جستارى در ظاهر و باطن رفتار انسان و نعمت هاى الهى*
معرفت سال بيستم ـ شماره 169 ـ دى 1390، 5ـ11
آيت اللّه علّامه محمدتقى مصباح
چكيده
انسان مخلوق خداى متعالى است كه نعمتهاى بيكرانى به او اعطا كرده است، نعمتهاى مادى و نعمتهاى معنوى. شكرگزارى مخلوق در برابر خالق منان، كمترين وظيفه بندگان شايسته خداست. غالبا نعمتهاى مادى براى ما جلوهگرى مىنمايد. اگر بنده شاكرى باشيم، از اين نعمتها خداى متعال شاكريم. در حالى كه نعمتهاى معنوى به مراتب مهمتر و ارزشمندتر از نعمتهاى گذراى مادى است. هرچند ما معمولاً در برابر شكر نعمتهاى الهى غافل و يا ناتوانيم، اما اعتراف به ناتوانى از شكر نعمتهاى الهى، از جمله سيره حضرات معصومان: است كه ما نيز بايد از اين سيره پيروى كنيم.
كليدواژهها: نعمت، نعمتهاى مادى، نعمتهاى معنوى.
جلوه ملكوتى ايمان و الطاف الهى
توجه ما بيشتر به نعمتهاى مادى و دنيوى است. كمتر به نعمتهاى معنوى توجه داريم، از اينرو، وقتى درصدد شكرگزارى از نعمتهاى خداوند برمىآييم، به نعمتهاى مادى و دنيوى نظير مسكن، خوردنىها و موقعيت اجتماعى و مقام كه در اختيارمان قرار گرفته، نظر مىافكنيم و به پاس برخوردارى از آنها شكر خداوند را به جا مىآوريم. اما از نعمتهاى معنوى نظير نعمت ولايت اهلبيت عليهمالسلام كه بسيار والاتر و ارزشمندتر از نعمتهاى مادى هستند، غافليم. اما حضرت بدون اينكه به نعمتهاى مادى تصريحى داشته باشند ـ گرچه اطلاق سخن ايشان درباره نعمتها، به نعمتهاى مادى نيز ناظر مىباشد ـ به نعمتهاى معنوى تصريح دارند و برخى از آنها را نام مىبرند و مىفرمايند: «جَلَّلَتْنى نِعَمَك مِنْ اَنْوارِ الْأيمانِ حُلَلاً، وَضَرَبتَ عَلَىَّ لَطآئِفَ بِرّك مِنَ الْعِزِّ كلَلاً، وَقَلَّدَتْنى مِنَنَك قَلائِدَ لا تُحَلُّ، وَطَوَّقَتْنى اَطْواقا لا تُفَلُّ»؛ نعمت انوار ايمان مرا با جامهها و زيورهاى مجلل آراسته است و لطايف جود و كرمت تاج عزت بر سرم نهاده و احسانهايت رشته علاقه و طوقهاى شرافتى بر گردنم افكنده، كه ديگر گشوده نمىگردد.
حضرت در سخن ادبى خود، كه با تشبيهات لطيف و زيبايى همراه گشته، انوار ايمان را به جامه و زيورهايى تشبيه مىكنند كه موجب آراستگى انسان گرديدهاند. همچنان احسانهاى خداوند را به مثابه تاجى معرفى مىكنند كه بر سر انسان نهاده شده است. در زبان فارسى وقتى كسى ديگرى را مورد تكريم و احترام قرار مىدهد و از او تجليل مىكند، به وى مىگويند: «چه گلى بر سر او نهادى» اين ضربالمثل و تعبير از آنروست كه براى آرايش و تزيين برخى از اشيا از گل استفاده مىكنند. به عنوان نمونه، وقتى كادويى براى كسى تهيه مىكنند، روى آن گل قرار مىدهند، يا در زمان سابق براى تزيين شتر كه به عنوان مركب از آن استفاده مىشد، برآمدگى جلوى هودج كه روى شتر قرار مىگرفت و نيز بر سر و روى شتر منگوله نصب مىكردند تا موجب زيبايى و شكوه آن مركب گردد. شايد در بدو امر به نظر رسد كه اين تعابير صرفا جنبه استعارهاى و كنايى دارند و آراسته شدن به جامههايى از انوار ايمان و يا افكنده شدن طوقها و رشتههايى از احسان بر گردن، صرفا تعابيرى كنايى و استعارهاى هستند، چنانكه نظير اين تعابير در آيات و روايات نيز وارد شده و براى آنها تأويلهايى بيان كردهاند. اما بر اساس آنچه از آيات و روايات استفاده مىشود كه به وسيله تجربيات برخى از بزرگان و اولياى خدا تأييد شده است، آن تعابير از ملكوت و حقايق و صورتهاى باطنى رفتار و گرايشهايى چون ايمان به خدا خبر مىدهند. چيزهايى كه ما در اين عالم مشاهده و درك مىكنيم، علاوه بر صورتهاى ظاهرى كه به وسيله آنها براى ما قابل مشاهدهاند، داراى صورتهاى باطنى نيز هستند كه درك آنها از عقل بشر خارج است. از اينرو، برخى از رفتارها كه در ظاهر زيبا هستند، صورت باطنى آنها زشت و نازيباست. كسانى كه چشم باطن دارند، زشتى باطن آن رفتار را مشاهده مىكنند. در مقابل، برخى رفتارها در ظاهر زيبا به نظر نمىرسند، اما در باطن زيبا هستند و زيبايى باطنى آنها براى كسانى كه چشم باطن دارند، قابل مشاهده است.
هويت باطنى رفتار زشت
برحسب آنچه از آيات و روايات استفاده مىشود، گذشته از انوار حسى و ظاهرى، انوار باطنى نيز وجود دارند و رفتار علاوه بر هويت ظاهرى، داراى هويت باطنى نيز هست. آنچه درباره توصيف برخى از رفتارها در روايات و آيات آمده فراتر از تشبيه و كنايه است و حاكى از صورت باطنى آنها است. از اين منظر، كسانى كه مال يتيم را مىخورند و نيز كسانى كه براى حفظ منافع مادى خود حقايق دين را كتمان مىكنند و از اين راه به سود و منفعت مىرسند، در حقيقت آتش مىخورند و اين آتش در برزخ و قيامت تجسم و عينيت مىيابد. در اين دنيا، گرچه از چشم افراد ظاهربين پنهان است، اما افرادى كه خداوند چشم باطن به آنها عنايت كرده، در اين دنيا نيز آن آتش و لهيب سوزان آن را مشاهده مىكنند. خداوند مىفرمايد: «همانا كسانى كه آنچه را خدا از كتاب فروفرستاده پنهان مىكنند و آن را به بهايى اندك مىفروشند، اينان در شكمهاى خويش جز آتش نمىخورند و خداوند روز رستاخيز با آنان سخن نمىگويد و پاكشان نمىسازد و آنان را عذابى است دردناك.» (بقره: 174)
در آيه ديگر مىفرمايد: «همانا كسانى كه مالهاى يتيمان را به ستم مىخورند جز اين نيست كه در شكمهاى خود آتش مىخورند و به زودى به آتش افروخته جهنم درآيند.» (نساء: 10)
قرآن در تبيين حقيقت و باطن غيبت نيز مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از بسيارى از گمانها [گمانهاى بد ]بپرهيزيد؛ زيرا برخى از گمانها گناه است، و [در احوال و عيبهاى پنهان مردم ]كاوش مكنيد و برخى از شما غيبت برخى را نكند، آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ بىگمان آن را ناخوش و ناپسند مىداريد؛ و از خدا پروا كنيد كه خدا توبهپذير و مهربان است.» (حجرات: 12)
از منظر قرآن حقيقت غيبت و بدگويى پشت سر ديگران، خوردن گوشت مرده برادر است. اهل كشف، شهود و اهل باطن در برخى از مكاشفات خود اين واقعيت را مشاهده كردهاند.
جلوه ملكوتى نماز و قرائت قرآن
همچنين روايات بسيارى حكايت از آن دارند كه رفتار ما در شب اول قبر و سپس در عالم برزخ و نيز در عالم قيامت با صورتهايى زيبا و يا با صورتهايى زشت و وحشتناك ظاهر مىگردند. از جمله رسول خدا صلىاللهعليهوآله درباره نماز مىفرمايند: «نماز به صورت انسانى نورانى نزد مرده در قبر مىآيد و با او در قبر مأنوس و همنشين مىگردد و ترسها و وحشتهاى عالم برزخ را از او دور مىسازد.»1
به حسب ظاهر، نماز عبارت از اذكار، حركات و رفتارهايى است كه به عنوان عبادت انجام مىپذيرد. اما بر اساس روايت مزبور، در عالم برزخ كه اعمال انسان تجسم مىيابد و هويت ملكوتى و باطنى خود را بروز مىدهد، آن نماز به صورت دوستى نورانى و دلسوز در عالم قبر حاضر مىشود و پيوسته در كنار كسى كه در دوران حيات خود به بندگى و عبادت خداوند پرداخته باقى مىماند. از او جدا نمىشود، و با او انس مىگيرد و آرامش و آسايش همنشين خود را فراهم مىكند و بيم و ترس را از او زايل مىگرداند. اينكه چگونه اعمال انسان در سراى آخرت تجسم مىيابد و نمازى كه مركب از اذكار و رفتارهاست به صورت شخصى نورانى مجسم مىگردد، با نظام حاكم بر جهان آخرتْ قابل توجيه است. نظامى كه با نظام دنيا متفاوت است و قوانين حاكم بر آن با قوانين حاكم بر اين جهان متفاوت مىباشد. از اينرو، درك چنين امرى براى ما ممكن نمىباشد. تلاش برخى براى همانندسازى آن با نظامات و قوانين تكوينى اين دنيا ناصواب است. نظير آنكه برخى تجسم اعمال را از قبيل تبديل انرژى به ماده و تبديل ماده به انرژى به حساب آوردهاند. مسلما چنين نيست و تبديل ماده به انرژى و بالعكس مربوط به اين جهان است. رابطه اين عالم با عالم ملكوت و رابطه عالم دنيا و عالم برزخْ نظام ديگرى دارد و تحت قانون تبديل انرژى به ماده نمىگنجد. مگر حركات و سكنات در نماز چقدر انرژى دارد كه تبديل به انسانى زيبا گردد. به حسب ظاهر، حركات شخص نمازگزار با حركات يك ورزشكار چه تفاوتى دارد و چرا حركات آن ورزشكار تبديل به انسان يا چيز ديگرى نمىگردد؟ پس نمىتوان از آنچه در روايات درباره صورت ملكوتى رفتار انسان آمده تفسير مادى داشت.
در برخى روايات آمده است خانههايى كه در آنها قرآن تلاوت مىشود، به مانند ستارگان براى فرشتگان و سماواتيان مىدرخشند و نورافشانى مىكنند: رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمودند: خانههاى خود را با تلاوت قرآن روشن كنيد و آنها را گورستان قرار ندهيد، چنانكه يهود و نصارا چنان كردند، در كليساها و عبادتگاههاى خود نماز گزاردند و خانههاى خود را معطل نهادند (و در آنها عبادتى انجام ندادند)؛ زيرا هرگاه در خانه بسيار قرآن تلاوت شود، خير و بركتش زياد مىشود و براى اهل آن فراخى و وسعت فراهم مىآيد. آن خانه براى اهل آسمان درخشندگى دارد، چنانكه ستارگان آسمان براى اهل زمين مىدرخشند.»2
اميرالمؤمنين على عليهالسلام نيز در اينباره فرمودند: «خانهاى كه در آن قرآن خوانده شود و خداوند در آن ياد شود، بركتش بسيار گردد و فرشتگان در آن حاضر گردند و شياطين از آن دور شوند و براى آسمان مىدرخشد، چنانكه ستارگان براى اهل زمين مىدرخشند.»3
وقتى انسان در شب به آسمان صاف و خالى از ابر مىنگرد، جلوهگرى ستارگان چشم او را مىنوازد و از تماشاى آسمانى كه با ستارگان زيبا گشته است، لذت مىبرد. از نگاه كردن به آن منظره فرحناك سير نمىگردد. بخصوص به هنگام سحر كه زيبايى و جلوهگرى ستارگانبيشتر مىگردد، انسان شديدا تحت تأثير آن زيبايى قرار مىگيرد. زيبايى آسمان پرستاره براى همه قابل درك است و در ادبيات و اشعار اقوام، فرهنگها و ملتهاى گوناگون به خوبى تجلى يافته است. حتى كسانى كه اعتقادى به خدا و دين الهى ندارند، گفتهاند كه در عالم چيزى زيباتر از آسمان پرستاره وجود ندارد. از كانت كه در زمره فلاسفه و انديشمندان بزرگ غربى به شمار مىآيد، نقل شده كه گفته است دو چيز در اين عالم مرا شديدا تحت تأثير زيبايى خود قرار داده است: يكى آسمان پرستاره، و ديگرى وجدان انسان. قرآن درباره زينت يافتن و زيبا گشتن آسمان به وسيله ستارگان مىفرمايد: «ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران آراستيم.» (صافات: 6)
همانگونه كه ستارگان به آسمان زيبايى مىبخشند و براى زمينيان مىدرخشند و آنان را سرشار از لذت و سرور مىكنند، خانههايى كه در آنها قرآن تلاوت مىگردد، براى ملكوتيان و فرشتگان نورافشانى مىكنند و آنان از مشاهده اين كانونهاى قرآنى و نورانى لذت مىبرند. بىشك درس تفسير حضرت آيتاللّه جوادى آملى (حفظهاللّه) از كانونهاى نورانى و فيضگستر است كه براى ملكوتيان درخشش و نورافشانى دارد و از آن لذت مىبرند. اميدواريم كه خداوند بر توفيقات ايشان بيفزايد و به ديگران نيز توفيق دهد كه به آموزش و فهم قرآن اهتمام بورزند.
مسئله نورافشانى قرآن و خانههايى كه قرآن در آنها تلاوت مىشود، فراتر از تشبيه و تمثيل است. واقعيت و حقيقتى است كه براى اهل مكاشفه و دوستان خاص خدا به وضوح قابل درك و مشاهده است. مرحوم كربلايى كاظم ساروقى كسى است كه بر اثر اهتمام جدى به احكام الهى و انجام تكاليف شرعى و از جمله بر اثر اهميت دادن به مسئله خمس و زكات، مورد عنايت خاص خداوند و حضرت ولىعصر (عج) قرار گرفت. با وجود آنكه روستايى ساده و بىسواد بود، به يكباره حافظ قرآن گرديد و نورانيت آيات قرآن را به وضوح درك مىكرد. درباره كرامات و شرح حال آن بنده خالص خدا، كتابهايى نوشته شده و برخى از بزرگان مطالبى درباره ايشان نقل كردهاند. از جمله مرحوم آيتاللّه حاجآقا مرتضى حائرى نقل كردند كه كتاب جواهرالكلام را كه كتابى فقهى است در برابر مرحوم كربلايى كاظم گشودند. او چون سواد نداشت نمىتوانست مطالب كتاب را بخواند، اما به خوبى آيات قرآن كه در لابهلاى سطور برخى از صفحات كتاب نوشته شده بود و از نظر قلم و رنگ تفاوتى با ساير نوشتهها نداشت، تشخيص مىداد و دست مىنهاد روى آيه قرآن و مىگفت: اين آيه قرآن است. وقتى از او سؤال كردم كه از كجا متوجه شدى كه آن جمله آيه قرآن است؟ در پاسخ گفته بود آن جمله نورانى است و من از نورانيت آن متوجه گرديدم كه آيه قرآن است! آيتاللّه خزعلى نقل كردند كه روزى كربلايى كاظم در حجره مهمان طلبهها بود. يكى از طلبهها به قصد قرآن يك واو روى كاغذ نوشت و واو ديگرى بدون قصد قرآن نوشت و از آن مرحوم پرسيد كداميك از آن دو از قرآن است؟ كربلايى كاظم دست گذاشت روى واوى كه به قصد قرآن نوشته شده بود و گفت اين حرف نورانى و از قرآن است و حرف ديگر نورانى نيست. اين كرامتها حاكى از آن هستند كه در عالمْ اسرار و حقايقى وجود دارد كه درك و فهم ما به آنها نمىرسد. اما با توجه به آنكه آيات و روايات و مشاهدات بزرگان بر حقانيت آنها دلالت دارد، ما نبايد آنها را دروغ بپنداريم.
نگاهى دوباره به تجسم اعمال
روشن گرديد كه تعبيرات ادبى در اين مناجات و سايرروايات مبنى بر اينكه انوار ايمان بسان جامهها و زيورهايى مؤمن را آراسته مىسازد و جود و كرم و احسان الهى تاج عزت و رشته شرافت بر سر و گردنش مىنهد، حكايت از حقيقتى معنوى دارد كه ايمان به انسان مىبخشد. البته اين هويت معنوى و الهى به وسيله افراد ظاهربين قابل درك نيست. چهبسا قيافه كافرى كه تميز و مرتب است در نظر ما زيباتر و خوشايندتر از قيافه مؤمن به نظر رسد، اما در نظر اهل باطن قيافه كافر، زشت و بدمنظر است، هرچند در ظاهر زيبا باشد و قيافه مؤمن زيبا و نورانى است، هرچند در ظاهر آراسته نباشد. اين نعمتهاى معنوى بسيار فراتر از نعمتهاى ظاهرى است و نعمتهاى مادى و ظاهرى در مقايسه با آنها چيزى به حساب نمىآيد. از اينرو، حضرت روى آنها تأكيد مىكنند و آنها را زيباترين زينتهاى انسان معرفى مىكنند. اين زينتها و زيورهاى معنوى كه بازنمود اعمال صالح انسان است، در قيامت كه تجلىگاه اعمال است، انسان بهشتى و رهيافته به رضوان حق را آراسته مىسازند و بر گردن و دستهاى او آويخته مىشوند و به او زيبايى و جلوه بهشتى مىبخشند: «عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَاِسْتَبْرَقٌ وَ حَلُّوا اُساوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابا طَهُورا» (انسان: 21)؛ [بهشتيان ]جامههايى سبز از ديباى نازك و ستبر در بردارند و با دستوارههاى سيمين زيور شدهاند و پروردگارشان به آنان شرابى پاكيزه بنوشاند.
تعبير «حلّو أساور من فضّة» از آنروست كه در فرهنگ عرب، بهترين زيورها را به طلا و نقره نسبت مىدهند و بر اساس آن فرهنگ و ذهنيت، قرآن مىفرمايد كه بهشتيان با دستوارههايى از نقره زينت يافتهاند و اين تمثيل و تشبيه با هدف ايجاد فهم و درك ناقصى از برخى از نعمتهاى بهشتى است و الا زينتهاى بهشتى قابل مقايسه با طلا و نقره و ساير زينتهاى دنيايى نيستند؛ چون درك حقيقت آنها براى ما ميسور نيست، خداوند بر آن شده كه در حد فهم و درك ما زينتهاى بهشتى را به ما معرفى كند. آن نعمتها و زيورها تجسم و بازنمود رفتار و اعمال ما هستند و دقيقا آنچه در آخرت در اختيار ما قرار مىگيرد متناسب با رفتار ما در دنياست. از اينرو، اعمال صالح ما در آخرت هويت حقيقى خويش را باز مىيابند و به صورت جامهها و زيورآلات و ساير نعمتهاى بهشتى در اختيار ما قرار مىگيرند. در مقابل، اعمال ناشايست ما در قالب عذابهاى الهى ظاهر مىگردند. قرآن درباره متجاوزان به حقوق و اموال مردم و كسانى كه از راه حرام براى خويش ثروت و زر و سيم فراهم مىآورند مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر آينه بسيارى از علماى يهود و راهبان مالهاى مردم را به ناشايست مىخورند و [آنان را] از راه خدا باز مىدارند؛ و كسانى كه زر و سيم مىاندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمىكنند، پس آنان را به عذابى دردناك مژده ده. روزى كه آن [زر و سيم] را در آتش دوزخ بگدازند و با آن پيشانىها و پهلوها و پشتهاى آنها را داغ نهند و [گويند: ]اين است آنچه براى خويشتن مىاندوختيد، پس [كيفر] آنچه را مىاندوختيد بچشيد.» (توبه: 34ـ35)
خداوند مىفرمايد: كسانى كه به دنبال زراندوزى و انباشت ثروت هستند و حقوق شرعى مالشان را نمىپردازند و اعتنايى به فقرايى كه از تأمين حداقل امكانات زندگى نيز بىبهرهاند ندارند، چنانكه به پيشانى اسب داغ و نشان مىنهند، خداوند ثروت انباشته آنها را مىگدازد و با آنها به بدن ايشان داغ مىنهد و اينگونه آنها را عذاب مىكند و رسوا مىسازد.
اعتراف به ناتوانى از شكر خدا
حضرت مىفرمايد: «فَآلاؤُك جَمَّةٌ ضَعُفَ لِسانى عَنْاِحْصآئِها، وَنَعْمآؤُك كثيرَةٌ قَصُرَ فَهْمى عَنْ اِدْراكها، فَضْلاً عَنِ اسْتِقْصآئِها، فَكيفَ لى بِتَحْصيلِ الشُّكرِ، وَشُكرى اِياك يفْتَقِرُ اِلى شُكرٍ؟! فَكلَّما قُلْتُ لَك الْحَمْدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلِك اَنْ اَقُولَ لَك الْحَمْدُ»؛ بخششهاى تو چنان زياد است كه زبانم از شمارش آنها ناتوان است و نعمتهاى تو فراوان است كه فهم از ادراك آنها قاصر است تا چه رسد كه همه آنها را بتوان به نهايت سنجه كرد. پس من چگونه مىتوانم شكر آن نعمتها را به جاى آورم و حال آنكه بر شكر من از تو شكرى لازم است و هرگاه كه من بگويم كه حمد تو را سزد بايد كه بهپاس آن حمد تو را حمد و ستايشى ديگر گويم.
گاهى چيزهايى به قدرى زياد و فراوان است كه انسان نمىتواند آنها را بشمارد، اما ذهن انسان مىتواند آنها را تصور كند. حضرت مىفرمايد: نعمتهاى خداوند به حدى زياد است كه هم شمارش آنها امكانپذير نيست، و هم نمىتوان آنها را در قالب محدود ذهن تصور و فهم كرد. پس با توجه به اينكه امكان شمارش و بازشناسى همه نعمتها فراهم نيست و هم تصور و فهم ما از آنها ممكن نمىباشد و ما از بسيارى از نعمتها بىاطلاع هستيم، امكان به جا آوردن حق شكر آنها نيز ميسور نمىباشد. علاوه بر اين، هر شكرى نعمت و توفيقى است كه خداوند به ما عنايت كرده است و بايد به پاس آن خداوند را شكر كرد. مضمون اين سخن در بسيارى از روايات آمده، از جمله در روايتى امام صادق عليهالسلام فرمودند: «موفقيت در انجام شكر و سپاس خود نعمت تازهاى است كه شكر آن لازم است و اين موفقيت باارزشتر و پرقيمتتر از آن نعمتى است كه موفق به شكر آن شدهاى. پس براى هر شكرى، شكرى برتر از آن بايدت تا بىنهايت كه انسان شكرگزار غرق در نعمت حق است و از رسيدن به غايت و نهايت شكرْ قاصر و عاجز مىباشد.»4
خداوند بايد به ما توفيق دهد و امكان سخن گفتن را براى ما فراهم آورد تا در برابر برخوردارى از نعمت او حمد او را بگوييم و اگر اين توفيق فراهم نيامد و زبان ما بسته ماند، نمىتوانيم حمد او را بگوييم. پس گفتن «الحمدللّه» نيز نعمت خداست كه بايد به پاس عنايت آن خدا را شكر گزارد و ستايش كرد و بر هر ستايشى، ستايشى ديگر بايد و چون بىنهايت ستايش و حمد از انسان ساخته نيست، انسان نمىتواند ستايش و شكر واقعى يك نعمت خداوند را به جاى آورد، تا چه رسد كه درصدد شكرگزارى از نعمتهاى بىشمارى كه در اختيار او قرار گرفته برآيد. با اينحال انسان بايد در حد توان به شكرگزارى نعمتهاى خدا برآيد كه در اين صورت، مشمول عنايات فزونتر خداوند قرار مىگيرد. اگر به جاى شكر نعمت، به كفران و ناسپاسى نعمتهاى الهى بپردازد، خداوند او را به كيفر و عذابى سخت گرفتار مىسازد.
قرآن مىفرمايد: «و هنگامى كه پروردگارتان به شما آگاهى داد كه اگر سپاس گزاريد همانا شما را [نعمت] بيفزايم و اگر ناسپاسى كنيد، هر آينه عذاب من سخت است.» (ابراهيم: 7)
«اِلهى فَكما غَذَّيتَنا بِلُطْفِك، وَرَبَّيتَنا بِصُنْعِك، فَتَمِّمْ عَلَينا سَوابِغَ النِّعَمِ، وَادْفَعْ عَنَّا مَكارِهَ النِّقَمِ، وَآتِنا مِنْ حُظُوظِ الدَّارَينِ اَرْفَعَها وَاَجَلَّها عاجِلاً وَآجِلاً، وَلَك الْحَمْدُ عَلى حُسْنِ بَلائِك وَسُبُوغِ نَعْمآئِك، حَمْدا يوافِقُ رِضاك، وَيمْتَرِى الْعَظيمَ مِنْ بِرِّك وَنَداك، يا عَظيمُ يا كريمُ، بِرَحْمَتِك يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ»؛ خدايا، چنانكه ما را در پرتو لطف خود غذا دادى و در مهد حكمت و صنعت خود پرورش دادى، نعمتهاى بىشمارت را بر ما به اتمام رسان و ناگوارىهاى انتقامت را از ما برگردان و به ما در دو سرا بالاترين و برترين بهرهها را كرامت فرما. ستايش تنها تو را سزد در برابر آزمايش نيكويت و وفورنعمتهايت، آنگونه ستايشى كه مورد رضايت توست و احسان و بخشش تو را بر ما سرازير مىسازد. اى خداى بزرگ. اى خداى كريم و بخششگر، به حق رحمتت اى مهربانترين مهربانان.
* اين متن حاصل قلمىشده درس اخلاق استاد علّامه مصباح در دفتر مقام معظّم رهبرى در قم مىباشد.
1ـ عليرضا صابرى يزدى، الحكم الزاهرة، ص 140ـ141، ح 724.
2ـ محمدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 2، ص 610، ح 1.
3ـ همان، ح 3.
4ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ب 61، ص 52، ح 77.