شكرگزارى؛ واكنش فطرى به نعمت ها*
معرفت سال بيستم ـ شماره 167 ـ آبان 1390، 5ـ11
استاد علّامه محمدتقى مصباح
چكيده
اين مقاله به بحث از ضرورت شكرگزارى در برابر نعمتهاى بىكران الهى مىپردازد. انسان مؤمن بايسته است در برابر نعمتهاى الهى، همواره شاكر باشد. همچنانكه در برابر هديه يا خدمتى كه ديگرى به ما مىكند، لبخند رضايت زده و خشنود مىشويم، در برابر نعمتهاى بىمنت و منتهاى الاهى شكرگزار باشيم.
شكرگزارى از جهت زبانى، جوارحى، جوانحى، عبادت و بندگى خدا و نيز ابراز خشنودى و انجام تكليف الاهى و... صورت گيرد. براى تقويت روحيه شكرگزارى خواندن ادعيه ماثور مىتواند بسيار راهگشا باشد.
كليدواژه ها: دعا، شكرگزارى، نعمتهاى الاهى.
بهره مندى از نعمت ها و واكنش هاى روانى و رفتارى انسان
پس از آنكه انسان دريافت كه خداوند نعمتى را در اختيارش نهاده و نيازش را برآورده ساخته است، به طور طبيعى واكنشها و حالات خاص روانى در وى پديد مىآيد. اگر چيزى در اختيار انسان قرار گيرد كه اثر و فايده فورى داشته باشد، مثلاً آب خنكى در اختيار فرد تشنهاى قرار گيرد و او توجه داشته باشد كه خداوند آن نعمت را به او عطا كرده است، از نوشيدن آن آب و بهره بردن از آن نعمت لذت مىبرد. به دنبال احساس لذت، احساس سرور و شادمانى و حالت انبساط خاصى در وى پديد مىآيد كه بىترديد اين احساس، غير از لذتى است كه ابتدائا از آشاميدن آب خنك پديد مىآيد. در پى اين حالت انبساط و سرور، انسان گشادهرو مىگردد و با روى باز با ديگران برخورد مىكند و با آنان سخن مىگويد. در مقابل، كسى كه نعمتى را از دست داده، حالت انقباض و گرفتگى در او پديد مىآيد و مغموم و ناراحت مىگردد و حال و حوصله سخن گفتن با ديگران را نيز ندارد.
حالت سومى كه به هنگام برخوردارى از نعمت به انسان دست مىدهد، حالت رضايت و خشنودى از خداوند و يا كس ديگرى است كه چيزى را در اختيار انسان نهاده است. وقتى كسى به ديگرى خدمتى مىكند و نيازى از او برطرف مىسازد، علاوه بر التذاذ و انبساط خاطر در فردى كه نيازش برطرف شده، وى نسبت به كسى كه به او خدمت كرده و نيازش را برطرف ساخته، احساس خوشايندى پيدا مىكند كه به آن احساس رضايت گفته مىشود. برخلاف آن دو حالت و احساس قبلى كه متعلق نداشتند، اين احساس و حالت نسبى است و متعلق دارد و متعلق آن كسى است كه چيزى را در اختيار انسان قرار داده و نيازى را از او برطرف ساخته است. اين احساسِ رضايت، فطرى و طبيعى است و در انسانهايى كه بر مدار انسانيت هستند پديد مىآيد. در پى اين حالت، انسان نسبت به كسى كه خدمتى به او كرده و متناسب با ارزش آن خدمت، حرمت خاصى را منظور مىدارد.
پس از آنكه احساس احترام نسبت به كسى كه خدمتى به انسان كرده پديد آمد، انسان مىكوشد كه آن احساس احترام درونى را به وسيله جوارح و اندام خود بروز دهد و متناسب با آداب و رسوم عرف و جامعه خود و به انحاى گوناگون، افراد آن حالت را بروز مىدهند. اولين واكنش رفتارى در مقام سپاسگزارى و قدردانى از ديگران، سپاس و تشكر به وسيله زبان است. اين اولين واكنش رفتارى در برابر خدمتى است كه به انسان شده است. پس از آن، متناسب با آداب و رسوم جوامع گوناگون، حركتها و رفتار خاصى به عنوان قدردانى و سپاسگزارى انجام مىپذيرد. برخى در اين مقام، دست بر سينه مىنهند؛ برخى از مردم و جوامع سرشان را خم مىكنند و برخى از مردم كف دو دست را در مقابل سينه روى هم مىگذارند، و برخى تا زانو خم مىشوند. در شرع مقدس نيز نهايت ادب و حالت قدردانى و سپاس از خداوند، افتادن بر خاك و نهادن صورت بر آن محقق مىگردد. امام صادق7 در اينباره فرمودند: «إِذَا ذَكرَ أَحَدُكمْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَلْيضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ شُكرا لِلَّهِ. فَإِنْ كانَ رَاكبا فَلْينْزِلْ فَلْيضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ، وَإِنْ لَمْ يكنْ يقْدِرُ عَلَى النُّزُولِ لِلشُّهْرَةِ فَلْيضَعْ خَدَّهُ عَلَى قَرَبُوسِهِ، وَإِنْ لَمْ يقْدِرْ فَلْيضَعْ خَدَّهُ عَلَى كفِّهِ ثُمَّ لْيحْمَدِ اللَّهَ عَلَى مَا أَنْعَمَ عَلَيهِ»؛1 هرگاه يكى از شما نعمت خداوند را به ياد آورد، بايد براى شكرگزارى از خدا چهره روى خاك نهد و اگر سوار است، بايد پياده شود و چهره روى خاك گذارد و اگر از بيم شهرت نتواند پياده شود، چهره روى كوهه زين گذارد، و اگر نتواند چهره بر كف دست گذارد. سپس خدا را بر نعمتى كه به او داده حمد كند.
بر اساس اين روايت، علاوه بر شكر زبانى در قبال نعمتهاى خدا، ادب شرعى و ادب عبوديت ايجاب مىكند كه وقتى انسان به ياد نعمت خدا مىافتد، به خاك افتد و صورت خود را بر خاك بگذارد. علاوه براين، فراتر از آن، يكى از نمودها و مظاهر برجسته شكرگزارى از خداوند اين است كه انسان از نعمت خدا استفاده شايسته ببرد و آن نعمت را در مسيرى كه مطلوب و مورد رضايت خداوند است، به كار گيرد. وقتى انسان مىنگرد كه خداوند نعمتى را در اختيار او نهاده كه استفاده بهجا و شايسته از آن، نتايج هميشگى و دايمى در پى دارد، عقل سليم حكم مىكند كه از آن نعمت، استفاده صحيح و مطلوبْ صورت پذيرد و مورد سوءاستفاده قرار نگيرد، تا ضرر و خسارتى متوجه انسان نگردد. وقتى فردى چيزى را در اختيار ما مىنهد، در درجه اول انتظار دارد كه از آن سوءاستفاده نكنيم، بلكه به گونهاى از آن استفاده كنيم كه نفعى نيز عايد او شود. مثلاً وقتى كسى لباس زيبايى به ما هديه مىدهد انتظار دارد كه ما آن را بپوشيم تا او ببيند و لذت ببرد. طبيعى است كه خداوند در قبال نعمتى كه به ما داده، به دنبال نفع و لذتى نيست؛ زيرا او غنى و بىنياز است. پس او از ما مىخواهد كه از نعمتش سوءاستفاده نكنيم و از نعمتهاى او بخصوص نعمتهاى معنوى، چون عقل، در مسير رسيدن به تكامل و سعادت ابدىمان بهرهبردارى كنيم. به عبارت ديگر، خداوند از ما مىخواهد كه نعمتش را در راه حرام و معصيت به كار نبنديم و آن را در جهت عبادت و اطاعت خدا و تكامل خودمان به كار گيريم.
اگر كسى نعمت خدا را در راه حلال و مباح به كار گيرد و آن را در راه حرام و معصيت به كار نگيرد تا گرفتار عذاب و كيفر الاهى گردد و به تعبير ديگر، نعمت خدا را به نقمت تبديل نكند و كفران نعمت نداشته باشد، مرتبهاى از شكر نعمت خدا را به جا آورده است. اما اگر علاوه بر استفاده حلال و مباح از نعمت الاهى، آن را در راه عبادت خدا به كار گيرد، مرتبه بالاترى از شكر خدا را به جا آورده است.
آنگاه با توجه به مراتب عبادات بندگان، كه پايينترين مرتبه آن عبادت از ترس آتش جهنم است و مرتبه بعدى عبادت به جهت نيل به ثواب و پاداش است و مرتبه عالى و نهايى آن عبادت براى تحصيل رضوان الاهى و نيل به قرب معبود مىباشد، هرچه انگيزه انسان در عبادت خدا فراتر رود، مرتبه شكرگزارى انسان از نعمت الاهى نيز افزايش مىيابد. با توجه به آنچه گفته شد، در قبال نعمتى كه خداوند در اختيار انسان مىنهد، اولين مرتبه شكر نعمت خدا كه فطرت انسانى اقتضاى آن را دارد، اين است كه انسان با زبان شكر خداوند را بگويد و سپاس او را به جا آورد. دومين مرتبه آنكه سجده شكر به جا آورد و صورت بر خاك نهد، سومين مرتبه آنكه نعمت خدا را در راه گناه و معصيت مصرف نكند، چهارمين مرتبه شكر نعمت اين است كه آن را در راه عبادت خدا به كار گيرد و در اين مرتبه هرچند قصد و نيت او در عبادت خالصانهتر و كاملتر باشد، به مرتبه عالىترى از كمال و شكرگزارى خدا نايل مىگردد.
راهكار پيدايش انگيزه شكرگزارى در انسان
گاهى انسان انگيزه سپاسگزارى و شكرگزارى از خداوند را ندارد. از اينرو، اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه انگيزه شكرگزارى از خداوند در انسان پديد مىآيد؟ گرچه انسان فطرتا به كسى كه نعمتى را در اختيارش نهاده احترام مىگذارد و از او تشكر مىكند، اما گاهى انسان توجه ندارد كه نعمتهايى را كه دارد خداوند در اختيار او نهاده است. ثانيا، اگر توجه هم داشته باشد، گرفتارىها و مشكلات مانع شكرگزارى از خداوند مىگردد. يا آنكه در مقام شكرگزارى به گفتن «الحمدللّه» يا «شكرا للّه» بسنده مىكند و مراتب كامل شكرگزارى از نعمتهاى خدا را به جا نمىآورد. پاسخ اين است كه براى يافتن انگيزه جهت انجام هر كار اختيارى، بايد به منافع آن كار انديشيد كه اگر منافع و نتايج آن كار براى انسان ارزشمند و مهم باشند، انسان به انجام آن اقدام مىورزد.
صرفنظر از موانعى كه ممكن است در انجام كار خير به وجود آيد، در شرايط طبيعى و عادى، عدم باور و عدم توجه به منافع كار خير يا غفلت از آنها موجب مىگردد كه انسان به انجام كار خيرْ مبادرت نورزد. پس براى ايجاد انگيزه جهت انجام كار خير و از جمله شكرگزارى از خداوند، در مرحله اول انسان بايد به منافع و فوايد آن كار توجه كند. اولين فايده توجه به نعمتها براى انسان و حتى براى كسى كه اعتقادى به دين ندارد، اين است كه از داشتن آنها لذت مىبرد و احساس خشنودى و رضايت مىكند. در هر حال، وقتى انسان به دارايىها و امكانات خود توجه مىكند، احساس شادمانى و رضامندى مىكند. صرفنظر از اينكه ما به خداوند ايمان داريم و معتقديم كه وجود و جوارح و اعضاى بدن ما از خداست و خداوند به تدبير آنها مىپردازد، اگر به اعضاى بدن خود، نظير گوش و چشم خود بنگريم، درمىيابيم كه چه سرمايههاى كلانى در اختيار ماست و قدر آنها را نمىدانيم. اگر چشم كسى كور شود حاضر است همه ثروت خود را بدهد تا چشمش بينا گردد. يا اگر قلب، كبد و ديگر اعضاى او آسيب ببيند، از صرف هر هزينهاى براى به دست آوردن سلامتى آنها دريغ نمىورزد. حال وقتى انسان به اين سرمايههاى بزرگى كه خداوند به رايگان در اختيارشنهادهاست،مىانديشد،احساسشادمانىورضايت مىكند و وجود پارهاى از كمبودها او را نگران نمىسازد.
فايده ديگر توجه به نعمتها اين است كه انسان درمىيابد كه محبوب كسى است كه آن نعمتها را در اختيارش نهاده است. يكى از بزرگترين نيازهاى روانى انسان محبوب گشتن در نزد ديگران است. در روانشناسى ثابت شده است كه اگر انسان در شرايطى قرار گيرد كه احساس كند هيچكس او را دوست ندارد و از چشم همگان افتاده است، در بدترين وضعيت روحى، كه كمتر براى كسى رخ مىدهد قرار مىگيرد و ممكن است در آن شرايط ديوانه شود يا ممكن است اقدام به خودكشى كند. پس نياز به دوست داشتن، يك نياز ضرورى روانى است. وقتى انسان دريابد كه چون خداوند او را دوست مىدارد، آنهمه نعمت را رايگان در اختيارش نهاده، اطمينانخاطر و آرامش روحى پيدا مىكند و به شكر نعمتهاى الاهى مىپردازد. آنگاه وقتى انسان توجه مىكند كه ممكن است آن نعمتها از بين بروند، اما اگر شكر آنها را به جا آورد دوام پيدا مىكنند، انگيزه او براى شكرگزارى تشديد مىگردد. همچنين وقتى درمىيابد كه با شكرگزارى از خدا، نه فقط نعمت دوام پيدا مىكند، بلكه آن نعمت افزايش مىيابد و كاملتر مىگردد. همچنين وقتى دريابد كه با شكرگزارى از خدا، خداوند ثواب و نعمتهاى ابدى اخروى را در اختيارش مىنهد، با همه وجود درصدد شكرگزارى از نعمتهاى الاهى برمىآيد. نعمتهاى دنيوى كه انسان به آنها دل مىبندد و مثلاً وقتى نعمت سلامتى او در خطر قرار مىگيرد، با صرف هر هزينهاى مىكوشد كه سلامتى خود را باز يابد، زودگذر هستند. بالاخره، روزى مىرسد كه همه آن نعمتها و از جمله نعمت عمر از انسان ستانده مىشود. اما نعمتهاى اخروى ابدى و جاودانه و از نظر كيفيت و تأمين نيازهاى معنوى انسان و جلب شادمانى و رضامندى انسان نيز قابل مقايسه با نعمتهاى دنيوى نمىباشند. از اين نظر، جا دارد كه انسان اهتمام بيشترى براى كسب نعمتهاى معنوى و ابدى پيدا كند و يكى از راههاى جلب آن نعمتها، شكرگزارى از خداوند است. پس غفلت از نتايج شكرگزارى خدا عامل اصلى نداشتن انگيزه براى شكرگزارى است.
علاوه بر اين، توجه به نعمتهاى الهى ايجاب مىكند كه انسان از روى سپاسگزارى و ادب اسلامى و با خشوع و خضوع سر بر خاك بگذارد. اين عمل كه با انگيزه شكرگزارى از خداوند انجام پذيرفته، عبادت خالصانه محسوب مىگردد. جا دارد كه به واكاوى انگيزه چنين عبادتى بپردازيم. آن انگيزه مىتواند اميد به دوام و افزايش نعمت باشد، و مىتواند انگيزه آن احساس تكليف و محبوب بودن آن عبادت در نزد خدا باشد، بدون چشمداشت افزايش و دوام نعمت و حتى ثواب و پاداش اخروى. بسيارى از مردم با انگيزه رسيدن به ثواب و پاداش به عبادت مىپردازند. اگر از آنان سؤال شود كه چرا عبادت مىكنيد؟ مىگويند: براى كسب پاداش و ثواب و رهايى از آتش جهنم. اما انگيزه كسانى كه به تعالى و كمال دست يافتهاند و توانستهاند نيت و رفتارشان را براى خداوند خالص گردانند، احساس تكليف و جلب رضايت خداوند است. اگر خداوند پاداشى به آنها عطا نكند هم به عبادت و شكرگزارى از خداوند مىپردازند. آنان خود را مديون خداوند و نعمتهاى او مىدانند و تا شكرگزارى نكنند آرامش نمىيابند و حداقل با شكرگزارى از خداوند مىكوشند كه در حد توانْ دَين خود را به خداوند ادا كنند. در روابط بين مردم نيز مشاهده مىشود كه وقتى كسى خدمتى به همنوع خود مىكند، كسى كه خدمت را دريافت كرده، خود را رهين كسى مىيابد كه به او خدمت كرده و مىكوشد كه حداقل با زبان به جبران آن خدمت و سپاسگزارى بپردازد و با تشكر و عذرخواهى مىكوشد از بار مسئوليت و دَين خود بكاهد. اگر به واكاوى اين سطح از انگيزه نيز بپردازيم، درمىيابيم كه در آن به نوعى توجه به خويش نهفته است؛ زيرا احساس ناراحتى از عدم شكر نعمت و در نتيجه، آرامش و اطمينان يافتن دل و وجدان محرك شكرگزارى گرديده است. اما دوستان خاص خدا كه به عالىترين مراتب كمال و اخلاص راه يافتند، چنان غرق در عظمت، محبت و ولايت الهى هستند كه خود را فراموش مىكنند و انگيزههاى نفسانى، محرك آنان براى عبادت خداوند نمىگردد.
نقش ادعيه در تقويت روحيه شكرگزارى از خدا
به هر حال، انسان حتى براى جلب بيشتر نعمت و دوام آن و نيل به ثواب اخروى هم كه شده، بايد به شكرگزارى خداوند بپردازد. چنانكه گفتيم درك ضرورت سپاس و شكرگزارى از خداوند، متوقف بر شناخت نعمتهاى خداست. روشن است كه انسان از درك گستره نعمتهاى خداوند عاجز است و حتى اگر ما تمام وقت خود را به شكرگزارى بپردازيم، نمىتوانيم حق سپاس از همه نعمتهاى خدا را به جا آوريم. پس براى اينكه ناسپاسى و كفران نعمت نكرده باشيم، بايد در حد امكان قدرى از وقت خود را در شبانهروز به شكر نعمتهاى خدا اختصاص دهيم. بهتر است كه هر چند روز دعاهايى را كه مربوط به شكر نعمتهاى خداست بخوانيم. نظير مناجات شاكرين و دعاى ديگرى كه در صحيفه سجاديه درباره شكر وارد شده و در آن به كوتاهى در اداى شكر خدا اعتراف شده است. در اينباره از بهترين و مؤثرترين دعاها، كه در آن كرارا از نعمتهاى خدا ياد شده است و بزرگان تأكيد دارند كه آثار دنيوى و معنوى فراوانى دارد، دعاى جوشن صغير است كه شايسته است انسان هفتهاى يكبار و لااقل ماهى يكبار آن دعاى شريف را بخواند، تا بدينوسيله به ياد نعمتهاى بزرگى بيفتد كه گاهى انسان از آنها غافل مىگردد. در فرازى از آن دعاى شريف آمده است: «اِلهى، وَكمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسى وَاَصْبَحَ فى كرْبِ الْمَوْتِ وَحَشْرَجَةِ الصَّدْرِ...»؛2 خدايا، چهبسا بندهاى كه شب و روزش مىگذرد، در حالىكه با خطر مرگ مواجه است و دلتنگ و اندوهناك است و مرگ را كه بدنها از آن لرزان و دلها از آن ترسان مىباشند، به چشم مىنگرد و من از اين بلاها مصون هستم... خدايا، چه بسا بندهاى كه شب و روزش با بيمارى سخت و درد و رنج مىگذرد و فرياد مىكند و با غم و اندوه در بستر بيمارى به خود مىپيچد، نه گريزگاهى مىيابد و نه خوراك و نوشيدنى بر او گوارا مىگردد. من با تندرستى و سلامت بدن و آسودگى و آسايش زندگى مىكنم؛ همه اينها از فضل و كرم توست... خدايا، چهبسا بندهاى كه شب و روزش با ترس و هراس و اضطراب سپرى مىگردد و بيمناك از دشمن به هر سو مىگريزد و در هر سوراخى مىخزد و در پى دخمهاى است كه در آن پنهان شود و زمين با همه فراخى و گستردگى بر او تنگ گشته و چارهاى نمىيابد و پناه و جايگاهى ندارد، و من از همه اين رنج و بلاها ايمن و آسوده خاطر و سلامت هستم.
در ادامه دعا آمده است: «اِلهى وَسَيدى، وَكمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسى وَاَصْبَحَ مَغْلُولاً مُكبَّلاً فِى الْحَديدِ بِاَيدِى الْعُداةِ...»؛3 خدايا و سيد من، چه بسا بندهاى كه شب و روزش سپرى گردد، در حالىكه دشمن غل و زنجير بر او افكند و بدو رحم نكند و جدا از كسان و فرزندان و دور از برادران و وطن به سر برد. هر ساعت در انتظار آن است كه او را چسان خواهند كشت و چگونه بدنش را قطعه قطعه مىكنند، و من از اين بلاها محفوظ و سالم هستم... خدايا، چه بسا بندهاى كه شب و روزش در ميدان جنگ مىگذرد و با رنج و سختى و دشمن روبهروست و از هر طرف دشمنان با شمشير و نيزه و تير و سنان او را احاطه كردهاند و او در ميان آهن و فولاد و با نعره و فرياد و در نهايت، رنج و گرفتارى مىكوشد، اما چاره و گريزگاهى نمىيابد. بدنش زخم فراوان برداشته و در خونش در زير سم اسبان و پاهاى جنگجويان غوطهور گشته و آرزوى جرعهاى آب و يا ديدار مجدد زن و فرزندان را مىكشد و به خواستهاش نمىرسد و جان مىسپرد و من از اين بلاها و رنجها محفوظ و سالم مىباشم.
ضرورت شكرگزارى از نعمت حكومت اسلامى
در مقام شكرگزارى گاهى انسان به اجمال و يكجا شكر همه نعمتهاى خداوند را به جا مىآورد، ولى شايستهتر آن است كه نعمتهاى خدا دستهبندى شوند و به تفصيل هر بخش از نعمتها نام برده شوند و شكر آنها به جا آورده شود. مثلاً انسان جداگانه نعمتهاى موجود در بدن، نعمتهاى روانى و روحى، نعمت ايمان و هدايت، نعمت خانواده، نعمت فرزند سالم مؤمن، نعمت خويشان، نعمت رفيق شايسته و نعمت استاد را در ذهنش مرور كند و يا بر زبان آورد و در قبال هريك از آنها خداوند را شكر گزارد. همچنين به نعمتهاى اجتماعى، بخصوص نعمت حكومت اسلامى كه در رأس آن نايب امام زمان (عج) قرار گرفته، توجه يابد و به پاس اين نعمت بزرگْ حمد و سپاس خداوند را به جا آورد. نعمتى كه در سايه آن بركات فراوان مادى و معنوى و عزت و سرفرازى نصيب ما گشته است و ما با كمال آسايش و بدون مزاحمت در كشور اسلامى خود و در نظام ولايت فقيه مىتوانيم به وظايف دينى و اجتماعى خود بپردازيم.
در دوران حكومت پهلوى و حاكميت رژيم ستمشاهى، وضع به گونهاى بود كه دانشجويان مذهبى جرئت نداشتند در محيط دانشگاه نماز بخوانند، چون مورد استهزا و تمسخر ديگران قرار مىگرفتند. حتى كارگزاران آن نظام درصدد بودند كه در محيط دانشگاه حجاب را ممنوع سازند. محيط شهر و اجتماع فاسد و آلوده بود. مراكز فساد، قمارخانهها و مغازههاى مشروبفروشى فراوان بود، شمار مشروبفروشىها بسيار بيشتر از كتابفروشىها بود. تا اينكه با مجاهدتهاى رهبر انقلاب اسلامى، حضرت امام خمينى قدسسره و پيروان صادق ايشان، آن نظام سرنگون گشت و حكومت اسلامى جايگزين آن گرديد و مراكز فساد تعطيل شد و فرهنگ اسلامى گسترش يافت و مردم در كمال آسايش و امنيت به وظايف فردى و اجتماعى خود مىپردازند. ما بايد اين حكومت و نظام اسلامى را كه با رهبرى داهيانه حضرت امام، و جانفشانىهاى شهيدان سرفراز به وجود آمده، مقايسه كنيم با دولتها و حكومتهايى كه در همسايگى كشور ما قرار دارند و يا ساير حكومتهايى كه غرق فساد هستند و مسئولان آن حكومتها به فكر عياشى و خوشگذرانى و انباشت ثروت و سرمايه و سوءاستفاده از درآمدهاى ملى مىباشند. بنگريم به شرايط ناامن كشورهاى افغانستان و عراق كه هر روز عدهاى هدف بمبارانها و عمليات انتحارى قرار مىگيرند و جانشان را از دست مىدهند و فرصت زندگى همراه با امنيت و رشد اقتصادى از مردم گرفته شده است. ما بايد خداوند را سپاس گوييم كه در مملكتى به سر مىبريم كه امنيت حاكم بر آن در دنيا بىنظير است.
چندى پيش چند نفر مسيحى ساكن در يكى از كشورهاى غربى، كه مدتى براى كسب معارف اسلامى در قم به سر بردند، در مصاحبه با خبرنگاران گفتند كه ايران از امنيت بسيار بالايى برخوردار است. ما در هيچ كشورى چنين امنيتى را مشاهده نمىكنيم. آنان گفتند كه در كشور ما كه از كشورهاى بسيار پيشرفته به شمار مىآيد، زنها جرئت نمىكنند كه پس از غروب آفتاب از خانه خارج شوند و در خيابانها قدم زنند. چندى پيش در روزنامه خواندم كه در كشور آلمان رانندگان زن براى اينكه مورد تجاوز قرار نگيرند، مجسمه نيمتنه انسانى را در كنار خود قرار مىدهند، تا افراد فاسد تصور كنند آن رانندگان زن همراه دارند و از فكر تجاوز به آنها منصرف گردند. بنگريد با اينكه در كشورى چون آلمان همه لذتهاى مادى و حيوانى فراهم است، اما چون خوى حيوانصفتى و شهوتپرستى افراد فاسد سيرىناپذير است، از آن لذتهاى حيوانى كه در اختيارشان قرار دارد، سير نمىگردند و به فكر تجاوز و تعرض جنسى به ديگران مىافتند. در نتيجه، امنيت جنسى و روانى جامعه را سلب مىگردانند.
* اين متن حاصل قلمى شده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مى باشد.
1ـ محمدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 2، ص 98، ح 25.
2ـ شيخ عباس قمى، مفاتيحالجنان، دعاى جوشن صغير.
3ـ همان.