حیات طیبه، حیاتى اخلاقى در راستاى مظهریت صفات الهى
Article data in English (انگلیسی)
معرفت سال بیست و دوم ـ شماره 187 ـ تیر 1392، 13ـ28
چکیده
از دیدگاه قرآن کریم حیات حقیقى از آنِ خداوند است و همه موجودات بهره اى از آن را دارا مى باشند. جهان خلقت مظهر رحمت رحمانى پروردگار است و مسیرى است که از طریق آن هر موجودى به کمال خویش دست مى یابد. انسان نیز به واسطه همین رحمت، به کمال خویش، که همان رسیدن به مقام خلیفه اللهى و مظهریت صفات الهى است، مى رسد. حیاتى که خداوند در این زمینه به انسان معرفى مى کند، حیات طیبه است که مظهرى از حیات حقیقى خداوند است؛ حیاتى که عارى از هر نوع خباثت و آلودگى است، از ایمان و عمل صالح شروع شده تا در مراتب کمال، انسان را مقرّب درگاه پروردگار خویش کند.
آنچه این مقاله بدان اهتمام مى ورزد، آن است که با روش توصیفى ـ تحلیلى، با بهره گیرى از آیات قرآن کریم و با مراجعه به منابع کتب دینى، بخصوص تفاسیر مربوط، چگونگى مظهریت صفات الهى را در حیات طیبه تبیین نموده و ارتباط نظام مند آن را با صفات مثبتى نظیر: ایمان، عمل صالح و ولایت، و صفات منفى نظیر: حذف خدامحورى، غفلت از آخرت و مرگ و پیروى از هواى نفس روشن نماید.
کلیدواژه ها: حیات، طیبه، اخلاق، حیات طیبه، ایمان، عمل صالح.
1 کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان. tabatabaei_h@ymail.com
2 دانشیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان. azamparcham@gmail.com
دریافت: 10/ 4/ 91 پذیرش: 30/ 4/ 92
مقدّمه
از دیدگاه قرآن کریم، جهان آفرینش بیهوده و باطل آفریده نشده، بلکه به حق، و رو به سوى هدف معینى در حرکت است (ص: 27؛ روم: 8؛ آل عمران: 191؛ عنکبوت: 44؛ جاثیه: 22؛ تغابن: 3؛ انعام: 73؛ یونس: 5؛ ابراهیم: 19؛ نحل: 3؛ انبیاء: 16؛ زمر: 5). این مسئله، در زمره هدایت تکوینى است (طه: 50). از طرفى دیگر، خداوند تمامى آنچه را که در آسمان ها و زمین است خلق کرد، تا در خدمت حیات و کمال انسان باشد (جاثیه: 13؛ حج: 65؛ لقمان: 20؛ بقره: 29) (مدرسى، 1419ق، ج 13، ص 80). هدایت تشریعى را مخصوص انسان قرار داد تا به واسطه آن بتواند به مقام قرب ربوبى (قمر: 55) و به مظهریت صفات الهى برسد. در این مسیر، حیات طیبه به یارى انسان مى شتابد؛ حیاتى که با گزینش آن از میان دو حیات مادى و معنوى، انسان به آرامش و اطمینان خاطر در دنیا و آخرت دست مى یابد. حیات طیبه به نوعى حیاتى اخلاقى است؛ زیرا انسان، زمانى شایسته نام انسان است و توانایى رسیدن به قرب الهى و مظهریت خلیفه اللهى را دارد که از اخلاق انسانى برخوردار باشد. برخوردارى از اخلاق انسانى، باعث تعالى شخصیت معنوى انسان گشته و نه تنها در همین دنیا، بلکه در آخرت نیز مایه سعادت انسان مى باشد. در غیر این صورت، وى حیوان خطرناکى است که با استفاده از هوش سرشار و تمام استعدادهایش، در راهى غیر از آنچه که خداوند براى او در نظر گرفته حرکت مى کند، و مایه ویرانى همه چیز مى گردد، تاجایى که تبدیل به بدترین جنبندگان شده (انفال: 22و55) و در گمراهى همچون چهارپایان، بلکه گمراه تر از آنها مى شود (اعراف: 179؛ فرقان: 44). وجود پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله(به عنوان عالى ترین موهبتى که خداوند به بشریت ارزانى داشته)، نمونه کامل اخلاق است تاجایى که این عالى ترین مخلوق، در کلام خالق اینچنین توصیف شده است: «وَإِنَّکَ لَعَلىَ خُلُقٍ عَظِیمٍ.»(قلم: 4) و انگیزه بعثت ایشان به عنوان آخرین رسول الهى، اتمام مکارم اخلاق است: «إنّما بُعِثتُ لاتَمِّمَ مَکارِمَ الاخلاق» (مهدوى، 1388، ص 9). یعنى آن حضرت در صراط توحید برانگیخته شده تا در کنار اقامه قسط و عدل، معنویت انسان ها را در پرتو اخلاق تخلق بخشد (مصطفوى، 1385، ص 17ـ18). رسیدن به اخلاق انسانى، یعنى: رسیدن به حیات طیبه؛ حیاتى که تنها یک مرتبه در قرآن مجید (نحل: 97) به صراحت از آن سخن به میان آمده است. توصیف آن به صفت «طیب» گویاى خالص بودن آن از هرگونه خباثت و آلودگى است و برخوردارى از آن، مایه آبادانى دنیا و آخرت انسان است. همین مسئله، اهمیت حیات طیبه را روشن مى کند و انسان کنجکاو را بر آن مى دارد تا به دنبال مفهوم حیات طیبه و راه هاى دستیابى بدان باشد.
مقالات و کتاب هایى در این زمینه به چاپ رسیده، هریک از منظرى متفاوت از دیگرى، حیات طیبه را مورد بررسى قرار داده است. برخى از کتاب هایى که به این مقوله پرداخته اند عبارتند از: حیات طیبه انسان بر اساس حکمت نظرى و عملى، نوشته على رفیعى؛ حیات طیبه در پرتو امر به معروف، تألیف سیدمحمدعلى آل سیدغفور؛ آرامش یابى انسان در حیات طیبه، به قلم محسن بهداد؛ سیماى حیات طیبه در قرآن و سخن معصومین علیهم السلام، نوشته سیدحسین بهشتى نژاد؛ حیات طیبه و ارزش مال از نظر قرآن کریم، تألیف سیدعبدالوهاب طالقانى؛ حیات طیبه، نگاهى دیگر به مقاله پوچى، از حمید شهریارى؛ کمالات معنوى و حیات طیبه زن در مکتب قرآن، حیات طیبه قرآنى و اصطلاحات فرهنگى پیامبر، نوشته سیدحسین حرّ؛ حیات طیبه در قرآن و نهج البلاغه، تألیف اسماعیل ابراهیمى؛ حیات طیبه هدف غایى تعلیم و تربیت اسلامى، از حسن على اکبرى؛ حیات طیبه در پرتو اخلاق، به قلم سیدسعید مهدوى. همان گونه که از عناوین مطرح شده به دست مى آید، جنبه هاى مختلفى همچون آرامش، امر به معروف، مال، تعلیم و تربیت، مفاهیم اخلاقى و... در پرتو حیات طیبه مورد بحث قرار گرفته است.
مقالاتى هم که به بررسى حیات طیبه از منظر قرآن پرداخته اند، عبارتند از: «حیات طیبه از دیدگاه قرآن کریم»، نوشته حمیدرضا مظاهرى سیف؛ «حیات طیبه از دیدگاه قرآن کریم»، نوشته صدیقه ذاکر؛ «حیات طیبه انسان از منظر قرآن کریم»، نوشته جمال فرزندوحى و معصومه رحیمى.
اما مقاله حاضر، به تبیین ارتباط ایمان و عمل صالح با مظهریت صفات الهى در حیات طیبه، و نیز ارتباط حیات اخلاقى، که همان حیات طیبه است، با مقام خلیفه اللهى مى پردازد.
سؤال هاى اساسى که این مقاله سعى دارد به آنها پاسخ دهد عبارتند از:
ـ نقش حیات طیبه در تکامل انسان چیست؟
ـ ارتباط حیات طیبه با مظهریت صفات الهى چیست؟
در کنار پاسخ به سؤال هاى اصلى، مباحث فرعى همچون حیات طیبه و زندگى دنیا، آثار و دستاوردهاى ایمان و عمل صالح و موانع رسیدن به حیات طیبه، مطرح شده است.
مفهوم حیات طیبه
1. معناى حیات
«حیات» در لغت ضد «موت» است (ابن منظور، بى تا، ج 14، ص 211؛ واعظ زاده خراسانى، 1378، ج 14، ص 814) از آثار حیات، تحرک و تحسس است (مصطفوى،1360، ج 2، ص 369). به باران «الحَیَا» گفته مى شود؛ به این علت که زمین مرده را زنده و به آن زندگى مى بخشد (راغب اصفهانى، 1412ق، ج 1، ص 269). زمین حاصلخیز و پربرکت را «ارضٌ حیه» گویند (فیروزآبادى، بى تا، ج 4، ص 323). به غذاى کودک که حیاتش بدان وابسته است «مُحایاه» گویند (ابن منظور، 1410ق، ج 14، ص 215؛ فراهیدى، 1408ق، ج 3، ص 318؛ فیروزآبادى، بى تا، ج 4، ص 323). به چهره یا صورت «المُحَیا» گفته مى شود (فراهیدى، 1408ق، ج 3، ص 318؛ جوهرى، بى تا، ج 6، ص 2225) چون به واسطه آن، اثر حیات درک مى شود (واعظ زاده خراسانى، 1378، ج 14، ص 815). هر انسان زنده و هر صاحب روحى را «حیوان» گویند (ابن منظور، 1410ق، ج 14، ص 214؛ واعظ زاده خراسانى، 1378، ج 14، ص 815).
2. معناى طیب
«طیب» در لغت به چیزى اطلاق مى شود که فى نفسه مطلوب و به دور از آلودگى ظاهرى و باطنى باشد و نقطه مقابل آن، «خبث» است؛ یعنى چیزى که ظاهرا و باطنا آلوده، و فى نفسه مایه اکراه است (مصطفوى، 1360، ج 7، ص 151). در تعریف دیگرى، طیب به چیزى که حواس و نفس از آن لذت ببرد اطلاق مى شود (راغب اصفهانى، 1412ق، ج 1، ص 527).
3. حیات طیبه از منظر مفسّران
پیرامون ظرف وقوع حیات طیبه، دیدگاه هاى متفاوتى از سوى مفسّران مطرح شده که مى توان همه آنها را در قالب چهار دیدگاه ذیل بیان نمود:
الف. وقوع حیات طیبه در دنیا: دیدگاه اول، معتقد به وقوع حیات طیبه در دنیا است؛ زیرا با توجه به ادامه آیه 97 سوره «نحل»، که در آن سخن از جزاى الهى به نحو احسن به میان آمده، استفاده مى شود که حیات طیبه مربوط به دنیا، و جزاى احسن مربوط به آخرت است (فخررازى، 1420ق، ج 20، ص 267؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 11، ص 394). قول اکثر مفسّران بر این دیدگاه است.
بر اساس این دیدگاه، معانى و نظرات متفاوتى در این زمینه بیان شده است که عبارتند از:
1. قناعت. بنا بر فرموده حضرت على علیه السلام و روایت وارده از حسن بصرى، ابن عباس و زیدبن وهب بن منبّه، مراد از حیات طیبه، قناعت است. در حکمت 229 نهج البلاغه آمده: از حضرت على علیه السلام سؤال شد: منظور از حیات طیبه چیست؟ حضرت در جواب فرمودند: زندگى با قناعت (نهج البلاغه، 1379، ص 677). البته مفهوم این سخن حضرت، محدود کردن حیات طیبه به قناعت نیست، بلکه منظور از آن، بیان مصداق و نمونه روشنى از آن است؛ زیرا اگر با وجود داشتن همه چیز، روح قناعت را از انسان بگیرند، براى او چیزى جز رنج و نگرانى باقى نمى ماند، ولى اگر انسان روح قناعت داشته باشد همواره آسوده خاطر است و در آرامش به سر مى برد (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 11، ص 395).
2. از ابن عباس، سعید جبیر و عطا و ضحّاک روایت شده که مقصود از آن، رزق و روزى حلال است.
3. بنا بر روایت على بن ابى طلحه از ابن عباس، مراد از حیات طیبه، سعادت است.
4. بنا بر گفته مقاتل بن حیّان، زندگانى در طاعت خداوند، مراد از حیات طیبه است.
5. قتاده، رزق روزبه روزرامعناى حیات طیبه دانسته است.
6. حیات طیبه یعنى: رزق پاکیزه و عمل صالح.
7. ابوبکر الوراق آن را شیرینى طاعت معنا کرده است.
8. بنا بر گفته ماوردى، عافیت و راضى بودن به قضاء الهى معناى حیات طیبه است (ابن جوزى، 1422ق، ج 2، ص582؛ ابوالفتوح رازى، 1408ق، ج12، ص89؛ شوکانى، 1414ق، ج 3، ص 231؛ طبرسى، 1372، ج 6، ص 593).
ب. وقوع حیات طیبه در آخرت: دیدگاه دوم، معتقد به وقوع حیات طیبه در آخرت است. از مجاهد، قتاده، ابن زید و حسن روایت شده که حیات طیبه همان زندگى در بهشت است؛ زیرا بهشت، حیاتى است که مرگ، فقر، بیمارى، هلاکت و شقاوت در آن راه ندارد (فخررازى، 1420ق، ج 20، ص 268). برخى از مفسّران نیز قایل به این دیدگاه هستند (آلوسى، 1415ق، ج 7، ص 462؛ مغنیه، 1424ق، ج 4، ص 551؛ فضل اللّه، 1419ق، ج 13، ص 296).
ج. وقوع حیات طیبه در قبر: دیدگاه سوم، معتقد به وقوع حیات طیبه در قبر است. همان گونه که از سدى و شریک نقل شده، حیات طیبه در قبر حاصل مى شود؛ زیرا انسان به واسطه مرگ، از رنج ها و سختى هاى دنیا آسوده شده و به آرامش مى رسد (ابن جوزى، 1422ق، ج 2، ص 582؛ فخررازى، 1420ق، ج 20، ص 268).
د. حیات طیبه، حیات روحى و معنوى: برخى از مفسّران، حیات طیبه را حیات روحى و معنوى دانسته و چنین گفته اند: مراد از احیاء «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً» بخشیدن و افاضه حیات است. و مقصود از حیات طیبه، در آیه شریفه این است که خداوند سبحان به انسان باایمانى که عمل شایسته انجام مى دهد زندگى جدیدى، غیر از زندگى معمول عطا مى کند. البته مقصود از این سخن، تغییر حیات نیست (مثل تغییر حیات خبیث به حیات طیب)؛ زیرا در این صورت، اینچنین مى فرمود: ما حیات او را طیب مى کنیم. ولى فرمود: ما او را به حیات طیب زنده مى سازیم. در عین حال، باید توجه داشت با اینکه حیات طیبه براى مؤمن حیاتى نو و اختصاصى است، ولى جدا از زندگى عرفى و عمومى مردم نیست؛ همان گونه که جمله «یَمْشىِ بِهِ فىِ النَّاس» (انعام: 122) چنین پیامى دارد. اختلاف حیات طیبه با زندگى معمولى در مرتبت و منزلت است، نه در عدد و شماره؛ بنابراین، کسى که داراى حیات طیبه است دو گونه زندگى ندارد، بلکه زندگى اش نسبت به قبل قوى تر و واجد آثار بیشترى است. وصف آن به طیب نیز، گویاى خالص بودن آن از هرگونه خباثت و آلودگى است (طباطبائى، 1417ق، ج 12، ص 343؛ جوادى آملى، 1375، ج 1، ص 215).
خداوند در مورد این دسته افراد مى فرماید: «... أُوْلَئکَ کَتَبَ فىِ قُلُوبهِِمُ الْایمَانَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْه...» (مجادله: 22) خداوند پس از اشاره به مردمى که به خاطر ایمان به خدا و روز جزا، با دشمنان خدا، هرچند پدر یا پسر یا برادرشان باشد دوستى نمى کنند، جمله فوق را در توصیف ایشان فرمود. مراد از «کَتَبَ فىِ قُلُوبهِِمُ الْایمَانَ»، ثبوت ایمان در قلوب ایشان است، به گونه اى که تغییر و زوال در آن راه نداشته باشد و مراد از «أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْه» این است که خداوند روح دیگرى غیر از روح بشرى، که مؤن و کافر در آن مشترکند، به مؤمنان عنایت مى کند که به واسطه آن، مؤمن قدرت و شعور جدیدى کسب مى کند. این قدرت و شعور، همان روح ایمانى است که انسان به واسطه آن حیات دیگرى مى یابد که همان حیات طیبه است (طباطبائى، 1417ق، ج 19، ص 196ـ197؛ قرشى، 1377، ج 11، ص 77؛ مدرسى، 1419ق، ج 15، ص 194؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 23، ص 471). بانو امین در مخزن العرفان ذیل آیه 97 سوره «نحل» معتقد به چنین مضمونى راجع به حیات طیبه است. سید قطب نیز حیات طیبه را حیات معنوى مى داند؛ حیاتى که انسان در پى اتصال و اعتماد به خداوند، از سلامتى، آرامش، رضایت و برکت برخوردار مى شود (سید قطب، 1412ق، ج 4، ص 2193).
راه هاى دستیابى به حیات طیبه
قرآن کریم، نیل به حیات طیبه را مستلزم دو عامل اساسى «ایمان» و «عمل صالح» مى داند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِن ذَکَرٍأَوْأُنثىَ وَهُوَمُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوهً طَیِّبَة...»(نحل: 97).
1. ایمان
«ایمان» از ریشه امن، و معناى اصلى آن، امنیت دادن است و در اصطلاح، به معناى قرار گرفتن عقیده در قلب است. گویى مؤمن در پرتو ایمان مى تواند باورهاى خود را از گزند شک و تردید در امان نگاه دارد (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 45). در جاى دیگر، ایمان به چیزى را، علم و تصدیق به آن، به اضافه التزام به لوازم آن مى دانند، به گونه اى که آثار علم در عمل ظاهر شود و چون علم و عمل از امورى است که شدت و ضعف مى یابد، بنابراین، ایمان عبارت است از علم و التزام به چیزى که دچار شدت و ضعف شود. گویى ایمان، صرف اعتقاد نیست، بلکه التزام به آثار و لوازم عملى آن ضرورى است (همان، ج 18، ص 258).
2. عمل صالح
هر فعلى را که حیوان از روى قصد انجام دهد «عمل» گویند. عمل اخص از فعل است؛ زیرا فعل، گاه به حیواناتى که کارى بدون قصد از آنها سر مى زند نسبت داده مى شود و گاه در مورد جمادات به کار مى رود (راغب اصفهانى، 1412ق، ج 1، ص 587). «صلاح» نیز در لغت، ضد «فساد» است (ابن منظور، 1414ق، ج 2، ص 516). هرچند صلاحیت عمل صالح در قرآن بیان نشده، ولى براى آن آثارى ذکر شده که مى توان فهمید عمل صالح، عملى است که براى رضاى خدا انجام شود: «وَ الَّذِینَ صَبرُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِّم...» (رعد: 22) و صلاحیت اجر و پاداش را داشته باشد: «ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا» (قصص: 80) و دیگر اینکه عمل صالح، کلمه طیب را بالا مى برد. «... إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکلَمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّلِحُ یَرْفَعُهُ...» (فاطر: 10) مقصود از کلمه «طیب»، عقاید حقه همچون توحید، و مقصود از صعود آن، تقربش به سوى خداست و عمل صالح، هر عملى است که مطابق عقاید حق و سازگار با آن باشد (طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 23ـ24).
بنابراین، آیه شریفه، رسیدن به حیات طیبه را مستلزم دو رکن مى داند: یکى، حسن فعلى و دیگرى، حسن فاعلى. اگر انسان، مؤمن و معتقد به خداوند باشد ولى عمل صالح انجام ندهد و یا عمل صالح انجام داده ولى عملش خالى از ایمان و عقیده به مبدأ و معاد باشد، به حیات طیبه نمى رسد (جوادى آملى، 1375، ج 1، ص 213). از طرفى، عمل صالحى که از فردى بى ایمان صادر شود، اثرى نداشته و عملش حبط مى شود؛ همان گونه که خداى تعالى فرمود: «... وَمَن یَکْفُرْ بِالْایمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فىِ الاَخِرَةِ مِنَ الخْاسِرِینَ» (مائده: 5) (طباطبائى، 1417ق، ج 12، ص 342).
اما باید در نظر داشت که تأثیر ایمان و عمل صالح در راه یابى انسان به حیات طیبه، خود مقید و مشروط به هدایت است که در آیه 82 سوره «طه» بدان اشاره شده است: «وَ إِنىِّ لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا ثمَُّ اهْتَدَى»؛ و من هر که را توبه کند، و ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، مى آمرزم.
بر اساس شأن نزول وارده در مورد آیه 82 سوره «طه»، آیه راجع به بنى اسرائیل است که معتقد به خدا و رسالت موسى بودند، ولى از قبول ولایت او سر باز مى زدند. مى توان گفت: مراد از «اهتداء» در آیه فوق، پذیرش ولایت رسول خداست؛ ولایتى که خداوند تشریع و اطاعت آن را نیز واجب کرده است (همان، ج 14، ص 189). در مجمع البیان، ذیل آیه 82 سوره «طه»، از امام باقر علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمودند: مراد از اهتداء، اهتداء به ولایت اهل بیت است. به خدا سوگند، اگر کسى خدا را در تمام عمرش بین رکن و مقام عبادت کند، آن گاه بدون ولایت ما بمیرد، به صورت، در آتشش مى کنند (طبرسى، 1372، ج 7، ص 39).
مظهریت صفات الهى با حیات طیبه
با کمى دقت در توضیحات فوق، به روشنى مى توان به ارتباط ایمان و عمل صالح با مظهریت صفات الهى در حیات طیبه دست یافت؛ زیرا انسان به واسطه ایمان، عمل صالح و پذیرش ولایت، قابلیت قرب الهى و ورود به رحمت رحیمى پروردگار را پیدا کرده و بدین واسطه، مظهر خلیفه اللّه و اسماء و صفات الهى در حیات طیبه مى گردد.
«خلیفه» به معناى جانشین است و کسى که جانشین دیگرى مى شود باید همه شئون وجودى و آثار و احکام و تدابیرش، حاکى از مستخلف باشد. خداوند مسمى به اسماءالحسنى و متصف به صفات علیا و منزه از هرگونه عیب و نقصى است (طباطبائى، 1417ق، ج 1، ص 115). ازاین رو، انسانى که با قرب به درگاه الهى شایستگى خلافت خداوند را پیدا مى کند، آیینه کامل صفات الهى شده و تمامى حرکات و سکناتش نمایش اسماءاللّه مى گردد.
رسالت دین
انسان براى جانشینى حق، عبد صالح خدا شدن و بیرون آمدن از حصار فیزیکى دنیا و نیل به حیات برتر، نیازمند راهنماست و به تنهایى نمى تواند طى مسیر کند. دین، این رسالت مهم را بر عهده گرفته و با فرستادن پیامبران براى راهنمایى انسان و آموختن آیین بندگى به او، سعى در رهایى انسان از دلبستگى به دنیاى مادى و آزادى او از بردگى هوا و هوس دارد. ازاین رو، توسط پیامبر از همه انسان ها براى رسیدن به حیات برتر دعوت به عمل آورده و مى فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (انفال: 24)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خواند که شما را حیات مى بخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل مى شود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآورى مى شوید.
خداوند پس از دعوت مؤمنان به اطاعت از خداوند و رسولش، براى دومین بار ایشان را به استجابت نداى حق فرامى خواند؛ دعوتى که حقیقت امر، و رکن واقعى آن، زنده کردن انسان و خروج او از پرتگاه فنا و هلاکت است (طباطبائى، 1417ق، ج 9، ص 42). از نظر قرآن، کسانى که به نداى حق پاسخ مثبت بدهند، پس از پذیرش دعوت الهى، منور به نور ایمان شده و همچون زندگانى هستند که پس از مرگ زندگى یافته اند؛ همان طور که قبل از آن همچون مردگانى بودند که از نعمت حیات محروم بودند: «أَوَ مَن کاَنَ مَیْتا فَأَحْیَیْنَاه» (انعام: 122) (همان، ج 17، ص 337). براى اینان مرگ معنایى نخواهد داشت. آنان زندگان جاویدى هستند، همانند شهدا، که خداوند در وصف آنها فرمود: «وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقْتَلُ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْیَاءٌ وَ لَاکِن لَّا تَشْعُرُون» (بقره: 154). نشانه زنده دلى این دسته، پذیرش هشدارهاى قرآن است: «لِّیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیّا وَ یحَقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِین» (یس: 70)؛ زیرا مؤمنانى که زنده و بیدارند، در برابر دعوت قرآن لبیک گفته و در مقابل آنها، گروه کفار، مردگانى هستند که در برابر آیات الهى واکنش نشان نداده و آیات الهى در آنها اثرى ندارد (سید قطب، 1412ق، ج 5، ص 2975؛ طوسى، بى تا، ج 8، ص 474؛ مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 18، ص 442). قرآن این دسته از انسان ها را که تحت تأثیر کلام حق قرار نمى گیرند مرده مى انگارد: «فَإِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتىَ وَ لَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِین» (روم: 52)؛ زیرا قلبشان شبیه سنگ شده که هیچ تأثیرپذیرى ندارد. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَالِکَ فَهِىَ کاَلحْجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً...» (بقره: 74).
سیدقطب در تفسیرش، ذیل آیه 24 سوره «انفال» آورده است: حیاتى که خدا و پیغمبرش انسان را به سوى آن دعوت مى کنند حیات به همه اشکال و معانى آن است. دعوت آنها، دعوت به عقیده اى است که قلوب و عقل ها را زنده کرده و از کمند جهل و خرافه، از فشار وهم و اسطوره و از عبودیت غیر خدا خارج، و به سوى شریعتى مى خواند که آزادى انسان و کرامتى را که توسط شریعت براى انسان به ارمغان آورده شده فریاد مى زند؛ آزادى و کرامتى که همه انسان ها زیر سایه شریعت، از حق یکسانى نسبت به آن برخوردارند. دینى که انسان را به سمت قوت و عزت خوانده و از یوق بندگى بندگان خدا آزاد و به سمت بندگى خدا دعوت مى کند. نیز انسانیتى را که خداوند به انسان موهبت کرده و توسط طاغوتیان سلب شده، به او بازمى گرداند (سید قطب، 1412ق، ج 3، ص 1494).
حیات طیب و زندگى دنیا
خداوند به کسانى که با علم به زوال پذیرى دنیا و خوشى هاى زودگذر آن، از علایق و خوشى هاى آن چشم پوشیده و با صبر در مقابل خواهش ها و هواهاى نفسانى، با انجام ایمان و عمل صالح، خود را براى رسیدن به خوشى هاى دایمى آماده مى کنند، وعده حیات طیبه مى دهد (طباطبائى، 1417ق، ج 12، ص 339) و مى فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُون» (نحل: 97)؛ هر کس کار شایسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، درحالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند، خواهیم داد.
البته باید در نظر داشت که چشم پوشى از علایق و خوشى هاى دنیا، نباید به منزله ترک دنیا، زینت ها و مواهب مادى که خداوند براى انسان آفریده تلقى شود. همان گونه که خداوند در آیه ذیل، در مقام مذمت و سرزنش کسانى است که به گمان زهد و پارسایى، ترک دنیا کرده و خود را از زینت ها و نعمت هایى که خداوند براى انسان آفریده تا به وسیله آن خود را آراسته کنند، محروم مى کنند (امین، 1361، ج 5، ص 197): «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (اعراف: 32)؛ بگو: چه کسى زینت هاى الهى را که براى بندگان خود آفریده، و روزى هاى پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: اینها در زندگى دنیا، براى کسانى است که ایمان آورده اند (اگرچه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند ولى) در قیامت، خالص (براى مؤمنان) خواهد بود. این گونه آیات (خود) را براى کسانى که آگاهند، شرح مى دهیم.
زینت از «زین» در مقابل «شین»، به معناى چیزهایى است که عیوب و نواقص انسان را مى پوشاند (طباطبائى، 1417ق، ج 8، ص 80). در برخى از تفاسیر، منظور از زینت ها، لباس هایى است که مردم خود را به وسیله آن زینت مى دهند (طبرسى، 1372، ج 4، ص 639). اخراج زینت، به معناى انواع زینت هایى است که مورد پسند اجتماع، و باعث جذب مردم شود و انسان بتواند به وسیله آن، حس تنفر را از خود دور کند. «طیبات» چیزهایى است که موافق با طبع انسان باشد، و داراى انواع مختلفى است؛ از جمله: غذاهایى که انسان به وسیله آن ارتزاق کرده و چیزهایى که انسان در بقا و دوامش بدان ها نیازمند است؛ از قبیل طعام، غذا، مسکن و... (طباطبائى، 1417ق، ج 8، ص 80؛ قرشى، 1377، ج 3، ص 399). اما باید در نظر داشت که امکانات و نعمت هاى دنیا، باید وسیله اى براى رسیدن به سعادت اخروى باشد، همان گونه که خداوند، پس از بیان داستان قارون و ثروت هنگفتش، که از آن در راه خدا و رسیدن به سعادت اخروى استفاده نکرد، مى فرماید: «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»(قصص: 77)؛ و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکى کرده، نیکى کن و هرگز در زمین در جست وجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد.
یعنى از آنچه که خداوند از مال دنیا به تو ارزانى داشته و در دنیا قسمت و روزى تو کرده، در راه آبادانى و اصلاح آخرتت استفاده کن؛ زیرا حقیقت بهره انسان در دنیا و آنچه براى او باقى مى ماند، همان مقدارى است که براى آخرتش استفاده برده است. در ادامه آیه مى فرماید: از آنچه خداوند به شما ارزانى داشته در جهت احسان، نیکى و انفاق به مردم استفاده کنید نه در جهت فساد بر روى زمین (سبزوارى نجفى، 1406ق، ج 5، ص 306؛ طبرسى، 1372، ج 7، ص 416)؛ زیرا استفاده از لذایذ و طیبات، و صرف آن براى آبادانى و رسیدن به تمتعات دنیا و عدم بهره بردارى و ذخیره سازى براى آخرت، موجبات شقاوت و بدبختى، و باعث عذاب ذلت بار الهى در روز آخرت است. همان گونه که خداوند پس از حساب رسى کافران، علت عرضه شدن ایشان بر آتش جهنم را چنین بیان مى کند: «وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ» (احقاف: 20)؛ آن روز که کافران را بر آتش عرضه مى کنند به آنها گفته مى شود: از طیبات و لذایذ در زندگى دنیا خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید، اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استکبارى که در زمین بناحق کردید و به خاطر گناهانى که انجام مى دادید جزاى شما خواهد بود.
بنا بر آنچه بیان شد، مى توان فهمید که قرآن حیات دنیا و استفاده از نعم و امکانات آن را نفى نمى کند، بلکه دنیایى مورد مذمت قرآن است که بدون در نظر گرفتن آخرت در جهت برآورده کردن هوا و هوس هاى زندگى زودگذر دنیا سپرى شود. ازاین رو، پویندگان حیات طیبه، به زندگى دنیا و جلوه هاى آن از مال و زن و فرزند بى توجه نیستند. در نظر اینان، رسیدن به این دسته از مطلوب ها نیز دوست داشتنى است؛ اما به دست آوردن آنها، نهایت هدف زندگى محسوب نمى شود، بلکه آنها از این مطلوب هاى دنیایى به عنوان نردبان ترقى براى نیل به حیات برتر و رسیدن به حقایقى والا استفاده مى کنند که داشته هاى دنیایى، قدرت برابرى با آنها را ندارد. این دسته از انسان ها دنیا را براى خود هزینه مى کنند، برخلاف دنیاطلبان که خود را براى دنیا هزینه مى کنند و چون محبوب و مطلوب آنها خداوند است، در دنیا درصدد یافتن چیزهایى هستند که آنها را به خداوند نزدیک کند؛ به همین دلیل، برخلاف دنیاطلبان، در رفتن به جبهه و جهاد از یکدیگر سبقت گرفته و هنگام جهاد، خود را در حال تجارت با خدا مى بینند: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدا عَلَیْهِ حَقّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (توبه: 111)؛ خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خریدارى کرده، که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد (به این گونه که:) در راه خدا پیکار مى کنند، مى کشند و کشته مى شوند. این وعده حقى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟ اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى که با خدا کرده اید و این است آن پیروزى بزرگ.
ایشان از هر آنچه که آنها را از خداوند دور کند و موجبات خشم و غضب او را فراهم کند، دورى مى کنند. براى مثال، آیات 28ـ29 سوره «مائده» که ناظر به اولین نزاع فرزندان آدم است، مى تواند بیانگر این مسئله باشد؛ زیرا یکى از دو برادر با حسادت درصدد کشتن دیگرى است؛ اما دیگرى از ترس اینکه مبادا جزء ستمکاران شده و مشمول غضب الهى گردد، چنین قصد سویى نمى کند. پویندگان حیات طیبه، براى دنیا و آخرتشان دعا مى کنند: «وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (بقره: 201)؛ و بعضى مى گویند: «پروردگارا! به ما در دنیا نیکى عطا کن و در آخرت نیز نیکى مرحمت فرما و ما را از عذابِ آتش نگاه دار.
در نظر ایشان، رسیدن به ثواب الهى، از به دست آوردن دارایى و مکنت دنیا بهتر است: «وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» (قصص: 80)؛ اما کسانى که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «واى بر شما! ثواب الهى براى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمى کنند (جمشیدى، 1383، ص 87ـ92).
اینان کسانى هستند که حاضرند بهترین متاع خود، یعنى جانشان را براى کسب رضاى الهى به خالق خود بفروشند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَاد»(بقره: 207)؛ بعضى از مردم (باایمان و فداکار، همچون على علیه السلام در لیله المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلى الله علیه و آله)، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
ایشان از جمله مصادیق این آیه شریفه هستند: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِاللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» (نور: 37)؛ مردانى که نه تجارت و نه معامله اى آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند. آنها از روزى مى ترسند که در آن، دل ها و چشم ها زیر و رو مى شود. بدین واسطه، مظهر اسماءاللّه و تجلى حق در روى زمین مى شوند.
آثار و دستاوردهاى دنیوى و اخروى ایمان و عمل صالح انسان
ایمان و عمل صالح به عنوان راه هاى دستیابى انسان به حیات طیبه، آثارى را از خود بر جاى مى گذارند. این آثار، براى انسان ها با توجه به میزان ایمان و عمل صالحى که انجام مى دهند از شدت و ضعف برخوردار است. اما برخى از این آثار مخصوص کسانى است که با استفاده درست از این دو سلاح، به حیات طیبه به معناى واقعى آن دست یافته اند. در ذیل، به برخى از این آثار اشاره مى شود:
1. پررنگ شدن نقش خدا در تمامى شئون زندگى
هر حیاتى نیازمند عنصر روح افزایى است که در پرتو آن، اصل حیات و مسائل جانبى آن، اعم از جنگ و صلح و دوستى و دشمنى و...، امکان تبیین معقول و منطقى پیدا کند. به عبارتى، هر حیاتى نیازمند محورى است که تمامى مسائل زندگى در پرتو آن محور، معنا و مفهوم مى یابد. همین محوریت است که انسان را به سوى خود کشانده و اعمال و رفتار او را سازمان دهى مى کند و انسان همواره در سعى و تلاش براى یکسان کردن رفتار و اعمالش با محور زندگى اش است.
محوریت زندگى، در حیات طیبه، خداوند است؛ ازاین رو، هر آنچه در این مرحله از زندگى از انسان سر مى زند با محوریت او، و در جهت رضاى اوست. قرآن کریم در آیات 285 سوره «بقره» و 162 سوره «انعام»، محوریت خداوند را به تصویر مى کشد:«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»(بقره: 285). «قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (انعام: 162). هرقدر انسان به این محور پایدارتر باشد، بهره مندى او از حیات طیب بیشتر است. یکى از راه هاى بهره مندى از این حیات با محوریت اللّه، ذکر و یاد خداوند است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوااللَّهَ ذِکْرا کَثِیرا وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً» (احزاب: 41ـ42). فراموشى ذکر و یاد خداوند، مساوى است با سقوط انسان در دامن حیاتى دیگر، با محوریتى غیر از اللّه، که نتیجه آن جز گمراهى و تحیر، چیز دیگرى نخواهد بود: «... وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطا» (کهف: 28). به همین علت، خداوند انسان را از فراموشى یادش بر حذر مى دارد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ...» (منافقون: 9). یاد خدا یعنى: ورود او به عنوان تنها عامل زیستن، خود را در محضر او دانستن، حذر کردن از معصیت، و توجه قلبى به هدف و پایانى که رو به سوى ماست (همان، ص 39ـ44). و کسى که حیاتش بر محوریت اللّه دور مى زند، تمامى اعمال و صفاتش شمه اى از صفات پروردگار کریم است.
2. افزایش علم و دانایى
یکى از دستاوردهاى حیات طیبه، افزونى دانش راه یافتگان به حیات طیبه است: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» (انعام: 122)؛ آیا کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسى است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه براى کافران، اعمال (زشتى) که انجام مى دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.
خداوند پس از اشاره به حال دو دسته مؤمنان و کافران در آیات گذشته، در این آیه با ذکر مثالى به بیان حقیقت حال ایشان پرداخته و انسان هاى کافر را بسان مردگانى مى داند که با وجود حیات جسمانى دچار مرگ معنوى شده و از نعمت حیات محرومند، اما پس از پذیرش هدایت الهى و منور شدن به نور ایمان، بسان زندگانى هستند که پس از مرگ نعمت حیات یافته اند. مقصود از «نور» در این آیه، علم و دانش سودمندى است که انسان به واسطه آن به سوى حق هدایت، و توسط آن به عمل صالح اعتقاد مى یابد (طباطبائى، 1417ق، ج 12، ص 342). چنین اشخاصى به واسطه علم و قدرتى که زاییده ایمان است و خداوند به آنها عنایت فرموده، قدرت مى یابند که چیزها را همان گونه که هست، ببینند. و به این واسطه مى توانند حق را از باطل تشخیص داده و از صمیم قلب از مظاهر فریبنده دنیا و زرق و برق هاى آن دست بشویند و با تمام وجود رو به سوى خداوند عزیز کرده و در پرتو عزت او، خود را در برابر وسوسه هاى شیطان مصونیت بخشند. ایشان با تقرب به ذات اقدس اله، جز از خشم و غضب خدا از چیز دیگرى نمى هراسند. بدین ترتیب، اینان رو به روى خدا زندگى جاودانه اى را مى بینند که جز جمال و زیبایى، نور و مال و قدرت، چیز دیگرى در آن نیست؛ زندگى که کارگردان آن خداوند بخشنده و مهربان است (همان). خداوند به این دسته از انسان ها زندگى جاویدى عنایت مى کند که با مرگ پایان نمى پذیرد، بلکه اینان پس از مرگ نیز تحت ولایت خداوند مصون و محفوظند؛ زندگى که بدور از سختى و شقاوت و خوف و خطر، و سراسر سعادت و امنیت و سلام و بهجت است. صاحبان آن، غرق در حب الهى و تقرب به درگاه اویند. چیزهایى را مى بینند و مى شنوند و مورد تعقل قرار مى دهند که دیگران از دیدن و شنیدن و فهم آن محرومند و با وجود اینکه حرکات و سکناتشان شبیه دیگر مردم است، از شعور و اراده اى غیر شعور و اراده دیگران برخوردارند (همان، ج 7، ص 337).
3. آرامش و وقار
از دیگر ویژگى هاى حیات طیبه، برخوردارى از آرامش روانى و خرسندى خاطر است. قرآن کریم مى فرماید: «... فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» (انعام: 48)؛ ... آنها که ایمان بیاورند و (خویشتن را) اصلاح کنند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى شوند.
نیز مى فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (احقاف: 13)؛ کسانى که گفتند: پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت کردند، نه ترسى براى آنان است و نه اندوهگین مى شوند.
«خوف»، ترس از مکروهى است که واقع خواهد شد؛ مانند ترس از عذابى که واقع مى شود یا محرومیت از بهشتى که وعده داده شده، و «حزن»، اندوه از مکروهى است که واقع شده است؛ مانند اندوه از بدى هایى که از مؤمن سر زده و خیراتى که در اثر آنها از دست داده است (همان، ج 17، ص 389ـ390). گویى خوف و ترس مربوط به حوادث آینده، و حزن مربوط به حوادث گذشته است (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 20، ص 274). از طرفى، کسى که همه هستى را تحت مالکیت خداوند مى داند و کسى را در سلطنت بر آنها با خداوند شریک نمى داند، مالکیت خداوند را بر همه چیز حقیقى، و خود را مالک اعتبارى داشته هایش مى بیند، هیچ خوف و اندوهى در دلش راه ندارد؛ زیرا چیزى ندارد که خوف از دست دادن آن را داشته باشد و یا به خاطر چیزهایى که از دست داده اندوهگین باشد (همان، ج 10، ص 90).
4. قول ثابت
«یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ...» (ابراهیم: 27)؛ خداوند کسانى را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مى دارد؛ هم در این جهان، و هم در سراى دیگر... .
پس از آنکه خداوند در خلال آیات 24 تا 26 سوره «ابراهیم»، حال کفر و ایمان، مؤمن و کافر را در قالب دو مثال ترسیم مى کند، به بیان سرنوشت نهایى ایشان پرداخته و براى ایمان آورندگان به خدا، قول ثابت در دنیا و آخرت را وعده مى دهد. مقصود از «قول ثابت»، اعتقاد و عزمى است که انسان بر آن ایستادگى کرده و عملاً از آن منصرف نمى شود. شبیه همین معنا در این کلام خداوند است که فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (احقاف: 13). مقصود از آن اعتقاد، کلمه توحید و شهادت به یگانگى خداوند است (همان، ج 12، ص 51). ازاین رو، کسانى که در دنیا به قول ثابت رسیده اند، اگر در دنیا مورد آزمایش قرار گیرند، از آزمایش الهى سربلند بیرون آمده و سخن و طرز فکرشان عوض نخواهد شد و اگر در برزخ از اعتقاداتشان سؤال شود، همانند دنیا سربلند و سرفراز بیرون مى آیند (طبرسى، 1377، ج 2، ص 248). ایشان در جواب سؤال ها سخن ثابتى دارند و در امتحانات بعد از مرگ بر سخنشان ثابت و استوارند (جوادى آملى، 1375، ج 1، ص 229).
5. جاودانگى
«مَا عِندَکمُ یَنفَدُ وَ مَا عِندَاللَّهِ بَاقٍ...» (نحل: 96)؛ آنچه نزد شماست فانى مى شود، اما آنچه نزد خداست باقى است.
کسى که به واسطه حیات طیبه زنده مى شود، به علت حضور در عالم عنداللّه، از ابدیت برخوردار مى گردد؛ چون جهان طبیعت معلول حرکت و دگرگونى و زوال است. با پشت سر گذاشتن آن و ورود به عالم ماوراء طبیعت، به حصن جاوید خدا راه مى یابد و از دگرگونى و مرگ مصون و محفوظ است (همان، ج 1، ص 221). این خود نشانه اى از مظهریت اسماء و صفات الهى در انسان است؛ یعنى همان گونه که خداوند باقى است و فنا در او را ندارد، انسانى که مظهر اسماء و صفات بارى تعالى مى شود با ورود به حصن جاوید حق، از فنا به دور است و از ابدیت برخوردار مى شود.
6. حسن عاقبت
«الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْالصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ» (رعد: 29)؛ آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند،پاکیزه ترین(زندگى)نصیبشان است وبهترین سرانجام ها.
خداوند در این آیه از عاقبت خوش و سرانجام نیک کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند خبر داده و نتیجه آن را زندگى پاکیزه در دنیا و فرجام نیک در آخرت معرفى مى کند (مصطفوى، 1380، ج 12، ص 183).
7. مؤدت
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّا»(مریم: 96)؛ مسلما کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبتى براى آنان در دل ها قرار مى دهد.
خداوند بدون اسباب و واسطه اى، مودت و محبتى از کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند در دل هاى دیگران قرار مى دهد. بنا بر روایات وارده، این آیه در شأن حضرت على علیه السلام و مراد از «ود»، ولایت ایشان است (حسینى شاه عبدالعظیمى، 1363، ج 8، ص 232).
8. جانشینى روى زمین
«وَعَدَاللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئا...» (نور: 55)؛ خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند وعده مى دهد که قطعا آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل مى کند، آنچنان که تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت.
خداوند در این آیه، استخلاف در زمین و تمکن در دین را به کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند وعده داده است. منظور از آن، ارث بردن زمین و تسلط آنها بر زمین است که این جانشینى، خود قائم به ایجاد اجتماع صالح است. و مراد از تمکین در دینشان این است که دینشان را ثابت و پابرجا نگه داشته و از نفاق حفظ مى کند، به گونه اى که اختلاف در اصول و سهل انگارى در اجراى احکام و عمل به فروعات آن، دین را متزلزل نکند (طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 155).
9. داخل شدن در جمع صالحان
«وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ»(عنکبوت: 9)؛ و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، آنها را در زمره صالحان وارد خواهیم کرد.
بنده صالح به کسى گفته مى شود که هیچ گونه فسادى در عقاید، اخلاق، افعال و... (همچون شک، سهو، نسیان، خطا و اشتباه) نداشته باشد. اینها همه خصوصیات معصومان (انبیا و ائمّه اطهار علیهم السلام) است و ازاین رو، مؤمنانى که از معاصى اجتناب کرده و اعمال صالح انجام دهند، خداوند آنها را در زمره صالحان قرار داده و با ایشان محشور مى کند (طیب، 1378، ج 10، ص 295).
10. دخول در رحمت الهى
«فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ» (جاثیه: 30)؛ اما کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى کند؛ این همان پیروزى بزرگ است.
داخل شدن در رحمت بى انتهاى الهى، از دیگر عنایات خداوند به این دسته است. رحمت الهى داراى مفهوم وسیعى است که دنیا و آخرت را دربر مى گیرد و در آیات قرآن به معانى گوناگون، از جمله هدایت، نجات از چنگال دشمن، باران پربرکت و نعمت هایى همچون نور و ظلمت، برخوردارى از مواهب الهى، آمرزش گناهان، وفور نعمت و دفع بلیّات، توفیق عبادات، حفظ از خطرات، آسانى حساب، عبور از صراط و دخول در بهشت اطلاق شده است (مکارم شیرازى و دیگران، 1374، ج 21، ص 283؛ طیب، 1378، ج 12، ص 127). علّامه طباطبائى، رحمت الهى را افاضه الهى مى داند که انسان به واسطه آن، فیض شایستگى و آمادگى دخول در رحمت الهى را مى یابد (طباطبائى، 1417ق، ج 18، ص 179) و به واسطه برخوردارى از رحمت رحیمى پروردگار، به نهایت کمال خویش مى رسد.
موانع رسیدن به حیات طیبه
موانع رسیدن به حیات طیبه براى انسان ها با توجه به شأن و درجه معنوى شان متفاوت است. به نظر مى آید که مسئله غفلت از یاد خداوند، مهم ترین مانع در طریق دستیابى به حیات طیبه باشد؛ زیرا غفلت از یاد خداوند باعث اقبال انسان به دنیا و دلبستگى به آن مى شود: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا» (غافر: 29)؛ حال که چنین است از کسى که از یاد ما روى مى گرداند و جز زندگى مادى دنیا را نمى طلبد، اعراض کن. حب دنیا کم کم باعث فراموش شدن یاد مرگ و حیات آخرت مى شود: «إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ» (یونس: 7)؛ آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند، و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند، و آنها که از آیات ما غافلند. انسان با فراموشى این مهم، و غفلت از یاد حق، پاى در مسیر اشتباه مى گذارد و به جاى پیروى از خداوند، پیرو هواى نفس خویش مى شود: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ»(جاثیه: 23)؛ آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده اى افکنده است؟ با این حال، چه کسى مى تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکر نمى شوید؟
این دسته از انسان ها با حذف محوریت خدا در زندگى خویش، و رجوع به جنبه حیوانى خود، قابلیت بازتاب صفات پروردگارى را از دست داده، و با تجاوز از حدّ بشریت، که خلیفه اللهى است، هویت خویش را تباه مى کنند (پرچم، 1387).
نتیجه گیرى
از مجموعه مباحث ارائه شده در این مقاله موارد زیر را مى توان استنتاج کرد:
1. حیات حقیقى از آنِ خداوند است و همه موجودات بهره اى از آن را دارا مى باشند. خلقت جهان، مظهر رحمت رحمانى پروردگار است که از این طریق، هر موجودى به کمال خویش دست مى یابد. انسان نیز به واسطه همین رحمت به کمال خویش، یعنى مقام خلیفه اللهى و مظهریت صفات الهى مى رسد.
2. حیاتى که قرآن در راستاى خلیفه اللهى به انسان معرفى مى کند، حیات طیبه است که مظهرى از حیات حقیقى خداوند است. حیات طیبه به نوعى حیاتى اخلاقى است؛ زیرا زمانى که اخلاق انسان مظهر اخلاق الهى شود، توانایى رسیدن به قرب الهى و دستیابى به مقام خلیفه اللهى را پیدا مى کند.
3. با توجه به آنچه مفسّران در مورد مفهوم حیات طیبه گفته اند، مى توان اینچنین برداشت کرد که حیات طیبه همراه و محیط بر حیات دنیاست؛ از دنیا شروع مى شود و در آخرت نیز، انسان از آن بهره مند است.
4. ایمان و عمل صالح به عنوان عوامل دستیابى انسان به حیات طیبه، ارتباط تنگاتنگ و نظام مندى با رسیدن انسان به مقام خلیفه اللهى و مظهریت صفات الهى دارد.
5. انسان به واسطه ایمان و عمل صالح، قابلیت رسیدن به قرب الهى و ورود به رحمت رحیمى پروردگار را پیدا کرده و بدین واسطه، مظهر خلیفه اللّه و اسماء و صفات الهى در حیات طیبه مى گردد.
6. تأثیر ایمان و عمل صالح در راهیابى انسان به حیات طیبه، خود مقید و مشروط به هدایت یا پذیرش ولایت رسول خداست.
7. آثار و دستاوردهاى ایمان و عمل صالح براى انسان ها در دنیا و آخرت با توجه به میزان ایمان و عمل صالحشان متفاوت است.
8. برخى از آثار و دستاوردهاى ایمان و عمل صالح در دنیا و آخرت عبارت است از: پررنگ شدن نقش خدا در تمامى شئون زندگى، علم و دانایى، آرامش و وقار، قول ثابت، جاودانگى، حسن عاقبت، مؤدت، جانشینى بر روى زمین، دخول در جمع صالحان، دخول در رحمت الهى.
9. موانع وصول به حیات طیبه با توجه به میزان ایمان و عمل صالح انسان ها و شأن و درجه معنوى شان متفاوت است.
منابع
نهج البلاغه (1379)، ترجمه محمد دشتى، قم، امیرالمؤمنین علیه السلام.
آلوسى، سیدمحمود (1415ق)، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه.
ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمن بن على (1422ق)، زادالمسیر فى علم التفسیر، بیروت، دارالکتاب العربى.
ابن منظور، محمدبن مکرم (1414ق)، لسان العرب، بیروت، دارصادر.
ابوالفتوح رازى، حسین بن على (1408ق)، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى.
امین، سیده نصرت (1361)، مخزن العرفان فى تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان.
پرچم، اعظم (1382)، بررسى تطبیقى مسائل وحى و نبوت از دیدگاه قرآن و عهدین، اصفهان، کنکاش.
ـــــ ، «تبیین مفاهیم و موضوعات اخلاقى در قرآن» (پاییز و زمستان 1387)، انجمن معارف اسلامى، ش 16ـ17، ص 133ـ149.
جمشیدى، اسداللّه (1383)، نگاهى قرآنى به حیات معنوى، تهران، کانون اندیشه جوان.
جوادى آملى، عبدالله (1375)، تفسیر موضوعى قرآن کریم، تهران، رجاء.
جوهرى، اسماعیل بن حماد (بى تا)، الصحاح التاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق احمد عبدالغفور عطاء، مصر، دار الکتاب العربى.
حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد (1363)، تفسیر اثناعشرى، تهران، میقات.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق)، المفردات فى غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودى، بیروت، الدارالعلم.
سبزوارى نجفى، محمدبن حبیب اللّه (1406ق)، الجدید فى تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
سیدقطب (1412ق)، فى ظلال القرآن، بیروت، دارالشرق.
شوکانى، محمدبن على (1414ق)، فتح القدیر، بیروت، دار ابن کثیر.
طباطبائى، سیدمحمدحسین (1417ق)، المیزان فى تفسیرالقرآن، قم، جامعه مدرسین.
طبرسى، فضل بن حسن (1377)، جوامع الجامع، تهران و قم، دانشگاه تهران و مرکز مدیریت حوزه علمیه.
ـــــ (1372)، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، تهران، ناصر خسرو.
طوسى، محمدبن حسن (بى تا)، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
طیب، سیدعبدالحسین (1378)، اطیب البیان فى تفسیرالقرآن، تهران، اسلام.
فخررازى، محمدبن عمر (1420ق)، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربى.
فراهیدى، خلیل بن احمد (1408ق)، العین، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.
فضل اللّه، سیدمحمدحسین (1419ق)، من وحى القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر.
فیروزآبادى، محمدبن یعقوب (بى تا)، القاموس المحیط، بیروت، دارالجیل.
قرشى، سیدعلى اکبر (1377)، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت.
مدرسى، سیدمحمدتقى (1419ق)، من هدى القرآن، تهران، دار محبى الحسین.
مصطفوى، حسن (1360)، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ـــــ (1380)، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب.
مصطفوى، زهرا (1385)، مبانى نظرى اخلاق و تربیت اسلامى، تهران، اطلاعات.
مغنیه، محمدجواد (1424ق)، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
مکارم شیرازى، ناصر و دیگران (1374)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
مهدوى، سیدسعید (1388)، حیات طیبه در پرتو اخلاق، اصفهان، کیاراد.
واعظ زاده خراسانى، محمد (1378)، المعجم فى فقه اللغه القرآن و سر بلاغته، مشهد، غوتمبرغ.