مصداق کمال انسان از دیدگاه استاد مصباح با نگاهى بر قرآن و روایات
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم- شماره 164-مرداد1390، 5-18
احسان ترکاشوند*
چکیده
استاد مصباح مصداق کمال انسان را ارزش ذاتى مىداند که منطبق بر «قرب الىاللّه» است. لکن از آنرو که «قرب» داراى معانى متعددى است و همه آنها نمىتوانند موردنظر باشند، ایشان معتقد است: قرب حداقل به سه معناى «مکانى و زمانى»، «وجودى» و «ارزشى» به کار مىرود و معناى ارزشى، خود به سه معناى «تشریفى و اعتبارى»، «تشبیهى» و «عرفانى و توحیدى» تقسیم مىشود. با تحلیلهایى که این استاد بزرگوار دارند، معتقدند: قرب به معناى ارزشى آن، همان معناى عرفانى و توحیدى است که مىتواند مصداق ارزش ذاتى و کمال انسان باشد. مستفادّ از آیات و روایات از مصداق کمال انسان نیز قرب به خدا به معناى مذکور (عرفانى و توحیدى) است، و این حقیقتى است که خود استاد هم در آثار متعدّد خود، بیان فرمودهاند.
کلیدواژهها: ارزش ذاتى، کمال انسان، قرب الىاللّه، قرب عرفانى، قرب در قرآن، قرب در روایات، استاد مصباح.
مقدّمه
به راستى ما انسانها با افعال و صفات اخلاقى به چه سمتى حرکت مىکنیم؟ و در نهایت به کجا خواهیم رسید؟ اگر صفات و افعال اخلاقى ما را به کمالى مىرساند، آن کمال چیست؟ چگونه و با چه معیارى مىتوان به آن رسید؟ در اینکه کمال انسان چیست، دیدگاه واحدى وجود ندارد، چنانکه راههاى رسیدن به آن نیز بر اساس مکاتب اخلاقى مختلف، فرق مىکند. مکاتب واقعگرایى بر امورى تکیه کرده و راههایى براى رسیدن به آن نیز پیشنهاد مىکنند، اگرچه در میان طرفداران مکاتب واقعگرایى نیز در ارزش اخلاقى و راههاى رسیدن به آن دیدگاه یکسانى وجود ندارد و همچنین بر اساس دیدگاههاى غیرواقعگرایانه نیز این اختلافات به شکل گستردهاى به چشم مىخورد. علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان و رساله اعتباریات برخى از دیدگاههاى مختلف را نقّادى نموده است و استاد مصباح نیز دیدگاههاى مختلف را در کتاب مکاتب اخلاقى بررسى نموده است. در این میان، مىتوان مکاتب اخلاقى انبیا را بر مکتب واقعگرایى تطبیق نمود که ارزش ذاتى را کمال انسان مىدانند و گاهى از آن به سعادت، کمال، قرب الى اللّه و امثال آن یاد مىکنند و تنها راه رسیدن به آن کمال هم از منظر مکتب انبیا که همگى ریشه در وحى دارند نیز عبادت است.
سؤال اصلى این پژوهش عبارت است از: مصداق ارزش ذاتى کدام است؟ مقاله حاضر پژوهشى عقلى ـ نقلى (قرآنى ـ روایى) درباره مصداق ارزش ذاتى و کمال انسان است. نگارنده کوشیده است با بررسى دیدگاه استاد مصباح درباره مصداق ارزش ذاتى و کمال انسان، از منظر آیات و روایات، این حقیقت را تبیین نماید که مصداق ارزش ذاتى و مطلوب بالذّات انسان، همان کمال انسان است که منطبق بر قرب به خداى متعال بوده و این قرب تنها مصداق کمال نامتناهى است.
سؤالهاى فرعى پژوهش عبارتند از: 1. معانى قرب به خدا کدامند و مقصود استاد مصباح کدامیک از این معانى است؟ 2. راه رسیدن به کمال انسان کدام است؟
با توجه به معانى متعدد واژه «قرب»، سعى بر این بوده که با احصاء این معانى، معناى موردنظر را به وسیله براهین عقلى و شواهدى از قرآن و روایات بیان نماییم. همچنین نگارنده معتقد است: این دیدگاه، تفسیرى کاملاً عقلانى از کمال و سعادت، و راههاى رسیدن به آن از منظر مکاتب اخلاقى انبیا مىباشد.
«ارزش» از یک حیث به دو قسم ذاتى و غیرى تقسیم مىشود. مقصود از ارزش ذاتى آن است که در آن، موضوع به چیز دیگرى وابسته نیست؛ مانند: «کمال انسان» در اخلاق، که به هیچ چیز دیگرى وابسته نیست و ارزش ذاتى دارد. و مقصود از ارزش غیرى آن است که در آن موضوع خاص وابسته به چیز دیگرى است؛ مانند: «ارزش افعال و صفات اختیارى» در اخلاق که خودشان مطلوب بالذّات نیستند، بلکه از آن حیث که ما را به کمال مطلوب مىرسانند و به تبع آن کمال (که ارزشش وابسته به چیز دیگرى نیست) ارزش دارند. و همانگونه که بیان شد، ارزش غیرى را «ارزش تبعى»، «ارزش بیرونى» و «ارزش عرضى» هم مىنامند. چنانکه به ارزش ذاتى «ارزش درونى» هم مىگویند. استاد مصباح، صفات و افعال اختیارى را موضوع ارزش اخلاقى مىداند. ارزش ذاتى در اخلاقیات، از آن حیث که نتیجه افعال اخلاقى است به اخلاق مربوط مىشود، اما داراى ارزش اخلاقى نیست. استاد مصباح، مطلوب بالذّات را در افعال و صفات اختیارى، فقط نتیجه آنها (ارزش ذاتى) مىداند. بدینروى، همان مصداق، ملاک تعیین مصادیق ارزش اخلاقى (صفات و افعال اخلاقى) قرار مىگیرد و چنانچه آن مطلوب بالذّات معین شود مىتوان راههاى تشخیص رسیدن به آن ارزش ذاتى را نیز کشف کرد؛1 به این بیان که هر فعل و صفتى ما را به آن مطلوب بالذّات برساند داراى ارزش اخلاقى مثبت خواهد بود و چنانچه ما را به آن مطلوب بالذّات نرساند و یا ما را از آن دور کند، دیگر داراى ارزش اخلاقى مثبت نخواهد بود، بلکه یا بىاثر و یا داراى ارزش اخلاقى منفى خواهد بود.
استاد مصباح، مصداق آن مطلوب بالذّات و ارزش ذاتى را ابتدا «حبّ ذات» مىداند که از همین حبّ ذات، حبّ به کمال و حبّ به بقاى ذات هم ناشى مىشود. ایشان معتقد است: همه امیال و تمنّیات انسان از نظر فلسفى به این مطلوب برمىگردند که موجود ذىشعور خودش را دوست دارد.2 استاد بر «حبّ بقا» و «حبّ کمال» تأکید مىفرماید، و در مواردى هم، «عالىترین لذّت» را مطلوب حقیقى انسان مىداند.3 و در برخى عبارات هم بر «سعادت حقیقى» تأکید مىنماید. ایشان «حبّ بقا» را نیز مصداقى از «حبّ کمال» مىداند. شاید به همین دلیل است که استاد مصباح در ادامه مباحث خود فقط بر «حبّ کمال»4 تأکید کرده و آن را منشأ اراده و خواست هر فعلى مىداند.5 مراد ایشان از «کمال» یک صفت وجودى است که به معناى وسعت دایره وجودى انسان است؛ به این معنا که هرچه انسان مرتبه دایره وجودىاش شدیدتر باشد کاملتر است.6 اما اینکه کمال انسان چیست، ایشان مصداق کمال انسان را «قرب به خدا» مىداند و در آثار مختلف خود، هم معناى قرب را بیان کرده و هم با براهین فلسفى آن را اثبات کرده است.
تقرّب به خدا به عنوان مصداق کمال انسان
از آنچه تا کنون بیان شد معلوم مىشود که ارزشهاى اخلاقى صرفا مطلوبیت بالغیر دارند و آنچه مطلوب بالذّات است، همان «ارزش ذاتى» است. استاد مصباح مصداق ارزش ذاتى را هم «کمال انسان» مىداند. حال به این مطلب مىرسیم که مصداق کمال انسان چیست؟ ایشان در کتب متعددى که راجع به اعتقادات، اخلاق و فسلفه اخلاق نوشته است، مصداق کمال انسان را «تقرّب به خدا» یا همان «قرب الى اللّه» مىداند.7
«تقرّب به خدا»، فصل ممیز مکتب اخلاقى انبیا و اوصیا با سایر مکاتب اخلاقى است. و انبیاى الهى و اوصیاى آنها در طول تاریخ آنقدر بر این معنا تأکید کردهاند که حتى در ادبیات کفّار و مشرکان هم وارد شده است. مثلاً، قرآن از قول مشرکان مکه مىفرماید: «إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى»(زمر: 3)؛ ما آن بتها را فقط به خاطر این مىپرستیم که ما را به خدا نزدیک کنند.8
استدلال استاد مصباح بر اینکه مصداق کمال انسان «قرب به خدا» است، مبتنى بر مقدّمات زیر است:
1. انسان داراى دو بعد بدن و نفس است و هریک از این دو بعد لذایذ و کمالاتى دارند.
2. به دلیل اینکه انسانیت انسان به روح و نفس اوست و روح عنصر اساسى در وجود انسان مىباشد، کمالات انسان همان کمالات روحى اوست که در سایه اراده آگاهانه و در پرتو عقل حاصل مىشود.9
3. اگرچه کمالات مادى، که مربوط به جنبههاى حیوانى و نباتى انسان است در مواردى به نفس نسبت داده مىشود، لکن باید توجه داشت که این نسبت، بالعرض و مجازى است و این کمالات صرفا مىتوانند در مسیر دستیابى به کمال انسانى و مقدّمه براى نیل به کمال مطلوب باشند. و هیچیک از این کمالات مقدمى، حتى عالىترین آنها، از کمالات اصیل انسانى محسوب نمىشوند، حتى اگر از امتیازات انسان باشند و در سایر حیوانات یافت نشوند.10
4. انسان به طور فطرى طالب کمال نامحدود است.11 (کما اینکه این حقیقت با علم حضورى خطاناپذیر براى همه انسانها قابل درک است.)
استاد مصباح دلیل وجود چنین گرایشى را شهود با علم حضورى فطرى مىداند و مىفرماید:
... همه انسانها به طور فطرى طالب کمال هستند. هیچ انسانى نیست که نقص وجودى را خوش داشته باشد. حتى یک نفر نیز پیدا نمىشود که تمایل قلبىاش این باشد که تکاملش متوقف گردد و یا هر روز از روز پیش وضعش بدتر شود! اگر انسان بداند که امکان نیل به مرتبهاى از کمال براى او وجود دارد، آرزو مىکند که به آن مرتبه نایل شود. این علاقه و میل فطرى به کمال، موهبتى است که خداى متعال در وجود انسان قرار داده است... هدف خداوند از آفرینش انسان این بود که به اراده خود مسیر تکامل را بپیماید؛ او چنین گرایشى را در فطرت او [انسان] قرار داده است.12
5. این گرایش فطرى قابل ارضاست؛ زیرا اولاً، این گرایش خدادادى لغو نیست؛ چون خداى حکیم این گرایش را در درون ما قرار داده است و خداوند کار لغو نمىکند. ثانیا، خود فطرت دلیل بر این مطلب است که امکان ارضاى چنین گرایشى وجود دارد. عبارت استاد در توضیح این مقدّمه چنین است:
قرار دادن این امیال در نهاد انسان در صورتى که ارضاى آنها ممکن نباشد نظیر آن است که راهى را به کسى نشان دهند و چنان وانمود کنند که راهى بس طولانى و دور است؛ به طورى که شخص مزبور همه نیروهاى خود را براى پیمودن آن متمرکز کند و با سرعت به سوى مقصد موهوم حرکت کند. در این هنگام که با شتاب پیش مىرود، ناگهان سرش به شدت به سنگ بخورد و معلوم شود که آن راه، بنبستى بیش نبوده است. بدیهى است چنین فریبکارى، در خور آفریدگار حکیم نیست و تنها کار نابخردانى است که در اثر عقدههاى روانى از فریب دادن مردم و رنج بردن و شکست خوردن ایشان لذّت مىبرند و سرانجام از ناکامى فریبخوردگان، مستانه مىخندند.13
نظیر عبارت فوق در برخى از کتب دیگر استاد هم بیان شده است.14
6. با توجه به جهانبینى توحیدى اسلام و انبیاى الهى و اوصیاى آنان، تنها یک کمال بىنهایت وجود دارد و آن ذات مقدس پروردگار است.
نتیجهاى که از مقدّمات فوق مىتوان گرفت اینکه کمال نهایى انسان در تقرّب و نزدیک شدن به خداست؛ همانگونه که متون دینى ما هم این نکته را مورد تأکید قرار دادهاند. تاکنون مشخص شد که راه رسیدن به کمال نهایى و مطلوب بالذّات، تقرّب به خداست. اما اکنون باید بدانیم منظور از قرب به خدا چیست؟ و چگونه مىتوان به آن نزدیک شد؟
پیش از آنکه این دیدگاه را به قرآن و روایات عرضه کنیم، بجاست ابتدا معانى قرب را بررسى کرده و معناى موردنظر را بیان نماییم.
قرب به خدا و معانى آن
استاد مصباح در تفسیر «قرب به خدا» ابتدا به کارگیرى واژه «قرب» درباره خداى بىمکان و بىزمان را مورد بحث قرار مىدهد و سپس با تفکیک معناى فلسفى و وجودى «قرب» از معناى ارزشى آن، معناى ارزشى قرب به خدا را مورد بررسى قرار داده و در نهایت، یک معنا از معناى ارزشى آن را مىپذیرد. معانى قرب و کاربردهاى آن از دیدگاه ایشان از این قرارند:
1. قرب مکانى و زمانى
این کاربرد «قرب» همان معنایى است که درباره زمان و مکان به کار برده مىشود و به عبارتى، اهل لغت این کاربرد را همان معناى لغوى قرب مىدانند.15 این رابطه بین موجودات زمانى و مکانى برقرار است. در قرآن نیز این معنا در موارد غیرارزشى به کار رفته است. براى نمونه، خدا خطاب به حضرت آدم و حوا مىفرماید: «وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»(بقره: 35)؛ و ما به آدم گفتیم به همراه همسرت (حوّا) در بهشت ساکن شوید و هرچه از نعمتهاى آن مىخواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید، وگرنه در زمره گنهکاران خواهید بود. در جاى دیگر مىفرماید: «هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَاما قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنکَرُونَ فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِینٍ فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ» (ذاریات: 24ـ27)؛ آیا حکایت میهمانان بزرگوار ابراهیم علیهالسلام را شنیدهاى؟ هنگامى که بر او وارد شده و سلام کردند و گوساله فربه [و طبخشده]اى را نزدیکشان برد و گفت مگر نمىخورید؟
همانگونه که پیداست، قرب در آیه اول به معناى نزدیکى مکانى و زمانى به کار رفته و در آیه دوم به معناى نزدیکى مکانى. و این معنا درباره خدا کاربرد ندارد؛ زیرا وقتى موجودى هیچگونه ارتباطى با زمان و مکان نداشته باشد و به عبارتى، غیرزمانى و غیرمکانى باشد، قرب به این معنا، در مورد او صادق نیست. به علاوه، صرف کم شدن فاصله زمانى و مکانى، به خودى خود، کمالى محسوب نمىشود. همچنین مىتوان گفت: واژه «قرب» در آیاتى نظیر «وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ» (انعام: 152) (به مال یتیم نزدیک نشوید)، «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» (اسراء: 32) (به زنا نزدیک نشوید) و «فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا» (توبه: 28) (مشرکان از امسال به بعد دیگر نباید نزدیک مسجدالحرام شوند)، در معناى مکانى قرب به کار رفته است، همانگونه که این واژه در آیاتى نظیر: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ» (انبیاء: 1) (مردم به حسابرسى اعمالشان نزدیک شدهاند) و «وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَّا تُوعَدُونَ» (انبیاء: 109) [اى پیامبر به آنان بگو] من نمىدانم زمان آنچه به آن وعده داده شدهاید ـ روز قیامت و حسابرسى ـ نزدیک است یا دور، در معناى زمانى قرب به کار رفته است.
تذکر این نکته هم لازم به نظر مىرسد که اگرچه این معناى از قرب فاقد معناى ارزشى است، اما از باب تشبیه معقول به محسوس بعد از تجرید معانى مادّى آن، مىتوان آن را درباره خدا به کار برد. چنانکه درباره سایر مفاهیم و صفات مشترک بین خدا و مخلوقان نیز همین را مىگوییم.16 مثلاً، در روایات آمده است: «هُوَ عَالِمٌ لا کَعِلمِنَا، قَادِرٌ لا کَقُدرَةِ القَادِرینَ»؛17 یعنى: خدا عالم است، اما علم او با علم ما متفاوت است و او قادر است، اما قدرت او با توانایى ما تفاوت دارد.
2. قرب وجودى
مراد از معناى فلسفى و وجودى «قرب» رابطهاى است که بین خدا و انسان به صورت تکوینى و بر اساس رابطه علیت برقرار است؛ یعنى انسان خود را مرتبط به خدا و بلکه عین تعلّق و ربط به او مشاهده کند. هر معلول حقیقى رابطهاش با علّت حقیقى چنین است. همه بندگان و آفریدگان خدا، از قرب وجودى به این معنا برخوردار هستند. چون خداى متعال احاطه وجودى بر آنها دارد و همه شئون وجودى موجودات نیازمند اراده و مشیت او هستند. در قرآن هم به «قرب» به این معنا اشاره شده است: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق: 16)؛ ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
همانگونه که در آیه فوق به روشنى بیان شده، نزدیکى خدا به انسان به معناى قرب مکانى و زمانى نیست؛ چون گفتیم خدا نسبت زمانى و مکانى با هیچ موجودى ندارد، بلکه قرب در آیه شریفه بیانکننده یک نوع رابطه حقیقى است؛ یعنى وقتى خدا مىفرماید: ما از رگ گردن شما به شما نزدیکتریم، حکایت از یک ارتباط وجودى و تکوینى دارد؛ ارتباطى که خدا با هر موجودى برقرار مىکند.
این معناى از قرب، معناى موردنظر در کمال انسان نیست؛ زیرا این معنا امرى حقیقى و تکوینى بوده و اکتسابى نیست، در حالى که معنایى که ما در ارزش اخلاقى از آن اراده مىکنیم امرى اکتسابى است که انسان در پرتو اعمال اختیارى و استکمال اختیارى به آن مىرسد.18 به عبارت دیگر، قرب وجودى شامل همه مخلوقات الهى مىشود، در حالى که معناى موردنظر از قرب فقط شامل انسانهاى شایسته و صالحى است که در پرتو اعمال اختیارى به آن مىرسند.19 ضمن اینکه آیه شریفه بیانگر قرب خدا به انسان است، اگرچه در جایى که خدا به انسان نزدیک باشد، انسان هم به خدا نزدیک است، ولى این نزدیکى دیگر فاقد ارزش اخلاقى خواهد بود.
3. قرب تشبیهى
مقصود از قرب تشبیهى این است که انسان بتواند شبیه به خداى متعال شود؛ به این معنا که انسان با کسب سعادت در سایه افعال اختیارى خود لحظه به لحظه به کمال بىنهایت که خداى متعال است نزدیک شود، به گونهاى که از کمالات او نیز بهرهمند شده و فاصله بین انسان با خدا کمتر شود.
این معنا از «قرب» را استاد چنین بیان مىکند:
یکى از دیدگاهها، در مورد قرب خدا این است که چون خداى متعال کمال مطلق و بىنهایت است، انسان با کسب هرگونه کمالى به کمال مطلق نزدیک مىشود؛ یعنى کسب هر کمالى فاصله او را با خدا کمتر مىکند، اگرچه هیچ وقت به او نمىرسد. بنابراین، اگر کسى قدرت، علم، جمال و... کسب کند، از هر نوع که باشد، خود را به خدا نزدیکتر کرده است.20
استاد مصباح این برداشت را به برخى از کسانى نسبت مىدهد که با بحث حرکت تکاملى انسان و رسیدن به کمال الهى مىپردازند و در حقیقت، چنین فرض کردهاند که اندک اندک فاصله کمالات ما با خدا کم مىشود.21 شاید بتوان از برخى از عبارات مفسّران نیز این معنا را به دست آورد.22
ایشان ضمن ردّ این دیدگاه، آن را فاسد و مخالف بینش توحیدى مىداند؛ چون اساس بینش توحیدى بر این است که تنها خدا واجد کمالات و عارى از هر نقص و عیب است، و غیر از او همه موجودات فقر محضاند.23 تفسیر مزبور در جایى صحیح است که ما دو موجود را مستقل از یکدیگر در نظر بگیریم که در هستى نیازمند به یکدیگر نباشند و در مقایسه آن دو موجود برخى کمالات و ویژگىها را برتر مىیابیم، در حالى که کمالات ما (مثل علم و قدرت و...) مستقل از علم و قدرت و سایر کمالات خدا نیست، تا چنین توهّم شود که هرچه به آن کمالات افزوده مىشود ما به خدا شبیهتر مىشویم. این تفسیر، با لحاظ استقلال براى انسان، براى خداوند شریک قایل مىشود.
این تفسیر اشکالات دیگرى هم دارد؛ از جمله اینکه تمام کمالات انسان را پوشش نمىدهد؛ زیرا «پرستش»، «گریه و ناله در برابر عظمت خداوند» و بسیارى از امور دیگر، فقط براى انسان ارزش حساب مىشوند و نمىتوان آنها را به خدا نسبت داد و در مقابل، برخى از ارزشها براى خدا عین کمالاند، در حالى که براى انسان نه تنها کمال نیستند، بلکه اصلاً برازنده او نمىباشند. هر میزان انسان فقر خودش را به خدا بیشتر درک کند باارزشتر مىشود.24 پس این معناى از «قرب» هم به شرک نزدیکتر است تا به توحید، و به همین دلیل، نمىتواند معناى موردنظر از قرب الهى در آیات و روایات باشد. ضمن اینکه در هیچ آیه یا روایتى این معنا به عنوان معناى قرب الى اللّه بیان نشده است.
البته بیان قابل قبول از این تفسیر مىتواند به معناى افزایش کمالات حقیقى انسان باشد، به گونهاى که در کمالاتى که میان انسان و خداوند مشترک هستند با هم شبیه شوند، البته با حفظ مرتبه ربط و تعلّق انسان به واجب؛ چنانکه برخى از شاگردان استاد مصباح این تفسیر را به صورت مصحّح «قرب تشبیهى» بیان کردهاند.25 نیز مىتوان دیدگاه اخیر را از آن دسته از روایاتى که بر تقرّب جستن به خدا از طریق اتّصاف به صفات الهى تأکید کردهاند، به دست آورد. البته اگر همواره خدا را از هرگونه نقص و کاستى مبرّا دانسته و خود را داراى نقص و کاستى بدانیم. همانگونه که درباره آن دسته از صفات الهى که خدا در آن صفات با مخلوقان مشترک است (نظیر قدرت، علم، اراده و...) نیز گفته مىشود با سلب جهات نقص و کاستى و تجرید نقایص از آن صفات، آنها را به خدا نسبت دهیم. در طرف مقابل، وقتى آنها را به خود نسبت مىدهیم همواره و در همه حال آنها را به صورت غیرمستقل و رابط و عین نیاز و فقر به خودمان نسبت دهیم.
4. قرب تشریفى و اعتبارى
تفسیر این معنا از قرب آن است که انسان با بندگى و اطاعت به مقامى مىرسد که احترام و منزلت ویژهاى در پیشگاه خداوند پیدا مىکند و مورد عنایت خاصّ خدا قرار مىگیرد، به گونهاى که همه دعاهایش به اجابت مىرسد و مستجابالدعوه مىشود. چنانکه خداوند در حدیث «قرب النوافل» مىفرماید: «إن دَعَانى أجَبتُهُ وَ إن سَألنِى أعطَیتُهُ»؛26 اگر مرا بخواند او را اجابت مىکنم و اگر از من چیزى درخواست کند به او عطا مىکنم. یا در قرآن مىفرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر: 60)؛ بخوانید مرا، تا شما را اجابت کنم. این همان معناى عرفى و عامیانه قرب به خدا مىباشد. انسان طبق این معناى از «قرب» به مقام رضاى خداوند مىرسد، چنانکه در دعاى عرفه امام حسین علیهالسلام مىخوانیم: «إلهى تَقَدَّسَ رِضَاکَ أن یکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنکَ فَکَیفَ یکُونُ لَهُ عِلَهٌ مِنّى»؛27 خدایا رضایت تو مقدّستر از این است که از طرف خودت هم علتى داشته باشد، چه رسد به اینکه کار من علت رضایت تو شود. نیز خداوند مىفرماید: «کُنتُ سَمعَهُ الَّذِى بِهِ یسمَعُ وَ بَصَرَهُ الَّذِى بِهِ یبصرُ وَ لِسَانَهُ الَّذِى ینطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّذِى یبطِشُ بِهَا وَ رِجلَه ِالَّذِى یمشِى بِهَا و...»؛28 من گوش بندهام مىشوم که با آن مىشنود و چشمش مىشوم که با آن مىبیند و زبانش مىشوم که با آن سخن مىگوید و دستش مىشوم که با آن مىگیرد و پاى او مىشوم که با او راه مىرود و... . با جستوجوى در روایات مىتوان روایات دیگرى را نیز بر این معنا حمل کرد. براى نمونه، امام زینالعابدین علیهالسلام در دعاى هشتم از مناجات خمس عشر (مناجاة مریدین) مىفرمایند: «یا إِلَهِى فَاسْلُکْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیکَ وَ سَیرْنَا فِى أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیکَ ... فَأَنْتَ لَا غَیرُکَ مُرَادِى وَ لَکَ لَا لِسِوَاکَ سَهَرِى وَ سُهَادِى وَ لِقَاؤُکَ قُرَّةُ عَینِى وَ وَصْلُکَ مُنَى نَفْسِى وَ إِلَیکَ شَوْقِى وَ فِى مَحَبَّتِکَ وَلَهِى وَ إِلَى هَوَاکَ صَبَابَتِى وَ رِضَاکَ بُغْیتِى وَ رُؤْیتُکَ حَاجَتِى وَ جِوَارُکَ طَلِبَتِى وَ قُرْبُکَ غَایةُ سُؤْلِى... لَا تُبْعِدْنِى مِنْکَ یا نَعِیمِى وَ جَنَّتِى وَ یا دُنْیاى وَ آخِرَتِى»؛29 اى معبود من، ما را به راههایى هدایت کن که وصول به خودت پیدا کنیم و ما را در نزدیکترین راههاى ورود به خودت سیر ده ... همانا تنها تو مقصود و مراد من هستى و شبزندهدارى و بىخوابىام فقط براى توست و روشنى چشم من دیدار تو و آرزویم وصال توست ... مرا از خودت دور نکن اى نعمت و بهشت من و اى دنیا و آخرتم.
علّامه طباطبائى نیز در برخى از عبارات خود قرب را به همین معناى اعتبارى و تشریفى گرفته است. چنانکه در ذیل آیات شریفه «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ» (واقعه: 10ـ12) (همانا سبقت گیرندگان در امور خیر در زمره مقرّبان خدا قرار داشته و در بهشت جاویدان، متنعّمند)، مىفرمایند: مقرّبان به خدا کسانى هستند که خداوند آنها را مورد تکریم قرار داده است.30
اگرچه این کاربرد از «قرب» معناى صحیحى است، لکن معنایى اعتبارى است، و منظور ما شناخت کمال حقیقى و هدف نهایى انسان است که موجب قرب حقیقى مىشود. پس باید در این اعتباریّات، به حقیقتى که وراى این اعتبار و تشریف است توجه نموده و آن را کشف کنیم؛ چون آن حقیقت ملاک این اعتبار است.31 البته این مبتنى بر این حقیقت است که استاد مصباح همه اعتباریّات را مبتنى بر واقع مىداند.
5. قرب حضورى
این معناى از قرب، همان درک حضورى عمیق خداوند به وسیله شهود وابستگى و تعلّق و وابستگى خودش به خداوند مىباشد. و استاد این معنا را با «مقام فناء»32 نزد عرفا تطبیق داده و به همین دلیل، گاهى از آن به قرب عرفانى و توحیدى یاد مىکند.33 قرب در آیه شریفه ذیل بر این معنا قابل تطبیق است: «وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّا» (مریم: 52)؛ از طرف راست کوه طور او را ندا دادیم و در حالى که براى او راز مىگفتیم، او را به خود نزدیک نمودیم. زیرا نزدیکى در این آیه، نه بر امر مادى قابل حمل است و نه مىتوان آن را بر امورى اعتبارى و تشریفى تطبیق نمود؛ چون این آیه نشان مىدهد که حضرت به طور وصفناشدنى خدا را احساس کرده است. علّامه طباطبائى در ذیل آیه «وَرَفَعْنَاهُ مَکَانا عَلِیّا» (مریم: 57) (ما او را به جایگاه والایى برترى دادیم)، که در ادامه آیه فوق بیان شده، مىفرمایند: این مقام از جمله مقامات معنوى الهى است که مخصوص انبیا و امامان است، به گونهاى که هیچ قرب و فضیلتى برتر از آن نیست. ایشان تصریح مىکنند که قرب مادى و مکانى هیچگونه فضیلت و برترى محسوب نمىشود34 و به همین دلیل نمىتوان این معنا را بر معناى دیگرى غیر از معناى فوق، یعنى همان ارتباط حضورى و عرفانى بر خدا تطبیق داد. علاوه بر مطالب فوق، مىتوان گفت: خدا با هیچ موجودى ارتباط زمانى و مکانى ندارد.35
نمودار معانى واژه قرب از این قرار است:
اما استاد مصباح بر اینکه معناى قرب در کمال انسانى همین معناى اخیر است، استدلال عقلى نیز آورده است که به روش منطقى از این قرار است:
1. وجود روح از سنخ وجود علم است.
2. اگر روح تکامل پیدا کند پس خودآگاهى انسان قوىتر مىشود و اگر روح ضعیفتر شود خودآگاهىاش ضعف پیدا مىکند.
3. وجود هر مخلوقى قائم به آفریننده خویش است و از او تفکیکناپذیر است.
4. نتیجه اینکه: اگر آفریده، خود را به درستى بیابد، این واقعیت را به درستى و با علم حضورى مىیابد که عین وابستگى به خداست. پس قربى که انسان کمالیافته به آن مىرسد، همان درک عمیق ارتباط خود با خداست.
قرآن و کاربرد روح در معرفت حضورى
در قرآن کریم و روایات نیز در بیشتر موارد استعمال واژه قرب، معرفت حضورى را اراده کرده است. براى نمونه، تعداد دیگرى از آیات و روایاتى را که بر تقرّب به خدا به عنوان کمال نهایى انسان تأکید مىکنند ذکر مىکنیم:
1. خدا در قرآن مىفرماید: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى» (نجم: 8و9)؛ سپس نزدیک و نزدیکتر شد تا اینکه به اندازه فاصله دو طرف کمان یا کمتر از آن به خدا نزدیکتر بود.
آیه شریفه جریان شب معراج پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهرا بیان مىکند. روشن است که نزدیک شدن پیامبر به خدا در شب معراج، هرگز به معناى نزدیکى مکانى و زمانى یا قرب اعتبارى و تشریفى و امثال آن نیست، بلکه تنها وجهى که مىتوان نزدیک شدن پیامبر به خدا در آیه را بر آن حمل کرد همان معناى حضورى و عرفانى است. مضافا بر اینکه آیه شریفه بیانکننده فضیلتى براى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهاست که قرب مکانى، اعتبارى و امثال آن فضیلتى محسوب نمىشود.
2. در جایى دیگر مىفرماید: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه: 10ـ11)؛ کسانى که بر کارهاى نیک پیشى گرفتند مقرّبان [به خداوند ]هستند.
این آیه هم به روشنى بر این نکته دلالت مىکند که قرب سابقین، هرگز به معناى قرب مکانى، زمانى، اعتبارى و امثال آن نیست؛ چه علاوه بر اینکه قرب مکانى و زمانى و اعتبارى خود به خود فضیلتى محسوب نمىشود، نمىتوان این قرب را بر معنایى غیر از قرب حضورى و عرفانى تطبیق نمود. چنانکه پیشتر هم بیان شد، خدا با هیچ موجودى ارتباط زمانى و مکانى ندارد.36
در ذیل، به برخى از روایات اسلامى که در آنها تقرّب به خدا به معناى شهودى و حضورى به کار رفته است اشاره مىشود:
1. «قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله: إنَّ مُوسَىبنِ عِمرانَ سَألَ رَبَّهُ وَ رَفَعَ یدَیهِ فَقَالَ: یارَبّ أبَعیدٌ أنتَ فَاُنَادیکَ أم قَرِیبٌ أنتَ فاناجیکَ، فَأوحَى اللّهُ تعالى الیه: یا مُوسى أنا جَلیسُ مَن ذَکَرَنى»؛37 پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمودند: حضرت موسى علیهالسلام دستان خود را به آسمان بالا برد و فرمود: پروردگارا، آیا تو از من دورى تا صدایت کنم یا به من نزدیکى تا با تو نجوا کنم. خداوند متعال به او وحى کرد: اى موسى، من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند.
روشن است که وقتى خدا در روایت فوق به حضرت موسى علیهالسلام مىفرمایند: همنشین کسى هستم که مرا یاد کند، قطعا این همنشینى، مصاحبت فیزیکى و مکانى نیست. شاید بتوان نکته لطیف دیگرى نیز از این روایت استفاده کرد و آن اینکه حضرت موسى به زبان عامى که معمولاً قرب را به معناى زمانى و مکانى به کار مىبرند استعمال کرده و فرموده است: خداى من! آیا تو از نظر زمانى و مکانى به من نزدیک هستى؟ و خدا در حقیقت با جمله «یا مُوسى أنا جَلیسُ مَن ذَکَرَنى» (من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند)، به موسى فرموده است که آنطور که عوام راجع به خدا فکر مىکنند فکر نکن؛ زیرا من با هیچکس قرب زمانى و مکانى ندارم.
2. امام زینالعابدین علیهالسلام بالاترین مقام قرب الهى را از خدا مسئلت مىکند و عرض مىکند: «اِلهى فَاجعَلنَا مِمَّن اصطَفَیتَهُ لِقُربِکَ... وَمَنَحتَهُ بِالنَّظَرِ إلى وَجهِکَ وَ حبّوتَهُ بِرِضَاکَ وَ أعَذتَهُ مِن هِجرِکَ وَ قلاکَ وَ بَوّاتَهُ مَقعَدَ الصِّدقِ فِى جِوارِکَ... وَ اجتَبَیتَهُ لِمُشَاهَدَتِکَ»؛38 پرودگارا! ما را از کسانى قرار ده که براى قرب خودت انتخاب کردى... و نظاره به سوى خود را به آنها عطا کردى و از هجران و دورى خود پناهشان دادى و در جایگاه راستین در همسایگى خودت قرارشان دادى... و آنها را براى مشاهده خودت انتخاب کردى.
وجه دلالت روایت فوق بر مقصود هم این است که امام زینالعابدین علیهالسلام، از خدا درخواست مىکند که خدا او را براى قرب خود انتخاب کند، در حالى که حضرت مىداند خدا هیچ رابطه زمانى و مکانى با کسى ندارد و نیز امام هرگز یک امر اعتبارى و تشریفى را از خدا درخواست نمىکند که نیازى به اعتبار و تشریف ندارد، بلکه حضرت یک امر حقیقى را از خدا درخواست مىکند که جز با علم حضورى قابل درک نیست.
3- امیرالمؤمنین على علیهالسلام از خدا درخواست مىکند: «وَاجعَلنِى مِن أحسَنِ عَبیدِکَ وَ أقرَبهِم مَنزِلةً منکَ وَأخَصِّهِم زُلفةً لَدَیکَ»؛39 خدایا مرا از کسانى قرار بده که بهترین بندگان تو باشند؛ جایگاهشان به تو نزدیکتر و تقرّبشان به تو بیشتر باشد.
روایات فوق نیز به همان بیانى که در روایات قبلى مورد تأکید قرار گرفت، بر این نکته دلالت مىکنند که حضرت یک امر حقیقى را از خدا درخواست مىکند که این امر به غیر از درک بىواسطه و حضورى خدا، قابل تطبیق بر معناى دیگرى نیست.
استاد مصباح یکى از معانى «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»40 (هر کس خودش را شناخت در حقیقت خداى خود را شناخته است) را این مىداند که انسان اگر عینالرّبط بودن خود به خدا را بیابد خدا را هم با علم حضورى مىیابد. در حقیقت، بر اساس این معنا، روح انسان در اثر اعمال خاص، رابطه وجودى قوىترى با خداى متعال پیدا مىکند و این یک امر حقیقى و تکوینى است، لکن با اختیار کسب مىشود.41 پس این رابطه، رابطهاى است که با علم حضورى درک مىشود و این علم حضورى هم قابل اشتداد است و تفاوت حقیقى مراتب انسانها هم با همین معیار سنجیده مىشود. استاد مصباح معتقد است: انسان براى رسیدن به خدا در جهتى حرکت کند که جهت نفى استقلال از غیر خداست؛ یعنى در جهتى که همه را بنده و مملوک خدا بداند. دیگر همه چیز رنگ خدایى به خود بگیرد: «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً» (بقره: 138)؛ رنگ خدایى، و چه چیز بهتر از رنگ خدایى است؟ هم خود و هم دیگران را همه، به صورت غیرمستقل و فانى در خدا ببیند.42 امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز در مناجات شعبانیه عرض مىکند: «إلهى هَب لِى کَمَالَ الإنقِطَاعِ إلیکَ وَأنِر أبصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إلیکَ حتّى تَخرِقَ أبصَارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَهِ وَ تُصِیرَ أَروَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدسِکَ»؛43 خدایا! کاملترین انقطاع به سوى خودت را نصیبم گردان و چشمهاى دلهاى ما را به روشنى نگاه به خودت روشن کن تا جایى که چشمهاى قلبها، حجابهاى نور را پاره کرده و به معدن عظمت واصل شود و جانهاى ما در عزت بارگاه قدسىات آویخته شود. و به فرموده استاد مصباح، معناى حقیقى قرب الهى همان است که خدا مىفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا»(شمس: 9)؛ هر آینه رستگار شد آنکه تزکیه نفس نمود.44
نتیجه اینکه با توجه به براهین و تحلیلهاى فوق مىتوان گفت: از نظر استاد مصباح مصداق کمال نهایى و مطلوب بالذّات انسان «قرب به خدا» به معناى درک حضورى کامل از تعلّق محض به خداوند بوده و همین، ملاک تعیین ارزش اخلاقى افعال اختیارى انسان قرار مىگیرد، و چون لازمه کمال نهایى و مقام «قرب» لذت ابدى و عرفانى است،45 مىتوان لذت ابدى را هم ملاک تعیین ارزش قرار داد.46 و نیز سعادت که غلبه لذت بر درد و رنج و دایمى بودن لذت است،47 لازمه قرب مىباشد و با کمال متحد است و غیرقابل انفکاک از یکدیگر هستند.48 پس مىتوان گفت: ملاک ارزش اخلاقى از نظر استاد مصباح، سعادت، لذّت ابدى و کمال مىباشد.49
راه رسیدن به قرب الهى هم از نظر استاد مصباح، عبادت است. این حقیقت راایشاندر کتب تفصیلى اخلاقى و فلسفه اخلاق بیان نمودهاند.50 ایشان تصریح کردهاند:
راه اساسى رسیدن به آن هدف، عبادت وبندگى خداست. این نتیجهگیرى مبتنى بر مبانى اسلام و مضامین کتاب و سنّت است. در این ارتباط خداوند مىفرماید:«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ» (یس: 60ـ61)؛ اى فرزندان آدم، آیا از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را نپرستید که او براى شما دشمن آشکارى است و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است. در جاى دیگر خداوند مىفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56)؛ و ما جن و انس را نیافریدیم مگر براى اینکه مرا پرستش کنند. در آیه فوق، عبادت به عنوان راه رسیدن به هدف نهایى معرفى شده است. البته ظاهر آیه بر هدف بودن عبادت دلالت دارد، اما با دقت در آیات قرآن توهّم هدف نهایى بودن عبادت رفع مىگردد؛ چراکه گاهى در چند آیه قرآن براى موضوعى چند هدف متفاوت ذکر مىشود که بىشک، آن اهداف در طول هم قرار دارند و یکى از آنها هدف عالى و نهایى است و سایر اهداف، با حفظ جایگاه خود، در طول آن و مقدمه دستیابى به آن هستند. مثلاً، اگر کسى مىخواهد براى ملاقات دوستش به تهران برود، وقتى از او سؤال مىشود که چرا سوار ماشین مىشوى؟ او، هم مىتواند بگوید که مىخواهم به تهران بروم و هم مىتواند بگوید که به ملاقات دوستم مىروم. هر دو، هدف او هستند، اما یکى از آن دو هدف در طول دیگرى و مقدّمه دیگرى محسوب مىگردد. همچنین ما آفریده شدهایم که خداوند را عبادت کنیم و بىشک، عبادت هدف نیست و هدف از آن نیل به قرب خداست.51
البته منظور، عبادتى است که همراه نیت خالص باشد. این حقیقت در جاى جاى قرآن نیز بیان شده و همواره ایمان با عمل صالح ذکر شده است. این خود نشاندهنده ارزش عبادت و نقش آن در رسیدن به کمال ذاتى یا همان قرب الهى است. در جایى مىفرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ» (انبیاء: 73)؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را ]هدایت مىکردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مىکردند. در آیهاى دیگر مىفرماید: «یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (حج: 76ـ77)؛ خداوند آنچه را در پیش روى آنها و در پشت سر آنهاست مىداند و همه امور به سوى خدا بازگردانده مىشوند. اى کسانى که ایمان آوردهاید رکوع کنید، سجود کنید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید، شاید رستگار شوید. چنانکه پیداست، آیه فوق علاوه بر امر به عبادت، برخى از مصادیق عبادت را نیز ذکر کرده است. در آیه دیگرى خداوند مىفرمایند: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (نور: 55)؛ خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند وعده مىدهد که قطعا آنها را حکمران روى زمین قرار مىدهد، همانطور که به خلافت را به گذشتگان و پیشینیان آنها عطا کرد، و دین و آیینى که براى آنان پسندیده است، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت تبدیل کرده [همچنانکه ]آنان تنها مرا مىپرستند و چیزى را شریک من نمىدانند و کسانى که پس از آن کافر شوند همانا آنان فاسقان خواهند بود.
حتى خدا به پیامبران الهى که اشرف انسانها در نزد خدایند و خدا بیشترین کمال را براى آنها مىخواهد دستور مىدهد که او را عبادت کنند: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبیاء: 25)؛ و ما هیچ پیامبرى را قبل از تو نفرستادیم، مگر اینکه به او وحى کردیم که هیچکس غیر از من شایسته پرستش نیست، پس مرا عبادت کنید. متفکران علوم عقلى نیز مقترن شدن ایمان با عمل صالح را موجب تقرّب به خدا مىدانند.52 چنانکه قرآن هم این حقیقت را بیان نموده است: «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» (فاطر: 35)؛ هر کس عزّت را مىخواهد همانا همه عزّت و بزرگى از آنِ خداست و گفتار پاک (شهادت به توحید) به سوى خدا بالا مىرود و عمل صالح (عبادت خداوند) انسان مؤمن را به سوى خدا بالا مىبرد. این نکته نیز لازم به یادآورى است که درجات قرب الهى هم داراى مراتب متفاوتى مىباشد.53
نتیجه گیرى
1. استاد مصباح، مصداق ارزش ذاتى را «کمال انسان» دانسته که منطبق بر «تقرّب به خدا» و «قرب الى اللّه» است.
2. ایشان براى «قرب»، سه معناى «زمانى ـ مکانى، وجودى و ارزشى» بیان نموده و معناى ارزشى را نیز داراى سه معناى «اعتبارى ـ تشریفى»، «تشبیهى» و «عرفانى» مىداند که جمعا پنج معنا هستند و البته این نکته را متذکر شدهاند که تنها معناى عرفانى از معانى ارزشى بر «قرب الى اللّه» صادق است.
3. تنها راه رسیدن به این حقیقت (کمال انسان و قرب الى اللّه) نیز عبادت است.
··· منابع
- ـ ابن طاووس، اقبالالاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367.
- ـ ابن منظور، لسانالعرب، بیروت، دار احیاء التراثالعربى و موسسة تاریخالاسلامى، 1416ق.
- ـ اصفهانى، راغب، مفردات الفاظ القرآن، بیروت و دمشق، الدار الشامیه و دارالقلم، بىتا.
- ـاندلسى،ابنعطیه،المحرزالوجیز،بیروت،دارالکتبالعلمیه،1422ق.
- ـ بغوى، حسینبن مسعود، معالم التنزیل فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1430ق.
- ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، مؤسسه انتشاراتى امام عصر (عج)، 1381.
- ـ جزائرى، سید نعمتاللّه، قصصالانبیاء، ط. الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1348ق.
- ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائلالشیعة، بیروت، مؤسسة آلالبیت، 1409 ق.
- ـ صدوق، محمدبن على، عللالشرایع، قم، مکتبة الداورى، بىتا.
- ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین، 1417ق.
- ـ طوسى، محمدبن حسن، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1418ق.
- ـ عاملى کفعمى، ابراهیمبن على، البلدالامین و الدرعالحصین، چ سنگى، بىتا.
- ـ ـــــ ، مصباح الکفعمى، بیروت، مؤسسة النعمان، 1412ق.
- ـ علیخانى، اسماعیل، «تحلیل معناشناختى قرب الى اللّه در قرآن کریم»، قرآن شناخت، ش 5 بهار و تابستان 1389، ص 109ـ144.
- ـ کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، چ دوم، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1362.
- ـ گیلانى، عبدالرزاق، مصباحالشریعة و مفتاحالحقیقة، چ دوم، تهران، کتابخانه صدوق، 1367.
- ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ط. الثالثة، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1403ق.
- ـ مصباح، مجتبى، ارزش اخلاقى از دیدگاه استاد مصباح، بىجا، بىنا، بىتا.
- ـ مصباح، محمدتقى، آموزش عقاید، چ هفدهم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1384.
- ـ ـــــ ، آیین پرواز، تلخیص جواد محدثى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1385.
- ـ ـــــ ، اخلاق در قرآن، نگارش محمدحسین اسکندرى، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1377.
- ـ ـــــ ، اسلام و اخلاق، به کوشش سیدمحمد موسوىنژاد، قم، جهانآرا، بىتا.
- ـ ـــــ ، به سوى او، تحقیق محمدمهدى نادرى قمى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382.
- ـ ـــــ ، به سوى خودسازى، نگارش کریم سبحانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380.
- ـ ـــــ ، پند جاوید (شرح وصیت امیرالمؤمنین علیهالسلامبه امام حسن مجتبى علیهالسلام)، نگارش على زینتى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1379.
- ـ ـــــ ، پیشنیازهاى مدیریت اسلامى، تقریر غلامرضا متقىفر، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، مؤسسه امام خمینى، 1379.
- ـ ـــــ ، خداشناسى (معارف قرآن، ج 1)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1376.
- ـ ـــــ ، خودشناسى براى خودسازى، چ نهم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1383.
- ـ ـــــ ، دروس فلسفه اخلاق، چ دوم، تهران، اطلاعات، 1370.
- ـ ـــــ ، رهتوشه (پندهاى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به ابوذر)، نگارش کریم سبحانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1375.
- ـ ـــــ ، معارف قرآن (خداشناسى، کیهانشناسى، انسانشناسى)، قم، مؤسسه در راه حق، 1376.
- ـ ـــــ ، مکاتب اخلاقى، تقریر احمدحسین شریفى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381.
- ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 23 (آشنایى با قرآن)، تهران، صدرا، بىتا.
- ـ ـــــ ، مجموعه آثار، ج 23 (تعلیم و تربیت در اسلام)، تهران، صدرا، بىتا.
- ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمهالمتعالیة فى الاسفارالعفلیة الاربعه، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1981م.
- ـ یثربى، یحیى، عرفان نظرى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1372.
* دانشپژوه دکترى مدرّسى معارف مبانى نظرى اسلام، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. Torkashvand110@yahoo.com دریافت: 29/1/90 ـ پذیرش: 11/4/90.
- 1ـ مجتبى مصباح، ارزشاخلاقى از دیدگاه استادمصباح، ص 16.
- 2ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 130.
- 3ـ محمدتقى مصباح، به سوى خودسازى، نگارش کریم سبحانى، ص 95ـ96؛ همو، خودشناسى براى خودسازى، ص 42.
- 4ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 164.
- 5ـ مجتبى مصباح، ارزشاخلاقى از دیدگاه استادمصباح، ص 17.
- 6ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 130؛ همو، خودشناسى براى خودسازى، ص 13.
-
7ـ محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ص 246؛ همو، دروس فلسفه اخلاق، ص 161؛ همو، پیشنیازهاى مدیریت اسلامى، تقریر
غلامرضا متقىفر، ص 195ـ169؛ همو، به سوى خودسازى، ص 105؛ همو، خودشناسى براى خودسازى، ص 41. - 8ـ محمدتقى مصباح، به سوى او، تحقیق محمدمهدى نادرى قمى، ص 43.
- 9ـ محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ص 28؛ همو، معارف قرآن خداشناسى، کیهانشناسى، انسانشناسى، ص 445ـ450.
- 10ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 160؛ همو، به سوى خودسازى، ص 105.
- 11ـ همان، ص 164.
- 12ـ محمدتقى مصباح، به سوى او، ص 49ـ50؛ همو، آیین پرواز، تلخیص جواد محدثى، ص 39.
- 13ـ همو، به سوى خودسازى، ص 10ـ11.
- 14ـ همو، آموزش عقاید، ص 364ـ365.
- 15ـ ابن منظور، لسانالعرب، ذیل واژه «قرب»؛ راغب اصفهانى، مفردات الفاظالقرآن، ذیل واژه «قرب».
- 16ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 120؛ همو، به سوى او، ص 52؛ همو، به سوى خودسازى، ص 247؛ همو، پیشنیازىهاى مدیریت اسلامى، ص 174ـ175؛ مجتبى مصباح، ارزش اخلاقى از دیدگاه استاد مصباح، ص 20.
- 17ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 245.
- 18ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 120ـ121؛ همو، به سوى خودسازى، ص 228.
- 19ـ همو، پیشنیازىهاى مدیریت اسلامى، ص 178؛ مجتبى مصباح، ارزش اخلاقى از دیدگاه استاد مصباح، ص 21.
- 20ـ محمدتقى مصباح، پیشنیازىهاى مدیریت اسلامى، ص 191؛ همو، به سوى خودسازى، ص 250.
- 21ـ همو، آموزش عقاید، ص 250.
- 22ـ براى نمونه، ر.ک: حسینبن مسعود بغوى، معالمالتنزیل فى تفسیرالقرآن، ج 5، ص 6؛ ابنعطیه اندلسى، المحرز الوجیز، ج 5، ص 240.
- 23ـ براى اطلاع بیشتر از مراتب توحید، ر.ک: محمدتقى مصباح، خداشناسى معارف قرآن، ج 1؛ همو، اسلام و اخلاق، به کوشش سیدمحمد موسوىنژاد، ص 16.
- 24ـ محمدتقى مصباح، پیشنیازهاى مدیریت اسلامى، ص 192ـ193؛ همو، به سوى خودسازى، ص 250.
- 25ـ مجتبى مصباح، ارزشاخلاقى از دیدگاه استادمصباح، ص 23.
- 26ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 362.
- 27ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 95، ص 226؛ سیدبن طاووس، اقبالالاعمال، ص 349، فرازى از دعاى عرفه.
- 28ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 4، ص 72؛ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 263.
- 29ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 91، ص 147.
- 30ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 19، ص 118و121.
- 31ـ محمدتقى مصباح، پیشنیازىهاى مدیریت اسلامى، ص 195ـ196؛ همو، به سوى خودسازى، ص 252.
- 32ـ یحیى یثربى، عرفان نظرى، ص 42.
- 33ـ محمدتقى مصباح، به سوى او، ص 57.
- 34ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 14، ص 63ـ64.
-
35ـ شهید مطهّرى نیز برخى از معانى فوق را بیان کرده است. ر.ک: مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 23 (تعلیم و تربیت در اسلام)، ص
290ـ309؛ همو، آشنایى با قرآن، ص 676ـ683. - 36ـ نیز، ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 14، ص 63ـ64.
- 37ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 496؛ محمدبن على صدوق، عللالشرایع، ج 1، ص 284؛ سید نعمتاللّه جزائرى، قصصالانبیاء، ص 344.
- 38ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 93، ص 322.
- 39ـ محمدبن حسن طوسى، مصباحالمتهجد، ص 587ـ588؛ ابراهیمبن على عاملى کفعمى، مصباحالکفعمى، ج 2، ص 654؛ همو، البلدالامین و الدرع الحصین، ص 191.
- 40ـ عبدالرزاق گیلانى، مصباحالشریعه و مفتاحالحقیقه، ص 342؛ عبدالواحدبنمحمدتمیمىآمدى، غررالحکم و دررالکلم، ص 695.
- 41ـ محمدتقى مصباح، پیشنیازهاى مدیریت اسلامى، ص 179ـ180؛ همو، دروس فلسفه اخلاق، ص 121.
- 42ـ همو، دروس فلسفه اخلاق، ص 122ـ123.
- 43ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 91، ص 98.
- 44ـ محمدتقى مصباح، به سوى او، ص 56ـ57.
- 45ـ همو، به سوى خودسازى، ص 104.
- 46ـ همو، پیشنیازىهاى مدیریت اسلامى، ص 201.
- 47ـ همو، اخلاق در قرآن، نگارش محمدحسین اسکندرى، ج 1، ص 29.
- 48ـ همان، ص 52.
- 49ـ مجتبى مصباح، ارزشاخلاقى از دیدگاه استادمصباح، ص 26.
-
50ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، مکاتب اخلاقى، تقریر احمدحسین شریفى، ص 351ـ352؛ همو، پند جاوید، نگارش على زینتى، ج 1و2؛
همو، رهتوشه پندهاى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به ابوذر، ج 1، ص 15ـ26؛ ج 2، ص 195ـ345، 179ـ315 و 483. - 51ـ محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ص 267ـ268.
- 52ـ ملّاصدرا، الحکمهالمتعالیة فى الاسفارالعقلیة الاربعة، ج 1، ص 3.
-
53ـ براى اطلاع بیشتر از مراتب و درجات قرب، ر.ک: اسماعیل علیخانى، «تحلیل معناشناختى قرب الى اللّه در قرآن کریم»، قرآن شناخت،
ش 5.