مبناگرایی دیدگاهی است درباره ساختار باورهای موجه، که باورها را به دو دسته تقسیم می کند؛ یکی باورهای پایه، که برای موجه بودن نیازی به سایر باورها ندارند؛ و دیگری باورهای غیرپایه، که برای موجه بودن نیازمند باورهای دیگر هستند.
مبناگرایان درباره دو مطلب مهم اختلاف نظر دارند: یکی تبیین آنان از چگونگی موجه شدن باورهای مبنایی و دیگری تبیین آنان از نحوه تسری توجیه از باور مبنایی به باورهای غیرمبنایی. رویکردهای مختلف به این دو مطلب باعث قرائت های مختلفی از مبناگرایی شده که در یک تقسیم بندی کلی می توان به «مبناگرایی شدید» و «مبناگرایی معتدل» اشاره کرد که امروزه شاهد نقدهای مختلفی نسبت به هر دو رویکرد هستیم.
هدف مقاله حاضر که با روش کتابخانه ای و توصیفی صورت گرفته، این است که مهم ترین نقدهای ارائه شده به مبناگرایی را گردآوری کرده و بیانی اجمالی از مبناگرایی علامه طباطبائی، به عنوان نمایندۀ معاصر حکمت متعالیه، ارائه دهد. در نهایت خواهیم دید که رویکرد علامه طباطبائی به مبناگرایی، فاقد بسیاری از نواقص موجود در مبناگرایی غربی است.