ارزش دانشهاى كهن و نوين غيرمسلمانان
سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 101ـ118
كرم سياوشى
چكيده
در ميان متفكران و صاحبنظران مسلمان بر سرِ شأن و شايستگى دانشها و دستاوردهاى دنياى مادى در حوزههاى انسانى، فكرى و فرهنگى، سخن بسيار است. اين مقال درصدد تبيين ديدگاه سيد قطب، از متفكران طراز اول جهان اسلام، در اين زمينه است. بدين منظور، به مطالعه تحليلى و انتقادى مهمترين آثار و تأليفات فكرى، اسلامى و قرآنى او پرداخته و ديدگاههاى وى را بر نظرگاههاى انديشمندان شيعى معاصر، تطبيق و مقايسه نمودهايم.
سيد قطب به معارف و دستاوردهاى غيرمسلمانان، به ويژه دستاوردهاى علمى و فرهنگى و سياسى دنياى غرب، با بدبينى و تنفر مىنگرد و نتايج و عواقب فرهنگ و تمدن مادّى غرب را ـ علىرغم ظواهر زيبا و خيرهكننده آن ـ براى بشريت زيانبار مىداند و آن را در تقابل با مسير هدايتبخش خداوند ارزيابى مىنمايد.
اين مقاله با رويكرد تحليلى و توصيفى به بررسى انديشه سيد قطب در اين زمينه مىپردازد.
كليدواژهها: سيد قطب، معارف كهن و نو غيرمسلمانان، دانش كلام، فلسفه اسلامى.
مقدّمه
از يكسو، تعامل علمى و ارتباط دانشى و معرفتى افراد بشر با يكديگر، از ضروريات گريزناپذير زندگى انسان است. به عبارت ديگر، انسانها چه در قالب زندگى فردى و خواه به صورت جمعى، محتاج تأمّلات و كاوشهاى معرفتى يكديگر بوده و در حقيقت، اين مددرسانى علمى و تعاونگرى فكرى از مهمترين پايههاى رشد و تعالى روزافزون جوامع بشرى است؛ چه، افراد و اجتماعات كاهل در كسب دانش، و ناتوان در برقرارى ارتباط علمى با دارندگان و آفرينندگان معرفت، زود است كه از ميدان مسابقه كمالجويى و شكوفايىطلبى جدا شده و پذيرنده آثار و ضربات مهلك اين خصلت ناپسند خود باشند!
از ديگر سو، خصلت دانش و معرفت اين است كه «به مجرد تولد در زمان معين يا در سرزمين خاص، فورا از قلمرو جهات ششگانه پَر مىكشد و جهانى مىگردد و در دسترس ساكنان آفاق دور و اقليمهاى پراكنده قرار مىگيرد.» 1 پس ممانعت از پراكندن آن و بستنِ در بر روى آن، بسان «آب در هاون كوبيدن» است.
به علاوه، هرچند بر داشتن هر قدم جديد در كشف آفاق ناشناخته و خيز برداشتن به سوى كسب معارف دستنايافته، به خودى خود ارزش و ارج بسيار دارد؛ لكن گاه در پوشش صورت نيك و مشعشع دانشاندوزى و علمآموزى، مشتى آگاهىهاى مُشوَّه يا اوهام و اباطيل آراسته و... بر اذهان و افكارى مىرويد و سپس مسطور مىگردد و احيانا عزمها و همتهايى براى عملى ساختن آن، جزمْ و جدّى مىگردد! دانشى كه نه شايسته شنيدن است و نه سزاوار از بَر كردن و نه درخور به كار بستن!
اينجاست كه لازم مىآيد تا متعلِّم و محقق و دانشپژوه آگاه در پرتو نور تجربيات تلخ و شيرين گذشتگان و روندگان، حكيموار به انباشتن حكمتها و دانشهاى محكم و مفيد و رشددهنده و بركشنده و درْگشاينده بپردازد و خويش و خويشان و وطنيان خويش را از زجر و زحمت بيهوده ناراستها و ناسازها برهاند.
در اين مجال، برآنيم تا ديدگاه سيد قطب را كه از مفسّران و متفكران مسلمان معاصر است، در اين باب بكاويم و رهنمود و رهاورد وى را در اين زمينه بنمايانيم. لازم به ذكر است كه هرچند در عرصههاى مختلف انديشه سيد قطب، همچون تفسير قرآن، عدالت اجتماعى، ديدگاههاى سياسى و...، مكتوباتى قلمى گرديده است؛ لكن در حوزه مورد بحث ما، تاكنون هيچ محققى ديدگاه وى را به تبيين ننشسته است. بر اين اساس، بازيابى انديشه وى در اين حوزه ـ با توجه به موقعيت برجسته وى در جهان اسلام ـ از ضرورت و اهميت والايى برخوردار است. به علاوه، انديشه سيد قطب ـ عموما ـ پيامآور نوآورى و نشاط و پويايى است. از اينرو، در اين مقال نيز از لطايف و دقايقِ تأمّلات و ملاحظات وى توشههايى عرضه گرديده و تلاش شده روح بيان و كلام وى از دست نرود.
بدين منظور، ابتدا با معرفى اجمالى زندگى پرفراز و نشيب سيد قطب، سير تكوين شخصيتى و دانشى او و شرايط و اوضاع گذشته بر وى را جويا شده، نقش آن را در تأمّلات و انديشههايش بررسى نمودهايم. به تعبير ديگر، به بيان بستر رويش ديدگاه سيد قطب در ارتباط با موضوع مورد بحث پرداختهايم. پرسشها و استفهامهاى تحقيق به قرار ذيل است:
1. ديدگاه سيد قطب در ارتباط با روايى يا ناروايى بهرهمندى مسلمانان از دستاوردهاى علمى، فرهنگى و تمدنى غيرمسلمانان چيست؟
2. در صورت اثبات سختگيرانه و بدبينانه بودن ديدگاه وى، آيا اين موضِع ناشى از شرايط گذشته بر وى و به ويژه نشأت گرفته از مشقّات و شكنجههاى روحى و بدنى است كه در دوران طولانى مدت حبس، وى با آن مواجه بوده است؟ يا اين ديدگاه ناشى از نگاهى درست و متقن و بينشى برآمده از آموزههاى اسلامى است؟
3. مبانى و اصولى كه سيد قطب ديدگاه خويش را بر آنها بنيان نهاده واقعى است يا توهّمى؟
4. اين ديدگاه در ميان ديگر انديشمندان مسلمان ـ به ويژه شيعه ـ از چه تفاوت و تشابههايى برخوردار است؟
پاسخ سؤالات مزبور در قالب تفصيل بحث آمده است. شاكله و ساختار بحث با طرح دو عنوان: «اظهار بدبينى سيد قطب نسبت به معارف كهن غيراسلامى و اعلان ضرورت طرد آن» و «اظهار بدبينى وى نسبت به معارف جديد غيراسلامى و اعلان ضرورت طرد آن» شروع مىشود. در ذيل هريك از اين دو عنوان، بخشى از مسائل مبتلابه جوامع اسلامى بسط داده شده است. بر اين اساس، موضوعِ علم كلام و فلسفه اسلامى در ذيل عنوان اول، مطرح شده و ضمن اشاره به جايگاه و اهميت مباحث اعتقادى در نزد سيد قطب، عوامل ناكارآمدى دانش كلام و فلسفه اسلامى از ديدگاه وى ارائه گرديده است. نيز راهكار مناسب براى خروج از اين بنبست، بازگشت به قرآن دانسته شده است. در اين زمينه، امتيازات منهج اسلام در بيان معارف اعتقادى ذكر گرديده است.
همچنين در ذيل عنوان دوم، دلايل سيد قطب در طرد معارف نو غيرمسلمانان و دلايل وى بر بدبينى نسبت به اقدامات مستشرقان ارائه گرديده و پس از طرح ديدگاهها و نظريات نوين تمدن غرب در ارتباط با سه موضوع اصلى و اساسى «انسان»، «زندگى» و «هستى»، به ديدگاه سيد قطب مبنى بر اعتقاد راسخ به سيطره و رهبرى برنامه اسلام بر جهان اشاره شده است و در پايان نيز ضمن بيان نتايج به دست آمده از پژوهش، پيشنهادها و راهكارهايى براى جبران كاستىها و شتاب بخشيدن به فعاليتهاى فكرى و فرهنگى در قلمرو جوامع اسلامى تدارك ديده شده است.
بستر رويش ديدگاه سيد قطب درباره معارف كهن و نو غيراسلامى
همانگونه كه به تفصيل خواهد آمد، ديدگاه سيد قطب (تولد 1324ق / 1906م؛ شهادت 1386ق / 1966م) نسبت به دستاوردهاى فكرى، فرهنگى، و علمى متفكران و نظريهپردازان غيراسلامى ـ عمدتا غربى ـ بسيار بدبينانه و هشداردهنده است. در ارتباط با چرايى و چسانى و آبشخور اين ديدگاه مىتوان گفت: وى بر بسترى عميق از آموزههاى دينى زيسته؛ از اينرو، هرچند او در برههاى از حيات خويش افكارى غيردينى يا حتى ضددينى ارائه نموده، لكن در اولين فرصت بازبينى و بازگشت به قرآن، به سرعت اصالت خويش را باز مىيابد و به پشتوانه توان علمى و فكرى فراهم آمده، به صورتى ژرف و مؤثر فعاليت در عرصه مباحث ادبى، اجتماعى و اصلاحى و فكرى را مىآغازد.
از ديگر عوامل اثرگذار بر شخصيت و انديشه سيد قطب، اوضاع جامعه وى بوده كه به خاطر حكومت فاسد و ضعيف «پاشا»ها و دخالت مستقيم و غيرمستقيم استعمارگران اروپايى ـ به ويژه استعمار پير «انگلستان» ـ در فقر و فلاكت و عقبماندگى و دورى از ارزشهاى دينى و اخلاقى قرار داشته است؛ چنانكه نگاهى گذرا به عناوين مقالات سيد قطب، از يكسو، حكايت از برنامههاى تند، كوبنده، قوى و قاطع اصلاحى وى عليه فقر، ستم، سرمايهدارى و اوضاع فاسد سياسى و اجتماعى دارد و از ديگر سو، ترسيمگر گرايش ايمانى، عاطفى و اسلامى اوست.
حضور اجبارى سيد قطب در آمريكا (1948ـ1950م) و آشنايى دقيق و نزديك وى با انديشهها و آرمانهاى مردمان و مسئولان اين كشور، به درك عمق دشمنى و جهتگيرى خباثتآميز سران و سياستمداران آمريكايى و اروپايى نسبت به ملل مسلمان مىانجامد. به علاوه، مشاهده تلاش غربىها براى نابودى ملت فلسطين و آواره كردن آنها از سرزمين مادرى خويش و پشتيبانى مؤثر و بىامان آنها از صهيونيستها، از ديگر عوامل اثرگذار بر افكار و آرمانهاى اين مفسّر برجسته قرآن است. 2
اظهار بدبينى نسبت به معارف كهن غيراسلامى و اعلان ضرورت طرد آن
علم كلام و فلسفه اسلامى
علم «كلام» يا «توحيد» يا «عقيدهشناسى» كه از آن با عنوان «فلسفه اسلامى» نيز ياد مىشود، يكى از مباحث اساسى و مبنايى در حوزه دينشناسى مسلمانان است كه ديرزمانى است در بين آنها مطرح گرديده و به تدريج رشد و رونق و گسترش يافته است. برخى همانند سيد قطب، برآنند كه با وجود اهميت بسزايى كه مباحث عقيدهشناسى در ايجاد باور درست و دقيق در ذهن و دل فراگيران علوم دينى ـ به ويژه در سطوح عالى ـ دارد، اما اين دانش به سبب امتزاج با مابعدالطبيعه يونانى، نتوانسته در انجام وظيفه خطير پيشگفته توفيق شايانى حاصل نمايد؛ از اينرو، اين شيوه از بحث براى شناخت اعتقادات اسلامى با كاستىهايى مواجه است. بر اين اساس، در خلال دو قرن اخير برخى از مصلحان مسلمان كه درصدد شناسايى علل و عوامل عقب ماندن و ضعفهاى مادى و معنوى ملل مسلمان بودند، چنين انديشيدهاند كه از عوامل اصلى اين ضعف و ايستايى، نحوه شكلگيرى انديشههاى اعتقادى مسلمانان در ذهن آنها و دورى و بيگانگى اين انديشهها از زندگى واقعى، نيز خالى بودن اين انديشهها از عوامل و موجبات تحرك، پويايى و نشاط است كه در اثر آميزش آن با مباحث و اصطلاحات بيگانه شكل گرفته است! از اينرو، تلاشهايى براى پالايش دانش اصول دين و علم كلام اسلامى از مباحث غيرضرور و ناكارآمد، و افزودن مباحث و موضوعات لازم و بايسته به آن ـ به صورت تدريجى ـ شكل گرفت.
در اين ميان، از جمله كسانى كه معتقد به وجود ضعف و انحراف در مباحث عقيدهشناسى مسلمانان بود و به صورت اساسى درصدد شناسايى آن برآمد، سيد قطب است. روش مفسّر فى ظلال دريافت مستقيم قواعد اعتقادى و ضوابط و مقرّرات ايمانى از قرآن و كنار گذاشتن هرگونه قاعده و ضابطه پيشين به هنگام مواجهه با آيات قرآن مىباشد. دليل او براى گزينش اين شيوه آن است كه وى يكى از اهداف اصلى نزول قرآن را انشاى معيارها و ضوابط صحيح فكرى و پالودن قلب و عقل و ذهن بشر از افكار و انديشههاى جاهلى، خرافه و خيالى مىداند. 3
اهميت مباحث اعتقادى در نزد سيد قطب
اهميت مباحث اعتقادى در نزد سيد قطب تا آنجاست كه وى شكلگيرى هرگونه اصلاح و دگرگونى عميق اجتماعى و سياسى را تنها در پرتو ايجاد دگرگونى حقيقى عقيدتى ممكن مىداند؛ 4 يعنى تا آن هنگام كه نگرش مسلمانان در ارتباط با موضوعات مهمى همچون «خدا، هستى، انسان و حيات» تصحيح نشود و ذهن و دل آنها آبستن معارف ناب و عقايد مثبت و تحرك بخش اسلامى نگردد، رخداد هرگونه تحول اجتماعى عميق و كارساز در ميان آنها ناممكن و دور از انتظار خواهد بود و بعكس، با تحقق تحول اعتقادى و رخ نمودن نگرش جديد منطبق بر روش و آيين قرآنى، بذر دگرگونى و تحول خود به خود پاشيده خواهد شد و اميد وقوع يك تحول بنيانى و ورود به يك مرحله جديد از زندگى اجتماعى در پرتو تعاليم و معارف ناب اسلامى و قرآنى قوت خواهد گرفت.
عوامل ناكارآمدى دانش كلام و فلسفه اسلامى از ديدگاه سيد قطب
سيد قطب در مقدمه كتاب خصائص التصورالاسلامى همچنين در جاى جاى تفسير فى ظلالالقرآن، عوامل ناكارآمدى و انحراف مباحث كلام و فلسفه اسلامى را ـ كه عهدهدار بيان عقايد و باورهاى بنيانى اسلامى است ـ به تفصيل يادآور گرديده كه در ذيل، به صورت موجز به عمده اين عوامل اشاره مىشود:
1. از نظر وى مباحث انديشه و عقيده اسلامى در اثر عواملى چند ـ كه بدانها اشاره مىكند ـ به مباحث و اصطلاحات فلسفى و تصورى يونان آغشته و آميخته گرديده و قالب اصيل مستقل خود را از كف داده است و در قالبهايى منطقى، فلسفى، لاهوتى و متافيزيكى كه مشتمل بر انحرافات و گرايشهايى غريب و ناآشنا با تصور اصيل اسلامى است، درآمده!
2. همچنين وى مدعى است كه «انديشه اسلامى» به سبب مفتون شدن متوليان آن به فلسفه يونانى، به ويژه به شروح فلسفه ارسطويى و مباحث لاهوتى ـ متافيزيكى يهود و مسيحيت، لباس فلسفه بر تن كرده و «علم كلام» به شيوه مباحث لاهوتى، كه خود برگرفته از منطق ارسطويى است، سامان يافته است و در اين بين، برخى تصورات و اصطلاحات فلسفى بدون هيچگونه تغيير اخذ شده و ميان آنها و انديشه اسلامى آشتى ايجاد شده است! 5
3. وى فلسفه فلاسفه بزرگى همچون ابنرشد، ابنسينا و فارابى را انعكاسى از فلسفه يونانى مىداند كه در محيطى اسلامى سامان يافتهاند! از اينرو، اين نوع از فلسفه را بيگانه از فلسفه كلى اسلام در ارتباط با هستى، حيات و انسان معرفى مىكند. 6
4. سيد قطب با اشاره به مجادلات موجود در ميان فِرَق كلامى بر سر برخى از تعابير قرآنى، اين امر را ناشى از فلسفه يونانى و آفتى از آفات اين فلسفه و نيز ناشى از مباحث لاهوتى و خداشناسى موجود در نزد يهود و نصارا مىداند كه به سبب درآميختن با انديشههاى ناب و زلال و شفاف عربى و اسلامى، زلالى و زيبايى آن را زدوده است. 7
5. وى «كلام اسلامى» را در قالب فلسفى و منطقى كنونى آن، براى حل مسائل اختلافى ناكارآمد معرفى مىكند و معتقد است: روش بحث و اسلوب بيان هر حقيقت با توجه به نوع آن حقيقت مشخص مىگردد. از اينرو، با توجه به نوع بحث و شيوه تعبير متكلمان مسلمان درباره برخى مباحث اسلامى همچون مسئله جبر و اختيار و...، اين شيوه را براى بيان اين حقايق نمىپسندد و شيوه ديگرى از بحث و اسلوب بيان را در اين ارتباط ارائه مىدهد. 8
6. از ديدگاه سيد قطب، بين «منهج فلسفه» و «منهج عقيده» و اسلوب آن دو و بين «حقايق ايمانى اسلام» با «مباحث فلسفى و لاهوتى بشرى» بيگانگى و جدايى اصيلى وجود دارد. از اينرو، آنچه امروز به نام «فلسفه اسلامى» و «علم كلام» مرسوم است به پيچيدگى، خشكى و تخليط مبتلاست؛ همين امر موجب زدودن صفا و زلالى تصورات اسلامى و كدر شدن آن، محدود شدن گستره آن و رواج سطحىنگرى در آن گرديده است! به علاوه، اين فلسفه و منهج آن با اسلام و طبيعت، حقيقت، منهج و اسلوب آن كاملاً غريب و بيگانه است. از اينرو، ضرورى است دانش عقيدهشناسى اسلامى براى رهايى از اين معايب و كاستىها با اسلوب عقيده عرضه گردد تا از آثار زيانبار اسلوب فلسفى در امان ماند. 9
7. به عقيده وى، از ديگر عيوب فلسفه يونانى كه مانع تناسب و شايستگى آن براى بيان مباحث اعتقادى اسلامى است، نشأت گرفتن اين فلسفه در محيط منحرف از توحيد و مملوّ از عناصر غيرتوحيدى و اساطيرى است! بنابراين، با توجه به اينكه اعتقادات اسلامى بر اساس توحيد خالص، مطلق و عميق سامان يافتهاند، تلاش براى آشتى و پيوند ميان اين دو كارى بيهوده و ناشى از سادهانديشى است. 10 آنان كه خون افلاطون و ارسطو و اقليدس در رگهايشان مىجوشد، از اين ميراث روى برتافته و در كسب دانش و بينش از شيوههايى كه در قرآن بر آنها تأكيد شده، يعنى استقراء، مشاهده و تجربه، بهره مىبرند! 11
8. از مهمترين ويژگىهاى اسلوب قرآنى در بيان مباحث اعتقادى و تصورى، ايجاد تحرك و اثربخشى و شورآفرينى در احساس است؛ در حالى كه آن دسته از مباحث عقيدتى كه در قالب اسلوب و تعبيرات فلسفى و لاهوتى ارائه گرديدهاند، تنها با ذهن بشر درگيرند و از هرگونه عناصر تحركبخشى، نشاطآفرينى و پويايى تهىاند! از اينرو، سيد قطب كه هدف خود را در وراى بيان معارف عقيدتى، حركتآفرينى و پويابخشى مىداند، در اين زمينه، چنين شيوهاى را بىارزش مىداند؛ چه، از ديدگاه وى، همانسان كه انديشه ربّانى براى تحقق غايت انسانى، ضمير انسانى را به جوشش درمىآورد و براى به شكوفايى رساندن وى، او را به جنبش و خيزش وامىدارد، ضرورى است معرفت عقيدتى نيز براى تحقق مدلول خود در عالم واقع به نيرويى تهاجمى مبدَّل گردد. 12 برخى ديگر هم انديشيدهاند يكى ديگر از كاستىهاى قابل توجه علم كلام كه برخى از متفكران مسلمان بدان اشاره نمودهاند عبارت از عدم ارائه مبحثى خاص در ارتباط با «انسان» در آن است؛ چه، خداوند ساير مخلوقات را به خاطر او آفريده و در خدمت وى قرار داده است. از اينرو، مقصد همه آيات قرآن و غايت نهايى تمام آموزههاى آسمانى، تربيت و پرورش انسان و راهنمايى وى به سوى تعالى و تكامل و به سمت سرانجامى شايسته براى وى است. از سوى ديگر، مبحث «خداشناسى» كه از اساسىترين مباحث علم كلام و فلسفه اسلامى است، غيرقابل انفكاك از موضوع و مبحث «انسانشناسى» است؛ زيرا اين انسان است كه بايد عقيده توحيد را در روند زندگى روزمره خويش تجسم بخشد! از اينرو، هرگونه تلاش براى پايهريزى يك تفكر اعتقادى در صورتى كه با مبحث «انسانشناسى» همراه نباشد نخواهد توانست مسئله عقيده را با واقعيت خارجى (زندگى بشرى) پيوند زند؛ در نتيجه، آن تفكر صرفا در حدّ مجموعهاى از مفاهيم بىنشاط و بىحيات باقى خواهد ماند! و به همين دليل است كه علم كلام از حضور در واقعيت زندگى و تجربه بشرى باز مانده است. 13
بازگشت به قرآن راه رهايى
سيد قطب، راهحل قطعى را در قرآن مىجويد و براى اين بازگشت شرايطى قايل است؛ بدينسان كه همه آنچه عنوان «فلسفه اسلامى» بر آن اطلاق گرديده و همه مباحث علم كلام و مجادلات صورت گرفته در ميان فِرَق اسلامى در طول اعصار مختلف حيات اسلام، يكجا كنار نهاده شود و با مراجعه به قرآن، همه قواعد و مفاهيم انديشه عقيدتى اسلام مستقيما از آن دريافت گردد و مستقلاً در قالب و سياقى قرآنى عرضه شود! 14
تعليل سيد قطب در ارتباط با ضرورت پرهيز از نگاه جزئى و صرفا اصلاحى به انحرافات و رها كردن مجموعه مباحث فلسفه و كلام به حالت نخست، اين است كه اين شيوه زيانهاى جديدى را در پى دارد و چه بسا تلاشهايى كه در اين زمينه انجام گرفته، به انحرافات جديد ديگرى منجر شده است. وى نمونه آن را روش برخى از انديشمندان مسلمان، در دفاع از مسئله «جهاد اسلامى» در برابر شبهات و ترديدافكنىهاى مستشرقان و معاندان مىداند؛ كه اين افراد گرچه درصدد زدودن تهمت «اكراه و اجبار دينى» از چهره اسلام برآمدهاند، لكن روش ناكارآمد آنها در دستيابى به اين هدف، انحراف جديدى را در پى داشته است! اين انحراف جديد عبارت است از تقليل و تحديد «جهاد اسلامى» به «جهاد دفاعى»! سيد قطب عملكرد شيخ محمد عبده و گفتار اقبال لاهورى را در موضوع «احياى انديشه دينى در اسلام»، دو نمونه از دفاع نادرست از معارف اسلامى معرفى مىكند و بهترين شيوه را در ارائه حقايق انديشه اسلامى در آن مىداند كه حقايق و معارف اسلامى همانگونه كه در قرآن مطرح گرديده است، يعنى به صورت كامل، فراگير، متوازن و هماهنگ با جهان هستى و متناسب با فطرت بشرى، ارائه شوند. 15 از ديدگاه وى، تنها پيوند قالب و انديشه جديد با قالب و دانشهاى عقيدتى پيشين بايد آن باشد كه از آن مجموعه پيشين صرفا به عنوان يك امر تاريخى محض، براى شناسايى ابعاد انحراف موجود در آن و اسباب و عوامل اين انحراف، استفاده گردد تا از تكرار آن انحرافات در قالبها و مفاهيم جديد انديشه اسلامى اجتناب شود. 16
امتيازات منهج اسلام در ارائه معارف اعتقادى
سيد قطب پس از مفيد ندانستن اسلوب و قالب فلسفى براى بيان انديشههاى اعتقادى اسلام، و كمسو معرفى كردن آن، روش و اسلوب قرآن را در بيان معارف و حقايق عقيده، مشتمل بر خصلتهايى همچون كارآمدى و اثرگذارى، و پيوند داشتن با زندگى واقعى بشر مىداند. برخى ديگر از اين خصلتها به قرار زير است:
1. اسلوب قرآن در ارائه مباحث عقيدتى در مقايسه با مباحث فلسفى كه در زندگى انسان و در سلوك و اخلاق او بىاثرند و در برابر احساسات و واقعيات او ساكتند و تنها يك كلام محض به حساب مىآيند، همزمان به اصلاح و آبادانى ضمير انسان، سلوك و رفتار وى و حيات بشرى مىانجامد. 17
2. برخلاف تصورات ذهنى و مجرد موجود در فلسفه يونانى و در تعليمات لاهوتى مسيحى، نيز برخلاف تصورات حسّى و مادّى موجود در آن دو و در برخى از فلسفههاى هندى، مصرى، بودايى و زرتشتى، و به دور از حسگرايى سادهانديشانهاى كه در عقايد اعراب جاهلى موجود بود، انديشه اسلامى مشتمل بر تصورى شفاف و آسان بوده و از هرگونه پيچيدگى و ابهام خالى است. سيد قطب تبيين و شرح وظيفه و عملكرد پيامبر را در قرآن، مثالى گويا براى اين ويژگى مىداند و معتقد است: منهج قرآن همه اساطير و تصورات غامض و مبهمى را كه جوامع جاهلى در آن روزگار درباره طبيعت پيامبران و وظيفه آنها ترويج مىنمودند دور ريخته و به دور از هرگونه خرافهگويى، اسطورهبافى، آلايش و اختلاط، و انحراف تصورى و ايمانى با شفافيت، بساطت، صداقت و واقعنگرى بىنظيرى، شخصيت و مسئوليت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله را ترسيم نموده است. 18
3. مفسّر فى ظلال ضرورت تذوق عملى و عينى برخى مباحث اعتقادى را طى يك تجربه روحى و عقلى براى فهم حقيقى آن مباحث، از ديگر ويژگىهاى منهج قرآن در عرصه مباحث عقيدتى، مىداند! وى مسئله «جبر و اختيار» را كه در ميان فِرَق كلامى اهلسنت به صورتى پرتنش و بىحاصل و متأثر از منطق و فلسفه يونانى و آموزههاى لاهوتى مسيحى مطرح گرديده، نمونهاى براى اين ديدگاه مىداند و معتقد است: لازم است اينگونه مباحث صرفا در يك واقعيت فعلى و به صورت يك تجربه همهجانبه روحى، روانى و عقلى تذوق و درك شوند! سيد قطب در تبيين اين جدل پيچيده كلامى اظهار مىدارد: اگر گفته شود اراده خداوند انسان را به سوى هدايت يا ضلالت مىكشاند اين سخن دربرگيرنده يك حقيقت فعلى و واقعى نيست؛ همچنانكه اگر گفته شود اراده انسان تأثيرگذار اصلى است، باز هم با حقيقت عينى مطابقت نخواهد داشت. از ديدگاه وى، حقيقت خارجى اين امر مبهم (مسئله جبر و اختيار) عبارت است از وجود ارتباطى دقيق و در عين حال غيبى ميان اطلاق مشيت الهى، با اختيار و انتخاب بنده و جهتگيرى ارادى وى، به دور از هرگونه تعارض و تصادم در ميان آن دو. 19
توجيه سيد قطب در اين رابطه به ديدگاه شفاف و دقيق شيعه كه امام صادق عليهالسلام در عبارت كوتاه و گوياى: «لا جَبرٌ ولا تَفويضٌ بَل أمرٌ بَينَ الأمرَينِ» 20 بدان اشاره فرموده بسيار نزديك است. 21
4. منهج اسلامى و قرآنى با اسلوب خاص خود، كه اسلوبى جاندار، حياتبخش، الهامگر و ملموس است، «حقيقت» را تنها در عبارت نمىريزد؛ عبارت، صرفا سخنگوى آن است، و تنها فكر و انديشه بشرى را مخاطب نمىسازد، بلكه همه كيان بشرى را با همه ابعاد و توانايىها و منفذهاى معرفتى موجود در آن، مخاطب خود قرار مىدهد! 22 و بدين شكل، بدون هيچگونه ابهام و پيچيدگى و به صورتى روان و صريح حقايق عقيدتى را به سهولت و با بيشترين اثرگذارى به انسان منتقل مىسازد.
بر اين اساس، گرچه برخى از فلاسفه مسلمان ـ به ويژه فلاسفه و متكلمان شيعى ـ به سبب بهرهمندى از معارف ناب، ژرف و پرمغز اهلبيت عليهمالسلام بخصوص بر مبناى خطبههاى اعتقادى و انديشه بلند و ملكوتى امام على عليهالسلام، توانستهاند مباحث پرارجى را در حوزه اعتقاديات ارائه دهند، لكن با وجود آن، اين فلاسفه همچنان از ارائه مباحث اعتقادى و بنيادى اسلام در قالبى اثربخش، نفوذگر و تحولگر باز ماندهاند. از اينرو، مخالفت سيد قطب با فلسفه و مباحث آن مخالفتى از روى ريا و تزوير نيست، بلكه به زعم وى اين مخالفت از عدم تناسب آن مباحث، با منهج و اسلوب قرآن در ارائه معارف و حقايق عقيدتى ناشى مىشود؛ چنانكه او خود در اين راه، قدم پيش نهاده و با تأليف دو كتاب خصائص التصورالاسلامى و مقوّمات التصورالاسلامى و با در افكندن طرحى نو در اين ارتباط، مىكوشد صداقت و حقانيت ادعاى خويش را به اثبات برساند. البته با توجه به اينكه ارائه اين طرح نو در دوره اختناق و فشار همهجانبه بر مؤلف و حبس و حصر او بوده است، 23 طبيعتا از ضعف و كاستى بركنار نخواهد بود.
اظهار بدبينى نسبت به معارف جديد غيراسلامى و اعلان ضرورت طرد آن
با اندكى تأمّل مىتوان مجموعه معارف و دستاوردهاى جديد غيراسلامى را در دو بخش «دستاوردهاى فكرى و دينى مستشرقان و مبشّران» و «ديدگاهها و نظريات جديد تمدن غرب در ارتباط با انسان، زندگى و هستى» دستهبندى نمود و ديدگاه سيد قطب را به صورت مجزا و به تفصيل درباره هريك از اين دو بخش جويا شد.
پيش از بررسى دلايل تفصيلى سيد قطب در ارتباط با دو بخش مزبور، 24 نخست به تبيين قواعد و مبانى كلى وى براى ردّ معارف و دستاوردهاى علمى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و سياسى غيراسلامى مىپردازيم.
دلايل سيد قطب براى طرد معارف نو غيراسلامى
با بررسى دقيق و گسترده در آثار و تأليفات سيد قطب ـ به ويژه در تفسير فى ظلالالقرآن كه دائرهالمعارف آثار و افكار وى به شمار مىرود ـ نمايان مىگردد كه دو عامل در مخالفت شديد وى با معارف جديد غرب، نقش عمده دارند؛ به گونهاى كه ساير دلايل و عوامل، از اين دو عامل اساسى نشأت مىگيرند. اين دو عامل عبارتند از:
1. غيروحيانى و غيرالهى بودن ريشه و منشأ اين معارف؛
2. خصومت جدّى و مستمر متوليان اين معارف با اسلام و معارف آن.
در ذيل، به بررسى اين دو عامل مىپردازيم:
منشأ غيرالهى معارف جديد
در يك نگاه كلان، منشأ همه علم و اطلاع بشر ذات بارىتعالى است. تحولات و دگرگونىهايى كه در عرصه دانش رخ مىدهد محصول تجربيات و پىگيرىهاى اشخاص و افراد جوينده است كه منشأ آن، تلاش فكرى و ذهنى و سختكوشىهاى بشرى است. اين تلاش و كوشش ذهنى و بدنى نيز اگر با نگاهى گرهگشا براى بشريت و به قصد خدمترسانى به نوع انسان صورت گيرد و در آن ضوابط و شرايط موردنياز براى تأمين اين هدف ارزشمند، لحاظ گردد و در پسِ آن انگيزههاى حقيقتا تعالىطلبانه و خداخواهانه نهفته باشد خود به خود به امرى مهم و مقدس مبدل مىگردد.
لكن در اين ميان، گاه آگاهىها، افكار و تجربياتى شكل مىگيرد كه در پس ذهن و زبان متوليان و جويندگان و يابندگان آن، نه تنها انگيزههاى الهى و يا حتى انسانى جايى ندارد، بلكه اين كوششها و دستاوردها با نگاهى يكجانبه و صرفا مادى و منفعتگرايانه صورت مىبندد؛ به گونهاى كه در پى آن خسارتها و تباهىهايى در عرصه فكر و عمل و يا در عرصه فطرت بشرى و طبيعت موردنياز براى زيست بشر و ديگر جانداران رخ مىدهد و بين آنها با ارزشها و شعائر انسانى تقابلهايى به چشم مىخورد.
بر اين اساس، ناگفته پيداست كه مقصود سيد قطب از منشأ الهى نداشتن معارف جديد، نمىتواند اين باشد كه از نظر وى لازم است همه علوم و انديشهها و بينشها در همه حوزههاى علمى از كتب آسمانى دريافت گردد تا در غير اين صورت، لازم آيد كه آن علوم به جرم جدا بودن از متون مقدس و ناشى شدن از صرف تلاش و تعالى فكرى و ذهنى انسان متهم به نداشتن منشأ الهى شوند، بلكه قطعا اشكال مطرحشده از جانب وى متوجه آن دانشها و بينشها و دستاوردهايى است كه با جهتگيرى صحيح انسانى براى پيمودن مسير رشد و تكامل راستين در تضادند. 25
مطابق با درك و تصوّر سيد قطب از آيات قرآن و نصوص قطعى اسلام، منهج اسلام از همه مذاهب، منهجها، تصورات و معتقدات غيراسلامى متمايز و متفرد است. اين تمايز و تفرد از آغاز شكلگيرى جامعه و امت اسلامى وجود داشته و همچنان و لزوما تا روز قيامت نيز تداوم خواهد داشت. استدلال وى در اين رابطه آن است كه وجود دو وصف ـ مثلاً «اسلامى» و «غيراسلامى» ـ براى يك شريعت، يا يك وضعيت، يا يك نظام، به صورت همزمان ممكن نيست. اسلام فقط «اسلام» است و شريعت اسلامى فقط «اسلامى» است. 26 مفسّر فى ظلالالقرآن تغيير قبله مسلمانان از «بيتالمقدس» به «كعبه» را رمز جدايى و افتراق امت اسلامى در همه ابعاد و جهات زندگى از ديگر امتها و ملتها معرفى مىكند؛ 27 همچنانكه توصيف قرآن از امت اسلام و معرفى آن به عنوان «بهترين امت» 28 را بيانگر اين تمايز مىداند. البته از نگاه وى، اقتضاى بهترين امت بودن عبارت است از پيشرو، پيشقراول و راهبر بودن آن امت در همه عرصههاى اعتقادى، معنوى، اخلاقى، علمى، اجتماعى و در عرصه عمران و آبادانى زندگى دنيوى و حتى در راهبرى و مديريت ديگر امتها و دستگيرى از آنها و عنايت و بخشش نسبت به آنها. 29 گو اينكه سيد قطب ـ نيز همچون بسيارى از متفكران مسلمان و مطابق با اسناد فراوان و اعترافات صورتگرفته از جانب غربىها ـ معتقد است: اين برترى و پيشقراولى در مراحلى از حيات اسلام براى امت اسلامى تحقق يافته و امت اسلامى در آن دوران هم به لحاظ علمى و پيشرفت مادّى و هم به لحاظ اعتقادى و معنوى، براى غيرمسلمانان، الگو و سرمشق بوده و اصلاحات و تحولاتى را در امور زندگى آنان ترتيب داده است. 30
از سوى ديگر، با توجه به اينكه قرآن كريم به منظور تصحيح عقايد اهل كتاب، كه مملو از تحريف، انحراف، اساطير و افسانههاست، و براى تصحيح اعتقادات و انديشههاى ساير ملل دنيا، به ويژه مشركان جزيرهالعرب، نازل شده و عهدهدار همه اين وظايف سترگ و خطير گرديده است، 31 زيبنده نيست مسلمانان با دارا بودن چنين كتابى آسمانى كه به تصحيح و تقويم اختلالات، انحرافات و افراط و تفريطهاى موجود در معتقدات و انديشههاى همه بشريت مىپردازد، خود رو به سوى افكار و انديشهها و نظريات مذاهب غيراسلامى داشته باشند و از آنها متأثر گردند.
از نگاه سيد قطب، دستاوردهاى علمى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و ديدگاههاى ارائهشده غيراسلامى در ارتباط با مباحث هستى، حيات، انسان و تاريخ انسان، ناقص و تكبعدى است و از دو خصلت «مغشوش بودن» و «كورمال زدن» رنج مىبرد! از اينرو، مسلمانان هرگز نبايد زندگى خود را با آن ديدگاهها تطبيق دهند و حتى نبايد در هيچيك از امور فوق به اقتباس از آنها بپردازند؛ چه، اسلام هرگز به مسلمان اجازه نمىدهد تا اصول عقيده و شالودههاى جهانبينى، نظام جامعه و نظام حكومتى و خطمشى سياسى و انگيزههاى هنرى و ادبى و... را از مصادر غيراسلامى فراگيرد. 32 البته وى در اين زمينه به يك استثنا معتقد است و آن عبارت است از: جواز اخذ و اقتباس علوم محض، مانند شيمى، فيزيك، زيستشناسى، ستارهشناسى، پزشكى، صنعت، زراعت، شيوههاى مديريت (فقط در ابعاد فنّى و ادارى آن)، اسلوب كار فنى و روشهاى جنگ و نبرد (فقط در بعد فنى) و امثال اين فعاليتها از غيرمسلمانان. وى روايى و جواز فراگيرى اينگونه از علوم را از غيرمسلمانان، به سخن پيامبر صلىاللهعليهوآله استناد مىدهد، آنجا كه فرمود: «أنتم أ علم بأمور دنياكم.» 33 به علاوه، از ديدگاه وى، اين علوم و امور با نگاه اسلام به زندگى، انسان، جهان هستى و با اصول و شرايط و نظامها و اوضاع مرتبط با حيات فردى و اجتماعى و با اخلاق و آداب و عادات و ارزشها و معيارهاى حاكم بر جامعه بىارتباط مىباشند. گو اينكه وى در اعلان اينجواز نيز احتياط مىورزد و نكته هوشمندانهاى را يادآور مىگردد: لازم است فرد مسلمان حتى بههنگام اقتباس علوم محض از مصادر غيراسلامى، از عواقب ناپسند اين علوم ـ كه همراه آنهاست ـ برحذر باشد؛ زيرا اين امور ـ اساسا ـ با بينش دينى به صورت عام و با بينش اسلامى به صورت خاص داراىخصومت بوده و مقدار اندكى از آن نيزموجبآلودنزلال معارفاسلامى خواهد شد. 34
خصومت جدى و مستمر متوليان معارف غيراسلامى با اسلام
يكى ديگر از دلايل بدبينى مفسّر فى ظلالالقرآن نسبت به دستاوردهاى معرفتى غيراسلامى، اعتقاد وى به دشمنى ذاتى صاحبان اين دستاوردها با اسلام است. او با اشاره و استناد به آيات قرآن و روايات مختلف، دشمنى و كارزار بىامان و مستمر اهل كتاب ـ به ويژه يهوديان را كه در اين عصر در قالب صهيونيزم جهانى تجلى يافتهاند ـ با مسلمانان و آموزههاى آسمانى آنان، يك حقيقت مسلّم و مشخص مىداند؛ امرىكه از زمانپيامبراكرم صلىاللهعليهوآلهآغازگرديده و همچنان با وسايل و شگردهاى نو و متنوع ادامه دارد. 35
سيد قطب، يهوديان را مسئول هدايت و مديريت جريان وضع و جعل در احاديث پيامبر صلىاللهعليهوآله و سيره آن حضرت معرفى مىكند 36 و معتقد است اين جعل و تحريف و مبارزه امروز نيز با هدايت و تدبير آنان و در پوشش استادان، فيلسوفان، عالمان، پژوهشگران و احيانا شاعران، نويسندگان و هنرمندانى كه نام مسلمانى را با خود به همراه دارند به منظور منحرف نمودن مسلمانان از مسير صحيح و مستقيم تعاليم دينى، در حال اجراست. 37 همچنين وى ساير اقدامات خصومتآميز اهل كتاب و يهوديان را كه به صورت مستمر در حال انجام است در قالبهايى همچون فتنهانگيزى، تفرقهافكنى، شبههآفرينى، 38 خدعه، تخدير، ظاهرسازى، دوستنمايى، دروغگويى، تهمت، تربيت دستنشاندگان و مزدورانى از ميان مسلمانان براى فراهم آوردن بستر پ