معرفت، سال نوزدهم، شماره نهم، پیاپی 156، آذر 1389، صفحات 69-

    مدارا با مخالفان در سنت و سیره پیشوایان معصوم علیهم‏ السلام

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سیدمحمد احسانی / *کارشناس ارشد - تاریخ تشیع - مؤسسه / sayedehsani@gmail.com
    چکیده: 
    مدارا یکى از اصول اخلاقى اسلام است که پیشوایان دین در تعامل با دیگران بر آن تأکید داشته‏اند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه اطهار علیهم‏السلام که جانشینان به‏حق او بودند، در جایى که مدارا موجب آسیب به اساس اسلام یا مصالح جامعه اسلامى نمى‏شد، همواره در برخورد با مخالفانشان با مدارا رفتار مى‏کردند. این تحقیق بر آن است اصل مزبور را در سیره پیشوایان اسلام بازکاوى کند تا هم پاسخى باشد به دشمنان اسلام که پیشوایان دین را خشونت‏گرا معرفى مى‏کنند و هم الگویى باشد براى پیروان، تا از سیره این بزرگان براى تعامل با مخالفان سود بجویند. این پژوهش با رویکرد نظرى و تحلیلى، مواردى را که پیشوایان دین در آن با مدارا و مواردى که با قاطعیت رفتار مى‏نمودند، تحلیل و بازشناسى نموده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 31ـ44

    سیدمحمد احسانى -1

    چکیده

    مدارا یکى از اصول اخلاقى اسلام است که پیشوایان دین در تعامل با دیگران بر آن تأکید داشته‏اند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه اطهار علیهم‏السلام که جانشینان به‏حق او بودند، در جایى که مدارا موجب آسیب به اساس اسلام یا مصالح جامعه اسلامى نمى‏شد، همواره در برخورد با مخالفانشان با مدارا رفتار مى‏کردند. این تحقیق بر آن است اصل مزبور را در سیره پیشوایان اسلام بازکاوى کند تا هم پاسخى باشد به دشمنان اسلام که پیشوایان دین را خشونت‏گرا معرفى مى‏کنند و هم الگویى باشد براى پیروان، تا از سیره این بزرگان براى تعامل با مخالفان سود بجویند. این پژوهش با رویکرد نظرى و تحلیلى، مواردى را که پیشوایان دین در آن با مدارا و مواردى که با قاطعیت رفتار مى‏نمودند، تحلیل و بازشناسى نموده است.

    کلیدواژه‏ها: پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، ائمّه اطهار علیهم‏السلام، مدارا، گذشت، مخالفان

    مقدّمه

    مدارا یکى از اصول اخلاقى اسلام است که در بهبود روابط اجتماعى نقشى مهم و اساسى دارد. اگر در جامعه‏اى از این اصل ارزشمند به درستى و بجا استفاده شود، از بسیارى از کجروى‏ها، از جمله قطع روابط و کینه‏ورزى و دشمنى، جلوگیرى خواهد شد و اعضا و افراد آن جامعه با آرامش روانى بیشترى زندگى خواهند کرد.

         اسلام روى این اصل تأکید فراوان ورزیده و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان دین همواره در زندگى پربرکت خود بدان عمل کرده، آن را منش و روش خود قرار مى‏دادند و با مدارا و گذشت شناخته مى‏شدند. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبه خاطر گذشت و مدارایش، از خداوند لوح «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» گرفت و بسیارى از دشمنان و معاندان ائمّه اطهار علیهم‏السلام از گذشت و مداراى ایشان به امامت آنان پى برده و اعتراف مى‏کردند و بى‏اختیار فریاد برمى‏آوردند: «خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد.» 1

        مدارا با مخالفان، از اصولى است که همواره از سوى پیشوایان معصوم مورد عمل قرار مى‏گرفته است. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهو ائمّه اطهار علیهم‏السلام در مواجهه با مخالفان خود به ویژه هنگامى که سر قدرت بودند، تا آنجا که شرع اجازه مى‏داده، با مدارا رفتار مى‏کردند. آنان همان‏گونه که در اجراى دستورات خداوند انعطاف‏ناپذیر و جدى بودند، در مواردى که شرع اجازه مى‏داد و به ویژه هنگامى که به شخص خودشان جفا یا توهینى صورت مى‏گرفت، با عفو و مدارا برخورد مى‏کردند. از همین روست که در زندگى گهربارشان صحنه‏هاى افتخارآفرین از مدارا با مخالفان برجاى مانده است؛ صحنه‏هایى که براى بشریت درس‏هاى سودمند در خود نهفته دارد.

         در جهان امروز که سخن از مخالفان سیاسى و شیوه برخورد احزاب و حکومت‏ها با مخالفان است و برخورد همراه با تساهل و تسامح با مخالفان سیاسى یک ارزش به حساب مى‏آید، یکى از سؤالاتى که جاى طرح دارد آن است که پیشوایان معصوم علیهم‏السلام با مخالفان خود چگونه برخورد مى‏کرده‏اند؟ برخورد آنان با مخالفان، شدید و انتقام‏گونه بوده است یا همراه با مدارا و گذشت؟ مدارا در زندگى سیاسى و اجتماعى آنان چه جایگاهى داشته و تا کجا به آن عمل مى‏کرده‏اند؟ این مقاله مى‏کوشد با ارائه مصادیق عینى از زندگى پیشوایان معصوم علیهم‏السلام، نشان دهد که آن بزرگواران از پیشتازان مدارا با مخالفان بوده‏اند.

         موضوع مدارا در سیره پیشوایان معصوم علیهم‏السلام، پیش از این نیز به صورت موردى که تنها برخى از جنبه‏هاى مدارا در سیره بعضى از پیشوایان را مدنظر قرار داده‏اند، در برخى نشریات بحث شده است؛ اما مقاله حاضر با تأکید بر مدارا با مخالفان، جنبه‏هاى مختلف سیاسى، دینى، مذهبى و شخصى را به تحلیل مى‏نشیند. برخى از مقالاتى که در این‏باره بحث کرده‏اند به اختصار معرفى مى‏شود: «رفق و مداراى تربیتى در سیره معصومان علیهم‏السلام»، نوشته محمّد داودى، «قاطعیت و مدارا از دیدگاه امام على علیه‏السلام»، نوشته سیدغلامحسین حسینى، «مدارا با مخالف و مبارزه با معاند در سیره نبوى»، نوشته سیدقاسم رزاقى موسوى، «مرزهاى مدارا و شدت عمل در حکومت امیرمؤمنان علیه‏السلام»، نوشته جواد سلیمانى.

    مفهوم مدارا

    مدارا از «دارأته» و «داریته» هم با همزه و هم بدون همزه مى‏آید. این افعال هنگامى به کار برده مى‏شود که شخص با پرهیز از درگیرى با دیگرى، با او با نرمى و ملایمت رفتار کرده باشد. ابن‏منظور مى‏نویسد: هر که آن را با همزه استعمال کند، معنایش «الاتقاء لشره»، و هرکه بدون همزه استعمال کند، از باب «دریت» به معناى خدعه و نیرنگ گرفته است. 2 اصل «مدارأه» به معناى مخالفت و مدافعه است. سخن خداى متعال که در بیان یکى از ویژگى‏هاى مؤمنان فرموده، از همین باب است. خداوند متعال مى‏فرماید: «آنان کسانى‏اند که "سیئه" را با "حسنه" دفع مى‏کنند.» 3 ابن‏عباس در تفسیر این آیه گفته: «مؤمنان کسانى‏اند که دشنام و اذیت را با سلام و مدارا پاسخ مى‏دهند.» 4 نیز از این باب است حدیثى که مى‏گوید: «و ادرأالحدودبالشبهات»؛ 5 حدودباواردآمدن‏شبهه‏دفع‏مى‏شوند.

        معادل دیگر مدارا در عربى «رفق» است. رفق به معناى نرم‏خویى و ظرافت داشتن در کار است و به کسى که نرم‏خویى پیشه مى‏کند، «رفیق» مى‏گویند. 6

        اما آنچه در فارسى کاربرد دارد، بیشتر معادل کلمه «رفق» در عربى یعنى مهربانى، عطوفت و گذشت است. بدین‏روى، در فرهنگ‏هاى‏فارسى‏این‏واژه را این‏گونه تعریف مى‏کنند: مدارا در لغت به معناى ملایمت، نرمى، بردبارى، سازگارى، لطف، خضوع، فروتنى و شفقت آمده است. 7

        علّامه مجلسى در تعریف مدارا مى‏گوید: مدارا عبارت از ملاطفت و نرمى با مردم‏وترک‏نزاع‏ومجادله‏باآنان‏است. 8

        در مجموع، مى‏توان گفت: مدارا عبارت است از رفتار همراه با تسامح و نرمى و گذشت در جایى که به صورت معمول انتظار برخورد و شدت عمل وجود دارد. شاید به رفتار ملایم و گذشت در قبال خشونت و توهین به این سبب مدارا اطلاق شده است که شخص با رفتار همراه با تسامح و گذشت، مى‏خواهد شرّ او و پیامدهاى ناگوارتر برخورد با او را از خود دفع کند.

    مرز میان مدارا و سازش

    مدارا با مداهنه و سازش تفاوت دارد. سازش و مداهنه کوتاه آمدن در اصول و مصالح اسلام براى کسب منافع شخصى یا گروهى است، در صورتى که مدارا کوتاه آمدن در منافع و مضار شخصى یا کوتاه آمدن براى کسب منافع و مصالح عمومى و اسلامى است.

         غزالى در بیان تفاوت میان مدارا و مداهنه مى‏گوید: اگر به هدف سالم ماندن دینت و اصلاح برادرت، از خطاى طرف چشم پوشیدى، این مداراست، اما اگر به هدف بهره‏بردارى شخصى و رسیدن به خواسته‏هاى درونى و حفظ مقام و موقعیت گذشت کردى، این مداهنه است. 9

        خداوند متعال در عین اینکه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مؤمنان را در برابر دشمنان عنود و کینه‏توزان لجوج، باصلابت و قاطع معرفى مى‏کند، رحمت و شفقت را نیز از ویژگى‏هاى ایشان برمى‏شمرد. 10 همچنین خداى متعال که در موارد متعدد از خلق کریمانه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهستایش مى‏کند، به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خبر مى‏دهد که مشرکان دوست دارند تو با آنها از درِ سازش در آیى، و آن حضرت را از تمکین خواسته آنان بر حذر مى‏دارد. 11

    انواع مدارا

    بعضى از مواردِ مدارا در سیره پیشوایان معصوم:، از روى تقیه دانسته شده که به آن «تقیه مداراتى» مى‏گویند. 12 بنابراین، مدارا بر دو نوع است: مدارایى که از بزرگى شخصیت مداراکننده و سجیه ذاتى شخص، سرچشمه مى‏گیرد و مدارایى که از روى تقیه و به خاطر مصالحى است که آن را ایجاب مى‏کند. در مورد نخست، شخص از آن حیث با مردمان با مدارا رفتار مى‏کند که آن را از خصال نیک انسانى مى‏داند، یا چون رفتار مداراگونه را مورد رضاى خدا و سبب تقرب به او مى‏بیند، به آن عمل مى‏کند.

         اساسا در زبان عربى در خود کلمه «مدارا» نوعى تقیه و پنهان‏کارى نهفته است؛ یعنى «مدارا» بر رفتارى اطلاق مى‏شود که شخص به خاطر پیامدهایش به آن تن در مى‏دهد و با طرف با اغماض و گذشت برخورد مى‏کند. به همین دلیل، برخى از لغت‏شناسان گفته‏اند: کسى که مدارا مى‏کند در حقیقت، کینه و غیض خود را پنهان کرده و اظهار دوستى مى‏کند. 13 و «کظم غیظ» که یکى از ارزش‏هاى اخلاقى و از صفات پرهیزگاران دانسته شده، به این معناست که شخص با اینکه سینه‏اش از خشم، پر و لبریز شده، با این حال، غضب و خشم خود را در درون پنهان مى‏سازد و به آن ترتیب اثر نمى‏دهد. 14

    مخالفان

    مخالف در لغت به معناى دشمن، خصم، ناسازوار و ناموافق، و آنکه مذهبى دیگر دارد، آمده است. 15

        پیشوایان معصوم علیهم‏السلام، اعم از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه اطهار علیهم‏السلام، چندگونه مخالف داشتند:

    مخالفان دینى: مشرکان، مسیحیان، یهودیان و منافقانِ به ظاهر مسلمان؛

    مخالفان مذهبى: مسلمانانى که مرجعیت دینى ائمّه اطهار علیهم‏السلامرا قبول نداشتند؛

    مخالفان سیاسى: کسانى که حق رهبرى ائمّه اطهار علیهم‏السلام را در بعد سیاسى قبول نداشته و ایشان را به عنوان حاکمان واقعى به رسمیت نمى‏شناختند؛

    مخالفان شخصى: کسانى که به انگیزه‏هاى شخصى، همچون حسادت و امثال آن، با ائمّه اطهار علیهم‏السلام مخالف بودند.

    جایگاه مدارا در سنت گفتارى پیشوایان معصوم علیهم‏السلام

    مدارا با مردم و حتى مدارا با مخالفان، در احادیث زیاد مورد تأکید قرار گرفته، تا آنجا که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آن را نصف ایمان معرفى کرده است. 16 ایشان مى‏فرمایند: من به همان اندازه که به انجام واجبات امر شده‏ام، به همان اندازه به مدارا با مردم امر شده‏ام. 17 نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «همچنان‏که به تبلیغ رسالت مأموریت دارم، به مدارا با مردم نیز امر شده‏ام.» 18 امام باقر علیه‏السلام روایت مى‏کند: جبرئیل بر رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهنازل شد و گفت: خدایت به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: با آفریدگانم مدارا کن. 19 نیز از آن حضرت نقل است که فرمود: هر کس بهره‏اى از مدارا با مردم داشته باشد، از ایمان نیز بهره دارد. 20

        مدارا با مردم و حتى مدارا با مخالفان، نه تنها سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، بلکه سنت خداوند نیز هست. امام باقر علیه‏السلام فرمود: در تورات ـ آنجا که خداوند با موسى علیه‏السلام سخن مى‏گوید ـ آمده: اى موسى، راز نهفته مرا در دلت پنهان کن و در مقابل، مدارایم را با دشمنانم و دشمنان خودت آشکار ساز و با افشاى اسرارم آنان را به دشنام‏گویى علیه من وادار مساز که در آن صورت، با دشمنانم و دشمنان خودت در دشنام‏گویى به من شریک شده‏اى. 21

         هشام‏بن احمر روایت مى‏کند: میان من و مردى از قوم (اهل سنت) نزاعى واقع شد. امام کاظم علیه‏السلامبه من فرمود: «با آنان مدارا کن.» 22

          امام صادق علیه‏السلام در تفسیر آیه «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره: 83) فرمود: یعنى باید به همه مردم، چه مؤمنان و چه مخالفان، سخن نیکو گفت. اما مؤمنان؛ باید با آنان با گشاده‏رویى سخن گفت و اما مخالفان؛ باید با آنان با مدارا و نرمش حرف زد تا ایشان را به ایمان جذب نمود و این کار آسان‏ترین وجهى است که مى‏توان بدان وسیله شرّ مخالفان را از خود و برادران مؤمن دفع نمود. 23

        نیز آن حضرت فرمود: هر مرد یا زنى که با بندگان خدا به بهترین وجه مدارا کند، به شرطى که با مدارایش به باطلى نیفتد و از جاده حق منحرف نشود، خداوند نفس‏هاى او را تسبیح قرار خواهد داد و اعمال او را پاکیزه خواهد نمود و به او به خاطر صبر بر کتمان راز ما و تحمل خشم و هر آنچه از جانب مخالفان ما بر او وارد آمده، ثواب کسى خواهد داد که در راه خدا به خون خویش درغلتیده است. 24

    مدارا با مخالفان در سیره رفتارى پیشوایان معصوم علیهم‏السلام

         مدارا به منظور هدایت افراد به راه حق

    در بسیارى از موارد، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه اطهار علیهم‏السلام با مردم با مدارا و ملایمت رفتار مى‏کرد تا زمینه هدایت افراد را فراهم کند. وقتى افراد با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهو ائمّه اطهار علیهم‏السلامبرخوردهاى خشن و دور از نزاکت مى‏کردند و از جانب ایشان نیز توقع مقابله به مثل داشتند، ولى ناگهان با خلق کریمانه آنها مواجه مى‏شدند، انقلابى در ضمیرشان ایجاد مى‏شد و به حقانیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهو ائمّه اطهار علیهم‏السلام پى مى‏بردند.

         خداوند متعال از این خلق نیکوى حضرت که باعث جذب مردم به دین حق مى‏شد این‏گونه یاد مى‏کند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (آل‏عمران: 159)؛ به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوش‏خوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت‏دل مى‏بودى از گرد تو پراکنده مى‏شدند. پس بر آنها ببخشاى و برایشان آمرزش بخواه.

         ائمّه اطهار علیهم‏السلام نیز در بسیارى از موارد به منظور فراهم آوردن زمینه هدایت افراد و نشان دادن مرز میان حق و باطل، با افراد مدارا مى‏کردند. مداراى ائمّه اطهار علیهم‏السلام با شامیانى که به ایشان ناسزا مى‏گفتند، از این قبیل بود؛ زیرا تبلیغات معاویه در شام چنان مردم را با اهل‏بیت علیهم‏السلام دشمن کرده بود که مردم آن دیار، آنان را یگانه دشمن اسلام مى‏دانستند. بدین‏روى، شامیان هرگاه یکى از اهل‏بیت علیهم‏السلام را مى‏دیدند، اقدام به دشنام‏گویى و اهانت مى‏کردند.

         روزى یکى از شامیان که وارد مدینه شده بود، به محض مشاهده امام حسن علیه‏السلام و شناختن او، شروع به لعن او و پدرش امیرالمؤمنین علیه‏السلام کرد. امام حسن علیه‏السلام که فهمیده بود او شامى است، صبر کرد. وقتى او از ناسزاگویى باز ایستاد، امام علیه‏السلام به او سلام کرد و فرمود: اى مرد، به گمانم در این شهر غریبى! شاید مرا با کسى دیگر اشتباه گرفته‏اى. آن‏گاه حضرت اعلام آمادگى کرد تا به آن مرد در صورت نیاز کمک کند. حتى از وى دعوت کرد تا زمانى که در مدینه هست مهمان آن حضرت باشد. مرد شامى با مشاهده این واکنش و شنیدن سخنان نرم و محبت‏آمیز امام به گریه افتاد و گفت: «گواهى مى‏دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستى و خداوند آگاه‏تر است که رسالت خود را به کجا نهد. تو و پدرت تا حالا مبغوض‏ترین افراد نزد من بودید و اکنون محبوب‏ترین مردم نزد من هستى.» آن‏گاه اثاثیه‏اش را به امام علیه‏السلام داد و تا پایان سفرش در مدینه، مهمان آن حضرت بود. وى به دلیل این محبت امام حسن علیه‏السلام از شیعیان اهل‏بیت گردید. 25 نمونه‏هاى چنین رفتارى با مخالفان، در زندگى سایر اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز به وفور مشاهد مى‏شود.

    مدارا به قصد پیش‏گیرى از زیان‏هاى بزرگ‏تر

    پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى پیش‏گیرى از شرارت افراد شرور و اختلاف‏انگیز، از راه‏هاى غیرمستقیم و مسالمت‏آمیز اقدام مى‏کرد و تا جایى که ممکن بود، با احترام و تکریم این افراد، مانع ازایجاددرگیرى‏ونفاق‏مى‏شدتاحس‏بزرگى‏خواهى و احترام‏طلبى‏شان باعث ایجاد شکاف در جامعه اسلامى نشود. چنین رفتارى با افراد شرور، ممکن است به ظاهر نوعى باج‏دهى تلقّى شود، اما در واقع، آن حضرت با کمترین هزینه، سلامت جامعه اسلامى را تضمین مى‏نمود.

         روزى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در منزلش نشسته بود که مخرمه‏بن نوفل اذن ورود خواست. حضرت فرمود: او بدترین مرد قبیله خود است، به او اجازه دهید وارد شود. وقتى مخرمه وارد شد، حضرت با خوش‏رویى با او برخورد کرد و او را در جاى خود نشاند. وقتى از منزل بیرون رفت، عایشه پرسید: شما در مورد او چیزى گفتى، اما رفتارت با او به گونه‏اى دیگر بود؟! حضرت فرمود: بدترین مردم روز قیامت کسى است که مردم او را به خاطر در امان ماندن از شرارتش احترام کنند. 26 در اکثر روایات شیعى، اسم این شخص نیامده است، اما طبق برخى منابع همچون تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه‏السلام، شخص مزبور عبداللّه‏بن ابى بوده است. 27

        پیش‏گیرى از حوادث ناگوار با هزینه اندک، در سیره ائمّه اطهار علیهم‏السلام که جانشینان آن حضرت بودند نیز به وفور به چشم مى‏خورد؛ از جمله، محمدبن مرازم از پدرش نقل مى‏کند: هنگامى که منصور در حیره بود، امام صادق علیه‏السلام را نزد خود فراخواند. امام صادق علیه‏السلام پس از خروج از نزد منصور بى‏درنگ راهى مدینه شد. هنگامى که به منزل صالحین رسیدیم، موقع شب بود. من و مصادف همراه امام علیه‏السلامبودیم. نگهبان آنجا على‏رغم اصرار فراوان، به ما اجازه نمى‏داد به راه خود ادامه دهیم. مصادف از حضرت خواست اجازه دهد تا او را بکشد؛ چراکه ممکن بود آن مرد حضرت را برگرداند و در آن صورت، منصور معلوم نبود با ما چه رفتارى مى‏داشت. حضرت به مصادف اجازه نداد، و ما آنجا بودیم تا آنکه پاسى از شب گذشت و نگهبان به ما اجازه حرکت داد. در این هنگام امام صادق علیه‏السلام به ما روکرد و فرمود: آیا این بهتر است یا آنچه شما مى‏خواستید؟ عرض کردم: فدایت گردم، این بهتر است. آن‏گاه حضرت فرمود: گاهى شخص ـ با اقدام ناصواب ـ مى‏خواهد از یک ذلّت کوچک خارج شود، اما آن عملش او را در ذلتى بزرگ مى‏افکند. 28

    مدارا با خویشاوندان

    برخى افراد با اینکه از خویشاوندان پیشوایان معصوم علیهم‏السلام بودند، با این‏حال، یا به دلیل عدم معرفت به امامت و منزلت امام زمان خود، یا به دلیل حسادت و پیروى از هواهاى نفسانى، گاه باعث اذیت و آزار ائمّه اطهار علیهم‏السلاممى‏شدند. برخى از آنها امامت را حق خود یا فرزندانشان مى‏دانستند و به همین دلیل، برخوردهایى با ائمّه علیهم‏السلامداشتند. آنان را مى‏توان مخالفان شخصى ائمّه علیهم‏السلامدانست.

         عبداللّه‏بن حسن یکى از این افراد است که با امام صادق علیه‏السلام برخوردهاى تند و ناپسندى داشت. وى امام علیه‏السلام را به خاطر عدم اذعان به امامت و مهدویت پسرش محمد نفس زکیه، متهم به حسادت مى‏کرد. با وجود این، امام علیه‏السلام همواره با او برخورد کریمانه داشت و از کمک و خیرخواهى براى او و فرزندانش دریغ نمى‏کرد. 29

        یکى دیگر از این افراد محمدبن اسماعیل است. او وقتى عازم بغداد شد، براى خداحافظى نزد امام موسى‏بن جعفر علیه‏السلامرفت. امام علیه‏السلام که مى‏دانست او براى جاسوسى و سعایت نزد هارون‏الرشید به بغداد سفر مى‏کند، او را از اینکه باعث ریختن خون حضرت شود، برحذر داشت. با این حال، نه تنها با او هیچ برخوردى نکرد، بلکه مبلغ کلانى شامل سیصد دینار و سه هزار درهم به عنوان خرجى سفر به او اعطا کرد. 30

        امام موسى‏بن جعفر علیه‏السلام در وصیت خود، تمام اختیارات را به امام رضا علیه‏السلام تفویض کرده بود و در ضمن، وصیت‏نامه‏اى مهر و موم شده داشت که توصیه کرده بود هیچ‏کس آن را نگشاید و حتى گشاینده آن را نفرین کرده بود. بدین‏روى، هیچ‏کس جرئت نمى‏کرد آن را بگشاید. یکى از برادران امام رضا علیه‏السلام به نام عباس مى‏پنداشت که در آن نامه، کلید یا محل گنجى براى او و سایر فرزندان امام موسى‏بن جعفر علیه‏السلام وجود دارد. به همین دلیل، بر امام رضا علیه‏السلام فشار مى‏آورد تا آن را باز کند، اما آن حضرت از آن استنکاف مى‏کرد. سر انجام وى ماجرا را به محکمه کشاند. در محکمه، حتى قاضى هم از ترس اینکه مشمول نفرین امام کاظم علیه‏السلام شود، جرئت نکرد مهر نامه را بشکند. عباس مجبور شد خود مهر و موم نامه را بگشاید. وقتى نامه گشوده شد معلوم گردید سهمى بیش از آنچه در وصیت‏نامه قبلى آمده بود، به امام رضا علیه‏السلام اختصاص داده شده و حتى اختیار سهم متعلق به برادرانش نیز به او واگذار شده است. با وجود این، امام رضا علیه‏السلام از عباس دل‏جویى کرد، و با اینکه عباس هنوز بر موضع خود پافشارى مى‏کرد، آن حضرت دیونش را پرداخت و در حق او و سایر برادرانش دعا کرد. 31

    مدارا با رعایاى کژرفتار

    پیشوایانى که حکومت داشتند، برخى از کجروى‏ها را از رعایا و شهروندان نادیده مى‏گرفتند؛ به ویژه در مواردى که آن کجروى‏ها نقض‏کننده حقوق حاکم بود، اما به مصالح حکومت و مردم آسیب وارد نمى‏کرد. مداراى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با منافقان و بردبارى آن حضرت در برابر آزار و اذیت‏هاى آنان در بیشتر موارد از این قبیل بود.

    یکى از آن موارد، مداراى حضرت با منافقى به نام نبتل است که حضرت را به زودباورى و به تعبیر خود «اُذُن» متهم مى‏کرد. وى مى‏گفت: پیامبر مردى زودباور است؛ چراکه هرکس هرچه مى‏گوید باور مى‏کند. آیه قرآن نازل شد: «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ‏أَلِیمٌ.»(توبه:61)

         ابن اسحاق درباره شأن نزول این آیه آورده: این آیه درباره منافقى به نام نبتل‏بن حرث نازل شده است که مردى سیاه‏سوخته و قهوه‏اى‏رنگ و سرخ‏چشم و زشت‏روى بود، و درباره اوست که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هرکس مى‏خواهد شیطان را ببیند به نبتل بنگرد. وى اخبار پیامبر را نزد منافقان مى‏برد. هنگامى که از آن کار منع شد، گفت: محمد گوش (زودباور) است؛ هرکس با او سخن بگوید، وى تصدیقش مى‏کند. 32

        آیه «وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ.» (توبه: 65) درباره دوازده نفر از منافقان نازل شده که هنگام مراجعت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از تبوک، در عقبه کمین کرده بودند تا حضرت را از کوه سقوط داده و به قتل برسانند. جبرئیل نازل شد و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را از توطئه آنان آگاه کرد و از جانب خداوند به حضرت دستور داد کسى را بفرستد تا منافقان را از آنجا دور کند. رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به حذیفه دستور داد مرکب‏هاى منافقان را رم دهد تا از آنجا دور شوند. حذیفه مرکب آنان را زد تا از آنجا دور شدند. وقتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از عقبه پایین آمد، از حذیفه پرسید: از منافقان کسى را شناختى؟ حذیفه جواب منفى داد. حضرت همه آن منافقان را براى وى نام برد. حذیفه از حضرت خواست کسى را بفرستد تا آنان را بکشد، اما رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «أکره أن تقول العرب لما ظفر بأصحابه أقبل یقتلهم»؛ 33 دوست ندارم مردم بگویند وقتى با کمک اصحابش به پیروزى رسید (و قدرت پیدا کرد) یارانش را به قتل رساند. این جواب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، همچنین از اعتناى حضرت به افکار عمومى نیز حکایت مى‏کند.

         در سیره امام على علیه‏السلام نیز نمونه‏هایى از مداراى حضرت با کجروى‏هاى رعایا به چشم مى‏خورد. یکى از این موارد، مداراى حضرت با امتناع‏کنندگان از بیعت است. آن حضرت برخلاف خلفاى دیگر، کسانى را که از بیعت با ایشان خوددارى ورزیدند مورد تعقیب قرار نداد و مجبور به بیعت نکرد. هنگامى که امام على علیه‏السلامبه خلافت رسید، تعدادى از صحابه سرشناس از جمله سعدبن ابى‏وقاص، اسامه‏بن زید، حسان‏بن ثابت، عبداللّه‏بن عمر و محمّدبن مسلمه با حضرت بیعت نکردند، اما با وجود این، امام على علیه‏السلام هیچ‏گاه متعرض آنان نشد و ایشان را براى گرفتن بیعت تحت فشار قرار نداد. 34

        رفتار همراه با مدارا و گذشت با رعایا در سیره امام حسن علیه‏السلام نیز على‏رغم عمر کوتاه حکومت حضرت مشاهده مى‏شود. در میان لشکریان حضرت تعداد زیادى از خوارج حضور داشتند که هر دم با اقدامات و سخنان خود دل حضرت را خون مى‏کردند، اما امام علیه‏السلام با آنها با مدارا و گذشت برخورد مى‏کرد و از مؤاخذه آنان خوددارى مى‏نمود. یک بار در ساباط آنها به خیمه امام ریختند و اموال حضرت را غارت کردند. 35

    مدارا با شکست‏خوردگان

    پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و جانشین بر حقش حضرت على علیه‏السلام، با شکست‏خوردگان مدارا مى‏ورزیدند.

         مداراى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با ابوسفیان در فتح مکه از آن موارد است. آن حضرت نه تنها از سال‏ها دشمنى و توطئه‏چینى‏هاى ابوسفیان انتقام نگرفت، بلکه خانه او را مأمنى براى کسانى قرار داد که مى‏خواستند سالم بمانند. 36 حضرت با عفو و مدارایش ثابت کرد که نه تنها براى دوستان، بلکه حتى براى دشمنانش نیز رحمت است.

         حضرت على علیه‏السلام نیز با دشمنان شکست‏خورده خود مطابق سیره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با عفو و مدارا رفتار مى‏کرد. در جنگ جمل تا زمانى که دشمن چند نفر از یارانش را به شهادت نرساند، اجازه حمله نداد. هنگامى هم که جنگ پایان یافت، حضرت عفو و گذشت بى‏سابقه‏اى از خود به نمایش گذاشت. امام على علیه‏السلامعایشه را که محور اصلى جنگ جمل بود، عفو کرد و همراه با برادرش محمدبن ابى‏بکر و تعدادى دیگر از محافظان با احترام به مدینه بازگرداند و مروان را که اسیر شده بود، بخشید و از تعقیب فراریان و کشتن افراد زخمى منع نمود. 37

        ابن اعثم مى‏گوید: پس از واقعه جمل، على علیه‏السلامعایشه را همراه با تعدادى از زنان که به لباس مردان درآمده بودند، به مدینه فرستاد. عایشه در وسط راه از امام على علیه‏السلام شکایت کرد که با وى تعدادى از مردان را فرستاده است. هنگامى که وى این سخن را گفت: زنان نقاب از چهره برگرفتند. عایشه وقتى این تدبیر امام على علیه‏السلام را دید گفت: اى کاش بیست سال پیش از این مرده بودم! 38

        امام سجاد علیه‏السلام نیز همچون جدّ بزرگوارش با دشمنان افتاده‏وشکست‏خورده،کریمانه‏وهمراه بامدارارفتار مى‏نمود.

         هشام‏بن اسماعیل از طرف خلفاى بنى‏مروان والى مدینه بود. او با مردم به ویژه حضرت سجاد علیه‏السلام بدرفتارى مى‏کرد. هشام در زمان ولیدبن عبدالملک از ولایت عزل شد. ولید دستور داده بود او را در انظار عمومى قرار دهند تا در نزد مردم تحقیر شود. راوى مى‏گوید: از هشام‏بن اسماعیل شنیدم که مى‏گفت: از هیچ کس جز على‏بن حسین نمى‏ترسم. اما امام سجاد علیه‏السلام به یارانش دستور داد به هشام چیزى نگویند. وقتى امام سجاد علیه‏السلام و یارانش از کنار هشام گذشتند و او از امام علیه‏السلام و یارانش هیچ سخن ناخوشایندى نشنید، گفت: «واللّه اعلم حیث یجعل رسالته.» 39 در روایت دیگر آمده است: حضرت به هشام فرمود که اگر خواسته‏اى داشته باشد، برایش انجام خواهد داد. 40

    مدارا براى احتراز از پیش‏دستى در جنگ با مسلمانان

    یکى از اصولى که ائمّه اطهار علیهم‏السلام به آن به شدت پایبند بودند، عدم پیش‏دستى در جنگ با مسلمانان بود. به همین دلیل، آنان براى احتراز از این کار با صبر و بردبارى تمام با دشمنان خود مدارا مى‏کردند و تا زمانى که آنان جنگ را شروع نمى‏کردند، اجازه چنین کارى به یاران خود نمى‏دادند. 41 امام على علیه‏السلام در جنگ جمل تا زمانى که چندین نفر از یارانش به قتل نرسید، اجازه جنگ نداد. 42 در جنگ صفین نیز که معاویه آب را بر روى لشکریان حضرت بسته بود، تا وقتى حجت را بر معاویه تمام نکرد، به سپاهیانش اجازه حمله نداد. و وقتى با حمله به لشکریان معاویه آبراه‏ها را در اختیار گرفت نیز مانع از آب برداشتن شامیان نشد. 43

        در جنگ نهروان نیز آن حضرت بسیار تلاش کرد تا کار به درگیرى نینجامد و آنان به حق بازگردند؛ اما خوارج آن‏قدر به موضع باطل خود پافشارى کردند تا حضرت مجبور به قتال شد. 44

        امام حسن علیه‏السلام نیز وقتى طلایه لشکرش را به جنگ معاویه گسیل مى‏کرد، به عبیداللّه‏بن عباس سفارش کرد به جنگ سبقت نگیرد. 45

        هنگامى که امام حسین علیه‏السلام به طرف کوفه مى‏رفت، لشکریان حر که تشنه بودند، سر راه حضرت قرار گرفتند. امام حسین علیه‏السلام در آن بیابان سوزناک و بى‏آب و علف، آبى را که از چندین فرسنگ با خود حمل کرده بودند و با وجود به همراه داشتن زنان و کودکان، خود از همه بیشتر به آن نیاز داشتند، به سربازان دشمن داد تا سیراب شوند. با آنکه برخى از یارانش پیشنهاد کردند با آنها بجنگند تا بعدها کار سخت‏تر نشود، حضرت زیر بار نرفت و به جنگ با آنان مبادرت نورزید. 46 در روز عاشورا نیز هنگامى که دشمن به خیمه‏گاه امام علیه‏السلام یورش بردند و خود را با خندقى از آتش در اطراف خیمه‏گاه مواجه دیدند، شمر فریاد زد: یا حسین، پیش از روز قیامت به آتش شتاب کرده‏اى! حضرت در جواب فرمود: اى پسر بزچران! تو خود به آتش آن روز سزاوارى! مسلم‏بن عوسجه به حضرت عرض کرد: اجازه بده این مرد را که از بزرگان جبابره و متکبران است با این تیر بزنم؛ اما امام علیه‏السلام اجازه نداد و فرمود: من هرگز به جنگ سبقت نمى‏گیرم. 47

    مدارا به خاطر مصالح بزرگ اسلام

    حضرت على علیه‏السلام چه در دوران حکومت و چه در دوران سکوت، با مخالفان خود بدان حد مدارا کرد و تا بدان‏جا با آنان مماشات نمود که درکش براى هر انسانى ممکن نیست و براى بسیارى از افراد، چه در زمان خود حضرت و چه براى انسان‏هاى بعد در طول تاریخ، غیرقابل هضم بوده و هست. آن حضرت با اینکه خلافت را حق خود مى‏دانست و بدین سبب، شش ماه از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد؛ اما با این‏حال، در مواقعى که مصلحت اسلام و مسلمانان ایجاب مى‏کرد، با حاکمان با کمال خلوص و با تمام توان همکارى مى‏نمود. چه فراوان مشکلاتى که گره آن به دست حضرت على علیه‏السلام باز شد و چه بسیار انحرافاتى که حضرت از آنها جلوگیرى کرد. همکارى‏ها و گره‏گشایى‏هاى حضرت با زمام‏داران مخالف، به حدى بود که خلیفه دوم بارها اذعان کرد اگر على علیه‏السلام نبود، عمر هلاک مى‏شد. 48 نیز مى‏گفت: خداوند مرا در هیچ مشکلى گرفتار نسازد که ابوالحسن علیه‏السلام حضور نداشته باشد. 49

        در زمانى هم که مدینه از سوى مرتدان تهدید مى‏شد، آن حضرت على‏رغم نارضایتى‏اش از حکومت، به صف مدافعان مدینه پیوست و از کیان اسلام در برابر از دین برگشتگان دفاع کرد. 50 در ماجراى محاصره عثمان، با آنکه عثمان را در بروز اغتشاشات مقصر مى‏دانست و خود نیز همانند بسیارى از صحابیان دلسوز از حیف و میل بیت‏المال و تسلط بنى‏امیه بر مقدرات اسلام و بدعت‏هایى که به وجود آمده بود، ناراضى بود، با این حال، از هیچ کمکى به عثمان دریغ نورزید تا جایى که به خاطر این حمایت‏ها به تعبیر خودش احساس گناه مى‏کرد. 51

        مدارا با مخالفان در سیره امام صادق علیه‏السلام که در زمان او شیعیان از مخالفان تمیز بیشترى مى‏یابند، بیشتر نمود دارد. اگر در زمان امامان پیشین، مخالفان تنها به خود ائمّه علیهم‏السلام توهین مى‏کردند و به آزارشان مى‏کوشیدند، از عصر امام صادق علیه‏السلام به بعد، به شیعیان و پیروان اهل‏بیت علیهم‏السلامبیش از خود ائمّه علیهم‏السلام آزار مى‏رساندند. به صورت طبیعى، وقتى پیروان اهل‏بیت علیهم‏السلام بیشتر مى‏شد، اصطکاک‏ها با مخالفان نیز افزون‏تر مى‏گردید. از این‏رو، امام صادق علیه‏السلام نه تنها خود با مخالفانش با مدارا رفتار مى‏کرد، بلکه از پیروانش ‏نیز مى‏خواست‏ این‏گونه ‏رفتار کنند تا زمینه‏هاى تصادم و تنش در جامعه اسلامى‏به‏حداقل ممکن برسد.

         برقى با سند خود از ابن‏مسکان نقل مى‏کند: روزى امام صادق علیه‏السلام به من فرمود: چنین گمان مى‏کنم که اگر کسى نزد تو به حضرت على علیه‏السلام ناسزا بگوید، اگر بتوانى بینى شخص را بخورى این کار را خواهى کرد! گفتم: جانم به فدایت! آرى، به خدا سوگند که من و خاندانم این‏گونه هستیم. حضرت فرمود: «این کار را نکن. گاه من از کسى مى‏شنوم که به حضرت على علیه‏السلامناسزا مى‏گوید، در حالى که میان من و او تنها یک ستون فاصله است. من پشت آن ستون مخفى مى‏شوم و مشغول نماز مى‏گردم. هنگامى که از نماز فارغ شدم، مى‏روم و از کنار آن مرد مى‏گذرم و به او دست مى‏دهم و سلام مى‏کنم. 52

    مدارا با افراد جاهل و ایذاگران کوردل

    پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مکه همواره از سوى مشرکان مورد آزار و اذیت قرار مى‏گرفت. در برابر آن‏همه آزار و اذیت‏ها، توطئه‏چینى‏ها و سنگ‏اندازى‏ها، آن بزرگوار براى ایشان عذر مى‏آورد و به جاى نفرین آنان، برایشان از خدا طلب مغفرت‏وبخشایش‏مى‏کرد:«اللهمَ‏اغْفِرْلِقَوْمِى‏إِنَّهُمْ‏لَایعْلَمُونَ.» 53

        اذیت و آزار پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله منحصر به مکه نبود. در مدینه نیز آن حضرت از سوى منافقان مورد انواع توهین و ایذا قرار مى‏گرفت.

         مربع‏بن قیظى و اوس‏بن قیظى از بنى نبیت، طایفه‏اى از اوس، هر دو از منافقان مدینه بودند. هنگامى که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با یارانش به جنگ احد مى‏رفتند، مى‏باید از باغ او عبور مى‏کردند. از این‏روى، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاز وى اجازه خواست، ولى آن مرد که نابینا بود به حضرت گفت: اگر تو واقعا پیامبر هستى من به تو اجازه نمى‏دهم از باغم عبور کنى! آن‏گاه مشتى از خاک برداشت و خطاب به حضرت گفت: اگر مى‏دانستم این خاک بجز تو بر کس دیگرى پاشیده نمى‏شود، آن را بر سر تو مى‏پاشیدم. یاران حضرت از این جسارت او خشمگین شدند و خواستند او را بکشند، اما حضرت مانع شد و فرمود: «دعوه فهذا الاعمى، اعمى القلب و اعمى البصیره»؛ 54 او را به حال خودش بگذارید که این نابینا، کوردل و بى‏معرفت نیز هست.

         حرقوص‏بن زهیر معروف به «ذوالخویصره»، کسى که بعدها رهبرى خوارج را بر عهده گرفت، پس از جنگ حنین که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏خواست غنایم را تقسیم کند، فریاد زد: اى محمد، عدالت داشته باش. حضرت با خون‏سردى کامل به وى جواب داد: عدالت را رعایت مى‏کنم. حرقوص دوباره فریاد زد: عدالت داشته باش یا محمد، تو عدالت را رعایت نمى‏کنى! این‏بار حضرت به وى فرمود: واى بر تو! اگر من عدالت را رعایت نمى‏کنم، پس چه کسى عدالت را رعایت مى‏کند؟ یکى از اصحاب از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اجازه خواست تا ذوالخویصره را بکشد، اما حضرت اجازه نداد و فرمود: رهایش کنید که همانا همراه این مرد گروهى خروج خواهند کرد که از دین بیرون مى‏شوند همچنان‏که تیر از چله کمان بیرون مى‏شود. 55

        مدارا با افراد جاهل یا مسلمانان کم‏بصیرت و کوردل منحصر به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نبود، بلکه جانشینان آن حضرت نیز این‏گونه رفتار مى‏کردند.

         مردى از آل زبیر به امام سجاد علیه‏السلام توهین کرد. حضرت به او اعتنایى نکرد. آن مرد دوباره تکرار کرد. حضرت این‏بار نیز سخنى نگفت. در مرتبه سوم، آن مرد به حضرت دشنام داد، حضرت به او جوابى نداد. مرد زبیرى که از این‏همه بردبارى و بى‏توجهى حضرت بى‏طاقت شده بود، پرسید: چرا جوابم نمى‏دهى؟ حضرت این‏بار نیز به او پاسخى نداد. 56 نیز گفته شده: مردى به حضرت دشنام داد، حضرت ناشنیده گرفت. آن مرد که فکر مى‏کرد حضرت متوجه نشده، گفت: «ایاک اعنى»؛ با توام. حضرت فرمود: «و عنک اغضى»؛ من از تو چشم پوشیدم. 57

        روزى امام کاظم علیه‏السلام بر جمعى از مخالفانش گذشت. در میان آن جمع شخصى به نام ابن هیاج قرار داشت. وى به یکى از پیروانش دستور داد افسار قاطر امام را بگیرد و مدعى شود قاطر مال اوست. آن مرد دستور را اجرا کرد. امام علیه‏السلام که قضیه را فهمیده بود، از مرکبش پیاده شد و مرکب را به او بخشید. 58

        احمدبن عمر خلال مى‏گوید: مردى بددهن اما اخرس (گنگ) در مدینه به امام رضا علیه‏السلام توهین مى‏کرد. من به قصد کشتن او از خانه بیرون شدم. هنگامى که مرد اخرس به مسجد رفت من جلوى درِ مسجد به انتظارش نشستم تا بیرون شود. در این هنگام نامه‏اى از امام رضا علیه‏السلام به دستم رسید که در آن نوشته شده بود: «بحقى علیک لما کففت عن الاخرس فان اللّه ثقتى و حسبى»؛ تو را به حقى که بر تو دارم سوگند مى‏دهم که از کشتن مرد اخرس دست بردارى که خداوند یگانه تکیه‏گاه من است و او مرا کفایت است. 59

    مدارا با توطئه‏گران

    پیشوایان معصوم گاه تا بدان‏جا مدارا و سعه صدر از خویش به نمایش مى‏گذاشتند که حتى با برخى از توطئه‏گران نیز با مدارا، تسامح و گذشت رفتار مى‏کردند.

         مداراى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با عبداللّه‏بن ابى که قصد داشت با گسترش فتنه میان مهاجر و انصار، از آب گل‏آلود ماهى بگیرد، از این قبیل است. در جنگ بنى‏مصطلق هنگام آب‏بردارى از چشمه‏اى، میان یک مهاجر با یک انصارى منازعه‏اى شد و این مشاجره، درگیرى مهاجران و انصار را در پى داشت. عبداللّه‏بن ابى به قصد بهره‏بردارى از این واقعه گفت: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزترها ذلیل‏ترها را از شهر خارج خواهند ساخت. حضرت از این سخن ابن‏ابى به شدت رنجید، به حدى که بى‏درنگ لشکریانش را که تازه اتراق کرده بودند، به سمت مدینه حرکت داد. عمربن خطاب به حضرت پیشنهاد کرد او را بکشد، اما رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نپذیرفت. وقتى حضرت با لشکریانش به مدینه رسیدند، پسر عبداللّه که تازه از ماجرا آگاهى یافته بود، نزد حضرت رسید و پیشنهاد کرد در صورت حکم آن حضرت به قتل پدرش، وى مجرى دستور حضرت باشد؛ چراکه چشم دیدن قاتلش را ندارد و از این بیم دارد که دستش به خون مؤمنى آلوده گردد و در نتیجه، مستحق جهنم شود. حضرت فرمود: خیر ما با او مدارا مى‏کنیم و تا زمانى که در کنار ما زندگى کند با او به نیکویى رفتار خواهیم کرد. 60

        امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز یا به خاطر مصالح‏اسلام یا از فرط عدالت‏ورزى،باتوطئه‏چینان‏باتسامح‏واغماض‏رفتارمى‏نمود.

         امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: روزى مردى نزد من رسید و گفت: در میان اصحابت عده‏اى هستند که مى‏خواهند از تو جدا شوند. در مورد آنان چه تصمیمى مى‏گیرى؟ گفتم: من کسى را بر اساس تهمت و گمان مؤاخذه نمى‏کنم و تا کسى علنا با من به مخالفت و دشمنى برنخاسته با او به جنگ برنمى‏خیزم و حتى پس از آنکه با من به دشمنى برخیزد نیز با آنان جنگ نخواهم کرد تا زمانى که او را به توبه دعوت کنم؛ اگر پذیرفت یکى از ما خواهد بود و اگر امتناع کرد با او مى‏جنگیم و به سزاى اعمالش مى‏رسانیم. آن حضرت مى‏افزاید: یک بار دیگر همان مرد آمد و اظهار نمود: من از عبداللّه‏بن وهب و زیدبن حصین طائى مى‏ترسم علیه تو خروج کنند؛ چراکه من از آنان چیزهایى شنیدم که اگر تو خود مى‏شنیدى یا آنان را مى‏کشتى یا براى همیشه حبس مى‏کردى. گفتم: من در این مورد با شما مشورت مى‏کنم. با آنان چه کار کنم؟ گفت: به نظر من باید آنان را دستگیر کرده، گردن بزنى. من از این نظر او دانستم که او نه تقوا دارد و نه عقل و خرد. گفتم: به خدا سوگند، تو باید بدانى که من کسى را که هنوز با من وارد جنگ نشده و دشمنى خود را با من آشکار نکرده نخواهم کشت... براى تو سزاوار این بود که اگر من تصمیم به قتل آنان مى‏داشتم مى‏گفتى: از خدا بترس. چرا ریختن خون آنان را حلال مى‏شمارى، در حالى که هنوز هیچ کسى را نکشته‏اند و از طاعت تو خارج نشده‏اند؟ 61 همچنین آن حضرت با بیعت‏شکنانى همچون طلحه و زبیر با اینکه نیت آنان را از خروج از مدینه مى‏دانست؛ اما با این حال، به آنان اجازه داد تا از مدینه خارج شوند.

    مدارا در عین قاطعیت

    چنان‏که گذشت، پیشوایان معصوم علیهم‏السلام در مواردى از اصل مدارا با مخالفان بهره مى‏گرفتند که یا تجاوز به شخص و حقوق شخصى ایشان صورت مى‏پذیرفت یا مدارا به مصلحت طرف یا به مصلحت اسلام و امت اسلامى بود؛ اما در مواردى که اصلى از اصول اسلام یا امنیت جامعه اسلامى و مصالح مسلمانان به مخاطره مى‏افتاد، با قاطعیت تمام با مخالفان ستیزه‏جو و معاند برخورد مى‏کردند.

         پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد مسجد ضرار که منافقان مى‏خواستند به نام مسجد یک خانه تیمى و یک کانون توطئه علیه اسلام و جامعه اسلامى بسازند، با قاطعیت تمام با آنان برخورد نمود و مسجد مزبور را در حالى که برخى از منافقان داخل آن بودند به آتش کشید.

         در سال نهم هجرت، هنگامى که حضرت عازم جنگ تبوک بود، گروهى از منافقان از حضرت خواستند تا در مسجدى که آنان براى افراد ناتوان یا مواقع بارندگى ساخته‏اند، نماز گزارد. حضرت ابتدا این عمل را به بعد از بازگشت از جنگ تبوک موکول کرد، اما هنگامى که از نیت واقعى آنان از ساخت مسجد باخبر شد که آنان قصد توطئه دارند تا با استفاده از عنوان مقدس مسجد، پایگاهى علیه اسلام و رهبرى بسازند، به دو نفر به نام‏هاى مالک‏بن دخشم و معن‏بن‏عدىمأموریت‏دادتاآن‏رابه‏آتش‏بکشند. 62

        با این حال، حتى در همین مورد نیز مداراى حضرت را با منافقان مشاهده مى‏کنیم؛ چراکه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله منافقانى را که از آن جان سالم به در برده بودند، مورد پیگرد و مجازات قرار نداد.

         حضرت على علیه‏السلام نیز در مواردى همچون بیت‏المال، عدالت و امنیت عمومى و اجراى حدود با قاطعیت تمام برخورد مى‏کرد. آن حضرت در مورد بیت‏المال فرمود: حتى اگر این اموال مهر زنان شده باشد یا با آن کنیزانى خریدارى شده باشد، آن را به بیت‏المال باز خواهم گرداند. 63 و در جواب کسانى که از حضرت خواستند به اشراف امتیازاتى بدهد، فرمود: آیا توقع دارید من پیروزى را به قیمت زیر پاگذاشتن عدالت و ستم بر مردم به دست آورم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم چنین نخواهم کرد. 64

        چنان‏که گذشت، حضرت على علیه‏السلام تا زمانى که خوارج دست به شمشیر نبرده و ایجاد ناامنى نکرده بودند، با آنان مدارا مى‏کرد، اما وقتى آنها به سلب امنیت عمومى و فتنه‏گرى پرداختند، حضرت با قاطعیت آنان را از دم تیغ گذراند و به تعبیر خود، چشم فتنه را کور کرد. 65

    نتیجه‏گیرى

    از آنچه گفته شد به دست مى‏آید که مدارا عبارت است از رفتار همراه با نرمى و تسامح در جایى که به صورت عادى و معمول، انتظار برخورد و شدت عمل وجود دارد. این واژه در فارسى مرادف با «رفق» در زبان عربى نیز استعمال مى‏شود. مدارا با سازش تفاوت دارد. مدارا در جایى است که کوتاه آمدن باعث آسیب به اصول و اساس اسلام نشود یا کوتاه آمدن در منافع شخصى و گذشت از خویشتن است، در صورتى که سازش، کوتاه آمدن در اصول براى رسیدن به منافع شخصى و خصوصى است. پیشوایان دین چه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و چه جانشینان به‏حقش این اصل را تا آنجا که دین اجازه مى‏داد، در سیره سیاسى و اجتماعى خود به کار مى‏بستند و هرگاه با یکى از اصول اسلام تعارض مى‏یافت، یا مصالح حکومت و جامعه اسلامى را به مخاطره مى‏افتاد، با قاطعیت تمام عمل مى‏کردند؛ با این حال، هنگامى هم که مجبور به برخورد مى‏شدند، تا حد امکان مدارا مى‏ورزیدند. قاطعیت همراه با مداراى پیشوایان در مواجهه حضرت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبا مسجد ضرار و امام على علیه‏السلام در برخورد با شورشگران ناکثین، قاسطین و مارقین آشکار مى‏شود.


    • منابع
      • ـ نهج‏البلاغه، ترجمه صبحى صالح، قم، دارالهجره، بى‏تا.
      • ـ ابن ابى‏الحدید، عبدالحمید، شرح نهج‏البلاغه، قم، کتابخانه آیت‏اللّه مرعشى نجفى، 1404ق.
      • ـ ابن‏اثیر، على‏بن ابى‏الکرم، أسدالغابة فى معرفه‏الصحابة، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
      • ـ ـــــ ، الکامل فى‏التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385ق.
      • ـ ابن حجر عسقلانى، احمدبن على، الاصابة فى تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على‏محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.
      • ـ ابن‏طاووس، على‏بن موسى‏بن جعفر، اللهوف على قتلى الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، بى جا، دارالاسوه للطباعه و النشر، 1414ق.
      • ـ ابن‏منظور، جمال‏الدین محمّدبن مکرم، لسان‏العرب، بى‏جا، نشر ادب حوزه، 1405ق.
      • ـ ابن‏هشام، عبدالملک‏بن، السیره‏النبویه، تحقیق مصطفى السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفة، بى‏تا.
      • ـ اربلى، على‏بن عیسى، کشف‏الغمة فى معرفه‏الائمه، تبریز، بنى‏هاشمى، 1381ق.
      • ـ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل‏الطالبیین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بى‏تا.
      • ـ برقى، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیة، 1371ق.
      • ـ بلاذرى، احمدبن یحیى، انساب الاشراف، تحقیق تحقیق محمد حمیداللّه، مصر، دارالمعارف، 1959م.
      • ـ ثقفى کوفى، ابواسحاق ابراهیم‏بن محمّد، الغارات، تحقیق جلال‏الدین حسینى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
      • ـ حرّانى،ابن‏شعبه،تحف‏العقول،قم،مؤسسه‏النشرالاسلامى،1404ق.
      • ـحلى،یوسف‏بن‏مطهّر،نهج‏الحق‏وکشف‏الصدق،قم،دارالهجره،1407ق.
      • ـ دهخدا، على‏اکبر، فرهنگ دهخدا، تهران، مؤسسه لغت‏نامه دهخدا، 1372.
      • ـ ذهبى، شمس‏الدین محمّدبن احمد، تاریخ‏الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، ط الثانیة، بیروت، دارالکتاب العربى، 1413ق.
      • ـ رازى، فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث‏العربى، 1420ق.
      • ـ صدوق، محمّدبن‏على، عیون اخبارالرضا علیه‏السلام، بى‏جا، جهان، 1378ق.
      • ـ صفار، محمّدبن حسن‏بن فروخ، بصائرالدرجات، قم، کتابخانه آیت‏اللّه مرعشى نجفى، 1404ق.
      • ـ طبرسى، فضل‏بن‏حسن، مجمع‏البیان، بیروت،دارالمعرفه،1408ق.
      • ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخ‏الامم و الملوک، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث 1387ق.
      • ـ طوسى، محمّدبن حسن، الامالى، قم، دارالثقافه، 1414ق.
      • ـ عبدالبر، یوسف بن عبداللّه، الاستیعاب فى معرفه‏الاصحاب، تحقیق على‏محمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
      • ـ غزالى، ابوحامد، احیاءعلوم‏الدین،بیروت،دارالکتاب‏العربى،بى‏تا.
      • ـ فاضل لنکرانى، محمّد، تقیه مداراتى، بى‏جا، گروه ارشاد حجاج ایرانى، 1365.
      • ـ فراهیدى، خلیل‏بن احمد، العین، تحقیق مهدى مخزومى و ابراهیم سامرایى، چ دوم، بى‏جا، دارالهجره، 1409ق.
      • ـ فیض کاشانى، ملامحسن، المحجه‏البیضا، تصحیح و تعلیق على‏اکبر غفارى، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، بى‏تا.
      • ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب‏الاسلامیه، 1365.
      • ـ کوفى، ابن‏اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.
      • ـ مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى‏طالب، قم، علّامه، 1379ق.
      • ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق.
      • ـ مفید، محمّدبن محمّد، الارشاد، قم، المؤتمرالعالمى للشیخ المفید، 1413ق.
      • ـ منقرى، نصربن مزاحم، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام محمّدهارون،ترجمه‏پرویزاتابکى،چ‏سوم،تهران،علمى‏وفرهنگى،1375.
      • ـ یعقوبى، احمدبن‏ابى‏یعقوب، تاریخ‏یعقوبى،بیروت،دارصادر،بى‏تا.

    • پى نوشت ها
      1- کارشناس ارشد تاریخ تشیع، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 12/2/89 ـ پذیرش: 15/7/89.

       sayedehsani@gmail.com

      1 ـ انعام: 124.
      2 ـ ابن‏منظور، لسان‏العرب، ج 1، ص 71.
      3 ـ قصص: 54.
      4 ـ ابوحامد غزالى، احیاء علوم‏الدین، ج 6، ص 28.
      5 ـ ابن‏شعبه حرّانى، تحف‏العقول، ص 128.
      6 ـ خلیل‏بن احمد فراهیدى، العین، ج 5، ص 149.
      7 ـ على‏اکبر دهخدا، فرهنگ لغت، ذیل کلمه «مدارا» و «مداراة».
      8 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ص 374.
      9 ـ ابوحامد غزالى، همان، ج 5، ص 184.
      10 ـ فتح: 29.
      11 ـ قلم: 8ـ9.
      12 ـ محمّد فاضل لنکرانى، تقیه مداراتى، ص 17.
      13 ـ ابن‏منظور، همان، ج 14، ص 255.
      14 ـ فخر رازى، مفاتیح‏الغیب، ج 9، ص 367.
      15 ـ على‏اکبر دهخدا، همان، ذیل واژه «مخالف».
      16 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 2، ص 116.
      17 ـ همان، ص 117.
      18 ـ ابن‏شعبه حرّانى، همان، ص 48.
      19 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 116.
      20 20ـ22ـ همان، ص 118.
      21
      22
      23 23و24ـ تفسیر منسوب امام حسن عسکرى، ص 353؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 401؛ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 36.
      24
      25 ـ براى نمونه، ر.ک: ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل ابى‏طالب، ج 4، ص 19 و 207؛ على‏بن موسى‏بن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص 211؛ محمّدبن حسن طوسى، الامالى، ص 410؛ ملامحسن فیض کاشانى، المحجه‏البیضا، تصحیح و تعلیق على‏اکبر غفارى، ج 4، ص 305.
      26 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 326؛ ابن اثیر، اسدالغابة فى معرفه‏الصحابه، ج 4، ص 350؛ شمس‏الدین ذهبى، تاریخ‏الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج 4، ص 301.
      27 ـ تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه‏السلام، ص 353.
      28 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 8، ص 87.
      29 ـ على‏بن عیسى اربلى، کشف‏الغمة، ج 2، ص 171؛ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 155.
      30 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 485؛ محمدبن على بابویه شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا علیه‏السلام، ج 1، ص 72.
      31 ـ شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 37.
      32 ـ ابن‏هشام، السیره‏النبویة، ج 1، ص 521.
      33 ـ فضل‏بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 5، ص 71.
      34 ـ محمّدبن محمد نعمان مفید، الارشاد، ج 1، ص 243.
      35 ـ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 215.
      36 ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ‏الامم و الملوک، ج 3، ص 54.
      37 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، انساب‏الاشراف، تحقیق محمد حمیداللّه، ج 2، ص 262.
      38 ـ ابن‏اعثم کوفى، الفتوح، ج 2، ص 487.
      39 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 6، ص 428.
      40 ـ على‏بن عیسى اربلى، همان، ج 2، ص 100.
      41 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 5، ص 38.
      42 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 1ـ2، ص 472.
      43 ـ نصربن مزاحم منقرى، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام محمدهارون، ترجمه پرویز اتابکى، ص 264.
      44 ـ همان، ج 3و4، ص 251ـ271.
      45 ـ ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 16، ص 39؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‏الطالبیین، ص 71.
      46 ـ محمّدبن محمد مفید، الارشاد، ج 2، ص 78.
      47 ـ همان، ص 96.
      48 ـ عبداللّه‏بن محمّدبن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفه‏الاصحاب، تحقیق محمد البجاوى، ج 3، ص 1103.
      49 ـ احمدبن على‏بن حجر عسقلانى، الاصابة فى تمییزالصحابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجودوعلى‏محمدمعوض، ج4،ص 467.
      50 ـ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 334.
      51 ـ نهج‏البلاغه، ترجمه صبحى صالح، خ 240.
      52 ـ احمدبن محمد خالد برقى، المحاسن، ج 1، ص 313.
      53 ـ یوسف‏بن مطهّر حلّى، نهج‏الحق، ص 308؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 95، ص 167.
      54 ـ ابن‏هشام، همان، ج 1، ص 524.
      55 ـ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 2، ص 265.
      56 ـ همان، ص 34.
      57 ـ على‏بن عیسى اربلى، همان، ج 2، ص 101.
      58 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 8، ص 86.
      59 ـ محمّدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص 252.
      60 ـ ابن هشام، همان، ج 2، ص 293.
      61 ـ ابراهیم‏بن محمد کوفى، الغارات، تحقیق جلال‏الدین حسینى ارموى، ج 1، ص 371؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 131.
      62 ـ ابن هشام، همان، ج 2، ص 529.
      63 ـ نهج‏البلاغه، خ 15.
      64 ـ همان، خ 126.
      65 ـ همان، خ 93.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احسانی، سیدمحمد.(1389) مدارا با مخالفان در سنت و سیره پیشوایان معصوم علیهم‏ السلام. فصلنامه معرفت، 19(9)، 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحمد احسانی."مدارا با مخالفان در سنت و سیره پیشوایان معصوم علیهم‏ السلام". فصلنامه معرفت، 19، 9، 1389، 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احسانی، سیدمحمد.(1389) 'مدارا با مخالفان در سنت و سیره پیشوایان معصوم علیهم‏ السلام'، فصلنامه معرفت، 19(9), pp. 69-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احسانی، سیدمحمد. مدارا با مخالفان در سنت و سیره پیشوایان معصوم علیهم‏ السلام. معرفت، 19, 1389؛ 19(9): 69-