ادراك فراحسى از ديدگاه اسلام و روان شناسى

ضمیمهاندازه
9.pdf331.15 کیلو بایت

سال بيست و سوم ـ شماره 205 -دي 1393

 نويد خاكبازان[1]

رحيم ميردريكوندى[2]

چكيده

انسان در زندگى خويش، با ادراكاتى فراتر از حس ظاهرى روبه رو شده است؛ ادراكاتى كه برخى از آنها با حقيقت و ايمان رابطه استوارى دارد، چنان كه در بسيارى موارد، ايمان را شرط رخ دادن ادراكات فراحسى اى شمرده اند كه انسان را به سوى حقيقت و واقعيت سوق مى دهد. ادراكات فراحسى، شاخه اى از رشته فراروان شناسى محسوب مى گردد كه توجه بسيارى از روان شناسان، فلاسفه، فيزيك دانان، زيست شناسان، الهيون و حتى مردم عادى را به خود جلب نموده است. اين پژوهش با هدف بررسى ادراك فراحسى و تبيين زواياى گوناگون آن، با تكيه بر منابع اسلامى از جمله آيات قرآن كريم و روايات معصومان عليهم السلام و نيز سخنان انديشمندان مسلمان انجام گرديد. همچنين چگونگى به كار بستن ادراك فراحسى و تفاوت آنها با معجزه و توهم نيز از نظر گذرانده شد. اين پژوهش به لحاظ هدف توصيفى مى باشد و با روش استنادى اطلاعات گردآورى شده است. نتايج پژوهش نشان مى دهد كه ادراك فراحسى به عنوان يك حقيقت در منابع اسلامى شناخته شده است و يكى از وجوه تمايز انسان ها و ساير موجودات قلمداد مى گردد.

كليدواژه ها: ادراك فراحسى، فراروان شناسى، تله پاتى، دورجنبانى، آشناپندارى، پيش گويى، روشن بينى، دورشنوايى.



[1] كارشناس روان شناسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره. khakbazan90@yahoo.com

[2] استاديار گروه روان شناسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره. mirderikvandi@qabas.net

دريافت: 22/5/93               پذيرش: 29/9/93

مقدّمه

انسان ها يك سرى معلومات عادى دارند كه از راه چشم و گوش و ساير حواس ظاهرى حاصل مى شود. و گاه اين آگاهى ها به وسيله قواى فكرى ـ كه قواى درونى انسان است ـ تجزيه و تحليل مى شود و بخشى از افكار عقلى انسان شكل مى گيرد. همه انسان ها كم وبيش از نوعى آگاهى بهره مند هستند. گاه براى بعضى از انسان ها يك نوع ادراكات ديگرى هم حاصل مى شود و مطالبى به ذهنشان مى آيد كه جنبه استثنايى دارد و از اسباب ظاهرى پيدا نشده است (مصباح، 1383، ص 17). جان آدمى ساحت هاى فراتر از حس دارد و مى تواند به فراسوى ظواهر مادى گام بردارد. خداوند در عرصه زندگى، بشر را به ارزش دريافت هاى حضورى اشيا و رسيدن به حقايق توجه داده و به تعبير ديگر، دريچه هايى به دنياى فراحسى گشوده است. گرچه زمانى با وجود تفكرات مادى گرايانه و انسان گرايانه افراطى غربى، دريافت هاى فراحسى با بى اعتنايى مواجه شدند، اما با پيشرفت بيشتر علم، دانش هاى فراحسى موضوع مطالعات علمى قرار گرفتند و انكار توانايى آنها براى ارتباط با واقعيت و پيوند آنها با لايه هايى از واقعيت، كنار نهاده شد (رفيعى، 1389، ص 81).

مباحث فراوانى در باب مسائلى همچون تله پاتى (Telepathy)، پيش گويى (Precojnition)، روشن بينى (Clairvoyance)، دورجنبانى (Telekinesis Psychokinesis) و تجربه خروج روح از بدن مطرح شده است كه نشان مى دهد از راه هاى ديگرى غير از روش هاى تجربى شناخته شده نيز مى توان كسب معرفت نمود. برخى از اين فنون حالتى عام و تعليم پذير و قابل اعتماد يافته اند و مى توان انتظار داشت كه برخى ديگر نيز دير يا زود به شكل همگانى و تعليم پذير درآيند (صادقى، 1382،ص 50).

آن مقدار كه محقق جست وجو نموده،تاكنون مطالعات چندانى در زمينه ادراك فراحسى از ديدگاه اسلام به ثبت نرسيده است. بيشترين مطالعات در زمينه روان شناسى، مربوط به آثار برخى محققان (ايروين، 1389؛ رايچ، 1383؛ گوستاويونگ، 1382؛ رضايى مهر، 1382؛ كلرمون، 1354؛ مملكت دوست، 1383؛ ناجى، 1379؛ خرمشاهى، 1364) مى باشد. همچنين در حيطه مباحث اسلامى نيز برخى از پژوهشگران (طباطبائى، 1393ق؛ مطهرى، 1380الف، ج 3؛ مصباح، 1383؛ مكارم شيرازى، 1367؛ قرائتى، 1383، ج10؛ نجاتى، 1374؛ رضايى، 1389؛ سعيدى روشن، 1379) به مناسبتِ بخشى از پژوهش خود، به تبيين ادراك فراحسى پرداخته اند.

در آثار روان شناسان، اشاره اى به آموزه هاى غنى اسلامى در زمينه ادراك فراحسى نشده است و پژوهشگران اسلامى نيز اين مفهوم را يا به طور كامل مورد مطالعه قرار نداده و يا از زاويه روان شناسى آن را بررسى نكرده اند. ازاين رو، اين مفهوم نيازمند بررسى هاى جامع تر در حيطه منابع اسلامى بوده و تبيين هاى روان شناختى دقيق ترى را مى طلبد. به نظر مى رسد اين پژوهش بتواند ارزش هاى روان شناختى ادراك فراحسى را از منابع اسلامى اكتشاف نموده و زمينه پژوهش هاى بيشتر را فراهم سازد.

بنابراين، محقق در پى بررسى سؤالات ذيل مى باشد:

1. مفهوم ادراك فراحسى در روان شناسى چيست؟

2. مفهوم ادراك فراحسى در منابع اسلامى چيست؟

3. منشأ و پيش زمينه ادراك فراحسى از ديدگاه اسلام و روان شناسى چيست؟

4. حوزه هاى ادراك فراحسى كدام است؟

همچنين در ضمن پژوهش، به بررسى سؤالات فرعى ترى همچون امكان شناسى، ضرورت شناسى و آسيب شناسى ادراك فراحسى در روان شناسى و متون اسلامى و نيز تفاوت آن با معجزه وتوهم پرداخته خواهد شد.


مفهوم شناسى ادراك فراحسى

ادراك فراحسى كه در فرهنگ لغات مترادف واژه لاتين extra-sensory perception (فيروزبخت، 1389، ص 243؛ باطنى، 1379، ص 302) آمده، در لغت به معناى ادراكى است كه خارج از حوزه كاربرد هر نوع دستگاه حسى شناخته شده رخ مى دهد (ربر، 1390، ص 331). تعاريف اصطلاحى ادراك فراحسى از نگاه هاى مختلف بدين قرار است:

ـ كسب اطلاع، معرفت و آگاهى از يك امر يا شى ء يا رويداد، بدون دخالت حواس عادى بشرى (خرمشاهى، 1364، ص 22).

ـ ادراك امور غيرمادى و معنوى است كه با دست و چشم و گوش صورت نمى گيرد و نيز مراتبى دارد كه هر كسى نمى تواند آن را درك كند (همان، ص 58ـ59).

ـ ادراك برخى از وقايع غيرعادى است كه انسان آنها را تجربه مى كند و موضوع آن به مثابه مسئله اى فراتر از فكر و ذهن در نظر گرفته مى شود(مملكت دوست،1383،ص 32).

ـ اصطلاحى است كه به كسب اطلاعات درباره وقايع فراتر از حواس عادى اطلاق مى شود (همان، ص 33).

ـ ادراك چيزهايى عجيب و غريب كه در ابتدا تفسير آنها محال به نظر مى رسد يا بالاتر از فهم بشرى است (رضايى، 1389، ص 128).

ـ در نتيجه تأملات ثانويه و پاسخ به پرسش هايى شكل مى گيرد كه از شناخت حسى نخستين عبور كرده و نمى خواهد بدان بسنده كند. اين نوع ادراك در واقع، تفسير جهان است. در تفسير جهان، انسان، روابط ضرورى حوادث را تشخيص مى دهد و قوانين كلى عالم را كشف مى كند و واقعيت هاى مربوط به ماوراى محسوسات و آن سوى طبيعت را آشكار مى سازد (مبلغ، 1378، ص 119).

ـ ادراك پديده هايى كه علم تاكنون به ماهيت آنها پى نبرده است، ادراك فراطبيعى يا فراهنجار يا فراحسى ناميده مى شوند (ناجى، 1379، ص 12).

ـ قوه شعور باطن در بشر است و كارهايى مى تواند انجام بدهد كه ادراك ظاهرى قادر بر انجام آن نيست؛ يعنى كارهاى خارق العاده اى انجام مى دهد (مطهرى، 1380الف، ج 3، ص 498).

ـ اصطلاحى كلى براى تعدادى از پديده هاى فراهنجار فرضى به كار برده شده است (ربر، 1390، ص 331)؛ يعنى پديده هايى كه فرض مى شود با قوانين و اصول شناخته شده قابل توجيه نيستند (همان، ص 650).

ـ حاصل آگاهى به واقعيت ها يا گزاره هاى واقع نمايى است كه نوعا با روش هاى ادراك حسى يا كيفيات حسى ـ تنى يا خويشتن نگرى عادى دسترس پذير نمى شود (وكيلى، 1385، ص 69).

ـ به گفته پروفسور ريشه، برنده جايزه نوبل، ادراكى است كه مى تواند به چيزهايى پى ببرد كه ضمير عادى از درك آنها عاجز است (كلرمون، 1354، ص 982).

امكان شناسى ادراك فراحسى

ممكن بودن وجود ادراك فراحسى در انسان، محل اختلاف بسيارى از انديشمندان بوده است. فيلسوفان، متكلمان، عرفا،انديشمندان وروان شناسان درهردوره اى،اظهارنظرهايى اعم از مخالف و موافق در اين باره كرده اند. در ذيل، به بيان نظريات برخى از صاحب نظران پرداخته مى شود.

الف. ديدگاه هاى مخالف

1. ماده گرايان: در ديدگاه ماده گرايان، هشيارى بشرى چيزى نيست جز عملكرد مغز، بدن و دستگاه عصبى. اين افراد بر اين باورند كه افكار انسان منحصرا به وسيله

اعمال الكتروشيميايى دستگاه (BBNS) (مغز، بدن و دستگاه عصبى) توليد مى شود و بنابراين، فكر و ذهن مطلقا به اين دستگاه مربوطند. وقتى كه BBNSمى ميرد، هشيارى نيز از بين مى رود. در اين نظام فكرى، پديده هايى همچون ادراك فراحسى غيرممكن است؛ زيرا آنها را توهماتى مى دانند كه سبب مى شود در شناخت امور جهان دچار مشكل شويم (مملكت دوست، 1383، ص 33). آنان بر اين باورند كه عصر اين گزاف گويى هاى ناسنجيده به سر آمده است (خرمشاهى، 1364، ص 28).

2. اثبات گرايان: در ازاى جنبه افراطى اصالت ماده، يك افراط يا تفريط ديگر هم كه بيشتر ناشى از قول به اصالت حس و تجربه و مكتب هاى حاد اصالت فيزيكى نظير اثبات گرايى منطقى است، وجود دارد و آن، انكار هرگونه عوالم و حقايق جز عالم طبيعت و احوال عادى و ادراكات حسى است (همان). فيلسوفان تجربه گرا ملاك حقيقت را همان وجود خارجى و تجربه قرار دادند و منكر واقعيت هاى فراحسى شدند. اثبات گرايى يا تحصل گرايى منطقى با تكيه بر اين رويكرد، گزاره هاى فراحسى را كه تحقيق پذير تجربى نبودند، مهمل معرفى (على تبار فيروزجايى، 1388، ص 14) و همه را حمل بر تصادف و توهم كردند (خرمشاهى، 1364، ص 28).

3. انسان گرايان: تفكر انسان گرايانه غرب بر اين اصل مشهور مبتنى است كه در ذهن آدمى چيزى جز محسوسات وجود ندارد، غافل از آنكه بسيارى از محتويات ذهن از داده هاى حسى ناشى نمى شود. واقعيت غربى كه به صرف قرارداد محدود تلقى مى شود، همواره در معرض تهديد و تهاجم عناصر و نيروهاى فراحسى ماوراى طبيعى و فوق بشرى و مخاطرات فراوان ديگر قرار دارد (گوستاويونگ، 1382، ص 67).

انسان گرايان امروزى بيشتر از ديدگاه هاى دو فيلسوف مشهور يعنى ايمانوئل كانت و اگوست كنت تأثير پذيرفته اند. اين دو متفكر اساسا اعتقاد به مسائل ماوراى طبيعى را به علت خارج بودن از دسترس تجربه، غيرواقعى مى پنداشتند(رجبى،1382،ص37)وهرگونه انديشه متافيزيكى را نفى مى كردند (زرشناس، 1381، ص 39). كوتاه سخن اينكه ديدگاه بشرانگارى (اومانيسم) با جهان بينى تجربى و حسى به انكار واقعيت هاى فراحسى پرداخته و انسان را ميزان و معيار همه چيز معرفى كرده است، آن هم انسانى كه آرمان نهايى اش رسيدن به لذايذ مادى و تأمين خواسته هاى نفسانى مى باشد (باربور،1374، ص 96ـ98).

4. ويليام اكام: ويليام اكام (William of Ockham) از كشيشان و فلاسفه معروف قرون وسطا، معتقد بود: امرى موجود است كه يا محسوس من باشد يا لازمه محسوس من، وگرنه بايد آن را از صفحه وجود محو كرد. وى امور فراوانى را از صفحه هستى خارج كرد؛ زيرا با اصل فوق همخوان نبود (فعالى، 1379، ص 77).

ب. ديدگاه هاى موافق

1. ابن سينا: ابن سينا در برخى آثار خويش، بحث هايى در زمينه ادراكات فراحسى دارد: هر گاه بشنوى كه عارفى از غيب خبر مى دهد و بشارت يا اندرزى كه قبلاً داده است، درست درآمد، پس باور كردن آن براى تو دشوار نيايد؛ زيرا اين امر در قوانين طبيعت علل و اسباب معينى دارد. نفس انسانى به گونه اى است كه در حالت خواب به غيب دسترسى پيدا مى كند. پس با توجه به هماهنگى تجربه و قياس، مانعى ندارد كه اين دسترسى در حالت بيدارى نيز روى دهد (ملكشاهى، 1390، ص 658).

2. استاد مطهرى: شهيد مطهرى راه علم را منحصر به آنچه كه انسان از طريق حس و فكر كسب مى كند، ندانسته و بر اين باور است كه از افق ديگرى به نام فراحس نيز،

القائاتى به انسان مى شود (مطهرى، 1380الف، ج 3، ص 157). ايشان مى افزايد: پديده هاى فراحسى غيرقابل انكار و منحصر به يك نفر و دو نفر نيست و انسان، نبايد منكر قواى روحى و استعداد خارق العاده روحى بشر بشود (مطهرى، 1380ب، ج 4، ص 522).

3. آيت اللّه مصباح: آيت اللّه مصباح ادراكات فراحسى را اين گونه ترسيم نموده اند: اين امر تازگى ندارد و از قديمى ترين ايامى كه تاريخ نشان مى دهد، كم وبيش اين چيزها ميان انسان ها بوده است و انسان ها پذيرفته اند كه غير از اين راه هاى ادراكى كه همه ما داريم، يك نوع ديگر ادراك غيرعادى هم وجود دارد؛ چنان كه غير از قدرت هاى مادى كه با اسباب علمى و حساب شده حاصل مى شود، قدرت هاى ديگرى هم وجود دارد كه با محاسبات عادى جور درنمى آيد (مصباح، 1383، ص 17ـ18). مطالعات نيز روى اين نوع آگاهى انجام گرفته و وجودش از طرف متخصصان پذيرفته شده است؛ مثل تله پاتى و امثال اينها كه در فراروان شناسى مطرح است (همان، ص 17).

4. كارل گوستاويونگ: كارل گوستاويونگ روان شناس و متفكر سوئيسى بود كه به خاطر فعاليت هايش در روان شناسى و ارائه نظرياتش تحت عنوان روان شناسى تحليلى معروف است. يونگ را در كنار زيگموند فرويد از پايه گذاران دانشِ نوين روان كاوى قلمداد مى كنند (شولتز، 1390، ص 102). وى قايل به صحت پديده هاى فراروان شناسى و طرفدار جدى تر گرفتن فراروان شناسى بود (خرمشاهى، 1364، ص 27ـ28). وى تلقى يكسونگرى غربى را دليل انكار پديده هاى فراحسى مى داند (گوستاويونگ، 1382، ص 66).

ضرورت شناسى ادراك فراحسى

پس از اينكه صحت و امكان ادراك فراحسى مورد بررسى قرار گرفت و اثبات گرديد، بجاست در اينجا به بررسى ضرورت اين نوع ادراك پرداخته شود. از چند منظر، وجود اين ادراك در انسان ضرورى به نظر مى رسد:

1. ادرك فراحسى در قرآن

در قرآن كريم الفاظى كه ناظر به انواع ادراكات فراحسى است فراوان بوده و از مرز بيست تعبير مى گذرد؛ واژه هايى همچون بصيرت، حكمت، لبّ، عقل، تدبر و عرفان از جمله واژه هايى است كه مربوط به ادراكات فراحسى مى شود (فعالى، 1379، ص 77). براى مثال، در برخى موارد توجه به امور فراحسى را رهين تعقل و تدبر مى داند: فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يحْى اللَّهُ الْمَوْتى وَ يريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (بقره: 73)؛ پس گفتيم: پاره اى از اعضاى آن (گاو ذبح شده) را به او (بدن مقتول) بزنيد (تا زنده شود و قاتل را معرفى كند) اين گونه خداوند مردگان را زنده مى كند و نشانه هاى (توحيد و قدرت) خود را به شما نشان مى دهد، شايد بينديشيد. خداوند به افرادى كه ادراكات فراحسى را اسطوره باطل مى دانند چنين اعلام مى دارد كه در باب اين مسائل تعقل و تفكر نمايند (جوادى آملى، 1379، ج 5، ص 168). همچنين از واژه بصيرت در آيه 78 سوره نحل به عنوان معبّرى ياد شده است كه بايد انسان را به كمك عقل به امور فراحسى رهنمون سازد (فعالى، 1379، ص 73). به كار رفتن اين الفاظ در قرآن، جايگاه ويژه ادراكات فراحسى را نشان مى دهد كه در بخش هاى بعدى مقاله به برخى از نمونه هاى قرآنى در اين زمينه اشاره خواهيم نمود.

2. وجه تمايز انسان و حيوان

يكى از وجوه عمده امتياز و افتراق نوع انسان از جنس حيوانات، كنش و واكنش انسان با عوالم فراحسى و

شهودى است. ادراك برتر فراحسى در زندگى فردى و اجتماعى انسان ها در طول تاريخ قابل مشاهده است (امين، 1386، ص 4). ادراك فراحسى علاوه بر تمايز انسان با ساير موجودات، وجه تمايزى بين خود انسان ها نيز محسوب مى شود. حد فاصل اديان الهى و خيل عظيم مؤمنان عالم با بقيه مردم و انسان ها، از زمان حضرت آدم تا امروز عبارت است از ايمان به غيب؛ يعنى ماوراى دنياى احساسات ما و معادلات و محاسبات بشرى مبتنى بر اين حواس (خامنه اى، 1375، ص 139).

3. مجراى ارتباط شهودى با واقعيت

مجارى دريافت دانش براى انسان محدود نيست و دريافت هاى فراحسى يكى از مجارى ارتباط شهودى انسان با واقعيت اند. همچنين هدف دين چيزى جز اين نيست كه انسان به جايى برسد كه همه چيز براى او از راه هايى فراتر و بيشتر از ادراك هاى حسى مكشوف شود (رفيعى، 1389، ص 82).

ويليام جيمز نيز پس از اشاره به توانمندى هاى فوق العاده انسان مى گويد: در دستگاه فكرى و روحى ما يك نيروى فراحسى است كه حقيقت و واقعيت هايى را درك مى كند و اين حس خيلى از كار و علم حس هاى معمولى و ظاهرى ديگر، دامنه دارتر و عميق تر است (سعيدى روشن، 1379، ص 38) و غفلت از ادراك فراحسى ممكن است دانشمندان را از درك بنيادهاى نظرى و عقلانى و حقايق محروم سازد (كوهن، 1382، ص 31).

آسيب شناسى ادراك فراحسى

آسيب شناسى در اصطلاح، به معناى شناسايى، مطالعه و بررسى دقيق عوامل زمينه ساز ناهجارى ها و مشكلات پيش رو مى باشد (خاكبازان، 1390، ص 23). بى شك، آسيب شناسى ادراك فراحسى، زمينه ساز آسيب زدايى موجب برطرف شدن ناهنجارى هاى احتمالى موجود، در فرايند كلى ادراك فراحسى خواهد شد، به گونه اى كه پس از انجام آسيب شناسى و آسيب زدايى، ادراك فراحسى، در مسيرى پويا و صحيح انجام گيرد. در ذيل، به برخى از آسيب هاى موجود اشاره مى شود:

1. عدم امكان ثبت وقايع

آنتونى فلو (Anthony Flew) مى گويد: آنچه محقق فراروان شناسى جست وجو مى كند يافتن شاهد از شاهدان [عينى ]حوادث ظاهرا غيرطبيعى است كه بلافاصله پس از وقوعشان ثبت و ضبط شده اند و آنچه در اختيار نداريم، شاهد و بينه است كه يكى از اين وقايع معجزه آميز را شاهد بوده باشد و شهادت خود را بلافاصله پس از وقوع آن واقعه ثبت كرده باشد (عبداللهى، 1383، ص 306ـ307).

2. احتمال خطا

ادراك فراحسى همانند ادراكى حسى، ممكن است در معرض خطا باشد. ادراك درست شخص، نخست به ميزان وابستگى اطلاعات او به واقعيت هاى عارى از شائبه هاى جعل، تحريف يا خرافه و نيز عدم اشتباه در به كارگيرى ابزارهاى علمى و عقلى كشف واقعيت بستگى دارد و سپس ميزان پردازش و پيرايش درون او براى پذيرش تصويرى درست از واقعيت، آن گونه كه هست (رفيعى، 1389، ص 81).

3. تكرارناپذيرى، فراگير نبودن و دشوارى انتقال به ديگران

ادراك فراحسى به اندازه ادراك حسى فراگير نيست. مثلاً، ما مى توانيم ادراك حسى را در افراد مختلف بررسى كنيم، ولى

به سادگى نمى توان ادراك فراحسى را در سطح اجتماعى و جهانى مورد بررسى قرار داد و ملاك شناخت اين ادراك را تعيين نمود. تبيين ادراك حسى به دليل داشتن اندام هاى حسى ساده تر است، اما ادراك فراحسى به دليل نبودن اندام هاى حسى مشترك در آنجا، انتقالش به ديگران دشوار است (احمدى، 1389، ص 51). ازاين رو، انسان نمى تواند پديده هاى فراحسى را تكرار، آزمايش و در نتيجه، آموزش دهد (بى نياز، 1386)؛ زيرا ماهيت پديده هاى فراحسى به نحوى است كه مانند ساير پديده ها تن به تحقيقات و تجارب علمى نمى دهد (خرمشاهى، 1364، ص 28).

4. نتايج مبهم

نويسنده كتاب قرآن و روان شناسى، يكى از معايب برخى ادراكات فراحسى را اين گونه ذكر مى كند: برخى از روان شناسان معاصر، به بررسى پديده هايى [فراحسى] چون تله پاتى همت گماشته و آزمايش هاى فراوانى روى آنها انجام داده اند، اما اين كوشش ها همچنان در آغاز راه است و هنوز به نتايج دقيقى كه بتوان آن را با اطمينان به مجموعه اطلاعات دقيق بشر درباره انسان افزود، نرسيده است (نجاتى، 1374، ص 187).

5. مرزبندى ناقص ميان پديده هاى ادراك فراحسى

شباهت ميان ادراكات فراحسى به وضوح به چشم مى آيد؛ همان گونه كه در ادامه مقاله در بررسى انواع ادراكات فراحسى هم پوشانى برخى ادراكات قابل رصد مى باشد، كه دليل آن را مى توان به ناشناخته بودن ماهيت واقعى اين پديده ها مربوط دانست (ناجى، 1379، ص 13). ازاين رو، تفكيك ادراكات فراحسى از يكديگر بسيار مشكل است و نمى توان دقيقا اين مسئله را مشخص نمود.

6. تحمل رياضت هاى غيرشرعى و ضداجتماعى

شهيد مطهرى در مورد آمادگى براى ادراكات فراحسى از طريق رياضت ها مى گويد: آنچه كه در اديان آمده است، در دستورهاى عبادى و غيرعبادى، براى اين است كه ما يك وقت ـ مثلاً ـ راه رياضت كش هاى هندى و ديگران را پيش نگيريم. راهى كه اسلام نشان مى دهد، راهى است كه نه زندگى را مختل مى كند و نه معنويت و صفاى روح را، بلكه در عين اينكه انسان رو مى آورد به زندگى و اجتماع و نظامات اجتماعى، در عين حال، صفاى روح و معنويت خودش را هم حفظ و نگه دارى مى كند و از ميان نمى برد. اما در راه هاى ديگر ممكن است كسى، ديگر آن امور را فراموش كند، فقط رو مى آورد به زندگى، مى شود مادى در زندگى، يك كسى هم زندگى را بكلى رها مى كند (مطهرى، 1380ب، ج 4، ص 523).

تفاوت شناسى

1. تفاوت وهم و ادراك فراحسى

برخى از انديشمندان توهم را به گونه اى تعريف نموده اند كه شباهت فراوانى با ادراك فراحسى پيدا مى كند. يكى از تعاريف توهم، اين است: توهم، يعنى ادراك غيرمستقيم محسوسات؛ يعنى ادراك چيزهايى كه از انسان دورند و با حواس ظاهرى حس و درك نمى شوند (بخشى، 1380، ص 71). يا در جاى ديگر چنين آمده است: هرگاه شخصى چيزهاى غيرواقعى و يا غيرقابل وجود ببيند، گفته مى شود كه اين شخص دچار توهم شده است (رايچ، 1383، ص 51).

اكنون اين سؤال قابل طرح است كه چگونه مى توان ميان وهم و ادراكات فراحسى كه از مراتب عالى روحى ناشى مى شود، فرق نهاد؟ تفاوت در آن است كه ادراكات فراحسى آثارى در عالم خارج دارد كه وهم آن آثار را ندارد.

وقتى اميرالمؤمنين على عليه السلام از آمدن مغول يا مرگ حجاج و مدت حكومتش در عراق خبر مى دهد، اين امور وهمى نيستند؛ زيرا شما اثر آنها را مى بينيد. از طرفى ديگر، كسى كه آن را مى يابد آنچنان مى يابد كه در آن ترديد ندارد، برخلاف امور وهمى كه دراختيارفردنيستند(احمدى،1389،ص 51).

2. تفاوت معجزه و ادراك فراحسى

همچنان كه اشاره شد، وجود يك سلسله ادراكات فراحسى در زندگى بشر قابل انكار نيست. اين گونه امور در طول تاريخ بشر سابقه بسيار داشته و امروز نيز گسترده تر تحقق دارد (سعيدى روشن، 1379، ص 32). اكنون اين سؤالات مطرح مى شود كه آيا وحى پيغمبران مانند آگاهى هاى غيرعادى برخى افراد است كه با رياضت هاى خاصى حاصل مى شود كه هركس اين رياضت ها را بكشد، اين معلومات را به دست مى آورد؟ آيا اعجاز پيامبران مانند تصرّفات بر خلاف مجارى و عوامل طبيعى آنان است؟ يا وحى با آگاهى هاى غيرعادى ديگر انسان ها و اعجاز يا تصرف غيرعادى آنها تفاوت دارد؟ (مصباح، 1383، ص 18). با توجه به كيفيت و شرايط تحقق معجزه و ادراكات فراحسى، مى توان تفاوت آنها را در امور ذيل برشمرد:

1. ادراكات فراحسى، در اثر يك سلسله تمرينات براى شخص حاصل مى شود، ولى معجزه بدون هيچ مقدمه و تمرينى صورت مى پذيرد (رضايى مهر، 1382، ص 62).

2. انسان هاى معمولى با آموزش مى توانند ادراكات فراحسى را ياد بگيرند، هرچند انسان هاى خوبى هم نباشند، اما معجزه با قدرت الهى فقط در اختيار پيغمبران و اولياى خداست و قابل تعليم و تعلم نيستند (خامنه اى، 1375، ص 251).

3. ادراكات فراحسى، ممكن است به اغراض مختلف شيطانى انجام گيرد، ولى معجزه فقط براى اثبات رسالت و ابلاغ دين و مقدسات الهى به وقوع مى پيوندد و هيچ غرض شخصى وشيطانى درآن راه ندارد(رضايى مهر،1382،ص62).

4. تحقق ادراكات فراحسى مقيد به بعضى مكان ها و زمان هاوشرايط خاص ومحدود است،ولى معجزات پيامبران چنين محدوديت هايى ندارد و در هر شرايطى كه پيغمبر صلاح دانست، به اذن الهى از او صادر مى شود (همان).

منشأ ادراك فراحسى

يكى از ابعادى كه در زمينه ادراك فراحسى شايسته است، مورد بررسى واقع شود، واكاوى منشأ اين ادراك است. اگر منشأ ادراك حسى عالم طبيعت است، منشأ ادراك فراحسى چيست؟

برخى منشأ آن را روح آدمى دانسته اند كه مى تواند از جسم و مرتبه پايين تر فراتر رود و حقايقى را بيابد. ايشان در ادامه اين مطلب، مى گويند: البته اين نكته را فراموش نكنيد كه حتى يافته هاى حسى ما هم مى تواند مبدئى باشد، براى اينكه به ادراك فراحسى هم راه بيابيم (احمدى، 1389، ص 51).

عده اى ديگر بر اين باورند كه ادراك فراحسى فطرى بوده و هر فرد انسانى به طور نسبى (يعنى با شدت و ضعف)، افزون بر ابعاد جسمانى و برونى، در خلوت خويش داراى كشش و جوشش درونى، فراحسى و باطنى است و اين وجهه غيرمادى، در نوع انسان ـ با همه پراكندگى و گوناگونى ـ ذاتى، طبيعى، غريزى و به اصطلاح، فطرى است (امين، 1386، ص 4).

پيش زمينه ادراك فراحسى

انديشمندان مختلف ديدگاه هاى خويش را در خصوص پيش زمينه يا چگونگى اكتساب و به كار بستن ادراكات

فراحسى مطرح نموده اند كه بسيارى از آنها شبيه به يكديگر به نظر مى رسد. در ذيل، به بيان برخى از اين ديدگاه ها پرداخته مى شود.

1. ديدگاه علّامه طباطبائى: علّامه طباطبائى معتقد است كه برخى از امور خارق العاده مستند به امور فراحسى، به وسيله قوت اراده صاحب آنها حاصل مى شود. اراده تابع علم است و هنگامى كه علم جازم و ايمان به تأثير وجود داشته باشد، اثر آن ظاهر مى شود. برخى ديگر از افراد نيز ادراك فراحسى را از راه رياضت به دست مى آورند (طباطبائى، 1393ق، ص 242ـ245).

2. ديدگاه شهيد مطهرى: انسان با طرزى از عمل، با عادت دادن خود، با ورزش دادن و رياضت دادن خود، با عمل كردن مى تواند ادراكات فراحسى را كسب نمايد (مطهرى، 1380ب، ج 4، ص 522).

3. ديدگاه عثمان نجاتى: اين نوع ادراك فوق حسى را همه مردم ندارند و تنها براى بعضى افراد كه از استعداد ويژه اى برخوردار هستند، امكان پذير است. اين استعداد، عبارت از نوعى شفافيت و صفاى روحى است و به نيروى ادراك خارق العاده اى بستگى دارد كه انسان مى تواند از مرزهاى مكان فراتر رود و اشيا و حوادث دور از خود و يا حوادثى را كه به علت وجود موانع، از او پوشيده است، درك كند (نجاتى، 1374، ص 188).

4. ديدگاه هانرى كربن: در نگاه هانرى كربن، فيلسوف، شرق شناس و متخصص در تاريخ اديان، راه يافتن به دنياى ادراكات فراحسى،بدون پاكيزگى قلبى،تصفيه روحى وتأملات طولانى امكان پذير نيست (جلالى فراهانى،1388، ص 26).

ادراك فراحسى در آيات و روايات

داستان حضرت يعقوب عليه السلام

قرآن براى اشاره به ادراك فراحسى، ماجراى حضرت يعقوب عليه السلامرا به عنوان مثال ذكر كرده است. آن حضرت، بوى فرزندش يوسف را هنگامى كه كاروان حامل پيراهن يوسف از سرزمين مصر به راه افتاده بود و چند روز راه از محل اقامتش فاصله داشت، استشمام نمود: وَ لَمّا فَصَلَتِ اَلْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّى لَأَجِدُ رِيحَ يوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (يوسف: 94)؛ و چون كاروان از مصر بيرون آمد، يعقوب گفت: اگر مرا تخطئه نكنيد، من بوى يوسف را مى شنوم. با توجه به اينكه قرآن از اين نظر [اعجاز يعقوب ]سكوت دارد، و آن را به عنوان اعجاز يا غير اعجاز قلمداد نمى كند، مى توان توجيه علمى نيز بر آن يافت؛ چراكه امروز مسئله تله پاتى انتقال فكر از نقاط دور دست يك مسئله مسلم علمى است، كه در ميان افرادى كه پيوند نزديك با يكديگر دارند و يا از قدرت روحى فوق العاده اى برخوردارند بر قرار مى شود (مكارم شيرازى و همكاران، 1367، ج 10، ص 72؛ قرائتى، 1383، ج 10، ص 154). بنابراين، استشمام بوى يوسف عليه السلامتوسط يعقوب عليه السلام، از چنين مسافت دورى به طور آشكار به پديده ادراك حسى خارج از چارچوب حواس، اشاره دارد (نجاتى، 1374، ص 88).

داستان تخت ملكه سبأ

قرآن كريم داستان آن مردى كه تخت ملكه سبا را در طرفه العينى از يمن به فلسطين آورد، اين گونه نقل مى كند: قالَ اَلَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يرْتَدَّ إِلَيكَ طَرْفُكَ (نمل: 40)؛ كسى كه در نزد او دانشى از كتاب (از لوح محفوظ يا از كتاب هاى آسمانى) بود گفت: من آن را پيش از آنكه پلك چشمت به هم بخورد، يا چشم بر هم زنى به نزد تو مى آورم. قرآن اين قضيه را تعليل به يك نوع علم مى كند كه مسلّم آن علم از اين نوع علم نيست كه [شخص ]قانونى را بداند و بعد بخواهد روى آن عمل كند، ولى به هر حال [ناشى از ]يك نوع علم و ايمان

مى داند. اين آيه دليل بر اين است كه اين نيروى خارق العاده در انسان وجود پيدا مى كند؛ به موجب علمى كه انسان پيدا مى كند، نه آن طورى كه بعضى اشخاص مى گويند كه انسان هيچ كاره است (مطهرى، 1380ب، ج 4، ص 496).

نمونه هايى در زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

امام صادق عليه السلام داستانى از حارثه بن نعمان انصارى در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى فرمايند كه ادراك فراحسى را به خوبى بيان كرده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نماز را با مردم به جاى آورد و نظرش افتاد به جوانى كه نشسته بود، و خواب وى را فراگرفته، رنگش زرد و جسمش لاغر و چشمانش در سرش فرو رفته بود. پيامبر به او گفت: حالت چطور است؟ پاسخ داد: داراى حالت يقينم. حضرت از جوابش به شگفت آمد و گفت: هر يقينى حقيقتى دارد؛ حقيقت يقين تو چيست؟ جوان گفت: يقينم مرا به حزن و اندوه افكنده، خواب شب را از چشمم ربوده، و روزهاى گرم را در حال روزه و عبادت بر من آورده است، به طورى كه نفس من از دنيا و آنچه در دنياست، بيرون رفته است و گويا نگاهم به عرش پروردگارم افتاده است كه براى حساب خلايق برپا شده و خلايق براى حساب محشور گرديده اند، و من هم در ميان آنها هستم و گويا مى بينم اهل بهشت را كه در آن متنعم مى باشند، و با يكديگر به رفت و آمد و سخن مشغولند، و گويا مى بينم اهل آتش را كه در ميان آن معذّب مى باشند، و فرياد مى زنند و گويا مى شنوم صداى شعله ور شدن آتش را كه در گوش هاى من دوران دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين بنده اى است كه خدا دل او را به نور ايمان روشن گردانيده است و سپس به آن جوان گفت: بر اين حالى كه دارى پايدار باش (كلينى، 1407ق، ج 2، ص 53؛ مجلسى، 1404ق، ج 7، ص 333). در اين داستان شاهد آن هستيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله ادراكات فراحسى زيد را تأييد نمودند.

داستان هاى ناظر به ادراكات فراحسى نظير تله پاتى در كتاب هاى مذهبى خيلى زياد است؛ مثل اينكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در وقتى كه نجاشى در حبشه بود، جريان فوت او را اطلاع داد و گفت كه الآن نجاشى مرده است و او را كفن كرده اند و من از همين جا بر او نماز مى خوانم، به طورى كه همه جنازه نجاشى را ديدند و حضرت در آن حال بر آن نماز خواندند (مطهرى، 1380ب، ج 4، ص 491).

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: ركوع و سجود را به طور كامل انجام دهيد، سوگند به خدا، هنگامى كه به ركوع و سجود مى رويد من شما را از پشت سرم مى بينم (نجاتى، 1374، ص 189، به نقل از: قشيرى نيشابورى، بى تا).

حوزه هاى ادراك فراحسى

1. تله پاتى

يكى از ادراكات فراحسى كه مورد سخن ماست، تله پاتى است. تله پاتى (وكيلى، 1385، ص 71) يا ارتباط فكرى (رضايى، 1389، ص 128)، يا انديشه خوانى (على زاده، 1387 و 1388، ص 71؛ ناجى، 1379، ص 14)، يا دور آگاهى (خرمشاهى، 1364، ص 22) و يا حس ششم، از دو لفظ يونانى Tele به معناى دور و pathos به معناى احساس تشكيل شده است (ناجى، 1379، ص 14). تعاريف فراوانى از اين پديده ادراكى شده است كه برخى از آنها اشاره مى شود:

ـ ارتباط مستقيم ذهن به ذهن است يا به تعبير ديگر، تعامل ذهنى مستقيم با سيستم هاى زنده (مملكت دوست، 1383، ص 33).

ـ توانايى هاى شگفت آور انسان، در زمينه ارتباط برقرار كردن از راه دور و غلبه قدرت فكرى بر افراد (نورى زاد، 1383، ص 64ـ65).


در اينجا بجاست اين نكته ذكر شود كه گاه با توسعه در معنا و گستره الهام، پديده تله پاتى را نيز در دايره الهام جاى دادند (اسدى، 1385، ص 34ـ35). الهام، احساسى از جنس آگاهى است كه آدمى منشأ آن را نمى داند. اين الهام گاه از عالم بالا و از طرف خداونداست [و منحصر به بندگان صالح است ]و گاه از طرف انسان ديگرى كه در مسافتى دور از او قرار دارد [كه روان شناسان آن را تله پاتى ناميده اند] (عظيم زاده و همكاران، 1380، ص 155).

2. پيش گويى

پيش گويى (على زاده، 1387 و 1388، ص71؛ مملكت دوست، 1383، ص 33؛ وكيلى، 1385، ص 71) يا غيب گويى رويدادهاى آينده و درست درآمدن آنها (خرمشاهى، 1364، ص 23) از امورى است كه بعضى از انسان ها مى توانند از حوادث آينده خبر دهند. از اين ادراك به پيش بينى، پيش شناخت يا پيش آگاهى نيز تعبير شده است (ناجى، 1379، ص 20).

آيزنگ مى گويد: از اين نتيجه نمى توان چشم پوشيد كه بعضى از مردم داراى نيروى ذهنى اى هستند كه مى توانند رويدادهايى را كه در آينده بسيار نزديك رخ مى دهد، پيش بينى كنند (قدردان قراملكى، 1375، ص 129). البته بايد توجه نمود كه گاهى شما مى بينيد پيش بينى هايى كه افراد خيلى زبردست در مسائل عادى مى كنند خطا درمى آيد. بعد مى بينيد اين اشتباه نكرده، جريانى كه او مى ديده درست ديده، ولى يك جريان ديگرى هم بوده كه جلوى اين جريان را گرفته است. او، هم درست ديده هم نادرست؛ درست ديده كه آن جريان را ديده، درست نديده كه يك جريان مخالف را نمى ديده است (مطهرى، 1380ب، ج 4، ص 508).

3. روشن بينى

اين كلمه به معناى به وضوح ديدن مى باشد. روشن بينى (وكيلى، 1385، ص 71) عبارت است از توانايى يك شخص در ديدن اتفاقات زمان حال يا آينده يا حوادثى كه بعدها روى مى دهد (رايچ، 1383، ص 50). اين پديده، اطلاعاتى را درباره وقايعى كه در فاصله دور به وقوع مى پيوندد (ناجى، 1379، ص 20) و فراتر از حواس عادى درك مى شود در اختيار ما قرار مى دهد (مملكت دوست، 1383، ص 33). از اين پديده به رازبينى (خرمشاهى، 1364، ص 22)، ديدن از وراى مانع (مملكت دوست، 1383، ص 33)، ديدن از راه دور (رايچ، 1383، ص 50) و غيب بينى هم تعبير شده است (على زاده، 1387 و 1388، ص 71).

هميشه افرادى هستند كه مسائلى را از غيب تلقى مى كنند؛ يك نوع روشنايى در روحشان پيدا مى شود، چيزهايى را مى شنوند كه قبلاً نمى شنيدند، چيزى را مى بينند كه قبلاً نمى ديدند (مطهرى، 1380ب، ج 4، ص 519ـ520). آگاهى نسبت به وقايع آينده ممكن است از طريق خواب نيز صورت پذيرد (حجازى، 1387، ص 27). البته مقصود از آن، خواب هاى راستين مى باشد كه با آينده ـ نه با گذشته ـ سروكار دارند و به هيچ وجه نمى توانند علت مادى داشته باشند (مقيسه، 1382، ص 139).

فرق بين روشن بينى با تله پاتى در اين است كه تله پات اطلاعات خود را از فكر شخص ديگر كسب مى كند، درحالى كه روشن بين اين آگاهى را بدون ارتباط با فكر ديگرى به دست مى آورد (ناجى، 1379، ص 14).

4. دورشنوايى (Clairaudience)

يكى ديگر از ادراكات فراحسى، دورشنوايى يا رازشنوى مى باشد (رضايى، 1389، ص 128). دورشنوايى عبارت

است از شنيدن صدا، يا سخنى از مكانى دور كه خارج از محدوده حس شنوايى است (نجاتى، 1374، ص 187). البته اين ادراك متفاوت از وحى است كه مختص انبياست. آنچه در اينجا منظور است، نظير نداهاى غيبى مى باشد، كه براى نمونه، نقل مى كنند حربن يزيد رياحى شنيد و تحول روحى يافت و از صف اشقيا جدا شد و به ياران حضرت سيدالشهدا عليه السلام پيوست (خرمشاهى،1364،ص 22).

5. آشناپندارى

هرگاه شخصى از يك واقعه، محل يا وضعيتى، در ذهنش تصوراتى داشته باشد، به اين حالت آشناپندارى گفته مى شود (رايچ، 1383، ص 50). آشناپندارى ميان مردم بسيار رايج است و حتى مى توان گفت كسى وجود ندارد كه دست كم يك بار اين تجربه را نداشته باشد. براى مثال، شخصى با ورود به محلى كه قبلاً هرگز به آنجا پا نگذاشته است، متوجه مى شود كه آنجا را مى شناسد يا اينكه در بدو آشنايى با برخى افراد، حس مى كنيم كه يك دوست قديمى راكه سال هاپيش ازدست داده ايم دوباره يافته ايم(همان،ص51).

6. ذوق و خلاقيت

عرفا و برخى فلاسفه از جمله افلاطون، در برخى تعبيرات خود از ذوق و خلاقيت به عنوان يك ادراك فراحسى تعبير مى كنند كه با كمى اغماض مى توان آن را جزو ادراكات فراحسى در فراروان شناسى نيز در نظر گرفت. ذوق و خلاقيت به عنوان ادراكى ماوراى حسى از قديمى ترين مفاهيمى است كه پيوسته مورد تأمل اهل نظر بوده است (باونديان، 1383، ص 36)؛ ادراكى كه لازمه آن تخريب حواس ظاهرى از راه تحمل رياضت و تزكيه نفس است (پارساپور، 1386، ص 154). پس از عارض شدن ذوق و خلاقيت بر فرد، نه تنها دريافت حقايق فراحسى و معانى پنهان بر او، به طور مستقيم ميسر مى گردد، بلكه افزون بر اين، مى تواند آنها را با چشم دل مشاهده كند (عقدايى، 1389، ص 112). سوروكين (Sorokin) نيز معتقد است كه بزرگ ترين دست يافته هاى خلاق، نتيجه نيرويى فراطبيعى ـ فراحسى است (باونديان، 1383، ص 36).

7. همدلى از راه دور

هرگاه شخص، درد و رنج فيزيكى يا روحى و وضعيت هيجانى شخص ديگرى را احساس كند، اين پديده همدلى از راه دور ناميده مى شود. درك احساسات ديگران، از شايع ترين پديده هاى ادراك فراحسى است. دوقلوها معمولاً چنان ارتباط نزديكى باهم دارند كه در صورت بروز حادثه اى براى يكى از آن دو، ديگرى احساسات نفر دوم را حس مى كند. اين وضعيت مى تواند بين يك مادر و فرزندش و يا ميان عشاق پيش بيايد (رايچ،1383، ص 50).

در بعضى از روايات نيز اشاره جالبى به اين مسئله شده است: جابر جعفى از امام باقر عليه السلام سؤال كرد: گاهى بى آنكه مصيبتى به من رسيده باشد يا حادثه ناگوارى اتفاق بيفتد، قلبم را غم فرا مى گيرد، به نوعى كه اطرافيان مى فهمند. امام عليه السلام فرمودند: مسلمانان در آفرينش از يك حقيقت و طينت هستند، ازاين رو، مؤمنان برادر يكديگرند؛ همين كه حادثه تلخى براى يكى از آنان اتفاق بيافتد، ديگرى در سرزمين و منطقه اى ديگر غمناك مى شود (كلينى، 1379، ص 488).

همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى مى فرمايند: دو نفر مؤمن كه به خاطر خدا با هم دوست مى شوند، همچون يك پيكر مى گردند، به طورى كه اگر يكى از آنان در موضعى از بدن خود ناراحتى داشت، ديگرى در همان موضوع احساس درد مى كند (كراجكى، 1410ق، ص352؛

مجلسى، 1403ق، ص 281؛ نورى، 1408ق، ص 217).

صاحب تفسير نمونه در اين زمينه مى نويسد: امروزه ثابت شده كه ممكن است از طريق رابطه فكرى، ناراحتى هاى يك شخص به دوستش منتقل گردد و سپس آن ناراحتى خاص روى جسم او اثر بگذارد و همان عضو مشابه را ناراحت سازد (مكارم شيرازى، 1378، ص 147ـ148). با توجه نزديك بودن مرزهاى ادراك فراحسى كه در گذشته بدان اشاره شد، اين نكته قابل ذكر است كه اين پديده را مى توان بخشى از ادراك فراحسى تله پاتى نيز برشمرد.

8. كشف و شهود

نوع ديگرى از ادراك فراحسى وجود دارد كه در اصطلاح عرفا كشف و شهود ناميده مى شود (قدردان قراملكى، 1381، ص 53)، و در ادبيات فلسفى از آن به نوعى تجربه دينى تعبير مى شود (همان؛ اسدپور، 1386، ص 62؛ شجاع، 1387، ص 128و136؛ صادقى، 1379، ص 232). كشف و شهود عبارت است از ديدن اشيا يا حوادثى كه خارج از محدوده حس بينايى قرار دارند (نجاتى، 1374، ص 187) و از لحاظ ماهيت با ديدنى كه توسط چشم يا هر وسيله ديگرى كه تصويرى در ذهن ايجاد مى كند، متفاوت مى باشد (رفيعى، 1389، ص 81). همچنين ممكن است در برخى موارد در خواب، بيدارى و يا در حالتى ميان خواب و بيدارى رخ دهد (رفيعى، 1389، ص 81).

امام خمينى قدس سره كشف و شهود را اين گونه تبيين نموده اند: آن گاه كه روح انسان از سرگرمى ها و اشتغالات بركنار مى ماند، مى تواند از حقايق جهان آگاهى يابد. انسان مى تواند ديدنى ها را ببيند و حتى از گذشته و آينده باخبر شود. عامل اصلى مشاهدات نفسانى و آگاهى از حقايق هستى، انقطاع و انسلاخ انسان از پرداختن و توجه به طبيعت و زندگى طبيعى است. انقطاع نيز گاهى در پرتو وقوع امور هولناك در زندگى، گاهى از طريق تصرفات و اشاره ولى اللّه و انسان كامل، و نيز گاهى از راه كمالات نفسانى براى آدمى حاصل مى شود كه در پرتو آن، گاهى انسان به مشاهده بخشى از حقايق هستى نايل مى گردد (موسوى خمينى، 1410ق، ص 36).

وجه تمايز اين ادراك فراحسى با ساير ادراكات نيز در اين است كه در مكاشفه و شهود نوعى گشودگى و كشف نسبت به حقيقت و واقعيت غايى هست، كه شرط لازم ساير ادراكات فراحسى نيست (ملكيان، 1383، ص61؛ صادقى، 1379، ص232)؛ همان گونه كه جان هيك با تأثر از ديدگاه شلاير ماخر و ويليام آلستون تجربه هاى دينى نظير كشف و شهود را به معناى انتقال آگاهى مى داند كه در اثر مواجهه روح انسانى با حقيقت مطلق حاصل گرديده است (اسدپور، 1386، ص 62).

چشم بصيرت نيز از جمله ادراكات فراحسى به شمار مى رود كه چون در آن نوعى كشف و شهود وجود دارد، آن را در ذيل اين ادراك ذكر مى نماييم. بسيارى از عالمان، دانشمندان و حتى افراد عادى نيز بوده اند كه از اين ادراك فراحسى با شيوه هاى گوناگون آن بهره برده اند، كه در اين مختصر از ذكر آن خوددارى مى شود.

9. چشم زدن

يكى ديگر از ادراكات فراحسى چشم زدن، چشم زخم يا شورچشمى، مى باشد كه از ديرباز بر آن تأكيد داشته اند. اما اينكه آيا چنين پديده اى حقيقت دارد يا خير؟ در اين مختصر اشاره اى بدان خواهد شد.

در اينكه اجمالاً چنين حقيقتى هست، نمى شود ترديد كرد، چنانچه بعضى از علماى جديد معتقدند كه در برخى از چشم ها چنين خاصيتى هست؛ يعنى بعضى از چشم ها

نوعى اشعه از خود بيرون مى دهند كه اين اشعه يك اثر سوئى در اشيا وارد مى كند، مخصوصا اگر با يك نگاه و نظر مخصوص باشد. قبول كردن اين حرف ها در قديم خيلى مشكل بود كه انسان بگويد يك نفر وقتى كه نگاه مى كند، از چشمِ او شعاعى بيرون مى آيد كه ـ مثلاً ـ مى تواند يك سنگ را بتركاند؛ اصلاً قابل باوركردن نبود. ولى امروز كه ميدان عمل اين شعاع ها و امثال اينها پيدا شده كه چقدر در طبيعت امواج وجود دارد و اين امواج چه كارهاى خارق العاده اى را انجام مى دهند، ديگر اين امر تعجبى ندارد كه شعاعى از چشم يك انسان بيرون بيايد و واقعا يك شتر را به زمين بزند (مطهرى، 1380ج، ج 26، ص 633).

10. دورجنبانى روانى

دورجنبانى يعنى حركت دادن اشيا و يا از حركت بازداشتن آنها به وسيله تمركز فكر (رضايى، 1389، ص 128؛ مملكت دوست، 1383، ص 33) و يا غلبه قدرت فكرى بر افراد و اجسام (نورى زاد، 1383، ص 64ـ65). برخى ديگر، اين پديده را اين گونه تعريف نموده اند: قدرت نفس بر جنباندن اشياى دور از طريق نفس و روان بدون استفاده از قدرت مادى (قدردان قراملكى، 1375، ص 129). در جاى ديگر نيز از آن به تسخير و تصرف در اشيا و تأثير از دور ياد نموده اند (خرمشاهى، 1364، ص 23). مثلاً، انسان ممكن است اينجا باشد و جسمى را كه در آنجا هست هدايت كند يا متوقف كند يا به حركت درآورد. همين هايى كه ميز را به حركت درمى آورند. يا مى گويد تو قصد كن كه اين ميز به كدام طرف برود، من قصد مى كنم نه اينكه او قصد كند، من نيت مى كنم، بعد فرمان مى دهد آن طورى كه فلانى نيت كرده، به هر طرف كه او قصد كرده برو، به همان طرفى كه من قصد كرده ام مى رود (مطهرى، 1380ب، ج 4، ص 481ـ482).

نتيجه گيرى

در بررسى ادراك فراحسى از ديدگاه روان شناسى و اسلام در اين مقاله، نتايج ذيل حاصل مى شود:

1. نقل متواتر ادراكات فراحسى در نظرات انديشمندان توانمند ـ كه بدان اشاره شد ـ و نمونه هاى كم رنگى كه خود در زندگى ديده ايم و نتايج انكارناپذير آن، اذعان دارد كه وجود ادراكات فراحسى، ممكن است و نمى توان آن را تصادف و توهم دانست.

2. درصورتى كه صحت همه يا بعضى از پديده هاى فراحسى، به طريق علمى يا عقلى يا اجمالى ثابت بشود، در تحكيم مبانى ايمان و اعتقادات بسيارى از مؤمنان بى تأثير نيست. چنان كه حضرت ابراهيم عليه السلام نيز با همه ايمان و يقينى كه به رستاخيز و احياى مردگان داشت، از خداوند درخواست كرد كه يك بار آن را براى مزيد اطمينان قلبى او، به اجرا درآورد و خداوند درخواست او را اجابت كرد (بقره: 259ـ260). امروزه هم بسيارى از انسان ها با ادراكات فراحسى مواجه مى شوند. درصورتى كه اين افراد صحت آن را بپذيرند، بر محدوديت هاى ديدگاه ماده گرايانه فايق آمده و ديگر اصالت ماده و اصالت طبيعت نزد ايشان اعتبارى ندارد، و در پرتو آن، بقاى روح و حيات اخروى را مى پذيرند.

3. حواس پنج گانه و عقل وسايلى هستند كه انسان در زمينه ادراك و شناخت، از آنها كمك مى گيرد، ولى در بسيارى از مسائل براى رسيدن به شناخت واقعى، به تنهايى كافى نيستند؛ مثلاً، آنها به شناخت مسائلى كه انسان با حس و عقل نمى تواند درك كند، قادر نمى باشند. به همين دليل، وجود ادراك فراحسى در انسان ضرورت دارد.

4. در كنار تمامى مزاياى ادراك فراحسى كه در پژوهش حاضر بيان گرديد، اين نوع ادراك داراى محدوديت ها، موانع و آسيب هايى نيز مى باشد. ازاين رو،

آسيب شناسى مطرح شده در ادراك فراحسى، زمينه ساز آسيب زدايى و موجب برطرف شدن ناهنجارى هاى احتمالى موجود، در فرايند كلى ادراك فراحسى خواهد شد، به گونه اى كه پس از انجام آسيب شناسى و آسيب زدايى، ادراك فراحسى، در مسيرى پويا و صحيح انجام خواهد گرفت.

5. تفاوت ميان وهم و ادراكات فراحسى كه از مراتب عالى روحى ناشى مى شود در آن است كه ادراكات فراحسى آثارى در عالم خارج دارد كه وهم آن آثار را ندارد.

6. ادراكات فراحسى، آموخته مى شوند و به ديگران نيز آموزش داده مى شوند، ولى تعليم و تعلم در معجزه راه ندارد. همچنين ادراكات فراحسى، از هر كس چه كافر، چه فاسق، چه مؤمن، مى تواند حاصل آيد ولى معجزه فقط از پيامبران و اولياءاللّه كه پاك و صالح و شايسته ترين بندگان خدا هستند، ظاهر مى شود.

7. بررسى آموزه هاى دينى، سيره علمى و عملى علما و عرفا حاكى از آن است كه ادراكات فراحسى، به عنوان يك حقيقت در منابع اسلامى شناخته شده است و وجه تمايز انسان ها و ساير موجودات قلمداد مى گردد و نيز مى توان كسب مقامات بالاى معنوى را از جمله دلايل بروز برخى از پديده هاى ادراكى برشمرد.

··· منابع

احمدى، احمد، 1389، انديشه و نظر: نقد نقد كانت، اطلاعات حكمت و معرفت، ش 49، ص 49ـ53.

اسدپور، رضا، 1386، انديشه و نظر: كثرت گرايى دينى از چشم اندازهاى متفاوت، اطلاعات حكمت و معرفت، سال دوم، ش 9، ص 58ـ65.

اسدى، على، 1385، سير پيدايش و تحول در نظريه الهام با تأكيد بر آيات قرآن، معرفت، ش 107، ص 29ـ36.

اكبرى، احمد، 1384، ما و خرافات، مبلغان، ش 75، ص 152ـ163.

امين، حسن، 1386، پيوند فرهنگ ودين وسياست، حافظ، ش 45.

باربور، ايان، 1374، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، چ دوم، تهران، مركز نشر دانشگاهى.

باطنى، محمدرضا و همكاران، 1379، فرهنگ معاصر، چ ششم، تهران، فرهنگ معاصر.

باونديان، عليرضا، 1383، نسبت زيبايى وحدت و كمال، كيهان فرهنگى، ش 213، ص 34ـ39.

بخشى، على اكبر، 1380، مبانى انگيزش از ديدگاه اسلام، معرفت، ش 50، ص 56ـ71.

پارساپور، زهرا، 1386، بررسى مفهوم حس ديگر در مثنوى از ديد تطبيقى در حكمت عرفان و اسطوره، فرهنگ، ش 63و64، ص 141ـ164.

جلالى فراهانى، مسعود، 1388، تفسير باطنى امامت شيعى، اطلاعات حكمت و معرفت، ش 38، ص 26ـ28.

جوادى آملى، عبداللّه، 1379، تسنيم، چ دوم، قم، اسراء.

حجازى، بهجت السادات، 1387، روان شناسى شخصيت در تاريخ بيهقى، كاوش نامه زبان و ادب، ش 16، ص 9ـ40.

خاكبازان، نويد، 1390، ره نامه جهادى در عرصه فرهنگى، قم، خادم الرضا.

خامنه اى، سيدعلى، 1375، حديث ولايت (مجموعه رهنمودهاى مقام معظم رهبرى)، چ دوم، تهران، سازمان تبليغات اسلامى.

خرمشاهى، بهاءالدين، 1364، غيب جهان و جهان غيب، كيهان فرهنگى، ش 13، ص 22ـ29.

رايچ، آندرس، 1383، پديده هاى فراروان شناسى كدامند؟، ترجمه دنيا مملكت دوست، روانشناسى جامعه، ش 15و16، ص 49ـ51.

ربر، آرتور اس، 1390، فرهنگ روان شناسى (توصيفى)، ترجمه يوسف كريمى و همكاران، تهران، رشد.

رجبى، محمود، 1382، انسان شناسى، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره.

رضايى، محمدعلى، 1389، سحر از ديدگاه قرآن و علم، كوثر معارف، ش 13، ص 119ـ140.

رضايى مهر، حسن، 1382، پديده هاى فراروان شناختى، كيهان فرهنگى، ش 199، ص 58ـ62.

رفيعى، سيدعلى محمد، 1389، بينش جان و رويش تصوير: عوامل مؤثر در تصويرگرى دينى، كتاب ماه كودك و نوجوان، ش 155، ص 79ـ88.


زرشناس،شهريار،1381،مبانى نظرى غرب مدرن،تهران،كتاب صبح.

سعيدى روشن، محمدباقر، 1379، معجزه شناسى، تهران، مؤسسه فرهنگ و انديشه معاصر.

شجاع، محمداشرف، 1387، نقدى بر رهيافت تجربه دينى خاورشناسان بر وحى، قرآن پژوهى خاورشناسان، ش 5، ص 121ـ148.

شولتز، دوان، 1390، نظريه هاى شخصيت، ترجمه يوسف كريمى و همكاران، چ نهم، تهران، ارسباران.

صادقى، هادى، 1382، الحاد، شك، يا ايمان؟، معرفت فلسفى، ش 1و2، ص 43ـ60.

ـــــ ، 1379، دين و تجربه، نقد و نظر، ش 23و24، ص 222ـ246.

طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1393ق، الميزان فى تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.

عبداللهى، محمدعلى، 1383، هجرت از الحاد به خداباورى، نقد و نظر، ش 35و36، ص 279ـ312.

عظيم زاده اردبيلى، فائزه و همكاران، 1380، نگرشى نوين بر تاريخ و علوم قرآنى، تهران، بنياد قرآن.

عقدايى، تورج، 1389، جمال شناسى گلشن راز، ادبيات عرفانى و اسطوره شناختى، ش 18، ص 105ـ138.

على تبار فيروزجايى، رمضان، فطرت نمونى زبان دين و قرآن، آيين حكمت، ش 2، ص 7ـ34.

على زاده، مصطفى، 1387و1388، روان شناسى و اجتماع: فراروان شناسى، فردوسى، ش 74و75، ص 70ـ73.

فعالى، محمدتقى، 1379، نگاه قرآن به عقلانيت دين، صحيفه مبين، ش 4، ص 67ـ84.

فيروزبخت، مهرداد، 1389، فرهنگ جامع روان شناسى و روان پزشكى، تهران، ويرايش.

قدردان قراملكى، محمدحسن، 1381، حقيقت وحى، تجربه دينى يا عرفانى؟، قبسات، ش 26.

ـــــ ، 1375، كاوشى در تجسم اعمال، كيهان انديشه، ش 68.

قرائتى، محسن، 1383، تفسير نور، چ چهارم، تهران، مركز فرهنگى درس هايى از قرآن.

كراجكى، محمدبن على، 1410ق، كنزالفوائد، تصحيح عبداللّه نعمه، قم، دارالذخائر.

كلرمون، 1354، حقايقى درباره انتقال احساسات از دور، ترجمه هادى خراسانى، وحيد، ش 187، ص 978ـ983.

كلينى، محمدبن يعقوب، 1379، اصول كافى، ترجمه محمدباقر كمره اى، چ چهارم، قم، اسوه.

ـــــ ، 1407ق، الكافى، چ چهارم، تهران، دارالكتب الإسلاميه.

كوهن، رابرت لارنس، 1382، دانش و دموكراسى، ترجمه على محمد طباطبايى، بازتاب انديشه، ش 43، ص 27ـ32.

گوستاويونگ، كارل، 1382، واقعيت و فراواقعيت، ترجمه سيدمحمد آوينى، هنرهاى تجسمى، ش 20، ص 68ـ69.

مبلغ، سيدمحمدحسين، 1378، شناخت در قرآن از نگاه مطهرى، پژوهش هاى قرآنى، ش 17و18، ص 118ـ143.

مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، دارإحياء التراث العربى.

ـــــ ، 1404ق، مرآة العقول، چ دوم، تهران، دارالكتب الإسلاميه.

مصباح، محمدتقى، 1383، وحى شناسى، كوثر،ش15،ص17ـ22.

مطهرى، مرتضى، 1380الف، مجموعه آثار، چ ششم، تهران، صدرا.

ـــــ ، 1380ب، مجموعه آثار، چ ششم، تهران، صدرا.

ـــــ ، 1380ج، مجموعه آثار، چ ششم، تهران، صدرا.

مقيسه، حسين، 1382، بنيادهاى معرفت يا معرفت هاى بنيادين، پژوهش هاى فلسفى ـ كلامى، ش 17و18، ص 131ـ148.

مكارم شيرازى،ناصر،1378،زندگى درپرتواخلاق، چ دوم، قم، سرور.

مكارم شيرازى، ناصر و همكاران، 1367، تفسير نمونه، چ پنجم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.

ملك شاهى، حسن، 1390، ترجمه و شرح اشارات و تنبيهات ابن سينا، چ هفتم، تهران، سروش.

ملكيان، مصطفى، 1383، درد از كجا؟ رنج از كجا؟ سخنى در باب خاستگاه دردورنج هاى بشرى،هفت آسمان،ش24، ص 51ـ72.

مملكت دوست، دنيا، 1383، فراروان شناسى چيست؟، روانشناسى جامعه، ش 14، ص 32ـ33.

موسوى خمينى، سيدروح اللّه، 1410ق، تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، تهران، پاسدار اسلام.

ناجى، مسعود، 1379، پديده هاى فراطبيعى، كتاب ماه كليات، ش 29، ص 12ـ20.

نجاتى، محمدعثمان، 1374، قرآن و روان شناسى، ترجمه عباس عرب، چ چهارم، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى.

نورى زاد، صمد، 1383، آن سوى آيه ها؛ نگرشى بر اعجازهاى پزشكى قرآن، قم، آيت عشق.

نورى، ميرزاحسين، 1408ق، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام.

وكيلى، هادى، 1385، فلسفه تجربه عرفانى، قبسات، ش

39و40، ص 67ـ92.

سال انتشار: 
23
شماره مجله: 
205
شماره صفحه: 
115