بررسى ضرورتهاى مطالعه تاريخ از ديدگاه امام خمينى قدس سره
معرفت سال بيستم ـ شماره 170 ـ بهمن 1390، 13ـ29
بررسى ضرورتهاى مطالعه تاريخ از ديدگاه امام خمينى قدسسره
محمود مطهرىنيا*
مجيد مطهرىنيا**
چكيده
رشد و تعالى كشور براى همگان از جايگاه ويژهاى برخوردار است. توجه به ديدگاههاى رهبران استراتژيست در هر جامعهاى موجبات همافزايى و جهتدهى واحد تلاشها، براى رسيدن به اهداف موردنظر اين رهبران استراتژيست و دستيابى به تمدن مطلوب در نظر ايشان را فراهم مىآورد.
به نظر مىرسد بررسى تاريخ به عنوان يكى از پرگسترهترين علوم مىتواند به رشد و تعالى هر تمدنى از جمله تمدن نوپاى برخاسته از انقلاب اسلامى بينجامد. از اينرو، ضرورى است كه به مطالعه ديدگاهها و كاركردهاى آن از منظر امام خمينى به عنوان رهبر و طراح انقلاب اسلامى پرداخته شود. روش استفاده شده در اين بررسى، كتابخانهاى و بر اساس مطالعه و تحقيق در صحيفه امام و همچنين كتابهاى تأليف ايشان مىباشد. اين ضرورتها و كاركردها را از ديدگاه ايشان مىتوان در دو دسته كلى «اخلاقى و فردى» و «سياسى و اجتماعى» تنظيم و ساماندهى نمود.
كليدواژهها: تاريخ، امام خمينى، ديدگاهها، ضرورتها، كاركردها، رشد و تعالى.
مقدّمه
رشد و تعالى كشور براى همگان از جايگاه ويژهاى برخوردار است. توجه به ديدگاههاى رهبران استراتژيست در هر جامعهاى موجبات همافزايى و جهتدهى مناسب تلاشها، براى رسيدن به اهداف موردنظر اين رهبران استراتژيست و دستيابى به تمدن مطلوب در نظر ايشان را فراهم مىآورد و عدم توجه به نظرات آنها موجب تشتت تلاشها و نيروها و اتلاف منابع مىباشد. بنابراين، ضرورى است كه ابعاد مختلف نظراتشان مورد بررسى قرار گيرد و در اختيار متخصصان و بخصوص مسئولان قرار گيرد تا بتوانند هم در زندگى شخصى خويش از آن بهره ببرند و هم در هر جايگاهى از كشور اسلامى هستند براى رشد و تعالى كشور برنامهريزى و البته از آن استفاده بنمايند.
از اينرو، در اين مقاله آراء و نظرات امام خمينى قدسسره به عنوان طراح انقلاب اسلامى مورد توجه قرار گرفته است، امام خمينى، به عنوان عالم و سياستگذارى جامع، برخلاف بسيارى از انديشمندان و صاحبنظران زمان خويش به تاريخ و عبرتاندوزى از تاريخ توجه ويژهاى داشتهاند كه اين مسئله با توجه به سخنرانىهاى ايشان در مقاطع مختلف زمانى به روشنى مشهود مىباشد. لكن اين رويكرد تاريخى امام قدسسرهبه سبب توجه به نظرات سياسى ايشان، از توجه پژوهشگران مخفى مانده است. از اينرو، برخلاف پژوهشهاى مختلفى كه پژوهشگران در حوزههاى مختلف فقه و حقوق، علوم سياسى، عرفان، تمدن اسلامى و حتى شعر و ادبيات در انديشه ايشان صورت دادهاند، دايره پژوهشها در انديشه ايشان در حوزه تاريخ بسيار محدود است؛ آنهم در حد گردآورى صرف آراء و نظرات ايشان در ارتباط با تاريخ معاصر5 و تاريخ انبيا و صدر اسلام.6 حال آنكه حقيقتا تاريخ در انديشه امام قدسسره بسيار فراتر از آن بوده و ايشان كاركردها و ضرورتهاى فراوانى را از تاريخ در نظر داشتهاند و گرچه در بسيارى از موارد كه ايشان به دعوت به مطالعه تاريخ مىنمايند، در ارتباط با وقايعِ در جريانِ در زمان ايشان مىباشد، لكن اين كاركردها مىتواند قابل تعميم به زمانهاى حال و آينده نيز باشد و مقدماتى را براى تعالى تمدن نوپاى برخاسته از انقلاب فراهم آورد. حتى بسيارى از آنها مىتواند در كشورهاى ديگر با توجه به رويكرد جهانى جمهورى اسلامى مورد استفاده قرار گيرد؛ نظير توصيههاى فراوان امام قدسسره به مطالعه تاريخ تمدن اسلامى، كه ايشان اين مطالعه و آگاهى را زمينهساز بيدارى در كشورهاى اسلامى مىدانند.7
به طور خلاصه در اين مقاله سعى شده است به اين سؤالات پاسخ داده شود كه امام خمينى قدسسره چه ضرورتها و كاركردهايى را براى تاريخ در نظر داشتهاند؟ و به تبع آن بدين سؤالات نيز پرداخته خواهد شد كه نگرش امام قدسسره به مطالعه تاريخ چگونه است؟ و از نظر ايشان تاريخ را چگونه و با چه رويكردى مىبايست مطالعه كرد؟ همچنين ايشان براى تاريخ چه ضرورتهايى را در ابعاد مختلف سياسى ـ اجتماعى و اخلاقى ـ فردى مدنظر داشتهاند؟
هرچند در اين پژوهش اشارات مستقيم امام قدسسره به واژه تاريخ مورد بررسى قرار گرفته است و نمىتوان آن را به طور قطع كامل دانست، اما به نتايج قابل توجهى رسيده و مىتوان آن را نقطه آغازى براى پژوهشهاى ديگر پژوهشگران در اين عرصه دانست. در اين مختصر مقال، سعى در ساماندهى و مرتب كردن اين ضرورتها و كاركردها در قالب دو بخش كلى «اخلاقى ـ فردى» و «سياسى ـ اجتماعى» شده است كه هريك از اين بخشها با توجه به بازهها و مقاطع خاص تاريخى به بخشهاى مختلفى تقسيم شدهاند.
پيش از ورود به اصل سخن، ضرورى مىنمايد كه به كلياتى از بحث بپردازيم:
مفهومشناسى تاريخ
معناى لغوى و اصطلاحى تاريخ
بنابر مشهور، تاريخ از ماده «ارخ» به معناى وقت و زمان است؛ بنابراين، تاريخ به معناى تعيين وقت و معرفى زمان است. از اينرو، وقتى عرب مىگويد: ارخت الكتاب ليوم كذا؛ يعنى تاريخ نوشته را مشخص كردم.8
اما تاريخ در معناى اصطلاحى آن معنايى متفاوت پيدا مىكند. در باب معناى اصطلاحى تاريخ، گسترهاى از ديدگاهها وجود دارد كه هريك از اين ديدگاهها نشاندهنده ميزان عمق و بينش هريك از انديشمندان اين حوزه مىباشد.
هردوت9 كه به پدر علم تاريخ مشهور است، تاريخ در معناى اصطلاحى آن را، مطالعه و بررسى روزگاران گذشتهمىديد.10 همچنين اينگونه برداشت مىشود كه مقريزى، مورخ مشهور مصرى، تاريخ را خبر دادن از آنچه در گذشته در جهان رخ داده است، مىدانست.11 ابنخلدون نيز تاريخ را علمى مىداند كه درباره كيفيات وقايع و موجبات و علل حقيقى آنها صحبت مىكند. به همين سبب، وى تاريخ را دانش سرچشمه از حكمت مىداند.12 در تعريفى كه ابنخلدون ارائه مىكند به انديشه و تحقيق درباره حوادث و مبادى آنها اشاره شده است. از اينرو، تعريف ابنخلدون از دو تعريف سابق كاملتر مىباشد، گرچه وى در عمل نمىتواند پايبندى به ادعاى خويش را نشان دهد و در تاريخ خود به تاريخ نقلى صرف مىپردازد. از همينرو، مىتوان رويكرد هر سه تاريخدان مزبور را رويكرد نقلى به تاريخ دانست. شهيد مطهّرى در تعريف خود از تاريخ، ميان تاريخ نقلى و علمى تفاوت قايل مىشود و تاريخ نقلى را «علم به وقايع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالى كه در زمان حال وجود دارد»13 مىداند و در مقابل، تاريخ علمى را «علم به قواعد و سنن حاكم بر زندگىهاى گذشته كه از مطالعه و بررسى و تحليل حوادث و وقايع گذشته به دست مىآيد»14 تعريف مىنمايد. اين رويكرد ايشان را مىتوان در آثارى نظير سيرى در سيره نبوى و سيرى در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام مشاهده نمود.
اهميت تاريخ
در اهميت تاريخ سخن فراوان گفته شده است و هركس از زاويهاى سعى كرده اين اهميت را نشان بدهد. براى نمونه، نويسندهاى تاريخ را براى جامعه به منزله حافظه براى افراد مىداند؛ يعنى همانطور كه براى فرد، از دست دادن حافظه برابر است با از دست دادن هويت، براى جامعه نيز عدم رجوع به تاريخ برابر است با احراز نكردن هويت.15
در اين نوشتار، مىكوشيم به نحو اجمال نظر قرآن ـ به عنوان كتاب هدايت بشر در همه اعصار ـ و نهجالبلاغه ـ به عنوان كتابى كه مىتوان آن را بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترين كتاب رهايىبخش بشر16 دانست ـ را بيان كنيم و در آخر هم به بررسى نظر امام خمينى قدسسره در اين رابطه بپردازيم.
با دقت نظر در قرآن، مىتوان به راحتى اهميت فراوانى را كه اين كتاب انسانساز آسمانى براى تاريخ قايل شده است مشاهده كرد. قرآن كريم در برخى موارد، خود به قصهسرايى مىپردازد؛ آنهم از بهترين نوع قصهپردازىها.17 به عبارت ديگر، قرآن با تاريخگويى در بهترين قالبها، به گردش در زمين و عبرتگيرى از عاقبت گذشتگان دعوت مىكند.18 خداوند متعال در آيه 176 سوره «اعراف» مىفرمايد: «فَاقْصُص الْقَصَص لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ»؛ اين داستانها را بازگو كن شايد بينديشند. همچنين در آيه 111 سوره «يوسف» مىفرمايد: «لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاولِى الْأَلْبَابِ»؛ در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود. قرآن مجيد دورانهاى گذشته را با زمان حاضر و زمان حاضر را با تاريخ گذشته پيوند مىدهد، و پيوند فكرى و فرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان براى درك حقايق لازم و ضرورى مىداند؛ زيرا از ارتباط و گره خوردن اين دو زمان (گذشته و حاضر) وظيفه و مسئوليت آيندگان روشن مىشود. در آيه 137 سوره «آلعمران» مىفرمايد: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ.» خداوند سنتهايى در اقوام گذشته داشته كه اين سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت يك سلسله قوانين حياتى درباره همگان، گذشتگان و آيندگان، اجرا مىشود. در اين سنن، هم پيشرفت و تعالى افرادِ باايمان و مجاهد و متحد و بيدار پيشبينى شده، و هم شكست و نابودى ملتهاى پراكنده و بىايمان و آلوده به گناه؛ مواردى كه در تاريخ بشريت ثبت است.19 همچنين در قرآن كريم آيات بسيارى وجود دارد كه ناظر بر شرح حال انبيا مىباشد. البته اين داستانها براى عبرت مىباشد نه براى تاريخگويى صرف. امام خمينى قدسسره در اينباره مىفرمايند: «اين آيات الهيه و تعاليم ربانيه براى بيدار كردن ما بيچارههاى خواب، و هشيار نمودن ما سرمستان غافل آمده. اين قصص قرآنيه كه حاصل معارف تمام انبيا، و خلاصه سير و رشد همه اوليا، و بيان درد و درمان هر عيب و مرض نفسانى، و نور هدايت طريق الهى و انسانى است، براى قصه گفتن و تاريخ عالم نيامده. مقصود از آنها با آن همه تشريفات در تنزيل و نزول، بيان تاريخ گذشتگان نيست براى صرف اطلاع و تاريخدانى.»20 در اهميت تاريخ مىتوان اين نكته را نيز افزود كه قرآن، تاريخ را در كنار «فطرت» (ضمير انسان) و «طبيعت» به عنوان يكى از منابع تفكر (منابع شناخت) معرفى مىكند.21
نهجالبلاغه نيز با همان رويكرد قرآن به تاريخ مىنگرد، و با بيانى شيوا، ضمن تفسير فرازها و فرودهاى تاريخ، نكتههاى عبرتآموز زندگى گذشتگان را به بشر گوشزد مىنمايد. به بيان خود امام، ايشان به گونهاى تاريخ پيشينيان را مطالعه كرده بودند كه گويى خود در سراسر تاريخ و با نسلهاى پيشين زيسته و از تمام تجربههاى مفيد آنها بهره گرفتهاند.22 ايشان درباره اين اهميت مىفرمايند: «از حوادث گذشته تاريخ، براى آينده عبرت گير، كه حوادث روزگار همانند بوده، و پايان دنيا به آغازش مىپيوندد، و همه آن رفتنى است.»23 نيز مىفرمايند: «روزگار بر آيندگان چونان مىگذرد كه بر گذشتگان گذشت؛ آنچه گذشت باز نمىگردد، و آنچه هست جاودان نخواهد ماند، پايان كارش با آغاز آن يكى است، ماجراها و رويدادهاى آن همانند يكديگرند، و نشانههاى آن آشكار است.»24
اهميت تاريخ از ديدگاه امام خمينى قدسسره
تاريخ در سخن امام خمينى نيز از اهميت فراوانى برخوردار است. ايشان در اين رابطه مىفرمايند: «در هر صورت، ماها كه الآن اينجا هستيم بايد خودمان را بسازيم. اگر يك ملتى بخواهد مقاومت كند براى يك حرف حقى، بايد از تاريخ استفاده كند. از تاريخ اسلام استفاده كند ببيند كه در تاريخ اسلام چه گذشته؛ و اينكه گذشته سرمشق هست از براى ما.»25 و يا در جاى ديگر، تاريخ را به عنوان معلم انسانها معرفى مىكنند كه بايد از آن عبرت گرفت.26
گرچه امام قدسسره مخاطبان خويش را از موضوعيت پيدا كردن تاريخ و تاريخنگارى صرف برحذر مىدارند و آن را تقبيح مىنمايند، ليكن با توجه به رويكرد خاص ايشان به تاريخ (عبرتآموز بودن تاريخ)، در منظر ايشان، حفظ تاريخ و ثبت دقيق وقايع، از اهميت ويژهاى برخوردار است؛27 چراكه در غير اين صورت، زمينههاى عبرتگيرى براى آيندگان سلب، و در صورت تحريف تاريخ، زمينههاى انحراف و بلكه تباهى نسلهاى آينده پديد مىآيد. از اينرو، تحريف تاريخ را نگرانكننده و رنجآور مىدانند.28 امام خمينى قدسسره در نامهاى خطاب به آقاى روحانى، كه از جانب ايشان مأمور تدوين تاريخ اسلامى شده بود، اين اهميت را اينگونه نشان مىدهند: «شما به عنوان يك مورخ بايد بدانيد كه عهدهدار چه كار عظيمى شدهايد.»29
روش مطالعه تاريخ از منظر امام خمينى
امام خمينى قدسسره در روش مطالعه تاريخ، به روش قرآن و اهلبيت عليهمالسلام تأسى دارند و تاريخ را براى عبرت از گذشتگان و درس گرفتن از آن توصيه مىكنند.30 در كتاب آدابالصلاة، كه از كتب اخلاقى ـ عرفانى ايشان به شمار مىرود، به طور خاص در مطالعه شرححال ائمّه اطهار عليهمالسلام و اوليا و بزرگان دين، از اينكه فقط به قشر و صورت ـ صرفنظر از آنچه كه غايت بعثت انبيا عليهمالسلام بوده است ـ و نيز به سال و روز وفات و تولد و مقدار عمر ايشان و امثال اين امور اكتفا شود نهى مىكنند و تأكيد مىفرمايند كه بايد عمده سير خواننده در سير و سلوك ايمانى و عرفانى آنها باشد؛ يعنى اينكه معاملات آنها در عبوديت چه بوده و در سير الىاللّه چه مشيى داشتند و مقامات عرفانى آنها، كه از كلمات معجز آيات آنها به دست مىآيد، چه اندازه بوده است.31 همچنين ايشان مىفرمايند: «... علم تاريخ و امثال آن، در صورتى كه با نظر عبرت به آنها مراجعه كنيم. پس، آنها داخل شوند در "آيه محكمه" كه به واسطه آنها علم به اللّه يا علم به معاد حاصل يا تقويت شود. و گاه شود كه تحصيل آنها داخل در "فريضه عادله" و گاه داخل در "سنّت قائمه" شود؛ و اما اگر تحصيل آنها براى خود آنها با استفادات ديگرى باشد، پس اگر ما را از علوم آخرت منصرف نمودند، به واسطه اين انصراف بالعرض مذموم شوند، و الا ضرر و نفعى ندارند.»32
امام قدسسره در رابطه با تفسير قرآن مىفرمايند: «مفسّر بايد در هر قصه از قصص آن، بلكه هر آيه از آيات آن، جهت اهتدا به عالم غيب و حيث راهنمايى به طرق سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانيت را به متعلّم بفهماند.»33
آگاهى و پيروى از اين نگرش كه مىتوان آن را «نگرش عبرتمحور» در مطالعه تاريخ ناميد، موجب جهتدهى درست به مطالعات، يعنى به سمت عبرتگيرى از تاريخ و عدم تاريخگويى صرف بدون هدف مىشود. از اينرو، لازم است كه تاريخدانان و متوليان تاريخ در كشورمان بدين مهم توجه ويژه داشته باشند تا بتوان از تاريخ بهره لازم را برد.
ضرورتهاى مطالعه تاريخ از ديدگاه امام خمينى قدسسره
در اين قسمت، به بررسى تطبيقى ضرورتها با زمينههاى موردنظر امام خمينى قدسسره در دو بعد مىپردازيم كه بخش اول، شامل ضرورتهاى اخلاقى و فردى است و بخش دوم دربرگيرنده ضرورتهاى اجتماعى. البته بايد توجه داشت كه اين ضرورتها قابل تفكيك به اين دو بخش به طور كاملاً جدا از هم نمىباشند و هر دو بخش در بعضى از موارد با يكديگر داراى اشتراكاتى هستند كه سعى شده است هر ضرورت در بخشى كه بدان بيشتر متمايل بوده است قرار گيرد:
1. فردى و اخلاقى
1ـ1. تاريخ انبيا و ائمّه اطهار عليهمالسلام: ايشان مطالعه تاريخ انبيا و ائمّه اطهار عليهمالسلام را براى افراد ضرورى مىدانند و دلايل آن را اينگونه برمىشمرند:
1. كسب معارف الهيه و تعليمات و تربيتهاى ربوبيه؛34
2. آموختن روش تربيت و تعليم و انذار و تبشير؛35
3. بيدارى و هوشيارى اخلاقى. امام قدسسره در اين رابطه، بيان داستانهاى انبيا در قرآن را به منظور بيدارى و هوشيارى اخلاقى مىدانند: «داستانهاى قرآن بيان درد و درمان هر عيب و مرض نفسانى، و نور هدايت طريق الهى و انسانى است.»36 همچنين در جاى ديگر مىفرمايند: «ذكر احوال رجالِ بزرگ و اوليا و انبيا كه در قرآن كريم و احاديث شريفه وارد شده، براى تاريخگويى نيست، بلكه براى تكميل بشر است كه از حالات بزرگان عالَم عبرت گيرند و خود را به صفات كريمه آنان و اخلاق فاضله ايشان، متّصف كنند.»37
امام قدسسره در رابطه با زندگى اميرالمؤمنين، تأكيد ويژهاى بر تبعيت از ايشان در همه امور (ورزش و نيروى بدنى، زهد و سادگى و...)38 به عنوان يكى از تربيتشدگان مكتب نبى مكرم صلىاللهعليهوآله دارند.39
4. ضرورت دفاع از حق و طرفدارى از مظلومان. ايشان خاندان نبوت را به عنوان انسان كامل، بلكه بالاتر از آن، انسان الهى ـ روحانى، كه تمام زندگىشان را وقف طرفدارى از مظلومان و احياى سنتهاى الهى كردهاند مىدانند و به عموم مسلمانان توصيه مىكنند ايشان را سرمشق و الگوى خود قرار دهند؛40 تأسى به نبى اكرم در سعى و تلاش ايشان در طول زندگى41 و اينكه سيره انبيا و اصحابشان در طول تاريخ، فدا شدن در راه اسلام بوده است و در حالى كه تنها بودند و حتى خانوادهشان هم با آنها مخالف بودند، قيام مىكردند.42 همچنين به اين مطلب توجه مىدادند كه راه الهى و راه شيطان دو راه مىباشد و تنها مىتوان يكى از اين دو راه را انتخاب كرد.43 البته اين مورد در رابطه با اجتماع مىباشد، لكن از آنرو كه خطاب به صورت فردى مىباشد در بخش فردى آورده شده است.
5. همچنين ايشان زندگى پيامبر در قبل از بعثت و زمان بعثت را به عنوان «يكى از ادلّه مبنى بر نبوت رسول اكرم» بيان مىدارند. البته لازم به توجه است كه نگرش امام قدسسره در اين مورد با موارد قبلى داراى تفاوتى ويژه مىباشد. ايشان در اين زمينه مىفرمايند: «و چون به بداهت عقل مىدانيم كه از عقل يك نفر بشر، كه تاريخ حيات او را همه مورخين ملل نوشتهاند و شخصى بوده كه تحصيل نكرده و در محيط عارى از كمالات و معارف تربيت شده، اين ترتيب كامل و نظام تام و تمام صادر نتواند شد، بالضروره مىفهميم كه از طريق غيب و ماوراءالطبيعه اين شريعت تشريع شده و به طريق وحى و الهام به آن بزرگوار رسيده است.»44
2ـ1. احوال بزرگان دين و هاديان: حاضر نمودن قلب براى نماز: امام قدسسره توصيه مىكنند كه به منظور حاضر نمودن قلب براى نماز و ملزم نمودن آن به خضوع و خشوع و طمأنينه و خشيت و خوف و رجا و ذلّ و مسكنت، در احوال بزرگان دين و هاديان و ائمّه هدى به تفكر بپردازيم.
3ـ1. تاريخ به طور كلى (از جهت فردى و اخلاقى):
1ـ3ـ1. حب نفس، منشأ تمام فسادها و ضرورت مصونيت از آن: امام قدسسره منشأ همه فسادها را در طول تاريخ حب نفس (به معناى اخلاقى نه فلسفى آن) يافتهاند و از آن برحذر مىدارند: «اين يك واقعيتى است. و اساس حب دنيا هم، ريشه حب دنيا هم، حب نفس است كه آن هم حب دنياست. تمام فسادهايى كه در بشريت پيدا شده است، از اولى كه بشريت تحقق پيدا كرده است تاكنون و تا آخر، منشأش همين حب نفس است. از حب نفس است كه حب به جاه، حب به مقام، حب به مال و حب به همه انگيزههاى شهوانى پيدا مىشود.»45
2ـ3ـ1. نقش زن و مادران در طول تاريخ: عبرت گرفتن مادران از تاريخ، در اين زمينه كه يك فرد مىتواند يك مملكت را سعادتمند كند و در صورت عدم تربيت درست، ممكن است يك مملكت را فاسد كند.46
2. سياسى و اجتماعى
در اين بخش، ابتدا اشارات و توصيههاى امام خمينى قدسسره به مطالعه تاريخ انبيا و تاريخ اسلام (شامل صدر اسلام و تاريخ خلفا) را مورد بررسى قرار مىدهيم. پس از اين برهه از تاريخ، وارد تاريخ ملى ايران مىشويم و به بررسى تاريخ شاهان، مبارزات علما و تاريخ 100ساله معاصر حضرت امام قدسسره و در نهايت، انقلاب اسلامى مىپردازيم. بخش سوم را نيز به عبارات ديگر، اشارات و توصيههاى عام كه اختصاص به زمان خاصى نداشته است اختصاص مىدهيم.
1ـ2. تاريخ انبيا و تاريخ اسلام:
1ـ1ـ2. تاريخ انبيا و صدر اسلام (تاريخ دوران خاتمالنبيين صلىاللهعليهوآله و تاريخ ائمّه عليهمالسلام بخصوص تا زمان امام زينالعابدين عليهالسلام):
1. وجود حكومت و ولايت فقيه از منظر اسلام و پيوند دين و سياست. از جمله توصيههاى امام قدسسره در اين زمينه مىتوان به موارد ذيل اشاره كرد: مطالعه تاريخ به منظور تبيين وجود حكومت از نظر اسلام و وجود ولايت فقيه و رد جدايى دين از سياست و اينكه اين مسئله (جدايى از سياست) از اسلام و اديان توحيدى نمىباشد؛47 اسلام به عنوان يكتا مكتب و حكومتى كه انسان را در همه ابعاد و در همه زمينهها در نظر دارد مىباشد (از جمله، انسان در معادلات اجتماعى)؛48 و مسجد و منبر به عنوان مركز تصميمگيرىهاى سياسى بوده است؛49 در همه جا در صحنه بودن و حضور داشتن اميرمؤمنان و پيامبر و عدم كنارهگيرى و رفتن به مسجد و تنها ذكر گفتن؛50 تشكيل حكومت دادن نبى اكرم اسلام و حتى مشخص كردن جانشين براى بعد از خود به عنوان سنت و رويه پيامبر اكرم در مسئله حكومت؛51 منعزل نبودن علماى ما در تاريخ از سياست؛ به عنوان مثال، قضيه مشروطيت كه يك مسئله سياسى بود، هرچند شرايط جامعه نيز اينطور نبوده است كه بتوان حتى به اهل علم گفت كه مسئله حكومت بوده است و سياست بوده است.52 همچنين نگاه به تاريخ اسلام و اينكه اسلام مىتواند حاكم و ادارهكننده امور باشد كه در نتيجه، منجر به شخصيت پيدا كردن خودمان و نجات از غربزدگى است.53
2. تشريح مختصات تشيع و سياسى ـ اجتماعى بودن اين مذهب. امام قدسسره مطالعه تاريخ را براى مشاهده سياسى ـ اجتماعى بودن مذهب شيعه و مبارزه دايمى آن با ظالمان تاريخ توصيه مىكنند: مكتبى كه در همه شئون كشور بايد دخالت كند و مىخواهد دخالت كند و مىخواهد دست ظالمين را از سر مملكت اسلامى، بلكه مستضعفين كوتاه كند.54 مذهب شيعه، در عين اينكه مكتبى سياسى ـ اجتماعى است، در هنگام رسيدن به قدرت ظلم نمىكند، در عين اينكه پيش از آن نيز ظلمپذير نبوده است؛55 يعنى تاريخ به عنوان شاهدى بر اينكه شيعيان همواره براى احقاق حقوق خود فداكارى كردهاند و هميشه خون دادهاند.56
3. تبيين نظام حكومتى اسلام و متفاوت بودن اسلام از عملكرد حاكمان منتسب به اسلام. اثبات دموكراسى بودن حكومت صدر اسلام و عدم استبدادى بودن آن57 و نيز تغيير مسير يافتن اسلام و عدم دستيابى به نتيجه مطلوب به عنوان مكتب انسانساز و انحراف به سمت عروبيت توسط بنىاميه و بعد هم بنىالعباس و ايرانيان و ديگران كه موجب مسخ اسلام شد و در نتيجه، اسلام كه مكتب انسانسازى بود و همه ابعاد مختلف انسانى را در نظر داشت، نتوانست آنگونه كه بايد عمل كند و طبعا اسلام براى مردم در تاريخ مجهول ماند.58 همچنين امام قدسسره در ردّ نظامهاى حكومتى و سياسى ديگر، از تاريخ به منظور اثبات مخالف بودن ملىگرايى با سيره انبيا59 و نيز مخالف بودن اسلام با كمونيست60 استفاده مىنمايند.
4. بيان ويژگىهاى حاكم و سيره مورد تأييد اسلام. مطالعه و تورق تاريخ براى توجه به اخلاق حكومتى نبى اكرم و اميرالمؤمنين61 و حاكم مطلوب از نظر امام62 و شناخت اسلام63 و شيوه حكومت در صدر اسلام؛64 براى مثال، خدمتگزار دانستن نه حاكم دانستن خود،65 احترام به پيروان اديان،66 ارزش گذاردن به كارگر و قشر پايين جامعه در عين حاكم بودن،67 همچنين دفاع اسلام از حقوق زنان و احياى حقوق ضايعشده آنها در دوران جاهليت و تشريح نظر اسلام در باب فعاليت زنان در جامع (مخالف فعاليت آنها نبودن با شرايط خاص اخلاقى).68
همچنين امام قدسسره به لزوم تسليم نشدن در برابر خواستههاى سازشكاران اشاره دارند و در اين رابطه اينگونه مىفرمايند: «ما بايد از تاريخ اين مسائل را ياد بگيريم كه اين مقدسين بودند كه به حضرت على تحميل كردند حكميت را و بعد كه حضرت على با فشار اينها نتوانست، مىخواستند بكشندش اگر نكند و همچنين است صلح امام حسن عليهالسلام، در مسئله سازشكارى بعضى از مقدسين در مسئله جنگ. البته اينها تأثيرگذار نيستند، ولى سخن مىگويند و خواستار اين صلح هستند.»69
5. نفى مخدر بودن دين و اينكه ابزارى در دست شاهان بوده است. ايشان بررسى تاريخ را به منظور نفى اينكه اسلام به نفع شاهان و سرمايهداران و عليه مردم و مستضعفان بوده است و اعلان جنگ اسلام با شاهان و سرمايهداران70 و بهرهبردارى از سيره پيامبر و امام على و علما بعد از ايشان در مبارزه با طاغوت و مخدر نبودن اسلام71 و توطئه اجانب براى نشان دادن اينكه اسلام در خدمت طاغوت بوده است72 و جوسازىها بر ضد اسلام در اين رابطه73 و تاريخ به عنوان شاهدى بر اينكه اسلام، لَه فقيران و مستضعفان قيام كرده است74 و اسلام حافظ استقلال و منافع دنيوى و منافع آخرتى و حافظ منابع ملى در طول تاريخ75 (در مقابل مستكبران داخلى و خارجى) بوده است و همچنين به منظور مشاهده معارضه دايمى مستكبران با مؤمنان در طول تاريخ76 توصيه مىنمايند.
همچنين امام قدسسره در اين رابطه مىفرمايند: «قرآنى كه نه يك حرف بر آن افزوده شده و نه يك حرف كاسته؛ كتاب كريمى كه ما را از برخورد انبياى معظم الهى با مستكبرين جهان و جهانخواران طول تاريخ آگاه نموده و از طريقه حضرت خاتمالرسل ـ صلىاللّه عليه و آله و سلم ـ با مشركان و زورگويان و كفار و در رأس آنان منافقان، مطلع كرده و اين برخورد، جاويدان و براى هر عصرى و هر مصرى است.»77
6. بيان وظيفه علما براى مبارزه و ايستادگى. امام خمينى قدسسره به تاريخ به منظور بيان وظيفه علما در مبارزه با دولتهاى جائر و ايستادگى در مقابل آنها78 و بيان تكليف در حفظ انقلاب و آبروى مكتب اشاره مىنمايند و همچنين متذكر مىشوند: تاريخ شكستهاى ظاهرى پيامبر و ائمه، كه هرچند به ظاهر شكست خوردند، لكن منجر به پيروزى مكتبشان و نابودى دشمنانشان شد و موجب افتخار براى آنها شد. از اينرو، مىافزايند: اگر ما هم شكست بخوريم، موجب افتخارمان خواهد بود و مكتبمان زنده خواهد ماند، وليكن اگر اين شكست به نام مكتب باشد اين خطرناك استوگناهىنابخشودنى79خواهدبود.
7. بيدار كردن ملتهاى مسلمان و زمينهسازى بيدارى اسلامى. امام خمينى قدسسره اين بخش از تاريخ را براى اسلامىكردن ملتها و بيدار كردن آنها مفيد مىدانند و در اين رابطه مىفرمايند: «بكوشيد كه ملتهاى خودتان را اسلامى كنيد، ملتهاى خودتان را بيدار كنيد و تاريخ صدر اسلام را براى آنها بخوانيد و كوششهاى آنها را براى اسلام و مسائل ايران را در آنجا منعكس كنيد.»80
8. شكست نيروهاى عظيم مادى در برابر نيروهاى معنوى و نيروى ايمان و تحمل سختىهاى مسير. تاريخ به عنوان شاهدى مبنى بر شكست نيروهاى عظيم مادى در برابر نيروهاى معنوى و نيروى ايمان، و همچنين ايمان به عنوان عامل پيروزى مسلمانان در برابر دو امپراتورى بزرگ زمان81 و البته به طور كلى، پيروزىها.82
امام قدسسره در سخنانى كه به منظور بيان ضرورت حفظ حوزههاى علميه بيان مىفرمايند چنين مىگويند: «اگر تاريخ ظَلَمه و ستمديدگان دنيا را مطالعه كنيد مىبينيد كه غلبه هميشه با مظلوم است. معاويه با آن قدرت و عظمت و بساطى كه داشت از بين رفت و امروز در شام، كه مركز سلطنت او بود، حتى از قبر او خبرى نيست.»83
همچنين رهبر كبير انقلاب، ماه محرم را به عنوان ماهى كه نحوه پيروزى كلمه حق را بر سر نيزهها آموخت84 معرفى مىنمايند و با اشاره به پيروى ملت ايران از امام حسين عليهالسلام براى بركنارى حكومت ظالم حاكم85 و فدا كردن همه چيز،86 «عدد» را مهم نمىدانند، بلكه آنچه در نظر ايشان مهم است، كيفيت جهاد در مقابل اعدا مىباشد.87 نيز اقتدا به جوانهاى صدر اسلام در فداكارىهايى كه براى اسلام كردند88 و همچنين پيروى از اسلام و رهبران آن و انبيا در مبارزه با آزادى مطلوب غرب89 و اقتدا به ايشان به منظور شكستن بتها و طاغوتهاى زمان90 و قابل تحمل بودن همه ضربهها و سختىها و آسان شدن آنها با تأسى به تاريخ مبارزات انبيا كه قبلاً مبارزه و اوليا و علما در طول تاريخ بر عليه ظلم بوده و آنها را مشكلات مادى، از اهدافشان باز نداشته است91 و طبيعتا هماكنون هم كه ما قيام كردهايم مشكلاتى نظير گرانى و... طبيعى است.92
2ـ1ـ2. حكومت مسلمانان (دوران خلفا) و علماى اسلام در 500 سال:
1. رد جدايى دين از سياست. امام قدسسره به منظور رد مسئله جدايى دين از سياست، دعوت به مطالعه تاريخ مىكنند و تاريخ را دليلى بر مدعاى خويش مىدانند كه جدايى دين از سياست را بنىاميه به وجود آوردند: «مسئله جدايى دين از سياست به عنوان يك مسئله قديمى كه در زمان بنىاميه مطرح شدن آن و در زمان بنىعباس قوت گرفتن آن و تلاش استعمار براى جدا كردن روحانيون از سياست به بهانه آلوده شدن.»93
2. مخالف نبودن اسلام با پيشرفت. ايشان به منظور بيان موفقيت اسلام در راه ترقى، و روشن نمودن اين تهمت مبنى بر اينكه اسلام با امور اقتصادى مخالف است، دعوت به رجوع به تاريخ و مشاهده حكومت علماى اسلام در مدت 500 سال و موفقيتهاى ايشان مىنمايند، در حالى كه خلفا انسانهاى جائرى بودهاند.94
3. شناخت عوامل انحطاط مسلمانان. امام خمينى قدسسرهبه منظور كشف عامل انحطاط و ريشههاى گرفتارى مسلمانان، از تاريخ بهره مىجويند و از اين علل برحذر مىدارند. ايشان مهمترين عامل انحطاط مسلمانان را دورى و بىخبرى از تعاليم واقعى و حياتبخش اسلام مىدانند.95 البته امام قدسسره عوامل مختلف داخلى و خارجى ديگرى را نيز به عنوان عوامل انحطاط مسلمانان معرفى مىكنند.96 در كل، ايشان در رابطه با گرفتارىهاى مسلمانان مىفرمايند: «همه گرفتارىهايى كه در طول تاريخ براى مسلمانان رخ داده است ناشى از اين است كه از تعليمات اسلام دور بودند و نتوانستند هدايتى را كه اسلام براى آنها آورده بود ادراك كنند.»97 ايشان همچنين در مورد ملتها مىفرمايند: «اساس استضعاف ملتها خودشان و قدرتمندان بين خودشان بوده است.»98
2ـ2. تاريخ ملى:
1ـ2ـ2. تاريخ شاهنشاهى و شاهان:
1. ظلمها و مفاسد رژيم شاهنشاهى در طول تاريخ. امام قدسسره با توصيه به مطالعه اين بخش از تاريخ، بدين نكته تصريح مىنمايند كه هرچه مَفْسَده بوده است، رژيم شاهنشاهى اين مفاسد را ايجاد كرده، منتها هر وقت به اقتضاى خودش99 و نيز متوجه ساختن به ظلم رژيم شاهنشاهى در طول تاريخ،100 و بر دوش محرومان بودن پايههاى حكومتشان،101 همچنين معرفى شاهان به عنوان قاصبان حقوق مردم در طول تاريخ102 و جنايات رژيم منحوس شاهنشاهى در طول تاريخ103 و اثر تبليغات در خوب معرفى كردن اعمالشان104 و مشخص بودن وضعيت شاهان در طول تاريخ105 و همچنين تحت فشار و ظلم سلاطين و پادشاهان و خانها و سرمايهداران بودن مردم در طول تاريخ.106
2. دليلى حداقلى بر توانايى فقيه در اداره امور. امام قدسسرهدر رد روحانيانى كه مىگويند ما از عهده حاكميت برنمىآييم، عدم لياقت عمده پادشاهان و اينكه مانند يك انسان معمولى بودند، ولى حكومت مىكردند، در حالى كه حتى سواد هم نداشتند، اين مطلب را دليلى حداقلى در اين مىدانند كه فقيه باسواد به طريق اولى از عهده اين كار برمىآيد.107
2ـ2ـ2. تاريخ مبارزات علما و حركتهاى سياسىشان و خدماتشان: امام قدسسره به منظور آگاهى بخشيدن نسبت به خدمات علما در طول تاريخ در مقابل تهمتها و همچنين كوچكبينىها و روشنگرى توطئههايى كه بدين منظور صورت مىگيرد، بدين بحث در جلسات مختلف و مناسبتهاى مختلف مىپردازند. اين مباحث كه هم قبل و هم بعد از انقلاب توسط ايشان مطرح شدهاند، عبارتند از: آگاهى بخشيدن نسبت به خدمات روحانيان و فقها به اسلام چه از جنبههاى فلسفه، احكام، اخلاق، و چه سياست. ايشان علت قضاوت نادرست بعضى خيرخواهان در اين زمينه را عدم اطلاع ايشان از تاريخ بيان مىدارند108 و (از جمله خدمات علما) اينكه علما هميشه حافظ استقلال و تماميت ممالك اسلامى بودهاند و تنها چيزى كه توانسته و مىتواند سد راه اجانب و دوَل استعمارگر باشد و نگذارد سلطه بر ذخاير ممالك اسلامى پيدا كنند اسلام و علماى جليل اسلام هستند.109 ايشان به تاريخ اشاره مىكنند و به عبارت ديگر، دعوت به مطالعه تاريخ مىنمايند و دربارى نبودن روحانيت110 و نيز قيام آنان در طول تاريخ در مقابل سلاطين و خيانتهاى شاهان111 دفاع مىكنند. همچنين به منظور قدرشناسى از روحانيت و خدمات آنها و بيان مبارزاتشان براى انقلاب112 و مجاهدات روحانيون در برابر استعمار113 ـ به همراه ـ مجاهدات مردم،114 با اشاره به استمرار قيامهاى علما پيش از انقلاب مىفرمايند: «علماى ما از آن صدر اول تا حالا، در هر عصرى قيام كردند و در تاريخ نشان مىدهد كه اينها پيوسته قيامهايى كردند و زمين خوردند.»115
3ـ2ـ2. تاريخ 100ساله معاصر امام (تاريخ استعمار):
1. برحذر داشتن از تكرار توطئهها و نفوذ استعمارگران. امام قدسسره به منظور برحذر داشتن از تكرار توطئهها و گوشزد نمود خطر نفوذ استعمارگران، بخصوص اسرائيل در ايران و توطئههاى استعمار در ممالك اسلامى،116 روشنگرىهاى بسيارى مىفرمايند؛ از جمله، فعاليتهاى آنان در غارت منابع مادى، شامل تلاشهايشان براى شناخت سرزمين ايران و منابع آن117 و چپاول منابع و ثروتهاى كشور توسط آنها118 و سعى آنها در شناخت گروههاى مختلف مردم119 و نقشه كشيدنهايشان در طى قرون120 و همچنين فعاليتها و تلاششان در بىهويت ساختن ملت شرق121 و به ويژه تلاشها براى غربزده كردن ملت ايران در طول تاريخ و به طرف غرب و شرق كشيدن بخصوص در دوران پهلوى122 و تلاش در بىهويت نمودن ارتش.123 براى مثال، ايشان در رابطه با تلاشها براى فاسدكردن ملت و سرگرم كردن آنها به مسائل جانبى اينچنين مىفرمايند: «وارد كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان، خصوصا طبقه جوان، به اقسام اجناس وارداتى از قبيل ابزار آرايش و تزئينات و تجملات و بازىهاى كودكانه و به مسابقه كشاندن خانوادهها و مصرفى بار آوردن هر چه بيشتر و... و سرگرم كردن و به تباهى كشاندن جوانها كه عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراكز فحشا و عشرتكدهها، و دهها از اين مصائب حساب شده، براى عقب نگه داشتن كشورهاست.»124
2. آگاهى از تلاش استعمارگران براى مخفى كردن و نابود كردن اسلام. امام خمينى قدسسره براى آگاهى از تلاش جنايتكاران تاريخ (استعمارگران) براى در حجاب قرار دادن اسلام و مكتب استقلالبخش اسلام (به عنوان مكتبى كه با مستضعفان برادر، و با ستمگران در ستيز است)125 و بلكه تلاش استعمار در نابودى اسلام و سعى در شكاف انداختن بين حوزه و دانشگاه126 و همچنين به منظور فهم علت اينكه چرا گروههاى مختلفى در داخل و خارج از كشور بر ضد روحانيت قلم به دست مىگيرند و يا صحبت مىكنند،127 دعوت به مطالعه اين بخش مهم از تاريخ مىنمايند.
3. مقايسه قبل و بعد از انقلاب و پيشرفتهاى صورتگرفته. ايشان پس از انقلاب اسلامى به منظور روشن نمودن وضعيت زمان حكومت رژيم منحوس پهلوى و حتى قبل از آن و همچنين تفاوتهاى نظام جمهورى اسلامى و به عبارتى، به منظور دفاع از نظام حاكم كنونى، از تاريخ بهره مىجويند و به مطالعه در آن دعوت مىنمايند.
ايشان به مقايسه انتخابات (دخالت در انتخابات مجلس موسسان پيش از انقلاب128) و همچنين مقايسه عملكرد نيروهاى مسلح (متجاوز بودن ارتش و ژاندارمرى در زمان طاغوت129) و البته مقايسه وضع كنونى با رژيم سابق در ميزان نفوذ قدرتهاى خارجى نظير انگليس ـ كه امام قدسسره آن را ناشى از تغيير اتكاى نظام به مردم مىدانند 130 مىپردازند. همچنين امام قدسسره با اشاره به خدمتهايى كه به مردم شده است، مىافزايند: در زمان شاهنشاهى خدمات متوجه كاخنشينان بوده است نه چونان حال به كوخ نشينان.131 همچنين به حمايت دولتها از قلدرها در طول تاريخ و عدم حمايت از مستضعفان132 و محروم بودن ملت ايران در طول تاريخ133 و البته مورد ظلم قرار گرفتن ملت در طول تاريخ از جانب قدرتهاى داخلى و خارجى بخصوص در نيم قرن آخر134 اشاره دارند. ايشان در رابطه با خيانتهاى رژيم پهلوى در محروم كردن از پيشرفت مىفرمايند: «معلوم است ما را در طول تاريخِ نه چندان دور خصوصا، و در سدههاى اخير از هر پيشرفتى محروم كردهاند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوى خصوصا، و مراكز تبليغاتى عليه دستاوردهاى خودى و نيز خودْ كوچك ديدنها و يا ناچيز ديدنها، ما را از هر فعاليتى براى پيشرفت محروم كرد.»135
4. دفاع از حقوق ملت ايران. رهبر كبير انقلاب به منظور دفاع از حقوق ملت مبنى بر عدم مالكيت رضا شاه در اموالى كه از مملكت خارج كرده است و ضرورت بازگرداندن آن به ملت ايران136 و دليل آوردن مبنى بر غيرقانونى بودن سلطنت شاه ـ كه اين مورد جزو مبارزات سياسى امام در پيش از انقلاب مىباشد 137 به مطالعه اين بخش از تاريخ دعوت مىنمايند.
5. نحوه حكومتدارى. امام قدسسره استفاده از تاريخ براى برداشت نحوه درست تعامل دولتها با مردم (نحوه حكومتدارى138) و عبرت گرفتن از وقايع تاريخى را بدين منظور و همچنين به منظور شناخت نظام سياسى موردنظر اسلام ضرورى مىدانند.
براى نمونه، در رابطه با نحوه حكومتدارى رژيمهاى سلطنتى، به عدم محور بودن حكم خداوند در آن رژيمها و رژيمهاى غيرتوحيدى اشاره مىكنند كه قوانين آنها بر اساس عقل انسان بوده، و براى تسلط بر انسانها مىباشد. حال آنكه در حاكميت دولت اسلام در صدر اسلام، قوانين خداوند حاكم بود.139
ايشان در رابطه با نقطه اتكاى دولتها مىفرمايند: «وقتى حكومتى پايه قدرتش به دوش ملت نباشد و ملت با قلبش با آن موافق نباشند، هرچه قدرتمند باشد هم نمىتواند پايدارى كند.»140
همچنين در ردّ نظامهاى سياسى ديگر نيز از اين تاريخ 100 ساله استفاده مىنمايند و اشاره دارند به تغيير پيراهن دموكرات در طول تاريخ و تغير آن و اينكه الان در غرب و شرق داراى دو معناى متفاوت است و معناى ثابتى ندارد. (سستى آن براى تبعيت141).
نيز در رابطه با نحوه حكومتدارى، به لزوم عبرت گرفتن ملت و مسئولان از تاريخ رژيم سابق براى فهم علت جدايى ملت از آنها و كارشكنى ملت در برابر آنها142 اشاره مىكنند؛ چراكه به عنوان نمونه، وقتى قشر مرفه مسئول امر باشند اينها مردم را به حساب نمىآورند (و اين قشر مقابل قشر قدرتمندتر خاضع و در مقابل مردم خودشان ستمگر هستند).143
6. تبيين آزادى واقعى براى زنان (ارائه نمونه از آزادى همراه با پايبندى به اسلام). امام خمينى قدسسرههمچنين از اين بخش تاريخ، براى متوجه ساختن به نقش فعال زنان و فعاليت زنان پابهپاى مردان در امور اجتماعى ـ سياسى و مشكلات كشور در تاريخ 100ساله ايران و تبيين آزادى واقعى كه همراه با پايبندى به اسلام است و بيان ظلمى كه در دورانپهلوى به زنان شده است،144 استفاده مىنمايند.
4ـ2ـ2. تاريخ پس از انقلاب اسلامى:
ـ ويژگىهاى انقلاب اسلامى و ملت ايران و تجليل از مردم. امام قدسسره مطالعه تاريخ را براى شناخت مردم ايران و انقلاب اسلامى و همچنين ويژگىهاى آنان ضرورى مىدانند. ايشان انقلاب اسلامى را اينگونه معرفى مىكنند: انقلاب اسلامى به عنوان انقلابى آرام نسبت به ساير انقلابها، داراى ضايعات كم و ثمرات زياد و عمق زياد145 مىباشد. همچنين ايشان به يكتايى تحولى كه در ملت به وجود آمده است در طول تاريخ،146 بىنمونه بودن چنين حكومتى در طول تاريخ147 اشاره مىكنند و خطاب به نمايندگان مجلس براى نشان دادن وظايفشان مىفرمايند: «اعضاى محترم مجلس انقلابهاى تاريخ را در نظر بگيرند، با انقلاب اسلامى ايران مقايسه نمايند، تا عظمت اعجازآساى اين انقلاب و حجم فعاليتهاى شايسته قواى سهگانه را بهتر توجه كنند.»148
امام قدسسره در رابطه با ويژگىهاى خاص ملت ايران بيانات قابل توجهى دارند و مردم ايران را به عنوان بهترين مردم در طول تاريخ و همچنين مسئولان كشور را به عنوان بهترينها149 معرفى مىكنند و يكتايى وضعيت ملت در دفاع از كشور در طول تاريخ150 و بهتر بودن اين مردم در مقايسه با مردم حجاز و مردم زمان پيامبر و حضرت على عليهالسلام151 را گوشزد مىنمايند.
همچنين امام قدسسره بيان مشابهى راجع به اقشار مختلف نظير جوانان،152 زنان،153 عشاير،154 گروههاى خاص مانند كميته امداد و يا گروههاى امداد155 و بازاريان156 يا مردم بخشهايى از كشور نظير آذربايجان157 دارند كه نيازى به بيان مفصل آنها ديده نمىشود. البته لازم به تذكر است كه خطابهاى امام قدسسرهنسبت به بازاريان و عشاير و مردم آذربايجان به دليل خدمات اين اقشار در طول تاريخ به اسلام مىباشد و به عبارت ديگر، عامتر از تاريخ پس از انقلاب مىباشد و به دليل مشابهت، لازم بود كه در اين بخش آورده شود.
5ـ2ـ2. تاريخ به طور كلى (در خصوص موارد سياسى و اجتماعى):
1. استفاده از تاريخ و سرمشق گرفتن از آن براى موفقيت. امام قدسسره در ضرورت سرمشق گرفتن ملتها براى پيروزى، اينچنين مىفرمايند: «در هر صورت، ماها كه الآن اينجا هستيم بايد خودمان را بسازيم. اگر يك ملتى بخواهد مقاومت كند براى يك حرف حقى، بايد از تاريخ استفاده كند. از تاريخ اسلام استفاده كند، ببيند كه در تاريخ اسلام چه گذشته؛ و اينكه گذشته سرمشق هست از براى ما.»158
همچنين امام قدسسره در پيام به مناسبت سالگرد 17 شهريور، به سرمشق بودن حوادث بزرگ تاريخ براى ساختن جامعهها و اشخاص و جامعه عصر ما، كه عصر انقلاب است، اشاره مىكنند و چنين مىفرمايند كه بايد به ذكر و تذكر اين ايام، كه اياماللّه است، بپردازيم؛ چراكه براى ملت درس انقلاب است؛ قضايايى كه در اياماللّه رخ داده است موجب بيدارى و آموزنده است.159
2. توصيه به حركت مسلمانان بر پايه قوت ايمان. ايشان با توصيه به مسلمانان براى سرمشق قرار دادن تاريخ، مىفرمايند: هر وقت حركت مردم و مسلمانان با قوت ايمان بوده، با نصر همراه بوده است و هر وقت كه قيام براى آمال نفسانى بوده نصر از آنها فرارى بوده است.160 از اينرو، شاهد پيروزى و عدم آسيبپذيرى در مواردى هستيم كه اسلام در كار بوده است و عدم پيروزى و آسيبپذيرى در مواردى كه حركتها فاقد آن بوده است؛ نظير ماجراى نفت كه تنها جنبه ملى داشته است.161
3. متنبه ساختن به ضرورت وحدت اعم از وحدت حكومتهاى اسلامى و وحدت گروههاى اسلامى داخل و خارج از كشور براى رسيدن به مطلوب. امام قدسسره عبرت گرفتن دولتهاى اسلامى از تاريخ و حل اختلافاتشان162 را الزامى مىدانند و بدين حقيقت متوجه مىسازند كه دشمنان غدّار كشورهاى اسلامى با ايجاد تفرقه و اختلاف به وسيله عمّالشان و تبليغات رسانههايشان همه ملتها و دولتهاى اسلامى را در اسارت كشيدهاند و دسترنج مظلومان اين كشورها را به غارت برده و مىبرند.163
امام قدسسره درباره وحدت مىفرمايند: آنچه وسيله پيشرفت مقاصد بزرگ و دخيل تام در تشكيل مدينه فاضله مىباشد، توحيد كلمه و توحيد عقيده است، و اجتماع در مهامّ امور و جلوگيرى از تعديات ظالمانه ارباب تعدى است، كه مستلزم فساد بنىالانسان و خراب شدن مدينه فاضله است. و اين مقصد بزرگ، كه مصلح اجتماعى و فردى است، انجام نگيرد، مگر در سايه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوّت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى، و افراد جامعه به طورى شوند كه نوع بنىآدم تشكيل يك شخص دهند، و جمعيت به منزله يك شخص باشد و افراد به منزله يك شخص باشد، و تمام كوششها و سعىها حول يك مقصد بزرگ الهى و يك مهم عظيم عقلى، كه صلاح جمعيت و فرد است، چرخ زند. و اگر چنين مودّت و اخوّتى در بين يك نوع يا يك طايفه پيدا شد، غلبه كنند بر تمام طوايف و مللى كه بر اين طريقه نباشند.»164
همچنين امام قدسسره در ارتباط با وحدت گروههاى داخلى اينچنين مىفرمايند: تاريخ يك درس عبرت است براى ما كه با ايجاد اختلاف ميان مشروطهخواهان مانع از اينكه مشروطه آنگونه كه علمامىخواستنداجرابشود شدند.165
امام قدسسره در لزوم وحدت حوزه و دانشگاه و آگاهى دانشآموزان در اين زمينه، توصيه به مطالعه تاريخ انقلاب مىفرمايند: «امروز دانشآموزان بايد سعى كنند تاريخ انقلاب اسلامىمان را و نقش وحدت بين خودشان و دانشگاهيان را با روحانيون بياموزند؛ زيرا اگر روحانيون، شما را و شما، روحانيون را بشناسيد و با هم تفاهم كنيد، مطمئن باشيد كه جناحهاى غربزده و شرقزده از منافقان و چپگرايان و ديگر خرابكاران و منحرفان بر شما و كشور اسلامىتان طمع نخواهند كرد؛ و اگر هم طمع كنند، با شكست قطعى مواجه خواهند شد.»166
البته لازم به تذكر است كه گرچه اين توصيه خاصِ تاريخ انقلاب مىباشد، لكن به دليل مشابهت با ساير موارد در اين بخش (يعنى وحدت)، لازم ديده شد كه در اين قسمت جاى داده شود.
4. ضرورت كار بر دو حوزه علم و تقوا. امام خمينى تأكيد مىنمايند كه دانشگاههاى ما بايد روى دو بخش كار كنند: ركن علم و ركن تربيت معنوى.167 و ايشان به منظور بازدارى از تكرار آسيبهايى كه در طول تاريخ از جاهلان ديدهايم، به استفاده و بهرهبردارى از جهالت مردم در طول تاريخ به عنوان گرفتارى بزرگ ما در طول تاريخ168 اشاره مىفرمايند و همچنين عدم رشد مكتبهاى توحيدى را به عنوان صدمهاى كه اسلام و بلكه همه انبيا از عالمان غيرمهذّب ديده است بيان مىدارند و در اين رابطه مىفرمايند: «معلوم نيست كه آن قدرى كه از طرف عالم غيرمهذّباسلامصدمهديدهاست، از طرف جهّال غيرمهذّببااينكهعددشانزياداست،صدمهديدهاست.»169
5. ضرورت ايستادگى در برابر توطئهها با توجه به سابقهدار بودن آنها در طول تاريخ. امام خمينى دعوت مىكنند به مطالعه تاريخ به منظور مشاهده سابقهدار بودن مسائلى كه براى مسلمانان پيش مىآيد؛ چه از شهادتها و چه از خرابكارىهاى فجّار.170 و همچنين پربودن تاريخ از خيانت بزرگان اسلام به آن،171 كه مىتوان گفت: امام قدسسره از اين مسائل ضرورت استقامت در وقايع مختلف را استنتاج مىنمايند و بدين نكته اشاره دارند كه حق در طول تاريخ بر باطل پيروز بوده است172 و اين تنها مردان تاريخ بودهاند كه در برابر قدرتها ايستادگى كردهاند.173
6. نيازمند وقت بودن اصلاحات و همچنين نيازمند مجاهدت و فداكارى بودن آن. امام قدسسره در اين زمينه مىفرمايند: «در تمام طول تاريخ بشر هرگز چنين معجزهاى روى نداده است كه يك شبه همه چيز درست بشود و بر طبق اسلام شود و اصلاح شود، بلكه نيازمند مجاهدتها و فداكارىهاست.»174
7. اهميت مجالس عزادارى در طول تاريخ و اهميت سياسى اين مجالس. امام قدسسره در اين رابطه مىفرمايند: «در طول تاريخ، اين مجالس عزا كه يك سازماندهى سرتاسرى در كشورهاى اسلامى است و در ايران كه مهد تشيع و اسلام و شيعه است، در مقابل حكومتهايى كه پيش مىآمدند و بناى بر اين داشتند كه اساس اسلام را از بين ببرند، اساس روحانيت را از بين ببرند، آن چيزى كه در مقابل آنها، آنها را مىترساند، اين مجالس عزا و اين دستجات بود.»175
نتيجهگيرى
در مجموع، مطالب بيانشده را اينگونه مىتوان جمعبندى نمود كه امام خمينى قدسسره رويكردى خاص، كه البته به تأسى از قرآن و ائمّه هدى عليهمالسلام مىباشد، به تاريخ دارند كه آن را مىتوان رويكرد «عبرتمحور» ناميد. همچنين ايشان ضرورتها و كاركردهاى مختلفى را از تاريخ در نظر داشتهاند كه مىتوان آن را به دو بخش «اخلاقى و فردى» و «سياسى و اجتماعى» تقسيم كرد. البته هريك از اين دو بخش نيز بخشهاى متعددى را شامل مىشوند. اين ضرورتهاى فردى و اخلاقى را مىتوان در سه بخش «تاريخ انبيا و ائمّه اطهار»، «احوال بزرگان دين و هاديان» و «تاريخ به طور كلى (از منظر فردى)» و از نظر سياسى در بخشهاى «تاريخ انبيا و تاريخ اسلام» و «تاريخ ملى» و در نهايت «تاريخ به طور كلى (از منظر ضرورتهاى اجتماعى و سياسى)» سازماندهى و تنظيم نمود. البته كاركردهاى مدنظر امام قدسسره محدود به زمانى خاص نبوده و قابل تعميم، استفاده و الگوبردارى در زمان حاضر نيز مىباشد.
منابع
ـ قرآن حكيم و شرح آيات منتخب، ترجمه ناصر مكارم شيرازى، چ چهارم، تهران، تابان، 1387.
ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، چ چهارم، قم، مشهور، 1380.
ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، دارالاحياء الثراثالعربى، 1405ق.
ـ طريحى، فخرالدين، مجمعالبحرين، تحقيق سيداحمد حسينى، بىجا، نشرالثقافه الاسلامية، 1408ق.
ـ ابنخلدون، عبدالرحمنبن، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دارالفكر، 1408ق.
ـ مقريزى، تقىالدين، المواعظو الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، قاهره، مكتبة الثقافه الدينيه، بىتا.
ـ امام خمينى، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1370.
ـ ـــــ ، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1377.
ـ ـــــ ، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1379.
ـ ـــــ ، ولايت فقيه، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، بىتا.
ـ ـــــ ، شرح چهل حديث، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1388.
ـ طباطبائى، سيد محمدحسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، قم، انتشارات اسلامى، 1387.
ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1372.
ـ ـــــ ، مقدمهاى بر جهانبينى اسلامى، تهران، صدرا، 1376.
ـ ـــــ ، مسئله شناخت، تهران، صدرا، 1378.
ـ مكارم شيرازى، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1374.
ـ تاريخ معاصر از ديدگاه امام خمينى قدسسره، تحقيق محمد هاشمى تروجنى و حميد بصيرتمنش، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378.
ـ سيماى معصومين عليهمالسلام در انديشه امام خمينى قدسسره، تحقيق مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1375.
ـ لوكاس، هنرى، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران، كيهان، 1369.
ـ ارجينى، حسين، «عوامل انحطاط و پويايى جوامع اسلامى از ديدگاه امام خمينى»، انقلاب اسلامى، ش 12، بهار 1387، ص 119-133.
ـ حداد عادل، غلامعلى، «مختصرى در باب اهميت تاريخ»، گنجينه اسناد، ش 61، بهار 1385، ص 6ـ8.
* دانشجوى دكترى تاريخ و تمدن اسلامى دانشگاه معارف قم. دريافت: 25/3/90 ـ پذيرش: 23/9/90.
** دانشجوى كارشناسى معارف اسلامى و مديريت دولتى دانشگاه امام صادق عليهالسلام. motahharynia@gmail.com
5ـ ر.ك: تاريخ معاصر از ديدگاه امام خمينى قدسسره، تحقيق محمد هاشمى تروجنى و حميد بصيرتمنش.
6ـ ر.ك: سيماى معصومين در انديشه امام خمينى قدسسره، تحقيق مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدسسره.
7ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 17، ص 314.
8ـ ابن منظور، لسانالعرب، ج 3، ص 4؛ فخرالدين طريحى، مجمعالبحرين، ج 2، ص 429.
9. Herodotus.
10ـ هنرى لوكاس، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، ج 1، ص 6.
11ـ تقىالدين مقريزى، المواعذ و الاعتبار بذكرالخطط و الاثار، ج 1، ص 4.
12ـ ابنخلدون، ديوان المبتدأ، ج 1، ص 6.
13ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 367.
14ـ همان، ص 368.
15ـ غلامعلى حداد عادل، «مختصرى در باب اهميت تاريخ»، گنجينه اسناد، ش 61، ص 6.
16ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 21، ص 396.
17ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، ج 11، ص 102، ذيل آيه 3 سوره يوسف.
18ـ قرآن حكيم و شرح آيات منتخب، ترجمه ناصر مكارم شيرازى، سوره انعام، آيه 11؛ يوسف: 111؛ اعراف: 176.
19ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ص 102، ذيل آيه 137 سوره آلعمران.
20ـ امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 288.
21ـ مرتضى مطهّرى، مقدّمهاى بر جهانبينى اسلامى، ص 73ـ74؛ همو، مسئله شناخت، ص 77.
22ـ ر.ك: نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتى، نامه 31.
23ـ همان، نامه 69، ص 611.
24ـ همان، خ 157، ص 157.
25ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 5، ص 162.
26ـ همان، ج 14، ص 491؛ ج 18، ص 95، 170ـ171 و 411.
27ـ همان، ج 4، ص 471.
28ـ همان، ج 21، ص 239.
29ـ همان.
30ـ همان، ج 14، ص 491.
31ـ امام خمينى، آدابالصلاة، ص 148.
32ـ همو، شرح چهل حديث، ص 396.
33ـ امام خمينى، آدابالصلاة، ص 192ـ193.
34ـ همان، ص 187.
35ـ همان.
36ـ امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 288.
37ـ همان، ص 348.
38ـ همو، صحيفه امام، ج 7، ص 263.
39ـ همان، ج 11، ص 20.
40ـ همان، ج 6، ص 530؛ ج 20، ص 76.
41ـ همان، ج 5، ص 466.
42ـ همان، ج 17، ص 210.
43ـ همان.
44ـ امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 201ـ202.
45ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 16، ص 162.
46ـ همان، ج 7، ص 284.
47ـ همان، ج 3، ص 339؛ ج 20، ص 117ـ118.
48ـ همان، ج 12، ص 503.
49ـ همان، ج 8، ص 184.
50ـ همان، ج 17، ص 107.
51ـ امام خمينى، ولايت فقيه، ص 26.
52ـ همو، صحيفه امام، ج 20، ص 117ـ118.
53ـ همان، ج 8، ص 79ـ80.
54ـ همان، ج 11، ص 125.
55ـ همان، ج 5، ص 533.
56ـ همان، ج 5، ص 171؛ ج 19، ص 496، ج 15، ص 417.
57ـ همان، ج 4، ص 325؛ ج 10، ص 96.
58ـ همان، ج 11، ص 451ـ452.
59ـ همان، ج 20، ص 87.
60ـ همان، ج 5، ص 170.
61ـ همان، ج 4، ص 178 و 220.
62ـ همان، ج 5، ص 513؛ ج 6، ص 57؛ ج 7، ص 258؛ ج 8، ص 231؛ ج 11، ص 2؛ ج 20، ص 23.
63ـ همان، ج 6، ص 163.
64ـ همان، ج 9، ص 516.
65ـ همان، ج 13، ص 203؛ ج 16، ص 451.
66ـ همان، ج 17، ص 100.
67ـ همان، ج 16، ص 234.
68ـ همان، ج 4، ص 428.
69ـ همان، ج 20، ص 118.
70ـ همان، ج 4، ص 99.
71ـ همان، ج 4، ص 216ـ217 و 320؛ ج 6، ص 89.
72ـ همان، ج 6، ص 159 و 202ـ203.
73ـ همان، ج 6، ص 237؛ ج 7، ص 44، 327، 338 و 389؛ ج 8، ص 291ـ292 و 455ـ456؛ ج 9، ص 169ـ171.
74ـ همان، ج 6، ص 159 و 202ـ203.
75ـ همان، ج 10، ص 248ـ249.
76ـ همان، ج 9، ص 396.
77ـ همان، ج 20، ص 312.
78ـ همان، ج 2، ص 370ـ371.
79ـ همان، ج 11، ص 496؛ ج 20، ص 117ـ118؛ ج 17، ص 492ـ493.
80ـ همان، ج 17، ص 314.
81ـ همان، ج 8، ص 166ـ167، 225 و 454ـ455؛ ج 10، ص 12و 418؛ ج 12، ص 240؛ ج 13، ص 30 و 522.
82ـ همان، ج 16، ص 105؛ ج 13، ص 28.
83ـ همان، ج 2، ص 410.
84ـ همان، ج 5، ص 75.
85ـ همان، ج 5، ص 153.
86ـ همان، ج 15، ص 9 و 264؛ ج 17، ص 52.
87ـ همان، ج 17، ص 52.
88ـ همان، ج 9، ص 383؛ ج 14، ص 182ـ183.
89ـ همان، ج 14، ص 404.
90ـ همان، ج 18، ص 87.
91ـ همان، ج 15، ص 384؛ ج 18، ص 440.
92ـ همان، ج 17، ص 44 و 105.
93ـ همان، ج 16، ص 418.
94ـ همان، ج 1، ص 118.
95ـ همان، ج 2، ص 177.
96ـ ر.ك: حسين ارجينى، «عوامل انحطاط و پويايى جوامع اسلامى از ديدگاه امام خمينى»، انقلاب اسلامى، ش 12، ص 119ـ133.
97ـ امام خمينى، صحيفه امام، ج 9، ص 129.
98ـ همان، ج 16، ص 22.
99ـ همان، ج 3، ص 490.
100ـ همان، ج 4، ص 239؛ ج 14، ص 277؛ ج 17، ص 308.
101ـ همان، ج 17، ص 259؛ ج 5، ص 7.
102ـ همان، ج 5، ص 143؛ ج 6، ص 173؛ ج 9، ص 469؛ ج 10، ص 118.
103ـ همان، ج 6، ص 189.
104ـ همان، ج 19، ص 434.
105ـ همان، ج 10، ص 119.
106ـ همان، ج 17، ص 210 و 424.
107ـ امام خمينى، ولايت فقيه، ص 138.
108ـ همو، صحيفه امام، ج 3، ص 238؛ ج 21، ص 275.
109ـ همان، ج 2، ص 396.
110ـ همان، ج 7، ص 389.
111ـ همان، ج 7، ص 391؛ ج 8، ص 294؛ ج 9، ص 474؛ ج 14، ص 241.
112ـ همان، ج 14، ص 374.
113ـ همان، ج 15، ص 366.
114ـ همان، ج 16، ص 491؛ ج 21، ص 97.
115ـ همان، ج 4، ص 100.
116ـ همان، ج 1، ص 388.
117ـ همان، ج 8، ص 449 و 184؛ ج 9، ص 392.
118ـ همان، ج 11، ص 127.
119ـ همان، ج 8، ص 184.
120ـ همان، ج 4، ص 239.
121ـ همان، ج 9، ص 390.
122ـ همان، ص 514.
123ـ همان، ج 14، ص 434.
124ـ همان، ج 21، ص 416؛ ج 13، ص 201ـ202؛ ج 14، ص 132؛ ج 16، ص 312.
125ـ همان، ج 16، ص 74.
126ـ همان، ج 12، ص 24.
127ـ همان، ج 13، ص 357.
128ـ همان، ج 5، ص 508؛ ج 12، ص 335.
129ـ همان، ج 17، ص 24.
130ـ همان، ج 18، ص 297.
131ـ همان، ج 17، ص 446؛ ج 18، ص 27ـ28؛ ج 19، ص 257.
132ـ همان، ج 13، ص 196.
133ـ همان، ج 17، ص 428، 472 و 478؛ ج 18، ص 293.
134ـ همان، ج 14، ص 81 و 182ـ183.
135ـ همان، ج 21، ص 416.
136ـ همان، ج 11، ص 278ـ279.
137ـ همان، ج 4، ص 518.
138ـ همان، ج 5، ص 410.
139ـ همان، ج 11، ص 448ـ449.
140ـ همان، ج 7، ص 508ـ510؛ ج 8، ص 348؛ ج 16، ص 493ـ494.
141ـ همان، ج 11، ص 458.
142ـ همان، ج 13، ص 381.
143ـ همان، ج 16، ص 422.
144ـ همان، ج 18، ص 401ـ402؛ ج 10، ص 183.
145ـ همان، ج 15، ص 92.
146ـ همان، ج 17، ص 118؛ ج 19، ص 480.
147ـ همان، ج 16، ص 467.
148ـ همان، ج 19، ص 154.
149ـ همان، ج 16، ص 96، 138 و 134ـ137.
150ـ همان، ج 19، ص 287.
151ـ همان، ج 20، ص 495؛ ج 21، ص 410.
152ـ همان، ج 18، ص 315 و 147.
153ـ همان، ج 13، ص 294؛ ج 17، ص 151.
154ـ همان، ج 16، ص 296.
155ـ همان، ج 17، ص 424.
156ـ همان، ج 13، ص 525.
157ـ همان، ج 11، ص 526؛ ج 14، ص 335.
158ـ همان، ج 5، ص 162.
159ـ همان، ج 16، ص 485.
160ـ همان، ج 7، ص 67؛ ج 11، ص 348ـ349.
161ـ همان، ج 13، ص 40.
162ـ همان، ج 7، ص 67ـ68.
163ـ همان، ج 19، ص 341.
164ـ امام خمينى، شرح چهل حديث، ص 309ـ310.
165ـ همو، صحيفه امام، ج 18، ص 170ـ171 و 411.
166ـ همان، ج 17، ص 3ـ4.
167ـ همان، ج 16، ص 498.
168ـ همان، ج 13، ص 452.
169ـ همان، ج 15، ص 504؛ ج 21، ص 280.
170ـ همان، ج 13، ص 265 و 410؛ ج 14، ص 519ـ521.
171ـ همان، ج 21، ص 332.
172ـ همان، ج 5، ص 177.
173ـ همان، ص 35.
174ـ همان، ج 21، ص 447.
175ـ همان، ج 16، ص 344.