكنيم كه عاملى تحقق نيافته در حالى كه آن عامل تحقق يافته است. در اين صورت، چون نظام ذهنى و برداشت ما از عوامل و اسباب دخيل در تحقق معلول با اسباب و عوامل واقعى و رابطه منطقى آنها با معلول متفاوت است، ما به خطا رفتهايم و اگر بر اساس نظام فكرى خود و احتمالات روانشناختى كه در ذهن ما ترسيم يافتهاند اميد داشته باشيم كه معلولى تحقق يابد (در حالى كه در واقع اسبابش فراهم نگرديده است) آن اميد كاذب خواهد بود.
گاهى انسان دقيقا عوامل و اسباب دخيل در مطلوب خود را مىشناسد و بر سهم هريك در تحقق مطلوب و معلول واقف است، آنگاه با توجه به اين نظام واقعى و منطقى كه بدان واقف است، احتمال مىدهد كه آن اسباب تحقق يافته باشند. در اين صورت احتمال او صادق و منطقى است. اما اگر بدون آنكه شناختى از آن اسباب و عوامل و سهم هريك داشته باشد و چنين احتمالى دهد، آن احتمال روانشناختى و كاذب مىباشد؛ نظير آنكه انسان گاهى به چيزى يقين دارد، اما آن يقين و قطع كاذب است؛ زيرا منشأ آن جهل مركب است و در واقع قطع و يقينى براى انسان حاصل نگرديده است.
جايگاه رحمت الهى و شفاعت در قوانين حكيمانه الهى
رحمت و مغفرت الهى و رسيدن به رضوان الهى مطلوب ماست، اما آنها بدون سبب تحقق نمىيابند و چنان نيست كه خداوند بىجهت كسى را مشمول رحمت خود سازد و يا بىجهت كسى را از رحمت خويش محروم گرداند. خداوند حكيم است و رفتار او حكيمانه است. ممكن نيست بىحساب كسى را مشمول رحمت سازد و يا كسى را بيامرزد، و بدون حساب شفاعت اولياى خود در حق گنهكاران را نمىپذيرد. به هر روى در نظام تكوين و تشريع الهى همه امور داراى حساب دقيق و حكيمانه است. چيزى كه هست گاهى ما از حساب و تقدير الهى بىاطلاعيم. گاهى ما در پرتو معرفت به خدا و صفات او و وعدهاى كه داده است، شرايط و عوامل تحقق بعضى امور را مىشناسيم، مثلاً مىدانيم كسى كه در همه عمرش گناهى مرتكب نگشته و همواره در مسير اطاعت خداوند گام برداشته است به بهشت مىرود. بالعكس، مىدانيم كسى كه در همه عمرش عبادت و كار نيكى انجام نداده و به خداوند ايمان ندارد و همواره به دشمنى با اولياى خدا پرداخته، به جهنم مىرود. پس هم بهشتى شدن انسانها شرايط و اسبابى دارد و هم جهنمى شدن آنها، و كارهاى خداوند گزاف و بىحساب نيست و به اندازه سر سوزنى نيز در آنها خطا و اشتباه رخ نمىدهد.
برخى خيال مىكنند كه شفاعت بدون حساب و كتاب است و رسول خدا صلىاللهعليهوآله و حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و ساير پيشوايان معصوم: بدون حساب مردم را شفاعت مىكنند و آنان را از جهنم نجات مىدهند و روانه بهشت مىگردانند. در صورتى كه شفاعت شامل حال كسى مىشود كه در زمره دوستان رسول خدا صلىاللهعليهوآله و ساير معصومان و اولياى خدا باشد و با ايمان بميرد. ممكن است كسى ايمان داشته باشد و در زمره مؤمنان به حساب آيد، اما در نهايت با سوءعاقبت و بدون ايمان از دنيا برود. ممكن است كسى خود بپندارد كه ايمان دارد، اما از ايمان حقيقى و واقعى بىبهره باشد. تازه اگر ايمان واقعى و حقيقى نيز داشته باشد، معلوم نيست تا دم مرگ ايمانش باقى بماند و آن را سالم به منزل مقصود برساند. و اگر هم باايمان از دنيا برود و مستحق شفاعت گردد، به جهت گناهانى كه مرتكب گشته در عالم برزخ كيفر مىشود؛ چون شفاعت به عالم قيامت اختصاص دارد و در قيامت نيز ممكن است پس از گذراندن مواقفى از جهنم و تحمل عذابهاى الهى طى ساليانى دراز، بر اساس مصلحت الهى مشمول شفاعت گردد و از ساير عذابهايى كه براى او درنظرگرفتهشدهبودرهايى يابد.
روشن شد گنهكارى كه مؤمن باشد و ايمانش تا دم مرگ پايدار بماند، زمينه بهرهمندى از شفاعت در او فراهم است و چون ايمان و اغلب رفتارهاى او مورد رضايت و خشنودى خداوند مىباشد، ممكن است مورد شفاعت قرار گيرد. اما در صورتى كه فاقد ايمان باشد و عقايد، اخلاق و اغلب كردارهاى او مورد رضايت خداوند نباشد، زمينه بهرهمند گشتن از شفاعت در او فراهم نيست و حتى شفاعت پيامبران خدا و فرشتگان مقرب و معصوم نيز سودى به حالش ندارد. خداوند مىفرمايد: «وَكَم مِن مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاء وَيَرْضَى»(نجم: 26)؛ و بسا فرشتگانى در آسمانها كه شفاعتشان هيچ سود نكند، مگر پس از آنكه خداى براى هر شفيع يا براى هر انسانى كه بخواهد و پسندد، اجازه دهد.
تفكيك اميد صادق از اميد كاذب به رحمت الهى و رضوان حق
اگر كسى داراى ايمان واقعى بوده، درصدد باشد كه ايمانش را تا دم مرگ پاس دارد و در عين حال اميد به شفاعت داشته باشد، اميد او صادق و عقلپسند است؛ چون او با فرض تحقق اسباب و شرايط بهرهمندى از شفاعت بدان اميد دارد. اما اگر از ته دل به خداوند و دستورات او ايمان ندارد و اسباب و شرايط بهرهمندى از شفاعت را در خود فراهم نياورده است و در عين حال اميد به شفاعت دارد، آن اميد كاذب است. او حتى اگر واقعا اميدوار به شفاعت باشد و احتمال قوى بدهد كه از آن بهرهمند شود، احتمال او روانشناختى و غيرمنطقى است و بر مبانى منطقى استوار نمىباشد. فرض كنيد كشاورزى در پى آن است كه در فصل درو محصول برداشت كند. او اگر به موقع زمينش را شخم زده باشد و بذر نيز در آن افشانده باشد و به موقع بدان آب داده باشد، مىتواند اميدوار باشد كه از آن زمين محصول برداشت كند. زيرا با تلاش و اقدامات او و شرايطى كه خداوند در زمين و بذر و آب و هوا فراهم آورده است، احتمال برداشت محصول بسيار قوى است. در مقابل، احتمال عدم برداشت آن، به جهت احتمال وقوع حوادث پيشبينى نشده مثل جارى گشتن سيل در آن زمين و يا مواجه شدن گياهان با آفتى كه پيشبينى آن ميسور نبود، ضعيف است و كسى بدان توجهى نمىكند. اما اگر به موقع زمين را شخم نزد و در آن بذر نپاشيد و به آبيارى آن نپرداخت، نمىتواند اميد برداشت محصول داشته باشد. اگر چنين اميدى در او پديد آمد، آن اميد غيرعقلايى، غيرمنطقى و خيالبافى است. در امور معنوى نيز انسان بايد شرايط و زمينههاى كافى را فراهم آورد، آنگاه اميد آن را داشته باشد كه به مراتب عالى معنوى دست يابد. نعمتها و لذتهاى بهشتى براى همه ما جاذبه دارد و بزرگترين آرزوى ما وارد شدن در بهشت و برخوردارى از لذتها و نعمتهايى است كه خداوند در وصف خود بهشت و برخى از نعمتهاى آن مىفرمايد: «... وصف آن بهشتى كه پرهيزكاران را وعده دادهاند اين است كه در آن جوىهايى است از آبى دگرگون نشدنى نگندد و بوى و مزه آن برنگردد و جوىهايى از شيرى كه مزهاش برنگردد و جوىهايى از بادهاى كه لذتبخشِ آشامندگان است و جوىهايى از عسل ناب؛ و ايشان را در آن بهشت از هرگونه ميوهاى باشد و نيز آمرزش پروردگارشان.» (محمّد: 15)
بهشت منزلگاهى بس رفيع براى بهشتيان است و آنان به مرتبهاى از رفعت و عزت رسيدهاند كه در آستانه بهشت فرشتگان الهى به استقبال آنان مىآيند و آنان را با احترام و تجليل به بهشت بار مىدهند: «وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ»(زمر: 73)؛ و آنان كه از پروردگار خويش پروا كردهاند گروهگروه به بهشت برده شوند، تا آنگاه كه بدانجا بهشت رسند، و درهايش گشوده باشد، و نگهبانان آن ايشان را گويند: سلام بر شما، خوش باشيد يا پاك شويد پس به بهشت درآييد و در آن جاودانه باشيد.
بهشت و نعمتهاى جاودانه آن كه براى مؤمنان و سعادتجويان بس لذتبخش و شعفبرانگيز است و جاذبه فوقالعاده دارد، در برابر رضوان الهى كه در انتظار دوستان خدا و تقواپيشگان است و آنان با پيروى از فرامين الهى به چنان مرتبت عظيمى دست خواهند يافت، چيزى به حساب نمىآيد. از اينرو خداوند مىفرمايد: «خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستانهايى وعده داده است كه از زير درختانِ آنها جوىها روان است. در آنها جاويداناند و نيز جاىهاى خوش و پاكيزه در بهشتهاى پاينده، و خشنودى خدا از همه برتر و بزرگتر است. ايناسترستگارىوكاميابىبزرگ.»(توبه:72)
بهاى نيل به رضوان و بهشت
اين بهشت و رضوان الهى به بهاى گام سپردن در مسير تعالى و دست شستن از پيروى هواى نفس و تبعيت از دستورات الهى و عبوديت خدا نصيب بهشتيان مىگردد و چنان نيست كه كسى بدون حساب و گزاف بدان دست يابد. حال اگر كسى احتمال دهد و يا اميد داشته باشد كه بدون حساب و كتابوبدونعمل به دستوراتالهىو مبارزه با شيطان بيرون و درون به بهشت الهى دست يابد، احتمال و اميد او فاقد ارزش است و او همچون كشاورزى است كه زمينش را شخم نزده و دانهاى در آن نيفشانده و به آبيارى آن نپرداخته و بااينحالاميد آندارد كه از آن، محصول برداشت كند و بىترديد آن اميد خيالى بيهوده و جاهلانه است.
در مقابل، گاهى انسان چون به كرم و لطف بىنهايت خدا واقف نيست و يا نمىداند كه اسباب و شرايط اميدوارى به رحمت الهى را فراهم آورده، اميدى به رحمت خدا ندارد. او به اين حقيقت پى نبرده كه حساب آخرت با حساب دنيا متفاوت است و بازار آخرت چون بازار دنيا نيست كه انسان به اندازه تلاش و كوشش خود مزد و پاداش دريافت مىكند، بلكه پاداش اخروى عمل بسيار فراتر از خود عمل و قابل مقايسه با آن عمل نمىباشد. خداوند در آيهاى از قرآن درباره پاداش اخروى عمل صالح و كيفر عمل ناشايست مىفرمايد: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ»(انعام: 160)؛ هر كه كار نيكى آورد دهچندانِ آن پاداش دارد، و هركه كار بدى آورَد جز همانند آن كيفر نبيند و بر آنان ستم نرود.
در آيه ديگر، پاداش انفاق در راه خدا را هفتصد برابر، بلكه افزون بر آن معرفى مىكند و مىفرمايد: «مَثَل آنان كه مالهاى خويش را در راه خدا انفاق مىكنند همانند دانهاى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه صد دانه باشد و خدا براى هركه بخواهد آن را چند برابر مىكند و خداوند گشايشگر داناست.» (بقره: 261)
كسانى كه خيال مىكنند پاداشهاى اخروى چون پاداشهاى دنيوى است و همچنانكه در دنيا انسان به اندازه زحمتى كه مىكشد مزد دريافت مىكند، پاداش اخروى او نيز مساوى با عملى است كه انجام داده، خداوند و كرم و رحمت بىانتهاى او را نشناختهاند. اگر آنان بدانند كه خداوند چقدر نسبت به بنده خود لطف و كرم دارد و در برابر عمل كوچك او چه پاداش بزرگى عنايت مىكند، اميدشان به خداوند افزايش مىيابد. در مقابل، اگر كسانى بپندارند كه خدا به گزاف و بىحساب پاداش مىدهد و همه گنهكاران را مىبخشد و هر كس كه غرق گناه است و در طول عمر خداوند را اطاعت نكرده، مىتواند اميد راهيابى به بهشت و رضوان الهى را داشته باشد، باز به خداوند و قهر او جاهلاند و ربوبيت تشريعى و سنت عبوديت و بندگى خدا را باور ندارند. اگر بنا بود همه و حتى گنهكارانى كه در طول عمر به عصيان و نافرمانى خدا مشغول بودهاند روانه بهشت گردند، خداوند نبايد جهنم را مىآفريد و نبايد با تأكيد مىفرمود:«لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ.» (هود: 119)؛ هر آينه دوزخ را از همه جنيان و آدميان كافر پر مىكنم.
اميد در زمينه فراهم ساختن شرايط و اسباب
اگر كسى مرتكب گناهانى شده باشد و بداند كه خداوند امكان جبران گناهان را، هرچند سنگين و پرشمار باشند، فراهم مىآورد و تا زنده است و قدرت انتخاب و اختيار دارد توبه كند و واقعا از كردار زشت خود پشيمان گردد و تصميم بگيرد كه ديگر مرتكب گناه نگردد، رجا و اميد او به بخشش خدا صادق است. چون وقتى انسان به درستى توبه كرد، اسباب آمرزش خويش را فراهم آورده است. اما اگر كسى اسباب و شرايط بهرهمندى از رحمت خدا را نشناسد، يا با اينكه شهوت و غضب بر او غلبه نيافته و در شرايط عادى به سر مىبرد و امكان توبه براى او فراهم است، با اين وجود توبه نمىكند و مكررا توبه را به تأخير مىاندازد و در عين حال اميد به رحمت الهى دارد، او كاذب است. او در صورتى مىتواند اميدوار به رحمت خدا باشد كه بداند با چه اسباب و تحت چه شرايطى خداوند انسان را مشمول رحمت خود مىكند و با اين وصف اگر از كردار زشت خود پشيمان گشت و توبه كرد، بايد به جبران حقوق الهى و حقوق مردم كه به تضييع آنها پرداخته همت گمارد، مثلاً به قضاى نمازها و روزههايى كه از او قضا شده بپردازد و حقوق مالى خود را ادا كند.
البته اگر انسان قدرت و توان تأمين اسباب و شرايط بهرهمندى از رحمت خدا را ندارد، يا چنان مغلوب هواى نفس گرديده كه توان باز ايستادن از گناه و جبران كارهاى زشت خود را ندارد و يا چنان پير و فرتوت گرديده كه نمىتواند وظايف و واجباتى را كه از او فوت شده قضا كند، يا مالى در بساط ندارد كه حقوق مالى خود را ادا كند، مىتواند به رحمت خدا اميدوار باشد. او اگر نگران عاقبت و فرجام خويش است و واقعا پشيمان گرديده، مىتواند با دعا و توسل از خداوند بخواهد كه توان لازم براى غلبه بر هواى نفس را به او عنايت كند و او را مشمول رحمت خويش سازد. در اين صورت كه ساير شرايط و اسباب فراهم نيست، دعا و تضرع به خدا وسيله و سببى براى رحمت خداست و با انجام آن انسان مىتواند به رحمت خدا اميدوار باشد. وقتى كسى بيمار مىگردد، بايد به پزشك مراجعه كند و دارويى را كه او تجويز مىكند مصرف كند و تمام مراحل درمان خويش را پشت سر بگذارد، آن گاه اميد به بهبودى داشته باشد. اما اگر در اين امر كوتاهى كرد و به پزشك مراجعه نكرد، نمىتواند اميدى به بهبودى خود داشته باشد. او بايد به معالجه خود بپردازد و از اسباب ظاهرى درمان خويش استفاده كند. در عين حال، اميد داشته باشد كه دكتر درد را به درستى تشخيص بدهد و در معالجه بيمار خود خطا نداشته باشد. بله اگر بيمارى پولى براى معالجه خود نداشته باشد، يا مشكلات ديگرى فراروى معالجه و درمان او وجود دارد كه رفع آنها از عهده او خارج است، نبايد نااميد گردد. بلكه او بايد به دعا و توسل تمسك جويد و از خداوند شفاى خود را بخواهد.
در مسائل اجتماعى و سياسى نيز براى رسيدن به هدف بايد از اسباب و شرايط بهره گرفت و اميدوارى صرف راه به جايى نمىبرد. اما اگر برخى از شرايط و اسباب لازم در اختيار نبود نبايد نااميد گشت، بلكه بايد به خداوند اميد داشت و با ايمان و اتكاى بر خداوند در مسير راهيابى به اهداف حركت كرد. بىترديد علىرغم فراهم نبودن اسباب ظاهرى كافى، خداوند بندگان مؤمن خود را از حمايت خويش محروم نمىگرداند و آنان را جهت رسيدن به اهداف و مقاصدشان يارى مىكند. چنانكه در دوران دفاع مقدس با اينكه همه قدرتهاى استكبارى و كشورهاى منطقه از رژيم بعث عراق حمايت مىكردند و در مقابل، رزمندگان مخلص و سلحشور ما از تجهيزات و امكانات كافى و لازم برخوردار نبودند، اما چون آنان جان بركف براى دفاع از اسلام و انقلابشان به صحنه آمده بودند و جانشان سرشار از ايمان به خدا بود و اميدوار به حمايتها و امدادهاى الهى بودند، خداوند پيروزشان كرد.
وقتى كه دشمنان به كشور اسلامى هجوم مىآورند و دين و سرزمين مسلمانان را تهديد مىكنند، كسانى كه توان جنگيدن با دشمن را دارند، موظفاند كه به دفاع از سرزمين و دين خود بپردازند و امكانات و تجهيزات كافى را براى مبارزه با دشمن فراهم آورند. اگر آنان در خانه بنشينند و از خداوند بخواهند كه دشمنان را نابود گرداند، مسلما شكست مىخورند و دشمن بر آنان چيره مىگردد؛ چون خداوند خود به مسلمانان دستور داده كه به جهاد با دشمنان بپردازند. در برخى از آيات قرآن خداوند خطاب به مسلمانان مىفرمايد: «انْفِرُواْ خِفَافا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»(توبه: 41)؛ سبكبار و گرانبار براى جهاد بيرون رويد و با مالها و جانهاى خويش در راه خدا جهاد كنيد، كه اين براى شما بهتر است اگر مىدانستيد.
در آيه ديگر، خداوند مؤمنان را به كارزار و سرسختى با كافران فرامىخواند و مىفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ وَليَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» (توبه: 123)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، با كافرانى كه به شما نزديكاند كارزار كنيد و بايد كه در شما درشتى و سختى بيابند، و بدانيد كه خداى با پرهيزكاران است.
بله اگر رزمندهاى با همه توان با دشمن جنگيد و از نفس افتاد و يا در گيرودار جنگ مهماتش تمام گرديد، باز هم نبايد نااميد گردد و بايد به خداوند اميد يارى داشته باشد و با دعا و توسل از او بخواهد كه يارىاش كند. در اين صورت، اگر خداوند مصلحت بداند، علىرغم نبود اسباب و شرايط ظاهرى، او را پيروز مىگرداند. در طول تاريخ اسلام و از جمله در دوران دفاع مقدس، معجزات فراوانى رخ داده و با اينكه مؤمنان و مسلمانان نيرو و امكانات لازم براى مقابله با دشمن نداشتند، خداوند آنان را بر دشمنانشان پيروز گردانيد. حاصل سخن آنكه در صورتى انسان مىتواند به امر مطلوبى صادقانه اميد داشته باشد كه اسباب و شرايط آن را بشناسد. مثلاً وقتى به رحمت خدا اميد دارد، شرايط و اسباب بهرهمندى از رحمت الهى را بشناسد و بداند كه چه بخشى از آن شرايط و اسباب در اختيار اوست و چه بخشى از آنها از عهده او خارج است. از جمله متوجه باشد كه دعا خود يكى از اسباب رسيدن به سعادت و رحمت الهى است. در اين بين، كسى اميدش صادق است كه از اين اسباب و شرايط سود جويد؛ اما اگر كسى از اسباب و شرايط استفاده نكرد و در عين حال اميد به رحمت خدا داشت، اميدش كاذب است و خود را فريب داده است و هرگز به مقصود خود نخواهد رسيد.
البته انسان بايد ايمان و باور خود به خداوند را تقويت كند، چون اگر انسان از ايمانى قوى و مستحكم برخوردار نباشد، در گيرودار سختىها و بلاها و در مواجهه با امتحانات دشوار از اميدش به خداوند كاسته مىگردد. فراواناند كسانى كه وقتى با مرگ عزيزى و يا بيمارىهاى سخت و طولانى مواجه مىگردند، مستأصل و درمانده مىشوند و تحمل از كف مىدهند. مرحوم شيخ عباس تهرانى كه صبح جمعهها در مدرسه حجتيه و پس از دعاى ندبه درس اخلاق مىگفتند، در يكى از آن جلسات درباره دشوارى تحمل مشكلات و سختىها گفتند كه من تصور مىكردم تحمل سختىها و بلاها را دارم تا اينكه شبى بر اثر زخم معده با درد شديد شكم مواجه گرديدم، تصميم گرفتم كه درد را تحمل كنم؛ اما چيزى نگذشت كه درد شدت گرفت و تحملش برايم دشوار گرديد و به خداوند توسل جستم. اما درد تسكين نيافت و هرچه مىگذشت شديدتر مىگرديد تا نيمه شب به دعا و توسل پرداختم و هر دعايى كه به نظرم مىرسيد خواندم، اما درد برطرف نگرديد. تا آنكه عرصه بر من تنگ گرديد و گفتم: «مگر كسى نيست كه به فرياد من برسد؟» وقتى اين ضعف را در خودم يافتم كه نمىتوانم در برابر درد شكم، ايمانم را حفظ كنم، به يكباره دردم برطرف شد و تسكين يافت و خداوند به وسيله آن درد شكم مرا متوجه اين نكته كرد كه نمىتوانم در برابر چنين دردى ايمانم را حفظ كنم.
-
پى نوشت ها
1 ـ حسن مصطفوى، التحقيق فىكلماتالقرآنالكريم، ج4،ص 84.
2 ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 399.