معرفت، سال بیستم، شماره پنجم، پیاپی 164، مرداد 1390، صفحات 5-

    مصداق کمال انسان از دیدگاه استاد مصباح با نگاهى بر قرآن و روایات

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    احسان ترکاشوند / *استادیار - گروه معارف دانشگاه ملایر / torkashvand110@yahoo.com
    چکیده: 
    استاد مصباح مصداق کمال انسان را ارزش ذاتى مى‏داند که منطبق بر «قرب الى‏اللّه» است. لکن از آن‏رو که «قرب» داراى معانى متعددى است و همه آنها نمى‏توانند موردنظر باشند، ایشان معتقد است: قرب حداقل به سه معناى «مکانى و زمانى»، «وجودى» و «ارزشى» به کار مى‏رود و معناى ارزشى، خود به سه معناى «تشریفى و اعتبارى»، «تشبیهى» و «عرفانى و توحیدى» تقسیم مى‏شود. با تحلیل‏هایى که این استاد بزرگوار دارند، معتقدند: قرب به معناى ارزشى آن، همان معناى عرفانى و توحیدى است که مى‏تواند مصداق ارزش ذاتى و کمال انسان باشد. مستفادّ از آیات و روایات از مصداق کمال انسان نیز قرب به خدا به معناى مذکور (عرفانى و توحیدى) است، و این حقیقتى است که خود استاد هم در آثار متعدّد خود، بیان فرموده‏اند.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    معرفت سال بیستم- شماره 164-مرداد1390، 5-18

    احسان ترکاشوند*

    چکیده

    استاد مصباح مصداق کمال انسان را ارزش ذاتى مى‏داند که منطبق بر «قرب الى‏اللّه» است. لکن از آن‏رو که «قرب» داراى معانى متعددى است و همه آنها نمى‏توانند موردنظر باشند، ایشان معتقد است: قرب حداقل به سه معناى «مکانى و زمانى»، «وجودى» و «ارزشى» به کار مى‏رود و معناى ارزشى، خود به سه معناى «تشریفى و اعتبارى»، «تشبیهى» و «عرفانى و توحیدى» تقسیم مى‏شود. با تحلیل‏هایى که این استاد بزرگوار دارند، معتقدند: قرب به معناى ارزشى آن، همان معناى عرفانى و توحیدى است که مى‏تواند مصداق ارزش ذاتى و کمال انسان باشد. مستفادّ از آیات و روایات از مصداق کمال انسان نیز قرب به خدا به معناى مذکور (عرفانى و توحیدى) است، و این حقیقتى است که خود استاد هم در آثار متعدّد خود، بیان فرموده‏اند.

    کلیدواژه‏ها: ارزش ذاتى، کمال انسان، قرب الى‏اللّه، قرب عرفانى، قرب در قرآن، قرب در روایات، استاد مصباح.

    مقدّمه

    به راستى ما انسان‏ها با افعال و صفات اخلاقى به چه سمتى حرکت مى‏کنیم؟ و در نهایت به کجا خواهیم رسید؟ اگر صفات و افعال اخلاقى ما را به کمالى مى‏رساند، آن کمال چیست؟ چگونه و با چه معیارى مى‏توان به آن رسید؟ در اینکه کمال انسان چیست، دیدگاه واحدى وجود ندارد، چنان‏که راه‏هاى رسیدن به آن نیز بر اساس مکاتب اخلاقى مختلف، فرق مى‏کند. مکاتب واقع‏گرایى بر امورى تکیه کرده و راه‏هایى براى رسیدن به آن نیز پیشنهاد مى‏کنند، اگرچه در میان طرف‏داران مکاتب واقع‏گرایى نیز در ارزش اخلاقى و راه‏هاى رسیدن به آن دیدگاه یکسانى وجود ندارد و همچنین بر اساس دیدگاه‏هاى غیرواقع‏گرایانه نیز این اختلافات به شکل گسترده‏اى به چشم مى‏خورد. علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان و رساله اعتباریات برخى از دیدگاه‏هاى مختلف را نقّادى نموده است و استاد مصباح نیز دیدگاه‏هاى مختلف را در کتاب مکاتب اخلاقى بررسى نموده است. در این میان، مى‏توان مکاتب اخلاقى انبیا را بر مکتب واقع‏گرایى تطبیق نمود که ارزش ذاتى را کمال انسان مى‏دانند و گاهى از آن به سعادت، کمال، قرب الى اللّه و امثال آن یاد مى‏کنند و تنها راه رسیدن به آن کمال هم از منظر مکتب انبیا که همگى ریشه در وحى دارند نیز عبادت است.

    سؤال اصلى این پژوهش عبارت است از: مصداق ارزش ذاتى کدام است؟ مقاله حاضر پژوهشى عقلى ـ نقلى (قرآنى ـ روایى) درباره مصداق ارزش ذاتى و کمال انسان است. نگارنده کوشیده است با بررسى دیدگاه استاد مصباح درباره مصداق ارزش ذاتى و کمال انسان، از منظر آیات و روایات، این حقیقت را تبیین نماید که مصداق ارزش ذاتى و مطلوب بالذّات انسان، همان کمال انسان است که منطبق بر قرب به خداى متعال بوده و این قرب تنها مصداق کمال نامتناهى است.

    سؤال‏هاى فرعى پژوهش عبارتند از: 1. معانى قرب به خدا کدامند و مقصود استاد مصباح کدام‏یک از این معانى است؟ 2. راه رسیدن به کمال انسان کدام است؟

    با توجه به معانى متعدد واژه «قرب»، سعى بر این بوده که با احصاء این معانى، معناى موردنظر را به وسیله براهین عقلى و شواهدى از قرآن و روایات بیان نماییم. همچنین نگارنده معتقد است: این دیدگاه، تفسیرى کاملاً عقلانى از کمال و سعادت، و راه‏هاى رسیدن به آن از منظر مکاتب اخلاقى انبیا مى‏باشد.

    «ارزش» از یک حیث به دو قسم ذاتى و غیرى تقسیم مى‏شود. مقصود از ارزش ذاتى آن است که در آن، موضوع به چیز دیگرى وابسته نیست؛ مانند: «کمال انسان» در اخلاق، که به هیچ چیز دیگرى وابسته نیست و ارزش ذاتى دارد. و مقصود از ارزش غیرى آن است که در آن موضوع خاص وابسته به چیز دیگرى است؛ مانند: «ارزش افعال و صفات اختیارى» در اخلاق که خودشان مطلوب بالذّات نیستند، بلکه از آن حیث که ما را به کمال مطلوب مى‏رسانند و به تبع آن کمال (که ارزشش وابسته به چیز دیگرى نیست) ارزش دارند. و همان‏گونه که بیان شد، ارزش غیرى را «ارزش تبعى»، «ارزش بیرونى» و «ارزش عرضى» هم مى‏نامند. چنان‏که به ارزش ذاتى «ارزش درونى» هم مى‏گویند. استاد مصباح، صفات و افعال اختیارى را موضوع ارزش اخلاقى مى‏داند. ارزش ذاتى در اخلاقیات، از آن حیث که نتیجه افعال اخلاقى است به اخلاق مربوط مى‏شود، اما داراى ارزش اخلاقى نیست. استاد مصباح، مطلوب بالذّات را در افعال و صفات اختیارى، فقط نتیجه آنها (ارزش ذاتى) مى‏داند. بدین‏روى، همان مصداق، ملاک تعیین مصادیق ارزش اخلاقى (صفات و افعال اخلاقى) قرار مى‏گیرد و چنانچه آن مطلوب بالذّات معین شود مى‏توان راه‏هاى تشخیص رسیدن به آن ارزش ذاتى را نیز کشف کرد؛1 به این بیان که هر فعل و صفتى ما را به آن مطلوب بالذّات برساند داراى ارزش اخلاقى مثبت خواهد بود و چنانچه ما را به آن مطلوب بالذّات نرساند و یا ما را از آن دور کند، دیگر داراى ارزش اخلاقى مثبت نخواهد بود، بلکه یا بى‏اثر و یا داراى ارزش اخلاقى منفى خواهد بود.

    استاد مصباح، مصداق آن مطلوب بالذّات و ارزش ذاتى را ابتدا «حبّ ذات» مى‏داند که از همین حبّ ذات، حبّ به کمال و حبّ به بقاى ذات هم ناشى مى‏شود. ایشان معتقد است: همه امیال و تمنّیات انسان از نظر فلسفى به این مطلوب برمى‏گردند که موجود ذى‏شعور خودش را دوست دارد.2 استاد بر «حبّ بقا» و «حبّ کمال» تأکید مى‏فرماید، و در مواردى هم، «عالى‏ترین لذّت» را مطلوب حقیقى انسان مى‏داند.3 و در برخى عبارات هم بر «سعادت حقیقى» تأکید مى‏نماید. ایشان «حبّ بقا» را نیز مصداقى از «حبّ کمال» مى‏داند. شاید به همین دلیل است که استاد مصباح در ادامه مباحث خود فقط بر «حبّ کمال»4 تأکید کرده و آن را منشأ اراده و خواست هر فعلى مى‏داند.5 مراد ایشان از «کمال» یک صفت وجودى است که به معناى وسعت دایره وجودى انسان است؛ به این معنا که هرچه انسان مرتبه دایره وجودى‏اش شدیدتر باشد کامل‏تر است.6 اما اینکه کمال انسان چیست، ایشان مصداق کمال انسان را «قرب به خدا» مى‏داند و در آثار مختلف خود، هم معناى قرب را بیان کرده و هم با براهین فلسفى آن را اثبات کرده است.

    تقرّب به خدا به عنوان مصداق کمال انسان

    از آنچه تا کنون بیان شد معلوم مى‏شود که ارزش‏هاى اخلاقى صرفا مطلوبیت بالغیر دارند و آنچه مطلوب بالذّات است، همان «ارزش ذاتى» است. استاد مصباح مصداق ارزش ذاتى را هم «کمال انسان» مى‏داند. حال به این مطلب مى‏رسیم که مصداق کمال انسان چیست؟ ایشان در کتب متعددى که راجع به اعتقادات، اخلاق و فسلفه اخلاق نوشته است، مصداق کمال انسان را «تقرّب به خدا» یا همان «قرب الى اللّه» مى‏داند.7

    «تقرّب به خدا»، فصل ممیز مکتب اخلاقى انبیا و اوصیا با سایر مکاتب اخلاقى است. و انبیاى الهى و اوصیاى آنها در طول تاریخ آن‏قدر بر این معنا تأکید کرده‏اند که حتى در ادبیات کفّار و مشرکان هم وارد شده است. مثلاً، قرآن از قول مشرکان مکه مى‏فرماید: «إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى»(زمر: 3)؛ ما آن بت‏ها را فقط به خاطر این مى‏پرستیم که ما را به خدا نزدیک کنند.8

    استدلال استاد مصباح بر اینکه مصداق کمال انسان «قرب به خدا» است، مبتنى بر مقدّمات زیر است:

    1. انسان داراى دو بعد بدن و نفس است و هریک از این دو بعد لذایذ و کمالاتى دارند.

    2. به دلیل اینکه انسانیت انسان به روح و نفس اوست و روح عنصر اساسى در وجود انسان مى‏باشد، کمالات انسان همان کمالات روحى اوست که در سایه اراده آگاهانه و در پرتو عقل حاصل مى‏شود.9

    3. اگرچه کمالات مادى، که مربوط به جنبه‏هاى حیوانى و نباتى انسان است در مواردى به نفس نسبت داده مى‏شود، لکن باید توجه داشت که این نسبت، بالعرض و مجازى است و این کمالات صرفا مى‏توانند در مسیر دست‏یابى به کمال انسانى و مقدّمه براى نیل به کمال مطلوب باشند. و هیچ‏یک از این کمالات مقدمى، حتى عالى‏ترین آنها، از کمالات اصیل انسانى محسوب نمى‏شوند، حتى اگر از امتیازات انسان باشند و در سایر حیوانات یافت نشوند.10

    4. انسان به طور فطرى طالب کمال نامحدود است.11 (کما اینکه این حقیقت با علم حضورى خطاناپذیر براى همه انسان‏ها قابل درک است.)

    استاد مصباح دلیل وجود چنین گرایشى را شهود با علم حضورى فطرى مى‏داند و مى‏فرماید:

    ... همه انسان‏ها به طور فطرى طالب کمال هستند. هیچ انسانى نیست که نقص وجودى را خوش داشته باشد. حتى یک نفر نیز پیدا نمى‏شود که تمایل قلبى‏اش این باشد که تکاملش متوقف گردد و یا هر روز از روز پیش وضعش بدتر شود! اگر انسان بداند که امکان نیل به مرتبه‏اى از کمال براى او وجود دارد، آرزو مى‏کند که به آن مرتبه نایل شود. این علاقه و میل فطرى به کمال، موهبتى است که خداى متعال در وجود انسان قرار داده است... هدف خداوند از آفرینش انسان این بود که به اراده خود مسیر تکامل را بپیماید؛ او چنین گرایشى را در فطرت او [انسان] قرار داده است.12

    5. این گرایش فطرى قابل ارضاست؛ زیرا اولاً، این گرایش خدادادى لغو نیست؛ چون خداى حکیم این گرایش را در درون ما قرار داده است و خداوند کار لغو نمى‏کند. ثانیا، خود فطرت دلیل بر این مطلب است که امکان ارضاى چنین گرایشى وجود دارد. عبارت استاد در توضیح این مقدّمه چنین است:

    قرار دادن این امیال در نهاد انسان در صورتى که ارضاى آنها ممکن نباشد نظیر آن است که راهى را به کسى نشان دهند و چنان وانمود کنند که راهى بس طولانى و دور است؛ به طورى که شخص مزبور همه نیروهاى خود را براى پیمودن آن متمرکز کند و با سرعت به سوى مقصد موهوم حرکت کند. در این هنگام که با شتاب پیش مى‏رود، ناگهان سرش به شدت به سنگ بخورد و معلوم شود که آن راه، بن‏بستى بیش نبوده است. بدیهى است چنین فریب‏کارى، در خور آفریدگار حکیم نیست و تنها کار نابخردانى است که در اثر عقده‏هاى روانى از فریب دادن مردم و رنج بردن و شکست خوردن ایشان لذّت مى‏برند و سرانجام از ناکامى فریب‏خوردگان، مستانه مى‏خندند.13

    نظیر عبارت فوق در برخى از کتب دیگر استاد هم بیان شده است.14

    6. با توجه به جهان‏بینى توحیدى اسلام و انبیاى الهى و اوصیاى آنان، تنها یک کمال بى‏نهایت وجود دارد و آن ذات مقدس پروردگار است.

    نتیجه‏اى که از مقدّمات فوق مى‏توان گرفت اینکه کمال نهایى انسان در تقرّب و نزدیک شدن به خداست؛ همان‏گونه که متون دینى ما هم این نکته را مورد تأکید قرار داده‏اند. تاکنون مشخص شد که راه رسیدن به کمال نهایى و مطلوب بالذّات، تقرّب به خداست. اما اکنون باید بدانیم منظور از قرب به خدا چیست؟ و چگونه مى‏توان به آن نزدیک شد؟

    پیش از آنکه این دیدگاه را به قرآن و روایات عرضه کنیم، بجاست ابتدا معانى قرب را بررسى کرده و معناى موردنظر را بیان نماییم.

    قرب به خدا و معانى آن

    استاد مصباح در تفسیر «قرب به خدا» ابتدا به کارگیرى واژه «قرب» درباره خداى بى‏مکان و بى‏زمان را مورد بحث قرار مى‏دهد و سپس با تفکیک معناى فلسفى و وجودى «قرب» از معناى ارزشى آن، معناى ارزشى قرب به خدا را مورد بررسى قرار داده و در نهایت، یک معنا از معناى ارزشى آن را مى‏پذیرد. معانى قرب و کاربردهاى آن از دیدگاه ایشان از این قرارند:

    1. قرب مکانى و زمانى

    این کاربرد «قرب» همان معنایى است که درباره زمان و مکان به کار برده مى‏شود و به عبارتى، اهل لغت این کاربرد را همان معناى لغوى قرب مى‏دانند.15 این رابطه بین موجودات زمانى و مکانى برقرار است. در قرآن نیز این معنا در موارد غیرارزشى به کار رفته است. براى نمونه، خدا خطاب به حضرت آدم و حوا مى‏فرماید: «وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»(بقره: 35)؛ و ما به آدم گفتیم به همراه همسرت (حوّا) در بهشت ساکن شوید و هرچه از نعمت‏هاى آن مى‏خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید، وگرنه در زمره گنه‏کاران خواهید بود. در جاى دیگر مى‏فرماید: «هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَاما قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنکَرُونَ فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِینٍ فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ» (ذاریات: 24ـ27)؛ آیا حکایت میهمانان بزرگوار ابراهیم علیه‏السلام را شنیده‏اى؟ هنگامى که بر او وارد شده و سلام کردند و گوساله فربه [و طبخ‏شده]اى را نزدیکشان برد و گفت مگر نمى‏خورید؟

    همان‏گونه که پیداست، قرب در آیه اول به معناى نزدیکى مکانى و زمانى به کار رفته و در آیه دوم به معناى نزدیکى مکانى. و این معنا درباره خدا کاربرد ندارد؛ زیرا وقتى موجودى هیچ‏گونه ارتباطى با زمان و مکان نداشته باشد و به عبارتى، غیرزمانى و غیرمکانى باشد، قرب به این معنا، در مورد او صادق نیست. به علاوه، صرف کم شدن فاصله زمانى و مکانى، به خودى خود، کمالى محسوب نمى‏شود. همچنین مى‏توان گفت: واژه «قرب» در آیاتى نظیر «وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ» (انعام: 152) (به مال یتیم نزدیک نشوید)، «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» (اسراء: 32) (به زنا نزدیک نشوید) و «فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا» (توبه: 28) (مشرکان از امسال به بعد دیگر نباید نزدیک مسجدالحرام شوند)، در معناى مکانى قرب به کار رفته است، همان‏گونه که این واژه در آیاتى نظیر: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ» (انبیاء: 1) (مردم به حسابرسى اعمالشان نزدیک شده‏اند) و «وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَّا تُوعَدُونَ» (انبیاء: 109) [اى پیامبر به آنان بگو] من نمى‏دانم زمان آنچه به آن وعده داده شده‏اید ـ روز قیامت و حسابرسى ـ نزدیک است یا دور، در معناى زمانى قرب به کار رفته است.

    تذکر این نکته هم لازم به نظر مى‏رسد که اگرچه این معناى از قرب فاقد معناى ارزشى است، اما از باب تشبیه معقول به محسوس بعد از تجرید معانى مادّى آن، مى‏توان آن را درباره خدا به کار برد. چنان‏که درباره سایر مفاهیم و صفات مشترک بین خدا و مخلوقان نیز همین را مى‏گوییم.16 مثلاً، در روایات آمده است: «هُوَ عَالِمٌ لا کَعِلمِنَا، قَادِرٌ لا کَقُدرَةِ القَادِرینَ»؛17 یعنى: خدا عالم است، اما علم او با علم ما متفاوت است و او قادر است، اما قدرت او با توانایى ما تفاوت دارد.

    2. قرب وجودى

    مراد از معناى فلسفى و وجودى «قرب» رابطه‏اى است که بین خدا و انسان به صورت تکوینى و بر اساس رابطه علیت برقرار است؛ یعنى انسان خود را مرتبط به خدا و بلکه عین تعلّق و ربط به او مشاهده کند. هر معلول حقیقى رابطه‏اش با علّت حقیقى چنین است. همه بندگان و آفریدگان خدا، از قرب وجودى به این معنا برخوردار هستند. چون خداى متعال احاطه وجودى بر آنها دارد و همه شئون وجودى موجودات نیازمند اراده و مشیت او هستند. در قرآن هم به «قرب» به این معنا اشاره شده است: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق: 16)؛ ما از رگ گردن به او نزدیک‏تریم.

    همان‏گونه که در آیه فوق به روشنى بیان شده، نزدیکى خدا به انسان به معناى قرب مکانى و زمانى نیست؛ چون گفتیم خدا نسبت زمانى و مکانى با هیچ موجودى ندارد، بلکه قرب در آیه شریفه بیان‏کننده یک نوع رابطه حقیقى است؛ یعنى وقتى خدا مى‏فرماید: ما از رگ گردن شما به شما نزدیک‏تریم، حکایت از یک ارتباط وجودى و تکوینى دارد؛ ارتباطى که خدا با هر موجودى برقرار مى‏کند.

    این معناى از قرب، معناى موردنظر در کمال انسان نیست؛ زیرا این معنا امرى حقیقى و تکوینى بوده و اکتسابى نیست، در حالى که معنایى که ما در ارزش اخلاقى از آن اراده مى‏کنیم امرى اکتسابى است که انسان در پرتو اعمال اختیارى و استکمال اختیارى به آن مى‏رسد.18 به عبارت دیگر، قرب وجودى شامل همه مخلوقات الهى مى‏شود، در حالى که معناى موردنظر از قرب فقط شامل انسان‏هاى شایسته و صالحى است که در پرتو اعمال اختیارى به آن مى‏رسند.19 ضمن اینکه آیه شریفه بیانگر قرب خدا به انسان است، اگرچه در جایى که خدا به انسان نزدیک باشد، انسان هم به خدا نزدیک است، ولى این نزدیکى دیگر فاقد ارزش اخلاقى خواهد بود.

    3. قرب تشبیهى

    مقصود از قرب تشبیهى این است که انسان بتواند شبیه به خداى متعال شود؛ به این معنا که انسان با کسب سعادت در سایه افعال اختیارى خود لحظه به لحظه به کمال بى‏نهایت که خداى متعال است نزدیک شود، به گونه‏اى که از کمالات او نیز بهره‏مند شده و فاصله بین انسان با خدا کمتر شود.

    این معنا از «قرب» را استاد چنین بیان مى‏کند:

    یکى از دیدگاه‏ها، در مورد قرب خدا این است که چون خداى متعال کمال مطلق و بى‏نهایت است، انسان با کسب هرگونه کمالى به کمال مطلق نزدیک مى‏شود؛ یعنى کسب هر کمالى فاصله او را با خدا کمتر مى‏کند، اگرچه هیچ وقت به او نمى‏رسد. بنابراین، اگر کسى قدرت، علم، جمال و... کسب کند، از هر نوع که باشد، خود را به خدا نزدیک‏تر کرده است.20

    استاد مصباح این برداشت را به برخى از کسانى نسبت مى‏دهد که با بحث حرکت تکاملى انسان و رسیدن به کمال الهى مى‏پردازند و در حقیقت، چنین فرض کرده‏اند که اندک اندک فاصله کمالات ما با خدا کم مى‏شود.21 شاید بتوان از برخى از عبارات مفسّران نیز این معنا را به دست آورد.22

    ایشان ضمن ردّ این دیدگاه، آن را فاسد و مخالف بینش توحیدى مى‏داند؛ چون اساس بینش توحیدى بر این است که تنها خدا واجد کمالات و عارى از هر نقص و عیب است، و غیر از او همه موجودات فقر محض‏اند.23 تفسیر مزبور در جایى صحیح است که ما دو موجود را مستقل از یکدیگر در نظر بگیریم که در هستى نیازمند به یکدیگر نباشند و در مقایسه آن دو موجود برخى کمالات و ویژگى‏ها را برتر مى‏یابیم، در حالى که کمالات ما (مثل علم و قدرت و...) مستقل از علم و قدرت و سایر کمالات خدا نیست، تا چنین توهّم شود که هرچه به آن کمالات افزوده مى‏شود ما به خدا شبیه‏تر مى‏شویم. این تفسیر، با لحاظ استقلال براى انسان، براى خداوند شریک قایل مى‏شود.

    این تفسیر اشکالات دیگرى هم دارد؛ از جمله اینکه تمام کمالات انسان را پوشش نمى‏دهد؛ زیرا «پرستش»، «گریه و ناله در برابر عظمت خداوند» و بسیارى از امور دیگر، فقط براى انسان ارزش حساب مى‏شوند و نمى‏توان آنها را به خدا نسبت داد و در مقابل، برخى از ارزش‏ها براى خدا عین کمال‏اند، در حالى که براى انسان نه تنها کمال نیستند، بلکه اصلاً برازنده او نمى‏باشند. هر میزان انسان فقر خودش را به خدا بیشتر درک کند باارزش‏تر مى‏شود.24 پس این معناى از «قرب» هم به شرک نزدیک‏تر است تا به توحید، و به همین دلیل، نمى‏تواند معناى موردنظر از قرب الهى در آیات و روایات باشد. ضمن اینکه در هیچ آیه یا روایتى این معنا به عنوان معناى قرب الى اللّه بیان نشده است.

    البته بیان قابل قبول از این تفسیر مى‏تواند به معناى افزایش کمالات حقیقى انسان باشد، به گونه‏اى که در کمالاتى که میان انسان و خداوند مشترک هستند با هم شبیه شوند، البته با حفظ مرتبه ربط و تعلّق انسان به واجب؛ چنان‏که برخى از شاگردان استاد مصباح این تفسیر را به صورت مصحّح «قرب تشبیهى» بیان کرده‏اند.25 نیز مى‏توان دیدگاه اخیر را از آن دسته از روایاتى که بر تقرّب جستن به خدا از طریق اتّصاف به صفات الهى تأکید کرده‏اند، به دست آورد. البته اگر همواره خدا را از هرگونه نقص و کاستى مبرّا دانسته و خود را داراى نقص و کاستى بدانیم. همان‏گونه که درباره آن دسته از صفات الهى که خدا در آن صفات با مخلوقان مشترک است (نظیر قدرت، علم، اراده و...) نیز گفته مى‏شود با سلب جهات نقص و کاستى و تجرید نقایص از آن صفات، آنها را به خدا نسبت دهیم. در طرف مقابل، وقتى آنها را به خود نسبت مى‏دهیم همواره و در همه حال آنها را به صورت غیرمستقل و رابط و عین نیاز و فقر به خودمان نسبت دهیم.

    4. قرب تشریفى و اعتبارى

    تفسیر این معنا از قرب آن است که انسان با بندگى و اطاعت به مقامى مى‏رسد که احترام و منزلت ویژه‏اى در پیشگاه خداوند پیدا مى‏کند و مورد عنایت خاصّ خدا قرار مى‏گیرد، به گونه‏اى که همه دعاهایش به اجابت مى‏رسد و مستجاب‏الدعوه مى‏شود. چنان‏که خداوند در حدیث «قرب النوافل» مى‏فرماید: «إن دَعَانى أجَبتُهُ وَ إن سَألنِى أعطَیتُهُ»؛26 اگر مرا بخواند او را اجابت مى‏کنم و اگر از من چیزى درخواست کند به او عطا مى‏کنم. یا در قرآن مى‏فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر: 60)؛ بخوانید مرا، تا شما را اجابت کنم. این همان معناى عرفى و عامیانه قرب به خدا مى‏باشد. انسان طبق این معناى از «قرب» به مقام رضاى خداوند مى‏رسد، چنان‏که در دعاى عرفه امام حسین علیه‏السلام مى‏خوانیم: «إلهى تَقَدَّسَ رِضَاکَ أن یکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنکَ فَکَیفَ یکُونُ لَهُ عِلَهٌ مِنّى»؛27 خدایا رضایت تو مقدّس‏تر از این است که از طرف خودت هم علتى داشته باشد، چه رسد به اینکه کار من علت رضایت تو شود. نیز خداوند مى‏فرماید: «کُنتُ سَمعَهُ الَّذِى بِهِ یسمَعُ وَ بَصَرَهُ الَّذِى بِهِ یبصرُ وَ لِسَانَهُ الَّذِى ینطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّذِى یبطِشُ بِهَا وَ رِجلَه ِالَّذِى یمشِى بِهَا و...»؛28 من گوش بنده‏ام مى‏شوم که با آن مى‏شنود و چشمش مى‏شوم که با آن مى‏بیند و زبانش مى‏شوم که با آن سخن مى‏گوید و دستش مى‏شوم که با آن مى‏گیرد و پاى او مى‏شوم که با او راه مى‏رود و... . با جست‏وجوى در روایات مى‏توان روایات دیگرى را نیز بر این معنا حمل کرد. براى نمونه، امام زین‏العابدین علیه‏السلام در دعاى هشتم از مناجات خمس عشر (مناجاة مریدین) مى‏فرمایند: «یا إِلَهِى فَاسْلُکْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیکَ وَ سَیرْنَا فِى أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیکَ ... فَأَنْتَ لَا غَیرُکَ مُرَادِى وَ لَکَ لَا لِسِوَاکَ سَهَرِى وَ سُهَادِى وَ لِقَاؤُکَ قُرَّةُ عَینِى وَ وَصْلُکَ مُنَى نَفْسِى وَ إِلَیکَ شَوْقِى وَ فِى مَحَبَّتِکَ وَلَهِى وَ إِلَى هَوَاکَ صَبَابَتِى وَ رِضَاکَ بُغْیتِى وَ رُؤْیتُکَ حَاجَتِى وَ جِوَارُکَ طَلِبَتِى وَ قُرْبُکَ غَایةُ سُؤْلِى... لَا تُبْعِدْنِى مِنْکَ یا نَعِیمِى وَ جَنَّتِى وَ یا دُنْیاى وَ آخِرَتِى»؛29 اى معبود من، ما را به راه‏هایى هدایت کن که وصول به خودت پیدا کنیم و ما را در نزدیک‏ترین راه‏هاى ورود به خودت سیر ده ... همانا تنها تو مقصود و مراد من هستى و شب‏زنده‏دارى و بى‏خوابى‏ام فقط براى توست و روشنى چشم من دیدار تو و آرزویم وصال توست ... مرا از خودت دور نکن اى نعمت و بهشت من و اى دنیا و آخرتم.

    علّامه طباطبائى نیز در برخى از عبارات خود قرب را به همین معناى اعتبارى و تشریفى گرفته است. چنان‏که در ذیل آیات شریفه «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ» (واقعه: 10ـ12) (همانا سبقت گیرندگان در امور خیر در زمره مقرّبان خدا قرار داشته و در بهشت جاویدان، متنعّمند)، مى‏فرمایند: مقرّبان به خدا کسانى هستند که خداوند آنها را مورد تکریم قرار داده است.30

    اگرچه این کاربرد از «قرب» معناى صحیحى است، لکن معنایى اعتبارى است، و منظور ما شناخت کمال حقیقى و هدف نهایى انسان است که موجب قرب حقیقى مى‏شود. پس باید در این اعتباریّات، به حقیقتى که وراى این اعتبار و تشریف است توجه نموده و آن را کشف کنیم؛ چون آن حقیقت ملاک این اعتبار است.31 البته این مبتنى بر این حقیقت است که استاد مصباح همه اعتباریّات را مبتنى بر واقع مى‏داند.

    5. قرب حضورى

    این معناى از قرب، همان درک حضورى عمیق خداوند به وسیله شهود وابستگى و تعلّق و وابستگى خودش به خداوند مى‏باشد. و استاد این معنا را با «مقام فناء»32 نزد عرفا تطبیق داده و به همین دلیل، گاهى از آن به قرب عرفانى و توحیدى یاد مى‏کند.33 قرب در آیه شریفه ذیل بر این معنا قابل تطبیق است: «وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّا» (مریم: 52)؛ از طرف راست کوه طور او را ندا دادیم و در حالى که براى او راز مى‏گفتیم، او را به خود نزدیک نمودیم. زیرا نزدیکى در این آیه، نه بر امر مادى قابل حمل است و نه مى‏توان آن را بر امورى اعتبارى و تشریفى تطبیق نمود؛ چون این آیه نشان مى‏دهد که حضرت به طور وصف‏ناشدنى خدا را احساس کرده است. علّامه طباطبائى در ذیل آیه «وَرَفَعْنَاهُ مَکَانا عَلِیّا» (مریم: 57) (ما او را به جایگاه والایى برترى دادیم)، که در ادامه آیه فوق بیان شده، مى‏فرمایند: این مقام از جمله مقامات معنوى الهى است که مخصوص انبیا و امامان است، به گونه‏اى که هیچ قرب و فضیلتى برتر از آن نیست. ایشان تصریح مى‏کنند که قرب مادى و مکانى هیچ‏گونه فضیلت و برترى محسوب نمى‏شود34 و به همین دلیل نمى‏توان این معنا را بر معناى دیگرى غیر از معناى فوق، یعنى همان ارتباط حضورى و عرفانى بر خدا تطبیق داد. علاوه بر مطالب فوق، مى‏توان گفت: خدا با هیچ موجودى ارتباط زمانى و مکانى ندارد.35

    نمودار معانى واژه قرب از این قرار است:

    اما استاد مصباح بر اینکه معناى قرب در کمال انسانى همین معناى اخیر است، استدلال عقلى نیز آورده است که به روش منطقى از این قرار است:

    1. وجود روح از سنخ وجود علم است.

    2. اگر روح تکامل پیدا کند پس خودآگاهى انسان قوى‏تر مى‏شود و اگر روح ضعیف‏تر شود خودآگاهى‏اش ضعف پیدا مى‏کند.

    3. وجود هر مخلوقى قائم به آفریننده خویش است و از او تفکیک‏ناپذیر است.

    4. نتیجه اینکه: اگر آفریده، خود را به درستى بیابد، این واقعیت را به درستى و با علم حضورى مى‏یابد که عین وابستگى به خداست. پس قربى که انسان کمال‏یافته به آن مى‏رسد، همان درک عمیق ارتباط خود با خداست.

    قرآن و کاربرد روح در معرفت حضورى

    در قرآن کریم و روایات نیز در بیشتر موارد استعمال واژه قرب، معرفت حضورى را اراده کرده است. براى نمونه، تعداد دیگرى از آیات و روایاتى را که بر تقرّب به خدا به عنوان کمال نهایى انسان تأکید مى‏کنند ذکر مى‏کنیم:

    1. خدا در قرآن مى‏فرماید: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى» (نجم: 8و9)؛ سپس نزدیک و نزدیک‏تر شد تا اینکه به اندازه فاصله دو طرف کمان یا کمتر از آن به خدا نزدیک‏تر بود.

    آیه شریفه جریان شب معراج پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرا بیان مى‏کند. روشن است که نزدیک شدن پیامبر به خدا در شب معراج، هرگز به معناى نزدیکى مکانى و زمانى یا قرب اعتبارى و تشریفى و امثال آن نیست، بلکه تنها وجهى که مى‏توان نزدیک شدن پیامبر به خدا در آیه را بر آن حمل کرد همان معناى حضورى و عرفانى است. مضافا بر اینکه آیه شریفه بیان‏کننده فضیلتى براى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاست که قرب مکانى، اعتبارى و امثال آن فضیلتى محسوب نمى‏شود.

    2. در جایى دیگر مى‏فرماید: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه: 10ـ11)؛ کسانى که بر کارهاى نیک پیشى گرفتند مقرّبان [به خداوند ]هستند.

    این آیه هم به روشنى بر این نکته دلالت مى‏کند که قرب سابقین، هرگز به معناى قرب مکانى، زمانى، اعتبارى و امثال آن نیست؛ چه علاوه بر اینکه قرب مکانى و زمانى و اعتبارى خود به خود فضیلتى محسوب نمى‏شود، نمى‏توان این قرب را بر معنایى غیر از قرب حضورى و عرفانى تطبیق نمود. چنان‏که پیش‏تر هم بیان شد، خدا با هیچ موجودى ارتباط زمانى و مکانى ندارد.36

    در ذیل، به برخى از روایات اسلامى که در آنها تقرّب به خدا به ‏معناى ‏شهودى ‏و حضورى ‏به ‏کار رفته ‏است‏ اشاره ‏مى‏شود:

    1. «قال رسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّ مُوسَى‏بنِ عِمرانَ سَألَ رَبَّهُ وَ رَفَعَ یدَیهِ فَقَالَ: یارَبّ أبَعیدٌ أنتَ فَاُنَادیکَ أم قَرِیبٌ أنتَ فاناجیکَ، فَأوحَى اللّهُ تعالى الیه: یا مُوسى أنا جَلیسُ مَن ذَکَرَنى»؛37 پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: حضرت موسى علیه‏السلام دستان خود را به آسمان بالا برد و فرمود: پروردگارا، آیا تو از من دورى تا صدایت کنم یا به من نزدیکى تا با تو نجوا کنم. خداوند متعال به او وحى کرد: اى موسى، من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند.

    روشن است که وقتى خدا در روایت فوق به حضرت موسى علیه‏السلام مى‏فرمایند: همنشین کسى هستم که مرا یاد کند، قطعا این همنشینى، مصاحبت فیزیکى و مکانى نیست. شاید بتوان نکته لطیف دیگرى نیز از این روایت استفاده کرد و آن اینکه حضرت موسى به زبان عامى که معمولاً قرب را به معناى زمانى و مکانى به کار مى‏برند استعمال کرده و فرموده است: خداى من! آیا تو از نظر زمانى و مکانى به من نزدیک هستى؟ و خدا در حقیقت با جمله «یا مُوسى أنا جَلیسُ مَن ذَکَرَنى» (من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند)، به موسى فرموده است که آن‏طور که عوام راجع به خدا فکر مى‏کنند فکر نکن؛ زیرا من با هیچ‏کس قرب زمانى و مکانى ندارم.

    2. امام زین‏العابدین علیه‏السلام بالاترین مقام قرب الهى را از خدا مسئلت مى‏کند و عرض مى‏کند: «اِلهى فَاجعَلنَا مِمَّن اصطَفَیتَهُ لِقُربِکَ... وَمَنَحتَهُ بِالنَّظَرِ إلى وَجهِکَ وَ حبّوتَهُ بِرِضَاکَ وَ أعَذتَهُ مِن هِجرِکَ وَ قلاکَ وَ بَوّاتَهُ مَقعَدَ الصِّدقِ فِى جِوارِکَ... وَ اجتَبَیتَهُ لِمُشَاهَدَتِکَ»؛38 پرودگارا! ما را از کسانى قرار ده که براى قرب خودت انتخاب کردى... و نظاره به سوى خود را به آنها عطا کردى و از هجران و دورى خود پناهشان دادى و در جایگاه راستین در همسایگى خودت قرارشان دادى... و آنها را براى مشاهده خودت انتخاب کردى.

    وجه دلالت روایت فوق بر مقصود هم این است که امام زین‏العابدین علیه‏السلام، از خدا درخواست مى‏کند که خدا او را براى قرب خود انتخاب کند، در حالى که حضرت مى‏داند خدا هیچ رابطه زمانى و مکانى با کسى ندارد و نیز امام هرگز یک امر اعتبارى و تشریفى را از خدا درخواست نمى‏کند که نیازى به اعتبار و تشریف ندارد، بلکه حضرت یک امر حقیقى را از خدا درخواست مى‏کند که جز با علم حضورى قابل درک نیست.

    3- امیرالمؤمنین على علیه‏السلام از خدا درخواست مى‏کند: «وَاجعَلنِى مِن أحسَنِ عَبیدِکَ وَ أقرَبهِم مَنزِلةً منکَ وَأخَصِّهِم زُلفةً لَدَیکَ»؛39 خدایا مرا از کسانى قرار بده که بهترین بندگان تو باشند؛ جایگاهشان به تو نزدیک‏تر و تقرّبشان به تو بیشتر باشد.

    روایات فوق نیز به همان بیانى که در روایات قبلى مورد تأکید قرار گرفت، بر این نکته دلالت مى‏کنند که حضرت یک امر حقیقى را از خدا درخواست مى‏کند که این امر به غیر از درک بى‏واسطه و حضورى خدا، قابل تطبیق بر معناى دیگرى نیست.

    استاد مصباح یکى از معانى «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»40 (هر کس خودش را شناخت در حقیقت خداى خود را شناخته است) را این مى‏داند که انسان اگر عین‏الرّبط بودن خود به خدا را بیابد خدا را هم با علم حضورى مى‏یابد. در حقیقت، بر اساس این معنا، روح انسان در اثر اعمال خاص، رابطه وجودى قوى‏ترى با خداى متعال پیدا مى‏کند و این یک امر حقیقى و تکوینى است، لکن با اختیار کسب مى‏شود.41 پس این رابطه، رابطه‏اى است که با علم حضورى درک مى‏شود و این علم حضورى هم قابل اشتداد است و تفاوت حقیقى مراتب انسان‏ها هم با همین معیار سنجیده مى‏شود. استاد مصباح معتقد است: انسان براى رسیدن به خدا در جهتى حرکت کند که جهت نفى استقلال از غیر خداست؛ یعنى در جهتى که همه را بنده و مملوک خدا بداند. دیگر همه چیز رنگ خدایى به خود بگیرد: «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً» (بقره: 138)؛ رنگ خدایى، و چه چیز بهتر از رنگ خدایى است؟ هم خود و هم دیگران را همه، به صورت غیرمستقل و فانى در خدا ببیند.42 امیرالمؤمنین علیه‏السلام نیز در مناجات شعبانیه عرض مى‏کند: «إلهى هَب لِى کَمَالَ الإنقِطَاعِ إلیکَ وَأنِر أبصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیاءِ نَظَرِهَا إلیکَ حتّى تَخرِقَ أبصَارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَهِ وَ تُصِیرَ أَروَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدسِکَ»؛43 خدایا! کامل‏ترین انقطاع به سوى خودت را نصیبم گردان و چشم‏هاى دل‏هاى ما را به روشنى نگاه به خودت روشن کن تا جایى که چشم‏هاى قلب‏ها، حجاب‏هاى نور را پاره کرده و به معدن عظمت واصل شود و جان‏هاى ما در عزت بارگاه قدسى‏ات آویخته شود. و به فرموده استاد مصباح، معناى حقیقى قرب الهى همان است که خدا مى‏فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا»(شمس: 9)؛ هر آینه رستگار شد آنکه تزکیه نفس نمود.44

    نتیجه اینکه با توجه به براهین و تحلیل‏هاى فوق مى‏توان گفت: از نظر استاد مصباح مصداق کمال نهایى و مطلوب بالذّات انسان «قرب به خدا» به معناى درک حضورى کامل از تعلّق محض به خداوند بوده و همین، ملاک تعیین ارزش اخلاقى افعال اختیارى انسان قرار مى‏گیرد، و چون لازمه کمال نهایى و مقام «قرب» لذت ابدى و عرفانى است،45 مى‏توان لذت ابدى را هم ملاک تعیین ارزش قرار داد.46 و نیز سعادت که غلبه لذت بر درد و رنج و دایمى بودن لذت است،47 لازمه قرب مى‏باشد و با کمال متحد است و غیرقابل انفکاک از یکدیگر هستند.48 پس مى‏توان گفت: ملاک ارزش اخلاقى از نظر استاد مصباح، سعادت، لذّت ابدى و کمال مى‏باشد.49

    راه رسیدن به قرب الهى هم از نظر استاد مصباح، عبادت است. این حقیقت راایشان‏در کتب تفصیلى اخلاقى و فلسفه اخلاق بیان نموده‏اند.50 ایشان تصریح کرده‏اند:

    راه اساسى رسیدن به آن هدف، عبادت وبندگى خداست. این نتیجه‏گیرى مبتنى بر مبانى اسلام و مضامین کتاب و سنّت است. در این ارتباط خداوند مى‏فرماید:«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ» (یس: 60ـ61)؛ اى فرزندان آدم، آیا از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را نپرستید که او براى شما دشمن آشکارى است و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است. در جاى دیگر خداوند مى‏فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56)؛ و ما جن و انس را نیافریدیم مگر براى اینکه مرا پرستش کنند. در آیه فوق، عبادت به عنوان راه رسیدن به هدف نهایى معرفى شده است. البته ظاهر آیه بر هدف بودن عبادت دلالت دارد، اما با دقت در آیات قرآن توهّم هدف نهایى بودن عبادت رفع مى‏گردد؛ چراکه گاهى در چند آیه قرآن براى موضوعى چند هدف متفاوت ذکر مى‏شود که بى‏شک، آن اهداف در طول هم قرار دارند و یکى از آنها هدف عالى و نهایى است و سایر اهداف، با حفظ جایگاه خود، در طول آن و مقدمه دست‏یابى به آن هستند. مثلاً، اگر کسى مى‏خواهد براى ملاقات دوستش به تهران برود، وقتى از او سؤال مى‏شود که چرا سوار ماشین مى‏شوى؟ او، هم مى‏تواند بگوید که مى‏خواهم به تهران بروم و هم مى‏تواند بگوید که به ملاقات دوستم مى‏روم. هر دو، هدف او هستند، اما یکى از آن دو هدف در طول دیگرى و مقدّمه دیگرى محسوب مى‏گردد. همچنین ما آفریده شده‏ایم که خداوند را عبادت کنیم و بى‏شک، عبادت هدف نیست و هدف از آن نیل به قرب خداست.51

    البته منظور، عبادتى است که همراه نیت خالص باشد. این حقیقت در جاى جاى قرآن نیز بیان شده و همواره ایمان با عمل صالح ذکر شده است. این خود نشان‏دهنده ارزش عبادت و نقش آن در رسیدن به کمال ذاتى یا همان قرب الهى است. در جایى مى‏فرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ» (انبیاء: 73)؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را ]هدایت مى‏کردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مى‏کردند. در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (حج: 76ـ77)؛ خداوند آنچه را در پیش روى آنها و در پشت سر آنهاست مى‏داند و همه امور به سوى خدا بازگردانده مى‏شوند. اى کسانى که ایمان آورده‏اید رکوع کنید، سجود کنید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید، شاید رستگار شوید. چنان‏که پیداست، آیه فوق علاوه بر امر به عبادت، برخى از مصادیق عبادت را نیز ذکر کرده است. در آیه دیگرى خداوند مى‏فرمایند: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (نور: 55)؛ خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که قطعا آنها را حکمران روى زمین قرار مى‏دهد، همان‏طور که به خلافت را به گذشتگان و پیشینیان آنها عطا کرد، و دین و آیینى که براى آنان پسندیده است، پابرجا و ریشه‏دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت تبدیل کرده [همچنان‏که ]آنان تنها مرا مى‏پرستند و چیزى را شریک من نمى‏دانند و کسانى که پس از آن کافر شوند همانا آنان فاسقان خواهند بود.

    حتى خدا به پیامبران الهى که اشرف انسان‏ها در نزد خدایند و خدا بیشترین کمال را براى آنها مى‏خواهد دستور مى‏دهد که او را عبادت کنند: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبیاء: 25)؛ و ما هیچ پیامبرى را قبل از تو نفرستادیم، مگر اینکه به او وحى کردیم که هیچ‏کس غیر از من شایسته پرستش نیست، پس مرا عبادت کنید. متفکران علوم عقلى نیز مقترن شدن ایمان با عمل صالح را موجب تقرّب به خدا مى‏دانند.52 چنان‏که قرآن هم این حقیقت را بیان نموده است: «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» (فاطر: 35)؛ هر کس عزّت را مى‏خواهد همانا همه عزّت و بزرگى از آنِ خداست و گفتار پاک (شهادت به توحید) به سوى خدا بالا مى‏رود و عمل صالح (عبادت خداوند) انسان مؤمن را به سوى خدا بالا مى‏برد. این نکته نیز لازم به یادآورى است که درجات قرب الهى هم داراى مراتب متفاوتى مى‏باشد.53

    نتیجه‏ گیرى

    1. استاد مصباح، مصداق ارزش ذاتى را «کمال انسان» دانسته که منطبق بر «تقرّب به خدا» و «قرب الى اللّه» است.

    2. ایشان براى «قرب»، سه معناى «زمانى ـ مکانى، وجودى و ارزشى» بیان نموده و معناى ارزشى را نیز داراى سه معناى «اعتبارى ـ تشریفى»، «تشبیهى» و «عرفانى» مى‏داند که جمعا پنج معنا هستند و البته این نکته را متذکر شده‏اند که تنها معناى عرفانى از معانى ارزشى بر «قرب الى اللّه» صادق است.

    3. تنها راه رسیدن به این حقیقت (کمال انسان و قرب الى اللّه) نیز عبادت است.

    ··· منابع

    • ـ ابن طاووس، اقبال‏الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367.
    • ـ ابن منظور، لسان‏العرب، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى و موسسة تاریخ‏الاسلامى، 1416ق.
    • ـ اصفهانى، راغب، مفردات الفاظ القرآن، بیروت و دمشق، الدار الشامیه و دارالقلم، بى‏تا.
    • ـاندلسى،ابن‏عطیه،المحرزالوجیز،بیروت،دارالکتب‏العلمیه،1422ق.
    • ـ بغوى، حسین‏بن مسعود، معالم التنزیل فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، 1430ق.
    • ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم، مؤسسه انتشاراتى امام عصر (عج)، 1381.
    • ـ جزائرى، سید نعمت‏اللّه، قصص‏الانبیاء، ط. الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1348ق.
    • ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائل‏الشیعة، بیروت، مؤسسة آل‏البیت، 1409 ق.
    • ـ صدوق، محمدبن على، علل‏الشرایع، قم، مکتبة الداورى، بى‏تا.
    • ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین، 1417ق.
    • ـ طوسى، محمدبن حسن، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1418ق.
    • ـ عاملى کفعمى، ابراهیم‏بن على، البلدالامین و الدرع‏الحصین، چ سنگى، بى‏تا.
    • ـ ـــــ ، مصباح الکفعمى، بیروت، مؤسسة النعمان، 1412ق.
    • ـ علیخانى، اسماعیل، «تحلیل معناشناختى قرب الى اللّه در قرآن کریم»، قرآن شناخت، ش 5 بهار و تابستان 1389، ص 109ـ144.
    • ـ کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، چ دوم، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1362.
    • ـ گیلانى، عبدالرزاق، مصباح‏الشریعة و مفتاح‏الحقیقة، چ دوم، تهران، کتابخانه صدوق، 1367.
    • ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ط. الثالثة، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، 1403ق.
    • ـ مصباح، مجتبى، ارزش اخلاقى از دیدگاه استاد مصباح، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.
    • ـ مصباح، محمدتقى، آموزش عقاید، چ هفدهم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1384.
    • ـ ـــــ ، آیین پرواز، تلخیص جواد محدثى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1385.
    • ـ ـــــ ، اخلاق در قرآن، نگارش محمدحسین اسکندرى، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1377.
    • ـ ـــــ ، اسلام و اخلاق، به کوشش سیدمحمد موسوى‏نژاد، قم، جهان‏آرا، بى‏تا.
    • ـ ـــــ ، به سوى او، تحقیق محمدمهدى نادرى قمى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382.
    • ـ ـــــ ، به سوى خودسازى، نگارش کریم سبحانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380.
    • ـ ـــــ ، پند جاوید (شرح وصیت امیرالمؤمنین علیه‏السلامبه امام حسن مجتبى علیه‏السلام)، نگارش على زینتى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1379.
    • ـ ـــــ ، پیش‏نیازهاى مدیریت اسلامى، تقریر غلامرضا متقى‏فر، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، مؤسسه امام خمینى، 1379.
    • ـ ـــــ ، خداشناسى (معارف قرآن، ج 1)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1376.
    • ـ ـــــ ، خودشناسى براى خودسازى، چ نهم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1383.
    • ـ ـــــ ، دروس فلسفه اخلاق، چ دوم، تهران، اطلاعات، 1370.
    • ـ ـــــ ، ره‏توشه (پندهاى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ابوذر)، نگارش کریم سبحانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1375.
    • ـ ـــــ ، معارف قرآن (خداشناسى، کیهان‏شناسى، انسان‏شناسى)، قم، مؤسسه در راه حق، 1376.
    • ـ ـــــ ، مکاتب اخلاقى، تقریر احمدحسین شریفى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381.
    • ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 23 (آشنایى با قرآن)، تهران، صدرا، بى‏تا.
    • ـ ـــــ ، مجموعه آثار، ج 23 (تعلیم و تربیت در اسلام)، تهران، صدرا، بى‏تا.
    • ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه‏المتعالیة فى الاسفارالعفلیة الاربعه، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، 1981م.
    • ـ یثربى، یحیى، عرفان نظرى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1372.

    * دانش‏پژوه دکترى مدرّسى معارف مبانى نظرى اسلام، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. Torkashvand110@yahoo.com دریافت: 29/1/90 ـ پذیرش: 11/4/90.


    • 1ـ مجتبى مصباح، ارزش‏اخلاقى از دیدگاه استادمصباح، ص 16.
    • 2ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 130.
    • 3ـ محمدتقى مصباح، به سوى خودسازى، نگارش کریم سبحانى، ص 95ـ96؛ همو، خودشناسى براى خودسازى، ص 42.
    • 4ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 164.
    • 5ـ مجتبى مصباح، ارزش‏اخلاقى از دیدگاه استادمصباح، ص 17.
    • 6ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 130؛ همو، خودشناسى براى خودسازى، ص 13.
    • 7ـ محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ص 246؛ همو، دروس فلسفه اخلاق، ص 161؛ همو، پیش‏نیازهاى مدیریت اسلامى، تقریر
      غلامرضا متقى‏فر، ص 195ـ169؛ همو، به سوى خودسازى، ص 105؛ همو، خودشناسى براى خودسازى، ص 41.
    • 8ـ محمدتقى مصباح، به سوى او، تحقیق محمدمهدى نادرى قمى، ص 43.
    • 9ـ محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ص 28؛ همو، معارف قرآن خداشناسى، کیهان‏شناسى، انسان‏شناسى، ص 445ـ450.
    • 10ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 160؛ همو، به سوى خودسازى، ص 105.
    • 11ـ همان، ص 164.
    • 12ـ محمدتقى مصباح، به سوى او، ص 49ـ50؛ همو، آیین پرواز، تلخیص جواد محدثى، ص 39.
    • 13ـ همو، به سوى خودسازى، ص 10ـ11.
    • 14ـ همو، آموزش عقاید، ص 364ـ365.
    • 15ـ ابن منظور، لسان‏العرب، ذیل واژه «قرب»؛ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ‏القرآن، ذیل واژه «قرب».
    • 16ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 120؛ همو، به سوى او، ص 52؛ همو، به سوى خودسازى، ص 247؛ همو، پیش‏نیازى‏هاى مدیریت اسلامى، ص 174ـ175؛ مجتبى مصباح، ارزش اخلاقى از دیدگاه استاد مصباح، ص 20.
    • 17ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 4، ص 245.
    • 18ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 120ـ121؛ همو، به سوى خودسازى، ص 228.
    • 19ـ همو، پیش‏نیازى‏هاى مدیریت اسلامى، ص 178؛ مجتبى مصباح، ارزش اخلاقى از دیدگاه استاد مصباح، ص 21.
    • 20ـ محمدتقى مصباح، پیش‏نیازى‏هاى مدیریت اسلامى، ص 191؛ همو، به سوى خودسازى، ص 250.
    • 21ـ همو، آموزش عقاید، ص 250.
    • 22ـ براى نمونه، ر.ک: حسین‏بن مسعود بغوى، معالم‏التنزیل فى تفسیرالقرآن، ج 5، ص 6؛ ابن‏عطیه اندلسى، المحرز الوجیز، ج 5، ص 240.
    • 23ـ براى اطلاع بیشتر از مراتب توحید، ر.ک: محمدتقى مصباح، خداشناسى معارف قرآن، ج 1؛ همو، اسلام و اخلاق، به کوشش سیدمحمد موسوى‏نژاد، ص 16.
    • 24ـ محمدتقى مصباح، پیش‏نیازهاى مدیریت اسلامى، ص 192ـ193؛ همو، به سوى خودسازى، ص 250.
    • 25ـ مجتبى مصباح، ارزش‏اخلاقى از دیدگاه استادمصباح، ص 23.
    • 26ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 362.
    • 27ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 95، ص 226؛ سیدبن طاووس، اقبال‏الاعمال، ص 349، فرازى از دعاى عرفه.
    • 28ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 72؛ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 263.
    • 29ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 91، ص 147.
    • 30ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 19، ص 118و121.
    • 31ـ محمدتقى مصباح، پیش‏نیازى‏هاى مدیریت اسلامى، ص 195ـ196؛ همو، به سوى خودسازى، ص 252.
    • 32ـ یحیى یثربى، عرفان نظرى، ص 42.
    • 33ـ محمدتقى مصباح، به سوى او، ص 57.
    • 34ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 14، ص 63ـ64.
    • 35ـ شهید مطهّرى نیز برخى از معانى فوق را بیان کرده است. ر.ک: مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 23 (تعلیم و تربیت در اسلام)، ص
      290ـ309؛ همو، آشنایى با قرآن، ص 676ـ683.
    • 36ـ نیز، ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 14، ص 63ـ64.
    • 37ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ج 2، ص 496؛ محمدبن على صدوق، علل‏الشرایع، ج 1، ص 284؛ سید نعمت‏اللّه جزائرى، قصص‏الانبیاء، ص 344.
    • 38ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 93، ص 322.
    • 39ـ محمدبن حسن طوسى، مصباح‏المتهجد، ص 587ـ588؛ ابراهیم‏بن على عاملى کفعمى، مصباح‏الکفعمى، ج 2، ص 654؛ همو، البلدالامین و الدرع الحصین، ص 191.
    • 40ـ عبدالرزاق گیلانى، مصباح‏الشریعه و مفتاح‏الحقیقه، ص 342؛ عبدالواحدبن‏محمدتمیمى‏آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ص 695.
    • 41ـ محمدتقى مصباح، پیش‏نیازهاى مدیریت اسلامى، ص 179ـ180؛ همو، دروس فلسفه اخلاق، ص 121.
    • 42ـ همو، دروس فلسفه اخلاق، ص 122ـ123.
    • 43ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 91، ص 98.
    • 44ـ محمدتقى مصباح، به سوى او، ص 56ـ57.
    • 45ـ همو، به سوى خودسازى، ص 104.
    • 46ـ همو، پیش‏نیازى‏هاى مدیریت اسلامى، ص 201.
    • 47ـ همو، اخلاق در قرآن، نگارش محمدحسین اسکندرى، ج 1، ص 29.
    • 48ـ همان، ص 52.
    • 49ـ مجتبى مصباح، ارزش‏اخلاقى از دیدگاه استادمصباح، ص 26.
    • 50ـ ر.ک: محمدتقى مصباح، مکاتب اخلاقى، تقریر احمدحسین شریفى، ص 351ـ352؛ همو، پند جاوید، نگارش على زینتى، ج 1و2؛
      همو، ره‏توشه پندهاى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به ابوذر، ج 1، ص 15ـ26؛ ج 2، ص 195ـ345، 179ـ315 و 483.
    • 51ـ محمدتقى مصباح، آموزش عقاید، ص 267ـ268.
    • 52ـ ملّاصدرا، الحکمه‏المتعالیة فى الاسفارالعقلیة الاربعة، ج 1، ص 3.
    • 53ـ براى اطلاع بیشتر از مراتب و درجات قرب، ر.ک: اسماعیل علیخانى، «تحلیل معناشناختى قرب الى اللّه در قرآن کریم»، قرآن شناخت،
      ش 5.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکاشوند، احسان.(1390) مصداق کمال انسان از دیدگاه استاد مصباح با نگاهى بر قرآن و روایات. ماهنامه معرفت، 20(5)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    احسان ترکاشوند."مصداق کمال انسان از دیدگاه استاد مصباح با نگاهى بر قرآن و روایات". ماهنامه معرفت، 20، 5، 1390، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکاشوند، احسان.(1390) 'مصداق کمال انسان از دیدگاه استاد مصباح با نگاهى بر قرآن و روایات'، ماهنامه معرفت، 20(5), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکاشوند، احسان. مصداق کمال انسان از دیدگاه استاد مصباح با نگاهى بر قرآن و روایات. معرفت، 20, 1390؛ 20(5): 5-