از جنگ مقدّس تا صلح مقدّس
از جنگ مقدّس تا صلح مقدّس
نويسنده: محمّد المختار الشنقيطي
مترجم: سيد جلال امام
(دانشآموخته حوزه علميه و دانشپژوه كارشناسي ارشد تاريخ تشيّع)
چكيده
حركات مغرضانه غربيها، و تلاش آنها در جهت معرفي اسلام به عنوان دين جنگ و شمشير و اتهام آنها به مسلمانان به عنوان پديدآورندگان «جنگ مقدّس» سبب شده تا نويسندگان مسلمان در مقابل اينگونه حركات موضعگيري نمايند.
متن حاضر سعي دارد تا با مقايسه متون مقدّس تورات، انجيل و قرآن سهم تورات در تحريك يهوديان به جنگ را معرفي نمايد. نيز نويسنده ميكوشد تا آيات و كلمات ناظر به صلح و دوستي را از ميان كتب مقدّس استخراج نموده و به عنوان راهكاري براي دوري از تعصّبات ديني، و نيل به سوي صلح و آرامش جهاني ارائه نمايد.
كليدواژهها: جنگ مقدّس، صلح مقدّس، قرآن، تورات، انجيل، متون مقدّس، پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله، حضرت عيسي عليهالسلام.
معرفي مقاله
آنچه در ذيل ميآيد ترجمه مقالهاي است با عنوان «از جنگ مقدّس تا صلح مقدّس»،1 نوشته آقاي محمّد المختار الشنقيطي،نويسنده اهل موريتاني، كه اكنون مقيم آمريكاست. وي استاد دانشگاه «الايمان» در يمن و مشاور علمي «مركز مطالعات استراتژيك» در صنعا بوده و هم اكنون مدير مركز اسلامي در تگزاس آمريكاست. كتاب الحركة الاسلاميه في سودان، مدخل الي فكرها الاستراتيجي و التنظيمي» و مقاله «مسلموا امريكا امام قيودالحربات المدنيّة بعد 11 سبتامبر» از جمله آثار اوست.
اين مقاله در چند بخش تنظيم شده است:
1. ويران كردن به فرمان خدا: در اين بخش، نويسنده آيات موجود در تورات را ـ كه بنياسرائيل را پس از خروج از مصر و فرار از دست فرعون به جنگ با مردم فلسطين فراميخواند ـ دليل اصلي و ريشه «جنگ مقدّس» معرفي ميكند. «مقدّس» از اينرو، كه متن كتاب مقدّس، آنها را به چنين جنگي دعوت ميكند!
2. از جنگ عادلانه به سوي جنگ مقدّس: در اين بخش، نويسنده ميخواهد بگويد: مسيحيت به مدت يكهزار سال به «جنگ مقدّس» آلوده نشده بود. اما پس از اينكه قدرت و شوكت و پيشرفت اسلام و مسلمانان اروپا را فرا گرفت، مسيحيان به گونهاي فريب يهوديان را خوردند2 و به فكر ويران كردن و كشتن آنها افتادند. براي اينكه جنگهاي صليبي را در افكار عمومي مشروع جلوه دهند و مردم را به «جنگ مقدّس» دعوت كنند دست به دامن تورات شدند و از آياتي كه محرّك و تشويقكننده جنگهاي ويرانگر بود، استفاده نمودند.
3. جنگ عادلانه شايد، جنگ مقدّس هرگز: سپس نويسنده به سراغ اسلام و قرآن آمده است و تلاش ميكند تا جنگي را كه در قرآن بدان توصيه شده جنگ عادلانه معرفي نمايد. به عقيده نويسنده، جنگ در اسلام نه جنگ مقدّس، بلكه دفاع از خويش است و اين امري معقول و پذيرفته شده است و هرگز قرآن انسانها را به شروع جنگ و كشتن انسانهاي بيگناه ترغيب نميكند.
4. نقشِ حكومت بازي كردن: در اين بخش، نويسنده پاسخ اين شبهه را ميدهد كه پس چرا اسلام در مدت كوتاهي، سرزمينهاي واقع بين چين تا مديترانه را با جنگهاي پي در پي از آن خود كرد؟ كوتاه پاسخ اينكه كشورگشايي و حدّ و مرزهاي آن زمان بسي متفاوت از قانونهاي بينالمللي كنوني بوده است.
5. از جنگ مقدّس به سوي صلح مقدّس: در اين بخش، نويسنده سعي دارد تا آياتي كه انسانها را به سوي صلح و رفتار مسالمتآميز با هم فراميخوانند، متذكر شود و مردم را از سخن گفتن درباره «جنگ مقدّس» به سخن گفتن درباره صلح مقدّس دعوت كند. نويسنده عقيده دارد: در هر سه كتاب مقدّس، ما ميتوانيم آيات و كلماتي را بيابيم كه ما را به صلح تشويق ميكنند؛ هم تورات، هم انجيل و هم قرآن، كه بايد به آنها توجه كرد و درصدد بود تا بيشتر از اين آيات سخن به ميان آيد، نه آياتي كه دم از جنگ ميزنند.
6. مباني صلح مقدّس: نويسنده بر اين باور است كه رسيدن به صلح اصولي دارد كه هر سه دين توحيدي و تمامي كشورها بايد بدان پايبند باشند تا اين صلح و حفظ حرمت انسانها عملي شود. اين اصول عبارتند از: عدالت، صداقت و عقلانيت.
بررسي مقاله
يكي از اصليترين منابعي كه نويسنده از آنها استفاده نموده ـ و اينجا فرصتي براي معرفي آن پيش ميآيد ـ كتاب زندگينامه پيامبر اسلام محمّد صلياللهعليهوآله، نوشته خانم كارن آرمسترانگ است. وي از كارشناسان و متخصصان صاحبنام عرصه دين در جهانِ انگليسيزبان است كه مدتي از عمر خويش را راهبه بوده. از جمله تأليفات وي، ميتوان به كتابهاي نردبان معنويت، تاريخ خدا،3 تحوّل بزرگ،4 ومحمّد پيامبري براي زمان ما5 اشاره نمود. كتاب زندگينامه پيامبر اسلام محمّد صلياللهعليهوآله در زمان خود، پرفروشترين كتاب سال آمريكالقب گرفت.
پس از تأليف كتاب آيات شيطاني توسط سلمان رشدي و نگاه منفي وي به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و هتك حرمت ساحت مقدّس پيامبر خاتم صلياللهعليهوآله، خانم كارن آرمسترانگ اقدام به تأليف كتاب مذكور نمود. دو كتاب ديگر نيز در دفاع از شخصيت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهنوشته شدهاند: يكي محمّد صلياللهعليهوآله در اروپا، نوشته مينو صميمي و ديگري محمّد رسول خدا صلياللهعليهوآله، نوشته آنه ماري شيمل.
خانم آرمسترانگ ميگويد: در ابتدا احساس ميكردم كه مسلمانان از نوشتن اين كتاب توسط يك زن بيمذهبي مثل من به خشم ميآيند. اما پس از نشر اين كتاب، با استقبال مسلمانان روشنفكر مواجه شدم.6 نويسنده در كتابش سعي دارد تا ابتدا سير تاريخي مبارزه غرب با اسلام را بررسي نموده، مصاديق رويارويي و مبارزه مسيحيان و يهوديان با اسلام را متذكر شود. وي در ابتدا مينويسد: مردم غرب از اينكه مسلمانان كتاب آيات شيطاني را آتش ميزدند و واكنش آنچنان جدّي از خود نشان ميدادند، تعجب ميكردند،7 در حالي كه اين واقعه سابقههاي زيادي دارد كه دنياي مسيحيت همين كار را با مسلمانان انجام ميداد. وي در پايان اين بررسي، مينويسد: مرض ضديت با اسلام به تدريج، به صورت يك جنون رواني آثار خود را نشان ميداد.8 وي اولين جوانههاي رويكرد مثبت به اسلام را مربوط به قرن دوازدهم ميداند كه آقاي پيتر ونربل اقدام به ترجمه قرآن نمود.
از قسمتهاي اصلي اين كتاب، بخش «جنگ مقدّس» است. در اين بخش، نويسنده سعي دارد تا فلسفه جهاد در اسلام را روشن نمايد. انگيزهاي كه سبب شده تا نويسنده به اين بخش اهميت زيادي بدهد، اين است كه اخيرا در رسانههاي غربي، اسلام به عنوان دينِ شمشير و جنگ معرفي ميشود. برداشت غرب از اسلام اين است كه اين دين فقط براي جنگ و خونريزي آمده است و پيروان خود را بدان تشويق مينمايد.
استدلال غربيها و توده عظيمي از خاورشناسان، كه چنين برداشتي از دين اسلام و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهدارند اين است كه وقتي پيامبر به مدينه آمد تغيير روش داد. تا زماني كه در مكّه بود در پي نشر دين الهي و الهاماتي بود كه از خداوند دريافت مينمود؛ اما زماني كه به مدينه آمد براي دستيابي به قدرت، از دين سوء استفاده نمود! خانم آرمسترانگ در اينباره مينويسد: اين نوع نگاه به اسلام، نوعي وارونهنگري محض است. هر ديني مباني اصولي خود را براي ارزشگذاري معنوي دارد. كارهاي وي پس از آمدن به مدينه و شروع غزوهها و جنگها نيز در راستاي رسالت او بود. چنين نبود كه در مكّه دم از خدا بزند و چون محبوبيت كسب كرد، در مدينه به فكر حكومت باشد و جنگ آغاز كند. نويسنده در جواب كساني كه معتقدند آيات مدني موضعگيري سياسي به پيامبر ميدهند، مينويسد: برخلاف عقيده غربيها، اين به آن معنا نيست كه در ايده محمّد صلياللهعليهوآلهانحرافي به وجود آمد و او به فكر استفاده از دين براي كسب قدرت و موقعيت اجتماعي افتاد. در هر جا كه قرآن دستوري صادر نمايد، باز هم همان جايگاه روحاني و ماورايي پيامبر را حفظ مينمايد. شما نميتوانيد يك آيه از قرآن پيدا كنيد كه «خدامحوري» مبناي صدور آن نباشد.
نويسنده در بخش پاياني كتاب، به «صلح مقدّس» ميپردازد، «صلح حديبيه» و نقش آن در پيروزي پيامبر را يادآور ميشود كه عليرغم پيشنهاد افرادي از قبيل عمر براي شروع جنگ، پيامبر قرارداد صلح بست و همين مقدّمهاي شد براي فتح مكّه در سال آينده و اين از تأثيرهاي صلح مقدّس است. در اين بخش، نويسنده در مقام اثبات اين واقعيت است كه هميشه پيامبر دست به شمشير نبرد، بلكه به مقتضاي زمان و مكان پيش ميرفت و ميبينيم كه وي با صلح «حديبيه»، پيروزياي كسب كرد كه با جنگها و غزوهها دستيافتني نبود.
آرمسترانگ در يكي ديگر از كتابهاي خود، كه در همين زمينه، تأليف نموده است، مينويسد: من معتقدم كه بنا بر شواهد موجود، جاهليت امروز، هم در غرب و هم در جهان اسلام، عدهاي را در چنگال خود اسير كرده و از اينروست كه جهان گرفتار خشونت و ترور است.9
آقاي محمّد المختار با الهام از حركت چنين كتابهايي در دفاع از اسلام و پيامبر اعظم صلياللهعليهوآله، به روشي تازه وارد بحث شده است. وي آيات سه كتاب تورات، انجيل و قرآن را با هم مقايسه كرده و چنين نتيجه گرفته است كه تورات، آيات محرّك به جنگ بيشتري در خود دارد. در مقابل، آيات قرآن انسانها را به جنگ عادلانه تشويق ميكند؛ جنگ در دفاع از خويش. در ابتدا، مقاله را مرور ميكنيم و در پايان به ارزيابي آن خواهيم نشست:
از جنگ مقدّس تا صلح مقدّس
صلح مقدّس است، اما جنگ خير. «جنگِ مقدّس» امروزه موضوع اصلي رسانههاي غربي است. غربيها به اشتباه، اين پديده را ساخته و پرداخته اسلام و مسلمانان تلقّي ميكنند. اين در حالي است كه جنگهاي صليبي قرون دوازده و سيزده ميلادي براي مسلمانان، خاطره دردناكي است؛ [چراكه مسيحيان با استفاده از آيات تورات، «جنگ مقدّس» را بر مسلمانان تحميل كردند. ]اديان ابراهيمي (يهود، مسيحيت و اسلام) بايد بيشتر از «صلح مقدّس» صحبت كنند تا «جنگ مقدّس». و اين آن چيزي است كه بايد در گفتمانهاي ديني و سياسي، بيشتر بدان بپردازيم.
نابود كردن به فرمان خدا
منشأ و پايه پيدايش جنگ مقدّس، در تورات (كه متشكّل از پنج كتاب اول كتاب مقدّس يا عهد عتيق است.) بنيان نهاده شده؛ جايي كه رويداد منحصر به فرد يهوديان پس از «خروج» از مصر10 به صورت قداستي خونبار مطرح شده است. اگرچه واژه «جنگ مقدّس» در عهد عتيق به كار نرفته، اما از واژگان مشابه ديگري استفاده شده است؛11 از قبيل: «جنگهاي خداوند»12 و «به جنگ آمدند.»13
هزاران مردم بيگناه شامل زنان و كودكان، به منظور آمادهسازي زمين، براي ورود يهود به سرزمين مقدّس، به دلايل نامعلومي كشته شدند. جنگهاي نابودكننده يهود به هيچ وجه در دفاع از خويش و مشروع و موجّه نبود، تنها جنگ توهينآميزي بود كه به فرمان خدا انجام شد. خدايي كه در تورات به عنوان «جنگجو» معرفي شده است: «خداوند مرد جنگي است»؛14 و خدا سربازي است كه به خاطر اسرائيل ميجنگد: «خداوند براي شما جنگ خواهد كرد و شما خاموش باشيد.»15
اين ايده، كه خدا امّتش را در ميدان جنگ حمايت ميكند، در هيچيك از اديان ابراهيمي ناشناخته نيست، و توسعه دادن قلمروها و مرزها هم در تاريخ مسيحيت و هم اسلام، پديدهاي نو نيست. آنچه طبق كتاب مقدّس، اين اقدام عجيب يهود را از سايران متمايز كرده، مشروعيت دادن به براندازي بيقيد و شرط تمام مردم از طريق كشتار انسانهايي است كه در شهرهاي تصرّف شده زندگي ميكنند. يهوديان عقيده دارند كه مأموريت خدايي دارند تا تمامي انسانهايي را كه در مسير آنها قرار دارند و مانعي براي آنان هستند به قتل برسانند: «به همه شهرهايي كه از تو بسيار دورند كه از شهرهاي اين امّتها نباشند، چنين رفتار نما؛ اما از شهرهاي اين امّتهايي كه يهوه خدايت تو را به ملكيت ميدهد هيچ ذينَفَس را زنده مگذار، بلكه ايشان را، يعني حتّيان و اموريان و كنعانيان و فرّزيان و حوّيان و يبؤسيان را، چنانكه يهوه خدايت تو را امر فرموده است بالكل هلاك ساز.»16
خداي جنگجويي كه در تورات آمده، يهود را از نشان دادن هرگونه ترحّم و مهرباني پرهيز داده است: «چون يهوه خدايت، تورا به زميني كه براي تصرّفش به آنجا ميروي، درآورد و امّتهاي بسيار را از پيش تو اخراج نمايد، و چون يهوه خدايت ايشان را به تو تسليم نمايد و تو ايشان را مغلوب سازي، آنگاه ايشان را بالكل هلاك كن و با ايشان عهد مبند و بر ايشان ترحّم منما.»17 اين فرمان خدا مو به مو اجرا ميشود: «و تمامي شهرهاي او را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاك كرديم كه يكي را باقي نگذاشتيم.»18
در توضيح متن تورات، دانشمند انگليسي، خانم كارن آرمسترانگ، اينگونه نتيجهگيري ميكند: در جنگ مقدّس يهود، درخواست همزيستي مسالمتآميز، احترام متقابل و يا پيمان صلح وجود ندارد ... زماني كه يهوديان در سرزمين مقدّس بساط خود را پهن كردند، اخلاق معمولي و متداول هم از ميان رخت بربست.
از جنگ عادلانه به سوي جنگ مقدّس
تفكر جنگ مقدّس در مسيحيت، قريب يكهزار سال قابل تصور نبود و مسيحيان بدان فكر نكرده بودند؛ چون [حضرت ]عيسي عليهالسلام يك انسان صلحطلب بود. اما نابودي امپراتوري روم، سنآگوستين و ديگر حكيمان و متكلّمان مسيحي را وادار كرد تا بر اساس كتاب مقدّس، توجيهي براي اقدام به جنگ پيدا كنند. آنها مفهوم «جنگ عادلانه» را مانند مشابه آن در اسلام، به نحو چشمگيري گسترش دادند؛ [چراكه] تنها مقدار كمي از آياتي كه در عهد جديد آمده است، ميتواند تأييدي براي يك جنگطلب و تصديق [كار ]وي در شروع جنگ باشد. براي نمونه، آياتي را كه [حضرت] عيسي عليهالسلامگفته است: «گمان مبريد كه آمدهام تا سلامتي بر زمين بگذارم، نيامدهام تا سلامتي بگذارم بلكه شمشير را»؛19 «من آمدم تا آتشي در زمين افروزم. پس چه ميخواهم اگر الآن درگرفته باشد»؛20 «آيا گمان ميبريد كه من آمدهام تا سلامتي بر زمين بخشم، ني، بلكه به شما ميگويم تفريق21 را»22 «اما آن دشمنان من كه نخواستند من بر ايشان حكمراني كنم در اينجا حاضر ساخته، پيش من به قتل رسانيد.»23
[همين بخش كمي از آيات را نيز] تعدادي از غيرمسيحيان، دليل نقص اخلاقي يا تناقض منطقي پيامهاي [حضرت ]عيسي عليهالسلامتلقّي ميكنند. اما بيشتر حكيمان و متكلّمان مسيحي اين متون را حمل بر مجاز ميكنند، و يا آنها را پيشگوييهاي يوحنّا ميدانند، نه تجويز اخلاقي براي اعمال خشونت. كلمات شمشير و آتش، كه در اين آيات به كار رفته به مثابه كلام قاطع [حضرت] عيسي عليهالسلام و نور معنوي وي تفسير شده است. تمام سياق و محتواي كلمات و رفتار] حضرت [عيسي عليهالسلامچنين تفسير مسالمتآميزي را از زبان جنگ كتاب انجيل اثبات ميكند، اگرچه ]حضرت] عيسي عليهالسلام به هنگام ظهور، صلحطلب نخواهد بود، آن هم در صورتي كه آنچه را تعدادي از پروتستانهاي آمريكايي امروزي درباره [حضرت] عيسي عليهالسلامميگويند، جدّي بگيريم.
معيارهايي در تعاليم قديمي مسيحي وجود دارند كه جنگ را عادلانه و منصفانه ميكنند. اين معيارها شامل «دليل عقلايي براي جنگ، تا حدي هدف صحيح، احتمال موفقيت، و مصونيت غيرنظاميان» است. اينها به لحاظ اخلاقي و عملي، اصولي مهم و اساسي هستند. اما مسيحيان در خلال جنگهاي صليبي، و در مقابل دنياي اسلام و امپراتوري بيزانس در قرن 12 و 13، و به هنگام توسعه قلمرو خويش در دنياي جديد، به اين اصول چندان توجهي نداشتند [و از جنگ عادلانه به جنگ مقدّس روي آوردند. ]براي جنگهاي غربي از قرن دوازدهم به بعد، الگوْ براندازي يوشع و داود است، نه تعاليم سن آگوستين و توماس آكوييناس.
براي شروع جنگهاي صليبي، انجيل [حضرت ]عيسي عليهالسلامبراي تأييد و حمايت از جنگهاي ويرانگر كافي نبود. از اينرو، مسيحيان آنچه را نياز داشتند در عهد عتيق (تورات) پيدا كردند (كه قريب 75% از كتاب مقدّس مسيحيان را تشكيل ميدهد،) آغازگران جنگهاي صليبي مانند پاپ اوربان دوم و پاپ اينوكينت سوم، براي اينكه در دعوت مردم به جنگهاي صليبي، متني و مرجعي به عنوان مؤيّد داشته باشند، از عهد عتيق بيش از عهد جديد استفاده كردند؛ دعوتي كه به دو قرن بيرحمي و قساوت نسبت به مسلمانان فلسطين كشيده شد و براي يهوديان و مسيحيان سوريهاي و روم شرقي رنج و عذاب به ارمغان آرود.
نيازي به گفتن ندارد كه وحشيگري جنگهاي صليبي در قرون دوازدهم و سيزدهم چه زخم عميقي به جاي گذاشت كه براي هميشه، روابط مسمومي بين اسلام و غرب به همراه دارد.
جنگ عادلانه شايد، اما جنگ مقدّس هرگز!
«جنگ مقدّس» در اسلام جايي ندارد و اصطلاحاتي همچون «جنگ مقدّسِ خداوند»، در آيات قرآن و احاديث يافت نميشود. اما معتقدم كه «جنگ عادلانه» جزئي از آموزههاي اسلام از همان آغاز بوده است. در اسلام، «رحمت» خداوند جداي از «عدل» او نيست و حق دفاعِ از خود، يك حق طبيعي و بديهي است. از اينرو، جنگ در اسلام، وسيلهاي براي برپايي عدالت است، اما هرگز يك امر مقدّس نيست. آرمسترانگ با ردّ تصور غلطِ رايج در غرب، اسلام را به عنوان راه ميانه بين آرامش مسيحيت و خشونت يهوديت ميداند. آرمسترانگ اظهار ميدارد: اسلام جنگ تهاجمي و ويرانگر را در مجموع، تأييد نميكند، در حالي كه تورات در پنج كتاب مقدّس اول، اين نوع از جنگ را تصديق و تأييد ميكند. اسلام با نگرشي واقعگرايانه و معقولانهتر نسبت به مسيحيت، جنگ را در مواقعي ضروري، امري مفيد و مثبت ارزيابي ميكند. قرآن هنگامي كه در مقام توجيه جنگ برآمده، از سه موقعيت صحبت كرده است:
اول. جنگ به هنگام دفاع از خود
«أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَي نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا...» (حج: 39ـ40)؛ به كساني كه با آنان كارزار كردهاند، از آنرو كه ستم ديدهاند، رخصت كارزار داده شد...، آنان كه به ناروا از ديار خويش رانده شدند تنها بدين سبب كه گفتند: پروردگار ما خداي يكتاست... .
دوم. دفاع مردم ناتوان از خود در مقابل ظلم و ستم
«وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرا» (نساء: 75)؛ و شما را چه شده است كه در راه خدا كارزار نميكنيد و آن ناتوان شمردهشدگان از مردان و زنان و كودكاني كه ميگويند: پروردگارا! ما را از اين شهري كه مردمش ستمكارند بيرون ببر و براي ما از نزد خود سرپرستي قرار ده.
سوم. حفاظت از آزادي ديني با حفظ مساجد، صرف نظر از عقيده عبادتكنندگان
«الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَ اسْمُ اللَّهِ كَثِيرا» (حج: 40)؛ آنانكه به ناروا از ديار خويش رانده شدند تنها بدين سبب كه گفتند: پروردگار ما خداي يكتاست، و اگر خداوند برخي از مردم را از برخي باز نميداشت قطعا ديرهاي راهبان و كليساهاي ترسايان و كنشتهاي جهودان و مساجد مسلمانان، كه در آنها خدا بسيار ياد ميشود، ويران ميگرديد.
قرآن به صراحت، تعميم دادن حق دفاع از خود را به آغاز جنگ ممنوع كرده است و اجازه نميدهد كه اين آيات براي شروع جنگ، مورد استفاده قرار گيرد: «وَ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ»(بقره: 190)؛ و در راه خدا با كساني كه با شما كارزار ميكنند كارزار كنيد و از حد مگذريد كه خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد.
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نيز به گونهاي اصول اخلاقي جنگ را پايهگذاري كرد كه طي آن، غيرنظاميان از خطر جنگ محفوظ بمانند. در صحيح مسلم، به نقل از پيامبر صلياللهعليهوآلهآمده است: «خيانتكار نباشيد، مثله نكنيد، كودكان را نكشيد.» اولين جانشين وي در رهبري مسلمانان (امّت) نيز به سپاهيانش دستور داد: «نه تسليم شويد و نه خيانت كنيد، مثله نكنيد، بچهها را نكشيد، پيران و زنان را نكشيد، درختان خرما را قطع نكنيد، گوسفندها و گاوها و شترها را نكشيد، مگر براي مصرف و تغذيه، و چنانچه شما از مردماني گذشتيد كه براي عبادت، خود را در خانقاه حبس كردهاند، آنها را به حال خود رها كنيد.»24
نقشِ حكومت بازي كردن
ممكن است سؤال كنيد اگر اسلام مخالف جنگهاي تهاجمي و ابتدايي است، پس چرا تاريخي طولاني از جنگها و فتوحات اسلامي وجود دارد، تا جايي كه به تأسيس يك حكومت وسيع و پهناور از مرزهاي چين گرفته تا قلب اسپانيا منجر شده است. جواب اين است كه جنگهايي كه به منظور توسعه قلمرو انجام ميشدند نامشروع نبودند؛ چون حكومتها، هم حريم دفاعي قانوني نداشتند (مرزي وجود نداشت) و هم به لحاظ بينالمللي، با حدود و معيارهاي همزيستي و روابط ديپلماسي موافق نبودند. آنچه نامشروع بود و نامشروع باقي ماند «نابودكردن مردم و يا تغيير عقيده آنها از روي اجبار» بود. كتاب مقدّس اسلام (قرآن) از مسلمانان نخواسته است تا مردم ديگر سرزمينها را مورد تاخت و تاز قرار دهند، اما مسلمانان نقش حكومت بازي ميكنند؛ مانند هر شخص ديگري كه اين نقش را به عنوان تنها وسيله نجات انجام ميدهد. غيرمسلمانان امروزه بر اين باورند كه گسترش حكومت موجّه است؛ چون ما ديگر در دنياي حكومتها زندگي ميكنيم. نظام بينالمللي دنياي امروزي اخلاقا و قانونا الزامآور است، اگرچه به وسيله برخي قدرتها دستكاري و بياثر شده است! علت اين الزام هم اين است كه بدون حكومت، بشر به «منطق حكومت خونخواري» بر خواهد گشت (ارتجاع).
مسلمانان در زمانهاي گذشته، [در جريان فتوحات اسلامي ]بسياري از ملتها را تحت قدرت حكومت خود درآوردند؛ اما عليرغم اينكه اسلام يك دين جديد بود، هرگز مردم را مجبور به تغيير عقيده نكردند. علت اين امر صراحت آيه قرآن كريم در اينباره است:
ـ «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (بقره: 256)؛ در دين اكراه ـ به ناخواه واداشتن ـ نيست، رهيابي به راه راست از بيراهه روشن و نموده شده است.
ـ «وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَ مَن شَاء فَلْيَكْفُرْ»(كهف: 29)؛ و بگو سخن راست و درست از پروردگار شماست، پس هر كه بخواهد ايمان آورد و هر كه بخواهد كافر شود.
علاوه بر اين، پيامبر صلياللهعليهوآلهفرموده است: طبق آيه قرآن كريم، مأموريت او تعليم و تذكر است، نه تحميل و اجبار:
ـ «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه: 20ـ21)؛ پس يادآوري كن و پند ده كه تو يادآور و پنددهندهاي و بس؛ بر آنان گماشته و چيره نيستي.
ـ «وَ مَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ» (ق: 45)؛ و تو بر آنها گماشتهاي چيره نيستي. پس آن را كه از وعده عذاب من ميترسد بدين قرآن پنده ده.
در اصطلاح اخلاق جنگ، و در اخبار و حكايتهاي باقيمانده از حكومتها، تاريخْ مسلمانان را در بالاترين سطح نجابت و رفتار انساني قرار داده است. گوستاولوبون، تاريخدان و جامعهشناس فرانسوي، در كتاب خويش به نام تمدّن اسلام و عرب25 اظهار داشتهاست: جهان هرگز مهربانانهتر از كشورگشايي مسلمانان به خود نخواهد ديد.
از جنگ مقدّس به سوي صلح مقدّس
گرچه اين سه دين توحيدي، راه يا راههايي براي توجيه جنگ در دفاع از خود پيدا كردند، اما بايد از «صلح مقدّس» بيشتر سخن برانند تا «جنگ مقدّس»؛ چراكه محور اصلي آموزههاي اين سه دين «حرمت انسان» است. عليرغم متون آنچناني تورات ـ كه قبلاً بيان كرديم ـ يك دانشآموز منصف دينشناسي نميتواند از اين حقيقت كه قديميترين متن موجود درباره حرمت انسان ـ كه از اديان ابراهيمي به يادگار مانده ـ تورات است، چشمپوشي كند. از جمله آنها، پنجمين فرماني است كه خداوند در تورات هشدار داده است: «قتل مكن.»26
صلح در متون مقدّس يهود، هديهاي است بزرگ كه از سوي خداوند داده شده است. با اين حال، اين صلح، فراگير و براي همه نيست، بلكه يك صلح انحصاري براي بنياسرائيل است. اما آنها كه به مسيرهاي انحرافي رفتهاند خداوند ايشان را با تبهكاران از خود دور ميكند: «سلامتي بر اسرائيل باد»؛27 و شما ميتوانيد زندگي كنيد تا فرزندان فرزندانتان را ببينيد: «سلامتي باد بر اسرائيل.»28
[حضرت ]عيسي[ عليهالسلام] در خطبه معروفش بر بالاي كوه، فضيلت صلح را گوشزد نمود و گفت: «خوشا به حال صلحكنندگان! زيرا ايشان پسران خدا خوانده خواهند شد»29 و «ليكن من به شما ميگويم: با شرير مقاومت نكنيد، بلكه هر كه بر رخساره راست تو تپانچه زد، ديگري را30 نيز به سوي او بگردان.»31
كلمه «خداوند» مكرّر در عهد جديد [حضرت ]عيسي[ عليهالسلام]آورده شده است: «خداي صلح»؛32 «خداي محبت و سلامتي»؛33 و «خداي سلامتي».34
عهد جديد به صراحت اصرار دارد كه مسيحيان با همديگر در صلح و آشتي باشند35 و در صلح و آرامش با ديگر انسانها زندگي كنند «اگر ممكن است به قدر قوّه خود با جميع خلق به صلح بكوشيد.»36
يكي از اسامي خدا در اسلام «سلام» است.37 و مسير او همانا «مسير سلامتي» است.38 در قرآن، [اينگونه ]از مسلمانان دعوت شده است: «وارد صلح شويد» و از جنگ بپرهيزيد كه وسوسه شيطاني است.39 مسلمانان از شروع جنگ منع شدهاند، مگر براي دلايلي كه در فوق ذكر گرديد.40
همچنين مسلمانان طبق آيات قرآن كريم، زماني كه درِ صلح و آشتي به روي ايشان باز باشد مأمور به پذيرش صلح هستند، حتي زماني كه دشمن قصد فريب داشته باشد و در تمايل به صلح صادق نباشد نيز مأمور به صلح هستند.
[آيات 61 و 62 سوره انفال ميفرمايد:] اگر به صلح و آشتي گراييدند ـ تمايل نشان دادند ـ تو نيز به آن بگراي و بر خدا توكل كن كه اوست شنوا و دانا و اگر بخواهند تو را بفريبند خداوند تو را بسنده است، اوست كه تو را به ياري خود و مؤمنان نيرومند كرد.
[پس در تمامي متون مقدّس، به صلح و سازش امر شده است.]
مباني صلح مقدّس
براي دستيابي به صلح مقدّس، راه هميشه باز است و اديان سهگانه توحيدي زيربنا و اساس محكمي براي رسيدن به صلح در خود دارند. اما اين صلح مقدّس نياز به ملتزم شدن به «عدالت»، «صداقت» و «خردمندي» دارد. همچنين با مطالعه متون مقدّس در زمينه رحمت، لطف و احسان خداوند، ارائه تفسير بهتري از متون ديني نيز لازم و ضروري مينمايد.
عدالت [اولين] اصل زيربنايي صلح است. قرآن به ما ميآموزد: برقراري عدالت، هدف تمامي پيامبران و پيامهاي ايشان است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حديد: 25)؛ قطعا ما پيامبران خود را با ادلّه و معجزات فروفرستاديم و برايشان كتاب ميزان عدل نازل كرديم تا مردم به راستي و عدالت گرايند.
ستمكاران و كشورهاي سلطهطلب هميشه به دنبال صلح ميگردند و خواستار ثبات و پايداري هستند، اما در واقع، آنچه آنها ميخواهند اين است كه سايران تسليم كارهاي خلاف و مقاصد شيطاني آنان شوند. كتاب «Peace of graveyard»، نوشته يكفيلسوف اروپايي به طور كامل، به اين مطلب پرداخته است.
«صداقت» يكي ديگر از اصول و زيربناهاي صلح مقدّس است. صداقت وسيلهاي است براي دوري از خودبرتربيني و خودپسندي. من به شدت از تصاوير بيرحمانه واقعه هولوكاست، كه در كتاب شب، اثر رماننويس بزرگ يهودي آمريكايي و بازمانده واقعه هولوكاست، آقاي الي ويزل ـ ديدم، يكّه خوردم و از اينكه وي و پدرش چگونه اين مراحل سخت و وحشتناك را، كه حرمت آدمي را زير سؤال برده بود، عبور كردند، متحيّر شدم. اما من تحت تأثير مظلومنمايي و قيافه حق بهجانبي كه آقاي ويزل در كتاب «Dawn» خود ميگيرد قرار نگرفتم. آنجا كه مينويسد: «فرمان خدا كه ميگويد: "قتل مكن"41 از بالاترين قلّه كوه در فلسطين صادر شد، و ما تنهاكساني بوديم كه آن را اطاعت كرديم. اما اين فرمان پايان يافته است،... روزها و هفتهها و ماههايي كه ميآيند، شما يك هدف خواهيد داشت و آن اينكه آنهايي كه ما را قاتل به بار آوردهاند را بكشيد.
تمام يهوديان، مسيحيان و مسلمانان ميتوانند مدعي صداقت و فضيلت براي مردم باشند؛ اما به هرحال، پيريزي يك صلح مقدّس براي آينده، ميطلبد كه همگي استفاده از بيرحميهاي گذشته را ـ به عنوان يك تبرئه اخلاقي از تجاوز و تصرف و تعدّيهاي اخير ـ كنار بگذراند. علاوه بر اين، روشن است كه فلسطينيان امروزي پاسخگوي جرم و گناه آلمانهاي ديروزي نيستند.
«خردمندي» سومين اصل زيربنايي صلح مقدّس است. تعريف «خردمندي» (حكمت) در زبان عربي چنين است: «هر چيزي را در جاي خودش قرار دادن.» خردمندي تركيبي از اخلاق و واقعبيني است. حل بعضي از كشمكشهاي ديرينه بين اشخاص و ملتها بر مبناي عدالت مشكل است. عدالت و انصاف بعضي وقتها بسيار زمانبَر و پرهزينه است؛ اما اين كشمكشها را ميتوان از راه خردمندي و عقل حل كرد. هدف از حل كردن از راه عقل، حلكردن «آينده» و مشكلات پيش روست، نه انتقامگيري از «گذشته». به دليل آنكه مراحل اخلاقي برخي از سطوح، ترحّم و عفو است، از اينرو، حل مشكلات از راه عقل، الزامي است.
تفسير درست از متون مقدّس يكي ديگر از چالشهاي صلح مقدّس است. دين پديده پيچيدهاي است كه ميتواند به عنوان راهنماي عملي براي برقراري صلح و در عين حال، ابزاري كارآمد براي برافروختن آتش جنگ مورد استفاده واقع شود ـ چنانكه اينگونه بوده است. فزوني متون مقدّس و آساني تفسير آنها به گونههاي بسيار متفاوت ـ حتي متناقض ـ بر پيچيدگي اين موضوع بيشتر افزوده است؛ مثلاً، به دليل آنكه من قرآن را متفاوت از ديگر مسلمانان ميخوانم، ميفهمم چرا كارتاي42 صلحجو تورات را متفاوتازانجمنخاخامهاي«يشا»،43 كه جنگطلب هستند، تفسير كرده است و چرا فرقه «كواكر»(Quakers)،44 كهصلحجو وصلحطلب هستند، انجيل را متفاوت از فرقه مسيحيان جنوبي ميخوانند.
صلح مقدّس روشي براي كشف و بروز انسانيت موجود در بين ما انسانهاست؛ اما نياز به سطح بالايي از شجاعت عقلاني، صداقت اخلاقي و روي آوردن شديد به عفو و بخشش و دوستي قوي دارد. يك نقطه خوب براي شروع و حركت به سوي صلح، درك اين نكته است كه افراد درباره اشتباه ديگران صادق باشند. بدون ترديد، «بررسي اشتباهات فرهنگ خودي رنجآور است.» (كارن آرمسترانگ) اما اين بررسي رنجآور تنها راه رسيدن به صلح مقدّس در دنياي خشونت و سوءظن امروزي است ـ كه بايد بدان تن داد.
بررسي مقاله
به نظر ميرسد اولاً، نفس چنين مقايسهاي بين متون، كار مناسبي است، البته به منظور توجه دادن غرب به متون مقدّس و آگاه نمودن ايشان از اين نكته كه تورات بيش از قرآن فراخوان جنگ دارد. ثانيا، نويسنده تا حدّي توانسته است مقايسه بين متون مقدّس را به پايان ببرد، اما كاملاً به اجمال و مختصر، به گونهاي كه در بعضي موارد، فقط به اشاره بسنده كرده و از اينرو، براي جبران آن و رساتر شدن ترجمه، مجبور به اضافه نمودن كلماتي هستيم. به نظر ميرسد در اينباره، جاي كار زياد است و شايسته است به تفصيل بدان پرداخته شود.
كار نويسنده مقاله در امتداد كار افرادي همانند خانم آرمسترانگ است كه ناراحتي خويش را از قضاوت نادرست درباره اسلام و مسلمانان و كار زشت سلمان رشدي و قضاوت وي درباره شخص پيامبر اعظم صلياللهعليهوآلهابراز ميدارند. اما نويسنده نيز سعي دارد تا با يك روش نو و در يك مقاله كوتاه، به گونهاي مختصر و مفيد، مسيحيت و يهوديت را متوجه متون ديني خويش گرداند.
در اينجا، لازم است در تكميل مقاله، نكاتي افزوده شود: نخست درباره خروج حضرت موسي عليهالسلام و بنياسرائيل از مصر و دستور خداوند مبني بر حمله به سرزمين فلسطين، بايد توضيح داده ميشد كه يهود با تكيه بر دستور و داستاني كه تاريخ مصرف آن گذشته، چنين ظلمهايي انجام ميدهد. پس از فرار حضرت موسي عليهالسلام و يارانش از دست فرعون، كه در دريا غرق شد، حضرت موسي عليهالسلام به پيروانش دستور داد با ساكنان آن زمان فلسطين، كه كافراني جنگجو بودند، مبارزه كنند و فلسطين را از دست آنها بيرون آورند، اما بنياسرائيل از اين امر سر باز زدند و گفتند: تو و خدايت برويد و كافران را از شهر بيرون كنيد، بعد ما وارد ميشويم. در اثر اين نافرماني، چهل سال در بيابان سرگردان ماندند. آنان پس از وفات حضرت موسي عليهالسلام، به رهبري يكي از فرماندهان خود به نام يوشع بن نون سرزمين فلسطين را فتح كردند. آيههاي 20 تا 26 سوره مائده به اين داستان پرداختهاند.45
نكته ديگر اينكه نويسنده معتقد است: در اسلام، جنگ «مقدّس» نيست، بلكه «عادلانه» است. اين تعبير نيز صحيح است، اگرچه برخي از نويسندگان ما جنگهاي اسلام را «مقدّس» ميخوانند. اين در حالي است كه ماهيت و ذات جنگهاي ما مقدّس است، نه اينكه رنگ تقدّس به آن زده باشيم؛ چراكه جنگ در اسلام، فقط به خاطر اصلاح است، اما تعبير «جنگ مقدّس» حاكي از جنگي است كه به هر بهانهاي به راه ميافتد و براي توجيه آن، دست به دامن متون مقدّس ميشوند. به نظر ميرسد كه ما بايد تعبير «جهاد» را به كار ببريم. جهاد ذاتا مقدّس است. به نظر استاد مصباح، در كاربرد قرآني و فرهنگ اسلامي كلمه «جهاد»، بار ارزشي مثبت، و «سفكدم» بار ارزشي منفي دارد. در قرآن كريم و در عرف مسلمانان، تنها جنگ مسلمانان عليه كفّار و مشركان «جهاد» ناميده ميشود. بنابراين، در فرهنگ قرآن و اسلام و در عرف مسلمانان، «جهاد» به جنگي اطلاق ميشود كه اهداف حقطلبانه و عادلانه دارد.46 به نظر ميرسد تعبير «جنگ مقدّس» هرگز نميتواند جايگاه و ارزش «جهاد» را برساند و از آن مهمتر، امكان خلط شدن با جنگهايي همچون جنگهاي يهوديان عليه مردم فلسطين، كه با هر نيتي انجام ميشوند، وجود ندارد. تنها چون آيهاي از آيات كتاب مقدّس پشتوانه تعبير مزبور است، از آن به «جنگ مقدّس» تعبير ميشود.
نكته پاياني اينكه نويسنده كوشيده است تا با ذكر آياتي از قرآن كريم، جنگ در اسلام را تنها «دفاعي» بداند و اثبات كند كه جنگ «ابتدايي» در اسلام نيست. اين تعبير به اين صراحت، صحيح نيست؛ چراكه اسلام جنگ ابتدايي را نيز براي معصومان عليهمالسلاممجاز ميداند. اما ميتوان به نوعي، جنگهاي پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله را در راستاي دفاع از شريعت دانست. تعبير علّامه بلاغي چنين است: همه جنگهاي رسول اكرم صلياللهعليهوآله دفاع در مقابل مشركان ستمكار بود كه از توحيد و شريعت اسلام و مسلمانان حمايت ميكرد. با اين وصف، ايشان دردفاع از خود، بهترين راهي را كه مدافعان ميروند، برميگزيد. پيشتر به موعظه ميپرداخت و دعوت به صلاح و مسالمت ميكرد و به صلح تمايل نشان ميداد و در حالي كه ميدانست، پيروز است، پيشنهاد ترك خصومت را ميپذيرفت و قرارداد صلح را قبول ميكرد.47
به نظر ميرسد مقاله در مجموع، كار مثبتي است و براي دفاع از قرآن و آگاه نمودن افكار عمومي غرب و توجه دادن به متون مقدّس خودشان، لازم است كارهاي بيشتر، عميقتر، و جامعتري صورت بگيرد.
- پى نوشت ها
1. "From holy war to holy peace", Mohammed El - Moctar El- Shinqiti, WWW. Islamonline.net.
2ـ براى همپيمانى يهوديان و مسيحيان در جنگ عليه مسلمانان، نك. محمد الدسوقى، سير تاريخى و ارزيابى انديشه شرقشناسى، ترجمه محمود افتخارزاده، تهران، هزاران، 1376، ص 150.
3. The history of God.
4. The Great Transformation.
5. Muhammad: A Prophet for our time.
6 و 7 و 8ـ كارن آرمسترانگ، زندگىنامه پيامبر اسلام محمّد، ترجمه كيانوش حشمتى، تهران، حكمت، 1383، ص 10.
9ـ همو، محمّد پيامبرى براى زمان ما، مقدّمه كتاب.
10ـ داستان آن در بخش پايانى خواهد آمد. م
11ـ آيههايى كه نويسنده از كتب مقدّس نقل نموده، از ترجمه فارسى كتاب مقدّس ذكر شدهاند. م
12ـ سموئيل نبى 1، 25:28.
13ـ 14:21.
14ـ خروج 15:3.
15ـ خروج 14:14.
16ـ تثنيه 20:16و17.
17ـ تثنيه 7:1.
18ـ تثنيه 2:34.
19ـ متى 10:34.
20ـ لوقا 12:50.
21ـ تفرقه و نفاق.
22ـ لوقا 12:51.
23ـ لوقا 19:27.
24ـ محمّدبن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم،ط.الثانية،بيروت، دارالتراث،1967، ج3، ص 226.
25. La civilisation Arabe.
26ـ خروج 20:13.
27ـ مزامير 125:5.
28ـ مزامير 128:6.
29ـ يعنى: خوشبخت خواهند شد. متى 5:5.
30ـ طرف ديگر صورت را.
31ـ متى 5:39.
32ـ «و خداى سلامتى با همه شما باد» نامه پولس به روميان 15:33، «قابوس كه مرا و تمام كليسا را ميزبان است شما را سلام مىفرستد» (16:33)، «پس خداى سلامتى...» (رساله به عبرانيان 13:20)، و «و خداى سلامتى با شما خواهد بود» (رساله پولس به فيلپيان 4:9).
33ـ «يكرأى و با سلامتى بوده باشيد و خداى محبت و سلامتى با شما خواهد بود.» نامه پولس به قرنتيان 2، 13:11
34ـ «اما خود خداوند سلامتى، شما را پيوسته در هر صورت سلامتى عطا كناد.» نامه پولس به تسالونيكيان 2، 3: 16
35ـ «و با يكديگر صلح نماييد.» مرقس: 9:50
36ـ نامه پولس رسول به روميان 12:18
37ـ «الملك القدوس «السلام» المؤمن... .» حشر:23
38ـ «يهدى به اللّه مناتبع رضوانه سبل «السلام».» مائده: 16
39ـ «يا ايها الذين آمنوا «ادخلوا فى السلم» كافه و لا تتبعوا خطوات الشيطان... .»بقره: 208
40ـ «فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم... .»نساء:90
41. Thou shalt not kill.
42. Neturei karta.
43. Yesha Rabbinical Council.
44ـ فرقهاى مسيحى به نام «انجمن دوستان». م
45 و 46ـ محمّدتقى مصباح، جنگ و جهاد در قرآن، قم، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى ره، 1382، ص 93.
47ـ نعمتاللّه صالحى نجفآبادى، جهاد در اسلام، تهران، نشر نى، 1382، ص 35، به نقل از: محمّدجواد بلاغى، الرحلة المدرسيه، كربلا، مؤسسه اعلمى، ص¶212.