گذر و نظرى بر زندگى و شخصيت فيض كاشانى
سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 83ـ100
خادمحسين فاضلى -1
چكيده
فيض، در خانوادهاى اهل علم به دنيا آمد. در محضر بزرگان دانش آموخت و در علوم گوناگون صاحبنظر شد. سرانجام در كاشان به تدريس و تأليف پرداخت. علاوه بر تربيت شمارى از بزرگان، دويست اثر از خود به يادگار گذاشت. از نظر پارسايى و وارستگى زبانزد عام بود. در تفسير، اخلاق، فقه، عرفان، بيانهاى ناب دارد و در آراى خود از قرآن و احاديث بهره گرفته است. در آغاز به دنبال فقه بود، سپس به عرفان روى آورد و در آخر خود را مقلّد قرآن و پيرو حديث ناميد. وى در نشر فرهنگ اهلبيت عليهمالسلام كوشيد. در جوانى به دنبال وحدت بين صوفىها و مخالفان بود، كه همين موضوع سبب نسبتهاى ناروا به فيض گرديد. او سرانجام رفتار و روش صوفيه را برخلاف شريعت خواند.
اين مقاله با رويكرد تحليلى و اسنادى و با هدف به تصوير كشيدن شخصيت فيض و ارزيابى نسبتهاى داده شده چون صوفيگرى، به اوست.
كليدواژهها: فيض كاشانى، شخصيت، مقام علمى و خدمات ملامحسن، صوفيه، حديثگرايى و شاعرى.
مقدّمه
فيض كاشانى شخصيت فرهيخته و عالم صاحبنامى است كه براى گسترش فرهنگ اهلبيت عليهمالسلام زحمتهاى فراوانى كشيد. او در رشتههاى مختلف چون تفسير، حديث، فقه، اصول، كلام، فلسفه، اخلاق، ادبيات و... صاحب اثر است. خود فيض دوبار زندگىنامه خويش را نوشته است. پس از آن، و از گذشتههاى دور، دانشمندان رجال، چون سيدمحسن امين در اعيانالشيعه، تنكابنى در زندگى دانشمندان، خوانسارى در روضاتالجنات، دوانى در مفاخر اسلام، رسول جعفريان در مقدّمه ده رساله فيض و ديگران درباره ابعاد شخصيت علمى فيض كاشانى، كمابيش، به پژوهش پرداخته و آن عالم بزرگ را به اوصاف برجسته و كمالات كمنظير و فرهيختگى شناخته و شناساندهاند. با اينهمه، به دليل جايگاه علمى برجسته و خدمات ارزنده فيض به جهان اسلام، و نيز به لحاظ بعضى نسبتهاى نابجا كه به وى روا داشتهاند ضرورى مىنمايد تا زواياى زندگى علمى آن عالم فرهيخته واكاوى شود. در پژوهش حاضر ناروايى بعضى نسبتها به فيض آشكار شده است و شايد بتوان همين مطلب را رهاورد اين پژوهش به حساب آورد. همچنين پژوهش حاضر به پرسشهاى ذيل پاسخ داده است:
ابعاد گوناگون شخصيت علمى فيض كاشانى چگونه بوده است؟ آيا وى را بايد فقيه يا فيلسوف ناميد؟ آيا فيض را مىتوان در شمار صوفىها به حساب آورد؟ فيض را بايد شخصيت اخبارى صرف تلقّى نمود يا اينكه مىتوان او را فرد اصولى نيز ناميد؟
اين نوشتار ضمن به تصوير كشيدن ابعاد علمى و ارزنده شخصيت فيض، در پاسخ پرسشهاى مذكور، اثبات مىكند كه وى از مسلك صوفىگرى بيزار بوده و رفتار آنان را برخلاف شريعت و دستور قرآن مىدانسته است.
دوران كودكى، تحصيلات و استادان فيض
محمّدمحسن فرزند مرتضى، مشهور به ملّامحسن و ملقب به فيض (1007ـ1091) است، كه به او ملّامحسن كاشانى نيز مىگويند. 1 وى در چهاردهم ماه صفر 1007 قمرى در خاندان علم و عرفان كه سابقه درخشان آنان به حدود چهار قرن مىرسد در كاشان به دنيا آمد. 2
فيض در دو سالگى پدر را از دست داد و مقدمات علوم دينى را در كاشان آموخت. در بيست سالگى راهى اصفهان گرديد و در محضر جمعى از بزرگان دانش آموخت و علوم گوناگون از جمله رياضى را فراگرفت. 3 وى سپس براى شناختن رجال و حديث رهسپار شيراز گرديد و از محضر عالم بزرگ سيدماجد بحرانى بهرهها گرفت و در فقه به مقام اجتهاد نايل آمد. 4 ملّامحسن شاگرد صدرالمتألّهين شيرازى نيز بوده است. پس از تحصيل در شيراز همراه استادش به قم مىآيد و در آنجا اقامت گزيده، نزد استاد به تحصيلات خود ادامه مىدهد. در آخر از قم به موطن خود، كاشان، مىرود و در اين شهر ماندگار مىشود. 5
سيد نعمتاللّه جزائرى مىگويد: هنگامى كه فيض قصد سفر به محضر سيدماجد بحرانى نمود، بنا را بر استخاره گذاشت، اين آيه آمد: 6 «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ...» (توبه: 122)؛ چرا از هر گروهى، طايفهاى كوچ نمىكنند، تا در دين آگاهى يابند.
فيض پس از بازگشت به اصفهان، از محضر شيخ بهاءالدين عاملى نيز اجازه روايت حديث گرفت؛ چنانكه در سفر حج از شيخمحمد عاملى اجازه نقل حديث اخذ كرد. وى به شهرهاى ايران مسافرت كرد و از دانشمندان بهرهها برد، زمانى كه ملّاصدرا در كهك قم، دوره رياضت باطنى را آغاز كرد، ملّامحسن كاشانى و ملّاعبدالرزاق (صاحب شوارق)، هشت سال مونس تنهايى او بودند و از محضرش كمال بهره معنوى و علمى را بردند. استاد آنها را جوانانى لايق يافت و هر دو شاگرد خويش را به دامادى برگزيد. 7 و لقب فيض و فياض را براى آنان انتخاب كرد، 8 نام همسر فيض، صدريه و نام همسر فياض، بدريه بوده است. 9
فيض ضمن روايت از ملّاخليل قزوينى، شيخمحمّد عاملى فرزند صاحب معالم و ملّاصالح مازندرانى شارح كافى، ملّامحمّدطاهر قمى و مرحوم سيدهاشم بحرانى، از محضر آنها نيز كسب فيض نموده است. آنان از دانشمندان شيعه بودند كه افتخار دريافت اجازات علمى از ايشان نصيب فيض شد. 10
فيض به پشتوانه استعداد خدادادى در علوم و فنون عقلى، نقلى، اصول و فروع مبانى شرعى به مقامهاى عالى رسيد و در همه آنها مهارت كامل يافت؛ چنانكه همواره در كاشان به تدريس، تأليف و تصنيف در علوم مختلف يعنى فلسفه، كلام، حديث، تفسير و شعر و ادب اشتغال ورزيد. فيلسوف الهى فيض كاشانى در شمار فقيهان بزرگ، حكيمان، مفسّران، مصنّفان و صاحبنظران اسلامى است. در دوران وى همگان او را فقيهى نامدار، حكيمى برجسته، محدثى پركار و مفسّر صاحبنظر مىدانستهاند. او از لحاظ ملكات نفسانى، خصال معنوى و دورى از تعلقات مادى، از مردان كمنظير و از مفاخر جهان اسلام و تشيع شمرده شده است.
فيض در دوران شخصيتهاى علمى چون علّامه محمّدباقر مجلسى، ملّاعبدالرزاق لاهيجى، محقّق سبزوارى، شيخ حرّ عاملى، ملّاصالح مازندرانى و... مىز يست كه همه از فقيهان و محدثان يا از فيلسوفان پرآوازه بودند. با اينهمه، مقام خويش را در فضل و دانش و تأليفات فراوان حفظ كرد و غير از علّامه مجلسى، شاگردش، شهرت وى از همگان بيشتر بوده و تا امروز آوازه او ماندگار گرديده است.
به گفته سيد محمّدباقر خوانسارى، فيض كاشانى در مراتب معرفت و اخلاق و تطبيق ظواهر بر بواطن، با ذوق و سليقه خود، مانند غزالى بوده و بسيارى از تصنيفات خود را به روش او نوشته است. 11
شاگردان فيض
فيض دانشمندان بزرگى را تقديم جامعه نمود، از جمله: 1. محمّدباقر مجلسى مؤلف بحارالانوار، وى از محضر فيض زمانى كه در اصفهان ماندگار شد، بهرههاى فراوان برد؛ 12 2. سيد نعمتاللّه جزايرى؛ 3. محمّدمحسن عرفان شيرازى؛ 4. قاضى سعيد قمى؛ 5. ملّا محمّدصادق خضرى؛ 6. شمسالدين قمى؛ 13 7. محمّد، مشهور به علمالهدى فرزند فيض كه داراى آثار علمى فراوانى است؛ 8. معينالدين، فرزند ديگر وى كه او نيز در فقه و حديث متبحر و دارايى تأليفاتى است؛ 9. محمّد مؤمن برادر فيض از فقيهان و مدرسان دوران خود؛ 10. شاه مرتضى پسر برادر فيض و دو فرزند او كه هر سه از بزرگان عصر خود بودهاند 14 و شاگردان فراوان ديگرى كه فرصت ذكرشان نيست.
فيض از منظر بزرگان
بزرگان شيعه، مقام علمى، معنوى و برازندگى فيض را ستودهاند. شيخ حرّ عاملى مىگويد: «مولا محمّدبن مرتضى معروف به محسن كاشانى، دانشمندى فاضل، عالم، ماهر، حكيم، متكلّم، محدّث، فقيه، محقق، شاعر و اديب بود. وى از نويسندگان برجسته عصر ماست كه داراى كتابهاى فراوانى مانند الوافى و تفاسير سهگانه و... مىباشد.» 15
سيد نعمتاللّه جزائرى، شاگرد فيض مىگويد: «استاد محقّق ما، ملّا محمّدمحسن فيض كاشانى صاحب كتاب الوافى و دويست كتاب و رساله ديگر مىباشد.» 16
محدث نورى، صاحب مستدركالوسائل مىگويد: «از استادان علّامه مجلسى، عالم بافضل، متبحر، محدث، عارف و حكيم ملّامحسن فرزند شاه مرتضى، مشهور به فيض كاشانى است.» 17
محدث قمى درباره فضل و مقام او مىنويسد: «... وى در علم، ادب و فراوانى دانستنىها و به كارگيرى تعبيرات و عبارتهاى زيبا و رسا در نوشتههاى خويش و تسلط همهجانبه به علوم عقلى و نقلى زبانزد و مشهور است.» 18
علّامه امينى درباره وى مىگويد: «ملّامحسن فيض، پرچمدار فقاهت و حديث و گلدسته رفيع فلسفه، مخزن معارف دين، اسوه اخلاق و منبع جوشان دانشهاست... . بعيد مىنمايد كه روزگار ديگر همانند او فرزندى را بياورد.» 19
آيتاللّه محمّدحسين حسينى تهرانى از زبان علّامه طباطبائى درباره جامعيت و مقام دانش فيض مىگويد:
«... اين مرد، جامع علوم است و به جامعيت او در عالم اسلام، كمتر كسى را سراغ داريم و ملاحظه مىشود كه در علوم مستقلاً وارد شده و علوم را با هم خلط و مزج نكرده است. در تفسيرِ صافى و اصفى و مصفى وارد مسائل فلسفى، عرفانى و شهودى نمىگردد، در اخبار كسى كه وافى او را مطالعه كند مى بينيد يك اخبارىِ صرف است و گويى اصلاً فلسفه نخوانده است، در كتابهاى عرفانى و ذوقى نيز از همان روش تجاوز نمىكند و از موضوعات خارج نمىشود، با اينكه در فلسفه استاد و از مبرّزان شاگردان صدرالمتألّهين بوده است.» 20
شهيد مطهّرى مىگويد: «... فيض كاشانى هم يك مرد محدث فقيهى است و گاهى در آن كار و محدثى و فقاهتش خيلى قشرى مىشود و هم ضمنا يك مرد حكيم و فيلسوفى است.» 21
مؤلف روضاتالجنات در ستايش فيض مىگويد: «مقام او در فضل، فهم و مهارت وى در فروع و اصول، تأليفات بسيار او كه با عبارتهاى زيبا و استحكام معنا نگارش يافتهاند، مشهورتر از آن است كه بر احدى، تا پايان روزگار پوشيده باشد.» 22
مقام معنوى فيض
فيض كاشانى، بزرگمرد دوران و در ميدان عمل و پارسايى و وارستگى زبانزد بوده است. او كه در خانواده معروف به دانش و تقوا رشد كرد و ساليانى در كنار ملّاصدراى شيرازى روزگار گذراند، از نظر معنوى سرآمد روزگار گرديد. آيتاللّه تنكابنى در مقام پارسايى و معنويت وى مىنويسد: «در زمان شاه عباس پادشاه فرنگ شخصى را فرستاد و نامهاى از پادشاه آن كشور براى شاه عباس آورد كه در آن نوشته بود: "دستور بدهيد علماى مذهب شما با فرستاده من در امر دين و مذهب مناظره كنند؛ اگر مغلوب او شوند به مذهب ما بگرويد و اگر ما مغلوب شديم تابع شما مىشويم.
فرستاده فرنگ هنرش اين بود كه هر كس، چيزى را در دست پنهان مىكرد، از آن خبر مىداد. شاه عباس علما را جمع كرد، و پس از مشورت بنا شد ملّامحسن فيض كه سرآمد علما بود، با آن شخص مناظره كند. فيض گفت: "من حاضرم"."
آن فرستاده گفت: اكنون چيزى در دست بگير تا من بگويم در مشت تو چيست؟ فيض كاشانى تسبيحى از تربت سيدالشهداء را در دست گرفت.
آن شخص در درياى فكر فرو رفت. ملّامحسن گفت: چرا عاجز شدى؟ فرستاده گفت: عاجز نشدم، ولى طبق تخصص خود چنان مىبينم كه در دست تو قطعهاى از خاك بهشت است و تفكر من از اين خاطر است كه خاك بهشت چگونه به دست تو رسيده است؟
فيض فرمود: راست گفتى. در دست من قطعهاى از خاك بهشت است و آن تسبيحى از قبر مطهّر دخترزاده پيامبرمان امام حسين عليهالسلاماست و از اين قضيه، حقانيت دين ما و بطلان راه تو آشكار شد. فرستاده پادشاه فرنگ اسلام را اختيار نمود.» 23
فيض در زهد و پارسايى مقامى ويژه داشته است. او همواره به فكر نشر فرهنگ اهلبيت عليهمالسلام بوده و از ماديات فاصله گرفته و هرگز براى امور دنيا طمع نورزيده است. وى نمازجمعه و جماعت را گاهى در كاشان و زمانى هم در قمصر اقامه مىنموده. فيض تابستانها به قمصر مىآمده، بلكه بعضى سالها اغلب اوقات در آنجا بوده است. در يكى از سالها شاه عباس دوم وارد قمصر مىشود، و چون از زندگى زاهدانه فيض آگاه مىگردد، از وى اجازه مىخواهد كه خانه مجللّى در خور شأن او برايش بنا كند، ولى فيض نمىپذيرد. شاه عباس مىگويد: خانهاى براى خود بنا مىكنم و چون به اتمام مىرسد آن را به نام «علمالهدى» فرزند نوجوان فيض قباله كرد و به وى مىبخشد تا به وسيله او به پدر عالىقدرش برسد. فيض پس از با خبر شدن، پسرش را سخت توبيخ كرد و هرگز قدمى بر آن خانه كه قسمتى از آن تاكنون باقى است نگذاشت. 24
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است به هوش باش تو اى شاهباز صدرهنشين نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد است 25
خدمات ارزنده
فيض در نشر فرهنگ اهلبيت عليهمالسلام به زبان فارسى اقدامات جدّى كرده است. وى افزون بر كوشش در راه تهذيب جامعه از راه تأليفات گرانارج كتابهاى اخلاقى و تبليغ دايم، سعى وافر در گسترش فرهنگ شيعه نموده است. بدون شك فيض كاشانى و نيز شاگرد او علّامه مجلسى از جمله نوادر روزگارند كه در نشر معارف و فرهنگ اهلبيت و قرآن تلاش بىنظير و خدمات ارزندهاى انجام دادهاند.
«در واقع فيض و علّامه مجلسى دو نمونه هستند كه در فارسى كردن متون شيعى بيشترين تلاش را كردهاند. نثر ساده و روان آنان باعث شده تا تودههاى مردم بتوانند به طور طبيعى با ترجمه روايات اهلبيت عليهمالسلام آشنا شوند. در كنار رواج شيعه، از اين طريق خدمت قابل توجهى نيز به زبان فارسى به ويژه سادهنويسى شده و اين حركت در برابر نثر مغلق ادارى آن دوره بسيار پراهميت است... فيض مانند علّامه مجلسى با عناوين ترجمهالصلوة، ترجمهالعقايد، ترجمهالشريعة و... اقدام شايستهاى در نشر فرهنگ شيعه در ميان مردم فارسى زبانداشته است... .» 26
ادوارد براون، شرقشناس غربى، درباره تأثير نوشتههاى فارسى در رواج تشيع مىنويسد:
علماى شيعه در اواخر عهد صفوى... كار بزرگى كردهاند كه همان تعميم و ترويج عقايد شيعه است كه به زبان عوام نوشته و منتشر ساختهاند. علماى مزبور دريافتند كه براى رسوخ در قلوب عامه لازم است به زبان قوم خود سخن برانند و به طرزى ساده چيز بنويسند و پاداش خود را نيز گرفتند؛ زيرا كه در نتيجه اين اقدام، عامه نسبت به مذهب شيعه عشقى مفرط و علاقه كامل پيدا كردند. 27
پيوند زننده شريعت و طريقت در تفسير
فيض عالمى فرهيخته است كه در تفسير قرآن روش ويژه دارد. وى در تفسير خويش طريقت و شريعت را با هم آميخت. چنانكه مرتضى مدرسى در طبقاتالمفسرين در ستايش او مىگويد: «وى از بزرگان علماى اماميه است؛ همانهايى كه به قرآن و حديث بىنهايت توجه داشتند. فيض در تفسير داراى روش ويژهاى است و در اين مورد طريقت و شريعت را با هم گرد آورده است. وى در زمينه حقايق قرآنى كه بر اصول فطرت و حكمت عالى استوار و بر نواميس طبيعت و عرفان صحيح منطبق است، و با فطرت و عقل آدمى دمساز دارد، تفسير بنامِ صافى و اصفى را تأليف كرده است. او در كتاب المحجهالبيضاء كه آن را در تهذيب احياءالعلوم غزالى تأليف كرده و اخبار بسيارى از اهلبيت عليهمالسلام درباره علم اخلاق و شناخت نفس و تربيت آن، به گونهاى روشن و جالب نقل كرده است و به راستى مىتوان آن را تفسير بر قرآن و شرحى بر احاديث دانست. او در اين كتاب به طور تحليلى از آراى غزالى بحث و سپس با استناد به كتاب خدا و سنت پيامبر صلىاللهعليهوآلهبه نقد و تهذيب آنها پرداخته، و در همه تأليفات خويش، براى آراى خود به قرآن و احاديث استشهاد كرده است. بىشك اگر ما او را در فهم آيات و درك احاديث صادر از منبع وحى با غزالى مقايسه كنيم، برترى آشكار او را بر غزالى با همه شهرت جهانى او، و منحصر بودن شهرت فيض به جامعه شيعه به خوبى احساس مىكنيم، و اگر تبليغاتى كه پيرامون غزالى در جهان به راه انداخته شده درباره فيض انجام مىشد، برجستگى و نبوغ او آشكار مىگرديد و پژوهشگران غرب به عظمت مقام علمى او واقف مىشدند، و در زمينه اخلاق و شناخت و تربيت نفس به آراى ارزشمند و عقايد حقه او در علم حديث و تفسير روى مىآوردند.» 28
آثار گرانبهاى فيض
يكى از امتيازات زندگى اين دانشمند وارسته آن است كه او مانند شاگردش علّامه مجلسى در تأليف، تصنيف و نشر آثار گرانسنگ و قلمى كردن آنها، توفيق ويژه يافت. اين مهم، نام او را در تاريخ ماندگار نمود. فيض در تمام رشتههاى علمى، كتابهاى نفيس دارد. او در فلسفه، كلام، تفسير، حديث، فقه، اصول، عرفان، اخلاق، شعر و ادب، معقول و منقول و در فروع و اصول، چندين كتاب نوشته است. بعضى آثار ايشان در چندين جلد به رشته تحرير آمده، كه همگى از آثار پر ارزش اسلامى است. فيض مانند مجلسى اول و دوم با هدف نشر آثار اهلبيت در ميان فارسىزبانها، تأليفات خود را به دو زبان عربى و فارسى نگاشته و البته قسمت عمده آثار وى عربى است؛ چراكه مربوط به اهل علم است. در مجموع فيض در نشر فرهنگ شيعه به زبان فارسى در كنار زبان عربى اقدامات جدى كرده است.
فيض كه عمر خود را براى تعليم، تربيت و تأليف صرف كرد، نوشتن كتاب و رساله را از هيجده سالگى آغاز نمود. برابر فهرست اديب و شاعر، مصطفى فيض، تعداد كتابها و رسالههاى فيض به يكصد و چهل مجلد مىرسد. 29 ولى محدث نامدار سيد نعمتاللّه جزائرى در مقامات كتابهاى فيض را بالغ بر دويست جلد دانسته است كه در طى 65 سال در علوم و فنون گوناگون تأليف كرد 30 و حقيقت نيز همين است.
فيض در اوايل زندگى يد طولايى در تأليف داشته و آثار مهم خويش را در چهل سال نخستين حيات، پديد آورده است. كار مهم وى تأليف كتاب صافى، معتصمالشيعه، مفاتيحالشرايع، علماليقين و عيناليقين است كه در چهل سال اول زندگى وى نگارش يافته است و آنگاه كتاب وافى را نگاشته و سپس رسالههاى گوناگونى را به يادگار گذاشته است، به همراه برخى آثار بزرگتر همانند الحقايق.
عادت فيض بر اين بوده است كه آنچه را به تفصيل مىنوشته، پس از مدتى گزيده آن را تأليف مىكرده تا در سطحى ديگر به كار آيد و خواننده زود به مقصد وى پى ببرد؛ كارى شايان تقدير كه اثر مفصل را به صورت خلاصه در اختيار پويندگان قرار داده است. فيض افزون بر تلخيص آثار خودش، در كار تهذيب و تلخيص كتابهاى مفيد ديگر نيز تلاش ورزيده است. او همانگونه كه احياءالعلوم غزالى را تهذيب نموده و به صورت اثر گرانسنگ المحجهالبيضاء درآورده و تلخيصى نيز از كشفالمحجه ابنطاووس با نام تسهيلالسبيل يا المحجة فى انتخاب كشفالمحجه از خود به يادگار گذاشته است.
فيض در بعضى آثار خود كوشيده تا فكر خود را به گونه صريح بشناساند، و بدون مجامله، اصولى را كه بدان معتقد بوده بيان كند؛ يعنى او سير تاريخى انديشه خويش و تحولات آن را به خوبى ترسيم نموده به گونهاى كه به خوبى مىتوان شخصيت فكرى فيض را از ميان آثارش كشف كرد. افزون بر آن، فيض اطلاعاتى را از اوضاع فكرى و دينى دوران خويش نيز رسانيده است و اين قبيل گزارشها از رسالههاى المحاكمه و شرح او به دست مىآيد. چنانكه فرزند دانشمندش علمالهدى نيز دو مجموعه غنى از اطلاعات تاريخى ـ دينى زمانه خويش به نام مجموعه كبيره و مجموعه صغيره را به يادگار نهاده است و اين مجموعه به خط زيباى علمالهدى در كتابخانه آيتاللّه مرعشى نجفى نگهدارى مىشود.
اكثر كتابهاى نفيس فيض به زيور طبع آراسته شده است. در اينجا از باب نمونه به چند تأليف مهم فيض كه در علوم گوناگون نگارش يافته، اشاره مىشود: تفسير صافى (تفسير روايى قرآن)؛ 2. تفسير الاصفى؛ 3. الوافى در 15 جلد چاپ شده است؛ 4. الشافى؛ 5. النوادر، شامل احاديثى كه در كتب اربعه نيامده است؛ 6. معتصمالشيعه فى احكامالشريعه؛ 7. مفاتيحالشريعه؛ 8. النخبه؛ 9. التطهير؛ 10. علماليقين فى اصولالدين؛ 11. المعارف؛ 12. عيناليقين؛ 13. اصولالمعارف؛ 14. المحجهالبيضاء فى تهذيبالحياء (اين اثر تهذيب احياء علومالدين غزالى است، مطالب سخيف آن را حذف و مطالب درست آن را با احاديث اهلبيت تأييد كرده است)؛ 15. الحقائق فى اخلاقالحسنه؛ 16. الكلماتالمكنونه فى بيانالتوحيد؛ 17. الكلمات المخزونه؛ 18. اللئالى؛ 19. قرهالعيون فى اهمالفنون؛ 20. الكلماتالمضنونه؛ 21. الكلماتالسرّيه العليه؛ 22. جلاءالقلوب؛ 23. انوارالحكمه؛ 24. تشريحالعالم فى بيان هيأهالعالم؛ 25. اللباب؛ 26. اللب؛ 27. ميزانالقيامه؛ 28. مراهالآخره؛ 29. تنويرالمذاهب؛ 30. ضياءالقلب؛ 31. شرح الصحيفهالسجاديه؛ 32. الكلماتالطريفه و... .
افزون بر آنچه گفته شد فيض كاشانى با هدف نشر آثار اهلبيت عليهمالسلام و معارف دينى در بين مردم، كتاب و رسالههايى به زبان فارسى نوشته است، از باب نمونه: 1. ترجمهالصلوه (اذكار، آداب و سنن نماز با زبان فارسى ذكر شده است)؛ 2. ترجمهالطهاره؛ 3. ترجمهالزكاه؛ 4. ترجمهالصيام؛ 5. ترجمهالحج؛ 6. ترجمهالعقايد؛ 7. راه صواب؛ 8. ترجمهالشريعه؛ 9. آيينه شاهى؛ 10. الفتنامه؛ 11. و نيز كتابهاى شعر در مناجات با خدا و معاتبه با نفس و جز اينها همچون مثنوياتى كه سلسبيل نام دارد؛ 12. شراب طهور؛ 13. تسنيم؛ 14. ندبهالعارف؛ 15. ندبهالمستغيث؛ 16. آب زلال؛ 17. شوقالمهدى؛ 18. گلزار قدس؛ 19. شوقالعشق؛ 20. شوقالجمال؛ 21. ده رساله فارسى؛ 22. انموذج اشعار اهل عرفان؛ 23. ديوان اشعار؛ 24. شرح صدر (رسالهاى است كه در آن مؤلف شرح زندگانى خود را نوشته است نيز كتابها و رسالههاى ديگر كه مجال ذكر آنان نيست. 31 بسيارى از آثار فيض به چاپ رسيده است و بخشى نيز متأسفانه هنوز چاپ نشده و آنهايى كه چاپ شده بعضى با تصحيح به چاپ رسيده و برخى بدون آن. 32
تأمّلى درباره دو اثر فيض
از جمله آثار مهم فيض كتاب المحجهالبيضاء فى تهذيبالاحياء غزالى است. محجهالبيضاء در حوزه تفكر اخلاقى شيعه دستكم از دو جهت تأثير به سزايى بر جاى نهاده است:
1. اصل نگارش چنين موسوعهاى در علم اخلاق، براى عالمان و اسلامشناسان متأخر، با حضور پررنگتر و اهميت و عنايت شايستهتر به مقوله اخلاق توأم بوده است و شايد بتوان ادعا كرد كه راه را براى عالمان بعدى و انديشيدن به تصنيفات مشروحى چون جامعالسعادات گشوده است. حضور انديشه اخلاقى در ابعاد كنونى آن در ذهن عالمان شيعى و محافل علمى شيعه، تا حدودى وامدار اين واقعيت است كه كتابخانه تراث شيعى در خود، اثر مبسوطى را در علم اخلاق به نام المحجهالبيضاء جاى داده است.
2. تأليف اين اثر، راه انتقالى براى حضور كتاب احياءالعلوم و انديشه اخلاقى غزالى در محافل علمى ـ فرهنگى شيعى شد. بىترديد اگر فيض، اثر ابوحامد را احيا نمىكرد، درونمايه بسيارى از نقاط مثبت احياءالعلوم به جهان شيعه منتقل نمىشد. ميوههاى نهال غرس شده و آفت زدوده انديشه اخلاقى غزالى، با نگارش كتاب شريف المحجهالبيضاء در درون جريان تفكر اخلاقى شيعى در سدههاى يازدهم به بعد آفتزدايى و جذب شد. البته فراتر از نقش المحجهالبيضاء در خصوص انديشه اخلاقى شيعه، بايد خاطرنشان ساخت كه اصولاً تعامل آزادمنشانه و حقيقتطلبانه با آثار علمى اصحاب ساير فرق و مذاهب و بهرهگيرى 33 توأم با دغدغه نقد و تنقيح و تهذيب آنها ـ هرچند در كارنامه علمى ساير علماى پيشين شيعه نيز سابقه داشته است ـ درس بزرگى بود كه نسلهاى بعدى دانشوران و دينپژوهان شيعى از مكتب علّامه كاشانى به نيكى آموختند.
به طور كلى مىتوان ويژگىهاى اين كتاب را چنين گزارش كرد:
1. كتاب المحجه از جهت گستره موضوعات و ترتيب ابواب و فصول كاملاً شبيه احياءالعلوم است، چنانكه از جهت الفاظ و عبارتها نيز حتىالامكان با آن مطابقت دارد. تنها تغيير عمدهاى كه در اصل ترتيب با كتابهاى احياءالعلوم ديده مىشود حذف «كتاب آدابالسماع و الوجد» و قرار دادن «كتاب اخلاقالائمه و آدابالشيعه» در آخر ربع عادات است.
2. در برخى موارد ابواب طولانى به فصل كوچكترى تقسيم شده تا دسترسى و استفاده از آنها آسانتر باشد.
3. برخى از مباحث به نظم و نسق، آراسته و از حشو و زوايد، پيراسته گرديدهاند.
4. برخى از ابواب با اضافه شدن اسرار و حكمى كه به اهلبيت عليهمالسلام و شيعيان ايشان اختصاص دارد كامل شدهاند.
5. سعى شده كه مطالب صحيح كتاب احياءالعلوم، با حذف آيات غيرمتناسب مورد استشهاد و روايات ضعيف و اقوال و حكايات نامعقول و نامشروع، بر اصول صحيح و محكم مستفاد از قرآن و سنت و عقل سليم استوار گردد. احياءالعلوم ايرادهاى فراوان داشته كه به تعدادى از آنها در جلد يازدهم الغدير، و همچنين در مقدمه المحجهالبيضاء اشاره شده است. فيض با زحمت فراوان مطالب نادرست را از آن حذف كرده و احاديثى فراوان اهلبيت افزوده است تا كتابى جامع در امور اخلاقى و تربيتى به دست آمده است. شيخ آقابزرگ تهرانى در الذريعه، يك صفحه را به توضيح المحجة اختصاص مىدهد و مىگويد: «فيض ده سال به تهذيب و اختصار المحجه اشتغال داشته است.» 34
6. كوشش گرديده كه متن احياء از اشكالات عبارتى از جهت قواعد ادب عربى پيراسته گردد و متن طولانى آن حتىالامكان مختصر شود.
7. مصنف در برخى موارد به نقد و بررسى كلام غزالى پرداخته و در مواردى كه محمل صحيحى براى توجيه آن پيدا نكرده، با استدلال زيبا به رد آن پرداخته است.
در يك چشمانداز كلى، در مورد تلاش فيض و دسترنج آن بايد چنين گفت: وى با اين هدف كه احياءالعلوم را در دسترس عموم شيعيان قرار دهد، بيش از آنكه به افزودن مطالب نظر داشته باشد به حذف مطالب نادرست و به تهذيب آن نظر داشته است و حجم مباحث افزوده شده در جلد اول المحجه، بخصوص در كتابهاى العلم و قواعدالعقائد، بيشتر از جاهاى ديگر است.
يكى ديگر از كتابهاى مهم فيض در مورد علم اخلاق الحقايق است. مؤلف در مقدّمه اثر خود را چنين توصيف مىكند: «من مطالب اين كتاب را از قرآن كريم و سنت پيامبر صلىاللهعليهوآله و روايات امامان معصوم عليهمالسلام گرفتم و به آن، كلمات دانشمندان دين را ـ كه به شايستگى بيان مبانى و تفسير معانى قرآن كريم و روايات است ـ افزودم. خصوصا از كتاب احياءالعلوم غزالى بسيار بهره بردم.»
اين توصيف به روشنى از روش كار فيض در اين كتاب حكايت دارد.
فيض كاشانى با وجود استفاده از آثار غزالى و حكما، نه مانند غزالى شيفته روش سلوكى و باطنى عارفان است و نه تحت تأثير شديد نگاه فيلسوفانه قرار گرفته. محورهاى بررسىهاى علمى در اين كتاب، آيات قرآن كريم و سخنان پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و امامان معصوم عليهمالسلام است و هيچيك از رويكردهاى فلسفى يا عرفانى بر كتاب غلبه ندارد.
هدف ابتدايى مؤلف، تدوين يك دوره اخلاق اسلامى برگرفته از آيات و روايات است. اما در تبيين آيات و روايات آزادانه از تجربه و تحليل مفاهيم اخلاقى و دستهبندى و طيفشناسى ملكات نفسانى و بررسى عقلانى مبادى و آثار آنان بهره مىگيرد و در اين هدف از نقل مستقيم آراى انديشوران بزرگ اخلاق، به ويژه غزالى امتناع نمىورزد. فيض در مقام اصلاح مفاسد اخلاقى راهكارهاى تربيتى شناختى و رفتارى را كنار هم ـ با عنوان علاج علمى و عملى ـ ذكر مىكند.
كتاب الحقائق مانند ساير آثار مؤلف، قلمى روان و بيان شيوا دارد و با اينكه فيض، با علوم معقول و منقول و اصطلاحات اختصاصى آنها آشنا بوده و از سوى ديگر بر لغات متداول زبان عربى نيز تسلط داشته است، اما هيچيك از اين عوامل نتوانسته در طريقه نگارش كتاب اثر نامطلوب بگذارد، به طورى كه متن كتاب را تخصصى كند، بلكه بر عكس، مؤلف در كمال سليقه و با احتراز از اطناب و ايجاز نابهجا، حجم وسيعى از معارف ناب اخلاق اسلامى را در قالب الفاظ و عبارتهاى كوتاه و گويا بيان كرده است.
در مورد حجم منقولات كتاب بايد گفت: مؤلف به دليل احاطه فراوان بر آيات قرآن كريم و روايات اهلبيت عليهمالسلام بيش از هر چيز از اين دو منبع نورانى در تبيين و القاى مطالب استفاده كرده است، به گونهاى كه كتاب بيش از هر چيز صبغه قرآنى و روايى دارد و به نسبت بسيار كمترى از اشعار و حكايات در كل كتاب بهره گرفته است. گفتنى است كه مؤلف در موارد زيادى، كلمات غزالى را از احياءالعلوم عينا نقل كرده است. 35
تحول فكرى فيض
مرحوم فيض در سالهاى آغازين، بيشتر به دنبال آثار فقهى بوده و پس از آن به سمت عرفان كشيده شده است. آثار وى اين سير فكرى را نشان مىدهد. بعدها آثار فقهى او نيز رنگ و بوى عرفانى گرفت. وى سپس به سمت حديث گرايش بيشترى يافت و تأليف وافى در پى اين گرايش انجام يافته است. وى بر اثر همين گرايش هم از تصوف فاصله گرفت و هم بر ضد دانش اصول شوريد، 36 با اينكه در آغاز به علم اصول گرايش داشت. بدين علت فيض را پيش از آنكه فيلسوف يا فقيه دانست بايد عارفى پيرو اخبار اهلبيت عليهمالسلام به حساب آورد «عارفى كه كوشيده تا از هر آنچه در جهت تهذيب نفس و اصلاح اخلاق به كار مىآيد بهره گيرد، وى حتى به فقه از زاويه اخلاق نگريسته است.» 37
فيض و مسلك اخبارىگرى
فيض در اوايل جوانى در سفر حج، با ملّامحمّدامين استرابادى مؤلف كتاب فوائد مدينه، در مكه معظمه ملاقات كرد و از آن پس به مسلك اخبارى دل بست. او از علماى بزرگ و فقهاى اخبارى بود. 38 فيض افزون بر اين ملاقات، در شيراز از عالم بزرگوار سيدماجد بحرانى، علم حديث فراگرفت. بدين لحاظ با اينكه دوره حكمت متعاليه را نزد ملّاصدرا و ديگر استادان فن آموخت، در علوم دينى يك اخبارى متصلب بود.
با اينهمه شايد به لحاظ اينكه فيض در مواردى بر سليقه خويش پافشارى مىنموده، و از سويى با فلسفه و عرفان نيز سروكار داشته است، شيخ يوسف بحرانى با اينكه از علماى اخبارى است از فيض خرده مىگيرد و چنين مىگويد: «محمّدبن مرتضى كه محسن خوانده مىشود، فاضل، محدث اخبارى متصلب است. طعن بسيار بر مجتهدين زده، بخصوص در رسالهاش «سفينهالنجاة»... اين كار او تفريط و غلوّ بحت است، ... او در حكمت و اصول عقايد، شاگرد صدرالدين شيرازى مشهور به ملّاصدرا و هم شوهر دختر اوست. به همين جهت كتب او در اصول عقايد همگى بر اساس قواعد صوفيه و فلاسفه است. به واسطه شهرت تصوّف در ديار عجم و ميل مردم آنجا به آن، بلكه غلوّ در كار تصوف در زمان او سخت بالا گرفته بود، تا اينكه استاد ما مجلسى آمد و سعى بليغ در مسدود ساختن اين راه نفاق افكن و خاموش ساختن آتش آن بدعت مبذول داشت.» بحرانى سپس تأليفات فيض را مىشمارد. 39
ولى فيض كاشانى، در رساله «انصاف» و «شرح صدر» به تفصيل، شرح حال خود و تأليفاتش را آورده است، و از بعضى كتب و عقايدى كه قبلاً داشته و در بعضى از آثارش نگاشته، عذر خواسته است. او از يك طرف به سبب اخبارىگرى با علماى اصول نزاع داشته و بر آنها تاخته است، و از طرفى چون شاگرد ملّاصدراست، فيلسوفى است كه به عرفان دل بسته و در آن راه كارش به افراط گرائيده است. بدين علت مورد انتقاد شديد بحرانى قرار گرفته است. با اين وصف او فقيهى محدث و عالمى توانمند است و كتابش مفاتيحالشرايع او را فقيهى توانا و كمنظير جلوهگر ساخته است.
فيض درباره گرايش خود به اخبار اهلبيت عليهمالسلام در «رسالهالانصاف» مىگويد: ... الا فاشهدوا ايها الاخوان بشهادة اسألكم بها عندالحاجه انى ما اهتديت الا بنور الثقلين و ما اقتديت الا بائمهالمصطفين و برئت الىاللّه مما سوى منهم هدى اللّه فان هدى اللّه هو الهدى»؛ هان! گواه باشيد برادران، من جز با نور قرآن و اهلبيت عليهمالسلام هدايت نيافتم و جز به ائمّه هدى عليهمالسلام اقتدا نخواهم كرد و از غير آنان به خدا پناه مىبرم.
نه متكلمم و نه متفلسف و نه متصوفم و نه متكلف، بلكه مقلّد قرآن و حديث و تابع اهلبيت آن سرور. از سخنان حيرتافزاى طوايف اربع ملول و از ما سواى قرآن مجيد و حديث اهلبيت و آنچه بدين دو آشنا نباشد بيگانه.
آنچه خواندهام همه از ياد من برفت الاحديث دوست كه تكرار مىكنم چراكه در اين مدت كه در بحث و تفتيش و تعمق در فكرهاى دورانديش بودم، طرق مختلفه قوم را آزمودم، و به كنه سخنان هريك رسيدم و به ديده بصيرت ديدم كه چشم عقل از ادراك سبحات جلال صمديت خاسر و نور فكر از رسيدن به سرادقات جلال احديت قاصر بود، كلّما ادامالعقل ان يبصر شيئا «يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِا وَهُوَ حَسِيرٌ» (ملك: 4)
فلما رايت الاكذلك ناديت من وراء حجاب العبوديه «سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» (انبياء: 87) غفرانك انى لا احب الافلين «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (انعام: 79) «إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (انعام: 162)
هر جميلى كه بديديم بدو يار شديم هر جمالى كه شنيديم گرفتار شديم كبرياء حرم حسن تو چون روى نمود چار تكبير زديم از همه بيزار شديم پرتو حسن تو چون تافت برفتيم از هوش چون كه هوش از سرِ ما رفت خبردار شديم 40 درست است كه فيض در آغاز تحت تأثير افكار فلسفى، عرفانى و علوم عقلى قرار داشت و انديشه فلسفى و عرفانى در برخى آثار او به چشم مىخورد، سرانجام به فقه و حديث بر مبناى مسلك اخبارى دل بست، و به گفته خودش وقت و فكر خود را در خدمت حديث اهلبيت وقف كرد. خود در اينباره مىگويد:
فيض اگر آب حيات ابدى مىطلبى منبعش پيروى سنت اهلالبيت است روضه خلد برين رتبت اهلالبيت است مايه محتشمى خدمت اهلالبيت است 41 فيض در جاى ديگر از دليل دلبستگى خويش به گرايش در احاديث اينگونه مىسرايد:
مشكل خود به احاديث نبى كردم عرض كه به آن گفته خدا، هر گرهى وا مىكرد ديدم آنجا زعلوم نبوى شهرى بود بر درش بود امامى كه سلونا مىكرد داخل شهر شدم زان در و بحرى ديدم كه ملك غوص در آن بحر تمنا مىكرد از دُر و گوهر آن بحر گرفتم مشتى دل چو ديد آن به فغان آمد و زِدنا مىكرد 42 جالب اينكه فيض عمرى را در راه كسب فلسفه يونان و تصوف و عرفان طى كرده، و دوره كامل علوم عقلى را ديده و خود در آن فن استاد گرديده است، ولى به گفته خودش سرانجام به سرچشمه دانش واقعى يعنى احاديث نبوى و سخنان ائمّه عليهمالسلامرسيده و از آن منبع فيض الهى سيراب گشته است.
به خاك درگه آل نبى پى بردهام چون فيض براى خود زجنت آستانى كردهام پيدا از ايشان «وافى» و «صافى» فقيهان را بود كافى از اينرو بهر عقبى نردبانى كردهام پيدا
علل گرايش فيض به احاديث
شايد بتوان گفت گرايش فيض به احاديث ائمّه عليهمالسلام به علل ذيل بوده است:
در آن روزگار، رواج بازار فلسفه و تصوف و عرفان، احاديث دينى و علوم شرعى را در حوزههاى علميه از رونق انداخته بود، طلاب و اهل فضل به تحصيل فلسفه و عرفان فخرفروشى مىكردند، و در عين حال حديث را تحقير مىكردند و به آن رغبت چندانى نشان نمىدادند. 43
علت ديگر ظهور دانشمند و محدث نامدار ايرانى، محمّدامين استرآبادى، است كه در مكه و مدينه مىزيست و با تأليف كتاب فوائد مدينه پايههاى حديث و علوم دينى را از نو محكم ساخت. فيض در پايان كتاب الحقالمبين مىگويد در مكه معظمه دانشمند نامبرده را ديده و طريقه او را پسنديده است.
فيض در اينباره در رساله «انصاف» كه در پايان عمرش نگاشته، از بعضى موضوعات كه در كتب او آمده و دستاويز معترضان قرار گرفته، پوزش خواسته و بر آن مطالب خط بطلان كشيده است، او در آغاز اين رساله مىنگارد: «چنين گويد مهتدى به شاهراه مصطفى محسن بن مرتضى كه در عنفوان شباب چون از تفقه در دين و تحصيل بصيرت در اعتقادات، كيفيت عبادات به تعليم ائمّه معصومين عليهمالسلامآسودم، چنانكه در هيچ مسئله محتاج به تقليد غيرمعصوم نبودم، به خاطر رسيد كه در تحصيل معرفت اسرار دين و علوم راسخين نيز سعى نمايم؛ شايد نفس را كمال يابد، ليكن چون عقل را راهى به آن نبود، نفس را در آن پايه ايمان كه بود، درى نمىگشود، و صبر بر جهالت هم نداشت، و علىالدوام مرا رنجه مىداشت.
بنابراين چندى در مطالعه مجادلات متكلمين خوض نمودم، و به آلت جهل در ازالت جهل ساعى بودم. طريق مكالمات متفلسفين مدعيان فلسفه دانى را نيز پيمودم، و يك چند بلندپروازىهاى متصوفه را در اقاويل ايشان ديدم، و يك چند در رعونت حماقت هاى «من عند يين» گرديدم، تا آنكه گاهى در تلخيص سخنان طوائف اربع، كتب و رسائل مىنوشتم بدون اينكه همه را تصديق كرده باشم و يا تأييد كنم، بلكه مطالب آنها را نقل كردم، و بر سبيل تمرين مطالبى نوشتم.
از مجموع گفتار آنها چيزى كه عطش مرا فرونشاند، يا بيماريم را درمان كند نيافتم، تا جايى كه بر خويشتن ترسيدم. پس به خدا پناه بردم تا مرا به حقيقت نائل گرداند، و به گفته اميرمؤمنان عليهالسلام كه مىفرمايد: "خدايا، مرا از اينكه نظرم را در آنچه نهايت آن ديده نمىشود، و فكر به آن نمىرسد، نگاه دار" به درگاه خدا ناليدم و سر نوشت خود را به ذات مقدسش سپردم. خداى مهربان نيز به بركت دين پايدارش مرا رهنمون گرديد تا در اسرار قرآن مجيد و احاديث سرور انبيا درست بينديشيم و به قدر حوصله و درجه ايمانم از قرآن و حديث چيزها به من آموخت. دلم اطمينان يافت و وسوسه شيطان را از من دور كرد. خدا را شكر كه به حقيقت نائل گرديدم... .» 44
بدين لحاظ حرفهاى تند شيخ يوسف بحرانى، درباره فيض كاشانى، كمال بىانصافى به نظر مىرسد.
بيزارى فيض از فرقههاى صوفيه
متأسفانه برخى فيض را صوفى مشرب قلمداد و از وى انتقاد كردهاند، ولى اين نسبت ناروا و بىاساس است؛ زيرا فيض صوفىها را در كانون حملات سنگين قرار داده و روش ايشان را برخلاف شريعت دانسته است. چنانكه سيد محمّدباقر خوانسارى مؤلف روضاتالجنات در مورد فيض مىگويد: «فيض در كتاب كلمات طريفه فرقههاى صوفيه را سخت نكوهش كرده و مردم را از مراسم ناشايست و ساختگى آنها برحذر داشته است. از جمله فيض در آن كتاب مىنويسد: "بعضى از مردم مىپندارند در تصوف به جايى رسيدهاند كه هر كارى خواستند مىتوانند انجام دهند. دعاهاى آنها در ملكوت شنيده مىشوند و پاسخ آن را در جبروت مىدهند! اينان را شيخ" و "درويش" مىخوانند و از اين راه مردم را در تشويش قرار مىدهند.
اينان چندان در اين خصوص راه افراط و تفريط مىپيمايند كه خود را از مرز بشر بودن بالاتر مىبرند و دعوى غيبدانى مىكنند. يكى مىگويد: ديشب قيصر روم را كشتم، و ديگرى مىسرايد كه سپاه عراق را يارى نمودم، و سومى نغمه سر مىدهد كه پادشاه هند را شكست دادم، فلان شيخ صوفى مخالف خود را ديوانه كردم، و بهمان رقيب خويش را نابود ساختم!
گاهى مىبينى فلان شيخ صوفى چهل روز در خانه تاريكى به سر مىبرد، و مدعى است كه در آن مدت روزه مىگيرد، و گوشت حيوانى نمىخورد و اصلاً نمىخوابد! و زمانى ادعا دارد كه به تسخير گروهى از جن نائل آمده و خود و ديگران را به وسيله آنها از خطرات حفظ مىكند! آيا اينها دروغ به خدا يا ديوانگى نيست؟!
دسته ديگر از اينان خود را "اهل ذكر" و "تصوف" مىنامند و دعوى دارند كه از تصنع و تكلّف بيزارند. خرقه مىپوشند و حلقهوار جلسه مىگيرند و اذكار اختراع مىكنند و با اشعار غنايى تغنى مىنمايند. عربده مىكشند و فرياد سر مىدهند و رقص و تصنيف به راه مىاندازند! در فتنه و فساد فرو مىروند، و برخلاف دستور شرع بدعتها مىنهند.
برخى ديگر مدعى "علم معرفت" و مشاهده معبود، و نزديكى با مقام محمود و ملازمت عين مشهود هستند، ولى چيزى جز اسامى آنها نمىدانند! با اين وصف ادعاها دارند، و براى خود كرامتها برمىشمارند و از حلال و حرامى ملاحظه نكنند و آنها نيز براى پيشرفت كار خود و مريدان احمق به آنها اين اجازه را مىدهند... .» 45
بنابراين اگر فيض در رساله الفتنامه سخنانى گفته كه از آنها برمىآيد كه به گونهاى تلاش ورزيده تا بين انديشه و عمل صوفىها و مخالفان ايشان صلح و آشتى برقرار كند، اين كار در ايام جوانى فيض بوده است يا در آن آشفته بازار كه به ويژه صوفيه در همهجا به ويژه در دستگاه حكومت راه داشتند، فيض از باب مصلحت امت اسلامى خواسته است كه از نفاق و اختلاف كه روز به روز بين فرقههاى صوفى و ديگران شدت مىگرفت جلوگيرى كند. لذا در آن رساله كوشيده تا بين صوفىها و مخالفان ايشان وحدت نسبى بر قرار نمايد؛ ولى بعدها كه به احاديث روى آورد، به طور كلى از روش صوفىها بيزارى جست. از جمله شواهد اين مطلب سؤالى است كه فيض در پاسخ آن، كار صوفىها را نكوهش كرده است. در آن دوران شخصى از مشهد مقدس براى آگاهى از حال صوفيه از فيض كاشانى چنين پرسيده است: «... بنده كمترين محمد مقيم مشهدى، به عرض مىرساند كه صلاحيت آثار مولانا محمّدعلى صوفى مشهور به "مُقرى" از دارالسلطنه اصفهان به مشهد مقدس مراجعت نموده، مكرر در محافل و مجالس اظهار مىكند كه در باب "ذكر جلى" و در اثناى تكلّم به كلمه طيبه، اشعار عاشقانه خواندن و وجد نمودن و رقصيدن و حيوانى نخوردن، و چله داشتن و غير ذلك از امورى كه متصوفه به رسم عبادت مىآورند. از عاليجناب معلىالقاب دامظله منظور فيض مىباشد مرخّص و مأذون شده، بلكه مسمّاى مذكور را در مجلس رفيعالشأن نيز گاهى امثال واقع نمود. استدعا چنانست از حقيقت ماجرا شيعيان اينجا را اطلاع بخشيد كه آيا آنچه صلاحيت آثار مذكور به خُدّام گرام ايشان اسناد مىكند، وقوع دارد يا نه تا اگر خلاف واقع، مذكور ساخته است، دست از اين قسم حركات بكشند؟»
فيض در جواب سؤال فوق اينگونه پاسخ مىدهد: «بسماللّه الرحمن الرحيم "سبحانك هذا بهتان عظيم"! حاشا كه بنده تجويز كنم تعبّدى را كه در قرآن و حديث اذنى در آن وارد نشده باشد، و تعبّد رسمى كه از ائمّه معصومين ـ صلواتاللّه عليهم ـ خبرى در مشروعيت آن نرسيده باشد، بلكه نص قرآن به خلاف آن نازل شده باشد.
قالاللّه تعالى "«ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ»؛ بخوانيد پروردگار خود را از روى زارى و پنهانى، به درستى كه خداى سبحانه و تعالى دوست نمىدارد آنانى را كه از حد اعتدال بيرون مىروند" و در جاى ديگر مىفرمايد: "ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعا وَخُفْيَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»؛ بخوانيد پروردگار خود را از روى زارى و ترس و پستتر از بلند گفتن".
و در حديث نيز وارد است كه حضرت پيغمبر صلىاللهعليهوآله اصحاب را منع فرمودند از فرياد به تكبير و تحليل، منع بليغ، و فرمودند: ندا نكنيد خداوند را همانند كسى كه نشنود يا دور باشد. و ساير امور مذكوره مانع از آن بخصوص وارد است، يا اذن در آن وارد نيست "يعظكماللّه ان تعودا لمثله ان كنتم مؤمنين" كتبه محمد مرتضى المدعو به محسن.» 46
اينگونه سخنان فيض بهترين شاهد است بر اينكه وى از مسلك صوفىها بيزار بوده است هرچند كه فرق صوفيه براى رسيدن به اهداف خويش مىكوشيدند با تبليغات دروغين كسانى مانند محمّدتقى مجلسى و فيض كاشانى را به خودشان نسبت دهند كه بررسى مطلب فرصت ديگرى مىطلبد.
روحيات فيض
مرحوم فيض، فرهيخته پركار بوده و از رفتوآمد با مردم پرهيز داشته است. او همواره سرگرم عبادت يا مطالعه يا نوشتن بود تا توانست بيش از دويست جلد كتاب ارزشمند تقديم جامعه كند. او عالىمنش، بلندنظر و از القاب گريزان بود و از به دست آوردن شهرت خوددارى مىنمود. گوشهگيرى را براى كسب علم باطنى، دانش و تفكر مفيد بر همه چيز ترجيح مىداد. 47 خود او درباره روحياتش مىگويد:
بجز كتاب انيسى دلم نمىخواهد زهى انيس و زهى خامشى، زهى صحت اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفيق من و خدا و كتابى و گوشه خلوت هزار شكر كه كارى به خلق نيست مرا خداپسند بود فيض را زهى همت البته گوشهگيرى فيض هرگز مانع او از اعمال اجتماعى و اسلامى و برگزارى مراسم مذهبى از قبيل اقامه جمعه و جماعت و نمازهاى عيد نگرديد، بلكه فيض از كسانى كه شعائر دينى و انجام مراسم اجتماعى ـ اسلامى را رها نموده و ترك جمعه و جماعت كرده و سبب شده بودند كه مردم در مراسم دينى سستى نشان دهند و از راه و رسم مذهبى رميده گردند، دلخورى دارد و مىگويد:
گمرهان فضلا ترك جماعت كردند تا رميدند زرسم و ره دين عامى چند! جمعه و عيد و مصلا همه را در بستند رهزن عام فريبى بدِ خوشنامى چند 48 شور و شوق او كه در اكثر غزلياتش نمود دارد، وى را پايبند دنيا نكرده و از عالم رستاخيز منصرف ننموده، بلكه با همه شوريده حالى خويش، از دنيا و دنياداران وحشت داشته است. بدين علت انزواطلبى و گوشهگيرى او از مردم و اشتغال دائم به عبادت و تأليف و تصنيف و انديشه درباره عالم رستاخيز، براى او حالت ثانوى گرديده بود.
فيض از رفتن به مهمانىها و نشست و برخاست با افراد حكومت خوددارى ورزيده، براى تكاپوى علمى و جستوجوى اهل كمال مسافرتهاى بسيارى كرد و در راه گسترش عقايد شيعههراسى به خود را نداد و مدام خود را مقلد قرآن و حديث مىخواند.
فيض در پايان عمر كه ناتوان و خسته شده بود، تنها يك آرمان داشت و آن فيضِ ديدن و زيارت امام غايب بود. وى بارهادراشعارخود در فراقمعشوقشمىسوزد و مىنالد:
ياد مهدى چه كنم صبر به صحرا فكنم و اندرين كار دل خويش به دريا فكنم 49
فيض و شاعرى
فيض فيلسوف نامدار، مفسّرى چيرهدست و فقيهى فرهيخته، مجتهد و رئيس دينى مسلمانان و مرجع خاص و عام بوده است و مردم نيز اينگونه به وى مىنگريستند و نه شاعر و اديب. بدين لحاظ او شعر و غزلياتش را نيز با همين انديشه سروده است:
اشعار فيض حكمت محض است، شعر نيست كى لايق طريقه او شعر گفتن است؟! فيض و ديگر فقهاى نامدار از باب تفنن و دلگرمى شعر مىگفتهاند و نه به عنوان رشته تخصصى و هنر نمايشى. آنان تنها اوقات بيكارى و زمان استراحت را به سرايش شعر مىگذراندهاند.
اگر از ملّااحمد نراقى، شيخ بهايى، حاج ملّاهادى سبزوارى، شيخ محمّدحسين اصفهانى و ديگران مجموعههاى شعرى به ياد مانده از همين باب است. از اينرو نبايد شعر آنان را با اشعار ديگران كه شعر گفتن را حرفه و كار خويش قرار دادهاند به قياس گرفت. با اين حال فيض بيش از بسيارى شعراء شعر سروده و آثار متعدد شعرى دارد، از جمله: مثنوى سلسبيل، تسنيم، ديوان غزليات، ديوان قصائد و مراثى و قطعات، شوقالجمال، شوقالمهدى، شوقالعشق، دهر پر آشوب و آب زلال. 50 ديوان غزليات او بارها چاپ شده. شوق مهدى هم با تحقيق و تحشيه مرحوم حجتالاسلام على دوانى انتشار يافته است.
از خواندن ديوان اشعار او پيداست كه غزليات خود را روان و با حال و بىتكلف سروده است. فيض در شعر بيشتر تحت تأثير حافظ شيرازى و مولاناى بلخى قرار داشته است؛ چنانكه اين هر دو همانند خود او در سطح والاى علوم عقلى و شرعى قرار داشتهاند. بدين لحاظ فيض قسمتى از اوقاتش را صرف مطالعه افكار علمى، فلسفى و عرفانى اين دو تن نموده است. «به علاوه جذبه و شورى كه در شعر اين دو هست و در شعر ديگران نيست و فيض نيز اهل جذبه و حال بوده است.» 51
فيض و دمسازى با حافظ
فيض با اينكه در ديوان خود به اشعار پرشور جلالالدين بلخى و غزليات نشاطانگيز وى در ديوان شمس نظر بسيار دارد، به گونهاى كه قسمتى از غزلياتش را به سبك بلخى سروده است، بيشتر شور و شوق حافظ را در سر دارد و به سوى غزليات او كشيده شده است؛ چنانكه مىگويد:
در شعر بزرگ روم، اسرار بسى درج است شيرين نبود اى يار، الا غزل حافظ اى فيض تتبع كن طرز غزلش چون نيست شعرى كه بود مختار، الا غزل حافظ 52 حافظ تحصيلكرده مدارس شيراز و از دانشمندان صاحبنام در معقول و منقول بوده و پيشگامتر از ديگر شعراى بزرگ پارسىگوى، حقايق علمى، دينى و عرفانى را سروده است، منتها غالبا با كنايه و با تعبيرات ويژه شعرى و معمول عصر خويش، و همين علل سبب شده است كه فيض اين دانشمند فرزانه و استاد عاليقدر حكمت، فقه، حديث، تفسير و طرفدار فلسفه و عرفان، از ميان استادان فن، به دو تن از ايشان يعنى جلالالدين محمّد بلخى و خواجه شمسالدين محمّدحافظ شيرازى كه مانند خود فيض پيش از اينكه شاعر باشند، عالم و دانشمندند، دلبستگى يابد.
علاوه بر شوق مهدى كه فيض آن را بر مبناى ديوان حافظ و سبك اوزان غزليات او سروده است، در ديوان بزرگ شعرش نيز بيشتر به سبك و تعبيرات حافظ توجه داشته و روش او را به كار گرفته است.
فيض حتى يك غزل با لفظ و قافيه «غزل حافظ» دارد بدينگونه:
اى يار مخوان زاشعار، الا غزل حافظ اشعار بود بيكار، الا غزل حافظ در شعر بزرگان جمع، كميابى تو اين هر دو لطف سخن و اسرار، الا غزل حافظ استاد غزل سعديست نزد همه كس ليكن دل را نكند بيدار، الاغزل حافظ غواض بحار شعر، نادر به كفش افتد نظمى كه بود دُر بار، الا غزل حافظ شعرى كه پسنديده است، آنست كه او دارد آن نيست بهر گفتار، الا غزل حافظ
فيض و فياض
همانگونه كه اشاره شد، صدرالمتألّهين شيرازى داماد دانشمند خود ملّامحسن را به فيض و ملّاعبدالرزاق داماد ديگرش را به فياض ملقب ساخت. «اين كار سبب شد كه دخترش، همسر فيض، به پدر شكايت نموده و يا از باب مطايبه گفت: لقب شوهر خواهرم صيغه مبالغه است و دلالت بر فضل وى بر همسر من دارد، در حالى كه شوهر من بافضلتر است. ملّاصدرا در جواب وى گفت: اينطور نيست، لقب شوهر تو بهتر است؛ زيرا لقب وى فيض محض است.» 53
فيض و فياض هر دو دوست صميمى و همدرس در شهر قم و هر دو استاد معقول بودند، با اين فرق كه فياض (عبدالرزاق لاهيجى) در همان معقول ايستاد و در آن رشته كتابها نوشت و تدريس نمود. ولى فيض كاشانى، پس از فراگيرى معقول و استادى در آن، به منقول يعنى حديث و فقه و شيوه اخبارى پرداخت و بيشتر آثار خود را در فقه و حديث و تفسير و اخلاق اسلامى پديد آورد، و لطائف حكمى را با نكات قرآن جمع كرد.
فيض و فياض، همدرس و باجناق، هر دو شاعر نيز بودهاند. اشعار اين دو دانشمند، روان، و دلپذيرند، با اين فرق كه ذوق شعرى فيض بيشتر به مولوى در ديوان شمس شباهت دارد، يا مانند سعدى در گلستان است و فياض نسبت به او حكم حافظ را دارد. فيض در ديوان خود گاهى از فياض نام برده است؛ چنانكه فياض نيز در ديوانش چند جا از فيض نام مىبرد.
در هر صورت فيض از قدرت شعرى سرشارى برخوردار بوده است. نمونههاى عالى آن را كه با حال و شور، سوز و گداز سروده است، مىتوان در ديوان وى يافت و اينك نمونه اشعار او كه بيانگر فزونى علاقه او به اهلبيت عصمت و حديث آثار آنهاست:
بيا بيا زسخنهاى فيض، فيض ببر كه هرچه گفت و نوشت او زكردگار گرفت زپيش خويش نگويد، حديث بنويسد كه در طريق ادب راه هشت و چار گرفت
درگذشت فيض
فقيه نامدار و حكيم فرزانه، مولى محمّدمحسن فيض، پس از عمرى نسبتا طولانى و با بركت در راه نشر دين و فرهنگ قرآن و اهلبيت عليهمالسلام و خدمات ارزنده دينى و علمى كه حاصل آن تقديم دهها اثر ارزشمند و صدها شاگرد دانشمند به دنياى اسلام بود، سرانجام در كاشان وطن خود در سال 1091 هجرى در 84 سالگى زندگى را بدرود گفت و روح بلندش به لقاءاللّه پيوست. پيكر پاك آن شخصيت عاليقدر بعد از تشييع باشكوه در گورستان بيرون شهر دفن شد. مرقدش از همان زمان تاكنون زيارتگاه عموم مردم است. فيض وصيت كرد كه مرقد او را از صورت معمول خارج نسازند و بر روى آن قبه و بارگاه بنا نكنند و اين نيز دليل بر بزرگى روح و عظمت فكر آن آزاد مرد، فقيه نامدار، حكيم الهى و بزرگ مرد عالم اسلام و تشيع است.
نتيجهگيرى
دادههاى تاريخى حاكى از اين است كه مرحوم فيض كاشانى مردى پركار، عالم، پارسا و فرزانه، سرگرم عبادت، مطالعه و نوشتن بوده و در علوم گوناگون مانند تفسير، فلسفه، كلام، علم اخلاق، عرفان، رجال، اصول، فقه و حديث يد طولايى داشته است. از لحاظ ملكات نفسانى و خصال معنوى جزو مردان كمنظير است. فيض از دنيا و دنياگرايى به جد پرهيز كرده و در ضمن تربيت شاگردان فراوان، بيشترين عمر خويش را براى گسترش معارف قرآن و اهلبيت عليهمالسلام صرف نموده است. او در دانش تفسير، كلام، علم اخلاق، حديث، فقه، اصول، عرفان و... كتابهاى فراوان نوشته و بر نشر معارف دينى به زبان فارسى در كنار آثار عربى خويش نقش بهسزايى داشت. او افزون بر تأليف كتابهاى گرانسنگ و مفيد، آثار ديگران را نيز ارزيابى و اصلاح كرده است. فيض در آغاز به دنبال فقه و اصول، سپس به سمت فلسفه و عرفان رفت، به گونهاى كه آثار فقهى او نيز رنگوبوى عرفانى دارد. سرانجام برخلاف روزگار كه بازار فلسفه، تصوف و عرفان رواج داشت، با گرايش به حديث خود را مقلد قرآن و پيرو حديث ناميد. وى در ايام جوانى از باب مصلحت جامعه تلاش ورزيد، بين صوفىها و ديگران وحدت پديد آورد، و همين مطلب سبب اشتباه برخى و علت نسبتهاى ناروا به وى گرديده است. او سرانجام صوفىها را به جد نكوهش كرده و رفتار آنان را مخالف شريعت شمرده و مردم را از مراسم و رفتار ناشايست آنان كه برخلاف قرآن و سيره اهلبيت مىباشد، برحذر داشته است.
-
منابع
- ـ احمدپور، مهدى و ديگران، كتابشناخت اخلاق اسلامى، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1385.
- ـ امين، سيدمحسن، اعيانالشيعه، بيروت، دارالتعارف، 1403ق.
- ـ امينى، عبدالحسين، الغدير، تهران، دارالكتب، 1366.
- ـ تنكابنى، ميرزامحمّد، زندگى دانشمندان، قم، حضور، 1380.
- ـ تهرانى، شيخ آقابزرگ، الذريعه، ط. الثانية، بيروت، دارالاضواء، بىتا.
- ـ جزايرى، سيد نعمتاللّه، زهرالربيع، بىجا، منشورات السوسن، 1414ق.
- ـ جمعى از پژوهشگران، گلشن ابرار، قم، معروف، 1379.
- ـ جوانشير، كريم، نامداران راحل، تبريز، سالار، 1375.
- ـ حسينى طهرانى، محمّدحسين، مهر تابان، بىجا، باقرالعلوم، بىتا.
- ـ حسينى قمى، سيدعلى، داستانهاى علماى شيعه، قم، نصر، 1382.
- ـ دوانى، على، مفاخر اسلام، تهران، مركز فرهنگى قبله، 1372.
- ـ علمالهدى، محمّد، معادنالحكمه فى مكاتيبالائمّة عليهمالسلام، قم، جماعهالمدرسين، 1409ق.
- ـ غفارى، علىاكبر، مقدمه المحجهالبيضا، قم، اسلامى، بىتا.
- ـ فيض كاشانى، ملّامحسن، ده رساله فارسى، اهتمام رسول جعفريان، اصفهان، مركز تحقيقات امام اميرالمؤمنين، 1371.
- ـ ـــــ ، ديوان، قم، اسوه، 1371.
- ـ ـــــ ، شوقالمهدى، با مقدّمه على دوانى، تهران، دارالكتبالسلاميه، 1398ق.
- ـ قمى، شيخ عبّاس، الكنى و الالقاب، تهران، مكتبهالصدر، 1368.
- - مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1374.
- ـ موسوى خوانسارى، سيد محمّدباقر، روضاتالجنات، قم، اسماعيليان، بىتا.
- ـ نورى، ميرزاحسين، خاتمه مستدركالوسائل، بيروت، مؤسسة آلالبيت لاحياءالتراث، 1408ق.
-
پى نوشت ها
-1 كارشناس ارشد الهيات و معارف اسلامى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 15/10/88 ـ پذيرش: 15/6/89.
1 ـ علىاكبر غفارى، مقدّمه المحجهالبيضاء، ج 1، ص 22.
2 ـ جمعى از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج 1، ص 225.
3 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، ده رساله فيض، به اهتمام رسول جعفريان، ص 59.
4 ـ همان.
5 ـ على دوانى، مفاخر اسلام، ج 7، ص 133.
6 ـ ميرزامحمّد تنكابنى، زندگى دانشمندان، ص 315.
7 ـ همان، ص 310.
8 ـ سيدمحسن امين، اعيانالشيعه، ج 7، ص 470.
9 ـ على دوانى، همان، ج 7، ص 34.
10 ـ همان.
11 ـ سيد محمّدباقر موسوى خوانسارى، روضاتالجنات، ج 6، ص 80.
12 ـ كريم جوانشير، نامداران راحل، ص 90.
13 ـ محمّد علمالهدى، معادنالحكمه، ج 1، ص 9ـ16.
14 ـ همان، ص 26ـ30.
15 ـ ميرزامحمّد تنكابنى، همان، ص 309ـ310.
16 ـ سيد نعمتاللّه جزايرى، زهرالبيع، ص 311ـ312.
17 ـ ميرزا حسين نورى، خاتمه مستدركالوسائل، ص 42.
18 ـ شيخ عبّاس قمى، الكنى و الالقاب، ج 3، ص 39.
19 ـ عبدالحسين امينى، الغدير، ج 11، ص 362.
20 ـ محمّدحسين حسينى طهرانى، مهر تابان، ص 26.
21 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 661.
22 ـ سيد محمّدباقر موسوى خوانسارى، همان، ج 6، ص 79.
23 ـ ميرزامحمّد تنكابنى، همان، ص 309ـ310؛ سيدعلى حسينى قمى، داستانهاى علماى شيعه، ص 68.
24 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، شوقالمهدى، مقدّمه على دوانى، بخش مقدمه، ص 30.
25 ـ حافظ شيرازى، ديوان حافظ، به كوشش محمد مثبتى، ص 54.
26 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، ده رساله فيض، بخش مقدمه، ص 15.
27 ـ تاريخ ادبيات ايران، از عهد صفويه تا زمان حاضر، ص 291، به نقل از: ملّامحسن فيض كاشانى، ده رساله فيض، ص 16.
28 ـ علىاكبر غفارى، همان، ج 1، ص 24.
29 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، ديوان فيض، ج 1، ص 75.
30 ـ جمعى از پژوهشگران، همان، ص 227.
31 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، ده رساله فيض، بخش مقدمه، ص 14ـ15.
32 ـ ميرزا محمّدعلى مدرس در ريحانهالادب، تأليفات فيض را برشمرده و درباره هريك مطالب ارزنده و مفيدى را آورده است.
33 ـ فيض در مقدّمه المحجة، انگيزه خود را از نگارش اين اثر، بهرهمند شدن فرقه ناجيه اماميه از نكات سودمند، غيرقابل چشمپوشى و ارزشمند كتاب احياءالعلوم معرفى مىكند.
34 ـ ر.ك: شيخ آقابزرگ تهرانى، الذريعه، ج 20، ص 145.
35 ـ مهدى احمدپور و ديگران، كتابشناخت اخلاق اسلامى، ص 392ـ393.
36 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، ده رساله فارسى، ص 14ـ15.
37 ـ همان، ص 15.
38 ـ على دوانى، همان، ج 8، ص 136.
39 ـ لولوهالبحرين، ص 121، به نقل از: على دوانى، همان، ج 8، ص 135ـ136.
40 ـ ملّامحسين فيض كاشانى، ده رساله فيض رسالهالانصاف، ص 196ـ197.
41 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، شوقالمهدى، ص 88.
42 ـ همان، ص 23.
43 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، شوقالمهدى، ص 24.
44 ـ همان، ص 25ـ26.
45 ـ همان، ص 32ـ33.
46 ـ همان، ص 34ـ35.
47 ـ جمعى از پژوهشگران، همان، ص 228.
48 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، شوق مهدى، ص 97.
49 ـ همان، ص 122ـ123.
50 ـ على دوانى، همان، ج 7، ص 118.
51 ـ ملّامحسن فيض كاشانى، شوقالمهدى، ص 39.
52 ـ همان، ص 131.
53 ـ على دوانى، همان، ج 7، ص 29.