پاسداشت حقوق انسانى در اسلام
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیستم ـ شماره 165 ـ شهریور 1390، 15ـ34
سیدابراهیم حسینى*
چکیده
انسان چه جایگاهى در اندیشه اسلامى دارد و براى پاسداشت حقوق انسانى چه شواهدى مىتوان ارائه کرد؟ این تحقیق، با توجه به آیات و روایات و سیره رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله به تبیین این مسئله مىپردازد. تشریح جایگاه والاى انسان در اندیشه و حقوق اسلامى، پاسخ به شبهات همراه با بیان جلوههایى از اهتمام اسلام به حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، و پاسداشت حقوق انسانى حتى در زمان جنگ و جهاد از دیگر مباحث این نوشتار به شمار مىروند.
آنچه که شایان توجه است ارتباط تنگاتنگ بین اصولِ امنیت، عدالت، صلح و اخلاق فطرى و جهاد دفاعى و جهاد دعوت است و همه اینها ریشه در آموزههاى انبیاى بزرگ الهى به ویژه شریعت جامع و خاتم اسلامى دارد و همین امر مهمترین عامل ضمانت اجرایى آن است.
روش پژوهش، توصیفى ـ تحلیلى با استفاده از اصیلترین و اصلىترین منابع استنباط معارف و حقوق اسلامى (قرآن و سنّت معصومان علیهمالسلام) است.
کلیدواژهها: حقوق اسلامى، انسان دوستى، حقوق بشر اسلامى، حقوق بشردوستانه، صلح و امنیت، شیوههاى جنگ در اسلام، جهاد.
مقدّمه
در تفکر اسلامى، خداوند متعال انسان را آفرید تا با اختیار و اراده آزاد خود، راه کمال را که همانا قرب به اوست بپیماید.1 نیز براى رسیدن به کمالات مناسب شأن انسانى، حقوقى را براى او قرار داد؛ حقوقى نظیر: حق حیات، حرمت نفس، آزادىهاى شخصى، اجتماعى، سیاسى و... . مهمترین این حقوق، حق پرستش آگاهانه و آزادانه خداوند متعال و حق تعیین سرنوشت است. کسى نمىتواند این حقوق بشر را از وى سلب نموده یا مانع استیفاى آن شود و شرع مقدس اسلام با کسانى که مزاحم و مانع استیفاى حقوق مشروع بشر، که خداوند براى وى قرار داده، بشوند به شدت برخورد کرده و آنها را طاغوت و حزب شیطان دانسته است.2 در حقوق بینالملل اسلام، در برخى موارد بر همه مسلمانان و دولتهاى اسلامى واجب است که از این حقوق انسانى و الهى با طرق مناسب، و در صورتى که لازم باشد، از طریق نبرد مسلحانه و توسل به زور، دفاع کنند.
سؤالات پژوهش عبارتند از: 1. انسان به عنوان گل سرسبد آفرینش و خلیفه خداى متعال، چه جایگاهى در حقوق اسلامى دارد؟ 2. براى پاسداشت حقوق او چه تدابیرى اندیشیده شده است؟
پیشینه این بحث را در تحقیقات و آثارى که به موضوع حقوق بشر یا حقوق بشردوستانه پرداختهاند مىتوان جستوجو کرد؛ از جمله در آثار اندیشمندان بزرگ اسلامى معاصر همچون آیتاللّه محمدتقى جعفرى،3 آیتاللّه مصباح4 و آیتاللّه جوادى آملى5. علىرغم مقالات و کتابهاى خوبى که در این زمینه از دیدگاه اسلام نگاشته شده است، اما هم به دلیل عمق اندیشه اسلامى و هم به دلیل فراوانى شبهات مطرحشده در این زمینه، به ویژه در فهم صحیح ارتباط حقوق بشر اسلامى با آموزههاى مقدس و مسلم دیگر آن نظیر جهاد، امر به معروف و نهى از منکر و ایجاد نظم و نظام اسلامى نیازمند پژوهشهاى وسیعتر و جدید است. تلاش ما بر این است که ضمن بیان جلوههایى از اهتمام اسلام به حقوق انسان، پاسداشت حقوق انسانى در اسلام را با استناد به آیات قرآن کریم و سنت معصومان علیهمالسلام مشتمل بر روایات و سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمّه اطهار علیهمالسلاممستند و مستدل ساخته، با تبیین روابط منطقى بین آموزههاى حقوقى و اخلاقى جهاد از جمله رعایت توجه به اصول بنیادین حقوق طبیعى و فطرى، رعایت حقوق انسانى و الهى در جنگ، محدودیتهاى شیوههاى جنگى در اسلام و در نهایت، تأکید بر اخلاق و انگیزه الهى و نیز ساحت حقوق اسلامى، به شبهات پاسخ گوییم.
خداى متعال انسان را گرامى داشت و در آفرینش او، به خود تبریک گفت6 و از بین همه موجودات، او را براى خود برگزید.7 در جهانبینى اسلامى، انسان خلیفه خدا8 و گل سرسبد آفرینش است و جهان هستى براى او و به خاطر خدمت به او آفریده شده است.9 خداوند حکیم براى نیل انسان به هدف آفرینش، که همانا کمال شایسته اوست، به وى استعدادهایى موهبت نمود و براى شکوفایى آن استعدادها، تکالیفى مقرّر و حقوقى ارزانى داشت که از جمله آنها مىتوان به «حقوق بشر» اشاره نمود. از اینرو، اندیشمندان اسلامى تصریح نمودهاند: «حقوق اساسى و آزادىهاى عمومى در اسلام، جزئى از دین مسلمین است.»10
با وجود این، در طول تاریخ، شرق و غرب عالم شاهد فجایعى نسبت به انسان و کرامت او بوده که هرکدام به نحوى زمینهساز ضرورت توجه به حقوق انسانى گردیده است. در غرب باستان، مردم از بسیارى حقوق و جایگاههاى بایسته خویش محروم بودند. براى نمونه، در نظام امپراتورى روم باستان زمام امور حکومتى در دست اشرافى بود که از ثروتمندترین شهروندان روم برگزیده مىشدند. ایشان اداره کلیه امور سیاسى فرهنگى اقتصادى و نظامى دولت روم را بر عهده داشتند. در روم باستان قانون در فردى که مجرى قانون بود تبلور مىیافت و به غیر مقام دیکتاتور، مقام دیگرى وجود داشت که آن را «مقام سانسور» مىنامیدند. وظیفه مقام سانسور این بود که بر اساس آمار و ارقام و احصا، مرتبه و طبقه هر شهروندى را معین مىکرد و مواظب بود نگذارد فاصله میان پاتریسینها11 و پلیبینها از بین برود.12 در این دوران، اگر کودکْ کژ و کور و یا دختر بود، پدر به حکم سنت مىتوانست او را بکشد، وگرنه مقدمش گرامى بود.13
در مجموع، مىتوان واکنش در برابر این ظلمها را به دو دسته کلى تقسیم نمود. یکى، اقداماتى است که ادیان الهى با الهام از وحى صورت دادهاند و دسته دوم، تلاشها و تدابیرى که انسان در این زمینه با تکیه بر عقل و شناخت خود صورت داده است. البته از همان آغاز به طور طبیعى قابل حدس و پیشبینى بود که دسته اخیر، به دلیل نقایصى که ذاتى انسان و عالم طبیعت است، آمیخته با افراط و تفریط باشد. به هر حال، در این تحقیق جلوههایى از اهتمام اسلامبهانساندوستىوپاسداشتحقوقانسانىاشارهمىشود.
حقوق بشر گرچه در سده اخیر از سوى سازمان ملل متحد، و در چند سده قبل در آمریکا و برخى از کشورهاى اروپایى مطرح شد، ولى براهین، شواهد و مستندات تاریخى بیانگر این است که حقوق بشر، پیش از هر چیزى ریشه در ادیان الهى دارد و اصول اصلى حقوق طبیعى شامل حق حیات، حق کرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادى مسئولانه و حق مساوات، مستند به اصیلترین منابع اسلامى هستند که جامع و خاتم همه ادیان الهى است.
گرچه در تعریف حقوق بشر گفته شده: به معناى حقوقى است که انسانها صرفا به دلیل انسان بودن از آن برخوردارند، ولى چون حقیقت وجودى انسان «از خد» و «به سوى خد» و «مستعد براى نیل به کمال شایسته انسانى» است، اساسىترین حقوق انسان، آن است که «بشر» را در حوزه ارزشها تفسیر کنیم. البته حقوق بشر به لحاظ سرشتى که دارد باید جهانى و جهانشمول باشد؛ ولى چون لازمه جهانى بودن آن است که یا به همه فرهنگها توجه شود و یا بر قدر مشترکها تکیه ورزد، حقوق بشر اسلامى، به خاطر ابتنا بر فطرت مشترک بشر و نیز قاعده الزام و احترام به فرهنگهاى دیگر بر اساس همزیستى مسالمتآمیز، جهانشمول است. به همین دلیل، اهتمام اسلام به حقوق بشر دلیل بر انساندوستى این دین مبین است.
جلوههایى از اهتمام اسلام به پاسداشت انسان و حقوق وى
1. پاسداشت حقوق انسانى از سوى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله پیش از بعثت
مبناى ادیان بر حق الهى، راهنمایى انسان براى نیل به رشد و کمال اوست. خداوند سبحان اصول اولیه این حقوق فطرى را به وسیله ادیان به همه مردم ابلاغ کرد. از اینرو، حقوق بشر پیش از هر چیزى ریشه در ادیان بر حق الهى دارند. در میان ادیان الهى، دین اسلام، هم به لحاظ تکامل بشریت و هم به لحاظ جامعیت و خاتمیت دین و نیز به خاطر مصون ماندن کتاب آسمانى آن از تحریف، عالىترین و جامعترین اصول بنیادین حقوق بشر را مطرح و از آن حمایت کرده است. همانگونه که علّامه جعفرى یادآور شدند: اصول پنجگانه حقوق طبیعى انسان یعنى حق حیات، حق کرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادى مسئولانه و حق مساوات، مستند به اصیلترین منابع اسلام به عنوان جامع همه ادیان الهى است.14
ریشههاى تاریخى حقوق بشر در اسلام به رفتار انسانى و پر از عدل و رأفت و عاطفه رهبر عالىقدر آن برمىگردد؛ چنانکه حضور و مشارکت رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله پیش از آغاز بعثت در معاهدات دفاع از مظلوم و یارى نمودن ستمدیدگان مانند «حلفالفضول» و «حلفالمتطیبین» دلیل بر این مدعاست. این پیمانها به منظور پایان دادن به خصومتها و رفع ستمگرى نسبت به انسانهاى بىگناه و بىپناه منعقد شدند و طرفین در کنار خانه کعبه سوگند یاد کردند. در پیمان «حلفالفضول» یا پیمان جوانمردان، افراد شرکتکننده، از جمله حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهسوگند یاد کردند که علیه ظالم، پشتیبان مظلوم و دست در دست همدیگر «ید واحده» باشند تا ستمگر حق ستمدیده را بپردازد و تأکید کردند: این پیمان مادامى که دریا کنار ساحل خود را مرطوب مىکند (یعنى براى همیشه تاریخ) استوار است.15 پس از ظهور اسلام نیز پیامبر گرامى آن را مورد تأکید و تأیید قرار دادند و چنانکه در احادیث آمده است، فرمودند: «من در خانه عبداللّهبن جُدعان شاهد پیمانى شدم (و در آن حضور داشتم) که اگر حالا (پس از بعثت) نیز مرا به آن پیمان دعوت کنند، اجابت مىکنم.»16 ابنهشام، در مورد پیمان مزبور از آن حضرت نقل مىکند که فرمودند: «من حاضر نیستم پیمان خود را به هیچ وجه نقض کنم، اگرچه در مقابل آن، گرانبهاترین نعمت (اشتران سرخ مو) را در اختیار من بگذارند.»17
2. اصل همزیستى مسالمتآمیز در روابط بینالمللى اسلام
نمونه دیگر از حمایت از حقوق انسانى، منشور مدینه است که بر اساس آن، پیمانى بین مسلمانان، کفّار و یهود مدینه منعقد شد. روابط آنها بر مبناى همزیستى مسالمتآمیز استوار گشت و حکومت اسلامى در اولین اقدام عملى خود، حقوق اقلیتها را به رسمیت شناخت و حمایت از آنان را به عهده گرفت.18 در روابط بینالمللى اسلام اصل همزیستى مسالمتآمیز حکمفرماست، چنانکه خداى متعال فرمود: «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.»(ممتحنه: 8) پس نه تنها به ستیز با کفارى که در دین با ما مبارزه نمىکنند و یا مسلمانان را از سرزمین خود آواره نمىکنند، دستور نمىدهد، بلکه ما را از نیکى کردن به آنان و حتى به عدالت رفتار کردن با آنان منع نمىکند. این پیشدستى دین اسلام در زمان اوج اقتدار است که از کفارِ در اقلیت بخواهد بر اساس توحید و کلمه واحد جمع شوند: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ.» (آلعمران: 64)
3. وظیفه همگانى یارى ستمدیدگان و مقابله با عوامل تهدید
در اسلام، مسئولیت مقابله با تهدید، ارعاب و ستمگرى، وظیفهاى همگانى است. از اینرو، همه افراد باید در برابر عوامل تهدید، ارعاب و ستم بایستند، از مظلوم دفاع کنند و دشمن ظالم باشند؛ همانگونه که دستور نورانى امام على علیهالسلامبه فرزندانش مبنى بر اینکه «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید»،19 بر تارک عالم مىدرخشد. نه تنها شریعت اسلامى، بلکه همه ادیان بر حقوق بشر تأکید مىکنند، چنانکه قرآن کریم هدف از بعثت انبیا و فرستادن پیامبران را مبارزه با طاغوت و ستمگران و تحقق عدالت اجتماعى و نجات بشریت از یوغ ستمپیشگان و استبدادورزى حاکمان ناشایست مىداند.20 و بنابر تحقیقات علّامه طباطبائى، کوروش یکى از مردان الهى (ذوالقرنین) بود که در سال 560 پیش از میلاد، منشورى را اعلام کرد که دربردارنده حقوق و آزادىهایى براى بشر بود.21
4. قواعد حقوق بشردوستانه اسلامى
حقوق بشردوستانه شاخهاى از حقوق بشر است که در مخاصمات مسلحانه بینالمللى و در برخى از اوضاع و شرایط خاص در منازعات مسلحانه داخلى مورد استفاده قرار مىگیرد22 و هدف آن، حمایت از افرادى است کهمستقیما درگیر جنگ نیستند؛ مانند بیماران، مجروحان، اسیران و افراد غیرنظامى.23
عظمت نظام حقوقى اسلامى و اهتمام آن به حقوق بشر به حدى است که نه تنها در زمان صلح و نسبت به شهروندان خود، بلکه در زمان جنگ و نسبت به دشمنان و لشکریان مخالف نیز حقوق بشردوستانه بینالملل را بنیاد نهاد. در حالى که حقوق بینالملل تنها در نیمه دوم قرن نوزدهم و شروع قرن بیستم توانست مقرّرات و قوانینى را براى حقوق بشردوستانه وضع کند، حکومت اسلامى از بدو تأسیس، قواعد انسانى را براى مبارزه و جنگ مقرّر نمود؛ چنانکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهمبارزان مسلمان را از کشتن زنان، کودکان، تعقیب فراریان، نابود ساختن کشتزارها و رفتارهاى غیرانسانى دیگر باز داشتند.24
از جمله مقرّرات حقوق بشردوستانه اسلامى مىتوان به چند نمونه ذیل اشاره نمود:25
1. ممنوعیت به غل و زنجیر کشیدن افراد، چه در جنگ، و چه در صلح؛
2. تحریم کشتن پیران و ازکارافتادگان و نیز فردى که شروع به جنگ ننموده و مسلمان شده است؛
3. ممانعت از کشتن از روى گمان و یا تهمت؛
4. نامشروع بودن مجازات پیش از ارتکاب جرم؛26
5. انحصار اهداف تعرضى فقط به جنگجویان و هدفهاى استراتژیک؛
6. جایز نبودن تاکتیکهاى تخریبى و انهدامى بجز در موارد ضرورى؛
7. ناروا بودن بریدن درختها و انداختن آتش و یا مسلط کردن آب بر دشمن؛27
8. جایز نبودن زهرآلود کردن یا ریختن سم و مواد شیمیایى به آبشخورها؛28
9. ناروا بودن کشتن دیوانگان و زنان و اطفال کفار، اگرچه به دشمن کمک کرده باشند؛29
10. ناروا بودن مثله کردن دشمن و گوش و حلق و بینى و اعضاى ایشان را بریدن؛30
11. ناروا بودن پى کردن حیوانات اهلى و دامهاى دشمن؛31
12. ناروا بودن منهدم کردن اموال دشمن، مگر در ضرورت.32
اصلىترین منبع حقوق بشردوستانه بینالمللى کنوانسیونهاى چهارگانه «ژنو» است که پس از پشت سر گذاشتن دو جنگ ویرانگر جهانى اول (1914ـ1918) و دوم (1939ـ1945)، در 12 اوت سال 1949 تصویب و در 21 اکتبر 1950 لازمالاجرا شد. موضوعات آن کنوانسیونها عبارتند از:
1. نحوه رفتار با اسیران جنگى؛
2. حمایت از افراد غیرنظامى در جنگ؛
3. اقدامات لازم براى بهبود وضع مجروحان، بیماران و نیروهاى مسلح در جنگ زمینى؛
4. اقدامات لازم براى بهبود وضع مجروحان، بیماران و غریقهاى نیروى مسلح در جنگ دریایى.
5. اصل تفکیک در اسلام و رعایت اصل محدودیت در سه بعد زمان، مکان و شیوه جنگ
در میدان نبرد با توجه به اصل تفکیک، کشتار غیررزمندگان شامل کشاورزان، تاجران، بازرگانان و پیمانکاران و نیز اطفال، زنان، نابینایان، معلولان، راهبان و صومعهنشینان ممنوع است و همچنین باید اصل محدودیت در سه بعد زمانى یعنى تحریم آغازگرى جنگ در 4 ماه حرام و بعد مکانى (اماکن محترم اعم از مسجدالحرام، اماکن مقدس دیگر حتى کنیسهها و کلیساها) و محدودیت در شیوه جنگ رعایت شود؛ چه اینکه مسلمان مجاز نیستند با هر وسیله ممکن، دشمن را از پاى درآورند، هرچند که اقدامات دشمن خلاف کرامت انسانى باشد.33
الف. برخورد با غیرنظامیان: یکى از مسائلى که بیانگر انگیزه و هدف جنگ است نحوه برخورد با غیرنظامىها و مردم بىدفاع است.
در اندیشه یهودیان: یهودیانِ مدعى فلسطین از قول خداى ملى خویش «یهوه» مىنویسند: «وقتى به شهرى وارد شدید، فراموش نکنید که باید ساکنان آن را با لبه تیغ به قتل رسانید. آنها را ریشهکن نمایید، خونشان را هدر دهید، هرچه در آنجا یافتید نابود کنید و حتى حیوانات را هم زنده نگذارید.»34
البته این اندیشه منحصر به یهودیان نیست و روسها نیز در اندیشه و عمل پیرو این تفکرند، چنانکه: «روسها... نه تنها انسان، بلکه هر موجود زنده را که ببینند، از آتش مسلسل و راکت هلىکوپترهاى آنها در امان نیستند. چهارپایان را با شلیک مسلسل مىکشند؛ زیرا این چهارپایان مورد استفاده مبارزه مسلمان قرار دارند.»35
در اندیشه اسلامى: از آنرو که در اسلام، مبارزه در راه خدا و براى خداست و هدف و انگیزه دفاع از حق، پیاده کردن نظام اسلامى، پاسدارى از آن و... مىباشد، هیچ مبارز مسلمانى نمىتواند کوچکترین ظلم و ستمى به افراد غیرنظامى انجام دهد؛ همچنانکه نمىتوان ظلم و بىعدالتى را پلى براى رسیدن به پیروزى قرار داد، چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرمایند: «کسى که با توسل به گناه پیروز شود، پیروز نیست و کسى که با ستم غلبه کند در واقع مغلوب است.»36
ب. مصونیت پیران، کودکان، زنان، دیوانگان و افراد ناتوان و درمانده: از جمله نمونههاى احترام اسلام به ارزشهاى انسانى، مصونیت گروههاى فوقالذکر در جنگ است. لشکر اسلام در جنگ حق ندارد متعرض پیران، کودکان، زنان و دیوانگان و افراد ناتوان و درمانده شود. از جمله توصیههاى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبه هنگام اعزام نیرو به جبهه این بود که فرمانده آن را فرا مىخواند و مىفرمود: به نام خدا، براى خدا، در راه خدا و به روش رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بروید، مکر و حیله نکنید، خیانت نکنید، بدن کسى را قطعه قطعه نکنید، درختى را قطع نکنید، مگر آنکه ناچار شوید. پیران فرتوت، بچه و زن (که کارى در جنگ از آنها ساخته نیست) را نکشید... .37 در روایت دیگرى، امام صادق علیهالسلامبه نقل از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله علت معافیت زنان و کودکان از پرداخت جزیه را ممانعت از کشتن آنان حتى در دارالحرب و منطقه جنگى مىداند.38
در کدام شریعت یا مکتب یا مرام مدعى انساندوستى و حمایت از حقوق بشر سراغ دارید که رهبر عالى و فرمانده کل قوا از کشتن زنان و کودکان در منطقه جنگى (دارالحرب) نهى کند، آنچنانکه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله چنین دستورى داد؟!
در حدیث دیگرى آمده است: پیامبر صلىاللهعلیهوآله در یکى از جنگها جنازه زنى را دید، بسیار متأثر شد و گفت: چرا او را کشتید؛ او که سزاوار کشتن نبود.39 امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز در این مورد مىفرمایند: «زنان را با آزار دادن تحریک نکنید، هرچند آبروى شما را بریزند، یا امیران شما را دشنام دهند؛ که آنان در نیروى بدنى و روانى و اندیشه کمتوانند.»40
شهید اول مىفرماید: قتل کودکان، زنان و دیوانگان، هرچند به کفار در حال جنگ کمک رسانند، جز در موارد ناچارى جایز نیست. ایشان در بیان موارد ضرورت و ناچارى مىگوید: هرگاه کفار کودکان، زنان و... را به عنوان سپر قرار دهند و پیروزى بر آنها متوقف بر قتل کودکان، زنان و... باشد، کشتن آنها جایز است. ایشان در مورد پیران مىفرماید: قتل آنها جایز نیست، مگر اینکه به واسطه رأى و نظر کفار را یارى نمایند.41
6. ممنوعیت استفاده از سلاح کشتار جمعى
از موارد دیگرى که در شریعت اسلامى از آن نهى شده است، استعمال مواد سمّى در جنگ است. نیز از به کارگیرى سلاحهاى جنگى یا مواد سمى و میکروبى، سوزاندن دشمن چه در حال حیات و چه پس از مرگ، قطع اشجار و ایجاد حریق در کشتزارها و قطع آب آشامیدنى ممانعت مىکند.42
اسلام با رعایت اصل تعدّى نکردن از حدود الهى و رعایت شرایط جهاد، حدود و یا محدودیتى براى بهرهبردارى از جنگافزارها قایل نیست. نطر اسلام در مراعات موارد انساندوستانه و چشم داشتن به قواعد خیرخواهانه آنقدر وسیع و فراخ است که بىشک، استفاده از جنگافزارهایى را که مغایر با اصول و اساس مقرّرات و آیین کارزار اسلامى باشد منع مىکند، ولى اینکه مجاهدان باید از چه نوع جنگافزار معینى استفاده نمایند، ساکت است. معلوم است که ـ مثلاً ـ استفاده از بمبهاى خوشهاى، و بمبهاى شیمیایى و هرگونه مهماتى که به طبیعت منطقه جنگ و غیرجنگجویان و حتى حیوانات و جنبندگان آن ناحیه آسیبى برساند و داراى آثار و عواقب ناخوشایند بعدى باشد، از نظر شریعت اسلام حرام مىباشد. در اینجا به چند روایت از منابع روایى شیعه اشاره مىشود:
الف. امام صادق علیهالسلام به نقل از امیرالمؤمنین علیهالسلام در اینباره مىفرماید: رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نهى کرده است که سم در بلاد مشرکان استعمال شود.43
در بین علماى شیعه، باز کردن آب بر روى کفار و انداختن آتش و ریختن سم در طعام و آب کفار در هنگام جنگ مکروه دانسته شده است و از دیدگاه شهید ثانى، هرگاه این امر موجب قتل نفس محترمهاى باشد حرام است. ایشان مىفرمایند: هرگاه جهاد بدون به کارگیرى امور موفق ممکن باشد، توسل به این امور جایز نیست. لازم به ذکر است که شهید اول در کتاب دروس ریختن سم در طعام و غذاى کفار را مطلقا حرام مىداند. البته مستند این قول روایتى است که از طریق سکونى از پیامبر صلىاللهعلیهوآله نقل شده است.44
ب. ممنوعیت از بریدن درختان و تخریب کشتزارها و محیط زیست؛ دینى که از بریدن درختان و تخریب کشتزارها و محیط زیست جلوگیرى مىکند و یا اجازه نمىدهد جنازه دشمن قطعه قطعه شود؛ چون یک کار غیراخلاقى است،45 چگونه اجازه مىدهد زن و مرد و بچه و افراد پیر و سالخورده و ناتوان و بىگناه و بىسلاح یکجا نابود شوند؟!
ج. چگونه اسلام مىتواند با عملیات کشتار جمعى موافق باشد، در حالى که امیرالمؤمنین علیهالسلامدر سفارش به مأموران جمعآورى زکات فرمودند: «هیچ چهارپایى را رم نده و نترسان.»46 وقتى ترساندن و ایجاد وحشت براى حیوانات در حدّ رم دادن آنان جایز نباشد، قطعا به دلالت اولویت، ترساندن و ارعاب انسانها و کشتار جمعى از انسانهاى بىگناه مخالف دستور ایشان و نارواست.
7. دعوت اسلام به صلح و امنیت پایدار
اسلام دین صلح و امنیت است47 و پیامبر او رحمهللعالمین بود48 و گسترش اسلام و وفادارى به اسلام تا حد زیادى رهین اخلاق نرم و پر از گذشت و اغماض و مهربانانه رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهبود.49 اسلام نه تروریسم و عملیات کشتار جمعى را قبول دارد و نه به هیچکس اجازه چنین عملیاتى مىدهد. عملیات کشتار جمعى در اسلام نه تنها مورد تأیید نیست، بلکه یک جرم بزرگ و از گناهان کبیرهاى است که در دنیا و آخرت مجازات شدیدى براى آن تعیین شده است. پس اسلام نه تنها با استفاده از سلاحهاى کشتار جمعى مقابله مىکند، بلکه با ترغیب به خلع سلاح، با مسابقه تسلیحاتى و انبار کردن زرادخانههاى کشورها از سلاحهاى مرگبار و ویرانگر و وحشتناک مخالفت و مبارزه مىکند.
اسلام هیچ وقت قبول نداشته، بلکه حتى راضى هم نبوده که فرد بىگناهى کشته شود. اسلام دین حقیقت است و هم اصل دعوت الهى به امنیت و سلامتى است: «وَاللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ.» (یونس: 25) آن هم امنیت جاوید و سلامت ابد: «سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد: 24) و هم نحوه دعوت الهى با روش معروف و منطقى و به نیکوترین شیوه است: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ... .» (نحل: 125) و همچنانکه گفته شد، اصل حاکم بر روابط بینالمللى اسلام با دولتهاى دیگر، همزیستى مسالمتآمیز است.
یکى از بهترین تجلّیات انساندوستى در اندیشه اسلام، اهتمام به ایجاد امنیت براى همه است. امنیت بالاترین نویدى است که به جامعه برین در راه ایمان و عمل صالح داده مىشود و نیز بالاترین سطح ارتقا و تعالى بشر است: (... وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعْدِ خَوْفِهِمْ... .»(نور: 55) و تأمین امنیت عمومى براى همه شهروندان، خواه مسلمان یا غیرمسلمان، از وظایف اولیه همه حکومتهاست و چنانچه براى یکى از شهروندان حکومت اسلامى، حتى اگر یهودى باشد یا مسیحى، به نحوى ناامنى ایجاد شود، رهبر عالى و فرمانده کل قوا آنقدر ناراحت مىشود که مىگوید: اگر منِ على یا هر انسان آزاده دیگر این خبر را بشنود و از تأسف جان دهد، جا دارد.50
مسلمانان در روى زمین موظف به حفظ امنیت جان، مال، ناموس، شرافت، عقل و ایمان یکایک بشر هستند و کسى نمىتواند از راه نامشروع، امنیت آنان را مورد تجاوز قرار دهد. اسلام حتى در زمان جنگ نیز جان مردمى را که به مقابله برخاستهاند (زنان، مردان، پیران، کودکان، عابدان و عبادتگاهها و...) حفظ کرده و تعرض به آنان را روا نمىدارد.51
از جمله راهکارهاى اسلام براى حفظ کرامت انسان، مبارزه با عوامل ناامنى و سلب آسایش اوست. گرچه در فقه اسلامى، واژه سلاحهاى کشتار جمعى یا هستهاى و بیولوژیکى وجود ندارد، اما آموزههایى در شریعت اسلامى وجود دارد که بیانگر نفى مشروعیت تولید و به کارگیرى آنها، بلکه مبارزه با آن است.
8. حق حیات بنیادىترین حقوق بشرى
در نگرش اسلامى، تمامى عالم، مخلوق الهى است و «حیات» نیز موهبتى است الهى. هرگاه این موهبت الهى و حق خدادادى وسیلهاى براى قتل نفوس دیگر یا فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شایسته حاکم بر جامعه و نیز محاربه با نظام الهى گردد، به نفع دیگران سلب مىشود. همانگونه که در ماده دوم اعلامیه اسلامى حقوق بشر آمده است، «حیات حقى است که براى هر انسانى تضمین شده است و بر همه افراد و جوامع و حکومتها واجب است که از این حق حمایت نموده و در مقابل هر تجاوزى علیه آن ایستادگى کنند.» و در ذیل بند «الف» ماده 2 حقوق بشر اسلامى آمده است: «کشتن هیچ کس بدون مجوّز شرعى جایز نیست.» و به مقتضاى بند «ج» و «ه.» ماده اول این اعلامیه، خودکشى و اسقاط جنین حرام است، درست بر خلاف آنچه که در حقوق بشر غربى مقرّر یا معمول است؛ چه اینکه در اسلام «حیات» فقط «حق» افراد نیست، بلکه حفظ آن، «تکلیف» آنان هست. پروردگار متعال با صراحت مىفرماید: هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل نفس (به قصد قصاص) یا فساد در زمین (به قصد مجازات مفسد فىالارض) بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته است و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد (او را زنده کند)، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است.52
در این آیه، موارد مشروع قتل، دو مورد شمرده شده است: 1. از روى قصاص؛ 2. ایجاد فساد در زمین. دلیل مخالفت اسلام با ترور و تروریسم، این است که باعث سلب امنیت و آسایش از مردم به انگیزههاى سیاسى و خشونت غیرقانونى مىشود و خود، فساد فىالارض است نه مقابله با فساد و خونریزى.
9. انگیزههاى والاى جهاد و رعایت قوانین انسانى
مکتب اسلام رعایت قواعد انسانى را در جهاد الزامى ساخته است؛ چه در اسلام، جهاد براى نمایش قدرت نیست. جهاد به منظور اعمال فشار سیاسى و به کار گرفتن زور و نیروى فیزیکى در القاى عقیده و ایدئولوژى نمىباشد. غایت جهاد، زورمندى و سلطهگرى و استبداد و استثمار و استعمار نیست، بلکه جهاد در نهایت امر، براى رهنمون ساختن انسان به راه راست و هدایت او به انتفاع عقلایى از حیات و طبیعت و بهرهورى از مواهب الهى و تنظیم برادرى و برابرى در جامعه و رشد دادن به آدمیت او و کمال بخشیدن به شئونات اوست. به همین دلیل، رابطه فرمانده با افسر و سرباز، در ارتش اسلامى، رابطهاى است در کمال آسودگى و آسایش و در نهایت نظم و وفادارى و همراهى. هدف چنین ارتشى چیزى جز خیر عموم و سعادت کل بشرى نیست.
کینه و ستیزه و دشمنى شخصى و گروهى و اغراض غیرالهى از دایره مکتب اسلام بیرون است. حضرت على علیهالسلامنیز که مظهر تمام و کمال اخلاق و سیرت اسلامى است، رعایت قواعد انسانى را در جهاد کرارا یادآور شده است. شاهد آن، قضایاى متعددى است که در تاریخ زندگى این مرد بزرگ روى داده، و به دست او حل و فصل مىشد. اسلام، دینى است مبتنى بر عقیده، و آیینِ ایمان و عقیده است و فقط در مقابل ستمگرانى که با برهان و استدلال قانع نشده و به راه عناد و لجاج مىرفتند شمشیر و اسلحه را در دست گرفته است. به همین دلیل، حتى در جنگ نیز رعایت قواعد بشردوستانه را الزامى ساخته است.
10. پایبندى به تعهدات بینالمللى
از دیگر نمونههاى احترام اسلام به ارزشهاى انسانى، نه تنها در زمان صلح، بلکه حتى در زمان جنگ و در میدان جنگ، احترام به قراردادها و حرمت پیمانشکنى است. اسلام مقرّر مىدارد: حتى اگر با دشمن قراردادى بستید تا آن هنگام که او خیانت نکرده است باید وفادار به پیمان باشید. از اینرو، یکى از مبانى انساندوستى در اسلام که از راههاى مؤثر در مقابله با جرم و جنایت علیه انسانیت و زمینهساز صلح و امنیت پایدار و جهانى است، مشارکت در معاهدات بینالمللى و التزام و وفادارى به آنهاست. یکى از اصول حاکم در روابط بینالمللى اسلام «وفادارى به تعهدات» است که به مقتضاى «أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ» (مائده: 1) و «المؤمنون عند شروطهم»،53 اعتبار معاهدات بینالمللى از دیدگاه اسلام، جاى تردید نمىماند، جز آنکه پیمان، نامشروع باشد و یا حاکم اسلامى فاقد مشروعیت براى انعقاد آن.
نکات ذیل در این مبحث شایان توجه است:
الف. اصل وفاى به عهد: قرارداد یک نوع تعهد الزامآور است که در اسلام و کلیه نظامهاى حقوقى و اخلاقى مورد پذیرش است. وفاى به عهد سنگبناى همه روابط مسالمتآمیز است، بلکه حتى براى جنگ نیز مقرّراتى وضع مىشود که تحت عنوان «حقوق جنگ» یا «حقوق بشردوستانه بینالمللى» در قالب کنوانسیونهاى بینالمللى و معاهداتى مورد تأیید قرار مىگیرد. به اطلاق حکم و شمول آن نسبت به همه پیمانها و قراردادها که با تعابیر گوناگون از قبیل عقد، عهد، میثاق از جمله در آیات ذیل آمده توجه نمایید:
1. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ.» (مائده: 1)
2. «وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ.» (معارج:32)
ب. نکوهش شدید از پیمانشکنى: در آیات و روایات، نقض پیمان بدترین کارها به شمار آمده است:
1. «الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ یَتَّقُونَ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مِنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الخَائِنِینَ وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَبَقُواْ إِنَّهُمْ لاَ یُعْجِزُونَ.»(انفال: 56ـ59)
2. «کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَاللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَ یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ اشْتَرَوْاْ بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَنا قَلِیلاً فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِهِإِنَّهُمْسَاءمَاکَانُواْیَعْمَلُونَ» (توبه: 7ـ9)
ج. قضیه ابوجندل: در صلح حدیبیه قراردادى بین مشرکان و پیامبر صلىاللهعلیهوآله امضا گردید که در یکى از بندهایش آمده بود: «اگر یکى از افراد قریش بدون اذن بزرگتر خود از مکه فرار کند و اسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد محمد[ صلىاللهعلیهوآله] باید او را به سوى قریش بازگرداند، ولى اگر فردى از مسلمانان به سوى قریش بگریزد قریش موظف نیست او را به مسلمانان تحویل بدهد.»
در همین حال که حضرت و طرف مقابل (سهیل) مشغول نوشتن قرارداد بودند ناگهان ابوجَندل فرزند سهیل در حالى که زنجیر به پاى داشت وارد جلسه شد. همین که دیدگان سهیل به فرزند خویش افتاد بىاندازه ناراحت شد و از شدت خشم برخاست و سیلى محکمى به صورت وى نواخت. سپس رو به پیامبر کرد و گفت: این نخستین فرد است که باید به حکم ماده دوم پیمان به مکه بازگردد. پیامبر او را تصدیق کرد. سهیل فرزندش ابوجَندل را کشان کشان به طرف قریش مىبرد، در حالى که او با صداى بلند فریاد مىزد: اى مسلمانان! آیا اجازه مىدهید مرا به مشرکان برگردانند تا از دینم دست بردارم؟! پیامبر بزرگوار اسلام به عنوان دلجویى از این مسلمان اسیر چنین گفت: «اى ابوجندل، شکیبایى را پیشه خود ساز و براى خدا صبر کن و بدان که خداوند براى تو و دیگر گرفتاران راه فرجى باز مىکند. همانا ما قراردادى با قریش امضا کرده و خدا را پشتوانه آن قرار دادهایم و ما هرگونه خیانت روا نمىداریم.»54
د. وفادارى به پیمان در سیره امیرمؤمنان علیهالسلام: در داستان «حکمیت» بعد از آنکه اکثریت لشکر خواستار حکمیت شدند و ابوموسى اشعرى را به عنوان حکم انتخاب کردند، على علیهالسلام شدیدا مخالفت کرد. اما متأسفانه نصایح و مواعظ حضرت تأثیر نبخشید و حضرت مجبور به پذیرش حکمیت شد. بعد از آنکه قرارداد بسته شد، به اشتباه خود پى بردند و گفتند: ما اشتباه کردیم، حال باز گشتیم و توبه کردیم؛ تو هم برگرد و توبه کن! حضرت فرمود: «واى بر شما! آیا پس از رضایت دادن و توافق و پیمان از عهد خود برگردم، مگر آن است که خداى متعال مىفرماید "به عهد و پیمان خود وفادار باشید و وقتى با خدا پیمان مىبندید به عهد الهى پایبند باشید و سوگندهاى خود را پس از آنکه استوار ساختید نقض نکنید، در حالى که خدا را ناظر و سرپرست خود قرار دادید".»55
ه. وفاى به عهد، از اصول کلى حقوق اسلام: بر خلاف مسیحیان که خود را شرعا مجاز مىپنداشتند به آسانى به تعهداتى که در برابر مسلمانان پذیرفته بودند پشت پا زنند و وفاى به عهد از نظر آنان اصلى بود که فقط براى یک مسیحى در برابر مسیحى دیگر لازم شمرده مىشد،56 وفاى به عهد از اصول کلى حقوق اسلام و از اصول فراایمانى است که به بهانه مصلحتهاى جزئى و نوپدید، نظام اسلامى به آن پشت پا نمىزند؛ چنانکه امام على علیهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمایند:
و اگر پیمانى بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادى، به عهد خویش وفادار باش و بر آنچه عهده گرفتى امانتدار باش، و جان خود را سپر پیمان خود گردان؛ زیرا هیچیک از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نیست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتى که در افکار و تمایلات دارند در آن اتفاقنظر دارند تا آنجا که مشرکان به عهد و پیمانى که در زمان جاهلیت با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زیرا که آینده ناگوار پیمانشکنى را آزمودند. پس هرگز پیمانشکن مباش و در عهد خود خیانت مکن و دشمن را فریب مده؛ زیرا کسى جز نادانِ بدکار بر خدا گستاخى روا نمىدارد. خداوند عهد و پیمانى را که با نام او شکل مىگیرد با رحمت خود مایه آسایش بندگان و پناهگاه امنى براى پناهآورندگان قرار داده است، تا همگان به حریم امن آن روى بیاورند.»57
و. غَدر: غَدر یکى از عناوین مجرمانه در جنگ و عبارت است از آن مکر و حیلهاى که در جنگ به کار مىبردند؛ بدین نحو که به افرادى از دشمن امان مىدادند تا وارد قلمروشان شوند، سپس آنها را غافلگیر نموده، به قتل مىرساندند. شاید بتوان گفت: غدر، ترور در میدان جنگ است، همانگونه که صاحب جواهر مىگوید: «غدر به کفار جایز نیست، اینگونه که پس از امان دادن آنان را به قتل برسانیم.»58 ایشان در علت ناروایى آن، علاوه بر تمسک به برخى روایات، به قبح ذاتى و عقلى این کار اشاره و طبق قاعده «ملازمه»، قبح شرعى آن را استنباط نمودهاند.59 امام باقر علیهالسلامفرمودند: «هیچ کس نیست که به دیگرى (دشمن) امان دهد و سپس او را بکشد، مگر آنکه روز قیامت پرچم نیرنگ حمل مىکند.»60
11. رعایت اصول اخلاقى در جنگ
بر مجاهد مسلمان لازم است که در هنگام مبارزه با دشمن انگیزهاى الهى داشته باشد و در کنار آن، تمامى اصول اخلاقى را رعایت نماید و هیچ حرکت یا حرفى که منافى اخلاق مجاهد مسلمان باشد انجام ندهد و جز حرف حق بر زبان جارى نسازد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در اینباره مىفرمایند: «من خوش ندارم که شما دشنامدهنده باشید، اما اگر کردارشان را توصیف، و حالات آنان را بازگو مىکردید به سخن راست نزدیکتر، و عذرپذیرتر بود. خوب بود به جاى دشنام به آنان مىگفتید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهى به راه راست هدایت کن؛ تا آنان که جاهلند، حق را بشناسند و آنان که با حق مىستیزند پشیمان شده به حق بازگردند.»61
بنابراین، مسلمان حق ندارد در زمان جنگ هرگونه عملى را انجام دهد، بلکه رعایت همه جوانب و عدول نکردن از اصول اخلاقى مورد توجه پیشوایان دین است که مسلمان مجاهد نیز باید خود را ملزم به انجام آن بداند، و از عدول از آن اصول اخلاقى منع گردیده است. از جمله این اصول مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف. برخورد مناسب با مجروحان: یکى از مسائل مورد توجه در دین مبین اسلام، چگونگى برخورد با مجروحان جنگى دشمن است. پرسش این است: آیا مىتوان فردى را که براى نبرد با مسلمانان، به رویارویى اقدام نموده و در حین جنگ مجروح شده است به قتل رساند و از بین برد یا بر اساس اصول حاکم بر جنگ از نظر اسلام، باید با او برخورد دیگرى داشت؟ از روایات استفاده مىشود جز در شرایط و موارد خاص و ناچارى ـ مثل آنکه مبارزان مسلمان وجود مجروحان را مانع پیروزى بدانند و یا وضعیت به گونهاى باشد که دشمن از آنها استفاده کند ـ به عنوان یک قاعده کلى، کشتن آنها جایز نیست، بلکه بر اساس دستورات امامان معصوم علیهمالسلام، مجاهد مسلمان اجازه آسیب رساندن به آنها را ندارد. امیرالمؤمنین علیهالسلام جز در شرایط خاص و ناچارى که چیره شدن بر دشمن را در گرو از بین بردن موانعى (مانند کشتن مجروحان و...) مىدیدند و شکست دشمن متوقف به این امر بود، از آن نهى مىنمودند.62
ب. نهى از مثله کردن: بیان شد که چگونگى برخورد با مجروحان جنگى را باید بر اساس شرایط جنگ ارزیابى نمود و به عنوان یک قاعده کلى و در شرایط عادى، از بین بردن مجروحان ممنوع است. اما نکته شایان توجه آن است که حتى اگر کشتن مجروحان جنگى ضرورت یابد، بههیچ وجه مجاهد مسلمان حق ندارد آنها را مثله نماید و بدنشان را تکهتکه نموده یا گوش، بینى، و... آنهارا قطع نماید. در روایات بسیارى بر این امر تأکید شده است؛ چنانکه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهمىفرمایند: «... لا تغدِروا ولاتَغُلوا ولا تُمثِّلوا... .»63
12. آغازگر جنگ نبودن و نهى از کشتن دشمن در حال فرار از جنگ
از جمله توصیههاى اخلاقى و انسانى اسلام حتى در نبرد علیه دشمنان، منع از آغازگرى جنگ و کشتن دشمن در حال فرار از جنگ است. امیرالمؤمنین علیهالسلام در اینباره مىفرمایند: «با دشمن جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند؛ زیرا بحمداللّه حجت با شماست، و آغازگر جنگ نبودنتان، تا آنکه دشمن به جنگ روى آورد، حجت دیگر بر حقّانیت شما خواهد بود. اگر به اذن خدا شکست خوردند و گریختند، آن کسى را که پشت کرده نکشید، و آن را که قدرت دفاع ندارد آسیب نرسانید.»64
با توجه به این روایت زیبا، درمىیابیم که امیرالمؤمین علیهالسلامرعایت چند مسئله اخلاقى را به مجاهدان راه خدا آموزش مىدهد: آغازگر جنگ نباشند، دشمن را که در حال فرار است نکشید، و آن کسى را که قدرت بر دفاع از خویش ندارد آسیب نرسانید.
13. پیشتاز بودن اسلام در حمایت از حقوق انسانى
به منظور شفافیت سخن و پرهیز از اطاله کلام، فقط به چند نمونه از موضوعات حقوق بشرى که در دوران جاهلیت عرب و عجم، شرق و غرب، مورد توجه اسلام بوده است و غربِ مدعى حقوق بشر قرون متمادى از فهم عمق آن درمانده و جا مانده بود، بسنده مىشود:
الف. حقوق سیاسى: به معناى حقوقى است که شخص به موجب آن، در کشور خویش از حق مساوى براى تشریک مساعى در نظام اجتماعى و سیاسى بهرهمند شود. نمونه بارز آن، حق رأى و حق انتخاب است. نهاد بیعت و شورا در اسلام و تأکید بر لزوم برخوردارى مسئولان و کارگزاران حکومت از مقبولیت مردمى و تلاش در جهت رضایت آنان، از جمله موارد حقوق سیاسى در اسلام به شمار مىروند؛ چنانکه حضرت على علیهالسلامدر فرمان خود به مالکاشتر فرمودند: «و لیکن احبّ الامورِ الیکَ اوسطُها فى الحق و اعَمُّها فى العدلِ و أجمعها لرضى الرّعیةِ.»65 و نیز حق کسب مناصب اجتماعى براى همه، مگر آنچه به دلایلى خلاف مصلحت انسانى باشد (البته با شاخصه و ارزشهاى الهى که نیل به مقام شامخ خلافت الهى را هدفگیرى مىکنند)؛ مانند برخى از محدودیتها که در روابط زن و مرد مشاهده مىشود و نیز به رسمیت شناختن مشارکت سیاسى همگانى، اعم از زن و مرد که شاهد بر این مدعا هستند. در حالى که اسلام بیش از 1400 سال قبل مشارکت سیاسى زنان را در اساسىترین مسائل حکومت و نظام اسلامى و بیعت با رسول خدا صلىاللهعلیهوآله66 به رسمیت شناخته، زنان غربى حداکثر از یک قرن پیش و برخى از آنها فقط از چند دهه قبل واجد این حق شدهاند.
اما حقوق بشر آمریکایى با تناقض دایمى ادعاى جامعیت و اصول لیبرالیستى و محدودیت نسبى عمل لیبرالى مواجه است؛ زیرا اولاً، حقوق بشر آمریکایى همان حقوق مردان بود. به رغم سوابق موجود در زمینه نقش زنان در دوران مهاجرنشینهاى اولیه آمریکایى، شواهد موجود نشان مىدهند که آنان در نظم جدید، نقشى نداشتند و اصلاً در آن زمان سخنى از مسئله حقوق زنان در میان نبود.
ثانیا، حق برابرى و مشارکت سیاسى مخصوص ثروتمندان و مالکان بود. از اینرو، جان آدامز این دو معضل را جزو مسائل شایسته تأمّل و چارهاندیشى مىداند و مىگوید: «ادعاى تازهاى طرح خواهد شد، زنان خواستار حق رأى خواهند شد... و همه کسانى که یک پول سیاه هم ندارند، حق رأى مساوى در کلیه فعالیتهاى حکومتى را مطالبه خواهند کرد.»67
ب. مبارزه با بردهدارى: اسلام با بردهدارى رایج و نهادینهشده از قبل مواجه شد، نه آنکه آن را تأسیس کرده باشد. با وجود این، اولاً، تمام اسباب و عوامل بردهگیرى را جز در یک مورد لغو کرد؛ مثلاً، در گذشته هرگاه طلبکار نمىتوانست طلب خویش یا سود (ربا) را از بدهکار دریافت کند، فرد مقابل را به بردگى مىگرفت. اسلام این عمل را ملغا اعلام کرد و با تحریم ربا،68 از طلبکار خواست به بدهکار فرصت دهد.69 از دیگر اسباب بردگى، فروش انسانهاى آزاد براى کسب مال حرام بود، و نیز تسلط ظالمانه یک قبیله بر قبیله دیگر، که اسلام با آنها آشکارا مخالفت کرد. ثانیا، اسلام از پیروان خویش خواست در مقابل نقض قسم و پیمان، روزهخوارى و جبران نقص روزه و...، یک برده و در برخى موارد شصت بنده آزاد کنند. ثالثا، یکى از صدقات و کارهاى خیر در اسلام، خرید برده و آزاد ساختن اوست. رابعا، اسلام از صاحبان برده خواست با انعقاد «عقد مکاتبه»، به آزادسازى بردگان کمک کنند.70 خامسا، اسلام اعلام کرد همه انسانها فرزندان یک پدر و مادرند و دلیلى بر برترى یکى بر دیگرى جز به خاطر تقوا وجود ندارد.71 و این اقدامات مجموعا در راستاى کاهش و حذف تدریجى و طبیعى نظام بردهدارى صورت پذیرفتند.
در موردى که اسلام برده گرفتن را به رسمیت شناخت، منطقىترین استدلال را دارد. تمام عالم هستى ملک خداى متعال و وى آفریدگار متعال است که به واسطه رحمت، لطف و حکمت به منظور هدایت انسانها به بهترین راه زندگى، توسط پیامبران مجموعه تعالیمى را تحت عنوان «دین» فروفرستاد. حال اگر انسانهاى ناسپاس، که از نعمت خدا بهره مىبرند و شکر او به جاى نمىآورند، به این بسنده نکرده، درصدد محروم کردن انسانهاى دیگر از بهترین موهبت الهى یعنى دین و نظام مشروع دینى برآمده، به مبارزه با دین خدا و جنگ با حکومت اسلامى اقدام کنند، نهایت رأفت به آنها و همه انسانهاى دیگر آن است که چنین افراد تبهکار و مفسد و کم خرد را به بردگى بگیرند و سپس در پرتو تعالیم نورانى اسلام روح آنها را تهذیب و سپس اقدام به آزادسازى آنها نمایند.
این در حالى است که آمریکا نیز مانند اروپا، تبعیض نژاد و رنگ را به رسمیت شناخت. دلیل آن، اعتراف نویسندگان غربى است که نوشتهاند: مسئله بردهدارى در آمریکا آشکارا شرمآورتر از دو معضل سابق (حق برابرى و مشارکت سیاسى) بود. جان وسلى72 مىگوید:«سیاهان در آمریکا بردهاند، سفیدها از آزادى لذت مىبرند. پس آیا همه این فریادهاى مربوط به آزادى و نفى بردگى چیزى جز لفّاظى و بازى با کلمات هست؟»73 ازاینرو، دموکراتهاى آمریکایى این تناقضات را دریافته و خواستار حل آنها شدهاند، چنانکه ویلیام گوردون بر این نظر بود که اگر مقدّمه اعلامیه استقلال آمریکا نمایانگر «احساسات واقعى» مىباشد، مفاد آن با بردهدارى سازگار نیست.74 ریچارد ولز هم این پرسش را مطرح کرد کهچگونه مىتوان بردهدارى را با ابراز وفادارى به آزادى آشتى داد؟!75
ج. دفاع از منزلت و حقوق زن: در طول تاریخ، نگاه به زن، تحقیرآمیز بود و چه بسا اصل هویت انسانى او نادیده گرفته مىشد و یا حداقل جنس دوم و پستتر از مرد بود.76 در جاهلیت عرب، مانند جاهلیت غیرعرب، زنان فاقد جایگاه انسانى بودند و زنده به گور کردن آنان و محجوریت مطلق در انتخاب سرنوشت زندگى خانوادگى و اجتماعى نشانه همین امر است. در آن دوران، مردان خود را اختیاردار مطلق دختران و خواهران خانواده خود مىدانستند، تا بدان حد که پدران به خود حق مىدادند دخترانى را که هنوز از مادر متولد نشدهاند، پیشاپیش به عقد مرد دیگرى درآورند. زن در اروپا تا پیش از قرن بیستم از نظر قانون و در مقام عمل فاقد حقوق انسانى بود. ناقصالخلقه بودن زن پیش از مشرقزمین، در میان مردم غرب مطرح بوده است. تنها براى اولین بار در قرن بیستم، مسئله «حقوق زن» در برابر مرد مطرح شد و دولتهاى غربى تسلیم این امر شدند.
اسلام بزرگترین خدمتها را به جنس زن انجام داد؛ نه تنها در سلب اختیاردارى مطلق پدران نسبت به دختران، بلکه اعطاى حریت، شخصیت و استقلال فکر به او. از نظر اسلام، هرگز در این مسئله تردیدى وجود ندارد که زن و مرد، هم در اصل شرافت و هویت انسانى و هم در برخوردارى از حقوق انسانى برابرند. نه اسلام دین مردان است و نه زن در نگرش اسلامى انسان ناقص است. ریشه تفاوتهاى حقوقى زن و مرد در اسلام توجه به ساختار وجودى هریک از زن و مرد و هدف آفرینش است، نه نتیجه نگاه تحقیرآمیز جاهلیت به زن.77
14. عدالت، اصل بنیادین حقوق اسلامى
در اسلام، «عدالت» بنیان استوار، بلکه استوارترین بنیان حقوق است؛ چنانکه شهید مطهّرى گفته است: «اصل عدالت از مقیاسهاى اسلام است که باید دید چه چیزى بر آن منطبق مىشود. عدالت در سلسله علل احکام است، نه در سلسله معلولات. نه این است که آنچه دین گفته عدل است، بلکه آنچه عدل است، دین مىگوید.78... و علماى اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند.»79 گرچه مبناى نخستین حقوق اسلامى، اراده تشریعى خداوند است که از راه وحى بر پیامبر نازل شده و ما از طریق رسول خدا یا اهلبیت او علیهمالسلام و یا به حکم عقل (هرگاه به دور از شوائب و به نحو یقینى، به مطلبى وقوف یافت)80 به آن دست مىیابیم، اما مگر جز آن است که اراده تشریعى خدا بر پایه عدالت است؟! روح قرآن و اسلام، دعوت به عدالت است. قرآن کریم یکى از اهداف مهم بعثت پیامبران و نزول کتابهاى آسمانى را برپاداشتن قسط و عدل معرفى کرده است.81 همچنانکه تمام اوامر الهى بر مبناى عدل استوارند: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ.»(نحل: 90) و هرگز خداوند نه در تشریع و نه در تکوین، ظلم روا نمىدارد، حتى اراده ظلم هم نمىکند: «وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْما لِّلْعِبَادِ» (غافر: 31)؛ چه اینکه اساس جهان هستى، خواه در آفرینش و خواه در نظام قانونگذارى بر پایه عدالت صورت مىگیرد. رسول گرامى صلىاللهعلیهوآله فرمودند: «بِالعدلِ قامتِ السماواتُ و الارضُ»82 و یا «عدالت میزان و ترازوى خداوند در روى زمین است»83 و یا حضرت على علیهالسلامفرمودند: «عدالت مبنا و ملاک حکم است.»84
عدالتمحورى در اسلام، به ویژه در اندیشه شیعى، اصل طلایى و بهترین تضمین حقوقى و واقعى براى رعایت قوانین انسانى و حقوق بشر است. در ابواب مختلف فقهى، از جمله در «کتاب الجهاد»، یکى از شرایط مهم وجوب جهاد، فرماندهى و رهبرى امام و پیشواى عادل قید شده است و با صراحت، جهاد با امام غیرعادل را نه تنها واجب نمىداند، بلکه تحریم مىکند. چنانکه شیخ حر عاملى در وسائلالشیعه در «کتاب الجهاد» بحثى را تحت عنوان «باب اشتراط وجوب الجهاد بأمر الامام و إذنه و تحریم الجهاد مع غیر الامام العادل» اختصاص مىدهد؛85 همانگونه که در رأس هرم قدرت نظام اسلامى براساس اندیشه شیعى که در قانون اساسى جمهورى اسلامى بازتاب یافته است ـ ولى فقیه عادل قرار دارد و این بدان معناست که چنانچه فرمانده میدان جنگ و جهاد یا رهبرى در نظام اسلامى به دستورات فوقالذکر عمل نکرد فاقد صلاحیت رهبرى مىشود؛ زیرا عادل کسى است که مقرّرات شرعى را رعایت مىکند. و این بهترین پشتوانه و ضمانت اجرایى براى این معاهدات و موازین بینالمللى است.
در فرهنگ و اندیشه اسلامى، عدالت، ارزشى است مطلق که مفهوم و ملاک آن ثابت است، گرچه به تناسب مقتضیات زمان و مکان، احیانا مصادیق آن تفاوت یابد. عدالت در مناسبترین مفهوم مرتبط با این بحث، همان معناى دقیقى را دارد که اندیشمندان شیعه به پیروى از حضرت على علیهالسلام86 و خاندان رسالت بیان کردهاند و آن، قرار دادن هر چیزى است در جایگاه شایسته خود.87 هرگاه از عدل الهى گفتوگو مىشود، ممکن است منظور عدالت تکوینى و یا تشریع و یا هر دو آنها باشد.
بنابراین، عدالت مستند و مبتنى بر وحى، امرى عرفى و تغییرپذیر، نسبى و منطقهاى نیست. استاد مطهّرى مىگوید: «اسلام عدالت را مطلق مىانگارد؛ زیرا نسبیت عدالت با خاتمیت و ابدیت دین ارتباط دارد؛ چون دین معتقد است: عدالت از اهداف انبیاست و اگر عدالت در هر زمان یکگونه باشد، کدام قانون است که بتواند براى ابدیت، دستور عدالت داشته باشد؟ پس نسبى دانستن عدالت، مغایر خاتمیت دین است.»88
15. فطرى و فراایمانى بودن حقوق بشر اسلامى
حقوق بشر در اندیشه اسلامى، به دلیل دربرداشتن اصول و قواعدى فطرى و انسانى، جهانشمول است؛ چه اینکه حقوق بشر اسلامى فراایمانى و مبتنى بر فطرت بشر است؛ فطرتى که میان همه انسانها مشترک است. توضیح آنکه: بخشى از وظایف و تکالیف اسلامى مربوط به مسلمانان و مؤمنان است و قرآن کریم و روایات با تعبیر «یا اَیها الَّذینَ آمَنوا» و نظیر آن، افراد را مورد خطاب قرار دادهاند؛ مثل روزه و نماز. گرچه همه انسانها مکلف به این شریعت هستند، اما نخست باید به توحید و نبوت بگروند تا آنگاه مخاطب این دستورات قرار گیرند و برخى از دستورات، مقتضاى انسانیت انسان است و نه مقتضاى ایمان وى؛ مانند رعایت عدالت، خوبى به کسانى که به ما احسان کردهاند، احترام به پدر و مادر، استادان و همه کسانى که بر ما حقى دارند و حقوق بشر در اسلام، از این قبیل است و بنابراین، حق حیات، حق کرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادى مسئولانه و حق مساوات مربوط به تمامى انسانها مىباشد و از اینرو، قابل تعمیم به همه اقوام و ملل مىباشد.
دلایل عمومیت این حقوق بسیارند، اما تنها به سه دلیل بسنده مىشود: دلیل اول، به دو آیه قرآن و یک حدیث از نهجالبلاغه اشاره مىکند:
1. خداوند شما را از نیکوکارى و عدالت درباره کسانى که با شما در دین، جنگ و کشتار ندارند و شما را از وطنهایتان بیرون نراندهاند، نهى نکرده است.89 علّامه محمدتقى جعفرى مىگوید: این مطلب به عنوان یک قاعده مورد قبول صاحبنظران است که در هر مورد که نیکوکارى و عدالت مقتضى داشته باشد، اوّلى از نظر اخلاقى و دومى از نظر قانونِ الزامى، ضرورت پیدا مىکند.90
2. آیا پاداش نیکى جز کار نیک و برخورد نیکوست؟91
3. دستور قاطعانه امیرالمؤمنین على علیهالسلامبه مالکاشتر نخعى براى اداره کشور به عنوان استاندار و حاکم مصر که امام علیهالسلام در آن فرمودند: [اى مالک! ]رحمت بر رعیت و محبت و لطف بر همه آنان را بر قلبت قابل دریافت نما و براى آنان درندهاى خونآشام مباش؛ زیرا همه آنان از دو حال خالى نیستند: یا برادر دینى تواند و یا نظیر و همنوع تو در خلقت.92
روشن است که هیچ رحمت، محبت و لطفى درباره مردم، بالاتر از آن نیست که همه آنان به حقوق طبیعى و فطرى خود برسند93 و در حقیقت، این دستور امام على علیهالسلام به معناى حق کرامت انسان و تکلیف حاکمان به تکریم آنان از هر مذهب و مسلکى است؛ یعنى همین که شایسته نام «انسان» باشند داراى این حقوق مىباشند، مگر در صورتى که خود با رفتارهاى ناشایست، این کرامت را از خود سلب کنند.
16. اصل سهولت و سماحت و کرامت در حقوق اسلامى
یکى دیگر از ویژگىهاى حقوق اسلامى، عدم تحمیل فرهنگ اسلامى به پیروان دیگر مذاهب و احترام به اصل همزیستى مسالمتآمیز است. علّامه جعفرى در این زمینه مىنویسد: اسلام در مورد حقوق و تکالیفى که به هریک از ملل و جوامع اختصاص دارد و مستند به فرهنگ و دیگر عوامل و موقعیتهاى حیاتى مخصوص به خود آن است، نه تنها مقرّرات حقوقى و تکلیفى خود را به هیچیک از اقوام و ملل تحمیل نمىکند، بلکه مطابق آیات شریفه قرآن و دیگر مبانى فقهى خود، آنها را در طرز اندیشه و رفتارى که درباره مقرّرات خود دارند، آزاد مىگذارد. البته در آن موارد که خطا و اشتباه مردم در معتقدات و مقرّرات ثابت شود، اسلام بر مبناى اصلاح انسان و انسانیت و با مناسبترین شیوه، هدایت و ارشاد آنان را به عهده مىگیرد. چند دلیل روشن براى این مطلب مىتوان در نظر گرفت:
دلیل اول، آیات شریفه قرآنى است؛ مانند: بگو اى اهل کتاب! بیایید در یک کلمه مشترک با یکدیگر هماهنگ شویم [و آن این است که ]نپرستیم، مگر خدا را و هیچ چیز را با او شریک قرار ندهیم و هیچیک از ما دیگرى را براى خود معبود اتخاذ نکند... .94
روشن است که مقصود از «دعوت به یک کلمه مشترک»، دعوت براى همزیستى مطلوب بر مبناى آن کلمه است که عبارت است از: توحید مطلق خداوندى و شریک قرار ندادن با او و عدم اتخاذ هیچ کس به ربوبیت. قطعى است که اگر این کلمه مشترک براى همزیستى با حقوق اساسى فطرى و طبیعى همه اهل کتاب کافى نبود و اختلاف در قوانین و مقرّرات خاص آن اقوام و ملل، مانع از همزیستى مطلوب بود، همه اهل کتاب اعتراض مىکردند که صرف اشتراک در عقیده توحید مطلق و شریک قرار ندادن با خدا و عدم اتخاذ انسانها به ربوبیت، براى همزیستى با حقوق مزبور کافى نیست. بنابراین، اى پیامبر اسلام! ما را به کدامین وحدت دعوت مىکنى؟!
دلیل دوم، قاعده معروف «الزام» است. این قاعده مىگوید: «الزموهم بما الزموا به انفسهم» (آنان را که با شما هممکتب نیستند، به آنچه که آنان خود را ملزم بدان مىدانند، الزام کنید.) معناى این قاعده آن است که مسلمانان باید به حقوق و تکالیفى که مردم غیرمسلمان به آن مقیّد و ملتزم هستند، احترام بگذارند و آن را درباره ایشان مراعات کنند95 مانند آنچه درباره ازدواج و ارث نسبت به پیروان سایر مذاهب و مکاتب رعایت مىشود، مگر آنکه انحرافى عظیم در این معتقدات یا برنامههاى رفتارى باشد که قابل به رسمیت شناختن نباشد.
نتیجهگیرى
در قرآن و سنت، انسان مسجود فرشتگان و خلیفه خدا، و داراى کرامت و استعدادهاى ویژه براى نیل به کمال شایسته معرفى شده است. گذشته از شواهد و مستندات تاریخى، توجه به «حقوق بشر» و «حقوق بشردوستانه» در قرآن و سنت معصومان علیهمالسلامگویاى انساندوستى در اسلام است. آموزههایى همچون تأکید بر اهمیت حق حیات و ممنوعیت استفاده از سلاح کشتار جمعى، دعوت به عدالت، صلح و امنیت پایدار، نهى از آغازگرى جنگ یا کشتن دشمن در حال فرار، اصل تفکیک و اصل محدودیت در آیین جنگ، پایبندى به تعهدات بینالمللى، اصل سهولت و سماحت و کرامت در حقوق اسلامى، مبارزه با بردهدارى و حمایت از حقوق زن و موظف نمودن همگان به یارى کردن ستمدیدگان، جلوههایى از پاسداشت مقام و حقوق انسان در قرآن و سنت است.
··· منابع
ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، ط. الخامسة، تهران، دارالهجره، 1412ق.
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، چ سوم، قم، مؤسسه فرهنگى تحقیقاتى امیرالمؤمنین، 1386.
ـ ابن انس، مالک، الموطّأ، تصحیح و تعلیق محمدفؤاد عبدالباقى، بیروت، دار احیاءالتراثالعربى، بىتا.
ـ ابن هشام، السیرة النبویّة، بیروت، دارالقلم، بىتا.
ـ احسائى، ابن ابىجمهور، عوالىاللئالى، قم، الشهداء، 1405ق.
ـ تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407ق.
ـ جبعى عاملى، زینالدینبن على (شهید ثانى)، الروضهالبهیّة فى شرح اللمعهالدمشقیة، ط. الثانیة، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1412ق.
ـ جعفرى، محمدتقى، تحقیقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از دیدگاه اسلام و غرب و تطبیق آن دو با یکدیگر، تهران، دفتر خدمات حقوقى بینالمللى، 1370.
ـ حرّ عاملى، محمدبن حسن، وسائلالشیعه، ط. الثانیة، بیروت، داراحیاء التراثالعربى، بىتا.
ـ حسینى، سیدابراهیم، «نقش عقل در استنباط قواعد و مقرّرات حقوقى از دیدگاه اسلام»، معرفت، ش 61، دى 1381، ص 98ـ118.
ـ حلّى، جعفربن حسن، شرایعالاسلام فى مسائلالحلال و الحرام، قم، دارالهدى للطباعه و النشر، 1403ق.
ـ حلّى، حسنبن یوسف مطهّر، مختلفالشیعه فى احکامالشریعه، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، بىتا.
ـ خاتمى، سیداحمد، ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام، تهران، امیرکبیر، 1372.
ـ دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه فتحاللّه مجتبایى، تهران: اقبال، 1337.
ـ رحیمپور ازغدى، حسن، مصاحبه با پرتو، پیششماره 6، 29 اردیبهشت 1378.
ـ رشید، احمد، اسلام و حقوق بینالملل عمومى، ترجمه سیدحسین سیدى، تهران، مرکز مطالعات عالى بینالمللى دانشگاه تهران، 1353.
ـ زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار، ترجمه علىاکبر هاشمى رفسنجانى، قم، حکمت، 1356.
ـ صدوق، محمدبن على، من لایحضرهالفقیه، چ سوم، قم، جامعه مدرسین، 1413ق.
ـ طباطبائى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیرالقرآن، ط. الرابعة، تهران، بىنا، 1362.
ـ طوسى، محمدبن حسن، المبسوط فى فقه الامامیه، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
ـ فتلاوى، سهیلحسین، حقوق الانسان فى الاسلام، بیروت، دارالفکر، 2001م.
ـ قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، قاهره، دارالکاتب العربى، 1976م.
ـ کرکى، علىبن حسین (محقق ثانى)، جامعالمقاصد فى شرحالقواعد، بیروت، موسسة آلالبیت لاحیاء التراث، 1411ق.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، ط. الخامسة، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1363.
ـ لوکاس، هنرى، تاریخ تمدن: از کهنترین روزگار تا سده ما، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، 1366.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، مکتبهالاسلامیه، بىتا.
ـ محقق داماد، سیدمصطفى، «تدوین حقوق بشردوستانه بینالمللى و مفهوم اسلامى آن»، تحقیقات حقوقى، ش 18، تابستان 1375، ص 147ـ215.
ـ مطهّرى، مرتضى، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، بىتا.
ـ ـــــ ، بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، تهران، حکمت، 1409ق.
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، بىتا، ج 19.
ـ ـــــ ، نظام حقوق زن در اسلام، چ هشتم، تهران، صدرا، 1357.
ـ منقرى، نصربن مزاحم، وقعهالصفین، ط. الثانیة، بیروت، المؤسسة العربیهالحدیثه، 1382ق.
ـ نجفى، محمدحسن، جواهرالکلام، ط، السابعة، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، بىتا.
ـ نورى طبرسى، میرزاحسین، مستدرکالوسائل، بیروت، مؤسسة آلالبیت، 1408ق.
ـ هیکل، محمدخیر، الجهاد و القتال فى السیاسة الشرعیة، ط. الثانیة، بیروت، دارالبیارق، 1417ق.
- Arblaster, Anthony, The Rise and Decline of Western Liberalism, New York, Basil Blackwell Inc, 1985.
- Bailyn, Bernard, The Ideological Origins of the American Revolution, Harward University Press, 1967.
- Buergenthal, International Humanitarian law and Human Rights, Fact sheet, No. 13, U.N, Jreneva, December, 1994.
- Morris, Richard B., The American Revolution Reconsidered Harper & Row, Harward University Press, 1967.
- Schneir, Martin, Feminism: The Essential Writing, Random House, 1972.
* عضو هیأت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 10/6/89 ـ پذیرش: 17/3/90.
1ـ کهف: 29؛ انسان: 3؛ نحل: 9.
2ـ حسن رحیمپور ازغدى، مصاحبه با پرتو، پیششماره 6، 29 اردیبهشت 1378.
3ـ محمدتقى جعفرى، تحقیقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از دیدگاه اسلام و غرب و تطبیق آن دو با یکدیگر، تهران، دفتر خدمات حقوق بینالمللى، 1370.
4ـ محمدتقى مصباح، نگاهى گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، بىتا.
5ـ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، بىتا.
6ـ مؤمنون: 14.
7ـ طه: 41.
8ـ انعام: 165؛ بقره: 30.
9ـ حج: 65؛ بقره: 29.
10ـ ر.ک: مقدّمه اعلامیه اسلامى حقوق بشر که در قاهره و تهران تنظیم شده است.
11ـ طبقهاى مرکب از محافظهکاران و از ثروتمندان شهروندان روم.
12ـ لوکاس هنرى، تاریخ تمدن: از کهنترین روزگار تا سده ما، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، ج 1، ص 241.
13ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فتحاللّه مجتبایى، ج 3، ص 66.
14ـ محمدتقى جعفرى، تحقیقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از دیدگاه اسلام و غرب و تطبیق آن دو با یکدیگر، ص 14، به نقل از: امیل بریه، الآراء الدینیة و الفلسفیة فیلون الاسکندرى، ترجمه محمدیوسف موسى و عبدالحلیم نجار، ص 29.
15ـ محمدخیر هیکل، الجهاد و القتال فى السیاسهالشرعیة، ص 721ـ722.
16ـ ابنهشام، السیرهالنبویة، ج 1، ص 141ـ142.
17ـ همان.
18ـ همان، ج 2، ص 147ـ150.
19ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، ص 421.
20ـ نحل: 35.
21ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 13، ص 407ـ425.
22 Buergenthal, International Human Rights, p. 248-249.
23 International Humanitarian law and Human Rights, Fact sheet, n. 13, p. 1.
24ـ سهیل حسین الفتلاوى، حقوقالانسان فى الاسلام، ص 35.
25ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشیعه، ج 11، ابواب 15، 16، 17، 18، 21، 22 و 23.
26ـ سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 7، ص 277ـ278.
27ـ در محاصره بنىالنضیر مدینه که مدتى به درازا کشید، حضرت امر به سوزاندن نخلستان آنان داد. آیات 3،4و5 سوره «حشر» در اینباره نازل شده است.
28ـ احمد رشید، حقوق بینالملل اسلامى، ترجمه سیدحسین سیدى، ص 176. شیخ در النهایه مىگوید: قتل کفار به هر نوع و وسیله جایز است مگر با سم حسنبن یوسف حلّى، مختلفالشیعه، ص 155؛ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 5، ص 28؛ میرزاحسین نورى طبرسى، مستدرکالوسائل، ص 249.
29ـ میرزاحسین نورى، همان، ص 249؛ جعفربن حسن حلّى، شرایعالاسلام، ص 112ـ113؛ مالکبن انس، الموطّأ، تصحیح و تعلیق محمدفؤاد عبدالباقى، ص 456.
30ـ جعفربن حسن حلّى، همان، ج 1، ص 113.
31ـ همان، ص 112ـ113.
32ـ همان، ص 203؛ علىبن حسین کرکى محقق ثانى، جامعالمقاصد، ج 3، ص 381؛ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکامالقرآن، ج 5، ص 274.
33ـ ر.ک: بقره: 190ـ194؛ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 11، ب 15، 16، 17، 18، 21، 22 و 23.
34ـ اکرم زعیتر، سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار، ترجمه علىاکبر هاشمى رفسنجانى، ص 17.
35ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 11، ب 1، ص 43.
36ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، حکمت 327.
37ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 11، ب 15، ح 2، ص 43.
38ـ همان، ب 17، ح 1، ص 47ـ48.
39ـ سیداحمد خاتمى، ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام، ص 99، به نقل از: التاج الجامع الاحادیث الرسول، ج 4، ص 333.
40ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه 14، ص 494.
41ـ زینالدینبن على جبعى عاملى شهید ثانى، الروضهالبهیة، ج 2، ص 293.
42ـ سیدمصطفى محقق داماد، «تدوین حقوق بشردوستانه بینالمللى و مفهوم اسلامى آن»، تحقیقات حقوقى، ش 18، ص 190، به نقل از: شرح سیرالکبیر سرخسى.
43ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 11، ب 16، ح 1، ص 46.
44ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 25.
45ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ح 3، ص 43و44.
46ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه 25، ص 504.
47ـ اعراف: 198ـ199.
48ـ انبیاء: 107.
49ـ آلعمران: 159.
50ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، نامه 47، ص 69ـ70.
51ـ سیدمصطفى محقق داماد، همان، ص 190.
52ـ مائده: 32.
53ـ محمدبن حسن طوسى، المبسوط فى فقهالامامیه، ج 7، ص 371.
54ـ ابن هشام، همان، ج 2، ص 332ـ333.
55ـ نصربن مزاحم منقرى، وقعه صفین، ص 514.
56ـ احمد رشید، همان، ص 90ـ98.
57ـ نهجالبلاغه، نامه 53 نامه على علیهالسلام به مالکاشتر.
58ـ محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 21، ص 78.
59ـ همان.
60ـ محمدبن على صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 969، ح 4943.
61ـ نهجالبلاغه، خ 206، ص 312.
62ـ همان، ترجمه محمد دشتى، نامه 14.
63ـ میرزا حسین نورى، همان، ج 11، ب 22، ص 51.
64ـ نهجالبلاغه، ترجمه صبحى صالح، نامه 14.
65ـ همان، نامه 53.
66ـ ممتحنه: 12.
67 Martin Schneir, Feminism: The Essential Writings, p. 2-4.
68ـ بقره: 278و279.
69ـ بقره: 280.
70ـ نور: 33.
71ـ حجرات: 13.
72. John Wesley.
73.See: Richard B. Morris, The American Revolution Reconsidered Harper & Row, P. 76.
74 Anthony Arblaster, The Rise and Decline of Western Liberalism, p. 202.
75. See: Bernard Bailyn, The Ideological Origins of the American Revolution, p. 239.
76ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 131.
77ـ همان، ص 136و138.
78ـ مرتضى مطهّرى، بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، ص 4.
79ـ همو، نظام حقوق زن در اسلام، ص 124.
80ـ ر.ک: سیدابراهیم حسینى، «نقش عقل در استنباط قواعد و مقرّرات حقوقى از دیدگاه اسلام»، معرفت، ش 61.
81ـ حدید: 25.
82ـ ابن ابىجمهور احسائى، عوالى اللئالى، ج 4، ص 103.
83ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 11، ص 310.
84ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، احادیث 863، 9714، 774.
85ـ محمدبن حسن حرّ عاملى، همان، ج 11، ص 32 به بعد.
86ـ امام على علیهالسلام در پاسخ به پرسشى درباره نسبت عدالت و بخشندگى فرمودند: «عدالت با فضیلتتر از جود است؛ زیرا "العدلُ یضعُ الامورَ مواضعَها و الجودُ یخرُجها مِن جَهتها، العدلُ سائسٌ عامٌ و الجودُ عارضٌ خاصٌ فالعدلُ اَشرفهُما و افضلهُما".» نهجالبلاغه، کلمات قصار، ص 437.
87ـ «وضعُ کل شىء فى موضعه.»
88ـ مرتضى مطهّرى، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 304،305 و 317.
89ـ ممتحنه: 8.
90ـ محمدتقى جعفرى، همان، ص 184.
91ـ الرحمن: 60.
92ـ نهجالبلاغه، نامه 53، ص 427.
93ـ محمدتقى جعفرى، همان، ص 185.
94ـ آلعمران: 64.
95ـ محمدتقى جعفرى، همان، ص 185ـ186.