تفسیر به رأى در اندیشه هاى تفسیرى علّامه طباطبائى با تأکید بر نقش «روش»
Article data in English (انگلیسی)
سال بیست و سوم ـ شماره 203 -آبان 1393
معصومه شریفى : استادیار دانشگاه فرهنگیان پردیس حضرت معصومه علیها السلام. Dr_sharifi_masoomeh@yahoo.com
محسن رفیعى : استادیار دانشگاه فرهنگیان پردیس آیتاللّه طالقانى. Dr_mohsen_rafiei@yahoo.com
دریافت: 25/3/93 پذیرش: 23/6/93
چکیده
«تفسیر به رأى» همواره از برجسته ترین مسائل مطرح میان مفسران و دانشمندان علوم قرآنى بوده و تاریخچه آن را تا دوران نزول وحى و دوران زندگانى رسول خدا صلى الله علیه وآله مى توان به پیش برد. معروفترین سخن درباره نفى تفسیر به رأى را امیرالمؤمنین على علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل کرده است: «قد کذَبَ عَلَى رسولاللّه ـ صلى اللّه علیه و آله ـ عَلَى عهده حتى قام خطیبا، فقال: أیها الناسُ، قد کثرت على الکذابةُ، فمَن کذب على متعمّدا فلیتبوّء مقعدَه مِن النارِ؛ ثمّ کذب علیه من بعده.»
مراد از «تفسیر به رأى» عبارت است از: تفسیر قرآن بر اساس استقلال رأى و بى نیازى از منابع و مستندات معتبر، با هر انگیزه و هدفى که باشد. براى نهى از تفسیر به رأى، مى توان استناد به بسیارى از آیات و روایات کرد. روایات نفى از تفسیر به رأى را مى توان به پنج دسته تقسیم نمود. علّامه طباطبائى از مجموع روایات، به ویژه روایات دسته پنجم، نتیجه مى گیرد که نهى در روایات، مربوط به روش تفسیر است، نه اصل تفسیر؛ یعنى اگر با روش نادرست وارد تفسیر قرآن شویم، حتى اگر به نتیجه درست هم منجر شود، باز هم ناپسند، نکوهیده و محکوم است.
کلیدواژه ها: تفسیر، تفسیر به رأى، علّامه طباطبائى، المیزان.
مقدّمه
تفسیر ـ عموما ـ و تفسیر به رأى ـ خصوصا ـ همواره از برجسته ترین مسائل مطرح میان مفسران و دانشمندان علوم قرآنى بوده است. رویکرد اصلى این پژوهش، بررسى دیدگاه علّامه طباطبائى درباره تفسیر به رأى، با تأکید بر نقش روش در تفسیر به رأى است.
اهمیت و ضرورت
شناخت تفسیر به رأى، آن هم از دیدگاه مفسرى برجسته، همچون علّامه طباطبائى از اهمیت و ضرورتى ویژه برخوردار است. ویژگى این موضوع آن است که نقش روش در تفسیر به رأى از دیدگاه ایشان بررسى مى شود.
اهداف پژوهش
دستیابى به دیدگاه علّامه طباطبائى نسبت به تفسیر به رأى، با تأکید بر نقش روش، برجسته ترین هدف این پژوهش است.
تاریخچه موضوع
پیشینه تفسیر به رأى را مى توان به دوران نزول وحى و دوران زندگانى رسول خدا صلى الله علیه و آله بازگرداند. همزمان با نزول وحى، جان هاى پاک و قلب هاى تشنه، به نیوشیدن وحى الهى گراییدند. افرادى هم بودند که از همان آغاز، سر به ناسازگارى گذاشته، با انگیزه هاى گوناگون، سخنانى برساختند وبه رسول خدا صلى الله علیه و آلهنسبت دادند و یا به تحریف معنوى قرآن و تحمیل و تطبیق دیدگاه ها و آراء شخصى خویش بر قرآن،روى آوردند.
امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرماید: در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله، به آن حضرت دروغ بسته شد، تا جایى که به خطابه برخاستند و فرمودند: اى مردم، دروغ گویان بر من فزونى یافته اند. پس هر کس به عمد بر من دروغ ببندد جایگاهش بى تردید در آتش است. پس از آن نیز بر آن حضرت دروغ بسته شد (کلینى، 1388ق، ج 1، ص 62؛ مازندرانى، بى تا، ج 2، ص 305؛ حرّعاملى، 1414ق، ج 27، ص 207).
پیشینه پژوهش
درباره تفسیر به رأى، پژوهش هاى بسیارى انجام شده است، ولى درباره دیدگاه علّامه طباطبائى در این باره نگارش مستقلى یافت نشد.
پیش فرض هاى پژوهش
قرآن کریم، وحى الهى است که لفظ، معنا و شیوه آن بدون کم و زیاد توسط امین وحى حضرت جبرئیل بر پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله نازل گردیده، هرگز تحریف لفظى نشده و به تواتر به ما رسیده است.
معصومان علیهم السلام تفسیر به رأى را همواره نکوهش کرده و مسلمانان را از آن بازداشته اند.
فرضیه پژوهش آن است که علّامه طباطبائى تفسیر به رأى را نکوهش کرده، و در تفسیر خویش، از چنین روشى پیروى نکرده است.
روش پژوهش
روش پژوهش این نوشتار از سه جنبه مطمح نظر است: 1. به لحاظ ابزار و شیوه گردآورى اطلاعات، کتابخانه اى است. 2. به لحاظ هدف نگارش، بنیادى (پایه اى) است. 3. به لحاظ شیوه پردازش، پاسخ ها به پرسش هاى پژوهش، توصیفى ـ تبیینى است.
در این پژوهش، روایات نهى از تفسیر به رأى دسته بندى گردیده، سپس دیدگاه علّامه طباطبائى در این خصوص تبیین شده است.
پرسش هاى پژوهش
پرسش اصلى پژوهش این است که دیدگاه علّامه طباطبائى درباره تفسیر به رأى چیست؟
پرسش هاى فرعى عبارتند از:
1. مفهوم واژگان تفسیر و تفسیر به رأى چیست؟
2. از نظر علّامه طباطبائى، عوامل اختلاف روش اهل علم در تفسیر قرآن چیست؟
3. علّامه طباطبائى در شرح روایات نهى از تفسیر به رأى، بر چه نکاتى تأکید دارد؟
4. از نظر علّامه طباطبائى، روش چه نقشى ذر پیدایش تفسیر به رأى دارد؟
مفهوم شناسى تفسیر
از جمله ضرورت هاى پژوهش، بررسى اصطلاحات و مفاهیم کلیدى در آن پژوهش است. با ایجاد اتفاق نظر بر محدوده معناى الفاظ و مرزهاى آنهاست که معانى به درستى، میان نویسنده و خواننده شکل مى گیرد که در این قسمت، با بررسى مفاهیم برخى از اصطلاحات، در پى دستیابى به این هدف هستیم.
تفسیر در لغت
واژه تفسیر مصدر باب تفعیل، از ماده ف س ر است. واژه شناسان، فسر را به این معانى دانسته اند: بیان (ابن فارس، 1387، ص 818؛ جوهرى، 1407ق، ج 2، ص 81؛ ابن منظور، 1405ق، ج 5، ص 55)؛ ابانه (فیروزآبادى، 1424ق، ج 2، ص 210؛ زبیدى، بى تا، ج 3، ص 47)؛ بیان و توضیح دادن شى ء (ابن فارس، 1387، ص 818؛ فیومى، 1420ق، ص 245)؛ پیدا و آشکار ساختن امر پوشیده (ابن منظور، 1405ق، ج 5، ص 55؛ فیروزآبادى، 1424ق، ج 2، ص 210؛ زبیدى، بى تا، ج 3، ص 47) (کشف المغطّى)؛ کشف معناى معقول (زبیدى، بى تا، ج 3، ص 47)؛ اظهار معناى معقول (راغب اصفهانى، 1404ق، ص 380)؛ نظر کردن طبیب به آب و یا ادرار بیمار براى پى بردن به بیمارى (جوهرى، 1407ق، ج 2، ص 871؛ فیروزآبادى، 1424ق، ج 2، ص 210؛ زبیدى، بى تا، ج 2، ص 47؛ راغب اصفهانى، 1404ق، ص 38).
ماده ف س ر، هم در ثلاثى مجرّد و هم در ثلاثى مزید، متعدّى است و فَسَرْتُ الشى ء (ابن منظور، 1404ق، ج 5، ص 55) با فَسَّرْتُ الشى ءَ، هر دو به یک معناست و تنها تفاوتشان در این است که در ثلاثى مزید (باب تفعیل)، تأکید و مبالغه وجود دارد (فیومى، 1420ق، ص 245). در فارسى، جمله نخست را به آن را توضیح دادم، و جمله دوم را به آن را به خوبى توضیح دادم معنا مى کنند (ر.ک. زرکشى، 1376ق، ج 1، ص 393؛ ج 2، ص 147؛ راغب اصفهانى، 1404ق، ص 177). بنابراین، تأکید و مبالغه بیشترى در ماده فسّر (با تشدید) وجود دارد.
برخى بر این باورند که تَفْسیر و فَسرْ، جدا شده از سَفْر و مقلوب آن هستند (ر.ک. زرکشى، 1376ق، ج 2، ص 147). اینان با استناد به سخن ابن فارس (ر.ک. ابن فارس، 1387، ج 3، ص 82) معتقدند: سفر به معناى انکشاف و روشنى است و به این نکته استشهاد کرده اند که وقتى گفته مى شود: أسفر الصبح و أسفرت المرأة عن وجهها، به این معناست که صبح آشکار مى شود و پرده از چهره زن برداشته مى شود. بدین روى، نتیجه مى گیرند که میان ماده سَفْر و فَسْر همگونى یا تناسب وجود دارد.
البته میان این دو ماده، دو تفاوت به چشم مى خورد:
1. برخى از لغت شناسان معتقدند که سَفْر براى ابراز اشیاى خارجى و اعیان است، درصورتى که فَسْر بیشتر در اظهار معناى معقول به کار مى رود (راغب اصفهانى، 1404ق، ص 380، ص 233).
2. فَسْر، چه به صورت ثلاثى مجرّد و چه به صورت ثلاثى مزید، معانى متعددى دارد، ولى سَفْر بیشتر به صورت لازم به کار مى رود (ر.ک. شاکر، 1381، ص 16).
برخى نیز بر این باورند که دلیلى بر اشتقاق تفسیر و فَسْر از سَفْر وجود ندارد و تأکید مى کنند که بیشتر اهل لغت در این باره نظرى ارائه نکرده اند و تنها بعضى با حدس و استنباط خویش، بدون ارائه دلیلى روشن، آن را مطرح نموده اند (بابایى و همکاران، 1385، ص 8).
از آنچه بیان شد، به دست مى آید که تفسیر به معناى روشن کردن، آشکار ساختن و کشف و پرده بردارى است.
کاربرد واژه تفسیر در قرآن کریم
واژه تفسیر در قرآن کریم، تنها یک بار به کار رفته است: وَلَایأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا (فرقان: 23). در این آیه، تفسیر به معناى بیان و کشف است که جز معناى لغوى، معناى دیگرى از آن اراده نشده است (ر.ک. طبرسى، 1415ق، ج 7، ص 449).
واژه تفسیر در اصطلاح
دانشمندان از دیرباز، تعریف هاى گوناگونى از تفسیر ارائه کرده اند که در ذیل، برخى از آنها ذکر مى شود:
ـ تفسیر، کشف مراد از لفظِ مشکل است (همان، ج 1، ص 16).
ـ تفسیر در عرف دانشمندان، کشف معانى قرآن و بیان مراد است، اعم از اینکه به حسب مشکل بودن لفظ و غیر آن و به حسب معناى ظاهر و غیر آن باشد (زرکشى، 1376ق، ج 2، ص 149؛ سیوطى، 1376، ج 2، ص 550).
ـ تفسیر، علمى است که با آن، کتاب خداوند که بر پیامبرش محمد ـ صلى اللّه علیه [وآله ]و سلّم ـ نازل شده، فهمیده مى شود، و بیان معانى و استخراج احکام و حکمت هاى آن انجام مى گردد، و از علم لغت و نحو و صرف و علم بیان و اصول فقه و قرائات مدد مى جوید، و به شناختن اسباب نزول و ناسخ و منسوخ نیاز دارد (ر.ک. زرکشى، 1376ق، ج 1، ص 13).
ـ تفسیر عبارت است از: آشکار کردن مراد خداى متعال از کتاب عزیزش (خوئى، 1418ق، ص 397).
ـ بیان معانى آیات قرآنى، و کشف مقاصد و مدالیل آنها (طباطبائى، بى تا، ج 1، ص 7).
ـ تفسیر عبارت است از: بیان مفاد استعمالى آیات قرآن، و آشکار نمودن مراد خداى متعال از آن بر مبناى ادبیات عرب و اصول عقلایى (بابایى و همکاران، 1385، ص 23).
ـ تفسیر در اصطلاح مفسّران عبارت است از: زدودن ابهام از لفظ مشکل و دشوار که در انتقال معناى موردنظر، نارسا و دچار اشکال است. و نیز تفسیر عبارت است از: کوشش براى آشکار ساختن معنا، و تلاش فراوان براى زدودن ابهام از چهره مشکل آیات قرآن (معرفت، 1383، ج 1، ص 29؛ معرفت، 1385، ج 1، ص 16و17).
ـ کشف و پرده بردارى از ابهامات کلمات و جمله هاى قرآن و توضیح مقاصد و اهداف آنها (رضایى اصفهانى، 1387، ص 440).
هرچند به برخى از تعریف هاى یادشده نقدهایى وارد است، ولى براى پرهیز از زیاده نویسى و به سبب عدم ضرورت، از بررسى آنها صرف نظر مى کنیم. به هر تقدیر، تفسیر عبارت است از: کشف و پرده بردارى از مراد خداوند در قرآن.
ب. تفسیر به رأى
واژه رأى: واژه رأى، مفرد آراء بوده و در لغت، به معناى مطلق اعتقاد (جوهرى، 1407ق، ج 6، ص 2347؛ عسکرى، 1412ق، ص 102) و مطلقِ نظر، با هر وسیله اى که باشد، اعم از نظر کردن با چشم، یا با قلب، یا با شهود روحانى، یا به وسیله نیروى خیال، همراه با ترکیب صوررت و معنا است (مصطفوى، 1374، ج 4، ص 14).
نیز واژه رأى را به معناى عقیده اى دانسته اند که از غلبه گمان پدید مى آید (راغب اصفهانى، 1404ق، ص 209).
از ماده رأى، 86 اشتقاق، و در مجموع، 328 بار در قرآن کریم به کار رفته است (عبدالباقى، 1374، ص 356ـ362). برخى از مفسران بر این باورند که این واژه در کتاب و سنّت، به معناى درک عقلانى به کار نرفته، بلکه باید به معناى عقیده و سلیقه شخصى و یا به معناى گمان و پندار و تخمین باشد (مکارم شیرازى، بى تا، ص 22).
با توجه به معناى لغوى واژه رأى که عبارت است از: مطلق اعتقاد و نظر، مى توان تعریف رأى را این گونه بیان کرد: رأى عبارت است از: اعتقاد و دیدگاهى که در پى تلاش فکرى برگزیده مى شود، خواه به سبب طریق درست و بهره گیرى از منابع صحیح (برهان عقلى، مستند نقلى و...) که دارد، قطعى و مطابق با واقع باشد، و خواه به سبب طریق نادرست و بهره گیرى از منابع غیرصحیح که دارد و از روى گمان و استحسان است، مخالف با واقع باشد.
تفسیر به رأى: حرف باء جارّه، در ادبیات، معانى و کارکردهاى گوناگون دارد (ر.ک. انطاکى، بى تا، ص 224ـ227)، اما در تفسیر به رأى ممکن است به سه معنا باشد:
1. باء سببیت: در این صورت، بر اساس معناى سببیت براى باء در برأیه، معناى عبارت چنین است: هر کس قرآن را به وسیله رأى و نظر شخصى خویش تفسیر کند. (مَن فسّر القرآنَ بسبب رأیه.)
2. باء استعانت: در این صورت، بر اساس معناى استعانت براى باء در برأیه، معناى عبارت چنین است: هر کس قرآن را با کمک رأى و نظر شخصى خویش تفسیر کند. (من فسّر القرآنَ بمعونة رأیه.)
3. باء تعدیه به مفعول دوم (ر.ک. رضایى اصفهانى، 1385، ص 279؛ علوى مهر، 1381، ص 181): در این صورت، بر اساس معناى تعدیه به مفعول دوم باء در برأیه، معناى عبارت چنین است: هر کس به جاى تفسیر قرآن، رأى و نظر شخصى خویش را بگوید (من فسّر القرآنَ بکذا) (ر.ک. عمیدزنجانى، 1379، ص 136ـ138؛ بابایى و همکاران، 1385، ص 57و58؛ نجارزادگان، 1383، ص 49و50).
تردیدى نیست که چون هر سه معناى یادشده مبتنى بر دلیل و حجّت عقلى و شرعى نیست عقلاً و شرعا ممنوع و سزاوار نکوهش بوده، پیروى از آن جایز نیست.
برخى از اندیشمندان، تفسیر به رأى را با معناى دوم (باء استعانت)، کاملاً منطبق مى دانند (عمیدزنجانى، 1366، ص 137و138؛ همو، 1379، ص 255و256). برخى نیز هرچند معناى اول و دوم را با روایت هاى تفسیر به رأى سازگار مى بینند، اما در عین حال، معتقدند معناى دوم اظهر است (رضایى اصفهانى، 1385، ج 2، ص 279).
درباره مفهوم روش تفسیر به رأى باید گفت: نه تفسیر است، و نه روش. تفسیر نیست؛ زیرا تفسیر در پى پرده بردارى (کشف المغطَّى) از معنا و مقصود کلام خداوند است، و تفسیر به رأى نه تنها پرده بردارى نمى کند، بلکه پرده و مغطّایى نیز مى افزاید. روش هم نیست؛ زیرا اساسا مبتنى بر تفسیر نیست تا پرده از مراد خداوند بردارد. به دیگر سخن، روش تفسیر، فرّع بر تفسیر است. پس سخن برآمده از سر رأى که بدون اتّکا بر منابع درست، به سامان رسیده است؛ تسامحا با عنوان روش تفسیر به رأى خوانده مى شود. اصطلاح حدیث جعلى (روایت جعلى) نیز همین گونه است؛ زیرا اساسا سخنِ برساخته و نسبت داده شده به معصوم علیه السلام حدیث و روایت نیست و از سر تسامح، این گونه نامیده مى شود.
با همین استدلال، در این نوشتار، روش هاى تفسیر قرآن به دو دسته تقسیم شده است:
1. غیر معتبر (نادرست)؛ که از آن با عنوان تفسیر به رأى یاد مى کنیم.
2. معتبر (درست).
با توجه به آنچه بیان شد، اصطلاح تفسیر به رأى را مى توان این گونه تعریف کرد. تفسیر قرآن بر اساس استقلال رأى و بى نیازى از منابع و مستندات معتبر، با هر انگیزه و هدفى که باشد (ر.ک. آل جعفر، 1980، ص 97ـ107؛ رحماندوست، 1387، ص 25ـ36).
جایگاه روش در تفسیر به رأى، در ترازوى المیزان
مفسران ژرف اندیش در طلیعه تفسیر خویش، به تبیین مبانى، قواعد، اصول و روش هاى تفسیرى شان مى پردازند. علّامه طباطبائى نیز در تفسیر گران سنگ المیزان همین گونه عمل کرده است. ایشان ضمن آنکه طبقات مفسران را به دوران صحابه و تابعان تقسیم مى کند، براین باور است که چهار عامل موجب شد تا روش اهل علم در تفسیر قرآن کریم متفاوت گردد:
یک. پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله در عصر خلفا، فتوحات شروع شد و مسلمانان در سرزمین فتح شده با فرقه ها و گروه هاى گونه گون و با علماى ادیان مختلف آشنا شدند. این آشنایى و به تبع آن، آمیزش، سبب شد بحث هاى کلامى در میان مسلمانان شایع گردد.
دو. از سوى دیگر، در اواخر سلطنت امویان و اوایل عباسیان ـ یعنى در اواخر قرن اول هجرى ـ فلسفه یونان به زبان عربى ترجمه شد و در بین علماى اسلام انتشار یافت و همه جا مباحث عقلى ورد زبان ها و نقل مجالس علما گردید.
سه. مقارن با انتشار بحث هاى فلسفى، مطالب عرفانى و نیز صوفى گرى به جامعه اسلامى راه یافت و جمعى از مردم به آن رد کردند، تا به جاى برهان و استدلال فقهى، حقایق و معارف دینى را از طریق مجاهده و ریاضت هاى نفسانى دریابند.
چهار. جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف، که در صدر اسلام نسبت به دستورات رسول خدا صلى الله علیه و آله داشتند، باقى ماندند و بدون آنکه کارى به عقل و فکر خود داشته باشند، در فهم آیات قرآن، به احادیث اکتفا نمودند و در فهم معناى حدیث هم هیچ مداخله اى نکردند و به ظاهر آنها متعبد شدند.
علّامه طباطبائى سپس عامل مهم دیگرى را در پیدایش اختلاف روش هاى تفسیرى دخیل مى داند که همان اختلاف مذاهب است (ر.ک. طباطبائى، بى تا، ج 1، ص 8و9). تردیدى نیست که تعصب و پیروى کورکورانه از هریک از روش هاى یادشده، مى تواند منجر به تحمیل نظرات شخصى بر قرآن گردد که به قول مرحوم علّامه، باید آن را تطبیق نامید و نه تفسیر (همان، ص 10).
ایشان در توضیحى زیبا، به تفاوت میان تطبیق با تفسیر مى پردازد: آرى، فرق است بین اینکه یک دانشمند وقتى درباره آیه اى از آیات فکر و بحث مى کند، با خود بگوید: ببینم قرآن چه مى گوید، یا اینکه گوید: این آیه را به چه معنایى حمل کنیم؟ اولى که مى خواهد بفهمد آیه قران چه مى گوید، باید تمامى معلومات و نظریه هاى علمى خود را موقتا فراموش کند و به هیچ نظریه علمى تکیه نکند؛ ولى دومى نظریات خود را در موضوع دخالت داده، بلکه بر اساس آن نظریه هابحث راشروع مى کند،ومعلوم است که این نوع بحث، بحث ازمعناى خودآیه نیست (همان).
علّامه طباطبائى نسبت به افراط و تفریط در بهره گیرى از بحث هاى علمى در تفسیر قرآن هشدار مى دهد و معتقد است: بر سر این دوراهى، کمتر کسى مى تواند راه میانه را برود (همان، ص 17).
ایشان بر این باور است که یک مفسر در عین آنکه به ذیل ابحاث علمى متمسک مى شود، اما نتایج به دست آمده را بر قرآن تحمیل نکند. سپس تشریح مى کند که فهمیدن حقایق قرآن و تشخیص مقاصد آن از راه بحث هاى علمى، دو گونه است:
یکى اینکه در این مسئله اى که قرآن متعرض آن است، بحثى علمى یا فلسفى آغاز کنیم و همچنان دنبال کنیم تا حق مطلب برایمان روشن و ثابت شود. سپس بگوییم: آیه هم این را مى گوید. این روش، هرچند مقبول بحث هاى علمى و نظرى است، ولى قرآن آن را نمى پسندد.
دوم اینکه براى فهم آن مسئله و تشخیص مقصود آن آیه، از نظایر آن کمک گرفته، منظور از آیه موردنظر را به دست آوریم. آن گاه اگر بگوییم علم هم این را مى گوید عیبى ندارد. این روشى است که مى توان آن را تفسیر خواند. قرآن هم آن را مى پسندد (طباطبائى، بى تا، ج 1، ص 17و18).
براى آگاهى از دیدگاه علّامه طباطبائى درباره تفسیر به رأى، ضرورت دارد اشاره اى گذرا به دلایل منع تفسیر به رأى داشته باشیم، سپس نظر مرحوم علّامه را در این باره به بحث بگذاریم:
دلایل منع تفسیر به رأى
1. آیات قرآن
1. وَلَاتَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (اسراء: 36)؛ و از آنچه بدان آگاهى ندارى، پیروى مکن.
2. وَأَنتَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ (بقره: 169)؛ و به خدا مطلبى را نسبت دهید که نمى دانید.
3. لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ(نحل:44)؛ تا براى مردم، آنچه را که بر آنان نازل شده است روشن سازى.
4. یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ (نحل: 46)؛ کلمات خدا را از جاى خود تغییر مى دهند.
از آیات یادشده، چند نکته به دست مى آید:
اول. آیه نخست بیانگر آن است که از آنچه آگاهى نداریم، پیروى نکنیم. ازآنجاکه تفسیر به رأى نیز تفسیرى بدون آگاهى است، از آن نهى شده است.
دوم. آیه دوم از نسبت دادن به خداوند از روى ناآگاهى پرهیز داده است. ازآنجاکه تفسیر به رأى نیز نسبت دادن چیزى به خداوند از روى ناآگاهى و ظن غیرمعتبر است، از آن منع شده است.
سوم. هرچند آیه سوم اشاره صریح نسبت به تفسیر به رأى ندارد، ولى بیانگر آن است که سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله، در کنار قرآن، برجسته ترین منبع براى فهم و تفسیر قرآن است. کسى که بدون مراجعه به دلایل قطعى عقلى و شرعى ـ که سنت پیامبر هم جزو آن است ـ به تفسیر مى پردازد، دچار تفسیر به رأى و مرتکب حرام شده است.
چهارم. آیه چهارم بیانگر آن است که تفسیر قرآن بدون روش صحیح، نوعى تحریف معنوى قرآن است (ر.ک. زرکشى، 1376ق، ج 2، ص 161).
2. روایات
امام صادق علیه السلام با الفاظ گوناگون، مردم را از تفسیر به رأى بازداشته اند، روایاتى در این زمینه از آن حضرت و سایر معصومان علیهم السلام رسیده است که به لحاظ موضوع، به پنج دسته تقسیم مى شود و این نوشتار به سیزده نمونه از آنها اشاره مى کند:
در روایت نخست، که امام صادق علیه السلام نیز در زنجیره سند آن قرار دارد و به نقل از رسول خدا صلى الله علیه و آله از خداوند متعال بیان شده، تفسیر به رأى به طور مطلق محکوم گردیده و چنین مفسرى مؤمن به خداوند شناخته نشده است. در روایت چهارم، امام صادق علیه السلام مفسّرى را که تفسیر به رأى نماید کافر دانسته اند. نیز در روایت یازدهم و سیزدهم، تفسیر به رأى ـ هرچند به نتیجه صحیح هم برسد ـ به علت خطاى در روش، محکوم است و گناه چنین تفسیرى بر عهده همان مفسّر خواهد بود.
اکنون به بیان این روایات، سپس بررسى آنها از لحاظ سند و متن مى پردازیم:
دسته اول. محکومیت مطلق تفسیر به رأى:
1. امام رضا علیه السلام از پدرشان، از پدرانشان، از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: خداوند ـ جل جلاله ـ فرموده است: ما آمن بى من فسّر برأیه کلامى (صدوق، 1404ق، ج 2، ص 107؛ مازندرانى، بى تا، ج 5، ص 279؛ حرّعاملى، 1414ق، ج 27، ص 45و186): هر کس کلام مرا تفسیر به رأى کند به من ایمان نیاورده است.
2. رسول خدا صلى الله علیه و آله: من قال فى القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار (ترمذى، 1403ق، ج 4، ص 268و269؛ احمدبن حنبل، بى تا، ج 1، ص 232و269)؛ هر کس به رأى خود در قرآن سخن بگوید باید جایگاهش را براى آتش فراهم کند.
3. رسول خدا صلى الله علیه و آله: مَن فسّر القرآنَ برأیه فلیتبوّأ مقعدَه مِن النار (احسائى، 1403ق، ج 4، ص 104؛ جزایرى، 1417ق، ج 1، ص 187؛ فیض کاشانى، 1416ق، ج 1، ص 35؛ طباطبائى، بى تا، ج 3، ص 75؛ ج 5، ص 274)؛ هر کس قرآن را به رأى خویش تفسیر کند باید جایگاهش را براى آتش فراهم کند.
4. امام صادق علیه السلام: من فسّر برأیه من کتاب اللّه فقد کفر (مجلسى، 1418ق، ج 3، ص 512؛ ج 89، ص 111؛ حرّعاملى، 1414ق، ج 27، ص 60و203)؛ هر کس آیه اى از کتاب خدا را به رأى خویش تفسیر کند به یقین کافر شده است.
دسته سوم. محکومیت تفسیر به رأى به سبب ناآگاهانه بودن:
5. رسول خدا صلى الله علیه و آله: مَن قال فى القرآن بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النار (احمدبن حنبل، بى تا، ج 1، ص 233و269؛ ترمذى، 1403ق، ج 4، ص 268؛ مبارکفورى، 1410ق، ج 8، ص 223و224؛ سیوطى، 1401ق، ج 2، ص 628)؛ هر کس درباره قرآن، چیزى بدون آگاهى بگوید باید جایگاهش را براى آتش فراهم کند.
6. رسول خدا صلى الله علیه و آله: مَن قال فى القرآن برأیه أو بما لا یعلم، فلیتبوّأ مقعده من النار (نسائى، 1411ق، ج 5، ص 31)؛ هر کس درباره قرآن با رأى خود یا بدون آگاهى سخن بگوید باید جایگاهش را براى آتش فراهم کند. نیز در برخى از روایات، به نقل از ابن عباس، از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است: من کذب فى القرآن بغیر علم فلیتبوأ مقعده من النار (ر.ک. احمدبن حنبل، بى تا، ج 1، ص 323و327).
7. امیرمؤمنان على علیه السلام خطاب به کسى که ادعا مى کرد در قرآن تناقض وجود دارد فرمودند: إیاک أن تفسّر القرآن برأیک حتّى تفقّهه عن العلماء، فإنّه رُبّ تنزیل یشبه بکلام البشر و هو کلام الله؛ و تأویله لایشبه کلام البشر (صدوق، 1387ق، ص 264و265؛ نورى، 1409ق، ج 17، ص 326و327؛ مجلسى، 1418ق، ج 89، ص 107؛ حویزى، 1412ق، ج 3، ص 353)؛ مراقب باش که قرآن را با رأى خودت تفسیر نکنى، [و درنگ کن ]تا آن را از دانشمندان بگیرى؛ چراکه چه بسیار [آیات ]نازل شده اى که مشابه سخنان انسان هاست، درحالى که کلام خداست و تأویلش مشابه سخنان انسان ها نیست.
دسته سوم. محکومیت تفسیر به رأى به سبب نسبت دروغ به خدا:
8. رسول خدا صلى الله علیه و آله: مَن فسّر القرآن برأیه فقد افترى على الله الکذب (مجلسى، 1418ق، ج 36، ص 227؛ نمازى شاهرودى، 1419ق، ج 1، ص 302)؛ هر کس قرآن را تفسیر به رأى کند به یقین، بر خدا دروغ بسته است.
دسته چهارم. محکومیت تفسیر به رأى، به سبب گم راهى و گم راه سازى:
9. امام باقر صلى الله علیه و آله خطاب به قتاده، فقیه اهل بصره، فرمودند: تو فقیه اهل بصره هستى؟ پاسخ داد: این گونه گمان مى کنند. امام علیه السلام فرمودند: خبردار شده ام که قرآن را تفسیر مى کنى. گفت: بله. امام علیه السلام فرمودند: ویحک یا قتادة، اِن کنتَ إنّما فسّرتَ القرآنَ مِن تلقاء نفسک فقد هلکتَ و أهلکتَ؛ و إن کنت قد فسرته من الرجال، فقد هلکت و أهلکتَ؛ یا قتادة، ویحک، إنّما یعرف القرآنَ مَن خوطب به (کلینى، 1388ق، ج 8، ص 311و312؛ مازندرانى، بى تا، ج 12، ص 435و436؛ حرّعاملى، 1414ق، ج 27، ص 185)؛ واى بر تو اى قتاده، اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کنى به یقین، هلاک مى شوى و دیگران را به هلاکت مى کشانى؛ و اگر با گفتار دیگران تفسیر کنى باز هم خود و دیگران را به هلاکت مى کشانى. واى بر تو اى قتاده! قرآن را تنها کسانى مى توانند بفهمند که مخاطب قرآن و طرف صحبت و گفت وگوى آن هستند.
دسته پنجم. محکومیت تفسیر به رأى، به سبب خطاى در روش، با وجود دستیابى به نتیجه صحیح:
10. رسول خدا صلى الله علیه و آله: من قال فى القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ (ترمذى، 1403ق، ج 4، ص 268و269؛ سجستانى، 1410ق، ج 2، ص 177؛ متقى هندى، بى تا، ج 2، ص 16؛ طبرى، 1415ق، ج 1، ص 56)؛ هر کس درباره قرآن به رأى خود سخن بگوید اگر ـ تصادفا هم ـ به واقع برسد، یقینا خطا کرده است.
11. امام صادق علیه السلام: مَن فسّر القرآنَ برأیه إن أصاب لم یؤر، و إن أخطأ خرّ أبعد مِن السماء (حرّعاملى، 1414ق، ج 27، ص 202؛ مجلسى، 1418ق، ج 89، ص 110؛ عیاشى، بى تا، ج 1، ص 17؛ طباطبائى، بى تا، ج 3، ص 75)؛ کسى که قرآن را تفسیر به رأى کند اگر ـ تصادفا هم ـ به واقع برسد پاداشى داده نمى شود، و اگر به خطا رود به فاصله اى دورتر از آسمان سرنگون خواهد شد.
12. امام باقر علیه السلام: ما عُلّمتم فقولوا، و ما لم تعلموا فقولوا: اللّه أعلم؛ إن الرجل لَینتزِعُ الآیةَ من القرآنِ یخِرُّ فیها أبعدَ ما بینَ السماء و الأرض (کلینى، 1388ق، ج 1، ص 52)؛ آنچه را فراگرفته اید بگویید، و آنچه را نمى دانید، بگویید: خدا داناتر است. یک نفر آیه اى از قرآن را بیرون مى کشد [تا به دلخواه خویش تفسیر کند و دلیل مدعاى باطل خویش سازد.] در نتیجه، به فاصله اى دورتر از میان آسمان و زمین سرنگون مى گردد.
13. امام صادق علیه السلام: من فسّر القرآن برأیه فأصاب لم یؤر، و إن أخطأ کان إثمه علیه (نورى، 1409ق، ج 17، ص 334؛ مجلسى، 1418ق، ج 89، ص 110؛ عیاشى، بى تا، ج 1، ص 17)؛ هر کس قرآن را به رأى خویش تفسیر کند اگر ـ تصادفا هم ـ به واقع برسد پاداشى داده نمى شود، و اگر به خطا رود گناهش بر عهده خودش خواهد بود.
بررسى روایات:
الف. از حیث سند: روایات نهى از تفسیر به رأى، در منابع فریقین نقل شده است. این روایات در منابع شیعه امامیه، به بیش از ده روایت مى رسد و مستفیض است. هرچند برخى از بزرگان (خوئى، 1418ق، ص 267؛ انصارى، 1411ق، ج 1، ص 139) و صاحب نظران (عمیدزنجانى، 1366، ص 221)، در این باره ادّعاى تواتر کرده اند، ولى به نظر مى رسد این روایات از مرز استفاضه فراتر نرود (ر.ک. بابایى و همکاران، 1385، ص 56). برخى از این روایات، صحیح و برخى نیز ضعیف است. در میان روایاتى که در منابع شیعه امامیه آمده، روایت (1) سندى صحیح دارد (دریاب نجفى، 1414ق، ج 2، ص 294). در میان روایات اهل سنّت نیز سند روایت (5) را حسنِ صحیح (ترمذى، 1403ق، ج 4، ص 268، ح 4022)، و روایت (2) را حسن (ترمذى، 1403ق، ج 4، ص 268، ح 4023) دانسته اند.
نتیجه آنکه به سبب کثرت و شهرت این گروه از روایات و وجود روایات معتبر در میان آنها، از بحث سندى، بى نیاز هستیم. گذشته از اینها، هیچ یک از فریقین این روایات را به سبب ضعف سند، نفى نکرده، بلکه همواره تلقّى به قبول نموده، در پى فهم درست از دلالت آنها برآمده اند.
ب. از حیث متن:
1. از مجموع روایاتى که در نهى از تفسیر به رأى بیان شد، مى توان دریافت که از تفسیر به رأى نکوهش شده و این کار گناه کبیره و حرام بوده و پرهیز از آن واجب است؛ زیرا وعده آتش بر آن داده شده است.
2. درباره روایات دسته اول، باید گفت: این گروه از روایات، تفسیر به رأى را به طور مطلق و بدون قید و شرط محکوم کرده است، با این تفاوت که روایات (1) و (4) نتیجه تفسیر به رأى را آتش دوزخ برمى شمارد. این دو روایات داراى مفهومى مشترک هستند. ازاین رو، کسانى را که اقدام به تفسیر به رأى مى کنند بى ایمان و کافر برمى شمارند.
3. دسته دوم از روایات، تفسیر به رأى را از آن نظر که تفسیرى از سر ناآگاهى و عدم استناد به منابع معتبر است، سزاوار آتش دانسته است.
4. دسته سوم از روایات، تفسیر به رأى را مساوى با دروغ و تهمت به خدا دانسته است.
5. دسته چهارم از روایات با بیانى توبیخ آمیز، نتیجه تفسیر به رأى را هلاکت مفسّر و پیروانِ چنین تفسیرى دانسته است. به دیگر سخن، در تفسیر به رأى، تفاوت ندارد که سخن از خود مفسّر باشد و یا از دیگران.
همچنین پایان این روایات إنّما یعرفُ القرآنَ مَن خوطب به ـ که مخالفان حجیت ظواهر قرآن به آن استناد کرده اند (ر.ک. خوئى، 1418ق، ص 265و266) ـ نه تنها بیانگر عدم حجیت ظواهر قرآن و یا نفى مطلق تفسیر نیست، بلکه امام علیه السلام در پى آن است که اولاً، نسبت به روش دستیابى به منابع تأکید نماید. ثانیا، بیان نماید که فهم عمیق از همه بطون قرآن، در اختیار خاندان رسالت است.
6. دسته پنجم از روایات، افزون بر نهى از تفسیر به رأى، بر روش صحیح در تفسیر متمرکز شده است.
از این دست از روایات، مى توان فهمید که در تفسیر، آنچه اهمیت دارد روش است و نه نتیجه. چنانچه تفسیر مبتنى بر دیدگاه ها و آراء شخصى باشد ـ اگر تصادفا به واقع هم برسد ـ اساسا به خطا رفته، پاداشى نخواهد داشت، و اگر به واقع نرسد نه تنها باز هم به خطا رفته، بلکه انحرافش نیزعمیق ترخواهد بود.
سیوطى پس از نقل این سخن رسول خدا صلى الله علیه و آلهمَن قال فى القرآنِ برأیه فأصاب فقد أخطأ، درباره مفاد تفسیر به رأى به نقل از بیهقى مى نویسد: منظور آن است که رأیى بدون دلیل باشد و اما آنچه را دلیل و برهان محکم مى سازد، قول به آن جایز است... و شاید مراد از آن، کسى است که درباره آن به رأى خود سخن بگوید، بدون شناخت اصول و فروع علم؛ و در این صورت، موافق شدن گفته اش با درستى ـ بر فرض موافقت ـ درحالى که آن را نشناسد ناپسند است (سیوطى، 1376، ج 2، ص 566و567).
اکنون به نظر علّامه طباطبائى مى پردازیم. ایشان نسبت به خطاى روش در تفسیر به رأى ـ با وجود دستیابى به نتیجه صحیح ـ تأکید فراوان دارد و در شرح دو روایت، که در دسته پنجم آمده است، مى نویسد: معلوم است که حکم به خطا کردن، حتى درباره صحیح بودن رأى، جز بدین سبب نیست که طریقه، طریقه درستى نیست؛ و منظور از خطا کردن، خطاى در طریقه است، نه در خود آن مطلب. مرحوم علّامه سپس ادامه مى دهد: حاصل سخن این شد که آنچه از آن نهى شده این است که کسى خود را در تفسیر قرآن مستقل بداند، و به فهم خود اعتماد کند، و به غیر خود مراجعه نکند.
ایشان سپس به ده قول درباره مفاد روایات تفسیر به رأى اشاره مى کند:
1. منظور از تفسیر به رأى، تفسیر کسى است که اطلاعى از علوم مقدماتى ندارد.
2. به تفسیر آیات متشابه بپردازد.
3. مطلب یا مذهبى فاسد را اصل، و تفسیر قرآن را تابع آن قرار داده، آیات را بر آن مذهب حمل کند.
4. به طور قطع، بگوید: مراد خداى تعالى از فلان آیه این است، بدون اینکه دلیلى در دست داشته باشد.
5. دل بخواهى و بر اساس پسند، سلیقه و هواى نفس خود تفسیر کند.
6. درباره آیات مشکل قرآن چیزى گفته شود که در مذاهب صحابه و تابعان، سابقه نداشته است.
7. درباره معناى آیه اى از قرآن، چیزى گفته شود که بداند حق بر خلاف آن است (ر.ک. سیوطى، 1376، ج 2، ص 169).
8. بدون علم، یقین و اطمینان، درباره قرآن سخن بگوید.
9. تفسیر به رأى، تمسّک به ظاهر قرآن است. صاحبان این قول کسانى هستند که معتقدند: آیات قرآن ظهور ندارد، بلکه درباره هر آیه باید از روایاتى پیروى کرد که از معصوم رسیده و در مدلول خود صریح است.
10. تفسیر به رأى عبارت است از: تمسّک به ظاهر قرآن، صاحبان این مسلک معتقدند به اینکه آیات قرآن ظهور دارد، ولى ظهور آن را ما نمى فهمیم، بلکه تنها معصوم مى فهمد.
علّامه طباطبائى این وجوه ده گانه را بدون دلیل دانسته، بطلانِ بعضى از آنها را روشن مى داند و سپس به برخى از آیات استناد مى کند و نتیجه مى گیرد: نهى در روایات، مربوط به طریقه تفسیر است، نه اصل تفسیر؛ مى خواهد بفرماید: کلام خدا را به طریقى که کلام خلق تفسیر مى شود تفسیر نباید کرد (ر.ک. طباطبائى، بى تا، ج 3، ص 118ـ121).
با توجه به آنچه بیان شد، دریافت مى شود که در روایات نهى از تفسیر به رأى، روش تفسیر است که موضوعیت دارد و اگر با روش غلط به تفسیر پرداخته شود حتى اگر گاهى هم نتیجه درست به دست آید باز هم محکوم، ناپسند و نکوهیده است.
نتیجه گیرى
از مباحث مطرح شده، نتایج ذیل به دست مى آید:
1. تفسیر به رأى، امرى ناپسند و نکوهیده است.
2. قرآن کریم و روایات معصومان علیهم السلام از تفسیر به رأى بازداشته اند.
3. علّامه طباطبائىنیزتفسیربه رأى رانکوهش مى کند.
4. از نظر مرحوم علّامه، هرگونه تعصب بر نظرات شخصى و بدون توجه به منابع معتبر، که منجر به تطبیق و تحمیل بر آیات قرآن شود، تفسیر به رأى به شمار مى آید.
5. از نظر مرحوم علّامه، نهى در روایات، مربوط به روش و طریقه تفسیر است، نه اصل تفسیر. به دیگر سخن، تفسیر با روش و طریقه خطا، حتى اگر به نتیجه صحیح هم برسد، بازهم ناپسند و نکوهیده و محکوم است.
منابع
آل جعفر، مسلم، 1980م، مناهج المفسّرین، بیروت، دارالمعرفة.
ابن فارس، احمدبن زکریا، 1387، ترتیب مقاییس اللغة، ترتیب و تنقیح على العسکرى و حیدر المسجدى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
ابن منظور، محمدبن مکرم، 1405ق، لسان العرب، قم، ادب الحوزه.
احسائى، ابن ابى جمهور، 1403ق، عوالى اللئالى، تحقیق سید مرعشى و شیخ مجتبى عراقى، قم، سیدالشهداء.
احمدبن حنبل، بى تا، مسند احمد، بیروت، دارصادر.
انصارى، مرتضى، 1411ق، فرائد الاصول، قم، مؤسسه النشر الاسلامى.
انطاکى، محمد، بى تا، المنهاج فى القواعد و الإعراب، تهران، ناصرخسرو.
بابایى، على اکبر و همکاران، 1385، روش شناسى تفسیر قرآن، زیرنظر محمود رجبى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
ترمذى، محمدبن عیسى، 1403ق، سنن الترمذى، تحقیق عبدالرحمن محمّدعثمان، چ دوم، بیروت، دارالفکر.
جوهرى، اسماعیل بن حماد، 1407ق، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق احمدبن عبدالغفور عطار، چ چهارم، بیروت، دارالعلم للمللایین.
حرّ عاملى، محمّدبن حسن، 1414ق، تفصیل وسائل الشیعة، چ دوم، قم، آل البیت.
حویزى عروسى، عبدعلى بن جمعة، 1412ق، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، چ چهارم، قم، اسماعیلیان.
خوئى، سیدابوالقاسم، 1418ق، البیان فى تفسیر القرآن، چ سوم، قم، دارالثقلین.
دریاب نجفى، محمود، 1404ق، المعجم الموحّد لأعلام الأصول الرجالیة و الخلاصة للعلاّمة، قم، مجمع الفکرالإسلامى.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد، 1404ق، المفردات فى غریب القرآن، تهران، دفتر نشر الکتاب.
رحماندوست، مجتبى، 1387، تفسیر به رأى، چ دوم، تهران، حوا.
رضائى اصفهانى، محمدعلى، 1387، منطق تفسیر قرآن(1): مبانى و قواعد تفسیر قرآن، قم، جامعة المصطفى العالمیة.
ـــــ ، 1385، منطق تفسیر قرآن (2): روش ها و گرایش هاى تفسیرى قرآن، چ دوم، قم، جامعة المصطفى العالمیة.
زبیدى، محمّدمرتضى، بى تا، تاج العروس من جواهرالقاموس، بیروت، المکتبة الحیاة.
زرکشى، بدرالدین محمدبن عبداللّه، 1376ق، البرهان فى علوم القرآن، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارإحیاء الکتب العربیه.
سجستانى، سلیمان بن اشعث، 1410ق، سنن ابى داود، تحقیق سعیدمحمّد لحام، بیروت، دارالفکر.
سیوطى، جلال الدین، 1376، الإتقان فى علوم القرآن، ترجمه سیدمهدى حائرى قزوینى، چ دوم، تهران، امیرکبیر.
ـــــ ، 1401ق، الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر.
شاکر، محمّدکاظم، 1381، مبانى و روش هاى تفسیرى، قم، مرکز جهانى علوم اسلامى.
صدوق، محمدبن على، 1387ق، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینى تهرانى، قم، جامعه مدرسین.
ـــــ ، 1404ق، عیون اخبارالرضا علیه السلام، تحقیق حسین اعلمى، بیروت، مؤسسه الاعلمى.
طباطبائى، سیدمحمدحسین، بى تا، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین.
طبرسى، فضل بن حسن، 1415ق، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات.
طبرى، محمدبن جریر، 1415ق، جامع البیان عن تأویل آى القرآن، بیروت، دارالفکر.
عبدالباقى، محمدفؤاد، 1374، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، چ دوم، تهران، اسلامى.
عسکرى، ابوهلال، 1412ق، معجم الفروق اللغویة، قم، جامعه مدرسین.
علوى مهر، حسین، 1381، روش ها و گرایش هاى تفسیرى، قم، اسوه.
عمیدزنجانى، عباسعلى، 1366، مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
ـــــ ، 1379، مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، چ چهارم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
عیاشى، محمدبن مسعود، بى تا، بى تا، التفسیر العیاشى، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیة.
فیروزآبادى، محمدبن یعقوب، 1424ق، القاموس المحیط، چ دوم، بیروت، دار إحیاءالتراث العربى.
فیض کاشانى، ملّامحسن، 1416ق، التفسیر الصافى، تحقیق حسین اعلمى، چ دوم، قم، الهادى.
فیومى، احمدبن محمد، 1420ق، المصباح المنیر، چ سوم، بیروت، المکتبه العصریة.
کلینى، محمدبن یعقوب، 1388ق، الکافى، تحقیق على اکبر غفارى، چ دوم، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
مازندرانى، ملّامحمدصالح، بى تا، شرح اصول الکافى، بى جا، بى نا.
مبارکفورى، 1410ق، تحفة الأحوذى فى شرح الترمذى، بیروت، دارالکتب العلمیة.
متقى هندى، حسام الدین، بى تا، کنزالعمّال، تحقیق شیخ بکرى حیانى و شیخ صفوة الصفا، بیروت، مؤسسه الرسالة.
مجلسى، محمدباقر، 1418ق، بحارالانوار، تحقیق سیدمهدى رجایى، قم، محقق.
مصطفوى، حسن، 1374، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
معرفت، محمدهادى، 1383، التفسیر الأثرى الجامع، قم، مؤسسه التمهید.
ـــــ ، 1385، تفسیر و مفسّران، چ سوم، قم، مؤسسه التمهید.
مکارم شیرازى، ناصر، بى تا، تفسیر به رأى (سلسله انتشارات: اسلام را بهتر بشناسیم ـ 2)، قم، مطبوعاتى هدف.
نجارزادگان، فتح اللّه، 1383، تفسیر تطبیقى (بررسى تطبیقى مبانى تفسیر قرآن و معارفى از آیات در دیدگاه فریقین)، قم، مرکز جهانى علوم اسلامى.
نسائى، أحمدبن شعیب، 1411ق، السنن الکبرى، تحقیق عبدالغفار سلیمان البندارى و سید کسروى حسن، بیروت، دارالکتب العلمیة.
نمازى شاهرودى، على، 1419ق، مستدرک سفینة البحار، تحقیق حسن بن على النمارى، قم، جامعه مدرسین.
نورى طبرسى، حسین، 1409ق، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، چ دوم، قم، مؤسسة آل البیت.