معرفت، سال نوزدهم، شماره نهم، پیاپی 156، آذر 1389، صفحات 31-

    جستارى در زندگانى هاشم مرقال

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محسن رفعت / *استادیار - علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم / mohsenrafaat@gmail.com
    چکیده: 
    این مقاله جستارى است در مورد چگونگى زندگى هاشم‏بن عتبه‏بن ابى‏وقاص ملقب به «هاشم مرقال» که از خواص اصحاب حضرت على علیه‏السلام به شمار مى‏رود. وى از جمله سرداران جنگ‏هاى امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود که مخلصانه و دلیرمردانه نبرد کرد تا در نهایت در جنگ صفین به شهادت رسید.      این نوشتار با رویکرد تحلیلى و تاریخى و با بهره‏گیرى از منابع گوناگون، مى‏کوشد گزارش‏هاى مربوط به زندگى هاشم را با رویکردى تحلیلى بررسى کند. طبق یافته‏هاى این تحقیق هاشم از نزدیک‏ترین یاران امام بود، چنان‏که مورد مدح و ستایش آن حضرت قرار گرفت. رجالیان شیعه و سنى وى را از افاضل و شجاعان زمانه یاد مى‏کنند. اما با این‏حال، به دلیل شجاعت‏ها و قرابت خاص با امام، مورد نفرت معاویه قرار گرفت.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 69ـ82

    سردار پرافتخار اسلام

    محسن رفعت -1

    چکیده

    این مقاله جستارى است در مورد چگونگى زندگى هاشم‏بن عتبه‏بن ابى‏وقاص ملقب به «هاشم مرقال» که از خواص اصحاب حضرت على علیه‏السلام به شمار مى‏رود. وى از جمله سرداران جنگ‏هاى امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود که مخلصانه و دلیرمردانه نبرد کرد تا در نهایت در جنگ صفین به شهادت رسید.

         این نوشتار با رویکرد تحلیلى و تاریخى و با بهره‏گیرى از منابع گوناگون، مى‏کوشد گزارش‏هاى مربوط به زندگى هاشم را با رویکردى تحلیلى بررسى کند. طبق یافته‏هاى این تحقیق هاشم از نزدیک‏ترین یاران امام بود، چنان‏که مورد مدح و ستایش آن حضرت قرار گرفت. رجالیان شیعه و سنى وى را از افاضل و شجاعان زمانه یاد مى‏کنند. اما با این‏حال، به دلیل شجاعت‏ها و قرابت خاص با امام، مورد نفرت معاویه قرار گرفت.

    کلیدواژه‏ها: هاشم مرقال، امیرالمؤمنین على علیه‏السلام، جنگ صفین، معاویه.


     

    مقدّمه

    رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تمام زمان‏ها و مکان‏هاى متعدد، پسر عموى خود على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام را به خلافت و امامت پس از خود معرفى کرده بود. آن حضرت پیش از رحلتش و در غدیر خم، از حجاج بیت‏اللّه براى خلافت على علیه‏السلام بیعت گرفت. در میان حجاج اکثر سران مهاجر و انصار حضور داشتند و جزء اولین بیعت‏کنندگان با امیرمؤمنان بودند، اما پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبار دیگر برترى‏طلبى اقوام و طوایف عرب بروز یافت؛ ابوبکر به خلافت رسید و على علیه‏السلامخانه‏نشین شد. پس از او نیز عمر بر مسلمانان مسلط گشت و در پایان عمر با تشکیل شوراى خلافت، خلیفه بعد از خود را عثمان قرار داد. سرانجام پس از گذشت بیست و پنج سال انحراف در مسیر حق و حق‏طلبى و در حالى که از اسلام جز نامى و از مسلمانان جز شبحى باقى نمانده بود، در یک اقبال عمومى امام على علیه‏السلام به خلافت رسید. چهل سال اولیه اسلام ـ از زمان هجرت پیامبر از مکه به مدینه تا پایان خلافت امیرالمؤمنین ـ حساس‏ترین و مخاطره‏آمیزترین سال‏هاى تاریخ اسلام بود. چهار دهه‏اى که تقریبا تمامى جریانات سیاسى و طوایف قدرتمند به قدرت رسیدند و هر کدام در کل یا قسمتى از سرزمین اسلامى فرمان‏روایى کردند. در طول این چهل سال افراد و قهرمانان زیادى مجال بروز و ظهور یافتند که تحت تأثیر آموزه‏هاى پیامبر قرار داشتند و در اندک زمانى دو امپراتورى قدرتمند عصر خود یعنى ایران و روم را سرنگون کردند و بر قسمت‏هاى عظیمى از کره خاکى تسلط یافتند. از جمله این فرماندهان شجاع نظامى هاشم‏بن عتبه‏بن ابى‏وقاص معروف به هاشم مرقال از ارزشمندترین سرداران سپاه اسلام است که در این مقال گوشه‏اى از رشادت‏هاى ولایت‏مدارانه وى به تصویر کشیده شده؛ پهلوان نامور عرب که از جمله

    سرداران لشکر عموى خود سعدبن ابى‏وقاص بود، دروازه‏هاى ایران به دست او گشوده شد و پایتخت ساسانیان به دست او سقوط کرد و مدائن، شهر رؤیایى آن زمان، با شمشیر او فتح شد. سردار پرافتخار قادسیه در مدت زمان اندکى چنان رشادت‏هایى از خود نشان داد که نام خود را براى همیشه در تاریخ جاودانه ساخت. وى صحابى بزرگ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، یار وفادار على علیه‏السلام و از شجاعان پرآوازه عرب است. پس از اسلام آوردن در فتح مکه و شرکت در جنگ‏ها و فتوحات زمان ابوبکر و عمر، سرانجام در نبرد یرموک یک چشم خود را از دست داد، پس از آن به یارى عموى خود سعدبن ابى‏وقاص شتافت. وى به خاطر سبک ویژه خود در نبرد و یورش و هجوم سریع و تند و تیز خود به دشمن، «مرقال» 1 نامیده شد. به علاوه که پیامبر در غزوه‏اى به او فرمودند: «أرقل ...»؛ 2 به پیش تاز... .

         در جنگ‏هاى دوران مولایش على علیه‏السلام (جمل و صفین) دلاورى‏ها از خود نشان داد. حماسه‏سرایى‏ها، خطابه‏ها و رجزخوانى‏هاى وى در دفاع از مقام ولایت و در میان عظمت على علیه‏السلام و فاش‏گویى ضلالت و سیرت زشت امویان، گواهى است بر عمق و ژرفاى اندیشه، حق‏دانى، حق‏گویى، حق‏گرایى و استوار گامى او.

         هاشم علمدار جنگ صفین بود. وى به هنگام نبرد با سپاه معاویه به فرماندهى ذوالکلاع، جام شهادت را نوشید و دعوت حق را لبیک گفت و این در حالى بود که در عرصه‏هاى مختلف رزم و نبرد، امام على علیه‏السلام برنادلى، استوارگامى و تیزبینى او را ستود، 3 چنان‏که پس از رجزخوانى و حماسه‏سرایى‏اش براى حرکت به صفین، امام در مورد او چنین دعا فرمود: «پروردگارا! توفیق شهادت در راه‏خداوهمراهى‏باپیغمبرخویش‏رانصیب‏وروزى‏اوبفرما.» 4

        تمام این گفتارها، به علاوه آنچه در ادامه مى‏آید، نشان از جایگاه ویژه هاشم در اسلام است، و خدمتى که او به اسلام و تشیع نموده. ولى با این‏همه، هاشم از اکاذیب و مطاعن بنى‏امیه در امان نبود، به این دلیل که آنها از او چنان ضربه سختى خوردند که هرگز فراموش نکردند، به طورى که از سر حقد و کینه فرزند او عبداللّه را دستگیر نمودند و درصدد عقده‏گشایى خود شدند. از این‏رو، از سوى آنان سخنانى بى‏اساس نسبت به او روا مى‏شد تا همچنان بر عقده‏هاى دیرینه خود در جنگ صفین سرپوش گذارند. براى زدودن این اکاذیب بر آن شدیم تا جایگاه شخصیت و اقدامات هاشم مرقال را بهتر بنمایانیم.

    جایگاه هاشم

    بنابر گزارش تاریخ و نیز رجالیان متقدم و متأخر هاشم در تاریخ برگى زرین از خود به جاى گذاشته است. ابن عبدالبر درباره او مى‏نویسد: وى از نخبگان فضلا و پهلوانان قدر بود، یک چشمش را در جنگ یرموک از دست داد. در قادسیه قدرت فوق‏العاده‏اى از خود نشان داد، به گونه‏اى که قبل از او چنین ارمغانى براى سپاه اسلام نیاورده بود. سبب‏ساز فتح و پیروزى شد. پهلوانانى قدرتمند از میان پهلوانان بود، به علاوه که فردى فاضل و خیّر شمرده مى‏شود. 5 ابن اثیر او را این‏گونه توصیف مى‏کند: «کان من الشجعان الابطال و الفضلاء الاخیار»؛ 6 هاشم از دلیرمردان و برجستگان پاک‏سرشت بود. ابن‏حجر درباره او مى‏نویسد: «هاشمبن عتبه‏بن ابى‏وقاص ... الشجاع المشهور المعروف بالمرقال ابن اخى سعدبن ابى‏وقاص»؛ 7 هاشم فردى شجاع و معروف به مرقال، پسر برادر سعدبن ابى‏وقاص است.

         زرکلى مى‏گوید: «صحابى برجسته ملقب به مرقال که پسر برادر سعدبن ابى‏وقاص است.» 8 شیخ عباس قمى در الکنى والالقاب مى‏نویسد: «کان من افاضل النبى و قتل فى نصرة مولانا امیرالمؤمنین بصفّین یوم شهادة عمار و کان عظیم‏الشأن جلیل‏القدر... انه جاهد فى صفین و قاتل قتالاً شدیدا و نصح لرجل شامى فهداه اللّه تعالى...»؛ 9 هاشم از یاران صاحب فضل پیامبر بود. در یارى امیرمؤمنان در صفین همان روزى که عمار به شهادت رسید، کشته شد. وى در صفین جنگ نمایانى کرد و مرد (جوان) شامى را نصیحت کرد. 10 ابن‏قتیبه ذیل نسب سعدبن ابى‏وقاص از او نام مى‏برد و مى‏گوید: «هاشم مردى یک چشم، همراه با على در صفین بود به علاوه که از شجاع‏ترین مردم بوده است.» 11 ذهبى در سیر اعلام‏النبلاء مى‏نویسد: «از امیران و علمداران على علیه‏السلامدر صفین که شهید شد. صفت بارز وى شجاعت و دلیرى بود.» 12 سیدمحسن امین نیز در اعیان‏الشیعة، ترجمه مفصلى از او ارائه داده که خواندنى است. 13 علّامه امینى نیز در الغدیر در مورد او گفته است: «هاشم صحابى بزرگ علمدار امیرالمؤمنین در صفین؛ عبد صالح که یکى از چشمانش را در جنگ یرموک در راه خدا از دست داد. وى در سپاه على علیه‏السلام شهید شد.» 14

        توضیحاتى که درباره هاشم مرقال ارائه گردید نشان از جایگاه والاى او و گواهى است بر شجاعت، دلاورى و ولایت‏مدارى وى، چه در نزد پیامبر و چه در نزد امیرمؤمنان. او در تاریخ اسلام از چنان جایگاهى برخوردار است که او را همیشه به عنوان فردى شجاع، خطیب و پیشتاز در عرصه‏هاى نبرد معرفى مى‏کند. به علاوه، هاشم در نزد امام و پیشواى خود رتبه و درجه‏اى کسب کرد که چشم امید او شده بود. هنگامى که به شهادت رسید امام براى او گریست، چنان‏که نقل است: هاشم و عماریاسر در یک روز شهید شدند. على در شهادت هر دو گریست و بر آن دو نماز خواند. ابتدا هاشم را به طرف قبله گردانید و پس از او عمار را اینچنین قرار داد و آنها را بدون اینکه غسل و یا حتى کفن کند، دفن نمود.» 15

    نسب هاشم

    هاشم اصلاً و نسبا از خاندان بنى‏زهره، یکى از خاندان‏هاى قبیله قریش است. نسب کامل او چنین است: هاشمبن عتبه‏بن ابى‏وقاص (مالک) بن اُهیب 16 بن عبدمناف بن زهره‏بن کلاب‏بن مره‏بن کعب‏بن لؤى‏بن غالب 17 بن فهربن مالک‏بن نضربن کنانه‏بن خزیمه‏بن مدرکه‏بن الیاس‏بن مضربن نزاربن معدّبن عدنان. 18 پدر هاشم یعنى عتبه، کسى است که در روز احد دندان پیامبر را شکست، لب‏هاى مبارکش را زخمى و صورتش را خراشید و باعث شد از چهره مبارکش خون جارى و سرازیر شود. 19 سعدبن ابى‏وقاص که گرچه در ابتدا از جمله کسانى بود که خلافت على علیه‏السلام را تأیید کرد و یا حتى بر ضد حکومت ابوبکر از جمله متحصنان در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام بود 20 ولى به سرعت تغییر موضع داد و در زمره کسانى قرار گرفت که با على دشمنى خود را در دل پروراندند. از این‏رو، با على علیه‏السلام بیعت نکرد. البته چنان‏که نقل است، بعدها از عدم بیعت خود پشیمان شد و در زمان معاویه، وقتى که دستور سبّ نام على علیه‏السلام بر منابر را صادر کرد، وى را هشدار داد تا از این عمل دست بکشد. 21

    ولادت هاشم

    متأسفانه سال ولادت هاشم در منابع ذکر نشده، 22 ولى آنچه برمى‏نماید سال شهادت اوست: سال 37 ق که در ماجراى جنگ صفین و در رکاب على علیه‏السلام به شهادت رسید. 23 در مصادر و منابع کهن ابتدایى‏ترین مطلبى که  مى‏توان دید، اسلام آوردن اوست. هاشم در روز فتح مکه اسلام آورد. 24 به علاوه، وقتى ابوبکر، هاشم را به همراه سه هزار نفر براى جنگ‏هاى شام آماده کرد و به عزیمت فرستاد، به او گفت: «ما هماره از مشورت‏ها و نظرات و حسن تدبیر شیوخ و همچنین از دلاورى و صبورى جوان‏ها بهره‏ها بردیم، و قطعا خداوند تمام این خصلت‏ها را در تو گرد آورده، و به راستى تو در عین اینکه نورسى، دلیرمرد و پخته و نیکونگرى.» 25

        فتوحات شام در سال‏هاى 12و13 هجرى به وقوع پیوسته است. اینکه ابوبکر او را به فرماندهى یک سپاه عظیم بگمارد، اقتضا مى‏کند که سن وى در آن زمان حدود سى سال باشد. این حدس و تخمین به این دلیل است که پیش از این واقعه، هاشم در زمان محاصره شعب ابى‏طالب جوانى نورس بود که به محاصره‏شدگان شعب، غذا و وسایل موردنیاز را مى‏رساند. این محاصره قریب دو یا سه سال طول کشید و این آذوقه‏رسانى هاشم، مقتضى بر این است که وى حدودا پانزده ساله بوده باشد. طریقه آذوقه‏رسانى به نقل از منابع تاریخى بدین ترتیب بوده که هاشم با ترفند و فریب نگهبانان، داخل شعب مى‏شد و آذوقه و وسایل ضرورى را به‏محاصره‏شدگان‏مى‏رساند. 26

        علاوه بر دلیل پیشین، مى‏توان ماجراى ذیل را نیز به عنوان دلیل ذکر کرد: عمروبن عاص در صفین سپاهیان را خطاب قرار داد و در مورد هاشم گفت: «علیکم بالشّیخ الدجال.» 27 شیخ در کلام عرب به فردى گفته مى‏شود که حدود پنجاه ساله باشد. از این‏رو، این دلیل بر این مطلب صحّه مى‏گذارد که ولادت هاشم مى‏تواند حدودا در سال پانزده پیش از هجرت باشد؛ چراکه ماجراى صفین در سال 37 هجرى اتفاق افتاده است. 28

    حضور در جنگ‏ها و بروز دلاورى‏ها

    در مورد جنگ‏ها و دلاورى‏هاى هاشم، کتب تاریخى به وفور سخن گفته‏اند. وى به دلیل حضور در جنگ‏هاى مختلف، در زمان پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله صاحب تجربه‏اى جنگى و پختگى نظامى شد. در میان سپاهیان اسلام کمتر کسى یافت مى‏شود که از چنین ویژگى برخوردار باشد. توضیح بیشتر در این مورد، نشان مى‏دهد که هاشم در این جنگ‏ها چه جایگاهى داشته است. براى مثال، جنگ با شامیان یکى از این نمونه‏هاست. وى در این جنگ فرمانده سپاه ابوعبیده بود که توانست ابتدا دروازه شهر بعلبک را محاصره کند و سپس آنها را شکست دهد. وى پس از آن عازم حمِص، رَستن و شیزَر شد و توانست بر حاکم و نیروى نظامى این شهرها مسلط شود و دروازه آنها را بگشاید. 29 هاشم در یرموک یک چشم خود را از دست داد 30 و به غیر از او، بسیارى دیگر از لشگریان اسلام چشمان خود را از دست دادند؛ چراکه رومیانِ کمان به دست حمله آنها را ناکام گذاشتند و اکثر قریب به اتفاق آنان را با تیرهاى خود هدف قرار دادند و چشمانشان را نابینا کردند. از این‏رو، این روز به «یوم التّعویر» 31 معروف شد؛ یعنى روز یک چشم شدن.

        هاشم در جنگ با رومیان، سردسته گروه پیاده‏نظام بود. وى در نبرد قادسیه جزء فرماندهان جان بر کف به شمار مى‏رفت. 32 پس از فتح مدائن در جلولاء شرکت نمود. در نبرد جلولاء مسلمانان توانستند غنایم بسیارى به دست آورند. طبق گفته روات، کثرت غنیمت به حدى بوده است که سهم هر سوارکار در آن روز به سى هزار دینار مى‏رسید و این مبلغ به غیر از سلاح و اسب بود. مورخان این خیرات و برکاتى را که بر مسلمانان وارد شد، به واسطه هاشم و به خاطر نیک‏اندیشى تجربه و تبحر نظامى وى و از برکات شمشیر و نیروى فوق‏العاده او مى‏دانند. جلولاء به سبب این همه غنایم «فتح‏الفتوح» نامیده شد. 33

        ولى از تمام این گفته‏ها مهم‏تر، سخن امیرمؤمنان علیه‏السلام است که به واسطه شجاعت و پهلوانى او، وى را شایسته کارگزارى مصر دانستند. «خداوند محمد را رحمت کند. او جوانى کم‏تجربه و نورسى بود. قصد داشتم هاشم‏بن عتبه را به امارت مصر بگمارم؛ چراکه اگر او امیر مصر مى‏شد، عمروبن عاص توان تسلط بر مصر را نمى‏یافت و میدان را براى او و یاران او خالى نمى‏گذاشت. به علاوه اینکه او نیز زنده مى‏ماند و کشته نمى‏شد، مگر آنکه شمشیرش را همچنان در کف مى‏فشرد، البته محمدبن ابى‏بکر را نکوهش نمى‏کنم؛ تا توان داشت از کوشش باز نایستاد و بر سر او آن آمد که آمد.» 34

        این تقدیر و تحسین امام از دلیرمرد باایمان و اخلاص (هاشم مرقال)، حاوى نکته‏هاى بسیارى است. امام در سخت‏ترین لحظه جنگ با مزاح به او مى‏گوید: هاشم! آیا بر خود هیچ ترس و هراسى ندارى که ترسو و بزدل شمرده شوى؟! هاشم در جواب گفت: اى امیرالمؤمنین! به زودى خواهى دانست. به خدا قسم، مثل مردى که آهنگ آخرت دارد در میان سرهاى آن قوم سرکش درپیچم. 35

        آن حضرت در جاى دیگر فرمود: هاشم! تا کى نان مى‏خورى و آب مى‏نوشى؟ هاشم در جواب گفت: چنان مى‏جنگم و تلاش مى‏کنم که دیگربه سوى تو بازنگردم. 36

        اوج شجاعت، دلیرى، پهلوانى و جانفشانى هاشم در جنگ صفین بوده؛ چراکه همه همرزمانش در جنگ منتظر حمله او بودند تا جنگ را آغاز کنند. چنان‏که در وقعة صفین آمده: فردى از قبیله بنى‏بکر بن وائل، که معروف به شجاعت و دلیرى بودند، همچنان‏که منتظر بود تا جنگ را شروع کند، به هاشم گفت: هاشم! به میدان پا گذار! هاشم! تو را چه شده؟ از ترس چنین معرکه‏اى باد به گلو افکنده‏اى یا از ترس و بزدلى خویش؟ هاشم با نگاهى به او، بى‏باکى او را تحسین کرد و گفت: حقا که به پرچمدارى و علمدارى شایسته‏تر از منى! وقتى من به خاک افتادم تو پرچم‏را برگیر.

         پس از آن رو به یاران خود کرد و با یادآورى فنون نظامى به ایشان گفت: «بند کفش‏هاى خود را محکم ببندید، بندهاى کمرتان را محکم کنید، هنگامى که من سه بار پرچم را به اهتزاز درآوردم بدانید که آماده هجومم، ولى نباید هیچ‏یک از شما قبل از من حمله کند.» 37

        پس از آن هاشم بر ذوالکلاع و یاران وى هجوم برد و جنگ شروع شد.

         هاشم پس از درهم شکستن صفوف اول و دوم سپاه معاویه، به صف سوم رسید. وقتى معاویه این صحنه را دید به عمروبن عاص گفت: واى بر تو! امروز هاشم‏بن عتبه پرچمدار است. اگر امروز نیز همان‏گونه برق‏آسا بتازد روزى سخت، دراز و دشوارتر از دیروز بر شامیان خواهد گذشت و اگر با جمعى از یارانش به پیش تازد من امید آن دارم که تو بتوانى آنان را محاصره کنى. 38

        سپس یاران غیور خود را به همراه عمروبن عاص راهى معرکه کرد. آنان همگى قصد محاصره هاشم را داشتند، ولى هاشم با حرکتى غافلگیرانه آنان را محاصره نمود. از آن‏رو که عبداللّه پسر عمرو در میان آنها بود، عمرو مانند دیوانه‏ها فریاد زد و گفت: اى خدا! اى رحمان! پسرم، پسرم! معاویه به او گفت: صبر کن! عمرو از جاى پرید و به او گفت: اگر به جاى او یزید پسر تو مى‏بود تو خود صبورى مى‏کردى؟

         به هر روى، شامیان حواس یاران هاشم را منحرف کردند و عبداللّه توانست از چنگ هاشم بگریزد. 39

        تمام این اخبارى که در تاریخ نقل شده به خاطر دلاورى و شجاعت هاشم مرقال است که تا این حد از او تجلیل شده؛ چنان‏که سخنان امام را در مورد او ملاحظه نمودیم.

         ولى هاشم علاوه بر این شجاعت خود، غیرت و حمیّت خاصى نسبت به امیرمؤمنان داشت. به نقل تاریخ، هاشم از جمله کسانى است که به امامت امیرمؤمنان (بدون هیچ پیش شرطى) راضى شدند و با او بیعت کردند. 40 به علاوه، وى از سرآمدان کسانى بود که شهادت دادند على علیه‏السلام اولین مسلمان و مؤمن به پیامبر بوده است. 41

        اضافه بر این، ابن اثیر او را جزء کسانى مى‏داند که در حدیث رکبان شهادت به حدیث غدیر داده‏اند. 42 وى پس از ذکر نام‏هایى که نام هاشم نیز در میانشان است مى‏نویسد: ایشان شهادت دادند که از پیامبر شنیدند که فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه.» 43 و یا در کتب نقل شده که وى در حدیث مناشده امیرمؤمنان حضور داشت و على را تصدیق کرد. 44 به علاوه، نام وى در زمره کسانى قرار گرفته است که به همراه ابوذر و تنى چند از افاضل و اصحاب‏رسول‏خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهشهادت‏به‏ولایت،اخوت و جانشینى امیرمؤمنان نسبت به پیامبر داده‏اند. 45

        در ایمان هاشم به امیرمؤمنان همین بس که در اوایل جنگ صفین خطاب به آن حضرت گفت: ما را بر سر آن قوم سنگدل فرود آر؛ «کسانى که کتاب خدا را پشت سر نهادند» 46 و عملى بر خلاف خشنودى خدا با مردم در پیش گرفتند... و تو اى امیرمؤمنان! نزدیک‏ترین مردم از نظر خویشاوندى به پیامبر خدا و برترین مردم از نظر سبقت و پیشینه در اسلام هستى و آنان نیز در حق تو همین را که ما دریافته‏ایم، مى‏دانند... پس دست‏هاى ما به فرمان‏پذیرى و فرمان‏بردارى به سوى تو گشوده است و دل‏هاى ما به خیرخواهى تو گشاده و جان‏هاى ما براى یارى به تو آماده تا در برابر هرکسى که با تو به مخالفت ورزد به پایمردى بایستیم و کار ولایت را به تو بسپاریم. به خدا سوگند! اى امیرالمؤمنین، هرگز دوست ندارم تمامى آنچه را زمین در خود نهفته و آسمان بر آن سایه زده به من دهند تا من دشمن تو را به دوستى بگیرم و یا دوستت را دشمن پندارم.» 47

        امام نیز در پاسخ به او خطاب به پروردگار فرمودند: «پروردگارا! توفیق شهادت در راه خدا و همراهى با پیغمبر خویش را نصیب و روزى او بفرما.» 48

        این سخنان، اوج محبت دو طرفه‏اى است که هم امام و هم هاشم به یکدیگر داشتند. هاشم با این گفتار، ایمان بى‏نظیر خود را نسبت به امام ابراز کرد و این حب ولایى را تا آخرین نفس با خود حفظ کرد. نصربن مزاحم در این‏باره مى‏گوید: مردى از اصحاب امام بر هاشم گذر کرد در حالى که او بین کشتگان افتاده بود. هاشم در آخرین لحظات زندگى خود لباس او را گرفت و با اصرار و تأکید به او گفت: «سلام مرا به امیرمؤمنان برسان و به او بگو که هاشم مى‏گوید: تو را به خدا قسم مى‏دهم که شبانه پیکر کشتگان را جمع کنى، به طورى که پیشاپیش، پاى کشتگان را به دوال اسبانت بسته و تا صبح میدان را از کشته‏ها خالى کرده باشى؛ چون فردا ابتکار عمل و تعیین سرنوشت جنگ با کسى است که کشتگان را زودتر گردآورى کرده باشد.» آن مرد نیز چنین کرد. امام بلافاصله با جمعى در تاریکى شب رفت و با حمل کشتگان بر پشت خود، آنها را به طرف خیمه‏هاى خود آورد. روز بعد قول هاشم دقیقا محقق شد.» 49

        هاشم پس از آنکه دریافت توان ادامه دفاع از امام و رویایى با دشمن را به وسیله سلاح ندارد، باز هم دست از راهنمایى و یارى فکرى او برنداشت. این نهایت عشق و ارادت او نسبت به امام است.

    هاشم در عصر خلفاى سه‏گانه

    هاشم در حکومت ابوبکر و در عصر فتوحات از جمله فرماندهان سپاه اسلام بود. وى در زمان ابوبکر به همراه سه هزار نفر نیروى مجهز به سمت ابوعبیده روانه شدند تا در فتح شام او را یارى کنند. هنگامى که مسلمانان متوجه شدند وى در بین سپاه آنان است همگى خوشحال و مسرور گردیدند. 50 وى در جنگ با رومیان جزء فرماندهان دلاور شناخته شد. 51 چنان‏که پیش‏تر نیز گفته شد، در معرکه یرموک جزء بهترین فرماندهان بود و در همین جنگ بود که یک چشم خود را از دست داد. 52

        هاشم در زمان حکومت عمر از فرماندهان جنگ شام و فتح دمشق بود که در میسره سپاه فرماندهى مى‏کرد. 53 وى در جنگ قادسیه در مقدمه سپاه حضور داشت و نهرهاى بهرسیر، مظلم و ساباط به دست او فتح شد. 54 وى در جنگ مدائن، جلولاء (فتح‏الفتوح)، حلوان، راذانات، دَقوقاء، خانیجار، باجرمى، سَن بارِمّا، بَوازیج الملک و شَهرزور فاتح بود. 55

        هاشم، در زمان عثمان در زمره مؤمنانى بود که به سختى زندگى مى‏کردند. به دلیل آنکه از عملکرد عثمان به شدت ناراضى بود، در کوفه به دستورات سعیدبن عاص والى کوفه از طرف عثمان، بى‏اعتنا بود. سعید هنگامى که هلال ماه شوال را به عینه مشاهده کرد، در میان عده‏اى از مردم گفت: چه کسى از میان شما ماه را دیده است؟ کسى سخنى نگفت. هاشم گفت: من دیدم. سعید گفت: تو در میان این قوم با این یک چشم کورت ماه را دیدى؟ هاشم گفت: همین یک چشم من را که مى‏بینى در راه خدا از دست دادم. هاشم به همراه عده‏اى به خانه خود رفت و روزه خود را افطار کرد. پس از رسیدن این خبر به گوش سعیدبن عاص، دستور به شکنجه او داد، به علاوه که خانه او را به آتش کشیدند. 56 علّامه امینى مى‏نویسد: چه جنایتى بود که سعید مرتکب شد! و چه گستاخى که در حق این صحابى جلیل‏القدر کرد! در حالى که عثمان به سعید کوچک‏ترین اعتراضى نکرد و حتى او را تشویق هم کرد. 57 ولى هاشم کوتاه نیامد. دو نقل در تاریخ موجود است: یکى اینکه چون هاشم در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و به دستور حضرت به امارت کوفه منصوب گشت، پس از ورود به کوفه به تلافى، بر سعید صد ضربه شلاق وارد نمود، 58 دیگر اینکه در زمان عثمان پس از رنجش عمویش سعدبن ابى‏وقاص و پافشارى بر قصاص سعید، عثمان او را قصاص نمود. 59

    هاشم همراه با امیرمؤمنان

    پیش از اینکه درباره جایگاه هاشم در خلافت امیرالمؤمنین علیه‏السلام سخن بگوییم، ذکر این نکته ضرورى است که آیا هاشم در زمان سقیفه با ابوبکر بیعت کرد؟ آیا وى جزء موافقان حکومت وى به شمار مى‏رود یا مخالفانش؟ و آیا اصلاً وى در زمان به خلافت رسیدن ابوبکر در مدینه و زیر سقف سقیفه حضور داشت؟

         در پاسخ باید گفت: پس از کندوکاو در کتب متقدم تاریخى این مطلب به دست مى‏آید که پیش از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، اسامه توسط ایشان فرمانده سپاهى شد تا بنا به قول پیامبر به جنگ با کفار در بیرون مدینه رود. پس از انتشار خبر رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبه گوش همگان، اسامه نیز با تنى چند از صحابه به مدینه بازگشت و این در حالى بود که سپاه وى در منطقه «جرف» در بیرون از مدینه اردو زده بود و خود را براى حمله آماده مى‏کرد. از این‏رو، به هنگام رخداد «سقیفه بنى‏ساعده» عده‏اى از اصحاب در منطقه «جرف» ساکن بودند و انتظار فرمانده خود را مى‏کشیدند. ابوبکر به هر نحوى که شد زمام امور را به دست گرفت، در حالى که افرادى همچون هاشم مرقال و دیگر اصحاب در مدینه حضور نداشتند تا از على علیه‏السلامبه همراه دیگر صحابه معدود دفاع کنند. این سخن به این دلیل است که هاشم با ارادتى که ما از وى نسبت به امام سراغ داریم محال است در چنان جلسه کذایى حضور داشته و از امام دفاعى به عمل نیاورده باشد. حتى شاید وى از جمله کسانى بوده که در بدو امر با خلیفه وقت بیعت نکرده و یا پس از بیعت امیرالمؤمنین علیه‏السلام با ابوبکر دست بیعت ساییده باشد. البته باید گفت که این مطلب (عدم حضور هاشم در رخداد سقیفه) در کتب تاریخى، چنان‏که ما به جست‏وجو و کاوش آن پرداختیم، موجود نیست. 60

        همان‏گونه که پیش‏تر گذشت، وى از شیعیان و پیروان خاص حضرت به شمار مى‏رفت. به علاوه، هاشم از کسانى بود که با حضرت در مورد مصلحت‏هاى جنگى و نظامى مشورت مى‏کرد، چنان‏که وقتى امام با او در مورد حرکت کردن به طرف شام مشورت نمود، هاشم با ایراد خطبه‏اى وضعیت شامیان را توصیف کرد و آنان را دنیاطلب و زیورپرست خواند. 61 هاشم در جنگ‏ها مسئولیت یکى از حلقه‏هاى سپاه را بر عهده داشت. مثلاً، هنگامى که امام قصد داشت به سمت بصره حرکت کند، هاشم را به همراه نامه‏اى به سمت ابوموسى اشعرى در کوفه فرستاد. حضرت در این نامه از ابوموسى خواسته بود که مردم را براى حرکت به بصره و همراه کردن با او بسیج کند، ولى ابوموسى کمى در اجراى دستور سستى ورزید. از این‏رو، هاشم سریعا نامه‏اى بدین مضمون براى امام نوشت:

    به نام خداوند بخشنده مهربان، به امیرالمؤمنین از هاشم‏بن عتبه. پس از حمد و ثناى الهى، اى امیرالمؤمنین! نامه‏ات را براى کسى بردم که سخت نافرمان و به دور از رحمت است و حیله‏گرى و اختلاف‏افکنى‏اش آشکار. این نامه را با مغل‏بن خلیفه از قبیله «طى» و از پیروان و شیعیانت به سمت تو فرستادم و ماجرا و اخبار ما را مى‏داند، هرچه مى‏خواهى از او بپرس و نظرت را برایم بنویس تا از آن پیروى کنم. والسلام علیک و رحمه‏اللّه و برکاته. 62

    از دیگر اقدامات امام براى هاشم این بود که ایشان وى را علاوه بر پرچمدارى سپاه، سرپرست گروه پیاده نظام قرار دارد. 63 البته هاشم‏در دوران‏حکومت‏امام‏مناصب متعددى از جمله علمدارى داشت، ولى نهایت امر اینکه وى در تمام این مدت مى‏کوشیدتحت هرعنوانى‏گوش به فرمان امام باشد، چنان‏که‏پیش‏تردرموردآن‏به‏صورت‏مفصل‏بحث‏کردیم.

    شهادت هاشم مرقال

    چنان‏که گذشت، علمدار و پرچمدار سپاه صفین پس از فداکارى‏هاى فراوان جام شهادت را نوشید. هاشم پس از اینکه چند بار پهلوانانه در حالى که به سوى میدان پیش تاخت و صفوف شامیان را درهم شکست، برق‏آسا و چابک با علم سپاه به جلو رفت. در مقابل، شامیان به خاطر پیشتازى او عقب‏نشینى کردند. وقتى معاویه متوجه شد سردرگم و متحیر از یاران خود پرسید: این کیست که اینطور پیش مى‏تازد؟ گفتند: هاشم مرقال. معاویه آب دهان خود را فرو خورد و گفت: همان یک‏چشم بنى‏زهره! خدا او را بکشد. سپس به محافظان خود دستور داد به سوى او روانه شوند، جنگجویان شام به طرف هاشم رفتند، و از آن طرف نیز، هاشم با رجزخوانى به سوى آنان تاخت، چنان جنگى میان آنها درگرفت که تا بعدازظهر ادامه داشت. سرانجام یاران معاویه از جنگیدن خسته و ناتوان شدند، هاشم به دور آنها چرخید و آنان را تحریک کرد و گفت: هرکه خدا و دار آخرت را مى‏خواهد پیش بیاید. مجددا گروهى از شامیان به او حمله کردند، هاشم در مقابل آنها استوار ایستاد، شامیان نیز رویاروى او ایستادگى کردند و با تشویق معاویه، سرجاى خود به مقاومت خود ادامه دادند، معاویه در حالى که از ضعف و سستى یاران خود در هراس بود رو به آنها کرد و گفت: از صبر و استقامت سپاه عراق که وادارشان کرده زیر پرچم حمیت عربى چنان ایستادگى کنند، مبادا دچار رعب و وحشت شوید. به خدا قسم در اینان چیزى نمى‏بینى مگر تعصب و شور و حرارت عربى، قطعا آنها همه به راه ضلالت و گمراهى‏اند و شما به یقین برحقید پس اى قوم! صبور باشید، شکیبایى ورزید و همه با هم، آرام و همگام به سوى دشمن‏مان حمله‏ور مى‏شویم. یکدیگر را یارى کنید، شکیبایى ورزید، خدا را یاد کنید، کسى از شما از برادرش چیزى نپرسسد، بدین‏سوى و آن سوى ننگرید. همچون پایدارى آنان، ایستادگى کنید، حساب‏شده بستیزید تا خداوند میان ما حکم و داورى کند که او بهترین داوران است. سس به محافظان خود دستور داد به سوى او بروند و محاصره‏اش کنند، هاشم نیز با رجزخوانى به سوى آنان تاخت. او مى‏گفت: یک‏چشمى که براى خود به دنبال راه خلاصى است و مانند هیون گشن‏آورى، زره پوشیده است. او جنگ را تجربه کرده و هرگز فرار نمى‏کند و نه از دیه مى‏ترسد و نه از قصاص در هراس است. هرکسى هرچند به رو درافتد و از میدان بگریزد، از چنگ مرگ هیچ گریزگاهى ندارد. همین‏طور با شمشیر خود صفوف شامیان را درهم تنید. پس از حملات متعدد، به سمت معاویه رفت. معاویه از ترس به قبیله «تنوخ» پناه برد. تنوخیان به سمت هاشم رفتند و او را محاصره کردند. یکى از آنان او را غافلگیر کرد و با استفاده از غفلت او، با شمشیر خود چنان ضربه‏اى به پاى او زد که پایش قطع شد. پس از آن، حارث‏بن حارث‏بن منذر تنوخى با نیزه خود ضربه‏اى به شکمش زد، به گونه‏اى شکم او از هم دریده شد. ولى هاشم با یک دست، دوباره شروع به جنگ کرد. ضعف او را فراگرفت و به همراهیان خود آرام گفت: «من مردى تنومندم، اگر کشته شوم قتلم شما را متوحش نسازد. دیرى بیش از زمانى که براى قربانى کردن شترى کافى است تا نحرکننده کار خود را انجام دهد و به پایان رساند، کارم به درازا نخواهد کشید.» فرستاده امام نزد او آمد و او را به پیشروى دستور داد. هاشم به او گفت: «به شکمم بنگر! وقتى دستش را از روى شکم خود برداشت روده‏هاى او بیرون ریخت و ناگهان بر زمین افتاد و به شهادت رسید. پس از او پسرش عبداللّه پرچم پدر را برگرفت و شروع به حمله نمود و رجزخوانى مى‏کرد و... .» 64

        البته نقل است که هاشم در واپسین لحظات عمر خود نگاهى به کشته‏هاى اطراف خود کرد. ناگهان دید عبیداللّه‏بن عمربن خطاب کنار او کشته یا زخمى افتاده، سینه‏خیز به طرف او خزید تا به او نزدیک شد و چنان سینه او را گزید که دندان‏هایش در آن فرو رفت. در همان حال، بر سینه عبیداللّه افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. 65

        در فقدان هاشم بسیارى از همراهیان او شعر سرودند. اولین کسى که شعر سرود پسرش عتبه‏بن هاشم بود. 66 علاوه بر او، ابوالطفیل عامربن واثله صحابى، 67 جریش سکونى، 68 ابن‏عدى فرزند حاتم، 69 شنّى، 70 عبداللّه‏بن ابى‏معقل انصارى 71 و... شعر سرودند. علاوه بر آن، شامیان 72 از کشته شدن هاشم خوشحال شدند و به خاطر خوشحالى خود، در ذمّ او و عمار یاسر و... اشعارى سرودند و با قتل او احساس امنیت کردند. عمروبن عاص هم یکى از آنان بود. 73

    اشعار هاشم مرقال

    هاشم، این صحابى رسول خدا و همدم و یاور امیرالمؤمنین، از کسانى است که اشعارش در کتب تاریخى به وفور نقل شده. این اشعار را مى‏توان در وقعة صفین، الفتوح و... به طور مفصل نظاره‏گر بود. 74 ولى شعرى که از او به یادگار مانده و از شهرت ویژه‏اى برخوردار است، سروده‏اى است که نزد ابوموسى خواند. وى پس از اینکه به نزد ابوموسى اشعرى رفت، از او خواست با امیرمؤمنان به عنوان «بهترین این امت» بیعت کند، ولى ابوموسى امتناع ورزید و به او گفت: هاشم! عجله نکن و بگذار ببینیم مردم چه مى‏کنند و بر سر چه کسى به توافق مى‏رسند. هاشم عصبانى از نزد او بیرون رفت و در حالى که دست راستش را بر پشت دست چپ خود گذاشته بود گفت: این دستم براى على و این یکى براى خودم، و شروع به خواندن این شعر کرد:

    أبایع غیر مکترث علیا ولا أخشى أمیرا اشعریا أبایعه و أعلم أن سأرضى بذاک اللّه حقا و النّبیا 75      ترجمه: بدون اینکه به کسى توجه کنم با على بیعت مى‏کنم و از امیر اشعرى هیچ نمى‏ترسم و ابایى ندارم. با او بیعت مى‏کنم و مطمئنم که با این کار خود به‏حق، هم خدا و هم رسولش را خشنود مى‏سازم.

    فرزندان هاشم

    فرزندان هاشم عبارتند از:

         1. عتبه‏بن هاشم‏بن عتبة: نقل شده وى در کنار پدر خود در جنگ صفین رزمید تا به شهادت رسید. 76

        2. عبداللّه‏بن هاشم‏بن عتبة: او نیز همچون برادرش عتبه در کنار پدرش مى‏جنگید. 77 پس از اینکه پدرش به شهادت رسید، پرچم پدر را برگرفت و شروع به جنگیدن کرد.در رثاى پدر خود اشعارى نیز سرود. وى در مجلسى که معاویه ترتیب داده بود در حالى که غل و زنجیر به دستش بسته شده بود به نزد معاویه آورده شد. عبداللّه با اشعارى بلیغ و درهم‏کوبنده در آن مجلس، هم معاویه و هم‏مشاورمکارش عمروبن عاص را خوار و ذلیل کرد. 78

        3. هاشم‏بن هاشم‏بن عتبة: او از سادات و مشایخ مدینه به شمار مى‏رود. نام پسر او نیز هاشم بوده است. نسب او چنین ذکر شده: هاشم‏بن هاشم‏بن هاشم المرقال. وى متوفاى سال 144 هجرى است. 79

        4. سلیمان‏بن هاشم‏بن عتبة: نقل است که وى در دامان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بوده و دست نوازش حضرت بر سر او کشیده شده، در این صورت، طبق مبانى برخى، جزء صحابه نیز به شمار مى‏رود. 80

        5. درّه‏بنت‏هاشم: وى ‏همسرعمیربن‏مساحق، وفرزندش حمید از اشراف و بزرگان در زمان معاویه بوده است. 81

    هاشم مرقال در کربلا

    در مورد خود هاشم‏بن عتبه نقل شده که وى در کربلا همراه امام حسین علیه‏السلام حضور داشته، چنان‏که درباره‏اش مى‏گویند: سوارى کلاه‏خود بر سر با نیزه‏اى 18 ذرعى به دست از دور رسید. تا به میان میدان پا گذاشت گفت: هر که مرا نشناسد، بشناسد! منم هاشم‏بن عتبه‏بن ابى‏وقاص پسر عم عمربن سعد. پس رو به امام حسین علیه‏السلام کرد و گفت: السلام علیک یا ابا عبداللّه! اگر پسر عمّم عمربن سعد به جنگ شما آمده، من آمده‏ام تا جان خود را نثار شما کنم.

         محدث نورى در لؤلؤ و مرجان مى‏نویسد:

    قصه مبارزت و کشته شدن او، که تمام آن دروغ است، جزما؛ زیرا که هاشم از شجاعان معروف بود و از این جهت او را «مرقال» مى‏گفتند و از خاصه ملازمان رکاب ظفر انتساب حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و علم بزرگ اردوى جلالت و رایت عظماى عساکر منصوره در جنگ صفین در دست او بود و در همان روز که از جنداللّه عمار یاسر و جماعتى به درجه شهادت رسیدند و از لشکر معاویه ذوالکلاع معروف و عبیداللّه پسر عمرو هلاک شدند، هاشم نیز شهادت و شجاعت و قوت ایمان و جلادت او را ذکر کرده، حتى بعضى مراثى که براى او گفته‏اند و شبهه در کذب آنچه در محرق (القلوب) و قبل از او در روضه کاشفى است، نیست. و از این عجیب‏تر آنکه نوشته چون پسر سعد هزار سوار براى مقاتله با هاشم فرستاد، حضرت نیز برادر فضل را با ده نفر از انصار براى اعانت هاشم فرستاد الى آخر. 82

    علّامه مامقانى نیز سخن محدث نورى را متذکر شده و در ادامه فرموده: کسى که همراه حسین علیه‏السلام شهید شده یا عتبه‏بن هاشم (پسر هاشم) و یا هاشم‏بن عتبه‏بن هاشم (نوه هاشم) بوده نه هاشم مرقال معروف.

         وى پس از تعدیل او، از قول رجال‏شناسان مى‏نویسد:

    نکته‏اى که باقى مى‏ماند این است که روایت شده وى به خاطر یارى حسین علیه‏السلام به سمت کربلا رفت و به همراه او جنگید تا به شهادت رسید، اما در تاریخ تصریح شده که وى در صفین کشته شده. در بخش «هشام» این نکته مى‏آید که این گفتار بنابر اشتباه ابن‏داوود صورت گرفته. محدث نورى در کتاب خود با عنوان الدرر و المرجان از آثار معتمده نقل کرده است که کسى که همراه با حسین علیه‏السلام در کربلا شهید شده عتبه‏بن هاشم و هاشم‏بن عتبه‏بن هاشم (نوه هاشم) است نه هاشم‏مرقال معروف. 83

    نتیجه‏گیرى

    از مجموع آنچه گذشت مى‏توان گفت:

         1. هاشم‏بن عتبه، معروف به «هاشم مرقال» از قبیله بنى‏زهره، جنگجوى پخته نظامى، مشاور و از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه‏السلام و علمدار حضرت در جنگ صفین، به شمار مى‏رفت. وى برخلاف عموى خود سعدبن ابى‏وقاص با امیرمؤمنان علیه‏السلام بیعت نمود. از این‏رو، در مراحل مختلف جنگ‏هاى حضرت در کنار سایر اصحاب مانند عمار یاسر، مالک‏اشتر و... از جمله مشاوران نظامى امام علیه‏السلام به شمار مى‏رفت. رجالیان شیعه و سنى وى را توثیق نموده‏اند. علاوه بر اینکه شجاعت و دلیرمردى وى مورد توجه ایشان است.

         2. هاشم در عصر ابوبکر و عمر به عنوان فرمانده و جنگجویى نظامى در فتوحات شام، قادسیه و... دلاورى‏هایى از خود نشان داد که تحسین خلفا و سایر مردمان را برانگیخت. اما وى در زمان عثمان از جمله کسانى بود که از عملکردهاى عثمان به شدت ناراضى بود. وى در کوفه به دستورات سعیدبن عاص، والى عثمان در کوفه بى‏اعتنا بود، به گونه‏اى که به دلیل این بى‏اعتنایى، سعیدبن عاص این صحابى جلیل‏القدر را علاوه بر شکنجه، خانه او را آتش زد.

         3. به نظر مى‏رسد که بنابر مقولات و شهادات تاریخ، هاشم از جمله کسانى است که در سقیفه بنى‏ساعده حضور نداشته و در ابتدا همراه با امام علیه‏السلام و دیگران بیعت با ابوبکر را برنتابیده است. اگر در سقیفه حضور مى‏یافت، بدون شک از امام علیه‏السلام دفاع مى‏کرد. همان‏گونه که وى از جمله بیعت‏گیرندگان امام از مردم بود که به شدت در بیعت خویش با امام استوار بود.

         4. شهادت هاشم در جنگ صفین سبب تقویت بنیه روحى سپاه معاویه شد. اشعار سپاه شام در مذمت وى شاهد این مدعاست. امام علیه‏السلام در فقدان وى گریست و بدون غسل و کفن او را دفن نمود.

         5. برخى بر این باورند که هاشم در کنار امام حسین علیه‏السلام در کربلا حضور داشته است، اما بنا به گفته محدث نورى و نیز علّامه مامقانى باید گفت که پسر یا نوه وى در کربلا در کنار امام بوده است؛ چراکه وى در صفین جام شهادت را نوشید.


    • منابع
      • ـ نهج‏البلاغه، تحقیق صبحى صالح، قم، دارالهجره، 1407ق.
      • ـ ابن ابى‏الحدید معتزلى، شرح نهج‏البلاغة، تحقیق محمّدبن ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاءالکتب العربیة، 1378ق.
      • ـ ابن‏اثیر، اسدالغابة، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
      • ـ ـــــ ، النهایة فى غریب‏الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد الزاوى، ط. الرابعة، قم، اسماعیلیان، 1367.
      • ـ ابن‏حبان، مشاهیر علماء الامصار، تحقیق مرزوق على ابراهیم، بیروت، دارالوفاء 1411ق.
      • ـ ابن حزم، جمهرة انساب‏العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1403ق.
      • ـ ابن‏سعد بن منیع الهاشمى البصرى، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق.
      • ـ ابن‏کثیر دمشقى، اسماعیل، البدایة والنهایة، تحقیق على شیرى، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1408ق.
      • ـ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، تحقیق سیدحسن امین، ط. الخامسة، بیروت، دارالتعارف، 1403ق.
      • ـ امینى، عبدالحسین، الغدیر، تهران، دارالکتاب الاسلامى، 1366ق.
      • ـ اندلسى، ابن عبدربه، العقد الفرید، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى‏تا.
      • ـ بلاذرى، احمدبن یحیى، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر،  1417ق.
      • ـ تهامى، سید غلامرضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1385.
      • ـ ثقفى کوفى، ابراهیم‏بن محمد، الغارات، تحقیق جلال‏الدین حسینى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
      • ـ حمیرى کلاعى، ابوالربیع، الإکتفاء بما تضمنه من مغازى رسول‏اللّه و الثلاثة الخلفاء، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1420ق.
      • ـ دینورى، ابن‏قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، قم، منشورات الشریف الرضى، 1415ق.
      • ـ دینورى، احمدبن محمّد، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضى، 1368.
      • ـ ذهبى، شمس‏الدین محمدبن احمد، تاریخ‏الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، ط. الثانیة، بیروت، دارالکتاب العربى، 1413ق.
      • ـ ذهبى، شمس‏الدین محمّدبن احمد، سیر اعلام النبلاء، اشراف شعیب الارنؤوط، ط. التاسعة، بیروت، موسسه‏الرسالة، 1413ق.
      • ـ راوندى، قطب‏الدین، الدعوات، قم، مدرسة الامام المهدى (عج)، 1407ق.
      • ـ زرکلى، خیرالدین، الاعلام، ط. الثالثة، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.
      • ـ شاکرى، حسین، الصفوة من الصحابة و التابعین، قم، الهادى، 1415ق.
      • ـ صدوق، محمّدبن على، الامالى، چ هفتم، تهران، کتابچى، 1380.
      • ـ صفدى، خلیل‏بن ابیک، الوافى بالوفیات، تحقیق احمد الارناؤوط و ترکى مصطفى، بیروت، دار احیاءالتراث، بیروت، 1420ق.
      • ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخ الطبرى، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، ط. الثانیه، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
      • ـ طوسى، محمّدبن حسن، الخلاف، قم، موسسه‏النشر الاسلامى، 1407ق.
      • ـ ـــــ ، تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن موسوى خرسان، ط، الثالثة، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1364.
      • ـ عسقلانى، ابن‏حجر، الإصابة فى تمییزالصحابة، تحقیق صرفى جمیل العطار، بیروت، دارالفکر، 1421ق.
      • ـ عسکرى، سیدمرتضى، معالم المدرستین، بیروت، مؤسسة النعمان، 1410ق.
      • ـ قرشى بنابى، سید على‏اکبر، مفردات نهج‏البلاغة، چ دوم، قم، انتشارات اسلامى، 1382.
      • ـ قرطبى، ابن عبدالبر، الإستیعاب فى معرفه‏الاصحاب، تحقیق على‏محمد بجاوى، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
      • ـ قمى، شیخ عباس، الکنى و الألقاب، ط. الرابعة، تهران، منشورات مکتبة الصدر، 1397ق.
      • ـ کوفى، ابن‏اعثم، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1406ق.
      • ـ مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى‏طالب، تحقیق و تصحیح لجنة من علماء النجف الاشرف، نجف اشرف، مکتبة الحیدریة، 1376ق.
      • ـ مامقانى، عبداللّه، تنقیح المقال، نجف اشرف، المطبعة الرضویة، 1352ق.
      • ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ط. الثالثة، بیروت، داراحیاء التراث‏العربى، 1403ق.
      • ـ محمدى رى‏شهرى، محمّد، دانشنامه امیرالمؤمنین علیه‏السلام بر پایه قرآن و حدیث، ترجمه عبدالهادى مسعودى، قم، دارالحدیث، 1382.
      • ـ مدنى شیرازى، سید على‏خان، الدرجات الرفیعة فى طبقات‏الشیعة، قم، بصیرتى، 1397ق.
      • ـ مسعودى، على‏بن حسین، مروج‏الذهب و معادن‏الجوهر، تحقیق اسعد داغر، ط. الرابعة، قم، دارالهجرة، 1409ق.
      • ـ مفید، محمّدبن محمّد نعمان، الجمل، قم، مکتبة الداورى، بى‏تا.
      • ـ منقرى، نصربن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ط. الثانیه، قاهرة، مؤسسه‏العربیة الحدیثة، 1382ق.
      • ـ نسائى، احمدبن شعیب، خصائص على‏بن ابیطالب، ترجمه فتح‏اللّه نجارزادگان، قم، بوستان کتاب، 1387.
      • ـ نورى، میرزاحسین، لؤلؤ و مرجان، قم، پیام مهدى، 1386.
      • ـ یعقوبى،احمدبن‏ابى‏یعقوب، تاریخ‏یعقوبى، بیروت،دارصادر،بى‏تا.

    • پى نوشت ها

      -1 دانشجوى کارشناسى ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تهران پردیس قم. دریافت: 11/7/88 ـ پذیرش: 12/6/89.

       mohsenrafat65@gmail.com

      1 ـ مرقال از ارقال، دویدنى سریع‏تر از یورتمه است و مرقال، صیغه مبالغه؛ یعنى کسى که به طور فراوان این‏گونه مى‏دود و به پیش مى‏تازد ر.ک: ابن اثیر، النهایة، ج 2، ص 253، واژه مرقال به معناى شتابنده است و چون هاشم در پیشاپیش مبارزان مى‏جنگید، او را به مرقال ملقب کردند. (سیدغلامرضا تهامى، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج 2، ص 1893؛ سید على‏اکبر قرشى، مفردات نهج‏البلاغة، ج 2، ص 506؛ محمد محمّدى رى‏شهرى، دانشنامه امیرالمؤمنین، ج 12، ص 353).

      2 ـ احمدبن محمدبن اندلسى، العقد الفرید، ج 4، ص 317.

      3 ـ براى نمونه، ر.ک: ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، تحقیق محمّدبن ابوالفضل ابراهیم، ج 6، ص 93، با اندکى تغییر؛ نهج‏البلاغه، خ 68؛ احمدبن یحیى بلاذرى، انساب‏الاشراف، ج 2، ص 404؛ ابراهیم‏بن محمد ثقفى کوفى، الغارات، ج 1، ص 302.

      4 ـ نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفین، ص 112؛ سیدمحسن امین، اعیان‏الشیعة، ج 15، ص 175.

      5 ـ ابن عبدالبر قرطبى، الاستیعاب، ج 4، ص 1456.

      6 ـ عزالدین‏بن الاثیر الجزرى، اسدالغابة، ج 4، ص 579.

      7 ـ احمدبن على‏بن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 5، ص 389.

      8 ـ خیرالدین زرکلى، الاعلام، ج 9، ص 49.

      9 ـ شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب، ج 3، ص 180.

      10 ـ براى مطالعه بیشتر درباره این جریان، ر.ک: نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 354ـ355؛ سید على‏خان مدنى شیرازى، الدرجات الرفیعة، ص 379.

      11 ـ ابن‏قتیبه، المعارف، ص 241.

      12 ـ شمس‏الدین محمّد ذهبى، سیر اعلام‏النبلاء، ج 3، ص 486.

      13 ـ سیدمحسن امین، اعیان‏الشیعه، ج 15، ص 173و176.

      14 ـ عبدالحسین امینى، الغدیر، ج 1، ص 270.

      15 ـ ر.ک: جعفربن محمد طوسى، التهذیب الاحکام، ج 1، ص 331؛ همو، الخلاف، ج 1، ص 715؛ قطب‏الدین راوندى، الدعوات، ص 256؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 346.

      16 ـ باید گفت که وهیب نیز آمده، (ابن حزم، جمهرة انساب‏العرب، ص 128).

      17 ـ ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 6، ص 55؛ سید على‏خان مدنى شیرازى، همان، ص 375.

      18 ـ ابن حزم، همان، ص 8.

      19 ـ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 6، ص 55.

      20 ـ سیدمرتضى عسکرى، معالم‏المدرستین، ج 1، ص 124.

      21 ـ احمدبن شعیب نسائى، خصائص على‏بن ابى‏طالب، ترجمه فتح‏اللّه نجارزادگان، ص 130و131.

      22 ـ ر.ک: حسین الشاکرى، الصفوة من الصحابة و التابعین، ج 2، ص 323.

      23 ـ در مورد شهادت هاشم، ر.ک: احمدبن داود دینورى، اخبارالطوال، ص 183؛ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 346و355؛ على‏بن حسین مسعودى، مروج‏الذهب، ج 2، ص 393 و397.

      24 ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 11، ص 511؛ ابن عبدالبر قرطبى، همان، ج 4، ص 1546؛ ابن‏اثیر، اسدالغابة، ج 4، ص 579؛ احمدبن حجر عسقلانى، همان، ج 5، ص 389؛ خیرالدین زرکلى، همان، ج 9، ص 49؛ سیدمحسن امین، همان، ج 15، ص 174.

      25 ـ ابن‏اعثم کوفى، الفتوح، ج 1، ص 94.

      26 ـ حسین شاکرى، همان، ج 5، ص 389.

      27 ـ ابن‏سعد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج 4، ص 192.

      28 ـ قیس العطار، دیوان هاشم المرقال، ص 10.

      29 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 1، ص 170.

      30 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 11، ص 511؛ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 10، ص 26؛ على‏بن حسین مسعودى، همان، ج 2، ص 378؛ شمس‏الدین محمّد ذهبى، تاریخ‏الاسلام، ج 3، ص 584؛ ابن عبدالبر قرطبى، همان، ج 4، ص 1546؛ عبدالحسین امینى، همان، ج 8، ص 270.

      31 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 394و435.

      32 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: احمدبن داود دینورى، همان، ص 119؛ احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 145؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 478 و 578.

      33 ـ عبدالبر قرطبى، همان، ج 4، ص 1546؛ شمس‏الدین محمّد ذهبى، تاریخ‏الاسلام، ج 3، ص 161؛ سیدمحسن امین، همان، ج 10، ص 251.

      34 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 2، ص 404؛ ابراهیم‏بن محمد ثقفى کوفى، همان، ج 1، ص 302؛ نهج‏البلاغه، خ 68؛ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 6، ص 93.

      35 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 326.

      36 ـ همان، ص 346.

      37 ـ همان، ص 326؛ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 8، ص 10.

      38 ـ شمس‏الدین محمّد ذهبى، تاریخ‏الاسلام، ج 3، ص 584ـ585؛ احمدبن محمدبن اندلسى، العقدالفرید، ج 4، ص 317.

      39 ـ براى مطالعه بیشتر در مورد رشادت‏هاى هاشم در صفین، ر.ک: نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 328، 346، 355 و 356؛ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 8، ص 35؛ احمدبن محمدبن اندلسى، همان، ج 4، ص 317؛ سید على‏خان مدنى شیرازى، همان، ص 378.

      40 ـ محمّدبن محمد مفید، الجمل، ص 50.

      41 ـ ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل ابى‏طالب، ج 1، ص 291.

      42 ـ عبدالحسین امینى، همان، ج 1، ص 189ـ190.

      43 ـ حسین شاکرى، همان، ج 2، ص 331.

      44 ـ عبدالحسین امینى، همان، ج 1، ص 164.

      45 ـ محمدبن على صدوق، الامالى، ص 53.

      46 ـ بقره: 101.

      47 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 112؛ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 3، ص 184؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 404؛ سید على‏خان مدنى شیرازى، همان، ص 377.

      48 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 112.

      49 ـ همان، ص 355 و 356.

      50 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 1، ص 96.

      51 ـ همان، ج 1، ص 152؛ ابوالربیع حمیرى، الاکتفاء، ج 2، ص 237.

      52 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 11، ص 511؛ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 10، ص 26؛ على‏بن حسین مسعودى، همان، ج 2، ص 378؛ شمس‏الدین محمد ذهبى، تاریخ‏الاسلام، ج 3، ص 584؛ ابن عبدالبر قرطبى، همان، ج 4، ص 1546؛ عبدالحسین امینى، هماان، ج 8، ص 270.

      53 ـ ابوالربیع حمیرى، همان، ج 2، ص 474 و 480؛ احمدبن داود دینورى، همان، ص 121.

      54 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 478 و 525؛ احمدبن داود دینورى، همان، ص 119.

      55 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 4، ص 33.

      56 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 10، ص 27؛ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 1، ص 381ـ382؛ عبدالحسین امینى، همان، ج 8، ص 270.

      57 ـ عبدالحسین امینى، همان، ج 8، ص 270.

      58 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 10، ص 27.

      59 ـ عبدالحسین امینى، همان، ج 8، ص 270؛ خلیل‏بن ابیک صفدى، الوافى بالوفیات، ج 27، ص 129.

      60 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: ابن‏سعد، همان، ج 4، ص 49 و 53؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 220 و 230؛ شمس‏الدین محمّد ذهبى، تاریخ‏الاسلام، ج 3، ص 10و20..

      61 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 92.

      62 ـ ابن ابى‏الحدید، همان، ج 14، ص 9.

      63 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 3، ص 25.

      64 ـ در مورد شهادت هاشم، ر.ک: احمدبن داود دینورى، همان، ص 183؛ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 346 و 355؛ على‏بن حسین مسعودى، همان، ج 2، ص 393و394.

      65 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 348 و 356؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 33، ص 37؛ شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب، ج 3، ص 181.

      66 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 348.

      67 ـ همان، ص 359.

      68 ـ همان، ص 401.

      69 ـ همان؛ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 3، ص 175.

      70 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 406.

      71 ـ همان، ص 358 و 359.

      72 ـ همان، ص 357.

      73 ـ همان، ص 384.

      74 ـ نصربن مزاحم، همان، ص 327 و 347ـ348؛ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 3، ص 118.

      75 ـ احمدبن على‏بن حجر عسقلانى، همان، ج 5، ص 389ـ390.

      76 ـ ابن‏اعثم کوفى، همان، ج 2، ص 118ـ119.

      77 ـ سیدمحسن امین، همان، ج 8، ص 89.

      78 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 348 و 356.

      79 ـ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص 221؛ ابن حزم، همان، ص 129.

      80 ـ احمدبن على‏بن حجر عسقلانى، همان، ج 3، ص 201.

      81 ـ همان، ج 4، ص 602.

      82 ـ میرزا حسین نورى، لؤلؤ و مرجان، ص 186ـ187.

      83 ـ عبداللّه مامقانى، تنقیح‏المقال، ج 3، ص 288.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رفعت، محسن.(1389) جستارى در زندگانى هاشم مرقال. ماهنامه معرفت، 19(9)، 31-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محسن رفعت."جستارى در زندگانى هاشم مرقال". ماهنامه معرفت، 19، 9، 1389، 31-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رفعت، محسن.(1389) 'جستارى در زندگانى هاشم مرقال'، ماهنامه معرفت، 19(9), pp. 31-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رفعت، محسن. جستارى در زندگانى هاشم مرقال. معرفت، 19, 1389؛ 19(9): 31-