بررسى دانش مغازى نگارى با تأکید بر مغازى واقدى
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 196 ـ فروردین 1393، 101ـ116
مهدى یعقوبى*
حامد منتظرى مقدم**
چکیده
سخنان و اعمال و رفتار رسول اکرم صلى الله علیه و آله به نام «سیره رسول اللّه» شهرت دارد. سیره رسول خدا شامل سخنان، احادیث و عملکرد ایشان در عرصه هاى فردى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى است که در کتب تاریخ و سیره مورد بررسى و نقل قرار گرفته است. جنگ هاى عصر آن حضرت که به فرماندهى و حضور ایشان صورت مى گرفت، «غزوه» نامیده مى شود. بررسى و نقل اخبار این جنگ ها در اصطلاح تاریخ، «مغازى» [محل وقوع غزوه] گفته مى شود. تدوین اخبار این جنگ ها را در اصطلاح، «مغازى نگارى» مى گویند که به نوعى زیرمجموعه سیره نگارى شناخته مى شود. در ابتداى عصر تدوین، مورخان به جمع آورى اخبار جنگ هاى عصر نبوى مى پرداختند که بیشتر آنها با عنوان «مغازى رسول خدا» نام داشت. اما با گذر زمان و تحول در تاریخ نگارى، مغازى نگارى به صورت بخشى از کتب سیره رسول خدا درآمد، به گونه اى که سیره و مغازى به یک معنا استعمال شد. نوشتار حاضر با روش تحلیلى ـ توصیفى به بررسى مغازى نگارى و مغازى نگاران اولین، بخصوص محمدبن عمر واقدى و کتاب او «مغازى» مى پردازد.
کلیدواژه ها: رسول خدا (ص)، سیره، مغازى، سیره نویسى، مغازى نگارى، واقدى، مغازى واقدى.
* دانش پژوه کارشناسى ارشد تاریخ تشیع مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. mahdiyaghoobi83@gmail.com
** استادیار گروه تاریخ مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. montazeri@qabas.net
دریافت: 11/10/92 پذیرش: 23/12/92
مقدّمه
اشتیاق و علاقه به نقل اخبار گذشتگان یا همان تاریخ، از دیرباز مورد علاقه انسان بوده است. این امر در اسلام به صورت نقل اخبار رسول اکرم صلى الله علیه و آله آغاز شد. با توجه به تعالیم اسلام بخصوص قرآن کریم مبنى بر احترام به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و الگوگیرى از آن حضرت لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب: 21)، مسلمانان در تکاپوى بهره گیرى از اعمال و رفتار خاتم الانبیا افتادند. از طرفى دیگر، رسول اکرم صلى الله علیه و آلهبه عنوان شخصیت اولِ آخرین دین الهى و رهبر حکومت اسلامى مطرح بود و اهمیت حفظ سخنان آن حضرت براى آیندگان احساس مى شد. ازاین رو، از همان ایام حیات پیامبر، صحابه به منظور حفظ و نگه دارى سخنان و عملکرد رسول اکرم صلى الله علیه و آله و رویدادهاى آن ایام، آنها را به حافظه مى سپردند و یا مکتوب مى کردند (ر.ک: الدورى، 2007م، ص 18؛ مرادى نسب، 1382، ص 28).
جمع آورى اخبار زندگى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را به سیره نگارى تعبیر مى کنند. بخشى از سیره آن حضرت جنگ هایى است که با فرماندهى ایشان روى داده است. به این جنگ ها در اصطلاح، غزوه و جمع آن را مغازى گویند. اهمیت مغازى رسول خدا صلى الله علیه و آله به حدى بود که در اوایل عصر تدوین، مورخان اسلام به صورت اختصاصى به جمع آورى اخبار مغازى پیامبر پرداختند. این نوع تاریخ نگارى، مغازى نگارى نام دارد که مى توان به آن به دید نوعى دانش و شاخه اى مهم از سیره نگارى، نگاه کرد.
سؤالاتى نظیر: مغازى نگارى چه گونه اى از تاریخ نگارى است؟ ارتباط مغازى نگارى با سیره نگارى چیست؟ مغازى نگاران نخستین و مهم ترین آنان چه کسانى بوده اند؟ ازجمله سؤالاتى است که نوشتار حاضر با تمرکز بر کتاب مغازى واقدى در پى پاسخ گویى و بحث درباره آن مى باشد.
باید گفت: بعد از جست وجو در بین تحقیقات انجام شده، مقاله اى که به صورت مجزا به دانش مغازى نگارى پرداخته باشد، یافت نشد. با این حال، درباره مغازى واقدى مقاله اى مختصر، با عنوان واقدى و کتاب المغازى (سالارى، 1378) نگاشته شده است. اما در این خصوص، در کتب تاریخ نگارى و یا در مقدمه برخى کتب تاریخى درباره این گونه از تاریخ نگارى بحث هاى پراکنده صورت گرفته است. در تحقیق حاضر، از کتب تراجم و رجال شناسى که درباره مغازى نگاران نخستین مطالب مفیدى داشتند استفاده شده است. بنابراین، منابع مورد استفاده این نگاشته دو دسته هستند:
1. منابعى که به صورت پراکنده به مباحث تاریخ نگارى، بخصوص مغازى نگارى پرداخته اند. مهم ترین آنها بدین شرح است:
الف) مقدمه مارسدن جونز بر کتاب مغازى واقدى.
ب) جلد اول کتاب تاریخ التراث العربى، نوشته فؤاد سزگین، که به صورت گسترده به دانش سیره نگارى و به دنبال آن بحث هایى درباره مغازى نگارى و مغازى نگاران نخستین انجام داده است.
ج. کتاب موسى بن عقبه پیشگام در سیره نویسى تألیف حسین مرادى نسب. این کتاب نیز ازجمله تحقیقاتى است که بحث هایى درباره مغازى نگارى بیان کرده است. اهمیت این کتاب از این حیث است که درباره یکى از اولین مغازى نگارانى که اخبار او در کتب متقدم سیره باقى مانده، نگاشته شده است.
2. منابعى که به معرفى سیره نگاران و مغازى نگاران نخستین پرداخته اند؛ ازجمله:
الف) الطبقات الکبرى، تألیف ابن سعد؛
ب) الفهرست، تألیف ابن ندیم؛
ج) الاستیعاب، تألیف ابن عبدالبر؛
د) الذریعه، تألیف آقابزرگ تهرانى؛
ه .) اعیان الشیعه، تألیف سیدمحسن امین؛
و) کشف الظنون، تألیف حاجى خلیفه؛
ز) ضحى الاسلام، تألیف احمد امین.
سیره و مغازى
سیره در لغت از ماده س ى ر به معناى سنت و طریقه آمده است (ابن منظور، 1414ق، ج 4، ص 389ـ390؛ طریحى، 1416ق، ج 3، ص 339ـ340). در جایى دیگر گفته شده: سیره حالتى است که انسان در آن قرار دارد و به صورت غریزى یا اکتسابى در او حاصل مى شود (راغب اصفهانى، 1412ق، ج 1، ص 433). اما در اصطلاح، سیره به طور خاص به اخبار حوادث و رویدادهاى ایام رسول اکرم صلى الله علیه و آله از ولادت تا وفات ایشان اطلاق مى شود (طریحى، 1416ق، ج 3، ص 339ـ340؛ امین، بى تا، ج 2، ص 319) و به صورت عام، به معناى بیان شرح حال و توصیف گفتار و رفتار اهل بیت و ائمه اطهار علیهم السلام است (حضرتى، 1382، ص 256).
غزوه و مغازى در لغت از ریشه غزو گرفته شده است و الغزو یعنى: جنگ و گریز و درگیرى (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 606؛ طریحى، 1416ق، ج 1، ص 315). در اصطلاح تاریخ، غزوه به جنگ هاى عصر حیات رسول اکرم صلى الله علیه و آلهکه به فرماندهى ایشان انجام مى گرفت، گفته مى شود و جمع آن غزوات است. مغازى، جمع مغزى و مغزاة بوده و اسم مکان به معناى محل غزوه و غزوات است (فراهیدى، 1409ق، ج 4، ص 439ـ440). البته بنا بر نظر برخى از کارشناسان معاصر، اولین مطالعات زندگى رسول اکرم صلى الله علیه و آله مغازى نامیده مى شد، ولى درواقع، تمام رویدادهاى عصر رسالت را دربر مى گرفت (الدورى، 2007م، ص 19و53).
به هر حال، بنا بر تعریفى که از سیره ارائه شد، مى توان گفت: مغازى و غزوات رسول اکرم صلى الله علیه و آله و پرداختن به آنها، زیرمجموعه سیره پیامبر شمرده مى شود. اما به مرور سیره و مغازى به یک معنا در کتب تاریخ مورد توجه قرار گرفت؛ که همان بیان رویدادها و تاریخ رسول اکرم صلى الله علیه و آله است (امین، بى تا، ج 2، ص 319؛ واقدى، 1409ق، مقدمه محقق، ص 19). در یک جمع بندى مى توان گفت: مغازى دو معناى عام و خاص دارد:
1. معناى عام، که هم معنى با سیره است. این معنا در کتب تاریخ عمومى اسلام مثل تاریخ طبرى مورد توجه قرار گرفته است.
2. معناى خاص، که تاریخ جنگ هاى رسول اکرم صلى الله علیه و آلهبعد از هجرت است. مورخى همچون واقدى در کتاب مغازى خود، به معناى خاص آن پرداخته است (مرادى نسب، 1382، ص 28).
نگارش تاریخ اسلام در ابتدا به شکل تک نگارى صورت مى گرفت (روزنتال، 1366، ص 81). در این نوع نگارش تاریخ، مورخ تنها به بررسى یک واقعه تاریخى مهم مى پرداخت (همان؛ جعفریان، 1376، ص 29ـ30). مانند کتاب هاى وقعة الصفین تألیف منقرى، الجمل شیخ مفید، المغازى موسى بن عقبه، و... (همان). اما با توجه به روند پیشرفت و توسعه تاریخ نگارى در اسلام، مورخان روى به تدوین تاریخ عمومى به جاى تک نگارى آوردند؛ مانند تاریخ الامم و الملوک طبرى و... . بنابراین، به نظر مى رسد علت وجود دو معناى عام و خاص براى مغازى، سیر تحول درتاریخ نگارى،ازتگ نگارى به تاریخ نگارى عمومى است.
پیوند مغازى و حدیث
باید دانست که تاریخ اسلام بر پایه حدیث بنا نهاده شد؛ زیرا همان گونه که گذشت، تاریخ اسلام براساس سیره رسول اکرم صلى الله علیه و آلهشکل گرفت و بخش اصلى سیره هم سخنان آن حضرت بود که اول بار، صحابه از زبان مبارک پیامبر صلى الله علیه و آلهمى شنیدند و در حافظه خود نگاه مى داشتند و سپس براى تابعان نقل مى کردند. بنابراین، مى توان آغاز سیره نویسى و مغازى نگارى را همزمان با شروع کتابت حدیث دانست (الدورى، 2007م، ص 19؛ سالم، 1406ق، ص 53ـ54؛ امین، بى تا، ج 2، ص 319ـ320). براى همین، قواعد ثبت حدیث در کتب مغازى رعایت مى شد. در نقل و کتابت حدیث، به دو مسئله مهم اهمیت داده مى شود: سَنَد حدیث و متن آن (الوافى، 1990م، ص 218). این دو امر به منزله دو ستون است که حدیث بر آن استوار شده و اگر به درستى رعایت نشود، اهل حدیث آن را ناقص و فاقد اعتبار مى دانند (همان). جایگاه حدیث بستگى به جایگاه راویان و سلسله اسناد آن دارد. هرقدر راوى یا راویان معتبر باشند، حدیث هم داراى اعتبار و اهمیت بیشترى مى شود و بعکس (همان). پیوند تنگاتنگ حدیث و مغازى نتایجى دربر داشت؛ ازجمله اینکه اولین مغازى نگاران محدثان بودند (همان)، مباحث حدیث شناسى و نقد روایات و اسناد و بحث پیرامون آن در کتب تاریخ راه یافت و مورد توجه مورخان قرار گرفت (همان) و در نهایت اینکه مسئله ممنوعیت نقل حدیث در قرن اول هجرى شامل اخبار سیره هم مى شد. از همین روست که عملاً تا اواخر قرن اول هجرى رسما کتاب تاریخ و سیره نگاشته نشد و براى اولین بار به دستور عمربن عبدالعزیز اموى این امر صورت گرفت (جعفریان، 1376، ص 46).
البته باید یادآورى کرد که سیره و مغازى تنها عبارت از حدیث نبود، بلکه ابعاد تاریخى و مسائلى همچون اخبار جاهلیت و انساب عرب در کتب سیره به چشم مى خورد (همان).
مکاتب تاریخى و تأثیر آن بر مغازى نگارى
با توجه به رشد فزاینده و روى آورى مسلمانان به علم و علم آموزى و کتابت، که ریشه در توصیه هاى قرآنى و نبوى داشت، سیره و مغازى نیز از رشد بى بهره نماند. به مرور در چند منطقه از جهان اسلام مکاتب و یا مدارس تاریخى خاصى شکل گرفت. تشکیل این مکاتب و مدارس تحت تأثیر عواملى همچون، قومیت، جغرافیا و پیشینه تاریخى بود. این مکاتب و مدارس هریک نوعى تفکر و نگرش خاص به تاریخ داشت و در پیشرفت سیره نویسى و مغازى نگارى تأثیر مهمى گذاشت.
با توجه به آثار مورخان، مى توان سه مکتب تاریخى را بدین ترتیب معرفى کرد:
1) مکتب تاریخى یمن: این مکتب، تفکر اخبارى داشت و اولین مکتبى بود که بعد از اسلام به کتابت تاریخ پرداخت. اساس این مکتب را اخبار یمن، تاریخ اعراب جاهلى و اسرائیلیات و افسانه ها تشکیل مى داد. افرادى همچون وهب بن منبه از مورخان این مکتب محسوب مى شوند (الوافى، 1990م،ص 217).
2) مکتب تاریخى مدینه: این مکتب تاریخى براساس حدیث و اسناد شکل گرفت (همان؛ سالم، 1406ق، ص 53). نگارش و پرداختن به سیره نبوى و مغازى براى اولین بار در این مکتب صورت گرفت (همان؛ الدورى، 2007م، ص 19) و این، امرى طبیعى بود؛ چراکه مدینه، شهر پیامبر بود و صحابه در این شهر احادیث وسیره آن حضرت را مى دیدند و مى آموختند.
3) مکتب تاریخى کوفه و بصره (الدورى، 2007م، ص 103ـ113): با توجه به تأسیس کوفه (بلاذرى، 1998م، ص 270ـ283؛ ابن اثیر، 1409ق، ج 2، ص 215) و بصره در دهه دوم هجرى (حموى، 1995م، ج 1، ص 430)، باید این مکتب را در رتبه سوم این مکاتب تاریخى قرار داد. در این مدرسه تاریخى، مباحثى همچون ادامه تاریخ ایام العرب و روایات انساب مورد توجه مورخان قرار گرفت. این امر نتیجه طبیعى مسائل حزبى، قبیله اى و اقلیمى بود که در آن مناطق وجود داشت (سالم، 1406ق، ص 66). از افراد بارز این مکتب، مى توان به معمربن راشد الیمانى البصرى (م150)، زیاد البکایى (م183) و محمدبن سعد (م230) اشاره کرد (همان).
در میان این مکاتب تاریخى، مدرسه و مکتب تاریخى مدینه، به مدرسه مغازى شهرت یافت. درواقع، اولین تلاش ها در جمع آورى اخبار و روایات مغازى رسول اکرم صلى الله علیه و آله در این شهر صورت گرفت. در این بین، تلاش دو تن از فقها و محدثان آن عصر مدینه بسیار پررنگ بود: عروه بن زبیر و شاگردش ابن شهاب زهرى (همان، ص 53).
نقش امامان شیعه و شیعیان در مغازى نگارى
در سخنان امامان شیعه، اهمیت به سیره و مغازى رسول خدا به وضوح دیده مى شود. مؤید این مطلب، روایتى است که منابع اهل تسنن آن را نقل کرده اند.
امام زین العابدین علیه السلامفرمود: کنا نُعَلَّم مغازى رسول اللّه صلى الله علیه و آلهکما نُعَلَّم السّورة من القرآن (ابن کثیر، 1407ق، ج 3، ص 262؛ صالحى شامى، 1414ق، ج 4، ص 10)؛ ما [اهل بیت] همان گونه که سوره هاى قرآن را [به فرزندانمان و شیعیان] آموزش مى دهیم، مغازى رسول اکرم صلى الله علیه و آله را نیز آموزش مى دهیم.
در میان اخبار امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نیز اخبار سیره و مغازى فراوان وجود دارد و بسیارى از آنها در کتب تاریخى ذکر شده است (جعفریان، 1376، ص 104). جایگاه امام باقر علیه السلام در اخبار سیره نبوى در میان منابع سیره متقدم بسیار مهم و قابل توجه است، به گونه اى که در کنار منابع شیعى، اهل سنت نیز به روایات حضرت درباره سیره نبوى توجه کرده اند. براى مثال، در جلد اول الطبقات الکبرى از ابن سعد، قریب چهل مورد از روایات سیره پیامبر صلى الله علیه و آله، به امام باقر علیه السلامختم مى شود (ابن سعد، 1410ق، ج 1، ص 18،42،50،76،163،322؛ ج 2، ص 135،143، 218 و...). ابن سعد با نام محمدبن على یا در برخى موارد، محمدبن على بن الحسین (همان، ج 1، ص 76) از امام یاد مى کند. نکته حایز اهمیت این است که امام باقر علیه السلام همه اخبار سیره نبوى را بدون استناد به راوى دیگرى، و مستقیما با بیان خود، نقل مى کند (جعفریان، 1390، ص 364). این امر نشان دهنده تسلط و جایگاه والاى حضرت در اخبار سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است.
نیز براى نمونه، ابن اسحاق در سیره خود اخبارى از امام باقر علیه السلامنقل نموده است (جعفریان، 1376، ص 104).
بنابراین،شیعیان به پیروى ازائمه خود،سهم گسترده اى در مغازى نگارى دارند. این مسئله هم در شیعیان عراقى (که نوعا شیعیانى سیاسى بودند) صادق است و هم در شیعیان امامى مذهب (همان، ص 101).
یکى از مؤلفان قدیمى مغازى در میان شیعیان، بنا بر تصریح نجاشى، ابراهیم بن محمد الثقفى است (نجاشى، 1407ق، ص 16ـ17). او برادر ابوعبید ثقفى، و عموى مختار ثقفى است (همان). وى کتب متعددى دارد که یکى از آنها المغازى است (همان).
آقابزرگ تهرانى در کتاب ارزشمند الذریعة الى تصانیف الشیعه نام پانزده تن از شیعیان را ذکر نموده که هریک کتابى درباره مغازى نگاشته اند (نجاشى، 1407ق، ص 17؛ تهرانى، 1408ق، ج 21، ص 289ـ291). معروف ترین این شیعیان، ابان بن عثمان الاحمر البصرى الکوفى (متوفاى بعد از 141) است (همان). او از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام و اهل کوفه است (همان). عنوان کتاب او المبتدأ و المغازى و الوفاة والرده است (همان). شیخ آقابزرگ مى گوید: ابان اولین کسى است دراین موضوع کتاب نگاشته است(همان).
شیعیان معروف و مهم دیگرى که مى توان به عنوان مغازى نگار نام برد، به قرار زیر هستند:
1. ابومخنف، لوط بن یحیى (متوفاى205)(همان)؛
2. ابواحمد محمدبن ابى عمیر (متوفاى 217) (همان؛ نجاشى، 1407ق، ص 326ـ327)؛
3. ابوجعفر، احمدبن محمدبن خالد برقى (متوفاى 274)(نجاشى،1407ق،ص76ـ77؛تهرانى،1408ق).
4. ابوالقاسم، هارون بن مسلم الکاتب (نجاشى، 1407ق، ص 438؛ تهرانى، 1408ق).
5. ابوالحسن، على بن ابراهیم بن هاشم (نجاشى، 1407ق، ص 260؛ تهرانى، 1408ق).
مهم ترین مغازى نگاران
در این قسمت به معرفى مهم ترین، تأثیرگذارترین و معروف ترین مغازى نگاران به ترتیب تاریخى مى پردازیم:
1) ابویحیى (ابومحمد)، سهل بن ابى خزیمه (متوفاى 41): کنیه وى ابویحیى یا ابومحمد و از مردم مدینه است. وى در سال سوم هجرى به دنیا آمد و در زمان خلافت معاویه درگذشت. شیخ طوسى او را از جمله صحابه مى داند که از رسول اکرم صلى الله علیه و آلهروایت کرده است (طوسى، 1415ق، ص 40). او توانست بخشى از اخبار مربوط به حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و مغازى حضرت را تدوین کند (سزگین، 1412ق، ج 2، ص 66ـ67؛ مرادى نسب، 1382، ص 34ـ35).
2) عروه بن زبیربن عوام (متوفاى 94): او به سال 23 هجرى متولد شد. وى فرزند زبیر، صحابى معروف، است. برخى او را اولین نگارنده مغازى مى دانند (حاجى خلیفه، 1419ق، ج 2، ص 604؛ مرادى نسب، 1382، ص 37). ابن سعد نام او را در طبقه دوم از تابعان مدینه ذکر مى کند (ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 136ـ139). نسبت او با زبیر باعث شد تا روایات بسیارى از رسول اکرم صلى الله علیه و آلهنقل کند (همان؛ سالم، 1406ق، ص 55). همچنین او از امام على علیه السلام (ابن حجر عسقلانى، 1413ق، ج 4، ص 117؛ سبحانى، 1418ق، ج 1، ص 458) و از صحابه اى همچون اسامه بن زید، زیدبن ثابت، عبداللّه بن عباس و... حدیث نقل نموده است (ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 136ـ139؛ امین، بى تا، ج 2، ص 321). عروه جایگاه والایى در سیره و مغازى داشته و مورخان بزرگى همچون ابن هشام و طبرى بخش قابل توجهى از مطالب خود را از عروه نقل نموده اند. بنابراین، بخشى از اخبار مغازى وى در کتب ابن هشام و طبرى و واقدى به دست ما رسیده است (سزگین، 1412ق، ج 2، ص 71؛ الدورى، 2007ق، ص 20؛ سالم، 1406ق، ص 55ـ56). شاید بتوان گفت: اگرچه کتاب مدونى از او در مغازى باقى نمانده، اما با این حال، نوشته هاى او قدیمى ترین اسنادى است که از زندگانى رسول اکرم صلى الله علیه و آلهو مغازى آن حضرت بر جاى مانده است (روزنتال، 1366، ج 1، ص 152). عروه در مسائل سیاسى عصر خود دخالت نکرد (الدورى، 2007م، ص 55). گزارش هاى تاریخى شیعیان حاکى از دشمنى او با اهل بیت و گرایشش به بنى امیه است (همان؛ سبحانى، 1418ق، ج 1، ص 458ـ459). به نظر مى رسد این امر به خاطر نسبت او با زبیربن عوام (که با اهل بیت پیامبر رابطه خوبى نداشت) باشد؛ هرچند برخى از منابع اهل سنت گفته اند: او از بنى امیه دورى مى کرد و با امام حسن علیه السلام در مسجدالنبى مى نشست و از ظلم بنى امیه سخن مى گفت (امین، بى تا، ج 2، ص 321). عروه از مورخان مکتب مدینه و از فقهاى هفتگانه این شهر به شمار مى رود (الدورى، 2007م، ص 53ـ66). وى در مدینه به آموختن و تدریس حدیث پرداخت (همان، ص 55). مى توان گفت عروه ازجمله محدثانى است که روایاتى در مغازى نقل نموده است.
3) ابان بن عثمان بن عفان (متوفاى 105): او در مدینه متولد شد (زرکلى، 1989م، ج 1، ص 27). وى فرزند خلیفه سوم است. او در شش سالگى در جنگ جمل کنار عایشه بود (سزگین، 1412ق، ج 2، ص 69ـ70). نیز در ایام خلافت عبدالملک بن مروان، هفت سال والى مدینه بود (ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 115). آنچه مسلم است وى ازجمله محدثان مدینه بوده و به واسطه نسبتش با خلیفه سوم روایات فراوانى نقل کرده است (امین، بى تا، ج 2، ص 321). وى به مغازى نیز گرایش داشته است. ولى با این حال، یکى از شاگردانش که احادیث مغازى او را نگاشته، این مطالب را از جمله حدیث به حساب آورده نه مغازى! (الدورى، 2007م، ص 19). شاید دلیل این امر سیر تحول حدیث نگارى به مغازى نگارى باشد (همان). ابان بن عثمان ازجمله اولین نویسندگان مغازى است (سزگین، 1412ق، ج 2، ص 69ـ70). ازآنجاکه وى در سیره و مغازى تخصص داشت، سلیمان بن عبدالملک هنگام بازدید از مشاهد پیامبر در مدینه، از او خواست تا سیره رسول خدا و مغازى آن حضرت را بنویسد و وى سیره اى را که نوشته بود در اختیار او قرار داد (مرادى نسب، 1382، ص 40). با این همه، جالب اینجاست که مورخان معروفى همچونابن هشاموابن سعد از او خبرى نقل نکرده اند!(امین،بى تا،ج2،ص321).
4) شُرَحبیل بن سعد (متوفى 123): او از موالى انصار است و از برخى صحابه مانند زیدبن ثابت و ابوسعید خدرى روایت نقل کرده است (همان، ص 322؛ ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 237). او از جمله معمَّرین زمان خود بود و بیش از صد سال عمر کرد (همان). وى از اولین مؤلفان در مغازى است. موسى بن عقبه درباره وى گفت: شرحبیل با تهیه فهرستى از مهاجران به حبشه و مدینه، نام کسانى را که در غزوات بدر و احد شرکت داشتند در آن ذکر کرد (امین، بى تا؛ سزگین، 1412ق، ج 2، ص 72). سفیان بن عیینه (م198) مى گوید: هیچ کس به اندازه شرحبیل درباره غزوه احد شناخت ندارد (همان). با این همه، جایگاه او در مغازى نگارى به اندازه عروه بن زبیر و ابان بن عثمان نیست (همان). براى همین، ابن اسحاق و واقدى از او چیزى نقل نکرده اند (همان). حال آنکه ابن سعد از شرحبیل خبرى درباره انتقال رسول اکرم صلى الله علیه و آلهاز قبا به مدینه ـ در واقعه هجرت ـ نقل مى کند (همان؛ ابن سعد، 1410ق، ج 1، ص 183).
5) محمدبن مسلم بن شهاب زُهرى (متوفاى 124): همان گونه که از نام او پیداست، نسبش به بنى زهره، تیره اى از قریش مى رسد (سبحانى، 1418ق، ج 1، ص 523). وى بین سال هاى 50 تا 58 هجرى در مدینه متولد شد و در همانجا رشد یافت (سزگین، 1412ق، ج 2، ص 74). او از بزرگان و دانشمندان عصر خود در زمینه فقه و حدیث و تاریخ است (همان؛ ابن سعد، 1410ق، ج 2، ص 296ـ297؛ الدورى، 2007م، ص 21ـ22). وى در تاریخ و بخصوص مغازى نگارى جایگاه بالایى دارد (همان) و ازجمله اولین مغازى نگاران محسوب مى شود (همان). وى کسى است که در علم حدیث تحول ایجاد کرد (همان؛ الوافى، 1990م، ص 220). او دو کار بزرگ در این راه انجام داد: اول) سلسله اسناد را در حدیث به صورت مکتوب درآورد؛ چراکه تا پیش از او ذکر اسناد یا نوشته نمى شد و یا به طور شفاهى نقل مى شد. دوم) علم حدیث را تدوین کرد (سزگین، 1412ق، ج 2، ص 74). زهرى به قوت در اسناد و روایات معروف است (الدورى، 2007م، ص 22). نوآورى او در حدیث ایجاد اسناد جمعى بود؛ بدین صورت که چند خبر را در یک سلسله سند جمع مى کرد و حدیثى جدید مى ساخت (همان؛ الوافى، 1990م، ص 221؛ سالم، 1406ق، ص 59). اهمیت کار او در حدیث از این لحاظ به تاریخ مربوط مى شود که او در زمره مورخان مکتب مدینه و بلکه مؤسس آن بوده (الدورى، 2007م، ص 21ـ22و67) و بخش زیادى از سیره (مغازى) خود را به وسیله حدیث جمع نمود (همان؛ سالم، 1406ق، ص 59). وى شاگرد عروه بن زبیر (سالم، 1406ق) و استاد ابن اسحاق است. درباره گرایش او به بنى امیه سخن بسیار است. آنچه مسلم است اینکه او گرایش به بنى امیه داشت (ر.ک: حسن امین، 1408ق، ج 2، ص 338). ازاین رو، به شام رفت و ملازم عبدالملک بن مروان و هشام بن عبدالملک شد (سبحانى، 1418ق، ج 1، ص 524؛ امین، بى تا، ج 2، ص 326). ابن سعد بسیارى از اخبار مغازى را از زهرى نقل نموده است (امین، بى تا). مجموعه نقل هاى زهرى در مغازى، تحت عنوان المغازى النبویه به نام ابن شهاب زهرى توسط سهیل زکار گردآورى و چاپ شده است (جعفریان، 1376، ص 50).
6) موسى بن عقبه (متوفاى 141): او از موالى آل زبیر است (سبحانى، 1418ق، ج1، ص536؛ امین، بى تا، ج 2، ص 327). شاید از طریق این نسبت با آل زبیر بعضى از درجات علمى خود را به دست آورده باشد (امین، بى تا). او به همراه دو برادر دیگرش، ابراهیم و محمد از فقها و محدثان مدینه بودند (همان). ابن عقبه از اصحاب امام صادق علیه السلام شمرده مى شود (سبحانى، 1418ق). او روش تاریخى خود را از مدینه گرفت و شاگرد زهرى بود (سالم، 1406ق، ص 60ـ61). وى از عالمان به مغازى بوده، به گونه اى که مالک بن انس شاگردانش را به مغازى ابن عقبه ارجاع مى داده است (امین، بى تا، ج 2، ص 327). ذکر او در اکثر اسناد مغازى و سیره مورخان مهم بعد از او مثل طبرى و ابن کثیر، نشان از جایگاه مهم ابن عقبه در مغازى و سیره دارد؛ به گونه اى که مارسدن جونز تصریح مى کند: ابن عقبه به همراه ابن اسحاق و واقدى بنایى را [در سیره و مغازى ]فراهم ساختند که اساس کار مورخان بعد از آنها، ازجمله طبرى، بوده است (واقدى، 1409ق، مقدمه تحقیق، ص 24). مهم ترین اثر ابن عقبه کتاب المغازى است که متأسفانه به دست ما نرسیده است، با اینکه تا قرن دهم موجود بوده است (همان). به گفته بزرگان و صاحب نظران، این کتاب صحیح ترین کتاب مغازى بوده است (حاجى خلیفه، 1419ق، ج 2، ص 604). با این حال، بقایاى این کتاب در آثار بعدى به چشم مى خورد. مثلاً، ابن سعد در الطبقات و طبرى در تاریخ خود و ابوالفرج اصفهانى در الاغانى از کتاب ابن عقبه استفاده کرده اند (امین، بى تا، ج 2، ص 327). ابن عقبه کتاب خود را براساس ترتیب زمانى تنظیم نمود (سزگین، 1412ق، ج 2، ص 91ـ93). خوشبختانه محقق ارجمند آقاى حسین مرادى نسب کتاب مغازى موسى بن عقبه را با استفاده از منابع مذکور و دیگر کتب، بازسازى و احیا نموده است. این کتاب در سال 1382 در دو نسخه عربى و فارسى به چاپ رسیده است. مشخصات نسخه فارسى آن بدین شرح است: مرادى نسب، حسین، موسى بن عقبه پیشگام در سیره نویسى، قم، نشاط، 1382).
7) محمدبن اسحاق بن یسار (متوفاى 151): او در مدینه متولد شده و از موالى قیس بن مخرمه بن عبدالمطلب است (ابن سعد، 1410ق، ج 2، ص 450؛ حسینى جلالى، 1422ق، ج 1، ص 161؛ سزگین، 1412ق، ج 2، ص 87). در میان مورخان، او اولین فردى است که کتاب مدونى در زمینه سیره و مغازى نگاشت (همان). مورخان دیگرى همچون موسى بن عقبه کتاب المغازى داشتند، اما بنا به دلایلى آن کتب در جامعه آن عصر مطرح نشد (ر.ک: جعفریان، 1376، ص 54). بنابراین، ابن اسحاق با نگارش این کتاب تحولى در سیره و مغازى ایجاد کرد؛ به گونه اى که در یک تقسیم بندى، سیره نویسى را به دو بخش سیره نویسى پیش و پس از ابن اسحاق، تقسیم مى کنند (همان، ص 45 به بعد). ابن اسحاق پیش از بلوغ به مصر، و سپس به عراق سفر کرد و در این مسافرت ها از دانشمندان حدیث شنید (ر.ک: ابن سعد، 1410ق، ج 2، ص 450؛ سزگین، 1412ق، ج 2، ص 62). ظاهرا دلیل این ترک وطن و در نهایت، سکونت در بغداد، اختلاف نظرهایى بوده که بین ابن اسحاق و بزرگان مدینه ـ بخصوص مالک بن انس ـ وجود داشته است (همان؛ سالم، 1406ق، ص 62). در کل، علماى مدینه دو دسته بودند: یک گروه مخالف ابن اسحاق، و گروهى دیگر موافق او (امین، بى تا، ج 2، ص 329). کتاب سیره ابن اسحاق به طور کامل شامل سه بخش المبتدأ و المبعث و المغازى مى شده است. این کتاب در گذر زمان از بین رفت، ولى تلخیص آن به وسیله ابن هشام به دست ما رسیده است (سالم، 1406ق، ص 61). ابن هشام بخش هایى از المبتدأ و شعرهاى کتاب ابن اسحاق را حذف نموده است (الدورى، 2007م، ص 26). ظاهرا ابن اسحاق در المبتدأ تحت تأثیر اخبار و قصص وهب بن منبه [و اسرائیلیات ]او قرار داشته است (همان، ص 27). به او نسبت تشیع و داشتن عقاید قدریه داده اند (امین، بى تا، ج 2، ص 329). بعد از روى کار آمدن عباسیان، ابن اسحاق به بغداد مهاجرت کرد و به منصور عباسى پیوست (همان).
بررسى کتاب مغازى واقدى
معرفى واقدى
ابوعبداللّه محمدبن عمربن واقد، الواقدى، در سال 130 هجرى در مدینه متولد شد و در سال 207 هجرى در بغداد درگذشت. او منسوب به جدش واقد است. واقدى در سال 180 هجرى به بغداد آمد و یحیى بن خالد برمکى از او استقبال خوبى کرد و او را نزد هارون الرشید برد (ر.ک: ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 493ـ495). برخى گفته اند: او از موالى بنى هاشم بوده است (امین، 1406ق، ج 10، ص 30). ولى بعضى این نظر را رد کرده و واقدى را از موالى بنى اسلم مى شمرند (واقدى، 1409ق، مقدمه محقق، ص 5). همچنین برخى نسب او را از جانب مادر، ایرانى مى دانند (همان). واقدى به عنوان قاضى نظامى در عصر مأمون عباسى گمارده شد (ابن ندیم، بى تا، ص 111؛ سزگین، 1412ق، ص 100ـ106).
جایگاه علمى واقدى
واقدى از علماى بزرگ قرن دوم و اوایل قرن سوم محسوب مى شود. او آشنا به مغازى و سیره و حدیث و فقه و حدیث بود (ابن ندیم، بى تا). اگرچه سه دهه آخر عمر خود را در بغداد سپرى کرد، با این حال او از مورخان مکتب مدینه به شمار مى رود (همان). واقدى خود به وسعت دانش و حافظه اش افتخار مى کند و در جایى مى گوید: همه نویسنده ها کتاب هایشان بیش از آن است که در حافظه دارند، ولى من آنچه در حافظه دارم بیش از کتاب هایم است (الوافى، 1990م، ص 224). واقدى بسیار حدیث جمع مى کرد. ابن ندیم مى گوید: او دو غلام داشت که شب و روز براى او کتابت مى کردند (ابن ندیم، بى تا، ص 111). وى بیشترین توجه خود را صرف علوم اسلامى و به صورت تخصصى صرف تاریخ نمود. شاگرد مشهور او ابن سعد در الطبقات الکبرى مى نویسد: واقدى عالم به مغازى و سیره و فتوح و اختلاف مردم در حدیث و احکام و... بوده و این مسائل را در کتب خودش آورده است (همان؛ ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 493ـ495). ابن ندیم نقل مى کند: بعد از مرگ واقدى، کتاب هاى او به اندازه بار ششصد شتر مى رسید (ابن ندیم، بى تا، ص 111). شاید در این نقل، شمار تمام کتب واقدى ـ چه تألیفات او و چه کتب کتابخانه اش ـ موردنظر راوى بوده، نه کتاب هایى که توسط واقدى نگاشته شده بود. با این همه، واقدى مورخى پرکار است.
با همه این توصیفات، واقدى مورد طعن و اعتراض برخى نیز قرار گرفته است. گفته شده: واقدى از اخبار جاهلیت چیزى نمى دانسته است (جعفریان، 1376، ص 77). او به دلیل پایبندى به روش تاریخى خود، مورد اعتراض اهل حدیث قرار گرفته است؛ چراکه یکى از روش هاى او ـ مانند زهرى ـ ادغام چند سند درهم و ترکیب یک متن واحد از آنها بوده است (امین، 1406ق، ج 10، ص 31).
روش منحصر به فرد واقدى در جمع آورى اخبار ـ بخصوص اخبار مغازى ـ این بوده که وى به شنیدن و نقل راویان اکتفا نمى کرده است و خود شخصا به محل حادثه رفته و از نزدیک آنجا را مى دیده است (ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 493ـ499). شاید این شیوه باعث بالا رفتن دقت نقل هاى او شده است، به گونه اى که نقل هاى واقدى را در مغازى حتى دقیق تر ومنظم ترازابن اسحاقدانسته اند(الدورى،2007م،ص27).
آثار واقدى (ر.ک: ابن ندیم، بى تا، ص 111)
ازآنجاکه واقدى بیشتر در حوزه تاریخ تخصص دارد، بیشترین کتب او در این موضوع تألیف شده است و اکثر آنها مورد استفاده مورخان بعد از وى بوده است. متأسفانه بیشتر آثار او ـ مانند اکثر کتب آن دوره ـ از بین رفته است. در ذیل،به برخى ازآثارواقدىاشاره مى شود:
1. کتاب المغازى: در میان آثار واقدى، تنها همین کتاب ارزشمند باقى مانده است. بخش هایى از آن مورد استفاده ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه قرار داشته است (سزگین، 1412ق، ج 2، ص 100ـ106).
2. کتاب الطبقات: یکى از نخستین آثار واقدى از این نوع بوده و مبناى کتابى به همین نام از شاگرد او ابن سعد قرار گرفته است. بررسى قطعه هایى که از آن در کتاب ابن سعد آمده، ثابت مى کند که واقدى مى کوشیده در کتاب خود تراجم احوال صحابه، فرزندان آنها و محدثان کوفه و بصره را نقل کند. مى توان این کتاب را که به احتمال بسیار فاقد ترتیبى منظم بوده،دنباله کتاب هاى اودرسیره پیامبردانست(همان).
3. السیره؛
4. کتاب التاریخ والمغازى و المبعث؛
5. ازواج النبى؛
6. وفاه النبى؛
7. السقیفة و بیعة ابى بکر؛
8. سیرة ابى بکر و وفاته؛
9. مداعى قریش و الانصار فى القطایع و وضع عمر الدواوین و تصنیف القبایل و مراتبها انسابها؛
10. الجمل؛
11. صفین؛ ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه از آن سود برده است (همان).
12. مقتل الحسین؛ ابن حجر نیز از این کتاب، در تألیف الاصابه، استفاده کرده است (همان).
13. الرده؛ این کتاب نیز مورد استفاده ابن حجر در الاصابه بوده است (همان).
14. فتوح الشام؛
15. فتوح العراق؛
16. التفسیر؛ ثعلبى از آن در تفسیر خود بهره برده است (همان).
17. اخبار مکه، و... (ابن ندیم، بى تا، فن اول از مقاله دوم).
مذهب واقدى
درباره مذهب واقدى نظرات مختلفى وجود دارد. ابن ندیم در الفهرست خود درباره مذهب واقدى تصریح مى کند: و کان یتشیع، حسن المذهب، یلزم التقیه. و هو الذى روى أن علیا علیه السلام کان من معجزات النبى، کالعصى لموسى و احیاء الموتى لعیسى (همان)؛ واقدى از شیعیانِ نیک مذهب بود که تقیه مى کرد [و مذهب خود را ابراز نمى کرد]. او کسى بود که روایت کرده که امام على علیه السلام از معجزات رسول خدا صلى الله علیه و آلهبود، همان طور که معجزه حضرت موسى عصاى او بود و معجزه حضرت عیسى، زنده کردن مردگان. از این عبارت چیزى جز شیعه بودن واقدى استفاده نمى شود. البته ظاهرا غیر از ابن ندیم کسى این نظر را ندارد. جالب اینجاست که شیخ طوسى (م 460) ـ از علماى شیعه ـ نامى از واقدى در کتاب الفهرست خود نمى برد (واقدى، 1409ق، مقدمه محقق، ص 17). از سوى دیگر، شیخ آقابزرگ تهرانى در الذریعه، واقدى را جزء مغازى نگاران شیعه ذکر مى کند (تهرانى، 1408ق، ج 21، ص 290). با این حال، دلایلى بر عدم تشیع واقدى وجود دارد؛ ازجمله: در میان علماى شیعه، شیخ مفید او را متمایل به مذهب عثمانى دانسته که به حضرت امیر نیز علاقه مند بوده است (مفید، 1413ق، ص 112). همچنین گرایش او به مأمون عباسى و داشتن شغل قضاوت از طرف او، شیعه بودن واقدى را نفى مى کند (ابن سعد، 1410ق، ج 5، ص 493ـ495).
بنابراین، مى توان گفت: واقدى از مسلمانان سنى مذهب بوده، ولى در عین حال، به اهل بیت پیامبر، بخصوص امیرالمؤمنین علاقه داشته است.
استادان و شاگردان واقدى
واقدى از علما و دانشمندان مطرح عصر خود استفاده کرد و حدیث شنید؛ علمایى همچون ابن ابى ذئب، معمربن راشد، مالک بن انس، محمدبن عبداللّه (برادرزاده ابن شهاب زهرى)، محمدبن عجلان، ربیعه بن عثمان، ابن جریح، اسامه بن زید، عبدالحمیدبن جعفر، سفیان الثورى، ابامعشر و عده اى دیگر از دانشمندان آن دوره (بلاذرى، 1417ق، ج 13، ص 271؛ امین، 1406ق، ج 10، ص 33).
واقدى همچنین شاگردان زیادى پرورش داد؛ ازجمله محمدبن سعد (کاتب واقدى)، ابوحسان الزیادى، محمدبن اسحاق الصغانى، احمدبن عبیدبن ناصح، حارث بن ابى اسامه و... (همان). اما در این بین، مشهورترین شاگرد واقدى، محمدبن سعد، صاحب کتاب ارزشمند الطبقات الکبرى است. ابن سعد معروف به کاتب واقدى است که براى استاد خود کتابت مى کرده است. وى بیشترین استفاده را در تألیف الطبقات الکبرى از استاد خود نمود؛ به گونه اى که بنا بر نظر برخى از صاحب نظران، الطبقات الکبرى همان کتاب الطبقات واقدى است که وى آن را بر شاگرد خود ابن سعد املا مى کرده است (ر.ک: جعفریان، 1376، ص 77).
بررسى مغازى واقدى
باید دانست واقدى ازجمله مغازى نگارانى است که در دوره تحول تاریخ نگارى مى زیسته است و مغازى او نیز نقطه تحولى در این رشته است. اصولاً قرن دوم هجرى را باید آغاز رسمى مغازى نگارى دانست. در این سده، بیشتر تاریخ نگاران به ثبت وقایع به صورت تک نگارى پرداخته اند و در سیر تحول سیره نگارى و نیز مغازى نگارى، مورخان به مرور رو به جمع آورى این تک نگارى ها و یکى کردن آنها در کتابى واحد آورده اند. شاید مغازى ابن اسحاق و بعد از او مغازى واقدى، ازجمله اولین کتب جامع و منظم در این سیر تحول باشند.
الف. روش واقدى در نقل سند اخبار
همان گونه که گذشت، تاریخ نگارى در ابتدا به شیوه حدیث نگارى صورت مى گرفت و با مرور زمان و سیر تحول تاریخ نگارى، مورخان به حذف اسناد و پیوسته کردن اخبار روى آوردند. مغازى واقدى از این دسته کتب مغازى است که در سیر این تحول نگاشته شد؛ چراکه واقدى در برخى از موارد اسناد را حذف کرده و با عبارت قالوا گزارش تاریخى را آغاز مى کند. البته در بیشتر گزارش ها، در ابتداى نقل واقعه، سند را ذکر مى کند. این نشان دهنده همان سیر تحولى است که گذشت. به این دو نمونه توجه کنید:
1. قالوا: فبینا المسلمون على ماء المریسیع قد انقطعت الحرب، و هو ماء ظنون، إنما یخرج فى الدّلو نصفه، أقبل سنان بن وبر الجهنىّ ـ و هو حلیف فى بنى سالم ـ و معه فتیان من بنى سالم یستقون، فیجدون على الماء جمعا من العسکر من المهاجرین و الأنصار، و کان جهجا بن سعید الغفارىّ أجیرا لعمربن الخطّاب فأدلى سنان و أدلى جهجا دلوه، و کان جهجا أقرب السقاء إلى سنان بن وبر، فالتبست دلو سنان و دلو جهجا، فخرجت إحدى الدّلوین و هى دلوسنان بن وبر(واقدى،1409ق،ج2،ص415).
این خبر درباره حادثه دردناک مریسیع است که در سال پنجم هجرت روى داد. واقدى با لفظ قالوا خبر را آغاز کرده و سند را ذکر نمى کند.
2. فحدّثنى عبدالحمیدبن جعفر، عن ابن رومان، و محمّدبن صالح، عن عاصم بن عمربن قتادة، قالا: و فقدت ناقة رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه و سلّم ـ القصواء من بین الإبل، فجعل المسلمون یطلبونها فى کلّ وجه، فقال زیدبن اللّصیت ـ و کان منافقا و هو فى رفقة قوم من الأنصار، منهم عبّادابن بشربن وقش، و سلمه بن سلامه بن وقش، و أسیدبن حضیر ـ فقال: أین یذهب هؤلاء فى کلّ وجه؟ قالوا: یطلبون ناقة رسول اللّه... (همان، ص 423).
این نقل نیز در ادامه ماجراى مریسیع است که واقدى با عبارت حدثنى آغاز کرده و سلسله سند خود را ذکر نموده است. از این دست نمونه ها در مغازى واقدى زیاد به چشم مى خورد.
از روش هاى دیگر واقدى در ذکر اسناد، ذکر سند جمعى است؛ یعنى چند سند متفاوت را درهم آمیخته و یک متن از آن استخراج کرده است. همان گونه که گذشت، این شیوه باعث اعتراض اهل حدیث به واقدى شده است (امین، 1406ق، ج 10، ص 31). براى نمونه، در ابتداى جنگ احد، واقدى این گونه نقل مى کند:
حدّثنا محمّدبن عبداللّه بن مسلم، و موسى بن محمّدبن إبراهیم بن الحارث، و عبداللّه بن جعفر، و ابن ابى سبرة، و محمّدبن صالح بن دینار، و معاذابن محمّد، و ابن أبى حبیبة، و محمّدبن یحیى بن سهل بن أبى حثمة، و عبدالرحمن بن عبدالعزیز، و یحیى بن عبداللّه بن أبى قتادة، و یونس بن محمّد الظّفرىّ، و معمربن راشد، و عبدالرحمن بن أبى الزّناد، و أبومعشر، فى رجال لم أسمّ، فکلّ قد حدّثنى بطائفة من هذا الحدیث، و بعض القوم کان أوعى له من بعض، و قد جمعت کلّ الذى دّثونى، قالوا... (واقدى، 1409ق، ج 1، ص 199).
چنان که ملاحظه مى شود، در این سلسله سند، واقدى اولاً، تصریح مى کند: برخى رجال را نام نمى برد (فى رجال لم اسم). و نیز اشاره مى کند: هریک از این راویان بخشى از اخبار احد را برایم نقل کرده اند و برخى از آنها، گزارش ها را از برخى دیگر گرفته اند و من همه آنها را در هم جمع کرده ام. ازاین رو، دقیقا مشخص نشده است که کدام بخش از اخبار احد مربوط به کدام راوى یا راویان است.
ب. مشایخ واقدى در کتاب مغازى
واقدى در ابتداى کتاب خود نام مشایخ و افرادى را که از آنها مغازى خود را نقل نموده، بدین ترتیب ذکر مى کند: حدّثنى 1) عمربن عثمان بن عبدالرحمن بن سعیدبن یربوع المخزومىّ؛ 2) موسى بن محمّدبن إبراهیم بن الحارث التّمیمىّ؛ 3. محمّدبن عبداللّه بن مسلم؛ 4) موسى بن یعقوب بن عبداللّه بن وهب بن زمعة؛ 5) عبداللّه بن جعفربن عبدالرحمن بن المسوربن مخرمة؛ 6) أبوبکربن عبداللّه بن محمّدبن أبى سبرة؛ 7) سعیدبن عثمان بن عبدالرحمن بن عبداللّه التّیمى؛ 8) یونس بن محمّد الظّفرىّ؛ 9) عائذبن یحیى؛ 10) محمّدبن عمرو؛ 11) معاذبن محمّدالأنصارىّ؛ 12) یحیى بن عبداللّه بن أبى قتادة؛ 13) عبدالرحمن بن عبدالعزیزبن عبداللّه بن عثمان بن حنیف؛ 14) ابن أبى حبیبة؛ 15) محمّدبن یحیى بن سهل بن أبى حثمة؛ 16) عبدالحمیدبن جعفر؛ 17) محمّدبن صالح بن دینار؛ 18) عبدالرحمن بن محمّدبن أبى بکر؛ 19) یعقوب بن محمّدبن أبى صعصعة؛ 20) عبدالرحمن بن أبى الزّناد؛ 21) أبومعشر؛ 22) مالک بن أبى الرّجّال؛ 23) اسماعیل بن إبراهیم بن عقبة؛ 24) عبدالحمیدبن عمران بن أبى أنس؛ 25) عبدالحمیدبن أبى عبس (واقدى، 1409ق، ص 1ـ2).
چنان که ملاحظه مى شود، در میان این اسامى نام مغازى نگاران بزرگى همچون ابن شهاب زهرى، معمربن راشد، ابومعشر و... به چشم مى خورد. جالب اینکه در این میان نامى از ابن اسحاق برده نشده و حال آنکه واقدى از کتاب او در تألیف مغازى خود بهره برده است (ر.ک: سزگین، 1412ق، ج 2، ص 100ـ106).
ج. شیوه واقدى در ثبت وقایع
واقدى به گونه اى برتر از مغازى نگاران پیش از خود، به ثبت و ضبط وقایع مى پردازد. او مطالب خود پیرامون حوادث را به روشى منطقى پیش مى برد که در سراسر کتابش بدان پایبند است. مثلاً، وى در اخبار هر غزوه، ابتدا فهرست تقریبا مفصلى از راویان خبر ذکر کرده، سپس به ثبت خبر غزوه و ذکر دقیق تاریخ وقوع آن پرداخته است. او اغلب از موقعیت جغرافیایى منطقه وقوع جنگ به تفصیل سخن مى گوید. نیز از جانشینانى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله در مدینه، در حین غزوات براى خود تعیین مى نمود، نام مى برد. در انتها به ذکر شعار مسلمانان در جنگ ها پرداخته و در ذکر نام غزوه، امیر یا امیران لشکر اسلام دقت لازم را مى نماید. همچنین نکته دیگرى که کتاب مغازى واقدى را از دیگر کتب متمایز مى سازد این است که وى بعد از ذکر اخبار هر غزوه، اگر آیات قرآن درباره آن جنگ نازل شده باشد، آنها را به طور مشخص در انتهاى اخبار غزوه ذکر مى نماید (واقدى، 1409ق، مقدمه محقق، ص 31؛ الدورى، 2007م، ص 27ـ28).
نمونه اى دیگر از دقت واقدى اینکه وى اسامى شرکت کنندگان در غزوات مهم، نام شهداى مسلمانان و کشته شدگان از کفار را مى آورد. براى نمونه، واقدى در بخش اخبار غزوه بدر، اسامى شرکت کنندگان در این جنگ را بدین ترتیب ذکر مى کند: اسامى کشته شدگان از مشرکان، اسامى شهداى اسلام، اسامى شهداى انصار و مهاجران، اسامى اسراى از مشرکان، اسامى کسانى که عهده دار غذا دادن لشکر مشرکان بودند و اسامى کسانى که براى آزادى اسراى مشرکان اقدام کردند (واقدى، 1409ق، ج 1، ص 172). نیز باید گفت: اطلاعات جغرافیایى دقیقى که واقدى از منطقه وقوع جنگ مى دهد ـ که خود به آن منطقه رفته و از نزدیک دیده ـ ازجمله منابع مهم و اولیه جغرافیاى دنیاى اسلام است (الدورى، 2007م، ص 31ـ32).
همان گونه که ذکر شد، از ویژگى هاى برجسته مغازى واقدى این است که تاریخ تمام جنگ ها معین و مشخص است و حال آنکه در مغازى ابن اسحاق، بسیارى از جنگ ها بدون تاریخ ثبت شده اند ـ مانند واقعه خرار، واقعه کشتن اسماء دختر مروان، کشتن ابى عفک، جنگ بنى قینقاع، کشتن کعب بن اشرف، سریه قطن، جنگ دومه الجندل، کشتن سفیان بن خالدبن نبیح، غزوه قرطاء، سریه غمر، سریه ذى القصه، جنگ بنى سلیم، سریه طرف، سریه حسمى، سریه کدید، سریه ذات اطلاح، جنگ بنى سلیم، سریه طرف، سریه حمسى، سریه کدید، سیره ذات اطلاح، جنگ ذات السلاسل، سریه خبط، سریه خضره، سریه علقمه بن مجزز و سریه على بن ابى طالب علیه السلام به یمن ـ و حال آنکه همه اینها در مغازى واقدى داراى تاریخ مشخص و معین است (واقدى، 1409ق، مقدمه محقق، ص 32).
د. جانب دارى در نقل اخبار
نکته دیگرى که باید به آن توجه کرد اینکه واقدى در برخى موارد اسامى افراد را تصریح نکرده و با عبارت فلان از آن عبور کرده است. مثلاً، در ذکر اسراى جنگ بدر که از مشرکان قریش به دست مسلمانان دستگیر شدند، نامى از عباس بن عبدالمطلب ـ عموى پیامبر صلى الله علیه و آله ـ نمى آورد (واقدى، 1409ق، ج 1، ص 138ـ144) و به عبارت فلان اکتفا مى کند. شاید دلیل این امر ـ بخصوص در مورد عباس ـ گرایش و نزدیکى او به بنى العباس در اواخر عمرش باشد (امین، بى تا، ص 336).
نتیجه گیرى
توجه به تاریخ در میان تمام انسان ها امرى است تاریخى! و شاید قدمت آن به آفرینش انسان برسد. با آمدن اسلام و توجه به تاریخ در این دین آسمانى و آیین نهایى، و ذکر مواد تاریخى بسیار در کتاب آسمانى و معجزه جاوید آخرین رسول، قرآن کریم و الگو بودن شخص پیامبر و...، توجه مسلمانان به تاریخ بیشتر شد. به دنبال این امر، احساس از دست رفتن یادگارهاى تاریخى رسول اکرم صلى الله علیه و آله، بخصوص بعد از هجرت، باعث شد از همان قرن اول اسلامى مسلمانان دست به نگارش هاى پراکنده تاریخ زندگى رسول خاتم بزنند. این نگارش ها کم کم شکل کتاب به خود گرفت و به مرور پیش رفت تا اینکه امروز بسیارى از این آثار پرارزش و قدیمى به دست ما رسید.
پرداختن به تاریخ زندگى رسول اکرم صلى الله علیه و آله را در اصطلاح، سیره مى گویند. غزوات وجنگ هاى رسول خدا تنها گوشه اى از سیره آن حضرت است که پرداختن به آن را در اصطلاح، علم مغازى و نگاشتن این رویدادها را مغازى نگارى گویند. در شروع نگارش تاریخ دو واژه سیره و مغازى به یک معنا بود، ولى به مرور این دو موضوع، به نوعى زیرمجموعه کتب تاریخ نگارى عمومى و از فصول آن قرار گرفت.
در سده هاى نخستین اسلام تألیف کتاب هاى مغازى رواج داشت، ولى به تدریج با شیوع شیوه تاریخ نگارى سال شمارى و عمومى، مغازى نگارى که از شاخه هاى سیره نگارى است، به عنوان بخشى از کتب تاریخ اسلام مورد توجه قرار گرفت و کمتر کتابى با عنوان مغازى، به صورت مستقل نگاشته شد.
منابع
ابن اثیر، على بن محمد، 1409ق، أسدالغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر.
ابن سعد، محمدبن، 1410ق، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، 1407ق، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر.
ابن منظور، محمدبن مکرم، 1414ق، لسان العرب، تحقیق سیدجمال میردامادى، چ سوم، بیروت، دارالفکر.
ابن ندیم، محمدبن اسحاق، بى تا، الفهرست، بى جا، بى نا.
امین، احمد، بى تا، ضحى الاسلام، بیروت، دارالکتب العربى.
امین، سیدحسن، 1408ق، مستدرکات اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف.
امین، سیدمحسن، 1406ق، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
بلاذرى، احمدبن یحیى، 1417ق، جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر.
ـــــ ، 1998م، قتوح البلدان، بیروت، مکتبة الهلال.
تهرانى، شیخ آقابزرگ، 1408ق، الذریعة إلى تصانیف الشیعة، قم، اسماعیلیان.
جعفریان، رسول، 1390، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، تهران، علم.
ـــــ ، 1376، منابع تاریخ اسلام، قم، انصاریان.
حاجى خلیفه، مصطفى بن عبداللّه، 1419ق، کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون، بیروت، دارالفکر.
حسینى جلالى، سیدمحمدحسین، 1422ق، فهرس التراث، قم، دلیل ما.
حضرتى، حسن، 1382، دانش تاریخ و تاریخ نگارى اسلامى، قم، بوستان کتاب.
حموى، یاقوت بن عبداللّه، 1995م، معجم البلدان، ط الثانیة، بیروت، دارصادر.
دورى، عبدالعزیز، 2007م، نشأة علم التاریخ عندالعرب، چ دوم، بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ قرآن، بیروت، دارالقلم.
روزنتال، فرانتس، 1366، تاریخ تاریخ نگارى در اسلام، ترجمه اسداللّه آزاد، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوى.
زرکلى، خیرالدین، 1989م، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، چ هشتم، بیروت، دارالعلم.
سالم، سیدعبدالعزیز، 1406ق، التاریخ والمورخون العرب، بیروت، دارالنهضة العربیة.
سبحانى، جعفر، 1418ق، موسوعة الطبقة الفقهاء، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام.
سزگین، فؤاد، 1412ق، تاریخ التراث العربى، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى نجقى.
صالحى شامى، محمدبن یوسف، 1414ق، سبل الهدى و الرشاد فى سیرة خیرالعباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة.
طریحى، فخرالدین، 1416ق، مجمع البحرین، چ سوم، تهران، مرتضوى.
طوسى، محمدبن حسن، 1415ق، رجال الطوسى، تحقیق جواد قیومى، قم، مؤسسة النشرالاسلامى.
عسقلانى، احمدبن على بن حجر، 1413ق، تهذیب التهذیب، چ دوم، بیروت، مؤسسة احیاء التراث العربى.
فراهیدى، خلیل بن احمد، 1409ق، کتاب العین، چ دوم، قم، هجرت.
مرادى نسب، حسین، 1382، موسى بن عقبه پیشگام در سیره نویسى، قم، نشاط.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، الجمل و النصرة لسیدالعترة فى حرب البصرة، قم، کنگره شیخ مفید.
نجاشى، احمدبن على، 1407ق، رجال النجاشى، قم، جامعه مدرسین.
وافى، محمدعبدالکریم، 1990م، منهج البحث فى التاریخ و التدوین التاریخى عندالعرب، بنغازى، جامعة قار یونس.
واقدى، محمدبن عمر، 1409ق، المغازى، تحقیق مارسدن جونز، چ سوم، بیروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات.