فرشته پرستى عربهاى جاهلى
سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 119ـ133
محمّدطاهر رفيعى -1
چكيده
مردم عصر جاهلى به انواع شرك مبتلا بودند و موجودات گوناگونى را به جاى خداوند مىپرستيدند. از جمله، فرشتگان الهى نزد آنان قداست فراوانى داشتند، تا جايى كه آنها را پس از خداوند برترين موجودات مىدانستند و به مثابه فرزندان خداوند مىپرستيدند. اين نوشتار با رويكرد نقلى ـ تحليلى و بر پايه آيات قرآن كريم، درصدد بررسى جايگاه فرشته نزد عربهاى جاهلى و بررسى عوامل و انگيزههاى فرشتهپرستى و تبيين نوع شرك آنان در پرستش فرشتگان است. آنگونه كه از منابع موجود در اين زمينه به دست مىآيد، فرشتهپرستى، از نظر اهميت، در رأس تمام گونههاى شرك عربهاى جاهلى قرار داشته است، و فرشتگان از شريفترين معبودهاى آنان به شمار مىرفتهاند، تا جايى كه آنها را در امور مهم خلق و تدبير عالم نيز مؤثر مىدانستند؛ اعتقاد مشركانهاى كه قرآن كريم، بر بطلان و بىپايه بودن آن تأكيد كرده است.
كليدواژهها: اعراب، جاهليت، فرشته، پرستش، شرك.
مقدّمه
بتپرستى و شرك عربهاى جاهلى گونههاى بسيارى داشته و از ظاهر آيات قرآن و منابع ديگر به دست مىآيد كه فرشتهپرستى، از نظر اهميت، در رأس تمام گونههاى شرك آنان قرار داشته است، 1 و فرشتگان از شريفترين معبودهاى مورد تقديس آنان به شمار مىرفتهاند 2 كه به انگيزههاى گوناگون آنها را تقديس مىكردند و مىپرستيدند.
با وجود آنكه فرشتهپرستى عربهاى جاهلى در آيات فراوانى از قرآن كريم طرح گرديده و از ابعاد گوناگون بر بىپايه بودن آن استدلال شده است، در متون روايى و تاريخى و حتى در اشعار عربهاى جاهلى درباره فرشتهپرستى، در مقايسه با ساير گونههاى پرستش آنان، بسيار كم بحث شده است. بيشترين اطلاعات در اين زمينه مربوط به تفاسير قرآن كريم است كه مفسران ذيل آيات مربوط، در بررسى اين موضوع طرح كردهاند. اما در بيشتر تفاسير نيز، به سبب فقدان اطلاعات تاريخى در اين زمينه، تنها به توضيح اجمالى آيات بسنده شده است. از جمله مفسرانى كه با تفصيل بيشتر به اين بحث پرداختهاند، علّامه طباطبائى است. ايشان در تفسير الميزان، 3 در ذيل آيات مربوط به «فرشتهپرستى عربهاى جاهلى»، از عناوين زير بحث نمودهاند: توجيهات مشركان در پرستش فرشته، مصاديق فرشتهپرستى، و مباحث اجمالى ديگر.
در منابع تاريخى، نيز جواد على در المفصل فى تاريخ العرب قبلالاسلام بحث مبسوطترى در اين زمينه طرح كرده است. در عين حال او نيز از كمبود اطلاعات و نبود منابع مفيد در اين خصوص سخن گفته و عوامل آن را بررسى كرده است. وى در جلدهاى مختلف اين كتاب 4 درباره دامنه فرشتهپرستى عربهاى جاهلى، انواع شرك آنان، و رابطه جن و ملك نزد عربها، بحث مفيدى ارائه داده است.
عماد صباغ نيز در كتاب الأحناف 5 برخى از اشعار عربهاى جاهلى را در مورد فرشتهپرستى به اجمال توضيح داده است.
غير از كتابهاى مذكور، منابع ديگر، به اجمال به اين موضوع پرداخته و بيشتر به اشاره كوتاه اكتفا كردهاند. اما اينكه چرا با وجود اخبار و اطلاعاتى نسبتا زيادى كه از آن دوران نقل شده است، موضوع مهم فرشتهپرستى در پرده ابهام باقى مانده، دقيقا مشخص نيست. البته توجيهاتى در اينباره مطرح است كه به تأمّل نياز دارد، از جمله:
الف. عربهاى جاهلى هيچ شناختى از فرشته نداشتهاند و اعتقاد به فرشته، فقط نزد اهل كتاب مطرح بوده است و از مشركان غير از كسانى كه با آنها ارتباط داشتند يا از «حنفا» بودند، هيچ كسى فرشته را نمىشناخت. البته در ادامه روشن خواهد شد كه اين فرضيه حداقل با ظاهر قرآن نمىسازد؛ چراكه آيات قرآن به روشنى گوياى آن است كه آنان به پرستش فرشتگان توجه ويژه داشتهاند، تا اندازهاى كه اين موضوع در زمان بعثت به مثابه يكى از انحرافات مهم فكرى عربهاى جاهلى در محور مبارزه پيامبر صلىاللهعليهوآله و وحى الهى قرار گرفته است.
ب. اين امر برمىگردد به نبود آثار مكتوبكافى از دوران جاهلى، به همين علت به موازات پوشيده ماندن ساير ابعاد زندگى آنان، اين امر نيز چندان براى ما روشن نيست.
اين پاسخ در صورتى درست است كه ساير امور زندگى آنان نيز به همينسان پوشيده مانده باشد؛ و حال آنكه ابعاد گوناگون زندگى آنان و از جمله گونههاى ديگر پرستش آنها، در مواردى حتى با جزئيات، بيان شده است.
ج. در صدر اسلام اطلاعات مهمى در اين زمينه وجود داشته است، اما به سبب انحرافى بودن افكار جاهلى در مورد فرشتگان، مسلمانان به عمد از بازگويى آن سر باز زدند تا اينكه، در نهايت، محفوظات مردم به كلى فراموش گرديد و آثار موجود در اين زمينه نيز از بين رفت. 6
اگر واقعا چنين بوده است، پس بايد ساير ابعاد بتپرستى آنان نيز به همانسان مغفول مىماند، و حال آنكه قضيه چنين نيست.
به هرحال، فرشتهپرستى عصر جاهلى از جهات گوناگون ضرورت بررسى دارد؛ زيرا از سويى با توجه به نقش محورى آن در رفتار دينى انحرافى آن زمان، بررسى دقيق اين موضوع، ابعاد ديگر اعتقادات مشركانه آنها را روشنتر مىسازد؛ و از سوى ديگر، تبيين اين موضوع، ضمن كمك به تحليل دقيقتر از فرهنگ و دين آن زمان، تصويرى روشنتر از انديشه توحيدى و فرهنگ كامل اسلام نيز نشان مىدهد.
بنابراين، در اين نوشتار از مسائل اصلى و فرعى زير بحث مىگردد: جايگاه فرشته نزد عربهاى جاهلى، چگونگى پرستش فرشتگان، عوامل و انگيزههاى فرشتهپرستى آنان و موضع اسلام در برابر اين اعتقاد مشركان.
اطلاعات موجود بيانگر آن است كه توجه و شناخت عربهاى جاهلى از فرشتگان ـ هرچند شناخت انحرافى ـ اگر بيشتر از گونههاى ديگر شرك آنان نبوده، به هيچوجه كمتر نبوده است. آنها فرشتگان را ارواح نامرئى مىدانستند، 7 و فرشتگانى همانند كاتبان اعمال را نيز قبول داشتند. 8 حداقل برخى از فرشتگان را به عنوان فرزندان خداوند شايسته تقديس و شريك خداوند در خلق و تدبير عالم و وسيله براى شفاعت و قرب الهى مىدانستند و مىپنداشتند فرشتگان مىتوانند وسيله رسيدن آنان به سعادت مادى و معنوى قرار گيرند. دامنه فرشتهپرستى آنان نيز بسيار گسترده بوده است؛ صابئين و بنومليح و قريش فرشتهپرستىشان مشهور بوده است و گويا بتپرستى عربهاى جاهلى نيز بيشتر بهفرشتهپرستى آنان برمىگردد؛ 9 چنانكه در قرآن كريم نيز از جهات گوناگون بر بىپايه بودن اين عقيده استدلال شده است.
اعتقاد مشركان به رابطه نَسَبى فرشتگان با خداوند
عربهاى جاهلى در توجيه فرشتهپرستى خود، فرشتگان را فرزندان و دختران خداوند مىشمردند و به عنوان الهههاى آسمان مىپرستيدند: «وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءا» (زخرف: 15)؛ از ميان بندگان خداوند كسانى را جزء خداوند قرار دادهاند. همانطور كه هر فرزندى پاره تن پدر و مادر است، فرشته هرگاه فرزند خدا شمرده شود پاره تن و جزء خداوند به شمار خواهد رفت. 10 چه بسا آنان را امتيازى براى خود مىدانستند و با افتخار مىگفتند ما حتى از مسيحيان نيز هدايتيافتهتريم؛ زيرا آنها انسان را مىپرستند ولى ما فرشته الهى را عبادت مىكنيم و همچنانكه خدايان ما برتر از خداى آنان است، مسير ما نيز به هدايت نزديكتر از آنان است. 11 نيز چه بسا همين امر را توجيه اعتقادات مشركانه خود قرار داده بودند و مىگفتند وقتى عبادت عزير و عيسى كه انسانى بيش نبودهاند براى يهوديان و مسيحيان جايز باشد، پرستش فرشتگان كه از آنها برترند، به طريق اولى بايد صحيح باشد. 12 چنانكه پرستش فرشته، همانند تقديس بزرگان، منشأ ساير گونههاى بتپرستى آنان نيز بوده است؛ چراكه آنها با اعتقاد به شايسته پرستش بودن فرشتگان از باب دختران خدا، بتهايى بزرگ خود، همانند لات و منات و عزى، را نيز نماد و تمثالهاى ملائكه قرار داده بودند و مىپرستيدند. 13 چنانكه نام آنها را از اسامى و اوصاف الهى نيز برگزيده بودند و مىگفتند: لات مشتق از اللّه است، عزى از عزيز؛ 14 با اين ارتباط كه آنان فرشتگان را نيز تجلى اوصاف الهى مىدانستند 15 تا اينكه در گذر زمان فلسفه اصلى پرستش مجسمهها فراموش شد و خود آنها نيز موضوعيت يافتند. 16
اما اينكه چرا آنها فرشتگان را به عنوان فرزندان خداوند مىپرستيدند؟ وجهش چندان روشن نيست و احتمالاتى در اين زمينه مطرح است:
الف. احتمال دارد منشأ اين تفكر به شناخت ناقص آنان از خداوند برگردد. آنها مىپنداشتند خداوند نيز همانند بشر مىتواند داراى زاد و ولد باشد؛ از همينرو فقط فرشتگان را شايسته فرزندى خداوند مىدانستند. اما چون شباهتى ميان دختران و فرشتگان تصور مىكردند، آنها را دختران خداوند مىشناختند نه پسران؛ و مىگفتند چنانكه دختران غالبا خود را از ديدها پنهان و در پشت پرده و ديوارهاى حجاب پوشيده مىدارند و كمتر مشاهده مىشوند، فرشتگان نيز چون از ديد عموم پنهاناند و ديدنى نيستند، آنها نيز حتما دختران خدا هستند. آنان حتى خورشيد را نيز كه به سبب تابندگى زيادش به درستى مشاهده نمىشود، مؤنث مىخواندند. البته آنها براى دختر ناميدن موجودات معيار خاصى داشتند و اينگونه نبود كه هرچه را نمىتوانستند ببينند دختر خطاب كنند. 17
ولى درستى اين توجيه بر مؤنث بودن تمام فرشتگان نزد آنان استوار است؛ در حالى كه آنها، فقط فرشتگان آلهه را دختران خداوند مىناميدند. 18
ب. احتمال ديگر، شايع بودن انديشه تقديس فرشتگان در آن زمان است. ممكن است اين امر ناشى از قداست خاص فرشتگان نزد عربها بوده باشد، و به همين علت مىپنداشتند بهترين احترام براى آنان همين است كه آنها را فرزندان خداوند بدانند. چنانكه انديشه تقديس فرشتگان و اعتقاد به الوهيت آنان در اديان و آيينهاى ديگرى در هند و مصر و بابل و يونان و روم نيز مطرح بوده است. 19 «وثنىها (مجوسيان كه به الهههاى خير و شر معتقد بودند)، براهمه، بودايىها و صابئون به خدايان زيادى از فرشتگان و جنيان به صورت جنس زن و دختران خداوند معتقد بودند.» 20 از اينرو، «عربها يا مسيحيان مبتكر اين اعتقاد نبودهاند، بلكه اين عقيده ريشه در گذشته داشته است.» 21
عربهاى جاهلى نيز در آغاز فرشتگان را از باب دختران خداوند شايسته تقديس و ستايش مىدانستند، ولى در گذر زمان، تقديس فرشتگان به پرستش آنان انجاميد و فرشتهپرستىشان نيز منشأ ساير گونههاى بتپرستى قرار گرفت. 22
ج. ممكن است مشركان جزيرهالعرب در پرستش فرشتگان از دين مسيحيت، كه روحالقدس را در كنار خداى پدر و پسر تقديس و پرستش مىكردند، اثر پذيرفته باشند؛ زيرا، قطع نظر از وجود مسيحيان در جزيرهالعرب آن روز، عربهاى جاهلى از طريق سفرهاى تجارى و غيره نيز ارتباط وسيعى با مسيحيان روم و جاهاى ديگر داشتند.
ولى اين وجه در صورتى صحيح است كه ثابت شود تثليث به اعتقاد اصلى تمام مسيحيان در آن زمان تبديل شده بود. چراكه لزوم اعتقاد به سه اقنومِ اب و ابن و روحالقدس كه ثالوث اقدس را شكل مىدادند، در شوراهاى نيقيه (سال 325م) قسطنطنيه (سال 381م) و كالسدون (سال 451م) تصويب شد 23 و پس از آن در مقام معتقدات اصلى مسيحيت به اجرا درآمد؛ و ظاهرا قبل از آن زمان، انديشه تثليث به صورت گسترده و به مثابه اعتقاد اصلى تمام مسيحيان رايج نبوده است و پس از آن نيز مدتى طول مىكشيد تا مسيحيان آن را بپذيرند و به اين شرك آلوده شوند. چنانكه در قرآن كريم وقتى قضيه اصحاب اخدود (جمعى از مسيحيان ساكن جزيرهالعرب كه به دست حاكمان وقت به سبب ايمانشان زنده زنده در كورههاى آتش سوزانده شدند) مطرح مىشود، خداوند متعال ضمن تقبيح اين عمل، كشتهشدگان را مؤمنان راستينى مىداند كه صرفا به پاس ايمان به خداوند يكتا كشته شدند. 24 از آنجا كه اين قضيه در جزيرهالعرب واقع شده بيانگر آن است كه حداقل در ميان مسيحيان جزيرهالعرب، تا آن زمان انديشه شركآلود تثليث رايج نبوده است. در عين حال نمىتوان به كلى اين عامل را ناديده انگاشت؛ چراكه عربهاى جزيرهالعرب با مسيحيان شامات و روم آن زمان نيز احيانا رفتوآمدهاى تجارى داشتند و چون خودشان از فرهنگ دينى و مذهبى ضعيفى برخوردار بودند، به سادگى تحت تأثير افكار و انديشههاى فرهنگهاى برتر، از جمله مسيحيت، قرار مىگرفتند.
پرسش ديگر اينكه آنها فرضيه فرزند داشتن خداوند را چگونه توجيه مىكردند؟ آيا صرفا از باب تشبيه و تمثيل آن را بيان مىكردند يا به نسب واقعى ميان خداوند و فرشتگان اعتقاد داشتند؟
پاسخ اين پرسش بر تبيين اعتقادى مبتنى است كه آنان درباره رابطه جن و فرشته و خداوند داشتند.
رابطه جن و فرشته از نظر مشركان
عربهاى جاهلى رابطه نزديكى ميان فرشته و جن مىپنداشتند و حتى فرشتگان را محصول ازدواج واقعى خداوند با جنيان دانسته، 25 ـ به خيال خودشان ـ بين خداوند و جنيان رابطه نسبى قرار داده بودند: «وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبا» (صافات: 158) معتقد بودند فرشتگان از ازدواج خداوند با جنيان به وجود آمدهاند و خداوند پدر فرشتگان و افرادى از جنيان مادر آنها هستند. 26 چنانكه وقتى از آنها پرسيده شد اگر فرشتگان فرزندان خداوند هستند پس مادران آنها كياناند؟ گفتند مادرانشان دختران زنان بزرگوارى از جنيان هستند. 27 آنان حتى به نسبت برادرى بين خداوند و شيطان نيز معتقد بودند 28 و شيطان هم كه از نسل جن بوده است؛ پس رابطه نسبى نزديكى بين خداوند و جنيان پديد مىآمد.
حتى در موردى از قرآن آمده است كه آنها به جاى فرشته جن را مىپرستيدند؛ چنانكه وقتى خداوند، با استفهام انكارى يا تقريرى، از فرشتگان در قيامت مىپرسد: «آيا اينها مشركان بودند كه شما را مىپرستيدند؟ آنان در پاسخ مىگويند بار الها، تو از هر شرك و نقصى منزَّهى، تو خدا و ولى ما هستى نه آنان. آنها جن را مىپرستيدند و بيشترشان به آنها گرويده بودند.» 29
اما اينكه مراد از اين انكار و اثبات چيست، احتمالات متعددى مطرح است، از جمله:
الف. خداوند در واقع از رضايت فرشتگان به اين امر مىپرسد نه از اصل پرستش، چراكه معبود واقع شدن آنان از سوى مشركان مسلّم و انكارناپذير است. از همينرو، آنان در پاسخ عرض مىكنند كه ما به اين كار راضى نبوديم، بلكه جنيان مشركان را به عبادت خود فراخواندند و از پرستيده شدن خود راضى بودند. 30
ب. منظور فرشتگان اين است كه مشركان، در پرستش ما، از فرمان جنيان و وسوسههاى شياطين پيروى مىكردند؛ چراكه شياطين آنها را به پرستش ما وامىداشتند 31 و به آنها مىگفتند فرشتگان دختران خداوند هستند و بايد پرستيده شوند. 32
يا اينكه چون شياطين عبادت غير خدا را براى مشركان زينت دادند و آنها را گمراه كردند، آنها در حقيقت مطيع و پيرو شياطين به شمار مىرفتند. 33
البته در قرآن آمده است: «بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ»و نه فرموده است: «بل كانوا يطيعون الجن» و احتمالات پيشگفته در صورتى پذيرفته بود كه تعبير دوم به كار برده مىشد. 34
ج. حقيقت عبادت اين است كه شخص واقعا منقاد و تابع معبود خود باشد، و مشركان حقيقتا فرشتگان يا مسيحيان و يهوديان مسيح و عزير را نمىپرستيدند، چراكه اين موجودات شريف نه تنها آنها را به پرستش خود دعوت نكردهاند بلكه آنها را از پرستش هر معبودى جُز خداى واحد نهى مىكردند. ولى مشركان برخلاف دستور و خواسته آنان از خداى واحد دورى گزيدند و براى او شريكانى قرار دادند و اين چيزى جز پيروى از دستورهاى شيطان نيست. 35
د. در مواردى شياطين و جنيان خود را در شكلِ فرشته بر آنها ظاهر مىنمودند و از آنها مىخواستند تا آنها را كه فرشتگان الهى هستند بپرستند؛ 36 يا وارد مجسمهها مىشدند و صدايى توليد مىكردند تا مردم بپندارند آنها فرشتهاند و از اين راه به پرستش فرشتگان رو آورند. 37
ه . در نهايت اين احتمال مطرح است كه آنها تصور مىكردند حقيقت فرشته، يا صنف خاصى از آنان، با جنيان يكى است. 38 از اينرو، آنها هم فرشتگان و هم جنيان را مىپرستيدند؛ با اين تفاوت كه فرشتگان را بهترين افراد جن و منشأ خير و بركت مىدانستند، ولى جنيانى غير از ملائكه را مبادى شر ـ همانند مرگ، فنا، فقر، درد و غم ـ مىدانستند و براى در امان ماندن از ضرر و زيان آنها به پرستش آنها مىپرداختند. 39
قرآن با اشاره بر بىاساس بودن انديشه انحرافى مشركان مىفرمايد: «وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» (صافات: 158)؛ بين خداوند و جن نسبت و رابطه خويشاوندى برقرار كردند و حال آنكه جنيان يقين دارند براى كيفر حاضر خواهند شد. يعنى اگر جنيان با خداوند رابطه مىداشتند يا همسنخ فرشتگان مىبودند نمىبايست محاكمه و به عذاب محكوم مىشدند و حال آنكه چنين نيست.
نوع شرك مشركان در پرستش فرشته
اما اينكه مشركان با چه انگيزهاى فرشتگان را مىپرستيدند؟ و نوع شرك آنها چه بوده است (شرك عبودى، خالقى، رازقى، ربوبى يا تمامى اينها)؟ از مباحث مهمى است كه ضرورت دارد ضمن بررسى انواع شرك مشركان عصر جاهلى، ارزيابى گردد.
انواع شرك عصر جاهلى
مردم عصر جاهلى به انواع شرك و كفر مبتلا بودند، در بالاترين مرتبه، منكران مطلق هر امر ماورايى قرار داشتند، و در پايينترين درجه، توجيهگرانى بودند كه مىپنداشتند رسيدن به خير و سعادت، تنها با پرستش موجودات ديگرى غير از خداوند امكانپذير است.
الف. منكران مبدأ و معاد
دستهاى از مردم جاهلى اساسا هيچگونه اعتقادى به مبدأ و معاد نداشتند و حيات را منحصر به زندگى مادى دانسته، عامل نابودى را نيز به گذر ايام نسبت مىدادند: «وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ.» (جاثيه: 24) از اينرو اساسا اطلاق «مشرك» بر آنان معنا ندارد و مناسبتترين واژه همان «كفر» است كه در آياتى از قرآن كريم بر آنها اطلاق شده است.
ب. شرك خالقى
دستهاى ضمن اعتقاد به خداوند كسانى را به عنوان خالق ـ حداقل در برخى امور ـ شريك خداوند مىدانستند. قرآن در نفى اين عقيده مىفرمايد: «... أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (رعد: 16)؛ آيا اين مشركان شريكانى را براى خدا يافتند كه آنها نيز همانند خدا چيزى آفريدهاند؟ بگو هرگز چنين نيست تنها خدا آفريننده هر چيزى است و او خداى يكتايى است كه همه عالم مقهور اراده اوست. و در جايى ديگر مىفرمايد: «أَيُشْرِكُونَ مَا لاَ يَخْلُقُ شَيْئا وَهُمْ يُخْلَقُونَ» (اعراف: 191)؛ آيا براى خداوند كسانى را شريك قرار مىدهند كه قادر نيستند چيزى را بيافرينند بلكه خود آفريده شده و مخلوق خداى يكتا هستند؟
البته برخى مشركان، و حداقل فرشتهپرستان، شرك در خالقيت نداشتند و بلكه بسيارى از آنها خداوند را خالق كل جهان مىشمردند؛ 40 چنانكه وقتى از آنها پرسيده مىشد چه كسى خالق آسمان و زمين است، شمس و قمر مسخر چه كسى است و آب را چه كسى از آسمان فرو مىبارد و چه كسى زمين را پس از مردن و نابود شدن تمام آثار حياتى آن دوباره زنده مىكند و طراوت مىبخشد؟ در پاسخ مىگفتند كه همه اين كارها در دست خداوند است. 41 اينها غير خدا را تنها از باب مبادى خير و نازلكننده روزى مىپرستيدند. با اين باور كه خداوند ربالارباب است، 42 و ديگران به دستور او نظام عالم را اداره مىكنند. و در حقيقت كارهاى عالم ميان آنان تقسيم شده و تدبير آن به خدايان ديگر واگذار شده است؛ نه اينكه آنها خالق عالم يا بخشى از جهان نيز باشند.
ج. شرك ربوبى
گروه ديگر ضمن اعتقاد به خداى واحد خالق، موجودات ديگر از جمله فرشتگان را نيز در تدبير نظام هستى مؤثر مىدانستند، «هرچند نمىگفتند آنها در تدبير عالم مستقل عمل مىكنند، بلكه معتقد بودند كه خداوند يكتا ربالارباب و خداى خدايان است؛ اما وى بخشى از تدبير عالم را به موجودات ديگرى، همانند فرشته و بتها، واگذاشته است.» 43 قرآن كريم با استدلال بر نفى اين نوع شرك، فرض وجود چند مدبر را مساوى با نابودى عالم مىداند: «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (انبيا: 22)؛ اگر در زمين و آسمان جُز خداى يكتا خدايانى مىبود، قطعا زمين و آسمان فاسد و تباه مىشدند.
همچنين از خود آنان مىخواهد اگر راست مىگوييد كه موجودات ديگر در تدبير عالم نقش دارند و فرشتگان را مبادى خير مىشماريد و جنها را مىپرستيد تا از شرشان در امان بمانيد، پس، از آنها بخواهيد شما را از مشكلاتى كه گرفتار آن هستيد نجات دهند: «قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً» (اسراء: 56)؛ به آنها بگو كسانى را كه به جاى او معبود خود پنداشتيد، بخوانيد. اما بدانيد آنها نه اختيارى دارند كه از شما دفع زيان كنند و نه آنكه بلايى را از شما بگردانند. اين آيه ظاهرا هنگامى نازل شده است كه مشركان هفت سال دچار قحطى شده بودند 44 و مخاطب آن نيز فرشتهپرستان و همچنين يهوديان و مسيحيانى بودند كه عزير و حضرت عيسى را خدا مىدانستند. 45 در موارد ديگر همين درخواست به گونههاى ديگر مطرح شده است:
ـ «إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (اعراف: 194)؛ كسانى را كه به جاى خدا مىخوانيد، بندگانى امثال شما هستند. پس آنها را در گرفتارىها بخوانيد، اگر راست مىگوييد بايد شما را اجابت كنند.
ـ «وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلآ أَنفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ» (اعراف: 197)؛ كسانى را كه به جاى او مىخوانيد، نمىتوانند شما را يارى كنند و نه خويشتن را يارى دهند.
ـ «... وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ» (فاطر: 13)؛ كسانى را كه بجز او مىخوانيد، مالك پوست هسته خرمايى هم نيستند.
در اين آيات (تدعون) به معناى عبادت است و تعبير «عباد أمثالكم» اگر به معناى ظاهرى باشد، منحصر به معبودهايى همانند فرشته و جن و احيانا پيامبران مىشود. چنانكه ممكن است مخاطب آيه منحصرا فرشتهپرستان باشد. 46 اگر مراد تمامى بتها باشد بايد «عباد» به معناى «مملوك» گرفته شود. 47 يا تأويل شود به اينكه تعبير به عباد در مورد بتهاى سنگى و چوبى، براساس معتقدات خود آنها، به كار رفته است، كه بتها را داراى عقل و فهم مىدانستند. يا اينكه چنين تعبيرى از باب استهزا به كار رفته است؛ اشاره به اينكه اگر بر فرض بتهاى شما فهم داشته باشند در نهايت آنها نيز همانند شما بندگان خدا هستند نه اينكه برتر از شما باشند تا آنان را معبود و خداى خود قرار دهيد، 48 حال آنكه نه تنها آنها نمىتوانند به شما كمك كنند، بلكه در دفع مشكلات خودشان نيز عاجزند. پس دليلى بر پرستش آنها وجود ندارد؛ 49 بخصوص آنكه آنهايى را كه شما شريك خداوند قرار دادهايد مالك هيچ چيزى حتى به اندازه پوسته نازك هسته خرما نيستند.
د. شرك عبادى
ظاهرا شرك در عبادت شايعترين و عامترين نوع شرك مشركان بوده است كه با وجود اعتقاد به خداوند يكتا به عنوان رب و خالق، در مقام عبادت به پرستش غير خدا رو آورده بودند؛ به اين تصور كه از اين راه به خداوند يكتا نزديكتر مىشوند: «وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» (زمر: 3)؛ آنانى كه غير خدا را اوليا و سرپرست خود گرفتهاند مىگويند ما آنها را نمىپرستيم مگر براى اينكه ما را به درگاه خداوند نزديك گردانند.
اين نوع شرك آنان در پرستش فرشته نيز صريحا در آياتى از قرآن بيان شده است: «وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ» (زخرف: 19ـ20)؛ مشركان فرشتگان را كه خود، بندگان رحماناند، دختران خدا مىخوانند. آيا در هنگام خلقت آنان حضور داشتند؟ گواهى آنان به زودى در نامه اعمالشان نوشته مىشود و بر آن مؤاخذه خواهند شد. و مشركان مىگويند: «اگر خداى رحمان نمىخواست ما آنها را نمىپرستيديم»، گفتار آنها از روى علم نيست، بلكه به پندار باطل خويش سخن مىگويند.
سپس در ادامه آمده است: آيا به آنان پيش از آن قرآن كتابى دادهايم كه بدان تمسك مىجويند؟ نه، بلكه گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما هم با بر طبق رفتار آنان، عمل مىكنيم.»
آنها ضمن اقرار به پرستش فرشتگان، عملشان را نيز به اراده خداوند مستند مىكردند و مىگفتند اگر خداوند نمىخواست مىتوانست ما را از پرستش فرشتگان و ساير معبودها باز دارد؛ «چراكه تخلف مراد خداوند از ارادهاش محال است پس نبودن چنين ارادهاى دليل بر اذن خداوند به پرستش آنان است؛ بنابراين، خداوند از پرستش موجوداتى همانند فرشتگان ناراضى نيست.» 50 ولى خداوند با تعبير «ما لهم بذلك من علم» ادعاى آنان را بىاساس مىداند؛ به اين معنا كه تخلف مراد از اراده، تنها در اراده تكوينى محال است نه تشريعى، و خداوند تكوينا چنين ارادهاى نكرده است وگرنه اختيار انسان سلب مىشد. بلى تشريعا از آنها خواسته است كه جز خداى يكتا كسى را نپرستند و شريك وى قرار ندهند، ولى اراده تشريعى امر اعتبارى غير حقيقى است كه براى بيان شرايع و تكاليف مولوى بيان مىشود و تخلف از آن محال نيست. 51
آنها اعتقادات انحرافى خود را با ادعاى پيروى از پدران و گذشتگان خود نيز توجيه مىكردند، چنانكه عادت هميشگى مشركان و مترفين است كه هركار ناپسندى را به پيروى كوركورانه از گذشتگانشان نسبت مىدهند. 52
دستيابى به شفاعت و نزديك شدن به خداوند از انگيزههاى مهم شرك عبادى مشركان بود 53 كه منحصر به پرستش فرشتگان نبوده، بلكه در تمام گونههاى شرك آنان وجود داشته است؛ 54 چنانكه قريش مىگفتند چون ما قادر به عبادت خداوند نيستيم بتها را مىپرستيم تا واسطه قرب ما به خداوند باشند. 55 نكته مهم اينكه شفاعت و قربى كه مشركان از معبودهاى خود آرزو داشتند، ظاهرا براى نجات از عذاب آخرت نبوده است، بلكه مىخواستند آنها نزد خدا واسطه بشوند تا به آسايش دنيايى دست يابند؛ چراكه آنها به معاد و حشر و نشر باور نداشتند تا به سبب ترس از عذاب آخرت به شفاعت فرشتگان و ساير معبودهاى خود متوسل شوند. 56 غافل از آنكه تمام امور در تحت اراده الهى است و خداوند بايد به فرشتگان اجازه شفاعت و رضايت دهد كه از چه كسانى شفاعت كند. 57 روشن است كه به هيچوجه اجازه داده نمىشود تا آنها كسانى را شفاعت نمايند كه دستورهاى الهى را ناديده گرفته و مخلوقات خداوند را شريك وى قرار دادهاند و حتى به خداوند يكتا كفر ورزيده و خدايان ديگرى برگزيدهاند. 58
البته اين احتمال در صورتى صحيح است كه تمام مشركان را منكران مبدأ و معاد نيز بدانيم و حال آنكه فقط دستهاى از اعراب جاهلى منكر مبدأ و معاد بودند.
ه . شرك در رازقيت
برخى به خداوند واحد به عنوان خالق و رب و معبود اعتقاد داشتند، ولى در اعطاى رزق عوامل ديگرى را نيز در كنار خداوند مؤثر مىدانستند. از جمله «فرشتگان را صفات و تعيّنات ذات مقدس خداوند مىدانستند و جهات خير و سعادت عالم را به آنها مستند مىكردند و هر صفتى را به فرشتهاى نسبت داده، متناسب با همان صفت آنها را مىپرستيدند؛ براى مثال خداى علم، خداى قدرت، خداى آسمان، خداى زمين، خداى نيكى، خداى دوستى و محبت و غيره.» 59 آنها ضمن آنكه فرشتگان را به عنوان مبدأ خيرات و جنيان را نيز براى در امان ماندن از شر و بدىشان مىپرستيدند، 60 براى آنان سهم خاصى نيز در زراعت و چارپايان و فرزندان خود در نظر گرفته بودند و كاهش و افزايش آنها را از سوى آنان مىدانستند. 61 مصداق بارز خيرات در نزد آنها نيز رزق و روزى و همچنين سلامت و آسايش و امنيت بود كه بايد براى تأمين آنها از فرشتگان كمك مىگرفتند.
بنابراين، با آنكه مشركان در آغاز انگيزههاى ديگرى ـ همانند شفاعت ـ از پرستش فرشتگان و موجودات ديگر داشتند، ولى در نهايت بسيارى از انگيزههاى اصلى پوشيده ماند و تمثال فرشتگان، همانند تمثال بزرگانشان، براى پرستش موضوعيت يافتند.
گستره فرشتهپرستى
بيشتر نويسندگان معتقدند دامنه فرشتهپرستى محدود به قبايل خاصى از عربهاى جزيرهالعرب بوده است. از جمله صابئين، كه بيشتر يا تمام مفسران از عامه و خاصه به فرشتهپرستى آنها اشاره كردهاند. 62 برخى نيز تنها، فرقهاى از صابئين را فرشتهپرست دانستهاند. 63 همچنين، «بنو مُلَيح» از قبيله بنوخزاعه نيز چنين عقيدهاى داشتهاند. 64 همينها بودند كه در حقيقت جن را مىپرستيدند به گمان اينكه جنيان نزد آنها ظاهر مىشوند و مىپنداشتند آنها همان فرشتگان و دختران الهىاند 65 يا اينكه آنها در واقع جن و فرشته را از يك جنس مىدانستند و تصور مىكردند كه فرشتگان نيز صنف برترى از جنياناند 66 از برخى حنفا (يعنى پيروان دين حنيف ابراهيم) و همچنين از قبيله قريش نيز در زمره كسانى ياد شدهاند كه فرشتگان را به عنوان دختران خداوند مىپرستيدند. 67 چنانكه در آيه «وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَابا...»(آلعمران: 80)، «لايأمركم» به معناى نهى آمده است؛ به اين معنا كه پيامبر صلىاللهعليهوآله قريش را از عبادت ملائكه نهى مىكرد. 68 همچنين هنگامى كه اين آيه نازل شد: «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» (انبيا: 98)؛ شما با معبودهايتان اهل جهنم هستيد. كفار مكه ناراحت شدند و به محاجه با پيامبر برخاستند و گفتند اگر حرف شما درست باشد پس بايد فرشتگان نيز اهل جهنم باشند؛ چراكه ما آنها را نيز مىپرستيم، و در پاسخ آيات بعدى نازل شد: «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ.» (انبيا: 101ـ102) 69 همچنين نقل شده است پس از فتح مكه وقتى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوارد كعبه شد تا بتها را از بين ببرد، تمثالهايى از فرشتگان را نيز در كنار ساير معبودها ديد. 70 برخى نيز بدون نام بردن از قبيله خاص، عربهاى آن زمان را به چند گروه تقسيم كردهاند كه فقط فرقهاى از آنها فرشته را به عنوان دختران خداوند مىپرستيدهاند. 71 در مواردى نيز از فرشتهپرستان به اهل شرك تعبير شده است. 72 اما كمتر كسى به گسترده بودن اين نوع پرستش ميان تمام عربها تصريح كرده است، و تنها در تفسير آيه مذكور «وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَابا...» برخى گفتهاند علت اينكه از ميان معبودهاى آنان، تنها نام پيامبران و فرشتگان آمده، اين است كه بسيارى از مردم آنها را مىپرستيدند. 73 البته خطابات قرآنى نيز درباره فرشتهپرستى عام و نوع برخورد قرآن با اين تفكر نيز بسيار جدى و كوبنده است. از اينرو محدود كردن اين عقيده به قبيله خاصى مشكل است. ضمن آنكه مخاطب اصلى و مستقيم آيات قرآن در عصر نزول وحى، نوع شرك موجود در جزيرهالعرب و آن هم بيشتر در ميان مردم مكه و مدينه و مناطق نزديك به آن بوده است، پس نمىتوان اين نوع شرك را تنها به صابئين اختصاص داد؛ زيرا صابئين بيشتر در نقاط دوردست آن زمان همانند عراق و جاهاى ديگر ساكن بودهاند. 74 آنان عقايد خود را نيز تا حد امكان ابراز نمىكردند؛ از همينرو پىبردن به اعتقادات اصلى صابئين بسيار مشكل است. 75 ضمن آنكه درباره معتقدات صابئين احتمالات ديگرى، غير از فرشتهپرستى، نيز مطرح است، از جمله اينكه آنها ستارهپرست 76 يا فرقهاى از مسيحيان بودهاند. 77 در اين صورت، ممكن است فرشتهپرستى آنها در حقيقت به همان اعتقاد مسيحيان به تقديس روحالقدس اشاره داشته باشد. 78
مهمتر آنكه در تفسير تمام يا بيشتر آيات مربوط به مشركان، فرشتگان از اولين و بارزترين مصداق شرك آنان شمرده شده است. همه اينها شاهد روشنى است بر اينكه فرشتهپرستى در ميان مشركان جزيرهالعرب و حداقل در ميان بسيارى از آنها به صورت گسترده مطرح بوده است وگرنه قرآن نيز اين همه گسترده از آن نام نمىبرد و به مبارزه با آن نمىپرداخت؛ زيرا در شيوه تبليغى قرآن، انحرافاتى كه مردم با آن زياد درگير نيستند يا از آن شناختى ندارند، كمتر مطرح مىگردد و بيشتر موضوعاتى طرح مىشود كه فرهنگ درست جامعه را تهديد كند و از انحرافات فكرى و رفتارى جدى به شمار رود. براين اساس، بعيد نيست كه فرشتهپرستى ميان آنان امر شايعى بوده باشد.
موضع قرآن كريم درباره فرشتهپرستى عربهاى جاهلى
انديشه تقديس و پرستش فرشتگان به عنوان فرزندان خداوند در آيات متعددى از قرآن كريم نكوهش شده است. از جمله در آيهاى ضمن نكوهش اعتقاد نادرست مشركان در مورد فرشتگان و پيامبران، مىفرمايد: «وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَابا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُسْلِمُونَ» (آلعمران: 80) هرگز خدا يا پيامبر به شما دستور نمىدهد كه فرشتگان و پيامبران را خدايان خود قرار دهيد، چگونه ممكن است شما را پس از آنكه اسلام را پذيرفتهايد، به كفر بخواند؟!
پيامبرى كه نهايت تلاشش در جهت سوق دادن انديشههاى مردم از خلق به حق است و مىخواهد رضايت خالق را كسب كند، چگونه ممكن است مردم را از طاعت حق به سوى خود و بندگان ديگر خداوند سوق دهد؟! 79
در شأن نزول آيه مذكور نقل شده است وقتى پيامبر صلىاللهعليهوآله اهل كتاب را به اسلام فراخواند، بزرگانى از مسيحيان نجران از پيامبر پرسيدند آيا از ما مىخواهى با پذيرش اسلام تو را خداىمان قرار دهيم و بپرستيم، همانگونه كه مسيح را مىپرستيم؟ پيامبر فرمود: معاذاللّه من براى چنين هدفى مبعوث نشدهام. 80 در نقل ديگر آمده است شخصى به آن بزرگوار عرض كرد: همانگونه كه ما تسليم همديگر مىشويم، تسليم شما نيز مىشويم و اسلام مىآوريم، آيا در اين صورت اجازه نداريم براى شما سجده نماييم؟ حضرت فرمودند: سجده تنها از آن خداوند است، ولى پيامبرتان را اكرام كنيد و حقش را بشناسيد. 81 همچنانكه حضرت به مردم فرمود، مرا بالاتر از جايگاهم قرار ندهيد، خداوند پيش از آنكه مرا به پيامبرى برگزيند بنده مطيعش قرار داد. 82 همينطور مردم را نهى مىكرد از اينكه بردگان خود را عبد و امه خطاب كنند يا بردگانشان آنان را رب و ارباب خود بدانند، بلكه در عوض بگويند: «فتاى و فتاتى، و سيدى.» 83
خداوند تعالى در اين آيه مباركه، ضمن نابجا دانستن پرسش اهل كتاب و تقاضاى نادرست برخى ديگر، هرگونه درخواست تقديس و پرستش غير خداوند را از سوى پيامبران خود رد مىكند و پرستش فرشتگان در نزد مشركان و تقديس در حد الوهيت پيامبران در نزد اهل كتاب را مساوى با كفر مىداند.
در نتيجه همانگونه كه پيامبر آنان را از پرستش خود نهى مىكرد و اجازه نمىداد يكديگر را رب و عبد خطاب كنند، از پرستش مخلوقات ديگرى همانند فرشته نيز آنها را بازمىداشت و در ردّ توجيهات نادرست مشركان ميفرمود: «قُلْ إِن كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ» (زخرف: 81)؛ به مشركان بگو اگر خداوند رحمان فرزند مىداشت من پيش از ديگران به پرستش او مىپرداختم. چراكه پيامبران الهى مطيعترين بندگان خداوند هستند و اگر واقعا فرشتگان بايد به عنوان فرزندان خداوند پرستش شوند، پس سفيران الهى حتما زودتر از ديگران از قضيه باخبر مىشدند و به پرستش و احترام آنان مىپرداختند. در حالى كه آنها علم قطعى دارند كه اين نسبتها خلاف واقع است و اين خود دليل روشنى بر بىاساس بودن اعتقادات شماست. 84
همچنين در خصوص بىپايه دانستن رابطه نسبى فرشتگان با خداوند، در آياتى خطاب به پيامبر آمده است: «از مشركان بپرس كه آيا خداوند فرزندان دختر دارد و شما فرزندان پسر داريد؟ يا آن وقت كه ما فرشتگان را آفريديم آنها حاضر بودند و ديدند كه ما آنها را به صورت زن آفريديم؟ بدان كه اينان از جهل خود بر خداوند دروغ مىبندند و مىگويند خداوند داراى فرزند است؛ در حالى كه قطعا آنان دروغ مىگويند. آيا خداوند دختران را بر پسران برگزيد؟ چرا اينگونه جاهلانه حكم مىكنيد. آيا باز متذكر نمىشويد؟! يا آنكه براى تأييد نظر خود دليل روشنى داريد؟ اگر راست مىگوييد آن دليل و برهانتان را بياوريد.» 85
در موارد ديگر خطاب به مشركان مىفرمايد:
ـ «أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِكَةِ إِنَاثا إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيما» (اسراء: 40)؛ آيا خداوند براى شما فرزندان پسر را برگزيد و فرشتگان را دختران خويش قرار داد؟! حقيقتا اين رأى و گفتار شما درباره خداوند افترا و گناه بزرگى است.
ـ «أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى تِلْكَ إِذا قِسْمَةٌ ضِيزَى» (نجم: 21ـ22)؛ آيا شما را پسر و خدا را دختر است؟ اين تقسيم غيرعادلانه است.
ـ «لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدا لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاء سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (زمر: 4)؛ اگر خدا مىخواست فرزندى اختيار كند، يقينا هركه را از مخلوقاتش مىخواست مىتوانست برگزيند. و نيازى نبود كه شما فرزند خدا را به دلخواه خود ـ آنهم به اعتقاد شما از ميان موجودات ضعيف و حقير ـ برگزينيد. ولى «چگونه ممكن است خداوند فرزند داشته باشد و حال آنكه براى او جفتى نيست و همه چيز را او آفريده است... .» 86
و در آيات ديگر مىفرمايد: «مشركان براى خداوند از ميان بندگان همانند فرشتگان كسانى را جزء وجود او قرار دادند... . آيا خداوند از مخلوقات خود دختران را براى خود برگزيد و امتياز پسر داشتن را به شما داد و حال آنكه هرگاه به يكى از مشركان، بشارت تولّد دخترى را كه به خداوند نسبت دادهاند بدهند، و به او خبر دهند كه همسرش برايش دختر آورده است، صورتش از خشم سياه مىشود در حالى كه بسيار تلاش مىكند خشم خود را فرو ببرد. آيا كسى كه به زيب و زيور پرورده مىشود زنان دختران و در خصومت از حفظ حقوق خود عاجز است چنين كسى شايسته فرزندى خداست ؟» 87
اين آيات و آيات ديگرى مشابه آن، به سنت جاهلانه حاكم بر آن عصر اشاره دارد كه جنس زن را پست و بىارزش مىدانستند و تولد دختر مايه ننگ خانواده بود تا اندازهاى كه وقتى از به دنيا آمدن دخترى با خبر مىشدند آثار خشم بر صورت و عرق شرم بر پيشانىشان آشكار مىگرديد و درصدد برمىآمدند به هر نحو ممكن اين موجود ناميمون را با زنده به گور كردن از ميان خود بردارند. 88 با وجود داشتنِ چنين طرز فكرى درباره جنس مؤنث، فرشتگان را كه موجودات مقدس مىدانستند، دختران خدا قرار داده بودند و آنها را مىپرستيدند.
قرآن كريم از راه جدال احسن، بىپايه بودن اعتقاد آنها را در همين نكته مىداند كه اگر دختر داشتن عيب است، در قدم اول در حق خداوند بايد منتفى باشد، و اگر عيب نيست پس چرا خودتان از آنها نفرت داريد؟! پس با اعتقاد به اينكه پسر برتر از دختر است و دختر هيچ ارزش ندارد، عادلانه نيست كه شما پسران را به دلخواه براى خودتان برگزينيد و دختران را از آن خداوند بدانيد. 89 قطعا اين سخنان شما از روى درك و فهم قطعى نيست، بلكه حتى گمان كافى نيز نداريد و صرفا از هوا و هوس خود پيروى و تصور مىكنيد خداوند فرزند دختر دارد. 90
با اين بيان، ضمن آنكه از خداوند تعالى نفى ولد مىشود، ناميمون بودن دختر در نزد آنها نيز سنت جاهلانه و اعتقاد بىپايه و فاقد دليل معتبر شناخته مىشود.
نتيجهگيرى
اعراب جاهلى نسبت به فرشتگان الهى اعتقادات مشركانهاى داشتند، از جمله اينكه:
1. مشركان عصر جاهليت فرشتگان را دختران خدا مىدانستند و معتقد بودند اين دختران حاصل ازدواج واقعى خداوند تعالى با جنيان است؛ از همينرو آنان را شايسته تقديس مىدانستند و به عنوان شريكان خداوند در خلق و تدبير عالم و وسيله رسيدن به سعادت مادى و معنوى به پرستش آنها رو آورده بودند و با عبادت آنها شفاعت و قرب الهى را آرزو مىكردند.
2. در آن زمان تنها مشركان به قداست الوهى فرشتگان معتقد نبودند، بلكه پيروان برخى اديان، از جمله مسيحيان نيز به وجود روحالقدس به عنوان يكى از اقنومهاى سهگانه مورد ستايش و پرستش اعتقاد داشتند.
3. در قرآن نيز از جهات گوناگون بر بىپايه بودن اين عقيده اشاره شده است و نه تنها التزام به پرستش فرشتگان، بلكه هرنوع تقديس غلوآميز و در حد پرستش مخلوقات برتر الهى همانند فرشتگان و پيامبران، مساوى با كفر دانسته شده است.
-
منابع
- ـ آلوسى، سيدمحمود، تفسير آلوسى، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ـــــ ، روحالمعانى، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابنتيميه، مجموع فتاوى، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابنجوزى، ابوالفرج، زادالمسير، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابنحزم، الاحكام فى اصولالقرآن، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابنحيان، تفسير بحرالمحيط، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابن عادل، تفسير اللباب، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابن عاشور، التحرير و التنوير، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابنكثير، ابوالفداء، البداية و النهاية، بيروت، داراحياء التراثالعربى، 1408ق.
- ـ ابنكثير، ابوالفداء، تفسير القرآنالعظيم، ط. الثانيه، بىجا، دارالطيبه، 1420ق.
- ـ ـــــ ، السيرهالنبوية، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابنهشام، سيرهالنبى، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ ابوحاتم، تفسير القرآن العظيم، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ بارينگتون وارد، سيمون و ديگران، مقدمهاى بر شناخت مسيحيت، ترجمه همايون همتى، تهران، نقش جهان، 1379.
- ـ بغوى، حسينبن مسعود، معالمالتنزيل، ط. الرابعة، بىجا، دارالطيبه، 1417ق.
- ـ بيضاوى، عبداللّهبن عمر، انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ خازن، على، لبابالتأويل فى معانىالتنزيل، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ رازى، فخر، مفاتيحالغيب، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ رعينى، حطاب، مواهب الجليل، تحقيق زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلميه، 1416ق.
- ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الكشّاف، تهران، آفتاب، 1373.
- ـ زيبايىنژاد، محمد، مسيحيتشناسى مقايسهاى، تهران، سروش، 1382.
- ـ شايگان، داريوش، اديان و مكتبهاى فلسفى هند، چ سوم، تهران، مركز ايرانى مطالعه فرهنگها، 1362.
- ـ شوكانى، محمّدبن على، فتحالقدير، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ صنعانى، ابىبكر عبدالرزاق، المصنف، بىجا، المجلس العلمى، بىتا.
- ـ طباطبائى، سيد محمّدحسين، الميزان، قم، جامعه مدرسين، بىتا.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبيان، بيروت، اعلمى، 1415ق.
- ـ طبرى، محمّدبن جرير، جامعالبيان، بيروت، دارالفكر، 1415ق.
- ـ طنطاوى، سيدمحمد، الوسيط، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبيان، تهران، مكتب الاعلام الاسلامى، 1409ق.
- ـ علوى، مير سيداحمد، مصقل صفا در نقد كلام مسيحيت، قم، امير، 1415ق.
- ـ على، جواد، المفصل فى تاريخالغرب قبلالاسلام، بيروت، دارالعلم، 1976م.
- ـ قرطبى، احمدبن محمد، تفسير قرطبى، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ قطب، سيدمحمّد، فى ظلالالقرآن، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ قمى، علىبن ابراهيم، تفسير قمى، ط. الثالثه، قم، دارالكتب، 1404ق.
- ـ فيض كاشانى، ملّامحسن، تفسير اصفى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1378.
- ـ ـــــ ، تفسير صافى، چ دوم، تهران، مكتبة الصدر، 1416ق.
- ـ ماجه، علىبن، حاشيهالسندى، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
- ـ مشهدى، ميرزامحمد، تفسير كنزالدقائق، قم، جامعه مدرسين، 1407ق.
- ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1387.
- ـ واحدى نيشابورى، علىبن احمد، اسباب نزولالايات، نرمافزار المكتبهالشاملة.
- ـ يوسفى غروى، محمّدهادى، موسوعهالتاريخ الاسلامى، قم، مجمع الفكرالاسلامى، 1417ق.
-
پى نوشت ها
-1 كارشناس ارشد دينشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 1/12/88 ـ پذيرش: 11/6/89.
mt_rafei2007@yahoo.com
1 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 3، ص 193؛ حسينبن مسعود بغوى، معالمالتنزيل، ج 2، ص 288.
2 ـ ر.ك: فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 4، ص 224؛ ر.ك: محمّدبن على شوكانى، فتحالقدير، ج 4، ص 331.
3 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 12، ص 274ـ277؛ ج 18، ص 89ـ93؛ ج 19، ص 38ـ40.
4 ـ جواد على، المفصل فى تاريخالعرب قبلالاسلام، ج 6، ص 44، 709ـ710، 737ـ739؛ ج 9، ص 829ـ830.
5 ـ ص 53 و 58.
6 ـ ر.ك. جواد على، همان، ج 6، ص 71 و 739.
7 ـ ر.ك: جواد على، همان، ج 6، ص 737.
8 ـ همان، ج 9، ص 829ـ830.
9 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 19، ص 38.
10 ـ ر.ك: محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 9، ص 142؛ عبداللّهبن عمر بيضاوى، انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، ج 15، ص 160؛ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 18، ص 90.
11 ـ ر.ك: محمود آلوسى، تفسير آلوسى، ج 18، ص 385؛ فخر رازى، مفاتيحالغيب، ج 13، ص 484؛ سيد قطب، فى ظلالالقرآن، ج 8، ص 116.
12 ـ ر.ك: علىبن ماجه، حاشيهالسندى، ج 1، ص 40.
13 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 19، ص 36.
14 ـ ر.ك: محمّدباقر مجلسى، همان، ج 9، ص 157.
15 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 11، ص 175.
16 ـ ر.ك: مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 26، ص 597ـ598؛ ابن تيميه، مجموع فتاوى، ج 4، ص 22.
17 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 275.
18 ـ همان، ج 18، ص 90.
19 ـ ر.ك: مير سيداحمد علوى، مصقل صفا در نقد كلام مسيحيت، ص 69؛ داريوش شايگان، اديان و مكتبهاى فلسفى هند، ج 1، ص 248ـ249.
20 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 274.
21 ـ همان، ص 275.
22 ـ ر.ك: مرتضى مطهّرى، همان، ج 26، ص 597ـ598.
23 ـ ر.ك: سيمون بارينگتون وارد و ديگران، مقدمهاى بر شناخت مسيحيت، ترجمه همايون همتى، ص 129؛ محمدرضا زيبايىنژاد، مسيحيتشناسى مقايسهاى، ص 335.
24 ـ ر.ك: بروج: 4ـ8؛ فضلبن حسن طبرسى، همان، ج 10، ص 310ـ318.
25 ـ ر.ك: محمّدباقر مجلسى، همان، ج 9، ص 90 و 141ـ142.
26 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 275.
27 ـ محمّدبن جرير طبرى، جامعالبيان، ج 23، ص 129؛ جواد على، همان، ج 6، ص 709.
28 ـ ر.ك: محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 23، ص 129؛ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 9، ص 142.
29 ـ سبأ: 40ـ41.
30 ـ ر.ك: محمّدبن حسن طوسى، التبيان، ج 8، ص 403؛ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 16، ص 385ـ386.
31 ـ ر.ك: فضلبن حسن طبرسى، همان، ج 3، ص 194؛ ج 8، ص 224؛ حسينبن مسعود بغوى، تفسير البغوى، ج 6، ص 404.
32 ـ ر.ك: ابوالفرج ابنجوزى، زادالمسير، ج 6، ص 240.
33 ـ ابوالفداء ابنكثير، تفسير القرآنالعظيم، ج 3، ص 550.
34 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 16، ص 386.
35 ـ ر.ك: ابن حزم، الاحكام فى اصولالقرآن، ج 1، ص 83.
36 ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 7، ص 156.
37 ـ محمّدبن على شوكانى، همان، ج 4، ص 331.
38 ـ ر.ك: جواد على، همان، ج 6، ص 709ـ710.
39 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 11، ص 175.
40 ـ ر.ك: سيد قطب، همان، ج 8، ص 116.
41 ـ عنكبوت: 61ـ63.
42 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 13، ص 327.
43 ـ همان، ج 13، ص 327.
44 ـ ر.ك: ابوالفرج ابنجوزى، همان، ص 1153.
45 ـ ر.ك: محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 17، ص 471.
46 ـ ر.ك: ابن عادل، تفسيراللباب، ج 8، ص 92.
47 ـ حسينبن مسعود بغوى، تفسير بغوى، ج 3، ص 315؛ ابن عادل، تفسير اللباب، ص 92.
48 ـ ر.ك: ابن عادل، همان، ص 92.
49 ـ ر.ك: على خازن، لباب التأويل فى معانىالتنزيل، ج 3، ص 145.
50 ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 18، ص 91؛ ر.ك: ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 13، ص 190.
51 ـ همان، ص 92.
52 ـ زخرف: 21ـ23؛ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 18، ص 92.
53 ـ زمر: 3.
54 ـ ر.ك: محمّدهادى يوسفى غروى، موسوعة التاريخالاسلامى، ج 1، ص 120.
55 ـ ر.ك: علىبن ابراهيم قمى، تفسير قمى، ج 1، ص 310.
56 ـ محمّدهادى يوسفى، همان، ص 120.
57 ـ ر.ك: نجم: 26.
58 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 19، ص 40.
59 ـ همان، ج 11، ص 175.
60 ـ ر.ك: همان، ج 13، ص 325؛ سيد قطب، همان، ج 16، ص 386.
61 ـ ر.ك: سيد قطب، همان، ج 8، ص 116.
62 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 3، ص 277؛ ابىبكر عبدالرزاق صنعانى، المصنف، ج 6، ص 124.
63 ـ ر.ك: محمود آلوسى، روحالمعانى، ج 13، ص 25.
64 ـ ر.ك: علىبن احمد واحدى نيشابورى، اسباب نزولالايات، ص 206؛ ابنجوزى، همان، ج 5، ص 271؛ محمود آلوسى، روحالمعانى، ج 18، ص 385.
65 ـ ر.ك: محمّدبن احمد قرطبى، تفسير قرطبى، ج 14، ص 309.
66 ـ ر.ك: جواد على، همان، ج 6، ص 709ـ710؛ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 15، ص 72.
67 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 3، ص 277؛ ابنهشام، سيرهالنبى، ج 1، ص 197؛ علىبن ابراهيم قمى، همان، ج 1، ص 310.
68 ـ ر.ك: ابن حيان، تفسير بحرالمحيط، ج 3، ص 298؛ فخر رازى، همان، ج 4، ص 274.
69 ـ نيز، ر.ك: محمدبن جرير طبرى، همان، ج 17، ص 127ـ128؛ ابن هشام، همان، ج 1، ص 240؛ ابن كثير، السيرهالنبوية، ج 2، ص 53.
70 ـ ر.ك: ابن هشام، همان، ج 4، ص 870.
71 ـ ر.ك: ابن كثير، البداية و النهاية، ج 2، ص 238.
72 ـ ر.ك: ابن ابىحاتم رازى، تفسيرالقرآن العظيم، ج 9، ص 167.
73 ـ ر.ك: سيدمحمد طنطاوى، الوسيط، ج 1، ص 657.
74 ـ ر.ك: ابن كثير، تفسير القرآنالعظيم، ج 1، ص 286؛ ج 3، ص 156.
75 ـ ر.ك: سيدمحمد طنطاوى، همان، ج 1، ص 1323.
76 ـ ر.ك: حطاب رعينى، مواهبالجليل، تحقيق زكريا عميرات، ج 4، ص 313.
77 ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 3، ص 277.
78 ـ ر.ك: همان.
79 ـ ر.ك: فخر رازى، همان، ج 4، ص 274.
80 ـ ر.ك: فضلبن حسن طبرسى، همان، ج 1، ص 302ـ303؛ فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 1، ص 158؛ همو، تفسير اصفى، ج 1، ص 350؛ ميرزا محمد مشهدى، تفسير كنزالدقائق، ج 2، ص 136.
81 ـ ر.ك: محمودبن عمر زمخشرى، الكشّاف، ج 1، ص 290.
82 ـ ر.ك: ميرزامحمد مشهدى، همان، ص 137.
83 ـ ر.ك: محمّدبن احمد قرطبى، همان، ج 4، ص 124.
84 ـ ر.ك: سيد قطب، همان، ج 6، ص 368.
85 ـ صافات: 149ـ157.
86 ـ انعام: 101.
87 ـ زخرف: 15ـ18.
88 ـ ر.ك: نحل: 58ـ59.
89 ـ ر.ك: نجم: 21؛ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 12، ص 277.
90 ـ نجم: 28؛ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 19، ص 40.