پارادايم فقه حكومتى با محوريت ديدگاه هاى آيت اللّه العظمى خامنه اى
ضمیمه | اندازه |
---|---|
4.pdf | 356.58 کیلو بایت |
معرفت سال بيستم ـ شماره 168 ـ آذر 1390، 53ـ75
عباسعلى مشكانى*
عبدالحسين مشكانى**
چكيده
فقه شيعه، از ابتداى شكلگيرى خود در زمان اميرالمؤمنين عليهالسلام تاكنون دورهها، مكاتب و پارادايمهاى گوناگونى را تجربه كرده است؛ پارادايمهاى ضد اجتهاد، اصولى سنتى، اخبارىگرى و اصولى نوين بارزترين آنها هستند. از وجوه اشتراك اين پارادايمها، رشد آنها در زمينهاى كاملاً غيرحكومتى و فردگرا بوده است. امروزه، با توجه به فرصت بىنظير حاكميت فقهاى شيعه، فقه شيعه از حالت انزوا و فردگرايانه خارج شده و در جهت اداره حكومت ملى، منطقهاى و بينالمللى حركت مىكند. «پارادايم فقه حكومتى» بر آن است كه ضمن حفظ ميراث گذشتگان زير چتر فقه سنتى و روشهاى كلان آنان، با نگاهى حكومتى به استنباط احكام شرعى همت گمارد.
مقاله حاضر، با رويكرد روش اسنادى، به دنبال روشن شدن پارادايم فقه حكومتى و تمايز آن با ادوار گذشته فقه شيعى است. اين نوشتار كه مبتنى بر نظريات و مبانى انديشه فقهى آيتاللّه العظمى خامنهاى (حفظه اللّه) است، با رصد ادوار فقه، به مطالبه فقه حكومتى ايشان مىپردازد. در اين مقاله، ضرورت و چيستى فقه حكومتى، تفاوت آن با فقه فردگرا و راهكار گذار به فقه حكومتى، مطرح شده است.
كليدواژهها: فقه، پارادايم، پارادايمهاى فقهى، فقه حكومتى، ديدگاههاى مقام معظم رهبرى.
مقدّمه
تفقه و اجتهاد شيعى از بدو تولدش با توجه به نيازهاى زمان خود حركت كرده و به گونهاى كاملاً پويا درصدد استنباط احكام الهى برآمده است. زمانى در حضور معصومان عليهمالسلام با تكيه بر روايات ايشان، احكام الهى بيان مىشد. البته در همين دوره، از سوى معصومان راهكارهاى اصولى فقاهت بيان مىگرديد و استنباط آن به فقها و علما واگذار مىشد.1
دوران غيبت معصومان عليهمالسلام شرايط ويژهاى براى شيعه بود كه با مهياسازى و زمينهپردازى حضرات معصومان عليهمالسلام شكل گرفت. در اين دوران، علما و فقهاى شيعه درصدد تبيين احكام الهى برمىآمدند. شرايط گونهگون اين بازه زمانى باعث ايجاد مكاتب و دورههاى فقهى و اصولى گوناگونى مىشد. وجه اشتراك تمامى اين مكاتب و دورهها در اين بود كه فقه شيعى در فضايى كاملاً و يا نسبتا تقيهآميز شكل مىگرفت. دورانى نيز كه تقيه به كمينه مىرسيد، فقها تنها مأمور تمشيت احكام الهى با رويكرد فردگرايانه بودند. در واقع، فضاى استنباط احكامى الهى مبتنى بر حكومت دين، هرگز مهيا نگرديده بود. از همينروى، تمامى ادوار گذشته و مكاتب پيشين، اعم از اصولى سنتى، اصولى نوين و اخبارىگرى را فقه فردى مىدانند. پس از انقلاب اسلامى ايران و ايجاد شرايط ويژه و تاريخى حاكميت دينى، مسائل جديد و كلانى فراروى فقها قرار گرفت. پس از اين مصاف، اكثريت فقهاى نوانديش و پويا در انديشه رويكردى نوين به فقه فرو رفتند. آنان بر اين باور بودند كه رويكرد فردگرايانه به فقه مخصوص زمان تقيه و حاكميت غيردينى است و به هنگامه حكومت دينى بايد با رويكردى حكومتى به استنباط احكام الهى پرداخت.2
اين فضاى علمى جديد و نگاه نو به فقاهت و اجتهاد
در حال نضج پارادايم جديدى است كه انديشمندان، آن را «فقه حكومتى» نام نهادهاند. مقام معظم رهبرى يكى از انديشمندان و نظريهپردازان فعال اين پارادايم محسوب مىشوند. ايشان بر اين باورند كه با قرار گرفتن مسائل و موضوعات جديد فراروى فقه، نمىتوان با نگاه فردگرايانه به پاسخ آن همت گمارد و بايد اين نگاه را در پاسخ به مسائل و موضوعات جديد در پيش گرفت. ايشان همچنين معتقدند: احكام ديگر نيز كه صبغه فردگرايانه دارند، در مصاف با حكومت جلوه غيرفردى و اجتماعى مىيابند و فقيه بايد با اين نگاه به استنباط آنها بپردازد.3
در اين نوشتار برآنيم تا با بيان واژگان كليدى، به تبيين فقه حكومتى بپردازيم. آنگاه به پارادايمهاى برجسته فقه شيعى در روند تاريخىاش به صورت اجمال اشاره نماييم. سپس در ادامه، بيان چيستى و ضرورت اين پارادايم و نيز تفاوتهاى آن با پارادايم فقه فردى را مطمحنظر خود قرار دهيم. راهكارهاى گذار از فقه فردى به فقه حكومتى نيز مانند موضوعات پيشگفته، با محوريت انديشههاى مقام معظم رهبرى بيان خواهد شد.
نگارندگان بر اين باورند كه براى نضج اين پارادايم، لازم است ابتدا متفكران و انديشمندان اين حوزه شناسايى شوند و نظريات آنان به صورت مدون ارائه گردد. در گامهاى بعدى و با كمك اين انديشمندان و ديگر پژوهشگران، بايد اين پارادايم به صورت كاملاً روشن و واضح تبيين، تشريح و ارائه شود تا پس از نقد و ابرامها، بر كرسى اجتهاد شيعه تكيه زده و از فضاى ويژه حاكميت دينى براى رشد و نمو فقاهت بهره برد.
از همين روى، اين مقاله به انديشههاى مقام معظم رهبرى پرداخته و در آينده نزديك به نظريات انديشمندان ديگر به ويژه امام خمينى قدسسره، شهيد صدر، شهيد مطهّرى و ديگر فقهاى عظام خواهد پرداخت.
سؤالات اصلى پژوهش عبارتند از: 1. فقه حكومتى چيست؟ ويژگىهاى آن كدام است؟ 2. مقصود از پارادايم فقه حكومتى چيست؟
سؤالات فرعى عبارتند از: 1. اقسام پارادايمهاى فقهى كدام است؟ 2. دليل گسترش پارادايمهاى مختلف و انزواى پارادايم فقه حكومتى تا به امروز چيست؟ 3. خطمشى گذار از پارادايمهاى فقهى گذشته به پارادايم فقه حكومتى كدام است؟
گفتنى است هرچند كتابها و مقالات گوناگون و ارزشمندى در حوزه ادوار فقه و نيز فقه سياسى يا اجتماعى به نگارش درآمده است، اما درباره فقه حكومتى تاكنون نوشتار اساسى وجود ندارد.
1. كليات
1ـ1. فقه
واژه «فقه» در لغت به معناى فهميدن، دانستن، ادراك و علم آمده است.4 اما آنچه كه از تصريح لغويان و كاربردهاى واژه فقه پيداست، معناى فقه، اخص از مطلق فهم و دانستن است و منظور از آن، علم و دانستنى است كه با تأمّل و دقت همراه باشد.5 در اصطلاح نيز، فقه به معانى ذيل آمده است:
1. اصطلاح عام: منظور، همه معارف و احكامى است كه از طرف خداوند نازل شده، چه در زمينه اعتقادى و اخلاقى و چه در زمينه فروع عملى.6
2. اصطلاح خاص: منظور از آن، احكام شرعى و فرعى عملى است كه عبادات، معاملات، مسائل حقوقى، كيفرى، تجارى و غيره را شامل مىشود و امروزه بخشى از آن در رسالههاى عملى به صورت فتوا ديده مىشود.7
3. به معناى علم فقه: در اين اصطلاح، فقيهان در طول تاريخ فقه و سير تطور آن، معانى متعددى براى فقه بيان كردهاند كه از ميان آنها، اين عبارت از شهرت بيشترى برخوردار است: «الفقه هو العلم بالاحكام الشرعية الفرعية عن ادلّتها التفصيليه»؛8 فقه، علم به احكام شرعى فرعى از روى ادلّه تفصيلى است.
در كلام مقام معظم رهبرى نيز فقه از حيث لغت به معناى درك و شناخت آمده و در معناى اصطلاحى به معانى گوناگونى همچون فهم دين، معرفت دينى، شناخت دين و يا دانش فهم اسلام آمده است.9 نكته مهم اين است كه ايشان با توجه به نياز جامعه و حكومت به فقه، در موازات تعريف امام خمينى قدسسره ـ به اينكه حكومت، فلسفه عملى فقه است10 ـ فقه مصطلح را چنين معرفى نموده است: فقه اسلام يعنى: مقرّرات اداره زندگى مردم.11
معناى اصطلاحى فقه در نظر ايشان نيز به دو حوزه عام و خاص تقسيم مىگردد؛ بدين معنا كه در حوزه عام در راستاى معناى لغوى، به معناى آگاهى از دين و فهم دين در فروع و اصول معنا شده، امور اساسى دين اسلام و مجموع اصول اعتقادات و اخلاقيات اسلامى، بلكه تمام معارف با همه شمول و سعه را دربر مىگيرد: «مراد از فقه تنها علم به احكام فرعيه نيست، بلكه مراد از فقه، علم دين، اعم از معارف الهى و عقايد حقه و علم اخلاق و فقه به معناى مصطلح مىباشد.»12
اين در حالى است كه ايشان همگام با مُعظَم فقهاى متأخر، فقه به معناى اصطلاحى خاص را به احكام رايج فقهى، آگاهى از فروع دينى، استنباط وظايف فردى و اجتماعى انسان از مجموعه متون دينى و ادلّه تفصيلى معنا نموده است: «منظور ما از فقه به معناى خاص كلمه، آگاهى از علم دين و فروع دينى و استنباط وظايف فردى و اجتماعى انسان از مجموعه متون دينى است.»13
اين دو معنا از فقه با يكديگر منافات نداشته و به عنوان عام و خاص مطلق، مكمل يكديگر تلقّى مىشوند، بلكه براى فهم احكام عملى فقه، بايد فهمى جامع از اصل و اساس دين نيز داشته باشيم:
فقه و فقاهت را به دو معنا بيان مىكنيم. هر دو معنا درست است و مكمل يكديگر است: يك معنا از دو معناى فقه را همان فهم كلى دين مىدانيم. در اين كليت دين، اصول، عقايد و مبانى دين و معارف دينى هست و جنبههاى عملى دين، يعنى احكام، اعم از احكام فردى و احكام اجتماعى و آنچه براى اداره زندگى انسان لازم است، نيز هست.14
2ـ1. فقه حكومتى
تتبع در كتب فقهى و تأمّل در انديشه فقيهان، اين واقعيت را نشان مىدهد كه هماره دو نگاه نسبت به فقه وجود داشته است:
1. نگاه فردگرايانه: در اين نگاه، فقيه درصدد است تا وظايف افراد و آحاد مسلمانان را روشن كرده، مشكلاتى را كه در مسير اجراى احكام پيش مىآيد مرتفع سازد. به تعبير ديگر، مكلّفان را در ديندارى و شريعتمدارى يارى مىرساند. با اين نگاه، طرح مسئلهها، مثالها و تقسيمبندىها، در راستاى تحقق همان آرمان قرار مىگيرد. اين نگاه، تقريبا نگاه غالب تمامى دورهها، مدرسهها، مكاتب و پارادايمهاى فقه بوده است. اين نگاه از آن حيث بر فقه شيعى سيطره داشته كه فقها هيچگاه فرصت حكومت نداشتهاند و نگاه آنها به مسائل حكومتى، نگاهى ناكارا بوده است. در واقع، در طول تاريخ نگاه به هويت اجتماعى مؤمنان، و استمرار حكومت اسلام فرصت بالندگى نيافته است.
2. نگاه اجتماعى و حكومتى: نگاه دوم مبتنى بر اين است كه افراد بجز هويت فردىشان، تشكيلدهنده يك هويت جمعى به نام «جامعه» نيز مىباشند. به بيان ديگر، در اين نگاه، فرد در درون امت، معنا پيدا كرده و در جمع و جامعه بالنده مىشود. اين هويت جمعى نيز موضوع احكامى است و فقيه بايد دو نوع موضوع را بشناسد و احكام هريك را روشن سازد، آن هم نه جدا از يكديگر، بلكه اين دو هويت جدايىناپذيرند و تفكيك اين دو، زمينه كشيده شدن به نگاه اول را فراهم مىسازد. با اين نگاه نيز مباحث، مسائل و مثالها به گونهاى ديگر خواهد بود. با پذيرش وجود و يا قابليت وجود ديدگاه دوم، زمينه براى طرح مسئلهاى به نام «فقه حكومتى» در برابر «فقه فردى» معنا پيدا مىكند.
اگر كسى درباره احكام فقهى در دوره حاكميت اسلام كار مىكند، آن احكام را دو گونه مىتواند مورد مطالعه و ملاحظه قرار دهد: يك طور، احكام فقهى مربوط به اداره يك فرد، منهاى اينكه اين فرد در كجاى عالم زندگى مىكند. يك وقت هم، انسان همين حكم فقهى را به عنوان بخشى كوچك يا بزرگ از چگونگى اداره يك جامعه بررسى مىكند... يك وقت به عنوان جزئى از مجموعه ادارهكننده فرد و جامعه در حاكميت اسلام مطرح مىشود؛ يك وقت هم نه؛ مجرد از اسلام و فقط به عنوان حكم كه براى يك فرد مطرح است... اينها با هم متفاوت است؛ حتى در استنباط حكم فقهى هم تفاوتهايى به وجود مىآيد؛ حتى در مسئله طهارت و نجاست، حتى در مسائل شخصى.15
3ـ1. پارادايم
در تعريف «پارادايم» انديشمندان از ادبيات متفاوتى استفاده كرده، كوشيدهاند تا به تعريفى مناسب دست يابند. برخى نيز تلاش كردهاند تا معادلهايى فارسى براى اين واژه بيابند. معادلهايى مانند منظر، مكتب، چارچوبهاى كلان، كلان نظريهها و چارچوبهاى انديشهاى از اين جملهاند.16 الگوى نظرى، اسوه، سرمشق و الگوى اصلى نيز در زمره تعاريف و معادلهاى پارادايم محسوب مىشوند. در فرهنگ جامع مديريت، پارادايم به معناى «مكتب فكرى» آمده است.17 عدهاى نيز پارادايم را به تصويرى بنيادين و اساسى از موضوع علم تعريف نمودهاند.18 در اين ميان، عنوان «كلانترين چارچوبهاى در دسترس از يك دانش» مناسبترين معادل به نظر مىرسد.19
2. پارادايمهاى فقهى
با اين پيشفرض در مورد تعريف و معادل پارادايم ـ چارچوبهاى كلان و در دسترس از يك دانش ـ و با توجه به نظريه «پارادايممحورى علوم»،20 مىتوان گفت: در هر دوره تاريخى، بر هر يك از رشتههاى علمى پارادايم مسلطى وجود دارد كه به عنوان چارچوب آن علم شناخته مىشود و درك ماهيت آن دانش در ظرف آن پارادايم به صورت واقعىترى ممكن خواهد بود. از همين منظر، فقه نيز به عنوان يكى از علوم اصيل دينى و اسلامى، از بدو تأسيس تا به امروز، چندين دوره كلى را پشت سر نهاده است كه هر يك در فضاى پارادايمى خاص شكل گرفتهاند. مقصود اين مقاله، دستيابى به پارادايم فقه حكومتى است و مسير وصول بدين مقصود، از دل بررسى و معرفى پارادايمهاى مختلف فقه از بدو تأسيس تا به امروز مىگذرد.
1ـ2. پارادايم نفى اجتهاد
در قرن دوم، دو پارادايم اجتهاد و نفى آن، در ميان دو گونه متفاوت از مخاطبان فقه اسلامى شكل گرفت. در اين قرن، «پارادايم نفى اجتهاد» در ميان پيروان مكتب اهلبيت عليهمالسلام و «پارادايم اجتهاد» در ميان پيروان مكتب خلفا پديدار گشت. به ديگر سخن، به گواهى تاريخ در قرن دوم، پارادايم حاكم بر مجموعه فقه و فقيهان شيعه، پارادايم نفى اجتهاد بود.21 نكته مهم آنكه منظور اهل سنت از اجتهاد در اين دوره، به كاربندى مجموعهاى از ابزارهاى اجتهادى است كه پيشقراول آنها «قياس و رأى» هستند. درست در همين زمان، رد سرسختانه و بازگشتناپذير اجتهاد ـ كه در آن دوران مترادف با قياس و رأى بود ـ پارادايم غالب در ميان شيعيان به شمار مىآمد. البته اين نفى، به معناى نفى مطلق اجتهاد در اين دوره نيست، بلكه شيعه در اين زمان با تمسك به كتاب و سنت درصدد استنباط احكام الهى بود. همچنين تمسك شيعه به نوشتههايى از حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در اين برهه تاريخى، نشان مىدهد كه سنت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله به صورت مكتوب در اختيار شيعيان بوده است. اين نوشتهها كه با نام «مصحف على و جامعه» شناخته مىشدند اجتهاد شيعه را تمشيت مىدادند.22 همچنين در فاصله زمانى پس از امامان تا قرن پنجم ـ قرن احياى پاراديم اصولى ـ اجتهاد خاصى دنبال مىشد كه با تأكيد بر روايات امامان و انجام استنباطهايى محدود، استوار بود.23 اين پارادايم كه در دوره حضور، يكى از دو گرايش رايج در جامعه علمى شيعه بود، در روزگار غيبت صغرا اندك اندك تحول يافته، به صورت پارادايم اخبارىگرى بر مراكز علمى و محيط فكرى شيعه چيره گرديد و گرايش عقلى كلامى و فقهى را كه بر اجتهاد و استدلال متكى بود، بكلى مغلوب ساخت. مركز علمى قم در اختيار اين پارادايم قرار داشت و اكثريت قاطع فقهاى شيعه در دوره غيبتصغرا تا اواخر قرن چهارم، جزو حاميان و پيروان اين پارادايم بودند؛ ولى پس از آن، با كوشش بزرگانىهمچون شيخ مفيد وشاگردانشمغلوب شدند.24
2ـ2. پارادايم اصولى سنتى
در قرن پنجم «پارادايم اصولى» مكتب اهلبيت عليهمالسلام به دست بزرگانى همچون شيخ مفيد، شيخ طوسى و سيد مرتضى شكل مىگيرد. اگرچه شيعه در زمان امامان، اصول را تجربه كرده بود، اما پس از آن و تا پيش از قرن پنجم، اين دانش در ميان ايشان جايى نداشت. همچنين با وجود اينكه قدمت تلاشها براى احياى اصول به پيش از قرن پنجم مىرسد، ولى اين تلاشها هنگامى به جايگاه تاريخساز و كمنظير در كل تاريخ شيعه بدل شد كه در قرن پنجم، به مثلث شيخ مفيد، سيد مرتضى و شيخ طوسى برخورد كرد. اين سه با تأكيد فراوان و پافشارى بسيار، بازگشت به اصول را تا آنجا پيش تاختند كه اين دانش به پارادايم فقه شيعى بدل گشت و انزواى پيشين را با حضورى بسيار گسترده و بىبديل پاسخ گفت.
فضاى فقه پس از شكلگيرى مثلث يادشده، كاملاً اصولى گشت و نگاهها، سوگيرىها و جهتگيرىهاى كلان و خرد، همگى تحت تأثير اين دانش قرار گرفت. در همين دوره بود كه دانش اصول تا حد پارادايم تفكر اجتهادى و استنباطى شيعى، مورد حمايت قرار گرفت و اصول را در متن دانش فقه جاى داد. از اين پارادايم با عنوان «پارادايم اصولى سنتى» ياد مىكنيم. در مقابل، آن «پارادايم اصولى نوين» است كه بعد از «پارادايم اخبارىگرى» پا به عرصه گذاشته است.
فقهاى اين دوره كه پايهگذاران پارادايم اصولى سنتىاند، به دو دسته تقسيم مىشوند: دستهاى كه متهم به عقلگرايى و اصولگرايى افراطى بودند، همچون ابن عقيل و ابن جنيد كه از آنها با عنوان «قديمين» ياد مىشود؛ و دستهاى كه در اجتهاد و اصول معتدل و قابل قبولتر بودند؛ مانند شيخ مفيد، سيد مرتضى و شيخ طوسى. حركت اين دو دسته در نقطه مقابل و مخالف اهل حديث و مخالفان اجتهاد و اصول بود.25
3ـ2. پارادايم اخبارىگرى
يكى از مهمترين پارادايمهاى فقه شيعه، «اخبارىگرى» است. اين پارادايم كه در حقيقت، دنباله فكرى پارادايم ضد اجتهاد و مكتب اهل حديث بود ـ كه از اوايل غيبت صغرا تا اواخر قرن چهارم هجرى بر فقه شيعه تسلط داشت ـ26 در اوايل قرن يازده هجرى به دست محمدامين استرآبادى با تأليف كتاب الفوائد المدنية پا به عرصه گزارد. پارادايم اخبارى مانند مكتب اهل حديث، روش اجتهاد و تفكر عقلى در فقه را محكوم مىكرد27 و به فقهِ مبتنى بر ظواهر حديث دعوت مىنمود. نيز حجّيت عقل را مردود مىشمرد و به اصول فقه و اصوليون شديدا حمله مىكرد.28 اين جريان از نيمه دوم قرن يازدهم در نجف و ساير مراكز علمى شيعه نفوذ كرد و كمكم، موضعى افراطى به خود گرفت و سرانجام در اوايل قرن دوازدهم بر همه مراكز علمى شيعه در ايران و عراق غلبه كرد و براى چندين دهه، فقه شيعه را در تصرف انحصارى خود نگه داشت و پارادايم اصولى را به شدت منزوى نمود.29
4ـ2. پارادايم اصولى نوين
سرانجام، درگيرى ميان دو مكتب اخبارى و اصولى سنتى در نيمه دوم قرن دوازدهم هجرى با ظهور علّامه وحيد بهبهانى به نقطه عطف خود رسيد. وى توانست بساط مكتب اخبارى را پس از سالها حكومت بلامنازع بر فقه شيعه در هم پيچيد و بار ديگر فقه شيعه و حوزههاى علميه را بر مبناى اصول و اجتهاد استوار ساخته، پارادايم اصول را ديگر بار زنده كند.30 پس از او نيز شاگردش شيخ انصارى توانست با تنقيح مطالب اصولى و جايگاه عقل كاملاً پارادايم اخبارىگرى را به محاق ببرد.31
پارادايم جديد كه از آن با عنوان «پارادايم اصولى نوين» ياد مىكنيم، هماكنون بر عموم حوزههاى علميه شيعه در عالم اسلام مسلط است و بر خلاف اخباريون، به اجتهاد و تفكر عقلى در فقه معتقد است و عقل را يكى از منابع فقه و شرع مىداند و توجه به مقتضيات زمان و مكان را جزو ذاتى دين و فقه مىشمرد و به اسلام فقاهتى و اجتهادى اعتقاد دارد و نوگرايى و پويايى را در درون ذات دين جستوجو مىكند.
(فقه و) فقاهت دورههاى متعددى (داشته و) تكامل پيدا كرده است. انسان همين طور كه به تاريخ فقاهت نگاه مىكند، مقاطعى را مىيابد. البته نظرات مختلف است. من تصورم اين است كه زمان شيخ يك مقطع است ... بعد به مقطع بعدى مىرسد كه مقطع تلامذه وحيد بهبهانى است كه آن شكوفايى فقاهت است... بعد اگر بخواهيم از مقطعى اسم بياوريم و بگوييم كه تحولى در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطع مرحوم آيتاللّه بروجردى است كه يك مقطع و باب جديدى است.32
پارادايم اصولى نوين در طول حيات خود تحولاتى يافته و نيز گونهگونىهايى را تجربه كرده است. براى نمونه، برخى قايلند مكتب نجف كه به عقلگرايى در اصول پايبندتر است در مقابل مكتب قم قرار دارد كه به متنگرايى بيشتر ارج مىنهد. با همه اين گونهگونىها، باز هم اين پارادايم در نگاه فردگرايانه به موضوعات فقهى با پارادايمهاى سابق همسو و همجهت است. در واقع، مىتوان گفت: تمامى پارادايمها تا به امروز به صورت كامل يا نزديك به كامل رويكردى فردگرايانه به فقه داشتهاند و رويكرد اجتماعى و حكومتى جز در كمينهاى از موضوعات و برهههاى زمانى به وجود نيامده است.
5ـ2. پارادايم فقه حكومتى
گرچه فقه شيعه نمونههاى نادرى از تجربه حاكميت را در كارنامه خود دارد،33 اما اين حاكميت اولاً، در همان قالب سنتى و فردى بوده و از اينرو، توان حضور در تمام عرصههاى سياسى و اجتماعى و ديگر جوانب حيات بشرى را نداشته است. ثانيا، مشكلات، معضلات، مسائل و موضوعاتى از جنس امروزين آنها، فراروى فقه قرار نگرفته بود.
امروزه با توجه به تغيير شرايط اجتماعى و تشكيل حكومت دينى با حاكميت ولىّ فقيه و با محوريت فقه شيعه، دو مسئله مهم، ضرورت تأسيس پارادايم فقه حكومتى را مسجّل مىكند: يكم، طرح فقه به عنوان نظريه واقعى و كامل اداره انسان از گهواره تا گور و نگرش خاصى كه به حكومت به عنوان فلسفه عملى تمام فقه وجود دارد. دوم، مواجه شدن فقه با انبوهى از مسائل و موضوعات جديد كه به واسطه حاكميت فقيه با محوريت فقه و برقرارى حكومت اسلامى پديد آمده بود و فقه فردى و نظام فقاهت موجود و روشهاى متداول با محوريت نگاه فردى به مسائل و موضوعات، توان پاسخگويى بدانها را ندارد.
پيشرفتهاى جديد در علوم طبيعى، و مجهز شدن بشر به ابزار و آلات جديد براى زندگى راحتتر و تغيير روشهاى زندگى، برقرارى ارتباطات سريع و آسان و گسترش وسايل ارتباط جمعى، بلند شدن موج ليبرال دموكراسى غربى و طرح نظريههايى در زمينه توانمندى مديريت علمى براى به سعادت رساندن بشر و بىنيازى از دين و فقه، و طرح صدها و هزاران شبهه در راه حاكميت دين و فقه از راه القاى ناكارآمدى دين در سامان بخشيدن به امور دنيا و تقابل مصلحت دين با مصلحت دنيا ـ كه در جهت تز جدايى دين از سياست مطرح است ـ همه و همه مشكلات عملى ساختن فقه را چندين و چند برابر ساخته، ضرورت پرداختن به فقه حكومتى را مسجّل مىكند.34
با پيشرفت فنى و صنعتى و علمى بشر كه بر روى همه شئون زندگى وى اثر گذارده ... تعداد موضوعاتى كه... فقه بايد حكم شرعى آنها را بيان كند... به همين نسبت افزايش مىيابد. بىشك، سرچشمههاى فقه و نيز شيوه فقاهت، براى فهم حكم اين موضوعات، كافى است؛ ولى شناخت موضوعى آنها و تحقيق و تدقيق لازم براى تطبيق موضوع بر عناوين كلى و فقه... و خلاصه، بهترين روش براى درك حكم شرعى آن كارى مهم و راهى دراز است. همچنين اى بسا موضوعاتى در فقه مطرح گشته ... ولى امروز موضوع چنان تحول و تطورى يافته كه به آسانى نمىتوان حكم آن را ... دانست! ... فقهاى عصر بايد با روشنبينى و احاطه علمى و پايبندى به روش فقاهت از يكسو، و آزادانديشى و شجاعت علمى از سوى ديگر، مفاهيم جديد را در فقه كشف كرده و احكام تازهاى را با استناد به كتاب و سنت عرضه كنند و اين تكميل فقه است.35
از باب همين ضرورت است كه بايد از پيگيرى و تأسيس پارادايمى جديد در فقه سخن گفت؛ چنانكه مقام معظم رهبرى از تشكيل دورهاى جديد در فقه و مختصات آن سخن به ميان آورده36 و عنوان فقه حكومتى را براى آن برگزيده است:
روى آوردن به «فقه حكومتى» و استخراج احكام الهى در همه شئون يك حكومت و نظر به همه احكام فقهى با نگرش حكومتى ـ يعنى ملاحظه تأثير هر حكمى از احكام در تشكيل جامعه نمونه و حيات طيبه اسلامى ـ امروز يكى از واجبات اساسى در حوزه فقه اسلامى است.37
3. پارادايم فقه حكومتى در انديشه آيتاللّه العظمى خامنهاى
1ـ3. چيستى فقه حكومتى
مقام معظم رهبرى، از نظريهپردازان سترگ در حوزه فقه حكومتى است. از ديدگاه ايشان، «فقه اسلامى، مشتمل بر جوانبى است كه منطبق بر همه جوانب زندگى انسان است: فرديا، اجتماعيا، سياسيا، عباديا، نظاميا و اقتصاديا. فقه اللّه الاكبر اين است.»38
از ديدگاه ايشان، نگاه حكومتى و اجتماعى به فقه در ريزترين مسائل فقهى همچون «ماء الحمام»! نيز جريان داشته و اين نوع نگاه در روند استنباط و اجتهاد، در مسائلى از اين دست نيز تأثيرگذار است:
فقه ما از طهارت تا ديات بايد ناظر بر اداره يك كشور، يك جامعه و يك نظام باشد. شما در باب طهارت هم كه به «ماء مطلق» يا «ماء الحمام» فكر مىكنيد، بايد توجه داشته باشيد كه حتى اين هم در بخشى از اداره زندگى جامعه تأثير خواهد گذاشت، تا برسد به ابواب معاملات و احكام عامه و بقيه ابوابى كه وجود دارد. احوال شخصى و غير اينها را به عنوان جزئى از مجموعه اداره كشور بايستى استنباط بكنيم. اين روحيه، در استنباط اثر خواهد گذاشت و گاهى تغييرات ژرفى را به وجود خواهد آورد.39
بر اين اساس، بايد اساس استنباط مباحث فقهى بر مبناى مسائل اجتماعى و حكومتى باشد:
ما بايستى اين فكر (جدايى دين از سياست) را در حوزه ريشهكن كنيم؛ به اين شكل كه هم فقاهت را اين طور قرار دهيم و هم در عمل اينگونه باشيم... [يعنى ]استنباط فقهى بر اساس فقه اداره نظام باشد نه فقه اداره فرد.40 در تنقيح و تحقيق فقه كنونى ما، روزگارى كه اين فقه بخواهد نظام جامعه را اداره بكند، پيشبينى نشده ... شما بايد يك بار ديگر از طهارت تا ديات نگاه كنيد و فقه استنباط كنيد براى حكومت كردن.41
2ـ3. ضرورت
فقاهت مرهون مسائل و موضوعاتى است كه جامعه مسلمانان فراروى فقها قرار مىدادهاند تا رفتار و كردارشان در آن مسئله يا موضوع بر اساس حكم اللّه تمشيت پيدا كند. مسائل و موضوعات نيز فراخور زمان و احوالات تاريخى تغيير مىيافت و با اين تغيير، فقاهت نيز دورههايى را گذرانده و از همين گذرگاه به تعالى مىرسيد. اما تمامى شرايطى كه براى فقه شيعى رقم خورده بود در فضايى كاملاً فردگرايانه قرار داشت و اين فضا هرگز مجال تعالى اجتماعى فقه را فراهم نمىآورد. در اين فضاها فقه هرگز مجال نيافته و يا لزومى براى ورود به مباحث اجتماعى و يا استنباط احكام الهى با نگاه حكومتى نمىديد. پس از انقلاب شكوهمند ايران كه به حكومت دين منجر شد، انتظار مىرفت فقه و فقاهت بتواند امور ادارى مملكت را از خرد تا كلان تمشيت داده و نمودى از داعيه جهانى شدن اسلام را به جهانيان نشان دهد. اما رويكرد فردگرايانه تاريخى فقه، هرگز چنين مجالى را در حد گستره موجود در فقه برآورده نساخت. از همينروست كه شرايط فرارو، مسائل و موضوعات جديدى دارد كه بايد پاسخهاى نوين بدان داده شود. نيز نگاههاى فردگرايانه پيشينى به احكام در فضاى غيرحكومتى بوده و نيازمند بازنگرى با نگاهى اجتماعى است.
در اينجا به صورت تفصيلى كلّيت پارادايمهاى پيشين كه در عدم بروز نگاه حكومتى مشترك بودند و از آن با عنوان «پارادايمهاى فردگرايانه يا سنتى» ياد مىكنيم، به نقد كشيده مىشود تا ضرورت ايجاد پارادايم فقه حكومتى روشن گردد.
3ـ3. تجزيه و تحليل پارادايمهاى فقه سنتى (فردگرايانه)
فقه سنتى كه ميراث بزرگان مكتب از دورههاى آغازين تا به امروز مىباشد، در عين برخوردارى از مزاياى فراوان، داراى كاستىهاى غيرقابل انكارى است كه همين كاستىها مانع بروز حقيقى و واقعى توانايى و كارآيى مكتب بوده، ضرورت بازبينى آن را مسجّل مىكند. در اينجا ابتدا به مزايا و بركات و سپس به نواقص و كاستىهاى فقه سنتى اشاراتى گذرا خواهيم داشت.
الف. مزاياى فقه سنتى (فردگرايانه):
1. دقت و عمق فقهى: فقه شيعى، به اتكاى بيش از هزار سال دقت و ژرفكاوى، فقهى عميق و پردامنه است. تلاش هزار ساله فقيهان، توانست اين مجموعه را مستحكم و متقن كند، راههاى نفوذ و آسيب آن را سد نمايد و مواضع خلل را برطرف كند و فقهى ناب و پرعمق را در معرض ديد نسل فقيهان قرار دهد. فقه شيعى محصول تلاش چند دهه نيست، تا هنوز طفل و نابالغ بنمايد. آزادى اجتهاد در تشيع، اين توفيق را به همراه داشته و دارد كه فقاهت، گام به گام سير كند، راه تكامل بپويد، بر قوتهاى خويش بيفزايد و از ضعفهاى روشى و استدلالى فاصله گيرد و بنايى محكم و رفيع، از خود نشان دهد: «فقهى كه ما تاكنون در اين چند قرن درست كرديم، يك فقه متين و محكم و بتونآرمه است.»42
با مقايسهاى اجمالى ميان فقه شيعه و فقه ديگر مذاهب اسلامى، صدق اين دعوا آشكار مىگردد. فقهاى شيعه در بستر يك تلاش مداوم و بدون وقفه، توانستند نگرش فقهى را از سطح به عمق رهنمون سازند و ديدگاههاى دقيق و ظريف خود را در استنباط احكام نشان دهند. مرورى مختصر بر كتابهاى فقهى متقدم و نوشتههاى اخير، همچون جواهر، رياض، مكاسب و... تفاوت راه پيمودهشده را به خوبى نشان مىدهد. در فقه متأخر و متكامل شيعى، قوت استدلال و برهان، نقد منطقى ادلّه مخالف، تقرير و تبيين عميق و... به روشنى هويداست و فاصله خود را با كتابهاى اوليه فقهى مكشوف مىسازد: «گاهى تحقيقات اين فقها از نظر ظرافت و دقت و ژرفنگرى، واقعا شگفتآور است و بخصوص آن فقه پيچيدهاى كه در شيعه است. فقه برادران اهل سنت، نسبت به فقهى كه در بين علماى شيعه است، آن پيچيدگى و فنىگرى را ندارد.»43
2. استحكام در روش: فقاهت شيعى، در پرتو اجتهاد مستمر توانست در اصول و قواعد استنباط، تأمّلات بايستهاى انجام دهد، به آن نظم منطقى ببخشد و در جاى جاى فقه، از آن همچون قوانين رياضى بهره جويد. اصول فقاهت در فقه شيعه، از چنان پختگى و عمقى بهرهمند است كه مىتواند در هر مسئله فقهى، موضع و پاسخ خود را اعلان كند و فقيه را از حيرت و ترديد عملى دور سازد. تمسك به امارات، نوع برخورد با تعارض ادلّه، مراجعه به اصول عمليه و غيره، تماما در جدولها و چارچوبهاى روشنىريختهمىشوندوفقيهرادرمسير فقاهت يارى مىكنند:
فقه ما، فقهى است كه دو چيز دارد: ... يكى، روش استدلالى قوى و منطقى است؛ يعنى رد فروع به اصول...؛ همانى كه ما به آن مىگوييم: طريقه اجتهاد و استنباط. اين، محكم و متقن است. هيچ فقهى از فقههاى اسلامى، به اين استحكام نيست. ما فقه مذاهب اربعه را هم ديدهايم. آنها هم، فقه و اجتهاد و استنباط است؛ اما استنباط فقه شيعه و استحكام مبانى استنباط و اجتهاد، درهيچيكاز آن مذاهب وجود ندارد.44
3. كثرت تفريع: پشتكار علمى فقيهان، و نيز تداوم تلاش فقهى در بيش از هزار سال، توانست به فقه شيعى، علاوه بر غناى كيفى، گسترش كمّى ببخشد؛ در مسائل مورد توجه، فروع فراوان را طرح كند و راههاى دستيابى به حل مسئله فقهى را در پيش ديد گذارد. از اينرو، فقيه معاصر، در مسائلى كه فقه موجود به آن پرداخته است، با اطلاعات لازم و بايسته فقهى روبهروست و با اتكاى به آن، مىتواند در استنباط و ابراز حكم و فتوا، با ديدى بازتر عمل كند و اطمينان بيشترى در دستيابى به حكم واقعى الهى داشته باشد:
دوم، نگاه فراگيرى و تفريع فراوان فروع در آن مسائلى است كه به آن پرداختهاند... در همين ابواب و كتبى كه در عبادات و مقدمات عبادات بحث شده، ببينيد چه قدر فروع ديده مىشود؛ مثل فروع علم اجمالى. فروع علم اجمالى را از ده به چهارده، از چهارده به بيست و سى و پنجاه و نود و صد رساندهاند.45
ب. كاستىهاى فقه سنتى (فردى): فقه موجود با تمام مزايا ـ كه به گوشهاى از آن اشارتى رفت ـ داراى كاستىها و نارسايىهاى جدى است. براى تكامل فقه اصيل شيعى، ضرورى مىنمايد كه اين كاستىها برطرف شده و براى رفع آن برنامهريزى جدى صورت پذيرد. بخشى از اين كاستىها از قرار ذيل است:
1. رشد ناموزون مباحث فقهى: تكامل ابواب فقهى، برنامهيافته و حسابشده نبود. فقيهان مطابق ذوق و سليقه شخصى، تأليف و تحقيق و تدريس در ابواب فقه را انجام مىدادند و نه بر مبناى يك برنامه پيشين. رهآورد اين وضعيت، آن شد كه بخشهايى از فقه، تكامل و يا حتى تورم يافت؛ انبوهى از كتب و مداقههاى فقهى، در آن صورت گرفت؛ به گونهاى كه بخش عظيمى از آن تأليفات و تدقيقات، در نسخ خطى باقى ماند و راه اشاعه و گسترش پيدا نكرد و يا تبديل به چند نسخه سنگى شد و در گوشه كتابخانهها، دفينه علمى گرديد. در مقابل، بخش ديگرى از ابواب فقهى، نزار و نحيف باقى ماند و كارى چندان عميق، بايسته و لازم، درباره آن صورت نگرفت. در آن ابواب، فقه متأخر و متكامل، چندان حضورى نداشت. فقيه امروز، با مراجعه به آن ابواب، به ياد كتابهاى دوره اوليه فقهى و با حداكثر دوره متوسط مىافتد، احساس عدم پختگى و اقناع و اشباع كامل مطلب، دست مىدهد و او را به اين حقيقت رهنمون مىسازد كه فقه در اين ابواب، رشد متناسب و لازم خود را نيافته است. راه علاج، آن است كه با برنامههايى مدوّن، دامنه تلاش فقهى گستردهتر شود و اوباب فقهى مختلف را دربر گيرد، قوت تحقيق در يك يا چند باب خاص خلاصه نشود، بلكه فروع فقهى را در ابواب گوناگون دربر گيرد:
هر جايى كه ما در گذشته، يك مقدار رويش كار كرديم، شما ببينيد كه چه حجم عظيم تحقيقات دارد. اينقدر در باب كتاب صلاة، ما حرف جديد و دقيق و عميق و استدلال روى استدلال و استدلال سوم روى استدلال دوم داريم كه انسان حيرتزده مىشود. شما برداريد نگاه كنيد فقها شش ماه روى لباس مشكوك حرف مىزنند... هر جا كه وارد شدند، اين طور تحقيق و دقت به خرج دادند و پيش بردند. چراكه ما در مقولات اقتصادى اسلام، همين طور با دقت وارد نشويم و يك فقه قوى و متقن شسته و رفته مشخصشدهرابهدنياعرضه نكنيم؟46
2. دورى از مسائل مستحدثه: فقه ما با مسائل عصرى و نوپيدا، الفت نداشت. نه در تدريس و نه در تحقيق و تأليف، موضوعات جديد، مورد توجه جدى نبود. مسائل و موضوعات سنتى مورد علقه و علاقه بيشترى بود. مدرس و دانشپژوه فقه، در محور مسائلى تحقيق و تفحص مىكردند كه چندين سده عمر تحقيق داشت و انبوهى از مطالعات پشتوانه آن بود:
فقه كه كار اصلى ماست، به زمينههاى نوظهور گسترش پيدا نكرده، يا خيلى كم گسترش پيدا كرده است. امروز خيلى از مسائل وجود دارد كه فقه بايد تكليف اينها را معلوم كند، ولى معلوم نكرده است. فقه توانايى دارد، ليكن روال كار طورى بوده است كهفاضلِمحققكارآمد،بهاينقضيهنپرداختهاست.47
3. بىتوجهى به اولويتها و هدر رفتن فرصتها: در انتخاب موضوعات و مسائل فقهى، اولويتسنجى وجود نداشت. بيشتر تمرين قوت استنباط مطرح بود، تا دستيابى به حل مشكل عملى. از اينرو، چه بسيار قوت تحقيق و فرصتهاى متوالى، در اختيار مسائلى گذاشته مىشد كه چندان اهميتى نداشت. مدرس، مؤلف و يا دانشپژوه فقهى، در عرصههايى پا در ركاب خود و ديگران نداشت و تاخت و تاز بىحاصلى بيش نمىماند:
اين استنباط قوى و اين اجتهاد بالا، گاهى در مسائلى به كار مىرفت كه حتى خيلى هم ارزش عملى نداشت. من يادم نمىرود كه آيتاللّه ميلانى (رحمهاللّه عليه) درباره يك مسئله فقه ـ مثل لباس مشكوك ـ شش ماه وقت مىگذاشت. علماى عظيمالشأن و فقهاى بزرگ ما، براى فروع علم اجمالى و امثال اينها، اينقدر قوت استعداد و ذهن بالاى خودشان را به كار مىبردند كه انسان از اين عظمت فكر، حيرت مىكند؛ با اينكه اين مسائل، مسائلى است كه براى زندگى روزمره مردم هيچ تأثيرى ندارد.48
4. نگرش فردى و غيرحكومتى به فقه: فقاهت موجود، با نگاه به فرد متدين و نه جامعه اسلامى پايهريزى شد. اين نگاه فردگرايانه موجب شد كه اولاً، تنها مسائل فردى يك مسلمان، مورد توجه بيشتر قرار گيرد و آنچه كه به نظام اجتماعى مسلمانان مربوط مىشود، به غفلت سپرده شود. ثانيا، در احكام فردى نيز به روابط متقابل و تأثير و تأثرات آن در زندگى ديگران، چندان نگاه نشود.
اين ويژگى از بارزترين خصلتهاى فقه موجود شيعى است. به واسطه دورى فقيهان از اداره جامعه، به مرور نگاه فردى جايگزين نگرش جمعگرايانه شد و فقه، تنها و تنها خود را مسئول عمل فرد مسلمانى ديد كه از فقيه، در احكام عملى خويش چارهجويى مىكند. از اينرو، كاوشهاى فقهى محدود به تلاش در راه پاسخ به مشكلات فقهى فرد متدين شد؛ اما در نظام اجتماعى و نيز روابط فرد در درون گروههاى اجتماعى و...، چندان مجالى براى خود نديد تا به فحص و كاوش بپردازد:
يك عيب كلى در حركت فقاهتى ما، تقريبا از اولين روزها تا امروز وجود داشته است و آن نقصى بود كه قابل انفكاك از حركت علمى ما نبود. ... آن (نقص) اين بود كه آن روزى كه فقيه، مشغول استنباط احكام اسلامى بود، براى ساختن يك جامعه، براى اداره يك عده مردم يك كشور، براى پاسخگويى به نيازهاى معمولى و روزمره يك مجتمع عظيم، درس نمىخواند. اين يك واقعبت است. علت آن بود كه اجتماعات آن روز و كشورها و جوامع و حكومتها و رژيمها، هرگز از فقه اسلام سؤال نمىكردند، تا فقها بخواهند جواب آنها را به صورت يك نياز و يك ضرورت بگردند و در مبادى فقهى، پيدا كنند. تنها پاسخ به سؤالاتى بود كه براى زندگى مؤمنانه يك انسان لازم است. ... فقه از اول اينطور شكل گرفته است. از آن وقتى كه ما وارد استنباط فقه شديم ـ كه شايد هزار و صد سال است كه ما كتاب فقهى داريم، از قبل از شيخ طوسى تا امروز ـ كتب فقهى ما، غالبا اينطورى بود.49
فقه شيعى در حاشيه قدرت و يا مبغوض آن بود؛ با حكومت پيوند نداشت؛ حكومتها نيز از آن چارهجويى نمىكردند و به آن مراجعهاى نداشتند. جز در دوره صفويه و سپس تا حدودى در در عصر قاجار، فقهاى شيعه در عزلت از سياست حكومتى مىزيستند. در نتيجه، خود را موظف نمىديدند، تعهدى براى نظامسازى دينى احساس نمىكردند و براى ساخت و ساز مجتمع اسلامى و بنياد نظريههاى دينى براى آن، خود را مكلف نمىديدند؛ و بدينگونه فقه شيعه در حصار نگرشهاى فردگرايانه و غيرحكومتى محصور و محدود ماند!
قرنهاست كه فقاهت شيعه، با يأس از اداره حكومت همراه بود. يعنى فقيهى كه مىنشست استنباط مىكرد، فكر نمىكرد كه اين استنباط براى اداره يك جامعه است؛ در حالى كه براى اداره يك فرد و خانواده بود؛ حداكثر براى اداره افراد بود نه جامعه.50
مقام معظّم رهبرى (حفظه اللّه) در سخنى ديگر مىفرمايند: «در فقه ما هم اسلوب و متد و هم محصول اين متد از لحاظ شمول در مسائلى كه وارد آن شدهاند، قوى است؛ اما يك چيز ندارد و آن اين است كه اين فقه، به فرد مسلمان پرداخته و به جامعه اسلامى نپرداخته است.»51
نگاه فردى به فقه، بدان معنا بود كه فقاهت، در يك نگاه نظاممند و كلان سير نمىكرد، بلكه نگاهى تجزيهاى به عمل فرد و حكم شرعى داشت؛ اما از تأثيرات متقابل آن در كلّيت زندگى اجتماعى و نيز از تأثيرگذارى آن در مجموعه بينش فقهى، بيگانه مىنمود:
در قرنهاى اخير، ما در حوزههاى علميه، از فقه اسلامى، فقط همان احكام ـ و حتى نه عقايد ـ را ياد گرفتيم، آن هم احكام فردى را. وقتى كه در فقه از خمس و زكات بحث مىكنيم، اين طورى بحث مىكنيم كه منِ مكلف اگر اين قدر مال داشته باشم، وظيفهام چيست؟ يعنى بحث، بحثِ فرد مكلف است، در حالى كه اين همه وظايف عملى نيست. ما وقتى در باب مسائل مالى اسلام بحث مىكنيم بايد اين نكته را موردنظر قرار بدهيم كه امور مالى جامعه و نظام اسلامى ـ مجتمعى كه از مجموعه انسانها تشكيل شده ـ چگونه بايد بگذرد.52
ويژگى فردگرايانه فقاهت، به ويژه در دو برهه، بيشتر خود را نماياند. مقطع نخستين، دوره عزلت و انزواى فقه شيعى تا عصر صفويه است. و مقطع ديگر، در دهههاى اخير قبل از انقلاب مىباشد. در اين دو برهه، به واسطه انفصال محسوس فقه شيعه از اداره جامعه، فقاهت بيشتر در حصر و بند «عمل فردى» قرار داشت و به زندگى جامعه مسلمان، توجه كمترى مبذول كرد:
فقهى كه ما تاكنون در اين چند قرن درست كرديم، يك فقه متين و محكم و بتونآرمه است؛ اما براى عملِ فردى اسلامى، نه براى نظام اجتماعى اسلامى. اين، يك واقعيت است. مخصوصا فقه ما در دوران عزلت و انزوا ... به فرد مسلمان پرداخته است؛ به جامعه اسلامى نپرداخته، يا خيلى خيلى كم پرداخته است.53
در مورد نگرش غيرحكومتى به فقه نيز گفتنى است كه حضور شيعه به عنوان يك اقليت مظلوم و مغفول و گاه مغضوب و مطرود، موجب شد كه فقه شيعى نيز در اين بستر تاريخى رشد كند و شكل بگيرد. حاكميت قرنهاى متوالى دولتهاى جور، زمينه آن شد كه فقه شيعى، افراد و جامعه را هماره در حكومت ظلم و ستم بنگرد و براى چنين افراد و يا گاه چنين جامعهاى، نظر فقهى خود را ابراز نمايد.
اين ويژگى سبب شد كه با تأسيس حكومت دينى در ايران اسلامى، دهها و صدها مشكل فقهى، خود را بنماياند؛ مسائل متعددى همچون ماليات، قراردادهاى دولتى، مصوبات نظام مالكان خصوصى و ...، هريك با ترديدهاى مختلف فقهى مواجه شود. نگرش غيرحكومتى به فقه، موجب آن بود كه در هريك از اين مسائل جدى و مبتلابه كشور و نظام، با معيارهاى «فقه خارج از چارچوب حكومت» (فقه فردى) نگاه شود و در نتيجه، ابهامات فراوانى به وجود آيد.
فقه غنى و سرشار و ارزشمند ما ـ كه صرفا خيلى قوى و استدلالى و عميق است ـ يك عيب دارد كه شماها بايد آن را برطرف كنيد. آن عيب عبارت از اين است كه چنين فقهى، براى اين صورت و اين فرد نوشته شده كه حكومت ظلم و جورى بر سر كار باشد كه برخلاف «ما انزل اللّه» حكم و اجرا مىكند و يك عده شيعه مستضعف مظلوم هم، در گوشهاى زندگى مىكنند. اين فقه، دستورالعمل آن عده شيعه مستضعف مظلوم است... فقه كنونى ما براى روزگارى كه بخواهد نظام جامعه را اداره بكند، پيشبينى نشده است ... اين عيب را شماها بايد برطرف كنيد. شما بايد يك بار ديگر از طهارت تا ديات را نگاه كنيد و فقهى براى حكومت كردن استنباط نماييد.54
فقاهت شيعى در طول قرون، ظرف حكومت و مديريت اجتماعى نبود و براى اين قامت، دوخته نشد. همانگونه كه اشارت شد، زندگى افراد متدين مظلوم و محكوم را نظم و نسق بخشيد، براى ايشان خط راهنما نشان داد، اما تابلويى فراديد حكومت دينى نبود.
ما در طول زمان، فقه را به عنوان قالب و شكلى براى حكومت نگاه نكرديم. در دوران گذشته، ما گروه محكومى بوديم. حكومتها كار خودشان را مىكردند و گاو خودشان را مىدوشيدند؛ ما هم كه در اين چارچوبى كه حكومتها تشكيل داده بودند و در اين اتوبوس يا قطارى كه مردم را سوار كرده بودند و به سمتى حركت مىدادند ـ داخل اين قطار در حالى كه خودمان هم حركت مىكرديم ـ مىخواستيم علاوه بر اين ارتباطات فردى افراد و مسافران، چيزى هم يادشان بدهيم! فقه ما لااقل در اين چند قرن اخير اينطورى بوده است. امروز فقه شكلى براى حكومت است، شكلى براى نظام اجتماعى است كه «منه الحكومه». حكومت جزئى از يك نظام اجتماعى است. اين را چه كسى مىتواند ادعا كند؟ كدام يك از فقها مىتوانند بگويند ما اين را درآورديم و همهاش تر و تازه و شُسته و رُفته است؟55
4ـ3. تفاوت فقه سنتى و فقه حكومتى
آنچه پارادايمهاى فقه فردى را از پارادايم فقه حكومتى متمايز مىكند، نوع نگاه در اين دو نوع پارادايم است. در فقه سنتى «نگاه فردى» و در فقه حكومتى «نگاه اجتماعى» و حكومتى به احكام و مسائل غالب است و همين نوعِ نگاه، منجر به تفاوت اساسى ميان فقه سنتى و فقه حكومتى شده است:
اگر كسى درباره احكام فقهى ... كار مىكند، احكام را دو گونه مىتواند مورد مطالعه قرار دهد: يك طور، احكام فقهى مربوط به اداره يك فرد منهاى اينكه در كجاى عالم زندگى مىكند و يك وقت هم ... به عنوان بخشى كوچك يا بزرگ از چگونگى اداره يك جامعه. اينها با هم متفاوت است56... اين در استنباط اثر خواهد گذاشت و گاهى تغييرات ژرفى به وجود خواهد آورد.57
پارادايمهاى فقه سنتى عمدتا بر محور فقه فردى و برآوردن نيازهاى افراد دور مىزند و برآوردن نيازهاى اجتماعى و سياسى مردم در دستور كار اين فقه قرار ندارد: «فقه ما در طول سالهاى متمادى گذشته، بيشتر متوجه بوده به فهم اسلام به عنوان عمل يك فرد، به عنوان وظيفه يك فرد، نه فهم اسلام به عنوان يك نظام اجتماعى.»58
تفاوتى كه بين فقه حكومت و فقه سنتى وجود دارد و نشئت گرفته از تفاوت نوع نگاه در اين دو فقه است، همچنين بر عمليات استنباط تأثيرگذار است، بالتبع در سراسر احكام و مسائل نيز اثر گذاشته، احكام و مسائلى متفاوت از فقه سنتى نتيجه خواهد داد. استنباط با نگرش فردگرايانه حتى در احكام فردى نيز تأثيرگذار است و بدون لحاظ جايگاه فرد در جامعه دينى با لحاظ اين مهم متفاوت خواهد بود:
ما بايستى اين فكر [وحدت دين و سياست ]را در حوزه ريشهدار كنيم؛ به اين شكل كه هم فقاهت را اينطور قرار بدهيم ... يعنى استنباط فقهى بر اساس فقه اداره نظام باشد نه فقه اداره فرد. فقه ما از طهارت تا ديات بايد ناظر به اداره يك كشور، اداره يك جامعه و اداره يك نظام باشد. شما حتى در باب طهارت هم كه راجع به ماء مطلق يا فرضا ماء الحمام فكر مىكنيد، بايد توجه داشته باشيد كه اين در يك جا از اداره زندگى اين جامعه تأثير خواهد داشت، تا برسد به ابواب معاملات و ابواب عامه و احوال شخصى و بقيه ابوابى كه وجود دارد. بايستى همه اينها را به عنوان جزئى از مجموعه اداره يك كشور استنباط بكنيم. اين در استنباط اثر خواهد گذاشت وگاهى تغييرات ژرفى را به وجود خواهد آورد.59
احكام را دو گونه مىتوان مورد مطالعه و ملاحظه قرار داد، كه در نتيجه، روش استنباط و نتيجه فقهى هر كدام متفاوت با ديگرى خواهد بود:
يك طور احكام مربوط به اداره يك فرد منهاى اينكه در كجاى عالم زندگى مىكند، يك وقت هم ... به عنوان بخشى از ... اداره يك جامعه ... اينها با هم متفاوت است؛ حتى در استنباط حكم فقهى هم تفاوتهايى به وجود مىآيد؛ حتى در مسئله طهارت و نجاست؛ حتى در مسائل شخصى.60
5ـ3. خطمشى گذار از فقه سنتى به فقه حكومتى
فقه شيعه در طول عمر هزار و دويست ساله خود آثار گرانبهايى را عرضه داشته و در طول زمان با تحول و نوآورىهاى فراوانى مواجه بوده است. گرچه فرايند نوآورى و تحول، گاه به تندى و گاه به كندى انجام پذيرفته، اما مهم، تداوم اين فرايند است: «در فقه نوآورى هميشه بوده است، فقهاى ما در طول تاريخ هزار و دويست ساله فقاهت استدلالى و اجتهادى، نوآورى داشتند.»61
آنچه در اين فرايند مورد توجه بوده و از اهميت برخوردار مىباشد اين است كه سير اين فرايند به گونهاى نبوده كه ماهيتفقه را دگرگون نمايد، بلكه تحول و نوآورى در بستر فقاهت و اجتهاد صورت پذيرفته و در حال حاضر نيز مىبايست تحولات در بستر فقاهت واقع شود.
تفقه در دوره جديد با تفقه در دوره پيش هيچ فرقى ندارد؛ بسيارى از مسائل امروز در گذشته وجود نداشته و فقيه مجبور نبوده كه آن مسائل را استنباط كند. اين با ماهيت تفقه ارتباطى ندارد، امروز هم اگر كسى بخواهد احكام جديد را به دست بياورد بايد همان كارى را بكند كه فقيه پانصد سال پيش انجام مىداد.62
از بيان فوق روشن مىگردد كه تفاوت فقه حكومتى با فقه سنتى، نه تفاوت ماهوى فقه است، بدين معنا كه در گذر از فقه سنتى به فقه حكومتى، ماهيت فقه دگرگون گردد؛ و نه تفاوت تفقهى، بدين معنا كه تفقه در فقه حكومتى غير از تفقهى باشد كه در فقه سنتى، مرسوم و متداول است؛ بلكه ماهيت فقه، ماهيتى واحد و شيوه تفقه، شيوه مرسوم فقها از صدر تا به امروز مىباشد. البته اين حرف به معناى تكامل واقعى فقه و شيوه فقاهت نيست، بلكه اين دو قابل ارتقا بوده و طبق فرمايش مقام معظم رهبرى، متكامل هستند نه كامل و بالطبع نيازمند ارتقا و تكامل:
فقاهت يعنى شيوه استنباط. خود اين هم به پيشرفت احتياج دارد. اينكه چيز كاملى نيست، بلكه متكامل است... چه دليلى دارد كه فضلا و بزرگان و محققان ما نتوانند بر اين شيوه بيفزايند و آن را كامل كنند؟ اى بسا خيلى از مسائل مسائل ديگر را دربر گيرند و خيلى از نتايج عوض گردد و خيلى از روشها دگرگون شود. روشها كه عوض شد، جوابهاى مسائل نيز عوض خواهد شد و فقه طور ديگرى مىشود.63
فقه را بايد پيش برد. فقه ما اسلوب بسيار متقن و محكمى دارد؛ آن اسلوب همان چيزى است كه به آن فقاهت مىگوييم... البته خود اين شيوه را هم بايد تكميل كنند ... ما بايد شيوه فقاهت را تكامل بدهيم، بعد اين شيوه كه در دست قرار گرفت، آن وقت وارد بشويم، كتاب و سنت را باز كنيم و از آنها استفاده كنيم.64
گذار از فقه سنتى به فقه حكومتى در گرو عوامل و برنامهريزى حسابشدهاى است كه در ذيل به طور گذرا بدانها اشارتى خواهد رفت:
1ـ5ـ3. برنامهريزى بلندمدت: گذار از فقه سنتى به حكومتى و همگامسازى فقاهت با نيازهاى جارى عرصه حكومت و جامعه اسلامى و جهانى، مسئلهاى نيست كه در كوتاهمدت قابل دسترسى باشد. نبايد اميد كاذب پديد آورد كه با يك برنامه كوتاهمدت، فقه و فقاهت بتواند مجموعه نيازهاى جارى جامعه و نظام را برآورد و به پاسخهاى عميق، متقن و كارآمد در معضلات اجتماعى و حكومتى دست يابد.
بايد كارى كنيم كه وقتى رساله عمليه را باز كرد، بداند چرا ماليات مىگيرند و چگونه بايد بگيرند و اگر نگيرند، چه مىشود و بقيه چيزهاى ديگر. اينها بايد از اسلام استنباط بشود. اين كار را شما بايد بكنيد. من نمىگويم كه اينها را سه چهار ساله تدوين كنيد؛ پنجاه سال وقت داريد. پنجاه سال، زمان زيادى است؛ اما اين كار هم، كار بسيار عظيمى است. امروز ما حكومت و كشور را اداره مىكنيم؛ اما اين اداره امروز ما با ناشىگرى و بىاطلاعى و عدم تجربه و ندانستن اسلام در بسيارى موارد همراه است. همين مقدار كم است كه غوغا به پا كرده و قدرتها را از ما مىترساند. پس اگر بخواهيم به طور كامل و صحيح از آن استفاده كنيم، ببينيد چه مىشد. ... حالا شما قدم اول را برداريد، براى آن پنجاه سالِ بعد كار كنيد؛ كار دقيق و عميق.65
2ـ5ـ3. شجاعت و جسارت فقهى: ايجاد تحول در فقه كنونى و گذار از آن به فقه حكومتى، نياز به فقيهان و دانشپژوهان فقهى شجاع دارد؛ كسانى كه در عين برخوردارى از تسلط فقهى و تدين، در گشودن ابواب تازه و نيز ابراز ديدگاههاى جديد، در كمند احتياطهاى فردى و يا ملاحظهكارىهاى متداول حوزوى نباشند و با بينشى باز و تلاشى فقيهانه، در مسير استخراج و استنباط احكام الهى گام بردارند و به پيش روند و ديدگاههاى خود را ـ هرچند خلاف مشهور ـ ابراز نمايند و در معرض افكار عموم و نقد و نقادى قرار دهند.
آفاق و گسترههاى جديد در امر فقاهت، لازم است. چه دليلى دارد كه بزرگان و فقها و محققان ما، نتوانند اين كار را بكنند؟ حقيقتا بعضى از بزرگانِ اين زمان و نزديك به زمان ما، از لحاظ قوت علمى و دقت نظر، از آن اسلاف كمتر نيستند.66 شجاعانه حرف بزنيد؛ ... اگر چيزى ... مطرح شد كه هرچند از نظر افكار عمومى فعلى، خيلى مورد قبول ذهنيت حوزه [نبود]، هرچند در آينده رد خواهد شد، اشكالى ندارد؛ لااقل مطرح بشود تا اين فضا براى نظرات باز گردد.67
همزمان با پيدايش اين روح در فقيهان و فاضلان فقهشناس، حوزه نيز مىبايست شجاعتپذير باشد؛ از شنيدن روشها و حرفهاى نو، احساس دلواپسى نكند؛ به اضطراب و دلواپسى نيفتد و براى صاحبان آراء و ديدگان فقهى جديد، سد و مانع نتراشد؛ موقعيت معنوى آنان را در دامن حوزه، مخدوش نگرداند. بلكه بايد فضاى حوزه را براى شنيدن و پذيرش حرفهاى نوين فقهى آماده كند و بالاتر از آن، خود زمينه خطور، طرح و ابراز افكار نوين فقهى را آماده ساخته، از آراء و افكار جديد استقبال و قدردانى نمايد.
بايد اين اراده در حوزه راه بيفتد؛ بايد اين گستاخى و شجاعت پيدا بشود و حوزه آن را بپذيرد. البته اينطور نباشد كه هر كس صدايى را بلند كرد، حوزه آن را قبول كند. در عين حال، نبايد حرف جديد در حوزه و در چارچوبهاى مورد قبول، مستمكر باشد.68
3ـ5ـ3. هوشمندى و آگاهى از جامعه: نگاه مدرسى و حجرهاى به فقه باعث مىشود تا ظرفيت اندكى از فقه و اجتهاد فعال شده و ظرفيت عظيم فقاهت براى اداره جامعه ناديده انگاشته شود. براى استفاده از بيشينه ظرفيت فقه، بايد فقيه از شرايط جامعه آگاهى داشته باشد و موضوعات جديد را به سوى خود دعوت نمايد:
نبايد تصور بشود كه فقها بايد بروند در مدرسهها بنشينند و كار به دنيا نداشته باشند! آن فقيهى كه كار به دنيا ندارد، از اوضاع دنيا خبر ندارد، چگونه مىتواند براى زندگى انسانها از قرآن و حديث و متون اسلامى نظام شايسته را استخراج كند؟!69
ايشان در جايى ديگر مىفرمايند:
فقيه امروز علاوه بر شرايطى كه هزار سال پيش بايد يك فقيه مىداشت، لازم است شرط هوشمندى و هوشيارى و آگاهى از جامعه را داشته باشد، و الّا اصول و اركان اجتهاد و تفقه امروز با هزار سال پيش فرقى نكرده، اصول همان اصول است؛ يعنى يك نوع نگاه به كتاب و سنت لازم است براى فقيه تا بتواند احكام را استنباط كند و اگر نداشته باشد نمىتواند استنباط كند.70
اين امر نيز مستلزم نوعى بازنگرى در تمامى ابواب فقهى از طهارت تا ديات است: «ما به بازنگرى در تمام ابواب و كتب فقهيه احتياج داريم. شما بايد يك بار ديگر از طهارت تا ديات نگاه كنيد و فقهى استنباط كنيد براى حكومت كردن. ما مىخواهيم الان حكومت كنيم بر مبناى فقه اسلام.»71
4ـ5ـ3. تحول در روش و ابداع روشهاى نوين:
تلاش فقهى بايد معطوف به تجديدنظر در روشها و شيوهها باشد. روشهاى متداول فقهى با تمامى اتقان و استوارى، تكامل پذيرند و براى گذار از فقه كنونى به مرحله تكاملى (فقه حكومتى) امرى ضرورى به نظر مىرسد.
فقه سنتى ما خود پوياست و از آنجا كه بر مبناى اجتهاد است، مشكلات را علاج و حوادث واقعه را پاسخ مىدهد.72
اما اين امر بدان معنا نيست كه اين روش نيز به بالاترين مرحله خود رسيده و قابليت پيشرفت ندارد، بلكه يكى از راههايى كه به مدد آن مىتوان فقه شيعه را متحول نمود، تحول در روش است.
همان روش فقاهتى ـ كه قبلاً عرض شد ـ احتياج به تهذيب، نوآورى و پيشرفت دارد. بايد فكرهاى نو كار بكنند تا بشود كارآيى آن را بيشتر كرد... فقه اسلامى اگر بخواهد براى نظام اسلامى پاسخگو و رافع نياز باشد بايد به شيوه و متد مأموربه خودش مورد بازنگرى قرار بگيرد.73
اين (مسئله تأثير شرايط زمان و مكان در فتواى فقهى) يك چيزى است كه اگر فقهاى بزرگوار ما و فضلاى بزرگ در خصوص حوزه علميه قم بر روى آن تكيه كنند، ابواب جديدى از مسائل اسلامى و احكام الهى براى مردم باز خواهد شد و ما مشكلات جامعه را بر مبانى تفكر اسلامى و با شيوه فقاهت حل خواهيم كرد.74
به علاوه، راهگشايى روشها و شيوههاى نوين، با استعداد وجودى مكتشفان و مخترعان پيوند مىخورد و توانايىهاى بايستهاى را طلب مىكند و همين امر خود مقدّمه تحول بنيادين در گستره فقه مىگردد.
چه دليلى دارد كه فضلا، بزرگان و محققان ما نتوانند بر اين شيوه بيفزايند و آن را كامل كنند؟ اى بسا خيلى از مسائل ديگر را غرق خواهد كرد و خيلى از نتايج عوضخواهدشدوخيلى از روشها دگرگون شود. روشها كه عوض شد، جوابهاى مسائل نيز عوض خواهد شد و فقه، طور ديگرى مىشود.75
5ـ5ـ3. تلاش در آفاق و گسترههاى نوين: تكامل فقه و ورود در مرحله متكامل، نبايد تكامل خطى بوده و در رشتههايى محدود و دامنههايى خاص، تحقيقات و دقتهاى موشكافانه و ژرفكاوانه صورت پذيرد، بلكه بايد در همه زمينهها و در آفاق جديد و مناطق كشفنشده و مغفولمانده جستوجو و تحقيقات كارآمد ادامه يابد و البته اين سنت فقاهت شيعى در طول تاريخ وجود داشته و تنها برخى زمانها دچار ركود شده است:
محقق امروز، نبايد به همان منطقهاى كه ـ مثلاً ـ شيخ انصارى كار كرده است، اكتفا كند و در همان منطقه عميق، به طرف عمق بيشتر برود. اين كافى نيست. محقق بايد آفاق جديد پيدا كند. اين كار، در گذشته هم شده است. مثلاً، شيخ انصارى، حكومت را در نسبت بين دو دليل، كشف و ابداع كرده است؛ بعد ديگران آمدند و تعميق كردند و آن را گستراندند و مورد مداقه قرار دادند. آفاق و گسترههاى جديدى در امر فقاهت، لازم است. چه دليل دارد كه بزرگان و فقها و محققان نتوانند اين كار را بكنند؟76
6ـ5ـ3. تحول در انتظارات: پس از انقلاب اسلامى ايران و حاكميت فقه بر ايران اسلامى، نيازهاى روزافزونى در حوزه فقه وارد شده و سطح انتظار پاسخگويى از حوزه اجتهاد از محدوده فقه فردى و عبادى بالا رفته و به سقف مسائل اجتماعى و سياسى، و بلكه تمام شئون حكومت رسيده است. فقيهان نيز بايد با عنايت به نوع پرسشها در حوزههاى نوظهور به پاسخ اقدام نمايند.
اين حرف كه با انقلاب ما اسلام يك حيات دوبارهاى پيدا كرده و آينده بشريت آيندهاى آميخته با اسلام و راهنمايىهاى اسلام و نظام اسلامى خواهد بود، اين ادعا كه ادعاى درست و دقيقى هم هست و نشانههايش را داريم مشاهده مىكنيم، احتياج به اين دارد ما براى استنباط اسلام و فهم اسلاموكارروىاسلامسرمايهگذارىبيشترىبكنيم.77
انقلاب اسلامى ايران اين فرصت را به فقه شيعه داد كه ظرفيتهاى بالقوه خود را به فعليت تبديل نمايد و حيثيتهاى اجتماعى خود را به منصه ظهور برساند.
فقاهت بايد به ما، نيازهاى امروزمان را پاسخ بدهد؛ ما امروز مىخواهيم حكومت كنيم، ما مىخواهيم دولت تشكيل بدهيم، ما مىخواهيم بخشهاى مختلف اين جامعه را اداره كنيم. جواب همه اينها در اسلام هست؛ بايستى از اسلام استخراج بشود.78 فقه استدلالى ما، فقه فردى بود، حالا شده است فقه يك نظام، فقه اداره يك كشور، بلكه فقه اداره دنيا. دعواى ما اين است ديگر. ما مىگوييم با اين فقه دنيا را مىشود اداره كرد ديگر. مخصوص ايران كه نيست.79
4. پيشنهادها و راهكارهايى در جهت ايجاد بسترهاى مناسب براى پژوهش و عرضه آراى فقهى نوين
تلاش در عرصه تحول فقه و گذار از مرحلهاى به مرحله متكامل، به فضايابى و ايجاد بسترهاى مناسب نيازمند است. بايد با پيشنهادهاى كاربردى به سوى آرمان فقه حكومتى گام برداشت و آن را به واقعيت نزديكتر ساخت و از ايده دوردست، به اميدى در دسترس و زودرس تبديل كرد.
پيشنهادهاى فراوانى در اين عرصه از سوى بزرگان، بخصوص مقام معظم رهبرى ارائه شده است. در ذيل، به بخشى از اين پيشنهادهاى كاربردى اشاره مىشود.
1ـ4. ارائه اجازه اجتهاد به روشى نوين
چقدر خوب بود كه اجازه اجتهاد در حوزهها زنده بشود؛ منتها به ترتيبى كه من پيشنهاد مىكنم. من مىگويم طلبه فاضل، بعد از آنكه مقدارى درس خواند و در خود، احساس قوت اجتهاد كرد و نيرو و قدرت اجتهاد را در خودش حدس زد، پيش استاد برود و او هم موضوع و مسئله مهمى را كه از مسائل جديد و بحث نشده است، انتخاب كند، به اين طلبه بدهد. طلبه هم برود روى اين مسئله كار كند و يك جزوه ـ مثل اين جزوههاى تزى كه در دانشگاهها معمول است ـ تهيه كند... آنگاه شما ببينيد كه در ظرف چند سال، هزاران تز فقهى جالب و مسائل بحث نشده، به دست خواهد آمد. اين راه را باز خواهد كرد.80
2ـ4. برگزارى تريبونهاى آزاد فقهى
ايجاد محيطهاى باز براى پرورش افكار ... بايد اين كار در حوزه انجام شود و از چيزهايى است كه حوزه را زنده خواهد كرد. ... مثلاً، براى فقه مجمع بررسى مباحث تازه فقهى مركب از هفت، هشت، ده نفر طلبه فاضل ايجاد شود و اينها مركزى داشته باشند و جلساتى تشكيل بدهند و سخنرانىهاى فقهى بگذارند، تا هر كس خطابه و مطلب و فكر جديدى در فلان مسئله فقهى دارد ـ از طهارت تا ديات، كوچك و بزرگ ـ به آنجا بياورد و آنها نگاه كنند؛ اگر ديدند اركانش درست است (نه اينكه خود حرفش درست باشد) و متكى به بحث و استدلال طلبگى است و عالمانه طرح شده است، آن را در فهرست بنويسند و در نوبت بگذارند تا اينكه آن فرد روزى بيايد و در حضور جماعتى كه اعلان مىشود خواهند آمد، سخنرانى كند و آن مسئله را آزادانه تشريح نمايد و عدهاى هم در آنجا اشكال كنند. ممكن است كسانى كه در آن جلسه هستند از خود آن شخص فاضلتر باشند، هيچ اشكالى ندارد. يكمسئلهكهبحثمىشود،اينفكرپراكندهمىگردد.81
3ـ4. افزايش روحيه تحمل مخالف و تحمل آراء شاذ و خلاف مشهور
در حوزهها بايد روح تتبع علمى و فقهى وجود داشته باشد. حالا ممكن است كه به قدر فتوا، مواد آماده نشود، عيبى ندارد، ولى بحث علمى را بكنند. من گاهى مىبينم كه چند نفر در يك بحث فقهى، يك حرف جديدى مطرح مىكنند، بعد از اطراف به اينها حمله مىشود كه شما چرا اين حرف را زديد! ... در حوزه علميه بايد طاقت شنيدن حرفهاى جديد زياد باشد، هرچند به حدى نرسد كه اين فقيه، فتوا بدهد. ممكن است ديگرى چيزى به آن بيفزايد و فتوا بدهد.82
4ـ4. توجه به جامعيت فقه و ضرورت پيادهكردن آن
ما اگر بخواهيم آنچه را بايد عمل بشود در يك جمله خلاصه كنيم، آن يك جمله عبارت از فقه اسلامى است. ما بايد فقه اسلام را در جامعه پياده كنيم. فقه اسلامى، فقط فقه طهارت و نجاسات و عبادات كه نيست. فقه اسلامى مشتمل بر جوانبى است كه منطبق بر همه جوانب زندگى انسان است. فرديا،اجتماعيا،سياسيا،عباديا، نظاميا و اقتصاديا. فقه اللّه الاكبر اين است. آن چيزى كه زندگى انسان را اداره مىكند ـ يعنى ذهن و مغز و دل و جان و آداب زندگى و ارتباطات اجتماعى و سياسى و وضع معيشتى و ارتباطات خارجى ـ فقه است.83
5ـ4. استنباط فقه در راستاى حكومت كردن
فقه كنونى ما براى روزگارى كه بخواهد نظام جامعه را اداره بكند، پيشبينى نشده است... اين عيب را شما بايد برطرف كنيد. شما بايد يك بار ديگر از طهارت تا ديات را نگاه كنيد و فقهى استنباط كنيد براى حكومت كردن. ما مىخواهيم الان حكومت كنيم بر مبناى فقه اسلام. اسلام اقتصاد دارد، روابط اجتماعى دارد، سياست مالى دارد، روابط خارجى دارد، جنگ دارد، صلح و مذاكره دارد... نظام كارگرى و كارخانه دارد، اطاعت از اولىالامر دارد، ارتش دارد، سلسله مراكز دارد. مگر مىشود بگوييد نيست!84
تشكيل نظام اسلامى كه داعيهدار تحقق مقرّرات اسلامى در همه صحنههاى زندگى است، وظيفهاى استثنايى و بىسابقه بر دوش حوزه علميه نهاده است و آن تحقيق و تنقيح همه مباحث فقهىاى است كه تدوين مقرّرات اسلامى براى اداره هريك از بدنههاى نظام اسلامى بدان نيازمند است. فقه اسلام آنگاه كه اداره زندگى فرد و جامعه ـ با آن گستردگى و پيچيدگى و تنوع را ـ مطمحنظر مىسازد، مباحثى تازه و كيفيتى ويژه مىيابد و اين همانطور كه نظام اسلامى را از نظر مقرّرات و جهتگيرىهاى مورد نيازش غنى مىسازد، حوزه فقاهت را نيز جامعيت و غنا مىبخشد. روى آوردن به فقه حكومت و استخراج احكام الهى در همه شئون يك حكومت و نظر به همه احكام فقهى با نگرش حكومتى ـ يعنى ملاحظه تأثير هر حكمى از احكام در تشيكل جامعه نمونه و حيات طيبه اسلامى ـ امروز يكى از واجبات اساسى در حوزه فقه اسلامى است كه نظم حوزه، اميد برآمدن آن را زنده نگه مىدارد.85
6ـ4. رفع توهّم بيگانگى فقاهت و سياست
فقه شيعه به علل مختلفى در دوران غيبت با سياست و حكومت ميانه و رابطهاى نداشته است و طبيعتا در حيطه استنباط خود نيز از مؤلفههاى سياست بهره نمىجست. به دنبال آن نيز تفكر جدايى دين و فقاهت از سياست و حكومت توسط ايادى استعمار دامن زده مىشد. ليكن با ورود به عرصه حاكميت و پيروزى انقلاب اسلامى ايران، اين خلأ در فقه شيعه پر شد و در اين حوزه نيز فقه شيعه، در مسيرى رو به تكامل و تحول، به سوى فقه حكومتى در حركت است، گرچه رگههايى از تفكر سكولار در جريان است. از اينرو، اولينگام ريشهكنسازى اين جرثومه است.
فكر وحدت دين و سياست را هم در تفقه و هم در عمل دنبال كنيد. آقايان بدانند فكر جدايى دين از سياست به عنوان يك آفت، بكلى ريشهكن نشده و هنوز در حوزههاى ما متأسفانه هست و كسانى هستند كه خيال مىكنند حوزه بايد به كار خودش مشغول باشد و اهل سياست و اداره كشور هم مشغول كار خودشان باشند. حداكثر اينكه با هم مخالفتى نداشته باشد. اما اينكه دين در خدمت اداره زندگى مردم باشد و سياست متغذى از دين باشد و از دين تغذيه بكند، هنوز در بعضى از اذهان درست جا نيفتاده است. ما اين فكر را بايد در حوزه ريشهدار كنيم.86
در عين حال حركت به سوى فقه حكومتى نيز در جريان بوده و به مرور تفكر جدايى فقاهت و حكومت را به كنار مىزند. در واقع، بينش سياسى و وجهه سياسى فقه شاكله اصلى فقاهت را تشكيل مىدهد: «فقاهت امروز با بينش سياسى منافاتى ندارد، بلكه بينش سياسى مكمل و كيفيتبخش آن است.»87
ديگر اينكه همراهى فقاهت با سياست در عرصه اجتهاد، جز با تدوين دوباره فقه بر مبناى ايده همسازى فقاهت با سياست، راه به جايى نبرده و گرهاى از كار نخواهد گشود.
ما بايستى اين فكر (جدايى دين از سياست) را در حوزه ريشهكن كنيم. به اين شكل كه هم فقاهت را اينطور قرار بدهيم و هم در عمل اينگونه باشيم؛ يعنى چه؟ [يعنى ]استنباط فقهى، بر اساس فقه اداره نظام باشد، نه فقه اداره فرد. فقه ما از طهارت تا ديات بايد ناظر به اداره يك كشور، اداره يك جامعه و اداره يك نظام باشد.88
در همين زمينه و در تكميل مباحث فقه حكومتى، بايد به تأليف كتابهاى مستقل در ابواب گوناگون فقه اجتماعى و سياسى اقدام كرد و در حوزه سياست داخلى و خارجى به پرسشها و معضلات پاسخ گفت و احكام متناسب را استنباط نمود: «در ارتباط با كشورهاى ديگر در سياست خارجى و ديپلماسى جمهورى اسلامى، احتياج داريم به كتاب سياسات كه در فقه ما وجود ندارد. اين كتاب بايد در فقه به وجود بيايد.»89
حركت به سوى فقه حكومتى، در سالهاى اخير، حركتى هرچند خزنده و آرام داشته، اما همين حركتِ آهسته، نويد تدوين نوين فقه شيعه بر اساس ايده اداره حكومت و اجتماع را مىدهد.
در فقه ما به مسائل سياسى، به بعضى از فصول مباحث سياسى كمتر پرداخته شده، مگر در اين اواخر كه در اين مرحله قبل از تشكيل جمهورى اسلامى و بعد از تشكيل جمهورى اسلامى تا حالا، مباحث سياسى هم با همان توسع و عمق مباحث عبادات و معاملات مورد بررسى ما قرار گرفته است.90
و كلام آخر اينكه:
بدانيد! آن فقهى ارزش خواهد داشت، خواهد ماند، خواهد ساخت و اداره خواهد كرد كه عالمانه تهيه شود. اگر چشم روى چشم گذاشته شود و همين طورى گفته شود كه آن حديث، اين را مىگويد، اين فقه نخواهد شد؛ مواظب باشيد.91
نتيجهگيرى
در اين نوشتار مشخص گرديد كه علىرغم وجود تقسيمبندىهاى گوناگون دورهها و نظريات فقهى، مىتوان در يك نگاه، به پارادايمبندى پنجگانه دست يافت. پارادايم ضد اجتهاد، پارادايم اصولى سنتى، پارادايم اخبارىگرى، پارادايم اصولى نوين و پارادايم فقه حكومتى. پارادايمهاى چهارگانهاى كه تاكنون بر فقه شيعى سيطره داشتهاند، با توجه به شرايط مكانى و زمانى با رويكردى فردگرايانه به بحث نشستهاند. با حاكميت فقه و فقيهان، نگاه اجتماعى يا حكومتى به احكام اسلامى، پارادايم جديدى را فراروى فقه شيعى قرار مىدهد كه با همت بزرگان و انديشمندان مىتواند تاريخ جديدى از تحولى سترگ و كارساز را در آن ايجاد نمايد.
مقصود از فقه حكومتى و نيز پارادايم حكومتى، عبارت است از: «استخراج احكام الهى در همه شئون يك حكومت و نظر به همه احكام فقهى با نگرش حكومتى. به عبارت ديگر، ملاحظه تأثير هر حكمى از احكام در تشكيل جامعه نمونه و حيات طيبه اسلامى.» مقام معظم رهبرى ـ دامت بركاته ـ به عنوان يكى از انديشمندان اين حوزه، ضمن تبيين چيستى و چگونگى و ضرورت اين پارادايم و همچنين اثبات امكان به وجود آمدن آن، به ضرورت و راهكارهاى ايجاد آن و نيز خطمشى گذار از پارادايمهاى گذشته به پارادايم فقه حكومتى را به خوبى ترسيم نمودهاند.
··· منابع
ـ ابن منظور، محمّدبن مكرم، لسان العرب، بيروت، داراحياءالتراثالعربى، 1405ق.
ـ استرابادى، محمدامين، الفوائدالمدنيه، قم، دارالنشر لاهلالبيت عليهمالسلام، بىتا.
ـ اسلامى، رضا، مدخل علم فقه، چ دوم، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1389.
ـ تهانوى، محمد، كشاف اصطلاحات الفنون، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418ق.
ـ حرّ عاملى، محمّدبن حسن، وسائلالشيعه، چ سوم، قم، موسسه آلالبيت عليهمالسلام، 1416ق.
ـ حسنى، سيد حميدرضا، جايگاهشناسى علم اصول، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1385.
ـ حسينزاده، علىمحمد، فقه و كلام، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 1388.
ـ خامنهاى، سيدعلى، مصاحبهها (مجموعه مصاحبههاى حجتالاسلام خامنهاى)، تهران، سروش، 1360.
ـ ـــــ ، پرسشها و پاسخها، تهران، مؤسسه فرهنگى قدر ولايت، 1380.
ـ ـــــ ، حديث ولايت، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1375.
ـ ـــــ ، حوزه و روحانيت در آيينه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1375.
ـ ـــــ ، حوزه و روحانيت در نگاه رهبرى، تهيه و تنظيم دبيرخانه شوراى عالى حوزههاى علميه، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1389.
ـ خمينى، سيد روحاللّه، صحيفه نور، تهران، مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361.
ـ راغب اصفهانى، حسين، المفردات، قم، اسماعيليان، بىتا.
ـ زاهدى، شمسالسادات، فرهنگ جامع مديريت، چ سوم، تهران، دانشگاه علّامه طباطبائى، 1383.
ـ علىپور، مهدى، پارادايم اجتهادى دانش دينى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389.
ـ فيض، عليرضا، مبادى فقه و اصول، تهران، دانشگاه تهران، 1369.
ـ مبلغى، احمد، «پارادايمهاى فقهى»، كاوشى نو در فقه اسلامى، ش 37ـ38، زمستان 1382، ص 3ـ24.
ـ مدرسى طباطبائى، حسين، مقدمهاى بر فقه شيعه، ترجمه محمد آصف، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1410ق.
ـ مشكانى، عباسعلى، «درآمدى بر فقه حكومتى»، حكومت اسلامى، ش 60، بهار 1390، ص 155ـ185.
ـ ـــــ ، «مقدّمهاى بر فقه اجتماعى شيعه»، كاوشى نو در فقه اسلامى، ش 65، پاييز 1389، ص 23ـ63.
ـ ـــــ ، «مقدمهاى بر مناسبات فقه و حكومت»، كاوشى نو در فقه اسلامى، ش 67، پاييز 1390، ص 65ـ91.
ـ هاشمزهى، نوروز، «پارادايم روشنفكرى امام خمينى قدسسره»، مصباح، ش 41، فروردين 1381، ص 73ـ41.
* كارشناس كلام اسلامى مؤسسه امام صادق عليهالسلام. دريافت: 25/1/90 ـ پذيرش: 19/8/90. meshkani.a@gmail.com
** كارشناس ارشد فلسفه علوم اجتماعى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. kalameyar@yahoo.com
1ـ براى نمونه، ر.ك: محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 18، ص 40ـ41.
2ـ ر.ك: سيد حميدرضا حسنى، جايگاهشناسى علم اصول، ج 1.
3ـ سخنرانى مقام معظم رهبرى، 31 شهريور 1370.
4ـ ابنمنظور، لسان العرب، ج 13، ص 522.
5ـ راغب اصفهانى، المفردات، ص 348.
6ـ محمد تهانوى، كشاف اصطلاحات الفنون، ج 3، ص 478؛ محمدمصطفى شبلى، المدخل فى التعريف بالفقه الاسلامى، ص 32.
7ـ علىمحمد حسينزاده، فقه و كلام، ص 26.
8ـ شهيد اول، ذكرى الشيعه، ج 1، ص 40؛ حسنبن زينالدين، معالم الدين، ص 26؛ فاضل مقداد، نضد القواعدالفقهيه، ص 5.
9ـ پژوهشكده تحقيقات اسلامى، انديشه سياسى مقام معظم رهبرى، ص 131.
10ـ سيدروحاللّه موسوى خمينى، صحيفه نور، ج 21، ص 298.
11ـ سخنرانى مقام معظم رهبرى، 14 خرداد 1382.
12ـ همان، 20 شهريور 1374.
13ـ همان، 31 شهريور 1370.
14ـ همان، 5 فروردين 1366.
15ـ همان، 13 ارديبهشت 1376.
16ـ مهدى علىپور، پارادايم اجتهادى دانش دينى، ص 9ـ10.
17ـ شمسالسادات زاهدى، فرهنگ جامع مديريت، ص 32.
18ـ نوروز هاشمزهى، «پارادايم روشنفكرى امام خمينى قدسسره»، مصباح، ش 41، ص 75.
19ـ احمد مبلغى، «پارادايمهاى فقهى»، فقه اسلامى، ش 37، ص 3.
20ـ مهدى علىپور، همان، ص 21.
21ـ احمد مبلغى، همان، ص 16.
22ـ سيد حميدرضا حسنى، همان، ص 70.
23ـ ر.ك: حسين مدرسى طباطبائى، مقدمهاى بر فقه شيعه، ترجمه محمد آصف، ص 44.
24ـ همان، ص 37ـ39.
25ـ رضا اسلامى، مدخل علم فقه، ص 285.
26ـ همان، ص 284.
27ـ محمدامين استرآبادى، الفوائد المدنية، ص 90.
28ـ همان، ص 127.
29ـ عليرضا فيض، مبادى فقه و اصول، ص 135.
30ـ همان.
31ـ سيد حميدرضا حسنى، همان، ص 207.
32ـ سخنرانى مقام معظم رهبرى، 14 آذر 1374.
33ـ همان، 7 اسفند 1374.
34ـ ر.ك: رضا اسلامى، همان، ص 275ـ276.
35ـ سخنرانى مقام معظم رهبرى، 14 بهمن 1372.
36ـ همان، 4 دى 1361.
37ـ همان، 24 آبان 1371.
38ـ همان، 30 بهمن 1370.
39ـ همان، 31 شهريور 1370.
40ـ همان.
41ـ همان، 11 شهريور 1364.
42ـ همان، 29 آبان 1364.
43ـ همان، 1 بهمن 1368.
44ـ همان، 29 آبان 1364.
45ـ همان.
46ـ همان، 27 شهريور 1363.
47ـ همان، 14 آذر 1374.
48ـ همان، 20 آذر 1363.
49ـ همان.
50ـ همان، 27 شهريور 1363.
51ـ همان، 29 آبان 1364.
52ـ همان، 5 فروردين 1366.
53ـ همان، 29 آبان 1364.
54ـ همان، 11 شهريور 1364.
55ـ همان، 30 بهمن 1370.
56ـ همان، 13 ارديبهشت 1376.
57ـ بيانات مقام معظم رهبرى در آغاز درس خارخ، 31 شهريور 1370.
58ـ سخنرانى مقام معظم رهبرى، 13 آذر 1364.
59ـ بيانات مقام معظم رهبرى در آغاز درس خارج، 31 شهريور 1370.
60ـ سخنرانى مقام معظم رهبرى، 13 ارديبهشت 1376.
61ـ همان، 22 تير 1376.
62ـ همان، 4 دى 1361.
63ـ همان، 14 آذر 1374.
64ـ همان 1 اسفند 1370.
65ـ همان، 21 شهريور 1372.
66ـ همان، 14 آذر 1374.
67ـ همان، 7 اسفند 1374.
68ـ همان، 14 آذر 1374.
69ـ همان، 27 ارديبهشت 1367.
70ـ همان، 4 دى 1361.
71ـ همان، 11 شهريور 1364.
72ـ همان، 20 تير 1368.
73ـ همان، 29 آبان 1364.
74ـ همان، 16 دى 1367.
75ـ همان، 14 آذر 1374.
76ـ همان، 14 آذر 1374.
77ـ همان، 20 آذر 1363.
78ـ همان، 28 تير 1366.
79ـ همان، 8 خرداد 1373.
80ـ همان، 29 شهريور 1371.
81ـ همان، 14 آذر 1374.
82ـ همان، 21 شهريور 1373.
83ـ همان، 30 بهمن 1370.
84ـ همان، 11 شهريور 1364.
85ـ همان، 24 آبان 1371.
86ـ همان، 31 شهريور 1370.
87ـ همان، 9 فروردين 1362.
88ـ همان، 31 شهريور 1370.
89ـ همان، 10 آذر 1366.
90ـ همان، 31 خرداد 1378.
91ـ همان، 25 شهريور 1363.