تأمّلى بر رهیافت قرآن کریم به مقوله نوآورى براى نیل به توسعه اسلامى
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم- شماره 164-مرداد1390، 83-98
مرضیه محصص*
چکیده
امروزه سطح ارتقاى شایستگىها و قابلیتها در تمام عرصههاى رقابتى، اعم از سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و مانند اینها، ملاکى براى تعیین توسعهیافتگى کشورها تلقّى مىشود. توسعه در کشورهاى اسلامى فرایند تحول بلندمدت و همهجانبه جامعه در چارچوب غایات احکام اسلامى است و تحقق آن، پیششرطهاى متعددى دارد.
نوآورى، یعنى روش ایجاد تحول در انگارهها و بهرهبردارى از اندیشههاى نو و خلّاقانه در حلّ موضوعات روزآمد، از جمله بسترهاى فرهنگى مهم در مسیر تحقق توسعه اسلامى به شمار مىآید. مسلما استخراج دیدگاه قرآن کریم در اینباره تکلیفى عقلانى و دینى به شمار مىآید.
این مقاله با هدف بهرهگیرى از روش تفسیر موضوعى و با مراجعه به تفاسیر مختلف با بررسى موضوعاتى همچون فطرت، تکامل و آزادى انسان از منظر قرآن کریم، جواز تحقق نوآورى در عرصههاى مختلف را تبیین نموده و با الهام از رهنمودهاى قرآن کریم، خصوصیات محورى نوآور مسلمان از جمله عبودیت، خردورزى، شرح صدر، غایتمندى و تلاشگرى را ترسیم کرده است.
کلیدواژهها: قرآن کریم، نوآورى، توسعه اسلامى، نوآور مسلمان.
مقدّمه
«نوآورى» واژهاى فارسى و معادل آن در زبان عربى معاصر «التجدید» است.1 به کارگیرى این واژه در ایران و سایر کشورهاى مجاور از قرن 19 میلادى متداول گشت.2 در معجمهاى لغوى متقدمان، فحواى مدنظر ما از نوآورى، در زیرمجموعههاى ریشه «بدع» آمده است؛ یعنى کلمه نوآورى و بدعتگذارى یکسان تلقّى شدهاند. در کتابهاى لغت طراز اول «بدع» به آفریدن، آغازنمودن3 و ساخت چیزى بدون الگویى پیشین معنا شده است.4
در فرهنگهاى لغت معاصر «نوآورى» ساختن چیزى تازه یا نظریهاى جدید در فرایند تولید است.5
مفهوم نوآورى در قرآن کریم با ریشههاى فعلى همچون بدع (بقره: 117؛ انعام: 101)، بدء (بروج: 13؛ روم: 11؛ یونس: 34)، انشاء (یس: 79؛ واقعه: 72؛ عنکبوت: 20)، خلق (نحل: 4؛ فرقان: 54؛ علق: 2) و فطر (انعام: 79؛ روم: 30) تداعى مىشود.
مفسّران با اشاره به اسم فاعل چنین ریشههاى فعلى این نامها را از جمله «اسماء حسنى» یا نامهاى نیک نامتناهى بارىتعالى و حاکى صفاتى ثبوتى الهى مىدانند و معتقدند باید بدان صفات ایمان آورد و کوشید پرتوى از مفهوم این صفات را در وجود انسانى خود که از صبغهاى الهى برخوردار است منعکس کرد، چراکه هدف از ذکر چنین صفاتى تشویق به تخلّق بدانهاست.6
در مجموع مىتوان گفت نوآورى توانایى ارائه مفهوم یا فرآوردهاى جدید در متن حیات است و به صورتهاى گوناگونى ظهور مىیابد، از جمله: ارائه محتوایى کاملاً جدید و نوظهور، حل تناقضات و تعارضات میان مبانى چندین اندیشه و ارائه طبقهبندى نو از آگاهىهاى پیشین.
واژه «توسعه» به معناى گسترش، تطور، خروج و فراخى تدریجى است.7 گستردگى کاربرد این اصطلاح در زمینههاى مختلف اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، و دفاعى، تجزیه و تحلیل مرزهاى آن را براى محققان دشوار ساخته است. توسعه از جمله مفاهیم ارزشى و چندبعدى است که از آغاز پیدایش تاکنون سیرى تحولى را پیموده است.8 از توسعه در دانشها و گسترههاى گوناگون تعاریف متفاوت و متعددى ارائه شده است. گروهى توسعه را فرایند گذار از سنت به تجدد تعریف مىکنند.9 گروهى دیگر توسعه را فرایند انتقال از وضعیت غیرعقلانى و نامطلوب به سوى وضعیت عقلانى و مطلوب مىدانند.10 در فرهنگ علوم سیاسى توسعه به معناى رشد و گسترش همه شرایط و جنبههاى مادى و معنوى زندگى اجتماعى ذکر شده است.11 البته غالبا توسعه را بر پیشرفت اقتصادى جوامع اطلاق و تعاریف نامنقحى از آن ارائه کردهاند. بهترین تعریف این است که «توسعه فرایندى است که زمینه شکوفایى استعدادهاى گوناگون انسان را فراهم مىسازد، تا با استفاده بهینه از منابع مختلف، بستر مناسبى براى رشد تولیدات ملى و هماهنگ با تأمین خواستههاى اصیل انسانى دیگر فراهم آید و در نتیجه افراد جامعه در این فرایند مسیر تکاملى شایسته خود را بپیمایند.»12
امروزه بسیارى صاحبنظران غربى به تعیین و تبیین شاخصههاى توسعه پرداخته و با اشاعه نظریههاى خود در کشورها از آن به مثابه وسیله سلطهجویانه بهرههاى فراوان بردهاند. این تعاریف از توسعه، در کشورهاى غربى بهبود وضعیت معاش، پیشرفت فناورى، تسلط بیشتر بر طبیعت و... را دربر داشته، اما پیامدهاى تلخى چون تنوعگرایى، لذتطلبى و تهى شدن انسانها از جنبه معنوى را نیز به دنبال داشته است.13 مىتوان گفت فرایند توسعه در غرب، نقش دین را به حاشیه رانده است. بىشک چنین توسعهاى براى جامعهاى دینمدار مقبول نیست و برخى از شاخصههاى آن در تضاد صریح با مبانى ارزشى اسلامى قرار دارد.
جهانبینى توحیدى اسلام که تجلىگر دینى بصیرتبخش و پویاست، برخلاف تعاریف کمّى ارائه شده از توسعه در غرب، گونهاى از رشد و توسعه را فراروى پیروان قرار مىدهد که بر جهانبینى آنها منطبق است؛ چراکه توسعه مورد پذیرش یک جامعه اسلامى با باورهاى نهادینه شده در نظام ارزشى اسلام در تعارض نیست و با روح دیانت و با ساختار کلى حاکم بر جامعه تناسب کامل دارد.
پیشفرض ما در این پژوهش آن است که الگوهاى توسعه که نظریهپردازان غربى ارائه کردهاند، در تمام اقلیمهاى فرهنگى و تاریخى، به ویژه کشورهاى اسلامى، قابلیت اجرا ندارند و الگویى جامع و مانع براى همگان محسوب نمىشوند؛زیرااساساهدفتوسعهمطلوب اسلامى در گام اول، تعالى و رشد روحى و معنوى انسان است.
در معارف دینى، «توسعه» با مفهوم جامعترى مطرح مىشود و همه فرایندهاى حیاتى انسان به عنوان موجودى دوساحتى را دربر مىگیرد.شایدبتوانواژگان«رشد»،«تکامل» و «اعتلاء» را با اندکى تسامح معادل «توسعه» شمرد.
بر این مبنا لازم است اهداف مدنظر در عرصههاى اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و علمى به روشنى تعیین گردد و از الگوهاى رهایىبخش و مستقل اسلامى براى تشریح مفهوم توسعه در آن عرصه بهرهبردارى شود. بدین منظور ارائه شاخصههاى توسعه اسلامى تلاشى مبارک در مسیر امحاى برنامههاى غربىمنش توسعه در ممالک اسلامى است.
به جرأت مىتوان گفت در فرهنگ قرآنى از یکسو راهکارهاى صریحى ارائه گردیده که تحقق آن به توسعه اسلامى خواهد انجامید. از جمله این راهکارها عبارتاند از: اصل منع تسلط بیگانگان بر مسلمانان،14 اصل عزتمندى مؤمنان،15 اصل وجوب مقابله با تجاوزکاران،16 اصل راهیابى خداشناسان.17
از دیگر سو طیف وسیعى از شاخصههاى موردنیاز توسعه شناسانده شده است. یکى از این شاخصهها که کمتر در کانون دقت قرار گرفته نوآورى است. به نظر مىآید نوآورى به عنوان یکى از مهمترین شاخصههاى فرهنگى در روند توسعه اسلامى، سبب خواهد شد رکودى که در بعضى عرصهها دامنگیر جوامع گردیده، زائل شود.
کتابها و مقالاتى که تاکنون با عنوان نوآورى نوشته شده، غالبا با رویکرد مدیریتى یا روانشناختى بوده است. براى مثال مىتوان به مقالههاى زیر اشاره کرد:
ـ مقاله «آسیبشناسى خلّاقیت و نوآورى در دانشگاه»18 به عوامل و موانع تحقق نوآورى در دانشگاهها با استناد به مبانى مدیریتى اشاره کرده است.
ـ «جایگاه نوآورى و شکوفایى در قرآن»19 به تبیین تمایز خلّاقیت و نوآورى پرداخته و بر اهمیت بحث نوآورى و شکوفایى در قرآن کریم تأکید کرده است. شایان ذکر است در میان نوشتههاى معاصران بحث نوآورى به طور مدون با تعیین مبانى قرآنى و تنقیح شاخصههاى آن در جهت نیل به توسعه در کانون بررسى قرار نگرفته است.
مقاله حاضر به اجمال، در پى پاسخگویى به دو پرسش اساسى درباره نوآورى است:
1. اتخاذ رویکردهاى نوآورانه در موضوعات تا چه اندازه مورد تأیید آموزههاى قرآنى است؟
2. آراسته شدن به چه خصوصیاتى براى نوآور مسلمان براى نیل به توسعه اسلامى ضرورى است؟
به پرسش اول ذیل عنوان «جواز نوآورى» و پرسش دوم زیر عنوان «خصوصیات نوآور مسلمان»پاسخ مىدهیم.
1. دلیلهاى جواز نوآورى
قرآن کریم از مسائلى در مورد انسان و زندگى انسان سخن گفته است که مىتواند جوازنامهاى بر نوآورى در اسلام باشد. این مسائل عبارتاند از:
1ـ1. فطرت انسانى
«فطرت» در میان مباحث مطرح در معارف اسلامى جایگاه ویژهاى دارد. نخست کاربرد این واژه در آیه «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (روم: 30)؛ (پس [تو اى رسول ]مستقیم رو به جانب آیین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروى کن) سپس شرح و بسط آن در قالب احادیث معصومان علیهمالسلام، موجب توجه دانشورانِ ساحتِ انسانشناسى از ابعاد گوناگون بدان گردید. موضوع وجود فطرت یا سرشت در انسان یا به عبارت دیگر فطرتمندى انسان، با توجه به ادلّه دینى،20 تقریبا امرى مسلم است و اساسا بسیارى از سنتهاى الهى همچون ارسال رسل و نزول کتب آسمانى در صورت پذیرش چنین مقدّمهاى معنا و مفهوم خواهد یافت.
سؤالى که ممکن است به ذهن متبادر شود این است که آیا نوآورى نیز از جمله فطریات و خصوصیات سرشتى و نهادینه شده در عمق وجود انسان مىباشد که اسلام بر تحقق آن صحه گذاشته است؟
در پاسخ باید گفت واژه «فطرت» به تعبیر شهید مطهّرى «امالمسائل»21 و «هسته حیات انسانى»22 است. آیتاللّه جواد آملى از آن با عنوان «فرهنگ مشترک»23 یاد نموده است. از جمله مهمترین ویژگىهاى فطرت، همگانى بودن و فراگیرى، فراحیوانى بودن، غیراکتسابى بودن، زوالناپذیر بودن، قداست داشتن و ملاک تعالى انسان بودن است.
از بررسى آراى دانشوران فرهیخته چنین برمىآید که همگان در مرزبندى گستره کارکرد فطرت بر حیطههاى علمىوعملى یا نظرىواخلاقى تأکید دارند و وجود فطرت از دیدگاه اسلام امرى انکارناپذیر تلقّى شده است.24
برخى از اندیشوران به صراحت، موضوع ابداع، آفرینندگى و ابتکار را از جمله مهمترین فطریات در نهاد انسان برشمردهاند.25 برخى نیز معناى موردنظر ما از نوآورى را ذیل عنوان میل فطرى «کنجکاوى» مطرح کرده و در تعریف آن نوشتهاند: «این همان حسى است که از روز نخست فکر بشر را به بحث و بررسى پیرامون مسائل مهم و مجهول وادار کرده، و در پرتو آن علوم و صنایع پدید آمدهاند. این همان حسى است که از روزگار پیش به کاشفان و مخترعان و پایهگذاران علوم، نیرو بخشیده که از روى رازهاى نهفته پرده بردارند، و به ناملایمات و سختىها در طریق کشف رازهاى طبیعت، تن دهند.»26
بدین ترتیب موضوع جالب توجهى که به چشم مىخورد، تأکید بزرگانِ عرصه عقاید و تفسیر، مبنى بر فطرى بودن موضوع ابتکار و نوآورى است. طرح چنین مبحثى مىتواند بسیار رهگشا باشد؛ چراکه در این صورت و بر مبناى دو مقدّمه اساسى، به استنتاجهایى منطقى و نو دست خواهیم یافت:
مقدّمه اول آنکه دینپژوهان بر سازگارى و تناسب کامل اسلام با فطرت انسانى همرأىاند. بعضى دیگر دین اسلام را مبنى بر اساس توحید و معارف و احکام آن را مطابق با فطرت و هدف آن را به انجام رسانیدن خواستههاى فطرى انسان و تعدیل آنها مىدانند و این امر را حق طبیعى و مشروع انسان مىشمارند.27
مقدّمه دوم عبارت است از اینکه نوآورى و خلّاقیت یکى از فطریات و امور سرشتى محسوب مىشود. مىتوان گفت تمایل به نوآورى به عنوان یک سایق درونى و سرشتى، منشأ بسیارى از تحولات و حرکتها در زندگى بشر بوده است.
بر این اساس مىتوان به دو نتیجه ارزشمند نایل آمد:
1. اسلام مؤید و تصدیقکننده نوآورى در محدوده تعیین شده و همسو با سایر فطریات است. به عبارت دیگر، اسلام مجموعه نوآورىهایى را که در مسیر عبودیت و استفاده بهتر از نعمتهاى بىکران الهى است نه تنها منع نمىکند، بلکه تحسین مىکند.
2. از آنجا که امور فطرى همگانىاند، چنانچه از یکسو افراد به درجه مطلوبى از خودشناسى ـ که حقیقتا گام اول در مسیر خداشناسى است ـ برسند، و از سویى دیگر در محیطى مناسب رشد و نمو یابند، منشأ بروز نوآورىهاى شگرفى خواهند شد.
البته نوآورى در زمینههاى مختلف مستلزم آشنایى با اصول و مبانى و شاخصههاى همان رشته است، و در صورت وجود انگیزه کافى براى بارور ساختن این بعد فطرى و همچنین در صورت زدودن عوامل زوال فطرت، نوآورى در آن زمینه محقق خواهد شد.
1ـ2. تکامل آدمى
کمال یک موجود، به فعلیت رسانیدن استعدادهاى سرشتى اوست28 و تکامل گام برداشتن در مسیر کمال مىباشد.29
از منظر قرآن کریم، تمام مخلوقات در جهت کمال و رشد، هدایت فطرى شدهاند. خداوند متعال مىفرماید: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (طه: 50)؛ پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است. مطابق این آیه، سیر تکاملى پدیدهها در جهان تأیید شده است؛ چراکه اساسا حکمت اعطاى موهبتها، فراهمسازى امکانات مورد نیاز براى نیل به تکامل است. علّامه طباطبائى در اینباره مىنویسد: «هر چیزى با جهازى که بدان مجهز گشته به سوى کمالش هدایت شده و هادى او خداست.»30 پس سنت فطرى کمال سراسر خلقت را فراگرفته و موجودى از این قانون مستثنى نیست؛ زیرا خداوندى که خود کمال مطلق است، مخلوقى در مسیر کمال مىآفریند.31
در میان موجودات، انسان به دلیل برخوردارى از موهبتهایى همچون اختیار و اندیشه، بیشترین استعداد را براى حرکت تعاملى داراست. محققان بر این باورند که انسان موجودى با قابلیت تکامل نظرى (شناختى یا علمى) و تکامل عملى است. کمال نظرى عبارت از هرگونه معرفت حصولى یا حضورى جدیدى است که به نسبت نوع و اهمیت آن، نقشى در رشد و کمال نفس آدمى ایفا مىنماید. بنابراین تعریف، بشر موجودى است که در سایه فزونى معرفت و آگاهى، کمالى نو مىیابد.32 کمال در این معنا ارتباط مستقیمى با موضوع نوآورى دارد، تا آنجا که برخى نوآورى را فرایند تغییر و تکامل سازمانبندى حیات ذهنى دانستهاند.33 به عبارت دیگر مىتوان گفت نوآورى یکى از نشانههاى، تکامل افراد در بعد نظرى است. علّامه طباطبائى در اینباره مىنویسد: «اجتماع بشرى در سیر ارتقایى خود، تنها به یک چیز احتیاج دارد و آن این است که روزبهروز در طرق استفاده از مزایاى طبیعت تحول و تکامل یابد. این تحول از طریق بررسى فنى و مداوم و پیگیر و تطبیق دائم عمل بر علم حاصل مىشود و اسلام از هیچیک از این موضوعات جلوگیرى نکرده است.»34
در تعالیم قرآنى، بر رابطه کیفیت عمل و تغییر تکاملى تأکید شده است. خداوند متعال مىفرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد: 11)؛ در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. شهید مطهّرى در اینباره مىنویسد: «اینکه تا مردمى با ابتکار خودشان در اوضاع و احوال خود تغییرى ندهند خداوند اوضاع و احوال عمومى آنها را عوض نمىکند، سنت لایتغیر الهى است.»35 این اصل قرآنى، لزوم تولد تازه و حرکت جدید را در عرصههاى فکرى و عملى، اثبات مىنماید.
نوآورى مقدّمه هر تولد و حرکت نو است. نوآورى اسلامى که در سیر تکاملى انسان و توسعه جامعه اسلامى نقشى فعال ایفا مىکند از راه علم صائب و عمل صالح اجرایى خواهد شد.
1ـ3. آزادى انسان
آزادى از جمله مهمترین خواستههاى سرشتى آدمى و مقدسات بشرى محسوب مىشود. اسلام آزادى را «واقعیت مقدس»36 و «یک اصل مهم اسلامى»37 مىداند. قرآن کریم، اسلام را منادى و پیامآور آزادى معرفى مىکند و مىفرماید: «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»(اعراف: 157)؛ از [دوش ]آنان قید و بندهایى را که برایشان بوده است برمىدارد.
آزادى از دیدگاه اسلام، رها شدن از اسارت غیر خداست؛ تا آن اندازه که رسیدن به آزادى و نجات خویش از انواع بندگىهاى پنهان و آشکار، از مهمترین هدفهاى هر مسلمانى به شمار مىآید و همواره مورد تأکید و تشویق است تا مبادا لحظهاى در یکتاپرستى متزلزل شود و طوق بندگى غیرخدا را بر گردن نهد و در نتیجه گوهر ارزشمند آزادى را به رایگان از دست دهد. خلاصه مىتوان گفت پذیرش موضوع آزادى از سوى دین مبین اسلام، حاصل پذیرش اصول معین و ویژهاى در انسانشناسى اسلامى است. از جمله مىتوان به انتخابگرى انسان38 مکلف بودن انسان،39 مورد آزمایش قرار گرفتن انسان،40 و مقام خلیفهاللهى41 او اشاره کرد. نکته مهم آنکه حدود آزادى را موازین و احکام اسلامى تعیین کرده است. شهید مطهّرى حدود و مرزهاى آزادى را مسیر انسانیت معرفى مىکند و مىنویسد: «ملاک شرافت و احترام آزادى انسان این است که انسان در مسیر انسانیت باشد. انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت، نه انسان را در هر چه خودش انتخاب مىکند ولو بر ضد انسانیت باشد.»42
در اینجا ممکن است این شبهه مطرح شود که با پذیرش این مقدّمه که آزادى یکى از ارزشهاى انسان قرآنى است، پس لزوما نوآورى نیز عملى به فراخناى آزادى اوست. در پاسخ به این شبهه باید گفت: صرفا تأیید مفهوم آزادى در قرآن، نمىتواند دلیل کافى بر این امر باشد و لزوما باید حدود و ثغور آزادى در انواع قابل طرح آن همچون آزادى عمل، آزادى اندیشه و آزادى بیان تعیین گردد، سپس امکان نوآورى در هریک از حیطههاى مذکور معین شود.
1ـ3.1. آزادى اندیشه: اندیشیدن یا تفکر همان بهرهگیرى از نیروى عقل براى یافتن حقیقت و رفع مجهولات است. اندیشه باید آزاد باشد، تا بتواند حقایق را آنگونه که شایسته است دریابد. در منشور قرآن با خطابهایى همچون «أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ»، «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ»، «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» و بسیارى عبارات دیگر بر اندیشیدن تأکید شده است.
علّامه جعفرى آزادى اندیشه را مستلزم پدید آوردن تمدنها معرفى مىکند:
زیرا هنگامى که انسانهاى یک جامعه نتوانند فعالیتهاى مغزى و عضلانى را مستند به شخصیت خود بدانند و وجدان خود را در آن فعالیتها آزاد احساس کنند، خود را نوعى ماشین تلقّى کنند که عوامل جبرى درونى و بیرونى آنان را اداره مىکند، در این صورت دچار بیگانگى از شخصیت خود شده، رنج مستمرى در درون خود ایجاد مىکنند و هرگونه رشد و تحول و پویایى را از دست مىدهند.43
شهید مطهّرى آزادى اندیشه را مایه پیشرفت و رشد اسلام برشمرده، مىنویسد:
تجربههاى گذشتگان نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادى فکرى ولو از روى سوءنیت برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید، به طورى که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند، و ما هم در مقابل آرا و نظریات خودمان را مطرح کنیم، در چنین زمینهاى خواهد بود که اسلام هرچه بیشتر رشد مىکند.44
البته چنانکه در بخش مربوط به آزادى انسان در عملکردها نیز اشاره شد، ذکر این نکته ضرورى است که در اسلام، آزادى توأم با احساس مسئولیت، از اصولىترین حقوق انسانى به شمار مىرود و اصولاً وجود دستگاه تعقل و ادراک، در انسان براى آزادانه اندیشیدن و بهرهگیرى از مواهب خلقت در سیر استکمالى بشر است. پس نوآورىهایى که بر پایه اصول آزاداندیشى شکل مىگیرد، باید هدفمند و در جهت غایات انسان دوستانه و خدامدارانه باشد.
1ـ3.2. آزادى عمل: از دیدگاه اسلام، انسان در نحوه عملکرد خویش مختار است و جبرى بر او حاکم نیست: «فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً.»(انسان: 29 و مزمل: 19) البته انسان در قبال اعمال منتخب خویش مسئول است و در روز قیامت درباره افعال او سؤال خواهد شد: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(تکاثر: 8): و تمامى اعمال خود را حاضر خواهد دید: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ» (آلعمران: 30) و از نتایج آن اعمال برخوردار مىشود: «وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.» (زخرف: 72) علاوه بر آن در همین دنیا نیز بازتاب اعمال شایسته یا ناشایست خود را دریافت مىکند: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرا یَرَهُ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّا یَرَهُ» (زلزله: 7و8).
در مجموع، انسان قرآنى آراسته به آزادى معقول یا آزادى مسئولانه مقید است. پذیرش این موضوع در ارائه نوآورىها بسیار مهم است؛ چراکه بر این مبنا افراد با در نظر گرفتن مجموعه مسئولیتهاى فردى و اجتماعى خویش، امکان نوآورى در حیطههاى مجاز را دارند؛ یعنى مىتوانند از امکانات موجود به نحو معقولى استفاده کنند. به عبارت دیگر در عین آزادى، به قیود وحیانى و عقلانى موجود شریعت مقیدند. این قیود مهارکننده طغیانگرىها و سوقدهنده او در مسیر کمال واقعى محسوب مىشوند.
یکى از محققان معاصر، پس از ارائه تعاریف مختلفى از آزادى، یکى از تعاریف را سازگارتر با جهانبینى الهى مىداند و آن آزادى به معناى «فراهم ساختن شرایط شکوفایى استعدادها»45 است. به نظر مىآید این تعریف از آزادى، حیطه نوآورىها را در عرصه عمل به خوبى مشخص مىنماید:
هر فردى، با استعداد و توان خاصى آفریده شده و اختلاف در لیاقت و شایستگىها رمز همزیستى و پیوستگى افراد به یکدیگر است، ولى استعدادها در هر شرایطى شکوفا نبوده، بلکه در شرایط خاصى، خود را نشان مىدهند. واقعیت آزادى عبارت از فراهم ساختن شرایط شکوفایى استعدادها در جامعه است. به گونهاى که هر فرد و هر گروهى از شرایط موجود بهرهمند شود و راه رشد و تکامل را در پیش بگیرد و توانها را به فعلیت تبدیل سازد. مساعد ساختن شرایط براى شکوفایى استعدادها نامى جز آزادىکهشاخهاىازعدالتاستندارد.46
نویسنده سپس خلّاقیت و آفرینشگرى روزافزون را نخستین عامل تحقق آزادى و شکوفایى استعدادها معرفى مىکند و بر لزوم بهرهگیرى از آموزههاى الهى در این مسیر تأکید ورزیده، مىنویسد: «رنسانس در غرب هرچند نوآورىهایى در علوم طبیعى و فلکى پدید آورد و قوانین پوشیده را آشکار ساخت ولى بر اثر غفلت از آموزههاى الهى یک نوع انحطاط فکرى درباره شناخت انسان و ماوراى طبیعت به بار آورد که هرگز قابل جبران نیست.»47 بدین ترتیب آنچه در عملکردهاى نوآورانه انسانى باید مورد توجه قرار گیرد، مستند بودن بر آموزههاى وحیانى است. به عبارت دیگر در عرصه نوآورى، رعایت حدود شرعى تضمینکننده مطلوبیت نتیجه عمل است.
1ـ3ـ3. آزادى بیان: بیان سخنى بر مبناى اندیشه است که از معناى موردنظر گوینده پرده برمىدارد. آزادى بیان عبارت است از طرح هر نوع اندیشه، که به صورتهاى گوناگون عرضه مىگردد، مانند گفتار و نوشتار، تصویر و فیلم، تئاتر و تعزیه و هر چیزى که مىتواند اندیشه انسان را در اذهان مخاطبان مجسم سازد. بیان اندیشهها از موهبتهاى الهى است که قرآن از آن یاد مىکند و مىفرماید: «خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ.» (رحمان: 3و4) هرگاه بیان اندیشه به صورت گفتوگو صورت پذیرد، ابهامهاى دیرینه را از سیماى حقیقت مىزداید، و چهره واقعیت با درخشندگى خاصى نمایان مىشود.
آزادى بیان در زندگى پیامبران و معصومان به خوبى تبلور یافته است. امام صادق علیهالسلام در حدیثى زندگى حقیقى را در گرو تحقق آزادى بیان در جامعه معرفى کردهاند. ایشان از اسماعیل البصرى پرسیدهاند: «آیا شما مىتوانید در مکانى جمع شوید و با یکدیگر به گفتوگو بپردازید و آنچه را مىخواهید بیان کنید و از هر کس بیزارى جویید و به هر کس مىخواهید مهربانى کنید؟» او در پاسخ گفت: آرى، حضرت فرمودند: «آیا زندگى جز این است؟!»48
در تبیین ملازمه میان آزادى بیان و نوآورى نگاشتهاند: رمز ترقى اندیشهها و بهرهمندىهاى ناشى از آن، در اظهارنظر و تضارب آرا نهفته است. ابتکار و نوآورى، مرهون محیط آزاد اجتماعى است. آزادى گفتار، وحدت و همبستگى را در جامعه گسترش مىدهد و با کاهش کینهها، نقاط ضعف، سستى و نارسایىهاى پنهان یک جامعه را آشکار مىکند و در نهایت، مانع از پیدایش استبداد، اختناق و طغیان اجتماعى مىگردد. در مقابل، جلوگیرى از بیان افکار و عقاید سبب تنبلى مغزها و سلب قوه ابتکار مىشود؛ افراد قالبى بار مىآیند؛ جوانههاى استعداد مىخشکد؛ حرکت و تحول افول مىکند؛ زمینه نفاق، اختلاف، پنهانکارى و نافرمانى به وجود مىآید و زمینههاى انحراف و بدعت پدیدار مىگردد.49 یکى از نکات مهمى که از بررسى آیات قرآنى حول محور آزادى بیان به چشم مىخورد، تلقّى همگانى بودن آزادى بیان است. به این معنا که آزادى بیان به عنوان حقى انسانى و به طور خاص اسلامى مطرح شده است. در توضیح این مسئله مىتوان گفت، آزادى بیان از جمله ملزومات اجرایى ساختن برخى احکام دینى همچون تحقق امر به معروف و نهى از منکر و موضوع مشورت و نظرخواهى است.
از مطالب پیشین، تا حدى رویکرد اسلامى به کلیت موضوع آزادى بیان مشخص گردید. اما آنچه در این میان بسیار مهم است و الگوى مناسبى از محدودههاى تعیین شده قرآنى در مبحث نوآورى نیز محسوب مىشود، مرزهاى آزادى بیان است؛ چراکه هر دوى این موضوعات همچون سایر احکام نظاممند و قاعدهوار اسلامى و قرآنى، باید ضوابطى داشته باشند تا از وقوع هرج و مرج در جامعه جلوگیرى شود و ارزشها به ضد ارزشها مبدل نشوند.
از جمله محدودیتهایى که در این زمینه در قرآن کریم مشخص شده است، مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
ـ توهین نکردن به مقدسات:«وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوا بِغَیْرِ عِلْمٍ» (انعام: 108)؛ آنهایى را که جز خدا مىخوانند دشنام مدهید که آنان از روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد.
ـ توهین نکردن به شخصیت افراد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ» (حجرات: 11)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانى زنانِ [دیگر] را [ریشخند کنند]، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یکدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید.
ـ اشاعه ندادن منکرات: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ» (نور: 19)؛ کسانى که دوست دارند زشتکارى در میان آنان که ایمان آوردهاند، شیوع یابد، براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود.
2. خصوصیات نوآور مسلمان
در نگرش قرآنى، انسان جایگاهى فراتر از دیگر مخلوقات دارد؛ چراکه خداوند متعال او را شایسته جانشینى خود بر هستى قرار داده است. در آیات قرآنى، به این نکته اشاره شده است که وى موجودى است که تمام اسماء الهى را به صورت ظرفیتى غیرفعال و سرشتى داراست و او بشر را به اسماء حسناى خود دعوت کرده است.
مطابق آیه «وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ» (فتح: 29)؛ (و مَثَلِ آنها در انجیل چون کشتهاى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد)، پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امت راستین او مجموعهاى نو و داراى ویژگىهاى زایندگى، فزایندگى و همواره در حال رویش و پرورشاند و در سایه چنین خصوصیاتى، استحکام مىیابند.
در این میان موضوع بسیار مهم، تبیین مختصات محورى انسان نوآور به عنوان فاعلى است که در ارتباط طولى با فاعلیت مطلق الهى قرار گرفته است.
بدیهى است هرگز ادعاى احصاى کامل را نداریم، بلکه به مهمترین ویژگىهاى نوآور مسلمان با هدف نیل به توسعه به صورت موجز مىپردازیم و دیدگاه قرآن کریم را درباره آنها طرح مىکنیم.
2ـ1. عبودیت
«عبودیت» به معناى خضوع و خاکسارى و تسلیم محض شدن در برابر اراده الهى و اعتقاد به فاعلیت مطلق الهى و نفى انانیتهاست و نتیجه چنین روحیهاى، فاصله گرفتن از شائبه گناهانى همچون جدال و مراء، غرور و دنیاطلبى و زیادهخواهى است. علماى فقه پرداختن به اعمال با قصد قربت و در جهت جلب رضایت الهى را از لوازم عبودیت دانستهاند.50 بدین ترتیب مىتوان گفت روحیه عبودیت، تقوا و تبعیت از اوامر الهى را به دنبال دارد و همچون سایر مفاهیم دینى که سیرى صعودى و رو به کمال دارند، مىتوان آن را داراى مراتب و درجاتى دانست. کاملترین و برجستهترین وصف انسانى، در قرآن کریم، صفت عبودیت است. قرآن کریم کسانى را که از عبادت خدا امتناع مىورزند، سفیه قلمداد مىکند و مىفرماید: «وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ» (بقره: 130)؛ و چه کسى ـ جز آنکه به سبک مغزى گراید ـ از آیین ابراهیم روى برمىتابد؟؛ چراکه به حکم عقل کمال هر موجودى در این است که مطابق نظام تکوینى خویش تابع و عبد خالق خود باشد.
قرآن کریم، عروج انسان کامل را به واسطه عبودیت معرفى مىکند: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ» (اسراء: 1)؛ منزّه است آن خدایى که بندهاش را سیر داد.
بسیارى از پیامبران نیز در قرآن با عنوان «عبد» مورد خطاب قرار گرفتهاند.51 حتى برترى پیامبرى همچون خضر، در علوم ظاهرى، به واسطه سر نهادن در وادى عبودیت معرفى مىشود.52
یکى از محققان معاصر در تبیین رابطه عبودیت و کمال معنوى و مادى افراد مىنویسد:
عبودیت کمال کمالات است و همه کمالات انسانى در این جهت است که آدمى به عبودیت حق واصل شود و در مدارج و مراتب آن بالا رود. عبودیت تسلیم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهى است؛ یعنى عبد جز رضاى حق نخواهد و در برابر او در ذلت و اطاعت مطلق باشد... چنین کمال آدمى را با حقیقت خویش آشنا و همراه مىکند؛ هرچه انسان در منازل و مراتب عبودیت حق بالاتر رود، به حقیقت انسانى خود نزدیکتر مىشود و اسما و صفات حق را بیشتر در خود جلوه مىدهد... هیچ کمالى مانند عبودیت آدمى را به مقامى که شایسته آن است نمىرساند؛ زیرا انسان به میزانى که عبد خداى بشود، استعدادهایش در جهت کمال مطلق شکوفا مىشود، و این مقام والاترین مقامات انسانى است. آدمى با گام زدن در مسیر عبودیت، به مقام بندگى واصل مىشود و در نسبت با دیگر آدمیان، خود را در جایگاه خدایى نمىبیند و به هیچ روى گردانفرازى و خودکامگى نمىکند، بلکه خود و دیگران را بندگان پروردگارى مىبیند که جز او خدایى نیست و چنین نگرشى زمینهساز سلوک معنوىوروابطانسانىمىشود.53
بدین ترتیب، نوآور مسلمانى که سرسپرده عبودیت گشته است، هرگز مغرور نمىشود و از توانایىهاى خود را در جهت نابودسازى هیچیک از آفریدههاى الهى استفاده نخواهد کرد. تباهگرى انسان در همه وجوه فردى، اجتماعى، خانوادگى، سیاسى، اقتصادى و حکومتى، در خروج انسان از مدار بندگى حق و عبودیت اللّه و فرورفتن در منجلاب خودمدارى و شیطانصفتى و بتپرستى ریشه دارد.
آنچه سبب شد تا عبودیت را نخستین ویژگى نوآور مسلمان بشماریم، آثار غلبه روحیه عبودیت در افراد است. این آثار تأثیر مستقیمى بر کیفیت نوآورىها در جامعه اسلامى دارد.
2ـ2. شرح صدر
کلمه «شرح» در اصل به معناى گسترش دادن54 و یا به معناى ظرفیت، گنجایش و طاقت است.55 کلمه صدر یا سینه در انسان بر قلب یامرکز عواطف اطلاق مىشود. «سعه صدر از جمله الطاف خداوند است که شخص را قوى، صبور و توانا مىکند تا در خواستههاىخودموفق شود.»56
شرح صدر هم بر افزایش ظرفیت فکرى و عقلى و هم بر افزایش توانمندىهاى روحى افراد قابل صدق است. بدین ترتیب با سعه صدر، از یکسو بر امکان درک و استنتاج افراد در فهم مسائل علمى افزوده مىشود، و از دیگر سو تحمل ناملایمات بر آنان آسان مىگردد.
ضیق صدر در مقابل سعه صدر قرارداد و «موجب تحیر در تصمیم و درماندگى در کار مىشود. نوعى انفعال و تأثر روحى و از آثار کشش اندیشهها و جواذب مختلف است و همین که انسان بتواند خود را از معرض جاذبه مخالف و تأثیرات آن برهاند و در یک جهت مصمم شود و به آن روى آرد، از تنگناى انفعالها و تضادها بیرون مىآید و سینهاش باز مىشود و تصمیم مىگیرد و مسیرش آسان مىشود.»57
از آنجا که «شرح صدر» در تفاسیر یکى از «افاضات الهى»58 و از «بزرگترین نعمتهاى خدا»59 قلمداد شده است، مىتوان گفت فردى که به صفت عبودیت آراسته شده، از چنین افاضاتى بهرهمند خواهد شد.
پس دستاورد روحى و روانى عبودیت در نوآوران، افزایش ظرفیت فکرى و روانى آنان براى تحمل سختىها در فرایند پرفراز و نشیب نوآورى است.
3.2. خردورزى
از جمله مهمترین امتیازات انسان بهرهگیرى از عنصر اندیشه است. در اهمیت تفکر و نقش آن در شکلگیرى تحولات فردى و اجتماعى بررسىهاى بسیارى انجام گرفته است و در ارزش و اهمیت آن همین بس که پیامبران الهى دعوت خود را از تحول فکرى شروع کردند. بدین ترتیب که در آغاز امر، تحولى ژرف در ساحت اندیشه انسان پدید آوردند تا بر پایه اندیشه توحیدى تحولات عمیق و تمدنآفرین را در جوامع بشرى برپا سازند. خردورزى پیششرط پیشرفت افکار و تحولات در انسان و تکامل اوست.
قرآن مجید پیاپى مردم را به ارشاد عقل مىخواند و راه اندیشیدن و خردمندى و به کار بستن دستورهاى عقل را بر آنها مىنمایاند. یکى از محققان در اینباره مىنویسد:
این توصیه و تشویق مؤکدى که اسلام در توجه به علم و علما مىکرد از اسباب عمده در آشنایى مسلمین با فرهنگ و دانش انسانى بود. قرآن مکرر مردم را به فکر و تدبر در احوال کائنات و به تأمّل در اسرار آیات دعوت کرده بود، مکرر به برترى اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و یک جا شهادت صاحبان علم را تالى شهادت خدا و ملائکه خوانده بود که این خود به قول امام غزالى در فضیلت و ثبات علم کفایت داشت.60
کثرت آیاتى که در قرآن مجید، انسان را به تفکر هدفمند فرامىخواند، سبب اذعان به این مىشود که نتیجه و ثمره عالى تفکر، ازدیاد نظام معرفتى، باز شدن درهاى دانش، تکامل نظام اجتماعى و فرهنگى و رشد بخشى صنعتى است. در تفکر و تدبر اسلامى ابعاد مختلف عبرتاندوزى و دانشافزایى نهفته است و حرکت فرد و جامعه را توأمان تضمین مىکند.
برخى تحقق خردورزى به معناى صحیح و اسلامى آن را به استوارى ایمان منوط دانسته و نوشتهاند: تبلور ایمان در وجود انسان اندیشه او را شکوفا مىکند و به خلّاقیت منجر مىشود. در مقابل، شکها و تردیدها مانع از تفکر و خلّاقیت است. به عبارت دیگر اعتماد نکردن به موضوع عمل یا اندیشه و تردید در دستیابى به نتیجه، هیجانات کورى همچون ترس، اضطراب و یأس را بر انسان مسلط مىسازد و جریان اندیشه را متوقف و سرچشمه فیاض اندیشه را به بیابانى تفتیده مبدل مىکند. وقتى انسان خود را در پیوند با معدن قدرت و دانایى و خلّاقیت و رحمت مىبیند، در حقیقت از مواهب آن برخوردار و از دانایى و خلّاقیت سرشار مىشود.61
گفتنى است غرض از طرح مبحث خردورزى به عنوان یکى از شاخصههاى افراد نوآور، فقط یادگیرى مجموعهاى از دانشها یا پیوستن ظاهرى به سلک عالمان و متعلمان نیست، بلکه فرض داشتن روحیه علمى و حقیقتجویى و طرد موانع موجود در این مسیر است.
4ـ2. غایتمندى
هدفمندى جهان و انسان در قرآن به صورت یک واقعیت پذیرفته شده است. اسلام بر اساس جهانبینى الهى و توحیدى، از یکسو جهان را رو به سوى هدفى والا در حرکت مى داند، و از دیگر سو انسان را امانتدار رسالت الهى و داراى آفرینشى هدفمند معرفى مىکند.
بعضى از غایات آفرینش انسان، که در قرآن کریم مطرح شده عبارتاند از: عبادت، جانشینى خداوند و دستیابى به حیات طیبه. در بین این غایات، حیات طیبه به حیات آگاهانهاى تعبیر شده است که نیروها و فعالیتهاى جبرى و جبرنماى زندگى طبیعى را در مسیر هدفهاى تکاملى نسبى تنظیم نماید و شخصیت انسانى را به کمال برساند.
علّامه جعفرى پس از ارائه تعریف بالا به بررسى عناصر مطرح در حیات طیبه به نحو مشروح مىپردازند. ایشان معتقدند تکاپوهاى فکرى و عقلانى در شناخت هویت و اصول و ارزشهاى حیات انسانى، که زندگى او را به حیاتى آگاهانه مبدل مىسازد و او را در مسیر هدفهاى تکاملى قرار مىدهد، در وصول افراد به حیات طیبه بسیار مهم است. ایشان استفاده منطقى از فعالیتهاى عقل سلیم و هماهنگ با دریافتهاى فطرى آدمى را در این سیر ضرورى مىدانند.62 علّامه جعفرى در کتابى دیگر، غایت زندگى انسان را آفرینندگى مىدانند و مىنویسند: «هدف زندگى کنونى ما آفرینش، کار و پیکار براى بپا داشتن کاخ پیروزى و سعادت عظمت انسانیت است. سعادت در عصر ما یعنى آفرینش.»63
به این ترتیب مىتوان گفت غایتمندى یا جهتدار بودن نوآوران به معناى داشتن مفهوم روشنى از آرمانهاى زندگى و هدایت توانایىها در جهت دستیابى به این اهداف است و نهادینه شدن چنین خصوصیتى در نوآوران سبب کارآمدسازى بیشتر نوآورىها خواهد شد.
5ـ2. تلاشگرى
روحیه تلاشگرى و مداومت در عمل، ضامن بالندگى، نشاط و پویایى در حیات انسانى است. تلاشگرى یکى از ارزشهاى مطرح در ادبیات قرآنى است. به گونهاى که تمام داشتههاى مادى و معنوى انسان، نشئت گرفته از کمّیت و کیفیت سعى و تلاش انسان معرفى شده است. «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» (نجم: 39)؛ و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست.
برخى مفسّران رابطه میان تلاش افراد و نتیجه حاصلشده از آن را «سنتى الهى» دانسته و در تعریف آن نوشتهاند: سعى عبارت از آن کارى است که شخص به خواست و بنا بر فهم و درایت خویش به آن برخاسته باشد. پس حرکت کردن جزئى از سعى است و فهم و هدف و نیت نیز جزئى از آن به شمار مىرود.64
در تفسیر نمونه در این خصوص آمده است:
جالب اینکه [آیه شریفه ]نمىفرماید: بهره انسان کارى است که انجام داده، بلکه مىفرماید تلاشى است که از او حاصل شده است، اشاره به اینکه مهم تلاش و کوشش است هرچند انسان احیانا به مقصد و مقصودش نرسد که اگر نیتش خیر باشد، خدا پاداش خیر به او مىدهد، چرا که او خریدار نیتها و ارادههاست، نه فقط کارهاى انجام شده.65
در قرآن کریم تلاشگرى از صفات انبیا معرفى شده است. تلاش آنان، پیگیر بوده و هیچ ضعف و سستى بدان راه نداشته است. این تلاشگرى از اراده آهنین و اعتقاد عمیق آنان منشأ گرفته بود. حضرت نوح علیهالسلام از اولین انبیایى است که صفت جهد و تلاش را به منصه ظهور رسانیده است. این موضوع در سیره پیامبران پس از نوح نیز کاملاً متجلى است.66
یکى از معاصران دو موضوع آفرینشگرى و تلاشگرى را منوط به هم دانسته و نوشته است: «سعادت در عصر ما یعنى آفرینش و کار و پیکار؛ زیرا شرایط سعادت عینى آدمى را تنها از راه کاروپیکار بایدگام به گام پدید آورد.»67
به نظر مىآید تلاشگرى از جمله مهمترین خصوصیات نوآوران محسوب مىشود؛ چراکه انسان نوآور باایمان، مسئولیتپذیر و هدفدار، چنانچه در مسیر خود تلاش لازم را مبذول ندارد، به نتیجهاى شایسته نخواهد رسید و برعکس در صورت تمرکز فعالیتهایش به گونهاى مستمر بر موضوعى خاص، گشوده شدن ابواب رحمت و هدایت الهى را خواهد دید.
نتیجه گیرى
نوآورى، یعنى روش ایجاد تحول در انگارهها و بهرهبردارى از اندیشههاى نو و خلّاقانه در حلّ موضوعات روزآمد، از جمله خاستگاههاى مهم در مسیر تحقق توسعه اسلامى محسوب مىشود.
قرآن کریم در آیات متعدد به ارکان و زیر ساختهاى نوآورى اشاره کرده است که از آن جملهاند: فطرتمندى انسان و تجهیز خدادادى او به توانمندى ایجاد تحول در حیطه زندگانى خویش، امکان تحقق تکامل معنوى و مادى انسان در طرق استفاده از مزایاى طبیعت، انتخابگرى، مکلف بودن و مورد آزمایش قرار گرفتن.
مهمترین خصوصیاتى که در وجود نوآور مسلمان ضرورى به نظر مىآید و در قرآن کریم نیز انسانها بدان رهنمون شدهاند عبارتاند از: عبودیت یا اعتقاد به فاعلیت مطلق الهى، خردورزى و برخوردارى از داشتن روحیه علمى، شرح صدر و افزایش ظرفیت فکرى و عقلى، غایتمندى و داشتن تعریف روشنىاز آرمانها، و تلاشگرى.
··· منابع
- ـ آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى، تهران، نى، 1381.
- ـ آقابخشى، على، فرهنگ علوم سیاسى، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمى ایران، 1375.
- ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، تهران، نشر کتاب، 1403ق.
- ـ ابنمنظور، لسانالعرب، تعلیق على شیرى، بیوت، داراحیاء التراثالعربى، بىتا.
- ـ ابوترابى، على، «ماهیت و ملاک بهنجارى از نظر اسلام»، معرفت، ش 64، بهار 1371، ص 27ـ32.
- ـ احمدى، علىاصغر، فطرت بنیان روانشناسى اسلامى، تهران، امیرکبیر، 1362.
- ـ اسحاقى، سیدحسین، آزادى در اسلام و غرب، قم، مرکز پژوهشهاى صداوسیما، 1384.
- ـ امین، احمد، راه تکامل، چ هفتم، تهران، دارالکتب الاسلامیه 1361.
- ـ بئک، لوئیس، «دگرگونى در مفاهیم و هدفهاى توسعه»، ترجمه حسین قاضیان، نامه فرهنگ، ش 1و2، پاییز 1375، ص 15ـ25.
- ـ بحرانى، یوسف، الحدائق الناظرة، تحقیق محمدتقى ایروانى، قم، جامعه مدرسین، بىتا.
- ـ برنجکار، رضا، «فطرت در احادیث»، قبسات، ش 36، پاییز 1384، 139ـ145.
- ـ بشیریه، حسین، «بحران و تحول در تجدد»، نقدونظر، ش 4، زمستان 1380، ص 70ـ78.
- ـ پریمى، على، «معرفت فطرى در قرآن»، قبسات، ش 36، زمستان 1384، ص 29ـ37.
- ـ تودارو، مایکل، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، تهران، علمىوفرهنگى، 1379.
- ـ جانمحمدى، فاطمه، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، قم، معارف، 1386.
- ـ جعفرى، محمدتقى، حیات معقول، چ دوم، تهران، بنیاد تعلیم و تربیت اسلامى، 1361.
- ـ ـــــ ، فلسفه و هدف زندگى، قم، کتابخانه صدر، بىتا.
- ـ جوادى آملى، عبداللّه، هدایت در قرآن (تفسیر موضوعى قرآن)، چ دوم، قم، اسراء، 1379.
- ـ ـــــ ، فلسفه حقوق بشر، چ چهارم، قم، اسراء، 1383.
- ـ جوهرى، اسماعیلبن حمّاد، تاجاللغة و صحاحالعربیة المسمىالصحاح، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1426ق.
- ـ جهانیان، ناصر، «تحول مفهوم توسعه و ارتباط آن با دین»، قبسات، ش 25، بهار 1377.
- ـ حاجى صادقى، عبداللّه، «فطرى بودن گرایش به دین»، قبسات، ش 36، پاییز 1384، ص 22ـ33.
- ـ خلیلیان اشکذرى، محمدجمال، فرهنگ اسلامى و توسعه اقتصادى (بررسى سازگارى و ناسازگارى)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381.
- ـ دلشاد تهرانى، مصطفى، کمالات انسانى در نهجالبلاغه، چ دوم، دریا، 1381.
- ـ راضى، عبداللطیف، المنهجالحرکى فى القرآنالکریم، بیروت، دارالمنتدى، 1990م.
- ـ ربّانى گلپایگانى، على، «فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار»، نامه مفید، ش 6، بهار 1375، ص 32ـ47.
- ـ زاهدى، شمسالسادات، فرهنگ جامع مدیریت، چ دوم، تهران، دانشگاه علّامه طباطبایى، 1379.
- ـ زرینکوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، چ نهم، تهران، امیرکبیر، 1382.
- ـ سبحانى، جعفر، آزادى و دینسالارى، قم، مؤسسه امام صادق علیهالسلام، 1384.
- ـ ـــــ ، منشور جاوید قرآن، چ دوم، قم، فرهنگ، 1361.
- ـ صادقى رشاد، علىاکبر، «فطرت به مثابه دال دینى»، قبسات، ش 36، پاییز 1384، ص 45ـ53.
- ـ طالقانى، سیدمحمود، پرتوى از قرآن، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1362.
- ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، تهران، بنیاد علمى و فکرى علّامه طباطبائى، 1370.
- ـ ـــــ ، روابط اجتماعى در اسلام، بىجا، آزادى، بىتا.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن، چ دهم، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
- ـ طریحى، مجمعالبحرین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1408ق.
- ـ طیب، سیدعبدالحسین، اطیبالبیان فى تفسیرالقرآن، تهران، اسلام، 1378.
- ـ عاملى، ابراهیم، تفسیر عاملى، تهران، صدوق، 1360.
- ـ فراهیدى، خلیلبن احمد، کتاب العین، قم، اسوه، 1414ق.
- ـ قرشى، سید علىاکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1372.
- ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1348.
- ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ط الثانیة، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
- ـ مدرسى، سید محمدتقى، من هدىالقرآن، تهران، محبىالحسین، 1419ق.
- ـ مصطفوى، حسن، التحقیق فى کلماتالقرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368.
- ـ مطهّرى، مرتضى، آشنایى با قرآن، چ چهارم، تهران، صدرا، 1370.
- ـ ـــــ ، احیاء تفکر اسلامى، تهران، انتشارات اسلامى، 1361.
- ـ ـــــ ، انسان و سرنوشت، چ نهم، تهران، صدرا، 1369.
- ـ ـــــ ، پیرامون انقلاب اسلامى، تهران، صدرا، 1370.
- ـ ـــــ ، ختم نبوت، قم، دارالتبلیغ اسلامى، بىتا.
- ـ ـــــ ، فطرت، چ ششم، تهران، صدرا، 1373.
- ـ مظاهرىسیف، حمیدرضا، «تحریف تعالیم اخلاقى و تباهى تمدن اسلامى»، کتاب نقد، ش 40، 1382.
- ـ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1374.
- ـ موثقى، سیداحمد، «توسعه سیر مفهومى و نظرى»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسى، ش 63، بهار 1383، ص 223ـ252.
- ـ نصرى، عبداللّه، خدا در اندیشه بشر، تهران، دانشگاه علّامه طباطبائى، 1373.
- ـ نظرپور، محمدنقى، ارزشها و توسعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1378.
- ـ نلر، جورجاف، هنر و علم خلّاقیت، ترجمه سید علىاصغر مسدد، چ دوم، شیراز، دانشگاه شیراز، 1380.
- ـ واعظى، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، تهران، سمت، 1377.
- ـ یوسفىراد، مرتضى، اندیشههاى سیاسى علّامه محمدتقى جعفرى، قم، بوستان کتاب، بىتا.
* دانشجوى دکترى علوم قرآنى و حدیث، دانشگاه علوم و تحقیقات تهران. دریافت: 12/10/89 ـ پذیرش: 22/3/90. mmohases@yahoo.com
- 1ـ آذرنوش آذرتاش، فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى، ص 7.
- 2ـ فاطمه جانمحمدى، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، ص 46.
- 3ـ ابن منظور، لسانالعرب، تعلیق على شیرى، ج 1، ص 41.
- 4ـ اسماعیلبن حمّاد جوهرى، تاجاللغة و صحاح العربیة المسمى الصحاح، ج 3، ص 986.
- 5ـ شمسالسادات زاهدى، فرهنگ جامع مدیریت، ص 170.
- 6ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 7، ص 25ـ27.
- 7ـ ابن منظور، همان، ج 8، ص 393.
- 8ـ ر.ک: سیداحمد موثقى، «توسعه سیر مفهومى و نظرى»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسى، ش 63، ص 223ـ252.
- 9ـ ر.ک: لوئیس بئک، «دگرگونى در مفاهیم و هدفهاى توسعه»، ترجمه حسین قاضیان، نامه فرهنگ، ش 1و2، ص 76.
- 10ـ ر.ک: ناصر جهانیان، «تحول مفهوم توسعه و ارتباط آن با دین»، قبسات، ش 25، ص 110.
- 11ـ على آقابخشى، فرهنگ علوم سیاسى، ص 105.
-
12ـ محمدجمال خلیلیان اشکذرى، فرهنگ اسلامى و توسعه اقتصادى بررسى سازگارى و ناسازگارى، ص 23، نیز، ر.ک: محمدنقى
نظرپور، ارزشها و توسعه، ص 33؛ مایکل تودارو، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، ج 1، ص 135. - 13ـ ر.ک: حسین بشیریه، «بحران و تحول در تجدد»، نقدونظر، ش 4، ص 435ـ439.
- 14ـ نساء: 141.
- 15ـ فاطر: 10.
- 16ـ بقره: 194.
- 17ـ عنکبوت: 69.
- 18ـ ر.ک: ناصر توره و طاهره محبوبى، «آسیبشناسى خلّاقیت و نوآورى در دانشگاه»، دانشگاه اسلامى، سال دوازدهم، ش 1.
- 19ـ ر.ک: نفیسه زروندى رحمانى، «جایگاه نوآورى و شکوفایى در قرآن»، بیّنات، ش 59.
- 20ـ ادلّه قرآنى دال بر فطرتمندى آدمى: آیات تذکره غاشیة: 21 و مدثر 49ـ50، آیات نسیان (حشر: 19، توبه: 67)، آیات میثاق (اعراف: 172ـ173)، آیات فطرىانگارى دین (ابراهیم: 10، روم: 30)، آیات التجاء (نحل: 53، انعام، 40ـ41)، آیات اثباتکننده فطرى بودن دیانت (حجرات: 7، بقره: 165). دلیل روایى دال بر فطرتمندى آدمى: حدیث نبوى (کل مولود یولد على الفطره)، محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 58، ص 187.
- 21ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، احیاء تفکر اسلامى، ص 50.
- 22ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، فطرت،
- 23ـ عبداللّه جوادى آملى، هدایت در قرآن تفسیر موضوعى قرآن، ص 17.
-
24ـ مرتضى مطهّرى، فطرت، ص 32ـ34 و 69ـ73؛ نیز ر.ک: عبداللّه حاجى صادقى، «فطرى بودن گرایش به دین»، قبسات، ش 36، ص
55ـ56؛ على پریمى، «معرفت فطرى در قرآن»، قبسات، ش 36، ص 110ـ111؛ على ربانى گلپایگانى، «فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار»، نامه مفید، ش 6، ص 76؛ ر.ک: علىاکبر صادقى رشاد، «فطرت به مثابه دال دینى»، قبسات، ش 36، ص 19؛ رضا برنجکار، «فطرت در احادیث»، قبسات، ش 36، ص 139ـ145؛ عبداللّه نصرى، خدا در اندیشه بشر، ص 175؛ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، ص 104؛ علىاصغر احمدى، فطرت بنیان روانشناسى اسلامى، ص 148. - 25ـ مرتضى مطهّرى، فطرت، ص 61؛ نیز ر. ک: على ابوترابى، «ماهیت و ملاک بهنجارى از نظر اسلام»، معرفت، ش 64، ص 37؛ على ربانى گلپایگانى، همان، ص 84ـ86.
- 26ـ جعفر سبحانى، منشور جاوید قرآن، ص 52.
- 27ـ سیدعبدالحسین طیب، اطیبالبیان فى تفسیرالقرآن، ج 2، ص 415؛ ر.ک: مرتضى مطهّرى، ختم نبوت، ص 76.
- 28ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ص 338.
- 29ـ مرتضى مطهّرى، فطرت، ص 137.
- 30ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 14، ص 167.
- 31ـ احمد امین، راه تکامل، ج 5، ص 51ـ54.
- 32ـ ر.ک: احمد واعظى، انسان از دیدگاه اسلام، ص 152.
- 33ـ ر.ک: جورج اف. نلر، هنر و علم خلّاقیت، ترجمه سید علىاصغر مسدد، ص 1.
- 34ـ سید محمدحسین طباطبائى، روابط اجتماعى در اسلام، ص 72.
- 35ـ مرتضى مطهّرى، انسان و سرنوشت، ص 69.
- 36ـ ر.ک: مرتضى مطهّرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 7.
- 37ـ همان، ص 53.
- 38ـ «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدى لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها» یونس: 108؛ اى مردم حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است پس هر که هدایت یابد به سود خودش هدایت مىیابد و هر که گمراه گردد به زیان خود گمراه مىشود. نیز، ر.ک: اسراء: 15، نمل: 92، زمر: 41.
- 39ـ «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ» بقره: 286؛ هیچ کس جز به قدر وسعش مکلف نمىشود. نیز، ر.ک: اعراف: 42؛ مؤمنون: 62؛ طلاق: 7.
- 40ـ «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّه» فجر: 15؛ اما انسان هنگامى که پروردگارش وى را مىآزماید. نیز، ر،ک: احزاب: 14؛ آل عمران: 186؛ بقره: 155؛ محمد: 31؛ کهف: 7 و... .
- 41ـ «إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلیفَةً» بقره: 30؛ من در زمین جانشینى خواهم گماشت. نیز، ر.ک: نور: 55.
- 42ـ مرتضى مطهّرى، آشنایى با قرآن، ج 3، ص 224.
- 43ـ مرتضى یوسفىراد، اندیشههاى سیاسى علّامه محمدتقى جعفرى، ص 177ـ178.
- 44ـ مرتضى مطهّرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 63.
- 45ـ جعفر سبحانى، آزادى و دینسالارى، ص 42.
- 46ـ همان.
- 47ـ همان، ص 58.
- 48ـ محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 8، ص 229.
- 49ـ سیدحسین اسحاقى، آزادى در اسلام و غرب، ص 91.
- 50ـ یوسف بحرانى، الحدائقالناضرة فى احکام العترهالطاهره، تحقیق محمدتقى ایروانى، ج 2، ص 177.
- 51ـ ایوب: ص: 44؛ نوح: اسراء: 3؛ ابراهیم: انبیاء: 72؛ عیسى: مریم: 30؛ یوسف: یوسف:24.
- 52ـ «فَوَجَدا عَبْدا مِنْ عِبادِنا» کهف: 65.
- 53ـ مصطفى دلشاد تهرانى، کمالات انسانى در نهجالبلاغه، ص 181ـ182.
- 54ـ حسن مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن، ج 6، ص 31.
- 55ـ فخرالدین طریحى، مجمعالبحرین، ج 2، ص 380؛ خلیلبن احمد فراهیدى، کتاب العین، ج 3، ص 93.
- 56ـ سید علىاکبر قرشى، قاموس قرآن، ج 4، ص 13.
- 57ـ سیدمحمود طالقانى، پرتوى از قرآن، ج 4، ص 153.
- 58ـ ابراهیم عاملى، تفسیر عاملى، ج 8، ص 607.
- 59ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان تفسیرالقرآن، ص 771.
- 60ـ عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، ص 26.
- 61ـ حمیدرضا مظاهرىسیف، «تحریف تعالیم اخلاقى و تباهى تمدن اسلامى»، کتاب نقد، ش 40، ص 106.
- 62ـ محمدتقى جعفرى، حیات معقول، ص 38ـ57.
- 63ـ همو، فلسفه و هدف زندگى، ص 79.
- 64ـ محمدتقى مدرسى، من هدى القرآن، ج 14، ص 88.
- 65ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، همان، ج 22، ص 550.
- 66ـ عبداللطیف الراضى، المنهج الحرکى فى القرآنالکریم، ص 172.
- 67ـ محمدتقى جعفرى، فلسفه و هدف زندگى، ص 79.