تلویزیون و دین چالش ها و راه کارها
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 162 ـ خرداد 1390، 51ـ68
چکیده
چالش رسانههاى مدرن، مثل تلویزیون، با دین همواره مطرح بوده است. پس از انقلاب اسلامى ایران، این چالشها دلمشغولىهاى فراوانى را براى پژوهشگران این عرصه ایجاد کرد. در چند سال گذشته، تلاش زیادى براى برطرف کردن این چالشها به عمل آمد، ولى هنوز اختلافات اساسى در این حوزه، بخصوص در میان پژوهشگران حوزه دین و رسانه و ارتباطات مطرح است.
این مقاله با رویکرد تحلیلى، پس از تعریف دین و بیان ویژگىها و کارکردهاى تلویزیون، به سه نظریه معروف در این زمینه، یعنى نظریه ابزارگرایانه، ذاتگرایانه و تعاملگرایانه پرداخته و چالشهاى اساسى در این حوزه را مطرح و در پایان، نیز راهکارهایى را ارائه داده است.
کلیدواژهها: تلویزیون، دین، رسانه، ارتباطات.
مقدّمه
جهان امروز جهان تصویر است. تلویزیون به منزله یک رسانه دیدارى و شنیدارى، زندگى انسانها را تسخیر کرده است. پستمن در کتاب زندگى در عیش، مردن در خوشى سه دوره را براى انتقال معلومات ذکر مىکند. دوره اول، دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود؛ پدر مىگفت، فرزند حفظ مىکرد. دوره دوم، دوره مکتوب بود و کتاب، حافظ و حامل معنا براى نسل بعدى شد. وى سومین دوره را دوره تصویر مىداند که تصویر سینمایى و تلویزیونى جاى دو موج قبلى نشسته است. البته تحلیل پستمن این است که این تصویرها به صورت خاص ساخته مىشود و به جهان ارائه مىگردد، ما در قلمرو افزایش دامنه جهل انسان قرار داریم تا علمش.1
ارتباط بین رسانهها و دین از امور بحثبرانگیز مىباشد و در طول تاریخ فراز و نشیبهاى زیادى را طى کرده است که شروع آن هم توسط سازمانهاى بنیادگرا و اونجلیستى مسیحى بوده است؛ یعنى نخستین جمعیتهاى دینى که قدرت رادیو و تلویزیون را به عنوان ابزار تغییر و تحول یافتند این سازمانها بودهاند.2 فرقههاى بزرگ مسیحى در آستانه دهه 1950 به پخش برنامههاى دینى از تلویزیون روى آوردند. نخستین برنامه تلویزیونى دینى که توسط یک فرقه بزرگ مسیحى تولید شد برنامه «This is the life» (این یک زندگى است) در سال 1952 بود که هزینه تولید این برنامه در سال 1955 بالغ بر 750 هزار دلار گردید.3
در امتداد قرن بیستویکم، دین و رسانه روزبهروز بیشتر با یکدیگر مرتبط مىشوند. بخش اعظم مذهب و معنویت دوران معاصر، از طریق رسانهها درک مىشود و نمادهایى مهم، با فراوانى روزافزون ظاهر مىگردد.4
در ایران نیز پس از انقلاب اسلامى ایران و با توجه به رویکرد دینى نظام چالشهاى متعددى در حوزههاى مختلف از جمله دین و رسانه، دین و سرگرمى و دینى شدن بسیارى از علوم مختلف دانشگاهى مطرح گردید و دغدغهاى براى پژوهشگران حوزوى و دانشگاهى به وجود آورد. اگرچه تلاشهاى فراوانى بخصوص در سالهاى اخیر و با توجه به تأکیدهاى مقام معظم رهبرى شروع شده است، ولى با توجه به گستردگى کار، تلاش بیشترى را طلب مىکند و انتظار مىرود که طلاب علوم دینى بیش از پیش به تحقیق و اندیشهورزى و نظریهپردازى در حوزههاى مختلف بخصوص حوزه دین و رسانه بپردازند.
از جمله وظایف رسانه ملى در بعد از انقلاب اسلامى، کمک به تقویت بنیانهاى اعتقادى و افزایش باور و ایمان در میان افراد جامعه بوده است. اشاره تاریخى و راهگشاى امام خمینى قدسسره به قرار گرفتن صداوسیما در جایگاه دانشگاه نیز ناظر بر همین رسالت است.
مطالعه نقش رسانه در اشاعه دین و متقابلاً نقش دین در تسهیل رابطه میان مردم و رسانه، سالهاست که در علوم اجتماعى، علوم ارتباطات، مطالعات فرهنگى و دین جایگاه ویژهاى پیدا کرده است. با ظهور رسانههاى جدید و نظریههاى ارتباطى خاص آنها و البته به تبع شرایط اجتماعى هر دوره، نگاههاى تازهاى در خصوص تعامل دین و رسانه شکل گرفته است. از یکسو، اندیشمندان ارتباطات به ارتباط متقابل این دو حوزه مهم اجتماعى پرداختهاند و از سوى دیگر، محققان حوزه دین نیز با مطالعه فناورىهاى نوین ارتباطى، سعى در برقرارى رابطه مؤثر بین این دو و نهایتا انتقال درست و روشن مفاهیم دینى با استفاده از رسانههاى جدید داشتهاند.
در این رابطه ما باید به دنبال پاسخهایى باشیم که در این میان وجود دارد از جمله: چالشهاى میان دین و رسانه چیست؟ آیا تبلیغ دین و ارزشهاى دینى از طریق رسانه موجب تقلیلگرایى در مفاهیم دینى مىشود؟ آیا ما مىتوانیم رسانه دینى داشته باشم؟ فرق تلویزیون دینى و دین تلویزیونى چیست؟ چه راهکارهایى براى برونرفت از این چالشها وجود دارد؟
با توجه به توان تلویزیون به جذب حداکثرى مخاطب به گونهاى که بیش از 90 درصد مردم از این رسانه استفاده مىکنند و رشد روزافزون این رسانهها که به تولید و پخش اطلاعات مىپردازند و از جهات مختلف بر افکار و رفتار ما تأثیر مىگذارند نشان مىدهد که ما باید از ظرفیتهاى این رسانه به نحو مطلوب استفاده کنیم. و از طرفى خاتمیت اسلام لازمهاش این است که جهانى باشد و براى همه انسانها این کره خاکى پیام داشته باشد و پیامبران ما نیز براى تبلیغ دین به تناسب هر زمان از ارتباطها و امکانات خاص همان زمان به بهترین وجه استفاده مىکردند و از آنجایى که مسلمانان باید رسانهها را در خدمت تبلیغات دینى و توزیع و توسعه معارف و ارزشهاى الهى و توانمندىسازى جامعه اسلامى و حفظ و استمرار برترى اسلام در دنیاى امروز به کار گیرند، ضرورت و اهمیت بحثهاى رسانه و دین و بیان چالشهاى موجود میان آنها و ارائه راهکار بیشتر به نظر مىرسد. همچنین باید از این طریق چهره زیباى اسلام را که مطابق با فطرت آدمى است را به دیگران نشان دهیم و به دلیل اینکه وسایل ارتباط جمعى به عنوان رقیب در کنار وسایل ارتباطى سنتى مىباشد، متولیان دین باید با شناخت مطلوب این وسایل ارتباط جمعى به نحوه شایسته از این وسایل براى اهداف اسلامى استفاده کنند و تا جایى که امکان دارد آسیبهاى آن را برطرف کنند.
تعریف دین
از دین تعاریف متعددى شده است. البته پیچیدگى و گونهگونى ادیان انسانى، و نیز تأثیرات دوگانه و ژرفى که برمىانگیزند، مجموعه ناهمگنى از تعریفهاى علمى درباره این پدیده را به وجود مىآورند. معمولاً و شاید به طور ناگریز، این تعریفها متضمن برخى پیشفرضهاى ارزشى است.5
دورکیم مىگوید: ذات دین عبارت است از تقسیم جهان به دو دسته نمودهاى «مقدس» و «غیرمقدس». به نظر او، دین الزاما در اعتقاد به خدایى در ماوراى جهان هستى خلاصه نمىشود؛ زیرا در بسیارى ادیان، اعتقاد به خدا اصلاً مطرح نیست.6
ماکیاولى عقیده داشت که دین یکى از عناصر ضرورى حیات اجتماعى بشر است. اما در دیدگاه وى، دین نمىتواند مدعى داشتن حقیقى مطلق، مستقل و جزمى باشد. ارزش و اعتبار دین کاملاً وابسته به نفوذش در حیات سیاسى است.7
منظور ما از دین، یک سبک زندگى براى انسان است که هدف و غایت آن تأمین سعادت اخروى و سامانبخشى به سلامت معنوى و مادى بشر است. گرچه انسان براى عبادت خالق خود آفریده شدهاست: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» و راه این عبادت از طریق دین و عمل به رهنمودهاى آن میسر است، ولى همه دین و عبادات دینى منحصر به مناسک عبادى نمىشود. در بحث از دین، سه بخش عقاید، اخلاق و احکام و دستورهاى شرعى مطرح مىشوند و مناسک عبادى بخشى از دستورها و احکام شرعى است، نه همه دین. پس التزام به خُلق خوب، عدالت، احترام به حقوق دیگران، تجلى حضور خداوند در جنبههاى اجتماعى زندگى و بسیارى از امور دیگر، گرچه ظاهرى مناسکى نداشته باشند، ولى دینىاند. و گسترش اینها به معناى گسترش دادن دین است.8
تلویزیون و ویژگىهاى آن
تلویزیون در میان بحث و جدل و عقاید متضاد متولد شد و تاکنون نیز در چنین محیطى باقى مانده است. برخى ادعا مىکنند که تلویزیون مهمترین وسیله ارتباطى است که تاکنون اختراع شده است. برخى دیگر آن را یک وسیله ارتباطى نامناسب مىدانند که آسیبهاى جدّى به اجتماع وارد مىآورد. اولین بحثهاى مربوط به ادعاهاى مختلف، درباره اختراع است. طى تاریخ کوتاه خود، فناورى تلویزیون به صورت قابل ملاحظهاى در حال تغییر و پیشرفت بوده است؛ محتواى برنامهها غنى و پربار شده و بینندگان تلویزیون افزایش یافتهاند. با این حال، انتقادهاى زیادى از تأثیرات تلویزیون به عمل مىآید. با وجود این انتقادها، تلویزیون به عنوان محبوبترین رسانه باقى مانده است.9
ملوین دفلور و دنیس دوران طلایى تلویزیون را به دو دوره تقسیم کردهاند. دوره اول، زمانى که تلویزیون رشد سریع خود را تجربه مىکرد؛ یعنى از سال 1952 تا حدود 1960، که در این دوره، نه تنها به رشد این وسیله ارتباط جمعى در آن مدت کوتاه توجه دارند، بلکه رشد و تکمیل اصول برنامهسازى تلویزیونى در این مدت برایشان مهم است. دوره دوم طولانىتر است و از سال 1960 تا حدود 1980 را دربر مىگیرد؛ وقتى که شبکههاى تلویزیونى رقباى اندکى داشتند. این دوران به عنوان نارضایتى تماشگران از برنامهها و یا برنامهریزىهاى کسلکننده معروف است. خیلىها تلویزیون را متهم به تشویق و افزایش نارسایىهاى اجتماعى مىکنند. آنها معتقدند که تلویزیون به عنوان یک رسانه قوى، استانداردهاى اخلاقى را سستوپایدارى و استحکام ملى را متزلزل مىسازد.10
قابلیتهاى تلویزیون چنان است که این رسانه مىتواند در مقایسه با سایر وسایل ارتباط جمعى، محتواى نزدیکتر به زندگى واقعى ارائه کند.
تلویزیون علاوه بر اینکه در بعضى ویژگىها با وسایل ارتباط جمعى مشترک است، خود نیز داراى ویژگىهاى منخصر به فرد مىباشد؛ از جمله:
1. داراى انتشار سریع، مداوم و تنظیم حوزه تحت پوشش با وسعت بسیار زیاد است و از این حیث نسبت به مطبوعات توانمندتر و نسبت به رادیو ضعفتر است.11
2. پیام آن از ترکیب عناصر تصویر، موسیقى، کلام، نوشته، افکت و حرکت به وجود مىآید. این عناصر نسبت به سایر وسایل ارتباط جمعى، مانند مطبوعات و رادیو، امکان بیشترى در بهرهگیرى از کیفیتهاى مربوط به پیام را براى مخاطبان فراهم مىسازد.12
3. فرار و کمدوام بودن پیامهاى تلویزیونى که از سرعت پخش و بىثبات آنها ناشى مىشود.13
4. نوع ارتباط در آن یکسویه است و از اینرو، انتخاب زمان مورد علاقه براى دریافت پیام به اراده مخاطب نیست، همانگونه که امکان دریافت بازخورد در شرایط معمولى وجود ندارد.14
5. تلویزیون با امکان تکرار برنامهها و تکرار مضمون واحد در برنامههاى مختلف، قدرت هنجارسازى دارد و از راه هنجارسازى مىتواند به جامعهپذیرى کمک کند. بنابراین، جهان ممکنى که تلویزیون مىآفریند، مىتواند اعضاى خود را آنگونه که مىخواهد تربیت کند. البته در این امور نمىتوان تلویزیون را مطلقالعنان و فعال مایشاء دانست، ولى نسبت اثرگذارى آن بسیار زیاد است.15
6. تلویزیون فکر ما را از چیزهاى دیگر منحرف مىسازد، بدون آنکه چیز زیادى براى به فکر انداختن ما جایگزین آن کند.16
البته تلویزیون مىتواند در نقش تقویت باورها و نگرشها موفق باشد، ولى توانایى تغییر عقاید و باورهاى دینى را ندارد. این مخاطب است که با انتخاب روانى خود مىتواند آنچه را به او ارائه مىشود، قبول یا رد کند و با انتخاب فیزیکى خود، یعنى تغییر دادن شبکه یا خاموش کردن تلویزیون، با رسانه تعامل داشته باشند.17
در نتیجه، تلویزیون از یکسو، رسانهاى است که همه قواى ادراکى انسان (عقل، خیال و وهم) را تحت تأثیر قرار مىدهد. از اینرو، یکى از ویژگىهاى متمایزکننده تلویزیون کیفیت و جذابیت آن است. این ویژگى، جزو جداناشدنى این رسانه است. تلویزیون تمرکز و توجه چشم و گوش را مىطلبد؛ توجه را، به حرکت در یک فضاى کوچک معطوف مىکند. این جعبه جادویى کنار میز غداخورى و یا هر جایى که مناسبتر تشخیص داده شود، قرار داده مىشود. استفادهکننده از تلویزیون به بیرون رفتن از خانه و تهیه بلیط نیاز ندارد؛ بدون آنکه از صندلى خود بلند شود، مىتواند با استودیو، صحنههاى نمایش و دوربینهاى خبرى در دوردستها ارتباط دیدارى و شنیدارى برقرار کند.18
البته در مورد تلویزیون نگرانىهایى وجود دارد که طیف آن از برنامهریزى ناکافى و اتلاف وقت در اثر تماشا، تا توصیف و تصویر کردن سکس، خشونت، بىحرمتى و بىنزاکتى، مسائل سیاسى و ارزشها یا تعصبات اجتماعى ادامه دارد. چنین به نظر مىرسد که این نگرانىها عمدتا با بزرگى این رسانه ارتباط دارد.19
کارکردهاى تلویزیون
براى تلویزیون کارکردهاى مختلفى بیان شده است؛ از جمله: سرگرمى، آموزش، اطلاعرسانى، کارکرد ارشادى تلویزیون، همگنسازى، احساس تعلق اجتماعى و... . در این مقاله، سه کارکرد مهم و اساسى تلویزیون را به اختصار توضیح مىدهیم:
1. سرگرمى
کارکرد سرگرمى جزء برجستهترین، مهمترین، مؤثرترین و پررونقترین کارکردهاى این رسانه به شمار مىرود. ولى از سوى دیگر، فعالیتها و برنامههاى داراى کارکرد سرگرمى همواره به دلیل غفلتزایى و انصراف توجه از امور مهم و احیانا آثار تخریبى خاص، مورد نکوهش فعالان دینى بوده و اسلام نیز مؤمنان را از اشتغال به دستکم برخى از گونههاى آن تحت عنوان «لهو و لعب» برحذر داشته است.20
تحقیقات از گذشته تا حال نشان داده است که انگیزه اغلب مردم از تلویزیون، سرگرمى است و همواره سرگرمى اولین کارکرد تلویزیون به شمار آمده است. تلویزیون بدون مخاطب تحقق نمىیابد و مخاطب، تلویزیونى را نگاه مىکند که سرگرمکننده باشد.
سرگرمىهاى تلویزیونى نیازهاى حقیقى انسان را به شکل کاذب ارضا مىکنند، همانند آب نمکى که به تشنه بدهند، نیاز به سرگرمى را تشدید مىکنند.
البته پستمن مىگوید: مشکل اساسى در مورد تلویزیون، این امر نیست که این وسیله تنها یک سرگرمى و سرگرمکننده است، بلکه مسئله در این است که سرگرم کردن و سرگرم شدن چارچوب طبیعىشده است براى تولید برنامهها در همه شئون زندگى. و مشکل اساسى این است که هر موضوعى را به عنوان موضوعى سرگرمکننده و به صورت سرگرمى به نمایش درآوریم.21
پستمن که میانه خوبى با تلویزیون ندارد مىگوید: «تلویزیون وسیلهاى است که تمامى اطلاعات را در قالب نظام و ساختارى به نام سرگرمى و وقتگذرانى و شادمانى به نمایش مىگذارد.»22
تلویزیون به عنوان یک رسانه نوین، پرمخاطبترین وسیله ارتباط جمعى است. بینندگان تلویزیون در هر شرایطى به دیدن برنامههاى آن مىنشینند؛ گاهى شاید بعد از یک روز کارى سخت، گاهى شاید در حین خوردن غذا یا حتى در حین استراحت و... . در نتیجه، سرگرم کردن و شاد کردن و زدودن خستگى از مخاطب، شاید اصلىترین کارکرد تلویزیون باشد. امروزه در میان محققان، ارتباط سرگرمى با دین خود به یک چالش بزرگ تبدیل شده است که بحث درباره آن نیاز به یک تحقیق مجزا دارد؛ اینکه آیا تلویزیون دینى مىتواند سرگرمکننده باشد یا خیر؟ آیا دین اسلام و ائمّه اطهار علیهمالسلام به سرگرمى و تفریح مردم توجه داشتهاند؟
البته علتهاى زیادى به ذهن مىرسد که سبب مغفول ماندن این کارکرد در رسانههاى سنتى دینى نه تنها در جامعه اسلامى، بلکه در مسیحیت شده است. شاید یکى از آنها، دیوار بلندى است که خواسته یا ناخواسته میان دین و سرگرمى ایجاد کرده و دین را معارض تفریح و سرگرمى پنداشتهاند.23
تصورات نادرست از دین سبب شده است که حتى برخى متدینان، دین را به واسطه الزامهاى تغییرناپذیر و موعظههاى آن، ذاتا متعارض با سرگرمى بدانند و برخى روى آوردن دین به قالبهاى سرگرمکننده را موجب سادهسازى و سقوط معنوى آن بپندارند، حال آنکه اسلام هیچ مخالفتى با شادابى و تفریحات به دور از فساد و بیهودگى ندارد و حتى ادخال سرور در قلب مؤمن را عبادت و عملى پسندیده مىشمارد.24
البته باید یک نکته مهم در کارکرد سرگرمى و تفریحى مدنظر قرار بگیرد و آن اینکه به جنبه اخلاقى توجه شود؛ یعنى ما نمىتوانیم به هر نحوى دیگران را بخندانیم، بلکه تفریح و سرگرمى با توجه به اخلاق و ارزشهاى دینى معنا پیدا مىکند.
2. کارکرد آموزشى
تلویزیون همچون مدرسهاى بزرگ بر تمام حیات انسانى پرتو مىافکند.25
نامیدن تلویزیون به عنوان «برنامه درسى» دقیق و همهجانبه است؛ چراکه در یک برنامه درسى، ما با یک نظام اطلاعاتى روبهرو هستیم که هدف آن تأثیرگذارى، آموزش، تعلیم و آمادهسازى ذهنهاى جوانان ماست.26
این کارکرد مرتبط با نظام آموزش و پرورش کشور یا مربوط به سطح دانش در علوم اسلامى است که به طور عمده ناظر به حیطه شناختى مىباشد. تنها رسانهاى که کارکرد نخستین و اصلى آن را آموزش تشکیل مىدهد، مدارس علوم دینى است. سایر رسانهها، اعم از سنتى و نوین، این کارکرد را به تدریج به عنوان یک کارکرد فرعى یا در کنار کارکرد اصلى دیگرى مورد توجه قرار مىدهند.27
آموزش توسط رسانه مستلزم این نیست که ما حتما باید برنامهاى تحت عنوان «آموزش» داشته باشیم؛ یعنى نیاز نیست آموزش مستقیم و رسمى باشد، بلکه آموزش غیررسمى از طریق امواج رادیو و تلویزیون مىتواند در تمامى شبانهروز شیوههاى صحیح کشاورزى، دامدارى، بهداشت، حمل و نقل و ترافیک و غیره را دربر بگیرد و در بهبود وضع جامعه مؤثر افتد.
تلویزیون مىتواند با تهیه برنامههاى آموزشى، مواد درسى خود را با برنامههاى مدارس تطبیق دهد و همکارى مدیران و معلمان را جلب کند و ضمنا توضیح دهد که تلویزیون یک وسیله کمکآموزشى مىباشد و قصد خارج کردن معلمان را از صحنه ندارد.
3. کارکرد اطلاعرسانى و خبررسانى
رسانهها نقش عمدهاى در انتقال اخبار و اطلاعات دارند. انتقال سریع اخبار و وقایع دنیاى ما باعث شده که کره زمین در نظر، کوچک شود. وسایل ارتباط جمعى امروز، بر تمامى میدانهاى معرفتى بشرى سیطره پیدا کرده و قدرت خود را از پیشرفت فناورى به دست آورده و نقش فزایندهاى در ساختمان افکار عمومى و فرهنگهاى جهانى بازى مىکنند.28
تلویزیون مىتواند در مدت کوتاهى، اطلاعات مورد نیاز و خبرهاى گوناگون درباره مسائل اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و... را از دورافتادهترین نقاط دنیا به طور مستقیم و دایم در اختیار گیرنده قرار دهد.
مهمترین ویژگى این کارکرد، اتکاى آن به زمان است. به این معنا که باید ویژگى جدید و تازه بودن در بیان اطلاعات و رویدادهاى دینى ملحوظ باشد و از کهنگى و آفات زمانى به دور بماند.29
نظریههاى رسانه
پیش از اینکه به آسیبها و چالشهاى بین دین و تلویزیون بپردازیم، باید نگاهى به نظریات در این حوزه داشته باشیم که البته خود یکى از مباحث چالشبرانگیز دین و رسانه مىباشد.
در این نظریهها مىتوان به سه دیدگاه اشاره کرد. یکى از این دیدگاهها، نظریه ابزارگرایانه مىباشد که قایل به هیچگونه تضادى بین دین و تلویزیون نیست. در مقابل این نظریه، دیدگاه ذاتگرایانه است که ماهیت دین را با رسانه، بخصوص تلویزیون، در تضاد کامل مىداند. دیدگاه سوم، دیدگاه تعاملى مىباشد که بینابین دو نظریه پیشین مىباشد. تلاش این دیدگاه، جمع بین دو نظریه فوق مىباشد. نظریات این دانشمندان به سه دیدگاه تقسیم مىشوند:
1. دیدگاه ابزارگرایانه
این نگاه که ریشه در اندیشههاى ارسطو دارد مىگوید: فناورى فىنفسه واجد هیچ معنایى نیست، بلکه خنثا است. فناورى از دیدگاه این گروه هدف نیست، بلکه وسیلهاى است در خدمت اهداف انسانها. در این دیدگاه، به رسانهها به عنوان یک فناورى نگریسته مىشود؛ در نتیجه، رسانهها جزء ابزار نیستند و این ابزار مىتواند در اختیار مفهوم و مضامین دینى قرار بگیرد، همانگونه که مىتواند در اختیار هر مفهوم دیگرى از جمله معانى غیردینى و حتى ضددینى قرار گیرد.30
تمام کسانى که بر ابزارگرایى رسانه تأکید داشتهاند، براى رسانه اقتضائاتى قایلند، اما تفاوت آنان با ذاتگرایى در آن است که ماهیت رسانه را ابزار دانستهاند، نه آنکه به خصوصیات و ویژگىهاى هر رسانه و یا تناسب پیامهاى دینى بىتوجه بودهاند.
در این نظریه مىتوان به افرادى همچون هود، پست رابرتسون، و آرمسترانگ اشاره کرد.
هود مىگوید: فناورى، نظم و سامانى است که انسان به اشیا (وسایل، آداب و ادوات، ماشینها، مواد و علوم) مىدهد تا به اهداف خود برسد. در این نگره، فناورى، فىنفسه واجد هیچ معنایى نیست، بلکه خنثاست. فناورى، وسیلهاى است در خدمت اهداف ما و نسبت به وجود آدمى و ماهیت جامعه، امرى است عارضى و ارزش آن در واقع، تابعى است از اهداف غیرفناورانه.31
پست رابرتسون با بیانى صریحتر مىگوید: دیوانگى تمامعیار و بلاهت محض است اگر گفته شود کلیسا نباید به پذیرش تلویریون تن در دهد. نیازها همانها هستند و پیامها همانها، اما وسیله و انتقال و ارتباط مىتواند عوض شود... ابلهى و دیوانگى است اگر کلیسا نخواهد به قوىترین وسیله و ابزار تعلیم و آموزش و پرورش در آمریکا سروکار داشته باشد.32
در این نگاه، تلویزیون تنها یک ابزار تکنولوژیک بدون ماهیت و جهت فرهنگى است که چون ابزار صرف است، رابطه آن با هر فرهنگى علىالسویه است؛ همانگونه که تلویزیون در کشورهاى غربى در خدمت فرهنگ سکولار است، در تلویزیون جمهورى اسلامى ایران در خدمت اهداف دینى و فرهنگى ایران قرار گرفته است. بر طبق این نظر، نمىتوان هیچگونه ماهیت فلسفى و فرهنگى جداگانهاى براى خود تلویزیون قایل شد و تلویزیون کاملاً خنثا عمل مىکند و مىتواند در خدمت هر فرهنگى قرار گیرد.
2. دیدگاه ذاتگرایانه
در سوى دیگر، رویکرد ماهیتگرایانه قرار دارد که معتقد است رسانه صرفا ابزار نیست. این رویکرد، مدعى هویت
فرهنگى و تاریخى مستقلى براى ذات رسانههاست. پس در تعامل با دیگر ابعاد زندگى انسان، باید به تناسب داشتن و یا تناسب نداشتن این ذات و ماهیت با هویتهاى دیگر همچون دین توجه کامل داشت. این دیدگاه عمدتا از دو مبناى مختلف فلسفى و رسانهاى سرچشمه گرفته است که معروفترین فرد در این حوزه مارتین هایدگر است.33
هایدگر با نقد مبناى هستىشناختى فناورى، الگوى ابزارانگارى را به چالشى سخت مىکشاند. از نظر او، انسان با فناورى رابطهاى بیرونى ندارد، بلکه فناورى با ساختار وجودى انسان عجین شده است.34
از نظر هایدگر، فناورى، ابزارى صرف با مجموعهاى از اشیا نیست، بلکه گونه و نحوهاى از ظهور و انکشاف است؛ یعنىحقیقتىاستدرگسترهاىکهاینحقیقترخمىدهد.35
شهید آوینى مىگوید: در نگاه ذاتگرایانه، رسانه نوین همه عناصر جهان نوین را به عنوان عناصر ذاتى با خود حمل مىکند و اساسا به نوعى ثمره و محصول جهان نوین است. بر این اساس، براى شناخت رسانه نوین، شناخت دنیاى نوین در همه ابعاد معرفتى و غیر معرفتى ضرورى است.36
پستمن و مک لوهان دو اندیشمند معروف، از جمله کسانىاند که طرفدار سرسخت این نظریهاند.
مک لوهان و طرفداران این دیدگاه، بیشتر به این نکته توجه دارند که تحول فناورانه در حوزه رسانهها به همراه تحولات اجتماعى، سیاسى و فکرى ایجادشده در دوره رنسانس رخ داده است. این رسانهها که محصول یا بخشى از فرایند جدایى دین از جامعه، دین از حکومت و دین از عرصههاى مختلف اجتماعى هستند، به طور طبیعى جایگاه چندانى براى دین قائل نیستند. این افراد به تقابل ذاتى میان دین و رسانههاى نوین باور دارند.37
افرادى مانند مک لوهان یا پستمن اعتقاد دارند که تلویزیون نتیجه و به نوعى محصول فرایند فرهنگى و تاریخى در یک کشور است و این فرایند فرهنگى در بستر تاریخى است که ماهیت فناورانهاى را به نام تلویزیون رقم زده است. بر طبق این نظر، تلویزیون اگر در فرهنگ دیگرى به وجود آمده بود، حتما ماهیت آن متفاوت مىشد. بنابراین، از آنرو که تلویزیون در تاریخ فرهنگى غرب رقم خورده، در خدمت به منافع غربى خیلى بهتر عمل مىکند.
پستمن با تجلیل از اندیشههاى مک لوهان، بر این نظریه صحّه مىگذارد که مطالعه ابزارهایى که یک فرهنگ براى تبادل افکار و پیامها از آن استفاده مىکند، در شناخت آن فرهنگ کاملاً ضرورى است. وى معتقد است: هر وسیله و ابزار جدیدى قادر است شکل و محتواى ویژه و تفکیکناپذیر خود را به افکار عامه تحمیل نماید و به دنبال آن، نوع تفکر و شیوه تبیین و توان احساسى و عاطفى افراد را نیز تعیین کند و یا تغییر دهد. وى مراد مک لوهان از «رسانه خود یک پیام است» را نیز همین مىداند.38
پستمن تلویزیون را رسانهاى مىداند که اطلاعات را به گونهاى و در قالبى بىنهایت سادهشده، و فاقد محتوایى مفید به ما عرضه مىدارد؛ اطلاعاتى که برانگیزنده عقل و شعور و تفکر بوده، فاقد زمینههاى تاریخى گذشته و عارى از نظام و چارچوب هدفدار و سازنده شده است.39
و به همین علت، جمع بین تلویزیون و دین را محال مىداند؛ زیرا جمع بین برنامه دینى را، که داراى نوعى قداست است، با تلویزیون، که این جهانى مىباشد، امکانپذیر نمىداند.
3. دیدگاه تعاملگرایانه
در میان محققان معاصر، شاید بتوان فعالیتهاى استوارت هوور و همکارانش را تلاشى در جهت تعاملگرایى دین و رسانهها دانست. وى با اشاره بر نقش رسانهها در فرایند خلق و آفرینش نمادها و همچنین تفسیر و کاربرد این نمادها، بر تعامل رسانه و دین تأکید مىکند.40
اینها معتقدند که کار بازاندیشى در رابطه دین و رسانه باید با بررسى نگاههاى مخالف در نسبت دین و رسانه در چارچوب فرهنگى مدرنیته انجام شود. این نگاهها پس از بررسى رویکردهاى ابزارگرایانه و ذاتگرایانه به نگاهى بینابین دست مىزنند و معتقدند: از یکسو، رسانهها فراهمآورنده مواد خام لازم براى ساخت معانى دینى در زندگى هستند (تأثیر از ذاتگرایى) و از سوى دیگر، رسانهها در خلق و تولید و توزیع نمادهاى دینى مىتوانند در خدمت دین باشند (تأثیر از ابزارگرایى).41
عدهاى دیگر از طریق طرح مسائل مشترک به دنبال یافتن راههاى ارتباط دین و رسانه بودهاند. از جمله این افراد لین کلارک است که سعى کرده بر سه محور ذیل تأکید کند: اول آنکه رسانهها در پى ایجاد معنا هستند و مسئله معنا پیش از هر چیز، مورد توجه قرار گرفته است. دوم آنکه رسانهها نیازمند آنند که تبیین روشنى از ارتباط دین شخصى و دین نهادین بیابند و این مسئلهاى است که دین مورد توجه قرار داده است. یکسانى و یا دوگانگى دین و اخلاق نیز در اینجا مهم است. سوم، توجه رسانهها به مسائل سیاسى و در کنار آن، گرایش آموزههاى دینى به موضوعات سیاسى به ویژه مسئله عدالت است.42
دین و تلویزیون
امروزه موضوع دین و رسانه یک مسئله اجتماعى شد و بسیارى بر این عقیدهاند که رسانهاى کردن معانى دینى و استفاده از رسانهها در طرح و اشاعه مفاهیم دینى به نوعى عامهپسند شدن و سادهشدن مفاهیم دینى منجر مىشود که خود از موضوعات بحثبرانگیز در حوزه دین و رسانه است. با تسامح مىتوان گفت که رسانه تلویزیون با تأثیرگذارى زیاد، همه امور انسانى چه در حوزه فردى و اجتماعى و اخلاقى را تحت تأثیر قرار داده است؛ زیرا به تعبیر گیدنز اگر روندهاى جارى در تماشاى تلویزیون ادامه یابد، به طور متوسط کودکى که امروز متولد مىشود، تا هجده سالگى وقت خود را بیش از هر فعالیت دیگرى غیر از خوابیدن، صرف تماشاى تلویزیون خواهد کرد.43
در خصوص ارتباطى که تلویزیون و دین دارند سؤالات زیادى مطرح مىشود؛ از قبیل اینکه: آیا مىتوانیم تلویزیون کاملاً دینى داشته باشیم و یا فقط مىتوانیم در مراتبى تلویزیون دینى داشته باشیم؟ آیا امکان انتقال پیام دینى از طریق رسانهها بخصوص تلویزیون امکانپذیر است؟ آیا ما از این طریق مىتوانیم مفاهیم معنوى و الهى دین را به مخاطب عرضه کنیم، به گونهاى که تقلیلگرایى در مفاهیم دینى به وجود نیاید؟ دین با ابعادى که دارد چگونه در تلویزیون مطرح خواهد شد؟ با توجه با کارکرد اصلى تلویزیون که سرگرمى است، آیا مىتوان مباحث دینى را در قالب سرگرمى به مخاطب عرضه کرد؟ و سؤالات بسیارى که ذهن هر محققى را به خود مشغول مىکند.
در هنگام ظهور عصر رادیو و تلویزیون، مذهب نقش مهمى بر عهده گرفت. تلویزیون براى مذهب، رسانهاى انقلابى بوده است. تلویزیون رسانهاى بود که بیش از تمامى رسانههاى دیگر مخاطبان محلى و بینالمللى را با یکدیگر ادغام کرد.44
رسانه تلویزیون از قابلیتها و مزیتهاى متنوعى نسبت به سایر وسایل ارتباط جمعى بهرهمند است که تهیهکنندگان برنامههاى دینى باید آنها را بشناسند و از فنون برنامهسازى آن به خوبى بهره گیرند. این تلاشها در حوزه تلویزیون و دین تا آنجا باید ادامه یابد که پخش بدون کم و کاست مراسم و سنتهاى مذهبى به تدریج جاى خود را به الگوى مناسبى از تلویزیون دینى بدهد.
چالشها و آسیبها
چالشهاى رودرروى تلویزیون دینى و مواجهه دین با تلویزیون، بسیار چشمگیر و بارز هستند، ولى باید به آنها به عنوان اولیننشانههاىتحولنگریستتانشانههاىزوال.45
براى بررسى آسیبها و چالشهاى میان دین و تلویزیون مىتوان دو نگاه داشت: از یک نگاه، مىتوان این چالشها را به ظرفیت محدود تلویزیون نسبت داد و از نگاه دیگر، به معانى عمیق و ماورایى دینى. در هر صورت، قابلیت به تصویر کشیدن این معارفوجودندارد.
پرداختن به امور مقدس، حتى با روشهاى غیرارزشگرایانه (توصیفى یا تحلیلى) از نظر دینداران مىتواند بىتوجهى به تقدس آن یا حتى نفى بنیادهاى آن به شمار آید، بخصوص آنکه رسانهها امور مقدس را در ظرفهاى دنیوى عرضه مىکنند و همین امر ممکن است تقدسزدایى از آنها تلقّى شود.46
کسانى که قایل به نظریه ذاتگرایى باشند جمع بین تلویزیون و دین را محال مىدانند؛ زیرا اگر مبناى خود را این قرار دهند که خاستگاه تلویریون غرب است و در فضاى سکولار به وجود آمده است و تا آنجا پیش بروند که بگویند تلویزیون عین سکولاریسم است، دیگر بحث ارتباط دین و تلویزیون بىمعناست.
بیشتر افرادى که بحث رسانه دینى را مطرح مىکنند و به بررسى ارتباط بین تلویزیون و دین مىپردازند و نیز کسانى که تلویزیون را با توجه به کارکرد آن تعریف مىکنند و مىگویند: اگر ما از تلویزیون استفاده دینى بکنیم، تلویزیون دینى مىباشد، به نظریه ابزارگرایانه نزدیکتر مىباشند.
سینما و تلویزیون، شاید اولین رسانهاى هنرى بودند که تکوین و تولد آنها در تقدیر فکرى و تاریخى یک فرهنگ خاص، یعنى غرب رقم خورد. تمامى تمدنها و فرهنگهاى کهن در سیر تکاملى خود به صورت کاملاً طبیعى نیازمند هنرها شدند و هرکدام متناسب با مختصات فرهنگى خود مانند دین، زبان، دیدگاههاى فلسفى، نژاد، جغرافیاى طبیعى و...، انواع قالبهاى هنرى مانند: شعر، داستان، نقاشى، موسیقى و معمارى را آفریدند. بنابراین، از آنجایى که خصایص زیباشناسى در هر هنرى، ترجمان منابع فرهنگى هر ملت است، مىتوان گفت هر قوم و فرهنگى، هنرهاى یادشده را از بنیاد اختراع کرد و شاید براى اولین بار، سینما و تلویزیون به عنوان بخشى از تلاش زیباشناختى بشر غربى در خطه جغرافیایى غرب شکل گرفت و با سرعت باورنکردنى به فراگیرترین و مهمترین قالب براى بیان احساسات زیباشناختى، نه تنها انسان غربى، بلکه کل انسان صرفنظر از تفاوتهاى فرهنگى، دینى، زبانى، نژادى و... تبدیل شد.47
یکى از چالشهاى مهم و اصلى که در این حوزه مطرح مىباشد بحث به تصویر درآوردن همین مفاهیم ماورایى، مثل بهشت و جهنم و یا ایمان یک شخص و...، مىباشد. آیا مفاهیم ذهنى مىتواند در تلویزیون تجلّى پیدا کند؟ از آنرو که دین بیشتر از سنخ گفتار و بیان است تا تصویر، اسلام با رسانههاى سنتى مانند منبر، بازار، مسجد و حتى کتابت تعاملى بهتر دارد و همواره از این رسانه استفاده مىشده است و مىشود. در هر صورت، براى ایجاد یک رسانه اسلامى ما باید نسبت اسلام را با مسئله تصویر روشن کنیم.
رسانههاى سنتى مانند منبر چون با ذهن و خیال مخاطب ارتباط برقرار مىکردند به راحتى مىتوانستند به همه حوزههاى معرفتى و دینى ورود کنند و خوف و رجا را همزمان مطرح نمایند. در رسانههاى سنتى از بهشت و جهنم و ثواب و عقاب به راحتى و به مناسبترین شکل صحبت مىشد و مخاطب چون با خیال خود بهترینها را در بهشت و بدترینها را در جهنم تصویر و تجسم مىکرد آنها را مىپذیرفت و بهشت برایش دلنشین و جهنم برایش سخت و طاقتفرسا بود. ولى این مفاهیم را نمىتوان با تلویزیون و سینما نشان داد؛ زیرا قوه خیال انسان قدرت بالایى براى تصور مفاهیم دارد، ولى اگر بخواهیم همان مفاهیم را به تصویر بکشیم باید قالب خاصى به آنبدهیمکهموجبمحدودیتآنمفاهیممىشود.
همچنین علت اینکه نمىتوان چهره ائمّه اطهار علیهمالسلام را به تصویر کشید، از همین امر برمىخیزدکه تصویر نمىتواند واقعیت امر را به خوبى نشان دهد و دیگر امور ماورایى یا مفاهیمى مثل اللّه، ملائکه، قیامت، نورانیت فرد و... نیز اینگونه است.
حتى بسیارى از معارف دینى که در تلویزیون امکان به تصویر کشیدن آنها نیست، به راحتى مىتوان در رسانههاى دیگر، حتى رادیو، ارائه کرد، بدون اینکه تقلیلگرایى در معارف دینى به وجود آید. به عنوان مثال، ما به راحتى مىتوانیم از ایمان افراد در رادیو صحبت کنیم و ایمان یک شخص را توصیف کنیم، ولى در تلویزیون به تصویر کشیدن ایمان یک فرد کارى دشوار است. اگر هم ما بتوانیم از به تصویر کشیدن رفتارهاى یک فرد به ایمان او پى ببریم، آنوقت فرق رفتارهاى ریاکارانه و غیرریاکارانه را نمىتوان فهمید. گرچه قبول داریم مقدارى از این تفاوت به کارکرد متفاوت این دو رسانه برمىگردد.
اگر بر آراء نظریهپردازان دقت کنیم مىبینیم که برخى از آنها مانند پستمن و بودریار معتقدند که با تلویزیون نمىشود حرفهاى جدى زد. این عدم توانایى زمانى رخ مىدهد که بخواهیم مفاهیم عمیق را در قالب تلویزیون بیان کنیم. پستمن براى خود مثال مىزند و مىگوید: زمانى در قدیم از طریق شعلههاى آتش با هم ارتباط برقرار مىکردند و شعلههاى آتش را به یک رسانه تبدیل کرده بودند. شاید هنوز هم در بعضى از مناطق این نوع از ارتباط صورت گیرد. اما توجه به این نکته لازم است که این نحوه برقرارى ارتباط از طریق آتش قطعا محدودیتهایى دارد و نمىتوان از این رسانه ابتدایى بحثهاى فلسفى و پیچیده را منتقل کرد؛ چون ظرفیت بالایى ندارد. تلویزیون هم محدودیتهایى دارد. زبان تلویزیون ساختارى دارد که هم از نظر کمّى محدود است و ما مىتوانیم فقط حجمى مشخص از مفاهیم را از طریق آن انتقال بدهیم و نه همه چیزها را و از سوى دیگر، کیفى هم هست؛ بدین معنا که با ماهیت خاصى که دارد بیشتر با محتوایى خاصى نسبت برقرار مىکند و پیامهاى خاص را بهتر را مىتواند منتقل کند.48
در اینجا دیگر مشکل ماهیت و ذات سکولار تلویزیون نیست، بلکه بحث بر سر نوع پیام دینى است؛ زیرا هر محتوا و موضوع دینى در هر برنامهاى با ساختارى ویژه به گونهاى متفاوت عرضه مىگردد؛ محتواى دینى در قالبهاى مختلف به زبان آن قالب تبدیل مىشود. محتواى دینى در رادیو و تلویزیون زمانى به برنامه دینى تبدیل مىشود که ساختار فنى خاص خود را پیدا مىکند. ساختار فنى شامل تصویر و صوت (موسیقى و افکت و دیالوگ) است و وقتى محتواى دینى از این عناصر به گونهاى فکرشده استفاده کند، به برنامه تلویزیونى تبدیل مىشود. از اینرو، محتواى دینى، زبان و فرم دینى خاص خود را اقتضا مىکند49 و مجددا تأکید مىشود که با توجه به امورى که قبلاً بیان شد برخى از مفاهیم را مىتوان در این قالب گنجاند.
البته هر رسانهاى علاوه بر اینکه داراى امتیازاتى است و ظرفیتهاى مخصوص به خود را دارد، محدودیتهایى نیز دارد و ما باید از رسانه با توجه به ظرفیت همان رسانه استفاده کنیم. پس با توجه به نیازمان، مىتوانیم از رسانهاى که انتظارات ما را برآورده مىکند استفاده کنیم. ما نمىتوانیم همان انتظارى که از رسانه سنتى، مثل مسجد، داریم از رسانههاى نوین داشته باشیم. حتى از هر کدام از رسانههاى نوین هم نمىشود یک انتظار داشت. انتظارى که از تلویزیون مىرود غیر از انتظار از سینما و اینترنت و... مىباشد. ما نباید انتظار داشته باشیم که بتوانیم هر پیامى را از تلویزیون منتقل کنیم.
البته نباید تأثیر آموزههاى دینى بر رسانه را صرفا محدودیتزایى دانست. این برداشت نادرستى است که عمدا یا از روى اشتباه، براى ترویج آن تلاش مىکنند. نمىتوان این واقعیت را انکار کرد که پایبندى به ارزشها و احکام دینى به هر حال، ضوابط و محدودیتهایى را بر تصمیمگیرىها، گفتارها و کردارها تحمیل مىکند، ولى اینهمه واقعیت نیست. بخش دیگر، آن است که التزام به شمار فراوانى از آموزههاى اخلاقى و دینى مسئولیتزا و موجب پیدایش تعهدهایى است که به تحرک بیشتر رسانهها مىانجامد. براى نمونه، پایبندى به آموزه عدالتطلبى، امر به معروف و نهى از منکر، دفاع از ستمدیدگان، نصیحت و خیرخواهى براى مؤمنان و ائمه مسلمین و دهها اصل دینى مانند آن، نه تنها به رسانه و خبرنگاران متعهد اجازه سکوت و مماشات نمىدهد، بلکه جستوجو تبلیغ فریاد و تشویق جامعه به اقدام را وظیفه حتمى آنان مىداند.50
الگوى رسانه اسلامى
با توجه به مباحث گذشته مىتوان گفت: اگرچه تلویزیون موجب افت معنایى معارف ماورایى دین مىشود، ولى به دلیل تصویرسازى جذاب و قدرتمند تلویزیون و توانمندى آن در بیان داستان، مىتواند تاحدى تقویتکننده بعضى از معانى ملکوتى دینى باشد، و از طریق همین رسانهها مىشود در جهت تبلیغ دین تلاش کرد. ولى باید بین رسانههاى سنتى و نوین همگرایى به وجود بیاید تا بتوان به بهترین وجه از تمامى رسانهها با توجه به ظرفیت و محدودیتى که دارند استفاده کرد و رسانههاى سنتى و نوین مکمل یکدیگر باشند و در نتیجه، بتوانیم یک الگوى رسانهاى دینى داشته باشیم. براى تبیین این دیدگاه، به نظریه پرفسور مولانا و آقاى باهنر مىپردازیم.
پرفسور مولانا در این رابطه مىگوید: ما باید مزیت کارکردى رسانههاى سنتى و مدرن را بشناسیم و اینها را در خدمت هم قرار دهیم. حتما مزیت کارکردى رسانههاى جدید، ارشاد و آموزش نیست و بیشتر اطلاعرسانى و سرگرمى است. ما باید بگوییم دین با سرگرمى و اطلاعرسانى چه نسبتى دارد. بعد از اینکه در تعیین این نسبت به یک مدل رسیدیم، باید بهرههایى که مىتوانیم از دین در سرگرمى و اطلاعرسانى بگیریم از طریق رسانههاى جمعى محقق کنیم. اما نه به این معنا که اینها جایگزین رسانههاى سنتى مثل منبر و جلسات خانوادگى شوند، بلکه به این معنا که رسانههاى جمعى در یک تعامل معنوى، زمینه را براى ایفاى نقش بهتر رسانههاى سنتى فراهم کنند که آنها بتوانند کارکردهاى مزیتى خود، یعنى کارکرد ارشادى و آموزشى را محقق کنند.
پروفسور مولانا درباره رسانه دینى و نظریههاى مربوط به آن مىگوید: رسانه اسلامى باید بر چند مبناى قرآنى بنا شده باشد؛ که همه شئون رسانه از نوع مالکیت، نوع کنترل، نوع قوانین و محتواى برنامهاى، باید از آن اصول تبعیت کنند.
وى برخى از این اصول را توحید، جامعهشناسى اسلامى، تقوا، و امر به معروف و نهى از منکر برمىشمرد.51
مولانا با ترسیم الگویى براى دیدگاه چند بعدى و همگرا در مورد کاربرد ارتباطات، نتیجه مىگیرد: در یک جامعه یا کشور در سطح فردى و ملى این امکان وجود دارد که تلفیقى از نظامهاى سنتى و فناورىهاى نوین بازتاب پیدا مىکند و در مقطعى از تاریخ و در برخى سطوح مذکور متناسب با شرایط اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى، یکى از ارتباطات سنتى یا رسانههاى مدرن بر دیگرى غلبه یابد.52
آقاى باهنر نیز در اینباره مىگوید: تاریخ معاصر ایران و تحولات مربوط به آن و نیز بررسى جایگاه رسانههاى سنتى و نوین از دیدگاه مردم نشان داد که نظریه همگرا در تبیین فرایند نوگرایى در نظام ارتباطاتى ایران دیدگاهى کارامد به شمار مىآید.53
وى دستیابى به این همگرایى بین رسانههاى سنتى و وسایل ارتباط جمعى را در گرو شناخت مبانى حاکم بر این نظام ارتباطى و اصولى مىداند که در درون این نظام، زمینه همگرایى کارکردهاى دینى رسانهها را فراهم مىسازد.54 وى امکان آموزش دینى از طریق تلویزیون جمهورى اسلامى ایران را در چنین نظامى جستوجو مىکند و 5 اصل براى آن برمىشمرد:
1. نظام متعامل و پویاى ارتباطات سنتى: این اصل دو ویژگى مهم دارد: اول، متعامل بودن؛ به این معنا که در آن ارتباطات سنتى و ارتباطات جمعى به عنوان دو بعد مهم ارتباطات انسانى با یکدیگر ارتباط متعامل دارند. در این نوع نگاه سیستمى، ارتباطات انسانى فرایندى مستمر تلقّى مىشود که با سایر عناصر حیات بشرى در حال تبادل و تعامل است تا نیازهاى انسان را پاسخ گوید و انسان این مهم را از طریق ارتباط با دیگران و محیط محقق مىسازد. دوم، پویایى آن؛ یعنى این دیدگاه در برابر نوآورىهاى پدیدآمده در ارتباطات انسانى نه مقاومتى نشان مىدهد و نه آنها را طرد مىکند، بلکه خود را با تحولات مستمر در فناورىهاى ارتباطات تطبیق مىدهد و تغییرات لازم را براى پاسخگویى مناسب به شرایط نوین به وجود مىآورد. این الگو سیستم اجتماعى را به ارتباطات رسانهاى و کاربردهاى فردى را به نیازهاى فردى و اجتماعى ما پیوند مىزند.55
2. روابط همگرا و مکمل درون سیستمى: رابطه همگرا، رابطهاى است که در آن مجراهاى گوناگون ارتباطى، با یکدیگر مشابهت و همپوشانى داشته باشند یا یکدیکر را تکمیل کنند و برایند ارتباطى آنها وحدتگرا و همسو باشد. روابط مکمل میان مجراهاى ارتباطى، زمانى پدید مىآید که اطلاعات از مجرایى ارائه شود و دیگرى آن را ارسال نکند، یا اینکه وقتى گیرندهاى دسترسى به یک مجرا ندارد، آن اطلاعات را از طریق دیگرى به دست مىآورد. این نوع رابطه، از جمله روابط همگرایانه به شمار مىآید که مىتوان امکان دستیابى مخاطبان به علایق متنوع خود از طریق مجراهاى در دسترس را فراهم سازد.56
3. جستوجوى مزیتهاى نسبى در کارکردهاى ارتباطى: تحقق روابط همگرا و مکمل، زمانى میسر مىشود که مزیت نسبى کارکردهاى دینى هریک از دو نوع ارتباط (سنتى و نوین) تبیین گردد. این امر باید با عنایت به مجموعهاى از عوامل مشخص مىشود از جمله آنها توجه به قابلیتها و محدودیتهاى ذاتى مجراهاى ارتباطى، شرایط فرهنگى ایران و علایق و خواستههاى مخاطبان است. در شرایط امروز فرهنگ و ارتباطات ایران، احتمالاً مزیتهاى نسبى ارتباطات سنتى دین را باید در کارکردهاى ارشادى و سپس آموزشى آنها جستوجو کرد و کارکردهاى سرگرمى و اطلاعرسانى دینى وسایل ارتباطجمعى نوین، مزیتهاى آنها در ارتباطات دینى به شمار مىآید. همچنین، کارکرد آموزشى این رسانهها به عنوان مکمل آموزشىهاى دینى ـ سنتى و نه به عنوان یک کارکرد اصلى و اولیه باید مدنظر سیاستگذارىهاى ارتباطى قرار گیرد.57
4. آموزش؛ کاکردى فراکارکردى: آموزش را نباید تنها در رسانههاى آموزشى یا در برنامههایى با کارکرد آموزشى وسایل ارتباط جمعى جستوجو کرد، بلکه همه برنامهها و آثار رسانههاى جمعى توان بالقوه آموزشى دارند؛ زیرا این امکان وجود دارد که میان ارتباطگران و مخاطبان، نوعى اشتراک اطلاعات، نگرشها و احساسها و نیز اعمال و مهارتها به وجود آید، هرچند که بنابر استانداردها و تعاریف موجود که بسیارى از آنها داراى ابهام هستند، آنها را سرگرمکننده، اطلاعاتى یا ارشادى بخوانند.58
5. امکانسنجى اصولگرایانه در آموزش تلویزیونى دین: هرچند نظام آموزشى رسمى ما با مشکلات متعددى روبهروست، ولى در این شرایط نیز براى برنامههاى آموزش دینى تلویزیون، نقش دوم و تکمیلى گزینه مناسبترى است. توفیق رسانههاى سنتى در وظایف ارشادى، محدودیتهاى تلویزیون در انجام این نقش، پذیرش محدودیتهاى انسانى و مالى کشور و اصل مزیت نسبى، ما را از تأکید بر کارکرد ارشادى برنامههاى دینى تلویزیون باز مىدارد، مگر نظام ارتباطى مذکور، براى ایجاد تعادل درونى، وظایف جدیدى را براى هریک از رسانهها از جمله تلویزیون مشخص کند.59
این دو دیدگاه کمک قابل توجهى در ایجاد یک رسانه دینى مىکند، ولىبعضىاز محدودیتهایى که در انتقال پیام دینىتوسطوسایلارتباطجمعىذکرکردیمبرطرف نمىشود.
راهکارها و پیشنهادها
1. توجه به کارکرد سرگرمى در رسانه تلویزیون
غفلت از این موضوع مىتواند ناشى از همان نگاه سنتى حاکم بر رسانههاى سنتى و مراکز برگزارى آیینهاى مذهبى باشد که معمولاً آن را به اشتباه معارض با دین تلقّى مىکنند. در واقع، تصورات اشتباه موجب این فاصله میان سرگرمى و شادى شده است. این امر، در رسانه تلویزیون بیشتر به چشم مىخورد. در بسیارى از اوقات به دلیل روى آوردن برنامه دینى به سوى قالبهاى سرگرمکننده و شادىافزا، این تصور نادرست به وجود آمده که این برنامه به ورطه نامطلوبى (از نظر دینى) سقوط مىکند، در حالى که توجه به امر سرگرمى و پر کردن اوقات فراغت و ایجاد زمینههاى شادى در برنامهها، از اصول پیشفرض تلویزیون و خواستههاى جدى مخاطبان این رسانه محسوب مىشود که غفلت و بىتوجهى به آن مىتواند آسیبهاى جبرانناپذیرى به بدنه اجتماع وارد کند. ما باید دقت کنیم که تلویزیون وسیله ارتباط جمعى است. عمدتا تماشاگران آن پس از یک روز پر اضطراب و تکاپو به تماشاى آن مىنشینند، و در میان اعضاى خانواده حضور مستمر دارد. و این خود فرصتى است که باید از آن استفاده مطلوب نمود و برنامههاى دینى را با ترکیب عناصر بیانى و اهداف آموزشى و ارشادى در کنار سرگرمى و شادى، مناسب حال مخاطبان تولید و عرضه کرد.60
2. استفاده از شیوههاى غیرمستقیم در انتقال پیام
باید براى انتقال پیام دینى بیشتر از روشهاى غیرمستقیم استفاده کرد تا روشهاى مستقیم. ما مىتوانیم مراسم مذهبى را بدون واسطه در تلویزیون نشان دهیم و یا با دعوت از یک سخنران، از او بخواهیم درباره مسائل مذهبى، مثل عزادارى امام حسین علیهالسلام صحبت کند. همچنین مىتوانیم فیلم و یا سریالى تهیه کنیم که فضاى آن به گونهاى باشد که در پایان آن بینش و افکار بیننده نسبت به مسائل مذهبى تقویت شود. به عبارت دیگر، بیان غیرمستقیم در قالب سریال و مجموعه تلویزیونى یا کارتون براى کودکان، بهتر از پخش مستقیم مناسک دینى از تلویزیون مىباشد و اثرگذارى آن هم بیشتر است. حتى عدهاى معتقدند: «پخش مناسک دینى از تلویزیون بیش از آنکه آثار مثبت داشته باشد داراى آثار منفى است.»61
تبدیل محتواى دینى به برنامههاى رسانهاى به شکلى هنرمندانه مىتواند آثار دو جانبه و مثبتى داشته باشد؛ به این شکل که براى معتقدان به دین، نوعى شور و آگاهى مذهبى شده و براى کسانى که به دنبال مسائل مذهبى نیستند، دستکم بهعنوانبرنامهاىسرگرمکنندهوجالبعملکند.62
از سوى دیگر، در تولید سریال و برنامههاى دیگر باید از نشانهها و نمادهاى دینى و مذهبى نیز بهترین استفاده را کرد؛ کارى که سینماى هالیوود به بهترین وجه از آن استفاده مىکند و اثرگذار هم بوده است. به عنوان مثال، در سینماى هالیوود براى نشان دادن فضاهاى شیطانى از رنگهاى سیاه، قرمز و زرد استفاده مىکنند. همچنین حیوانهایى مانند عقرب، عنکبوت، مار، اژدها و خفاش نمادهایى از شیطاناند. نشانىهایى همچون صلیب وارونه، هلال برعکس، جمجمه و استخوان، اسکلت بدون گوشت، شمشیر خونآلود از مهمترین نمادهاى شیطان است که هالیوود از این نمادها به خوبى استفاده مىکند و روح ناآگاه مخاطب را به تسلیم و فروتنى در برابر شیطان فرامىخواند و بر آنان اثر مىگذارد.63 در حالى که در مقابل، اکثر تولیدکنندگان ما مىتوانند از نمادها و نشانههاى دینى و مذهبى به گونهاى استفاده کنند که تأثیر خوب و مثبتى بر مخاطبان خود بگذارند، که متأسفانه کمتر در برنامهها دیدهایم. بررسى این نشانهها و نمادها در سینماى هالیوود و مقایسه آن با سینما یا تلویزیون ایران نیاز به یک تحقیق مجزایى دارد.
3. توجه به ابعاد گوناگون تلویزیون
تلویزیون داراى ابعاد گوناگون است؛ باید تلویزیون را با توجه به تمامى ابعاد آن مورد توجه قرار داد. ما مىتوانیم به تلویزیون از بعد هنرى یا بعد فناورى یا محتوا نگاه کنیم. اهمیت بعد هنرى در تبلیغ اسلامى توسط علّامه فضلاللّه طرح شده است. وى مىگوید: «نکته مهم در اطلاعرسانى، بعد هنرى است که باید در سخن، شیوه تصویر و نمایش ملحوظ شود...؛ زیرا شکل ارائه در سرشت فریبندگى که انسان را به محتوا جذب مىکند تأثیر بسیار دارد... شاید ناکامى بسیارى از دعوتکنندگان و مبلّغان اسلام، پیامد بىاعتنایى آنان به ابعاد هنرى سخنان دعوتآمیز و یا محتواى پیام باشد.»64
4. متعادل کردن انتظارات از تلویزیون
باید انتظار خود و جامعه را از تلویزیون متعادل کنیم. شاید به دلیل تأثیرگذارى زیاد تلویزیون در بخشهاى مختلف، انتظار از تلویزیون بیش از ظرفیت آن است. نباید انتظار بر این باشد که تلویزیون بتواند همه مباحث دینى را ارائه دهد. چگونه تلویزیون امور ذهنى را در قالب خود قرار دهد، در حالى که ابزارى مادى است؟ نهایت اینکه تلویزیون بتواند تا سطحى از مباحث دینى را که قابل نمایش دادن مىباشد ارائه دهد؛ مثلاً بتواند تا سطحى از ایمان مردم را نشان دهد؛ زیرا ایمان آنگونه نیست که بتوان آن را 100 درصد نشان داد، بلکه تلویزیون ـ همانگونه که قبلاً بیان شد ـ باید مکمل دیگر رسانهها باشد. اگر انتظار جامعه از تلویزیون واقعى شود، بسیارى از سؤالات دیگر جایى ندارد و بهتر مىتوان درباره این مباحث صحبت کرد.
5. نوآورى و تنوع در انتقال پیام
نوآورى و تنوع در انتقال پیام، بسیار مهم و ضرورى است. براى مثال، مدتى است که رسانه ملى تولید سریالهاى تاریخى را در دستور کار خود قرار داده است. بدون توجه به نقاط قوت و ضعف این سریالها، این روند بسیار عالى است و موجب افزایش بینش تاریخى و قرآنى مخاطبان مىشود، ولى کافى نیست. ما باید از شیوههاى دیگر، مثل داستانى، انیمیشن، روایت و...، در بیان مفاهیم قرآنى و دینى نهایت استفاده را ببریم. باید تا جایى که رسانه ظرفیت دارد، از آن در انتقال پیام دینى سود جست.
6. تلاش براى پژوهش بیشتر
در مورد پژوهش و تحقیق در عرصه دین و رسانه، اگرچه کارها و همایشهاى خوبى در این حوزه اتفاق افتاده است، ولى از طرفى مسئولان باید با تلاش بیشتر، محققان و پژوهشگران را در اندیشهورزى در این حوزه ترغیب کنند و امکانات مادى و معنوى بیشترى را در اختیار آنان قرار دهند و از سوى دیگر، خود محققان و پژوهشگران و اساتید با تلاشى مضاعف به بحث و تبادل نظر، در این حوزه بپردازند و البته سعى کنند مقالات و پژوهشهایشان بیشتر به سمت مباحثى سوق داده شود که چالش اصلى و دغدغه دینپژوهان مىباشد، بخصوص مباحث هستىشناسى رسانه که رسانه، با گرایش تلویزیون، از نظر ساختار درون مدیریتى و حوزه منابع انسانىاش چه هویتى دارد؛ زیرا اکنون در کشور ما، دانش رسانه دینى، با فقر ادبیات مواجه است.
7. توجه به میانرشتهاى بودن حوزه دین و رسانه
باید توجه داشت که کار در این حوزه، کارى میانرشتهاى است و کسى که مىخواهد در این حوزه از مباحث وارد شود، باید علاوه بر تسلط بر دانش رسانهاى و نظریههاى ارتباطات، نسبت به مبانى فلسفى غرب، جریان تفکر غربى و همچنین مبانى تفکر اسلامى، آگاهى کامل داشته باشد.
نتیجه گیرى
1. با توجه به اینکه دین اسلام به همه عرصهها و حوزههاى انسانى و حیات بشرى مىپردازد، مىتوان گفت: اسلام ذاتا با هیچیک از رسانههاى نوین به ویژه تلویزیون مخالف نیست، بلکه اگر چالشى هم وجود دارد به ظرفیت محدود تلویزیون برمىگردد؛ همانگونه که همه رسانها ظرفیت مخصوص به خود را دارند و باید طبق ظرفیت هر رسانهاى، از آن رسانه استفاده کرد.
2. بهترین دیدگاه براى اینکه بتوانیم تمامى مفاهیم دین و همه سطوح یک مفهوم دینى را به مخاطب ارائه دهیم، تعامل بین رسانههاى سنتى و رسانههاى نوین ضرورى است، به گونهاى که مکمل یکدیگر باشند و هر کدام نقص دیگرى را تکمیل کند.
3. یکى از چالشهاى مهم، اگرچه به محدود بودن ظرفیت تلویزیون برمىگردد، ولى براى انتقال پیام از طریق تلویزیون، باید به نوع پیام، ابعاد تلویزیون و انتظار خود از تلویزیون نیز توجه بیشترى شود.
4. هر رسانهاى به طور عام و تلویزیون به طور خاص، باید ما را به همان هدف و غایتى برساند که دین مبین اسلام آن هدف را دنبال مىکند: کمال و سعادت انسانها.
-
منابع
- ـ آشنا، حسامالدین، «میزگرد مبانى رسانه دینى»، پژوهش و سنجش، ش 35، پاییز 1382.
- ـ آوینى، سیدمرتضى، آیینه جادو، تهران، ساقى، 1379.
- ـ ارنبرگ، اندرو و پاتریک. باروایز، تلویزیون و مخاطب آن، ترجمه فرهاد رادپور، تهران، مرکز تحقیقات صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران، 1378.
- ـ اسماعیلى، محسن، تعامل دین و رسانه از دیدگاه حقوق، مجموعه مقالات تعامل دین و ارتباطات، تهران، دانشگاه امام صادق علیهالسلام، 1387.
- ـ باهنر، ناصر، رسانهها و دین، تهران، مرکز تحقیقات صداوسیما، 1387.
- ـ پستمن، نیل، «چکیده آراى پستمن»، سیاحت غرب، ش 33، فروردین 1385، ص 32ـ36.
- ـ ـــــ ، زندگى در عیش مردن در خوشى، ترجمه صادق طباطبایى، تهران، اطلاعات، 1375.
- ـ پیشاهنگ، امیرحسین، «جوان، هویت و رسانه»، رواق هنر و اندیشه، ش 24، تیر 1387، ص 88ـ94.
- ـ حسینى، سیدحسین، دین و رسانه؛ رسانه دینى یا دین رسانهاى، مجموعه مقالات دین و رسانه، تهران، طرح آینده، 1386.
- ـ دفلوئر، ملوین و ملوین واورت اى. دنیس، شناخت ارتباط جمعى، ترجمه سیروس مرادى، تهران، دانشکده صداوسیما، 1383.
- ـ راودراد، اعظم، تعامل دین و رسانه، مجموعه مقالات دین و رسانه، تهران، طرح آینده، 1386.
- ـ زارع درخشان، ابوذر و همکاران، «به سوى الگوى رسانه اسلامى»، رواق هنر و اندیشه، ش 44، اسفند 1388، ص 14ـ37.
- ـ ساروخانى، باقر، جامعهشناسى ارتباطات جمعى، تهران، اطلاعات، 1388.
- ـ شایانمهر، علیرضا، دائرهالمعارف تطبیقى علوم اجتماعى، تهران، کیهان، 1379.
- ـ شرام، ویلبر لانگ و جک لایل و ادوین بى پارکر، تلویزیون در زندگى کودکان، ترجمه محمود حقیقت کاشانى، تهران، مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامهاى صداوسیما، 1377.
- ـ شرفالدین، سیدحسین، رویکرد اسلامى به سرگرمى رسانه، مجموعه مقالات دومین همایش دین و رسانه، قم، مرکز پژوهشهاى اسلامى صداوسیما، 1388.
- ـ صادقى، هادى، جهان مجازى تلویزیون، مجموعه مقالات همایش سراسرى رسانه تلویریون و سکولاریسم، قم، دفتر عقل، 1386.
- ـ فرجنژاد، محمدحسین، اسطورههاى صهیونیستى سینما، تهران، هلال، 1387.
- ـ فهیمىفر، علىاصغر، ماهیت زیباشناسى رسانه تلویزیون، مجموعه مقالات همایش سراسرى رسانه تلویریون و سکولاریسم، قم، دفتر عقل، 1386.
- ـ گولد، جولیوس و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، به کوشش محمدجواد زاهدى، تهران، مازیار، 1384.
- ـ گیدنز، آنتونى، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشر نى، 1374.
- ـ محمدى، مجید، دین و ارتباطات، تهران، کویر، 1382.
- ـ وارن، هیلارى، تلویزیون، دانشنامه دین و ارتباطات و رسانه، ترجمه حسین عمید، قم، دفتر عقل، 1388.
- ـ وحیانى، وحید، «دین و رسانه»، رواق هنر و اندیشه، ش 39و40، مهر و آبان 1388، ص 6ـ14.
- ـ هوور، استوارت، دین در عصر رسانهها، ترجمه على عامرى مهابادى و همکاران، قم، دفتر عقل، 1388.
- ـ ـــــ ، رسانه، دانشنامه دین و ارتباطات و رسانه، ترجمه مجید اخگر، قم، دفتر عقل، 1388.
- ـ هوور، استوارت و لاندباى، بازاندیشى رسانه، دین و فرهنگ، ترجمه مسعود آریایىنیا، تهران، سروش، 1382.
-
پى نوشت ها
- * دانشجوى کارشناسى ارشد تبلیغ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم علیهالسلام. دریافت: 5/11/89 ـ پذیرش: 22/2/90.
- rafi.esmaeili@yahoo.com
- 1ـ نیل پستمن، زندگى در عیش، مردن در خوشى، ترجمه صادق طباطبایى، ص 110ـ120.
- 2ـ ناصر باهنر، رسانهها و دین، ص 167.
- 3ـ همان، ص 171.
- 4ـ استوارت هوور، دین در عصر رسانهها، ترجمه على عامرى مهابادى و همکاران، ص 3.
- 5ـ جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، به کوشش محمدجواد زاهدى، ص 427.
- 6ـ علیرضا شایانمهر، دائرهالمعارف تطبیقى علوم اجتماعى، ص 298.
- 7ـ همان، ص 299.
- 8ـ ابوذر زارع درخشان و همکاران، «به سوى الگوى رسانه اسلامى»، رواق هنر و اندیشه، ش 44، ص 21.
- 9ـ ملوین دفلوئر و واورت اى. دنیس، شناخت ارتباطات جمعى، ترجمه سیروس مرادى، ص 269.
- 10ـ همان، ص 278.
- 11ـ ناصر باهنر، همان، ص 217.
- 12ـ همان.
- 13ـ همان.
- 14ـ همان.
- 15ـ هادى صادقى، جهان مجازى تلویزیون، مجموعه مقالات همایش رسانه، تلویزیون و سکولاریسم، ص 62.
- 16ـ اندرو ارنبرگ و پاتریک باروایز، تلویزیون و مخاطب آن، ترجمه فرهاد رادپور، ص 158.
- 17ـ ناصر باهنر، همان، ص 218.
- 18ـ ویلبر لانگ شرام و جک لایل و ادوین بى پارکر، تلویزیون در زندگى کودکان، ترجمه محمود حقیقت کاشانى، ص 1ـ5.
- 19ـ اندرو ارنبرگ و پاتریک باروایز، همان، ص 194.
- 20ـ سیدحسین شرفالدین، رویکرد اسلامى به سرگرمى رسانه، مجموعه مقالات دومین همایش دین و رسانه، ص 62.
- 21ـ نیل پستمن، زندگى در عیش مردن در خوشى، ترجمه صادق طباطبایى، ص 198.
- 22ـ همان، ص 295.
- 23ـ ناصر باهنر، همان، ص 230.
- 24ـ همان.
- 25ـ باقر ساروخانى، جامعهشناسى ارتباطات، ص 84.
- 26ـ نیل پستمن، «نیل پستمن چه مىگوید»، سیاحت غرب، ش 33، ص 36.
- 27ـ ناصر باهنر، همان، ص 232.
- 28ـ باقر ساروخانى، همان، ص 89.
- 29ـ ناصر باهنر، همان، ص 229.
- 30ـ ابوذر زارع درخشان و همکاران، همان، ص 17.
- 31ـ به نقل از: علىاصغر فهیمىفر، ماهیت زیباشناسى رسانه تلویزیون، مجموعه مقالات همایش سراسرى رسانه تلویزیون و سکولاریسم، ص 152.
- 32ـ به نقل از: سیدحسین حسینى، دین و رسانه؛ رسانه دینى یا دین رسانهاى، مجموعه مقالات دین و رسانه، ص 138.
- 33ـ ابوذر زارع درخشان و همکاران، همان، ص 17.
- 34ـ به نقل از: علىاصغر فهیمىفر، همان، ص 153.
- 35ـ همان.
- 36ـ ر.ک: مرتضى آوینى، آیینه جادو.
- 37ـ حسامالدین آشنا، «میزگرد مبانى رسانه دینى»، پژوهش و سنجش، ش 35، ص 8.
- 38ـ به نقل از: سیدحسین حسینى، همان، ص 140.
- 39ـ نیل پستمن، زندگى در عیش و مردن در خوشى، ص 295.
- 40ـ سیدحسین حسینى، همان، ص 142، به نقل از: استوارت هوور و لاند باى، بازاندیشى رسانه، دین و فرهنگ، ترجمه مسعود آریایىنیا.
- 41ـ استوارت هوور و لاند بارى، همان، ص 14.
- 42ـ سیدحسینحسینى، همان، ص144، به نقلاز: اسکافیلد کلارک.
- 43ـ آنتونى گیدنز، جامعهشناسى، ترجمهمنوچهرصبورى،ص 475.
- 44ـ استوارت هوور، دانشنامه دین و ارتباطات و رسانه، ترجمه مجید اخگر، ص 175.
- 45ـ هیلارى وارن، تلویزیون، دانشنامه دین و ارتباطات و رسانه، ترجمه حسین عمید، ص 134.
- 46ـ مجید محمدى، دین و ارتباطات، ص 12.
- 47ـ علىاصغر فهیمىفر، همان، ص 148.
- 48ـ ر.ک: علىاصغر فهیمىفر، سایت www.w3.org.
- 49ـ همان.
- 50ـ محسن اسماعیلى، تعامل دین و رسانه از دیدگاه حقوق، مجموعه مقالات تعامل دین و ارتباطات، ص 192.
- 51ـ به نقل از: امیرحسین پیشاهنگ، «جوان، هویت و رسانه»، رواق هنر و اندیشه، ش 24، ص 90.
- 52ـ ناصر باهنر، همان، ص 49.
- 53ـ همان، ص 208.
- 54ـ همان، ص 223.
- 55ـ همان، ص 224.
- 56ـ همان، ص 226.
- 57ـ همان، ص 228ـ233.
- 58ـ همان، ص 235.
- 59ـ همان، ص 239.
- 60ـ وحید وحیانى، «دین و رسانه»، رواق هنر و اندیشه، ش 39و40، ص 39.
- 61ـ اعظم راودراد، تعامل دین و رسانه، مجموعه مقالات دین و رسانه، ص 217.
- 62ـ همان.
- 63ـ محمدحسینفرجنژاد،اسطورههاىصهیونیستىسینما،ص134.
- 64ـ به نقل از: اعظم راودراد، همان، ص 217.