مدارا با مخالفان در سنت و سیره پیشوایان معصوم علیهم السلام
Article data in English (انگلیسی)
سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 31ـ44
سیدمحمد احسانى -1
چکیده
مدارا یکى از اصول اخلاقى اسلام است که پیشوایان دین در تعامل با دیگران بر آن تأکید داشتهاند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلام که جانشینان بهحق او بودند، در جایى که مدارا موجب آسیب به اساس اسلام یا مصالح جامعه اسلامى نمىشد، همواره در برخورد با مخالفانشان با مدارا رفتار مىکردند. این تحقیق بر آن است اصل مزبور را در سیره پیشوایان اسلام بازکاوى کند تا هم پاسخى باشد به دشمنان اسلام که پیشوایان دین را خشونتگرا معرفى مىکنند و هم الگویى باشد براى پیروان، تا از سیره این بزرگان براى تعامل با مخالفان سود بجویند. این پژوهش با رویکرد نظرى و تحلیلى، مواردى را که پیشوایان دین در آن با مدارا و مواردى که با قاطعیت رفتار مىنمودند، تحلیل و بازشناسى نموده است.
کلیدواژهها: پیامبر صلىاللهعلیهوآله، ائمّه اطهار علیهمالسلام، مدارا، گذشت، مخالفان
مقدّمه
مدارا یکى از اصول اخلاقى اسلام است که در بهبود روابط اجتماعى نقشى مهم و اساسى دارد. اگر در جامعهاى از این اصل ارزشمند به درستى و بجا استفاده شود، از بسیارى از کجروىها، از جمله قطع روابط و کینهورزى و دشمنى، جلوگیرى خواهد شد و اعضا و افراد آن جامعه با آرامش روانى بیشترى زندگى خواهند کرد.
اسلام روى این اصل تأکید فراوان ورزیده و پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امامان دین همواره در زندگى پربرکت خود بدان عمل کرده، آن را منش و روش خود قرار مىدادند و با مدارا و گذشت شناخته مىشدند. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهبه خاطر گذشت و مدارایش، از خداوند لوح «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» گرفت و بسیارى از دشمنان و معاندان ائمّه اطهار علیهمالسلام از گذشت و مداراى ایشان به امامت آنان پى برده و اعتراف مىکردند و بىاختیار فریاد برمىآوردند: «خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد.» 1
مدارا با مخالفان، از اصولى است که همواره از سوى پیشوایان معصوم مورد عمل قرار مىگرفته است. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو ائمّه اطهار علیهمالسلام در مواجهه با مخالفان خود به ویژه هنگامى که سر قدرت بودند، تا آنجا که شرع اجازه مىداده، با مدارا رفتار مىکردند. آنان همانگونه که در اجراى دستورات خداوند انعطافناپذیر و جدى بودند، در مواردى که شرع اجازه مىداد و به ویژه هنگامى که به شخص خودشان جفا یا توهینى صورت مىگرفت، با عفو و مدارا برخورد مىکردند. از همین روست که در زندگى گهربارشان صحنههاى افتخارآفرین از مدارا با مخالفان برجاى مانده است؛ صحنههایى که براى بشریت درسهاى سودمند در خود نهفته دارد.
در جهان امروز که سخن از مخالفان سیاسى و شیوه برخورد احزاب و حکومتها با مخالفان است و برخورد همراه با تساهل و تسامح با مخالفان سیاسى یک ارزش به حساب مىآید، یکى از سؤالاتى که جاى طرح دارد آن است که پیشوایان معصوم علیهمالسلام با مخالفان خود چگونه برخورد مىکردهاند؟ برخورد آنان با مخالفان، شدید و انتقامگونه بوده است یا همراه با مدارا و گذشت؟ مدارا در زندگى سیاسى و اجتماعى آنان چه جایگاهى داشته و تا کجا به آن عمل مىکردهاند؟ این مقاله مىکوشد با ارائه مصادیق عینى از زندگى پیشوایان معصوم علیهمالسلام، نشان دهد که آن بزرگواران از پیشتازان مدارا با مخالفان بودهاند.
موضوع مدارا در سیره پیشوایان معصوم علیهمالسلام، پیش از این نیز به صورت موردى که تنها برخى از جنبههاى مدارا در سیره بعضى از پیشوایان را مدنظر قرار دادهاند، در برخى نشریات بحث شده است؛ اما مقاله حاضر با تأکید بر مدارا با مخالفان، جنبههاى مختلف سیاسى، دینى، مذهبى و شخصى را به تحلیل مىنشیند. برخى از مقالاتى که در اینباره بحث کردهاند به اختصار معرفى مىشود: «رفق و مداراى تربیتى در سیره معصومان علیهمالسلام»، نوشته محمّد داودى، «قاطعیت و مدارا از دیدگاه امام على علیهالسلام»، نوشته سیدغلامحسین حسینى، «مدارا با مخالف و مبارزه با معاند در سیره نبوى»، نوشته سیدقاسم رزاقى موسوى، «مرزهاى مدارا و شدت عمل در حکومت امیرمؤمنان علیهالسلام»، نوشته جواد سلیمانى.
مفهوم مدارا
مدارا از «دارأته» و «داریته» هم با همزه و هم بدون همزه مىآید. این افعال هنگامى به کار برده مىشود که شخص با پرهیز از درگیرى با دیگرى، با او با نرمى و ملایمت رفتار کرده باشد. ابنمنظور مىنویسد: هر که آن را با همزه استعمال کند، معنایش «الاتقاء لشره»، و هرکه بدون همزه استعمال کند، از باب «دریت» به معناى خدعه و نیرنگ گرفته است. 2 اصل «مدارأه» به معناى مخالفت و مدافعه است. سخن خداى متعال که در بیان یکى از ویژگىهاى مؤمنان فرموده، از همین باب است. خداوند متعال مىفرماید: «آنان کسانىاند که "سیئه" را با "حسنه" دفع مىکنند.» 3 ابنعباس در تفسیر این آیه گفته: «مؤمنان کسانىاند که دشنام و اذیت را با سلام و مدارا پاسخ مىدهند.» 4 نیز از این باب است حدیثى که مىگوید: «و ادرأالحدودبالشبهات»؛ 5 حدودباواردآمدنشبههدفعمىشوند.
معادل دیگر مدارا در عربى «رفق» است. رفق به معناى نرمخویى و ظرافت داشتن در کار است و به کسى که نرمخویى پیشه مىکند، «رفیق» مىگویند. 6
اما آنچه در فارسى کاربرد دارد، بیشتر معادل کلمه «رفق» در عربى یعنى مهربانى، عطوفت و گذشت است. بدینروى، در فرهنگهاىفارسىاینواژه را اینگونه تعریف مىکنند: مدارا در لغت به معناى ملایمت، نرمى، بردبارى، سازگارى، لطف، خضوع، فروتنى و شفقت آمده است. 7
علّامه مجلسى در تعریف مدارا مىگوید: مدارا عبارت از ملاطفت و نرمى با مردموترکنزاعومجادلهباآناناست. 8
در مجموع، مىتوان گفت: مدارا عبارت است از رفتار همراه با تسامح و نرمى و گذشت در جایى که به صورت معمول انتظار برخورد و شدت عمل وجود دارد. شاید به رفتار ملایم و گذشت در قبال خشونت و توهین به این سبب مدارا اطلاق شده است که شخص با رفتار همراه با تسامح و گذشت، مىخواهد شرّ او و پیامدهاى ناگوارتر برخورد با او را از خود دفع کند.
مرز میان مدارا و سازش
مدارا با مداهنه و سازش تفاوت دارد. سازش و مداهنه کوتاه آمدن در اصول و مصالح اسلام براى کسب منافع شخصى یا گروهى است، در صورتى که مدارا کوتاه آمدن در منافع و مضار شخصى یا کوتاه آمدن براى کسب منافع و مصالح عمومى و اسلامى است.
غزالى در بیان تفاوت میان مدارا و مداهنه مىگوید: اگر به هدف سالم ماندن دینت و اصلاح برادرت، از خطاى طرف چشم پوشیدى، این مداراست، اما اگر به هدف بهرهبردارى شخصى و رسیدن به خواستههاى درونى و حفظ مقام و موقعیت گذشت کردى، این مداهنه است. 9
خداوند متعال در عین اینکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله و مؤمنان را در برابر دشمنان عنود و کینهتوزان لجوج، باصلابت و قاطع معرفى مىکند، رحمت و شفقت را نیز از ویژگىهاى ایشان برمىشمرد. 10 همچنین خداى متعال که در موارد متعدد از خلق کریمانه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهستایش مىکند، به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله خبر مىدهد که مشرکان دوست دارند تو با آنها از درِ سازش در آیى، و آن حضرت را از تمکین خواسته آنان بر حذر مىدارد. 11
انواع مدارا
بعضى از مواردِ مدارا در سیره پیشوایان معصوم:، از روى تقیه دانسته شده که به آن «تقیه مداراتى» مىگویند. 12 بنابراین، مدارا بر دو نوع است: مدارایى که از بزرگى شخصیت مداراکننده و سجیه ذاتى شخص، سرچشمه مىگیرد و مدارایى که از روى تقیه و به خاطر مصالحى است که آن را ایجاب مىکند. در مورد نخست، شخص از آن حیث با مردمان با مدارا رفتار مىکند که آن را از خصال نیک انسانى مىداند، یا چون رفتار مداراگونه را مورد رضاى خدا و سبب تقرب به او مىبیند، به آن عمل مىکند.
اساسا در زبان عربى در خود کلمه «مدارا» نوعى تقیه و پنهانکارى نهفته است؛ یعنى «مدارا» بر رفتارى اطلاق مىشود که شخص به خاطر پیامدهایش به آن تن در مىدهد و با طرف با اغماض و گذشت برخورد مىکند. به همین دلیل، برخى از لغتشناسان گفتهاند: کسى که مدارا مىکند در حقیقت، کینه و غیض خود را پنهان کرده و اظهار دوستى مىکند. 13 و «کظم غیظ» که یکى از ارزشهاى اخلاقى و از صفات پرهیزگاران دانسته شده، به این معناست که شخص با اینکه سینهاش از خشم، پر و لبریز شده، با این حال، غضب و خشم خود را در درون پنهان مىسازد و به آن ترتیب اثر نمىدهد. 14
مخالفان
مخالف در لغت به معناى دشمن، خصم، ناسازوار و ناموافق، و آنکه مذهبى دیگر دارد، آمده است. 15
پیشوایان معصوم علیهمالسلام، اعم از پیامبر صلىاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلام، چندگونه مخالف داشتند:
مخالفان دینى: مشرکان، مسیحیان، یهودیان و منافقانِ به ظاهر مسلمان؛
مخالفان مذهبى: مسلمانانى که مرجعیت دینى ائمّه اطهار علیهمالسلامرا قبول نداشتند؛
مخالفان سیاسى: کسانى که حق رهبرى ائمّه اطهار علیهمالسلام را در بعد سیاسى قبول نداشته و ایشان را به عنوان حاکمان واقعى به رسمیت نمىشناختند؛
مخالفان شخصى: کسانى که به انگیزههاى شخصى، همچون حسادت و امثال آن، با ائمّه اطهار علیهمالسلام مخالف بودند.
جایگاه مدارا در سنت گفتارى پیشوایان معصوم علیهمالسلام
مدارا با مردم و حتى مدارا با مخالفان، در احادیث زیاد مورد تأکید قرار گرفته، تا آنجا که پیامبر صلىاللهعلیهوآله آن را نصف ایمان معرفى کرده است. 16 ایشان مىفرمایند: من به همان اندازه که به انجام واجبات امر شدهام، به همان اندازه به مدارا با مردم امر شدهام. 17 نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «همچنانکه به تبلیغ رسالت مأموریت دارم، به مدارا با مردم نیز امر شدهام.» 18 امام باقر علیهالسلام روایت مىکند: جبرئیل بر رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهنازل شد و گفت: خدایت به تو سلام مىرساند و مىفرماید: با آفریدگانم مدارا کن. 19 نیز از آن حضرت نقل است که فرمود: هر کس بهرهاى از مدارا با مردم داشته باشد، از ایمان نیز بهره دارد. 20
مدارا با مردم و حتى مدارا با مخالفان، نه تنها سیره رسول خدا صلىاللهعلیهوآله، بلکه سنت خداوند نیز هست. امام باقر علیهالسلام فرمود: در تورات ـ آنجا که خداوند با موسى علیهالسلام سخن مىگوید ـ آمده: اى موسى، راز نهفته مرا در دلت پنهان کن و در مقابل، مدارایم را با دشمنانم و دشمنان خودت آشکار ساز و با افشاى اسرارم آنان را به دشنامگویى علیه من وادار مساز که در آن صورت، با دشمنانم و دشمنان خودت در دشنامگویى به من شریک شدهاى. 21
هشامبن احمر روایت مىکند: میان من و مردى از قوم (اهل سنت) نزاعى واقع شد. امام کاظم علیهالسلامبه من فرمود: «با آنان مدارا کن.» 22
امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیه «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره: 83) فرمود: یعنى باید به همه مردم، چه مؤمنان و چه مخالفان، سخن نیکو گفت. اما مؤمنان؛ باید با آنان با گشادهرویى سخن گفت و اما مخالفان؛ باید با آنان با مدارا و نرمش حرف زد تا ایشان را به ایمان جذب نمود و این کار آسانترین وجهى است که مىتوان بدان وسیله شرّ مخالفان را از خود و برادران مؤمن دفع نمود. 23
نیز آن حضرت فرمود: هر مرد یا زنى که با بندگان خدا به بهترین وجه مدارا کند، به شرطى که با مدارایش به باطلى نیفتد و از جاده حق منحرف نشود، خداوند نفسهاى او را تسبیح قرار خواهد داد و اعمال او را پاکیزه خواهد نمود و به او به خاطر صبر بر کتمان راز ما و تحمل خشم و هر آنچه از جانب مخالفان ما بر او وارد آمده، ثواب کسى خواهد داد که در راه خدا به خون خویش درغلتیده است. 24
مدارا با مخالفان در سیره رفتارى پیشوایان معصوم علیهمالسلام
مدارا به منظور هدایت افراد به راه حق
در بسیارى از موارد، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلام با مردم با مدارا و ملایمت رفتار مىکرد تا زمینه هدایت افراد را فراهم کند. وقتى افراد با پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو ائمّه اطهار علیهمالسلامبرخوردهاى خشن و دور از نزاکت مىکردند و از جانب ایشان نیز توقع مقابله به مثل داشتند، ولى ناگهان با خلق کریمانه آنها مواجه مىشدند، انقلابى در ضمیرشان ایجاد مىشد و به حقانیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو ائمّه اطهار علیهمالسلام پى مىبردند.
خداوند متعال از این خلق نیکوى حضرت که باعث جذب مردم به دین حق مىشد اینگونه یاد مىکند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (آلعمران: 159)؛ به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوشخوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سختدل مىبودى از گرد تو پراکنده مىشدند. پس بر آنها ببخشاى و برایشان آمرزش بخواه.
ائمّه اطهار علیهمالسلام نیز در بسیارى از موارد به منظور فراهم آوردن زمینه هدایت افراد و نشان دادن مرز میان حق و باطل، با افراد مدارا مىکردند. مداراى ائمّه اطهار علیهمالسلام با شامیانى که به ایشان ناسزا مىگفتند، از این قبیل بود؛ زیرا تبلیغات معاویه در شام چنان مردم را با اهلبیت علیهمالسلام دشمن کرده بود که مردم آن دیار، آنان را یگانه دشمن اسلام مىدانستند. بدینروى، شامیان هرگاه یکى از اهلبیت علیهمالسلام را مىدیدند، اقدام به دشنامگویى و اهانت مىکردند.
روزى یکى از شامیان که وارد مدینه شده بود، به محض مشاهده امام حسن علیهالسلام و شناختن او، شروع به لعن او و پدرش امیرالمؤمنین علیهالسلام کرد. امام حسن علیهالسلام که فهمیده بود او شامى است، صبر کرد. وقتى او از ناسزاگویى باز ایستاد، امام علیهالسلام به او سلام کرد و فرمود: اى مرد، به گمانم در این شهر غریبى! شاید مرا با کسى دیگر اشتباه گرفتهاى. آنگاه حضرت اعلام آمادگى کرد تا به آن مرد در صورت نیاز کمک کند. حتى از وى دعوت کرد تا زمانى که در مدینه هست مهمان آن حضرت باشد. مرد شامى با مشاهده این واکنش و شنیدن سخنان نرم و محبتآمیز امام به گریه افتاد و گفت: «گواهى مىدهم که تو خلیفه خدا در زمین هستى و خداوند آگاهتر است که رسالت خود را به کجا نهد. تو و پدرت تا حالا مبغوضترین افراد نزد من بودید و اکنون محبوبترین مردم نزد من هستى.» آنگاه اثاثیهاش را به امام علیهالسلام داد و تا پایان سفرش در مدینه، مهمان آن حضرت بود. وى به دلیل این محبت امام حسن علیهالسلام از شیعیان اهلبیت گردید. 25 نمونههاى چنین رفتارى با مخالفان، در زندگى سایر اهلبیت علیهمالسلام نیز به وفور مشاهد مىشود.
مدارا به قصد پیشگیرى از زیانهاى بزرگتر
پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى پیشگیرى از شرارت افراد شرور و اختلافانگیز، از راههاى غیرمستقیم و مسالمتآمیز اقدام مىکرد و تا جایى که ممکن بود، با احترام و تکریم این افراد، مانع ازایجاددرگیرىونفاقمىشدتاحسبزرگىخواهى و احترامطلبىشان باعث ایجاد شکاف در جامعه اسلامى نشود. چنین رفتارى با افراد شرور، ممکن است به ظاهر نوعى باجدهى تلقّى شود، اما در واقع، آن حضرت با کمترین هزینه، سلامت جامعه اسلامى را تضمین مىنمود.
روزى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در منزلش نشسته بود که مخرمهبن نوفل اذن ورود خواست. حضرت فرمود: او بدترین مرد قبیله خود است، به او اجازه دهید وارد شود. وقتى مخرمه وارد شد، حضرت با خوشرویى با او برخورد کرد و او را در جاى خود نشاند. وقتى از منزل بیرون رفت، عایشه پرسید: شما در مورد او چیزى گفتى، اما رفتارت با او به گونهاى دیگر بود؟! حضرت فرمود: بدترین مردم روز قیامت کسى است که مردم او را به خاطر در امان ماندن از شرارتش احترام کنند. 26 در اکثر روایات شیعى، اسم این شخص نیامده است، اما طبق برخى منابع همچون تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیهالسلام، شخص مزبور عبداللّهبن ابى بوده است. 27
پیشگیرى از حوادث ناگوار با هزینه اندک، در سیره ائمّه اطهار علیهمالسلام که جانشینان آن حضرت بودند نیز به وفور به چشم مىخورد؛ از جمله، محمدبن مرازم از پدرش نقل مىکند: هنگامى که منصور در حیره بود، امام صادق علیهالسلام را نزد خود فراخواند. امام صادق علیهالسلام پس از خروج از نزد منصور بىدرنگ راهى مدینه شد. هنگامى که به منزل صالحین رسیدیم، موقع شب بود. من و مصادف همراه امام علیهالسلامبودیم. نگهبان آنجا علىرغم اصرار فراوان، به ما اجازه نمىداد به راه خود ادامه دهیم. مصادف از حضرت خواست اجازه دهد تا او را بکشد؛ چراکه ممکن بود آن مرد حضرت را برگرداند و در آن صورت، منصور معلوم نبود با ما چه رفتارى مىداشت. حضرت به مصادف اجازه نداد، و ما آنجا بودیم تا آنکه پاسى از شب گذشت و نگهبان به ما اجازه حرکت داد. در این هنگام امام صادق علیهالسلام به ما روکرد و فرمود: آیا این بهتر است یا آنچه شما مىخواستید؟ عرض کردم: فدایت گردم، این بهتر است. آنگاه حضرت فرمود: گاهى شخص ـ با اقدام ناصواب ـ مىخواهد از یک ذلّت کوچک خارج شود، اما آن عملش او را در ذلتى بزرگ مىافکند. 28
مدارا با خویشاوندان
برخى افراد با اینکه از خویشاوندان پیشوایان معصوم علیهمالسلام بودند، با اینحال، یا به دلیل عدم معرفت به امامت و منزلت امام زمان خود، یا به دلیل حسادت و پیروى از هواهاى نفسانى، گاه باعث اذیت و آزار ائمّه اطهار علیهمالسلاممىشدند. برخى از آنها امامت را حق خود یا فرزندانشان مىدانستند و به همین دلیل، برخوردهایى با ائمّه علیهمالسلامداشتند. آنان را مىتوان مخالفان شخصى ائمّه علیهمالسلامدانست.
عبداللّهبن حسن یکى از این افراد است که با امام صادق علیهالسلام برخوردهاى تند و ناپسندى داشت. وى امام علیهالسلام را به خاطر عدم اذعان به امامت و مهدویت پسرش محمد نفس زکیه، متهم به حسادت مىکرد. با وجود این، امام علیهالسلام همواره با او برخورد کریمانه داشت و از کمک و خیرخواهى براى او و فرزندانش دریغ نمىکرد. 29
یکى دیگر از این افراد محمدبن اسماعیل است. او وقتى عازم بغداد شد، براى خداحافظى نزد امام موسىبن جعفر علیهالسلامرفت. امام علیهالسلام که مىدانست او براى جاسوسى و سعایت نزد هارونالرشید به بغداد سفر مىکند، او را از اینکه باعث ریختن خون حضرت شود، برحذر داشت. با این حال، نه تنها با او هیچ برخوردى نکرد، بلکه مبلغ کلانى شامل سیصد دینار و سه هزار درهم به عنوان خرجى سفر به او اعطا کرد. 30
امام موسىبن جعفر علیهالسلام در وصیت خود، تمام اختیارات را به امام رضا علیهالسلام تفویض کرده بود و در ضمن، وصیتنامهاى مهر و موم شده داشت که توصیه کرده بود هیچکس آن را نگشاید و حتى گشاینده آن را نفرین کرده بود. بدینروى، هیچکس جرئت نمىکرد آن را بگشاید. یکى از برادران امام رضا علیهالسلام به نام عباس مىپنداشت که در آن نامه، کلید یا محل گنجى براى او و سایر فرزندان امام موسىبن جعفر علیهالسلام وجود دارد. به همین دلیل، بر امام رضا علیهالسلام فشار مىآورد تا آن را باز کند، اما آن حضرت از آن استنکاف مىکرد. سر انجام وى ماجرا را به محکمه کشاند. در محکمه، حتى قاضى هم از ترس اینکه مشمول نفرین امام کاظم علیهالسلام شود، جرئت نکرد مهر نامه را بشکند. عباس مجبور شد خود مهر و موم نامه را بگشاید. وقتى نامه گشوده شد معلوم گردید سهمى بیش از آنچه در وصیتنامه قبلى آمده بود، به امام رضا علیهالسلام اختصاص داده شده و حتى اختیار سهم متعلق به برادرانش نیز به او واگذار شده است. با وجود این، امام رضا علیهالسلام از عباس دلجویى کرد، و با اینکه عباس هنوز بر موضع خود پافشارى مىکرد، آن حضرت دیونش را پرداخت و در حق او و سایر برادرانش دعا کرد. 31
مدارا با رعایاى کژرفتار
پیشوایانى که حکومت داشتند، برخى از کجروىها را از رعایا و شهروندان نادیده مىگرفتند؛ به ویژه در مواردى که آن کجروىها نقضکننده حقوق حاکم بود، اما به مصالح حکومت و مردم آسیب وارد نمىکرد. مداراى پیامبر صلىاللهعلیهوآله با منافقان و بردبارى آن حضرت در برابر آزار و اذیتهاى آنان در بیشتر موارد از این قبیل بود.
یکى از آن موارد، مداراى حضرت با منافقى به نام نبتل است که حضرت را به زودباورى و به تعبیر خود «اُذُن» متهم مىکرد. وى مىگفت: پیامبر مردى زودباور است؛ چراکه هرکس هرچه مىگوید باور مىکند. آیه قرآن نازل شد: «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌأَلِیمٌ.»(توبه:61)
ابن اسحاق درباره شأن نزول این آیه آورده: این آیه درباره منافقى به نام نبتلبن حرث نازل شده است که مردى سیاهسوخته و قهوهاىرنگ و سرخچشم و زشتروى بود، و درباره اوست که پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: هرکس مىخواهد شیطان را ببیند به نبتل بنگرد. وى اخبار پیامبر را نزد منافقان مىبرد. هنگامى که از آن کار منع شد، گفت: محمد گوش (زودباور) است؛ هرکس با او سخن بگوید، وى تصدیقش مىکند. 32
آیه «وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ.» (توبه: 65) درباره دوازده نفر از منافقان نازل شده که هنگام مراجعت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از تبوک، در عقبه کمین کرده بودند تا حضرت را از کوه سقوط داده و به قتل برسانند. جبرئیل نازل شد و پیامبر صلىاللهعلیهوآله را از توطئه آنان آگاه کرد و از جانب خداوند به حضرت دستور داد کسى را بفرستد تا منافقان را از آنجا دور کند. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به حذیفه دستور داد مرکبهاى منافقان را رم دهد تا از آنجا دور شوند. حذیفه مرکب آنان را زد تا از آنجا دور شدند. وقتى پیامبر صلىاللهعلیهوآله از عقبه پایین آمد، از حذیفه پرسید: از منافقان کسى را شناختى؟ حذیفه جواب منفى داد. حضرت همه آن منافقان را براى وى نام برد. حذیفه از حضرت خواست کسى را بفرستد تا آنان را بکشد، اما رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «أکره أن تقول العرب لما ظفر بأصحابه أقبل یقتلهم»؛ 33 دوست ندارم مردم بگویند وقتى با کمک اصحابش به پیروزى رسید (و قدرت پیدا کرد) یارانش را به قتل رساند. این جواب پیامبر صلىاللهعلیهوآله، همچنین از اعتناى حضرت به افکار عمومى نیز حکایت مىکند.
در سیره امام على علیهالسلام نیز نمونههایى از مداراى حضرت با کجروىهاى رعایا به چشم مىخورد. یکى از این موارد، مداراى حضرت با امتناعکنندگان از بیعت است. آن حضرت برخلاف خلفاى دیگر، کسانى را که از بیعت با ایشان خوددارى ورزیدند مورد تعقیب قرار نداد و مجبور به بیعت نکرد. هنگامى که امام على علیهالسلامبه خلافت رسید، تعدادى از صحابه سرشناس از جمله سعدبن ابىوقاص، اسامهبن زید، حسانبن ثابت، عبداللّهبن عمر و محمّدبن مسلمه با حضرت بیعت نکردند، اما با وجود این، امام على علیهالسلام هیچگاه متعرض آنان نشد و ایشان را براى گرفتن بیعت تحت فشار قرار نداد. 34
رفتار همراه با مدارا و گذشت با رعایا در سیره امام حسن علیهالسلام نیز علىرغم عمر کوتاه حکومت حضرت مشاهده مىشود. در میان لشکریان حضرت تعداد زیادى از خوارج حضور داشتند که هر دم با اقدامات و سخنان خود دل حضرت را خون مىکردند، اما امام علیهالسلام با آنها با مدارا و گذشت برخورد مىکرد و از مؤاخذه آنان خوددارى مىنمود. یک بار در ساباط آنها به خیمه امام ریختند و اموال حضرت را غارت کردند. 35
مدارا با شکستخوردگان
پیامبر صلىاللهعلیهوآله و جانشین بر حقش حضرت على علیهالسلام، با شکستخوردگان مدارا مىورزیدند.
مداراى پیامبر صلىاللهعلیهوآله با ابوسفیان در فتح مکه از آن موارد است. آن حضرت نه تنها از سالها دشمنى و توطئهچینىهاى ابوسفیان انتقام نگرفت، بلکه خانه او را مأمنى براى کسانى قرار داد که مىخواستند سالم بمانند. 36 حضرت با عفو و مدارایش ثابت کرد که نه تنها براى دوستان، بلکه حتى براى دشمنانش نیز رحمت است.
حضرت على علیهالسلام نیز با دشمنان شکستخورده خود مطابق سیره پیامبر صلىاللهعلیهوآله با عفو و مدارا رفتار مىکرد. در جنگ جمل تا زمانى که دشمن چند نفر از یارانش را به شهادت نرساند، اجازه حمله نداد. هنگامى هم که جنگ پایان یافت، حضرت عفو و گذشت بىسابقهاى از خود به نمایش گذاشت. امام على علیهالسلامعایشه را که محور اصلى جنگ جمل بود، عفو کرد و همراه با برادرش محمدبن ابىبکر و تعدادى دیگر از محافظان با احترام به مدینه بازگرداند و مروان را که اسیر شده بود، بخشید و از تعقیب فراریان و کشتن افراد زخمى منع نمود. 37
ابن اعثم مىگوید: پس از واقعه جمل، على علیهالسلامعایشه را همراه با تعدادى از زنان که به لباس مردان درآمده بودند، به مدینه فرستاد. عایشه در وسط راه از امام على علیهالسلام شکایت کرد که با وى تعدادى از مردان را فرستاده است. هنگامى که وى این سخن را گفت: زنان نقاب از چهره برگرفتند. عایشه وقتى این تدبیر امام على علیهالسلام را دید گفت: اى کاش بیست سال پیش از این مرده بودم! 38
امام سجاد علیهالسلام نیز همچون جدّ بزرگوارش با دشمنان افتادهوشکستخورده،کریمانهوهمراه بامدارارفتار مىنمود.
هشامبن اسماعیل از طرف خلفاى بنىمروان والى مدینه بود. او با مردم به ویژه حضرت سجاد علیهالسلام بدرفتارى مىکرد. هشام در زمان ولیدبن عبدالملک از ولایت عزل شد. ولید دستور داده بود او را در انظار عمومى قرار دهند تا در نزد مردم تحقیر شود. راوى مىگوید: از هشامبن اسماعیل شنیدم که مىگفت: از هیچ کس جز علىبن حسین نمىترسم. اما امام سجاد علیهالسلام به یارانش دستور داد به هشام چیزى نگویند. وقتى امام سجاد علیهالسلام و یارانش از کنار هشام گذشتند و او از امام علیهالسلام و یارانش هیچ سخن ناخوشایندى نشنید، گفت: «واللّه اعلم حیث یجعل رسالته.» 39 در روایت دیگر آمده است: حضرت به هشام فرمود که اگر خواستهاى داشته باشد، برایش انجام خواهد داد. 40
مدارا براى احتراز از پیشدستى در جنگ با مسلمانان
یکى از اصولى که ائمّه اطهار علیهمالسلام به آن به شدت پایبند بودند، عدم پیشدستى در جنگ با مسلمانان بود. به همین دلیل، آنان براى احتراز از این کار با صبر و بردبارى تمام با دشمنان خود مدارا مىکردند و تا زمانى که آنان جنگ را شروع نمىکردند، اجازه چنین کارى به یاران خود نمىدادند. 41 امام على علیهالسلام در جنگ جمل تا زمانى که چندین نفر از یارانش به قتل نرسید، اجازه جنگ نداد. 42 در جنگ صفین نیز که معاویه آب را بر روى لشکریان حضرت بسته بود، تا وقتى حجت را بر معاویه تمام نکرد، به سپاهیانش اجازه حمله نداد. و وقتى با حمله به لشکریان معاویه آبراهها را در اختیار گرفت نیز مانع از آب برداشتن شامیان نشد. 43
در جنگ نهروان نیز آن حضرت بسیار تلاش کرد تا کار به درگیرى نینجامد و آنان به حق بازگردند؛ اما خوارج آنقدر به موضع باطل خود پافشارى کردند تا حضرت مجبور به قتال شد. 44
امام حسن علیهالسلام نیز وقتى طلایه لشکرش را به جنگ معاویه گسیل مىکرد، به عبیداللّهبن عباس سفارش کرد به جنگ سبقت نگیرد. 45
هنگامى که امام حسین علیهالسلام به طرف کوفه مىرفت، لشکریان حر که تشنه بودند، سر راه حضرت قرار گرفتند. امام حسین علیهالسلام در آن بیابان سوزناک و بىآب و علف، آبى را که از چندین فرسنگ با خود حمل کرده بودند و با وجود به همراه داشتن زنان و کودکان، خود از همه بیشتر به آن نیاز داشتند، به سربازان دشمن داد تا سیراب شوند. با آنکه برخى از یارانش پیشنهاد کردند با آنها بجنگند تا بعدها کار سختتر نشود، حضرت زیر بار نرفت و به جنگ با آنان مبادرت نورزید. 46 در روز عاشورا نیز هنگامى که دشمن به خیمهگاه امام علیهالسلام یورش بردند و خود را با خندقى از آتش در اطراف خیمهگاه مواجه دیدند، شمر فریاد زد: یا حسین، پیش از روز قیامت به آتش شتاب کردهاى! حضرت در جواب فرمود: اى پسر بزچران! تو خود به آتش آن روز سزاوارى! مسلمبن عوسجه به حضرت عرض کرد: اجازه بده این مرد را که از بزرگان جبابره و متکبران است با این تیر بزنم؛ اما امام علیهالسلام اجازه نداد و فرمود: من هرگز به جنگ سبقت نمىگیرم. 47
مدارا به خاطر مصالح بزرگ اسلام
حضرت على علیهالسلام چه در دوران حکومت و چه در دوران سکوت، با مخالفان خود بدان حد مدارا کرد و تا بدانجا با آنان مماشات نمود که درکش براى هر انسانى ممکن نیست و براى بسیارى از افراد، چه در زمان خود حضرت و چه براى انسانهاى بعد در طول تاریخ، غیرقابل هضم بوده و هست. آن حضرت با اینکه خلافت را حق خود مىدانست و بدین سبب، شش ماه از بیعت با ابوبکر خوددارى کرد؛ اما با اینحال، در مواقعى که مصلحت اسلام و مسلمانان ایجاب مىکرد، با حاکمان با کمال خلوص و با تمام توان همکارى مىنمود. چه فراوان مشکلاتى که گره آن به دست حضرت على علیهالسلام باز شد و چه بسیار انحرافاتى که حضرت از آنها جلوگیرى کرد. همکارىها و گرهگشایىهاى حضرت با زمامداران مخالف، به حدى بود که خلیفه دوم بارها اذعان کرد اگر على علیهالسلام نبود، عمر هلاک مىشد. 48 نیز مىگفت: خداوند مرا در هیچ مشکلى گرفتار نسازد که ابوالحسن علیهالسلام حضور نداشته باشد. 49
در زمانى هم که مدینه از سوى مرتدان تهدید مىشد، آن حضرت علىرغم نارضایتىاش از حکومت، به صف مدافعان مدینه پیوست و از کیان اسلام در برابر از دین برگشتگان دفاع کرد. 50 در ماجراى محاصره عثمان، با آنکه عثمان را در بروز اغتشاشات مقصر مىدانست و خود نیز همانند بسیارى از صحابیان دلسوز از حیف و میل بیتالمال و تسلط بنىامیه بر مقدرات اسلام و بدعتهایى که به وجود آمده بود، ناراضى بود، با این حال، از هیچ کمکى به عثمان دریغ نورزید تا جایى که به خاطر این حمایتها به تعبیر خودش احساس گناه مىکرد. 51
مدارا با مخالفان در سیره امام صادق علیهالسلام که در زمان او شیعیان از مخالفان تمیز بیشترى مىیابند، بیشتر نمود دارد. اگر در زمان امامان پیشین، مخالفان تنها به خود ائمّه علیهمالسلام توهین مىکردند و به آزارشان مىکوشیدند، از عصر امام صادق علیهالسلام به بعد، به شیعیان و پیروان اهلبیت علیهمالسلامبیش از خود ائمّه علیهمالسلام آزار مىرساندند. به صورت طبیعى، وقتى پیروان اهلبیت علیهمالسلام بیشتر مىشد، اصطکاکها با مخالفان نیز افزونتر مىگردید. از اینرو، امام صادق علیهالسلام نه تنها خود با مخالفانش با مدارا رفتار مىکرد، بلکه از پیروانش نیز مىخواست اینگونه رفتار کنند تا زمینههاى تصادم و تنش در جامعه اسلامىبهحداقل ممکن برسد.
برقى با سند خود از ابنمسکان نقل مىکند: روزى امام صادق علیهالسلام به من فرمود: چنین گمان مىکنم که اگر کسى نزد تو به حضرت على علیهالسلام ناسزا بگوید، اگر بتوانى بینى شخص را بخورى این کار را خواهى کرد! گفتم: جانم به فدایت! آرى، به خدا سوگند که من و خاندانم اینگونه هستیم. حضرت فرمود: «این کار را نکن. گاه من از کسى مىشنوم که به حضرت على علیهالسلامناسزا مىگوید، در حالى که میان من و او تنها یک ستون فاصله است. من پشت آن ستون مخفى مىشوم و مشغول نماز مىگردم. هنگامى که از نماز فارغ شدم، مىروم و از کنار آن مرد مىگذرم و به او دست مىدهم و سلام مىکنم. 52
مدارا با افراد جاهل و ایذاگران کوردل
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مکه همواره از سوى مشرکان مورد آزار و اذیت قرار مىگرفت. در برابر آنهمه آزار و اذیتها، توطئهچینىها و سنگاندازىها، آن بزرگوار براى ایشان عذر مىآورد و به جاى نفرین آنان، برایشان از خدا طلب مغفرتوبخشایشمىکرد:«اللهمَاغْفِرْلِقَوْمِىإِنَّهُمْلَایعْلَمُونَ.» 53
اذیت و آزار پیامبر صلىاللهعلیهوآله منحصر به مکه نبود. در مدینه نیز آن حضرت از سوى منافقان مورد انواع توهین و ایذا قرار مىگرفت.
مربعبن قیظى و اوسبن قیظى از بنى نبیت، طایفهاى از اوس، هر دو از منافقان مدینه بودند. هنگامى که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله با یارانش به جنگ احد مىرفتند، مىباید از باغ او عبور مىکردند. از اینروى، پیامبر صلىاللهعلیهوآلهاز وى اجازه خواست، ولى آن مرد که نابینا بود به حضرت گفت: اگر تو واقعا پیامبر هستى من به تو اجازه نمىدهم از باغم عبور کنى! آنگاه مشتى از خاک برداشت و خطاب به حضرت گفت: اگر مىدانستم این خاک بجز تو بر کس دیگرى پاشیده نمىشود، آن را بر سر تو مىپاشیدم. یاران حضرت از این جسارت او خشمگین شدند و خواستند او را بکشند، اما حضرت مانع شد و فرمود: «دعوه فهذا الاعمى، اعمى القلب و اعمى البصیره»؛ 54 او را به حال خودش بگذارید که این نابینا، کوردل و بىمعرفت نیز هست.
حرقوصبن زهیر معروف به «ذوالخویصره»، کسى که بعدها رهبرى خوارج را بر عهده گرفت، پس از جنگ حنین که پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىخواست غنایم را تقسیم کند، فریاد زد: اى محمد، عدالت داشته باش. حضرت با خونسردى کامل به وى جواب داد: عدالت را رعایت مىکنم. حرقوص دوباره فریاد زد: عدالت داشته باش یا محمد، تو عدالت را رعایت نمىکنى! اینبار حضرت به وى فرمود: واى بر تو! اگر من عدالت را رعایت نمىکنم، پس چه کسى عدالت را رعایت مىکند؟ یکى از اصحاب از پیامبر صلىاللهعلیهوآله اجازه خواست تا ذوالخویصره را بکشد، اما حضرت اجازه نداد و فرمود: رهایش کنید که همانا همراه این مرد گروهى خروج خواهند کرد که از دین بیرون مىشوند همچنانکه تیر از چله کمان بیرون مىشود. 55
مدارا با افراد جاهل یا مسلمانان کمبصیرت و کوردل منحصر به پیامبر صلىاللهعلیهوآله نبود، بلکه جانشینان آن حضرت نیز اینگونه رفتار مىکردند.
مردى از آل زبیر به امام سجاد علیهالسلام توهین کرد. حضرت به او اعتنایى نکرد. آن مرد دوباره تکرار کرد. حضرت اینبار نیز سخنى نگفت. در مرتبه سوم، آن مرد به حضرت دشنام داد، حضرت به او جوابى نداد. مرد زبیرى که از اینهمه بردبارى و بىتوجهى حضرت بىطاقت شده بود، پرسید: چرا جوابم نمىدهى؟ حضرت اینبار نیز به او پاسخى نداد. 56 نیز گفته شده: مردى به حضرت دشنام داد، حضرت ناشنیده گرفت. آن مرد که فکر مىکرد حضرت متوجه نشده، گفت: «ایاک اعنى»؛ با توام. حضرت فرمود: «و عنک اغضى»؛ من از تو چشم پوشیدم. 57
روزى امام کاظم علیهالسلام بر جمعى از مخالفانش گذشت. در میان آن جمع شخصى به نام ابن هیاج قرار داشت. وى به یکى از پیروانش دستور داد افسار قاطر امام را بگیرد و مدعى شود قاطر مال اوست. آن مرد دستور را اجرا کرد. امام علیهالسلام که قضیه را فهمیده بود، از مرکبش پیاده شد و مرکب را به او بخشید. 58
احمدبن عمر خلال مىگوید: مردى بددهن اما اخرس (گنگ) در مدینه به امام رضا علیهالسلام توهین مىکرد. من به قصد کشتن او از خانه بیرون شدم. هنگامى که مرد اخرس به مسجد رفت من جلوى درِ مسجد به انتظارش نشستم تا بیرون شود. در این هنگام نامهاى از امام رضا علیهالسلام به دستم رسید که در آن نوشته شده بود: «بحقى علیک لما کففت عن الاخرس فان اللّه ثقتى و حسبى»؛ تو را به حقى که بر تو دارم سوگند مىدهم که از کشتن مرد اخرس دست بردارى که خداوند یگانه تکیهگاه من است و او مرا کفایت است. 59
مدارا با توطئهگران
پیشوایان معصوم گاه تا بدانجا مدارا و سعه صدر از خویش به نمایش مىگذاشتند که حتى با برخى از توطئهگران نیز با مدارا، تسامح و گذشت رفتار مىکردند.
مداراى پیامبر صلىاللهعلیهوآله با عبداللّهبن ابى که قصد داشت با گسترش فتنه میان مهاجر و انصار، از آب گلآلود ماهى بگیرد، از این قبیل است. در جنگ بنىمصطلق هنگام آببردارى از چشمهاى، میان یک مهاجر با یک انصارى منازعهاى شد و این مشاجره، درگیرى مهاجران و انصار را در پى داشت. عبداللّهبن ابى به قصد بهرهبردارى از این واقعه گفت: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزترها ذلیلترها را از شهر خارج خواهند ساخت. حضرت از این سخن ابنابى به شدت رنجید، به حدى که بىدرنگ لشکریانش را که تازه اتراق کرده بودند، به سمت مدینه حرکت داد. عمربن خطاب به حضرت پیشنهاد کرد او را بکشد، اما رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نپذیرفت. وقتى حضرت با لشکریانش به مدینه رسیدند، پسر عبداللّه که تازه از ماجرا آگاهى یافته بود، نزد حضرت رسید و پیشنهاد کرد در صورت حکم آن حضرت به قتل پدرش، وى مجرى دستور حضرت باشد؛ چراکه چشم دیدن قاتلش را ندارد و از این بیم دارد که دستش به خون مؤمنى آلوده گردد و در نتیجه، مستحق جهنم شود. حضرت فرمود: خیر ما با او مدارا مىکنیم و تا زمانى که در کنار ما زندگى کند با او به نیکویى رفتار خواهیم کرد. 60
امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز یا به خاطر مصالحاسلام یا از فرط عدالتورزى،باتوطئهچینانباتسامحواغماضرفتارمىنمود.
امام على علیهالسلام مىفرماید: روزى مردى نزد من رسید و گفت: در میان اصحابت عدهاى هستند که مىخواهند از تو جدا شوند. در مورد آنان چه تصمیمى مىگیرى؟ گفتم: من کسى را بر اساس تهمت و گمان مؤاخذه نمىکنم و تا کسى علنا با من به مخالفت و دشمنى برنخاسته با او به جنگ برنمىخیزم و حتى پس از آنکه با من به دشمنى برخیزد نیز با آنان جنگ نخواهم کرد تا زمانى که او را به توبه دعوت کنم؛ اگر پذیرفت یکى از ما خواهد بود و اگر امتناع کرد با او مىجنگیم و به سزاى اعمالش مىرسانیم. آن حضرت مىافزاید: یک بار دیگر همان مرد آمد و اظهار نمود: من از عبداللّهبن وهب و زیدبن حصین طائى مىترسم علیه تو خروج کنند؛ چراکه من از آنان چیزهایى شنیدم که اگر تو خود مىشنیدى یا آنان را مىکشتى یا براى همیشه حبس مىکردى. گفتم: من در این مورد با شما مشورت مىکنم. با آنان چه کار کنم؟ گفت: به نظر من باید آنان را دستگیر کرده، گردن بزنى. من از این نظر او دانستم که او نه تقوا دارد و نه عقل و خرد. گفتم: به خدا سوگند، تو باید بدانى که من کسى را که هنوز با من وارد جنگ نشده و دشمنى خود را با من آشکار نکرده نخواهم کشت... براى تو سزاوار این بود که اگر من تصمیم به قتل آنان مىداشتم مىگفتى: از خدا بترس. چرا ریختن خون آنان را حلال مىشمارى، در حالى که هنوز هیچ کسى را نکشتهاند و از طاعت تو خارج نشدهاند؟ 61 همچنین آن حضرت با بیعتشکنانى همچون طلحه و زبیر با اینکه نیت آنان را از خروج از مدینه مىدانست؛ اما با این حال، به آنان اجازه داد تا از مدینه خارج شوند.
مدارا در عین قاطعیت
چنانکه گذشت، پیشوایان معصوم علیهمالسلام در مواردى از اصل مدارا با مخالفان بهره مىگرفتند که یا تجاوز به شخص و حقوق شخصى ایشان صورت مىپذیرفت یا مدارا به مصلحت طرف یا به مصلحت اسلام و امت اسلامى بود؛ اما در مواردى که اصلى از اصول اسلام یا امنیت جامعه اسلامى و مصالح مسلمانان به مخاطره مىافتاد، با قاطعیت تمام با مخالفان ستیزهجو و معاند برخورد مىکردند.
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مورد مسجد ضرار که منافقان مىخواستند به نام مسجد یک خانه تیمى و یک کانون توطئه علیه اسلام و جامعه اسلامى بسازند، با قاطعیت تمام با آنان برخورد نمود و مسجد مزبور را در حالى که برخى از منافقان داخل آن بودند به آتش کشید.
در سال نهم هجرت، هنگامى که حضرت عازم جنگ تبوک بود، گروهى از منافقان از حضرت خواستند تا در مسجدى که آنان براى افراد ناتوان یا مواقع بارندگى ساختهاند، نماز گزارد. حضرت ابتدا این عمل را به بعد از بازگشت از جنگ تبوک موکول کرد، اما هنگامى که از نیت واقعى آنان از ساخت مسجد باخبر شد که آنان قصد توطئه دارند تا با استفاده از عنوان مقدس مسجد، پایگاهى علیه اسلام و رهبرى بسازند، به دو نفر به نامهاى مالکبن دخشم و معنبنعدىمأموریتدادتاآنرابهآتشبکشند. 62
با این حال، حتى در همین مورد نیز مداراى حضرت را با منافقان مشاهده مىکنیم؛ چراکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله منافقانى را که از آن جان سالم به در برده بودند، مورد پیگرد و مجازات قرار نداد.
حضرت على علیهالسلام نیز در مواردى همچون بیتالمال، عدالت و امنیت عمومى و اجراى حدود با قاطعیت تمام برخورد مىکرد. آن حضرت در مورد بیتالمال فرمود: حتى اگر این اموال مهر زنان شده باشد یا با آن کنیزانى خریدارى شده باشد، آن را به بیتالمال باز خواهم گرداند. 63 و در جواب کسانى که از حضرت خواستند به اشراف امتیازاتى بدهد، فرمود: آیا توقع دارید من پیروزى را به قیمت زیر پاگذاشتن عدالت و ستم بر مردم به دست آورم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم چنین نخواهم کرد. 64
چنانکه گذشت، حضرت على علیهالسلام تا زمانى که خوارج دست به شمشیر نبرده و ایجاد ناامنى نکرده بودند، با آنان مدارا مىکرد، اما وقتى آنها به سلب امنیت عمومى و فتنهگرى پرداختند، حضرت با قاطعیت آنان را از دم تیغ گذراند و به تعبیر خود، چشم فتنه را کور کرد. 65
نتیجهگیرى
از آنچه گفته شد به دست مىآید که مدارا عبارت است از رفتار همراه با نرمى و تسامح در جایى که به صورت عادى و معمول، انتظار برخورد و شدت عمل وجود دارد. این واژه در فارسى مرادف با «رفق» در زبان عربى نیز استعمال مىشود. مدارا با سازش تفاوت دارد. مدارا در جایى است که کوتاه آمدن باعث آسیب به اصول و اساس اسلام نشود یا کوتاه آمدن در منافع شخصى و گذشت از خویشتن است، در صورتى که سازش، کوتاه آمدن در اصول براى رسیدن به منافع شخصى و خصوصى است. پیشوایان دین چه پیامبر صلىاللهعلیهوآله و چه جانشینان بهحقش این اصل را تا آنجا که دین اجازه مىداد، در سیره سیاسى و اجتماعى خود به کار مىبستند و هرگاه با یکى از اصول اسلام تعارض مىیافت، یا مصالح حکومت و جامعه اسلامى را به مخاطره مىافتاد، با قاطعیت تمام عمل مىکردند؛ با این حال، هنگامى هم که مجبور به برخورد مىشدند، تا حد امکان مدارا مىورزیدند. قاطعیت همراه با مداراى پیشوایان در مواجهه حضرت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبا مسجد ضرار و امام على علیهالسلام در برخورد با شورشگران ناکثین، قاسطین و مارقین آشکار مىشود.
-
منابع
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، قم، دارالهجره، بىتا.
- ـ ابن ابىالحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى، 1404ق.
- ـ ابناثیر، علىبن ابىالکرم، أسدالغابة فى معرفهالصحابة، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
- ـ ـــــ ، الکامل فىالتاریخ، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- ـ ابن حجر عسقلانى، احمدبن على، الاصابة فى تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علىمحمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.
- ـ ابنطاووس، علىبن موسىبن جعفر، اللهوف على قتلى الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، بى جا، دارالاسوه للطباعه و النشر، 1414ق.
- ـ ابنمنظور، جمالالدین محمّدبن مکرم، لسانالعرب، بىجا، نشر ادب حوزه، 1405ق.
- ـ ابنهشام، عبدالملکبن، السیرهالنبویه، تحقیق مصطفى السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفة، بىتا.
- ـ اربلى، علىبن عیسى، کشفالغمة فى معرفهالائمه، تبریز، بنىهاشمى، 1381ق.
- ـ اصفهانى، ابوالفرج، مقاتلالطالبیین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بىتا.
- ـ برقى، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیة، 1371ق.
- ـ بلاذرى، احمدبن یحیى، انساب الاشراف، تحقیق تحقیق محمد حمیداللّه، مصر، دارالمعارف، 1959م.
- ـ ثقفى کوفى، ابواسحاق ابراهیمبن محمّد، الغارات، تحقیق جلالالدین حسینى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
- ـ حرّانى،ابنشعبه،تحفالعقول،قم،مؤسسهالنشرالاسلامى،1404ق.
- ـحلى،یوسفبنمطهّر،نهجالحقوکشفالصدق،قم،دارالهجره،1407ق.
- ـ دهخدا، علىاکبر، فرهنگ دهخدا، تهران، مؤسسه لغتنامه دهخدا، 1372.
- ـ ذهبى، شمسالدین محمّدبن احمد، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، ط الثانیة، بیروت، دارالکتاب العربى، 1413ق.
- ـ رازى، فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراثالعربى، 1420ق.
- ـ صدوق، محمّدبنعلى، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، بىجا، جهان، 1378ق.
- ـ صفار، محمّدبن حسنبن فروخ، بصائرالدرجات، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى، 1404ق.
- ـ طبرسى، فضلبنحسن، مجمعالبیان، بیروت،دارالمعرفه،1408ق.
- ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخالامم و الملوک، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث 1387ق.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، الامالى، قم، دارالثقافه، 1414ق.
- ـ عبدالبر، یوسف بن عبداللّه، الاستیعاب فى معرفهالاصحاب، تحقیق علىمحمد البجاوى، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
- ـ غزالى، ابوحامد، احیاءعلومالدین،بیروت،دارالکتابالعربى،بىتا.
- ـ فاضل لنکرانى، محمّد، تقیه مداراتى، بىجا، گروه ارشاد حجاج ایرانى، 1365.
- ـ فراهیدى، خلیلبن احمد، العین، تحقیق مهدى مخزومى و ابراهیم سامرایى، چ دوم، بىجا، دارالهجره، 1409ق.
- ـ فیض کاشانى، ملامحسن، المحجهالبیضا، تصحیح و تعلیق علىاکبر غفارى، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، بىتا.
- ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1365.
- ـ کوفى، ابناعثم، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.
- ـ مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابىطالب، قم، علّامه، 1379ق.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، 1404ق.
- ـ مفید، محمّدبن محمّد، الارشاد، قم، المؤتمرالعالمى للشیخ المفید، 1413ق.
- ـ منقرى، نصربن مزاحم، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام محمّدهارون،ترجمهپرویزاتابکى،چسوم،تهران،علمىوفرهنگى،1375.
- ـ یعقوبى، احمدبنابىیعقوب، تاریخیعقوبى،بیروت،دارصادر،بىتا.
-
پى نوشت ها
- 1- کارشناس ارشد تاریخ تشیع، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 12/2/89 ـ پذیرش: 15/7/89.
- 1 ـ انعام: 124.
- 2 ـ ابنمنظور، لسانالعرب، ج 1، ص 71.
- 3 ـ قصص: 54.
- 4 ـ ابوحامد غزالى، احیاء علومالدین، ج 6، ص 28.
- 5 ـ ابنشعبه حرّانى، تحفالعقول، ص 128.
- 6 ـ خلیلبن احمد فراهیدى، العین، ج 5، ص 149.
- 7 ـ علىاکبر دهخدا، فرهنگ لغت، ذیل کلمه «مدارا» و «مداراة».
- 8 ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ص 374.
- 9 ـ ابوحامد غزالى، همان، ج 5، ص 184.
- 10 ـ فتح: 29.
- 11 ـ قلم: 8ـ9.
- 12 ـ محمّد فاضل لنکرانى، تقیه مداراتى، ص 17.
- 13 ـ ابنمنظور، همان، ج 14، ص 255.
- 14 ـ فخر رازى، مفاتیحالغیب، ج 9، ص 367.
- 15 ـ علىاکبر دهخدا، همان، ذیل واژه «مخالف».
- 16 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 2، ص 116.
- 17 ـ همان، ص 117.
- 18 ـ ابنشعبه حرّانى، همان، ص 48.
- 19 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 116.
- 20 20ـ22ـ همان، ص 118.
- 21
- 22
- 23 23و24ـ تفسیر منسوب امام حسن عسکرى، ص 353؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 401؛ میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 9، ص 36.
- 24
- 25 ـ براى نمونه، ر.ک: ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 19 و 207؛ علىبن موسىبن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص 211؛ محمّدبن حسن طوسى، الامالى، ص 410؛ ملامحسن فیض کاشانى، المحجهالبیضا، تصحیح و تعلیق علىاکبر غفارى، ج 4، ص 305.
- 26 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 326؛ ابن اثیر، اسدالغابة فى معرفهالصحابه، ج 4، ص 350؛ شمسالدین ذهبى، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج 4، ص 301.
- 27 ـ تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیهالسلام، ص 353.
- 28 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 8، ص 87.
- 29 ـ علىبن عیسى اربلى، کشفالغمة، ج 2، ص 171؛ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 155.
- 30 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 1، ص 485؛ محمدبن على بابویه شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام، ج 1، ص 72.
- 31 ـ شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 37.
- 32 ـ ابنهشام، السیرهالنبویة، ج 1، ص 521.
- 33 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 5، ص 71.
- 34 ـ محمّدبن محمد نعمان مفید، الارشاد، ج 1، ص 243.
- 35 ـ احمدبن ابىیعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 215.
- 36 ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخالامم و الملوک، ج 3، ص 54.
- 37 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، انسابالاشراف، تحقیق محمد حمیداللّه، ج 2، ص 262.
- 38 ـ ابناعثم کوفى، الفتوح، ج 2، ص 487.
- 39 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 6، ص 428.
- 40 ـ علىبن عیسى اربلى، همان، ج 2، ص 100.
- 41 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 5، ص 38.
- 42 ـ ابناعثم کوفى، همان، ج 1ـ2، ص 472.
- 43 ـ نصربن مزاحم منقرى، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام محمدهارون، ترجمه پرویز اتابکى، ص 264.
- 44 ـ همان، ج 3و4، ص 251ـ271.
- 45 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 16، ص 39؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبیین، ص 71.
- 46 ـ محمّدبن محمد مفید، الارشاد، ج 2، ص 78.
- 47 ـ همان، ص 96.
- 48 ـ عبداللّهبن محمّدبن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفهالاصحاب، تحقیق محمد البجاوى، ج 3، ص 1103.
- 49 ـ احمدبن علىبن حجر عسقلانى، الاصابة فى تمییزالصحابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجودوعلىمحمدمعوض، ج4،ص 467.
- 50 ـ ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 334.
- 51 ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، خ 240.
- 52 ـ احمدبن محمد خالد برقى، المحاسن، ج 1، ص 313.
- 53 ـ یوسفبن مطهّر حلّى، نهجالحق، ص 308؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 95، ص 167.
- 54 ـ ابنهشام، همان، ج 1، ص 524.
- 55 ـ ابن ابىالحدید، همان، ج 2، ص 265.
- 56 ـ همان، ص 34.
- 57 ـ علىبن عیسى اربلى، همان، ج 2، ص 101.
- 58 ـ محمّدبن یعقوب کلینى، همان، ج 8، ص 86.
- 59 ـ محمّدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص 252.
- 60 ـ ابن هشام، همان، ج 2، ص 293.
- 61 ـ ابراهیمبن محمد کوفى، الغارات، تحقیق جلالالدین حسینى ارموى، ج 1، ص 371؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 131.
- 62 ـ ابن هشام، همان، ج 2، ص 529.
- 63 ـ نهجالبلاغه، خ 15.
- 64 ـ همان، خ 126.
- 65 ـ همان، خ 93.