جستارى در زندگانى هاشم مرقال
Article data in English (انگلیسی)
سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 69ـ82
سردار پرافتخار اسلام
محسن رفعت -1
چکیده
این مقاله جستارى است در مورد چگونگى زندگى هاشمبن عتبهبن ابىوقاص ملقب به «هاشم مرقال» که از خواص اصحاب حضرت على علیهالسلام به شمار مىرود. وى از جمله سرداران جنگهاى امیرالمؤمنین علیهالسلام بود که مخلصانه و دلیرمردانه نبرد کرد تا در نهایت در جنگ صفین به شهادت رسید.
این نوشتار با رویکرد تحلیلى و تاریخى و با بهرهگیرى از منابع گوناگون، مىکوشد گزارشهاى مربوط به زندگى هاشم را با رویکردى تحلیلى بررسى کند. طبق یافتههاى این تحقیق هاشم از نزدیکترین یاران امام بود، چنانکه مورد مدح و ستایش آن حضرت قرار گرفت. رجالیان شیعه و سنى وى را از افاضل و شجاعان زمانه یاد مىکنند. اما با اینحال، به دلیل شجاعتها و قرابت خاص با امام، مورد نفرت معاویه قرار گرفت.
کلیدواژهها: هاشم مرقال، امیرالمؤمنین على علیهالسلام، جنگ صفین، معاویه.
مقدّمه
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در تمام زمانها و مکانهاى متعدد، پسر عموى خود علىبن ابىطالب علیهالسلام را به خلافت و امامت پس از خود معرفى کرده بود. آن حضرت پیش از رحلتش و در غدیر خم، از حجاج بیتاللّه براى خلافت على علیهالسلام بیعت گرفت. در میان حجاج اکثر سران مهاجر و انصار حضور داشتند و جزء اولین بیعتکنندگان با امیرمؤمنان بودند، اما پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبار دیگر برترىطلبى اقوام و طوایف عرب بروز یافت؛ ابوبکر به خلافت رسید و على علیهالسلامخانهنشین شد. پس از او نیز عمر بر مسلمانان مسلط گشت و در پایان عمر با تشکیل شوراى خلافت، خلیفه بعد از خود را عثمان قرار داد. سرانجام پس از گذشت بیست و پنج سال انحراف در مسیر حق و حقطلبى و در حالى که از اسلام جز نامى و از مسلمانان جز شبحى باقى نمانده بود، در یک اقبال عمومى امام على علیهالسلام به خلافت رسید. چهل سال اولیه اسلام ـ از زمان هجرت پیامبر از مکه به مدینه تا پایان خلافت امیرالمؤمنین ـ حساسترین و مخاطرهآمیزترین سالهاى تاریخ اسلام بود. چهار دههاى که تقریبا تمامى جریانات سیاسى و طوایف قدرتمند به قدرت رسیدند و هر کدام در کل یا قسمتى از سرزمین اسلامى فرمانروایى کردند. در طول این چهل سال افراد و قهرمانان زیادى مجال بروز و ظهور یافتند که تحت تأثیر آموزههاى پیامبر قرار داشتند و در اندک زمانى دو امپراتورى قدرتمند عصر خود یعنى ایران و روم را سرنگون کردند و بر قسمتهاى عظیمى از کره خاکى تسلط یافتند. از جمله این فرماندهان شجاع نظامى هاشمبن عتبهبن ابىوقاص معروف به هاشم مرقال از ارزشمندترین سرداران سپاه اسلام است که در این مقال گوشهاى از رشادتهاى ولایتمدارانه وى به تصویر کشیده شده؛ پهلوان نامور عرب که از جمله
سرداران لشکر عموى خود سعدبن ابىوقاص بود، دروازههاى ایران به دست او گشوده شد و پایتخت ساسانیان به دست او سقوط کرد و مدائن، شهر رؤیایى آن زمان، با شمشیر او فتح شد. سردار پرافتخار قادسیه در مدت زمان اندکى چنان رشادتهایى از خود نشان داد که نام خود را براى همیشه در تاریخ جاودانه ساخت. وى صحابى بزرگ پیامبر صلىاللهعلیهوآله، یار وفادار على علیهالسلام و از شجاعان پرآوازه عرب است. پس از اسلام آوردن در فتح مکه و شرکت در جنگها و فتوحات زمان ابوبکر و عمر، سرانجام در نبرد یرموک یک چشم خود را از دست داد، پس از آن به یارى عموى خود سعدبن ابىوقاص شتافت. وى به خاطر سبک ویژه خود در نبرد و یورش و هجوم سریع و تند و تیز خود به دشمن، «مرقال» 1 نامیده شد. به علاوه که پیامبر در غزوهاى به او فرمودند: «أرقل ...»؛ 2 به پیش تاز... .
در جنگهاى دوران مولایش على علیهالسلام (جمل و صفین) دلاورىها از خود نشان داد. حماسهسرایىها، خطابهها و رجزخوانىهاى وى در دفاع از مقام ولایت و در میان عظمت على علیهالسلام و فاشگویى ضلالت و سیرت زشت امویان، گواهى است بر عمق و ژرفاى اندیشه، حقدانى، حقگویى، حقگرایى و استوار گامى او.
هاشم علمدار جنگ صفین بود. وى به هنگام نبرد با سپاه معاویه به فرماندهى ذوالکلاع، جام شهادت را نوشید و دعوت حق را لبیک گفت و این در حالى بود که در عرصههاى مختلف رزم و نبرد، امام على علیهالسلام برنادلى، استوارگامى و تیزبینى او را ستود، 3 چنانکه پس از رجزخوانى و حماسهسرایىاش براى حرکت به صفین، امام در مورد او چنین دعا فرمود: «پروردگارا! توفیق شهادت در راهخداوهمراهىباپیغمبرخویشرانصیبوروزىاوبفرما.» 4
تمام این گفتارها، به علاوه آنچه در ادامه مىآید، نشان از جایگاه ویژه هاشم در اسلام است، و خدمتى که او به اسلام و تشیع نموده. ولى با اینهمه، هاشم از اکاذیب و مطاعن بنىامیه در امان نبود، به این دلیل که آنها از او چنان ضربه سختى خوردند که هرگز فراموش نکردند، به طورى که از سر حقد و کینه فرزند او عبداللّه را دستگیر نمودند و درصدد عقدهگشایى خود شدند. از اینرو، از سوى آنان سخنانى بىاساس نسبت به او روا مىشد تا همچنان بر عقدههاى دیرینه خود در جنگ صفین سرپوش گذارند. براى زدودن این اکاذیب بر آن شدیم تا جایگاه شخصیت و اقدامات هاشم مرقال را بهتر بنمایانیم.
جایگاه هاشم
بنابر گزارش تاریخ و نیز رجالیان متقدم و متأخر هاشم در تاریخ برگى زرین از خود به جاى گذاشته است. ابن عبدالبر درباره او مىنویسد: وى از نخبگان فضلا و پهلوانان قدر بود، یک چشمش را در جنگ یرموک از دست داد. در قادسیه قدرت فوقالعادهاى از خود نشان داد، به گونهاى که قبل از او چنین ارمغانى براى سپاه اسلام نیاورده بود. سببساز فتح و پیروزى شد. پهلوانانى قدرتمند از میان پهلوانان بود، به علاوه که فردى فاضل و خیّر شمرده مىشود. 5 ابن اثیر او را اینگونه توصیف مىکند: «کان من الشجعان الابطال و الفضلاء الاخیار»؛ 6 هاشم از دلیرمردان و برجستگان پاکسرشت بود. ابنحجر درباره او مىنویسد: «هاشمبن عتبهبن ابىوقاص ... الشجاع المشهور المعروف بالمرقال ابن اخى سعدبن ابىوقاص»؛ 7 هاشم فردى شجاع و معروف به مرقال، پسر برادر سعدبن ابىوقاص است.
زرکلى مىگوید: «صحابى برجسته ملقب به مرقال که پسر برادر سعدبن ابىوقاص است.» 8 شیخ عباس قمى در الکنى والالقاب مىنویسد: «کان من افاضل النبى و قتل فى نصرة مولانا امیرالمؤمنین بصفّین یوم شهادة عمار و کان عظیمالشأن جلیلالقدر... انه جاهد فى صفین و قاتل قتالاً شدیدا و نصح لرجل شامى فهداه اللّه تعالى...»؛ 9 هاشم از یاران صاحب فضل پیامبر بود. در یارى امیرمؤمنان در صفین همان روزى که عمار به شهادت رسید، کشته شد. وى در صفین جنگ نمایانى کرد و مرد (جوان) شامى را نصیحت کرد. 10 ابنقتیبه ذیل نسب سعدبن ابىوقاص از او نام مىبرد و مىگوید: «هاشم مردى یک چشم، همراه با على در صفین بود به علاوه که از شجاعترین مردم بوده است.» 11 ذهبى در سیر اعلامالنبلاء مىنویسد: «از امیران و علمداران على علیهالسلامدر صفین که شهید شد. صفت بارز وى شجاعت و دلیرى بود.» 12 سیدمحسن امین نیز در اعیانالشیعة، ترجمه مفصلى از او ارائه داده که خواندنى است. 13 علّامه امینى نیز در الغدیر در مورد او گفته است: «هاشم صحابى بزرگ علمدار امیرالمؤمنین در صفین؛ عبد صالح که یکى از چشمانش را در جنگ یرموک در راه خدا از دست داد. وى در سپاه على علیهالسلام شهید شد.» 14
توضیحاتى که درباره هاشم مرقال ارائه گردید نشان از جایگاه والاى او و گواهى است بر شجاعت، دلاورى و ولایتمدارى وى، چه در نزد پیامبر و چه در نزد امیرمؤمنان. او در تاریخ اسلام از چنان جایگاهى برخوردار است که او را همیشه به عنوان فردى شجاع، خطیب و پیشتاز در عرصههاى نبرد معرفى مىکند. به علاوه، هاشم در نزد امام و پیشواى خود رتبه و درجهاى کسب کرد که چشم امید او شده بود. هنگامى که به شهادت رسید امام براى او گریست، چنانکه نقل است: هاشم و عماریاسر در یک روز شهید شدند. على در شهادت هر دو گریست و بر آن دو نماز خواند. ابتدا هاشم را به طرف قبله گردانید و پس از او عمار را اینچنین قرار داد و آنها را بدون اینکه غسل و یا حتى کفن کند، دفن نمود.» 15
نسب هاشم
هاشم اصلاً و نسبا از خاندان بنىزهره، یکى از خاندانهاى قبیله قریش است. نسب کامل او چنین است: هاشمبن عتبهبن ابىوقاص (مالک) بن اُهیب 16 بن عبدمناف بن زهرهبن کلاببن مرهبن کعببن لؤىبن غالب 17 بن فهربن مالکبن نضربن کنانهبن خزیمهبن مدرکهبن الیاسبن مضربن نزاربن معدّبن عدنان. 18 پدر هاشم یعنى عتبه، کسى است که در روز احد دندان پیامبر را شکست، لبهاى مبارکش را زخمى و صورتش را خراشید و باعث شد از چهره مبارکش خون جارى و سرازیر شود. 19 سعدبن ابىوقاص که گرچه در ابتدا از جمله کسانى بود که خلافت على علیهالسلام را تأیید کرد و یا حتى بر ضد حکومت ابوبکر از جمله متحصنان در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام بود 20 ولى به سرعت تغییر موضع داد و در زمره کسانى قرار گرفت که با على دشمنى خود را در دل پروراندند. از اینرو، با على علیهالسلام بیعت نکرد. البته چنانکه نقل است، بعدها از عدم بیعت خود پشیمان شد و در زمان معاویه، وقتى که دستور سبّ نام على علیهالسلام بر منابر را صادر کرد، وى را هشدار داد تا از این عمل دست بکشد. 21
ولادت هاشم
متأسفانه سال ولادت هاشم در منابع ذکر نشده، 22 ولى آنچه برمىنماید سال شهادت اوست: سال 37 ق که در ماجراى جنگ صفین و در رکاب على علیهالسلام به شهادت رسید. 23 در مصادر و منابع کهن ابتدایىترین مطلبى که مىتوان دید، اسلام آوردن اوست. هاشم در روز فتح مکه اسلام آورد. 24 به علاوه، وقتى ابوبکر، هاشم را به همراه سه هزار نفر براى جنگهاى شام آماده کرد و به عزیمت فرستاد، به او گفت: «ما هماره از مشورتها و نظرات و حسن تدبیر شیوخ و همچنین از دلاورى و صبورى جوانها بهرهها بردیم، و قطعا خداوند تمام این خصلتها را در تو گرد آورده، و به راستى تو در عین اینکه نورسى، دلیرمرد و پخته و نیکونگرى.» 25
فتوحات شام در سالهاى 12و13 هجرى به وقوع پیوسته است. اینکه ابوبکر او را به فرماندهى یک سپاه عظیم بگمارد، اقتضا مىکند که سن وى در آن زمان حدود سى سال باشد. این حدس و تخمین به این دلیل است که پیش از این واقعه، هاشم در زمان محاصره شعب ابىطالب جوانى نورس بود که به محاصرهشدگان شعب، غذا و وسایل موردنیاز را مىرساند. این محاصره قریب دو یا سه سال طول کشید و این آذوقهرسانى هاشم، مقتضى بر این است که وى حدودا پانزده ساله بوده باشد. طریقه آذوقهرسانى به نقل از منابع تاریخى بدین ترتیب بوده که هاشم با ترفند و فریب نگهبانان، داخل شعب مىشد و آذوقه و وسایل ضرورى را بهمحاصرهشدگانمىرساند. 26
علاوه بر دلیل پیشین، مىتوان ماجراى ذیل را نیز به عنوان دلیل ذکر کرد: عمروبن عاص در صفین سپاهیان را خطاب قرار داد و در مورد هاشم گفت: «علیکم بالشّیخ الدجال.» 27 شیخ در کلام عرب به فردى گفته مىشود که حدود پنجاه ساله باشد. از اینرو، این دلیل بر این مطلب صحّه مىگذارد که ولادت هاشم مىتواند حدودا در سال پانزده پیش از هجرت باشد؛ چراکه ماجراى صفین در سال 37 هجرى اتفاق افتاده است. 28
حضور در جنگها و بروز دلاورىها
در مورد جنگها و دلاورىهاى هاشم، کتب تاریخى به وفور سخن گفتهاند. وى به دلیل حضور در جنگهاى مختلف، در زمان پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله صاحب تجربهاى جنگى و پختگى نظامى شد. در میان سپاهیان اسلام کمتر کسى یافت مىشود که از چنین ویژگى برخوردار باشد. توضیح بیشتر در این مورد، نشان مىدهد که هاشم در این جنگها چه جایگاهى داشته است. براى مثال، جنگ با شامیان یکى از این نمونههاست. وى در این جنگ فرمانده سپاه ابوعبیده بود که توانست ابتدا دروازه شهر بعلبک را محاصره کند و سپس آنها را شکست دهد. وى پس از آن عازم حمِص، رَستن و شیزَر شد و توانست بر حاکم و نیروى نظامى این شهرها مسلط شود و دروازه آنها را بگشاید. 29 هاشم در یرموک یک چشم خود را از دست داد 30 و به غیر از او، بسیارى دیگر از لشگریان اسلام چشمان خود را از دست دادند؛ چراکه رومیانِ کمان به دست حمله آنها را ناکام گذاشتند و اکثر قریب به اتفاق آنان را با تیرهاى خود هدف قرار دادند و چشمانشان را نابینا کردند. از اینرو، این روز به «یوم التّعویر» 31 معروف شد؛ یعنى روز یک چشم شدن.
هاشم در جنگ با رومیان، سردسته گروه پیادهنظام بود. وى در نبرد قادسیه جزء فرماندهان جان بر کف به شمار مىرفت. 32 پس از فتح مدائن در جلولاء شرکت نمود. در نبرد جلولاء مسلمانان توانستند غنایم بسیارى به دست آورند. طبق گفته روات، کثرت غنیمت به حدى بوده است که سهم هر سوارکار در آن روز به سى هزار دینار مىرسید و این مبلغ به غیر از سلاح و اسب بود. مورخان این خیرات و برکاتى را که بر مسلمانان وارد شد، به واسطه هاشم و به خاطر نیکاندیشى تجربه و تبحر نظامى وى و از برکات شمشیر و نیروى فوقالعاده او مىدانند. جلولاء به سبب این همه غنایم «فتحالفتوح» نامیده شد. 33
ولى از تمام این گفتهها مهمتر، سخن امیرمؤمنان علیهالسلام است که به واسطه شجاعت و پهلوانى او، وى را شایسته کارگزارى مصر دانستند. «خداوند محمد را رحمت کند. او جوانى کمتجربه و نورسى بود. قصد داشتم هاشمبن عتبه را به امارت مصر بگمارم؛ چراکه اگر او امیر مصر مىشد، عمروبن عاص توان تسلط بر مصر را نمىیافت و میدان را براى او و یاران او خالى نمىگذاشت. به علاوه اینکه او نیز زنده مىماند و کشته نمىشد، مگر آنکه شمشیرش را همچنان در کف مىفشرد، البته محمدبن ابىبکر را نکوهش نمىکنم؛ تا توان داشت از کوشش باز نایستاد و بر سر او آن آمد که آمد.» 34
این تقدیر و تحسین امام از دلیرمرد باایمان و اخلاص (هاشم مرقال)، حاوى نکتههاى بسیارى است. امام در سختترین لحظه جنگ با مزاح به او مىگوید: هاشم! آیا بر خود هیچ ترس و هراسى ندارى که ترسو و بزدل شمرده شوى؟! هاشم در جواب گفت: اى امیرالمؤمنین! به زودى خواهى دانست. به خدا قسم، مثل مردى که آهنگ آخرت دارد در میان سرهاى آن قوم سرکش درپیچم. 35
آن حضرت در جاى دیگر فرمود: هاشم! تا کى نان مىخورى و آب مىنوشى؟ هاشم در جواب گفت: چنان مىجنگم و تلاش مىکنم که دیگربه سوى تو بازنگردم. 36
اوج شجاعت، دلیرى، پهلوانى و جانفشانى هاشم در جنگ صفین بوده؛ چراکه همه همرزمانش در جنگ منتظر حمله او بودند تا جنگ را آغاز کنند. چنانکه در وقعة صفین آمده: فردى از قبیله بنىبکر بن وائل، که معروف به شجاعت و دلیرى بودند، همچنانکه منتظر بود تا جنگ را شروع کند، به هاشم گفت: هاشم! به میدان پا گذار! هاشم! تو را چه شده؟ از ترس چنین معرکهاى باد به گلو افکندهاى یا از ترس و بزدلى خویش؟ هاشم با نگاهى به او، بىباکى او را تحسین کرد و گفت: حقا که به پرچمدارى و علمدارى شایستهتر از منى! وقتى من به خاک افتادم تو پرچمرا برگیر.
پس از آن رو به یاران خود کرد و با یادآورى فنون نظامى به ایشان گفت: «بند کفشهاى خود را محکم ببندید، بندهاى کمرتان را محکم کنید، هنگامى که من سه بار پرچم را به اهتزاز درآوردم بدانید که آماده هجومم، ولى نباید هیچیک از شما قبل از من حمله کند.» 37
پس از آن هاشم بر ذوالکلاع و یاران وى هجوم برد و جنگ شروع شد.
هاشم پس از درهم شکستن صفوف اول و دوم سپاه معاویه، به صف سوم رسید. وقتى معاویه این صحنه را دید به عمروبن عاص گفت: واى بر تو! امروز هاشمبن عتبه پرچمدار است. اگر امروز نیز همانگونه برقآسا بتازد روزى سخت، دراز و دشوارتر از دیروز بر شامیان خواهد گذشت و اگر با جمعى از یارانش به پیش تازد من امید آن دارم که تو بتوانى آنان را محاصره کنى. 38
سپس یاران غیور خود را به همراه عمروبن عاص راهى معرکه کرد. آنان همگى قصد محاصره هاشم را داشتند، ولى هاشم با حرکتى غافلگیرانه آنان را محاصره نمود. از آنرو که عبداللّه پسر عمرو در میان آنها بود، عمرو مانند دیوانهها فریاد زد و گفت: اى خدا! اى رحمان! پسرم، پسرم! معاویه به او گفت: صبر کن! عمرو از جاى پرید و به او گفت: اگر به جاى او یزید پسر تو مىبود تو خود صبورى مىکردى؟
به هر روى، شامیان حواس یاران هاشم را منحرف کردند و عبداللّه توانست از چنگ هاشم بگریزد. 39
تمام این اخبارى که در تاریخ نقل شده به خاطر دلاورى و شجاعت هاشم مرقال است که تا این حد از او تجلیل شده؛ چنانکه سخنان امام را در مورد او ملاحظه نمودیم.
ولى هاشم علاوه بر این شجاعت خود، غیرت و حمیّت خاصى نسبت به امیرمؤمنان داشت. به نقل تاریخ، هاشم از جمله کسانى است که به امامت امیرمؤمنان (بدون هیچ پیش شرطى) راضى شدند و با او بیعت کردند. 40 به علاوه، وى از سرآمدان کسانى بود که شهادت دادند على علیهالسلام اولین مسلمان و مؤمن به پیامبر بوده است. 41
اضافه بر این، ابن اثیر او را جزء کسانى مىداند که در حدیث رکبان شهادت به حدیث غدیر دادهاند. 42 وى پس از ذکر نامهایى که نام هاشم نیز در میانشان است مىنویسد: ایشان شهادت دادند که از پیامبر شنیدند که فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه.» 43 و یا در کتب نقل شده که وى در حدیث مناشده امیرمؤمنان حضور داشت و على را تصدیق کرد. 44 به علاوه، نام وى در زمره کسانى قرار گرفته است که به همراه ابوذر و تنى چند از افاضل و اصحابرسولخدا صلىاللهعلیهوآلهشهادتبهولایت،اخوت و جانشینى امیرمؤمنان نسبت به پیامبر دادهاند. 45
در ایمان هاشم به امیرمؤمنان همین بس که در اوایل جنگ صفین خطاب به آن حضرت گفت: ما را بر سر آن قوم سنگدل فرود آر؛ «کسانى که کتاب خدا را پشت سر نهادند» 46 و عملى بر خلاف خشنودى خدا با مردم در پیش گرفتند... و تو اى امیرمؤمنان! نزدیکترین مردم از نظر خویشاوندى به پیامبر خدا و برترین مردم از نظر سبقت و پیشینه در اسلام هستى و آنان نیز در حق تو همین را که ما دریافتهایم، مىدانند... پس دستهاى ما به فرمانپذیرى و فرمانبردارى به سوى تو گشوده است و دلهاى ما به خیرخواهى تو گشاده و جانهاى ما براى یارى به تو آماده تا در برابر هرکسى که با تو به مخالفت ورزد به پایمردى بایستیم و کار ولایت را به تو بسپاریم. به خدا سوگند! اى امیرالمؤمنین، هرگز دوست ندارم تمامى آنچه را زمین در خود نهفته و آسمان بر آن سایه زده به من دهند تا من دشمن تو را به دوستى بگیرم و یا دوستت را دشمن پندارم.» 47
امام نیز در پاسخ به او خطاب به پروردگار فرمودند: «پروردگارا! توفیق شهادت در راه خدا و همراهى با پیغمبر خویش را نصیب و روزى او بفرما.» 48
این سخنان، اوج محبت دو طرفهاى است که هم امام و هم هاشم به یکدیگر داشتند. هاشم با این گفتار، ایمان بىنظیر خود را نسبت به امام ابراز کرد و این حب ولایى را تا آخرین نفس با خود حفظ کرد. نصربن مزاحم در اینباره مىگوید: مردى از اصحاب امام بر هاشم گذر کرد در حالى که او بین کشتگان افتاده بود. هاشم در آخرین لحظات زندگى خود لباس او را گرفت و با اصرار و تأکید به او گفت: «سلام مرا به امیرمؤمنان برسان و به او بگو که هاشم مىگوید: تو را به خدا قسم مىدهم که شبانه پیکر کشتگان را جمع کنى، به طورى که پیشاپیش، پاى کشتگان را به دوال اسبانت بسته و تا صبح میدان را از کشتهها خالى کرده باشى؛ چون فردا ابتکار عمل و تعیین سرنوشت جنگ با کسى است که کشتگان را زودتر گردآورى کرده باشد.» آن مرد نیز چنین کرد. امام بلافاصله با جمعى در تاریکى شب رفت و با حمل کشتگان بر پشت خود، آنها را به طرف خیمههاى خود آورد. روز بعد قول هاشم دقیقا محقق شد.» 49
هاشم پس از آنکه دریافت توان ادامه دفاع از امام و رویایى با دشمن را به وسیله سلاح ندارد، باز هم دست از راهنمایى و یارى فکرى او برنداشت. این نهایت عشق و ارادت او نسبت به امام است.
هاشم در عصر خلفاى سهگانه
هاشم در حکومت ابوبکر و در عصر فتوحات از جمله فرماندهان سپاه اسلام بود. وى در زمان ابوبکر به همراه سه هزار نفر نیروى مجهز به سمت ابوعبیده روانه شدند تا در فتح شام او را یارى کنند. هنگامى که مسلمانان متوجه شدند وى در بین سپاه آنان است همگى خوشحال و مسرور گردیدند. 50 وى در جنگ با رومیان جزء فرماندهان دلاور شناخته شد. 51 چنانکه پیشتر نیز گفته شد، در معرکه یرموک جزء بهترین فرماندهان بود و در همین جنگ بود که یک چشم خود را از دست داد. 52
هاشم در زمان حکومت عمر از فرماندهان جنگ شام و فتح دمشق بود که در میسره سپاه فرماندهى مىکرد. 53 وى در جنگ قادسیه در مقدمه سپاه حضور داشت و نهرهاى بهرسیر، مظلم و ساباط به دست او فتح شد. 54 وى در جنگ مدائن، جلولاء (فتحالفتوح)، حلوان، راذانات، دَقوقاء، خانیجار، باجرمى، سَن بارِمّا، بَوازیج الملک و شَهرزور فاتح بود. 55
هاشم، در زمان عثمان در زمره مؤمنانى بود که به سختى زندگى مىکردند. به دلیل آنکه از عملکرد عثمان به شدت ناراضى بود، در کوفه به دستورات سعیدبن عاص والى کوفه از طرف عثمان، بىاعتنا بود. سعید هنگامى که هلال ماه شوال را به عینه مشاهده کرد، در میان عدهاى از مردم گفت: چه کسى از میان شما ماه را دیده است؟ کسى سخنى نگفت. هاشم گفت: من دیدم. سعید گفت: تو در میان این قوم با این یک چشم کورت ماه را دیدى؟ هاشم گفت: همین یک چشم من را که مىبینى در راه خدا از دست دادم. هاشم به همراه عدهاى به خانه خود رفت و روزه خود را افطار کرد. پس از رسیدن این خبر به گوش سعیدبن عاص، دستور به شکنجه او داد، به علاوه که خانه او را به آتش کشیدند. 56 علّامه امینى مىنویسد: چه جنایتى بود که سعید مرتکب شد! و چه گستاخى که در حق این صحابى جلیلالقدر کرد! در حالى که عثمان به سعید کوچکترین اعتراضى نکرد و حتى او را تشویق هم کرد. 57 ولى هاشم کوتاه نیامد. دو نقل در تاریخ موجود است: یکى اینکه چون هاشم در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام و به دستور حضرت به امارت کوفه منصوب گشت، پس از ورود به کوفه به تلافى، بر سعید صد ضربه شلاق وارد نمود، 58 دیگر اینکه در زمان عثمان پس از رنجش عمویش سعدبن ابىوقاص و پافشارى بر قصاص سعید، عثمان او را قصاص نمود. 59
هاشم همراه با امیرمؤمنان
پیش از اینکه درباره جایگاه هاشم در خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام سخن بگوییم، ذکر این نکته ضرورى است که آیا هاشم در زمان سقیفه با ابوبکر بیعت کرد؟ آیا وى جزء موافقان حکومت وى به شمار مىرود یا مخالفانش؟ و آیا اصلاً وى در زمان به خلافت رسیدن ابوبکر در مدینه و زیر سقف سقیفه حضور داشت؟
در پاسخ باید گفت: پس از کندوکاو در کتب متقدم تاریخى این مطلب به دست مىآید که پیش از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله، اسامه توسط ایشان فرمانده سپاهى شد تا بنا به قول پیامبر به جنگ با کفار در بیرون مدینه رود. پس از انتشار خبر رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه گوش همگان، اسامه نیز با تنى چند از صحابه به مدینه بازگشت و این در حالى بود که سپاه وى در منطقه «جرف» در بیرون از مدینه اردو زده بود و خود را براى حمله آماده مىکرد. از اینرو، به هنگام رخداد «سقیفه بنىساعده» عدهاى از اصحاب در منطقه «جرف» ساکن بودند و انتظار فرمانده خود را مىکشیدند. ابوبکر به هر نحوى که شد زمام امور را به دست گرفت، در حالى که افرادى همچون هاشم مرقال و دیگر اصحاب در مدینه حضور نداشتند تا از على علیهالسلامبه همراه دیگر صحابه معدود دفاع کنند. این سخن به این دلیل است که هاشم با ارادتى که ما از وى نسبت به امام سراغ داریم محال است در چنان جلسه کذایى حضور داشته و از امام دفاعى به عمل نیاورده باشد. حتى شاید وى از جمله کسانى بوده که در بدو امر با خلیفه وقت بیعت نکرده و یا پس از بیعت امیرالمؤمنین علیهالسلام با ابوبکر دست بیعت ساییده باشد. البته باید گفت که این مطلب (عدم حضور هاشم در رخداد سقیفه) در کتب تاریخى، چنانکه ما به جستوجو و کاوش آن پرداختیم، موجود نیست. 60
همانگونه که پیشتر گذشت، وى از شیعیان و پیروان خاص حضرت به شمار مىرفت. به علاوه، هاشم از کسانى بود که با حضرت در مورد مصلحتهاى جنگى و نظامى مشورت مىکرد، چنانکه وقتى امام با او در مورد حرکت کردن به طرف شام مشورت نمود، هاشم با ایراد خطبهاى وضعیت شامیان را توصیف کرد و آنان را دنیاطلب و زیورپرست خواند. 61 هاشم در جنگها مسئولیت یکى از حلقههاى سپاه را بر عهده داشت. مثلاً، هنگامى که امام قصد داشت به سمت بصره حرکت کند، هاشم را به همراه نامهاى به سمت ابوموسى اشعرى در کوفه فرستاد. حضرت در این نامه از ابوموسى خواسته بود که مردم را براى حرکت به بصره و همراه کردن با او بسیج کند، ولى ابوموسى کمى در اجراى دستور سستى ورزید. از اینرو، هاشم سریعا نامهاى بدین مضمون براى امام نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان، به امیرالمؤمنین از هاشمبن عتبه. پس از حمد و ثناى الهى، اى امیرالمؤمنین! نامهات را براى کسى بردم که سخت نافرمان و به دور از رحمت است و حیلهگرى و اختلافافکنىاش آشکار. این نامه را با مغلبن خلیفه از قبیله «طى» و از پیروان و شیعیانت به سمت تو فرستادم و ماجرا و اخبار ما را مىداند، هرچه مىخواهى از او بپرس و نظرت را برایم بنویس تا از آن پیروى کنم. والسلام علیک و رحمهاللّه و برکاته. 62
از دیگر اقدامات امام براى هاشم این بود که ایشان وى را علاوه بر پرچمدارى سپاه، سرپرست گروه پیاده نظام قرار دارد. 63 البته هاشمدر دورانحکومتاماممناصب متعددى از جمله علمدارى داشت، ولى نهایت امر اینکه وى در تمام این مدت مىکوشیدتحت هرعنوانىگوش به فرمان امام باشد، چنانکهپیشتردرموردآنبهصورتمفصلبحثکردیم.
شهادت هاشم مرقال
چنانکه گذشت، علمدار و پرچمدار سپاه صفین پس از فداکارىهاى فراوان جام شهادت را نوشید. هاشم پس از اینکه چند بار پهلوانانه در حالى که به سوى میدان پیش تاخت و صفوف شامیان را درهم شکست، برقآسا و چابک با علم سپاه به جلو رفت. در مقابل، شامیان به خاطر پیشتازى او عقبنشینى کردند. وقتى معاویه متوجه شد سردرگم و متحیر از یاران خود پرسید: این کیست که اینطور پیش مىتازد؟ گفتند: هاشم مرقال. معاویه آب دهان خود را فرو خورد و گفت: همان یکچشم بنىزهره! خدا او را بکشد. سپس به محافظان خود دستور داد به سوى او روانه شوند، جنگجویان شام به طرف هاشم رفتند، و از آن طرف نیز، هاشم با رجزخوانى به سوى آنان تاخت، چنان جنگى میان آنها درگرفت که تا بعدازظهر ادامه داشت. سرانجام یاران معاویه از جنگیدن خسته و ناتوان شدند، هاشم به دور آنها چرخید و آنان را تحریک کرد و گفت: هرکه خدا و دار آخرت را مىخواهد پیش بیاید. مجددا گروهى از شامیان به او حمله کردند، هاشم در مقابل آنها استوار ایستاد، شامیان نیز رویاروى او ایستادگى کردند و با تشویق معاویه، سرجاى خود به مقاومت خود ادامه دادند، معاویه در حالى که از ضعف و سستى یاران خود در هراس بود رو به آنها کرد و گفت: از صبر و استقامت سپاه عراق که وادارشان کرده زیر پرچم حمیت عربى چنان ایستادگى کنند، مبادا دچار رعب و وحشت شوید. به خدا قسم در اینان چیزى نمىبینى مگر تعصب و شور و حرارت عربى، قطعا آنها همه به راه ضلالت و گمراهىاند و شما به یقین برحقید پس اى قوم! صبور باشید، شکیبایى ورزید و همه با هم، آرام و همگام به سوى دشمنمان حملهور مىشویم. یکدیگر را یارى کنید، شکیبایى ورزید، خدا را یاد کنید، کسى از شما از برادرش چیزى نپرسسد، بدینسوى و آن سوى ننگرید. همچون پایدارى آنان، ایستادگى کنید، حسابشده بستیزید تا خداوند میان ما حکم و داورى کند که او بهترین داوران است. سس به محافظان خود دستور داد به سوى او بروند و محاصرهاش کنند، هاشم نیز با رجزخوانى به سوى آنان تاخت. او مىگفت: یکچشمى که براى خود به دنبال راه خلاصى است و مانند هیون گشنآورى، زره پوشیده است. او جنگ را تجربه کرده و هرگز فرار نمىکند و نه از دیه مىترسد و نه از قصاص در هراس است. هرکسى هرچند به رو درافتد و از میدان بگریزد، از چنگ مرگ هیچ گریزگاهى ندارد. همینطور با شمشیر خود صفوف شامیان را درهم تنید. پس از حملات متعدد، به سمت معاویه رفت. معاویه از ترس به قبیله «تنوخ» پناه برد. تنوخیان به سمت هاشم رفتند و او را محاصره کردند. یکى از آنان او را غافلگیر کرد و با استفاده از غفلت او، با شمشیر خود چنان ضربهاى به پاى او زد که پایش قطع شد. پس از آن، حارثبن حارثبن منذر تنوخى با نیزه خود ضربهاى به شکمش زد، به گونهاى شکم او از هم دریده شد. ولى هاشم با یک دست، دوباره شروع به جنگ کرد. ضعف او را فراگرفت و به همراهیان خود آرام گفت: «من مردى تنومندم، اگر کشته شوم قتلم شما را متوحش نسازد. دیرى بیش از زمانى که براى قربانى کردن شترى کافى است تا نحرکننده کار خود را انجام دهد و به پایان رساند، کارم به درازا نخواهد کشید.» فرستاده امام نزد او آمد و او را به پیشروى دستور داد. هاشم به او گفت: «به شکمم بنگر! وقتى دستش را از روى شکم خود برداشت رودههاى او بیرون ریخت و ناگهان بر زمین افتاد و به شهادت رسید. پس از او پسرش عبداللّه پرچم پدر را برگرفت و شروع به حمله نمود و رجزخوانى مىکرد و... .» 64
البته نقل است که هاشم در واپسین لحظات عمر خود نگاهى به کشتههاى اطراف خود کرد. ناگهان دید عبیداللّهبن عمربن خطاب کنار او کشته یا زخمى افتاده، سینهخیز به طرف او خزید تا به او نزدیک شد و چنان سینه او را گزید که دندانهایش در آن فرو رفت. در همان حال، بر سینه عبیداللّه افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. 65
در فقدان هاشم بسیارى از همراهیان او شعر سرودند. اولین کسى که شعر سرود پسرش عتبهبن هاشم بود. 66 علاوه بر او، ابوالطفیل عامربن واثله صحابى، 67 جریش سکونى، 68 ابنعدى فرزند حاتم، 69 شنّى، 70 عبداللّهبن ابىمعقل انصارى 71 و... شعر سرودند. علاوه بر آن، شامیان 72 از کشته شدن هاشم خوشحال شدند و به خاطر خوشحالى خود، در ذمّ او و عمار یاسر و... اشعارى سرودند و با قتل او احساس امنیت کردند. عمروبن عاص هم یکى از آنان بود. 73
اشعار هاشم مرقال
هاشم، این صحابى رسول خدا و همدم و یاور امیرالمؤمنین، از کسانى است که اشعارش در کتب تاریخى به وفور نقل شده. این اشعار را مىتوان در وقعة صفین، الفتوح و... به طور مفصل نظارهگر بود. 74 ولى شعرى که از او به یادگار مانده و از شهرت ویژهاى برخوردار است، سرودهاى است که نزد ابوموسى خواند. وى پس از اینکه به نزد ابوموسى اشعرى رفت، از او خواست با امیرمؤمنان به عنوان «بهترین این امت» بیعت کند، ولى ابوموسى امتناع ورزید و به او گفت: هاشم! عجله نکن و بگذار ببینیم مردم چه مىکنند و بر سر چه کسى به توافق مىرسند. هاشم عصبانى از نزد او بیرون رفت و در حالى که دست راستش را بر پشت دست چپ خود گذاشته بود گفت: این دستم براى على و این یکى براى خودم، و شروع به خواندن این شعر کرد:
أبایع غیر مکترث علیا ولا أخشى أمیرا اشعریا أبایعه و أعلم أن سأرضى بذاک اللّه حقا و النّبیا 75 ترجمه: بدون اینکه به کسى توجه کنم با على بیعت مىکنم و از امیر اشعرى هیچ نمىترسم و ابایى ندارم. با او بیعت مىکنم و مطمئنم که با این کار خود بهحق، هم خدا و هم رسولش را خشنود مىسازم.
فرزندان هاشم
فرزندان هاشم عبارتند از:
1. عتبهبن هاشمبن عتبة: نقل شده وى در کنار پدر خود در جنگ صفین رزمید تا به شهادت رسید. 76
2. عبداللّهبن هاشمبن عتبة: او نیز همچون برادرش عتبه در کنار پدرش مىجنگید. 77 پس از اینکه پدرش به شهادت رسید، پرچم پدر را برگرفت و شروع به جنگیدن کرد.در رثاى پدر خود اشعارى نیز سرود. وى در مجلسى که معاویه ترتیب داده بود در حالى که غل و زنجیر به دستش بسته شده بود به نزد معاویه آورده شد. عبداللّه با اشعارى بلیغ و درهمکوبنده در آن مجلس، هم معاویه و هممشاورمکارش عمروبن عاص را خوار و ذلیل کرد. 78
3. هاشمبن هاشمبن عتبة: او از سادات و مشایخ مدینه به شمار مىرود. نام پسر او نیز هاشم بوده است. نسب او چنین ذکر شده: هاشمبن هاشمبن هاشم المرقال. وى متوفاى سال 144 هجرى است. 79
4. سلیمانبن هاشمبن عتبة: نقل است که وى در دامان پیامبر صلىاللهعلیهوآله بوده و دست نوازش حضرت بر سر او کشیده شده، در این صورت، طبق مبانى برخى، جزء صحابه نیز به شمار مىرود. 80
5. درّهبنتهاشم: وى همسرعمیربنمساحق، وفرزندش حمید از اشراف و بزرگان در زمان معاویه بوده است. 81
هاشم مرقال در کربلا
در مورد خود هاشمبن عتبه نقل شده که وى در کربلا همراه امام حسین علیهالسلام حضور داشته، چنانکه دربارهاش مىگویند: سوارى کلاهخود بر سر با نیزهاى 18 ذرعى به دست از دور رسید. تا به میان میدان پا گذاشت گفت: هر که مرا نشناسد، بشناسد! منم هاشمبن عتبهبن ابىوقاص پسر عم عمربن سعد. پس رو به امام حسین علیهالسلام کرد و گفت: السلام علیک یا ابا عبداللّه! اگر پسر عمّم عمربن سعد به جنگ شما آمده، من آمدهام تا جان خود را نثار شما کنم.
محدث نورى در لؤلؤ و مرجان مىنویسد:
قصه مبارزت و کشته شدن او، که تمام آن دروغ است، جزما؛ زیرا که هاشم از شجاعان معروف بود و از این جهت او را «مرقال» مىگفتند و از خاصه ملازمان رکاب ظفر انتساب حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و علم بزرگ اردوى جلالت و رایت عظماى عساکر منصوره در جنگ صفین در دست او بود و در همان روز که از جنداللّه عمار یاسر و جماعتى به درجه شهادت رسیدند و از لشکر معاویه ذوالکلاع معروف و عبیداللّه پسر عمرو هلاک شدند، هاشم نیز شهادت و شجاعت و قوت ایمان و جلادت او را ذکر کرده، حتى بعضى مراثى که براى او گفتهاند و شبهه در کذب آنچه در محرق (القلوب) و قبل از او در روضه کاشفى است، نیست. و از این عجیبتر آنکه نوشته چون پسر سعد هزار سوار براى مقاتله با هاشم فرستاد، حضرت نیز برادر فضل را با ده نفر از انصار براى اعانت هاشم فرستاد الى آخر. 82
علّامه مامقانى نیز سخن محدث نورى را متذکر شده و در ادامه فرموده: کسى که همراه حسین علیهالسلام شهید شده یا عتبهبن هاشم (پسر هاشم) و یا هاشمبن عتبهبن هاشم (نوه هاشم) بوده نه هاشم مرقال معروف.
وى پس از تعدیل او، از قول رجالشناسان مىنویسد:
نکتهاى که باقى مىماند این است که روایت شده وى به خاطر یارى حسین علیهالسلام به سمت کربلا رفت و به همراه او جنگید تا به شهادت رسید، اما در تاریخ تصریح شده که وى در صفین کشته شده. در بخش «هشام» این نکته مىآید که این گفتار بنابر اشتباه ابنداوود صورت گرفته. محدث نورى در کتاب خود با عنوان الدرر و المرجان از آثار معتمده نقل کرده است که کسى که همراه با حسین علیهالسلام در کربلا شهید شده عتبهبن هاشم و هاشمبن عتبهبن هاشم (نوه هاشم) است نه هاشممرقال معروف. 83
نتیجهگیرى
از مجموع آنچه گذشت مىتوان گفت:
1. هاشمبن عتبه، معروف به «هاشم مرقال» از قبیله بنىزهره، جنگجوى پخته نظامى، مشاور و از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیهالسلام و علمدار حضرت در جنگ صفین، به شمار مىرفت. وى برخلاف عموى خود سعدبن ابىوقاص با امیرمؤمنان علیهالسلام بیعت نمود. از اینرو، در مراحل مختلف جنگهاى حضرت در کنار سایر اصحاب مانند عمار یاسر، مالکاشتر و... از جمله مشاوران نظامى امام علیهالسلام به شمار مىرفت. رجالیان شیعه و سنى وى را توثیق نمودهاند. علاوه بر اینکه شجاعت و دلیرمردى وى مورد توجه ایشان است.
2. هاشم در عصر ابوبکر و عمر به عنوان فرمانده و جنگجویى نظامى در فتوحات شام، قادسیه و... دلاورىهایى از خود نشان داد که تحسین خلفا و سایر مردمان را برانگیخت. اما وى در زمان عثمان از جمله کسانى بود که از عملکردهاى عثمان به شدت ناراضى بود. وى در کوفه به دستورات سعیدبن عاص، والى عثمان در کوفه بىاعتنا بود، به گونهاى که به دلیل این بىاعتنایى، سعیدبن عاص این صحابى جلیلالقدر را علاوه بر شکنجه، خانه او را آتش زد.
3. به نظر مىرسد که بنابر مقولات و شهادات تاریخ، هاشم از جمله کسانى است که در سقیفه بنىساعده حضور نداشته و در ابتدا همراه با امام علیهالسلام و دیگران بیعت با ابوبکر را برنتابیده است. اگر در سقیفه حضور مىیافت، بدون شک از امام علیهالسلام دفاع مىکرد. همانگونه که وى از جمله بیعتگیرندگان امام از مردم بود که به شدت در بیعت خویش با امام استوار بود.
4. شهادت هاشم در جنگ صفین سبب تقویت بنیه روحى سپاه معاویه شد. اشعار سپاه شام در مذمت وى شاهد این مدعاست. امام علیهالسلام در فقدان وى گریست و بدون غسل و کفن او را دفن نمود.
5. برخى بر این باورند که هاشم در کنار امام حسین علیهالسلام در کربلا حضور داشته است، اما بنا به گفته محدث نورى و نیز علّامه مامقانى باید گفت که پسر یا نوه وى در کربلا در کنار امام بوده است؛ چراکه وى در صفین جام شهادت را نوشید.
-
منابع
- ـ نهجالبلاغه، تحقیق صبحى صالح، قم، دارالهجره، 1407ق.
- ـ ابن ابىالحدید معتزلى، شرح نهجالبلاغة، تحقیق محمّدبن ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاءالکتب العربیة، 1378ق.
- ـ ابناثیر، اسدالغابة، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
- ـ ـــــ ، النهایة فى غریبالحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد الزاوى، ط. الرابعة، قم، اسماعیلیان، 1367.
- ـ ابنحبان، مشاهیر علماء الامصار، تحقیق مرزوق على ابراهیم، بیروت، دارالوفاء 1411ق.
- ـ ابن حزم، جمهرة انسابالعرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1403ق.
- ـ ابنسعد بن منیع الهاشمى البصرى، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق.
- ـ ابنکثیر دمشقى، اسماعیل، البدایة والنهایة، تحقیق على شیرى، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1408ق.
- ـ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، تحقیق سیدحسن امین، ط. الخامسة، بیروت، دارالتعارف، 1403ق.
- ـ امینى، عبدالحسین، الغدیر، تهران، دارالکتاب الاسلامى، 1366ق.
- ـ اندلسى، ابن عبدربه، العقد الفرید، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا.
- ـ بلاذرى، احمدبن یحیى، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
- ـ تهامى، سید غلامرضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1385.
- ـ ثقفى کوفى، ابراهیمبن محمد، الغارات، تحقیق جلالالدین حسینى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
- ـ حمیرى کلاعى، ابوالربیع، الإکتفاء بما تضمنه من مغازى رسولاللّه و الثلاثة الخلفاء، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1420ق.
- ـ دینورى، ابنقتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، قم، منشورات الشریف الرضى، 1415ق.
- ـ دینورى، احمدبن محمّد، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضى، 1368.
- ـ ذهبى، شمسالدین محمدبن احمد، تاریخالإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، ط. الثانیة، بیروت، دارالکتاب العربى، 1413ق.
- ـ ذهبى، شمسالدین محمّدبن احمد، سیر اعلام النبلاء، اشراف شعیب الارنؤوط، ط. التاسعة، بیروت، موسسهالرسالة، 1413ق.
- ـ راوندى، قطبالدین، الدعوات، قم، مدرسة الامام المهدى (عج)، 1407ق.
- ـ زرکلى، خیرالدین، الاعلام، ط. الثالثة، بىجا، بىنا، بىتا.
- ـ شاکرى، حسین، الصفوة من الصحابة و التابعین، قم، الهادى، 1415ق.
- ـ صدوق، محمّدبن على، الامالى، چ هفتم، تهران، کتابچى، 1380.
- ـ صفدى، خلیلبن ابیک، الوافى بالوفیات، تحقیق احمد الارناؤوط و ترکى مصطفى، بیروت، دار احیاءالتراث، بیروت، 1420ق.
- ـ طبرى، محمّدبن جریر، تاریخ الطبرى، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، ط. الثانیه، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، الخلاف، قم، موسسهالنشر الاسلامى، 1407ق.
- ـ ـــــ ، تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن موسوى خرسان، ط، الثالثة، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1364.
- ـ عسقلانى، ابنحجر، الإصابة فى تمییزالصحابة، تحقیق صرفى جمیل العطار، بیروت، دارالفکر، 1421ق.
- ـ عسکرى، سیدمرتضى، معالم المدرستین، بیروت، مؤسسة النعمان، 1410ق.
- ـ قرشى بنابى، سید علىاکبر، مفردات نهجالبلاغة، چ دوم، قم، انتشارات اسلامى، 1382.
- ـ قرطبى، ابن عبدالبر، الإستیعاب فى معرفهالاصحاب، تحقیق علىمحمد بجاوى، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
- ـ قمى، شیخ عباس، الکنى و الألقاب، ط. الرابعة، تهران، منشورات مکتبة الصدر، 1397ق.
- ـ کوفى، ابناعثم، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1406ق.
- ـ مازندرانى، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابىطالب، تحقیق و تصحیح لجنة من علماء النجف الاشرف، نجف اشرف، مکتبة الحیدریة، 1376ق.
- ـ مامقانى، عبداللّه، تنقیح المقال، نجف اشرف، المطبعة الرضویة، 1352ق.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، ط. الثالثة، بیروت، داراحیاء التراثالعربى، 1403ق.
- ـ محمدى رىشهرى، محمّد، دانشنامه امیرالمؤمنین علیهالسلام بر پایه قرآن و حدیث، ترجمه عبدالهادى مسعودى، قم، دارالحدیث، 1382.
- ـ مدنى شیرازى، سید علىخان، الدرجات الرفیعة فى طبقاتالشیعة، قم، بصیرتى، 1397ق.
- ـ مسعودى، علىبن حسین، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقیق اسعد داغر، ط. الرابعة، قم، دارالهجرة، 1409ق.
- ـ مفید، محمّدبن محمّد نعمان، الجمل، قم، مکتبة الداورى، بىتا.
- ـ منقرى، نصربن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ط. الثانیه، قاهرة، مؤسسهالعربیة الحدیثة، 1382ق.
- ـ نسائى، احمدبن شعیب، خصائص علىبن ابیطالب، ترجمه فتحاللّه نجارزادگان، قم، بوستان کتاب، 1387.
- ـ نورى، میرزاحسین، لؤلؤ و مرجان، قم، پیام مهدى، 1386.
- ـ یعقوبى،احمدبنابىیعقوب، تاریخیعقوبى، بیروت،دارصادر،بىتا.
-
پى نوشت ها
-1 دانشجوى کارشناسى ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تهران پردیس قم. دریافت: 11/7/88 ـ پذیرش: 12/6/89.
1 ـ مرقال از ارقال، دویدنى سریعتر از یورتمه است و مرقال، صیغه مبالغه؛ یعنى کسى که به طور فراوان اینگونه مىدود و به پیش مىتازد ر.ک: ابن اثیر، النهایة، ج 2، ص 253، واژه مرقال به معناى شتابنده است و چون هاشم در پیشاپیش مبارزان مىجنگید، او را به مرقال ملقب کردند. (سیدغلامرضا تهامى، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج 2، ص 1893؛ سید علىاکبر قرشى، مفردات نهجالبلاغة، ج 2، ص 506؛ محمد محمّدى رىشهرى، دانشنامه امیرالمؤمنین، ج 12، ص 353).
2 ـ احمدبن محمدبن اندلسى، العقد الفرید، ج 4، ص 317.
3 ـ براى نمونه، ر.ک: ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمّدبن ابوالفضل ابراهیم، ج 6، ص 93، با اندکى تغییر؛ نهجالبلاغه، خ 68؛ احمدبن یحیى بلاذرى، انسابالاشراف، ج 2، ص 404؛ ابراهیمبن محمد ثقفى کوفى، الغارات، ج 1، ص 302.
4 ـ نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفین، ص 112؛ سیدمحسن امین، اعیانالشیعة، ج 15، ص 175.
5 ـ ابن عبدالبر قرطبى، الاستیعاب، ج 4، ص 1456.
6 ـ عزالدینبن الاثیر الجزرى، اسدالغابة، ج 4، ص 579.
7 ـ احمدبن علىبن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 5، ص 389.
8 ـ خیرالدین زرکلى، الاعلام، ج 9، ص 49.
9 ـ شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب، ج 3، ص 180.
10 ـ براى مطالعه بیشتر درباره این جریان، ر.ک: نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 354ـ355؛ سید علىخان مدنى شیرازى، الدرجات الرفیعة، ص 379.
11 ـ ابنقتیبه، المعارف، ص 241.
12 ـ شمسالدین محمّد ذهبى، سیر اعلامالنبلاء، ج 3، ص 486.
13 ـ سیدمحسن امین، اعیانالشیعه، ج 15، ص 173و176.
14 ـ عبدالحسین امینى، الغدیر، ج 1، ص 270.
15 ـ ر.ک: جعفربن محمد طوسى، التهذیب الاحکام، ج 1، ص 331؛ همو، الخلاف، ج 1، ص 715؛ قطبالدین راوندى، الدعوات، ص 256؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 346.
16 ـ باید گفت که وهیب نیز آمده، (ابن حزم، جمهرة انسابالعرب، ص 128).
17 ـ ابن ابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 55؛ سید علىخان مدنى شیرازى، همان، ص 375.
18 ـ ابن حزم، همان، ص 8.
19 ـ ابن ابىالحدید، همان، ج 6، ص 55.
20 ـ سیدمرتضى عسکرى، معالمالمدرستین، ج 1، ص 124.
21 ـ احمدبن شعیب نسائى، خصائص علىبن ابىطالب، ترجمه فتحاللّه نجارزادگان، ص 130و131.
22 ـ ر.ک: حسین الشاکرى، الصفوة من الصحابة و التابعین، ج 2، ص 323.
23 ـ در مورد شهادت هاشم، ر.ک: احمدبن داود دینورى، اخبارالطوال، ص 183؛ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 346و355؛ علىبن حسین مسعودى، مروجالذهب، ج 2، ص 393 و397.
24 ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 11، ص 511؛ ابن عبدالبر قرطبى، همان، ج 4، ص 1546؛ ابناثیر، اسدالغابة، ج 4، ص 579؛ احمدبن حجر عسقلانى، همان، ج 5، ص 389؛ خیرالدین زرکلى، همان، ج 9، ص 49؛ سیدمحسن امین، همان، ج 15، ص 174.
25 ـ ابناعثم کوفى، الفتوح، ج 1، ص 94.
26 ـ حسین شاکرى، همان، ج 5، ص 389.
27 ـ ابنسعد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، ج 4، ص 192.
28 ـ قیس العطار، دیوان هاشم المرقال، ص 10.
29 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: ابناعثم کوفى، همان، ج 1، ص 170.
30 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 11، ص 511؛ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 10، ص 26؛ علىبن حسین مسعودى، همان، ج 2، ص 378؛ شمسالدین محمّد ذهبى، تاریخالاسلام، ج 3، ص 584؛ ابن عبدالبر قرطبى، همان، ج 4، ص 1546؛ عبدالحسین امینى، همان، ج 8، ص 270.
31 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 394و435.
32 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: احمدبن داود دینورى، همان، ص 119؛ احمدبن ابىیعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 145؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 478 و 578.
33 ـ عبدالبر قرطبى، همان، ج 4، ص 1546؛ شمسالدین محمّد ذهبى، تاریخالاسلام، ج 3، ص 161؛ سیدمحسن امین، همان، ج 10، ص 251.
34 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 2، ص 404؛ ابراهیمبن محمد ثقفى کوفى، همان، ج 1، ص 302؛ نهجالبلاغه، خ 68؛ ابن ابىالحدید، همان، ج 6، ص 93.
35 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 326.
36 ـ همان، ص 346.
37 ـ همان، ص 326؛ ابن ابىالحدید، همان، ج 8، ص 10.
38 ـ شمسالدین محمّد ذهبى، تاریخالاسلام، ج 3، ص 584ـ585؛ احمدبن محمدبن اندلسى، العقدالفرید، ج 4، ص 317.
39 ـ براى مطالعه بیشتر در مورد رشادتهاى هاشم در صفین، ر.ک: نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 328، 346، 355 و 356؛ ابن ابىالحدید، همان، ج 8، ص 35؛ احمدبن محمدبن اندلسى، همان، ج 4، ص 317؛ سید علىخان مدنى شیرازى، همان، ص 378.
40 ـ محمّدبن محمد مفید، الجمل، ص 50.
41 ـ ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل ابىطالب، ج 1، ص 291.
42 ـ عبدالحسین امینى، همان، ج 1، ص 189ـ190.
43 ـ حسین شاکرى، همان، ج 2، ص 331.
44 ـ عبدالحسین امینى، همان، ج 1، ص 164.
45 ـ محمدبن على صدوق، الامالى، ص 53.
46 ـ بقره: 101.
47 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 112؛ ابن ابىالحدید، همان، ج 3، ص 184؛ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 404؛ سید علىخان مدنى شیرازى، همان، ص 377.
48 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 112.
49 ـ همان، ص 355 و 356.
50 ـ ابناعثم کوفى، همان، ج 1، ص 96.
51 ـ همان، ج 1، ص 152؛ ابوالربیع حمیرى، الاکتفاء، ج 2، ص 237.
52 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 11، ص 511؛ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 10، ص 26؛ علىبن حسین مسعودى، همان، ج 2، ص 378؛ شمسالدین محمد ذهبى، تاریخالاسلام، ج 3، ص 584؛ ابن عبدالبر قرطبى، همان، ج 4، ص 1546؛ عبدالحسین امینى، هماان، ج 8، ص 270.
53 ـ ابوالربیع حمیرى، همان، ج 2، ص 474 و 480؛ احمدبن داود دینورى، همان، ص 121.
54 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 478 و 525؛ احمدبن داود دینورى، همان، ص 119.
55 ـ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 4، ص 33.
56 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 10، ص 27؛ ابناعثم کوفى، همان، ج 1، ص 381ـ382؛ عبدالحسین امینى، همان، ج 8، ص 270.
57 ـ عبدالحسین امینى، همان، ج 8، ص 270.
58 ـ احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ج 10، ص 27.
59 ـ عبدالحسین امینى، همان، ج 8، ص 270؛ خلیلبن ابیک صفدى، الوافى بالوفیات، ج 27، ص 129.
60 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: ابنسعد، همان، ج 4، ص 49 و 53؛ محمّدبن جریر طبرى، همان، ج 3، ص 220 و 230؛ شمسالدین محمّد ذهبى، تاریخالاسلام، ج 3، ص 10و20..
61 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 92.
62 ـ ابن ابىالحدید، همان، ج 14، ص 9.
63 ـ ابناعثم کوفى، همان، ج 3، ص 25.
64 ـ در مورد شهادت هاشم، ر.ک: احمدبن داود دینورى، همان، ص 183؛ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 346 و 355؛ علىبن حسین مسعودى، همان، ج 2، ص 393و394.
65 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 348 و 356؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 33، ص 37؛ شیخ عباس قمى، الکنى و الالقاب، ج 3، ص 181.
66 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 348.
67 ـ همان، ص 359.
68 ـ همان، ص 401.
69 ـ همان؛ ابناعثم کوفى، همان، ج 3، ص 175.
70 ـ نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 406.
71 ـ همان، ص 358 و 359.
72 ـ همان، ص 357.
73 ـ همان، ص 384.
74 ـ نصربن مزاحم، همان، ص 327 و 347ـ348؛ ابناعثم کوفى، همان، ج 3، ص 118.
75 ـ احمدبن علىبن حجر عسقلانى، همان، ج 5، ص 389ـ390.
76 ـ ابناعثم کوفى، همان، ج 2، ص 118ـ119.
77 ـ سیدمحسن امین، همان، ج 8، ص 89.
78 ـ براى مطالعه بیشتر، ر.ک: نصربن مزاحم منقرى، همان، ص 348 و 356.
79 ـ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص 221؛ ابن حزم، همان، ص 129.
80 ـ احمدبن علىبن حجر عسقلانى، همان، ج 3، ص 201.
81 ـ همان، ج 4، ص 602.
82 ـ میرزا حسین نورى، لؤلؤ و مرجان، ص 186ـ187.
83 ـ عبداللّه مامقانى، تنقیحالمقال، ج 3، ص 288.