گستره و نقش سازنده خوف و رجاء در زندگى
ضمیمه | اندازه |
---|---|
1.pdf | 142.4 کیلو بایت |
چكيده
«خوف» و «رجاء» دو عامل سرنوشتساز و نقشآفرين در زندگى انسان است. در آموزههاى دينى اسلام، «ترس» از عقوبت و گرفتار آمدن به غضب الهى و «رجاء» و اميد به رحمت بيكران او، هر دو، مورد توجه قرار گرفتهاند و بر ضرورت حفظ تعادل ميان آنها تأكيد شده است. مؤلف محترم در اين مبحث با استفاده از آيات الهى و روايات اهلبيت عليهمالسلام به ذكر مصاديق عدم تعادل در اين زمينه مىپردازد و در اين زمينه به «استدراج» اشاره مىفرمايد. بر اين اساس، افراط در اميد به خداوند موجب احساس ايمنى از عذاب خدا مىشود و شخص با غرق شدن در لذتهاى دنيوى از بندگى و ياد آخرت باز مىماند. از سوى ديگر، افراط در ترس و خوف موجب يأس از رحمت الهى خواهد شد. مراتب خوف و رجا به تناسب مراتب وجودى بندگان متفاوت است، ولى آنچه مسلّم است اين حقيقت است كه اميد به رحمت الهى بدون انجام عمل مناسب نوعى خودفريبى است.
كليدواژهها: خوف، رجاء، ترس، اميد، اولياء الهى، استدراج، مراتب خوف و رجاء، رحمت الهى، عمل
.
سنت استدراج پيامد استكبار و سرپيچى از خدا
عامل خوف و رجا در همه كارهاى اختيارى دنيوى و اخروى نقشآفرين و تأثيرگذار است و انسان هر كار اختيارى عقلايى و حسابشده را به اميد رسيدن به خير و نفع و يا از ترس ضرر و خطر انجام مىدهد. مؤمنان به اندازه معرفتشان به توحيد و بخصوص توحيد افعالى مىكوشند كه اميد و ترسشان جهت الهى پيدا كند. آنان به اميد كسب ثواب و پاداش الهى و آمرزش گناهان و... بهرهمندى از توفيقات الهى، به كارهاى دنيوى و اخروى مىپردازند. همچنين از ترس آنكه دچار غضب و خشم الهى گردند و خداوند در دنيا نعمتهايى را از آنها بازستاند و در آخرت به عذاب گرفتارشان گرداند، كارهايى را انجام مىدهند. البته برخى كه به مراتب عالى ايمان و تقرب به خدا رهيافتهاند، بيش از هر چيز، از اينكه از لقا و جوار الهى محروم گردند، بيمناك هستند.
يكى از امورى كه انسان سخت بايد از آن بيمناك باشد، گرفتار شدن به سنت استدراج الهى است. براساس اين سنت، خداوند به كافران و گنهكارانى كه از طغيان و گناه دست برنمىدارند و هدايت و موعظه در آنان اثرى نمىبخشد، مهلت مىدهد تا بر گناه خود بيفزايند تا به عذاب ابدى خداوند گرفتار شوند. بر اساس اين سنت الهى، گاهى نعمتهاى ظاهرى و مال فراوانى در اختيار گنهكاران قرار مىگيرد و پيوسته بر آنها افزوده مىشود و چه بسا اين پندار در آنها پديد مىآيد كه آن امكانات، وسايل رفاه، آسايش و لذتجويى به پاس شايستگى آنان فزونى يافته است. در حالى كه خداوند بدينوسيله آنان را غرق گناه و غفلت مىگرداند تا بار گناه خود را سنگين گردانند و در نهايت با عذابى سخت و خواركننده مواجه شوند. توضيح آنكه وقتى بندگان قدر نعمتهاى الهى را نمىدانند و ناسپاسى مىكنند، براى اينكه متنبه و بيدار شوند خدا در همين دنيا آنان را كيفر مىدهد و با بلا و گرفتارى مواجه مىگرداند. از اينرو، خداوند در دو آيه قرآن مىفرمايد كه ما
وقتى بر قومى پيامبرى مىفرستيم، آنها را به سختىها و بلاها گرفتار مىسازيم تا راه توبه و تضرع به درگاه الهى را پيش گيرند. در آيه اول خداوند مىفرمايد: «وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» (انعام: 42)؛ و بهراستى [پيامبرانى] به سوى امتهاى پيش از تو فرستاديم و آنان را به تنگى و سختى و رنج و گزند بگرفتيم تا مگر زارى كنند.
در آيه دوم خداوند مىفرمايد: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ» (اعراف: 94)؛ و ما هيچ پيامبرى را در هيچ آبادى و شهرى نفرستاديم، مگر آنكه مردم آن را به سختى و تنگى و رنج گرفتار كرديم تا شايد زارى كنند.
اما برخى از مردم حكمت سختىها و گرفتارىها را درنيافتند و به جهت قساوت قلب، راه انحراف و گمراهى پيش گرفتند و متنبه و بيدار نگشتند. در نتيجه، به تضرع و زارى به درگاه خدا و پيروى از فرستادگان او نپرداختند. وقتى گوشمالى و كيفر الهى در آنها اثر نبخشيد و آنان كماكان در غفلت و سرپيچى از حق باقى ماندند، خداوند سنت مهلت و استدراج را براى آنان رقم زد. در پى اين سنت الهى، كمكم بر نعمتها و اموال آنان افزوده شد؛ چنان غرق نعمتهاى ظاهرى دنيا و وسايل رفاه و خوشگذرانى گشتند كه پنداشتند از عذاب الهى مصون هستند و پيش خود گفتند اگر وعده انبيا راست بود ما بايد عذاب مىشديم، نه اينكه اينهمه نعمت در اختيارمان قرار گيرد. خداوند درباره قساوت و سرپيچى از حق و پىآمدن سنت استدراج مىفرمايد: «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ» (انعام: 43ـ44)؛ پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنها رسيد زارى نكردند؟ ولى دلهايشان سخت شد و شيطان كارهاشان را در نظرشان بياراست. پس چون آنچه را بدان پند داده شدند فراموش كردند؛ درهاى همهچيز را بر آنان بگشوديم تا چون بدانچه داده شدند شادمان گشتند ناگهان بگرفتيمشان، پس همان دم[از نجات و رحمت] نوميد شدند.
در آيه ديگر خداوند در اينباره كه مهلت و فرصتى كه در اختيار كافران قرار گرفته به سود آنان نيست، بلكه براى آن است كه به گناه خود بيفزايند تا سرانجام با عذابى سخت مواجه گردند مىفرمايد: «وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْما وَلَهْمُ عَذَابٌ مُهِينٌ» (آلعمران: 178)؛وكسانىكهكافرشدندمپندارند مهلتىكهبهآنانمىدهيمخيرآنهاست،همانامهلتشانمىدهيمتا بر گناهِ [خود] بيفزايند و آنان را عذابى است خواركننده.
همچنين در آيات ديگر خداوند مىفرمايد:«لاَ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِي الْبِلاَدِ مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ. لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلاً مِنْ عِندِاللّهِ وَمَا عِندَاللّهِ خَيْرٌ لِّلأَبْرَارِ»(آلعمران: 196ـ198)؛ رفتوآمدِ [سودجويى و كاميابى] كافران در شهرها تو را نفريبد، [اين ]برخوردارى اندك است، پس جايگاهشان دوزخ است و بد آرامگاهى است. اما كسانى كه از پروردگارشان پروا مىكنند ايشان را بهشتهايى است كه از زير [درختانِ] آنها جوىها روان است. در آنجا جاودانه باشند، پذيرايىاى است از نزد خدا و آنچه نزد خداست براى نيكوكاران بهتر است.
ضرورت وجود خوف و رجا و تعادل بين آنها در مؤمن
انسان صرفنظر از خوشىها و نعمتهاى دنيايى و امكاناتى كه برايش فراهم است، بايد نگران آخرت خود باشد و از آن بيم داشته باشد كه مبادا گناهان او بخشوده نشود و گرفتار عذاب آخرت گردد. اگر مشاهده كرد كه به موازات ارتكاب گناه نه فقط از نعمتهاى در اختيار او كاسته نشد، بلكه آنها افزايش نيز يافتند، بايد به خود آيد و بترسد از اينكه مشمول سنت استدراج الهى گرديده باشد. از سوى ديگر، بايد به فضل و رحمت الهى اميدوار باشد و اميد داشته باشد كه با عمل به وظايف دينى خود مشمول عنايات الهى گردد و از ثواب و پاداش الهى بهرهمند شود.
با توجه به ضرورت وجود همزمان خوف و رجا در مؤن، در برخى از روايات حالت خوف و رجا از شرايط ايمان به شمار آمده است؛ در اينباره امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «مؤمن، مؤمن نمىگردد تا آنكه ترسان و اميدوار باشد و ترسان و اميدوار نمىگردد، مگر آنكه درصدد عمل به مقتضاى آنچه از آن مىترسد و آنچه بدان اميدوار است برآيد.»1
در روايت ديگر، امام باقر عليهالسلام مىفرمايند: «هيچ بنده مؤمنى نيست، مگر آنكه در دلش دو نور است: نور ترس و نور اميد، اگر اين وزن شود، از آن افزون نباشد و اگر آن وزن شود از اين افزون نباشد.»2
ضرورت تعادل و همسانى بين خوف و رجا از آنروست كه اگر ترس انسان از حد بگذرد و فراتر از اميد گردد، موجب يأس از رحمت الهى مىشود. بعكس، اگر اميد انسان از حد بگذرد، موجب امن از مكر الهى مىگردد. نبايد از نظر دور داشت كه كسب حالت خوف و رجا و رعايت تعادل بين آن دو، كارى اختيارى و مورد رضاى خداوند است و عبادت به حساب مىآيد؛ زيرا عبادت داراى دو اطلاق است، يكى عبادت به معناى خاص، كه تنها شامل عبادات توقيفى نظير نماز، روزه و خمس مىشود و ديگرى، عبادت به معناى عام كه هر عمل اختيارى كه براى رضاى الهى انجام پذيرد مصداق آن به شمار مىآيد. بر اين اساس، همانگونه كه مطالعه قرآن و روايات عبادت به حساب مىآيد، ترس از خدا و اميد به او و حفظ تعادل بين اين دو حالت كه مرضى خداست نيز عبادت مىباشد و مراتب و درجات عبادت در اين مورد نيز تطبيق پيدا مىكند.
در روايات براى عبادت اقسام و مراتبى ذكر شده، از جمله در روايتى امام صادق عليهالسلام براى عبادت و عبادتگزاران سه مرتبه برمىشمارند و مىفرمايند: «عبادت سهگونه است: گروهى از ترس خداوند را عبادت مىكنند، اين عبادت بردگان است. گروهى براى ثواب و پاداش خدا را عبادت مىكنند، اين عبادت مزدگيران است و گروهى به جهت محبت به خدا وى را عبادت مىكنند، اين عبادت آزادگان و برترين عبادت است.»3
بر اساس اين روايات، عالىترين مرتبه عبادت مربوط به كسانى است كه به عالىترين مراتب انسانى و عالىترين مرتبه معرفت به خدا نايل آمدهاند و دلشان مالامال از محبت و عشق به خدا گرديده و محرك و انگيزه آنان در همه كارها، از جمله انجام عبادت خدا، محبت و عشق به خداست. بىشك سرآمد اين گروه، پيشوايان معصوم عليهمالسلامهستند كه داراى عالىترين مراتب معرفت و كمال انسانى هستند. با توجه به معرفت حقيقى به خداوند، آنان از روى ترس و يا طمع در پاداش خداى را عبادت نمىكنند، بلكه چون خداوند را مجلاى محبت و عشق كامل و شايسته عبادت يافتهاند به عبادتش مىپردازند. بر اين اساس، اميرمؤمنان على عليهالسلام مىفرمايند: «خدايا! من از ترس عقاب و به طمع پاداشت تو را عبادت نكردم، بلكه تو را شايسته پرستش و عبادت يافتم، و آنگاه به عبادتت پرداختم.»4
گستره خوف و رجا در اولياى الهى
مسلما اولياى خاص خدا كه عبادت و رفتارشان ناشى از محبت و عشق به خداست و ترس از عذاب و اميد و طمع در پاداش محرك آنان نيست، به حسب مرتبهاى كه دارند، داراى خوف و رجا مىباشند. آنان در مقام بندگى از آن مىترسند كه حق محبت و شكرگزارى خدا را به جا نياورند و در انجام وظيفه بندگى كوتاهى كنند. در عين حال، با توجه به سعه وجودى و ظرفيتهايى كه در خويش مىيابند، اميدوار به رعايت حق بندگى خدا و شكرگزارى او هستند. البته چنانكه از برخى روايات استفاده مىشود، برخى از اولياى خاص خدا كه مصداق بارز آنها رسول خدا صلىاللهعليهوآله و اهلبيت آن حضرت هستند، سراسر زندگىشان تجسم عبادت و بندگى خداست. از اينرو، داراى عالىترين مرتبه خوف و رجا هستند و آن خوف و رجا به تبع اراده خداوند تحقق مىيابد. هرجا خداوند اراده كند صفت خوف در آنان برانگيخته مىشود. همچنين با اراده و خواست خدا حالت اميد در آنان پديد مىآيد و بىترديد متعلق خوف و اميد آنان نيز تابع اراده الهى است. اين از آنروست كه آنان اختيار و تدبير خويش را يكسر به خدا سپردهاند و در قلمرو وجودى آنان، خداوند به جاى آنان اراده و تدبير مىكند و خود با اختيار خويش از خداوند خواستهاند كه به جاى آنان تدبير كند و برگزيند و آنان را بىنياز از تدبير، اراده و اختيار خودشان سازد.
«الهى اغننى بتدبيرك عن تدبيرى و باختيارك عن اختيارى»؛5 خدايا، با تدبير و اختيار و گزينش خود مرا از تدبير و اختيار خويش بىنياز گردان.
در اينباره در حديث قدسى چنين آمده است: «لايزال عبدى يتقرب الى بالنوافل مخلصا لى حتى أحبه فإذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به وبصره الذى يبصر به ويده التى يبطش بها إن سألنى أعطيته و إن استعاذنى أعذته»؛6 پيوسته بنده به انجام مخلصانه نوافل و مستحبات به من تقرب مىجويد تا آنكه او را دوست مىدارم و چون او را دوست داشتم، گوش او مىگردم كه بدان مىشنود و چشم او مىگردم كه بدان مىنگرد و دست او مىگردم كه بدان برمىگيرد، اواگر چيزى از من درخواست كند بدو مىبخشم و اگر به من پناه آورد به او پناه مىدهم.
وقتى بنده به مرتبهاى از قرب الىاللّه رسيد كه خداوند تدبير و اداره جوارح و اعضا و دل او را در اختيار گرفت و او نشنود، مگر آنچه را خدا بخواهد و ننگرد، مگر به آنچه خداوند مىخواهد و تمام حركات و سكنات او در مسير رضايت الهى باشد، خوف و اميد او نيز جهت الهى دارد و خداوند اين دو صفت را در دلش پديد مىآورد. پس دل آن بنده تربيت شده دربست در اختيار خداست و خطورات و انديشهها از مسير اراده و مشيت الهى بدان راه مىيابد و نه فقط چنان دلى چراگاه شيطان و جولانگاه انديشههاى باطل و هواهاى نفسانى نمىگردد، بلكه نگرش و گرايش حلال به ماسوى اللّه نيز بدان راه ندارد. تنها آنچه خواست خدا و مورد رضايت و صلاحديد اوست، بدان راه مىيابد و از جمله، با ولايت و تدبير الهى خوف و اميد در آن پديد مىآيد و متعلق اين دو حالت نفسانى را نيز خداوند مشخص و تعيين مىكند. در زيارت پنجم جامعه درباره اهلبيت عصمت و طهارت عليهمالسلام آمده است: «ولكم القلوب التى تولى اللّه رياضتها بالخوف و الرجاء وجعلها اوعية للشكر والثناء»؛7 شما را قلبهايى است كه خداوند عهدهدار و متصدى تمرين دادن آنها به خوف و رجا گرديده و آنها را ظرفهاى شكر و ثناى خويش قرار داده است.
در روايت ديگر از امام رضا عليهالسلام در اينباره كه ائمّه اطهار عليهمالسلام تسليم خواست و مشيت الهى هستند و آنچه را خداوند اراده كند و مورد مشيت او قرار مىگيرد، مىخواهند و مىطلبند، آمده است: «قلوبنا أوعية لمشية اللّه فاذا شاء شئنا»؛8 دلهاى ما ظرفهاى مشيت و خواست خداست، پس آنچه را او بخواهد و اراده كند ما اراده مىكنيم و مىخواهيم.
آرى، آن رهيافتگان به عالىترين مراتب قرب الهى و مقام بندگى خدا چنان محو جمال و جلال الهى شدند كه اراده و مشيت خدا جايگزين اراده و مشيت آنها گرديد. خداوند خوف و اميد در دلشان قرار داد و هرگاه خداوند صلاح دانست، به صفاتى كه موجب خوف مىگردد توجه مىيافتند. پس هرگاه خداوند مىخواست توجهشان به عقوبتهاى الهى جلب مىگرديد و از آن جهت كه خداوند چنان عقوبتهايى دارد به فرياد مىآمدند، نه از آن جهت كه خود مستحق چنان عقوبتهايى بودند. چون آنان در پى آن بودند كه هرچه را خداوند در وجودشان قرار داده در راه بندگى خدا صرف كنند و حقيقت بندگى چنين اقتضايى داشت. در جايى كه خدا مىخواست شاد شوند، شاد مىشدند و هرگاه كه خدا مىخواست، غمگين مىشدند و مىگريستند. هرجا كه خداوند مىخواست كه ترسان شوند ترسان مىشدند و چون خداوند مىخواست كه به آتش و عذاب الهى توجه يابند، بدان توجه مىيافتند و از لهيب و شرارههاى نابودگرش ضجه مىزدند و فرياد مىكشيدند و ترسان و هراسان مىگشتند. رفتار آنان نمود اين واقعيت است كه بهترين مورد ظهور و بروز امكانات و حالات و نعمتهايى كه خداوند در اختيار انسان نهاده، آن جايى است كه خداوند دوست دارد.
خوف و رجاى بايسته در روايات
اگر ما درصدد باشيم كه خوف و رجا را در خودمان ايجاد و يا تقويت كنيم تا بدين وسيله به انجام واجبات و ترك گناهان موفق گرديم، براى اين منظور بايد به مطالعه آيات و روايات و مباحث اخلاقى و بهره بردن از دريافتهاى عقلى روى آوريم. بايد بكوشيم تا تعادل بين دو حالت خوف و رجا حفظ گردد. خوف از عذاب الهى بر اميد به ثواب و آمرزش الهى غلبه نيابد و بعكس، اميد به ثواب و پاداش الهى، بر خوف از عذاب غلبه نيابد. گرچه ما مدعى هستيم كه از خداوند و عذاب او مىترسيم و به بهشت و رضوان الهى اميدواريم، اما آيا اين ادعا با واقعيت تطبيق دارد و ما واقعا از عذاب جهنم مىترسيم و به پاداش و ثواب الهى اميد داريم؟ بجاست كه در اينباره چند روايت ذكر كنيم تا حقيقت امر بر ما روشن گردد.
در طليعه يكى از حكمتهاى نهجالبلاغه كه در پاسخ به شخصى كه از حضرت على عليهالسلام درخواست موعظه كرد، ايراد شده و دربردارنده نصايح و موعظههايى ارزشمند و تأثيرگذار است، تا آنجا كه در پايان آن حكمت مرحوم رضى مىنگارد: «اگر در نهجالبلاغه جز اين حكمت وجود نداشت، همين حكمت براى اندرز دادن كافى بود، اين سخن حكمتى رسا و عامل بينايى انسان آگاه و عبرتآموز صاحب انديشه است.» اميرمؤمنان على عليهالسلام مىفرمايند: «همچون كسى مباش كه بدون عمل صالح آرزوى آخرت كند و با آرزوى دراز توبه را به تأخير اندازد. در دنيا چون پارسايان سخن گويد، ولى بسان دنياپرستان عمل كند.»9
مؤمنان راستين به رضوان الهى و بهشت اميد دارند. براى دستيابى به اين اميد و آرمان، عمل صالح انجام مىدهند و از كارهاى ناشايست، كه مانع دستيابى به رضوان الهى و گرفتار شدن به خشم و غضب الهى است، باز مىايستند. اما افراد سستعنصر كه ايمان در جانشان ننشسته است، آرزوى رسيدن به سعادت و بهشت را دارند، اما به عمل صالح كه آن آرزو را محقق مىسازد دست نمىيازند و خود را به گناه مىآلايند و در عين حال آرزوى بخشش دارند؛ پيوسته با پيش كشيدن آرزوهاى پىدرپى و دراز توبه را به تأخير مىاندازند و بدينوسيله خود را از آلودگىها پاك نمىسازند و از رضوانالهىمحروم مىگردند.
همچنين امام صادق عليهالسلام در پاسخ به كسى كه از آن حضرت درباره گروهى از مدعيان دروغين دوستى آن حضرت كه به گناهان دست مىيازند و مىگويند كه به بخشش خداوند اميدواريم، فرمود: «دروغ گفتهاند، آنان دوستان ما نيستند، آنان مردمى هستند كه آرزوها بر آنان چيره گشته و آنان را به اين سو و آن سو مىبرد. هر كس به چيزى اميدوار باشد، براى رسيدن به آن تلاش مىكند و هر كس از چيزى بترسد از آن مىگريزد.»10
در جاى ديگر، اميرمؤمنان عليهالسلام در بيانى هشداردهنده درباره كسى كه در پى بندگى خدا نيست و ادعا مىكند كه به خدا اميد دارد، مىفرمايد: «به گمان خود ادعا كند اميدش به خداست. سوگند به خداى عظيم كه دروغ گويد. چه مىشود او را كه [اگر راست گويد چرا] اميدش در كردارش نمايان نيست؟ پس هر كس به خدا اميد داشته باشد، اميدش در كردارش آشكار گردد. هر اميدى جز اميد به خدا ناخالص است. هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است. در كارهاى بزرگ به خدا اميد دارد و در كارهاى كوچك به بندگان، اما حق بندگان را ادا كند و حق خدا را بر زمين گذارد. پس چگونه است شأن خدا كه بزرگ و ستودنى است و در حق او كوتاهى مىشود و حق او كمتر از حق بندگان رعايت مىشود؟ آيا مىترسى اميدت به خدا دروغ باشد، يا او را سزاوار اميد بستن نمىدانى؟ اميدوار دروغين،اگرازبنده خدا ترسناك باشد، حق او را چنان رعايت كند كه حق پروردگار خود را آنگونه رعايت نمىكند. بدينگونه ترس از بندگان را نقد و آماده و ترس از خداوند را وعده و نسيه پندارد.»11
چگونه است كه افراد غافل و بىبهره از معرفت ناب توحيدى اميد به خداوند و نعمتهاى لايزال بهشتى و سعادت ابدى دارند. براى تحقق اين اميد و خواسته تلاش نمىكنند، اما براى رسيدن به خواستههاى ناچيز دنيوى سر از پا نمىشناسند و آرام نمىگيرند. به عنوان نمونه، براى دريافت وام ناچيزى چقدر رفتوآمد مىكنند و وقت صرف مىكنند و دنبال ضامن مىروند و با خواهش و تمنا و صرف آبروى خويش و زحمت فراوان بدان دست مىيابند. اما براى دستيابى به خواستههاى عظيمى چون نعمتهاى ابدى آخرت و رهايى از عذابهاى سهمگين آخرت اقدامى نمىكنند و همت و عمل آنان براى اين خواسته اندكْ و قابل مقايسه با همت و تلاشى كه صرف رسيدن به خواستههاى ناچيز دنيوى مىكنند نيست. آنان براى گرفتن وام آن همه تلاش و رفتوآمد مىكنند و تازه ممكن است بدان دست نيابند، اما براى دريافت نعمتهاى ابدى آخرت اقدامى نمىكنند و بىتفاوتاند و شايد به زحمت نماز واجبشان را بخوانند. در اين صورت، ادعاى اميدوارى به خدا دروغ و عارى از حقيقت است؛ چون اگر به راستى به خدا اميد مىداشتند، متناسب با آن اميد تلاش مىكردند و با دعا، تضرع، عبادت، عمل صالح و پالايش درون از پلشتىها و آلودگىها مىكوشيدند تا بدان اميد دست يابند.
-
پى نوشت ها
* اين مقاله، قلمىشده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مىباشد.
1ـ محمّدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 2، ص 71، ح 11.
2ـ همان، ح 13.
3ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 1، ب 9، ص 62، ح 134.
4ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 41، ب 101، ص 14، ح 4.
5ـ شيخ عباس قمى، مفاتيحالجنان، دعاى «عرفه».
6ـ محمّدحسن ديلمى، ارشادالقلوب، ج 1، ص 83.
7ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 102، ب 57، ص 164، ح 6.
8ـ همان، ج 25، ب 9، ص 336، ح 16.
9ـ نهجالبلاغه، حكمت 150.
10ـ محمّدبن يعقوب كلينى، همان،ج 2، ص 68، ح 6.
11ـ نهجالبلاغه،